- عضویت
- 2017/02/19
- ارسالی ها
- 668
- امتیاز واکنش
- 14,200
- امتیاز
- 661
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات یک دیوانه .... با دست نوشته های مبهم ...
دیوانه ای قدم میزند ...
میخندد و میخندد ...
به یاد گذشته ها حرف میزند و میخندد ...
ناگهان...
ناگهان سکوت میکند ...
گویی ...
خاطره ای ، خنده ای ، حرفی
در پس کوچه های مغزش
دیوانه وار قدم میزند
لب باز میکند و میخندد ...
میخندد و عوق میزند ...
بالا می آورد خاطره هارا
عوق میزند خنده هارا
قطره ی اشکی که از چشم سرازیر میشود و خنده های دیوانه وار ...
و دیوانه ای که سال ها در پس کوچه های شهر قدم میزند ...