- عضویت
- 2015/09/13
- ارسالی ها
- 1,245
- امتیاز واکنش
- 4,606
- امتیاز
- 516
آیا میدانید که اگر اولین بند یا پاراگراف داستان شما ، خواندنی باشد مخاطب را ترغیب میکند تا صفحه آخر را بخواند.
اگر خواننده پیوسته مجذوب رویدادهای نمایشی و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نیز میخواند. بواقع رمان ، داستان کوتاه و یا حتی مقالههایتان را باید به نحوی بنویسید که هرخط یا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدی هدایت کند. درحقیقت ، خواندن یا شنیدن داستان در سالهای نه چندان دور ، مهمترین تفریح بسیاری از افرادی بوده است که درغیاب تفریحات امروزی و رسانههای رقیبی چون رادیو ، تلویزیون ، سینما ، اینترنت و….. به جهان داستانی نویسنده پناه میبردند. بسیار شنیدهایم که پیشینیان ما شبهای حلولانیشان را با شنیدن و یا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسی و نظامی و امثالهم بسر میبردند.
اما هم اکنون چه به آیا درعصرحاضر میتوانیم ادعا کنیم که مطالعه یا شنیدن یا گفتن داستان مهمترین تفریح مردم است .
همه میدانیم که درجهان امروز سرعت زندگی ما را غافلگیرکرده و فرصتهای اندکی برای مطالعه و فراغت باقی گذاشته است .
همه میخواهیم یک فیلم دو ساعته یا یک داستان 50 صفحهای هرچه سریعتر تمام شود تا بتوانیم پایان را ببینیم و به نقطه سکون برسیم ، اصطلاحاً میگویند بیماری «پایان بینی» به عارضهای عام تبدیل شده است. آندره ماله و نویسنده و اندیشمند فرانسوی و صاحب کتابهای وضعیت بشری و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته ، با توجه به فروریختن بهمن وسایل ارتباط جمعی و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان ، از مرگ داستان و رمان سخن گفت . ولی این اتفاق نیفتاد بلکه داستان با وامگرفتن کیفیت سرعت ، گوناگونی و بصریبودن رسانهها به حیات خویش ادامه دارد .
اگر شما یک نویسنده در قرنهای گذشته بودید، داستانتان را میتوانستید با آسودگی خاطر و با توصیف مثلاً شهریار روستای قهرمانتان شروع کنید ، بعد صحنهخانه را توصیف کرده ، سپس قهرمان را درحال انجام کارهای روزمرهاش نشان بدهید و سرانجام به شرح کامل با جزئیات ارتباط او با اطرافیان بپردازید و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه ( همانند رمانهای گوژپشت نتردام و یا کارگردان دریا و یا سهتفنگدار یا سرخ و سیاه ، غرور و تعصب ، بلندیهای بادگیر و…) نوبت به طرح کشمکش شخصیت با یک مشکل ، یا لحظهای مهم از داستان برسد . شما فکر میکنید این گونه نوشتن در سالهای اخیر، مخاطب گستردهای هم پیدا میکند ؟ یا نه اصلاً از دیدگاهی دیگر به این مسئله نگاه کنیم ، در رقابت شدید بین نویسندگان از یک سو و از سوی دیگر ناشران و ظهور هر روزه تکنیکهای داستاننویسی جدید که تنها هدفشان جلب مخاطب بیشتر است ، اگر قصد داشته باشیم اینگونه مصول بنویسم آیا ارتباطی موفق و عمیق با مخاطب بر قرار میکنیم ؟
داستان امروز باید سرعت ، شدت ، حدت و تأثیرقوی متناسب با این دهه را داشته باشد . داستان باید نمایشی یا قوی آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بیدرنگ او را به قلمرو احساس و افکار داستان بکشاند .چند بند اول داستان باید چنان نیرویی داشته باشد تا بتواند خواننده را از افکار و خیالات عادی خود جدا کند و او را در افکار و احساسات نویسنده داستان غرق کند . البته بدون آنکه کیفیت و یا جامعیت اثر فدای جذب مخاطب شود . به طور کلی چهار شیوه پرکشش برای شروع داستان ، رمان و … وجود دارد که با ذکر مثالهایی از آثار مطرح ادبیات جهان به آن میپردازیم .
قسمت سوم:افتتاحیه و انواع آن
آیا میدانید که اگر اولین بند یا پاراگراف داستان شما ، خواندنی باشد مخاطب را ترغیب میکند تا صفحه آخر را بخواند.
اگر خواننده پیوسته مجذوب رویدادهای نمایشی و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نیز میخواند. بواقع رمان ، داستان کوتاه و یا حتی مقالههایتان را باید به نحوی بنویسید که هرخط یا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدی هدایت کند. درحقیقت ، خواندن یا شنیدن داستان در سالهای نه چندان دور ، مهمترین تفریح بسیاری از افرادی بوده است که درغیاب تفریحات امروزی و رسانههای رقیبی چون رادیو ، تلویزیون ، سینما ، اینترنت و….. به جهان داستانی نویسنده پناه میبردند. بسیار شنیدهایم که پیشینیان ما شبهای حلولانیشان را با شنیدن و یا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسی و نظامی و امثالهم بسر میبردند.
اما هم اکنون چه به آیا درعصرحاضر میتوانیم ادعا کنیم که مطالعه یا شنیدن یا گفتن داستان مهمترین تفریح مردم است .
همه میدانیم که درجهان امروز سرعت زندگی ما را غافلگیرکرده و فرصتهای اندکی برای مطالعه و فراغت باقی گذاشته است .
همه میخواهیم یک فیلم دو ساعته یا یک داستان 50 صفحهای هرچه سریعتر تمام شود تا بتوانیم پایان را ببینیم و به نقطه سکون برسیم ، اصطلاحاً میگویند بیماری «پایان بینی» به عارضهای عام تبدیل شده است. آندره ماله و نویسنده و اندیشمند فرانسوی و صاحب کتابهای وضعیت بشری و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته ، با توجه به فروریختن بهمن وسایل ارتباط جمعی و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان ، از مرگ داستان و رمان سخن گفت . ولی این اتفاق نیفتاد بلکه داستان با وامگرفتن کیفیت سرعت ، گوناگونی و بصریبودن رسانهها به حیات خویش ادامه دارد .
اگر شما یک نویسنده در قرنهای گذشته بودید، داستانتان را میتوانستید با آسودگی خاطر و با توصیف مثلاً شهریار روستای قهرمانتان شروع کنید ، بعد صحنهخانه را توصیف کرده ، سپس قهرمان را درحال انجام کارهای روزمرهاش نشان بدهید و سرانجام به شرح کامل با جزئیات ارتباط او با اطرافیان بپردازید و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه ( همانند رمانهای گوژپشت نتردام و یا کارگردان دریا و یا سهتفنگدار یا سرخ و سیاه ، غرور و تعصب ، بلندیهای بادگیر و…) نوبت به طرح کشمکش شخصیت با یک مشکل ، یا لحظهای مهم از داستان برسد . شما فکر میکنید این گونه نوشتن در سالهای اخیر، مخاطب گستردهای هم پیدا میکند ؟ یا نه اصلاً از دیدگاهی دیگر به این مسئله نگاه کنیم ، در رقابت شدید بین نویسندگان از یک سو و از سوی دیگر ناشران و ظهور هر روزه تکنیکهای داستاننویسی جدید که تنها هدفشان جلب مخاطب بیشتر است ، اگر قصد داشته باشیم اینگونه مصول بنویسم آیا ارتباطی موفق و عمیق با مخاطب بر قرار میکنیم ؟
داستان امروز باید سرعت ، شدت ، حدت و تأثیرقوی متناسب با این دهه را داشته باشد . داستان باید نمایشی یا قوی آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بیدرنگ او را به قلمرو احساس و افکار داستان بکشاند .چند بند اول داستان باید چنان نیرویی داشته باشد تا بتواند خواننده را از افکار و خیالات عادی خود جدا کند و او را در افکار و احساسات نویسنده داستان غرق کند . البته بدون آنکه کیفیت و یا جامعیت اثر فدای جذب مخاطب شود . به طور کلی چهار شیوه پرکشش برای شروع داستان ، رمان و … وجود دارد که با ذکر مثالهایی از آثار مطرح ادبیات جهان به آن میپردازیم .