همه چیز از دوره ی پهلوی | دیکتاتوری یا دموکراسی

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 2,751
  • پاسخ ها 64
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]کلياتي درباره تشکل زنان در دوران محمدرضا پهلوي[/h]
پس از برکناري رضاشاه و روي کار آمدن محمدرضا پهلوي، تشکل زنان همچنان مورد توجه بود. به طوري که روز به روز بر تعداد انجمنها و جمعيتهاي زنان افزوده ميشد. اين افزايش تشکل تقريباً با طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي دولت مصادف شد. در سالهاي 1340-1350، حکومت پهلوي به منظور تحکيم قدرت بيشتر به سمت امريکاييها متمايل شد و به توصيه طراحان امريکايي، طرح انقلاب سفيد را در ايران به اجرا درآورد. هدف مهم اين طرح، خروج ايران از بافت سنتي در سطح وسيع و وارد ساختن آن به دوران نوين اقتصادي اعلام شد. اما نتيجه آن بروز بيثباتيِ اقتصادي، از بين رفتن کشاورزي، و ظهور صنايع مونتاژ بود. در مرحله اجراي اين طرح نيز تعارضات بسياري در جامعه پيش آمد؛ به طوري که بيشتر نيروهاي مذهبي و روشنفکر به عوارض طرح واقف شده، با آن مخالفت کردند. در اين ميان، حکومت نيز نيروهاي متعددي را در مقابل مخالفان خود مجهز ساخت. ازجمله نيروي زن غربگرا که از ابتداي تأسيس کانون بانوان تا تأسيس شوراي عالي زنان ايران در پيشبرد اهداف غربگرايانه حکومت، عملکردي مؤثر و کارآمد از خود نشان داده بود، مورد توجه بيشتر حکومت قرار گرفت. به همين دليل، سازمان زنان ايران با امکانات مالي و اجرايي بيشتر در صحنه ايران ظهور کرد. به اين ترتيب، سازمان زنان ايران مولود تغيير شکليافته بسياري از جمعيتهايي شد که از ابتداي مشروطيت شکل گرفته و رشد کرده بودند. پس در فعاليتهاي سياسي، البته به اقتضاي سياستهاي حکومت شرکت جست.

با روشن شدن نقش سازماندهي زنان در پيشبرد اهداف سياسي، حکومت درصدد حمايت بيشتر از تشکلهاي زنان برآمد. زناني که با عنوان عناصر جديد، نقش مؤثر خود را در جريانهاي مختلفي چون کشف حجاب و طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي نشان داده بودند، در انقلاب شاه و مردم، وظايف ديگري را بر عهده گرفتند و با حمايت مالي دولت، سازمان زنان ايران را به وجود آوردند. البته پس از شهريور 1320 و استقرار حکومت محمدرضا پهلوي از اشاعه سازمانهاي زنان حمايت چنداني نشد ولي به تدريج از سال 1322، برخي جمعيتهاي مختلف در ائتلاف با يکديگر، سازمان همکاري زنان را تأسيس کردند تا در عين تمرکز نيروهاي خود به شکل منسجمتري عمل کنند. 1 به اين ترتيب، در اولين سالهاي حکومت محمدرضا جمعيتهاي زنان تنها در حفظ موجوديت خود کوشيدند. پس از آنکه پايههاي قدرت سياسي حکومت استقرار يافت، اين جمعيتها بار ديگر تقويت شدند و روز به روز بر تعداد آنها افزوده شد، به ويژه، در سالهاي 25ـ1322، تأسيس انجمنهاي زنان با شکلها و عناوين مختلف به اوج خود رسيد که اغلب، از سوي حکومت و سياسيون حمايت ميشدند. مؤسسان آنها کساني بودند که تا قبل از اين دوران نيز دستي در سياست داشتند و با انگيزه سوق دادن افکار عمومي به سمت فرهنگ غربگرا به چنين فعاليتهايي دست ميزدند. 2 پوشش ظاهري اين تحرکات مطلع کردن زنان درباره مسائل اجتماعي، انجام امور خيريه به نفع طبقات کمدرآمد، تشکيل کلاسهاي اکابر براي بالا بردن سطح سواد تا قبل از واگذاري آموزش عمومي به وزارت فرهنگ، از اهداف جمعيتهاي زنان بود. حمايت حکومت از جمعيتهاي زنان بهترين شاهد اين مدعاست که اين جمعيتها همگام و همراه با سياستهاي حکومت بودند؛ زيرا در غير اين صورت با توجه به مخالفت قاطبه مردم با اين نوع تحرکات غربگرايانه، فعاليت آنها در سطح وسيع امکانپذير نميشد. علاوه بر اين، جمعيتها تنها به لحاظ صوري با يکديگر تفاوت داشتند و اغلب، انگيزه يکساني را دنبال ميکردند. به همين دليل در مواقع حساس و با تشخيص سياستگذاران به راحتي در يکديگر ادغام ميشدند. 3 اگرچه بررسي هر يک از جمعيتهاي زنان چندان دور از مباحث مربوط به سازمان زنان ايران نيست، ولي به دليل تعدّد بسيار اين جمعيتها و عدم وجود اسناد و مدارک خاص براي هر يک از آنها و تنها جهت روشن کردن پيشزمينههاي اجتماعي، سياسي در شکلگيري سازمان زنان، خلاصهاي از عملکرد آنان ذکر خواهد شد. وجه مشترک اغلب جمعيتهاي زنان، اعلام تأسيس کلاسهاي اکابر بود که در واقع، بهترين راه نفوذ در ميان طبقات مردم به شمار ميرفت. با تشکيل کلاسهاي فوق و يا کلاسهاي آموزش خياطي، آرايش، قلاببافي و...، صاحبان انديشه تجددگرايي به راحتي با اقشار مختلف ارتباط حاصل کرده، به تلقين و آموزش تفکرات خود ميپرداختند. ازجمله اين جمعيتها جمعيت پرورش کودک (تأسيس 1325)، انجمن مبارزه با بيسوادي زنان (1325)، انجمن معاونت عمومي زنان شهر تهران (1325)، جمعيت شير و خورشيد سرخ بانوان (1328) و... بودند. برخي از جمعيتها با عناوين مختلف در محلات و مناطق شهرها شکل ميگرفت که اهداف اصلي آن، تأمين بهداشت و آباداني محله و منطقه مسکوني عنوان ميشد. علاوه بر آن، فعاليتهاي عمومي مانند کلاسهاي آموزشي و يا فعاليتهاي تبليغاتي نيز انجام ميشد. انجمن کوي يوسفآباد يا انجمن زنان و دختران نارمک ازجمله چنين جمعيتهايي بودند. 4بعضيازجمعيتها، هدفخودرا ارتقاي سطح فرهنگي زنان ووارد نمودن آنان بهپستهاي مديريت و سمتهاي سياسي اعلام ميکردند. جمعيت راه نو وانجمن بانوان فرهنگي ازجمله اين جمعيتهابودند. 5 جمعيتهايي نيز با سرمايهگذاري کشورهاي خارجي تأسيس ميشدند و با همکاري زنان خارجي به فعاليتهاي داخل و خارج از کشور ميپرداختند. باشگاه بينالمللي زنان که به وسيله امريکاييها و ايرانيها تأسيس شده و وابسته به اتحاديه بينالمللي زنان در امريکا بود و همسران سفيران برخي از کشورها به عضويت آن درآمده بودند، از اين جمله بود. 6 اشتراکات شغلي و حرفهاي، عامل ديگري در تشکيل جمعيتهايي مانند جمعيت زنان کارمند و جمعيت دختران دانشجو بود. اهداف عمومي اين جمعيتها، تأمين حقوق بيشتر در مسائل شغلي و تحصيلات و امکانات ويژه طبقاتي بود. 7 برخي از جمعيتها نيز با انتخاب عناوين خاص، خود را به سازمانهاي بينالمللي منسوب ميکردند و با ايجاد ارتباط با اين سازمانها، در برنامهريزي تشکيلات خود از همان سازمانها الگو ميگرفتند. سازمان زنان طرفدار اعلاميه حقوق بشر از اين گونه جمعيتها بود. 8 سازماندهي و نحوه اداره اين جمعيتها، با اقتباس از الگوهاي مشابه در کشورهاي غربي بود. زناني که در رأس هيأت مديره قرار داشتند، با سفرهاي مختلف و ارتباط با جمعيتهاي زنان کشورهاي مختلف، اهداف و عملکرد خود را تدوين ميکردند. 9 بيشتر اين جمعيتها به وسيله کميسيونهاي متعدد اداره ميشدند. در رأس هر کميسيون يک هيأت مديره قرار داشت کميسيونهاي مذکور عبارت بودند از: 1. کميسيون تبليغات و انتشارات: در اين کميسيون، برنامههاي مربوط به نشر کتاب و مقاله از سوي نشريات هفتگي تدوين ميشد. کليه فعاليتهاي مربوط به تبليغات در جهت اهداف جمعيتها، از سوي اين کميسيون هماهنگ ميشد. اين برنامههاي تبليغي، اغلب شامل بزرگداشت روز 17 دي، روز مادر، تبليغ بيحجابي، معرفي زنان متجدد، تجليل از برنامههاي تجددگراي حکومت با عنوان اعطاي آزادي و حقوق زنان بود. مجلات مخصوص زنان، مانند اطلاعات بانوان و زن روز، مهمترين و عمدهترين بخش اين فعاليتها را به مردم معرفي ميکردند. 10 بيشترين فعاليت و هزينه جمعيتها مربوط به اين کميسيون بود. 2. کميسيون بهداشت و خيريه: از کميسيونها و بخشهاي مهم جمعيتهاي زنان بود که با رسيدگي به امور بهداشتي مناطق جنوب شهر و يا طبقات مستمند، بيشترين نفوذ را در ميان طبقات مختلف داشت، گروههاي وابسته به اين کميسيون با برنامهريزيهاي هيأت مديره از مناطق مختلف بازديد کرده، سپس با مراجعه به شهرداريها و مسئولان دولتي در سطح بسيار محدود و يا از طريق بودجه جمعيتها به تأمين نيازهاي مناطق پرداختند. 11 3. کميسيون فرهنگي: وظيفه تشکيل کلاسهاي سوادآموزي براي زنان بيسواد و کلاسهاي تقويتي و تجديدي براي دانشآموزان بيبضاعت برعهده اين کميسيون بود 12 که عملکرد آن به دليل رقم بالاي بيسوادي و تعداد کم نيروهاي متخصص در جمعيتها بسيار محدود و متفرق بود. 4. کميسيون هنري: اين بخش با کلاسهاي آموزش خياطي، آرايش، آشپزي، خانهداري، گلدوزي، رقـ*ـص، و موسيقي ــ صرفنظر از جنبههاي آموزشي ــ بسياري از زمينههاي تحقق اهداف تجددگرايي را فراهم ميکرد. 13 به اين ترتيب، زن ايراني با بسياري از نمودهاي فرهنگ غربي از طريق مدلهاي لباس در آموزش خياطي و شيوههاي آرايش غربي در کلاسهاي آرايشگري آشنا ميشد. 5 . کميسيون حقوقي: وظيفه اين کميسيون، فعاليت در جهت اصلاح قوانين مدني و حقوقي به نفع زنان اعلام شد، اعضاي اين کميسيون زنان حقوقدان بودند. يکي از اقدامات اين کميسيون، تشکيل جمعيت راه نو و ارائه طرح جديد به مجلس در سال 1343 با تقاضاي برابري حقوق مدني با مردان بود.14 6. کميسيون ازدواج و تحکيم خانواده: تعليم و تربيت دختران به منظور ارتقاي سطح زندگي در زمينه بهداشت و تربيت فرزند، فعاليت براي بالا بردن سن ازدواج با انتشار بيانيه و اجراي سخنراني و مشاورههاي خانوادگي از وظايف اين کميسيون بود. 15 7. کميسيون ازدياد عضو و امور مالي: وظيفه جذب اعضاي جديد و تأمين منابع مالي جمعيتها به عهده اين کميسيون بود که آن را از طريق دريافت حق عضويت اعضاء و درآمد حاصل از اجراي برنامههاي مختلف يا فروش محصولات صنايع دستي که به وسيله زنان آماده شده بود، تأمين ميکرد. 16 8 . کميسيون روابط بينالملل: ايجاد ارتباط بين جمعيتهاي زنان در ايران را با ساير جمعيتهاي کشورهاي مختلف برعهده داشت. 17 هر يک از کميسيونهاي مذکور، برنامههاي گستردهاي را در راستاي اهداف جمعيتهاي زنان اعلام ميکردند. در صورتي که اين اهداف، عملا به دليل عدم دستيابي به منابع مالي، اغلب در سطح بسيار محدودي اجرا ميشد. علاوه بر اين، به دليل تعدد جمعيتها و عدم وجود يک برنامهريزي تدوين شده و مشخص، عملکرد و بازتاب آن عميق نبود؛ به طوري که اغلب، اهداف سياسي دولت را تأمين نميکرد. از طرفي، مهمترين خواسته اين جمعيتها آن بود که يکي از اعضاي خانواده سلطنتي و يا وابستگان درجه اول سياسي، رياست افتخاري اين جمعيتها را برعهده بگيرند. تصور عمومي بر اين اصل قرار داشت که در اين صورت، حمايت دستگاههاي دولتي و اجرايي، شامل حال آنها خواهد شد. 18 البته تمامي جمعيتهاي فعال در آن دوران به اين نتيجه رسيده بودند که به شکل متفرق نميتوانند به اهداف خود دست يابند. حکومت نيز از زمان تأسيس کانون بانوان به تجربه دريافته بود که براي پيشبرد اهداف تجددمآبي و سوق قشر عظيم جامعه زنان ايراني به شکل غربي، به يک نيروي هماهنگ و منسجم نياز دارد. بنابراين، تصميم گرفت که جمعيتهاي زنان را تحت يک مديريت منسجم و واحد در همديگر ادغام کند. ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ 1. بدرالملوک بامداد. هدف پرورش زن. تهران، نشريات شرکت مطبوعات، 1318، ص 105 . 2. صفيه فيروز. رئيس جمعيت شوراي زنان ايران (1322) و مهرانگيز دولتشاهي ــ رئيس جمعيت راه نو ــ ازجمله اين افراد بودند. دولتشاهي در سازمانهايي مانند سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي، انجمن حمايت از زندانيان و بنگاه عمران کشور فعاليت داشت. 3. چنانکه به دستور حکومت در سال 1338، پنجاه جمعيت در يکديگر ادغام شدند و عنوان شوراي عالي زنان ايران را با رياست اشرف پهلوي پذيرفتند. 4. مجله اطلاعات بانوان. سال 1340، ش21. ص37 ؛ نشريه شوراي عالي زنان ايران. ش 20. ص 11 . 5. مجله اطلاعات بانوان. سال 1337. ش 67. ص3؛ سال 1340. ش 211. ص 4 . 6. همان. سال 1340. ش 251. ص 22 . 7. نشريه شوراي عالي زنان. ش 11. ص 22. مجله اطلاعات بانوان. سال 1338. ش103. ص 3 . 8. همان. سال 1337. ش 82. ص 5 . 9. بدرالملوک بامداد. همان کتاب. ص 80-88 . 10. مجله اطلاعات بانوان. سال1339. ش57. صص4-5؛ سال1340. ش253. ص2. در اغلب شمارههاي اين مجله و در صفحات اوليه 5 تا 3، مجموعه فعاليتهاي تبليغاتي جمعيتها اعم از برگزاري جشنها، کنفرانسها، جلسات سخنراني و اقدامات جمعيتها به تفصيل بيان ميشد.11. همان. سال 1335. ش 46. ص 5 . 12. همان. سال 1340. ش 212. ص 53 . 13. نشريه شوراي عالي جمعيتهاي زنان ايران. ش 11. ص 12 . 14. مجله اطلاعات بانوان. سال 1343. ش 366. ص 2 . 15. همان. سال 1340. ش 247. ص 3 . 16. نشريه مدراسيون دموکراتيک بينالمللي زنان ايران. صص 2-11 . 17. مجله اطلاعات بانوان. سال 1341. ش 260. ص 4 . 18. آرشيو اسناد وزارت امور خارجه ايران. اسناد احزاب سياسي. سال 1342 .

 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    دستيابي رضاخان به قدرت و تأسيس سلسله پهلوي با توجه به ماهيت حکومت و انديشه حاکم بر آن که به سياستهاي دولتهاي غربي وابسته بود، سبب شد که برنامهريزيهاي تجددگرايي در رأس سياستهاي حکومت قرار بگيرد. بخش عمده اين تجددگرايي به زندگي اجتماعي زنان، اختصاص مييافت. اصليترين برنامه سوق دادن زن ايراني به سمت فرهنگ غربي، خط مشي برداشتن حجاب بود که با اجراي آن زندگي زن ايراني، تغييرات عمدهاي را پذيرا شد: در نخستين گام، با تغيير شکل پوشش، در زمره مصرفکنندگان کالاهاي غربي درآمد؛ چرا که تغيير در پوشش، تحولات بسياري را در جوانب زندگي فردي و اجتماعي به وجود آورده و در مراحل گسترش اين طرح، زنان به عرصه فعاليتهاي اجتماعي، اعم از صنعتي (صنايع مونتاژ وابسته) و خدماتي راه يافتند. به منظور پيشبرد سياستهاي ضد حجاب، ابزارهاي متفاوتي به خدمت گرفته شدند که تحت عناوين آزادي، تمدن، اجراي حقوق زنان، اين برنامه را تبليغ ميکردند. مهمترين ابزارها، جمعيتهاي زنان بودند که از ابتداي قدرتگيري رضاشاه از سوي وي حمايت شده بودند و در اجراي برنامههاي کشف حجاب، به ارائه خدمات تبليغاتي و آموزشي پرداختند. علاوه بر اين، روزنامهها و مجلات به ابزارهاي تبليغاتي سياستهاي حکومت تبديل شدند و در اوايل دوران پهلوي رشد فزايندهاي پيدا کردند. برخي از آنان نيز در اختيار جمعيتها قرار گرفتند. جمعيتهايي که در مرحله نخست حيات با شعارهاي حفظ شعائر اسلامي در ارتقاي فرهنگي زنان ايران مشروعيت اجتماعي خود را به دست آورده بودند، به سرعت تغيير جهت داده و جذب فعاليتهاي تبليغاتي در طرحهاي حکومتي شدند. پس از مدتي، حکومت با هدف تجهيز بيشتر نيروهاي تجددخواه و رسميت بخشيدن به حرکتهاي تجددخواهي، اقدام به تأسيس کانون بانوان کرد. اين اولين جمعيت زنان بود که از طرف حکومت حمايت علني ميشد. در کنار تأسيس اين کانون، حرکتهاي ضد حجاب از طرف حکومت آغاز شد. نيروهاي کانون، اغلب زنان طرفدار الگوبرداري از غرب و تجددخواهي بودند. به اين ترتيب، از يک سو زور و ارعاب حکومت و از سوي ديگر، فعاليتهاي تبليغاتي جمعيتها و مطبوعات در مقابل افکار مذهبي مردم قرار گرفت و سياست حجاببرداري بر جامعه تحميل شد. اگرچه با وجود تجهيز امکانات بسيار، تنها بخش محدودي از جامعه را در برگرفت، ولي اهميت نقش تبليغاتي زنان براي دولت روشن شد. از آن پس در طول حکومت پهلوي، زنان تجددخواه و غربگرا، نيروي قابل ملاحظهاي براي پيشبرد اهداف سياسي بهشمار ميرفتند.

    با روي کار آمدن رضاخان و تأسيس حکومت پهلوي، جمعيتهاي زنان تحولات بسياري را پذيرا شدند. رضاخان که طرحهاي دگرگونسازي نهادهاي فرهنگي و اجتماعي با استفاده از مظاهر غربي را در راس سياستهاي خود قرار داده بود، از افرادي کمک گرفت که نسبت به تعهدات اسلامي اعتقادي نداشتند و تنها راه پيشرفت و تمدن را اقتباس از الگوهاي غربي ميدانستند. 1 سياستهاي مذکور، نهادها، سازمانها و مراکز متعددي را ميطلبيد تا در سطح جامعه مذهبي ايران، زمينههاي تحقق و اجرا را بيابند. يکي از اين نهادها، جمعيتهاي زنان بودند که ميتوانستند به شکل کارآمد در ميان زنان نفوذ پيدا کنند. در حقيقت، تنها نهاد کارآمد براي ايجاد تحولات در جامعه ايراني و در ميان زنان، جمعيتهاي خاص آنان بود.

    چنانکه ذکر شد، انديشه غالب بر حکومت رضاشاه، حرکت به سمت تمدن غربي بود. به همين دليل در رأس سياستهاي تجددگرايانه حکومت، تحول در اصليترين مظهر قومي و ملي، يعني لباس و پوشش زنان و مردان قرار گرفت که برداشتن حجاب زنان، سرلوحه آن بود. در اين مرحله، نهتنها رضاخان، بلکه سياست بينالمللي نيز در گامهايي هماهنگ، خواستار اين تحول بودند. مهمترين سد در مقابل اين سياست، انديشه مذهبي ايرانيان بود که سبب شد حکومت براي رسيدن به مقصود از نهادها و عوامل اجرايي متعددي استفاده کند. نگرشي اجمالي به سياستگذاريهاي بينالمللي و تجددگرايي رضاشاه، از يکسو، ارتباط دو عامل مذکور را با يکديگر نشان ميدهد و از سوي ديگر، روند تغيير ماهيت و اهداف جمعيتهاي زنان را در راستاي سياستهاي دولت روشن ميسازد. لذا به ذکر نکات برجستهاي از اين جريانات ميپردازيم.

    در 10 سپتامبر 1930م / 8 شهريور 1309، يازدهمين مجمع بينالمللي سازمان ملل آغاز به کار کرد که در آن، هشت نخستوزير و بيست و دو وزير امور خارجه شرکت داشتند. رفتار شرقيان در دستور کار اين مجمع قرار گرفت. به دنبال آن در سال 1310 مجلس شوراي ملي، قانون ورود کميسيوني از طرف جامعه بينالملل را براي جلوگيري از تجـ*ـاوز به حقوق زن در شرق، تصويب کرد. 2 از اين پس، نخستين سياستگذاريهاي حکومت در زمينه کشف حجاب تحقق يافت. ترتيب جشنهاي مختلف در مدارس دخترانه و حضور مردان و زنان در آن جشنها، اجراي برنامههاي مختلف توسط دختران بدون حجاب، اولين گام به سمت حضور زنان بيحجاب در اجتماعات مختلط بود. 3

    اين سياستها به تدريج، از طرف دولت تقويت شد تا آنجا که آموزگاران و دختران دانشآموز دبستانها و دبيرستانها اجازه نداشتند که با چادر و روبنده به مدارس بروند و همچنين، افسران ارتش هم نميتوانستند همراه زن روبسته بيرون بروند و کارمندان دولت به شکل نيمهرسمي تشويق ميشدند که خانوادههاي خود را با لباس مد جديد بپوشانند! 4

    در سال 1311 در تالار وزارت فرهنگ در مسعوديه، کنگره اتحاد زنان شرق با حضور نمايندگان ده کشور تشکيل شد. مباحث اين کنگره در مورد ترقيات روزافزون زنان اروپايي و محروميتهاي زنان کشورهاي اسلامي و لزوم اقدامات جدي از سوي زنان روشنفکر بود. 5 اما آنچه نصيب زن ايراني شد، گامهاي سريع دولت به سمت کشف حجاب بود. به طوري که رضاشاه، نخستين دستورات عملي را براي زنان مرفه و سياسيون صادر کرد و به اين طبقه دستور داد تا در منازل خود لباسهاي اروپايي بپوشند. 6

    در همين زمان، يکي از اقلام رسمي واردات دولت، کلاه زنانه بود. 7 در سال 1310 زناني که مايل بودند، ميتوانستند چادر از سرشان بردارند و شهرباني از آنها حمايت ميکرد. 8 به اين ترتيب، از يکسو، فشار محافل و مجامع بينالمللي که در جهت سياستهاي هماهنگسازي فرهنگ ملتها و به نفع جهان سرمايهداري عمل ميکردند و از سوي ديگر، سياستهاي تجددگرايانه و وابسته به حکومت در مقابل تفکر مذهبي و ملي ايرانيان قرار گرفت. حکومت با بهرهگيري از تمامي امکانات و روشهاي گوناگون تبليغاتي، جامعه را به شکل بطئي و کند به سمت فرهنگ غربي سوق ميداد. اگرچه حکومت تمايل زيادي به تسريع در اجراي منويّات خود در اين جريان داشت، ولي سقوط امانالله خان ــ پادشاه افغانستان ــ به دليل برنامههاي تجددگرايي نشان داد که در جوامع مذهبي، بهويژه جامعهاي مانند ايران ميبايست بسيار آهسته و محتاط عمل کرد. به همين دليل حکومت ايران با برنامههاي تدوين شده، در مرحله اول از نيروهاي موجود در جامعه ياري گرفت؛ نيروهايي که خود چندان اعتقادي به مباني اسلامي نداشتند. مدتها قبل از کشف حجاب، روزنامهها و مجلات از آزادي زن غربي، مدلهاي لباس، و نوع زندگي غربي سخن ميگفتند. در بسياري از روزنامهها مردان صاحبمنصب، سياسيون يا نويسندگان و فرهنگيان تجددخواه، مقالههايي عليه حجاب مينوشتند. 9

    در سال 1313، رضاشاه به ترکيه سفر کرد و از نزديک با اقدامات تجددگرايانه آتاتورک آشنا شد. شاه در بازگشت از اين سفر، رسماً از علياصغر حکمت ــ وزير فرهنگ وقت ــ خواست تا براي کشف حجاب برنامهريزي کند. 10 برنامهريزي وزارت فرهنگ در اين راستا با اين عناوين شکل گرفت: 1. اعلام مختلط شدن مدارس تا چهارم ابتدايي؛ 2. برپايي جشن در حضور مردان در مدارس دخترانه؛ 3. تأسيس کانون بانوان. 11

    علاوه بر اين، جمعيتهاي زنان با تشکيل سخنرانيها و سمينارها به حجاب زنان به عنوان محدوديت و بيحقي زنان، خرده ميگرفتند و آزادي و حقوق زن را با بيحجابي معنا ميکردند. به اين ترتيب، افکار تجددخواه حکومتي در جامعه منعکس ميشد.

    در ارديبهشت 1314، کانون بانوان به رياست شمس پهلوي و با همکاري رسمي وزارت معارف آغاز به کار کرد. اين اولين جمعيت زنان بود که با حمايت رسمي دولت شکل گرفت. مهمترين وظيفه کانون بانوان، ايجاد شرايط مناسب براي ترک حجاب زنان بود. چنانکه بدرالملوک بامداد که خود از اعضاي هيئت مديره کانون بانوان بود، مينويسد:

    ضمن ساير اقدامات، منظور اصلي يعني ترک چادر سياه متدرّجآ پيشرفت ميکرد. به اين طريق که زنان عضو جمعيت با راضي کردن خانوادههاي خود يکي به يکي به برداشتن چادر مبادرت مينمودند. 12

    در بيشتر مجالس سخنراني کانون بانوان، ضديت با حجاب تصريح و عنوان ميشد. در صورتي که اهداف اصلي کانون بانوان در اساسنامه آن چنين ذکر شده بود:
    1. تربيت فکري و اخلاقي بانوان و تعليم خانهداري و پرورش طفل مطابق قواعد علمي به وسيله خطابهها، نشريات، کلاسهاي اکابر و غيره.
    2. تشويق به ورزشهاي متناسب براي تربيت جسماني با رعايت اصول صحيح.
    3. ايجاد مؤسسات خيريه براي امداد به مادران بيبضاعت و اطفال بيسرپرست.
    4. تشويق به سادگي در زندگي و استعمال امتعه وطني. 13

    همزمان با اين اقدامات، طرح تغيير لباس و پوشش مردان نيز به اجرا درآمد.14 با آغاز سال 1314، برنامههاي دولت براي اجراي کشف حجاب رسميتر شد. پس از تعطيلات نوروزي همان سال، سي تن از بانوان بدون حجاب در خيابانها ظاهر شدند. اين همايش با نظارت و حمايت دولت صورت گرفت.15 به دنبال اين اقدام، در مجلس جشني دريکي از مدارس شيراز، دختران به ورزش ژيمناستيک پرداختند. اين مراسم مورد اعتراض برخي از روحانيان قرار گرفت که معترضان دستگير و تبعيد شدند.16

    کساني که در رأس هيأت مديره کانون قرار گرفتند، اغلب وابستگان صاحبمنصبان سياسي، يعني همان کساني بودند که با رضاخان در طرحهاي ضد مذهبي همکاري ميکردند. اعضاي کانون در آغاز، بدرالملوک بامداد، هاجر تربيت، عصمتالملوک دولتداد، شمسالملوک جواهرکلام، تاجالملوک حکمت، فخرعظمي ارغون، و صديقه دولتآبادي، بودند. اين افراد قبل از جريان کشف حجاب در فعاليتهاي مطبوعاتي، جمعيتهاي زنان، و تأسيس مدارس به سبک جديد، شرکت جسته و هر يک، طرز تفکر خود را به نوعي نشان داده بودند. به همين دليل از طرف حکومت و طراحان برنامه کشف حجاب، مناسب تشخيص داده شدند. آنان از بدو تأسيس کانون تا 17 دي ماه 1314 که مسئله کشف حجاب به طور رسمي از طرف دولت اعلام شد، با تجهيز تمام امکانات به تبليغ در برداشتن حجاب پرداختند. در اعلام کشف حجاب، تصميم گرفته شد که اقدام به اين کار از طرف خانواده سلطنتي و سياسيون طراز اول کشور، صورت بگيرد. پس در عمارت دانشسراي عالي پسران، برنامهاي ترتيب داده شد که طي آن، همسر و دختران شاه با عدهاي از زنان رجال سياسي بدون حجاب ظاهر شدند و با نطق رضاخان، کشف حجاب رسمي زنان اعلام شد. 17 پس از اين برنامه، مسئله بيحجاب شدن زنان از محدوده يک طبقه يا گروه خاص، خارج و به صورت اجبار براي تمام مردم پيگيري شد. تا جايي که مقاومت و اعتراض جدي مردم را به وجود آورد. به همين دليل، مأمورين حکومتي اجازه داشتند که براي برداشتن حجاب از زنان به هر اقدام خشونتآميزي متوسل شوند.18 واکنش مردم نسبت به اين مسئله و برخورد مأمورين چنان بود که در مورد آن، کتابهاي بسياري نوشته شده است. اين امر نشان ميدهد که مسئله کشف حجاب تا چه حد از زمينههاي اجتماعي، فرهنگي جامعه فاصله داشت و تنها زناني از اين روند حمايت ميکردند که تحت تأثير جريانهاي فکري غربي قرار گرفته و از پيوندهاي مذهبي خود دور ماندند.

    پس از 17 دي 1314، از طرف استانداران و رؤساي ادارات در شهرستانها، مهمانيها و جشنهاي متعددي برگزار شد. در طي اين مراسم، اعضاي ادارات دولتي مجبور بودند که به همراه همسران بيحجاب خود در مراسم حاضر شوند. 19 پس از کشف حجاب، بسياري از کشورهاي اروپايي، پيامهاي تبريک براي شاه ايران فرستادند و حمايت خود را از وي اعلام کردند. 20

    مدت کوتاهي پس از کشف حجاب، آزادي ورود دختران به دانشسراي عالي اعلام شد و اولين گروه دوازده نفري دختران که اغلب متعلق به طبقات سياسي بودند، به دانشسرا وارد شدند. 21 اين افراد، بعدها رهبران جمعيتهاي زنان و حمايتکنندگان اصلي سياستهاي حکومت پهلوي شدند. در صورتي که هنوز عموم مردم در مقابل کشف حجاب مقاومت ميکردند.

    با آغاز جنگ جهاني دوم، پيشرفت سريع آلمان سبب شد که نيروي مقتدر ديگري در صحنه سياست بينالمللي ظهور کند، رضاشاه تحتتأثير قدرت آلمان، به طرف اين کشور متمايل شد. اما دو قدرت ديرينه روس و انگليس چنين تمايلي را نميپسنديدند و به همين دليل درصدد برکناري رضاشاه برآمدند. اين مسئله مصادف با پيشروي قواي آلمان تا کوههاي قفقاز بود. سپس نيروهاي متفقين به بهانه استفاده از راهآهن ايران براي کمک به نيروهاي شوروي وارد خاک ايران شدند. اين امر بحرانهاي اقتصادي و سياسي متعددي را در ايران به وجود آورد. در نهايت، رضاشاه با دخالت قدرتهاي غربي و به نفع پسرش از سلطنت کناره گرفت. با اين تغيير، بسياري از سياستهاي تجددگرايانه رضاشاه متوقف شد. و چون کشف حجاب بر بسياري از طبقات مردم تحميل شده بود، زنان در اغلب شهرهاي مذهبي، بار ديگر به حجاب روي آوردند. در اين ميان، جمعيتهاي زنان بار ديگر، اهميت و نقش خود را در پيشبرد اهداف سياسي حکومت نشان دادند. جمعيتهايي مانند حزب زنان، جمعيت زنان و کانون بانوان با انتشار مقالات در روزنامهها و مجلات سعي در حفظ مظاهر تجدد داشتند. علاوه بر اين، جمعيتها با نامه و يا ديدارهاي خصوصي با سياسيون، سعي در تحکيم موقعيت خود داشتند.

    با برکناري رضاخان، فعاليت جمعيتهاي زنان همچنان تداوم يافت و با پايان جنگ جهاني دوم سرعت فراواني به لحاظ تعداد، حجم و محتوا گرفت که نميتوان آن را با دوران رضاخان قياس نمود هرچند که سمت و سوي آنها همانند قبل تجددمآبي و غربگرايانه تعريف ميشد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    تاریخچه [
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ]

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نگاره رسمی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در هنگام رسیدن به پادشاهی


    رضاخان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۱۲۹۹ به قدرت رسید و وزیر جنگ شد و سید ضیا نخستوزیر، سه ماه بعد، سیدضیا برکنار شد و قوام نخستوزیر شد و رضاخان وزیر جنگ باقی ماند. بعدها وی به مقام ریاست الوزرایی رسید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، شاه ایران از (۱۳۰۴ تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ) و بنیانگذار سلسله پهلوی بود.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شاه ایران بود. محمدرضا با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، قدرت مطلقه پادشاهی را تحکیم کرد، با رویداد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برکنار شد، و واپسین رهبر نظام پادشاهی در ایران به شمار میآید.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ايران در دوره سلطنت رضا شاه[/h]
    ايران در دوره سلطنت رضاشاه (پهلوي اول)
    در اين دوره كه شانزده سال به طول انجاميد، شيوه هاي گوناگوني در ادارة امور به كار رفت. در آغاز به ظاهر جنبه هاي مشروطه خواهي و دين پروري و ملت خواهي چيره بود و دكتر مصدّق و مدرّس و آزاديخواهان ديگري از تهران و برخي از شهرها به مجلس راه يافتند. اما بسياري از آزاديخواهان يا در نظام جديد ادغام مي شدند يا از سياست و مبارزه بر ضد ديكتاتوري نظامي وابسته، كناره گيري مي كردند و سلطنت جديد، كه اجرا كنندة قرارداد منحوس 1919 م بود، در سال هاي اول مجلس (كانون قانونگذاري)، قشون (ابزار تسلط بر سراسر كشور) و اقتصاد (منابع نفتي و ادغام آن در اقتصاد مسلّط جهاني) را قبضه كرد. به همين دليل با گشايش مجلس هفتم تا سيزدهم، هيچ گاه انتخابات آزاد انجام نشد و نمايندگان در واقع دست نشاندگان قوّة مجريّه كشور بودند و قانون و قانونگذاري مبتني بر قدرت مداري و ديكتاتوري و به مرور استبداد بود. تشكيل ارتش و اجراي قانون نظام وظيفة عمومي، به منظور تمركز قدرت سياسي كشور و سركوبي هر نوع جنبش مردمي بود و نوآوري هاي نظامي، كه بي ترديد براي كشور لازم و سودمند بود، تحت الشعاع خواسته هاي سلطنتي قرار مي گرفت. در اصلاحات و سازندگي كشور همچون احداث خط آهن سراسري (از خليج فارس به درياي مازندران) نه تنها مسير راه هاي تاريخي و بازرگاني ايران مدنظر نبود، بلكه مصالح بيگانگان را در اعزام نيروهاي نظامي (انگليس) به شمال در صورت پيشروي روس ها تأمين مي كرد. اسكان عشاير، آسيب هاي فراواني بر دامداري كشور وارد كرد. شاه بيشتر جنبة يك پارچگي كشور را در امر نظامي در نظر مي گرفت و اين امر با متحدالشكل كردن لباس و كشف حجاب سنّتي زنان، به بهانة گسترش تمدّن و تجدّد بر هويت ملّي و تنوع قومي ايرانيان نيز زيان هايي وارد آورد. مكانيزه كردن كشاورزي و حتي ايجاد دانشكدة كشاورزي در نظام اربـاب – رعيّتي سابق، گره گشا نبود و تملّك سرزمين هاي حاصل خيز كشور، خاصّه در شمال كه رضاشاه خود پيش قدم بود، قدرت و شوق توليد را در كشاورزان ايران از بين مي برد. در ترويج صنايع غير وابسته تلاشي صورت نمي گرفت. دانشگاه ها و مراكز فرهنگي جديد، چه بسا در ارتقاي روابط سالم فرهنگي و دانش عمومي تأثيرگذار بودند، اما بيشتر با هدف پاسخگويي به نياز حكومت، به فعاليت مشغول بودند.
    در اين دوران، مفاهيم مشروطيت و قانون اساسي و زندگي مبتني بر روش هاي دموكراتيك، كه تازه در كشور پيدا شده بود، از ميان رفت. بسياري از رجال برجستة ملي و سياسي كشور و عالمان مذهبي و شخصيت هاي منطقه اي به نفع سلطنت متمركز نظام رضاشاهي، يكي پس از ديگري يا از صحنه خارج شدند يا به صورت آشكار و پنهان به قتل رسيدند.
    راه رضاخان به سوي سلطنت نه صرفاً با خشونت، نيروي مسلح، و توطئه هاي نظامي، بلكه با همدستي علني با گروههاي مختلف در درون و بيرون مجالس ملي چهارم و پنجم هموار شد. اين گروهها از چهار حزب سياسي تشكيل مي شدند: محافظه كاران از حزبي با اسم بي مسماي حزب اصلاح طلبان، اصلاح طلبان از حزب تجدد راديكالها از حزب سوسياليست و انقلابيون از حزب كمونيست. حزب اصلاح طلبان وارث اعتدال پيشين بود در برنامه هاي محافظه كارانه مشابهي ارائه مي داد.
    مدرّس روحاني برجسته كه پيوسته مي گفت دين از سياست جدا نيست احمد قوام كه از خانواده ملاكين بزرگ بود و سيداحمد بهبهاني پسر مجتهد مشهور و چند تن ديگر كه از زمينداران و ثروتمندان بداند … (ايران بين دو انقلاب ص 110)
    زمينه اجتماعي
    سلطنت خاندان پلهوي با تاج گذاري رضاشاه در ارديبهشت ماه 1304 ش. آغاز شد. وي در سال 1299 ، آن گاه كه وزير جنگ بود، طي كودتايي قدرت را در دست گرفت. (كاتوزيان، 1982: 89-92). قصد او ساختن يك دولت ملي متمركز جديد تحت عنوان «ايران نوين» بود. او جنبش نوسازي را در ايران مستبدانه پيش برد و كوشيد همه اقتدارهاي سنتي را سركوب كرده، حكومتي مقتدر ايجاد كند. به عنوان يك نظامي، همه قدرت هاي محلي، نظير زمين داران و خان ها را سركوب كرد و از طريق تأسيس نظام هاي جديد قضايي و آموزشي، حوزه وظايف مديريتي رهبران مذهبي را محدود ساخت و آنان را از صحنه كنار زد. در جهت كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباس مردم، حتي تلاش كرد تا لباس مخصوص علما را نيز تغيير دهد كه البته در اين كار موفق نشد. از طرف ديگر، رهبران مذهبي كوشش نمودند نظام آموزشي خويش را تقويت كنند و براي كاهش برخورد با دولت از دخالت در امور سياسي اجتناب نمايند. عدم مداخله در سياست موجب شد تا محمدرضا شاه كه از سال 1320 تا 1357 ش. در ايران حكومت كرد، در مقايسه با پدر رفتاري ملايم تر – البته نه حمايت گر – نسبت به نهاد مذهبي داشته باشد. براي مثال، وي در آغاز سلطنت خويش، بنا به درخواست علما، ممنوعيت عزاداري در ماه محرم و ممنوعيت حجاب را لغو كرد. رضاشاه از طريق برنامه هاي نوسازي خود، بسياري از نقش ها و اكثر اقتدار رسمي سازمان مذهبي را از آن ستاند. آلگار برنامه هاي نوسازي رضاشاه را از ديدگاه مردم مذهبي چنين بيان مي كند:
    شانزده سال سلطنت پهلوي اول انصافاً مي تواند به يك دوره دشمني فراوان نسبت به نهادهاي فرهنگ اسلامي توصيف شود. آنچه از نظر نويسندگان غربي، همراه با تأييد، «اصلاحات» و «نوسازي» خوانده مي شود، از طرف بسياري – اگر نگوييم اغلب ايرانيان – اهانتي سنگين به فرهنگ، سنت ها و هويت آنان تلقي مي شد (آلگار، 1991: 739).
    براي مثال مي توان به تغيير نظام قضايي كشور اشاره كرد. رضاشاه نمي خواست علما را از دادگاه ها براند؛ بلكه در پي آن بود كه با اعمال نظارت كامل بر نظام قضايي، آن را تحت كنترل حكومت درآورد. ديگر اصلاحات فرهنگي نيز در پي آن اعمال شدند كه وي مي خواست از حيطه اقتدار مذهب، به نفع گسترده اقتدار سياسي جديد بكاهد. (جنبشهاي اجتماعي معاصر ايران، سعيد زاهد ص 155)
    در دوران حكومت وحشت نظامي رضاخان – البته با صورتي شبه غربي و مدرن – همان روشنفكرانِ اشراف زاده و تحصيل كرده در غرب بار ديگر زمام امور را در حكومت رضاخان بدست گرفتند. اين افراد به عنوان عوامل دولت استعمارگر انگلستان به انواع خيانت هاي سياسي، اقتصادي و حتي فرهنگي در جهت تضعف و تحريف و حتي نابودي انديشة سياسي اسلام مبادرت ورزيدند. رضاخان با يك فريب و مكر فكري و تاريخي – كه وضع جامعة عقب ماندة آن زمان ايران ايجاب مي كرد – با طرح انديشة «تجدّد» و تشبّه به كشورهاي مترقي غرب و نفي دروغين پديدة «تحجّر» و «استبداد» ، به مخالفت با شعائر و مظاهر اسلامي پرداخت. تحجر و استبداد، قرن ها با شدت و ضعف در برخي ابعاد فكري و اجتماعي، عامل عقب ماندگي كشور ايران، خصوصاً در مقايسه با كشورهاي نيرومند و پيشرفتة غربي گرديده بود و رضاخان وجود مظاهر اسلامي را زمينة استبداد و از عوامل عقب ماندگي ايران توهم مي نمود. در اين جهت او به ايجاد تحولاتي ضروري و اجباري – علي رغم خواست و اعتقادات مردم – از جمله «كشف حجاب» و داير كردن «مراكز فساد و فحشاء» (در كنار ايجاد برخي تأسيسات شبه مدرن غربي از جمله تأسيس راه آهن، دانشگاه، و چند كارخانه …) مبادرت ورزيد. با توجه به روند اجتماعي و سياسي ايران شيخ شهيد آيت ا… فضل ا… نوري پيشتر وجود آن مفاسد غير اخلاقي را در آينده نزديك پيش بيني كرده بود: «چيزي نگذرد كه حُريت مطلقه رواج و منكرات، مُجاز و مسكرات، مُباح و مُخدرات، مكشوف و شريعت، منسوخ و قرآن، مهجور شود». با چنين روندي رضاخان زمينه آزادي نفساني را به منظور سست نمودن اعتقادات اسلامي مردم در جامعة ايران، با اعمال نوعي استبداد مدرن و فريبنده فراهم نمود. با اين همه وي از اعطاي آزادي سياسي، فكري و اجتماعي خودداري نمود و اين بزرگترين عامل شكست و تناقض سياست رضاخان در مدرنيزه كردن جامعة ايران بود. در حالي كه مدرنيزه كردن جامعه همچنان كه ما در تاريخ نوين تحولات فكري و سياسي جهان غرب شاهد ظهور و ارتباط ميان پيشرفت مادي و انديشة آزادي و دمكراسي سياسي و اجتماعي هستيم حاصل ظهور و حضور انديشه ي آزادي فكري، اجتماعي و سياسي همراه با ايجاد نهادهاي فرهنگي و مدني جامعة مدرن مي باشد. (درآمدي بر نظريه انقلاب اسلامي ص 31)
    سومين جنبش اجتماعي صد ساله اخير ايران، جنبش ملي شدن صنعت نفت است. هدف اين جنبش، همان طور كه از نام آن برمي آيد، ملي شدن صنعت نفت بود و چنان نبود كه ايدئولوژي موجود آن، كاملاً اسلامي باشد؛ بلكه برخي از توجيهات خود را مديون احزاب دنياگرا بود. علي رغم شركت آيت الله كاشاني و پيروانش در اين جنبش، شخصيت ها، سازمان ها و احزاب ملي و دنياگرا نيز در ميان كنشگران آن، به خصوص در آخرين مرحله جنبش، قرار داشتند. اين جنبش براساس نظريه پيش گفته مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. توصيف مناسب اين جنبش با استفاده از اطلاعات دست دوم تاريخي كه عمدتاً توسط برخي از تاريخ نويسان داخلي ارائه شده است، كارايي نظريه ما را تأييد مي كند و بر قابليت تعميم آن به سومين جنبش عمده سياسي ايران معاصر صحه مي گذارد. (جنبشهاي اجتماعي معاصر ايران، سعيد زاهد، ص 153)
    قراردادهاي امتيازي از قديمي ترين قراردادهاي نفتي هستند و تا دهه هاي پنجاه و شصت در قرن بيستم كه قراردادهاي نوع دوم و سوم معمول شد، بر روابط نفتي ايران با دولت ها و شركت هاي نفتي خارجي حاكم بودند و تا پيش از دهه 1970 م و اوج گيري حركت هاي ملي گرايانه، تعيين كنندة مناسبات و مبادلات مربوط به نفت بودند. در اين نوع قرارداد، بعلت به عنوان مالك منابع نفتي، ميزان نفتي مشخصي را به شركتي واگذار مي كرد و شركت مذكور براي عمليات اكتشاف، توسعه، بهره برداري و … سرمايه گذاري مي كرد. در عوض، مبلغ يا درصدي از درآمد را بابت حق زمين يا بهره مالكانه و ماليات يا سود به دولت مي پرداخت. از ويژگي هاي مهم اين قراردادها، تسلط كامل شركت هاي نفتي بر ثروت هاي ملي، مدت طولاني آن ها و وسعت بسيار زياد ناحيه امتيازي است. (نفت و تحولات سياسي، سيدمحسن گلدانساز، ص 4)
    ملي شدن صنعت نفت و مصدق – نقش مصدق در اصلاحات اقتصادي
    (ملي كردن صنعت نفت)
    محمدرضاشاه با قبول مشروطيّت و قانون اساسي و وعده رسيدگي به تعدّي هاي گذشته، پادشاهي خود را با توافق متفقين آغاز كرد و كابينة محمدعلي فروغي (ذكاءالملك) عهده دار استقرار موقعيت جديد حكومتي در ايران شد.
    پس از پايان عمر مجلس سيزدهم، كه نمايندگان آن به شيوه هاي ديكتاتوري سابق انتخاب شده بودند زمان انتخابات دورة چهاردهم مجلس شوراي ملّي فرا رسيد و با آن كه كشور در اشغال قواي بيگانه بود و قدرت هاي خارجي و عوامل داخلي آنها توان دخالت در انتخابات را داشتند، تنها شخصيت برجستة سياسي كه از دوران مشروطيّت باقي ماند و به خوشنامي و پاكدامني و مخالفت با استبداد و ديكتاتوري رضاخاني شهره بود، دكتر محمد مصدّق بود كه نمايندة اول مردم تهران شد. اين انتخاب، در سياست ايران آن روزگار، به منظور گزينش زمامدار ملّي براي احقاق حقوق عمومي و استقلال و دموكراسي بود.
    دكتر مصدّق در همان آغاز مجلس با اعتبارنامه سيّدضياءالدّين طباطبايي كه از عوامل اصلي كودتاي 1299 ش بود، مخالفت كرد و اين امر حاكي از مخالفت با سلطنت رضاشاه هم بود و با آن كه مجلس به نمايندگي سيّدضياء رأي داد، اما دكتر مصدق به مثابه نماد مخالفت با ديكتاتوري وابستة رضاخاني شناخته تر مي شد. او در مخالفت با دكتر ميلسپو، مستشار آمريكايي و اختيارات او در قانون گذاري و مخالفت با كميسيون سه جانبه و تشريح «سياست موازنة منفي» و طرح قانون تحريم امتياز نفت، راه سلطة هر دو قدرت شمالي و جنوبي را در امور سياسي و اقتصادي ايران بست. و به رغم كارشكني هاي حزب توده، كه كانون تبليغاتي شوروي بود و گروه هاي متعدّد وابسته به سياست هاي غربي، دربارة تخليه آذربايجان و برقراري آرامش در كردستان و حفاظت از نفت شمال، دكتر مصدق توان خود را در دفاع از استقلال و تماميت ارضي كشور نشان داد و در مخالفت با مفسدان و تبهكاران و محتكران و مخالفان قانون، شجاعت و كارداني خود را آشكار كرد، به گونه اي كه فزون بر راهنمايي چند نمايندة مجلس پانزدهم خاصّه، در مخالفت با قرارداد الحاقي گس – گلشاييان در كابينة ساعد در آستانة انتخابات دورة شانزدهم (مهر 1328) با تشكيل «جبهة ملي ايران» حركت جديد و كم و بيش سازمان يافته اي را براي پاسداري از استقلال و تماميّت ارضي كشور، حفظ آزادي و مردم سالاري و برپايي نظام مبتني بر قانون و عدالت پديد آورد. اين جبهه كه پس از شناخته شدن ماهيّت حزب توده (وابستگي به شوروي، موافقت با جدايي آذربايجان از ايران، دفاع از دادن امتياز نفت شمال به شوروي و راهپيمايي در تهران با حمايت قشون سرخ و خواسته هاي كافتارادزه) و فراماسونري و وابستگان سياست هاي غربي در جامعه مشروعيت سياسي و ملي داشت، با پشتيباني عالمان ديني، به ويژه آيت الله كاشاني، محبوبيت تاريخي پيدا كرد و دكتر مصدق رهبر جبهة ملي ايران و نمايندة مجلس شانزدهم در مخالفت با تصميمات مجلس مؤسسان دوم، حراست از آزادي و حقوق مردم را گوشزد كرد و در مخالفت با كابينة رزم آرا (تير 1329 ش) كوشش هاي شبه كودتايي نظام سلطنتي را برملا ساخت و با صدور اعلاميه هايي به نام «جبهه ملي ايران» با طرح مادة واحدة رزم آرا كه به نوعي همان نقشه كميسيون سه جانبه بود، به مخالفت برخاست و سرانجام با فرا رسيدن زمان مناسب با كمك همكاران پارلماني خود و اعضاي رهبري جبهة ملي ايران طرح ملي كردن صنعت نفت را پيش كشيد و به رغم دسيسه هاي گوناگون دشمنان خارجي و عوامل داخلي آنها، سرانجام ملي شدن صنعت نفت را در سراسر كشور، در مجلس شوراي ملي (24 اسفند) و مجلس سنا (29 اسفند 1329 ش) به شرح زير توسط فراكسيون وطن (جبهه ملّي) پيشنهاد كرد و به تصويب رسيد:
    «به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به تأمين صلح جهاني امضا كنندگان ذيل پيشنهاد مي نماييم كه صنعت نفت ايران در تمام مناطق كشور و بدون استثنا ملي اعلام شود. يعني تمام عمليات اكتشاف، استخراج و بهره برداري در دست دولت قرار گيرد» (روحاني، 1352، ص 109).
    در فروردين 1330 ش، بحث دربارة نخست وزيري در ايران، در مجلس و دربار و كانون هاي مختلف كشور مطرح شد و به رغم دسيسه هاي شاه و درباريان و سياستگران طرفدار غرب و پاره اي كارشكني هاي حزب توده، دكتر مصدق با حفظ موقعيت جبهة ملّي (در برابر انواع نيرنگ هاي سياسي) و نيز به منظور دفاع از حركت هاي مردم در احقاق حقوق ملي خود، هوشياري خود را همواره نشان داد و خواست هاي خود و جبهه ملّي را، كه بر دو پايه قرار داشت، به شرح زير اعلام كرد:
    سياست داخلي:
    1- اجراي قانون ملّي شدن صنعت نفت در سرتاسر كشور بر طبق قانون طرز اجراي اصل ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور مورّخ نهم ارديبهشت 1330 و تخصيص عوائد حاصله از آن به تقويت بنية اقتصادي كشور و ايجاد موجبات رفاه و آسايش عمومي.
    2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراي ملي و شهرداري ها.
    سياست خارجي:
    سياستي مبتني بر منشور ملل متحد و تقويت اين سازمان بين المللي و دوستي با كلية دول و احترام متقابل نسبت به همة ملل.
    اين برنامه با 99 رأي موافق از 102 رأي به تصويب رسيد و در همان سال با تعيين هيئت مديرة موقّت شركت نفت، قانون خلع يد در 29 خرداد 1330 ش اجرا شد و از آن زمان، به سبب هماهنگي و همكاري هاي كارگران زحمتكش و نفت كاران خوزستان، آن روز تاريخي «روز كارگران ايران» ناميده شد.
    4-زمامداري دكتر محمد مصدّق:
    پس از استعفاي حسين علاء (جانشين رزم آرا)، در ششم ارديبهشت 1330 ش، دربار و عوامل بريتانيا، به تصور اين كه اگر به دكتر مصدق پيشنهاد نخست وزيري شود، نمي پذيرد و در آن صورت سيد ضياءالدين طباطبايي به نخست وزيري برگزيده مي شود، مقام نخست وزيري را به او تكليف كردند. اما اين پيشنهاد با هوشمندي دكتر مصدق و قبول آن، به شرط تصويب قانون طرز اجراي ملي شدن صنعت نفت (قانون خلع يد)، نقشة دشمنان را نقش بر آب كرد و با در نظر گرفتن شرايط اجتماعي و سياسي حاكم بر آن روز ايران، مجلس شوراي ملي در هفتم ارديبهشت 1330 ش و مجلس سنا در دهم همان ماه، قانون مزبور را تصويب و دو روز پس از آن دكتر مصدق كابينه خود را به مجلس معرفي كرد.
    دولت انگليس، كه منافع استعماري خود را از دست داده بود، به ديوان بين المللي لاهه شكايت كرد و دكتر مصدق، نظر به اين كه رأي اين ديوان را فقط در رسيدگي اختلافات ميان دولت ها معتبر مي دانست و دعواي مطرح شده را ميان يك دولت و يك شركت خارجي مي دانست، بر عدم صلاحيت دادگاه لاهه تأكيد كرد و آراي صادر شده از آن را فاقد ارزش دانست و دولت انگلستان به بهانة سرپيچي دولت ايران، به شوراي امنيت شكايت كرد. اما دكتر مصدق، در روزهاي 22-26 مهر 1330 ش شخصاً در شوراي امنيت حاضر شد و از حقوق ملت ايران دفاع كرد، به گونه اي كه شوراي مزبور تا صدور نظر نهايي ديوان بين المللي لاهه دربارة صلاحيّت خود، موضوع دعوا را مسكوت گذاشت و سرانجام در 31 تير 1331 ش دادگاه لاهه به عدم صلاحيت خود رأي داد، در نتيجه ايران نه تنها در آن دادگاه بين المللي بلكه در شوراي امنيت نيز پيروز شد. (تاريخ ايران در يك نگاه، ص 100-98)
    دكتر مصدق در بهمن 1330 ش كنسولگري هاي انگليس و شعبه هاي شوراي فرهنگي بريتانيا را، كه به گونه اي كانون ضد نهضت ملي ايران بودند، تعطيل كرد. انتخابات دورة هفدهم را، با همة كارشكني هاي دربار و ارتش، با تمام قدرت برگزار كرد و مجلس هفدهم مجلس شورا كار خود را آغاز كرد و نمايندگان، پس از استعفاي دكتر مصدق بار ديگر به نخست وزيري او رأي دادند. نخست وزير پرتوان و پيروزمند آن روزهاي تاريخي، براي جلوگيري از فتنه هاي بيگانگان و آشوب هاي دربار و نظاميان وابسته، پذيرش نخست وزيري را مشروط به داشتن سمت وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا دانست و چون شاه با اين پيشنهاد موافق نبود، دكتر مصدق طي نامه اي در 25 تير 1331 ش استعفا كرد. پس از استعفاي او گردانندگان لژ پهلوي و وابستگان كانون هاي امپرياليستي انگليس و امريكا، احمد قوام السلطنه را بر پاية نامة شاه مأمور تشكيل كابينه كردند.
    ملت ايران خاصه بازاريان و كاسبان و دانشجويان و جوانان و روشنفكران، به ويژه پس از اعلاميه تند قوام السلطنه، عكس العمل نشان دادند و در هم صدايي با احزاب و رهبران نهضت ملي ايران و اعلاميه آيت الله كاشاني، در تهران و شهرستان ها قيام كردند. در سي ام تيرماه با تظاهرات گسترده كه در آن ميهن دوستان و آزاديخواهاني شهيد و مجروح شدند، نه تنها قوام السطنه را مجبور به استعفا كردند، بلكه در سي و يكم همان ماه دكتر مصدق را به مقام نخست وزيري و وزارت جنگ و فرماندهي كل قوا رساندند.
    دكتر مصدق پس از معرفي مجدد كابينه به مجلس و تقاضاي اختيارات، اصلاحات خود را در نظام «اقتصاد بدون نفت»، با انتشار «قرضة ملّي» و صرفه جويي هاي مالي و جلوگيري از اسراف كاري هاي ديواني آغاز كرد. با اجراي قانون تعليمات اجباري و بررسي مسائل فرهنگي و دانشگاهي، تغييرات در امور كشاورزي، پويا كردن نظام دادگستري و ادارات وابسته به آن، نظم امور مالياتي، تأمين مسكن و ساختن شهرك هاي زيبا با خانه هاي ارزان قيمت (يوسف آباد، نازي آباد و نارمك در تهران) و همچنين تبديل نام وزارت جنگ به وزارت دفاع ملي و جز اينها چهره جامعة ايران را دگرگون كرد. با آن كه كشور در محاصرة اقتصادي بود و انگليسي ها از فروش نفت ايران جلوگيري مي كردند و امريكا با كارشكني هاي خود، به رغم ادّعاهايش در مساعيت به جهان سوم، از رساندن كمك به دولت ايران خودداري مي كرد و روسية شوروي هم از پرداختن قروض خود به بهانه هاي مختلف طفره مي رفت و حتي از فروش نفت به كشورهاي اقمار خود ممانعت مي كرد، اما هيچ يك از اين مسائل، دولت ملي را از پاي درنياورد.
    استمرار حكومت قانوني و مردم سالار دكتر مصدق براي هيچ يك از سه ابرقدرت آن روزگار پذيرفتني نبود. طرفداران موازنة مثبت، در جناح راست، هيئت حاكمه و ارتش و نهاد و سلطنت و در جناح چپ حزب توده و سازمان هاي وابسته به آن، پس از دسيسه هاي متعدد در مدت دو سال و چهار ماه حكومت ملي، سرانجام با برپايي حادثه هايي چون 23 تير 1330 ش، 19 اسفند 1331 ش، 25 مرداد 1332 ش و نيز با راه انداختن كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 ش، محبوب ترين دولت ملي عصر مشروطيت ايران را برانداختند و دكتر مصدق را به مثابه گناهكار به دادگاه فرمايشي شاه مخلوع بردند. (تاريخ ايران در يك نگاه، ص 102)
    دوران ملي شدن نفت و كودتاي 28 مرداد 1332
    الف- وضعيت سياسي ايران و طبقه هاي متوسط: دومين تند باد دگرگوني اجتماعي در ايران نهضت ملي شدن نفت و تحولات مربوط به آن است. با نگاهي گذرا به شرايط قبل از ملي شدن نفت، مي توان گفت كه در اواخر 1328 محمدرضا شاده داراي ضعف هاي جدي بود؛ از آن جمله است عدم مقابله وي با انگليس در مسأله نفت، تداعي استبداد پدرش با ظهور او در عرصه سياست و وابستگي نظامي و اقتصادي اش به آمريكا. دكتر مصدق با استفاده از اين فرصت، به همراه نوزده نفر ديگر مركب از سياسيون، دانشجويان و اصناف بازار در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات مجلس در دربار شاه تحصن كرده و با غلامحسين هژير، وزير دربار، مذاكره نمود. اين تحصن به حدي در حكومت شاه نگراني ايجاد كرد كه سريعاً به خواست آنان جامه عمل پوشانده و قول دادند به بي قانوني در انتخابات پايان دهند. پس از اين اقدام، اعضاي كميته مذكور تصميم به ايجاد تشكل و ائتلاف وسيعي به نام «جبهه ملي» به رهبري دكتر مصدق گرفتند و اين جبهه در اولين بيانيه عمومي اش بر سه درخواست: برگزاري انتخابات عادلانه، لغو حكومت نظامي و آزادي مطبوعات تأكيد كرد.
    در ماه هاي بعد احزاب ايران، زحمتكشان، ملت ايران و جامعه مجاهدين اسلام به جبهه ملي پيوستند. حزب ايران شامل گروهي از روشنفكران، فن سالاران، دانشجويان و مشاغل رده بالاي غير كمونيست و متمايل به چپ بودند. حزب زحمتكشان شامل گروهي از روشنفكران و كارگران به رهبري خليل ملكي، كه به تازگي از حزب توده انشعاب كرده بود و نيز پيشه وران، مغازه داران و روشنفكران ميانه رو به رهبري مظفر بقايي بودند. حزب كوچك ملت ايران، شامل ناسيوناليست هاي راست بود كه دانش آموزان دبيرستاني و طبقات حاشيه شهري را در بر مي گرفت و جامعه مجاهدين اسلام، شامل رهبران اصناف، مغازه داران، دانشجويان مذهبي و روحانيون به رهبري آيت الله كاشاني و شمس قنات آبادي بودند كه عمدتاً حول بازار شكل گرفته بود. به اين ترتيب جبهه ملي نماينده دو نيروي مختلف بود: طبقه متوسط سنتي متشكل از بازاريان، روحانيون و رؤساي اصناف؛ طبقه متوسط جديد شامل روشنفكران، متخصصان، كارمندان و دانشجويان.
    گروه اول با الهام از معلمان مكتب خانه ها و وعاظ مساجد، اسلام را شيوه اي براي زندگي، شريعت را مبناي اصلي قوانين و روحانيون را «حافظان راستين تشيع» مي دانستند. اين گروه با توجه به ارتباط با بازار طرفدار تجارت آزاد و مخالف مداخله دولت در اقتصاد بازار بودند. گروه دوم فارغ التحصيلان مدارس دولتي جديد بودند. مذهب را امري شخصي، قوانين ناپلئوني را مبناي مناسبي براي جامعه مدني و روشنفكران تحصيلكرده در غرب را شايسته ترين سازندگان و نوسازان جامعه تلقي مي كردند. (نشريه علوم سياسي، شماره 239)
    اين گروه قائل به مداخله دولت به عنوان پيشگام نوسازي در اقتصاد بوده و به داد و ستد تجارت اعتمادي نداشتند. سليقة اين دو حتي در مورد خوراك، پوشاك، تفريح و زبان نيز متفاوت بود. طبقة سنتي هميشه به قهوه خانه ها مي رفتند و به ندرت كراوات مي زدند و در محاوره از اصطلاحات غربي استفاده مي كردند، در حالي كه اعضاي طبقة متوسط جديد در رستوران هاي به شيوة اروپايي غذا مي خوردند، لباس كاملاً غربي به تن مي كردند و فارسي را با عبارات فرانسوي بيان مي كردند، خلاصه آن كه يكي محافظه كار، مذهبي و تئوكرات و تجارت پيشه و ديگري نوگرا، دنيوي، تكنوكرات و جامعه گرا بود. اين نيروهاي ناهمسو با سه حلقة مشترك در جبهة ملي گرد هم آمدند: مبارزه دوش به دوش با مجموعة دربار، ارتش، مبارزه با شركت انگليسي و قبول شخصيت مصدق.
    به اين ترتيب جبهه ملي در رهگذر اعتراض دوگانه منتقدان مختلف دولت به تقلّب در انتخابات مجلس مسأله نفت پديد آمد، در نهايت هشت تن از جبهه ملي به مجلس شانزدهم راه يافتند و اين هشت نفر با حمايت طبقات متوسط نه تنها مجلس را بلكه خود شاه و همه كشور را به لرزه درآوردند.
    آيت الله كاشاني و پيروانش: اين گروه از مذهبيون شهري بودند. كاشاني فعالانه در ملي شدن نفت ايران مشاركت داشت و از دولت مصدق حمايت مي كرد؛ اما از مرداد 1331 به دليل بروز اختلاف بين او و مصدق به تدريج از حمايت مصدق دست كشيد. پيش از اين در تظاهرات شهرهاي بزرگ تصاوير مصدق و كاشاني در كنار هم قرار داشت.
    ج) سه دوره نخست وزيري دكتر مصدق: با نگاهي به ائتلاف هاي بين طبقات متوسط سنتي و جديد و سرانجام بروز اختلاف بين آنان مي توان دوران نخست وزيري دكتر مصدق را به سه دوره مشخص تفكيك و تقسم كرد:
    1- دوره اول از دوازده ارديبهشت 1330 تا 24 تير 1331 ، كه در اين مقطع زمان آيت الله كاشاني به عنوان نماينده طبقه متوسط سنتي به طور كامل از دكتر مصدق به عنوان نماينده طبقه متوسط جديد حمايت مي كرد و در مقابلة با انگليس متحد بودند؛
    2- دوره دوم به دنبال استعفاي ناگهاني دكتر مصدق (در نتيجه اختلاف با شاه) در 25 تير ماه 1331 و جريان قيام سي ام تير است. مجلس قصد داشت احمد قوام را به نخست وزيري تعيين كند كه آيت الله كاشاني از مصدق حمايت كرد و شاه را تهديد نمود و تأكيد كرد اولاً، قوام خائن به ملت است؛ ثانياً، مصدق براي ادامه نهضت ملي بايد برگردد. متعاقب بازداشت آيت الله كاشاني در 29 تير، مردم به صحنه آمدند. ضمن آن كه دادگاه بين المللي لاهه در غروب همان روز (در فضيه اختلاف ايران و انگليس بر سر ملي شدن نفت) به نفع ايران رأي داده بود. در اين مقطع زماني نيز طبقة متوسط سنتي دوشادوش طبقة متوسط جديد بود؛
    3- دوره سوم از انتخاب مجدد دكتر مصدق در سي تير 1331 تا كودتاي 28 مرداد 1332 است. در اين دوره اختلاف جدي بين كاشاني و مصدق بروز كرد. به طور اجمال مي توان گفت دليل اصلي اين اختلاف خط مشي سياسي طرفين بود؛ به اين ترتيب كه مصدق به جدايي دين از سياست معتقد بود و عملكرد وي منبعث از ايدئولوژي اسلام نبود، در حالي كه كاشاني مي كوشيد تا حركت سياسي خود را در جهت دين اسلام به پيش ببرد و براي نمونه با آزادسازي مصرف مشروبات الكلي توسط دولت آشكارا مخالفت كرد. (علوم سياسي سال چهارم)
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    رضا شاه بعد ازسفر به ترکیه:
    «ازهرچه زن چادریه بدم میاد»

    رضا شاه بعد از تنها سفر خارجیاش به ترکیه در ۱۲ خرداد ۱۳۱۳، تحت تأثیر اقدامات غربگرایانه آتاتورک قرار گرفت، در این دوره نیز شایعاتی درباره ممنوعیت حجاب در مدرسههای دخترانه پخش شد، ولی قانونی در این راستا تصویب نشد. او که شدیداً تحت تأثیر بیحجابی زنان ترکیه قرار گرفته بود، این مسئله را پس از یک سال از گذشت سفر به ترکیه در آذر ۱۳۱۴ به محمود جم «رئیسالوزرا» چنین بازگو کرد:
    " نزدیک دو سال است که این موضوع سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد."
    IMG04403096.jpg
    "
    در پی آن بخشنامهٔ کشف حجاب جهت تصویب رضاشاه در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۱۴ از طرف رئیسالوزرا به دربار فرستاده شد تا در آغاز دی ماه فرمان اجرای غیر رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال گردد. رضا شاه در ۱۷ دی سال ۱۳۱۴ طی جشن فارغالتحصیلی دختران بیحجاب در دانشسرای مقدماتی رسماً بر کشف حجاب تاکید کرد.
    در واقع رضا شاه بعد از مسافرت ترکیه، از رفع حجاب زن ها صحبت میکرد و به هیأت دولت میگفت: «ما باید صوره و سنتا غربی بشویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامهی مردم دفعتا مشکل است اقدام کنند، شما وزراء معاونین باید پیشقدم شوید... به حکمت، وزیر فرهنگ، دستور داد که در مدارس زنانه معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن و دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند».
    در خاطرات افراد متعددی که خود آنها از دست اندرکاران حکومت رضا خانی بودند، تحمیلی بودن واقعه کشف حجاب کاملا مشهود است. بدالملوک بامداد مینویسد: «... به اشاره اعلیحضرت رضا شاه...، عدهای از زنان فرهنگی انتخاب... و به آنها گفته شد که مأموریت دارند تا جمعیتی تشکیل بدهند... این جمعیت در جلسات بعد نام کانون آزادی را برای خود اختیار کرد». این کانون به ریاست خانم دولتآبادی وظیفه داشت برای متجدد کردن بانوان تلاش کند، به دلیل مقاومت اجتماعی، کانون عملا کاری از پیش نبرد، قرار شد در مدارس تدریجا مجالس جشن و سرور با روی باز و بدون حجاب برگزار گردد.
    IMG04404596.jpg
    "
    البته انتشار این خبر با واکنشهای اجتماعی مواجه گردید که نخستین واکنش را علمای شیراز بروز دادند. در فروردین 1314 دختران مدرسه "مهر آیین شیراز" را مجبور کرده بودند که بدون حجاب در مراسمی حاضر شوند. در این رابـ ـطه علمای شیراز تلگرافی اعتراض آمیز به شاه زدند و این در شرایطی بود که شاه آماده میشد تا بر برداشتن حجاب زنان دربار و ملکه و دخترانش آنان را با غافله تمدن غربی همراه سازد.
    جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت. در مقابل اجرای این سیاست بود که واقعه خونین مسجد گوهرشاد پیش آمد. با انتشار خبر قیام گوهرشاد، مقدمات اعتراض اجتماعی وسیعی فراهم شده بود. اما فقدان رهبری منسجم و خشونت عوامل شاه باعث شد نه تنها این اعتراض ظهور پیدا نکند بلکه شاه را مصمم به اجرای خشونت بار کشف حجاب نماید. که همانطور که گفته شد مقدمات امر این گونه بودکه در هفده دی ماه 1314 ش. در دانشسرای عالی تهران مراسمی برگزار گردید. در این مراسم همسران صاحب منصبان، همسر و دختران شاه رسما بدون حجاب ظاهر شدند و این روز به نام «روز آزادی زن» و «کشف حجاب» نامگذاری شد.
    حکمت وزیر فرهنگ آن زمان که خود در آفرینش کشف حجاب فعال بود در مورد تبعات این واقعه مینویسد:«بلافاصله بعد از مراسم 17 دی دو امر پیش آمد که یکی به حد افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زنهای معلوم الحال به کافهها و رقاصخانهها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقـ*ـص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیسها در تهران و... برحسب دستور وزارت کشور به زنان بیخبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب میکردند....»
    IMG04401414.jpg
    "
    در کتاب «خاطرات صدر الاشراف» نیز آمده است: «در اتوبوس زن با حجاب را راه نمیدادند... بعضی از مأمورین زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند اگر چه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده [و] پاره پاره میکردند و اگر زن فرار میکرد او را تا توی خانهاش تعاقب میکردند و به این هم اکتفا نکرده اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده،... من این حرکات وحشیانهی مأمورین پست فطرت را در ولایات زیاد شنیده بودم...»
    درباره واقعه خونین مسجد گوهرشاد نیز در تاریخ اسناد بسیاری وجود دارد که ماجرا اینطور بوده است، به دنبال اقدامات رضاشاه درباره اصرار بر کشف حجاب، واعظ مسجد گوهرشاد چند روزي را پی در پی به نفی و مخالفت با این جریان می پردازد و مسجد می شود محل اجتماع و سخنراني عليه اسلام زدايي تا اینکه اجتماعات مردمي وسيعتر و اعتراضات گستردهتر می شود.
    به همين خاطر به شهرباني مشهد دستور داده می شود وعاظ معروف را دستگير کنند. عدهاي از وعاظ خراسان دستگير شدند اما روحانيون و خطبا خصوصا شيخ محمدتقي نيشابوري معروف به بهلول در افشاي سياست اسلام زدايي رضاشاه مصممتر شدند تا اینکه سرانجام به دستور رضاشاه در روزهاي 20 و 21 تير ماه 1314 شمسي مسجد گوهرشاد که مملو از جمعيت معترض بود مورد حمله قشون قزاق قرار گرفت و مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشيده شد و در نتیجه آن بيش از دو هزار تا پنج هزار تن به شهادت رسيدند و حدود هزار و پانصد نفر به اسارت نيروهاي قزاق در آمدند.
    IMG04404546.jpg
    "
    با اجرای قانون کشف حجاب، بخشی از زنان که مسنتر و سنتی بودند عملاً در خانه محبوس شدند. وزارت فرهنگ حکم داد از ورود زنان باحجاب به دانشگاه جلوگیری شود و معلمان زن مدرسهها و استادان زن دانشگاهها مجبور شدند بی حجاب به کلاس درس بروند. در تهران و سایر شهرها ماموران شهربانی به دختران دانشآموز و زنانی که حجاب داشتند لزوم اجرای قانون را گوشزد می کردند.
    این مسئله در شهرهای کوچکتر نمود بیشتری داشت و حضور زنان بیحجاب در مجامع به هیچوجه برای مردم قابل تحمل نبود. در بعضی شهرها مردم علیرغم وجود مأمورین محافظ مسلح از زنان بیحجاب به آنها حمله میکردند و درگیری به وجود میآوردند، یا به تمسخر آن زنان میپرداختند که نتیجه آن نیز درگیری مردم و مأمورین بود. در بعضی نقاط دیگر مردم از بیرون آمدن از خانه و معاشرتهای عمومی خوددداری میکردند تا خود را از عواقب این حکم مصون نگهدارند.
    شاید شدیدترین و در حین حال قابل تأمل ترین نوع مقابله با کشف حجاب - بر اساس برخی اسناد - اقدام برخی خانواده ها به مهاجرت از کشور بود. در چندین سند به این نکته اشاره شده است که در مناطق مرزی ایران با افغانستان و عراق، برخی افراد و به خصوص عشایر در صدد انجام چنین اقدامی برآمده اند و برخی نیز مهاجرت کرده اند.
    برای مثال در گزارش از ایالت خراسان به ریاست وزرا به تاریخ 27/4/1315 با اشاره به اینکه: «چون اطلاعات واصله حاکی بود که مأمورین امنیه در سرحدات برای برداشتن چارقد مستمسک به خشونت و سختی شده و در بعضی موارد نیز منافع شخصی خودشان را در نظر میگیرند» خاطرنشان گردیده: «ادامه این ترتیب، ممکن است مشکلاتی تولید نماید و بعضی از ساکنین نقاط سرحدی پس از رفع محصول (کشاورزی)به طرف افغانستان کوچ نمایند».
    IMG04404578.jpg
    "
    در همین راستا در گزارش دیگری از خرمشهر به تاریخ 8/11/1314 صراحتاً از مهاجرت چندین خانواده به عراق اشاره شده و می افزاید: «... از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفته اند... قونسول بصره هم خبر مزبور را تأیید کرده» در ادامه از لزوم اتخاذ تدابیری برای معاودت آنان سخن به میان آمده است.
    حجت الاسلام و المسلمین فلسفی نیز در خاطرات خود درباره واقعه کشف حجاب می گوید: "توطئه کشف حجاب از ماجرای کشف حجاب و جنایاتی که رضاخان و مزدورانش در حق زنان و مردم و نوامیس مسلمین انجام میدادند، خاطراتی بسیار تلخ دارم که واقعا نمیدانم چگونه بیان کنم. مناظری میدیدم که از بس سنگین و سخت بوده، نمیتوانستم بایستم و نظارهگر باشم. با عجله رد میشدم که نبینم.
    فراموش نمیکنم روزی پیرزنی که موهای سفیدش را حنا بسته بود، چادر به سر کرده بود و زیر چادرش هم روسری داشت که آن زمان چارقد میگفتند. ناگهان یک پاسبان پلید سر رسید و چار را از سر پیرزن کشید. اما وقتی چارقد را کشید مقداری از موی سر زن هم کنده شد. پیرزن بیچاره سر برهنه بر زمین نشست و نمیدانست چه باید بکند. عمل آن مأمور جهانی با آن زن محترم در آن سن و سال، خیلی دردآور و تأسف بار بود.
    IMG04404609.jpg
    "
    در همان روزها از طرف دولت به مردم دستور داده بودند که اهالی هر محل مجلسی بگیرند و زنها و دخترهایشان را بدون حجاب به آنجا بیاورند تا بیحجابی عادی شود. خدا میداند که در اوائل کار در محلات شهر چه خبر بود. وقتی میگفتند امشب مجلس در این کوچه برگزار میشود، مردم مسلمان و متدین و زنهای شریف و با عفت نمیدانستند چه بکنند. آنها لباس گشادی میپوشیدند و سر را با یک پارچه بزرگ میبستند.
    من بارها دیدم که عدهای با این هیأت به طرف مجلس جشن میرفتند، اما زار و زار بر بدبختی خود اشک میریختند. با این وضعف مجلس بلا و مجلس مصیبت به نام مجلس جشن بر پا میشد و رژیم گمان میکرد که مردم مسلمان ننگ بیحجابی را پذیرفتهاند. آن روزگار گذشت، اما تاریخ تلخی بود. آن قدر تلخ، که هرگز از یاد نمیرود. هر وقت بعضی از آن مناظر را به یاد میآورم بیاختیار حالت تأثر و گریه به من دست میدهد."
    این فشارها تا جایی بود که بعد از تبعید رضا شاه در سال 1320 که فشارها کم تر و به مرور از بین رفتن، جمعی از زنان یزد در نامه ای به مجلس شورای ملی از ظلم و ستمی که در دوره رضا خان در پی دستور الزامی شدن کشف حجاب، رفته است، بر اساس سند زیر گزارشی برای مجلس فرستاده اند:
    [تظلم زنهای یزد به مجلس شورای ملی، 23 مهر 1320]
    مجلس شورای ملی، شماره 5310، مورخه 23/7/1320
    " بعدالعنوان – به عرض میرسانیم در این موقع که اراده شاهنشاه ما به پایه قانون مشروطیت استوار زبان و قلم آزاد شما نمایندگان ملت میتوانید برای بیچارگان و ستمدیدگان دادرسی فرمائید متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و یا روزنامهها مطالعه میشود؛ هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده نیست که به واسطه یک روسری یا چادرنماز در مجلهها حتی از خانه به خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمیکنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم میشد که تا بحال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه لطمات و صدمات که از طرف پاسبانها به آنها رسیده جان سپردند
    و چقدر از ترس و حرص فلج شدند وچقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به هر اسمی و رسمی گرفته شده خدا میداند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان میافتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار میکردند بهترین رفتار آنها با ما با همان چکمهها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول ما زیادتر، لذا استدعای عاجزانه داریم اولا انتقام ما ستمدیدگان را از این جابران بکشید و هندوستان که این قدر ادیان مختلف هست همه آزاد هستند مخصوصا مسلمانان دارای حجاب هستند لذا از نمایندگان محترم مسلمان کلیه ملت ایران استدعا داریم استراحاما حال، دیگر دست ظلم و تعدی و شکنجه از سر ما زنهای مسلمان ایران کوتاه و ماها را آزاد فرمائید در خاتمه با تقدیم امضای جمعی از زنهای یزد – رونوشت برابر اصل است ".
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا