نقد رمان معرفی و نقد رمان سی ثانیه قبل از فراموشی| mehran کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع MEHЯAN
  • بازدیدها 613
  • پاسخ ها 5
  • تاریخ شروع

MEHЯAN

نویسنده ویژه
نویسنده انجمن
عضویت
2016/12/07
ارسالی ها
1,148
امتیاز واکنش
21,434
امتیاز
814
محل سکونت
تهران
اسم نویسنده: مهران کاربر انجمن نگاه دانلود
اسم رمان : سی ثانیه قبل از فراموشی
ژانر: عاشقانه ، علمی تخیلی
سبک: علمی تخیلی نرم
ناظر: سیما

خلاصه: دو نوجوان هفده ساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفته یکدیگر می‌شوند؛ اما مغز آن‌ها دچار محدودیت است و توان ذخیره اطلاعات را فقط به مدت بیست و چهار ساعت دارند. آن دو مجبور می‌شوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کار‌های خطر ناکی بزنند.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    با سلام - نویسندگان عزیزی که درخواست نقد دارند، باید ابتدا قوانین را در تاپیک زیر مطالعه کنند. قوانین فراخوان نقد رمان ها - سپس در همین تایپک درخواست خودشان را مطرح کنند. - هنگام درخواست، حتما نویسنده لینک تاپیک رمان خود را در پیامش قرار بدهد. - وجود لینک تاپیک نقد رمان هم در درخواست نویسنده...
    forum.negahdl.com
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام او که جان جانان است
    نام رمان‌ها، معمولا باید در وحله‌ی اول جذاب باشد و در مرحله‌های بعدی به ژانرها و محتوا اشاره کند‌ ‌‌و معمولا نامه‌هایی جذاب هستند که در ذهن خواننده بمانند و معمولا یک ترکیب جدید را درست کرده باشند. «سی ثانیه قبل از فراموشی» شروع خوبی برای نام نگـاه دانلـود بود؛ اما با توجه به ایده و محتوای رمان شما، امکان درست کردن نامی به مرتب بهتر و جذاب‌تر وجود دارد. نامی که کمی کوتاه‌تر باشد، ایجاد ابهام کند و به محتوا بیاید. حقیقت را بگویم، در رمان شما بنده هنوز متوجه نشدم چرا سی ثانیه؟ که شاید در ادامه با آن روبه رو شویم اما در این چند صفحه‌ای بنده خواندم، سی ثانیه‌ای وجود نداشت و مایکل و سوفیا تنها قبل از خواب کمی درد داشتند و سپس به خواب می‌رفتند و صبح روز بعد، فراموشی گرفته بودند. مشکل دیگر نام نیز این بود که تنها سوال مربوطه در ان چرا سی ثانیه بود؟! که چندان هم خواننده را ترغیب نمی‌کرد و باعث این نمی‌شد که خواننده رمان را بخواند. بهتر است نام را طوری عوض کنید که ژانر عاشقانه در آن مشخص باشد و به محتوا هم بخورد تا ژانر علمی_تخیلی را نیز نشان دهد.
    جلد رمان مشکلی نداشت و کاملا خوب انتخاب شده بود و تنها سوالی که برای بنده پیش آمد این بود که چرا آن عکس آدم فضایی‌ها که برای لوگوی رمان انتخاب کردید؟ چون تا اینجای ماجرا به نظر نمی‌آمد دستی در کار باشد و همانطور که خودتان هم می‌دانید علمی‌_تخیلی نرم، به ساختار و اعمال مغز مرتبط است. برای همین پیشنهاد می‌کنم لوگو را عوض کنید و برای مثال عکس مغز و یا مغزی ساخته شده را بگذارید.
    خلاصه رمان خوب بود اما تنها مشکلش این بود که تا چهار صفحه اول شما را کاملا لو می‌داد.
    خلاصه: دو نوجوان هفده ساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، @ اینجا عبارت نادر مغزی اصلا نیاز نبود و همان بیماری کفایت می‌کرد@ در اولین برخوردشان شیفته یکدیگر می‌شوند؛ اما مغز آن‌ها دچار محدودیت است و توان ذخیره اطلاعات را فقط به مدت بیست و چهار ساعت دارند.@ در اینجا همان عبارت مغز آنها دچار محدودیت است کفایت می‌کند.@ آن دو مجبور می‌شوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کار‌های خطر ناکی بزنند.
    اینها تنها مشکلات خلاصه بودند که بنده مشاهده کردم.
    شروع رمان ایده خوبی داشت و جذاب بود؛ اما مشکلش عدم توصیفات کافی بود. در شروع نگـاه دانلـود عاشقانه ما انتظار توصیف احساساتی داریم تا خواننده بتواند با شخصیت‌ها همزاد پنداری کند‌ همچنین این توصیفات همزاه با توصیفات مکان و یا گاها چهره، یک ترکیب فوق العاده می‌شوند. در شروع رمان شما بنده احساسات کردم توصیفات احساسات مشکل دارند و اگر کمی بیشتر نگاه‌ها و یا حرکات مایکل و سوفیا را کشش می‌دادید خیلی بهتر می‌شد. برای مثال:
    ۱. حتی آب هم از سرما یخ زده بود اما قلب هایشان هنوز نه. درختان از سرما می‌لرزیدند و حرکاتشان رقـ*ـص معنا می‌شد؛ اما قلب‌های آن دو هنوز هم به گرمی تابستان بود. تابستانی که هیچوقت وجود نداشت و..‌
    در اینجا بنده هم دور و بر دریاچه را توصیف کردم و هم احساسات را به تصویر کشیدم. در رمان شما نیز این توصیف خیلی نیاز بود و همچنین در شروع مشکل عدم وجود این توصیف بود.
    از عناصر بیرونی که بگذریم به عناصر درونی رمان می‌رسیم. توصیفات رمان، متوسط بود و برای چند صفحه اول نگـاه دانلـود به نسبت خوب بودند و تنها مشکل در این بخش توصیف احساسات بود که به آن می‌پردازیم.
    توصیف ظاهر: این توصیف در رمان شما تا اینجای کار خوب بود اما فراموش نکنید شما باید در ادامه تمامی اجزای صورت را توصیف کنید. همانند: فرم صورت، حالت چشم، حالت چانه، پرپشتی یا کم پشتی مو، حالت دماغ، گونه‌ها و... زیرا تا اینجای کار شما تنها توصیفی که از افراد در رمان داشتید رنک چشم‌ها و موهای آن‌ها بود. همچنین شما باید به این شخصیت‌ها بیشتر توجه کنید.
    مادر سوفیا، پدر سوفیا، دکتر سوفیا و مایکل، مادر کایکل، پدر مایکل، جک و...زیرا مخاطب نیاز دارد که همه‌ی این شخصیت‌ها را تصور کند و در ذهن داشته باشد. همچنین شما مجبور نیستید زمانی که یک شخصیت را وارد رمان می‌کنیددر چند بگویید چه نوع شخصیتی دارد و یا چگونه لباس می‌پوشد. بهتر است این موارد را در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها وارد کنید که مسلما با توجه به زاویه دید سوم شخص آنقدر ها هم سخت نیست. برای مثال:
    جک محکم به دستان بزرگ مایکل زد و درحالی که بلند غر می‌زد، به سمت آینه کنار تخت او رفت و شروع به درست کردن موهای بلوندش کرد. مایکل می‌دانست از بهم ریختگی موهایش متنفر است و باز هم اینکار را می‌کرد!
    در اینجا بنده هم به خوانن ه گفتم که جک بر روی موهایش حساس است، البته بهتر می‌شد اگر در دیالوگی به مایکل این را می گفتم، و هم رنگ موهایش را توصیف کردم.
    توصیف حالات: شما در این توصیفات خیلی خوب عمل کردید و تقریبا بنده توانستم تمامی حالات شخصیت‌ها را تصور کنم. در این بخش مشکلی نداشتید.
    توصیف احساسات: این توصیفات در رمان شما جای کار زیادی داشت. از همان زمان شروع رمان تا احساسات مایکل و سوفیا جای کار بسیاری در این زمینه داشت. شما در توصیف احساسات چندان موفق نبودید. برای مثال:
    گریه‌های مادر و پدر سوفیا کمی مصنوعی جلوه می‌کرد زیرا شما نتوانسته بودید خوب احساسات آن‌ها را به تصویر بکشید. برای یک مادر مسلما خیلی سخت‌تر خواهد بود که کودکش را در آن وضعیت ببیند و بنده حداقل انتظار افتادن فشار و یا گریه‌های خیلی شدیدترین را داشتم که می‌توانست به راحتی با احساسات مخلوط شود که پست دوم را همانند پست اول زیبا و جدید کند و خواننده را مجبور به خواندن باقی رمان کند. برای مثال:
    سرش گیج می‌رفت. احساس می‌کرد تکه‌ای بزرگ از سنگی فضایی راه تنفسش را بسته است. گوش‌های سوت می‌کشیدند. آنقدر که مطمئنش می‌کردند اشتباه شنیده است. دکتر که چیزی نگفته بود، گفته بود؟ امکان نداشت. نه؛ نه؛ امکان نداشت. لبخندی به زحمت بر لبان نازکش جای گرفت و چشمان ملتمسش با زبانش صحبت کردند:
    - متا.. متاسفم میشه لطفاً یه بار دیگه تکرار کنین؟ درست نشنیدم.
    دکتر نفسش را به سختی بیرون داد و همان کلمات را تکرار کرد و.‌...
    در اینجا بنده توصیفات را بیشتر کردم تا موضوع باورپذیرتر شود زیرا هر چه توصیفات کمتر باشد مخصوصا توصیف احسلسات، به باورپذیری هم صدمه می‌زند مثلا که مادر و پدر سوفیا نمی‌توانند آنقدر راحت با بیماری دخترشان کنار بیایند هر چقدر هم که گذشته باشد، امکانش وجود ندارد؛ حتی اگر ظاهر خود را در جلوی دخترشان هم حفظ می‌کنند شما باید نشان دهید در بیرون از اتاق بسیار ناراحت هستند و همین موضوع برای خانواده مایکل نیز صدق می‌کند. شما در رمان خیلی سعی کردید تا با کلمات یه مخاطب این احساسات را برسانید اما اینکار درست نیست؛ زیرا مخاطب می‌تواند کلمات را بخورد اما نمی‌تواند با آن‌ها همزاد پنداری کند. این موضوع برای مخاطب مشکلی نیست اما مطمئنا همه‌ی افراد به رمان‌هایی جذب می‌شوند که باعث بیداری کامل همزاد پنداری آن‌ها شود. برای اینکار شما باید به جای کلمات «ناراحت»، «عصبانی» و... طوری موضوع را نشان دهید که مخاطب بفهمد که این شخصیت واقعا عصبانی است برای مثال همان صحنه‌ای که سوفیا و مایکل در اتاق تمرین بودند. برای مثال:
    گونه‌هایش قرمز شدند و دندان‌هایش را به هم سابید. دلش می‌خواست اول گردن او را بشکند و سپس گردن خودش را. دخترک چه فکری کرده بود که اینگونه با غرور برای او ابرو بالا می‌انداخت؟ مگر اینکه برایش مهم بود که او جواب درست داده است و مایکل غلط!
    د اینجا بنده کمی از خجالت مایکل و عصبانی‌ترش را به تصویر کشیدم و بهانه‌هایی که برای خودش می‌آورد. شما نیز باید با استفاده از جملاتی همانند بالا احساسات شخصیت‌ها را نشان دهید و نه با کلمات.
    توصیفات مکان: توصیفات مکان در رمان شما جای کار زیادی داشت. برای مثال، بیمارستان و هتل را خیلی بهتر می‌توان توصیف کرد برای مثال برای بیمارستان:
    کاشی‌های سفید با کفش‌های کتونیش آشنا می‌شدند و فضای پر نقش سالن را با آوازشان پر می‌کردند. از هر راهرویی چه می‌گذشت با چوب بر روی دیوارهایش اشکال زیبایی درست کرده بودند و یا تکه‌ ملاک‌هایی در رابـ ـطه با ناامید نشدن از انسان‌های بزرگ نوشته بودند.
    این قسمتی برای توصیف دیواری برای یک بیمارستان مجهز و زیباست که در رمان شما به آن اشاره شد و برای هتل تنها گفتن شاده اما زیبا کفایت نمی‌کند. خواننده باید بفهمد که هتل ساده و زیباست و اینکار تنها با توصیف ممکن است. زیرا ممکن است فردی از این شکل اتاق خوشش نیاید و تصمیم بگیرد که این هتل را دوست ندارد. بعضی از نویسنده‌ها فکر می‌کنند این موضوع اشکالی دارددرحالی که توصیفات خوب زمانی معنا پیدا می‌کنند که خواننده تصمیم بگیرد! تصمیم بگیرد بیمارستان را دوست ندارد. تصمیم بگیرد اتاق را دوست ندارد. توصیفات درست در این زمان هستند که معنا پیدا می‌کنند و نویسنده برای اینکار نیاز به توصیف دارد و نه استفاده از کلمات! پس لطفاً این را هم در نظر بگیرید.
    از توصیفات که بگذریم به اصلی‌ترین مشکل رمان می‌رسیم. شخصیت پردازی از آن دسته ارکانی است که معمولا قاعده‌ای برای به نگارش در آوردنشان وجود ندارد و باید با تمرین و تکرار بدست بیاید. شخصیت پردازی رمان شما متاسفانه تا اینجای کار خیلی گنگ بود. شخصیت مایکل و سوفیا از هم متمایز بودند؛ اما شخصیت مایکل با جک به هیچ عنوان فرقی نداشتند و این به این دلیل بود که اصلا صفتی نداشتند! شخصیت‌های رمان شما هیچ صفت خاصی نداشتند و گویی تنها دیالوگ بودند. ب ای مایکل و سوفیا شما در دعوایشان تنها در نظر گرفتید که مایکل منفی بافی است و سوفیا مثبت اندیش که در باقی رمان به نظرم امد برعکس باشد. سوفیا زمانی که خواست به اتاقش برگردد، آنقدر منفی بافی و استرسی بود که من لحظه‌ای کاملا به شخصیتش شک کردم؛ زیرا آدم‌های مثبت اندیش طبق تیپ شخصیتی‌شان تمام مدت سعی در آرام کردن خود دارند و با خود می‌گویند که درست می‌شود و از این رو مثبت اندیشی آن‌ها باعث کم شدن استرس و فشارهای روانی بر روی سیستم بدنشان می‌شود؛ اما برای سوفیا اینگونه نبود و به نظر نمی‌آمد اصلا بخواهد خود را کمی آرام کند تا حالش در اتاقش بد نشود. برای مثال:
    خود را محکم بر روی کاشی‌های سفید پرتاب کرد و همان لحظه حالش بد شد. زیر لب برای خود حرف‌های خوب زمزمه می‌کرد اما مغزش هنوز هم فریاد می‌کشید که دکتر تا چند لحظه‌ی دیگر می‌رسد. برای همین در همان حال همه چیز را آب کشید و درحالی که هنوز برای خود جملاتی را که امروز خوانده بود، زمزمه می‌کرد، خود را به تخت فلزی رساند و بدن ظریفش را بر رویش پرتاب کرد و.‌...
    در اینجا بنده کمی او را خوش بین و آرام کننده نشان دادم تا مخاطب کاملا منظورم را درک کند. شما نیز باید با توجه به شخصیتی که برای این کاراکتر در نظر گرفته‌اید کار را پیش ببرید و توصیفش کنید؛ زیرا در نظر بنده مایکل کمی آرام‌تر و بی‌استرس‌تر بود و به مراتب آرام کننده بود. زیرا آدم‌های آرام معمولا استرس را از خود دور می‌کنند و در بیشتر اوقات خوش بین هستند و در دیالوگ‌های مایکل هم آرامش خاصی دیده می‌شد که بنده برای سوفیا در نظر داشتم تا او! برای مایکل بنده خیلی بیشتر انتظار بدبینی داشتم اما با توجه اینکه بر روی دست سوفیا نوشت فردا داستانش را به او بدهد تا بخواند، به نظرم آمد به فردا امید دارد و می‌خواهد این امید را به سوفیا هم منتقل کند درحالی که دیالوگ هایشان کاملا برعکس بود! پس لطفاً این شخصیت‌ها را ویرایش کنید. برای مثال:
    مایکل چشمانش را ریز کرد و با صدای کشیده‌ای گفت:
    - به نظر جالب میاد! حیف که فردایی وجود ندارن که بتونم بخونم.
    سوفیا ابروهای پرپشتش را در هم کشید و ناگهانی بشکنی زد و از جیب کاپشن بنفشش خودکاری درآورد و شروع به نوشتن چیزی کرد و.‌‌..
    در اینجا بنده جای فردی که اینکار را می‌کند عوض کردم تا واقعی تر به نظر بیاید. (با عرض معذرت خدمت شما) مشکل دیگر شخصیت پردازی این بود که شما شخصیت‌های فرعی تا اینجای مار اصلا توصیف نکردید و باعث شدید به جز ظاهرشان هم چیزشان شبیه به هم به نظر بیاید. برای مثال پدر سوفیا و دکتری خیلی شبیه به هم به نظر می‌آمدند و همچنین مادر مایکل و مادر سوفیا. برای برطرف کردن این مشکل شما باید برای هر یک یک صفت خوب و بد در نظر بگیرید. البته باید برای تمامی شخصیت‌ها اینکار را بکنید زیرا به جز مایکل همه سفید سفید بودند! برای مثال:
    مادرش در کنار تختش نشست و با اخمی که همیشه مهمان صورت زیبایش بود، پتو را بر رویش کشید و شروع به صحبت کردن کرد:
    - برای چی از این استفاده نمی‌کنی؟ نکنه می‌خوای توی این وضعیت سرما بخوری؟
    دهان باز کرد که چیزی بگوید که مادرش قبل از او شروع کرد:
    - من فقط نگرانتم. نمی‌خوام مشکلاتمون از این بیشتر بشه.
    در اینجا بندهاو را کمی محافظ کار نشان دادم که خیلی نگران است و می‌ترسد. شما می‌توانید هر صفت دیگری که به نظرتان خوب می‌آید به شخصیت‌های تان بدهید. برای مثال وسفیا را فردی خوش بین و مهربان جلوه دهید که کمی هم ترسو است. یا مثلا دکترش را فردی پرحرف جلوه دهید و یا هرگونه صفتی که خودتان می‌خواهید اما یا تان باشد به جای استفاده از کلمات ان صفت، آن را نشان دهید.
    اشکالات املایی و تایپی خیلی کم بود که الان به آن‌ها اشاره می‌کنم:
    مسمم...مصمم
    حالس بد شد...حالش بد شد
    ماکل...مایکل
    بذ...بد
    رباط...ربات
    و...
    این‌ها چند نمونه‌ای بودند که بنده دیدم و البته آنقدر ها هم زیاد نبودند اما کمی بیشتر بودند.
    در نگارش رمان ما عنصری داریم که رکن محسوب نمی‌شود اما بسیار مهم است و آن هم قلم است! هر نویسنده یک نوع قلم دارد. قلمی که مخصوص به خود آن نویسنده است و این را در زمان نگارش رمان تنها می‌تواند بفهمد. اما این قلم‌ها شباهتی که با همدان ند این است که در همه‌ی قلم‌ها از آرایه‌های تشبیه، پارادوکس، تشخیص و.... استفاده می‌شوند. چرا که این آرایه‌ها متن را قشنگ می‌کنند و همچنین دست نویسنده را باز می‌گذارند تا طوری توصیف کنند که خواننده از خواندنش و نویسنده از نوشتنش خسته نشود برای مثال:
    ۱. باد به آرامی می‌وزید و چتری های سیاهش را به پرواز در می‌آورد. گل‌ها تمام دشت را اشغال کرده بودند و آرام با تکان‌های باد تکان می‌خوردند. نگاهش یه ماه بود و از میان برگ‌های بید مجنون، آسمان شب را نگاه می‌کرد.
    ۲. باد به آرامی خود را تکان می‌داد و چتری نیمه کاره‌ی صورتش را به بازی می‌گرفت و می‌رفت و با چمن‌ها هم آوا می‌شد و سوسن‌ها را به رقـ*ـص وا می‌داشت و رزها را می‌چرخاند. نگاهش به تلاطم دریای بالای سرش بود که دایره‌ای از آرزوها بر رویش خودنمایی می‌کرد. برگ‌های سبز بید مجنون را که اینگونه مجنون ماه کرده بود که مشخص ماه و ستاره هایش شده بودند و نگاه او را هم با خود بـرده بودند؟
    در اینجا بنده از آرایه‌های بیشتری استفاده کردم و کمی احساسات شخصیت را هم توصیف کردم. در رمان شما هم همینطور باید باشد. شما می‌توانید با اضافه کردن ارایه‌های مختلف زیبایی به رمانتان و ژانر عاشقانه بیافزایید و باعث بشوید هم متن زیباتر شود و هم دست شما در توصیفات باز تر.
    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    النا عمادی
     

    *Stephanie*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/12
    ارسالی ها
    1,273
    امتیاز واکنش
    6,302
    امتیاز
    658
    سن
    20
    محل سکونت
    Gothom City
    با سلام به نویسنده عزیز
    رمان نام جذاب دارد؛ اما کامل موضوع داستان رو به خواننده نمی گوید
    و یک مورد دیگر
    داستان رمان شما، من رو به شدت به یاد نگـاه دانلـود خارجی با همین محوریت انداخت
    رمان سه جلدی never never
     

    MEHЯAN

    نویسنده ویژه
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2016/12/07
    ارسالی ها
    1,148
    امتیاز واکنش
    21,434
    امتیاز
    814
    محل سکونت
    تهران
    سلام خسته نباشید.
    نقد خیلی خوبی کردین و قطعا در ادامه از نقدتون استفاده میکنم.
    ولی چند تا موارد هست که باید بهشون اشاره کنم.
    یک در مورد نام رمان. فقط سی و پنج تا پست گذشته شده و در ادامه حتما مشخص میشود چرا این نام رو انتخواب کردم. ( مثل خیلی از فیلم ها و کتاب ها که ابتدا نامشان گنگ است و کم کم مشخص میشود دلیل این نامی که گذاشته اند چیست و شاید همین موضوع خودش یک کشش برای خواننده بشه.)
    مورد دوم در مورد لوگویی هست که روی جلد گذاشتم. اون لوگو برای مجموعه رمانم ( با توجه به این که ژانر اصلی مجموعه علمی تخیلی است) از لوگو ادم فضایی استفاده کردم. حتی زیرش هم نام مجموعه نوشته شده و تنها واسه این رمان نیست.
    مورد سوم در مورد خلاصه رمان است. خلاصه رمان نقش مهمی برام داشته تا مخاطب جذب کنم، چون خواننده فقط با خوندن خلاصه از رمان و ایده خوشش اومده و تصمیم گرفته بیاد و رمان رو دنبال کنه. فکر میکنم اگر دستکاریش کنم و یا اون قسمت که ذهنشون محدود است و فقط بیست و چهار ساعت وقت دارن رو حذف کنم به مراتب جذابیت خلاصه نصف میشود،( البته با احترام.)
    باقی نکات ویرایش میشن و قطعا سطح رمانم یک پله بالاتر میرود :aiwan_lggight_blum:


     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سلام. بقیه موارد رو می فهمم ولی خلاصه کلا خیلی دستتون رو رو کرده بود. اگه می خواین نگهش دارین بهتره یه خلاصه پر ابهام تر بنویسید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا