همه چیز در دوره ی باستان ایران !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 4,671
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]اسامی دانشمندان ایران باستان[/h]
اسامی دانشمندان ایران باستان• اين اسامي شامل ریاضیدانان، دانشمندان و مخترعان قبل از اسلام و ابتداي ورود اسلام به ايران است .
1) اسکیلاس : دوره ی هخامنشی، « زمان حکومت داریوش _ از سال 446 تا 486 ق.م » _ دریانورد و کاشف و مهندس سازنده ی قنات.
2) ستاسپ : دوره ی هخامنشی، « زمان حکومت خشایارشا _ از سال 486 تا 521 ق.م » دریانورد و کاشف.
3) بویر اندا : دوره ی هخامنشی، « زمان خشایارشا » مهندس.
4) آرتاخه : دوره ی هخامنشی، « زمان خشایارشا » مهندس و سازنده ی کانال آتوس.
5) استانس : دوره ی هخامنشی، شمیدان و استاد دموکریتوس.
6) برازه : دوره ی ساسانی، « زمان فرمانروایی اردشیر _ 226 تا 241 م » مهندس و احیا کننده ی شهر فیروزآباد ( در فارس ).
7) برانوش : دوره ی ساسانی، سازنده ی شادروان شوشتر.
8) فرغان : دوره ی ساسانی، سازنده ی طاق کسری.
9) جهن برزین : دوره ی ساسانی، سازنده ی تخت طاقدیس.
10) شیده : دوره ی ساسانی، سازنده ی کاخ خورنق.
11) ابو لؤ لو ( فیروز ) : قاتل عمربن خطاب ( خلیفه ی اعراب و م***** به ایران ) هنرمند، صنعت گر و سازنده ی آسیاب های بادی.
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نام و نشان خدایان ارامنه عهد باستان[/h]
    نویسنده : جواد مفرد کهلان
    نکات تازهً و قابل بررسی درنام و نشان خدایان ارامنه عهد باستان
    در بین اسامی خدایان قدیم ارامنه که بومی یا مأخوذ از ایرانیان و مردمان بین النهرین بوده اند، این اسامی نیاز به بررسی بیشتر دارند: آرامزد (آمانور، یعنی رهبر نیرومند)، تیر (واناتور، تیروتیر عیلامی-بابلی ایزد کتابت و وعظ)؛ گیسانه (الهه مادر پر گیس؛ کیبلهً فریقی)، نانه (نانایا، الهه بابلی)، تسووینار (الهه نیرومند آبها، اردوی سور اناهیت)، واهاگن (ویها-غنه، یعنی تیر انداز و موجد رعد و برق، ورثرغنه، بهرام) و آرالز (سگ نجیب و سفید، بیاض ایت؛ ایزد خاص منطقهً بایزید که نقش اریکه نشینش بر تخته سنگی در آنجا به همراه دو موبد آیینی اش نقر شده است). این باور رواج داشته که آرالز با لیسیدن زخم کشته شدگان ایشان را زنده میکند و شفا می بخشد. نام آرا-مزد بدین صورت خود در زبان اوستایی نه به معنی ایزد دانا بلکه به معنی بس رسا و بزرگ است. در عوض کاتب وی تیر (نویسنده و دبیر) یا همان وانا-تیر (دبیر دانا و برتر) معادل بسیار داناست. این ایزد اصل بابلی دارد و این ایزد در آنجا نبو (شخص اعلام شده و نامی) نامیده میشده است. نبوی بابلی ایزدی محبوب و مورد استمداد در کتیبه های سلطنتی است. همین طور است تیروتیر در کتیبه شوتروک ناخونته دوم. تصور بر این بود که الواح سرنوشت و سرنوشت نوع بشر بدو سپرده شده است. بعداً در حدود سالهای بعد از سقوط آشّور تحت عنوان عیلامی اش تیروتور در عیلام و تحت نام تیر در ایران و ارمنستان معروف گردیده است. وی به غیر از تشتر فرشتهً باران است. ولی در ایران این دو غالباً یکی انگاشته شده است. نانه یا نونه به وضوح همان نانایا الههً جذابیت جنـ*ـسی بابلی است. چون وی نیز همانند نانایا خواهر اوتو (خورشید، ایزد مهر) دختر ایزد بزرگ آسمان “آنو” (ارامزد) به شمار رفته است. وی در سرودهای مربوط به عشق مورد استمداد است. شباهتهایی با الههً زهره (ایشتار) و الههً ماه (نانّا) پیدا میکرده است. در یک سرود دو زبانه سومری-بابلی این الهه خود را چنین توصیف میکند: “دارای سـ*ـینه های بزرگ در شهر دادمو و ریشی در بابل”. یعنی در نحوه پرستش و مراسم وی تفاوتهای بارزی در نزد مردمان بین النهرین وجود داشته است.
    دین ارمنیان ( لغت نامه دهخدا)
    دین قدیم : دین قدیم ارمنی مانند شئون دیگر تمدن آن از قبیل : زبان ، عادات و رسوم ، طرز حکومت ودیگر چیزها از تمدن ایران متأثر است و نفوذ ایران در آن کاملاً آشکار است . دین قدیم ارمنی را میتوان به دو دوره ٔ متمایز تقسیم کرد: ۱ – دوره ٔ قبل از نفوذ ایران و تمدن ایرانی . ۲ – دوره ای که تمدن ایران در آن نفوذ کرد.
    ۱ – دوره ٔ اول را میتوان دوره ٔ طبیعی نامید یعنی دوره ای که قوا و موجودات طبیعی مورد پرستش مردم بوده اند. از آثاری که از این دوره در ایالت گارنی ۞ برجای مانده ، مجسمه هائی است بشکل ماهی ، از اژدهاهائی که در آن روزگاران مورد پرستش ارامنه بوده اند. همچنین بموجب روایات و سنن مذهبی جنگل ((سوسیاتس)) ۞ (واقع در ایالت ایروان ) را می پرستیدند و از جنبش و حرکت برگهای آن پیشگوئی میکردند و آنوشاوان ۞ ((انوشروان )) نامی پسر کاردس ۞ نگاهبان و متولی این جنگل بود. ۲ – دوره ٔ نفوذ ایران را میتوان دوره ٔ اساطیری مذهب قدیم ارمنی نامید. مذهب قدیم ارمنی در این دوره شبیه مزدیسناست . ولی چنانکه ینسن ۞ میگوید اگرچه در این دوره ٔ اساطیری ، خدایان دین ارمنی آرامازد ۞ ، آناهیت ۞ ،
    واهاگن
    ۞ ، تیر ۞ ، میهر ۞ ، و سپاندرمت ۞ همگی ایرانی اند و تعریف و توصیفی که برای هر یک از آنها میشود درست همان است که برای خدایان ایرانی آمده ، معهذا دین ارمنی در این دوره شکل مستقلی دارد:در دین قدیم ارمنی آرامازد خالق کل است و بهیچوجه خدائی مخالف او بنام اهریمن وجود ندارد و میتوان گفت در این قسمت هیچ تأثیری از دین مزدیسنا در بین نیست فقط در زبان ارمنی مارخارامانی ۞ یادآور معنی اهریمن میباشد. در دین قدیم ارمنی پیغمبری مانند زردشت و کتابی مانند اوستا وجود ندارد. ولی انتظار موعودی سوشیانس ۞ که مردم و گیتی را از بدیها نجات دهد در قصه ٔ آرتاوازد ۞ (داستانی غیرمذهبی ) باقی مانده است . از رستاخیز و تن پسین هم تأثیردر دین ارمنی در این دوره دیده نمیشود. برای آشنائی به عقاید ارمنی ها راجع به آخرت در کتاب جمهوریت ۞ تألیف افلاطون ۞ اطلاعات خوبی مندرج است . در آنجا حکایت یک ارمنی وجود دارد که در جنگی کشته میشود و پس از ده روز او را میبرند که بر خرمنی از آتش افکنده بسوزانند، در این حال او دوباره زنده میشود و آنچه را که در آخرت دیده بود برای مردم حکایت میکند و این کاملاًشبیه است به قصه ٔ ارتویراف مقدس که در پهلوی وجود دارد و نیز شبیه کمدی دیوین ۞ میباشد.
    خدایان و پرستش آنان :
    ۱- در بین خدایان ارمنی اَرامازد ۞ خدای بزرگ و خالق کل است و شبیه است به اهورامزدا یا هرمزد ایران . صفاتی که برای او آورده میشود بدین قرار است : شجاع ، بزرگ ، پدر همه ٔ خدایان ، آفریننده ٔ آسمان و زمین و بخشنده ٔ فراوانی و حاصلخیزی . اگرچه خدای میهر ۞ پسر اوست و الهه های آناهیت ۞ و نانه ۞ دخترهای او هستند ولی همگی این فرزندان بدون مادر از آرامازد متولد شده اند. بنابراین آرامازد کاملاًخدای بزرگ ایران ، اهورامزدا را به یاد می آورد. گلتزر ۞ عقیده دارد که خدای بزرگ واناتور ۞ بوده و آرامازدخدای اجنبی است لکن کم کم واناتور فراموش شده و آرامازد جای آنرا گرفته است . واناتور لغتی ارمنی و از دوکلمه مرکب است : وان ۞ = جا، و تور ۞ = دهنده به معنی جای دهنده و پذیرائی کننده و مهمان دوست و مطابق است باکزنی اُس ۞ یونانی . آرامازد را خدای نوروز نیز می نامیدند زیرا وقت پرستش او به نوروز می افتاد و نوروز را بزبان ارمنی ناواسارد ۞ میگویند.
    ۲- آناهیت ۞ نزد ارمنی های قدیم فوق العاده اهمیت داشت و مورد پرستش آنان بود و مسلم است که پرستش آناهیت در دین قدیم ارمنی از دین زردشتی آمده ، اگرچه ایرانیها بت نداشتند و بت پرست نبودند، ولی بقول هرودت : اردشیر باحافظه [ یادگیر ] ۞ (۳۱۶ – ۴۰۴ ق . م .) امر کرد که ایرانیها برای آناهیت مجسمه ای برپا کرده آنرا پرستش کنند. آناهیت در برابر ارتمیس ۞ اساطیر یونانی است که الهه ٔ عفاف و پاکدامنی میباشد و این ادعا از کلمات تیردات ۞ پادشاه ارمنستان بخوبی ثابت میشود: ((بانوی بزرگ آناهیت که فر ملت ماست و رزاقی که مادر همه گونه خرد و هوش است و دختر آرامازد بزرگ و دلیر است ۞ )).
    معابد مهم آناهیت در شهرهای یریتسا ۞ و آرماویر ۞ و آرتاشات ۞ و آشتی شات بوده است . یکی دیگر از معابد آناهیت معبد سنگ داربنوتس ۞ در ایالت آنزواتسیاتس ۞ بوده است . بعضی ها آناهیت را با آفرُدیت ۞ الهه ٔ ... مطابق میدانند. این تطبیق هم درست است زیرا بقول سترابُن ۞ نابکاری و بی عفتی و فحشاء هم در معابد آناهیت وجود داشت . مهمترین و بزرگترین معبد آناهیت که بنابه گفته ٔ سی سِرُ ۞ محبوبترین و ثروتمندترین آنها بود، معبد یریتسا بود. وقتی که لوکولوس ۞ به ارمنستان حمله کرد، مردم بیم داشتند که این معبدو اموال بیشمار آن به تاراج رومیها رود لکن در زمان آنتونیوس ۞ معبد به تاراج سپاهیان رومی رفت و سربازان مجسمه ٔ زرین آناهیت را درهم شکستند و قطعات آنرا میان خود تقسیم کردند. بعدها در ارمنستان بجای مجسمه ٔ ازبین رفته ٔ آناهیت مجسمه ٔدیگری از زر درست کردند که تا زمان گریگور ۞ مقدس اولین خلیفه ٔ بزرگ ارمنی وجود داشت . مجسمه ٔ آناهیت در آشتی شات نیز از زر بود و بهمین جهت آن را وسک میر ۞ یعنی ((مادر زرین )) می نامیدند. آناهیت متمولترین خدایان بود و تمام ایالت یکغیاتس ۞ بنام این الهه ، آناتا ۞ نامیده میشد. گله های بزرگ گاو که مخصوص قربانی آناهیت بودند، همه جا با نشان آناهیت می گشتند و از دیگر گله ها ممتاز و مشخص بودند. در اولین ماه سال نو یعنی ماه ناواسارد (فروردین ) جشنهای بزرگ برپا میکردند. زوار از هر نقطه به معابد روی می آوردند و حاجت میخواستند. در ۱۸۸۴ م . در آسیای صغیر سر یکی از مجسمه های خدایان پیدا شد که سامویل رایناک ۞ آنرا شاهکار بی نظیر می داند و اکنون در بریتیش موزیوم است . بعضی آنرا مجسمه ٔ آناهیت و پاره ای دیگرمجسمه ٔ آستغیک ۞ می دانند.
    ۳- مهر ۞ : درباره ٔ خداوند مهر اطلاعات ما اندک است و اگرچه آگاسانگلس ۞ میگوید که در باگایاریچ ۞ معبدی بنام او بوده است ولی درباره ٔ اینکه چگونه و به چه کیفیت او را می پرستیده اند هیچ نوع اطلاعی در دست نیست . لغات بسیاری از کلمه ٔ مهر مشتق شده است مانند مهیان ۞ = بتکده ، معبد. مه کان ۞ که نخست معنی ماه ۞ و سپس نام مخصوص ماه هفتم سال شده است . اسامی خاص : مهران ۞ ، مهروژان ۞ ، مهرداد ۞ ، مهنداک ۞ ، مهر ۞ که همگی از مهر مشتق شده اند دلیل بر اینند که مهر در میان مردم خیلی محبوب بوده است . مهر از لغات ایرانی و معنی آن آفتاب است (میثرا، ۞ میترا ۞ ، مهر ۞ ). گزنفون ۞ مینویسد:ارامنه اسبها را به مهر می بخشیدند و قربانی میکردندبقول ستراب ُ ۞ در موقع جشن مهرگان از ارمنستان ۰۰۰،۲۰ اسب برای دربار ایران بعنوان خراج و پیشکش فرستاده میشد. مورخین ارمنی ، یغیشه ۞ و موسی خورنی ۞ حکایت میکنند که ایرانی ها (چنانکه ارمنی ها را نیز این عادت بود) بنام مهر سوگند یاد میکردند، زیرا او حامی و مدافع عهد و پیمان بود. در پهلوی لغتی هست میثرادروج ۞ که پیمان شکن معنی آن است . مهر در مذهب زرتشتی سوشیانس یعنی نجات دهنده شمرده شده است و مأمور است که رستاخیز کند اگرچه ، چنانکه پیش گذشت فرزندان آرامازد همگی بدون مادر از او متولد شده اند، ولی بروایت پاره ای از مورخین ارمنی ، مهر را مادری از افراد نوع بشر بوده است . مهر یزته ۞ (ایزد) وهمکار امشاسپندان بود و در ردیف آنان شمرده میشد.
    امشاسپندان بقرار زیر بوده اند: ۱- اهورامزدا (هرمزد). ۞ ۲- بهمن . ۞ ۳- اردیبهشت . ۞ ۴- شهریور. ۞ ۵- اسفند. ۞ ۶- خرداد. ۞ ۷- امرداد. ۞ دو تن از امشاسپندان که هرمزد و سپاندارمذ باشند، خدایان ارمنی شده اند. ایزدان ۞ که فرشتگان بودند، سه تن از آنان نیزخدایان ارمنی شمرده شده اند: مهر، آناهیت ، تیر. مهرپرستی تنها عقیده ٔ ایرانی است که مدتها در مغرب رواج داشت و رقیب بزرگ دین عیسی بود، لکن در قرن چهارم میلادی از اهمیت و پرستش آن کاسته شد.

    ۴- تیر ۞ : این خدا، خوابگزار، حامی ادبیات و صنایع بود و قلم آرمازد نامیده میشد. تیر لغتی ایرانی و بدین معنی برابر است با آپُل ُ ۞ یونانی که همواره با تیر و کمان پدیدار میشد. نیز او را با هِرمس ۞ یونانی که خوابگزار بود تطبیق کرده اند. معبد تیر در یرازاموین ۞ بود و آرتاشس دوم مجسمه ٔ اورا از ((آرماویر)) بدانجا بـرده بود. قشون تیردات ۞ که دین عیسوی پذیرفته بود، بفرمان وی از پایتخت واغارشاپات ۞ بدان معبد روی آورده ، آنرا ویران کرده بسوختند و دیوها ((مغها)) از آنجا فرار کرده به معبد آناهیت آمدند. (آگاثانگلس ). ۞ یکی از نامهای ارمنی بنام تیر ۞ نامیده شده است چنانکه مِه کان ۞ بنام مهر بود. و نیز از نام تیر اسامی خاصی مشتق شده اند مانند ترینکاتار ۞ ، تیروتس ۞ ، تیران ۞ ، تیرداد ۞ و غیره .
    ۵- آستغیک ۞ : دومین الهه است . معبد او در شهر آشتیشات ۞ واقعدر ایالت تارُن ۞ بوده که آنجا را ((حجله ٔ آستغیک )) می نامیدند زیرا آستغیک زن یا معشـ*ـوقه ٔ واهاگن بود. آستغیک با آفرُدیت ۞ تطبیق میشود، زیرا بفسق معروف بود.معابد آستغیک در جاهای دیگر نیز بوده است ، از جمله بر فراز کوه پاغات در ایالت آنج واتسیاتس ۞ و نیز در کنار دریاچه ٔ وان . احتمال میرود که آستغیک از لغات سامی اقتباس شده باشد، چنانکه هوفمان ۞ نام او را ((ستاره ٔ کوچک )) ترجمه ٔ کوکب ۞ سریانی می داند. گل محبوب آستغیک ((ورد)) (گل سرخ ) و پرنده ٔ محبوب او ((کبوتر)) بود. از نام آستغیک اسامی خاص نیز مشتق شده اند.
    ۶- واهاگن ۞ : واهاگن به خدای اژدهاکش معروف بود، زیرا او مارهائی را که سبب یا نماینده ٔ تاریکی بودند میکشت . در سنن قدیم ارمنی ، سرود باشکوهی درباره ٔ چگونگی متولد شدن واهاگن ضبط شده است : ((آسمان از درد وضع حمل رنج میکشید، زمین و دریای ارغوان نیز همچنین بودند. نی سرخ را نیز در دریا زادن گرفته بود. از ساقه های نی دود بر آسمان میرفت . در میان شعله ها جوانی می دوید. او ریشی آتشین داشت و چشمهایش یک جفت خورشید بودند. این جوان واهاگن بود.)) هنگامی که گریگور ۞ خلیفه ٔ بزرگ ارمنی از قیصریه مراجعت میکرد، شنید که معبد واهه واهیان ۞ (که خود از سه معبد تشکیل میشد) هنوز برجای است و ویران نشده است .پس فرمان داد تا با کلند بناهای معابد را ویران سازند. این بار دیوها (مغها) پایداری کرده و همگی تلف شدند. از معابد دیگر واهاگن یکی در مشرق کوه واراگ ۞ و دیگری در آغ باک ۞ صغیر بود (ایالت جنوب وان ). از پهلوانیها و شجاعت های واهاگن ، یکی دزدیدن کاههای بارشام ۞ بوده (این کاهها بعداً در آسمان پراکنده شده کهکشان را تشکیل دادند). و دیگرغلبه بر مارهای گمراه کننده . واهاگن شکارچی و خود نیز خداوند شکار بود. این خدا در ایران برابر وِرِتراغنا ۞ است که صفات او را برای بهرام گور آورده اند. همین صفات در گرجستان برای واکستانگ گُرگاسلان ۞ پهلوان افسانه ای آورده شده است . واهاگن ، چنانکه نزد زردشتیها، در میان ارامنه نیز نام بیست وهفتم هر ماه بود، همانطوری که آستغیک نام هفتم ، مهر نام هشتم ، آرامازد نام پانزدهم و آناهیت نام نوزدهم هر ماه بود.
    ۷- نانه ۞ : نانه نیز الهه و دختر آرمازد بود و با آتنا ۞ یونانی تطبیق شده است . بنابر روایات ارمنی ، مجسمه ٔ او را آرتاکسیاس ۞ از یونان آورده وتیگران ۞ برای او در قصبه ٔتیل معبدی برپا کرده بود. گریگور مقدس معبد او را ویران ساخت و اموال و ذخایر او را به کلیسا بخشید.
    ۸- بارشامین ۞ : مجسمه ٔ این خداوند را تیگران از بین النهرین آورده بود و برای او در قصبه ٔ ثُردان ۞ در ایالت دارناغیاتس ۞ معبدی برپا کرده ، وی را پرستش میکردند. مجسمه ٔ او از عاج و بلور و نقره ساخته شده بود و بهمین مناسبت او را ((سفیدفر)) می نامیدند. در داستانهای ارمنی است که واهاگن کاههای بارشام را می دزدد و آرام ۞ پادشاه افسانه ای ارمنی او را مغلوب میکند.
    ۹-
    گیسانه
    ۞ و دِمِتر ۞ : اینان دوتن شاهزاده ٔ مشکوک هندی بودند که به ارمنستان پناه آورده و در تارون ۞ دو مجسمه و معبد برای خود برپا کرده بودند. عیسویان معبد گیسانه را ((در دوزخ )) و یا ساندارامت ۞ می نامیدند که از ((دیوها)) پر بود. مجسمه ٔ گیسانه ۱۲ ذراع و ازآن دمتر ۵ ذراع بود.
    ۱۰- ساندرامت ۞ (آرامای تی ۞ سپنتا ۞ ، سپاندارمات ۞ ) ساندرامت یکی از هفت امشاسپندان دین ایران و دختر اهورامزدا و نمونه ٔ زنی با عفت و عصمت و خدای زمین بود. این خدا با دیونیس ۞ یونانی مطابقت دارد و در اساطیر ارمنی خدای مذکر است . غیر از این خدایان ، از پهلوانان داستانها حکایتی است که معروفترین آنها داستان آرتاوازد ۞ میباشد. آرتاوازد پسر آرتاشس ۞ دوم بود و مطابقت میکند با آشاوارد ۞ جاویدانی اوستا که باید بهمراهی سوشیانس برخیزد و در دنیا آئین خوب برپا کند. آرتاوازد در اساطیر ارامنه کار سوشیانس را بخود گرفته است . دیگر از قهرمانان افسانه ای هایک ۞ میباشد که مؤسس افسانه ٔ ملت ارمنی بوده است . (دین قدیم ارمنیان بقلم آبراهامیان در یادنامه ٔ پورداود ج ۱ صص ۱۰۰ – ۱۰۹).
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پیوند اسطوره ای و حماسی بانوان در باستان[/h]
    نویسنده : انی کاظمی
    برگرفته از : پیوند خویش کاری های اسطوره ای و حماسی بانوان در داستانهای باستان، به نوشته منوچهر رضاپور
    یکی از دلایل همیشگی پژوهش بر روی اساطیر، اهمیت آن در مطالعات فرهنگی است، چرا که اسطوره و فرهنگ هیچ گاه از هم جدا نبوده اند و بیهوده نیست که شادروان دکتر بهار گفته است: «در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آیین بوده است.»(۱) بنابراین فرهنگ امروز بشری، بدون شک وامدار دوران اساطیر است، دورانی که اگر چه پایان یافت، اما روح آن در ساختار اجتماعی و فرهنگی دوران تاریخی کالبدینه شد.
    با پایان یافتن دوران اساطیر، موضوعات اساطیری تغییر شکل و کارکرد می دهند تا در دوران تاریخی بتوانند به حیات خود ادامه دهند. اساطیر در دل فرهنگ، تاریخ و ادبیات همه اعصار جای می گیرند و البته در این تغییر جایگاه بدیهی است که بخشی از امکانات اسطوره ها سلب می شود و اساطیر اقتضاءات فرهنگ، تاریخ و ادبیات را می پذیرند.
    بهترین زمینه برای حضور اساطیر در ادبیات، حماسه است. (اصولاً موضوعات اساطیری در اعصار متأخر به موضوعات حماسی بدل شده اند.)(۲) اما در این سیر تحول اسطوره به حماسه مهمترین امکانی که از اساطیر سلب می شود، عنصر تقدس دینی است. در واقع اسطوره روایتی است که بر گرد خدایان شکل می گیرد، حال آنکه حماسه روایتی است که بر گرد پهلوانان با بیشتر ویژگیهای انسانی آنان شکل می گیرد.
    پهلوانان حماسی در حقیقت (و البته با تسامح) همان خدایان اسطوره ای اند که در حماسه ها به کالبد انسانی درآمده اند. به عبارت دیگر، خدایان اسطوره ای به دو شکل در حماسه ها حضور می یابند:
    ۱- گاهی خود مستقیماً به دنیای حماسه پا می نهند و در جریان حوادث تأثیر می گذارند. در ایلیاد و اودیسه، دو حماسه یونانی، بارها حضور بی واسطه خدایان و دخالت ایشان را در جریان حوادث شاهدیم. همچنین در بعضی روایتهای اسطوره ای از داستانهای حماسی ایران نیز حضور مستقیم و ملموس خدایان را در حماسه می بینیم. مثلاً در جایی از کتابهای پهلوی آمده است: زمانی که افراسیاب آب را از ایرانشهر بازداشت، برای بازآوردن آب، سپندارمد، ایزدبانوی زمین، به شکل دوشیزه ای با جامه ای پرشکوه به خانه منوچهر که در آن زمان در تصرف افراسیاب بود، داخل شد. افراسیاب دلباخته سپندارمد شد و از او خواستگاری کرد. سپندارمد نخست افراسیاب را واداشت تا آب را به ایرانشهر بازآورد و چون او چنین کرد، آن ایزد بانو به زمین فرو رفت.(۳)
    ۲- گاهی نیز خدایان بخشی از کارکردهای اسطوره ای خود را به قهرمانان و پهلوانان حماسه می بخشند و این کارکردها با ورود به دنیای پهلوانان، شکل انسانی به خود می گیرند. به عبارت دیگر پهلوانان، متصف به صفات خدایان و نماینده آنان بر روی زمین هستند. از همین روست که پژوهشگران اسطوره و حماسه، یکی از موضوعاتی که در پژوهشهای خود مدنظر دارند، یافتن ویژگیهای مشترک بین خدایان اسطوره ای و پهلوانان حماسی است.(۴)
    نگارنده نیز در این مقاله بر آن است تا به بررسی برخی ویژگیهای مشترک میان بانوان (پهلوان بانوان و خدابانوان) در داستانهای حماسی و اسطوره ای بپردازد تا ضمن نشان دادن پیوند کارکردهای مثبت یا منفی بانوان، اهمیت ایشان را در شکل گیری داستانهای اسطوره ای و حماسی، بهتر و ملموس تر بنمایاند.
    دوران اسطوره از حیث تقابل عناصر مادینه و نرینه، به دو دوره کلی تقسیم می شود: دوره مادرسالاری و دوره پدرسالاری. در دوره اول، زن (مادینه) منشاء باروری و حیات، بخشش و رحمت دانسته می شد. ایزدبانوان که در این دوره از قدرت فراوانی برخوردارند، عموماً نماد زمین (باروری)، چشمه (جوشش و حیات) و درخت و گیاه (سرسبزی و شادابی و رحمت) هستند. اما با ورود به دوره پدرسالاری، «مرد خدایان» جای ایزدبانوان را گرفتند و ایزدبانوان به حاشیه رانده شدند. این روند با ظهور مذاهب «تک خدا» مثل دین یهود و دین زردشت، شدت گرفت تا بدان جا که دیدِ هرمزد نسبت به زن در بندهش این چنین است: «هرمزد هنگامی که زن را آفرید گفت که تو را نیز آفریدم (درحالی که) تو را سرده پتیاره از جهی است… از من تو را یاری است زیرا مرد از تو زاده شود؛ (با وجود این) مرا نیز که هرمزدم بیازاری. اما اگر مخلوقکی را می یافتم که مرد را از او کنم، آنگاه هرگز تو را نمی آفریدم… اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی کوهها… خواستم و نیافتم مخلوقکی که مرد پرهیزگار از او باشد جز زن (که) از (سرده) جهی پتیاره است.»(۵)
    در واقع از همین دوره پدرسالاری است که زنان در داستانهای اساطیری، درکنار نقشهای مثبت، دارای کارکردهای ویران کننده منفی می شوند و نقشهای منفی ایشان در دوره تاریخی و در حماسه ها در کنار کارکردهای مثبت (که یا زادن فرزند پسر است و یا یاری رساندن به مردان) تداوم می یابد.
    وجود زن در حماسه های ایران، مثل دیگر حماسه های جهان، مستقل از وجود مرد تعریف نمی شود. به عبارت دیگر، زن در حماسه یا مادر قهرمان داستان است یا همسر او و یا دخترش و موارد اندکی می توان یافت که در حماسه، به شخصیت زن جدا از این نقشها توجه شده باشد. در واقع وجود زنانی دلاور مثل گردیه، گردآفرید و بانوگشسب نیز در گردونه ای معنا می یابد که به دست مردان داستان چرخانده می شود و حتی داستانهای مربوط به ایشان نیز رنگ و بویی مردانه دارد. بدین گونه است که گردیه رزمجو، زنی بی وفا و خائن از آب درمی آید که شوهر خود را می کشد تا به عقد خسرو پرویز درآید. از گردآفرید هم، قبل و بعد از زمانی که با سهراب روبرو می شود، خبری نیست و آن زمانی هم که در مقابل سهراب قرار می گیرد، پس از شکست، از حربه زنانه خود استفاده می کند و هم رزم را فریب می دهد. بانوگشسب پهلوان نیز که برای او مجموعه ای مستقل سروده شده است(۶)، نقش همراه و حامی برادرش فرامرز را دارد و در نهایت مقهور حکم پدرش رستم است و باید ناخواسته با گیو زناشویی کند.
    به سختی می توان نقشهای متنوعی برای مردان و زنان در داستانهای اسطوره ای و حماسی یافت. مردان و زنان نیک سرشتی که نقشهای مثبت دارند، عموماً مانند هم هستند و مردان و زنان دیوصفت مانند هم. زنان نیز همچون مردان در این دو گروه نیک و بد نقش ایفا می کنند. مادر سیاوش از سرزمین پلیدی و تیرگی (توران) به سرزمین پاکی و روشنی (ایران) می آید تا خویش کاری اش را که همانا زادن سیاوش است، به جای آورد و سودابه هرچند در میان ایرانیان زندگی می کند، اما به نفع دشمنان ایران عمل می کند و عامل مرگ سیاوش می شود.
    بدین گونه است که کارکردهای ویژه برخی زنان در حماسه، اهمیت و اعتباری ویژه می یابد و با دقت در شخصیت و ویژگیهای این زنان، می توان به مسائل بسیاری از جمله موضوعات جامعه شناختی و روان شناختی حول محور زنان پی برد.(۷) در این میان یکی از موضوعات برجسته و قابل تأمل، شباهتهای بسیار بین پهلوان بانوان و خدابانوان است: از شکل و شمایل ظاهری تا کردارهای ایشان.
    آنچه در ادامه به آن خواهیم پرداخت، بررسی اجم:campe545457on2:ژگیهای مشترک اسطوره ای و حماسی چند پهلوان بانو و خدابانوی ایرانی، یونانی و مصری است تا گوشه ای از پیوند کارکردهای اسطوره ای- حماسی شخصیتهای مطرح زن در داستانهای باستان نمایان شود: «بانوگشسب»، پهلوان بانوی ایرانی؛ «آناهیتا»، خدابانوی ایرانی؛ «آتنا»، خدا بانو (و پهلوان بانو) یونانی؛ و «نیث»، خدابانوی مصری. اما پیش از پرداختن به این موضوع، لازم است به این پرسش مقدر پاسخ دهیم که چرا شباهتهای بین پهلوان بانوان و خدابانوانی را که از ملل مختلف و در نتیجه فرهنگهای متفاوتی هستند، بررسی می کنیم؟ در پاسخ می گوییم: اولاً اساطیر ملل گوناگون در گذشته های دور با هم تعامل بسیاری داشته اند و بدیهی است که بر روی هم تأثیرات بسیاری گذاشته اند و این تأثیرات بعدها به حماسه نیز وارد شده است(۸) و ثانیاً به عقیده «رابرت گریوز»، مورخ و اسطوره شناس، خدابانوان گوناگون حدود پنج هزار سال پیش وجودی مرکب به نام «خدابانوی کبیر» بوده اند. این خدابانوی کبیر با ظهور مذاهب تک خدا و سلطه فرهنگ پدرسالار، در وجود چندین خدابانو تجزیه می شود و ویژگیهای جامع او در وجود آن خدابانوان تقسیم می شود.(۹) به همین خاطر است که شباهتهای میان خدابانوان و پهلوان بانوان گوناگون هرچند قابل تأمل است، اما عجیب نیست.
    ابتدا اندکی درباره این چهار شخصیت بخوانیم:
    - بانوگشسب

    او دختر رستم، خواهر فرامرز، همسر گیو و مادر بیژن است و علاوه بر این خاندان پهلوان، خود نیز پهلوان بانویی دلاور است. او کسی است که شیران بیشه را زنده در بند می کند(۱۰) و مردان از نبرد با او هراس دارند. بانو، علاوه بر تواناییهای رزمی، در بافندگی نیز (به عنوان هنری بومی) دستی دارد.
    - آتنا

    وی آن چنان بنام است که لازم نیست درباره او زیاده گویی کنیم. او دختر زئوس (پدرخدای بزرگ یونان) است. او را گاه خدابانوی خرد، گاه جنگ و نیز گاهی خدابانوی بافندگان می خوانند. آتنا حامی مردان مبارز آخایی است.
    - آناهیتا

    او مشهورترین خدابانوی ایرانی است. زنی زیبا، جذاب و بسیار محبوب است. حامی نیروهای اهورایی و کسانی است که به آیین برای او قربانی می کنند. او را خدابانوی آبها می دانند.
    - نیث

    این خدابانوی مصری هم ایزدبانوی جنگ است و هم زنی چیره دست در هنر بافندگی. نیث، حامی و نگهبان مردم سرزمین سائیس، پایتخت مصر، در سده هفت پیش از میلاد بود.
    آنچه با تفصیل بیشتری درباره شباهتهای این شخصیتها خواهیم نوشت، در چهار بخش تقسیم کرده ایم:
    ۱- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی،
    ۲- هنرهای رزمی و هنرهای دستی
    ۳- یاری رساندن به مردان،
    ۴- ازدواج (توجه داشته باشید که میان دیگر شخصیتهای اسطوره ای و حماسی، شباهتهای بسیاری یافت می شود و این موارد تنها مشتی نمونه خروار است.)
    ۱- ویژگیهای جسمانی و منشهای اخلاقی

    اسطوره و حماسه، عرصه برآورده شدن آرمانها و آرزوهای بشر کمال طلب است. از این رو، شخصیتهای محبوب داستانهای باستان، از بسیاری جنبه های مثبت در اوج کمالند. یکی از این جنبه ها، زیبایی صورت و سیرت است. خدابانوان و پهلوان بانوان علاوه بر دارا بودن بسیاری هنرها، از زیبایی وصف ناپذیری برخوردارند. آناهیتا در اوستا این گونه وصف شده است: زنی جوان، خوش اندام، بلندبالا و برومند با چهره ای زیبا، بازوانی سفید به ستبری شانه اسب، سـ*ـینه هایی برآمده و کمربندی تنگ بر میان بسته. او گوهرهای گران بر خود دارد و تاجی چون چرخی که بر آن صد گوهر تابناک آویخته باشد، بر سر دارد. او کفشی درخشان بر پای دارد و پوستی را که می درخشد در بر کرده است.(۱۱)
    در وصف زیبایی بانوگشسب نیز در «بانوگشسب نامه» به چنین توصیفاتی برمی خوریم:

    • شکر پیش گفتار او شور بود چرا زلف او را کنم مشک نام نگویم که بالاش بود سرو راست به رخسار او ماه تابنده نی چو شیرین لب لعل او قند نی
    • قمر پیش رخسار او کور بود… که در پیش زلفش بود مشک خام که هرگز چو بالاش سروی نخاست چو شیرین لب لعل او قند نی چو شیرین لب لعل او قند نی

    (۱۲)
    و در جای دیگر:

    • دو ابروی او نقش بسته خیال لب لعل او درج یاقوت بود زبان بست طوطی زگفتار اوی دل شب سوادی ز گیسوی اوی مه نو خیالی ز ابروی اوی(۱۳)
    • چو بر ماه تابنده شکل هلال… که از گوهر آن درج را قوت بود سهی سرو در بند رفتار اوی مه نو خیالی ز ابروی اوی(۱۳) مه نو خیالی ز ابروی اوی(۱۳)

    از لحاظ منشهای اخلاقی نیز باید گفت عموماً خدابانوان و پهلوان بانوان، صفاتی شبیه به هم دارند: گروهی متصف به صفات رزم آورانند، چرا که پرورده میدانهای جنگند؛ جسور و گستاخ، برافروخته و بی باک. آتنا را بیشتر بر روی زمین و میدان جنگ می توان یافت تا کوه المپ و خانه خدایان. بانوگشسب در شاهنامه با صفت «سوار» حضور دارد، صفتی که مخصوص مردان مبارز و جنگجو است، آنجا که گیو به همسری بانوگشسب مفاخرت می کند:

    • به من داد رستم گزین دخترش مهین دخت بانوگشسب سوار به من داد گردنکش نامدار(۱۴)
    • که بودی گرامی تر از افسرش به من داد گردنکش نامدار(۱۴) به من داد گردنکش نامدار(۱۴)

    ۲- هنرهای رزمی و هنرهای دستی

    آتنا، بانوگشسب و نیث هر سه نماد زنان رزم آورند و همواره با ابزار جنگ ترسیم می شوند. درباره بانوگشسب در «بانوگشسب نامه» می خوانیم:

    • چو مردان به جوشن شدی در زمان سر و موی در خود کردی نهان(۱۵)
    • سر و موی در خود کردی نهان(۱۵) سر و موی در خود کردی نهان(۱۵)

    آتنا نیز تنها خدابانوی المپ است که با زره جنگی مجسم شده است.(۱۶) نیث را هم در آغاز به شکل بتی متشکل از دو تیر چلیپاگونه بر سپر می پرستیدند و بعدها او را به چهره زنی تاجور نمایاندند که تیر و کمانی در دست دارد.(۱۷)
    اما آتنا، بانوگشسب و نیث، هر سه، علاوه بر رزم آوری در هنر بافندگی نیز شهرتی دارند. بانوگشسب «سوزن نگاری» می کند و به گفته سراینده ناشناس «بانوگشسب نامه»، این هنر یادگار او است:

    • ز بانو بمانده ست آن یادگار که از سوزن آرند نقش و نگار
    • که از سوزن آرند نقش و نگار که از سوزن آرند نقش و نگار

    (۱۸) آتنا نیز «هماهنگ با نقش خدابانویی اش به هنگام جنگ در گستره تدابیر رزمی عمل می کرد و در زمان صلح در حیطه صنایع دستی می درخشید. او را با تیری در یک دست و قدح یا دوک نخ ریسی در دست دیگر ترسیم کرده اند.»(۱۹)
    درباره نیث(۲۰) هم گفته شده است که «او را به ماکوی نخ ریسی منسوب کردند که گاهی حتی آن را همچون نشانه ای بارز بر سر نهاده است. نیث بافنده بزرگی قلمداد می شد که با ماکوی خویش جهان را می بافت.»(۲۱)
    اما شاید در ذهن شما خواننده گرامی نیز این پرسش نقش بسته باشد که چه ارتباطی بین ویژگی جنگاوری و هنری بومی چون بافندگی وجود دارد که در مورد بانوگشسب (به عنوان پهلوان بانو) و آتنا و نیث (به عنوان خدابانو) بر این دو ویژگی تأکید می شود؟ برای پاسخ به این پرسش به دوران اسطوره باز می گردیم؛ دورانی که بخشی از آن عصر مادرسالاری است؛ دوره ای که بر خلاف دوره پدرسالاری، زنان از جایگاه اجتماعی، سیـاس*ـی و اقتصادی برتری نسبت به مردان برخوردار بودند. زینب یزدانی در کتاب «زن در شعر فارسی» (دیروز- امروز) امتیازات زنان را در دوران مادرسالاری برمی شمارد و یکی از آن امتیازات را پرداختن به بافندگی- به عنوان یکی از هنرهایی که بخشی از حاجات زندگی را برآورده می کرده است- بر می شمارد: «در کنار کشاورزی، زنان آن زمان کم کم به بافندگی و رشته کردن الیاف پرداختند و در ادامه کارکرد مثبت خود چرخ کوزه گری نیز اختراع کردند. این وسایل باعث برتری زن نسبت به مرد شد، زیرا تمامی مشکلات و احتیاجات روزمره زندگی توسط زن تهیه می شد.»(۲۲) این چیره دستی زنان دوران باستان در هنر بافندگی طبیعتاً بر روی جریانات وشخصیتهای اسطوره ای نیز اثر می گذاشته است. از این روست که خدابانوان هم مانند زنان باستانی در هنر بافندگی چیره دست دانسته می شده اند و حتی موضوع فراتر از این رفته است و زنان، هنر خود را در بافندگی (و بسیاری هنرهای دیگر) مدیون بخشش خدابانوان می دانسته اند.مثلاً «زنان یونان باستان معتقد بودند که حرفه و یا مرحله ای ویژه از زندگی شان آنها را تحت قیمومت خدابانویی خاص قرار می دهد، خدابانویی که مورد احترامشان نیز بود: بافندگان، حمایت آتنا را می طلبیدند.»(۲۳) این گونه است که آتنا، نیث و نیز بانوگشسب (که بازمانده نسل خدابانوان اسطوره ای است) علاوه بر این که رزم آورانی قدرتمند هستند، بافندگانی هنرمند نیز هستند.
    ۳- یاری رساندن به مردان

    همان طور که در ابتدای مقاله نیز اشاره شد، برجسته ترین کارکرد زن در اسطوره و حماسه این است که یا مرد را بزاید و یا به او یاری رساند. به قول فردوسی:
    زنان را همین بس بود یک هنر نشینند و زایند شیران نر
    خدابانوان و پهلوان بانوان در داستانهای باستان عموماً حامی مردان مبارزند. در ایلیاد و اودیسه، بارها آتنا را در پشت و کنار مردانی همچون آشیل و اولیس می بینیم. اصولاً در این دو اثر حماسی اگر در جایی آتنا با همراهی مجسم شده باشد، آن همراه یک مرد است. در «بانوگشسب نامه» نیز بانوگشسب از جانب رستم، مأمور حمایت و همراهی فرامرز، برادرش، می شود و هم اوست که به فرامرز شکار و سواری می آموزد:

    • یکی روز رستم یل پاک دین فرامرز نامی مر او را سپرد تو با او به هر نیک وبد یار باش دل بانو از پهلوان شاد شد دل و جان ز شادی برافروختش شکار و سواری بیاموختش(۲۴)
    • طلب کرد بانوگشسب گزین بدو گفت کای نامبردار گرد… ز هر خوب و زشتش نگهدار باش… فرامرز چون سرو آزاد شد… شکار و سواری بیاموختش(۲۴) شکار و سواری بیاموختش(۲۴)

    این موضوع (یعنی همراهی مردان) در مورد شخصیتهای منفی زن نیز صدق می کند. جهی «دختر و همسر اهریمن، عامل اصلی تحـریـ*ک اهریمن برای یورش آوردن به نیروهای اهورایی است که این چنین اهریمن را از گیجی سه هزار ساله بر می خیزاند: جهی تبهکار… گفت که برخیز پدر ما! زیرا من در… کارزار چندان درد بر مرد پرهیزگار و گاو ورز اهلم که به سبب کردار من، زندگی نباید. فره ایشان را بدزدم، آب را بیازارم، آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم، همه آفرینش هرمزدآفریده را بیازارم. او آن بدکرداری را چنان به تفصیل برشمرد که اهریمن آرامش یافت، از آن گیجی فراز جست، سر جهی را ببوسید…»(۲۵)
    ۴- ازدواج

    پیش از این گفتیم خدابانوان و پهلوان بانوان مظهر آرمانهای زنان دوران باستان بوده اند. بی گمان یکی از این آرمانها که از دوران مادرسالاری سرچشمه می گیرد، خواست زنان برای استقلال از وجود مرد بوده است. از دوره پدرسالاری و در پی آن، مدیریت خانه و اجتماع توسط مرد، زن به عنوان ملک شخصی وی رقم خورد و از میان همه فعالیتهای مهم پیشین او، تنها وظیفه زادن و بزرگ کردن فرزندان برای او باقی ماند و مطابعت بی چون و چرا از همسر نیز از جمله نقشهای قطعی او به شمار آمد. اما خدابانوان و پهلوان بانوان برخلاف زنان دوران باستان، از منزلتی عظیم در میان مردان برخوردارند و هرگز تابع آنان نیستند. از سویی کمتر از ازدواج آنان سخنی به میان می آید و حتی این شخصیتها در صورت امکان از ازدواج طفره می روند. آتنا یکی از خدابانوانی است که هرگز ازدواج نکرد. در اساطیر یونان می خوانیم که هفائیستوس آهنگر از زئوس اجازه گرفت که با دختر او، آتنا، ازدواج کند، اما آتنا که همیشه به صورت ایزدبانویی باکـ ـره جلوه می کرد، دست رد بر سـ*ـینه اش زد. هفائیستوس خواست به زور او را برباید، اما موفق نشد.(۲۶)
    بانوگشسب نیز همه خواستگاران غیرایرانی اش را یا کشت و یا فراری داد. اما در ادامه، یک تفاوت میان اسطوره های ایران و یونان وجود دارد: بانوگشسب مجبور است ازدواج کند. بنابراین وقتی صحبت از خواستگاران ایرانی به میان می آید، این بار رستم و کاووس شاه در ماجرا دخالت می کنند و طی مسابقه ای که بین پهلوانان ایرانی برای ازدواج با بانو ترتیب داده می شود، بانوگشسب به عنوان جایزه به همسری گیو که مسابقه را بـرده است، درمی آید. جالب اینجا است که در ادامه داستان، بانوگشسب در حجله، دست و پای گیو را می بندد (چرا که به گمان بانو، گیو بی حرمتی کرده است و البته اصل ماجرا، اعتراض بانو به همسری است که او برنگزیده است.) اما در اینجا باز هم رستم دخالت می کند و بانوگشسب را به فرمانبری از شوهر نصیحت می کند و ماجرا به خیر و خوشی تمام می شود!
    مآخذ

    اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: فکر روز، چاپ اول، ۱۳۷۵
    اسطوره، بیان نمادین، اسماعیل پور، ابوالقاسم، تهران: سروش، چاپ اول، ۱۳۷۷
    اوستا، ۲ جلد، گزارش و پژوهش دوستخواه، جلیل، تهران: مروارید، چاپ هفتم، ۱۳۸۲، جلد اول
    ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه اسماعیل پور، گلشن، تهران: اسطوره، چاپ اول، ۱۳۸۲
    بانوگشسب نامه، مقدمه، تصحیح و توضیح کراچی، روح انگیز، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۲
    بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش بهار، مهرداد، تهران: توس، چاپ دوم، ۱۳۸۰
    تاریخ اساطیری ایران، آموزگار، ژاله، تهران: سمت، چاپ اول، ۱۳۷۴
    جستاری چند در فرهنگ ایران، بهار، مهرداد، تهران: فکر روز، چاپ اول، ۱۳۷۳
    زن در شعر فارسی(دیروز- امروز)، یزدانی، زینب، تهران: فردوس، چاپ دوم، ۱۳۷۷
    شاهنامه فردوسی، ۷جلد (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسکو)، تهران: ققنوس، چاپ دوم، ۱۳۸۰
    نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه یوسفی، آذر، تهران: روشنگران، چاپ اول، ۱۳۷۳
    - به نقل از مجله «زبان و ادب»، مجله دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی
    © کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانک مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.)
    برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذیر است.

    ۱٫ جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص ۱۹۹٫
    ۲٫ اسطوره، بیان نمادین، ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات ۱۷ و ۱۸٫
    ۳٫ تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، ص ۵۶٫
    ۴٫ برای مثال شادروان دکتر مهرداد بهار به شباهتهای میان رستم و ایندره (خدای هند و ایرانی) پرداخته است: جستاری چند در فرهنگ ایران، صفحات ۳۵ و ۳۶٫
    ۵٫ بندهشن، گزارش مهرداد بهار، صفحات ۸۳ و ۸۴٫
    ۶٫ منظور، «بانوگشسب نامه» است که در قرن پنجم سروده شده و شاعر آن ناشناس است.
    ۷٫ برای نمونه «شینودا بولن» که یک روانشناس زنان است در کتاب «نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان» تلاش کرده است تا ویژگیهای روانی زنان امروز را با توجه به ویژگیهای اسطوره شناختی خدابانوان یونانی تحلیل کند.
    ۸٫ شادروان دکتر بهار در کتاب «جستاری چند در فرهنگ ایران» به تناوب و در مقاله ها (گفتگوها)ی مختلف به تأثیرپذیری اسطوره های ایرانی از اساطیر ملل آسیای غربی اشاره می کند.
    ۹٫ نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان، شینودا بولن، ترجمه آذر یوسفی، صفحات ۳۲ و ۳۳٫
    ۱۰٫ سه شیر نر افکند در مرغزار/ دو شیر دگر زنده بست استوار: بانوگشسب نامه، ص ۵۶، بیت ۲۱٫
    ۱۱٫ اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، آبان یشت (بخشهای مختلف)، صفحات ۲۹۷ تا ۳۲۲٫
    ۱۲٫ بانوگشسب نامه، صفحات ۵۹ و ۶۰، به ترتیب ابیات ۵۷، ۶۰، ۶۱ و ۶۲٫
    ۱۳٫ همان، صفحات ۹۳ و ۹۴، به ترتیب ابیات ۴۸۸، ۴۹۱، ۴۹۲ و ۴۹۳٫
    ۱۴٫ شاهنامه فردوسی (بر اساس نسخه نه جلدی چاپ مسکو)، جلد سوم، ملحقات، ص ۵۱۶، ابیات ۲۲ و ۲۳٫
    ۱۵٫ بانوگشسب نامه، ص ۵۶، بیت ۱۷٫
    ۱۶٫ نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان، صفحات ۱۰۱ و ۱۰۲٫
    ۱۷٫ اساطیر مصر، ژ.ویو، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، صفحات ۶۷ و ۶۸٫
    ۱۸٫ بانوگشسب نامه، ص ۵۹، بیت ۵۱٫
    ۱۹٫ نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان، صفحات ۱۰۱ و ۱۰۲٫
    ۲۰٫ نکته جالبی هم درباره نام نیث Neith یا نیت (Neit) وجود دارد : Knit که از لحاظ شکل ظاهری کلمه شبیه به نام این ایزدبانو است، در زبان انگلیسی به معنای بافندگی است. (با تشکر از آقای دکتر حمیدیان که این نکته را به بنده متذکر شدند.)
    ۲۱٫ اساطیر مصر، صفحات ۶۷ و ۶۸٫
    ۲۲٫ زن در شعر فارسی (دیروز- امروز)، زینب یزدانی، ص ۲۱٫
    ۲۳٫ نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان، ص ۳۷٫
    ۲۴٫ بانوگشسب نامه، صفحات ۵۵ و ۵۶، به ترتیب ابیات ۷، ۸، ۱۰، ۱۲ و ۱۴٫
    ۲۵٫ بندهشن، ص ۵۱٫
    ۲۶٫ ایزدان و ایزد بانوان یونانی، درو سیلور، ترجمه گلشن اسماعیل پور، ص ۲۲٫
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]سند ازدواج ایرانیان باستان[/h]
    سند ازدواج ایرانیان باستان

    آغاز قرن دوم هجری، یکی از شهرهای نزدیک سمرقند

    در آغاز قرن دوم هجری/ هشتم میلادی، سپاه اسلام همچنان درگیر فتح سرزمینهای شرقی ایران بود و به ویژه در سرزمین باستانی سُغد با مقاومت شدیدی روبهرو شد. این سرزمین، در شرق ایران زمین قرار داشت و شهرهای سمرقند و بخارا مراکز اصلی آن بودند. سغد در آن هنگام که مورد حمله اعراب قرار گرفت برای حدود دو هزار سال مرکز نگهبانی از راه ابریشم و ترویج آیینهای ایرانی در چین و ماچین بود و گرانیگاه فرهنگ ایرانی محسوب میشد. سغد و خوارزم و بلخ و سرزمینهای پیرامون آن در دوران اسلامی در قالب خراسان بزرگ با هم ادغام شد. این سرزمین که از طبرستان باستانی تا مرزهای ترکمنستان و ازبکستان امروزین کشیده شده است، همان جایی بود که در زمان حمله اسکندر به هخامنشیان بیشترین مقاومت را از خود نشان داد، و در زمان قیام ابومسلم خراسانی نیز نطفه خیزش ایرانیان برای راندن امویان در همینجا بسته شد. نخستین شاعران بزرگ فارسی زبان- رودکی و شهید بلخی و فردوسی و … در این سرزمین زاده شدند، و اساطیری- مانند داستان رستم- را به نظم درآوردند که به ویژه در این قلمرو رواج داشت. در آغاز قرن دوم هجری، زمانی که آخرین جنگاوران سغدی در برابر اعراب مقاومت میکردند، مجموعهای از اسناد در جایی به نام کوه مغ در قلعهای پنهان شد، که پس از هزار و دویست سال در قرن گذشته کشف شد. از میان این متون، طولانیتر از همه سند ازدواجی است که به خوبی گویای تمدن ایرانیان کهن و نوع روابط میان زن و مرد در ایران شرقی باستان است. برابری حقوق زن و مرد، و آزادی روشن و دادگرانه میان این دو شریک زندگی به همراه ذکر شرط و شروطی که آشکارا برای حفظ این آزادی تدوین شده، چنان صریح در متن سند آمده که ما را از شرح اضافی بینیاز میسازد. در اینجا متن سند ازدواج را با کمی ویرایش میخوانید:

    به تاریخ دهمین سال سلطنت شاه ترخون، در ماه مسواویچ (دیماه)، در آسمان روچ (آسمان روز) اوتکین ملقب به نیدن دختری به نام دغدغونچه ملقب به چته دختر ویوس را که تحت قیمومیت چیر فرزند و خزنک پادشاه نوکت است، خواستگاری کرد و او را به زنی گرفت. چیر، این زن تحت قیمومیت خود را بر اساس قانون و با شرایط زیر به عقد او درآورد: بگذار اوتکین، چته را همچون همسری محبوب و محترم داشته باشد. به او خوراک و پوشاک، و تزئینات بدهد. او را با احترام و محبت در خانه خود به عنوان همسری با حقوق کامل نگهداری نماید. همانطور که یک مرد شریف یک زن شریف را همسر خود میسازد و چته نیز اوتکین را همچون شوهر محبوب و محترم بدارد. او باید مواظب رفاه و سعادت او باشد چون که زن شریف را مرد شریف شوهر است.

    در آینده چنانکه اوتکین بدون اجازه چته، زن، کنیز یا خانم دیگری را بدون رضایت چته به خانه بیاورد. پس اوتکین شوهر باید به همسرش چته مبلغ سی درهم دینار سالم و خالص بپردازد. بعد از آن بگذار که این زن را نه به عنوان همسر و نه همچون کنیز نپذیرد و (چته) او را از نزدش براند. در آتیه چنانچه اوتکین تصمیم بگیرد که این چته را همچون زوجه دیگر نداشته باشد، در آن صورت بگذار که او را با خوراک، با کالا، و اثاثیه با خود گرفتهام و مبلغ دریافتیاش بدون هیچگونه تعهد آزاد کند و او را در قبال زوجهاش هیچگونه تعهد دیگری نخواهد بود و او به پرداخت هیچ چیز دیگری متعهد نمیگردد. سپس او میتواند با همان زنی که مورد نظرش است ازدواج کند. همچنین اگر چته تصمیم بگیرد که دیگر همسر اوتکین نباشد، پس بگذار که او را ترک نماید. در آن صورت بگذار او پوشاک قابل استفاده، تزئینات و کالایی را که از اوتکین به او تعلق میگیرد، از شوهرش نگیرد. اما اموال خصوصی و دارایی استحقاقیاش را بگذار با خودش ببرد. و او را در قبال شوهرش دیگر هیچ گونه تعهدی نخواهد بود و دیگر مدیون به هیچگونه پرداختی هم نخواهد بود. بعد از آن او حق دارد با هر مرد دیگری که دلش بخواهد ازدواج کند.

    اگر اوتکین مرتکب گـ ـناه یا اعمال زشت (جرمی) گردد خودش مسئول خواهد بود و بگذار خودش (جریمه) را بپردازد. چنانچه او به جهت غلام یا غلام بدهکار یا اسیر به دست کسی گرفتار گردد یا تحت حمایت کسی برود (به موالی بپیوندد)، در آن صورت چته و فرزندان او بدون هیچ تعهدی باید آزاد باشند. اما اگر چته مرتکب گناهی با رفتار زشتی (جرمی) گردید بگذار خود او مسئول باشد. چنانچه او به حیث کنیز یا غلام بدهکار یا اسیر به دست کسی گرفتار گردید یا تحت حمایت کسی رفت، در آن صورت باید اوتکین به همراه فرزندانش بدون هیچگونه قید و شرطی آزاد باشند. به این ترتیب یکی مسئول گـ ـناه و رفتار زشت دیگری نخواهد بود. سند عقد ازدواج حاضر در محل قوانین در حضور وخغوکان فرزند ورخنان منعقد گردید و اشخاص زیر حاضر بودند: سکاتچ فرزند شیشچ، چخرین فرزند رامچ، شاو فرزند ماخک، راقم سند رامتیش فرزند وغشفرن.​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]گياهان داروئي ايران باستان را بشناسيم[/h]

    پادزهر
    پادزهر يکی از واژه های باستانی است چنان که «پاد» به معنی «ضد» در اوستا پائينی و در زبان پارسی باستان پاتی ناميده شده است و «پادزهر» يعنی «ضد زهر» که يونانی ها «ترياک» و تازيان «ترياق» نامند. افيون از آن روی ترياک ناميده شده که در ترکيب بيشتر ترياق ها به کار می رفته، ترکيبات پادزهر از ۶۰جزء گياهان گوناگون بوده که پسين تر به بيست و ده و حتا سه جز رسيده، در ايران باستان برای دفع سموم،کانی، حيوانی و گياهی، پادزهر به کار می بردند چنان که در فرودين يشت بند ۱۳۱آمده: «فروهر فريدون (ترای تئونا) پور آبتين را درود می فرستيم از برای پایداری بر ضد جرب، لرزه تب، نائزه و اورشه از برای پایداری بر ضد آزار مارگزيدگی».
    در «تاريخ بلعمی» آمده: «نخستين کسی که در اخترشناسی نگريست و ترياق اختراع کرد و در دانش پزشکی رنج برد فريدون بود». از گذشته نگاران بيگانه، پلی نيوس می نويسد: «ملن مديکا بالنک ايرانی دارويی ست که برگ آن مانند برگ تمشک و دارای چند خار است و آن را برای پادزهر به کار می برند و در سرزمين ماد بزرگ می رويد اگر ميوه پخته آن را در دهان گيرند تنفس را آسان نمايد».
    در زمان ساسانيان هنگامی که دانشکده ی پزشکی گندی شاهپور در اوج بود برزوی پزشک و پزشکان ژوهنده ی ديگر در جستجوی گياهان پادزهری بوده اند. در شاهنامه آمده است:

    پزشک پژوهـنده آمـد بـه کـوه بيـاورد با خویشتن آن گروه
    زدانيی او را فـزون بـود بـهـر هـمی زهر بشناخت از پادزهر
    گيـاهـان کوهـی فـراوان درود بيفکند از آن هرچه بيکاره بود
    از آن پاک ترياک ها بـرگـزيـد بيامیخت دارو چنان چون سزيد

    پادزهـر مهردادی
    مهرداد ششم ( ۱۳۱ تا ۶۳ پ م) شاهنشاه اشکانی از هماوردان سرسختِ دولت روم بود و از آن جايی که در زندگی، سيار محتاط بود از آن بيم داشت که روزی يکی از سرداران يا نزديکانش به فريب دشمنان، وی را مسموم سازند. بنابراين انگيزه بر آن شد که خود را کم کم به زهرهای گوناگون خو و عادت دهد. نخست از اندازه های کم آغاز کرد و کم کم بر اندازها افزود تا هنگامی که ديگر اندازه های کشنده نيز در وی اثر نداشت.
    سرانجام هنگامی که اين پادشاه در جنگ با رومی ها در «پونتس» شکست خورد. آن ننگ بر او ناگوار آمد و خواست خودکشی کند ولی چون هيچ گونه زهر کشنده ای در او کارساز نشد به يکی از نزديکان خود دستور داد تا با زخم دشنه زندگی وی را پايان بخشيد.
    اين روش يعنی به کار بردن اندازه کم کم زهر در بدن، و خود را بدان عادت دادن در روم و يونان به نام يادگار مهرداد، مهرداديسم يا ميتراداتيسم ناميده شد گرچه مهرداد در ايران باستان با اين روش به راستی پادزهر طبيعی در بدن پديد آورد ولی دو سده پس از زمان وی جالينوس ترياقی ساخت به نام «ترياک ميتراداتوس».

    ابوريحان بيرونی مینويسد:
    «ترياق در روزگار ما چنان است که
    هر دارويی که مضرت زهرها را دفع کند آن را به ترياق تعریف کنند و
    شريف ترين گونه های ترياق ها، ترياق فاروق است
    که به کلمه ی يونانی، ترياک مثريد وتوس خوانند.
    فاروق به معنی جدا کنندهی ميان خون و زهر و نجات دهنده است مر تن را از مضرات زهر».

    پورسينا در کتابِ «قانون» آورده است:
    «ترياق مثريد توس را جالينوس يونانی ساخت و
    برای رفع بيشتر زهرها برای تمام اندام به کار میرود».

    معجون اين ترياق را به گونه ای که شمردم از سی جزء فزون است ولی به گونه ای که پورسينا ياد می کند اين ترياق پسين تر بدست پزشک ايرانی به نام شاهپور سهل (پزشک گندیشاهپور) کم تر شد و جزءهای مهم را برگزيد و ترياقی ساخت مرکب از ۱۲گياه که پسين تر ابن صرافيون از وی پيروی کرد. بنابراين ترياق «مثريد توس» بر پايه نسخهی شاهپور سهل بنا به گفته پورسينا آمده در «قانون» چنين است:
    «علک البطم ۲۴درهم ـ خرومرفس ۱۲درهم ـ زبيب ۴درهم ـ دارچين، مقل ارزق، اطفارالطيب، سنبل رومی، سليخه، اکليل الملک، حب الفارمن هر کدام ۳درهم، زعفران ۱درهم، قفراليهود ۵/۲ درهم».



    گياه هئوما
    اين گياه در اوستا هئوما و در سانسکريت سوما و در پارسی هوم ناميده میشود. در ايران باستان از ديد سپنتايی، مينويی به نام ايزد هئوما را پاسبان اين گياه پنداشتهاند و از گفته های کهن برمیآيد که پزشکی به نام هئوما آن را کشف نمود.
    جايگاه و رستنگاه نخستين آن در زمان باستان بنابر نوشته های يسنا ۱۰بند ۱۱بخشی از کوه های هندوکش و البرز شرقی پنداشتهاند. امروز نيز اين گياه بيشتر در فلات افغانستان و تبت و کشمير و دامنههای هندوکش میرويد. در يسنا ۹بند ۱۶آمده است:

    «درود به هئومای نيکو،
    نيک آفريده شده،
    راست آفريده شده،
    نيک درمان دهنده،
    خوشاندام، نيک کنش پيروزگر،
    زردگون و نرم تاک،
    چون خورندش از همه بهترين،
    از برای روان راه جویترين است».

    پراهوم
    افشرهی اين گياه را پراهوم میناميدند و با صفت دور "انوشه" (جاويدان) ار آن ياد شده است. برای تهيه آن تشريفاتی با همراهی 7 تن داشتند. به دست آوردن افشره و مراسم اش بدين گونه بود:
    يک تن زوت بود و اوستا میخواند.
    دومی هوم را میکوبيد به نام هاونان.
    سومی نگهبان آتش بود به نام آتره وخش.
    چهارمی آب میآورد به نام آبرت.
    پنجمی پراهوم را از صافی میگذرانيد به نام آسنه تار.
    ششمی پراهوم را با نام شير درهم مینمود به نام رئت ويشکرا.
    و
    هفتمی بازرس و نگهبان کارهای آن ها بود به نام سر شاورز.

    همهیِ آن ها ماسک های ويژهای به نام پنام را بر چهره داشتند. پنام، گونه، بينی و دهان را می پوشانيد
    ايرانيان خواص «بهی بخشی» و بهبود دهندگی فراوانی برای هوم باور داشتند، چنان که در يسنا ۱۰بند ۶ و ۷ آمده است:
    «کمترين خورش و فشرده هئوما، از برای نابودی بيماری و عيب های فراوان بسنده است،
    نابود شود هر آن آلودگی که به وجود آمده باشد
    از آن خانه ای که هئوما در آنجا آورند، درمان پديدار کند و چارهبخشی نمايد».

    پژوهش درباره هئوما
    گياهشناسان ايرانی کم و بيش از اين گياهِ باستانی ياد نمودهاند؛ چنان که در «تحفه المؤمنين» حکيم مومن آمده است:
    «هوم المجوس گياهی است ساقش يک عدد و باريک، صلب،
    گلش زرده تيره، همانند ياسمن و برگش ريز،
    ظاهراًَ از جنس ارغوان زرد است ولی نزد برخی «بخور مريم» و نزد برخی «مرانيه» مراد است. خشک اين گياه کوچک با ساقههای بیبرگ و پرگره می ماند به ساقه رَز (انگور) و
    در قُطر و رنگ همانند کاه گندم».

    گياهشناسان و خاورشناسان باختر زمين دربارهی اين گياه گفتگوهای بسياری کردهاند و شماری مانند دکتر اچينسون گياهشناس سرشناس، آن را «افدرا و وولگاريس» دانسته است. در آزمايشگاه گياه شناسی دانشکده پزشکی تهران آن را، «اريکا اکيستفرميس» يا «افدرااکيستفرميس» تشخيص داده شد از تيرهی «ژنهتاسه» و آن ها را «رزين دومر» مینامند که برگ های آن به فلس های کوچکی تبديل شده، از ميان رفته، اندازه ی ميان گرهای آن کمابيش دراز و گل های نر آن خيلی بسيار است،
    افشره ی اين گياه به رنگ کم وبيش قهوهای است، دارای مزه گس مانند و خواص افدرين به فرمول C10H13NO میباشد.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ازدواج در ايران باستان[/h]
    در دين زرتشتي تعدد زوجات روا

    نيست و گفته شده همانگونه که يک زن نميتواند در يک زمان بيش از يک شوهر
    داشته باشد مرد نيز نميتواند در آن واحد دو يا چند زن داشته باشد. اختيار
    زن دوم در شرايطي خاص و سخت که در آيين نامه زرتشتيان آمده جايز است نظير
    اينکه زن اول فوت شده باشد.. در ايران باستان تنها در صورتي فرد زرتشتي
    ميتوانست با وجود زن اول زن ديگر اختيار کند که زن اول به تشخيص پزشک
    عقيم بوده و خود موافقت خويش را براي اين کار اعلام کند و رضايت داشته

    باشد هدف از اين عمل نيز بقا نسل و پرورش فرزنداني نيک براي دين و دنياست.


    در مورد انواع

    پيوند زناشويي در ايران باستان گفتني است که زن و مرد زرتشتي به 5 صورت و
    تحت عناوين پادشاه زن- چاکر زن- ايوک زن- ستر زن- خودسر زن پيوند زناشويي

    ميبستند که هر يک جداگانه به شرح زير است:


    1-پادشاه زن:

    اين نوع ازدواج به حالتي گفته ميشد که دختري پس از رسيدن به سن بلوغ با
    موافقت پدر و مادر خود با پسري ازدواج ميکرد و پادشاه زن از کاملترين
    حقوق و مزاياي زناشويي برخوردار بود و کلا" همه دختراني که براي نخستين
    بار و با رضايت پدر و مادر ازدواج ميکردند، پيوند زناشويي آنان تحت عنوان

    پادشاه زن ثبت ميشد..


    2-چاکر زن:

    اين نوع ازدواج به حالتي اطلاق ميشد که زني بيوه به عقد و ازدواج با مرد
    ديگري در ميآمد. اين زن با زندگي در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزاياي
    پادشاه زن را در سراسر زندگي مشترک دارا بود، ولي پس از مرگ آيين کفن و
    دفن و ساير مراسم مذهبي اش تا سي روزه توسط شوهر دوم يا بستگانش برگزار
    ميشد. ولي هزينه هاي مراسم بعد از سي روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود،
    چون معتقد بودند در دنياي ديگر اين زن از آن نخستين شوهر خود خواهد بود و
    به همين علت پيوند دوم او تحت عنوان چاکر زن ياد ميشد.
    حال براي
    برخي ناآگاهان پيوند زناشويي از نوع چاکر زن را اختيار کردن زن صيغه اي
    توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدي بيان ميکنند

    که صحت ندارد.


    3-ايوک زن:

    اين نوع ازدواج زماني اتفاق ميافتاد که مردي دختر يا دختراني داشت و
    فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر يا کوچکترين دخترش تحت عنوان ايوک ثبت
    ميشد و رسم بر اين بود که اولين پسر تولد يافته از اين ازدواج به فرزندي
    پدر دختر در ميآمد و به جاي نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش
    ميآوردند و اين نوع ازدواج باعث شده که برخي افراد غير مطلع برچسب ازدواج
    با محارم را به زرتشتيان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج
    ميکرده است. اينک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با

    محارم کاملا" مردود است.


    4-ستر زن:

    وقتي که فرد بالغي بدون ازدواج در ميگذشت، پدر و مادر يا خويشان اين فرد
    موظف بودند به خرج خود و به ياد فرد درگذشته دختري را به ازدواج پسري در
    ميآورند. شرط اين نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد ميشدند که در
    آينده يکي از پسران خود را به فرزند خواندگي فرد درگذشته بدون زن و فرزند

    درآورند


    5- خودسر زن:

    اگر دختري و پسري پس از رسيدن به سن بلوغ برخلاف ميل والدين خود خواستار
    ازدواج با يکديگر ميشدند و مصر بر اين امر نيز بودند، با وجود مخالفت
    والدين ازدواج آنها منع قانوني نداشت و زير عنوان خودراي زن ثبت ميگرديد
    و در اين بين دختر از ارث محروم ميشد، مگر اينکه والدينش به خواست خود

    چيزي به او ميدادند يا وصيت مينمودند که بدهند.



    اين نوع ازدواج ها در ايران باستان انجام ميشد امروزه ازدواج ها تحت اين عناوين ثبت نميشود.

    گفتني است که طلاق در آيين زرتشتي مطرود و منفور است و تحت شرايطي ويژه و در

    مواردي نادر و خاص طبق آيين نامه زرتشتيان مجوز داده ميشود.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]آب در اساطیر ایران باستان[/h]
    آب یکی از مقدسترین عناصر طبیعی نزد ایرانیان باستان به شمار میرفته است. بر طبق باورهای اساطیری ایرانیان باستان، آب در گاهنبار دوم، از گاهنبارهای ششگانه آفرینش، آفریده شده است و زمان آفرینش آن میانه تیر ماه بوده است. بر طبق این باورها، آفرینش آب پس از آفرینش آسمان و پیش از آفرینش سایر موجودات صورت پذیرفته است:

    «و نخستین چیزی که قبل از جانوران آفرید، آب بود و آسمان. خدا بر آب بود و چون خواست که خلق را بیافریند، از آن بخاری بیرون آورد و بخار بالای آب برآمد و آن را آسمان نامید.آن گاه آب را بخشکانید و آن را زمین کرد. آن گاه زمین را بشکافت و هفت زمین کرد...»
    مطابق اساطیر ایران باستان، «خرداد» یکی از مینویان است که از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت. سپس آن را به «تی» که «تشتر» بود سپرد و تشتر به یاری فروردین که فروهر پرهیزگاران است، آب را به مینویی به باد سپرد، باد هم آن را به نیکویی به کشورها راهبر شد و از طریق آسمان آن را به همه جا رساند و با افزار ابر، بر جهان بباراند.

    ایرانیان باستان بر این باور بودند که قطرات باران را ایزد تشتر (تیشتریه) ساخت و باد آنها را به یک سو برد تا از آن دریای گیهانی (فراخکرد)، وروکشه، یا دریای بی انتها را تشکیل دهد که آن سوی قله البرز قرار دارد. این دریا چنان وسیع بوده است که هزاران دریاچه را در بر میگرفته است و این دریاچهها چشمههای ایزدبانو اناهیتا بوده اند. در میان این دریا دو درخت قرار دارد: درخت «در بر دارنده همه تخمها» که از آن همه درختان منشعب میشوند، و درخت «گوکرنه» یا «هوم سفید» همه مردمان اکسیر جاودانگی را در هنگام بازسازی جهان از آن دریافت میدارند.
    پس از آن سه دریای بزرگ و بیست دریای کوچک تشکیل شد. دو رودخانه در زمین جاری شدند. یکی از شمال به سوی باختر روان شد و دیگری از شمال به سوی خاور جاری گشت، و هر دو این رودها پس از این که دو انتهای زمین را پیمودند، سرانجام به دریای گیهانی ریختند و در آن درهم آمیختند.

    ایرانیان باستان آب را یکی از ایزدان مقدس میشمردند و او را تقدیس و تکریم میکردند. نقش آفرینندگی و زایایی آب از روزگاران کهن برای ایرانیان باستان شناخته شده بود و در اوستا، بارها به این نقش و اهمیت و تقدس آب اشاره شده است. در «آبان یشت» و «تیریشت» درباره اهمیت و احترام آب، بحث شده است و آب موجودی مقدس و قابل نیایش معرفی شده است. آناهیتا نیز به عنوان ایزدبانوی آب و باروری و پاکیزگی، بارها و به مناسبتهای مختلف ستوده و تکریم شده است.
    ایرانیان باستان آب جاری را مقدس میشمردند و به هیچ وجه آن را نمیآلودند و در تمیز نگاه داشتن آن دقت و وتوجه خاصی به کار میبردند. هم چنین با انجام مراسم ویژه ای، به مناسبتهای خاص، برای آب قربانی میکرده و نثار میداده اند. به این منظور گودالی کنار آب- رود یا دریا یا سرچشمه آب- میکنده اند و قربانی را در آن جا خون میریختند تا خونش آب را آلوده نکند.
    ابوریحان در آثار الباقیه مینویسد که:
    «روز یازدهم (اسفند) روز خور است که اول گهنبار دوم باشد و آخر آن روز دیبمهر است که مدیوشم گاه نام دارد و در این روز بود که خداوند آب را آفرید.»
    هشتمین ماه سال، و دهمین روز هر ماه، به نام عنصر حیاتی و مقدس آب، «آبان» نام گذاری شده است. « ان» در انتهای این واژه نه نشانه نسبت، که نشانه جمع است و آبن به مفهوم آبها میباشد. نزد ایرانیان باستان، عنصر آب دو فرشته نگهبان داشته است، یکی «ایم ناپات» و دیگری «اناهیتا» که به عنوان فرشته مخصوص آب از ارزش و اعتبار ویژه ای برخوردار، و بسیار مقدس و مکرم بوده است. در « آبان یشت» در باره شکوه و جلال و تقدس آن به تفصیل بحث شده است.
    نام کامل این فرشته «اردویسور اناهیتا» بوده است و معنای این نام، رود توانای پاکیزه، یا آبهای نیرومند بی آلایش است. اردوی هم نام رودی است افسانه ای هم به مفهوم پر برکت و حاصل خیز است. سورا به معنی نیرومند است و اناهیتا به معنی پاکیزه. اناهیتا فرشته نگهبان عنصر آب است. این نام در ادبیات فارسی به صورتهای گوناگون، از جمله، ناهید، ناهد، ناهده، ناهیده و ناهی ثبت شده است. هم چنین در فارسی، ناهید (اناهیتا) نام دیگری برای ستاره زهره است. بخشی از «آبان یشت» که یکی از بلند ترین یشتهای اوستا است، به توصیف و ستایش اناهیتا اختصاص یافته است. بخش دیگر به ذکر پادشاهان و پهلوانانی میپردازد که برای اناهیتا قربانی داده اند و او را گرامی داشتهاند. قطعه دیگری هم در ستایش اناهیتا هست که نامش «آبان نیایش» است. در اوستا این ایزد بانو به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا و پری پیکر، نیرومند و درخشان، پاک و آزاده وصف شده است. اناهیتا، مطابق توصیف اوستا، تن پوشی زرین به بر دارد و در دستش دست آویزهای گرانبها و بر گوشش گوشوارههای زرین و بر گردنش سـ*ـینه آویزی از گوهر ناب آویزان است و بر سرش تاج زرین هشت پر هزار ستاره، آراسته به صد ستاره و زیورهای شایگان گران بها و درخشان نمایان است. این توصیفهای روشن و گویا نشان دهنده این واقعیت است که از زمانهای باستان، تندیسهای این ایزدبانو در آیینهای نیایش و پرستش او به کار میرفته است. اناهیتا ایزد بانوی محبوب بسیاری از سرزمینها از غرب ایران باستان تا ارمنستان و اناتولی، و از بابل و دمشق تا سارد و شوش، بوده و در سراسر این مناطق معبدهای بسیاری برای نیایش و عبادت او برپا بوده است.اناهیتا حامیعشق پاک و بی پیرایه است که اساس پیمان همسری و تشکیل خانوادههای سالم و پاک نهاد است. او از عشق پاک در برابر شهوات آلوده، و از خانواده پاک در برابر بی بند و باری، تباهـ*کاری و پتیارگی دفاع میکند و نگهبان و پاسدار شرافت و پاک روانی و بی آلایشی است.

    اناهیتا سرچشمه همه آبهای روی زمین است. او سرچشمه و مایه همه ثمربخشی و باروریهاست؛ نطفه همه نران را پاک میگرداند، بطن همه مادگان را تطهیر میکند و شیر را در پستان مادران پاک میسازد. در حالی که در جایگاه آسمانی خود، در میان ستارگان، قرار دارد، سرچشمه دریای گیهانی است. اناهیتا بر گردونه ای سوار است که آن را چهار اسب نر میبرند و این چهار اسب عبارتند از باد، باران، ابر و تگرگ. برای پیروزی بر دیوان و دشمنان باید از او یاری خواست. هرمزد او را میستاید. هوشنگ، جمشید، اژی دهاگ، فریدون، گرشاسب، افراسیاب، کاوس و دیگران به درگاه او قربانی میکنند و برآمدن نیازهای خود را از او میخواهند.
    «آبان» در واژه نامه بندهش، یکی از امشاسپندان و از خویشان نیلوفر و ایزد حامیزمین و همکار سپندارمذ معرفی شده است. هم چنین «آبان فره» را به مفهوم دارنده فره آبها، به عنوان لقب اناهیتا به کار رفته است. بر طبق این نمادها و نشانهها، در اساطیر ایران باستان، آبان با اناهیتا و آب و نیلوفر، به مفهوم نشانه و رمز آفرینش و پاکی و شفافیت و بی آلایشی، پیوند عمیق و ناگسستنی معنوی و باطنی دارد.
    در ایران باستان در آبان روز از ماه آبان که روز دهم آبان ماه بود جشنی سرورآمیز بر پای میداشتند که آن را «آبانگان» مینامیدند و در طی این جشن یکی از مراسم مهم نوشیدن نوشید*نی فراوان بوده است. مهم ترین حوادث اساطیری که در روز «آبانگان» روی داده است، بر طبق روایت ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه، اینها هستند:
    «در این روز زو پسر تهماسب به شاهی رسید و مردمان را به حفر انهار و تعمیر آن امر کرد و در این روز به کشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون بیوراسب را اسیر کرده و به سلطنت رسیده و مردم را امر کرده که دوباره خانهها و اهل خود را مالک شوند و خود را کدخدا بنامند یعنی صاحب خانه و خود او نیز به خانه و خانواده خود فرمانروا شد و شروع به امر و نهی و گیر و دار نمود.»

    روایت دیگری که در بیان اهمیت تاریخی و اساطیری این روز یاد کرده اند این است که چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید و خشکسالی سخت پیش امد و مردم بسیاری تلف شدند و خیلیها مجبور به ترک شهر و دیار شدند، سرانجام با قربانی کردنهای بسیار و نیایشهای فراوان نثار درگاه اناهیتا، در روز آبانگان باران شروع به باریدن کرد و به همبن دلیل از آن تاریخ ایرانیان باستان، این روز را چونان عیدی بزرگ جشن میگیرند و مراسم نیایش و گرامیداشت اناهیتا را برگزار میکنند.
    سنتها و باورهای مربوط به تقدس و ارجمندی آب هنوز هم میان ایرانیان وجود دارد و در آداب و رسوم و اعتقادات آنها پابرجاست. در مراسم عروسی، رسم بوده که بر سر عروس آب میریخته اند، هم چنین پیش از پیمان زناشویی بستن رسم بوده که عروس و داماد به یکدیگر در کاسه ای آب نگاه کنند و سپس هر دو از آن بنوشند. آب ریختن پشت پای مسافران و در ظرف آب به دنبال گمشدهها گشتن از دیگر رسوم مربوط به تقدس و کرامت آب است.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]حقوق حیوانات در اندیشههای ایران باستان[/h]
    در فرهنگهای باستانی، حیوانات از لحاظ تقدس و ارزش در طبقات مختلفی قرار میگرفتند و هر كدام نماد اسطورهای بودند. به عنوان مثال (پرندگان) همواره در شمار جانداران ارجمند بودند و مردمان قدیم پرندگان را آفریدگانی فراسویی و از گونه ای دیگر میپنداشتند. در این فرهنگها، مرغان شكاری تیزپرواز از ارزش آیینی و نمادین بیشتری برخوردار بودند. مثلا (شاهین) از دید (نمادشناسی اسطوره) برجستهتر و ارجمندتر از دیگر مرغان بود و ایرانیان، یونانیان و رومیان سرشت شاهین را از آتش میدانستند. ایرانیان باستان (كلاغ) را پرنده مهر و سروش میدانستند و ژرمنهای باستان، كلاغ را یار و همراه خدای خویش، (اودین) میانگاشتند. سیمرغ (هما) نیز بسیار مورد توجه ایرانیان بوده و آن را در شمار مرغان خورشیدی میآوردند و معتقد بودند كه سیمرغ، (جان جانان) است و جانهای پاكیزه و پیراسته با رسیدن به سیمرغ، به خدا میرسند.

    امروزه در قونیه معتقدند لحظه ای كه آهویی به دنیا میآید، نوری مقدس زمین را روشن میكند و در برخی فرهنگها، آهو را نماد فرزانگی دانسته اند. در ایران باستان نیكی به حیوانات سودمند از وظایف اصلی بوده است. در تاریخ نقل شده بهرام گور از پادشاهان ساسانی كوششهای فراوانی در جهت توسعه پرورش اسب و اسب دوانی میكرد و انوشیروان به دامپروری علاقه فراوانی داشت. نیكی و ترحم به حیوانات در آئین مزدیسنا كه در زمان ساسانیان رواج داشت، اهمیت زیادی داشته و در این مورد در رساله پهلوی (ارداویراف نامه) كه در زمان ساسانیان نوشته شده نكات جالبی دیده میشود. ارداویراف موبدی كه سفری به بهشت و دوزخ كرده و مردمان را از پاداش و عذاب در جهان دیگر با خبر میكند، سزای آنان را كه نسبت به حیوانات بد رفتاری میكنند عذاب دوزخ و پاداش كسانی كه به حیوانات نیك رفتاری میكنند را سعادت ابدی میداند.
    در آیین مانی و مزدك نیز برای حیوانات اهمیت خاصی قائل بودند. مانی مردی ایرانی و دین او دین آمیخته از آیین زرتشت، مسیح و احتمالا سایر ادیان زمان بود. برگزیدگان یا روحانیون این آیین از خوردن گوشت و هرگونه آزار رسانیدن به حیوانات و گیاهان به شدت امتناع میكردند. در رساله شایست ناشایست كه از كتب پهلوی پیش از اسلام است كه تاكنون باقی مانده، از كشتار بیهوده حیوانات به شدت نهی شده است. در این كتاب میخوانیم هر كس بیهوده حیوانات را بكشد، در آن جهان عذابی دردناك خواهد داشت و هر كه به حیوانات نكویی كند و امكان زاد و ولد آنها را فراهم آورد، مورد لطف ایزدی قرار خواهد گرفت. در زرتشت نامه نیز از قول زرتشت توجه و مهربانی به حیوانات توصیه شده است. در متون اوستایی از جمشید به عنوان نجات دهنده حیوانات بسیار یاد شده است. جمشید به معنای (پرتو ماه) است، برخی او را برادر طهمورث و فردوسی او را پسر طهمورث میداند. به قول طبری، او وسایل اهلی كردن حیوانات را ابداع كرد و در صنعت ابریشم و دیگر رشتنیها تبحر داشت و بفرمود تا لباس ببافند و رنگ كنند. زین و پالان را ابداع كرد تا به كمك آن چهار پایان را رام كنند و به اطاعت درآورند. در اوستا، جمشید دارنده گلههای فراوان است و حیوانات را از شر گرسنگی و بی علوفگی میرهاند.
    آریاییان ایران و هند به وجود خدایان و فرشتگان متعددی برای هر چیز قائل بودند. ازجمله خدایانی بودند كه بر حیوانات تاثیر اساسی داشتند، مانند (اوشس) كه نگهدارنده گاوان بود و (سویتری) كه خدای آفتاب و زنده كننده و زاینده بود و روشنایی را به بشر هدیه میكرد و همه اینها یادآور (میترا) و (مهر) هستند كه در سنت آریایی و مخصوصا ایرانیان نگهبان گله اسبان و نشخواركنندگان و بخشنده قدرت باروری به حیوانات ماده و زنان بود. (ویشنو) خدای محافظ و مظهر نیروی آفتاب، صاحب گاوان شیرده و چراگاههای حاصلخیز بود و در خدمت مردم قرار داشت. (ریشودوا) كه روح همه خدایان بود، كمال محبت و عنایت را به همه موجودات ازجمله گاو و گوساله داشت. در اوپانیشاد هندوان رعایت حقوق حیوانات و آزار نرساندن به آنها با بیانی شاعرانه توصیف شده است.

    در فرهنگ اوستایی و پهلوی هر یك از روزهای ماههای ایرانی نام مخصوصی داشت كه هر كدام نام یكی از فرشتگان بود. روز چهاردهم هر ماه را جوش یا گوش میگفتند. ابوریحان بیرونی در مقابل روز گوش عدد (پر) را قرار میدهد كه به حروف ابجد برابر 14 هست كه همان چهاردهم ماه میشود. در این روز دعای مخصوص در (واسپارا) میخواندند و سلامت حیوانات را آرزو میكردند. مساله گوش روز در فرهنگ اسلامی نیز وارد شده است. چنان كه ملامحسن فیض كاشانی رساله ای در نقل روایت (معلی بن حفنیس) از امام صادق(س) راجع به نوروز و 30 روز ماه پارسیان تالیف كرده است. فیض كاشانی در این رساله 30 روز ماه را با ذكر نام پارسی آن ذكر كرده، در هر مورد راجع به فرشته صاحب نام مطلبی گفته و از كارهایی كه انجام دادن آنها در هر یك از این روزها پسندیده یا ناپسند است یاد كرده است. در این رساله در مورد روز چهاردهم ماه گفته شده است: (چهاردهم حوس، نام فرشته ای است موكل بر آدمیان و چهارپایان، فارسیان میگویند روزی سبك است و ما میگوییم روز خوبی است برای هرچه خواهد، و دیدن شرفا و علما برای حاجت خواستن در این روز خوب است و هر كس در این روز بیمار شود به زودی شفا یابد.)

    حقوق حیوانات در قرآن كریم
    در قرآن كریم آیات متعددی در مورد حیوانات دیده میشود كه بارها به این موضوع اشاره شده كه حیوانات نشانه قدرت الهی و مایه عبرت بشر هستند و در آنها منافع بیشماری برای انسانها قرار داده شده است. (آیا آنها ندیدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ایم چهار پایانی برای آنها آفریدیم كه آنان مالك آن هستند؟ آنها را رام ایشان ساختیم ، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذیه میكنند و برای آنان منافع دیگری در آن حیوانات است و نوشیدنیهای گوارایی، آیا با این حال شكرگزاری نمیكنند؟یس، 71-73 خداوند در آیات متعدد از انسان میخواهد كه در آیات الهی و ازجمله خلقت خود و حیوانات تدبر كنند. برای مثال در سوره غاشیه آمده است: (آیا به شتر نمینگرند كه چگونه آفریده شده استغاشیه، 17.) خداوند متعال در امثال این آیات مردم را به شناختن حیوانات و تفكر در كیفیت خلقت آنها و كارهایی كه میكنند ترغیب نموده و در آیات دیگر، انسانها را به عبرت گرفتن از بعضی از آنها مانند چهارپایان ، پرندگان، مورچهها و زنبورهای عسل دعوت كرده است. آیات 5 تا 8 سوره نحل نیز به منافع حیوانات اشاراتی جالب و شگفت انگیز دارد به طوری كه پس از بیان برخی منافع مادی چهارپایان ازجمله تهیه پوشش و خوراك، روی جنبه استفاده روانی از آنها نیز تكیه كرده و میگوید: (در این حیوانات برای شما زینت و شكوهی است به هنگامیكه آنها را به استراحتگاهشان بازمیگردانید و هنگامیكه صبحگاهان به صحرا میفرستید.( )نحل، 5-8) در تفسیر این آیه آمده است كه منظره جالب حركت دسته جمعی گوسفندان و چهارپایان به سوی بیابان و چراگاه، سپس بازگشت شان به سوی آغل و استراحتگاه كه قرآن از آن تعبیر به (جمال) كرده تنها یك مساله ظاهری و تشریفاتی نیست، بلكه گویای این حقیقت است كه چنین جامعه ای خود كفا است، این درواقع (جمال) استغناء و خودكفایی جامعه است، جمال تولید و تامین فرآوردههای مورد نیاز یك ملت و همان استقلال اقتصادی و ترك هرگونه وابستگی است.
    سوره نحل نیز اسرار شگفتانگیزی در مورد زنبور عسل بیان میكند. زنبور عسل دارای زندگی بسیار منظم توام با برنامه ریزی و تقسیم كار و مسوولیت است. كندو پاكترین، منظمترین و پركارترین شهر دنیا است كه از تمدن درخشانی برخوردار است و شاید تنها دلیلی كه برای این همه نظم و همكاری بتوان آورد، در همین آیه خلاصه میشود كه: (پروردگار تو به زنبور عسل وحی فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستهایی كه مردم میسازند خانههایی برگزین سپس از تمام ثمرات تناول كن و راههایی كه پروردگارت برای تو تعیین كرده به راحتی بپیما. از درون شكم آنها نوشیدنی خاصی خارج میشود به رنگهای مختلف، كه در آن شفای مردم هست، در این امر نشانه روشنی است برای آنها كه اهل فكرند( )!نحل، 68-67.)

    تكامل و حشر حیوانات در قیامت
    برخی آیات قرآن به تكامل و حشر و رستاخیز حیوانات اشاره كرده اند كه جای سوال و بحث فراوانی را برمیانگیزد، چرا كه لازمه رستاخیز و حساب و جزا، مساله عقل و شعور و تكلیف و مسوولیت است، آیا حیوانات هم دارای سطحی از شعور و ادراك هستند كه رستاخیز داشته باشند؟ سوره انعام در این زمینه میگوید: (محققا بدانید كه هر جنبنده در روی زمین و هر پرنده كه به دو بال در هوا پرواز میكند، همگی طایفه ای مانند شما نوع بنی بشر هستند. ما در كتاب آفرینش هیچ چیز را فروگذار نكردیم. سپس همه به سوی پروردگار خود محشور میشوند.( )انعام، 38) در مورد این آیه تفاسیر زیادی نقل شده است. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در بحث مبسوطی ذیل آیه، شباهت اجتماعات حیوانی را به انسانی از نظر كثرت و عدد، هدفداری و حتی دارا بودن نوعی از زندگی ارادی و شعوری مطرح كرده و مینویسد: (تفكر عمیق در اطوار زندگی حیوانی كه ما در بسیاری از شئون حیاتی خود با آنها سر و كار داریم و در نظر گرفتن حالات مختلفی كه هر نوع از انواع این حیوانات در مسیر زندگی به خود میگیرند، ما را به این نكته واقف میسازد كه حیوانات هم مانند انسان دارای عقاید و آرای فردی و اجتماعی هستند. حركات و سكناتی كه آنها در راه بقا و جلوگیری از نابود شدن نشان میدهند همه برمبنای آن عقاید است. در اجتماعات حیوانی هم مانند اجتماعات بشری فطرتا ماده و استعداد پذیرفتن (دین الهی) وجود دارد. همان فطرتی كه در بشر سرچشمه دین الهی است و وی را برای حشر و بازگشت به سوی خدا، قابل و مستعد میسازد، در حیوانات نیز هست.) در تفسیر نمونه ضمن بیان زندگی شگفت انگیز زنبور عسل و مورچه، وفای حیوانات به صاحب خود و تربیت پذیری آنها برای مقاصد انسانی، آمده است: (در آیات متعددی از قرآن، مطالبی دیده میشود كه دلیل قابل ملاحظه ای برای فهم و شعور بعضی از حیوانات محسوب میشود ، داستان فرار كردن مورچهها از برابر لشكر سلیمان، داستان آمدن هدهد به منطقه سبا و یمن و آوردن خبرهای هیجان انگیز برای سلیمان شاهد این مدعا است.)

    در روایات اسلامی نیز احادیث متعددی در زمینه رستاخیز حیوانات دیده میشود. از جمله در (تفسیر المنار) روایتی از طریق اهل تسنن نقل شده كه پیامبر(ع) در تفسیر آیه مورد بحث فرمودند: (خداوند تمام این جنبندگان را در روز قیامت برمیانگیزاند و قصاص بعضی را از بعضی میگیرد. حتی قصاص حیوانی را كه شاخ نداشته و دیگری بی جهت به او شاخ زده است، از اولی خواهد گرفت.) همچنین از ابوذر نقل شده كه گفت: ما خدمت پیامبر(ع) بودیم كه در پیش روی ما، دو بز به یكدیگر شاخ زدند. پیامبر(ع) فرمود: میدانید چرا اینها به یكدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه. پیامبر(ع) فرمود: اما خدا میداند چرا و به زودی در میان آنها داوری خواهد كرد (همو.) آیاتی همچون (و اذا الوحوش حشرتتكویر، 5) و (ثم الی ربهم یحشرون انعام، 38) نیز تاكیدی دیگر بر حشر و رستاخیز حیوانات است.
    این همه نشان میدهد كه حقوق حیوانات از چه جایگاه بالایی در بین ادیان و آیینهای مختلف برخوردار است.


    گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]دانش پزشکی در ایران باستان[/h]
    دانش پزشکی در ایران باستان

    نوشتار زیر حاصل استفاده از چندین مقاله و تلخیص آنهاست

    یکی دانشهایی که ایرانزمین در آن نقش مهمی را ایفا کرده دانش پزشکی است. دانش پزشکی در ایران پیش از دوره اوستایی و ظهور اشوزرتشت وجود داشته. زمانی که زرتشت که خود نیز یکی از پزشکان برجسته عهد باستان ایران می باشد پا به عرصه وجود می گذارد، قرنها یا هزاران سال بوده که این دانش در ایران زمین رواج داشته است. اوستا که مجموع کاملی از تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیش از ظهور زرتشت تا به دوره او می باشد، اشارههای بسیاری به دانش پزشکی و پزشکان ایرانی دارد. همچنین در دیگر کتابهای پهلوی و پارسی بدان اشاره ها برمی خوریم٬ مانند شاهنامه٬ بندهش.
    در متون کهن آمده:

    جمشید( چهارمین پادشاه پیشدادی) نخستین کسی بود که استحمام آب گرم و سرد را مرسوم کرد. در دوره پادشاهی او هفتصد سال نه گیاهی خشکید و نه جانداری بیمار شد.

    پزشکان مشهور ایران باستان:

    در اوستا از قهرمانی به نام «ثرتیه» نام بـرده شده است که «نخستین پزشک» قلمداد شده است. در «ثرتیه» از اهورامزدا تقاضا میکند که علاجی علیه همه زهرها و یک کارد فلزی برای عملیات پزشکی به او بدهد. اهورامزدا پاسخ می دهد که هزاران و میلیون ها گیاه درمان بخش آفریده ام که از آن میان، «گوکرن» منبع همه داروهاست. گوکرن، نام درخت مقدس افسانه ای است که در دریای فراخکرد جای دارد. هوم سفید، گاو شاخ، و کوکنار، معادل های دیگری هستند که برای این درخت افسانه ای، تصور شده است و جملگی جنبه درمانی داشته اند.

    بند ۴ یسنا ۹:
    آنگاه به من پاسخ گفت هوم پاک دور دارنده ی مرگ٬ ویونگهان مرا نخستین بار میان مردمان خاکی جهان آماده ساخت. این پاداش به او داده شد که او را پسری زاییده شد٬ آن جمشید دارنده رمه خوب٬ کسی که در شهریاری خود جانور و مردم را نمردنی ساخت.

    پس از ویونگهان پدر جمشید پیشدادی و خود جمشید که یکی دیگر از پزشکان آریایی می باشد به ترتیب در بندهای پسین همچنان پرسش خود را ادامه می دهد و هوم در پاسخ به او (زرتشت) تا چهار پزشک را نام می برد که به ترتیب پس از ویونگهان ، دومین بار آبتین(پدر فریدون پیشدادی) ، سومین بار اترت پدر اورواخشه و گرشاسب و چهارمین بار پورشسپ پدر پیامبر ایرانی اشو زرتشت می باشد. در اوستا از پزشکان دیگری نام بـرده شده که میتوان از آنها جاماسپ وسئنا که بعدها سیمرغ نام گرفت نام برد.
    تخصصهای مختلف دانش پزشکی در ایران باستان
    دانش پزشکی در اوستا پنج بخش می باشد:

    ۱- اشو پزشک(بهداشت)

    ۲- دادپزشک(پزشک قانونی)

    ۳- کارد پزشک(جراح)

    ۴- گیاه پزشک(دارو عطاری)

    ۵- مانتره پزشک(روان پزشک)


    یکی از طبیبان(پزشکان) به وسیله اشا درمان کند٬ کسی بهوسیله قانون شفا بخشد٬ کسی با کارد درمان کند٬ کسی که با گیاه درمان کند کسی که با کلام مقدس(مانتره) درمان بخشد......

    "اردیبهشت یشت بند ۶"

    1- اشو پزشک(بهداشت)
    ۲- داد پزشک (پزشک قانونی)

    این پزشکان بیشتر با علوم پزشکی کار می کردند. کالبد شکافی پس از مرگ جهت تشخیص بیماری و پیدا کردن را درمان برای آیندگان از جمله وظایف آنان بوده٬ پزشکان قانونی درگذشتگان را معاینه میکردند و پس از اطمینان حاصل کردن از درگذشته برای آن جواز کفن و دفن صادر می نمودند. اگر مرده نیاز به کالبدشکافی داشت آن را کالبد شکافی می کردند.همچنین امور مومیایی مردگان به دست اینگونه پزشکان بود که این عمل بیشتر در مصر باستان معمول بوده.

    3-کارد پزشک جراح
    همانگونه که از نام اینگونه پزشکی پیداست نوع بیمار و درمان بخشیدن بیماران توسط این پزشکان، جراحی بوده است.

    بیمار خوب شود پس آموزده است و همیشه می تواند کارد پزشکی کند.

    همانگونه که در بند بالا اشاره شد یک کارد پزشک بایستی چندین مرتبه این عمل را انجام دهد و پس از پیروز شدن در آزمایش می توانست در این رشته پزشکی فعال باشد.
    درباره کارد پزشکی که یک عمل رستمینه(سزارین) زایمان را در ایران باستان نشان می دهد در شاهنامه در خصوص زایش رستم چنین آمده:

    پیامـد یکـی موبـد چیـره دست
    همان ماهرخ را به می کرد مسـت

    شکافیـد بی رنـج پهلـوی مـاه
    بـتـابـیـــد مـر بـچه را سـر بـه راه

    چنان بی گزندش برون آورید
    که کس در جهان این شگفتی ندید

    پزشکی که جراحی زایمان را بدین گونه بر روی مادر رستم ،رودابه انجام می دهد، سیمرغ در شاهنامه (سئنا در اوستا) یکی از پزشکان ایران باستان می باشد. سیمرغ که نام وی سئنا می باشد یکی از پزشکان و مغان می باشد وی در کوه(ظاهرا دماوند) می زیسته و شاگردانش نیز در آنجا (دماوند) برای فراگیری دانش می رفته اند و او را ،سئنا مرغ نامیدند به دلیل جایگاه بلندش(بروی کوه). زال پسر سام که پدرش او را از کودکی به نزد سئنا می سپارد تا آموزشهای مورد نیاز را بیاموزد و دانش فراگرد از شاگردان مورد توجه سئنا می شود. بدین سبب زال در برخی گرفتاریهای خود از او کمک می گرفته که زایمان همسرش رودابه در هنگام زایش رستم نیز به دست سئنا علاج می گردد. برای آنکه بهتر به دانش کارد پزشکی در ایران پی ببریم نیاز است آورده شود که در باستانشناسی در شهر سوخته در استان سیستان جمجمه هایی کشف گردید که بروی آنها عمل جراحی انجام گرفته بود.

    4- گیاه پزشک(اورو پزشک) :
    پیشینه گیاه پزشکی با آغاز پیدایش کشاورزی و گیاه پروری در ایران همراه می باشد. نخستین اقوامی که توانستند به خواص گیاهان دارویی پی ببرند و گیاه درمانی نمایند و از گیاهان به عنوان آرام بخش و تیمار بیماران بهره برند ایرانیان بودند. گیاه پزشکی پس از گذشت هزاران سال در ایران و دیگر نقاط جهان همچنان مرسوم است و یکی از موثرترین درمانها به شمار می آید. گیاه پزشکی در روزگارهای کهن از ایران به دیگر کشورها راه یافت از جمله هند٬ چین٬ میان رودان٬ مصر و غیره که هنوز در آن کشورها به ویژه پاکستان و هند رایج است.

    5- مانتره پزشک(روان پزشک):
    منظور از کلام مانتره سخنی است که با آن بیمار را آرامش می دهند و درمان می کنند، همچنین سخن پاک و مقدس هم معنی می دهد.
    آنگاه که روان و روح آدمی همچنان بهم ریخته و پریشان است بهترین درمان و آرامبخش گفتار نیک و امید بخش٬ خواندن کتاب مقدس(گاتها اوستا) شعر و یا گوش دادن به موسیقی می باشد.

    وندیداد فرگرد ۷ بند ۴۴ آمده:

    ای زرتشت ،اگر پزشکانی گوناگون درمان بخش یکی با کارد درمان بخش٬ یکی با دارو٬ یکی با سخن ایزدی درمان کننده٬ آن کس که با سخن ایزدی(مانتره) درمان کند درمان بخش ترین درمان کنندگان است.

    نظر ایرانیان باستان درباره بیماریها و منشا آنها:

    بر طبق آیین و فرهنگ ایرانی نابود کننده تمام بدیها٬ پلیدیها و کژاندیشی ها و زشتی ها همان کلام ایزدی (مانتره) است. نامهای خداوند(صد و یک نام خدا) مانتره می باشد. گاتها مقدس مانتره می باشد٬ یسنا مانتره می باشد٬ نماز مانتره می باشد٬ اندیشه نیک٬ گفتار نیک٬ کردار نیک مانتره می باشد. تمام آموزشهای زرتشت مانتره می باشد. نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است٬ تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی هر چقدر که قوی باشد رو به سستی می گذارد. و یکی دیگر از این درمانبخشها فراگیری دانش و ادب برای رسیدن به کمال انسانی می باشد.

    رقیه بهزادی، نویسنده کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال .
    رقیه بهزادی از برخی بیماری های نام بـرده شده در کتاب وندیداد، یاد کرده است:
    1. واورشی : احتمالا یک بیماری مقاربتی است
    2. تب زایمان یا نفاس:eclampcia and preeclampcia
    3. اسکندا : ممکن است به مفهوم بریدگی باشد
    4. اگهوستی : راشیتیسم
    5. دروکا : مسلما سنگ کلیه یا صفرا است
    6. کورگها : ظاهرا همان است که در فارسی امروزی به آن کورو یا کورک می گویند.
    7. آستائیریا : ظاهرا نام یک بیماری است که بر روی بدن جوش هایی مانند دانه های آبله یا سرخک ظاهری می شود.

    حق ویزیت ! در ایران باستان:

    دستمزد پزشک دقیقا تناسب با مقام بیمار داشت و موبدان، تنها با دعا و دادن برکت، به پزشک دستمزد می دادند!

    رییس خانواده یا قبیله یا ده یا فرمانده استان به ترتیب یک خر، یک اسب، یک شتر و یا چهار اسب به عنوان دستمزد به پزشک می پرداختند. بیماران زن، به پزشک چهار پای ماده به عنوان دستمزد می پرداختند.

    اخلاق پزشکی در ایران باستان:
    در کتاب «قوم های کهن...» شرایط یک پزشک کامل در ایران باستان، این طور نقل شده است: «باید اندام های بدن و مفاصل و درمان بیماری های آن ها را بداند. باید ارابه شخصی و دستیار داشته باشد و باید مهربان باشد و حسود نباشد. آرام سخن بگوید و هیچ گونه غروری نداشته باشد. دشمن بیماری ولی دوست بیمار باشد. حجت و حیا را رعایت کند و به دور از جنایت، آسیب رسانی و زورگویی باشد. شتابان به کار بپردازد، یار بیوه زنان باشد. رفتاری نجیبانه داشته باشد. پاسدار شهرت خوب باشد. به خاطر سود کار نکند، بلکه پاداشی معنوی را در نظر داشته باشد. در دادن گیاهان درمان بخش مهارت نشان دهد تا جسم را از بیماری برهاند و فساد و ناپاکی را دور کند. آرامش بیشتری ببخشد و لذایذ حیات را افزون سازد.»

    از اوستا که بگذریم در دوره های پس از زرتشت این دانش همچنان نزد ایرانیان رو به رشد و نمو نمود. عمده کار پزشکی و دانش پزشکی نزد موبدان و مغان ایرانی بود. بهترین آموزگاران دانش پزشکی و ستاره شناسی مغان ایران بوده اند و این علوم پشت به پشت از آنها به شاگردانشان انتقال پیدا می کرده. متاسفانه در یورش بی رحمانه مقدونیان(اسکندر)٬ اعراب٬ تاتارها و افغانها بسیاری از نوشته ها و کتابهای ارزشمند دانشمندان ایرانی را از بین رفته و کتابهای پزشکی نیز از این قانون مستثنی نبوده است. از پزشکان نامور ایران نیز در دوره های بعد می توان از مانی؛ روزبه و بزرگمهر نام برد. در دوره هخامنشی نیز پزشکان بی شماری بوده اند که دانشمندان یونانی و دیگر ملل از آنان بهره بـرده اند. عمده دانش پزشکی آن دوره و حتی دوره ماد و دوره های پسین بر دانش اوستایی استوار بوده.

    دوره ساسانیان نیز دانشمندان دیگر کشورها در دانشگاه گندی شاپور برای فراگیری دانشهای گوناگون از جمله پزشکی مشغول درس خواندن بودهاند٬ مانند دیوژن. فرهنگستان گندیشاپور (که بصورت نیمهعربیوار جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در خوزستان بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندیشاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانشهای فلسفی و پزشکی تدریس میشد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در گندیشاپور روی داده است.

    گندیشاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی "دژ نظامی شاپور" بوده است. برخی پژوهشگران بر اینند که بنگاهی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته است. شهری به نام گندیشاپور را شاپور دوم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور دوم گندیشاپور را پایتخت خود قرار داد.
    نامآوری گندیشاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندیشاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترینهای دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.

    بنابراین فرهنگستان گندیشاپور از کانونهای اصلی دانشورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانشآموختگان دانشگاه گندیشاپور شده است. کتاب "تاریخ الحکمه" (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله میپردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.

    تمامی کتابهای شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندیشاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندیشاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان خاور و باختر گشت. گندیشاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندیشاپور در خوزستان بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.

    در سالهای آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندیشاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانشآموختگان (فارغالتحصیلان) دانشکده پزشکی گندیشاپور بوده است.
    دانش پزشکی در ایران پس از حمله و یورش اعراب چند قرنی رو به کاهش و افتادگی گذاشت لیکن با کوشش بزرگمردان و دانشمندان و با عنایت اورمزد این دانش مانند گذشته و بهتر از آن رو به بالندگی گذاشت. به طوریکه دانشمندان بی شماری از دوره ی اسلامی به بعد از یاران به دانش جهان کمک شایانی کردند و کمتر کسی مانند آنها را میتوان یافت٬ بزرگانی چون ابن سینا؛ محمد زکریا رازی؛ فارابی؛ خیام که نامشان همواره در تاریخ پزشکی جهان می درخشد و موجب افتخار و سربلندی مردم ایرانزمین در تمام دوره ها می باشند
    گردآوری گروه فرهنگ وهنر سیمرغ.
    منابع:کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال
    رقیه بهزادی
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]زنان بزرگ تاریخ ایران باستان[/h]
    یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی درنبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد . از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠ قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد نیز یادشده است . با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند .


    آرتمیز : نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ۴٨٠ پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد . تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی – برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.آرتمیس نیز درست میباشد .
    آتوسا : ملکه بیش از ٢٨ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است .
    آرتادخت : وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید .
    آزرمی دخت : شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶٣١ میلادی . او دختر خسرو پرویز بود که پس از” گشتاسب بنده” بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد . آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود . واژه این نام به چم ( معنی) پیر نشدنی و همیشه جوان است .
    آذرآناهید : ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است . ( ٢۵٢ ساسانیان )
    پرین : بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال ٩٢۴ یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است .
    زربانو : سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال – آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده .
    فرخ رو : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید .
    کاساندان : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه٢٨ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است .
    گردآفرید : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران . تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند که بالباسیمردانه با سهراب زور آزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یادمیکند .
    آریاتس : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامیکوتاه از وی به میان آورده اند .
    گردیه : بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان هسمرخسروپرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی ٣۴٨ + شاهنامه فردوسی )٢٧۴
    هلاله : پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( ٣٩١ یشتها ۱+۲۷۴ یشتها ۲)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همایچهر آزاد” ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهیایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبتقوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است .

    پوران دخت : شاهنشاه ایران در زمان ساسانی . وی زنی بود که بر بیش از ١٠ کشور آسیایی پادشاهی میکرد .او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و فرامانروایی نمود .
    شیرین : شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیرا نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند . شیرین از خسرو ۴ فرزند به نامهای نستور – شهریار – فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند .
    پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هردو جان باختند .

    بانو گشنسب : دختر دیگر رستم – خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز – رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیاموجود است
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    برخی موضوعات مشابه

    بالا