پارت نهم:
[HIDE-THANKS]
و بعد با لبخند بدجنسی ادامه داد:
_کاملا همینطوره.
و الا با لحنی کاملا متفاوت گفت:
_اتاق زیر شیروونی؟
_بله.
و بعد نامادری با لحنی آرام و دلسوزانه ای ساختگی ادامه داد:
_اوه، فقط به صورت موقت. تا وقتی که دکوراسیون بقیه اتاق ها به پایان برسه. اتاق زیر شیروونی خیلی با روحیه است و اونجا از سروصدا ها و زحمت های ما هم دور میشی.
و بعد درحالی جعبه ای را از روی میز برمیداشت گفت:
_تازه اگه این خرت و پرت ها رو هم با خودت ببری اونجا خیلی دنج تر میشه.
نامادری جعبه را به دست الا داد و گفت:
_حالشو ببر.
و بعد رفت. الا به سمت اتاق زیر شیروونی رفت، که پله های بسیاری داشت. در اتاق را که باز کرد، با اتاق بسیار کثیفی مواجه شد، که پر از گرد و خاک بود. الا وسایلش را روی میز کوچک خرابه ای گذاشت و گفت:
_خب، هیچکس اینجا مزاحم من نمیشه.
الا تخت قدیمی ای را برداشت و در وسط اتاق گذاشت و در حالی که میخواست به ته اتاق برود، ناگهان چیزی را دید. آنها دوست های کوچک الا بودند؛ "موش ها". الا با لبخند روبه موشی گفت:
_اوه، گاس گاس سلام.
و گاس گاس در حالی که تکه ی کوچکی از پنیر در دستش بود، به سمتی از اتاق دوید. الا هم به دنبالش رفت و به بقیه ی موش ها رسید. موش ها درحال بالا آمدن از تخت بودند. الا بر روی صندلی ای نشست و گفت:
_ادامه بده گاس گاس، تو میتونی.
و بعد گاس گاس همراه پنیری که به دهان داشت از تخت بالا آمد. الا با لبخند روبه آنها گفت:
_پس شما هم به اینجا پناه آوردین.
و بعد به موش ها نگاه کرد و ادامه داد:
_منم همینطور.
خواهر های ناتنی الا که در اول پله ها بودند، گفتند:
_درسته. کی میخواد کمکم کنه؟
خواهر دیگرش گفت:
_ابله. دیگه نمیدونم چی بگم. خواهر کوچولوی ما داره با کرم های در و دیوار حرف میزنه.
و الا در اتاق زیر شیروونی به همراه دوست هایش بود. الا از روی صندلی بلند شد و گفت:
_چقدر لـ*ـذت بخش.
و بعد در حالی که در اتاق قدم برمیداشت گفت:
_نه گربه ای...
الا دور خودش چرخی زد و در حالی که در اتاقش را میبست ادامه داد:
_و نه ناخواهری ها.
آناستازیا که آن پایین نظاره گر این اتفاقات بود، گفت:
_ما یه خواهر دیوونه نداریم.
[/HIDE-THANKS]
[HIDE-THANKS]
و بعد با لبخند بدجنسی ادامه داد:
_کاملا همینطوره.
و الا با لحنی کاملا متفاوت گفت:
_اتاق زیر شیروونی؟
_بله.
و بعد نامادری با لحنی آرام و دلسوزانه ای ساختگی ادامه داد:
_اوه، فقط به صورت موقت. تا وقتی که دکوراسیون بقیه اتاق ها به پایان برسه. اتاق زیر شیروونی خیلی با روحیه است و اونجا از سروصدا ها و زحمت های ما هم دور میشی.
و بعد درحالی جعبه ای را از روی میز برمیداشت گفت:
_تازه اگه این خرت و پرت ها رو هم با خودت ببری اونجا خیلی دنج تر میشه.
نامادری جعبه را به دست الا داد و گفت:
_حالشو ببر.
و بعد رفت. الا به سمت اتاق زیر شیروونی رفت، که پله های بسیاری داشت. در اتاق را که باز کرد، با اتاق بسیار کثیفی مواجه شد، که پر از گرد و خاک بود. الا وسایلش را روی میز کوچک خرابه ای گذاشت و گفت:
_خب، هیچکس اینجا مزاحم من نمیشه.
الا تخت قدیمی ای را برداشت و در وسط اتاق گذاشت و در حالی که میخواست به ته اتاق برود، ناگهان چیزی را دید. آنها دوست های کوچک الا بودند؛ "موش ها". الا با لبخند روبه موشی گفت:
_اوه، گاس گاس سلام.
و گاس گاس در حالی که تکه ی کوچکی از پنیر در دستش بود، به سمتی از اتاق دوید. الا هم به دنبالش رفت و به بقیه ی موش ها رسید. موش ها درحال بالا آمدن از تخت بودند. الا بر روی صندلی ای نشست و گفت:
_ادامه بده گاس گاس، تو میتونی.
و بعد گاس گاس همراه پنیری که به دهان داشت از تخت بالا آمد. الا با لبخند روبه آنها گفت:
_پس شما هم به اینجا پناه آوردین.
و بعد به موش ها نگاه کرد و ادامه داد:
_منم همینطور.
خواهر های ناتنی الا که در اول پله ها بودند، گفتند:
_درسته. کی میخواد کمکم کنه؟
خواهر دیگرش گفت:
_ابله. دیگه نمیدونم چی بگم. خواهر کوچولوی ما داره با کرم های در و دیوار حرف میزنه.
و الا در اتاق زیر شیروونی به همراه دوست هایش بود. الا از روی صندلی بلند شد و گفت:
_چقدر لـ*ـذت بخش.
و بعد در حالی که در اتاق قدم برمیداشت گفت:
_نه گربه ای...
الا دور خودش چرخی زد و در حالی که در اتاقش را میبست ادامه داد:
_و نه ناخواهری ها.
آناستازیا که آن پایین نظاره گر این اتفاقات بود، گفت:
_ما یه خواهر دیوونه نداریم.
[/HIDE-THANKS]
آخرین ویرایش: