رمان طنز# اما کلیشه ای! # بحث

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*Elena*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/03/16
ارسالی ها
656
امتیاز واکنش
7,488
امتیاز
571
محل سکونت
زیر سایه خدا
دختر
ماه و خورشید و کهکشان رو میزاره تو جیبش انقدر این بشر خوشگله(حالا من دو ساعت تو دستشویی به صورتم صابون میزنم از این سیاه تر نشم):aiwan_light_biggrin:
یعنی اصلا شیطون نباشه اصلا دختر نیست!!! پونصد تا داداش داره اونوقت پسره عاشق نجابتش شده!!!!:aiwan_light_girl_drink4:
من این رو کجای دلم جا بدم؟؟؟؟؟؟؟؟
کلا همه‌ی مردم جهان عاشق دخترن! اصلا این بشر یه دشمن هم نداره(حالا سایه‌ی ما رو با کلاشینکف می زنن)
پسر
دخترای اورانوس و ونوس و کهکشان راه شیری عاشق اینن به جز همون دختر خوشگله(هی!! حالا هرچی پسر دور ما هستن همه از موش فاضلاب زشتر با یه تن سیبیل)
مغرور نباشه اصلا ادم نیست. یعنی لبخند بزنه باید بندازیش سطل اشغال.
همش هم با دختره کل کل می کنه.(من بودم یکی می زدم نتونه از جاش بلند شه.)
هی!!!!!!!!:NewNegah (3):
انقدر زیاده فعلا به مخم خطور نمی کنه.:aiwan_lighgt_blum:
 
  • پیشنهادات
  • ara.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/16
    ارسالی ها
    390
    امتیاز واکنش
    3,039
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    زیر آســمان شــب
    من خودم اوایل تین ایجری(دوره جوانگی:campe45on2:)از اینجور رمانا دوست داشتم و با شوق میخوندم...اما بعد سه چهار تا کپی پیست دیگه حالم از همشون بهم میخورد:aiwan_light_bad:
    یکی از کارای خیلی روالی هم که تو دانشگاه انجام میدن...روی صندلی دختره یا پسره چسب میریزن تا حرصشون بدن
    اخه یکی نیست بگه تویی که طرف کاری کرده یه روز با شلوار مامان دوزت سوار پورشت بشی بری خونه:aiwan_light_dash2: چجوری میتونی باهاش ازدواجم کنی:aiwan_light_suicide2:
    بعد ازدواجم به یاد بلاهایی که تا سر حد مرگ سرهم اوردن چنان میخندن و برای بچه هاشون تعریف میکنن انگار جایزه نوبل برا کاراشون بهشون دادن:aiwan_light_on_the_quiet2:
    یا ام تو رمانای همخونه ای پسر و دختر که سایه همو با تیر میزنن:aiwan_light_hunter: یه شب که دختره تو ماشین خوابش میبره پسره بغلش میکنه میبرتش تو اتاقش اخرشم پیشونیشو بـ*ـوس میکنه و یه چیز نامفهومی هم میگه:aiwan_light_girl_wacko:اخرم کاشف به عمل میاد دختره تمام مدت بیدار بوده با اینکه پسره کنار گوششم زرشو زده..اونم دختری که از فاصله صدمتری اروم ترین صداهارو میشنوه نتونسته همون سخن عاشقانه یارشو موقع خواب بفهمه..همشم یه حسایی بهش میگه این گفته دوست دارم:aiwan_light_give_heart2:اصلام با خودش فکر نمیکنه شاید یه فوشی چیزی بهش داده باشه:aiwan_light_girl_sigh:
    دراخرم میتونم بگم این رمانارو نویسنده های گرامی واسه تین ایجرایه عزیزمون مینویسن تا اوناروهم به شغل شریفشون دعوت کنن:aiwan_light_mega_shok:پس بیاید کارو کاسبیشونو بهم نزنیم:NewNegah (15):
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    تاپیک قبلی
    بالا