موش گفت: " آخ " دنیا هرروز تنگ تر می شود ... اول چنان گشاد بود که وحشت می کردم ... به راه خود ادامه دادم، خوشحال از اینکه سرانجام در دوردست ها، در سمت راست و چپ، دیواری به چشمم آمد.. اما این دیوارهای دراز چنان به سرعت سربه هم می آورند که چیزی نمانده به آخراتاق برسم و آن جا، آن گوشه، تله ای است که رو به سوی آن در حرکت ام.
گربه گفت: فقط باید مسیر خودرا عوض کنی .. و او را بلعید!
داستان های کوتاه | فرانتس کافکا
گربه گفت: فقط باید مسیر خودرا عوض کنی .. و او را بلعید!
داستان های کوتاه | فرانتس کافکا