نقد رمان معرفی ونقدرمان همنشین صخره ها|رویای من کاربرانجمن نگاه دانلود

رویای من

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/09/24
ارسالی ها
112
امتیاز واکنش
2,773
امتیاز
446
نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: همنشینِ صخره ها
نام نویسنده: مهلا توانا(رویای من کاربر انجمن نگاه دانلود)
نام تأییدکننده
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: حیات
ژانر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: درام.اجتماعی
خلاصه: قصه از زبان دخترداستان روایت میشود که با خانواده ی عمویش زندگی میکند.
دختری که درسن کم ،خانواده اش را به قتل می رسانند وقدرت تکلمش را ازدست میدهد.
به خاطر اتفاقاتی که در خانه ی عمویش رخ میدهد، تصمیم میگیرد برای همیشه آنجا را ترک کند ...اما غافل از اینکه بیرون از محیط امن خانه، حادثه ای در کمین است! حادثه هایی که در جامعه ی ما کم نیست و به وفور یافت میشوند ...همه چیزدست به دست هم میدهد تا زندگی اش را تبدیل به کابوس کند ...دختری که همیشه همنشینِ آدمهایی میشود که ازجنس سنگ اند!آدمهایی که انگارقلبشان یخ زده...انگارچیزی از انسانیت نمی دانندو...

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • فاطمه تاجیکی

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/06
    ارسالی ها
    2,423
    امتیاز واکنش
    47,929
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    بندرعباس
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36598
     

    <ghazaleh>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    67
    امتیاز واکنش
    3,155
    امتیاز
    406
    به نامه خدا
    سلام، خسته نباشد
    نقد براساس پست هاي گذاشته شده صورت مي گيرد.​
    اسم رمان
    اسم رمان شما جالب بود؛ همنشين صخره ها، در نگاه اول فكر كردم موضوع درمورد شخصيه كه انقدر غم و اندوه داره كه دوست داره به دريا پناه ببره يا به عبارتي رو صخره بشينه و مدت ها محو دريا بشه و ارامش بگيره.
    كمي كه جلو تر بريم به ژانر شما مي رسيم، خودنمايي كردن ژانر دراممنو بيشتر مصمم كرد كه اسم رمان شما بايد همچين مفهومي داشته باشه؛ اما با رسيدن به خلاصه سوپرايز شدم و فهميدم علتي كه شما اين اسم رو انتخاب كرديد چيه.
    اسم رمان شما واقعا خلاقانه بود؛ صخره استعاره از ادم هاي سنگدل بود كه شايد در ديد اول همچين برداشتي رو نميشه كرد كه اين يك نكته مثبته.
    اسم رمان باعث مي شه خواننده با خودش بگي يعني چي و بياد خلاصه رمان شمارو بخونه براي همين در گام دوم خلاصه شما خيلي مهمه كه در بخش خلاصه بهش مي پردازم.
    به طور كلي اسمي خوبه كه جالب و جديد باشه و در عين حال خلاصه و محتوا رمان شما در يك كلمه بيان كنه؛ البته اين به اين معنا نيست كه جوري باشه كه كلا اشكار باشه قضيه رمان چيه بلكه نويسنده بايد جوري روي اون كار كنه كه علاوه بر رسوندن مفهموم، خاص و متفاوت هم باشه.
    اسم رمان شما تكراري نبود و اين خودش يك امتياز خوبه.
    البته تا به اينجا رمان مشخص نشده كه هدف شما از انتخاب اين اسم چي بوده چون تا به اينجا پسر عمو ارام سنگدل بوده
    و با توجه به اسم شما زندگي ارام بايد طوري باشه كه اينطور ادما اطرافشو پر كرده باشن كه اينطور نيست؛ البته من مطمئن هستم در ادامه بيشتر اين اسم نمود پيدا مي كنه و با محتوا شما سازگار تر مي شه .
    جلد
    از اونجايي شما در ص سوم رمانتون هستيد مي تونيد در خواست جلد بديد و بهتره اين كار رو زودتر انجام بديد چون وجود جلد مرتبط با رمان شما مي تونه روي مخاطب تاثير مثبت داشته باشه و اون رو مجاب به خوندن رمان بكنه
    در حقيقت جلد خلاصه أي كه به صورت تصوير در مي ياد و به طور كلي تاثير جلد بسيار بالاست؛ پس توي طراحي جلد نكاتي كه فكر مي كنين در زيبايي و بهتر شدن جلد داره رو به طراحان گوشزد كنيد و با هم فكري هم يك جلد زيبا طراحي كنيد.
    از اونجا كه رمان شما سيري غمگين تا به اين جا داشته پيشنهاد مي كنم از رنگ هاي تيره در طراحي جلد استفاده كنيد.
    خب شما براي طراحي جلد مي تونيد از صخره و چيز هايي مشابه اون به دليل وجود واژه صخره در اسم استفاده كنيد.
    ژانر
    اجتماعي :
    يكسري چيز هاي مثل دزديده شدن ارام ، ورود اون به باند خلافكارا جز مشكلات اجتماعي ما هستن كه شما اونا رو به تصوير كشيد؛ البته شما اينا رو در كنار محتوا رمانتون جا داديد و نمي شه اون ها محتوا اصلي رمان شما دونست.
    شما مي تونسيد توي همون مدتي كه ارام اونجا بود بيشتر نشون بديد اين دسته افراد چيكار مي كنن و خواننده با اين مسائل اشنا كنيد؛ در كل به نظرم جا براي قوي تر و بهتر كردن اين ژانر وجود داره.
    عاشقانه :
    اين ژانر هم با امدن رامان داره كم كم وارد رمان شما مي شه البته حس هايي كه در ارام داره إيجاد مي شه شايد به خاطر حمايت هاي رامان از ارام به وجود امده باشه و در اخر ارام عاشق يكي ديگه بشه؛ رمان شما در حال تايپه ومطمئنم بزودي اين ژانر رو مي شه بيشتر از قبل حس كرد.
    خلاصه
    چه اتفاقي خونه عموش رخ مي ده ؟
    چه اتفاقي بعد از فرار براش مي افته ؟
    چه كساني توي زندگي ارام از جنس سنگ ان و چرا ؟
    اين ها سوالاتي بود كه خواننده با خوندن خلاصه توي ذهنش إيجاد مي شد؛ كه شما توي چند تا پست اول به دو تا سوال اول پاسخ داديد و باعث شديد كه فقط يك سوال در دهن خواننده باقي بمونه و اين يك مشكل بزرگه چون وجود يك گره نمي تونه باعث بشه خواننده رمان رو دنبال كنه
    خلاصه يكي از چهار عنصر اصلي رمانه، خواننده با خوندن خلاصه تصميم به ادامه يا رها كردن رمان مي گيره پس خيلي خيلي مهمه چون امكان داره موضوع شما ناب و قلمتون توانا باشه اما به دليل خلاصه ضعيف خيلي ها رمان رو نمي خونن.
    خلاصه هيجان انگير كه نبود، ابهام و گره هاي زيادي هم ايجاد نمي كرد؛ بهتون پيشنهاد مي كنم وقت بزاريد روش و تا حد توان تغييرش بديد.
    سوالاتي كه توي ذهن خواننده از خلاصه ايجاد مي شه، سوالات جذاب و مهمي نيستن يكجورايي رمان هايي رو توي دهن تداعي مي كنه كه خواننده شايد قبلا اونارو خونده باشه!
    اگر فكر مي كنيد اين بهترين حالت خلاصه رمان شماست بهتون پيشنهاد مي كنم اين قسمت هارو حذف كنيد تا بهتر بشه .
    دختری که درسن کم ،خانواده اش را به قتل می رسانند وقدرت تکلمش را ازدست میدهد. => اين قسمت بهتره جوري نوشته بشه كه خواننده دليل از دست دادن قدرت تكلمش رو ندونه و در ابتداي رمان براش سوال پيش بياد چرا خونه عموش زندگي مي كنه و در ادامه بفهمه پدر و مادرش به قتل رسيدن.
    حادثه هایی که در جامعه ی ما کم نیست و به وفور یافت میشوند => اين جمله به ذهن خواننده جهت مي ده، من با خوندن اين جمله حدس هايي زدم كه تا حدودي درست بود و اين از جذابيت رمان كم ميكنه.
    شما توي خلاصتون از سه نقطه استفاده كرده بوديد كه كاربردشون صحبح نبود فقط قسمت اخر ( انگار از انسانيت چيزي نمي دانند و ...) سه نقطه اي كه استفاده كرديد صحيحه .
    خلاصه شما ژانر اجتماعي و تا حدودي درام رو نشون مي ده .
    مقدمه
    مقدمه هم يكي از 4 عناصر مهمه رمانه، مقدمه خواننده رو با حس و حال رمان اشنا مي كنه و اطلاعات بيشتري رو بهش مي ده.
    مقدمه شما مي تونست بهتر باشه چون شما انگار در مقدمه داشتيد همون جملات اخر خلاصه رو بيشتر باز مي كرديد و به عبارتي مقدمه شما حرف تازه أي نداشت خواننده رو با چيز تازه أي اشنا نمي كرد، حس و حال متفاوتي بهش نمي داد و...
    پس بهتره متن ديگه أي بنويسيد كه بتونه اطلاعات ديگه أي به خواننده بده كه اون رو به سمت رمان شما هل بده.
    شما در پست اولتون يك قسمت داشتيد به قسمتي از رمان، كه رها داشت به بيان احساساتش مي پرداخت و از جايي فرار مي كرد كه يكدفعه خورد به كسي اين مي تونه توي ذهن خواننده سوال إيجاد كنه چه كسي بود و چرا ارام فرار مي كرد ؟
    خب اين ها سوال هاي نسبتا خوبي هستن اما جذاب نيستن،سوال متفاوتي نيست، فكر مي كنم بهتره بخش ديگه أي رو انتخاب كنيد كه مرموز تر و هيجان انگيز باشه .
    اغاز رمان
    يك شروع خوب چند تا ويژگي داره
    ١)متفاوت باشه
    ٢) در ذهن خواننده سوال إيجاد كنه يا هيجان انگيز باشه
    پست هاي ابتدايي شما ابهامات زيادي إيجاد نمي كرد، ابهاماتي كه خواننده رو مجبور كنه رمان رو دنبال كنه. گره ها حتما نبايد خيلي عجيب غريب باشن منظورم اين كه بعضي از گره ها معلومه كه پشتشون فكر خوابيده البته اين بيشتر توي گره هاي اصلي رمان صدق مي كنه كه تو قسمت بعدي بيشتر توضيح مي دم.
    يك نكته ديگه هم اين بود كه علاوه بر اين كه سوال إيجاد نكرد دو تا از سوال هاي أساسي خلاصه رو پاسخ داد.
    ٣)اطلاعات اوليه رو به خواننده بده.
    خب توي پست هاي ابتدايي شما يكسري اطلاعات داده شد كه مي تونست خيلي بيشتر باشه مثل توصيف بعضي كاركتر هاتون و توصيف مكان.
    شروع شما تمام اين ويژگي ها رو نداشت اما چون پست ها احساسي بودن و به عبارتي إحساس خواننده رو تحريك مي كردن باعث مي شد رمان رو دنبال كنه، البته اين هم درباره همه صدق نمي كنه بعضي از خواننده ها اين طور هستن و شايد مهمترين ابزار شما همين بود.
    سير رمان
    سير رمان هم دقيقا مثل ابتداي اون گرهي نداشت و همون احساسات بودن كه بيشتر به چشم مي خوردن و باعث مي شدن رمان براي خواننده جذاب تر بشه( البته باز هم مي گم اين براي خواننده هايي كه احساسي هستن و رمان رو دنبال مي كنن كه ببين ادامه رمان و سرنوشت دختر رمان چي مي شه)
    همانطور كه بالا گفتم گره حتما نبايد پيچيده باشن و اگر خواننده سوپرايز بكنن و بر خلاف كليشه ها باشن بهتر هم مي شن
    سير رمان شما يكنواخت بود و ارام مدام در حال ابراز ناراحتي بود و اين موضوع باعث مي شد هيچ هيجاني به خواننده وارد نشه؛ البته باز هم مي گم رمان شما در حال تايپه و ممكنه در ادامه هيجان انگيز تر بشه اما شما بايد كاري كنيد كه خواننده تا قسمن هاي هيجان انگيز شما رو دنبال كنه.
    ایده
    ايده رمان شما ايده جديد و متفاوتي نبود، يه جورايي هر قسمتش يك رماني رو توي ذهنم تداعي مي كرد و مي گفتم اا اينجا چقدر شبيه فلان رمان البته قسمت هايي هم بود كه متفاوت باشه.
    اين كه مي گم رمان متفاوت نبود پايان كار رمان شما نيست شما هنوز سه صفحه از رمان رو تايپ كرديد و مي تونيد با خلق يكسري حوادث كه زاده فكر خودتونه خواننده رو سوپراز كنيد پس تا اميد نشيد و كمي وقت بزاريد و فكر كنيد تا در ادامه رمان خواننده چيز هايي رو بخونه كه انتظار اونارو رو نداره، حوادثي رو تجربه كنه كه تا حالا توي هيچ رماني تجربه نكرده باشه؛ وقتي كسي رماني رو مي خونه ناخوداگاه موقعي كه رمان مي نويسه اونا مي ياد توي ذهنش و حوادث رمانشو تشكيل مي ده براي همين پيشنهاد مي كنم همه اونارو دور بريزيد و سعي كنيد از دهن خودتون و حوادثي كه در اطرافتون رخ مي ده استفاده كنيد.
    اين رو مي خوام در انتها اضافه كنم شما در قضيه انتقام خلاف كليشه ها عمل كرديد و بر خلاف تمام كليشه ها كه افراد وقتي عزيزشون رو از دست مي دن تلاش مي كنن انتقام بگيرن؛ ارام همچين هدفي رو دنبال نمي كرد و اين يك نكته خيلي خوب بود.

    زاویه دید
    زاويه ديد رمان شما اول شخص بود؛ زاويه ديدي كه توي خيلي از رمان ها ديده مي شه.
    در يك قسمت كوتاه از رمانتون از داناي كل استفاده كرده بوديد كه أولا اگر قصد تغيير زاويه ديد داريد بهتره ذكر كنيد چون خواننده ممكنه اولش گيج بشه و اين كه بهتره اون رو هم به اول شخص تغيير بديد البته اين يك ايده ست و تغيير نكردن اون مشكلي توي رمان شما إيجاد نمي كنه؛ البته خيلي از منتقد ها موافق تغيير زاويه ديد نيستن براي همين بهتون پيشنهاد مي كنم اين كارو انجام بديد.
    در يك قسمت ديگه از رمانتون هم از زبان رامان نوشتيد؛ كه بهتر بود استفاده نمي كرديد چون يكسري از اسرار زندگي رمان رو هم فاش كرديد در حالي كه مي تونستيد در ادامه رمان از اوناها به عنوان ابزاري براي جذب خواننده استفاده كنيد.
    نثر
    نثر شما ادبي بود، نثري كه خيلي از نويسنده به سمتش نمي رن به همين دليل مي خوام به شما تبريك بگم چون كمتر كسي اين كار رو انجام مي ده و به نثر ادبي روي مي ياره؛ شما تا حدودي توي اين كار موفق بوديد، فقط بايد دقت داشته باشيد گاهي در نوشتن متن كلماتي بار ادبي بيشتري دارن و براي نوشتن متن ادبي بايد به اين موضوع توجه كنيد.
    براتون مثال هايي از خودم مي زنم.
    من را توي اتاقي زنداني كردند.
    من را در اتاقي زنداني كردند.
    در تمام اين تمام بلا هاي دنيا به سرم آمد
    در تمام اين مدت تمام بلا هاي دنيا بر سرم امد.
    توي رمان شما هم چنين مواردي بود
    #پست پنج
    آنقدرخرابه بود که هرلحظه ممکن بود روی سرمان خراب شود
    ان قدر خراب بود كه هر آن ( هرلحظه ممكن بود) بر سرمان اوار شود.

    دیالوگ ومونولوگ ها
    ديالوگ ها رمان شما كمتر از مونولوگ هاتون بود ولي خب جوري نبود كه بشه گفت ديالوگ ها بايد بيشتر باشن بلكه به جا بودن؛ منظور من از اين حرف اين نيست كه بايد با هم تناسب داشته باشه بلكه منظورم اينه كه جوري نبود كه خواننده رو خسته كنه.
    ديالوگ هايي كسايي كه توي خونه شهناز بودن كاملا متناسب با اونا بود و به طور كلي ديالوگ ها متناسب با شخصيت اونا بود.
    ديالوگ هاي هيراد هم نشون دهنده شخصيت غد و مغرورش بود.
    زن عمو ارام در حالي كه رها رو اذيت مي كرد مي خواست نشون بده با اون مشكلي نداره و شما اين رو به خوبي تو ديالوگ ها نشون داديد و متناسب با شخصيتنش بود.

    بعضي از مونولوگ هاتون مشكلاتي داشت.
    #پست پنجم
    باابروی بالا رفته از بالا باغرور نگاهم می کند
    چون دوبار از واژاه بالا استفاده كرديد از زيبايي جمله كم مي كنه البته شايد مي خواستيد در اين جمله بگيد كه قد بلند تره كه اصولا مردا قد بلندترن به نظرم بهتر بود مي نوشتيد.
    با ابرو هاي بالا رفته و چشماني سرشار از غرور نگاهم مي كند.

    توصیف
    توصیف یکی از عناصر مهمیه که باعث می شه خواننده بهتر و بیشتر با رمان ارتباط برقرار کنه؛ در نتیجه ي ارتباط بهتر، خواننده رمان رو دنبال مي كته.
    اهمیت توصیف مخصوصا احساسات و حالات انقدر بالاست که اگر سیر رمان شما فوق العاده باشه ولی نتونید احساسات کارکتراتون رو به خواننده منتقل کنید، خواننده با رمان ارتباط برقرار نمی کنه و ادامه رمان براش جذاب نیست؛ خوشبختانه شما در برخی از زمینه های توصیف موفق عمل کردید.
    بلعکس این موضوع هم وجود داری گاهی رمان موضوع و سیر خونی نداره یا کلیشه ای اما نویسنده انقدر خوب احساسات رو منتقل کرده که خواننده باهاش ارتباط برقرار کرده و نتونسته رمان رو رها کنه.
    با توجه به ایده رمانتون توصیه می کنم روی این قسمت خیلی مانور بدید هم به دلیل این که رمان شما پتانسیل این رو داره که با قوی تر شدن توصیفاتش خواننده رو جذب کنه
    در ادامه رمان شما در زمینه های مختلف توصیف بررسی می کنم.
    چهره: بيشترين توصيف چهره توي رمان شما مربوط به نريمان بود؛
    شما فرصت کافی برای توصیف چهره خیلی ها داشتید از جمله شهناز سوگلی ، فرشته ، پسر عموش ، زن عموش ، عموش.
    بهترین توصیف هم همین طور که بالا گفتم تدریجیه مثلا ماسک رو رو صورت برنزه زن عمو گذاشتم؛ البته در اين قسمت رنگ چشماشو گفتيد
    وموهای براقی : اینجا به راحتی رنگ موهاشو می تونستید بگید.
    البته در توصیف اشخاص گاهی لباس هایی که می پوشیدن رو توصیف کردید که این خوبه ولی می تونست بیشتر باشه.
    احساسات: توصيف احساسات خوب بودن خواننده مي تونست غم رو حس كنه و با كاركتر همدردي كنه، همين باعث مي شه خواننده رمان رو دنبال كنه.
    شما بيشتر رمانتون رو به توصيف احساسات اختصاص داده بوديد، براي همين اين بخش رمانتون خيلي مهمه و اميدوارم تا اخر به همين روند ادامه پيدا كنه و بهترم بشه.
    حالت: شما قبل اكثر ديالوگ هاتون حالت كاركتر هارو بيان كرديد و اين خوب بود؛
    بيان حالت اونا باعث مي شه خواننده هم باهاشون راحت تر ارتباط پيدا كنه و هم از طرفي اخلاقياتشونو بشناسه ، پس به همين روند ادامه بديد.
    البته توصيف حالت فقط شامل توصيف هاي قبل ديالوگ ها نمي شه، شما بايد با توصيف كردن حالت افراد در شرايط خاص شخصيت و ويژگي هاي أخلاقي اون افراد رو به خواننده نشون بديد تا بهتر بتونه باهاشون ارتباط برقرار بكنه كه توي اين بخش يكم ضعيف عمل كرديد.
    مثال: مثلا من به شخصه وقتي استرس دارم پام رو هي تكون مي دم و دوستام به راحتي از روي اين حركتم مي فهمن استرس دارم؛ دونستن اين موضوع باعث مي شه راحت تر افكارمو تشخيص بدن و به مرور با شخصيتم ارتباط برقرار كنن؛ شما هم بايد توي رمانتون با توصيف اين رفتار هاي كاركتر ها كاري كنيد كه بخواننده با شخصيت ها ارتباط برقرار كنن.
    مکان:توصیف مکان که خیلی کم بود توی رمانتون، تنها توصیفی که بیشتر جلوه کرد توصیف خونه زند بودکه اونم توی یک قسمتش یک چیزی گفته بودید که این حس که خیلی مجلله رو به خواننده القا نمی کرد.
    ولی اینجایی که قدم گذاشته ام ازخانه ی شهنازشیک تراست!حتی ازخانه ی عمو هم بزرگ ترو مجلل تربه نظرمی رسد...خلاصه بگویم تابه حال درخواب هم ندیده ام!
    یک اصلا قابل مقایسه با خونه شهناز نبود و مقایسه درستی نیست بهتر بود ذکر می کردید قابل مقایسه نیست؛ از طرفی هم می گید از خانه ی عمو ... به نظر می رسید این جا استفاده از به نظر می رسید واقعا درست نیست چون جایی رو که آدم توی رویا هم ندید خیلی خیلی بهتره از اینه که بخوای مقایسه کنی، اخه به نظر می رسید پس چرا توی رویا ندیده!؟ استفاده از این فعب باعث می شه خواننده فکر کنه کمی بهتره که با جمله بعدی کاملا در تضاده.البته بزرگ و مجلل بودن خونه ها تكراري و كليشه أي شده و كاش شما اين كار رو انجام نمي داديد
    یک نکته دیگه این که شما می تونسید روی توصیف خونه شنهاز خیلی مانور بدید و بیشتر به خواننده این حس رو بدید که اونجا جای بدیه مثلا جایی که توی اتاقشه می تونستید بگید از سقف اب می چکید و...
    شخصیت پردازی
    شخصيت پردازي يكي از مواد مهم رمان، در حقيقت شما بايد براي هر كاركترتون يكسري ويژگي هاي أخلاقي طراحي كنيد و اون كاركتر ها با توجه به اون ويژگي ها رفتار كنن.
    هيراد
    در ابتدا رمان ديدم هيراد پرسيد ارام چيكار شده يعني نگران بود اما با گذشت زمان رفتار هاي سرد و پر از تحقير هيراد رو ديديم در حالي كه حالا اون بزرگ شده، اين اتفاقي كه توي رمان شما افتاد معمولا برعكسش مي افته توي بچگي چون نمي فهمن باهاشون بد رفتار مي كنن اما وقتي بزرگ مي شن بايد روابطشون بهتر بشه، در كل هر چند به نظرم اين يكم عجيبه ولي اين نظر شماست و احترام مي زارم اما حواستون باشه در ادامه رمان هم هيراد اينجوري رفتار كنه و يكدفعه ملايم نشه و اگه قراره ملايم بشه دليلي پشتش باشه .
    فرشته
    خب حضورش زياد نبود توي رمان مي تونه در ادامه بيشتر بشه چون ارام دوسش داشت در كل يكم ادمي بود كه با هر كس مطابق با شخصيتش برخورد مي كرد و در زماني كه لازم بود عين قلدرا رفتار مي كرد و در زمان هاي ديگه مهربون و دلسوز
    عمو ارام
    خيلي پررنگ نبود مي تونست بيشتر باشه البته خود ارام هم گفت كه زياد نمي بينتش ولي خب مي تونه در ادامه رمان حضورش بيشتر بشه چون ارام رو دوست داره بايد دنبالش بگرده و از اونجايي كه بفهمه اشتباهات خودش و خانواده اش باعث اين موضوع شده بايد بيشتر به ارام بپردازه
    زن عموش
    يك ادم منفي در رمان بود كه در عين حال كه سعي مي كرد ظاهر رو خوب نشون بده و اما ارام رو اذيت مي كرد كه نقشش از عمو ارام بيشتر بود
    زند
    يك ادم هوسباز كه براش يكسري چيز ها أصلا مهم نيست ( زن و...)
    ديالوگ ها و رفتارش دقيقا همچين شخصيتي رو نشون مي داد
    رامان
    رامان هم كه به نظر مي رسه كه يكي از كاركتر هاي اصلي رمانه
    در ظاهر سرده ولي در باطن مهربونه و به يكسري چيز ها پاينده بر خلاف برادرش
    تا به اينجاا زياد خواننده وجودش رو حس نكرده ولي قطعا در ادامه بيشتر مي شه
    رامان يكي از شخصيت هاي منم رمانه كه ويژگي ها اخلاقيش در ابهامه
    و از همه مهمتر ارام
    به نظرم ارام بر خلاف غمي كه داره و اونجوري كه داره خودش هي مي گـه يعني ضعيفه اما در پشت پرده شخصيت قوي داره چون گريه نمي كنه زجه نمي زنه، تلاش نمي كنه خودشو بكشه
    و در كنار اين ها هم خجالتيه
    البته خواننده زياد نمي تونه ويژگي هاي أخلاقي ارام رو بشناسه چون حرف نمي زنه و توي بيشتر قسمت هاي مونولوگ ها در حال ابراز ناراحتيشه به نظر مي تونيد بيشتر شخصيتشو نشون بديد.
    اشکالات نگارشی
    یک مشکلی که در سراسر رمان شما به چشم می خورد رعایت نکردن فاصله بین کلمات بود.
    متن : وآواره بودن درخیابان تاریک وخلوت رابه آن ماشین های گرم وسرنشین هایش ترجیح دادم!
    صحيح: و آواره بودن در خیابان تاریک و خلوت را به آن ماشین های گرم و سرنشین هایش ترجیح دادم!
    متن : ازهمین جاگرمایش را باتمام وجودحس میکردم
    صحيح: از همین جا گرمایش را با تمام وجود حس میکردم
    متن : اواسمم
    صحيح: او اسمم
    قسمت ها رعایت نکردنشون باعث میشد بار اول اشتباه بخونم.
    سر هم و جدا نویسی
    می فعل ها باید به صورت جدا نوشته بشن
    میخواهم: میخواهم
    میداد:میداد
    میرفت :میرفت
    میچرخید: میچرخید
    ها هم باید جدا باشه
    سالهای: سالها
    زبانشهایش:زبانهایش
    و این گونه کلمات هم باید جدا نوشته بشن
    همانجا: همان جا
    اینهمه: این همه
    آنقدر: آن قدر
    غلط املايي
    هشم=> حشم
    مضخرف => مزخرف
    افريته=> عفريته
    رئيت=> رعيت
    لشگر=> لشكر
    .سه نقطه و علامت تعجب
    شما در طول رمان از سه نقطه زیاد استفاده کرده بودید درحالی که علامت نگارشی که لازم بود شما به کار ببرید سه نقطه بود، توی این قسمت باید یک ویرایش اساسی رمانتون رو بکنید.(البته هرچی به پست های آخر نزدیک می شدیم این مشکل کمتر شد ولی مشکل ! هنوز پا برجا بود)
    از طرفی همین مشکل برای ! بود که در ادامه براتون چند تا مثال می زنم.( اکثر جاهایی که ! گذاشتید باید . جایگزینشون بشه)
    #پست هفتم
    متن : نیشِ زبانش رامی زند و می رود! درست چندسال است که گریه نکرده ام؟! آهان! دقیق به خاطر دارم! ده سال ! ده سالی که نه سخن گفتم ....نه خندیدم ونه گریه کردم ! مثل یک ربات که هیچ حسی ندارد! فقط گاهی گلویم دردمی گیرد! گاهی سوزش اش عذابم می دهد!
    صحيح :نیشِ زبانش را می زند و می رود؛ درست چندسال است که گریه نکرده ام؟ آهان، دقیق به خاطر دارم، ده سال، ده سالی که نه سخن گفتم، نه خندیدم ونه گریه کردم؛ مثل یک ربات که هیچ حسی ندارد؛ فقط گاهی گلویم دردمی گیرد و سوزش اش عذابم می دهد.
    #پست هشتم
    فقط می خواهم بگذرد ... زودترتمام شود!
    فقط می خوام بگذرد و زودتر تمام شود.
    #پست بیست و دوم
    وسط حرف من نپر!
    وسط حرف من نپر.
    نادرستی زمان افعال:
    شما باید دقت داشته باشید زمان افعالی که در طول جمله استفاده می کنید، با جملات قبلی متناسب باشه
    #پست اول
    به لحظه لحظه ی تلخ گذشته می اندیشیدم و بر سرعتم می افزودم .
    فعل اولی ماضی استمراری دومی ماضی ساده كه این دو باید تناسب داشته باشن .
    اینو ویرایش کنید.
    #پست سيزدهم
    ماشین متوقف می شود و درحیاطِ بزرگی پارک شده است
    ماشين متوقف و در حياط بزرگي پارك مي شود.
    #پست اول
    شهناز: (( واستا بینم ! تا پول ندی ول کُنت نیستم!))
    صحیح: «واستا بینم؛ تا پول ندی ول کُنت نیستم.»
    در بعضي قسمت ها از چند تا علامت نگارشي استفاده كرديد.
    # پست پنج
    به یک دخترِ یتیمی که از شانسِ بد اش لال هم شده!!!
    # پست سه
    باتحقیرکردن منی که هیچ برایم نمانده است ؟!!
    متفرقه
    شخصی که بااین لقب صداش میززن به معنای ببر در قسمتي از من شما اين جمله روي داخل پرانتز نوشتيد كه بهتر بود وسط رمانتون نمي نوشتيد و به صورت يك پاورقي اون رو عنوان مي كرديد.

    باورپذیری
    در كل باورپذيري رمانتون مشكل نداشت اما مي خوام يك نكته رو بگم .
    ارام اگه گوشي داشته باشه به راحتي جاش معلوم مي شه و عموش بايد پيداش مي كنه حالا ما در نظر بگيرم نداشته يا گم شده در هر صورت شما بهتره در ادامه به اين موضوع اشاره كنيد.
    و اين كه بهتره عموش بعد از مدتي كه توي اين خونه ست پيداش كنه چون دوربينا خيابون ها چك بشه معلوم مي شه به كدوم سمت رفته و...
    جوري نشه كه در انتها رمان عموش پيدا بشه !

    عضو آزمايشي شورا نقد انجمن
    IMG_1828.JPG
     

    shaghayegh_h96

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/03
    ارسالی ها
    918
    امتیاز واکنش
    45,027
    امتیاز
    901
    سن
    28
    محل سکونت
    شیراز
    به نام مهر آفرین مهر گستر
    نقد رمان همنشین صخره ها
    نام رمان:
    نام انتخابی شما تکراری و شبیه نام رمان های دیگه نیست که این خودش یک امتیاز مثبت به حساب میاد، نام رمان باید به گونه ای باشه که در نگاه اول خواننده رو جذب کنه و به نظرم نام "همنشین صخره ها" این خاصیت رو داره تا خواننده ترغیب به خواندن رمان بشه.
    این نام همخوانی خوبی با موضوع رمان و ژانرش داره. حس می کنم این نام رو با دقت انتخاب کردید، چون یه رمان با توجه به نامش هست که خوب شناخته میشه مخصوصا اگر نام تکراری و شبیه نام رمان های دیگه نباشه بیشتر در ذهن خواننده می مونه.
    جلد رمان:
    رمان جلدی نداشت، بهتر بود بعد از پست۱۵ درخواست جلدی مناسب با نام، موضوع و ژانر رمان می دادید. فکر می کنم اگر در طراحی جلد از رنگ های خاکستری و ابی تیره استفاده بشه و حضور یک دختر در کنار دریا یا صخره ها، البته بهتره که پشت دختر به تصویر باشه، میتونه حس رمان رو به خواننده منتقل کنه. البته خود طراحان عزیز نگاه دانلود به خوبی از پس طراحی جلدها برمیان و من فقط توصیه کردم.
    خلاصه:
    خلاصه کمی طولانی بود و به نظرم لازم نبود یه سری از اتفاقاتی که در رمان می افته رو بنویسید.
    پیشنهاد می کنم کمی خلاصه رو کوتاه تر کنید،به نظرم قسمت اول خلاصه رو نگه دارید و بقیه رو حذف کنید.
    مثال:
    قصه از زبان دخترداستان روایت میشود که با خانواده ی عمویش زندگی میکند.
    دختری که درسن کم ،خانواده اش را به قتل می رسانند وقدرت تکلمش را ازدست میدهد.
    به خاطر اتفاقاتی که در خانه ی عمویش رخ میدهد، تصمیم میگیرد ...
    فکر می کنم لازم نیست در مورد تصمیم شخصیت اول داستان بگید، این طوری خواننده کنجکاو میشه تا بدونه که قراره چه تصمیمی بگیره و این کنجکاوی باعث میشه تا ترغیب به خوندن رمان بشه.
    هم چنین لازم نیست حتما در مورد نام رمان در خلاصه توضیح بدید(دختری که همیشه همنشینِ آدمهایی میشود که ازجنس سنگ اند!آدمهایی که انگارقلبشان یخ زده...انگارچیزی از انسانیت نمی دانندو...)
    وقتی خواننده رمان رو بخونه متوجه میشه که چرا شما این نام رو انتخاب کردید و بهتر درکش می کنه. اما در خلاصه یک سری مشکلات نگارشی وجود داره که در"علامت و اشتباهات نگارشی" براتون توضیح میدم.
    مقدمه:
    اول یه سوال:مقدمه رو خودتون نوشتید؟
    به نظرم تا حدودی مقدمه با نام و اتفاقات توی رمان همخوانی داره اما می تونست گنگ تر و سوال برانگیز تر باشه،هم چنین به نظرم کمی شبیه قسمت دوم خلاصه است فقط با کلمه های کمی متفاوت تر! مقدمه یـک رمان هم مهمه، و باید طوری بنویسید که در عین این که با رمان مطابقت داشته باشه چیزی رو لو نده.
    اگرچه از مقدمه شما نمی شد فهمید قراره چه اتفاقاتی در رمان بیوفته ولی میشه حدس زد که اون صخره های که به چند مدل اشاره کردید می تونه ادم های بی احساس یا سنگدل باشه.
    در مقدمه تون یک سری مشکلات نگارشی وجود داره که در"علامت و اشتباهات نگارشی"براتون توضیح میدم.
    شروع:
    شروع زیاد جدید و متفاوت نبود و من در چند رمان که از فرار دختر داستان شروع شده بود،خوندم. به نظرم می تونستید شروع هیجان انگیز تری بنویسید. مثلا از موقع حضور ارام در خونه ی شهناز، این باعث میشه تا خواننده کنجکاو بشه که چرا و به چه علت ارام تو خونه ی ادمی مثل شهناز است و چطور گرفتار شده. و یا شروع رمان با ایده ای دیگه از خودتون. این روزها خواننده ها دنبال رمان های هستید که می کنند با فکر و ایده های متفاوت نوشته شده، و وقتی اول نگـاه دانلـود رو می خونند و فکر می کنند که شاید تکراری باشه. ممکنه که رهاش کنند.
    سیر داستان:
    اتفاقات رمان کند نیست و تا حدودی فراز و نشیب داره اما کمی سرد نوشته شده، شما می تونستید اتفاقات رو طوری بنویسید که کشش خواننده برای خوندن رمان بیشتر بشه ، اما تا حضور رامان در رمان، همه چیز انگار سرد و یه جورایی بی روح است . اما بعد از ورود رامان انگار روح تازه ای به رمان تزریق میشه و داستان جنبه ی جالب تری به خودش می گیره. که این هم می تونه برای خواننده جالب باشه.

    نثر داستان:
    شما از نثر ادبی در رمانتون استفاده کردید که خوشبختانه تا جایی که تایپ کرده بودید یکنواخت بود و این خیلی خوبه که نثر رمانتون تغییر نکرده. چون باعث ارتباط بهتره خواننده با داستان میشه. و امیدوارم که در ادامه هم به همین منوال ادامه بدید.
    زاویه ی دید:
    شما از اول شخص و قسمت کوتاهی از سوم شخص برای نوشتن رمان استفاده کردید که اول شخص مورد پسند خیلی از خوانندگان مجازی هست، اما رمان هایی هم هستند که با سوم شخص هم نوشته میشن و موفق هستند . بهتر بود از یک زاویه ی دید استفاده می کردید .چون اون قسمتی هم که از سوم شخص استفاده کردید خیلی کوتاه بود.
    ژانر رمان:
    ١_عاشقانه: این ژانر هنوز در رمان زیاد دیده نمیشه اما تا حدودی میشه حسش کرد، که فکر می کنم قراره در ادامه بیشتر بشه و شاید کاراکتر های اصلی عاشق بشن و عشق رو تجربه کنن که با این ژانر همخوانی داره و بیشتر خواننده می تونه شا
    هد ژانر عاشقانه باشه.
    ۲_اجتماعی: فکر می کنم تا حدودی این ژانر هم در رمان شما دیده میشه،اما به نظرم باید بیشتر نمود پیدا کنه و این موضوع شکافته تر بشه ،قطعا بیرون خونه های امنمون چیزهای خوبی انتظار یک دختر تنها، بی پول و لال رو نمی کشه. و ما با وجود داشتن مردان و زنان باغیرت، دیدیم و شنیدم کسانی هستند که بخاطر پول هر کاری می کنند و براشون زندگی دیگران اهمیتی نداره و این میتونه تا حدی در ژانر اجتماعی جای بگیره.


    ایده رمان:
    ایدهتون جدید نبود. من قبلا رمان هایی با موضوع فرار دختر از خونه اش، خوندم. اما یک سری اتفاقات در رمانتون نو بود. ما خیلی رمان با موضوع ازدواج اجباری داریم که نویسنده به مدل های مختلف نوشته، که همین هم باعث شده با وجود داشتن این همه رمان ازدواج اجباری، باز هم خوانندگان طرفدار این نوع رمان باشند.
    رمان همنشین صخره هم می تونه با قلم شما جلوه ای جدید بگیره و اتفاقاتی درش رقم بخوره که خواننده اون رو طلب کنه. در رمان شما هم یک ازدواج اجباری داشت رقم می خورد، وقتی که سوگل از رامان خواست تا به نریمان بگه که ارام رو دوست داره! من و مطمئنم خیلی دیگه از خوانندگان اون لحظه فکر کردیم که شاید رامان قبول کنه که این طور نشد، هم چنین من از قسمتی که رامان قصد داشت تا ارام رو فراری بده و نریمان رسید و گفت که شنیده رامان عاشق ارام شده، اما رامان زیرش زد. خیلی خوشم اومد این متفاوت از بقیه رمان ها بود چون من خودم چند رمان این مدلی خوندم که پسر یا دختر اول میگه حاضر نیست نقش عاشق رو بازی کنه اما توی موقعیتش که قرار می گیره انگار تسلیم میشه که در رمان شما این اتفاق نیوفتاد. امیدوارم شما بتونید با قلمتون اتفاقات غیر پیش بینی این چنینی دیگه ای رقم بزنید چون اگر خواننده بتونه رمان رو پیش بینی کنه دیگه براش جذابیتی نداره.
    علامت و اشتباهات نگارشی:
    شما در خلاصه،مقدمه و درطول رمان بجای استفاده از نقطه، ویرگول، علامت تعجب و... از سه نقطه(...) استفاده کردید که این کاملا اشتباه است و باید موقع ویرایش درستش کنید.
    پیشنهاد می کنم آیین ویرنا رو مطالعه کنید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    در بعضی از جملات شما فاصله ی درست بین کلمات رو رعایت نکردید که این باعث بد خوانی میشه.
    مثل:صدای معترض دختری که حالا می فهمم فرنازنام دارد بلندمی شود:(پست ۷)
    در این جا باید بین "فرناز" و"نام" فاصله بذارید تا بهتر و روان تر خونده بشه.
    تااوراازپادرآورد(پست ۸)
    این جمله اصلا فاصله بین کلماتش رعایت نشده.
    صحیح:تا او را از پا درآورد.

    قراراست مراباخودکجاببرد؟ ←قرار است مرا(من را) با خود کجا ببرد؟
    باید کلمه ی"مرا" به طور صحیح نوشته بشه، همچنین فاصله بین کلمات هم رعایت نشده.
    « بیا عزیزم لباست آمادَست !» ←در این جمله "آمادَست" باید صحیح (اماده است) نوشته بشه.
    همه جا ! حتی اگر ده تا ژاکت روی هم بپوشم!← چون نثرتون ادبیه بهتره که به جای"تا" از "عدد" استفاده کنید.
    در چند جمله غلط املایی داشتید که بهتره ویرایش بشه.
    مثل:
    دست دیگرم توسط همان دختر افریته کشیده می شود.
    افریته ← عفریته
    (پست۱۳)همان زمان هایی که اربـاب رئیتی بود!
    رئیتی ← رعیت
    (پست٢۶)و گرنه این عمارت و تمام خدمه و هشم و هرچی که هست
    هشم ← حشم
    بهتره که این جملات رو هم ویرایش کنید.
    (پست۱۷)وبرای لحظه ای همه نگرانی های دنیا، آوار شد برسرم← وبرای لحظه ای همه ی نگرانی های دنیا، بر سرم آوار شد.
    (پست۱۸)دست اش را سمت(به) صورتم می آورد.
    "به" از جمله حذف شده.
    (پست۲۷)چگونه این ننگ را بر دانم(دامنم) می زد؟!

    "می" فعل های مضارع باید جدا نوشته بشه، که البته من بیشتر در خلاصه و مقدمه دیدم و در طول رمان کمتر بود.
    میکردم←می کردم
    میچرخید←می چرخید
    میتوانم←می توانم
    میرقصید←می رقصید
    میرفتم←می رفتم
    نمیتوانست←نمی توانست
    این کلمه ها بهتره که جدا نوشته بشه.
    همینطور←همین طور
    هیچوقت←هیچ وقت
    اینگونه←این گونه
    اینهمه←این همه
    یکباره←یک باره
    همصحبت←هم صحبت
    بیحوصله←بی حوصله
    و
    چرخها←چرخ ها
    صندلیها←صندلی ها
    مهمانها←مهمان ها

    دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    در رمانتون دیالوگ ها کم بود و خب این دلیلش می تونست بخاطر این باشه که شخصیت اصلی داستان(ارام) نمی تونست صحبت کنه و بیشتر رمان مونولوگه، فکر می کنم هر کسی در جایگاه خودش در رمان، دیالوگ های مناسبی داشت و نوع صحبش باهاش همخوانی داره، اما می تونست دیالوگ ها رو با دقت بیشتری انتخاب کرد تا همون مقدار کم باعث تاثیر بیشتر در ذهن خواننده بشه.مونولوگ ها هم نظرم تا حدودی به جا بود و تقر
    یبا همه ی چیزهایی که لازم بود رو بیان کردید اما وقتی خیلی مونولوگ باشه ممکنه خواننده رو کسل کنه.
    توصیف:
    ١_مکان: زیاد مکان های موجود در رمانتون رو توصیف نکردید و این باعث میشه که خواننده نتونه مکان ها رو در ذهنش مجسم کنه و شاید ارتباط خوبی با رمان نگیره.البته در به چند مورد مثل، پله های مدور خونه ی نریمان و تا حدودی خونه ی شهناز رو توصیف کردید ولی این کافی نیست و بهتره که توصیفات بیشتر باشه. البته لازم نیست همه چیز رو یک باره توصیف کنید وقتی توصیف به مرور باشه بیشتر هم در ذهن خواننده می مونه.
    ۲_احساسات: در این مورد خوب عمل کردید و احساسات ارام رو به خوبی بیان کردید. و به نظرم خواننده می تونه راحت با ارام احساس همدردی کنه و حس های که اون توی موقعیت های مختلف داره رو درک کنه. در مورد کاراکتر های دیگه هم خوب بود و میشه گفت تا حدودی درست بود و حس های اون ها، اگرچه ادم های بی احساس یا به قول شما سنگی یا قطبی بودند، قابل لمس بود.
    ۳_چهره: توصیفاتتون خیلی کم بود اگرچه به چشم های رامان، نریمان و یا تا حدودی تیپ پسر عموی ارام رو گفتید ولی خیلی کم بود و می تونست بیشتر باشه. مثلا در مورد چهره ی ارام چیز دقیقی نگفتید و فقط گفتید که ارام زیباست. بهتره بیشتر توصیفش کنید تا خواننده هم بتونه اون رو در ذهنش مجسم کنه و این باعث درک بهتر خواننده میشه. البته لازم نیست همه چیز رو به یکباره بگید مخصوصا ارام که زیاد هم از اینه خوشش نمیاد ولی می تونید اشاره هایی بکنید.
    ۴_حالت افراد: نسبتا حالت ها رو خوب بیان کردید مخصوصا حالت های ارام که چون نمی تونه حرف بزنه حالت ها رو رفتارش بیشتر به چشم میاد و با رفتارش داره رمان رو پیش می بره،ولی حس میشه ارام سرده که فکر میکنم بهتره روی انتخاب رفتارها و حالت هاش دقت بیشتری بکنید. با این که تازه رامان وارد ماجرا شده ولی تا حدودی رفتارهاش خوب و قابل لمس بود.

    باور پذیری:
    باور فرار یک دختر از خونه اش زیاد سخت نیست و همه ی ما می دونیم یه دختر تنها بیرون از خونه، چیزهای خوبی انتظارش رو نمی کشه و ممکنه هر اتفاقی براش رخ میده و حتی مثل ارام گیر ادم های بی احساسی بیوفته که فقط به فکر منافع خودشون هستند و حاضر هستند دیگران رو له کنند. پس به نظرم اتفاقاتی که در رمان رخ میده باور پذیره .فقط امیدوارم ادامه ی رمان هم همینگونه باشه و همچنین علت مرگ پدر و مادر ارام مشخص بشه.
    شخصیت پردازی:
    ارام دختر اروم و ظاهرا سردیه که اتفاقات زندگیش میشه گفت اون رو این طوری کرده، با توجه به اتفاقات،خب به نظر قابل باور میرسه که ارام قدرت تکلمش رو از دست بده و فکر می کنم شخصیت پردازیش خوب بوده و میشه اون رو باور کرد اما میتونستید شخصیت ارام رو کمی با اراده تربسازید . اما حس می کنم اگر ارام کمی امیدش به زندگی بیشتر باشه و برای ادامه زندگی تلاش بیشتری بکنه بهتره، چون اون حس سردی که در رفتار ارام وجود داره ممکنه یه نا امیدی و حس بد رو خواننده منتقل کنه. رامان با توجه به حضور کمش در داستان، و این که هنوز اطلاعات دقیقی در موردش به خواننده داده نشده اما میشه گفت بخاطر اتفاقی که برای مادرش افتاده شخصیتش خوبه، ولی هنوز خواننده نمی تونه باهاش ارتباط برقرار کنه اما این رفتار های غیر قابل پیش بینیش برای خواننده جذابه و اون رو می تونه به یه ادم خاص در رمان تبدیل کنه. ولی فکر می کنم اگر کمی بیشتر به بقیه ی کاراکتر های رمان (نریمان_سوگل_شهناز_...) پرداخته بودید بهتر بود.

    سخنی با نویسنده:
    دوست عزیز، امیدوارم که از انتقادات من ناراحت نشده باشید، و همواره به نوشتن ادامه بدهید.
    shaghayegh_h96
    سپاس!

    عضو آزمایشی شورای نقد انجمن نگاه
    68853
     

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نقد رمان همنشین صخره ها

    ***

    سلام و خسته نباشيد .

    اسم:
    نام رمان شما همنشین صخره ها بود. اولین چیزی که با این اسم به ذهن خواننده خطور می کنه، یه ادم قوی و محکمه. کسی که در مقابل باد ها و طوفان های زندگیش مثل یه صخره ساکت و صامت ایستاده. من کمی جستجو کردم، رمانی با اسمی شبیه رمان شما وجود نداشت، پس می تونیم بگیم که یه اسم جدیده و استفاده از واژه ی صخره، یه حس جالبی رو تو خواننده ایجاد می کنه و باعث ترغیب خواننده به خوندن رمان می شه، اما وقتی با خلاصه مواجه می شه، اون حس مثبت کنار می ره و جای استحکام و استواری، واژه ی سنگدلی توی ذهن خواننده تداعی می شه و با وجود این، خواننده به دنبال فهمیدن دلیل این تناقض، جذب رمان میشه.


    جلد:
    در حال حاضر و ظاهرا هنوز درخواستی برای جلد رمانتون ندادین. بهتون توصیه می کنم که در این مورد، حساسیت بالایی به خرج بدید.
    عکس شخصیت های اصلی یه رمان، به هیچ عنوان به جلد حرفه ای برای اون نیست. ترکیب چند تصویر در هم دیگه باعث شلوغی جلد می شه و استفاده از رنگ های ناهماهنگ یا برعکس رنگ های کاملا شبیه هم، می تونه به زیبایی جلد لطمه بزنه. توصیه می کنم با توجه به نام رمان و ژانر هاتون، عکسی رو انتخاب کنید که فردی بین صخره ها و کوه ها در شب و تاریکی تنها مونده باشه یا با سرچ کردن واژه ی صخره و دریا، عکس دریا ی طوفان زده ای که خودش رو با قدرت به سنگ ها می کوبه پیدا کنید و با فونت و افکت های مناسب، جلد مورد نظرتون رو بسازید.


    خلاصه:
    خلاصه ی رمان شما، به یه جمله ی معمول شروع شد. دختری که با خانواده ی عمویش زندگی می کند. شروع هر چیز برای خواننده تاثیر به سزایی داره و شروع خلاصه ی شما، یه شروع قدیمی بود که قبلا هم دیده شده. اما در سطر بعد، با گفتن به قتل رسیدن خانواده، ضربه ای به خواننده زدید که براش علامت سوال ایجاد می شه و این همون نقطه ی قوت خلاصه ی شماست. البته، نکته ای هم در این بین وجود داره. توی این دو خط، از جمله ها و واژه های معمول استفاده کردید و زیاد با متنتون بازی نکردید... در صورتی که چنین داستانی با یه ذره بازی با متن خلاصه ی خیلی خوبی از اب در میاد. پس توصیه می کنم حتما روش کمی کار کنید و جمله بندی هاتون رو کمی تغییر بدید.
    بعد از این دو سطر، شروع می کنید به تعریف کردن یه داستان. دلیل دختر داستان برای رفتن از خانه ی عمو، اتفاقات و مشکلاتی که براش پیش میاد، همنشینی با ادم هایی که از جنس سنگ هستنن و ... در واقع سه خط پایانی خلاصه ی شما، جزئی از روند داستان اصلی تون بود که خواننده احتیاجی به دونستنشون نداشت. در واقع حکم یه سری توضیحات اضافه رو داشت که بعضا می تونست خارج از حوصله ی خواننده باشه. به همین خاطر، نهایتا بهتره که علاوه بر تغییر یه سری از جمله بندی ها در دو خط اول، بعی جملات سه خط بعدی رو هم حذف کنید یا تغییر بدید.


    مقدمه:
    شما قسمتی از متن داستان رو در پست معرفی و مقدمه ی دیگه ای در پست شروعتون گذاشتید. با این که هر دوشون به نوعی مقدمه محسوب می شن، اما متنی که در شروع رمانتون و در پست سوم گذاشتید مقدمه ی درست تریه. البته گذاشتن قسمتی از متن مشکلی نداره، نویسندگان دیگه ای هم بودن که این کار رو انجام بدن، منتهی درباره ی متنی که انتخاب کردین باید چند مورد رو بگم.
    چون هنوز در پست معرفی رمان بودیم ،گذاشتن چنین متن نسبتا بلندی باید هدفمند تر باشه. ده خط مونولوگ یکپارچه بدون هیچ دیالوگی که بیشترش هم توصیفه، چندان انتخاب هوشمندانه ای نیست. در واقع شاید فقط یک خط اخر بتونه خواننده رو جذب کنه و 9 خط باقی مونده بیشتر عامل دافعه محسوب می شه. توصیه میکنم اگه قصد دارید همچنان قسمتی از متن داستان رو در پست معرفی قرار بدید، حتما بخش دیگه ای رو انتخاب کنید که هیجان و علامت سوالش بیشتر باشه و بتونه خواننده رو بیشتر نسبت به رمان کنجکاو کنه و همچنین دارای دیالوگ باشه!
    و حالا در مورد مقدمه ی اصلیتون در پست شروع باید بگم گـه متاسفانه ایراداتی رو داشت... بعضی از علائم نگارشی اشتباه بودن و وجود سه نقطه های مکرر باعث می شد که خواننده از خوندن متن خسته بشه. برای مثل، دو خط ابتدایی باید به این صورت علامت گذاری می شد:

    (همنشین میشوم باصخره ها ! [؛] باقلب هایی ازجنس سنگ ... سخت و محکم ! [،] خالی از احساس ... صخره های قطبی ! [بدون علامت] که همیشه یخ زده اند ... [؛] همچون کوه هایی که هیچگاه نمی ریزد [...] !)

    ادامه ی متن مقدمتون هم باید به همین صورت ویرایش بشه. همین طور که می دونید، استفاده از علائم نگارشی درست باعث سهولت درک متن و روان خوانی اون می شه. نکته ی بعدی در مورد محتوای مقدمتون هست. در واقع، مقدمتون به نوعی متن بهتر و هوشمندانه تری برای 3 خط انتهایی خلاصتون بود. پیشنهادم اینه که این متن رو جایگزین اون سه خط انتهایی بکنید. مقدمه متنیه که بیشتر خواننده رو از نظر احساسی درگیر می کنه و پلی بین خلاصه و شروع هست. باید بتونه حال و هوای داستان رو به خواننده انتقال بده و کمی از احساسات شخصیت ها رو به اشتراک بزاره. مقدمه ی شما مثل خلاصتون با این که با ژانر هاتون هماهنگ هست اما نمی تونه اون تاثیر لازمه رو روی خواننده بزاره.


    شروع:
    شروع شما، غمگین و اروم بود. ارام داره تو کوچه می گرده و وارد یه قهوه خونه می شه که در اونجا بهش تهمت دزدی زده می شه و...
    شروع مناسب برای هر رمان با هر ژانری، شروعیه که خواننده رو میخکوب کنه. سوالی توی سرش بندازه که چی شد؟ خبره؟ چه اتفاقاتی داره میوفته؟ که البته تو ایجاد این پرسش ها خلاصه و مقدمه هم دخیل و مهم هستن. شروع شما، با این که شروع متوسطی بود، اما به این خاطر که در خلاصه درباره ی اتفاقاتی که باید بیوفتن توضیح داده شده بود نتونست اون میزان تاثیر لازمه رو روی خواننده بزاره. بدون خلاصه و مقدمه، خواننده به این فکر می کنه که اصلا چرا باید ارام از خونه فرار کرده باشه؟ چرا گیر افتاده؟ چرا اشاره ای نمی کنه؟ چه اتفاقی قراره براش بیوفته و... اما با وجود خلاصه و مقدمه ای که تمام این سوال ها رو از قبل پاسخ دادن، این اتفاقات نمی افتن. بهتره که علاوه بر ویرایش خلاصه و مقدمه، شروعتون رو هم ویرایش کنید. سعی کنید هیجان و گره های اون رو افزایش بدید. طوری که خواننده از فرط کنجکاوی نتونه سرش رو از روی مانیتور کنار ببره.



    ژانر:

    شما دو ژانر عاشقانه و اجتماعی رو برای داستانتون استفاده کردین. ژانر عاشقانه در رمان شما در اواخر صفحه ی دوم و کل صفحه ی سوم به چشم می خوره. از خواب ارام شروع تا به انتهایی که الان در اون حضور داریم. این روز ها، حجم رمان های عاشقانه بسیار زیاد شده و خیلی از جنبه های عشقی و اعترافات و احساسات برای خواننده تکراری و معمولی جلوه می کنن؛ اما در کمال شگفتی و خوشحالی، عاشقانه های رمان شما این حس کلیشه ای رو به خواننده منتقل نمی کردن و به راحتی اون رو جذب داستان و متن می کردن. این یه نقطه ی مثبت خیلی بزرگه که در اینده هم میتونه رمان های شما به سمت درجات بالاتر سوق بده.
    اما در مورد ژانر اجتماعی، ضعیف تر عمل کردین. در واقع شاید فقط چند پست ابتدایی داستانتون مربوط به ژانر اجتماعی بشه. البته داستان و ایده ی شما بر اساس یه معضل اجتماعیه، ولی بر عکس ژانر عاشقانه، نتونستین اون رو به خوبی به نمایش بزارین. البته داستانتون هنوز در صفحه ی چهارمه و می شه حدس زد که در ادامه این ژانر دیده بشه، اما تا به اینجا اثر برجسته ای ازش نبوده.
    ژانر اجتماعی به مشکلات جامعه و مردم می پردازه. اعتیاد، قاچاق، سنت ها و هنجار های نادرست، روابط نادرست جوان ها و نوجوان ها، مصرف گرایی، مد های نادرست،فقر،کودکان کار، فرهنگ سازی هایی مثل حفظ محیط زیست وکتاب خوانی و... می تونید به هر کدوم از این موارد بپردازید و اون ها رو در رمانتون گسترش بدید. در غیر این صورت و اگر جایی در رمانتون برای این مسائل نیست، پیشنهاد می کنم حتما نام اجتماعی رو از داستان حذف کنید.


    ايده:
    متاسفانه تا به حال به اون اندازه پیش نرفتین که بشه به راحتی ایدتون رو شناسایی کرد، پس من فقط بر اساس پست های گذاشته شده برسی می کنم. ایدتون تا به اینجا، دختری بود که به دلیل اذیت و ازار های پسر عمو و زن عموش از خونه متواری می شه. تصادفا با فردی اشنا می شه که در کار خلافه و اون ها هم اون رو به عنوان خدمتکار زندانی می کنه و بعدا پاش به خونه ی بزرگ تری باز می شه و مردی در اون خونه دنبال دختر داستانه و دختر مدام از اون فرار می کنه و به دنبال ناجیه که برادر اون مرد می رسه و ظاهرا قراره نجاتش بده.
    این ایده، متاسفانه در رمان های دیگه ای هم دیده شده. شاید موارد ریزی متفاوت باشن، اما ایده و داستان کلی قبلا هم چند بار دیده شده. این به خواننده این حس رو می ده که قرار نیست در رمان اتفاق جدیدی بیوفته و همه چی راحت و قابل حدسه. البته این ممکنه اشتباه باشه و قرار باشه داستان در ادامه به کل تغییر کنه چون همون طور که گفتم هنوز در ابتدای صفحه ی چهارم هستیم و داستان به اون صورت پیش نرفته. ولی اگه قراره به همین روند ادامه پیدا کنه، بهتون توصیه می کنم سعی کنید با اتفاقات جدید و دیالوگ و مونولوگ های نو و تازه داستان رو از رمان های دیگه متمایز کنید... می تونید از صفحه ی حوادث روزنامه ها، داستان های مجلات، اتفاقات و شایعاتی که در اطرافتون می بینید استفاده کنید و داستان رو متفاوت کنید.


    سير:
    مثل ایده، به دلیل پیش نرفتن داستان به اندازه ی کافی نمی شه نظر مطمئنی در این بخش داد، اما خوشبختانه سیرتون تا به اینجا سیر مقبولی بود. اتفاقات و فراز و فرود های داستانتون باعث می شدن که خواننده احساس یکنواختی نکنه و سوال ها و گره هایی که در داستان قرار دادید می تونه برای خواننده جذابیت رو ایجاد کنه. نکته ی اصلی اینه که بتونید همین سیر و روند رو تا انتهای داستان حفظ کنید و وارد رکود یا صعود یکنواخت نشید.

    شخصيت :
    یه نکته ای که در مورد رمانتون هست، در مورد شخصیت پردازیتونه. متاسفانه، به اندازه ی کافی شخصیت هاتون شناخته شده نیستن... البته یه سری خصوصیات برای اون ها مشخص کردین، اما هنوز قابل درک نشدن و نمیشه اون ها رو باور کرد. هنوز نقص هایی در اون ها پیدا می شه.
    ارام: دختر افسرده و ضعیفی که نمی تونه کاری برای زندگی خودش بکنه و به تازگی هم عاشق شده. عاشق فردی که هر معجزه ای در موردش قابل باوره الا عشق!
    رامان: به احتمال خیلی قوی شخصیت اصلی مرد که خودش رو به خاطر اتفاقی که برای مادرش افتاده مقصر می دونه و از بی بند و باری برادرش متنفره!
    نریمان: یه فرد عیاش که به طرز عجیبی تو خونه می مونه و زیاد بیرون نمیره.
    سوگل: همسر نریمان که هرکاری می کنه نمی تونه جلوی شوهرش رو بگیره!
    این 4 نفر، افرادی بودن که بیشتر از دیگر شخصیت ها در رمانتون نقش داشتن و خواننده چیز بیشتری در مورد شخصیتتشون می دونست. در صورتی که رمانتون کاراکتر های فرعی دیگه ای هم داشت. شهناز، فرشته، رعنا، هیراد، زن عمو، عمو و... و نکته ی منفی این بود که همین 4 نفر هم به اندازه ی کافی شناخته شده نبودن! خواننده هنوز با اون ها ارتباط بر قرار نکرده بود و نتونسته بود با اون ها حس همزاد پنداری پیدا کنه. این می تونه یه ضعف بزرگ برای رمان باشه. چون برای هر نویسنده، این شخصیت ها هستن که داستان ها رو می سازن.
    البته نکته ای که درخور توجه هستش، اینه که مثل دو مبحث قبلی، ممکنه این مشکل هم به علت پیش نرفتن رمان به اندازه ی کافی باشه؛ نه اشتباه فردی شما... ولی بهتره در هر دو صورت روی شخصیت پردازی خیلی بیشتر کار کنید.


    ديالوگ و مونولوگ:
    شخصیت اصلی شما، قدرت تکلم خودش رو از دست داده. حرفی نمی زنه و تمایلی هم به ارتباط نشون نمی ده. دیگر شخصیت ها هم حرف هاشون کمه و چیزی جز مکالمه های عادی و روزمره بین گفتگوهاشون دیده نمی شه. دیالوگ های یه رمان، یکی از راه های برند سازی نویسنده و تبلیغ رمانه. رمانی که شخصیت های اون از دیالوگ ها و جمله های خاص استفاده می کنن، در ذهن خواننده ماندگار می شه و این سبک نوشتن در فکرش می مونه و زمانی که ازش می خوان رمانی معرفی کنه، به رمان و اثر های شما اشاره می کنه. پس بهتره خیلی روی گفتگوی شخصیت ها کار کنید. تاپیک های دیالوگ ماندگار و کاریکلماتور می تونه در این زمینه به شما کمک کنه.
    اما مونولوگ های داستانتون که شامل عواطف و احساسات شخصیت هست به زیبایی نوشته شدن و خواننده رو جذب خوندن ادامه می کنن. معمولا خوندن مونولوگ برای خیلی از خواننده ها جذاب نیست، اما با توجه به شرایط شخصیت اصلیتون به خوبی تونستین با مونولوگ نویسی خواننده رو جذب قلم بکنید و این یه نقطه ی قوت برای شما و رمانتونه.


    توصيفات :
    مکان : توصیف مکان، یکی از بخش هایی بود که در رمانتون مشکل داشت. در یک فیلم، تصاویر، نور پردازی و استودیو و... باعث میشن که خواننده با چشم های خودش فضا رو ببینه و نیازی به توصیف نداشته باشه، اما در نگـاه دانلـود، این فقط کلمات هستن که به خواننده کمک می کنن تا فضا ها و مکان های استفاده شده رو درک کنه. پس توصیفات مکان باید در عین نا محسوس بودن کامل باشه که در رمان شما هیچ کدوم از این دو مورد رعایت نشده بود. توصیفات ناقص بودن. ما از عمارت نریمان چیزی جز ظروف و تابلو فرش و مبل ها و پرده های سرمه ای نمی دونیم که این سه مورد هم که اشاره کردین پشت سر هم و در یک پست بودن. این باعث میشه که توصیفات در عین ناقص بودن در ذهن خواننده فرّار باشن. شما می تونستید این توصیفات رو نا محسوس و دقیق تر بیان کنید. برای مثال، (به سمت پنجره می روم و پرده های سرمه ای سلطنتی را کنار می زنم. به حیاط خیره می شوم و...) این سبک توصیف ها، هم از حوصله ی خواننده خارج نیست و هم در ذهنش می مونه. بهتره روی توصیف مکان کار کنید چون مکان های زیادی برای توصیف کردن دارید.
    حالت: توصیفات حالت در رمان شما کم بودن. وصیف حالت، شامل شکل و شمایل و استایل شخصیت ها میشه. نوع حرف زدن، تیک های عصبی، شیوه ی راه رفتن، سبک لباس پوشیدن، طریقه ی ایستادن و... همه ی این ها جزء توصیف احساس محسوب میشن. اما در رمان شما، برای مثال زمانی که رامان با نریمان دعوا می کرد مشخص نبود که هر کدوم چه فرمی دارن. دارن چه طور داد میزنن یا ایا حرکت های عصبی مثل تکان دادن دست ها در هوا یا ریتم گرفتن با پاها یا پرش ابرو دارن یا نه! این توصیفات، باعث می شن تا صحنه ها و اتفاقات در داستانتون باور پذیر تر و گیرا تر باشه.
    ظاهر: توصیفات ظاهر در رمانتون خوب بودن. در هر صحنه ای، یه پیش نمایش هر چند کوچیک به ذهن خواننده می دادید و خوشیختانه اون ها رو نا محسوس و قسمت به قسمت انجام میدادید. این روند رو حفظ کنید و به بقیه ی توصیفاتتون هم منتقل کنید، چون خیلی به جذابیت رمانتون کمک میکنه.
    احساس : توصیفات احساس هم در رمانتون مثل توصیف ظاهر خوب و قابل لمس بودن. احساس ترس، سرافکندگی، نفرت، خوشحالی، عشق و دیگر حالت ها در رمانتون به خوبی به نمایش کشیده شده بودن. این میتونه به خواننده کمک کنه تا بهتر شخصیت رو بشناسه. البته هنوز باید در بخش شخصیت پردازی روی این مورد کار کنید. چون میزانش کمه، اما از نظر کیفی مناسب و ایده آل ـه.


    نثر:
    نثر شما ادبی بود. نثری این روز ها کمتر توسط نویسنده ها انتخاب میشه و با موضوعات خاصی سازگاره. معمولا نویسنده ها میترسن که از این نثر استفاده کنن، چون میگن باهاش راحت نیستن و خواننده ها این نثر رو دوست ندارن، اما در واقع این هنر نویسندس که نثر ادبی رو روان و شیوا بنویسه و این امر، در رمان شما به درستی انجام شده! خوانننده اصلا احساس خستگی یا غریبی با متن نمی کنه و به راحتی با اون ارتباط بر قرار می کنه. توصیه می کنم همین ریتم رو تا انتها حفظ کنید.


    زاويه ديد:
    شما در رمانتون از دو زاویه ی دید و سه راوی استفاده کردید. زاویه های اول شخص و سوم شخص و راوی های ارام، رامان و دانای کل. البته قسمت دانای کل خیلی کم و در حد چند خط بود، اما همون هم هنر شما رو در نوشتن این زاویه نشون داد. از طرفی، با این که من از اینده ی داستان خبر ندارم، اما تا به اینجا چندان به راوی رامان احتیاجی نبود. فقط در یک صحنه از اون استفاده شد. به همین خاطر، بهتره که حتما همون صحنه رو هم به جای رامان از زبون دانای کل بنویسید. چون دو زاویه ی اول شخص حرکت چندان حرفه ای نیست.


    علائم نگارشي و غلط املايي :
    اولین مسئله در مورد فاصله ی بین حروف هست. شما در بسیاری از قسمت های رمان و حتی خلاصه ی داستان، فاصله ی بین حروف رو به درستی رعایت نکردین. این مورد یه اشکال نگارشیه، باعث صعوبت خواندن متن می شه و بعدا در زمینه ی ویراستاری شما رو با مشکل مواجه می کنه.
    برای مثال:
    (دخترداستان = خلاصه) دخترِ داستان درسته.


    (درسن = خلاصه) در سن درسته.


    (همه چیزدست = خلاصه) همه چیز، دست درسته.


    (دیگردرآن = پست اول) دیگر در ان درسته


    و حالا مثال های دیگه.
    مسئله ی دوم در مورد استفاده ی کثیر شما از سه نقطه در مونولوگ هاتون هست. این یه اشکال نگارشی دیگست و باز هم شما رو در بخش ویرایش با مشکل مواجه می کنه. از سه نقطه تنها در دیالوگ ها و اون هم برای نشون دادن مکث یا جمله ی نا تمام استفاده می شه و فقط در موارد خیلی معدودی اون هم زمانی که نویسنده از قصد جمله ای رو نیمه کاره رها می کنه می تونه وارد مونولوگ بشه. پس بهتره که حتما این مورد رو ویرایش کنید.
    "می" در افعال مضارع باید جدا از فعل نوشته بشه. برای مثال (میداد و میرفت و نمیکرد = پست اول) باید به می‌داد، می‌رفت و نمی‌کرد تبدیل بشن. بهتره که این موارد رو ویرایش کنید.


    (خانوم = پست اول) خانم درسته. خانوم کلمه ی عامیانه ایه که بین مردم رواج پیدا کرده. اما املای درست خانمه.


    (مضخرف = پست اول) مزخرف درسته.


    (افریته = پست یازدهم) عفریته درسته.


    (رئیتی = پست سیزدهم) رعیت درسته.


    چند تایی هم اشتباه تایپی داشتین که با یه چک کردن می تونید ویرایششون کنید. پیشنهاد می کنم برای این که این مشکل پیش نیاد بعد از ارسال پست اون رو چند بار بخونید تا ایراداتش رو بر طرف کنید.
    علامت جمع "ها" یا "های" باید از کلمه جدا نوشته بشه، اما در قسمت های زیادی از رمانتون متصل بودن. بهتره همشون رو شناسایی و ویرایش کنید. مثال: (چشمهایم) و (لبهای)


    (نفس نفس می زدم و لحظه ی آخر نگاهم چرخید و روی خدمتکار ها که صف کشیده بودند و با دهانی باز نگاهم می کردند ثابت ماند! = پست 20)


    فعل ثابت ماند برای این جمله مناسب نیست چون شما فعل چرخید رو قبلا در ابتدای جمله استفاده کردید. بهتره که ویرایشش کنید.
    یه مسئله که در مورد متن داستان هست، رعایت بند نویسه که در قسمت های زیادی اون رو رعایت نمی کردین... در واقع پیش میومد که 10 یا 12 خط از متنتون مونولوگ یکپارچه بدون هیچ اینتری باشه... این کار باعث می شه چشم خواننده خسته بشه و مدام خط رو گم کنه. بهتره این موارد رو ویرایش کنید و بینشون کمی فاصله بزارید.


    باور پذيري:
    قسمتی که شهناز ارام رو پیدا میکنه و اون رو به راحتی می گیره و زندانیش می کنه، قسمت غیر قابل باوری بود. کاملا مشخصه که این صخنه و این اتفاق از صحنه های مهم رمانتون بودن و به حضورشون نیاز بود، اما باید این مسئله رو طوری بنویسید که خواننده اون رو به راحتی باور بکنه. تو ایران به محض این که فردی به زور به جایی بـرده بشه، حتی با کمی تقلا، چه توسط پلیس باشه چه چند تا خلافکار، در هر ساعتی از شبانه روز بعد از چند دقیقه به راحتی افراد زیادی دور اون ها جمع میشن و اگه منطقه مسکونی باشه، میشه مردم رو از پشت شیشه ها هم دید! پس بهتر بود جور دیگه ای این صحنه رو مینوشتید. طوری که بشه با توجه به محیط به راحتی باورش کرد.


    نکات اخلاقي:
    توی رمانتون به نکات اخلاقی منفی زیادی پرداختین. قاچاق انسان، بی بند و باری و هــ ـو*س.بازی و... نمی شه در حال حاضر تصمیم گرفت که حضور این موارد خوب هستن یا نه، چون هنوز مشخص نکردین قصد دارین بد بودن این موارد رو نشون بدید یا این که یدون توجه رهاشون کنید، اما در هر دو صورت، باید توجه کنید که رمانتون در یک فضای مجازی انلاین قرار می گیره و مخاطب های اون، از یک بچه ی 10 ساله تا یه زن 60 ساله متغییر هستن. حواستون باشه که از یه حدی بیشتر نرید که هم برای سایت مشکلی ایجاد نکنید، هم مخاطب هاتون.


    ادامه بديد و موفق باشيد .

    " عضو شوراي نقد انجمن نگاه دانلود "

    شعار شورای نقد.jpeg
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر اساس نقد تایید شد.
    امید است در ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید.
    با تشکر
    مدریت نقد:حوا

    62127
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا