________________________
احساس میکنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم، ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.
این یادت بمونه مارتین. اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچوقت برای برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی.
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه.
نترس از اینکه هیچی به دست نیاری.
من تمام این سالها با اینکه پدرت رو دوست نداشتم بهش وفادار موندم.
حالا فهمیدم کار اشتباهی کردم.
اجازه نده اخلاق سد راه زندگیت بشه.
من بهخاطر ترس با پدرت ازدواج کردم.
بهخاطر ترس باهاش موندم.
حکمفرمای زندگی من ترس بوده.
من زن شجاعی نیستم.
خیلی بده آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست..
هر وقت مادرم اینطوری خودش را سبک میکرد نمیدانستم چه باید بگویم.
فقط به صورتش که زمانی باغی بود آراسته لبخند میزدم و با کمی خجالت روی دست استخوانیاش میزدم،چون خجالتآور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است.
جزء از کل
✍استیو تولتز
پیمان خاکسار
صفحه۲۰۴
احساس میکنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم، ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.
این یادت بمونه مارتین. اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچوقت برای برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی.
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه.
نترس از اینکه هیچی به دست نیاری.
من تمام این سالها با اینکه پدرت رو دوست نداشتم بهش وفادار موندم.
حالا فهمیدم کار اشتباهی کردم.
اجازه نده اخلاق سد راه زندگیت بشه.
من بهخاطر ترس با پدرت ازدواج کردم.
بهخاطر ترس باهاش موندم.
حکمفرمای زندگی من ترس بوده.
من زن شجاعی نیستم.
خیلی بده آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست..
هر وقت مادرم اینطوری خودش را سبک میکرد نمیدانستم چه باید بگویم.
فقط به صورتش که زمانی باغی بود آراسته لبخند میزدم و با کمی خجالت روی دست استخوانیاش میزدم،چون خجالتآور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است.
جزء از کل
✍استیو تولتز
پیمان خاکسار
صفحه۲۰۴