روی دستش پسرش رفت ولی قولش نه
نیزه ها تا جگرش رفت ولی قولش نه
این چه خورشید غریبی ست که با حال نزار
پای نعش قمرش رفت ولی قولش نه
شیر مردی که در آن واقعه غمبارش
دست غم بر کمرش رفت ولی قولش نه
هر طرف می نگرم نام حسین است و حسین
ای دَمَش گرم سرش رفت ولی قولش نه
«السّلام علیک یا ابا عبدلله ، السّلام علیک یا قمر منیر بنی هاشم»
خدا اراده کردبود که عشقونقاشی کنه/ میخواست به زخم عاشقا بازم نمک پاشی کنه/ برای بوم نقش خود کرب وبلارو آفرید/ باقلموی قدرتش یه نقش دلربا کشید/ اول نقاشی بزدنقشی به رنگ شوروشین/ اول ازاون همه کشید رو نیزه ها سر حسین/ برا نماد دلبری صورت اکبرو کشید/ نشون اوج بیکسی گلوی اصغرو کشید/ بگفت با
چشم زینبش معنی اشک و گریه رو/ صفحه آخرم کشید قد خم رقیه رو/ خدا تو بوم نقاشیش عطر گل یاس و کشید/ برای امضاء زدنش صورت عباس و کشید.
الا اي صاحب قلبم كجايي؟
محرم شد نمي خواهي بيايي؟
خوشا آن شور و حال و اشك و آهت
خوشا آن ناله هاي نينوايي
خوشا بر حال تو هر وقت كه خواهي
كنار تربت آن سر جدايي
در مدرسه كربلا،كودكان به چشم خود ديدند
كه بابا دو بخش است:
بخشي در صحرا،بخشي بر بالاي نيزه...
اما اينكه عمو چند بخش است را فقط بابا مي داند....
السلام عليك يا ابوالفضل العباس