نقد رمان معرفی ونقد رمان هیچ یا کمتر |Bluebell.Deanکاربر انجمن نگاه دانلود

Blue song

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/18
ارسالی ها
112
امتیاز واکنش
1,764
امتیاز
346
به نام خدا

نام رمان:هیچ یا کمتر
نویسنده:Bluebell.Dean
ناظر رمان:^moon shadow^
ژانر:معمایی،عاشقانه
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خلاصه:مکسی کین،دختری با گذشته ی تاریک وآینده ی مبهم وعذاب وجدانی که رهاش نمی کنه.مکسی طی اتفاقی برای گناهی که انجام داده مجازات می شه و این مجازات در دیگه ای رو به زندگیش باز می کنه؛مجازاتی که زندگیش رو به طور کامل عوض می کنه.

به نقد های سازنده شما دوستان عزیزم نیاز دارم
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg
     

    Maedeh.kst127

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/28
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    5
    امتیاز
    6
    اول از همه ژانرش برام جالب بود . ( عاشقانه ، معمایی ) وقتیم شروع به خوندن کردم فهمیدم نویسنده به خوبی با جایی که رمان توش اتفاق میفته آشنایی داره . قلم نویسنده جالبه . با اینکه به فارسی نوشته شده و از اول هم فارسی بوده جوری به نظر میرسه که انگار یه رمان ترجمه شده ی آمریکاییه . حتی با اینکه زیاد علاقه ای به رمانای سوم شخص ندارم اما این رمان به هیچ وجه خسته کننده نیست و به شدت کشش داره . شخصیت دخترش کم نظیره . یه تناقض جالبی تو رفتارش وجود داره که خیلی جذابه . از ابتدای رمان ، خواننده با معماهایی رو به رو میشه که رفته رفته این معماها جالب تر و پیچیده تر میشن . حتی میشه گف اسم رمان هم یه معمای خاصی داره . در کل رمان فوق العاده ای که من تا حالا نظیرشو ندیدم . پیشنهاد میکنم حتما بخونین و لـ*ـذت ببرین .
    با آرزوی موفقیت بیشتر برای نویسنده
     

    Blue song

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/18
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    1,764
    امتیاز
    346

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان هیچ یا کمتر

    * نام رمان
    نام رمان یه حس منفی تیره و تار رو به مخاطب منتقل می کنه و چندان هم جذاب به نظر نمی رسه مخاطب زیاد حدسی در موردش نمی تونه بزنه و همین دلیل اینه که معتقدم چندان نمی تونه مخاطب رو جذب کنه چون دایره حدسیات مخاطب بسیار محدود شده اونهم به خاطر واژه های انتخابیه و من برداشتی که از نام داشتم بیشتر در رابـ ـطه با روابط افراد و احیانا روابط عاشقانه ایه که در بن بست قرار گرفته چون یکی از طرفین برای دیگری ارزشی نداره یا ارزشش رو از دست داده. با توجه به این موارد مخاطب همچنین حدس میزنه که قصه در ژانر تراژدی یا عاشقانه و یا شاید هم اجتماعی باشه. معتقدم اگر در نام از واژه های بهتری استفاده می کردید بهتر بود واژه هایی که ذهن رو درگیر کنه یا حداقل حس بهتری رو برانگیخته کنه یا اونو به فکر فرو ببره و برداشتی کنجکاو کننده بتونه داشته باشه.

    * جلد
    مخاطب با دیدن جلد ، رنگ های سرد و تیره، چهره غم انگیز و غمگین دختر با اون نگاه خاص و نامی که توی جلد نوشته شده تقریبا مخاطب رو از حدسی که در مود قصه زده میتونه مطمئن کنه و ژانر تراژدی رو توی ذهن مخاطب میاره . بودن یک دختر در جلد کاملا بیانگر این نکته است که شخصیت اصلی قصه دختریه که احیانا قراره رنجور و سختی کشیده و ... باشه. در کل جلد چندان خاص و جالب به نظر نمیرسه و داستانی یا ماجرایی رو روایت نمی کنه و زیاد مخاطب رو مشتاق و جذب نمی کنه هر چند با نام هماهنگ به نظر برسه اما این موارد در مورد جلد مطرح هست


    * خلاصه
    خب خلاصه اتون رو طوری نوشتید که زیادی داره از قصه به مخاطب اطلاعات میده . مناسب تر اینه که یه گره اساسی مطرح کنی خب شما توی خلاصه فعلی سه و حتی شاید بشه گفت چهار تا گره رو مطرح کردی که با وجودی که درسته هر کدوم اهمیت داره توی قصه اما استفاده هم زمان از هر سه اونها و اون هم به صورت فعلی چندان نتونسته جذبه ایجاد کنه و گرهی اساسی تر اگر مطرح میشد بهتر بود مثلا اگر اون گناهی که مرتکب شده رو به عنوان گره اصلیتون مطرح می کردید بهتر بود چون در حال حاضر خلاصه اتون رو به شکلی نوشتید که قصه چندان، جذاب خاص یا متفاوت به نظر نمی رسه و رمانتون رو شبیه برخی فیلم های خارجی نشون میده. توصیه می کنم خلاصه ای مناسب تر و پر کشش تر در نظر بگیرید.

    اون بخشی رو که در ادامه خلاصه نوشتید و با مخاطبانتون صحبت مستقیم داشتید رو با رنگ متفاوت بنویسید و یه سری نکاتش رو بهتره حذف کنید به مخاطب تون فرصت بدید تا یه سری موارد رو خودش متوجه بشه مخاطبانتون باهوش اند و اینکه نیازی نیست تمام انگیزه ها و دلایلتون رو برای مخاطب توضیح بدید.


    * مقدمه
    مقدمه اتون به نظر میرسه یک شعر لاتین هست که هم متن لاتین و هم ترجمه رو نوشتید متنش حس بدی به مخاطب میده حس غم و ناراحتی و یه حس عجیب خشم فروخورده یه جورایی حس تاریکی و سردی رو هم به مخاطب میده. به نظر میرسه که جو حاکم بر قصه قراره اینطوری باشه هر چند مخاطب هنوز قصه رو نخونده. به هرحال نقشش رو به عنوان مقدمه داره انجام میده.

    * شروع
    چند خط ابتدایی شروعتون بسیار کنجکاو کننده بود. در ادامه اما مخاطب دوباره با همون حسی روبرو میشه که بعد از خوندن مقدمه داشت. دیالوگ ها و معرفی شخصیت ها رو شروع کردید توصیف احساس و حالت رو هم همینطور. شروعتون به نسبت متفاوت بود .یه سری سوالات هم توی ذهن مخاطب ساخته شد اینکه شان و دانی کی هستند دارن چه کاری انجام میدن و اینکه قراره چیکار کنن. کنجکاوی هایی که برای شروع خوبه هر چند اونقدر ها قوی و جوندار نیستند اما باز هم به نسبت خوب اند.

    * نثر
    به نظر میرسه برای رمان نثر ادبی رو انتخاب کردید و اصل محاوره بودن دیالوگ ها رو هم در نظر گرفتید اما بهتر بود افکار و گفتگوهای درونیه مکسی رو هم به نثر ادبی تغییر بدید( منظورم دیالوگ های دونفره نیست، فقط گفتگوی درونیه مکسی رو) چون در زمان استفاده از نثر ادبی فقط در دیالوگ ها میشه از محاوره استفاده کرد و در مونولوگ ها همچنان نثر باید ادبی باشه و البته در مورد افکار مکسی نکات دیگه ای هم وجود داره که توی بخش زاویه دید مطرحش می کنم.

    * توصیفات( مکان ، حالت، احساس، چهره)
    در مورد توصیف مکان با وجودی که اتاق متل و خانه وارن رو توصیف کردید و بعد در ادامه هم توصیفاتی از منزل کایرا و لیام داشتید که خب تا حدودی خوب بود اما به جز دکور داخلی و محل قرار گیری اشیاء ،محیط بیرون رو هم توصیف کنید تا مخاطب از محیط تصور درست تری داشته باشه. درواقع باید بگم توصیفات رو بیشتر کنید( غیر مستقیم و تدریجی)
    در مورد توصیف حس و حالت شخصیت ها هم تا حدود زیادی خوب عمل کردید البته می تونید حس سایر شخصیت ها رو هم توصیف کنید چون زاویه دید سوم شخص این امکان رو میتونه فراهم کنه البته تقریبا هم اینکار رو کردید اما میتونید بهتر از این هم اینکار رو بکنید.بهتره حرکاتی که به چهره و بدن شون هم میدن رو بیشتر توصیف کنید.بخصوص واکنش مکسی در لحظه درگیری با قاتل زنجیره ای رو خیلی خوب توصیف کردید حسی که داشت و ...
    در مورد ظاهر شخصیت ها خب شما چهره وظاهر مکسی دانی و لیام رو توصیف کردید باقی شخصیت ها چندان توصیفی نشدن و مخاطب هیچ تصور کامل و درستی از چهره هاشون نداره. در مورد ظاهر و لباس پوشیدنشون هم همینطوره.توصیه می کنم اونها رو بیشتر کنید.


    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    در دیالوگ ها تا حدود زیادی مشخصه که کدوم جملات متعلق به کیه. اما برخی جاها نه بهتره با بیشتر کردن تفاوت ها( تفاوت هایی که به خاطر تفاوت های شخصیتی و فرهنگی و ... در شیوه حرف زدنشون و کلمات انتخابی شون ایجاد میشه) توی دیالوگ هاتون قبل از بیان جمله میتونید حسی رو که شخصیت در حین بیان جملات دیالوگ داره بیان کنید برای مخاطب تا بهتر حس شخصیت رو درک کنه. حتی میتونید در کنار اینکار در برخی جاها نام شخصیت رو هم بیارید

    توی مونولوگ ها خیلی بهتر عمل کردید افکار و حس ها رو اوردید .تا حدود زیادی هم قابل تصور.

    * علائم نگارشی و غلط های املایی
    از متن مشخص بود که سعی کردید با دقت و بدون اشتباه تایپ کنید چون غلط املایی به چشمم نخورد. در مورد علائم نگارشی از نقصه خیلی استفاده کردید از سایر علائم : ؟ هم استفاده کردید از علامت های ! ، ؛ خیلی کمتر استفاده شده که توصیه می کنم از اونها در موارد مناسب بیشتر استفاده کنید. از علامت " هم زیاد استفاده کردید این علامت در زبان انگیلیسی بیشتر برای نقل قول استفاده میشه . در فارسی علامت 《 》 کاربرد داره.

    * زاویه دید
    خب در حال حاضر به نظر میرسه دارید قصه رو از زبان سوم شخص روایت می کنید که خیلی خوبه اما یک نکته وجود داره. توی رمان برخی از افکار و گفتگوهای درونی شخصیت رو از زاویه دید اول شخص مطرح کردید و اون رو با علامت " مجزا و مشخص کردید اونهم دقیقا در وسط سوم شخص. توصیه می کنم این مورد رو اصلاح کنید با زاویه دید سوم شخص خیلی بهتر و راحت تر میتونید هم احساسات و افکار مکسی رو روایت کنید هم سایر شخصیت ها رو و دچار محدودیت نمی شید اما به این شکل فعلی ( که افکار مکسی رو در اون لحظه با زاویه دید اول شخص مطرح کردید) هم چندان ظاهر جالبی نداره و هم مخاطبان دچار سردرگمی شده و این تغییر مداوم زاویه دید در حین بیان وضعیت هم خسته اشون می کنه و هم موجب ناهماهنگی و عدم تعادل در زاویه دیدتون میشه بخصوص در صفحات ابتدایی بیشتر مشخصه در ادامه برحسب عادت مخاطب زیاد بهش توجه نمی کنه. مخصوصا توی صفحه سه زمانی که دارین حس و حال مکسی رو با زاویه دید سوم شخص بیان می کنید این کار رو خیلی خوب انجام دادید پس میتونید و تواناییش رو داریدتا در سایر بخش ها و صفحات هم همین کار رو انجام بدید بهتره اصلاح کنید.

    * شخصیت پردازی
    مکسی، دانی، شان، بروت( بروتال)، جیک، مایک، لیا، کیم بولتر، میکی،پیت، وارن،لیام، کای،جک اینها فعلا شخصیت های اصلی و فرعی توی قصه هستند و ممکنه رهشون شخصیت های دیگه ای هم اضافه و یا کم بشه
    مکسی در برخورد با دانی رفتار عجیبی داره که افکارش با گفتارش کاملا در تناقضه چیزی که ما توی فرهنگمون بهش میگیم نفاق اسم دیگش هم دوروییه. البته با توجه شخصیتی که از دانی ساختید واکنش مکسی به نظر طبیعی میاد هر چند مخاطب درک نمی کنه که چرا مکسی خودش رو مجبور به ادامه این وضعیت می کنه در حالی که میتونه ادامه نده که البته خود مکسی هم در این مورد صحبت می کنه. مخاطب در مورد مکسی به نکات جالبی پی میبره . اینکه زندگی بی هدف و تو خالی داره و به نظر میرسه ادم آنرمالیه و شخصیتی چندان سالم از لحاظ روانی نداره.
    در مورد دانی خیلی خوب شخصیتش رو برای مخاطب قابل تصور کردید و مخاطب راحت باورش می کنه و ازش متنفر میشه چون اونو ادم بدی میبینه که هیچ چیزی جز خودش رو مهم نمی دونه و ادم بداخلاقیه.هر چند مخاطب زیاد با بددهنیش عادت نمی کنه بخصوص که از کلمات رکیک زیاد استفاده می کنه.
    در مورد جک هم مخاطب از همون لحظه ورودش عجیب به نظر میرسه رفتار ملایمش با مکسی و حرف زدنش در مورد خدا اونهم با توجه به اینکه اکثر ادم های دور و بر مکسی ادم های بد و با رفتار نادرست هستند؛ کاملا مخاطب رو نسبت بهش مشکوک کرد( البته منظورم از عجیب بودنش این نیست که این موضوع عیب یا نقص شخصیته! نه اصلا همچین منظوری ندارم. فقط دارم برداشتی رو که مخاطب داره شرح میدم)
    توی قصه مدام از شخصیت هایی نامبرده میشه که فقط اسمشون و کمی از خاطراتشون گفته میشه شخصیت هایی ناشناخته که بدون اینکه بهشون پرداخته بشه ازش میگذرین و میرین سراغ بعدی در حالی که مخاطب ذهنش درگیر اون شخص می مونه. برای مثال تا صفحه پنج مخاطب هنوز درست نمی دونه مایک چه نسبتی با مکسی داره؟ ایا برادرشه یا پدرش؟ پدر و مادرش کجان. انگار پدر و مادر های شخصیت ها وجود ندارند ، اهمیتی ندارند و حضورشون حس نمیشه چه اونجایی که از دوره دبیرستان و نوجوانی شخصیت گفته میشه چه در ادامه حتی مخاطب نمی دونه اونها زنده اند مردند فقط در جایی در مورد لیا گفته شده که با مادرش دعوا کرده و دنیل تلفنی با پدرش حرف میزنه ،فقط همین! البته قصه هنوز در حال تایپه و در ادامه فرصت دارین تا بهشون بپردازین اما این موارد اطلاعات مهمی هستند که در صفحات ابتدایی اشاراتی باید بهشون بشه تا مخاطب ؛ شخصیت ها براش گنگ و عجیب و غریب به نظر نرسند.

    * سیر
    در صفحه اول مخاطب با وجودی که بخاطر اینکه هنوز خیلی چیزها رو نمی دونه خسته و کلافه میشه اما قصه خوب داره پیش میره بخصوص وقتی که مکسی توی خاطراتشه و داره در مورد میکی و لیا و گفتگوهاشون حرف میزنه شاید حرف خاصی زده نمیشه اما همون حرف های معمولی یه حس خوشایند به مخاطب میده به خاطر اینکه میبینن مکسیِ دائما مجبور، داره از خاطره بازی لـ*ـذت میبره.اوج لـ*ـذت و هیجان قصه رو مخاطب در لحظه درگیری بین مکسی و جک میبینه ترس رو حس می کنه و ضربان قلبش بالا میره به خوبی مخاطب رو وادار به همذات پنداری کردید و البته جایگزین شدن روح مکسی در بدن یک دختر دیگه ، با درگیر کردن مخاطب توی این ماجراها تونستید به قصه فراز و فرود بدید. هر چند قصه در حال تایپه و در ادامه هم حتما ادامه خواهد داشت. و اینکه توی قصه دایم پرش زمانی دارین ناگهان مکسی به خاطرات و گذشته پرت میشه و داره مشتاق میشه بقیه اش رو بفهمه ناگهان به زمان حال پرتاب میشه توصیه می کنم این پرش ها رو اصلاح کنید چون تاثیر خوبی ؛روی حس و علاقه مخاطب به ادامه، نداره.

    * ایده+ موضوع
    در بخش ایده لازم دونستم مطالبی رو بگم که به بخش هایی مثل شخصیت پردازی و ایده و پیرنگ و ... هم مرتبط هست و نمیشه ربطشون به ایده رو نادیده گرفت.
    ایده اصلی قصه در مورد دختریه که به نظر میاد از خونه فرار کرده یا اونجا رو ترک کرده با تعدادی ادم های نادرست که کارشون سرقته وارد دوستی و معاشرت شده تا اینکه توی یکی از سرقت ها اتفاقی میفته که به طور کلی مسیر قصه رو عوض می کنه و اون اینه که دختر کشته میشه اما ....
    توی قصه مخاطب کاملا متوجه وضعیت زندگی شخصیت ها میشه کاملا به سبک غربی و شبیه همون چیزهایی که اونها خودشون توی فیلم هاشون نشون میدن تقریبا البته کمی اشفته تر، سیاه تر و ناامیدانه تر. در کنارش داریم جوان هایی رو میبینیم که وضعیت خانوادگی اشفته ای دارند وضعیت شخصیتی شون هم اشفته و در هم ریخته اس چندان انسان های نرمالی نیستند. در ادامه قصه مخاطب با یه چیزی دیگه روبرو میشه. به نظر میرسه شما توی قصه از تناسخ حرف میزنید حلول روح مکسی در بدن دختری به نام کایرا. تا به صفحه پنج که رمان رو مطالعه کردم تغییری در خودم حس کردم در درونم سردی و ناامیدی ورود کرده. قصه حس بدی رو در مخاطب بیدار می کنه حس بد ناامیدی حتی اگر قصدتون چنین چیزی نیست اما چنین تاثیری رو روی مخاطب میزاره( این تاثیریه که کتاب ها و قصه ها ناخوداگاه روی مخاطبان میزارن). شخصیت اصلی قصه زندگی بی هدفی رو دنبال می کنه دقیقا ادم رو یاد فیلم های مقصد نهایی می اندازه. نه از روح والای انسانی خبریه نه از حس های خوب مخاطب دائم داره حرف های مکسی رو می بینه که از ناامیدی حرف میزنه از اینکه وجودش برای کسی ارزش و اهمیتی نداره و تمام اتفاقاتی که توی یک روز عادی براش میفته کسل کننده و مزخرفه( به گفته خودش) و هیچ لذتی از هیچ چیز نمی بره. کاملا فقط درگیر مادیات و دنیاست و تنها جاهایی که مخاطب کمی حالش بهتر میشه اونجاییه که جک از خدا حرف میزنه و لیام محبت می کنه البته در ابتدا جک حرف های تقریبا خوبی هم میزد اما از یه جایی به بعد مخاطب متوجه غیر عادی بودن اون موقعیت هم میشه و حس خوبی که حرف زدن در مورد خدا بهش دست داده بود دوام زیادی نداشت و با فهمیدن اینکه جک یه قاتل زنجیره ایه که خودشم درک درستی از خدا و ارزش خوبی ها نداره و این تاثیر بدی روی مخاطب میزاره. متاسفم اینو میگم اما ایده و نحوه بیانش حال خوب مخاطبان رو خراب می کنه درسته تقریبا ایده رو خوب تونستید پروبال بدید و با توصیفات مخاطب رو درگیر قصه کنید اما ایده این عیب رو هم داره. در کل ایده متفاوت و جالبی به نظر میرسه و فکر می کنم بتونه با کمی تغیرات، مخاطبان بیشتری رو جذب کنه.

    * ژانر
    در مورد ژانر ها تا به اینجا چندان نشانه تاثیر گذاری از ژانر عاشقانه دیده نمیشه البته کم و بیش در روابط بین لیام و کایرا کمی نمود پیدا کرده اما نه چندان البته انتخاب درستیه چون در ادامه قطعا ادامه خواهد داشت . در رابـ ـطه با ژانر معمایی هم زیاد انتخاب مناسبی به نظر نمی رسه چنین ژانری معمولا در کنار ژانر هایی چون جنایی و حتی پلیسی که معماهای زیادی مطرح میشه توی ماجراهای قصه کاربرد داره.
    با توجه به وضعیت اشفته ای که مخاطب توی شخصیت و زندگی شخصیت ها میبینه و با توجه به چیزهایی که از شخصیت و زندگی مکسی میبینه و میفهمه بیشتر ذهن به سمت ژانر تراژدی میره . زندگی مکسی مدام طعم گس تلخی ها و کمبود های خاص و حس های خاص روداره و مخاطب رو درگیر می کنه البته چون هنوز مشخص نیست اخر قصه چه خواهد شد با اطمینان نمیشه تراژدی رو پیشنهاد داد. در مورد ژانر عاشقانه هم قصه در حال تایپه پس نگران نباشید فرصت دارید تا در ادامه بیشتر بهش بپردازید.
    با توجه به مطرح کردن موضوع تناسخ در قصه من ژانر تخیلی رو پیشنهاد میدم.


    * متفرقه
    بهتره از کلمات زشت و رکیک کمتر استفاده کنید . درسته که میخواین نشون بدین که ادم های خلافکار و نادرستی هستند که میخواین ادبیاتشون هم متناسب با شخصیتشون باشه اما توصیه می کنیم از چنین کلماتی استفاده نشه بخصوص کلماتی که در پست اول رمان( پست سه صفحه ااول تایپیک) به کار بردید و دائما هم تکرار میشه ،استفاده نشه( به خاطر مواردی چون فیلترینگ، مصادیق مجرمانه و سایر قوانین مربوط به محتوا در تایپ رمان) و یک نکته دیگه ایا دانی به جز این دو کلمه که البته بسیار زشت و رکیک هستند ایا واژه هایی با درصد زشتی کمتر بلد نیست؟

    توی پست چهار صفحه چهار یک پست رو کامل به یک شعر اختصاص دادید هر چند با اوردن چند سط در وسط هاش حال مکسی رو توصیف کردین اما توصیه ما اینه که شعر های کوتاه در رمان بگذارید مخاطبان فقط بخش کوتاه ابتدایی رو می خونند و از بقیه شعر بدون مطالعه می گذرند.

    لغات خاصی که تلفظ و معناشون رو توی پرانتز نوشتید کار درست و خوبیه ،فقط اینکه بهتره به مانند پا نویس در انتهای پست اورده بشه.در واقع این یک اصل و استاندارد در ادبیاته که واژه هایی که نیاز به توضیح ، ترجمه یا هر چیز دیگه ای داره در پانویس اورده بشه.

    توی ژانر های قصه از تخیلی چیزی نگفته بودید به همین خاطر مطرح کردن موضوع تناسخ در قصه ممکنه به عنوان تبلیغ یکی از عقاید هندو یا بودایی و یک سری از مکاتب دیگری که به تناسخ اعتقاد دارند؛ ممکنه جزو مصادیق مجرمانه قرار بگیره و ممکنه به فیـلتـ*ـر هم منجر بشه. همچنین حس ها و تاثیری که مخاطب از قصه میگیره هم ممکنه برای رمانتون دردساز بشه چون برخی موارد در رمانتون دیده میشه که ممکنه به تبلیغ و اشاعه ناامیدی و افکار پوچ گرایانه تعبیر بشه هر چند قصد شما واقعا اون چیزها نباشه.


    دوست عزیز به نوشتن ادامه بدید و برات ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    منتقدین.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Forgettable

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/28
    ارسالی ها
    2,354
    امتیاز واکنش
    11,844
    امتیاز
    796
    سن
    32
    محل سکونت
    یزد
    بسمه تعالی

    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    "هیچ یا کمتر" بر اساس متون ارائه شده.


    ● عنوان:
    هیچ، یعنی پوچی، خالی بودن، هیچ چیز نیست. زمانی که 'یا' میاد، حالت جمله به صورت پرسشی میشه؛ هیچ یا کمتر؟ از اون جایی که خود هیچ، هیچ چیز نیست، پس کم تر از هیچ یعنی درجهء اسفل. کم تر از هیچ. و این حالت پرسشی عنوان رو جالب کرده.
    به خوبی به ژانر معمایی اشاره داره اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، چرا که خود اسم، به تنهایی معمایی محسوب میشه که برای گره گشاییش باید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو خوند و داستان رو فهمید. و ریز اشاره ای هم به ژانر عاشقانه، از اون لحاظ که زمانی که انسان عاشق میشه همه چیز در ذهنش بی ارزش -هیچ و پوچ- به نظر میان، داره. با ژانرهاتون به خوبی ارتباط برقرار کرده.

    از نظر ربط با داستان و ایده هم خیلی خوب عمل کردید، دختری که قراره مجازات بشه و این مجازات چیه و به خاطر چیه، ربط داره. تو ذهن من خواننده سوال میشه که "این دختر چه کاری کرده که به درجهء هیچ و پوچی رسیده، و قراره مجازات بشه؟" هرچند که این سوال با دوراندیشی زیادی به ذهن خواننده میزنه. به نظرم عنوان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در عین این که به خوبی با فضای داستان ارتباط برقرار می کنه، جذابیت چندانی برای خواننده نداره. هیچ گرهی که خواننده بخواد برای باز کردنش به تکاپو بیفته نداره این عنوان.

    عنوان رمانتون بحث طولانی ای داره؛ پیشنهاد می کنم تغییر بدید.

    ● ژانر:
    معمایی ژانر اول رمانتون بود. بیشتر از همه به چشم میومد، ولی به نظرم بهتر این بود که به جای ژانر معمایی، از جنایی یا به خصوص اجتماعی استفاده می کردید. رمانتون معما داشت ولی نه در حدی که بشه ژانرش رو معمایی انتخاب کرد؛ معماهاش طوری بودن که اگر موضوع کلی فاش میشد، بقیهء اتفاقات و گره ها هم خودجوش حل میشدن. ژانر اجتماعی مورد خوبیه برای جایگزینی.
    ژانر عاشقانه خیلی در رمانتون به چشم نمیاد. من فکر می کنم شاید در آینده دانی و مکسی علاقه ای به هم دیگه پیدا بکنن، ولی در حال حاضر بیشتر به معمایی پرداخته شده. سعی کنید در آینده حتما تمرکز ویژه ای روی این ژانر داشته باشید.
    می تونستید از ژانر تخیلی هم بهره بگیرید. باتوجه به این که مکسی قبلا شخص دیگه ای بوده و الآن روحش در بدن دیگری قرار داره، این ژانر کاملا مناسبه.

    ● خلاصه:
    خلاصهء به اندازه ای دارید. کلمات با همدیگه همخونی دارن و متن اطلاعات کنجکاو کننده ای رو در اختیار خواننده میذاره؛ اما بهتره کمترش کنید. اطلاعات کنجکاو کننده هستن، اما کافی نیستن. بیش از اندازه اطلاعات دادید! ولی در کل پردازشتون خوب بود.

    ● جلد:
    فکر می کنم این که چهره ای رو برای عکس اصلی جلد انتخاب کنیم، کار درستی نیست، چرا که پیامی رو نمی رسونه. جلد یک*
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید به شکلی طراحی بشه که تصویر اصلی یک پیامی رو در بر داشته باشه یا به موضوعی ریز اشاره ای بکنه! تنها برداشت من از تصویر جلد شما اینه که شخصیت اصلی فرد رنجدیده و مظلومیه! جلد شما تم سیاه و سفید، و غمگینی داره که در لحن رمانتون هم واضحه. سیاه و سفید بودن جلد شما، ربطی به ژانر معمایی نداره اما ژانر تراژدی رو فریاد میزنه! در حالی که چنین ژانری در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما نیست. نوشتهء زیر جلد اشاره به ژانر عاشقانه داره، و خوب بود.

    به نظر من، بهتره که تغییرش بدید، نه به خاطر تم تیره اش؛ بلکه به علت تصویر اصلیتون. همیشه باید به یاد داشته باشید و رعایت کنید که عکس اصلی، به این علت که پس از عنوان، اولین چیزیه که خواننده مشاهده می کنه. اگر نتونه ازش برداشتی داشته باشه، چه فایده؟

    ● مقدمه:
    انتخاب متن ترانه به عنوان مقدمهء
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، تقریبا عملی عمومی شده. معمولا ترانه ای رو انتخاب می کنن، که مفهوم و منظوری داشته باشه و اشاره ای هرچند کم رنگ، به کلیات داستان و هدف اصلی داشته باشه. شما ترانه ای انگلیسی رو انتخاب کردید. مشکلی با انگلیسی بودنش، یا ترانه بودنش، یا حتی خود متن نیست؛ مسئله ای که موجب شده مقدمهء شما نادرست باشه، نوشتن کل ترانه ست. بهتر بود قطعه ای از آهنگ رو به عنوان مقدمه ای کوتاه و هدف دار بنویسید. به جز این، پیشنهاد می کنم که نوشته ها و قسمت هایی که به زبان اصلی هستند رو بردارید. متنتون موردی نداشت، راجع به دوست داشتن و در نهایت از بین رفتن بود. من از اون لحاظ این رو عرض می کنم که خواننده های جوون ما آخر سنشون، دانشجوییه؛ مسلما کمتر کسی پیدا میشه که زبان رو تا این حد عالی و بی نقص بلد باشه که بخواد روون بخونه و مفهوم متن رو درک کنه و ریتم آهنگ رو هم متوجه بشه. پس این کار شما، تلاش بی جهته، چون خواننده توجه چندانی بهش نمی کنه و از جهت دیگه، فقط باعث بیشتر شدن حجم نوشته ها میشه. اگر تمایل به داشتن این ترانه دارید، متن انگلیسیش رو ببرید.


    ● شروع:
    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با افکار مکسی بود. این که کاش در اون لحظاتی که فرصت داشتم فرار می کردم؛ اما شما با بریدن این صحنه، خواننده رو تو خماری گذاشتید که اگه می خوای بدونی بیا ادامه رو بخون! بعد از اون، تماس مکسی به شان بود. با در نظر نگرفتن شات اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، این شروع، شروع جذابی نبود، اما از موقعیت خوبی استفاده کردید. این مسئله که شان کیه و به چه دلیل دانی تا این حد عصبانیه، موجب جذب خواننده میشد، توصیفاتتون هم افزون بر اون عمل می کردن و همچنین صحنهء اول. خوب بود.


    ● سیر:
    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    متعادل بود، هرچند پرش های ناگهانی به گذشته و حال داشتیدو خواننده سردرگم میشد، اما تا حد زیادی رعایت کرده بودید و فکر می کنم اگر این ایراد رو بگیرم، کمی بی انصافی کردم؛ ولی سیر و تا حد زیادی "لحن"
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، کند پیش می رفت. می دونید که این پیشروی آهسته، خواننده رو ممکنه خسته کنه. درسته، متوجهم که شما مجبورید افکار شخصیت ها رو بنویسید، توصیف ها رو هم انجام بدید و همین موارد به اصطلاح کوتاه، ممکنه روند رو خیلی کند تر کنن. می تونید با تشبیه کردن، استفاده از کلمات هیجان انگیز و معتاد کردن خواننده به ادامه دادن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و فهمیدن حقیقت ماجرا، تا حد زیادی این مشکل رو بپوشونید. سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما درست بود، تعادلی که باید رو داشت، تنها کمی آهسته بود، که پیشنهادات لازمه رو مطرح کردم. در مجموع خوب بود، ولی حتما اقدام به ویرایش کنید.


    ● زاویهء دید:
    زاویهء دید شخص سوم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، که ژانر معمایی رو در بر می گرفت، کاملا مناسب بود. زمانی نویسنده شخص سوم رو انتخاب می کنه که بخواد از احوالات و تفکرات و اتفاقات و خلاصه همه چیز همهء شخصیت ها آگاه بشه. انتخاب درستی بود. آفرین!


    ● نثر:
    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما رسمی بود. نثرتون با زاویهء دیدتون کاملا هماهنگ بود و در این مود هیچ شک و شبهه ای نیست؛ به خوبی هر دو رو به هم نسبت دادید و با وصل این دو به هم، سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو تشکیل دادید. خیلی هم خوب.

    نثر، در مجموع شیوهء پردازش و لحن و سرعت متن رو معنا می کنه. زمانی که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما رو می خوندم، مسئله ای آزارم می داد؛ که چرا تا این حد نثر این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خشکه؟ قلم شما پختگی و صلابتی رو داره که در عین حال ندارتش. متوجهید که برگردوندن یک متن از زبان مقصد به مبدا، رنج زیادی رو به همراه داره. یک مترجم، هر چقدر هم تلاش بکنه، نمی تونه ترجمه هاش رو پخته و جذاب بکنه، دلیلش هم که معینه؛ اما شما که چیزی رو ترجمه نمی کنید، چرا نثر و لحن سیر رمانتون تا این حد فاحش شبیه ترجمه های آمریکاییه؟ من کتاب کم نخوندم، زمانی که مکسی در ذهنش لیستی از کارهایی که نباید بکنه تهیه کرد، یا وقتی اون عده افراد دور هم راجع به اون مجله ها صحبت می کردن، مجموع دیالوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و علی الخصوص مونولوگ ها که آمیخته به طنزی تلخ بودن، همه و همه این پختگی قلم یک "نویسندهء ایرانی" رو فریاد می زدن، در حالی که مطمئنم شما اگر یک مترجم بودید، هیچ کس به این پختگی ایمان نمی آورد و همه اون رو نگـاه دانلـود خام فرض می کردن، نه فقط من تنها. واسه اینه که میگم یک صلابتی رو داره که در عین حال نداره. سعی کنید با ویرایش های جزئی نثرتون رو متمایل به افکار و نگرش های این سمت کنید. نه به این معنا که موقعیت و لوکیشن رو تغییر بدید، فقط لحن.

    صورت ماجرای نثر شما هیچ مشکلی نداره، اما دقیق تر که بشیم، این مسائل بیداد می کنن.

    ● ایده:
    دختری که در حادثه ای جونش رو از دست میده و روحش در بدن دیگه ای میره. یه ایدهء نو تلقی میشه. هستند نویسنده های زیادی که در این باره نوشتن، ولی هر رمانی که نوشته میشه پتانسیل داشتن یه ایدهء نو رو نداره. شما می تونید با پردازش جدید و قویتون، و نوشتن رویداد های جذاب و هیجان انگیز، رمانتون رو به یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جدید تبدیل کنید. اما بهتره اتفاقاتی رو در رمانتون بنویسید که یه نوجوون 14 یا 16 ساله توانایی خوندنش رو داشته باشه و به مشکل بر نخوره. ایده تون خوبه.


    ● دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    دیالوگ های رمانتون قوی بودن، و اکثرا مشخص بود که چه کسی درحال صحبته. با مونولوگ ها هماهنگی داشتن و به خوبی خواننده می تونست حالت ها و طرز گفتار افراد رو تشخیص بده. خوب بود!

    ● شخصیت پردازی:
    شخصیت های اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، اهل فرنگ بودن و شامل این افراد؛

    مکسی: دختری که دوست یه خلافکاره و از دانی می ترسه. تا حد زیادی سعی می کنه دانی رو عصبانی نکنه که اگر بکنه عواقبش رو بد می بینه. قبلا کار نادرستی رو انجام داده که قراره به خاطرش مجازات بشه. شخصیت لطیفی داره، احساساتش ملموس بودن.
    دانی: دوست مکسی، یه دزد که معمولا عصبانیه و زمانی که عصبانی میشه دیگه بالا و پایین رو از هم تشخیص نمیده. مکسی رو به زور کنار خودش به دلایل نامعلومی نگه داشته و سعی داره با ترسوندن اون، به اهداف نامعلومی برسه. اخلاقش با شغلش همخونی داره. اخلاقش برای خواننده قابل درکه.
    شخصیت های فرعی رمانتون زیاد بودن. شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    محدود نیستن، اما هر چی تعداد شخصیت ها بیشتر باشه خواننده گنگ میشه و تمایلش رو برای ادامه دادن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از دست میده. شما تا این مرحله میزان شخصیت هاتون خوب بوده، انتظار میره که همین حد رو تا آخر حفظ کنید.


    ● توصیفات:
    * احساسات: خیلی خوب بود. احساسات مکسی کاملا ملموس بودن. همین طور افکارش و عقایدش. این روند رو رها نکنید!
    * ظواهر: توصیف چهره ها و شیوهء لباس پوشیدن شخصیت ها، در حد متعادل بود. فکر می کنم بهتره خیلی بیشتر به ظاهر افراد توجه کنید؛ مثلا دانی یا مکسی یا اون عده افرادی که دربارهء تست مجله صحبت می کردن. به این مورد اضافه کنید.
    * اماکن: شما در رمانتون فقط مکان هایی رو نام بردید که شخصیت ها در اون حاضر بودن، اما هیچ توصیف و اطلاعاتی از اون جاها در اختیار نگذاشته بودن. توصیف که کم باشه، خواننده سردرگم میشه و مجبوره تصویر ذهنیش رو از اون مکان بکشه، که این اشتباهه. بیشتر روی این مورد تمرکز کنید.
    * حالات: توصیف حالات رمانتون هم خوب بود. سعی خودتون رو کرده بودین، فکر می کنم اگر از حد بگذره زیاد جالب نیست. در همین حد، به همین روند ادامه بدید. آفرین!

    ● اصول نگارشی:
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    غلط تایپی نبود. نکتهء بسیار مثبتیه! سعی کنید الی آخر همین شیوه رو حفظ کنید و اگر طرز نوشتار واژه ای رو نمی دونید، یا بپرسید یا از طریق گوگل اون رو جستجو کنید تا شکلش رو ببینید. آفرین!

    اصول نگارشی رمانتون خوب بود. مشکلی نداشت و تقریبا همه جا کامل رعایتش کرده بودید، تنها موردی که می تونم بگم، راجع به جای علائم نگارشیه. تمامی علائم نگارشی به جز () و " " به کلمهء قبلشون می چسبن، و بعد با یک فاصله جدا میشن. به این شیوه؛
    صدای داد و فریادش با زنگ تلفن قطع شد. مکسی با عجله دکمه برقراری تماس را زد و آن را به طرف دانی گرفت: شان زنگ زده. دیدی گفتم؟
    همهء علائم، بعد از یه تک فاصلهء کوتاهه. از این جا به بعد به این شیوه جلو برید؛ فقط سعی کنید کمتر از . استفاده کنید! جایگزین های بهتری هم هست. مثلا ویرگول (،) یا (؛) می تونن موارد مناسبی باشن.

    ● متفرقه:
    از نظر من، شما کمی زود واسهء نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اقدام کردید. تا این جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، من به عنوان خواننده مطالب چندانی نمی دونم و سردرگم موندم. شاید اگر می گذاشتید کمی بگذره و موضوعات اصلی عیان بشن، بعد درخواست نقد می دادین، قضاوت این طور سخت نمیشد..

    مابین خطوط و سطور رماتون فاصله افتاده. لطفا اون فواصل رو بردارید که بعد مشکلی حاصل نشه.


    به قلمتون ایمان دارم، قبل تر هم گفتم که شیوهء نوشتارتون سنگینی خاصی رو به همراه داره که قضاوت راجع بهش رو کمی مشکل می کنه. امیدوارم به درجات بالا تری دست پیدا کنید :)

    "عضو آزمایشی شورای نقد انجمن نگاه دانلود"
    223805_mntqdn.jpg
     

    Blue song

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/18
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    1,764
    امتیاز
    346
    ممنون ازنقد و وقتی که گذاشتید.
    خوب باید بگم که حس و حال همه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها خوب نیست.همه شخصیت ها مثبت و شاد و امیدوار نیستن.اسم تمام رمانا هم حس خوبی به مخاطب نمی ده.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    من
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شاد وسرخوشی نیست و بالطبع اسم و جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم شاد نیست.
    جامعه پره از افراد زخم خورده با کلی کمبود و مکسی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    من هم یکی از همین آدماست.من دلیل پوچ گراییش رو در آینده حتما نشون می دم و اصلا مهم ترین مورد گذشته ی مکسی اینه که چرا حس پوچی پیدا کرده.
    مکسی فرصت اینو داره که یه جورایی به رستگاری برسه و نشون دادن سختی این عمل ممکن نیست مگه این که با مکسی تو پست ترین شخصیتش آشنا بشیم.
    در مورد ناسزاهای دانی حتما اصلاح می شه.
    در مورد خلاصه هم من بارها تو نقدهای خود انجمن خوندم که خلاصه باید از گذشته و حال وآینده اطلاع بده و منم سعیم در این مورد بود.
    ژانر تخیلی رو اضافه می کنم هرچند تناسخ به اون معنی مد نظر من نبود به هیچ وجه.فقط این طوری می خواستم نشون بدم که خدا یه فرصت دوباره داده به مکسی.
    باتشکر
     
    آخرین ویرایش:

    Blue song

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/18
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    1,764
    امتیاز
    346


    با تشکر از نقد و وقتتون.
    اول در مورد نثر بگم که گفتید شبیه ترجمه رمان های آمریکاییه.با توجه به این که داستان تو آمریکا می گذره من سعی کردم از کلماتی استفاده کنم که معادل انگلیسی هم داشته باشن مثلا اگه من بیام از ضرب المثل ها وکلمات اصیل ایرانی استفاده کنم،خوب یکمی تو ذوق می زنه به نظرم (حتی هر پست رو یه دور هم انگلیسی واسه خودم می نویسم تا ببینم می شه معادل کرد یا نه.)
    آمریکایی ها شخصیتشون با شخصیت ما فرق داره و خیلی خشک تر از ما هستن و اینم یه دلیل.با این حال سعی می کنم جذاب ترش کنم.
    متن ترانه ی مقدمه رو هم،به نظر خودم که کوتاهش کرده بودم چون حتی یک چاهارم آهنگ اصلی هم نیست!
    به نظر می رسه فقط دو یا سه صفحه اول رو مطالعه کردید.نمی دونم چطوری می گید که مکسی ودانی درآینده ممکنه عاشق بشن!
    یکی ام این که راه سریعی واسه حذف فاصله ها دارید؟من وقتی از ورد کپی پیست می کنم این فاصله های بی مورد میفته.
    باتشکر مجدد
     
    آخرین ویرایش:

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام نویسنده عزیز

    #نام
    اسم انتخابی شما " هیچ یا کمتر" بود. در دید اول اسم جدیدی بود؛ توی ذهن خواننده بیش میومد که چی هیچ؟ چی کمتر از هیچ؟ اما با این وجود اطلاعاتی از ژانر ها و محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمیداد؛ در واقع با خوندن اسم داستانی توی ذهن خواننده شکل نمی گرفت. اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بهتره که طوری باشه که با داشتن زمینه از محتوا و ژانر ها، خواننده رو با جذابیتش ترغیب به خوندن کنه. پیشنهاد میدم که اسمی انتخاب کنید که با اتفاقات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در ارتباط باشه.

    #جلد
    عکس جلد شما، تصویر زنی بود که مستقیم به دوربین نگاه می کند؛ عکس مورد نظر هیچ ارتباطی با اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نداشت. تنها حدس من مبنی بر این بود که شاید این تصویر مکسی باشه. رنگ تیره جلد و زن غمگین روی جلد، نشان از ژانر تراژدی می داد که بین ژانر ها نبود. توصیه می کنم جلد رو تغییر بدید.

    #خلاصه
    خلاصه شما خیلی مختصر بود و چیزی از اطلاعات داستان به خواننده نمی داد، تنها در خلاصه اشاره کرده بودید که مکسی مرتکب گناهی شده و مجازات میشه. خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید در حین کوتاه بودن برای خواننده جذاب و کنجکاو کننده باشه و گره اساسی ایجاد کنه که خواننده مشتاق خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بشه. شما بهتر بود غیر مستقیم به نوع مجازات یا حتی گـ ـناه اشاره می کردید، یا حداقل یکی از اتفاقات مهم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که پایه و اساس
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود رو بهش اشاره می کردید تا هم خواننده بهتر متوجه داستان بشه و هم این گره باعث اشتیاقش به خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بشه. بهتره با ویرایش خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سوالاتی در ذهن خواننده ایجاد کنید که باعث رغبت و علاقه اش به ادامه داستان بشه.

    #مقدمه
    مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما از یک متن انگلیسی گرفته شده بود؛ ترجمه آن کمی برای خواننده مبهم بود. از طرفی خشونتی که در متن وجود داشت و از طرفی کمی ژانر عاشقانه ای که قاطی داشت، باعث دوگانگی خواننده می شد. توصیه می کنم یا ترجمه ای واضح تری انتخاب کنید و یا مقدمه رو تغییر بدید.

    #(نقد درونی) شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با مونولوگ شروع شد که از مکسی شرح حال میاد. دوخط از احساستش گفته بود و وارد اصل ماجرای شده بودید. شروع نسبتا خوبی داشتید و خواننده مشتاق بود تا دلیل عصبانیت دانی و ترس مکسی رو بدونه. در ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصیفی از شخصیت ها به اون صورت نبود، هنوز شخصیت ها یک مقدار برای خواننده مبهم بودند، اما رفته رفته موقعیتشون مشخص شد. توصیفات بهتر بود که در ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کمی بیشتر می بود، شما بیشتر به دیالوگ ها بها داده بودید؛ بهتره که مقداری توصیفات کلیدی از شخصیت ها و همین طور اطلاعاتی از افکار و رفتارشون در اختیار خواننده بزارید.

    #ژانر
    ژانر انتخابی شما، عاشقانه و معمایی بود.
    ژانر عاشقانه هنوز در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دید نمیشه، اما با این حال بخاطر در حال تایپ بودنش نمیشه نظر قطعی داد. در مورد ژانر معمایی، با وجود اینکه خیلی از مسائل و اتفاقات گذشته زندگی مکسی پنهان بود، اما معمای بخصوصی رو دنبال نمی کردید، پیشنهاد میدم این ژانر رو حذف کنید و در عوض شما می تونید با توجه به زندگی مکسی، ژانر تراژدی، پلیسی و حتی تخیلی رو با توجه به اتفاقات استفاده کنید.

    #دیالوگ ها و مونولوگ ها
    دیالوگ ها و مونولوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در تعادل بود. شما در دیالوگ های دو نفره از _ استفاده کرده بودید و دیالوگ های سه نفر هم کم داشتید، این یکی از ویژگی های مثبت رمانتون بود. اطلاعات گذشته مکسی هم توی دیالوگ ها بود هم توی گفت و گوی مکسی با خودش بود و هم توی دیالوگ ها. خواننده به خوبی می توانست با آن ها ارتباط برقرار کنه. آفرین!

    #علائم نگارشی و غلط املائی
    1)علائم و اصول نگارشی: شما سعی کرده بودید همه علائم نگارشی رو رعایت کنید اما بعضی جاها چند تا ایراد داشتید.
    مثلا:
    صدای داد وفریادش با زنگ تلفن قطع شد.مکسی با عجله دکمه برقراری تماس را زد و آن را به طرف دانی گرفت:شان زنگ زده.دیدی گفتم؟
    صحیحش:
    صدای داد وفریادش با زنگ تلفن قطع شد؛ مکسی با عجله دکمه برقراری تماس را زد و آن را به طرف دانی گرفت: شان زنگ زده. دیدی گفتم؟

    علائم نگارشی باید به کلمه قبلشون بچسبند و از کلمه بعدشون فاصله داشته باشند، لطفا این نکته رو رعایت کنید.
    مثلا:
    اون پیرمرد لعنتی خاکستر سیگارشو توی نقره خالی می کنه ومن بیشتر وقتا پول ندارم سیگار بخرم.لعنت بهش.اون تو پر قو می خوابه و من تو این ماشین قراضه.اون برای ناهار استیک کوفت می کنه ومن مجبورم با ساندویچ سر کنم.لعنت بهش.
    صحیحش:
    اون پیرمرد لعنتی خاکستر سیگارش رو توی نقره خالی می کنه و من بیشتر وقتا پول ندارم سیگار بخرم. لعنت بهش! اون تو پر قو می خوابه و من تو این ماشین قراضه، اون برای ناهار استیک کوفت می کنه و من مجبورم با ساندویچ سر کنم. لعنت بهش!
    برای مثال:
    کجا بودم راکی؟...آهان قضیه ی جغدا...میدونی...
    صحیحش:
    کجا بودم راکی؟ آهان قضیه ی جغدا، میدونی...
    سه نقطه باید به جا استفاده باشه، برای مثال، هنگامی که دیالوگ ها قطع میشه. بهتره در مورد (...) در تایپک های تالار ویرایش بیشتر مطالعه کنید.

    2) غلط املایی: یکی از نکات مثبت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این بود که غلط املایی تا جایی که دیدم نداشتید. آفرین!

    #زاویه دید
    شما برای زاویه دید، سوم شخص رو انتخاب کرده بودید، سعی کرده بودید به خوبی ازش استفاده کنید، اما جای کار بود.
    زاویه دید سوم شخص، مزایایی داره که شما میتونید در هر لحظه افکار و احساسات هر شخص رو بگید و توصیف کنید و در هر زمان اتفاقات رو بیان کنید، ولی شما فقط در محور ماکسی از این زاویه دید استفاده کرده بودید و در واقع خودتون رو محدود کرده بودید. بهتره روش بهتر کار کنید. شما در لحظه قادر به بیان تفکرات دانی، شان و... هستید، بهتره از این ویژگی ها به خوبی بهره ببرید.

    #شخصیت پردازی
    مکسی: دختری هست که طبق چیزی که نوشته شده بود، my friend دانی خطاب شده بود. اطلاعات کمی از گذشته اش در دست هست و از نظر من کافی نیست. شغلش هنوز مشخص نیست، خواننده نمیدونه تنها my friend دانی هست یا نه، در کار خلاف هم با دانی همکاری می کنه. دلیل ترسش از دانی مشخص نیست، توصیه می کنم اطلاعات بیشتری در اختیار خواننده بگذارید. دیالوگ هاش مناسب شخصیتش بودند، شخصیتی که از دانی می ترسه و سعی داره تا فقط از او اطاعت کنه که به دردسر نیوفته. به نظر که شخصیت اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میومد، اما شاید برای شخصیت اول بودن داستان، اطلاعات بیشتری از خانواده اش، زندگی گذشته اش می دادید. مکسی با اینکه شخصیت اصلی بود، اما بخاطر اطلاعاتی که در دست نداشتیم یک شخصیت کمرنگ به چشم میومد، بهتره اطلاعات شخصی وزندگی شخصی اش رو در جاهای مناسب وارد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کنید که این ابهام از خواننده رفع بشه.
    دانی: دزد و خلافکاری که با ترسوندن مکسی، اون رو پیش خودش نگه میداری، اطلاعاتی از گذشته اش مشخص نیست. دیالوگ هاش به یک دزد و خلافکار می خوره. توصیفاتی زیادی از افکارش و احساساتش نیست. توصیه می کنم که از این شخصیت، اطلاعات بیشتر از افکارش، گذشته اش و... در اختیار خواننده بزارید. بارها دیده شد که مکسی رو به الفاظ ناپسند صدا می کنه، اول اینکه این الفاط اولا مناسب نیست، دوما شأن شخصیت ها رو پایین میاره، سوما هم کیفیت رمانتون پایین میاد.
    علاوه بر این خانواده نداشتن یک دختر 19 ساله کمی عجیب بود، توصیه می کنم علاوه بر اینکه اطلاعاتی از خانواده مکسی و دلایل نبودشون می دید، خیلی بهتر میشه اگر راجع به شخصیت هایی که با مکسی و دانی ارتباط دارند، مواردی رو در اختیار خواننده بزارید؛ برای مثال لیا کی بود و رابطش با مکسی چی بود؟ همین طور شخصیت های مثل آلبرت، شان، جک و... درسته که این ها شخصیت های فرعی داستان هستند، اما یهویی وارد داستان می شدند و یهویی می رفتند و این ذهن خواننده رو کمی درگیر می کرد و سوال براش بود که اینا چجوری با اون ها آشنا شدند؟ کارشون چیه؟ موقعیتشون چیه؟ و...

    #توصیفات
    1)توصیف چهره: توصیفات چهره در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به ندرت دیده می شد، تنها توصیف چهره ای که دیدم و در خاطر من مونده، توصیف موهای ماکسی هست که گفته بود قرمزه تیره اس و چشمای آبی و موهای بلوند دانی؛ این توصیفات خیلی کم بود، چهره انسان، اجزای زیادی برای توصیف داره. چهره های زیادی بود که قابل توصیف بود، مانند: شان، مردی که در متل، مسئول اونجا بود و...
    2)توصیف مکان: توصیفات مکان هم خیلی کم دیده می شدند، کم بودن توصیفات از یه حدی که پایین تر میره باعث گیج شدن خواننده میشه. مکان هایی مثل، داخل ماشین ( برای اینکه خواننده متوجه بشه که آنها در کدوم یکی از طبقات اجتماعی قرار دارند، فقیرند یا متوسط ؟ و...) داخل سالنی که اون مرد ایستاده بود و دانی ازش درخواست اتاق کرد، داخل اتاق، گاراژ و... شما حتی می توانستید جزئیات حمام و وسایل داخل اتاق هم توصیف کنید.
    3)توصیف احساسات: در مورد توصیف احساسات بهتره کار کرده بودید، به طوری که خواننده احساسات مکسی رو درک می کرد؛ اما شما در این مورد فقط در محور مکسی کار کرده بودید، در صورتی شخصیت های دیگه ای هم وجود داشت، شما با چنین زاویه دیدی، میتونید در هر زمان احساسات هر فرد رو توصیف کنید، از این توانایی به خوبی استفاده کنید.
    4) توصیف حالات: در این مورد تلاش خودتون رو کرده بودید، ولی زیاد موفق نبودید، شما می تونست خیلی روی این بخش مانور بدید. مثل حالات مکسی وقتی طناب دور گردنش پیچید، وقتی رو تخت بیدار شد، وقتی لیام بهش پیشنهاد خرید داد و...
    بهتره روی کلیات توصیفاتتون کار کنید و جزئیات رو لحاظ کنید.

    #نثر
    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما ادبی بود، به خوبی ازش بهره گرفته بودید و تا حدی توانسته بودید روی توصیفات مسلط باشید. نثر دیالوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید محاوره باش و نثر مونولوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نسبت به انتخاب شما، ادبی باشه.
    فعل هایی داشتید که شاید آوردنشون در نثر ادبی مناسب نیست.
    مثل بچَپَد.
    می تونید از معادلات آن استفاده کنید.
    شکل صحیح فعل می آد، می یاد هست.
    اینجا به جای "هم" از " ام" استفاده کردید که شکل خوبی رو به جمله نمیده.

    دانی گفت:شان می گفت حتی جاسیگاری تو کتابخونه ام نقره است.
    صحیحش:
    دانی گفت: شان می گفت حتی جاسیگاری تو کتابخونه هم نقره است.

    از اون گذشته بهتره دو تا جمله تکراری پشت سر هم نیارید که جمله بندی زیبا تر به نظر بیاد؛ دانی گفت و شان می گفت، پشت سر هم اومده، شما می تونستید بگید:
    دانی گفت: شان تعریف میکرد...

    #سیر
    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به طوری بود که صفحه اول هیجان رو وارد کرده بودید و خواننده منتظر بود تا بدونه مکسی کارش چیه؟ با دانی چیکار می کنی؟ و... اما در پست های آخری صفحه اول، ناگهان سیر به طرز عجیبی افت می کرد؛ شما چندین پست رو به تست شخصیت ها اختصاص داده بودید که خواننده بخاطر طولانی بودن و اهمیت نداشتن زیادش، از آن رد میشه. بهتره اون بخش رو ویرایش کنید و به حاشیه ها نپردازید، خواننده بیشتر به محور اصلی توجه میکنه، این حاشیه رفتن، ممکنه خواننده رو کسل کنه و دیگه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو ادامه نده. علاوه بر اون پرش های رمانتون زیاد بود، پیشنهاد میدم کمترش کنید؛ خواننده تا ذهنش در گیر شخصیت لیام می شد تا ببینه ماجرا از چه قرار است، به زمان گذشته می روید و ارتباط خواننده قطع میشه؛ خواننده تا ذهنش در گیر نوشته های جدید بود، دوباره این پرش اتفاق می افتاد و دوباره ارتباط خواننده قطع می شد. توصیه می کنم چنین پرش هایی رو به حداقل برسونید.

    #ایده
    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    راجع به دختری به نام مکسی بود که my friend دانی خطاب شده بود، به نظر هم دست دانی در دزدی هایش می آید و دلیل ترسش از دانی معلوم نیست. در حین همکاری با دانی کشته میشه و روحش در فرد دیگه میره و حالا با سرنوشت کسی به نام کایرا رو به روئه. خواننده فعلا در همین حد اطلاعات در دست داره. ایده بخصوصی رو انتخاب نکرده بودید، نویسنده های زیادی هستند که جا به جایی روح افراد رو ضمیمه رمانشون قرار میدند، زمانی ایده از کلیشه بودن دور میشه که نویسنده از قوه تخیل خودش استفاده کنه و اتفاقات جدید و جالبی به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اضافه کنه که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    متفاوت جلوه کنه. با اینکه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در حال تایپه و نمیشه نظر قطعی داد، ولی من پیشنهاد میدم اتفاقات جالب تر، متفاوت تر و هیجان انگیزی رو وارد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کنید.

    #متفرقه
    تناسخ یا همون انتقال روح بعد از مرگ به جسم دیگر، جزو اعتقادات ادیانی مثل دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، مانوی، برهمایی و... است. چنین چیزی ممکنه تبلیغ محسوب بشه و ممکنه جزو موارد مشمول مصادیق مجرمانه تلقیبشه و برای سایت مشکل ساز بشه.
    فاصله ی بین خط ها رو حذف کنید تا موقع دانلود مشکلی پیش نیاد.
    همچنین توصیه می کنم الفاظ نامناسبی که دانی به مکسی نسبت میده رو حذف کنید و حداقل جایگزین بهتری براش بزارید.

    خسته نباشید.

    "عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود"
    120885
     
    آخرین ویرایش:

    Blue song

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/18
    ارسالی ها
    112
    امتیاز واکنش
    1,764
    امتیاز
    346
    با تشکر از نقد و وقتتون.
    زاویه دید سوم شخص دو نوعه,دانای کل که به ذهن همه شخصیت ها و اتفاقات ورود میکنه مثل برباد رفته و سوم شخص محدود که فقط یک شخصیت مشرف داره و خیلی به ندرت بدون شخصیت مشرف حرکت میکنه مثل مجموعه هری پاتر.من از نوع محدود استفاده کردم و شخصیت مشرفم فقط مکسی هست.
    من مکسی رو تقریبا به طور کامل و تدریجی توصیف کردم از جمله رنگ مو و پوست و هیکل و قد و رنگ چشم.مسئول متل هم گفتم که چاق و سرخ رو بود.
    من پرش ها رو به خاطر شخصیت پردازی وارد رمان کردم,چون رمانم بیشتر از داستان محور بودن شخصیت محوره.
    در مورد مقدمه هم,متن خطاب با قاتله نه فردی که مکسی عاشقش میشه.
    درضمن دانی شان و شخصیت پایینی داره,دزده و سوادشم کمه و مشخصه بارز این افراد بددهنیشونه با این حال سعی میکنم کلمات خیلی رکیک رو حذف کنم.
    ژانر معمایی رو به نه به خاطر گذشته ی گنگ،بلکه برای تلاشی که برای پیدا کردن قاتل صورت می گیره گذاشتم.
    باتشکر مجدد
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا