{ به نام خدا }
نام رمان؛
نام رمان باید جذابیت، پوشش محتوا و ارتباط با ژانر ها را در برداشته باشد. هر قدر این ویژگی ها در نام پررنگتر باشند، نویسنده در انتخاب نام، موفق تر عمل کرده است. نام رمان شما، ناجیِ آرامش بود و این نام در بخش جذابیت خیلی ضعیف است و هیچ جرقه ای در ذهن خواننده برای شروع کردن رمان و ادامه دادن آن ایجاد نمی شود؛ چراکه، از این قبیل اسامی استفاده های زیادی شده. در قسمت پوشش محتوا از آنجایی که رمان در حال تایپ است، نمی توان نظری داد و باید دید که در ادامه چه خواهد شد! در رابـ ـطه با ارتباط نام با ژانر ها، باید بگویم این نام ارتباط زیادی با ژانر عاشقانه دارد و ارتباط آن با ژانر اجتماعی را شاید بتوان اینطور در نظر گرفت که مشکلی برای شخصیت اصلی پیش آمده و کسی ناجیِ او می شود؛ که البته این ارتباط ارتباط ضعیفی ست! پیشنهاد می کنم برای انتخاب نام بیشتر فکر کنید.
خلاصه رمان؛
خلاصه رکن مهمی در داستان نویسی ست و سبب جذب مخاطب می شود. نویسنده می بایست در نوشتن آن دقت لازم را به خرج دهد. خلاصه باید به نحوی باشد که در عینِ کوتاهی بتواند مخاطب را جذب کند. خلاصه رمان شما ضعیف بوده و همچنین به دلیل شبیه بودن به رمان های قدیمی ترِ یک دوره، این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می کند که رمان شما ایده ای تکراریست؛ در صورتیکه شاید اصلا اینطور نباشد!
سعی کنید موضوعات اصلی و هیجانی رمانتان را در یک برگه بنویسید و سپس بینِ آنها، یک الی دوتا را انتخاب کنید و به شکل یک گره و نه آنچنان واضح خلاصه را بنویسید.
مقدمه رمان؛
مقدمه رمان نیز از ارکان بسیار مهم رمان است. مقدمه باید گویای حال و هوای رمان باشد و کمی از اتفاقات را روایت کند. باید بگویم در بخش مقدمه با ارفاق، می توان گفت خوب عمل کردید. اما شاید بتوان موارد بهتری برای مقدمه رمانتان پیدا کرد.
جلد رمان؛
جلد رمانتان جلدی از تصویر یک دختر بود که می توان از آن نگاری را برداشت کرد که خسته و غمزده است. ترکیب رنگی جلدتان زیبا بود. اما با ژانر عاشقانه ارتباطی نداشت. حتی ژانر اجتماعی ام در آن دیده نمی شد.
در جلد سه چیز باید حتی الامکان رعایت شود:
1.زیبایی و جذابیت
2.ارتباط با محتوای کلی
3.ارتباط با حداقل یکی از ژانرها
در جلد شما مورد 1 و تا حدی 2 رعایت شده بود؛ اما سومی دیده نمی شد.
ژانر رمان؛
عاشقانه: خب این ژانر احتمالا ژانر اصلی رمانتان است و باید دید شرایط بعد از ازدواج نیما و نوار چگونه خواهد بود.
اجتماعی: ازدواج اجباری نیما و نگار و البته عقاید متحجرانه و متعصبانه ی پدر نگار، دوزنه بودنِ وی، از سریِ اجتماعیِ رمان شماست. اما ای کاش این ژانر را محدود به همین وقایع نکنید.
شروع رمان؛
شروع رمان شما، شروعی معمولی و روتین بود که در یک دوره رایج شد. برای جذب مخاطب بعد از خلاصه این شروع رمان است که موثر واقع می شود. اما متاسفانه شروع آنچنان خوب و جذاب نبود و خواننده را به دنبال خود نمی کشید! پیشنهاد من این است که شروع رمانتان را با توجه به موضوعی که در سر دارید کمی مرموز و گره دار کنید و از جملاتی که کنجکاوی برانگیز باشند، استفاده کنید.
سیر رمان؛
سیر رمان شما سیری متمایل به تند بود و تقریبا اتفاقات پشت هم و بدون پیش زمینه ی قبلی می افتاد و برخی جاها واقعا نیاز به پردازش بیشتر داشت و شما به راحتی از آن ها عبور کرده بودید. مثالِ زیادی بارزِ این مسئله بخش خواستگاری بود که اصلا ملموس نبود. این تندی بیش از حد در برخی قسمت ها جذابیت داستان را می گیرد و انرژی خواننده برلی ادامه دادن رمان را کم می کند.
نثر رمان؛
نثر رمان شما، محاوره بود. دقت بفرمایید محاوره نویسی، شکسته نویسی نیست. در برخی از قسمت ها این ایراد به وضوح دیده می شد که در قسمت ایرادات نگارشی آن ها را ذکر خواهم کرد. شکسته نویسی یعنی شما انتهای کلمات را شکسته بنویسید یا به نوعی جملات و کلمات را در نوشتار مانند گفتار بدانید!
آشپزخونس= آشپزخونه اس/است
زاویه دید؛
زاویه دید رمانتان اول شخص و از زبان نگار و آتوسا بود. این زاویه دید تقریبا مناسب بود و این پرش از شتصی به شخص دیگر در زمانهای درست بوده و گیج کننده نبود. از زاویه دید رمانتان خوب استفاده کردید.
زاویه دید اول شخص معمولا تنها دید یک نفر را می گوید یا در برخی مواقع به انتخاب نویسنده دو یا بیشتر شخصیت ها داستان را تعریف می کنند. غالبا مخاطبان با این زاویه دید بهتر ارتباط برقرار می کنند. مخصوصا در موضوعاتی مثل رمان شما.
ایده رمان؛
ایده رمان شما درباره دختری بود به نام نگار که در خانواده ای با عقاید متحجرانه و متعصبانه بزرگ شده بود و تحت تأثیر کارهای پدرش مجبور به ازدواج اجباری با شخصی می شد که دوستش نداشت. در این داستان قسمت های کلیشه ای زیادی وجود دارد و همه ی ما داستانهایی این جنینی زیاد خوانده ایم. من امیدوارم که شما به عنوان نویسنده ایدههای جدیدی در سر داشته باشید تا بتوانید از کلیشه های تکراری، داستانتان را فاصله دهید! با خلق حوادث جدید و یا اتفاقاتی که برای خواننده جذاب است میتوانید کمی در پردازش ایده موفق باشید.
دیالوگ ها و مونولوگ ها؛
دیالوگ ها و مونولوگ های رمان شما در سطح متوسط قرار داشت؛ مونولوگی که بتوان از آن به عنوان مونولوگ ماندگار یاد کرد وجود نداشت و در برخی قسمت ها باید بگویم که مونولوگ طولانی و خسته کننده می شد و به نظرم اگر کمی کوتاه تر و پر مغز تر مونولوگ ها نوشته شود، در جذب مخاطب تاثیر بیشتری می گذارد. در قسمت دیالوگ های رمان دیالوگ های روزمره به مقدار زیادی وجود داشت و گاهی دیالوگ ها خسته کننده می شد و همچنین معلوم نبود که چه کسی آن را می گوید و این برای یک خواننده گیج کننده است.
اما قواعد دیالوگ نویسی رعایت شده بود و شما از علامت " - " استفاده ی بجا می کردید.
توصیفات و فضاسازی ها؛
توصیفات ظواهر و چهره :
توصیفات ظواهر و چهره های رمان شما تا حدی خوب بود؛ اما، جای کار بیشتری داشت. برای مثال، روی لباسها و ظاهر افرادی که چندان مهم هم نبودند، می توانید مانوور کوتاهی بدهید. توصیفات چهره در همان صفحه ی اول و تقریبا یکجا گفته شده بود. چه بهتر که آرام آرام به خورد محاطب دهیدشان.
توصیفات مکان :
متاسفانه، این نوع توصیفات در رمان شما خیلی خیلی کم دیده میشد و یا اصلا نبود! پیشنهاد می کنم روی توصیفات مکان ها بیشتر کار کنید؛ چون این نوع از توصیف منجر می شود تا خواننده خودش را در فضای رمان بهتر حس کند!
توصیفات احساسات :
در این بخش احساسات آنها را به نمایش می گذارد؛ باید بگویم در توصیف احساسات تا حد زیادی ضعیف عمل کرده بودید و خواننده نمی توانست با شخصیت ها حس همذات پنداری داشته باشد.
توصیفات حالات :
در این نوع از توصیف ها نویسنده حالت های صحبت کردن شخصیت ها و یا رفتارشان را به تصویر میکشد. حالات تا حدودی خوب توصیف شده بودند.
شخصیت پردازی؛
نگار : شخصیت نگار در بزرگسالی به گونهای بود که دیالوگ هایی که خواننده از او می دید، با سن و موقعیت فعلی تناسبی نداشت! دیالوگ های او خیلی کوچک تر از سنش بودند و خواننده نمیتوانست ارتباط لازم را با وی برقرار کند! از طرفی دیالوگ های کودکی نگار با سن و شخصیت و موقعیتش با هم تناسب داشتند و تا حدودی خوب بودند. شخصیت نگار خیلی جای کار دارد!
نیما : نیما در دوران نوجوانی شخصیتی سرکش، یاغی و اندکی متعصب بود. این نوع از شخصیت را در رمان های زیادی دیده ایم و تا حد بسیار زیادی تکراری بود و من به عنوان یک خواننده نمیتوانستم با او ارتباط بگیرم و برایم خسته کننده بود. دیالوگ هایش زیادی شور بودند و باعث دلزدگی.
پدر نگار : این پدر در رمان های زیادی بوده و با همین رفتارها باعث ازدواج اجباری فرزندش شده؛ بنابراین این شخصیت هم جز شخصیت های تکراری رمان شماست که خواننده را خسته میکند! فردی بی منطق، عصبی، دو زنه و دیکتاتور...
باور پذیری؛
رمان شما رمانی بود که از لحاظ باورپذیری در آن ضعیف عمل شده بود. این رمان به گونه ای می توان گفت که در برخی قسمتها من جمله خواستگاری و رفتارهای پدر نگار عجیب نوشته شده بود و برای یک خواننده ملموس نبود!
نگارش رمان و ایرادات تایپی؛
در رمان شما رعایت علائم نگارشی، در سطح ضعیفی قرار داشت. مثالی از اشتباهات پرتکرار شما:
صدای قدماشون که ازم دور شد با عجله بلند شدمووسایلمو جمع کردم..نباید میزاشتم دستشون بهم برسه..
صحیح آن است که:
صدای قدماشون که ازم دور شد، با عجله بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. نباید میذاشتم دستشون بهم برسه.
نکات:
* ویرگول برای مکث کوتاه و نقطه برای پایان جملات خبریست. دو نقطه در اصل وجود ندارد و اصلِ آن سه نقطه است که در جملاتی مشابه این کاربرد ندارد!
** شما در محاوره نویسی باید برخی قواعد را رعایت کنید؛ مانند:
وسایلمو(غلط) = وسایلم رو(صحیح)
*** هنگام استفاده از علائم نگارش، علائم باید بلافاصله بعد از کلمه قبل و با یک فاصله بعد از کلمه بعد نوشته شوند.
موارد این چنینی را اصلاح کنید!
فواصل بین کلمات را رعایت کنید! مثل:
زهرا اینجورادمی باشه! - > زهرا اینجور آدمی باشه!
سرکش آ را فراموش نکنید!
همچنین اوایل رمانتان کلمه ی "بچه ها" رو اشتباها "بچه ها" نوشتید!
شکسته نویسی در محاوره نویسی اشتباه است! مثل:
چسبیده به اتاق من آشپزخونس - > چسبیده به اتاق من آشپزخونه اس/است.
اگر موارد این چنینی اصلاح شود رمان بهتری خواهد بود.
به امید دیدن موفقیت های روز افزونتان!
قلمتون مانا؛ خسته نباشید!
"عضو آزمایشی شورای نقد نگاه دانلود"
نام رمان؛
نام رمان باید جذابیت، پوشش محتوا و ارتباط با ژانر ها را در برداشته باشد. هر قدر این ویژگی ها در نام پررنگتر باشند، نویسنده در انتخاب نام، موفق تر عمل کرده است. نام رمان شما، ناجیِ آرامش بود و این نام در بخش جذابیت خیلی ضعیف است و هیچ جرقه ای در ذهن خواننده برای شروع کردن رمان و ادامه دادن آن ایجاد نمی شود؛ چراکه، از این قبیل اسامی استفاده های زیادی شده. در قسمت پوشش محتوا از آنجایی که رمان در حال تایپ است، نمی توان نظری داد و باید دید که در ادامه چه خواهد شد! در رابـ ـطه با ارتباط نام با ژانر ها، باید بگویم این نام ارتباط زیادی با ژانر عاشقانه دارد و ارتباط آن با ژانر اجتماعی را شاید بتوان اینطور در نظر گرفت که مشکلی برای شخصیت اصلی پیش آمده و کسی ناجیِ او می شود؛ که البته این ارتباط ارتباط ضعیفی ست! پیشنهاد می کنم برای انتخاب نام بیشتر فکر کنید.
خلاصه رمان؛
خلاصه رکن مهمی در داستان نویسی ست و سبب جذب مخاطب می شود. نویسنده می بایست در نوشتن آن دقت لازم را به خرج دهد. خلاصه باید به نحوی باشد که در عینِ کوتاهی بتواند مخاطب را جذب کند. خلاصه رمان شما ضعیف بوده و همچنین به دلیل شبیه بودن به رمان های قدیمی ترِ یک دوره، این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می کند که رمان شما ایده ای تکراریست؛ در صورتیکه شاید اصلا اینطور نباشد!
سعی کنید موضوعات اصلی و هیجانی رمانتان را در یک برگه بنویسید و سپس بینِ آنها، یک الی دوتا را انتخاب کنید و به شکل یک گره و نه آنچنان واضح خلاصه را بنویسید.
مقدمه رمان؛
مقدمه رمان نیز از ارکان بسیار مهم رمان است. مقدمه باید گویای حال و هوای رمان باشد و کمی از اتفاقات را روایت کند. باید بگویم در بخش مقدمه با ارفاق، می توان گفت خوب عمل کردید. اما شاید بتوان موارد بهتری برای مقدمه رمانتان پیدا کرد.
جلد رمان؛
جلد رمانتان جلدی از تصویر یک دختر بود که می توان از آن نگاری را برداشت کرد که خسته و غمزده است. ترکیب رنگی جلدتان زیبا بود. اما با ژانر عاشقانه ارتباطی نداشت. حتی ژانر اجتماعی ام در آن دیده نمی شد.
در جلد سه چیز باید حتی الامکان رعایت شود:
1.زیبایی و جذابیت
2.ارتباط با محتوای کلی
3.ارتباط با حداقل یکی از ژانرها
در جلد شما مورد 1 و تا حدی 2 رعایت شده بود؛ اما سومی دیده نمی شد.
ژانر رمان؛
عاشقانه: خب این ژانر احتمالا ژانر اصلی رمانتان است و باید دید شرایط بعد از ازدواج نیما و نوار چگونه خواهد بود.
اجتماعی: ازدواج اجباری نیما و نگار و البته عقاید متحجرانه و متعصبانه ی پدر نگار، دوزنه بودنِ وی، از سریِ اجتماعیِ رمان شماست. اما ای کاش این ژانر را محدود به همین وقایع نکنید.
شروع رمان؛
شروع رمان شما، شروعی معمولی و روتین بود که در یک دوره رایج شد. برای جذب مخاطب بعد از خلاصه این شروع رمان است که موثر واقع می شود. اما متاسفانه شروع آنچنان خوب و جذاب نبود و خواننده را به دنبال خود نمی کشید! پیشنهاد من این است که شروع رمانتان را با توجه به موضوعی که در سر دارید کمی مرموز و گره دار کنید و از جملاتی که کنجکاوی برانگیز باشند، استفاده کنید.
سیر رمان؛
سیر رمان شما سیری متمایل به تند بود و تقریبا اتفاقات پشت هم و بدون پیش زمینه ی قبلی می افتاد و برخی جاها واقعا نیاز به پردازش بیشتر داشت و شما به راحتی از آن ها عبور کرده بودید. مثالِ زیادی بارزِ این مسئله بخش خواستگاری بود که اصلا ملموس نبود. این تندی بیش از حد در برخی قسمت ها جذابیت داستان را می گیرد و انرژی خواننده برلی ادامه دادن رمان را کم می کند.
نثر رمان؛
نثر رمان شما، محاوره بود. دقت بفرمایید محاوره نویسی، شکسته نویسی نیست. در برخی از قسمت ها این ایراد به وضوح دیده می شد که در قسمت ایرادات نگارشی آن ها را ذکر خواهم کرد. شکسته نویسی یعنی شما انتهای کلمات را شکسته بنویسید یا به نوعی جملات و کلمات را در نوشتار مانند گفتار بدانید!
آشپزخونس= آشپزخونه اس/است
زاویه دید؛
زاویه دید رمانتان اول شخص و از زبان نگار و آتوسا بود. این زاویه دید تقریبا مناسب بود و این پرش از شتصی به شخص دیگر در زمانهای درست بوده و گیج کننده نبود. از زاویه دید رمانتان خوب استفاده کردید.
زاویه دید اول شخص معمولا تنها دید یک نفر را می گوید یا در برخی مواقع به انتخاب نویسنده دو یا بیشتر شخصیت ها داستان را تعریف می کنند. غالبا مخاطبان با این زاویه دید بهتر ارتباط برقرار می کنند. مخصوصا در موضوعاتی مثل رمان شما.
ایده رمان؛
ایده رمان شما درباره دختری بود به نام نگار که در خانواده ای با عقاید متحجرانه و متعصبانه بزرگ شده بود و تحت تأثیر کارهای پدرش مجبور به ازدواج اجباری با شخصی می شد که دوستش نداشت. در این داستان قسمت های کلیشه ای زیادی وجود دارد و همه ی ما داستانهایی این جنینی زیاد خوانده ایم. من امیدوارم که شما به عنوان نویسنده ایدههای جدیدی در سر داشته باشید تا بتوانید از کلیشه های تکراری، داستانتان را فاصله دهید! با خلق حوادث جدید و یا اتفاقاتی که برای خواننده جذاب است میتوانید کمی در پردازش ایده موفق باشید.
دیالوگ ها و مونولوگ ها؛
دیالوگ ها و مونولوگ های رمان شما در سطح متوسط قرار داشت؛ مونولوگی که بتوان از آن به عنوان مونولوگ ماندگار یاد کرد وجود نداشت و در برخی قسمت ها باید بگویم که مونولوگ طولانی و خسته کننده می شد و به نظرم اگر کمی کوتاه تر و پر مغز تر مونولوگ ها نوشته شود، در جذب مخاطب تاثیر بیشتری می گذارد. در قسمت دیالوگ های رمان دیالوگ های روزمره به مقدار زیادی وجود داشت و گاهی دیالوگ ها خسته کننده می شد و همچنین معلوم نبود که چه کسی آن را می گوید و این برای یک خواننده گیج کننده است.
اما قواعد دیالوگ نویسی رعایت شده بود و شما از علامت " - " استفاده ی بجا می کردید.
توصیفات و فضاسازی ها؛
توصیفات ظواهر و چهره :
توصیفات ظواهر و چهره های رمان شما تا حدی خوب بود؛ اما، جای کار بیشتری داشت. برای مثال، روی لباسها و ظاهر افرادی که چندان مهم هم نبودند، می توانید مانوور کوتاهی بدهید. توصیفات چهره در همان صفحه ی اول و تقریبا یکجا گفته شده بود. چه بهتر که آرام آرام به خورد محاطب دهیدشان.
توصیفات مکان :
متاسفانه، این نوع توصیفات در رمان شما خیلی خیلی کم دیده میشد و یا اصلا نبود! پیشنهاد می کنم روی توصیفات مکان ها بیشتر کار کنید؛ چون این نوع از توصیف منجر می شود تا خواننده خودش را در فضای رمان بهتر حس کند!
توصیفات احساسات :
در این بخش احساسات آنها را به نمایش می گذارد؛ باید بگویم در توصیف احساسات تا حد زیادی ضعیف عمل کرده بودید و خواننده نمی توانست با شخصیت ها حس همذات پنداری داشته باشد.
توصیفات حالات :
در این نوع از توصیف ها نویسنده حالت های صحبت کردن شخصیت ها و یا رفتارشان را به تصویر میکشد. حالات تا حدودی خوب توصیف شده بودند.
شخصیت پردازی؛
نگار : شخصیت نگار در بزرگسالی به گونهای بود که دیالوگ هایی که خواننده از او می دید، با سن و موقعیت فعلی تناسبی نداشت! دیالوگ های او خیلی کوچک تر از سنش بودند و خواننده نمیتوانست ارتباط لازم را با وی برقرار کند! از طرفی دیالوگ های کودکی نگار با سن و شخصیت و موقعیتش با هم تناسب داشتند و تا حدودی خوب بودند. شخصیت نگار خیلی جای کار دارد!
نیما : نیما در دوران نوجوانی شخصیتی سرکش، یاغی و اندکی متعصب بود. این نوع از شخصیت را در رمان های زیادی دیده ایم و تا حد بسیار زیادی تکراری بود و من به عنوان یک خواننده نمیتوانستم با او ارتباط بگیرم و برایم خسته کننده بود. دیالوگ هایش زیادی شور بودند و باعث دلزدگی.
پدر نگار : این پدر در رمان های زیادی بوده و با همین رفتارها باعث ازدواج اجباری فرزندش شده؛ بنابراین این شخصیت هم جز شخصیت های تکراری رمان شماست که خواننده را خسته میکند! فردی بی منطق، عصبی، دو زنه و دیکتاتور...
باور پذیری؛
رمان شما رمانی بود که از لحاظ باورپذیری در آن ضعیف عمل شده بود. این رمان به گونه ای می توان گفت که در برخی قسمتها من جمله خواستگاری و رفتارهای پدر نگار عجیب نوشته شده بود و برای یک خواننده ملموس نبود!
نگارش رمان و ایرادات تایپی؛
در رمان شما رعایت علائم نگارشی، در سطح ضعیفی قرار داشت. مثالی از اشتباهات پرتکرار شما:
صدای قدماشون که ازم دور شد با عجله بلند شدمووسایلمو جمع کردم..نباید میزاشتم دستشون بهم برسه..
صحیح آن است که:
صدای قدماشون که ازم دور شد، با عجله بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. نباید میذاشتم دستشون بهم برسه.
نکات:
* ویرگول برای مکث کوتاه و نقطه برای پایان جملات خبریست. دو نقطه در اصل وجود ندارد و اصلِ آن سه نقطه است که در جملاتی مشابه این کاربرد ندارد!
** شما در محاوره نویسی باید برخی قواعد را رعایت کنید؛ مانند:
وسایلمو(غلط) = وسایلم رو(صحیح)
*** هنگام استفاده از علائم نگارش، علائم باید بلافاصله بعد از کلمه قبل و با یک فاصله بعد از کلمه بعد نوشته شوند.
موارد این چنینی را اصلاح کنید!
فواصل بین کلمات را رعایت کنید! مثل:
زهرا اینجورادمی باشه! - > زهرا اینجور آدمی باشه!
سرکش آ را فراموش نکنید!
همچنین اوایل رمانتان کلمه ی "بچه ها" رو اشتباها "بچه ها" نوشتید!
شکسته نویسی در محاوره نویسی اشتباه است! مثل:
چسبیده به اتاق من آشپزخونس - > چسبیده به اتاق من آشپزخونه اس/است.
اگر موارد این چنینی اصلاح شود رمان بهتری خواهد بود.
به امید دیدن موفقیت های روز افزونتان!
قلمتون مانا؛ خسته نباشید!
"عضو آزمایشی شورای نقد نگاه دانلود"
آخرین ویرایش: