شعر دفتــر شعر | ساره دستاران

[Diba]

روزها كه ميروند​

يكي يكي​

برگها كه ميافتند ​

يكي يكي​

باز منم​

يكي ​

يكي​

 

[Diba]

باران كه نبارد ​

تو هم نباشي​

«فصلش تمام شده» را هم​

گلفروش ميگويد​

​

 

[Diba]

هر جا بروي​

​

كسي هست​

كه منتظرت نباشد​

​

 

[Diba]

عبور ثانيه ها با من گفتند​

زمان ما را ميگذارد و ميگريزد ​

آنچه رفتنت هم با من نگفت​

​

 

[Diba]

چقدر دلم برای آن روزها تنگ شده ​

آن روزها که «بزن و بدو» هم​

معناي ديگري داشت​

و من​

از هيچ قطاري جا نميماندم​

​

پينوشت: «بزن و بدو» بازي دوران كودكي خيليها بوده لابد​

 

[Diba]

سپيدي دفتر با برف يكي شده
زمستان شعر سپيدش را گفت
شعر از من گريخته​

 

[Diba]

شعر که تمام زندگیام باشد ​

تمام شعرم تو​

آنچه ميماند:​

من و تو و شعريم​

كه تمام زندگي است​

ماهي كوچكي در تنگ بلور ​

پيش از آنكه كلاغي بـرده باشدش​

​

 

[Diba]

وقتي انعكاس خيابانهاي خيس و​

جادههاي برفي​

در گذر تو نيست​

وقتي نه با نمنم باران ميآيي​

نه با هياهوي باد​

باز دلتنگ تو ميشوم​

از آفتاب تابستان هم ​

سراغت را ميگيرم​

​

 

[Diba]

ببين با آمدنت چه باراني زده!​

با آمدنت​

ديگر فعل «رفتن» را صرف نمي كنم​

 

[Diba]

شناسنامه ام را گم نكرده ام​

نامم را اما از ياد بـرده ام​

از دهان تو​

كه نميشنوم​