دلنوشته کاربران دلنوشته های آمین / سیده آمین آرمان کاربر انجمن نگاه دانلود

سیده آمین ارمان

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/10
ارسالی ها
1,730
امتیاز واکنش
20,744
امتیاز
795
محل سکونت
البرز
من پر ازحرف گفته ام
تکرار مکررات اشتباهی بیش نیست
راه گذتشه نیز دیگر پاسخ گو نیست
خواهم عبور کنم اینبار از خودم
تا شاید بیابم انچه که باید

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
 
  • پیشنهادات
  • سیده آمین ارمان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/10
    ارسالی ها
    1,730
    امتیاز واکنش
    20,744
    امتیاز
    795
    محل سکونت
    البرز
    وقتی حرف زدن درمانت نباشد
    وقت ان است سکوت اختیار کنی
    تنها بشنینی بنگری انچه خواهدشد
    شاید شوی گوشی شنوا
    شایدم هم تن به اجبار زمانه دهی پر پرواز ارزو هایت را خودت
    اینبار خودت دانه به دانه بچینی
    و اسمان و خواسته برای اوج گرفتن
    برای ازاد بودن
    ازاد زیستن را فراموش کنی
    و در قفس بمانی
    همانگونه که قبل از تو در قفس ماندن
    و فقط انچه را بدانی که میخواهند بدانی
    و زندگی روتینی را که برات خواسته اند ادامه دهی
     

    سیده آمین ارمان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/10
    ارسالی ها
    1,730
    امتیاز واکنش
    20,744
    امتیاز
    795
    محل سکونت
    البرز
    وقتی نه امیدی برای پیروزی وجود دارد
    و نه دیگر توان و روحی
    انوقت مبارزه بی معناس
    زندگی مانند یک تونل است
    مث یک چاه
    عمیق
    سیاه
    ژرف
    وقتی به داخلش پرتا شدی
    فقط تو تاریکی
    تو خلا و
    پوچی فرو خواهی رفت
    انقدر فرو میروی
    که دیگر چیزی به اسم من
    یا خود وجود نخواهد داشت
    تو نیز جز سیاهی میشوی
    همین
    من درخت نیستم که ایستاده بمیرم
    من چون بدنه تابوتی هستم که خوراک موریانه شده
    تمام وجودش اروم اروم خورده میشود که دیگر به فنا رود
    این منم
    همین

    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
     

    سیده آمین ارمان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/10
    ارسالی ها
    1,730
    امتیاز واکنش
    20,744
    امتیاز
    795
    محل سکونت
    البرز
    عشق مانند یک دریاست که میتوان در یه لیوان کوچیک جایش داد وجرعه جرعه ان را نوشید
    عشق مانند عطر وانیل مطبوع وشیرین است
    مثل خواب بعدازظهر
    مث غنچه یک گل که درحال شکفتن است
    مث لبخند ننه جونی که میگوید پیرشی جووون
    عشق روح نواز است مث نسیم
    مث خنکای اب رود
    مث طعم شیرین یه هندونه ابدار
    عشق همین است
    به همین سادگی
    من سرشار از عشقم
    سرشار از زندگی
     

    سیده آمین ارمان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/10
    ارسالی ها
    1,730
    امتیاز واکنش
    20,744
    امتیاز
    795
    محل سکونت
    البرز
    امده ام بعد از مدت ها فکر
    مدت ها اندیشه
    درون پیله خود فرو رفته بودم
    تا خود را پیدا کنم
    اما درست لحظه ای که داشتم پیله تنهاییم را پاره میکردم تا مانند کرمی که پروانه شده پر بکشم
    دگردیسم را جشن بگیرم
    تا من جدید
    زندگی تازه و نوعی را اغاز کند
    دستی امدپیله ام را گشود
    و من را بیرون کشید....
    اه ، من ماندم وبالهایی که هرگز طعم پرواز را نخواهند چشید
    محکوم شدم به دیدن اسمان وروی زمین راه رفتن
    اینبار من تنها تر از همیشه هستم
    تنها تر از گذشته
    با باری اضافه بردوشم
    قرار بود این بال ها مرا به اوج بکشانند
    اما
    اکنون ایینه دق من هستند
    یاداور حسرتی عمیق
    زخمی دردناک
    لعنت به ان دستان که مرا تا ابد در حسرت پرواز
    درحسرت من بودن گذاشتن
    لعنت به ان ها
     
    آخرین ویرایش:

    سیده آمین ارمان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/10
    ارسالی ها
    1,730
    امتیاز واکنش
    20,744
    امتیاز
    795
    محل سکونت
    البرز
    حالم را نپرس
    که دیوانه شدم
    حالم را نپرس که من ارام ترین دیوانه ی اشفته حالم
    گلویم به شدت درد میکند از بغض هایی که فرو داده ام
    قلبم لبریز از احساسات وسرم پر از افکاریست که هیچ وقت دیده نشده اند نمایان نشدن کسی متوجه انها نشده است
    انقدر دور افتاده ام که در میان نزدیک ترین ادم های زندگیم غریب و تنها ماندم
    دردی دارم که نمیتوانم فریادش بزنم
    عقلم سازی به دست گرفته مینوازد
    قلبم سازی دیگر
    و هردو میگویند برقص
    اخر کدام درست است کدام راه نشان میدهد کدام چاه
    عقلم
    یا احساساتم
    نمیدانم
    نه راهی در مقابل خود میبینم
    نه مسیری برای بازگشت
    ای کاش گلی بودم در گلدان
    که فقط تماشگر گذر دنیا بودم
    انوقت شاید زندگی اسان تر بود بود
    بدون فکر
    بدون اختیار ونگرانی
    نمیدانم
    نمیدانم
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    136
    بالا