پارگراف کتاب

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 22,669
  • پاسخ ها 686
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]نامه به سیمین[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
  • ابراهیم گلستان
  • انتشارات بازتاب نگار
  • چاپ اول:96
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1285283_262.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در مقدمه کتاب به قلم عباس میلانی آمده است: چند سال پیش، در دیداری با ابراهیم گلستان، سخن از آفت ساده‌انگاران پرمدعای گاه بی‌پروایی به میان آمد که نیم قرنی بر ذهن و زبان نسلی از ایرانیان نفوذ زیانبار داشته‌اند. از فردید و شریعتی و طبری سخن به میان آمد و طبعا پس از چندی، بحث به آل احمد هم کشید. گلستان از سابقه دوستی و آشنایی بیست و چندساله‌اش با آل احمد می‌گفت. از سیمین دانشور می‌گفت و از سجایای اخلاقی ستودنی‌اش...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
به تأسف پرسیدم: «چرا این‌ها را نمی‌نویسد؟» می‌دانستم بختک این دسته ساده‌انگاران پرمدعا فضا را برای فکر آزاد در ایران تنگ کرده است. دریافته بودم مهم‌ترین خصم فکر آزاد و آزادی‌خواه، وعده‌های کاذب و جذاب دلالان ایدئولوژی‌های گونه‌گونی است که پیچیدگی‌های جهان را ساده می‌کنند و به نوید یقینی سست‌بنیاد، ریشه‌های شک‌ و کنجکاوی را، که دو شرط اول تفکرند، برمی‌کنند...
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
آن شب پرسشم را تازه تمام کرده بودم که او از جا برخاست، به طرف یکی از میزهای کارش رفت و از کشویی، که امروز می‌دانم پر از دست‌نویس‌های چاپ‌نشده آثارش است، متنی بیرون کشید و به دستم داد. به تواضع گفت: «بعضی از این حرف‌ها را اینجا نوشته‌ام.»
صدوچند صفحه ای بود. دست‌خط گلستان بود، مخاطبش سیمین دانشور و پاسخی بود به نامه‌ای از او...


بی شعورها (نظریه ای درباره دونالد ترامپ)
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
سه شنبه ها با موری
شیرینی ها (آشپزی با گِل)
کیک ها (آشپزی با گِل)
کربلا مبارزه با پوچی ها
کباب ها و کتلت ها (آشپزی با گِل)
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
  • آرون جیمز
  • ترجمه ی مریم احمدی
  • نشر تیسا
  • چاپ اول:96
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1285284_866.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در ميان گونه‌هاي موجود در اکوسيستم بيشعوري، ترامپ دقيقاً به کدام گونه تعلق دارد؟ چرا ظاهر ترامپ تا اين حد فريبنده است؟ چرا اين مرد موطلايي و عاشق طلا، دوست‌داشتني به نظر مي‌رسد؟ اصلاً، چرا ترامپ اين‌قدر باعث بي‌ثباتي مي‌شود؟ چرا ما در برابر او احساس حيرت، گيجي و سردرگمي مي‌کنيم و در هاله‌اي از آشفتگي به او مي‌نگريم؟ او دمکراسي را با چه خطراتي مواجه مي‌کند؟ همة ما قبول داريم که ترامپ، نمونة «حب نفس» يا «ميل به‌رسميت‌شناسي خود توسط ديگران» است.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]او عاشق جلب توجه و ارتقاي جايگاه خود در چشم ديگران است، و به طور خستگي‌ناپذيري درحال اثبات اين مدعاست که از همه بزرگ‌تر و بهتر است و بر خود تسلط بيشتري دارد. ترامپ، به ‌رغم ضعف‌هايش، براي کساني که به سيستم سياسي موجود بي‌اعتمادند، همچون کورسوي اميدي براي تغيير وضع موجود است. در اين سيستم فاسد، برنده شدن يک بيشعور در رقابت قدرت، پرسشي را پديد مي‌‌آورد: «آيا ممکن است يک بيشعور تمام‌عيار، چنين لطف بزرگي در حق ما انجام دهد و با فساد مبارزه کند؟» «لودگي» شيوة خاص بيشعوري ترامپ است.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اين شيوه نشان‌دهندة علت موفقيت اوست، اما از طرفي نشان‌دهندة انحطاط تدريجي و تبديل شدن او به قدرتي است که از خشونت پشتيباني مي‌کند. آيا ترامپ مي‌داند خودبزرگ‌بيني‌اش او را به کجا مي‌کشاند؟ احتمالاً نمي‌داند، و بي‌توجهي چنين افرادي به رفتارشان، در حالي‌ که تلاش مي‌کنند به بالاترين مقام کشورشان و حتي جهان برسند، ما را با نگراني همه‌جانبه‌اي دربارة آينده‌مان مواجه مي‌کند.


هایدریش مغز هیملر است
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
  • لوران بینه
  • ترجمه ی سیامند زندی
  • نشر قطره
  • چاپ اول: 96
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1285285_345.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بهترين کتاب سال به انتخاب فايننشال تايمز برگزيده‌ي نويسندگان نيويورک تايمز نامزد نهايي جايزه‌ي انجمن ملي منتقدان کتاب امريکا هايدريش مغز هيملر است، اولين رمان لورانبينه، با موفقيت چشم‌گير در فرانسه و سراسر دنيا مواجه شد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اين رمان ماجراي ترور راينهارد هايدريش،از برجسته‌ترين چهره‌هاي رايش سوم،را روايت مي‌کند،عملياتي که جنبش مقاومت چک آن را با کمک انگلستان برنامه‌ريزي کرده بود. تمام ماجراها واقعي‌اند،اما نگاه ظريف و خلاقانه ‌يلورانبينه و بازآفريني‌هاي او چنان هنرمندانه است که خواننده را از ابتدا تا انتهاي کتاب کنجکاو و مشتاق نگه مي‌دارد.


کاناپه چی
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
  • پوریا عالمی
  • انتشارات مروارید
  • چاپ اول: 96
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1285286_163.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]من تنها کاناپه چی دنیا هستم که مثل فروید قصه ی آدم هایی را که روی کاناپه ام دراز کشیده اند برای شما تعریف می کنم.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
«کاناپه ی پوریا عالمی که در چند سال اخیر به آن وفادار مانده سبکی چندضلعی است که نویسنده تنها یکی از این ضلع هاست. آن ها که به اقتضای سوژه ی پوریا عالمی روی کاناپه ی او می نشینند خود راوی داستان خویش هستند. لکنت بیانی، تناقض های گفتاری و ابهام گویی های ناخودآگاه یا عمدی و بالاخره نتیجه گیری های نقیض باورهای سوژه های پوریا عالمی از مجموع گفت وگوهای این سبک، هجو سرشاری تولید می کند که فقط در این سبک ممکن می شود.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
پوریا عالمی برای تنوع بخشی به این سبک خود، گاهی خود در مقام پرسش کننده ظاهر می شود و با پرسش های پارادوکسیکال سوژه ی خود را به خطاگویی سوق می دهد و با تمجیدهایی که پرسش کننده از اظهارات سراسر غلط سوژه به عمل می آورد، سوژه ی پوریا عالمی به وجد می آید و مکنونات قلبی خود را روی کاناپه می ریزد!
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
این اوج توانایی یک طنزنویس است. دیگر بیش از این نباید از برجستگی های طنز پوریا عالمی سخن گفت. باید به مخاطبان این مجموعه اجازه داد دیگر ویژگی ها را کشف کرده و از آن لـ*ـذت ببرند.» (ماشاالله شمس الواعظین)


پدر خوانده
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
  • ماریو پوزو
  • ترجمه ی منیژه اذکایی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: 96
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
1285287_495.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]از سال 1969 تا امروز رمان پدرخوانده در كانون علاقه رمان‌خوانان جهان بوده است. سبك مردانه و پرخون اين كتاب به ‌راستي خواندني است. آفريننده اثر، ماريو پوزو، با خلق شخصيت دون ويتو كورلئونه به جاودانگي رسيد. دون كورلئونه، رئيس يكي از بزرگ‌ترين باندهاي مافياست. اما شگفت آن‌كه، دون را به‌ رغم تمام دلايلي كه در محكوم ساختن او و اعمالش در دست داريم، دوست مي‌داريم. هنر پوزو همين است: آفريدن چيزي زيبا از امري مخوف. پدرخوانده روايتي است عميقا اسطوره‌اي از مناسبات سطحي گانگستري. دون كورلئونه آميزه شگفتي است از خير و شر. او آشتي‌بخش اين دو نيروي ناسازگار است.[/BCOLOR]​
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]1_ شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می‌کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می‌گویند، فقط به خودشان: «آیا من حق اشتباه کردن دارم ؟» فقط همین چند واژه... شهامتِ نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو، و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامتِ همه‌چیز را شکستن، همه‌چیز را زیر و رو کردن. شهامتِ با خود روبه‌رو شدن. دستِ‌کم یک بار در زندگی، روبه‌رو با خود، تنها خود، همین. «حقِ اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژه‌ها است، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟ چه کسی جز خودت؟[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من او را دوست داشتم | آنا گاوالدا
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301816_275.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    2_ گورکن نخستین: آن کیست که از بنا و نجار و کشتی ساز محکم تر می سازد؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن دوم: آن که چوبِ دار می سازد. برای این که هزار نفر هم که بالایش بروند، باز سرپاست.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن نخستین: راستش، از عقل و هوشت خوشم آمد. چوبه دار خوب است، ولی برای که خوب است؟ برای آنهایی که کار بد می کنند. اما تو هم می گویی چوبه دار محکم تر از کلیسا بنا شده کار بدی می کنی، و چوبه دار می تواند برای خودت باشد. برگردیم به سوال خودمان. بگو.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن دوم: آن کی هست که از بنا و نجار و کشتی ساز محکم تر می سازد؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن نخستین: بله، بگو و جانت را خلاص کن.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن دوم: به خدا، نمی دانم چه بگویم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    گورکن نخستین: دیگر به مغزت فشار نیار. خر وامانده را هر قدربزنی باز تندتر نمی رود. دفعه دیگر که این را ازت پرسیدند، بگو:«گورکن»، خانه هایی که او می سازد تا روز قیامت برجاست...!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هملت | ویلیام شکسپیر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301817_108.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    3_ به یاد یک روز صبح افتادم که در تنه ی درختی، پیله ای را یافته بودم ، درست در آن دم که پروانه قشر پیله را دریده و آماده ی بیرون پریدن بود. مدت مدیدی انتظار کشیدم ، اما پروانه زیاد درنگ می‌کرد و من شتاب داشتم. خشمگین بر آن خم شدم و با نفسم شروع به گرم کردن آن کردم. بیتابانه پیله را گرم کردم و معجزه با آهنگی تندتر از آنچه در طبیعت روی می‌دهد در برابر چشمان من روی داد. پیله باز شد و پروانه در حالی که خود را می‌کشید از آن بیرون خزید و من وحشتی را که در آن دم احساس کردم هرگز از یاد نمی‌برم ،بالهای پروانه هنوز باز نشده بود و او با تمام نیروی جسم نحیف و لرزانش می‌کوشید که آن‌ها را از هم بگشاید. من که بر او خم شده بودم با نفسم کمکش می‌کردم ،ولی بیهوده بود .بلوغی صبورانه لازم بود و باز شدن بالها می‌بایست آهسته در برابر پرتو خورشید صورت بگیرد ،اکنون دیگر خیلی دیر شده بود .نفس من پروانه را واداشته بود که پژمرده و نزار و پیش از وقت ظاهر شود. مایوس و بی‌حال تکانی به خود داد و چند ثانیه بعد در کف دست من جان سپرد. این نعش کوچک به گمان من بزرگترین باری است که بر دوش وجدان خود دارم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    زوربای یونانی | نیکوس کازانتازاکیس
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301818_876.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    4_ همبستگی و سازمان یابی انسان را نیرومند می‌کند، توانایی و استعداد هر کس را شکوفا می سازد و شادی و شوری را به وجود می آورد که در زندگی تکروانه به ندرت حس می شود: شادی پی بردن به این نکته که مردمان بسیاری هستند که همه خوب و درستکار و کارآمدند‌ و می توان به آنان اعتماد کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هنگامیکه آدمی تنها و تکرو زندگی می کند، فقط یک جنبهٔ انسانهای دیگر را می بیند، جنبه ای که آدمی را وا می دارد همواره بهوش باشد و حالت دفاعی به خود بگیرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بارون درخت نشین | ایتالو کالوینو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301819_864.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    5_ اولین نشانه های بارقه ی ادراک، آرزوی مرگ است. این زندگی تحمل ناپذیر می نماید و زندگی دیگر دست نیافتنی. آدم دیگر از میل به مردن احساس شرم نمی کند؛ تقاضایش این است که از سلول قدیمی اش که از آن بیزار است، به سلول تازه ای منتقل شود که از آن بیزار خواهد شد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آخرین نشانه های ایمان هم اینجا دخیل است، زیرا در وقت انتقال شاید زندان بان اتفاقا از راهرو رد نشود تا زندانی را ببیند و بگوید: این مرد را دوباره حبس نکنید، او با من می آید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پندهای سورائو | فرانتس کافکا
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301820_292.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    6_ نگاه عاشق هم اندوهگین است و هم مانند ابزاری است که چیزی را می سازد و از آن استفاده می کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با خنجر قلبی را می شکافند و با نگاه این عمل را بدون خونریزی انجام می دهند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با کلمات کسی را می فریبند و جیب او را خالی می کنند .اما نگاه در یک لحظه کوتاه قوای ذهنی او را واژگون می سازد که هر چه در اختیار دارد به او تسلیم می کند.نگاه مادر، کودک را می فریبد و از گریستن باز می دارد.با نگاه معشوق را می ترساند و آزادی را از او سلب می کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نگاه دل ها را می لرزاند ،امید را به نا امیدی و نا امیدی را به امید تبدیل می کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هستی و نیستی | ژان پل سارتر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301821_138.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    7_ - چطور با هشتاد سالگی و احساس این که دارین به پایان نزدیک و نزدیک‌تر میشین، کنار اومدین؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    - شوپنهاور در جایی احساس عشق رو با نور کور کننده‌ی خورشید مقایسه می‌کنه. وقتی در سال‌های آخر، زندگی کم نور میشه، ناگهان متوجه آسمان‌های پر ستاره‌ای میشیم که خورشید مانعشون بوده یا پنهانشون کرده بوده. خوب ناپدید شدن جوانی که بعضی اوقات خیلی احساس بدیه، باعث شده از آسمانهای پرستاره و شگفتی‌های زنده بودن، بیشتر لـ*ـذت ببرم؛ شگفتی‌هایی که قبلا بهشون توجهی نداشتم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مخلوقات یک روز | اروین د یالوم
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301822_839.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    8_ با هم تو خيابان ول گشتند و به همه‌ی قضاياى قديم‌شان سرك كشيدند و رفته‌رفته غم زده‌تر، هوشيارتر و بى‌رودربايستى‌تر شدند. ولى بعد، عین دوتا رفیق تریپ تو خیابان‌ها رقصیدند و من هم پشتشان لخ‌لخ کردم، همان کاری که یک عمر پشت آدم‌هایی کرده‌ام که باهاشان حال می‌کردم، چون تنها آدم‌هایی که باهاشان حال می‌کنم دیوانه‌هایند، آدم‌هایی که دیوانه‌ی زندگی‌اند، دیوانه‌ی حرف زدن‌اند، دیوانه‌ی نجات یافتن، در یک‌آن خوره‌ی همه چیز هستند، آدم‌هایی که هیچ‌وقت خمیازه نمی‌کشند و حرف‌های معمولی نمی‌زنند، فقط می‌سوزند، می‌سوزند، می‌سوزند عین آتش‌بازی‌های زرد فامی که مثل عنکبوت‌هایی میان ستاره‌ها منفجر می‌شوند و وسط‌شان نور تند آبی رنگی می‌بینی و همه می‌گویند«وااای!».
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در راه | جک کرواک
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301823_335.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    9_ لطفا سنگی را تصور کنید که در حالی که به حرکت خود ادامه می دهد قادر باشد بیاندیشد و بداند که دارد تا آن جا که می تواند، می کوشد تا به حرکت خود ادامه دهد. این سنگ که فقط از کوشش خود آگاه است...یقین خواهد کرد که کاملا آزاد است، و تصور خواهد کرد که فقط به خواست خود ادامه می دهد. این آن آزادی انسانی است که همه به داشتن آن می بالند و صرفا عبارت است از این حقیقت که انسان از خواست خود آگاه است، ولی از عللی که موجب پدید آمدن این خواست شده است خبر ندارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اسپینوزا | راجر اسکروتن
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301824_207.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    10_ آدما برای پول کار می‌کنن تا به آرزوهاشون برسن.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اونا می‌خوان با پول آرزوهاشون رو برآورده کنن، یعنی لـ*ـذت زندگی رو با پول بخرن در صورتیکه لـ*ـذت ساخته شده با پول عمر کوتاهی داره و چیزی نمی‌گذره که پول بیشتری میخان تا لـ*ـذت بیشتری ببرن؛
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بیشتر تفریح کنن؛
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آرامش بیشتر تو زندگی داشته باشن
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    و احساس امنیت بیشتری کنن.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عاقبت زندگیشون میشه کار تا روح شان را از قفس تنگ ترس و آرزو خلاص کنن؛ اما پول هیچوقت هیچوقت چنین نقشی تو زندگیشون نداره.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بابا پولدار، بابا بی پول | رابرت کیوساکی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301825_314.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    11_ می‌گویند گاهی عشق دو انسان نسبت بهم می‌میرد این درست نیست.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عشق نمی‌میرد تنها اگر آنچنان که باید لایق و شایسته‌ی آن نباشید شما را ترک می‌گوید و می‌رود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عشق نمی‌میرد خود آدم است که می‌میرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    عشق به مانند دریایی‌ست اگر لایق آن نباشید، اگر باعث تعفن آن شوید، شما را به جایی پس خواهد زد تا بمیرید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آدم که آخرش می‌میرد، منتها من دلم می‌خواد غرق در دریا بمیرم...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نخل های وحشی | ویلیام فاکنر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301826_525.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    12_ به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودش آن آزادی را دست بسته برایت پس می آورد. برای یک دل ساده ی بیچاره آزادی هم ارزشی ندارد...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ... اگر می خواهی زندگی به کامت باشد، نباید مخالفت کنی. مخالفت هیچ چیزی را درست نمی کند... می دانی اربـاب، تو هرچه می خواهی بگو. حساب کار همین است. آدم چه چیزها که نمی بیند. وقتی به خشم آمده ای دست به دشنه می بری، یا اگر دشنه نداشتی با دست خالی با حریف گلاویز می شوی، مثل یک قوچ. به دیوار شاخ می زنی. می خواهی خرخره ی طرف را با دندان بجوی. اما حالا اگر حریف خودش خنجر به دستت بدهد و سـ*ـینه اش را برایت عـریـ*ـان کند، دست از پا خطا نمی کنی...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بانوی میزبان | فئودور داستایوفسکی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301827_583.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    13_ بهترین حالت این است که آدم از اتفاقاتِ خوبی که قرار است بیفتد با خبر شود، درست مثلِ موقعی که مردم می دانند قرار است در یک روزِ به خصوص خسوف اتفاق بیفتد یا کسی بداند که قرار است برای کریسمس به او میکروسکوپ هدیه بدهند. و از طرفی بدترین حالت هم این است که آدم از اتفاقِ بدی که قرار است بیفتد با خبر باشد، درست مثلِ موقعی که آدم می داند قرار است در یک روز به خصوص برای پر کردن دندانش به دندان پزشکی برود یا قرار است برای تعطیلات به فرانسه برود. امّا من فکر می کنم از همه بدتر این حالت است که آدم نداند اتفاقی که قرار است بیفتد خوب است یا بد..
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ماجرای عجیب سگی در شب | مارک هادون
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301828_692.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    14_ گفت: سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود و از پاره دوزی سیصد و پنجاه درم جمع کردم. امسال قصد حج کردم تا بروم. روزی سرپوشیده ای که در خانه است حامله بود، مگر. از همسایه بوی طعامی می‌آمد. مرا گفت: برو و پاره ای بیار از آن طعام. من رفتم. به در خانه همسایه. آن حال خبر دادم. همسایه گریستن گرفت و گفت: بدانکه سه شبانروز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند. امروز خری مرده دیدم. بار از وی جدا کردم و طعام ساختم، بر شما حلال نباشد، چون این بشنیدم آتش در جان من افتاد. آن سیصد و پنجاه درم برداشتم و بدو دادم. گفتم: نفقه اطفال کن که حج ما این است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تذکرة الاولیا | عطار نیشابوری
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301829_548.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    15_ این موضوع را می‌دانم و تأیید می‌کنم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من عاشق خودم هستم و خودم را تأیید می‌کنم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    همه چیز در دنیایم خوب است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من نفس فراوان و با ارزش زندگی را استشمام می‌کنم و اجازه می‌دهم جسم، ذهن، عواطف و هیجاناتم آرام شوند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من در هماهنگی کامل با همه‌ی اجزای زندگی‌ام هستم. خورشید، ماه، باد، باران، زمین و حرکت زمین.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من قدرت کنترل زندگی ام را دارم و عناصر طبیعت دوستانم هستند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    افکار قلبی | لوییز هی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1301830_703.jpg
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]1_ وقتی آدم کسی را دوست نداشته باشد،نه در این سوی زندگی و نه در آن سو، اهمیتی ندارد که نمی تواند او را ببیند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    وقتی آدم کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا می کند، تا آخر عمر.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آنچه ترس را برمی انگیزد، ناشناخته هاست. شما حقیقت را می گوئید و حقیقت سیلی یا تبریک و تحسین برایتان به ارمغان می آورد. از همه بدتر اینکه در هر صورت هیچکس حرفتان را باور نمی کند. حقیقت، باور نکردنی است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یک زن به تنهایی وقتی که عاشق باشد، زمین و آسمان را پر می کند، حتی اگر دخترکی هشت ساله باشد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ابله محله | کریستین بوبن
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329984_692.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    2_ برای انجام کارت باید قدم بزنی.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    قدم زدن واژه‌ها را به یادت می‌آورد و اجازه میدهد همانطور که در ذهنت می‌نویسی، ریتم واژه‌ها را بشنوی.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    یک پا به جلو و بعد پای دیگر، دوبار تپیدن قلب.
    دو چشم، دو گوش، دو بازو، دو ران دو پا.
    پس اول این بعد آن یکی. اول آن یکی بعد این.
    نوشتن از جسم آغاز می‌شود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    موسیقی تن است و با این که واژه‌ها معنی دارند، فقط گاهی مفهوم دارند، موسیقی واژه‌ها، جایگاه آغاز مفهوم است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پشت میز کار می‌نشینی تا واژه‌ها را روی کاغذ بیاوری، امّا در ذهن همچنان راه میروی، همیشه قدم می‌زنی و آنچه می‌شنوی ریتم قلب است، تپش قلبت.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مندلستم: «نمیدانم دانته در حال نوشتن کمدی، چند جفت کفش پاره کرده است.»
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نوشتن به مثابه شکل فرودست‌تری از رقـ*ـص
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خاطرات زمستان | پل استر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329985_604.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    3_ تنهایی مطلق. در دلش پیچش بدی داشت. انگار یک ناامیدی بی‌انتها درون دلش می‌ریختند. هرچه جلوتر می‌رفت غلظت احساسات تاریکش بیشتر می‌شد. جنگل مثل لایه‌لایه‌های آب در او نفوذ می‌کرد و دختر تنها، خوب متوجه شده بود اتفاقی در راه است که پایان بسیار بدی خواهد داشت.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ذهنش آرام‌آرام پر از تصویر می‌شد. عجیب‌ترین حسی که تا به‌حال تجربه کرده بود. تصویرها می‌آمدند ولی قبل از این‌که بتواند به آن‌ها چنگ بیاندازد می‌رفتند و عجیب این‌که می‌دانست تصویری دیده ولی هیچ کلمه یا حسی برای توصیفش پیدا نمی‌کرد. مثل این‌که اصلاً چیزی وجود نداشته. خوابی که بعد از بیداری، آهسته از صفحه‌ی ذهن پاک می‌شود و حتی یادت می‌رود که خواب بودی.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پایان این تاریکی ما همه می میریم | مانی صحراگرد
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329986_540.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    4_ زندگی ات بلانقصان، کامل و بی کم و کاست است. یا چنین تصور می‌کنی. با عادت‌ها کنار می‌آیی و اسیر تکرارها می‌شوی. گمان می‌کنی همان طور که تا امروز زندگی کرده ای، از این به بعد هم زندگی خواهی کرد. بعد، در لحظه ای نامنتظر، کسی می‌آید شبیه هیچ کس دیگر. خودت را در آینه این انسانِ نو می‌بینی. آینه ای سحر آمیز است او؛ نه آنچه داری، بل آنچه نداری، آن را نشانت می‌دهد. و تو می‌فهمی که سال‌های سال،در اصل، همیشه با نوعی احساس نقصان زندگی کرده ای و در حسرت چیزی نا شناخته بوده ای. حقیقت مثل سیلی به صورتت می‌خورد. این شخص که خلأ درونت را نشانت می‌دهد، ممکن است پیری، استادی، دوستی، رفیقی، همسری یا گاه کودکی باشد. مهم این است روحی را بیابی که کاملت می‌کند. همه پیامبران این پند را داده اند: کسی را پیدا کن که خودت را در آینه
    وجودش ببینی! آن آینه برای من شمس است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ملت عشق | الیف شافاک
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329987_882.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    5_ خیلی ها با زندگی عاری از مفهوم به این طرف و آن طرف می روند . انگار در عالم بین خواب و بیداری سیر می کنند ، حتی زمان هایی که به زعم خود مشغول انجام کارهای مهمی هستند. این به آن دلیل است که آن ها راهشان را اشتباه انتخاب کرده اند . آن چه که می تواند به زندگی تو معنی و مفهوم بدهد ، وقف خودت در راه دوست داشتن و عشق به دیگران است، وقف خودت به جمعیت اطرافت، و وقف خودت به خلق پدیده هایی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد .
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سه شنبه ها با موری | میچ آلبوم
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329988_432.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    6_ برایش از صف طولانی کامیون های پر از حیوان که از مرز می گذشتند حکایت کردم و اینکه چگونه آنها را به کشتارگاه می بردند. از آن فریادهایی که هیچ کس نمی شنید و آن نگاه هایی که برای هیچ کس قابل تحمل نبود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من در کنار آن فریادها بزرگ شده ام، در کنار آن چشم های خیره، می فهمی؟ ما همگی، با همان معصومیت، سوار بر آن کامیون ها هستیم. همه چیز مثل یک نمایش کمدی است. می خندیم و می رقصیم و وانمود می کنیم که با هوشیم، اما پشت صحنه، کامیونی آماده است. دیده نمی شود، اما هست. تزئینات صحنه و پرده ها پنهانش کرده اند. کامیون، با موتورهای روشن در انتظار ماست، همواره آماده حرکت ... تنها مسیر موجود هم، مسیرِ از اصطبل به کشتارگاه است!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جان جهان | سوزانا تامارو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329989_532.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    7_ در این زندگی که گاه گداری مثل پهنه ی یک زمین بایر فاقد هرگونه تابلوی راهنما معلق بین همه ی گریزراه ها و افق های گمشده به نظرتان می آید دوست داریم به نقطه ای معهود یا یک نشانی آشنا دست پیدا کنیم. همه چیز را در نوعی دفتر رسمی به ثبت برسانیم تا هرگز احساس نکنیم بی مهابا و کورکورانه جلو می رانیم. پس پیمان دوستی می بندیم و می کوشیم آشنایی های زودگذر و میرنده را به یادماندنی و پایا تبدیل کنیم ... چه حقی ست که به خود می دهیم و با زور و هر راه غیرقانونی وارد زندگی دیگران می شویم تا بعد با غرور و خودپسندی احمقانه مان خود را چون تیغ جراحی در کلیه ها و قلب هایشان فرو کنیم؟!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در کافه ی جوانی گم شده | پاتریک مودیانو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329990_790.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    8_ اندیشه من خود من است: برای همین است که نمی توانم وا ایستم. من به وسیله آنچه می اندیشم وجود دارم... و نمیتوانم خودم را از اندیشیدن بازدارم در همین لحظه - چه ترسناک است - اگر وجود دارم به این سبب است که از وجود داشتن دلزده ام. منم، منم که خودم را از نیستی که خواهانشم بیرون میکشم: نفرت و بیزاری از وجود داشتن هم شیوه هایی است برای وا داشتنم به وجود داشتن. به فرو بردنم به درون وجود. اندیشه ها مانند سرگیجه از پشتم زاده میشوند... اگر راه بدهم می آیند اینجا در جلو، میان چشمهایم- و من همچنان راه میروم، اندیشه می بالد و عظیم فرا می آید، یکسره پرم میکند و وجودم را نو میگرداند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تهوع | ژان پل سارتر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329991_391.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    9_ می گوید: هریک از ما چیزی را از دست می دهیم که برایمان عزیز است. فرصت های از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساستی که هرگز نمی توانیم برشان گردانیم. این قسمتی از آن چیزی است که به آن می گویند زنده بودن. اما درون کله ما- دست کم این جائیست که من تصور می کنم- جای کمی هست که این خاطرات را در آن بیانباریم. اتاقی با قفسه هایی نظیر این کتابخانه. و برای فهم کارکرد قلب مان باید مثل این کتابخانه فیش درست کنیم. باید چندی به چندی از همه چیز گردگیری کنیم. بگذاریم هوای تازه وارد شود و آب گلدان های گل را عوض کنیم. به عبارت دیگر همیشه در کتابخانه ی خصوصی خودت بسر می بری.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329992_585.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    10_ خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز فرو نبریم كه خود درمانده شناختنش شويم،خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید آن را از قله ی قافی بیاورد....
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خوشبختی, عطر مختصر تفاهم است که اینک در سرای تو پیچیده و عطریست باقی که از آغاز تا پایان این راه, همیشه می توان بوییدش....
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست, ساده بگیریم خوشبختی را تنها به مدد طهارت جسم و روح, در خانه کوچکمان نگه داریم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چهل نامه کوتاه به همسرم | نادر ابراهیمی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329993_395.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    11_ خوب می دانم که گریه های بزرگی در انتظارم است. وقتی مادرم بمیرد من سخت گریه خواهم کرد. این را از همین حالا می‌دانم. یعنی سال هاست می‌دانم. از یادآوری اش به وحشت می افتم اما هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن نگذرانده ام. اگر طوبی-خواهرم- بمیرد، من باز گریه خواهم کرد. به شدت. شانه های من از گریه بر گور او خواهند لرزید و من فکر خواهم کرد که دنیا به آخرین نقطه اش رسیده است. اما هیچ مرگی دنیا را به آخرین نقطه اش نخواهد رساند. ما را اما شاید برساند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من گنجشک نیستم | مصطفی مستور
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329994_370.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    12_ تموم چیزی که می بینم اینه که بعد از یه روز سخت کاری و نوشتن، دو تا زن منتظر من هستن و به من اهمیت می دن، توجه شون رو به من معطوف می کنن، زن هایی که هردوشون دلفریب و خواستنی هستن، ولی هر کدوم به یه شکلی. به اسکات (اسکات فیتزجرالد) گفتم که دوست دارم هر دوشون رو داشته باشم. الان عاشق هر دوی اونا هستم... الان هر دوشون رو دوست دارم. ممکنه برام بدشناسی بیاره. ولی امیدوارم این طور نباشه. امیدوارم بتونیم همین طوری ادامه بدیم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اسکات بهم گفت که تو داری روی پوسته تخم مرغ راه می ری. اون یه حکایت قدیمی برام تعریف کرد، " مردی که بین دو زن قرار بگیره، عاقبت هر دوشون رو از دست می ده." منم بهش گفتم که آره من بین این دو تا قرار گرفتم ولی نیاز دارم که هردوشون رو کنارم داشته باشم. اسکات بهم گفت که یه شل مغزم که درباره زن ها هیچی هیچی نمی دونم و کلاً هیچی سرم نمی شه.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دوران عاشقی همینگوی | ای ای هاچنر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329995_125.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    13_ مارها قورباغه ها را می خورند و قورباغه ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغه ها علیه مارها به لک لک ها شکایت کردند. لک لک ها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه ها از این حمایت شادمان شدند. طولی نکشید که لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    قورباغه ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند. عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند. حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است، اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    رساله ی دلگشا | عبید زاکانی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329996_497.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    14_ «من دختر مادری هستم که هرگز تن به تغییر نداد. در امریکا، تا آن‌جا که می‌توانست طوری لباس پوشید، رفتار کرد، غذا خورد، فکر کرد و زندگی کرد که انگار هرگز هند را، کلکته را، ترک نکرده است. این‌که حاضر نشد دیدگاهش، عاداتش و رفتارش را تعدیل کند تدبیری بود برای مقاومت در برابر فرهنگ امریکایی و مبارزه با آن به قصد حفظ هویتش. امریکایی‌شدن، یا حتی شبیه یک امریکایی شدن، برایش به معنای شکست مطلق بود. مادرم، هر بار به کلکته برمی‌گردد، به خود می‌بالد که به‌رغم حدود پنجاه سال دوری از هند، شبیه زنی است که هیچ‌گاه آن‌جا را ترک نکرده است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    من درست نقطه‌ی مقابل اویم. عصیان مادرم امتناع از تغییر بود و عصیان من اصرار بر دگرگون شدن.»
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    به عبارت دیگر | جومپا لاهیری
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329997_292.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    15_ هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود . هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت . بيشتر فراق خواهيم کشيد و تنهایی هايمان بيشتر خواهد شد . شادی ها لحظه ای و گذرا هستند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند اما رنجها داستانش فرق مي کند تا عمق وجود آدم رخنه مي کند و ما هر روز با آنها زندگی ميکنيم .. انگار که اين خاصيت انسان بودن است ...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نامه به کودکی که هرگز زاده نشد | اوریانا فالاچی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1329998_598.jpg
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]1_گویا سرنوشتم چنین رقم خورده بود که از زندگی و دوستانم بیشتر از آنچه به آنها داده ام بهرهدرت گیرم و همیشه هم در حسرت جبرانش باشم. ارتباطم با ریچارد، الیزابت، سینیورا ناردینی و نجار به همین منوال بود و اکنون در سالهایی که پخته تر شده و به خود اهمیت می دادم، می دیدم که هواخواهی سرگشته و شیفته ی خدمت به معلولی دردمند شده ام. اگر کتابی را که از مدتها قبل در دست نگارش دارم روزی به اتمام برسانم و چاپ شود، به ندرت می توان موضوعی را در آن یافت که از بوپی نیاموخته باشم. اکنون دوره ای شاد در برابرم گسترده بود که می توانستم براساس آن برای بقیه عمرم برنامه ریزی کنم. این امتیاز بزرگ به من اعطا شده بود که شناختی روشن و ژرف نسبت به روح والای انسانی درمانده پیدا کنم که دست تقدیر هر بلائی را- از بیماری و انزوا و تنگدستی گرفته تا بی کسی – در دامانش نشاند. تمامی عیوب جزئی مثل خشم، ناشکیبائی، بی اعتمادی و دروغ که معمولا حلاوت زندگی زیبا و کوتاه آدمی را تلخ و زایل می سازند، تمامی این زخمهای چرکین که چهره ما را زشت می سازند داغ خود را از طریق تحمل سالها رنج شدید در وجود این انسان نهادند؛ انسانی که نه حکیم بود و نه فرشته، ولی با این حال تن به قضا و قدر سپرده، سر تسلیم و اطاعت در پیش نهاده و تحت فشار روحی ناشی از دردی وحشتناک و تحمل محرومیت ها آموخته بود که باید معلولیتش را بی هیچ حجبی بپذیرد و کار خود را به خداوند واگذارد. یک بار از او پرسیدم: چطور توانست با مشکلات ناشی از بدن علیل و دردمندش کنار بیاید؟

    خندید و گفت: خیلی آسان، من با بیماری ام مدام در جنگم. گاهی پیروز می شوم، گاهی شکست می خورم. این وضع همیشه ادامه دارد. گاهی هم دست از منازعه می کشیم و اعلام آتش بس می کنیم، ولی با نگاهی مظنون یکدیگر را زیرنظر داریم و منتظر می مانیم تا دیگری حمله را آغاز کند که در این صورت آتش بس شکسته می شود.

    سفینه زندگی | هرمان هسه
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339360_162.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    2_ در تاریخ از بی طرفی و حقیقت جویی سخن بسیار گفته اند. لیکن این سخن ادعایی بیش نیست. مورخ از همانجا که موضوع تاریخ خود را انتخاب می کند در واقع دنبال هـ*ـوس و میل خود می رود و از بی طرفی خارج می شود. اگر تاریخ «هند» را موضوع تحقیق خود قرار می دهد برای آنست که رغبتی یا مصلحتی او را به حوادث آن سرزمین علاقه مند کرده است و اگر از «انقلاب فرانسه» سخن می گوید، از آنروست که در آن ماجرا چیزی هست که با احساسات و تمایلات او مناسبتی دارد. بنابراین بی طرفی مورخ، ادعایی است که به دشواری می توان آن را تایید کرد.

    دو قرن سکوت | عبدالحسین زرینکوب
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339361_424.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    3_ پسر، موقعی که آدم می میرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره می کنند. من امیدوارم که وقتی مردم، یک ادم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازه ی مرا توی رودخانه ای جایی بیندازد. هرجا که می خواهد باشد، ولی فقط توی قبرستانف وسط مرده ها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه می آیند و روی شکم آدم دسته گل می گذارند و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را می خواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد. آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد.

    ناتور دشت | جی دی سلینجر
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339362_767.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    4_طی چهل سال عمل و رفتار آدم ها به من یاد داد که آنها میانه ای با عقل ندارند.

    دم سرخ رنگ ستاره ی دنباله داری را به آن ها نشان بده و دلشان را از ترس پر کن، می بینی که آشفته و سراسیمه از خانه هاشان بیرون می ریزند و درهم برهم چنان می دوند که قلم پاشان بشکند.

    ولی بیا و به آنها حرف معقولی بزن، و به هزار دلیل ثابتش کن، می بینی که فقط به ریشت می خندند.

    زندگی گالیله | برتولت برشت
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339363_551.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    5_ «دوست داشتن» عضوی از بدن است. درست است که همه فورا به فکر «قلب» می افتند ولی من می گویم که «دوست داشتن» دندان آدم است، دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند.

    حالا تصور کنید روزی را که «دوست داشتن» آدم درد می کند! آرام و قرار را از آدم می گیرد! غذا از گلویت پایین نمی رود. شب ها را تا صبح به گریه می نشینی.. آن قدر مقاومت می کنی تا یک روز می بینی راهی نداری جز اینکه دندان «دوست داشتن» ات را بکشی و بیندازی دور!

    حالا دندان دوست داشتن را که کشیده باشی، حالت خوب است، راحت می خوابی، راحت غذا می خوری و شب ها دیگر گریه ت نمی گیرد ولی همیشه جای خالی اش هست، حتی وقتی از ته دل می خندی.

    طلایی کوچک | دیل کارنگی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339364_679.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    6_ این مردمان کامبوجیایی، این قربانیان بی نام و نشان با آن صورت های مات، بدن های نزار و شماره های سنجاق شده به پیراهن تا ابد به مرگ می نگرند. آن ها حتی اگر نامی هم دااشته باشند برای «ما» ناشناخته اند؛ مانند همان عکسی که در یکی ازنوشته های وولف به آن اشاره شد. جسد مرد یا زنی مُثله شده که می توانست از آنِ لاشه ی یک خوک باشد. نکته ی موردنظر او مقیاس درنده خوییِ جنگ است که آن چه را از انسان به عنوان ارزش فردی یا بشری شناخته شده است ویران می کند؛ البته وقتی به چهره ی جنگ در قالب تصویر و از راه دور نگریسته شود، نمی توان انتظار بیشتری داشت.

    تماشای رنج دیگران | سوزان سانتاگ
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339365_448.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    7_ حیوانات، به هنر نیازی ندارند؛ آنها به همین اندازه که زندگی می‌کنند راضی‌اند، زندگی‌شان در صلح و آرامش، و هماهنگ با نیازهای غریزی‌شان می‌گذرد.

    یک پرنده، فقط به چند دانه ی کوچک یا چند کرم نیاز دارد و به یک درخت، که در آن لانه بسازد و به فضای آزادِ پهناوری که در آن بال بگشاید؛ و زندگی اش، از تولد تا مرگ، با ضرباهنگی شاد می‌گذرد که هیچ‌گاه یاسِ ماورای طبیعی یا دیوانگی، آن را از هم نمی‌پاشد.

    انسان، اوایل با تبر و آتش و سپس با دانش و فن‌آوری، هرروز شکافِ جداکننده اش را از نژادِ آغازین و شادیِ حیوانی‌اش، عمیق‌تر می‌کند. و بعدها، به این فکر می افتد که از راهِ نقاشی یا نویسندگی، واقعیتی متفاوت با واقعیتِ اسفباری که احاطه اش کرده، بیآفریند؛ واقعیتی که غالباً تخیّلی و جنون‌آسا به نظر می‌رسد، ولی عجیب اینکه، در نهایت خود راعمیق‌ترو واقعی‌تر از واقعیتِ هرروزه، نشان می‌دهد.

    قهرمانان و گورها | ارنستو ساباتو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339366_133.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    8_ شهر را ول ﮐﺮدم و ﺑﻪ ﮐﻮه و ﺑﯿﺎﺑﺎن زدم. ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﺗﮕﺎھﯽ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ آوردم رﻓﺘﻢ و از ھﻤﺎن ﺑﺎﻻ، ﺧﻮدم را ﭘﺎﯾﯿﻦ اﻧﺪاﺧﺘﻢ. ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ، اﺣﺴﺎسِ ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺮگ ﺑﻪ ﻣﻦ دﺳﺖ داد؛ ﭼﻮن ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭼﺘﺮ ﻧﺠﺎت ﺑﺎز ﺷﺪ و ﺑﻪ ھﺮ ﻣﺼﯿﺒﺘﯽ ﺑﻮد، روی ﺻﺨﺮه ای ﺑﻨﺪ ﺷﺪم. ﻧﺎاﻣﯿﺪ و ﺳﺮﺧﻮرده، راه شهر را در ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ در اوﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ، ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ ای ﺑﺨﺮم.

    ﺗﻮی ﺧﺎﻧﻪ، روی ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪم و ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ را ﺑﯿﺦِ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﺬاﺷﺘﻢ. ﺑﯽ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﻣﺎﺷﻪ را ﭼﮑﺎﻧﺪم و اﻧﺘﻈﺎر داﺷﺘﻢ ﺻﺪای ﻏﺮشِ ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ و دردِ ﮔﻠﻮﻟﻪ ای ﮐﻪ ﻣﻐﺰم را ﻣﺘﻼﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد، ﺣﺲ ﮐﻨﻢ. ﻧﻪ ﺗﯿﺮی در رﻓﺖ و ﻧﻪ ﺻﺪاﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ. ﺗﭙﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻣﺒﺪّل ﺷﺪه ﺑﻮد. ﮐﻒِ اﺗﺎق ﻏﻠﺘﯿﺪم و ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺮ دادم.

    ﻣﻦ ﮐﻪ اﯾﻦ ھﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ ﮐﺮدم، از رھﺎﻧﺪنِ ﺧﻮدم از ﺷﺮِ اﯾﻦ زﻧﺪﮔﯽِ ﻧﮑﺒﺘﯽ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﻮدم.

    روزی از ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻢ، ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ﺧﻮرد ﮐﻪ اﻣﯿﺪِ ﺗﺎزه ای در ﻣﻦ زﻧﺪه ﮐﺮد. از ﻣﺮدِ اﻓﺴﺮده و ﺑﯿﭽﺎره ای ﺷﻨﯿﺪم ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﺎرﻣﻨﺪِ دوﻟﺖ ﺷﺪن، ﺧﻮدﮐﺸﯽ ﺗﺪرﯾﺠﯽ اﺳﺖ. ﻣﻦ در وﺿﻌﯽ ﻧﺒﻮدم ﮐﻪ بهترین راهِ ﺧﻮدﮐﺸﯽ را اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﻢ. ﻣﺮگِ ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺿﺮب، ﺑﺮاﯾﻢ ﻓﺮﻗﯽﻧﺪاﺷﺖ. در ﻧﺘﯿﺠﻪ، رﻓﺘﻢ و ﺑﺮگِ درﺧﻮاﺳﺖِ اﺳﺘﺨﺪام در وزارتِ ﮐﺸﻮر را ﭘﺮ ﮐﺮدم...

    زن وسطی | موریلو روبیائو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339367_709.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    9_ فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد.

    تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!

    تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.

    جاودانگی | میلان کوندرا
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339368_470.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    10_ امروزه همه میدانند که تحمل انتقاد نشانه ی بارز فرهنگ است؛ حتی بعضی ها میدانند که مردان برجسته خواهان و تحـریـ*ک کنندۀ این انتقاد هستند زیرا این انتقاد به آنها نشان میدهد که بی عدالتی آنها در کجاست و اگر این نشانه وجود نداشته باشد آنها از بی عدالتی خود مطلع نمی شوند.

    اما «توان انتقاد کردن و حفظ وجدان صادق» در مخالفت با آنچه «همیشگی»، «سنتی» و «مقدس» است هنری والاتر از تحمل و تحـریـ*ک انتقاد است و این هنر در فرهنگ ما حقیقتا بزرگ، نو و شگفت آور است. این هنر گامی نهایی در آزاد اندیشی است، اما این موضوع را چه کسی میداند؟

    حکمت شادان | فردریش نیچه
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339369_838.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    11_ اى كاش، انسانها نيز غريزه پرندگان را مى داشتند، و اى كاش كه طوفان بال آدميان را مى شكست. چون انسان به ترسويى و بزدلى متمايل است. او تا طوفان را حس مى كند در شكافها و غارهاى زمين مى خزد خودش را پنهان مى كند.

    بله...پرندگان صاحب چنان شعور و منزلتى هستند كه انسانها از آن بويى نبرده اند... انسان در سايه قانون و آداب و رسومى كه خود پديد آورده زندگى مى كند، اما پرندگان طبق همان آزادى و قانون مطلق الهى كه به سبب آن، زمين گرد خورشيد مى گردد در معاش و زندگى اند.

    نه کتاب | جبران خلیل جبران
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339370_819.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    12_ تا وقتی به این فکر چسبیده‌اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد. تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی‌انصافی می‌کنند (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده‌طلبی که از کارمندانش حمایت نمی‌کند، ژن‌های ناجور، اجبارهای مقاومت‌ناپذیر)وضع شما همچنان در بن‌بست می‌ماند. تنها خودِ شما مسئول جنبه‌های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیت‌های بیرونی همه جانبه‌ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف نسبت به این محدودیت‌ها را دارید.

    خیره به خورشید | اروین د یالوم
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339371_454.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    13_ نگذارید آنها که به شما فرمان می رانند و وعده می دهند، و شما را می ترسانند فریبتان بدهند، فریب آنهایی را که می خواهند اربـاب تازه ای بجای اربـاب قبلی بگذارند نخورید،

    شما را بخدا گوسفند نباشید، زیرچتر عذر و بهانه ی گـ ـناه دیگران نروید، مبارزه کنید، با مغزتان استدلال کنید، بیاد داشته باشید که هرکس برای خود انسانی است،فردی است ارزنده، مسئول، خلاق شخص خود.

    از فردیت خود دفاع کنید، هسته ى آزادی درآنجا نهفته است، آزادی وظیفه است، آزادی بیش از آنکه حق باشد وظیفه است.

    یک مرد | اوریانا فالاچی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339372_195.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    14_ در دنیا قانونی وجود دارد، قانون انکار. قانون تلخکامی. هیچ استثنایی بر نمی دارد. قانونی سخت و آشتی ناپذیر. قانونی به سختی چیزهایی که از ابتدا آموخته می شود، قانونی برخاسته از دروغ چیزهایی که از ابتدا آموخته می شود، از دوران کودکی، از نگاه که به باورمان در می آید که کودکی ما میرنده اسا و قدرت های دیگری که بس بزرگ تر و بسی روشن ترند، انتظارمان را می کشند. این قانون بر سراسر زندگی ما حکمفرمایی دارد.

    زندگی مادی ما، زندگی عاشقانهٔ ما و زندگی جاودانهٔ ما را راهبری می کند. هر آن جا که تسلیم تمناهای خوسش شویم، می بالد. از دل بریدن های ما زاده می شود و با آن ها رشد می کند. به یکسان آوای استاد یا خویشاوندی را به رعایت می گیرد تا متقاعدمان سازد. با آوایی آرام و لطیف با ما سخن می گوید. آوایی که خواهان نیکی ماست، آوایی دوست داشتنی و قانع کننده: دنیا را به تمامی بر ما عرضه می دارد. در ازای تنهایی مان، بس چیزها به ما می بخشد. کافی است همین مقدار ناچیز را بدهیم، کافی است زندگی فردی خویش را بدهیم_ زندگی در سکوت خویش را، زندگی در تنهایی تا در ازای آن دنیا را به تمامی فرادست آریم

    بیهوده | کریستین بوبن
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339373_651.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    15_ در این زندگی که گاه گداری مثل پهنه ی یک زمین بایر فاقد هرگونه تابلوی راهنما معلق بین همه ی گریزراه ها و افق های گمشده به نظرتان می آید دوست داریم به نقطه ای معهود یا یک نشانی آشنا دست پیدا کنیم. همه چیز را در نوعی دفتر رسمی به ثبت برسانیم تا هرگز احساس نکنیم بی مهابا و کورکورانه جلو می رانیم. پس پیمان دوستی می بندیم و می کوشیم آشنایی های زودگذر و میرنده را به یادماندنی و پایا تبدیل کنیم ... چه حقی ست که به خود می دهیم و با زور و هر راه غیرقانونی وارد زندگی دیگران می شویم تا بعد با غرور و خودپسندی احمقانه مان خود را چون تیغ جراحی در کلیه ها و قلب هایشان فرو کنیم؟!

    در کافه ی جوانی گم شده | پاتریک مودیانو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1339374_615.jpg
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]1_ برای صدمین بار به خود می گویم چه شد که کار به این جا کشید. شوهرم نیز به همان صورت است که بود، فقط چین میان ابروانش عمیق تر و موهای سفید شقیقه هایش بیشتر شده است و نگاهش که زمانی نافذ و پیگیر بود پشت پرده ای ابهام پنهان و از من گریزان است. من هم همانم که بودم، گیرم دلم از عشق و میل به دوست داشتن خالی است. دیگر به کار کردن احساس نیاز نمی کنم و از خودم رضایتی ندارم. شور مذهبی و وجد عشق و رضایت از سرشاری زندگی در نظرم به گذشته ای بسیار دور واپس رفته است و ناممکن جلوه می کند. زندگی برای همنوع، که زمانی در نظرم چنین بدیهی و درست می نمود امروز به دشواری برایم فهمیدنی است. زندگی برای همنوع، جایی که میلی به زندگی برای خودم نیز ندارم چه معنایی دارد؟[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سعادت زناشویی | لئو تولستوی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349215_355.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    2_ معادل گروه غیراجتماعی و شورشی و ساختارشکن رپ در جامعه ما اتفاقاً انصار هستند. کسانی که نسبت به قوانین بی‌اعتنا هستند، قیافه‌شان را عوض کرده‌اند، موقعیت کنونی را برنمی‌تابند و سعی می‌کنند جلوش موضع بگیرند. همان‌جور که رپ امریکایی اعتراض می‌کند به تمدنش که نتوانستید با شعار دموکراسی، زندگی آزاد برای ما بسازید، انصار ایرانی نیز معترض است به تمدن نوپایش که نتوانسته با شعار دین برایش زندگی دینی بسازد. این دو به جد معادلند؛ در هنجارگریزی اجتماعی، در ظاهر متفاوت، در بی‌اعتنایی به قانون، در سلامت نفس و در احتمال طعمه سیـاس*ـی شدنشان...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نشت نشا | رضا امیرخانی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349216_560.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    3_ در آن هنگام سی تا چهل آسیاب بادی در آن دشت دیدند و همین که چشم دن کیشوت به آنها افتاد به مهتر گفت: بخت بهتر از آن چه خواست ماست کارها را به راه میکند. تماشا کن سانکو همین اینک در برابر ما سی دیو بی قواره قد علم کرده اند و من در نظر دارم با همه ی ایشان نبرد کنم و هر چندتن که باشند همه را به درک بفرستم. با غنیمتی که از آنان به چنگ خواهیم آورد کم کم غنی خواهیم شد. چه این خود جنگی بر حق است و پاک کردن جهان از لوث وجود این دودمان کثیف در پیشگاه خدای تعالی عبادتی عظیم محسوب خواهد شد. «سانکو پانزا پرسید:» کدام دیو؟ «اربـاب اش جواب داد:» همان‌ها که تو آنجا با بازوان بلندشان میبینی، چون در میان ایشان دیوانی هست که طول بازوان شان تقریبا به دو فرسنگ می‌رسد. «سانکو در جواب گفت:» احتیاط کنید اربـاب، آنچه مااز دور میبینیم دیوان نیستند بلکه آسیاب‌های بادی هستند و آنچه به نظر ما بازو مینماید پره‌های آسیاب است که چون از وزش باد به حرکت درآید سنگ آسیاب را هم با خود می‌گرداند…"
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دن کیشوت | میگوئل دو سروانتس
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349217_686.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    4_ زن های سرزمین من توسط پدران خود نادیده گرفته می شوند ، توسط برادران به باد سرزنش و اهانت گرفته می شوند و مورد سوء استفادهء همسرانشان قرار می گیرند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این چرخه ی معیوب را هرگز نمی توان شکست ، زیرا مردانی که این نوع زندگی را بر زنان تحمیل کرده اند، راهی جز این نمی شناسند و آن را تضمین رفاه و شادی زندگی شخصی خود می پندارند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آخر کدام مردی است که در محاصره ی چنین نکبت و اندوهی شاد و راضی باشد؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آشکار است که مردان سرزمین من، رضایت شخصی را در عقد زنان متعدد و داشتن معشـ*ـوقه های رنگارنگ می یابند،
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نا آگاه از این حقیقت که رضایت و شادی را می توان در خانه و در کنار همسری برابر کسب کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شاهزاده خانم | جین ساسون
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349218_199.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    5_ رهبران انسانی که خصلتا نسبت به زیردستان بی فاصله ی خویش خشک و بی لبخند هستند وقتی با زیردستان دون پایه ی خود تماس شخصی برقرار کنند غالبا قیافه ای متواضع و دوستانه به خود می گیرند. در مقابل این زیردستان سیمایی افراطی از ادب، لبخند، دست تکان دادن و دست فشردن های پایان ناپذیر و حتی نوازش کودکانه ارائه می دهند، اما به محض اینکه دور شوند لبخندها رنگ می بازد و باز در دل دنیای بی رحم قدرتشان ناپدید می گردد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    باغ وحش انسانی | دزموند موریس
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349219_889.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    6_ اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز می‌گردد..
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    و چون بدِ يكى گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پس اکنون که می‌توانی در باغ و گلزار باشى، چرا در ميان خارستان و مارستان مى‌گَردى؟!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    فیه ما فیه | مولانا
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349220_644.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    7_ برای یک فرد انسانی و همچنین برای یک جامعه‌ی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود می‌رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیش‌برد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود ندارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می‌آید. چون وقتی که انسان یا جامعه و یا حتی گیاه، رشد پیش رونده‌ای نداشته باشد الزاماً رهسپار فنا و نیستی می‌شود، و البته در فاصله‌ی آغاز رکود تا نیستی، بر اثر عدم پیش روندگی دچار فساد و تباهی می‌گردد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چه انتقام وحشت باری، چه انتقام موهنی، چه نکبت بار! وای بر نا‌امیدانی که ما هستیم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نون نوشتن | محمود دولت آبادی
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349221_823.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    8_ همه بشریت در جستجوی حقیقت، عدالت و زیبایی است. ما در جستجویی ابدی برای حقیقت هستیم، چون تنها دروغ هایی را که در ذهن خود ذخیره کرده ایم، باور داریم. در جستجوی عدالت هستیم، چون در نظام اعتقادی ای که داریم، جایی برای عدالت وجود ندارد. در جستجوی زیبایی هستیم، چون هر چقدر هم یک نفر زیبا باشد، ما به وجود زیبایی در دیگری باور نداریم. ما به جستجو ادامه می دهیم، در حالی که همه چیز در درون ما جا دارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    حقیقتی وجود ندارد که با جستجو به آن دست یابیم. به هر جا سر بگردانیم، هر آنچه می بینیم حقیقت است، اما با توجه به توافق ها و باورهایی که در ذهن مان ذخیره کرده ایم، چشم دیدن حقیقت را نداریم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما حقیقت را نمی بینیم، چون کور هستیم. آنچه ما را کور می کند، همه باورهای کاذبی است که در ذهن داریم. ما نیاز داریم که حق با ما باشد و دیگران اشتباه کنند. ما به آنچه باور داریم اعتماد می کنیم و باورهای ما موجب رنجمان می شود. به این می ماند که گویی در مِهِی زندگی می کنیم که نمی گذارد دورتر از جلوی پایمان را ببینیم. ما در مِهِی زندگی می کنیم که واقعیت ندارد. این مه یک خیال است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چهار میثاق، کتاب خرد سرخپوستان | دون میگوئل روئیز
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349222_226.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    9_ صبح زمانی مناسب است هم برای فعالیتِ ذهنی، هم بدنی، زیرا صبح جوانیِ روز است: همه چیز شاداب، تازه و آسان است، احساس نیرومندی میکنیم و همهٔ قابلیت هایمان کاملاً در دسترس هستند. صبح را نباید با خواب طولانی یا مشغولیتها و گفتگوهای بی ارزش تلف کرد بلکه باید به منزلهٔ جوهر زندگی به آن نگریست و آن را تا اندازه‌ای مقدّس داشت... هربار که از خواب بیدار میشویم و برمی‌خیزیم، تولدی کوچک است و هر صبحِ پُرطراوت به منزلهٔ جوانیِ کوتاهی است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در باب حکمت زندگی | آرتور شوپنهاور
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349223_715.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    10_ رودخانه به بی نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دنبال بهانه ای برای خروشیدن می گردد، سریع زندگی می کند، سنگی را که انداخته ای به درونش می کشد، هضمش می کند و به زودی فراموشش می کند؛ اما برکه برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست، یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش. از عمق تکان دادنش.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    برکه پس از برخورد با سنگ دیگر مثل سابق نمی ماند، نمی تواند بماند!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ملت عشق | الیف شافاک
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349224_181.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    11_ گفت که من یک جورهایی عجیب و غریب هستم. شاید هم برای همین از من خوشش می آید و عاشقم شده و البته شاید یک روز به همین دلیل از من متنفر شود. دروغ گفتن فقط این نیست که حرفی بزنیم که راست نیست. دروغ گفتن، گفتن چیزی بیش از آن است که راست است و حقیقت دارد، و در مورد قلب آدمی، به زبان آوردن چیزی بیش از آنی است که واقعا احساس می‌کند. ما همه مان هر روز این کار را میکنیم تا زندگی را ساده تر کند. لـ*ـذت واداشتن آدم ها که به حرفت گوش کنند، خیلی دوام ندارد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بیگانه | آلبر کامو
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349225_395.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    12_ در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند . می تواند آب ها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد: حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت و حکایت پهلوانی! بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سووشون | سیمین دانشور
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349226_974.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    13_ می گویند وقتی آدم سقوط می کند، مغزش سریع تر کار می کند، جوری که میتواند در کسری از ثانیه به هزار چیز فکر کند. از وقتی ''اوه'' چارپایه را از زیر پایش کنار زد تا لحظه ای که سقوط کرد و با یک صدای وحشتناک کف زمین ولو شد، توانست به خیلی چیزها فکر کند. حالا بی دفاع به پشت دراز کشیده و مدت مدیدی به قلابش نگاه می کند که مانند صخره ای که در مقابل امواج سهمگین مقاومت می کند، به سقف چسبیده است. سپس با انزجار به طنابی نگاه می کند که از وسط دو نیم شده است. با خودش فکر می کند عجب جامعه ای ! این ها حتی نمی توانند یک طناب درست و حسابی تولید کنند. در حالی که سعی می کند پاهایش را از هم باز کند، بی صدا لعنت می فرستد. چه طور ممکن است که تولید یک طناب تا این حد با شکست مواجه شود،چه طور؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با خودش فکر می کند این هم نمونه ی بارز این که آدم نمی تواند جان خودش را به نحو محترمانه ای بگیرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مردی به نام اُوه | فردریک بکمن
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349227_637.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    14_ محبوبم! در تابستان بوی بهار می‌رسد. بوی گل‌های ایرانی و اینجا چه رونقی دارد شادیهمه‌ی این روزها چشیدنی است. جشن تولد آفتاب است و انگورها در حال شیرین شدن‌اند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    تابستان است، دیگر دوران درِ اتاق را به روی خود بستن، سپری شده بستر عشق‌های سوزان در تابستان است که صورت‌ها سرخ‌اند و لپ‌ها گل می‌اندازند، رازهای پنهان شده یکی یکی برملا می‌شوند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    محبوبم! دریا تا ساحل می‌رود و دوباره باز می‌گردد و دل دل می‌زند و شما را به یاد من می‌آورد. نسیم‌ها وزیدن عطر شما را تقلید می‌کنند. گل‌ها دسته‌دسته می‌شوند و آفتاب دوباره طلوع می‌کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دست بردن زیر لباس سیب | محمد صالح علاء
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349228_570.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    15_ هیچ‌ چیز به اندازه‌‌یِ غم مشترک، آدم‌ها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونه‌ای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمی‌کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جوّ همدردی بی‌توقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین می‌برد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بی‌سواد به آسانی آن را درک می‌کنند؛ در حالی که ساده‌ترین وسیله‌ی نزدیک شدن آدم‌ها به یکدیگر است، فوق‌العاده کمیاب هم هست…!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شوخی | میلان کوندرا
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1349229_898.jpg
    [/BCOLOR]
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]نفوس مرده[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • نیکلای گوگول
    • ترجمه ی کاظم انصاری
    • فرهنگ معاصر
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1348300_843.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]نفوس مرده تصویری زنده از مردم روسیه آن روز است. از مردمی اسیر خرافات، بیکارگی، خیال‌پردازی، شکمبارگی، میخوارگی، تشریفات احمقانه، وراجی‌های بی پایان، که نویسنده آنها را به‌صورت‌های گوناگون در صحنه‌ای خنده‌دار، شگفت‌انگیز، قصه‌وار یا در بحث‌های فلسفی نمایان می‌سازد.


    درآمدی بر علم تصمیم گیری
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • جیمز مارچ
    • ترجمه ی ابراهیم افشار
    • نشر نی
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1348301_345.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]این کتاب بر پایه‌ی یادداشت‌های کلاس پرطرفدار نویسنده در دانشگاه استنفورد شکل گرفته است. جیمز مارچ در این کتاب دری به دنیای تصمیم‌گیری‌ ـ این فعالیت اساسی بشری ـ می‌گشاید؛ فعالیتی که در زندگی فردی، گروهی، سازمانی، و اجتماعی اهمیت بنیادی دارد. مارچ در این کتاب از نتایج پژوهش‌های علوم اجتماعی و علوم رفتاری بهره می‌گیرد تا تصمیم‌گیری را در وسیع‌ترین گستره‌ی آن به ما بشناساند. به جای پرداختن به «چگونه باید تصمیم گرفت»، تأکید او بر آن است که «تصمیم در عمل چگونه گرفته می‌شود». بدین‌گونه، مارچ کسانی را که دست‌اندکار تصمیم‌گیری هستند یا آن را مطالعه می‌کنند، قادر می‌سازد تصمیم‌گیری را بهتر فهم کنند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جیمز جی. مارچ (تولد ۱۹۲۸) استاد ممتاز دانشگاه استنفورد و دارای درجه‌ی دکتری از دانشگاه ییل است (۱۹۵۳). شهرت او به دلیل مطالعاتش در زمینه‌ی علوم سیـاس*ـی و تحقیق درباره‌ی نظریه‌ی سازمانی و نیز طرح نظریه‌ی شرکت است. او طی بیش از هفتاد سال فعالیت دانشگاهی خود ده‌ها مقاله و نزدیک به سی عنوان کتاب به‌تنهایی یا با همکاری دیگر پژوهشگران، تألیف کرده است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]علاوه بر این، او صاحب چند مجموعه شعر است؛ نیز نویسندگی دو فیلم‌نامه را در موضوع‌عای مرتبط با زمینه‌های پژوهشی‌اش برعهده داشته است. مارچ عضو آکادمی‌های مهم در کشور خود (ایالات متحده) و سوئد و نروژ است، و به خاطر خدمات علمی‌اش از ۱۶ دانشگاه مهم در جهان دکترای افتخاری دریافت کرده است. کتاب حاضر نخستین تک‌نگاشت از اوست که به فارسی ترجمه می‌شود.


    آشپزخانه مارگریت
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • مارگریت دوراس
    • ترجمه ی مریم قرسو
    • انتشارات بهجت
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1348302_629.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]این کتاب به واقع نه نگـاه دانلـود است و نه یک کتاب آشپزی. همان صورت واقعی و جریان رونده و سیال ذهن مارگرین دوراس است که هرگز در یک جا متوقف نمی‌شود. یادداشت‌های پراکنده‌ای است که در زمان و موقعیت‌های مختلف نگاشته شده و دو وجه مختلف اما مکمل از یک فرد را باز می‌نمایاند. در این نوشته‌ها با تمامیت انسانی یک نویسنده مواجه هستیم: یک زن فرهیخته، یک مادر و یک دوست صمیمی که بخش بزرگی از حواس زنانه‌اش را در یادداشت‌های روزمره‌ی خود ثبت می‌کند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جهانی پر از نوعی دوگانگی وآمیزه‌ای از حواس غریزی و اندیشمند: گاه درست در میانه‌ی یادداشت کردن دستوریک غذا، نویسنده‌ی متفکر و گاه تلخ، بر مادری که آشپزی می‌کند غالب می‌شود و واژگان را چنان در خیال می‌پروراند که همه‌چیز از یک دستور ساده‌ی آشپزی به جهانی در هم پیچیده کشیده می‌شود. موضوع یادداشت‌ها همواره حول آشپزی کردن، تهیه‌ی خوراک و یا آن‌چه در حین خوردن چیزی به ذهن نویسنده آمده می‌چرخد، اما تفسیر‌های دوراس در تمامی این لحظات همان تصاویری است که از او به عنوان یک نویسنده‌ی پیشرو می‌شناسیم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]او در یادداشت‌های پراکنده‌ی خود نگران غذای مخاطبی است که شاید روزی نوشته‌ی او را بخواند و نگران این است که غذای او برای مهمان‌ها کم نیاید، شور یا شیرین نشود، نسوزد...و این‌ها را با چنان نگارش دوستانه‌ای می‌نگارد که گویی در زمان حال، حاضر و هویدا، در گفت‌و گویی دوستانه با شما سخن می‌گوید.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در قالب یک کتاب آشپزی نمی‌نگارد، فقط در چند مورد اندازه و پیمانه می‌دهد، در باقی موارد همه‌چیز را به عهده خواننده می‌گذارد. در بین دستورهای غذایی درد دل می‌کند، خاطره‌اش را از آن غذا می‌گوید...انگار او روزی را در کنار شما نشسته، دستور پخت یک خوراک را بدون آداب و تشریفات و اندازه به شما می‌دهد، می‌خندند و قهقه می‌زند و گاه در خاطرات بسیار دور فرو می‌رود...و در تنهایی و خیال‌پردازی، همراه با بوی غذا و بخاطر عطر آگین آب جوشیده، همان چیزی که بسیاری از زنان آن را در زمان آشپزی کردن تجربه کرده‌اند پرسه می‌زند.


    اقتصاد خير و شر (جستجوي معناي اقتصاد از گيل گمش تا وال استريت)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • توماش زدلاچک
    • ترجمه ی احد علیقلیان
    • نشر نو
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1348303_319.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]توماش زدلاچک از معدود کساني است که پايه‌هاي علم اقتصاد را لرزانده‌اند. او عضو شوراي ملي اقتصاد در پراگ است و آثارش جزو پرفروش‌ترين کتاب‌هاست. زدلاچک در اقتصاد خير و شر در رشته اقتصاد تجديد نظر اساسي مي‌کند و فرض‌هاي ما را درباره جهان به چالش مي‌کشد. اقتصاد را نه‌فقط پژوهشي رياضي بلکه در واقع پديده‌اي فرهنگي و محصول تمدن مي‌داند: اقتصاد که کار خود را از فلسفه آغاز کرد با تاريخ و افسانه و دين و اخلاق در هم تنيده است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]حتي پيچيده‌ترين الگوي رياضي هم در واقع داستان و حکايت است؛ کوشش ماست براي فهم عقلاني جهان پيرامون‌مان. علم اقتصاد هم جهان را توصيف مي‌کند و هم معيارهاي بهنجاري را تبيين و وضعيت آرماني را مشخص مي‌کند. در سراسر کتاب پرسش‌هاي فرا-اقتصادي دقيق و هوشمندانه‌اي مطرح مي‌‌شود: معني و هدف اقتصاد چيست؟ آيا مي‌توانيم هر کاري را که به لحاظ فني قادر به انجام آن هستيم به لحاظ اخلاقي انجام دهيم؟ اقتصاد خير و شر با برتر نهادن حکمت فيلسوفان و شاعران بر الگوهاي خشک رياضي، تغيير شيوه محاسبه ارزش اقتصادي را نويد مي‌دهد.


    فلسفه فون تریه
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • دنی نباس
    • ترجمه ی سحر دریاب
    • نشر شوند
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1348304_137.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سینمای فون‌تریه مواجهه‌ای عمیق، دردناک پرسش‌برانگیز را رقم می‌زند، و بیش از آن‌که شعفی به همراه داشته باشد، تجربه‌ای ویرانگر و برآشوبنده را موجب می‌شود. پرسش‌های بی‌شمار و بهتری که آثار او ایجاد می‌کنند، اندوهی را به یاد می‌آورد که گویی در لحظات از دست دادن چیزی مطلوب، انسجام درونی یا هرگونه پیوندی با جهان تجربه می‌کنیم...سینمای فون‌تریه چالشی است با هر تصویر منسجمی از جهان و جایگاه بیننده‌ای که همواره می‌کوشید فاصله‌ی خود را با جهان اثر حفظ کند. کتاب حاضر تلاشی است برای قرائت جهان پیچیده‌ی سینمای فنون‌تریه از منظر فلسفه‌ی متفکرانی چون لویناس، لکان، دریدا، دلوز و...[/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در جستجوی خوشبختی (از ارسطو تا علم مغز)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • سیسلا بوک
    • ترجمه ی افشین خاکباز
    • نشرنو
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    1389020_171.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «من از بررسی موضوع خوشبختی هدفی دوگانه دنبال می کنم. نخست این که می خواهم بپرسم از هم کناری یافته های شگفت انگیز دانشمندان علوم طبیعی و علوم اجتماعی با سنت های دیرپای تفکر فیلسوفان، اندیشمندان دینی، تاریخ نگاران، شاعران و بسیاری دیگر چه می توان آموخت. در دهه های اخیر شاهد رشد چشمگیر مطالعات علمی بوده ایم که بر آنچه مردم درباره تجربه های خود از خوشبختی و بهروزی می گویند، نوساناتی که در طول چنین تجربه هایی در مغز ایجاد می شود، و تعامل بین توارث و محیط زیست نوری تابنده است. بهترین راه استفاده از پژوهش های جدید چیست؟ پیوند زدن گذشته و حال و نزدیک کردن رشته های مختلف به یکدیگر؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]این رویکردهای مختلف همراه با هم می توانند به درک کامل تر و عمیق تر محدوده ی خوشبختی کمک کنند، و البته شاید برخی از آنها نیز سطحی بودن، عدم وسعت دید، یا اشتباه رویکردهای دیگران را آشکار کنند. بررسی هم زمان برداشت های متفاوت از خوشبختی اجازه می دهد غنای آنها را بسنجیم و استدلال های متعارض درباره ی نحوه درک تجربه ی خوشبختی، چیزهایی که به آن کمک می کند، یا ما را از آن منحرف می کند، نحوه تعریف یا سنجش آنها، و ارتباط آن با مسائلی همچون درآمد یا خلق و خو، مردم آمیزی، ازدواج یا ایمان دینی را سبک سنگین کنم.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هدف دوم من این بود که با توجه به پیشینه های موجود، مسائل اخلاقی همیشگی درباره ی شیوه ی زیستن و رفتار با یکدیگر را بررسی کنیم عاقلانه ترین گام هایی که باید در جست و جوی خوشبختی برداریم کدام اند؟ کدام ملاحظات اخلاقی باید حد و مرز تلاش برای دستیابی به خوشبختی را تعیین کند؟ گذشته از خوشبختی چه چیز دیگری اهمیت دارد؟»
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    شبح خوشبختی (17 داستان طنزآمیز درباره اشباح)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • اسکار وایلد و دیگران
    • ترجمه ی نیلوفر خوش زبان
    • کتاب سده
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1389018_707.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اشباح در ادبيات كلاسيك موجودات پوچ و بخارمانندي بودند كه توان انجام هيچ كاري نداشتند جز ترساندن آدم‌ها. در بدترين حالت، يك موجود از گور برگشته فقط مي‌توانست استخوان‌هاي اسكلتش را تلق تلق به صدا درآورد و رداي پوسيده و كپك‌زده‌اش را تكان بدهد يا با زنجيرش جرينگ جرينگ كند. حالا اما براي ترساندن آدم‌ها به چيزي فراتر از اين‌ها نياز است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]شبح‌هاي امروزي اسكلتشان را توي گاراژ يا انباري نگه مي‌دارند، جايي كه بتوانند دائم تميز و روغن كاري‌اش كنند و سرپا نگهش دارند؛ لباس‌هاي قديمي‌شان را هم به سمساري داده‌اند و مثل آدم‌هاي زنده لباس مي‌پوشند. شبح‌هاي امروزي از خنداندن آدم‌ها لـ*ـذت مي‌برند، حتي وقت‌هايي كه از ترس جيغشان را درآورده‌اند. شبح‌هاي امروزي مي‌دانند كه دست انداختن آدم‌ها و مسخره كردنشان خيلي كارسازتر از تهديد و ارعاب آن‌ها است.[/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    فوتبال و فلسفه (ذهن زیبا، بازی زیبا)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • تد ریچاردز
    • ترجمه ی عیسی عظیمی
    • نشر مرکز
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1389017_519.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چرا فوتبال اینقدر جذاب است؟ چرا همیشه تیم بهتر بازی را نمی برد؟ نیچه اگر امروز زنده بود چرا باید هوادار آرسنال می شد؟ بکن باوئر و زیدان چگونه چهار فضیلت اصلی فلسفه یونان باستان را آموختند؟ گل دست خدا یا گل معجزه چه نسبتی با مارادونا و فوتبال دارد؟ شانس چقدر در فوتبال نقش دارد؟ ایراد ضد فوتبال چیست؟ چرا زیبا بازی کردن، اخلاقاً بهتر است؟ وقتی مهاجمی از آخرین مدافع رد شده و می شود که گل بزند، تحت چه شرایطی خطای مدافع روی او اخلاقی است؟ آیا دروازه بان ها فیلسوف اند؟...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    کتاب «فوتبال و فلسفه» مجلد پنجاه و یکم از مجموعه بزرگ (فرهنگ عامه و فلسفه) یک ناشر امریکایی است. این کتاب در سال 2010 به بازار عرضه شده است. چهل فیلسوف آکادمیک معاصر با ملیت های گوناگون سی و یک فصل این کتاب را نوشته اند که وجه مشترک همه شان علاقه شدید و در برخی موارد دیوانه وار به فوتبال است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    مقصود انسان
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • یوهان گوتلیپ فیشته
    • ترجمه ی علی فردوسی
    • نشر دیبایه
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1389025_756.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    فلسفه فیشته سر از شک گرایی کامل در می آورد؛ یعنی پشت سر نهادن فلسفه به معنای اخص، و به جای آن به خود به سان گونه ای ایمان شبه دینی روی می کند. لیکن به باور او این مسئله ای نبود، زیرا آنچه اهمیت دارد. تنها یک چیز است: برپا ساختن جهانی درخور زندگی آدمیان، و پردازش خود به سان شخصی داده شده به جاودانگی. پشتوانه استوار چنین آرمانی با باور فیشته این است که وجدان من به روشنی و به خطا در هر لحظه و هر شرایطی به من می گوید که کنش درست چیست. و این باور به وضوح و خطاناپذیری وجدان مبتنی است. بر باور بنیانی به نیکی و کفایت یک اراده نامتناهی که این جهان و در جهان پیشارو به سان یک مشیت الهی عمل می کند. اما فیشته یکی از آخرین فیلسوفانی است که چنین باور معصومانه ای داشتند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    انواع زنان
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • ژان شینودا بولن
    • ترجمه ی نیلوفر نواری
    • بنیاد فرهنگ زندگی
    • چاپ اول:96
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1389019_888.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «نگاه به زنان به كار،روابط جنسي،فرزند،همسر و....يكي نيست.راه كسب احساس رضايت در زندگي هم در زنان يك راه مشخص نيست معجزه اي اين كتاب در تشخيص الگوهاي متفاوت رفتاري در زنان است،الگوهايي كه به هر زني باتوجه به مختصات روانشناختي اي كه دارد كمك مي كند تا عميقاً درك كند براي رشد ودستيابي به حس رضايت دقيقا سراغ چه كاري بايد برود واز چه چيزهايي بايد پرهيز كند.در سي دي ام كه ضميمه كار نموده ام تلاش كردم كه هم به شما كمك كنم تا تيپ شخصيتي خود را بهتر در ميان انواع زناني كه در اين كتاب مطرح شده ،پيدا كنيد و هم با نكات كليدي مورد نياز براي هر تيپ كه بايد آن ها را بدانيد آشنا شويد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بارها درهنگام تدريس مفاهيم اين كتاب از زنان شنيده ام كه به عنوان يك زن حس ارزشمندي به خود ،قدرت پايان دادن به ترديدها هنگام تصميم گيري هاي مهم ،كسب هويت تازه و در پرتو آن امكان مقتدرانه زيستن(بدون قياس با مردان وزنان ديگر) و از همه مهم تر كسب رضايت در زندگي موهبت هايي بوده كه نصيبشان گرديده است.اين كتاب به ده ها زبان مختلف ترجمه و بارها تجديد چاپ شده است ،كه اين امر نشان از اين دارد كه محتواي آن مسير اطمينان بخشي براي زناني است كه مي خواهند به ابعاد شخصيتي خود مسلط باشند وبا شناخت نقاط قوت وضعف خود،در زندگي حضوري با اعتماد به نفس ومقتدر داشته باشند.» [/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    نامه به سیمین
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • ابراهیم گلستان
    • انتشارات بازتاب نگار
    • چاپ اول:96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1285283_262.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در مقدمه کتاب به قلم عباس میلانی آمده است: چند سال پیش، در دیداری با ابراهیم گلستان، سخن از آفت ساده‌انگاران پرمدعای گاه بی‌پروایی به میان آمد که نیم قرنی بر ذهن و زبان نسلی از ایرانیان نفوذ زیانبار داشته‌اند. از فردید و شریعتی و طبری سخن به میان آمد و طبعا پس از چندی، بحث به آل احمد هم کشید. گلستان از سابقه دوستی و آشنایی بیست و چندساله‌اش با آل احمد می‌گفت. از سیمین دانشور می‌گفت و از سجایای اخلاقی ستودنی‌اش...[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    به تأسف پرسیدم: «چرا این‌ها را نمی‌نویسد؟» می‌دانستم بختک این دسته ساده‌انگاران پرمدعا فضا را برای فکر آزاد در ایران تنگ کرده است. دریافته بودم مهم‌ترین خصم فکر آزاد و آزادی‌خواه، وعده‌های کاذب و جذاب دلالان ایدئولوژی‌های گونه‌گونی است که پیچیدگی‌های جهان را ساده می‌کنند و به نوید یقینی سست‌بنیاد، ریشه‌های شک‌ و کنجکاوی را، که دو شرط اول تفکرند، برمی‌کنند...
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آن شب پرسشم را تازه تمام کرده بودم که او از جا برخاست، به طرف یکی از میزهای کارش رفت و از کشویی، که امروز می‌دانم پر از دست‌نویس‌های چاپ‌نشده آثارش است، متنی بیرون کشید و به دستم داد. به تواضع گفت: «بعضی از این حرف‌ها را اینجا نوشته‌ام.»
    صدوچند صفحه ای بود. دست‌خط گلستان بود، مخاطبش سیمین دانشور و پاسخی بود به نامه‌ای از او...


    بی شعورها (نظریه ای درباره دونالد ترامپ)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • آرون جیمز
    • ترجمه ی مریم احمدی
    • نشر تیسا
    • چاپ اول:96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1285284_866.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در ميان گونه‌هاي موجود در اکوسيستم بيشعوري، ترامپ دقيقاً به کدام گونه تعلق دارد؟ چرا ظاهر ترامپ تا اين حد فريبنده است؟ چرا اين مرد موطلايي و عاشق طلا، دوست‌داشتني به نظر مي‌رسد؟ اصلاً، چرا ترامپ اين‌قدر باعث بي‌ثباتي مي‌شود؟ چرا ما در برابر او احساس حيرت، گيجي و سردرگمي مي‌کنيم و در هاله‌اي از آشفتگي به او مي‌نگريم؟ او دمکراسي را با چه خطراتي مواجه مي‌کند؟ همة ما قبول داريم که ترامپ، نمونة «حب نفس» يا «ميل به‌رسميت‌شناسي خود توسط ديگران» است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]او عاشق جلب توجه و ارتقاي جايگاه خود در چشم ديگران است، و به طور خستگي‌ناپذيري درحال اثبات اين مدعاست که از همه بزرگ‌تر و بهتر است و بر خود تسلط بيشتري دارد. ترامپ، به ‌رغم ضعف‌هايش، براي کساني که به سيستم سياسي موجود بي‌اعتمادند، همچون کورسوي اميدي براي تغيير وضع موجود است. در اين سيستم فاسد، برنده شدن يک بيشعور در رقابت قدرت، پرسشي را پديد مي‌‌آورد: «آيا ممکن است يک بيشعور تمام‌عيار، چنين لطف بزرگي در حق ما انجام دهد و با فساد مبارزه کند؟» «لودگي» شيوة خاص بيشعوري ترامپ است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اين شيوه نشان‌دهندة علت موفقيت اوست، اما از طرفي نشان‌دهندة انحطاط تدريجي و تبديل شدن او به قدرتي است که از خشونت پشتيباني مي‌کند. آيا ترامپ مي‌داند خودبزرگ‌بيني‌اش او را به کجا مي‌کشاند؟ احتمالاً نمي‌داند، و بي‌توجهي چنين افرادي به رفتارشان، در حالي‌ که تلاش مي‌کنند به بالاترين مقام کشورشان و حتي جهان برسند، ما را با نگراني همه‌جانبه‌اي دربارة آينده‌مان مواجه مي‌کند.


    هایدریش مغز هیملر است
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • لوران بینه
    • ترجمه ی سیامند زندی
    • نشر قطره
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1285285_345.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بهترين کتاب سال به انتخاب فايننشال تايمز برگزيده‌ي نويسندگان نيويورک تايمز نامزد نهايي جايزه‌ي انجمن ملي منتقدان کتاب امريکا هايدريش مغز هيملر است، اولين رمان لورانبينه، با موفقيت چشم‌گير در فرانسه و سراسر دنيا مواجه شد.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اين رمان ماجراي ترور راينهارد هايدريش،از برجسته‌ترين چهره‌هاي رايش سوم،را روايت مي‌کند،عملياتي که جنبش مقاومت چک آن را با کمک انگلستان برنامه‌ريزي کرده بود. تمام ماجراها واقعي‌اند،اما نگاه ظريف و خلاقانه ‌يلورانبينه و بازآفريني‌هاي او چنان هنرمندانه است که خواننده را از ابتدا تا انتهاي کتاب کنجکاو و مشتاق نگه مي‌دارد.


    کاناپه چی
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • پوریا عالمی
    • انتشارات مروارید
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1285286_163.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]من تنها کاناپه چی دنیا هستم که مثل فروید قصه ی آدم هایی را که روی کاناپه ام دراز کشیده اند برای شما تعریف می کنم.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «کاناپه ی پوریا عالمی که در چند سال اخیر به آن وفادار مانده سبکی چندضلعی است که نویسنده تنها یکی از این ضلع هاست. آن ها که به اقتضای سوژه ی پوریا عالمی روی کاناپه ی او می نشینند خود راوی داستان خویش هستند. لکنت بیانی، تناقض های گفتاری و ابهام گویی های ناخودآگاه یا عمدی و بالاخره نتیجه گیری های نقیض باورهای سوژه های پوریا عالمی از مجموع گفت وگوهای این سبک، هجو سرشاری تولید می کند که فقط در این سبک ممکن می شود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    پوریا عالمی برای تنوع بخشی به این سبک خود، گاهی خود در مقام پرسش کننده ظاهر می شود و با پرسش های پارادوکسیکال سوژه ی خود را به خطاگویی سوق می دهد و با تمجیدهایی که پرسش کننده از اظهارات سراسر غلط سوژه به عمل می آورد، سوژه ی پوریا عالمی به وجد می آید و مکنونات قلبی خود را روی کاناپه می ریزد!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    این اوج توانایی یک طنزنویس است. دیگر بیش از این نباید از برجستگی های طنز پوریا عالمی سخن گفت. باید به مخاطبان این مجموعه اجازه داد دیگر ویژگی ها را کشف کرده و از آن لـ*ـذت ببرند.» (ماشاالله شمس الواعظین)


    پدر خوانده
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • ماریو پوزو
    • ترجمه ی منیژه اذکایی
    • انتشارات نیلوفر
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1285287_495.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]از سال 1969 تا امروز رمان پدرخوانده در كانون علاقه رمان‌خوانان جهان بوده است. سبك مردانه و پرخون اين كتاب به ‌راستي خواندني است. آفريننده اثر، ماريو پوزو، با خلق شخصيت دون ويتو كورلئونه به جاودانگي رسيد. دون كورلئونه، رئيس يكي از بزرگ‌ترين باندهاي مافياست. اما شگفت آن‌كه، دون را به‌ رغم تمام دلايلي كه در محكوم ساختن او و اعمالش در دست داريم، دوست مي‌داريم. هنر پوزو همين است: آفريدن چيزي زيبا از امري مخوف. پدرخوانده روايتي است عميقا اسطوره‌اي از مناسبات سطحي گانگستري. دون كورلئونه آميزه شگفتي است از خير و شر. او آشتي‌بخش اين دو نيروي ناسازگار است.[/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • یووال نوح هراری
    • ترجمه ی نیک گرگین
    • نشر نو
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1377786_455.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]صد هزار سال پیش، دست‌کم شش گونۀ انسانی بر روی زمین زندگی می‏کردند. امروز تنها یکی به‏ جا مانده است:[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ما،
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    انسان‏های خردمند
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چه‌طور گونۀ ما در نبرد برای سلطه بر دیگران پیروز شد؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چرا نیاکانِ شکارگر ـ خوراک‌جوی ما اقدام به ساختن شهرها و برپایی پادشاهی‏ها کردند؟ چگونه به خدایان و ملت‏ها و حقوق بشر ایمان آوردیم، به پول و کتاب‏ها و قوانین اعتماد کردیم، و خود را بردۀ بوروکراسی و مصرف‏گرایی و حرص ‏و آز برای خوشبختی ساختیم؟ دنیای ما در هزارۀ آینده چه شکلی به‏ خود خواهد گرفت؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    انسان خردمند به‏گونه‏ای جسورانه، همه‌جانبه و بحث‌انگیز هر آنچه را تا کنون گمان می‏کردیم در مورد انسان می‏دانیم به چالش می‌کشد: افکارمان، رفتارمان، اعمال‌مان، اقتدارمان... و آینده‏‌مان را. از همگی‌مان با هر ایمان و اعتقادی می‌خواهم که روایتهای زیربنایی جهان را زیر سؤال ببریم، پیشرفت‌های گذشته را با دلمشغولی‌های کنونی مرتبط کنیم و از نتایج جدل‌انگیز آن نهراسیم.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دکتر یووال نوح حراری از دانشگاه آکسفورد دکترای تاریخ دارد و در دانشگاه بیت‌المقدس تاریخ جهان تدریس می‌کند. موضوع اصلی این پژوهش او سؤالات صریحی است همچون:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    رابطۀ تاریخ و زیست‌شناسی چیست؟ آیا عدالتی در تاریخ یافت می‌شود؟ آیا در مسیر تاریخ مردمان سعادتمندتر شده‌اند؟
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

    تهرانی ها
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • امیرحسین خورشیدفر
    • نشر مرکز
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1377787_370.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]تهراني‌ها سرگذشت شاپور، رحمت، بيک و کريستين در سال‌هاي 1340 تا 1375، است. رحمت خروارها اميد و عاطفه و اشتياق به دست آورده بود که زندگي‌اش را از اين‌رو به آن‌رو کرد. عشقي با آن عظمت را جواب رد کوچکي متوقف کرد. آن‌همه احساس دوروبر رحمت را گرفته بود. حتي کاترين هم در احساس رحمت غرق بود. تازه همسايه بودن هم مزيد بر علت شد. مدام با هم روبه‌رو مي‌شدند. رحمت همه‌جا بود. کاترين اخم‌و‌تخم نکرد. رحمت خود را در مقام يک دوست دائمي، همراه، تحميل کرد. نه آن‌جور تحميل کردني که بد است. البته موضوع عشق برايش پس از دست رد زدن به سينه‌ي رحمت منتفي شده بـود، اما مگر مي‌شد نداند رحمت دوره‌ي شدت حسي عشق را از سر نگذرانده و در حادترين دوران عاشقي است.


    جاهای تاریک
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • گیلیان فلین
    • ترجمه ی مهدی فیاضی کیا
    • نشر چترنگ
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1377788_421.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]جاهاي تاريک، رمانِ پرحرارت گيليان فلين، داستان زني به نام ليبي دي را روايت مي‌کند که تنها بازمانده کشتاري خانوادگي است. ليبي هفت‌ ساله بوده است که مادر و دو خواهرش در خانه‌شان به قتل مي‌رسند. او که از آن شب هولناک جان سالم به در بـرده است، برادر پانزده‌ ساله‌اش را قاتل معرفي مي‌کند. بيست و پنج سال بعد، نامه کوتاهي که به دست ليبي مي‌رسد، او را وا مي‌دارد تا دوباره گذشته خود را مرور کند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]گذشته‌اي که ترجيح مي‌دهد فراموشش کند. گيليان فلين در ادامه، جست‌وجوي ليبي دي را در خلالِ فلاش ‌بک‌هايي به آن روزِ مرگبار، با مهارت روايت کرده است. جاهاي تاريک در سال 2009 در ليست پرفروش‌هاي نيويورک تايمز قرار گرفت و نشريه شيکاگو تريبيون آن را به عنوان يکي از بهترين داستان‌هاي سال 2009 برگزيد. در سال 2015 نيز اقتباسي سينمايي از اين رمان با بازي شارليز ترون ساخته شد و روي پرده سينماها رفت. گيليان فلين با رمان تازه‌اش که عنوانِ هوشمندانه‌اي هم دارد، دوباره به صدرِ رده‌بندي تريلرنويسانِ نوپا بازگشته است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]فلين خوب مي‌نويسد. گاهي انگار قلمش را در اسيد فرومي‌کند، گاهي سبکش تغزلي است، اما همواره واژه‌هايش را به ‌دقت انتخاب مي‌کند. او نقص‌هاي بشري و شري را که درون آدمي است، با چشمي تيزبين مي‌بيند و مي‌نويسد.


    چگونه فروید بخوانیم
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • سایمون کریچلی
    • ترجمه ی صالح نجفی
    • نشر نی
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1377789_639.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]«کل جریان آموزش‌های قبلی‌تان و همه‌ی عادت‌های فکری‌تان شما را به مخالفت با روان‌کاوی واخواهند داشت...»[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ـ زیگموند فروید
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    جاش کوهن در این مقدمه‌ی جذاب و خواندنی استدلال می‌کند که فروید بالاتر از همه نشان می‌دهد هر اندیشه، هر واژه و هر کنشی، گیرم که ظاهری پیش‌پاافتاده و مبتذل داشته باشد، می‌تواند در خور قرائت دقیق و موی‌شکاف باشد. راستش، شاید همین ژرف‌بینی بوده که این همه مخالفت با روان‌کاوی برانگیخته است.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چگونه فروید بخوانیم با قرائت گزیده‌هایی کوتاه از نوشته‌های فروید و با عطف‌نظر به روان‌رنجوری‌ها، ضمیر ناخودآگاه، واژه‌ها، مرگ و (صد البته) مسائل جنـ*ـسی، هسته‌ی تناقض‌آمیز و خارق اجماع تفکر روان‌کاوانه را بیرون می‌کشد: این‌که درونی‌ترین حقیقت‌های نهفته در ضمایر ما فقط هنگامی خود را عیان می‌کنند که تحریف شده و جامه‌ی مبدل پوشیده باشند. خواب‌ها، رؤیاها، خطاها، لطیفه‌ها، شوخی‌ها، نشانه‌های بیماری و در یک کلام زندگی‌های هرروزه‌ی ما اگر با دیده‌ی باریک‌بین قرائت شوند ما را، چونان استادان خبره در تلبیس (جامه‌ی مبّدل‌پوشی)، موجوداتی بازنشناختنی می‌نمایانند که نه دیگران به جایمان می‌آورند و نه خودمان.


    کشف سوسیس کاری
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • اوه تیم
    • ترجمه ی حسین تهرانی
    • نشر چشمه
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1377790_327.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اووه تیم یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات آلمان است در دهه‌های اخیر. او که در هامبورگ به دنیا آمده و از سوربنِ پاریس دکترای فلسفه گرفته است، در رمان‌هایش به جست‌و‌جوی ریشه‌های خودکامگی، سال‌های دور و هراس‌های بشری‌ است. کشفِ سوسیس کاری مشهورترین رمانِ این داستان‌نویس است که برای اولین‏بار در 1993 منتشر شد. رمانی که به‏سرعت به زبان‌های دیگر نیز چاپ و از آن اقتباس‌های سینمایی و تئاتری هم شد. رمان از ماه‌های پایانی جنگِ جهانی دوم آغاز می‌شود و تا سال‌های انتهایی دهه‌ی پنجاه میلادی جلو می‌آید. تصویری از آلمانی در حالِ شکست، فروپاشی، گرسنه و مملو از ویرانی. روایتی از شر که باعثِ دگردیسی آدم‌ها شده است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]رمان داستان مردی ا‌ست که در جست‌و‌جوی گذشته‌ی دورش به سال‌های کودکی‌اش بازمی‌گردد و درک زنی که کنار خیابان در هامبورگ سوسیسی ارزان‌قیمت و ابداعی می‌فروخت که مشهور شد به سوسیس با سُس کاری. یک غذای ساده که نمادِ جنگ بوده و نشانه‌ای برای او و همنسلانش. او در این سفرِ زمانی از مرگ‌ها، عشق‌ها، یهودیانِ ترس‌خورده، نازی‌ها و دستِ‏آخر زمانی ازدست‌رفته می‌گوید که درش بوی این خوراک می‌پیچد و حافظه را جان می‌بخشد تا مخاطب نتواند دست از رمان بکشد...[/BCOLOR]​
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]حکایت حکمت (زندگی و زمانه علی اصغر حکمت شیرازی)[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • رضا مختاری اصفهانی
    • نشر نی
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1397465_378.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]حکایت حکمت حکایت یک نسل است، نسلی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 را تجربه کرد. حوادثی که در این دوره 75 ساله طی شد فراز و نشیت بسیار داشت، فراز و نشیبی که با جنگ، اشغال کشور، هرج و مرج، کودتا، دیکتاتوری، فضای باز سیـاس*ـی، نوسازی فرهنگی و اجتماعی و... همراه بود. این اتفاقات هراز چندی نخبگان ایرانی را به بازنگری مشروطه واداشت. گویی در هر برهه ای تجربه ای نو لازم بود. [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]بعضی از این تجربه ها پرداخته می شد بسیار بود، چنان که آزادی احزاب سیـاس*ـی و مطبوعات هزینه نوسازی فرهنگی و اجتماعی شد. همین تجربه ها و هزینه ها بود که نسل برآمده از مشروطه یا فعال در این دوره را پخته ساخت این نسل چون به پختگی رسید، کشتیبان را سیاستی دیگر شد و اینان را به گوشه ی انزوا راند...[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    انقلاب 57 اما تکمیل کننده ی ناکامی این نسل بود، نسلی که در پایان عمر خود با انقلابی مواجه شد که تمامی میراث مشروطه را به عنوان مرده ریگ سلطنت تقبیح و مذمت می کرد و مردان آن روزگار را بدون سنجش نیک و بد اعمال شان به باد دشنام می گرفت. شاید اگر علی اصغر حکمت هم در طلیعه انقلاب در غروب زندگانی نبود، سرکارش به دادگاه انقلاب و قضات انقلابی می افتاد.


    روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • جرج و ویدون گروسمیت
    • ترجمه ی شهلا طهماسبی
    • نشرنو
    • چاپ اول:96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1397466_708.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]آقای پوتر آدم «ناقابل» حساسی است که می کوشد اصالتش با مراوده های بی حاصل با امثال نقاش های ساختمان و شاگرد مغازه ها، مستخدم ها و دکان دار ها و خلاصه آدم هایی که همه چیز را به دل می گیرند، خدشه دار نشود همه فکر و ذکرش هم این است که جوک های خوب تعریف کند. و چون به هر قیمت و هر بدبختی دلش می خواهد تحولیش بگیرند، رفته تو کله اش «تنها چیزی که مرد را می سازد، نوشتن یادداشت روزانه یا روزنامه خاطرات است.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اولین و پپنز خاطرات روزانه نوشتند که برای خودشان کسی شدند.» شخصیت آقای پوتر در عهدی شکل می گیرد که کارمندها با قلم پر می نوشتند و روی چهارپایه بلند می نشستند و سلسله مراتب اجتماعی به شدت رعایت می شد. اما تغییرات اجتماعی در شرف وقوع است، کارمندهای دون پایه شرکت نه برای کارمندهای قدیم، مثل پوتر احترام قائل می شوند،...[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    روزنامه خاطرات یک آدم ناقابل، بلافاصله پس از انتشار مورد توجه واقع شد و محبوبیتش کماکان پابرجاست و قطعاً آقای پوتر آخرین کسی است که به جاودانگی یادداشت های خود می خندد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در سال 1964، بی بی سی از آن یک فیلم کوتاه 40 دقیقه ای به سکب فیلم های صامت باستر کیتون و چارلی چاپلین با صدای یک روایتگر تهیه کرد و در سال 1979 و 2007 از آن سریال تلویزیونی ساخت.


    علم و ایدئولوژی
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • لویی آلتوسر
    • ترجمه ی مجید مددی
    • انتشارات نیلوفر
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1397467_651.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]به گفته آلتوسر با کشف «قاره تاریخ» علم تاریخ پدید آمد که چون بر علم دیگری فلسفه خود را بنیان می نهد، بنابراین، می توان «ماتریالیسم تاریخی» را علم تاریخ و «ماتریالیسم دیالکتیک» را فلسفه مارکسیستی دانست که توضیح دهنده و تبیین کننده علم تاریخ است که در مجموعه جهان بینی مارکسیستی را پدید می آورند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    آلتوسر با بیان این که آثار دوره جوانی مارکس دارای ارزش علمی نیست، نمی تواند به عنوان نظریه ی لمی مارکسیستی به مثابه سلاحی در خدمت «عمل درست سیـاس*ـی» برای تغییر قرار گیرد، چرا که، «تنها نظریه علمی مارکسیستی» است که می تواند عمل دولت سیـاس*ـی را تضمین کند و آلتوسر برای نشان دادن «نظریه علمی مارکسیستی» اقدام به دوره بندی آثار مارکش کرد و با این عمل نشان داد که تنها آثار دوره بلوغ و پختگی مارکس دارای ارزش علمی و سلاح برنده و کارایی در مبارزه طبقه کارگر برای براندازی نظام سرمایه داری است وی آثار مارکس را بدین گونه: نوشته های اولیه، دوره گسست، دوره گذار و بالاخره دوره بلوغ طبقه بندی کرد. خواننده در این کتاب می تواند همه این مطالب و تحولات فکری مارکس را دنبال کند.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اردک وحشی (نمایشنامه)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • هنریک ایبسن
    • ترجمه ی منوچهر انور
    • نشر کارنامه
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1397468_866.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]اردک وحشی را ایبسن وقتی نوشت که در مقام درام نویس اعتقاداتش عمیقاً در حال تحول بود. حرف ایبسن، از آن به بعد، حکایت از این داشت که راهیابی های کلی اجتماعی را کنار گذاشته و رسیده به اینجا که اگر اجتماع بناست، در واقع تکانی بخورد و به خود بیاید، آدم ها باید تک تک تکان بخورند و به خود بیایند و قدر خود را جدا جدا بشناسند کاری که در اصل اگر شدنی باشد نسل ها طول خواهد کشید.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    در اردک وحشی ایبسن با دیگر، با نگاهی تازه، در خودش به تماشا رفته، در ظلمات همچنان چراغ می گرداند و دنبال خصایص پنهان آدم ها می گردد، اما دیگر در پی توضیح یافته هایش نیست و اصراری به ثبت «واقعیت» ندارد. سربسته سراغ قضایا می رود، اشاره می کند، کنایه می زند. در اردک وحشی، بسیاری نکته های اساسی، واقعیت شان احراز نمی شود.


    فلسفه فیزیک (فضا و زمان)
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    • تیم مادلین
    • ترجمه ی رعنا سلیمی
    • انتشارات ققنوس
    • چاپ اول: 96
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1397469_814.jpg
    [/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]فلسفه و فيزيك هر دو مي‌خواهند به دركي روشن از جهاني برسند كه هر آينه در آن زندگي مي‌كنيم. پرسش از ماهيت بنيادي واقعيت‌هاي فيزيكي، هم‌زمان، پرسشي فلسفي و فيزيكي است. فيزيك به بررسي سرگذشت جهان فيزيكي در فضا و زمان (يا فضا - زمان) مي‌نشيند، اما خود فضا و زمان وجودهايي مبهم‌اند كه بر حواس نيز پديدار نمي‌شوند؛ آن‌ها نه هيچ رنگي دارند و نه هيچ طعم، صدا، بو يا شكلي عيني، بلكه ظاهرا ساختاري هندسي دارند.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]كتاب پيش رو، در پي واكاوي ماهيت اين ساختار، نخست نظريه نسبيت را به مثابه نظريه‌اي در باب هندسه فضا و زمان بررسي مي‌كند و در گام بعد به سراغ نسبيت خاص و نسبيت عام مي‌رود.[/BCOLOR]​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا