نقد رمان معرفی و نقد رمان عضویت سیاه|ailar-A2کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع _Dark _
  • بازدیدها 493
  • پاسخ ها 10
  • تاریخ شروع

_Dark _

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/08/18
ارسالی ها
132
امتیاز واکنش
1,438
امتیاز
383
بسم حق
نام رمان: عضويت سياه
نام نويسنده: ailar-A2 كاربر انجمن نگاه دانلود
ناظر رمان: @میم پناه
ژانر رمان: جنايي، معمايي

خلاصه: همه مي‌گويند زخم شمشير دردناك است. ردش برجاي ميماند، اما زخمي كه روزگار به خزان زد از همه دردناك تر بود، زخم هاي ديگر خوب ميشوند اما زخم او لاعلاج بود. عفونت كرد و به تدريج تمام وجودش را در برگرفت و او را از يك فرشته مهربان به ديو پليد قصه ها تبديل كرد.

قبل از هر چیز بابت اشکالات نگارشی رمانم معذرت خواهی میکنم که به خاطر اشکال کیبوردم بود و از الان به بعد تمام پارتا ویرایش شده گذاشته میشه و اشکالات قبلی هم تا جای ممکن بر طرف شده.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    negahdll3.ir

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    با سلام - نویسندگان عزیزی که درخواست نقد دارند، باید ابتدا قوانین را در تاپیک زیر مطالعه کنند. قوانین فراخوان نقد رمان ها - سپس در همین تایپک درخواست خودشان را مطرح کنند. توجه شود: - هنگام درخواست، حتما نویسنده لینک تاپیک رمان خود را در پیامش قرار بدهد. - هنگام درخواست، نویسنده باید نوع نقد را...
    negahdll3.ir
    negahdll3.ir

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید:
    نقد کده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    سلام عزیزدل. خسته نباشی ...
    خب من شروع کردم به خوتدن رمانت و ترجیح دادم همزمان هر نکته ای به ذهنم رسید برات بنویسم .
    ابتدا از خلاصه شروع میکنم و اسم رمان رو فعلا رها میکنم تا جلو تر برم ...
    خلاصه: جملات زیبا و خوبی نوشتی اما یه مشکل اساسی داره اونم اینکه توصیح ندادی موضکع رمانت دقیقا چیه! یعنی من فط متوجه زخم دختر داستان شدم بهتره که یکم موضوع رو باز تر. کنی تا از گنگی در بیاد نیاز نیست همه چیز رو بنویسی فقط چندتا سرنخ برای خواننده کافیه که بدونه رمان چع داستانی داره و مهم تر هدفش چیه...
    مقدمه قشنگ و دلنشین بود مقدمه رو دوست داشتم ...
    پارت یک ..
    خیلی زود فلش زدی و رفتی جلو یعنی من تا خواستم بفهم تو سال ۷۵ چه خبره زدی ۸۵ ..کاش یکم بیشتر توضیح میدادی اون شخصی که کاغد میخواست کی بود و چرا زندان بود ..
    خب سال ۸۵ به بعد حس کردم خارج از ایرانه! درسته؟!
    دیوار ههای خونی و جای رد ناخن! اون مکان تیمارستان هست یا شکنجه گاه؟! خیلی کنجکاو شدم بدونم چه مکانیه! اگر خارج از ایرانه حتما قید کن ولی اگر نیست من به عنوان خواننده حس کردم خارج از ایرانه ...
    داخل پارت یکم قسمتی که میگه مرده موهاش رو با ماکارانی اشتباه گرفت به نظرم یه نکته نیخواد که همه مردم اینجورین یا فقط دیوننه ها! و چند فعل به قرینه میونه حذف بشه
    فندک دودی از چه جنـ*ـسی بود که زد به دیوار هزار تکه شد؟ چون اکثرا فندک ها یه فلزی هستن یا پلاستیکی شیشه ای وجود نداره! به نطرم جنسش رو بنویسی بهتره
    به نظرم البته این نظر شخصیه منه که کلمه جفتک انداختن زیاد جالب نیست میتونی جاش بنویسی تقلا کردن

    سلام آقاي روانشناس رواني!
    راشل فقط چند لحظه به او خيره شد و دوباره خنديدن را از سر گرفت،اما اينبار وحشيانه تر ميخنديد به طوري كه خزان لرزيدن پرده گوشش را به خوبي احساس ميكرد.
    این قسمت اگر کارکتر دکتر دختره پس راشل به کی میگه اقای روانشناس روانی؟ مگه کارکتر اصلی خزان نیست؟!
    بهتره به جای گفتن صدا خفه کن اسم اصلیش رو از نت سرچ کنی و بنویسی و اینکه یکم تو این قسمت به نظرم بازم(نظر شخصی) از حالات خزان بگو! مدل اسلحه دست گرفتنش مدل کلتش چیه!؟ چه مدلی اسلحه رو سمتش گدفته چه طوری نگاه میکنه که جذاب تر و هیجانی تر بشه
    سلام منو به خدا برسون
    این دیالوگه راستش به دلم نشست! کسب که ادم میشکه نمیگه سلام منو رو به خدا برسون اکثرا میگن برو به جهنم یا برو به درک یا همچین چیزی ولی اگر شخصیت کارکترت این سبکیه پس از روی نقدم رد شو! به هر حال نویسنده بهتر میدکنه و علایق مختلفه!
    قسمت پایانش که گفتی آهسته می آمد خزان از تو راهرو رد شد و مگه میشه تو راهرو کسی نباشه یا دروبین نصب نشده باشه .. راستی من فکر کردم همه از اومدنش خبر دارن.. اولش یه سبکی نیتونی بنویسی که این دزدکی اومدن خزان معلوم بشه ... و صدا خفه کن در اصل بازم صدا میده به نطرم برای واقعی تر شدنش یه بالشت بذاره رو سر راشل و بعد شلیک کنه تا صدا نده اصلا ...(تاثیر دیدن فیلمای اکشن زیاده!)
    اون قسمت که برای دیدن چرخ ها نوشتی سه نقطه ها رو پاک کن و جاش ، بذار و به نظرم به جای اینکه بگی چه حالت هایی نشد با نشون دادن و ترسیم قیافش بگو چه قیافه ای گرفت همیشه ترسیم حالت و قیافه بهتر جواب میده یکم فضا ها رو بیشتر ترسیم کن مثلا پارکینگ تیمارستات چه مدلی بود و بیمارا کجا بودن یا با چی چرخ رو تیکه تیکه کردند که البته به نظرم اغراقه نثلا سوراخ کردن و پنچر شد ....
    داستان رمان تا اینجا که خوندم هنوز زوده برای قضاوت یکم ریز بین شدم که بهتر بتونم نظر بدم دوباره میخونم پارت ها رو تا اخر و یه نقد کلی مینویسم .
    سبک نوشتن و قلمت خوبه ایده هم جدیده برای گفتن نقاط قوت و ضعف زوده فعلا
    قلمت مانا جانا ...
     

    _Dark _

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/18
    ارسالی ها
    132
    امتیاز واکنش
    1,438
    امتیاز
    383
    مرسی از نقدت بانو جانم
    خوب توی قسمت اول که راجب خلاصه گفته بودی
    راستش ناظرم ازم خواست که خلاصه رو گنگ جلو کنم و بخشی از خلاصمو به همون خاطر حذف کردم
    و مورد دوم
    دقت کنی من فقط برای پیش زمینه همون سه یا چهار خطو نوشتم تا پایان رمان معلوم میشه که شخص زندانی کی بوده
    و بخش سوم
    رمانو اگه دقت کنی توی سال هفتاد تو ایران شاسی بلند و جیپ نبوده
    کل رمان خارج از کشوره و خزان اصلا حجاب نداره
    و اینکه راشل اسم مرد هم هست و نه تنها اسم دختر!
    و حالات خزان
    چون خزان آدم سردیه اصولا حالت صورتش جز کمرنگ و پر رنگ شدن پوزخندش فرقی نمیکنه
    راشل تو یه تیمارستان قدیمی بستریه که دوربین امنیتی نداره
    و اونجا روانی های زیادی هستن که اونقدر صداشون بلنده که
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران

    _Dark _

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/18
    ارسالی ها
    132
    امتیاز واکنش
    1,438
    امتیاز
    383
    قطعا روی نکاتی که گفتی کار میکنم و حتما قسمتایی که گفتی رو ویرایش میزنم
    ممنون از نقدت جانا
     

    _Dark _

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/18
    ارسالی ها
    132
    امتیاز واکنش
    1,438
    امتیاز
    383
    عزیزم
    پارتا رو ویرایش کردم
    خوشحال میشم اگه اشکال دیگه ای دیدی حتما بهم بگی
    ♡♡
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    حتما دوباره مطالعه میکنم در اولین فرصت دوباره نقد میگم خدمتتون
     

    *Romi*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/27
    ارسالی ها
    1,789
    امتیاز واکنش
    5,278
    امتیاز
    661
    به نام آفریدگار خوبی قلبهایمان
    نویسنده عزیز سلام
    نام رمان شما با عنوان " عضویت سیاه" نامی است که در جایگاه خود خاص و منحصر به فرد که به ژانر مربوط است و کلیشه ای نیست. باید برای انتخاب چنین نامی به شما احسنت گفت زیرا که انتخاب نامی جذاب و ایده آل که یکی از عوامل اصلی جذب مخاطب است، برای رمان آسان نیست!
    جلد رمانتان پاکی گذشته را با رنگ سفید به نمایش می‌گذارد. کلاغ کنار جلد در حالت خالکوبی بهتر بود اما استفاده از آن بسیار زیبا بوده و جلد را به محتوا مربوط می‌کند و دختر خفته میان تصویر معمایی را در ذهن خواننده می‌گذارد که از همه لحاظ این جلد عالی است.
    از اسم خلاصه نیز مشخص است که آن کوتاه شده ای از کل داستان است اما همه ما به خوبی می‌دانیم که اگر قرار باشد کل داستان رمان را در خلاصه قرار بدهیم دیگر خواننده زحمت خواندن رمان را نمی‌دهد و برای همین خلاصه را با ابهام مخلوط می‌کنیم تا سوال هایی را در ذهن خواننده پدید آورد که برای گرفتن پاسخ هایشان به رمان مراجعه کنند. خلاصه شما توصیفات زیاد و ابهام غالب دارد در حالی که وجود اطلاعات درباره اصل موضوع رمان لازم است و ابهام در درجه دوم قرار دارد. از گفتن اطلاعات فرعی رمان بپرهیزید و تا حد امکان در خلاصه توصیفات را کم کنید!
    نویسنده گرامی شروعتان با کشتن یک فرد در تيمارستان آغاز شده که به خوبی ژانر رمانتان را مشخص می‌کند. این شروع بسیار عالی است و می‌تواند خواننده ها را به شرطی، فقط به شرطی که روی توصیفات آن کار کنید، به رمان بچسباند. لازم است یادآور شوم که توصیفات چهره افرادی که فقط یک بار در رمان می‌آيند دیالوگ وار و کوتاه کافی است، اما برای یک شروع عالی و هیجانی، لازم است که همه توصیفات عالی و کامل باشند؛ زیرا که شروع رمان بخشی واجب(نه مستحب) است که بی نقص بودن آن لازم است. این شروع تابلوی راهنمایی بر سر دوراهی خواننده است که یکی از راه ها به "بخوانم" خطم شده و دیگری به "نخوانم". حال این وظیفه شما به عنوان نویسنده است که هنر قلمتان را به نمایش گذاشته نا خواننده را در این انتخاب راهنمایی کنید. ( راشل چگونه می‌خندید؟ دهانش را تا انتها باز میکرد و قهقهه میزد؟ سرش را عقب می‌انداخت و می‌خندید؟ سرش را پایین می‌انداخت؟" شانه هایش میلرزید؟ دندان هایش کثیف بود یا تمیز؟ با چشم باز یا بسته می‌خندید؟) اینها تنها مثال هایی بودند که با پاسخ گویی به آنها میتوانید به راحتی محیط، حالات، احساس و چهره افراد را توصیف کنید. در قسمت توصیفات بیشتر به آن می‌پردازم.
    « ذهن خواننده را به بازی بگیرید»
    می‌دانیم که جذب مخاطب بسیار مهم است که با نام، جلد و خلاصه صورت می‌گیرد! وقتی هم که از دوراهی شروع بگذرند دیگر میتوانید روی یکی از همیشگی بودن هایشان حساب کنید، اما نویسنده وظیفه دارد که خواننده را در طول رمان نیز مشتاق برای خواندن نگه دارد؛ این کار با ایجاد سوال های (چرا؟ پس چی شد؟ چطور؟ میخواهم بدانم!) در ذهن خواننده صورت گرفته می‌شود. همه داستان ها کمی معما را چاشنی رمان خود می‌کنند تا در طول رمان خواننده از رمان خسته نشود و پای آن بماند. حال که رمان شما معمایی است باید از حد معمول پیچیده تر باشد و میزان معما های آن نیز نسبت به سایر رمان ها بیشتر باشد. برای مثال ای کاش گذشته تلخ خزان را آرام آرام به رمان اضافه می‌کردید و هر ذره اطلاعاتی که به خواننده می‌دادید در عوض دوبرابرش در ذهن خواننده سوال ایجاد می‌کردید. اول اصلا به گذشته خزان اشاره نکنید هی از تلخی و گذشته بعد بگویید کم‌کم به خواننده بفهمانید که گذشته تلخ از آن خزان است و شروع به گفتم خوبی های پدرش بکنید آنقدر بگویید که زمانی که از بد شدن هایش می‌گویید، خواننده به صداقت شما شک کند! در آخر با یک حرکت خواننده را ضربه فنی کرده و مرگ او را اعلام کنید. جالب می‌شود اگر حلقه دار و فضای مکان اعدام را از دید یه دختر بچه و تشبیه های کودکانه بیان کنید. بگذارید مفهوم مرگ پدرش و باور آن برایش گنگ باشد تا خواننده ها نیز در آن بمانند. (بدجنسی! نه؟ ما چ بلاهایی که سر این خواننده ها نمیاریم)
    یکی از ایراداتی که در بعضی از رمان ها دیده می شود، نبود نثر واحد است که فقط یک جا از دستتان در رفته و از زبان شخص اول نوشتید. بهتر است انتهای پارت بیست و دو را چک کنید. از آنجایی که فکر مي‌کنم این یک اشتباه بوده به شما برای انتخاب یک نثر واحد و شخص واحد(اجبار نیست اما از یه شخص باشه بهتره) آفرین می‌گویم.
    یکی از چیزهایی که سیر رمان را تند می‌کند پریدن است. آخر نویسنده را چه به پریدن؟ مگر مسابقه المپیک است که مدام از این طرف به آن طرف می‌پرند؟ این پریدن به دست دو_سه خط جمله توصیفی یا احساسی حل می‌شود. مثلا یک نفر می‌خواهد به خانه برود و از سر کار نویسنده میپرد و در خانه فرود آمده و ادامه می‌دهد درحالی که کمی از حال و هوای فصل بگوید و درختان و حتی میوه های مغازه سر چهارراه و گل های آویزان از تراس طبقه سوم آپارتمان روبه‌رویی را توصیف کند به خانه می‌رسد. هم فضا سازی قشنگ تر میشود هم سیرتان تند نمی‌شود و هم خواننده گیج نمی‌شود!
    بعضی وقت ها لازم است مکان و زمان را عوض کنید و در آن زمان از *** استفاده کنید، فقط سه تا ستاره! نه هیچ علامت دیگری! اگر کابوس هم می‌بیند از همین علامت استفاده کنید.
    در حوزه ایجاد علایق، بیزاری ها و ترس ها پررنگ ترین وجه ان تنفر خزان از خاطرات بود، اما فقط این نباید کافی باشد و شما می توانید به هر یک از شخصیت هایتان علایق و بیزاری های خاص و مخصوص آن شخص را بدهید برای مثال یک نفر شلوغی را دوست دارد و یک نفر سکوت را؛ یک نفر بچه ها را دوست دارد، شخص دیگر ندارد؛ کسی از سرما خوشش می آید، دیگری از گرما! صفاتی مانند دلسوزی، راز داری، دهن لقی، بخشندگی، بیرحمی، صبوری، عجولی، با پشتکار بودن عصبی بودن، کم حرف بودن یا نبودن حسود بودن، کمال طلب بودن، قانع بودن، لوس بودن، گروکش بودن، متین بودن، خالی بند بودن و... را میتوانید در رمان خودتان به کار ببرید. دقت کنید خاص بودن شخصیت به عالی بودن نیست به تکراری نبودنش است! شخصیت ها هم باید نقاط ضعف داشته باشند هم نقاط قوت. زیرا که هرچقدر هم که خاص و قوی و منحصر به فرد باشد در آخر انسان است و انسان خطا کار است و نبود هیچ ایرادی در شخصیت شخصی غیر قابل باور را ایجاد می‌کند.
    توصیفات مکان بسیار بسیار کم بود و وجود آن برای فضا سازی ذهنی خواننده لازم است، و باعث می شود خواننده چیزی را قاطی نکند. اگر شما این فضا هارا توصیف نکنید خواننده از سایر رمان ها آن را جایگزین می‌کند و در این شرایط رمان شما را تکراری نشان می‌دهد و خواننده نمی‌تواند به خوبی با داستان انس بگیرد.
    از مکان که بگذریم می رسیم به چهره که خیلی کم توصیف کرده بودید باید یک نکته را یادآوری کنم که در متن آرام آرام توصیف کنید و برای شخصیت های اصلی ویژگی هایشان را تکرار کنید و به غیر از رنگ چشم و پوست و مو، فرم صورت [مربعی، کشیده، گرد و غیره]، حالت چشم [کشیده، گربه ای، بادومی و غیره]، مژه [بلند و فر خورده، بلند و پرپشت و کوتاه و صاف] ، ابرو [کمانی، شیطانی، باریک و غیره]، بینی[خودتان می دانید دیگر] لب [این می دانید] چانه [مستطیل چال دار و غیره]، پیشانی [بلند کوتاه گونه برجسته چال دار و غیره]، اندازه [اندازه و بلندی هیکل، بلند و کوتاه، لاغر و چاق و درشت جثه و ریز جثه] بودن را نیز توصیف کنید. برای توصیفات احساس دقت زیادی به خرج داده اید و تقریباً آن را خوب در آورده اید اما باید روی حالاتتان بیشتر کار کنید تا نتیجه بهتری به دست آورید. لازم به یادآوری است که حالات و احساس با هم در ارتباط بوده و برای مثال سر خاراندن موقعی اتفاق می‌افتد که شخص پشیمان است یا دارد فکر می‌کند و دنبال راه حلی است و تقریباً همه می‌دانند که مشت کردن دست و فشار دادن دندانها به هم نشانه عصبانیت است! پس بهتر است حالات و احساسات با هم بیاورید.
    توصیفات حالات برعکس چیزی که عموم فکر می‌کنند به معنای توصیف حالت قرارگیری شخصیت نیست. درواقع آن هم هست؛ اما تنها بخش کوچکی از توصیفات حالات را در برمی‌گیرد. بخش عمده ای از توصیفات حالات یعنی نشان دادن حال و احوال شخصیت تا باورپذیرتر بشود . مثلا شما این دو مثال را مقایسه کنید:
    ۱. او عصبانی بود.
    ۲. صورتش درحال برافروختن بود. چشمانش جای قلب را گرفته بودند و خون پمپاژ می‌کردند. آران می‌توانست از آن فاصله رگ‌های ملتهبش را از روی پوست قرمز شده‌اش ببیند.
    کدام باورپذیرتر بود؟ کدام باعث شد شما شخصیت عصبانی را بهتر درک کنید؟ کدام باعث شد شما خشم شخصیت را بفهمید؟ مورد اول با اینکه کوتاه و آسان است؛ اما در مدت طولانی دیگر خسته کننده می‌شود. درحالی که مورد دوم با اینکه بلندتر است؛ اما زمانی که با توصیفات احساسات قاطی شود، غوغا به پا می‌کند. حال اصلا این توصیفات احساسات را چگونه باید انجام داد؟ ببیید زمانی که شما یک حالتی را احساس می‌کنید، افکاری دارید، حالاتی دارید. ترکیب همان حالات و افکار می‌شود توصیف احساسات. این یک توصیف احساست و حالت کوچک است:
    لبانش می‌لرزید و چشمانش تار می‌دیدند. چه گفته بود؟ گوش‌هایش سکوت را حاکم کرده بود و قلبش دیگر پمپاژ نمی‌کرد. چه گفته بود؟ نام مادرش را آورده بود؟ دروغ می‌گفت نه؟ مسخره بازی در می‌آورد نه؟ سرش را به شدت تکان داد و لرزان پای او را گرفت.
    - چی...چی گفتی؟ د...دروغ...دروغ گفتی دیگه؛ نه؟...دروغ گفتی نه؟
    اشک‌هایت با دیدن نور کنسولی چشمان او روان شد، مغزش فریاد کشید و دستانش ناگهان مردند و دیگر زنده نشدند.
    همانطور که گفتم این تنها نمونه‌ی کوچکی برای یک توصیفات احساسات بود. زمانی که می‌خواهید یک حس را توصیف کنید، سعی کنید خودتان را در جای شخصیت قرار بدهید. افکارش را بنویسید، از حالات بدنش حرف بزنید و... برای توصیفات ش از ارایه‌ها می‌توانید کمک بگیرید تا هم متن را زیبا و غیر تکراری کنید و هم توصیفات زیباتری ارائه دهید.
    در آخر باید برای ایده جدید و کم بودن ایرادات نگارشی بگویم که دو اصل مهم است و شما به خوبی از پس آن بر آمدید!
    قلمتان مانا و جاویدان به امید پیشرفت شما
    تیم نقد نگاه​
     

    _Dark _

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/18
    ارسالی ها
    132
    امتیاز واکنش
    1,438
    امتیاز
    383
    واقعا از نقد زیبات ممنونم جانا سعی می کنم تمام اشکالاتو رفع کنم و پارتای ویرایش شده رو قرار بدم
    ممنونم که وقت گذاشتی و نقد کردی♡♡
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا