[h=2]همه چیز در دوره ی باستان ایران ![/h]
واژه ي «ناهيد» کوتاه گشته ي واژه ي «آناهيتا»(=اناهيت) است. واژه آناهيتا در اوستا , مرکب از دو بخش {«اَن»(=پاد, ضد)} + {«اهيتَه»(=آلوده)} و در يک جا به چَم «نا آلوده/ پاک» مي باشد. نام اين ايزد –پس از روي کار آمدن آيين و دين زرتشت- در اوستا بيشتر به ريخت «اردويسورآناهيتا»(Aredvi-sura) آمده که به چَم «رود نيرومند پاک» مي باشد.
ناهيد نيز به مانند مهر، از خدايان باستاني ايران بوده و به وارونه ي باور ريچارد فراي که اين خدا را همپيوند با تيره هاي بومي ايراني ِ پيش از درونشُد(ورود) آريايي ها به ايران مي داند. اين بغ دخت(=الهه) و نشانه هاي پيرامون آن، بيشتر آريايي بودن آن را آشکار مي سازد. براي نمونه تنها دستاويز غير آريايي خواندن آناهيتا و وام گيري آن از تازيان، بازگويي هرودت است که در آن از وام گيري پرستش «اورانيا-آفروديتا» از آشوري ها و تازيان ياد مي کند. يا براي نمونه شُوند(دليل) شادروان پيرنيا، بر بابلي خواندن اين خدا که گاسم(احتمالا) از همين بازگويي هرودت ريشه دارد.
به هر روي اينگونه هوده(نتيجه) گيري ها تنها در تراز يک نظريه مي تواند مطرح باشد و ارزش دانشيک آنچنان ندارد. بايد گوشزد کرد که با پژوهش هاي ارزشمند دکتر جهانشاه درخشاني برپايه ي دانشهاي زمين شناسي/زبانشناسي/باستان شناسي و ... که به زبانهاي اروپايي نوشته و پخش شده و يا پژوهش ارزشمند دکتر فريدون جنيدي که برپايه ي بن مايه هاي کهن ايراني چون اوستا و شاهنامه انجام پذيرفته, امروزه به سادگي مي توان نگره ي کليشه اي مهاجرت آريايي ها به ايران را با ديده ي شک نگريست و آريايي ها را باشندگان راستين و کهن ايران زمين، -دست کم 12 هزار سال پيش تا کنون- دانست. با بهره گيري از اين پژوهش هاي نوين مي توان تا اندازه ي فراواني از ريشه ي آريايي آناهيتا نيز دل استوار گرديد.
هر آينه, به مانند مهر, آناهيتا نيز بعدها در جايگاه يکي از ايزدان برجسته ي آيين زرتشتي پذيرفته شد و در بخش هاي پس از گاثاهاي اوستا, بيشتر در کنار مهر از او ياد گريده و يشت پنجم اوستا به نام او و ستايش او آغاز مي گردد:
«اهورامزدا به سپيتمان زرتشت گفت: اي زرتشت سپيتمان! اردويسور اناهيتا را که در همه جا دامن گسترده و درمان بخشنده و دشمن ديوان و پيرو آيين اهورايي است, ستايش کن!{اوست}که سزاوار است و در جهان خاکي ستوده باشد و او را نيايش کنند.{اوست}پاکي که جان افزايد و گَله و رَمه و دارايي و کشور و گيتي را بيشي و افزوني بخشد.{اوست}که نطفه ي همه ي مردان را پاک کند و زاهدان همه ي زنان را براي زايش, بي آلايش سازد.{اوست} که زايش همه ي زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز, شير در پستان زنان باردار آورد...هزار رود و هزار درياچه, هر يک به بزرگي چهل روز راه مرد چابک سوار, دارد... من اهورامزدا به نيروي خويش اناهيتا را پديد آوردم تا خانه و ده و شهر و کشور را بپرورانم و نگهباني و پاسباني کنم و کسان را پناه دهم»
پرستش آناهيتا به عنوان بغ دخت و نه ايزدي زرتشتي مدتها در غرب ايران رواج داشت, ولي در زمان اردشير دوم هخامنشي به ديگر جاهاي کشور ايران نيز رخنه کرد جايگاه اين الهه در ايران هخامنشي چنان است که داريوش دوم هخامنشي(358-404 پ ز) در سنگ نبشه ي خود از اين ايزدبانو در کنار اهورامزا و مهر ياد مي کند. برگردان يکي از بخش هاي اين سنگ نبشته ها که در شوش بدست آمده چنين است:
«...اين اپدانه(=کاخ) را داريوش, از نياکان من ساخت. در روزگار اردشير, پدربزرگم, آتش آن را ويران کرد. من به خواست اهورامزدا و آناهيتا و ميترا آن را ديگر باره ساختم. بشود که اهورمزدا و آناهيتا و ميترا مرا نگاه دارند و آنچه را من ساخته ام تباه نسازند و از آسيب بر کنار دارند»
بروسوس, مورخ کلداني سده ي سوم پ ز نيز از اين پرسمان ياد مي کند که به دستور اردشير دوم هخامنشي, تنديس انائيتيس(=اناهيتا) در بابل, شوش, همدان, دمشق و سارد برپا داشته شد. اين تنديس هاي کوچک سفالين, سيمين و زرين که تا کنون شمار زيادي از آنها بدست آمده, بيشتر به ريخت سنتي و اساتيري است و با پوشاک و آرايش بومي و در کل چهره ي زن بي کم و کاست و آرزو شده ي مردم هر ديار ساخته شده است. گزارش هايي از بلنيتسکي در دست است که خبر از يافت شدن شمار فراواني از تنديس هاي زنانه به عنوان آناهيتا، الهه ي آب و دنياي گياهي در کاوش هاي آسياي ميانه مي دهد. اين تنديس ها و نگاره ها کم و بيش, انگاره هايي که در يشت ها از او شده را آشکار مي سازند. ناهيد در يشت ها زني است جوان, زيبا, نيرومند, خوش اندام, با بازوان سپيد و به ستبري شانه ي اسب, سينه هاي برآمده, کمربندي تنگ بر ميان بسته و با گوهرها ي آراسته و جامه ي پُر چين و ...
پرستش آناهيتا – نه همچون مهر- در بيرون از مرزهاي ايران نيز گسترش داشته است. ستايش ايزد آناهيتا راه درازي را گذرانده و با گذر از ميانرودان و سوريه به آسياي کوچک و پس آنگاه از راه درياي مديترانه به روم راه يافت. نام آفروديت-ونوس با آناهيتا در پيوند بود. ستايش آناهيتا در غرب با ستايش بزرگ مادر همه ي خدايان ممزوج گرديد. چهره ي ايزدان با نگاره ي آناهيتا همپيوند شد و اناهيتا چهره ي ويژه ي شرقي خود را همچنان نگه داشت. ولي ناهيد پس از اينکه از ايران گذشته و به ميان تيره هاي سامي و آسياي کوچک رسيد رنگ و روي برخي از خدايان تيره هاي بيگانه را به خود گرفت. نگره ي هم ريشه بودن آفروديت با ناهيد آنچنان درست به نظر نمي رسد چرا که آفروديت الهه ي عشق و خواهــش نـفس است, در حالي که ناهيد با وجود زيبايي از خواهــش نـفس و لوندي به دور است.
شماري نيز او را هم ريشه با «ايشتار» بابلي مي انگارند که باز بايد به اين ديدگاه با شک نگريست! ايشتار در سروده اي اينچنين انگاشته مي شود: «وي از سحر و زيبايي و خواهــش نـفس لبريز است. ايشتار الهه ي شادي, پوشاک عشق را پوشيده است, لبان او همچون عسل شيرين و دهانش آب حيوان است. اندامش زيبا و چشمانش رخنه گر و بيدار است. او دوست داشتني و بخشاينده است...» با پذيرش اينکه اين انگاره با ناهيد همساني هايي دارد, ولي شکوه و عفت ناهيد ِ اوستا بر ايشتار بابلي برتري فراوان دارد.
استرابو بازگو مي کند که در ايالت اکيليسن(Akilisen) ارمنستان, بزرگان قبايل, دختران جوان خود را وقف پرستشگاه ناهيد مي کرده اند و دختران پس از آنکه مدتي خويش را با همه ي جان و تن وقف پرستشگاه و پذيرايي از نيايشگران آنجا مي نموده اند, ازدواج مي کرده اند و کسي زناشويي با چنين زناني را ننگين نمي شمرد.
ناهيد -چنانکه گذشت- هم ايزد آب و باران است و هم نمادي از رسايي و کمال زن، فريادرَس و پشتيبان زنان و نيز بخشنده ي فراواني, کاميابي و پيروزي دولت به شمار مي آمد و به همين انگيزه ها, در وير(ذهن) باورمندانش جايگاهي بس اَرجمند در ميان ايرانيان و کشورهاي پيرامون ايران داشته و پرستشگاه هاي ويژه ي فراواني داشت که از آن ميان مي توان از نيايشگاه هاي استخر و تخت سليمان در زمان اشکانيان و ساسانيان ياد نمود.
مي دانيم که نياکان دودمان ساساني، نگهبان و دست اَندرکار نيايشگاه ناهيد استخر بودند و از همانجا برآمده و به شاهنشاهي ايران رسيدند. آتشکده ي پُرآوازه ي شيز آذربايگان نيز از ديرباز ويژه ي ناهيد بوده و زنان ِ بزرگان را براي پرستاري و به پارسا زيستن بدانجا مي فرستادند. چنانکه خاتون, زن خاقان ترک{در زمان ساساني} بدانجا فرستاده شد و همچنين شاخه ي مادينه ي خاندان اشکاني برآنجا فرمانروايي داشتند. موبد بزرگ و نام دار ساساني يعني «کَرتير» نيز در سنگ نبشته اي به زبان پهلوي اشکاني که در نقش رستم وجود دارد، پس از بازشناساندن خود و جايگاهش، خود را سرپرست نيايشگاه آناهيتا مي شناساند.
از ديگر برتري هاي الهه ي ناهيد, تاج بخشي به شاهان بود. در نقش رستم و نيز در تاق بستان, ناهيد حلقه ي پادشاهي را به نرسي و پيروز, شاهان ساساني مي بخشد. برپايه ي آيين کهن, پادشاهان هخامنشي و اشکاني و ساساني بيشتر در پرستشگاه ناهيداستخر و چندي پس از آن شيز، تاج گذاري مي کردند.
در واقع بيشتر جاهايي همچون قلعه/ پل/ بقعه/ دروازه/ دره/ چشمه و... که واژه هايي چون دختر/ مادر/ خواهر/ بانو/ بي بي/ پيرزن/ ننه و برابرهاي ترکي و کردي و لري و گيلکي آنها را در ترکيب نام هاي خود دارند, به احتمال فراوان با الهه ي ناهيد در پيوند هستند.
هرآينه, همچون ديگر موارد, در پيرامون اين گونه جاها -که حتي در کوچکترين و دور افتاده ترين روستاها مي توان از آنها نشاني يافت- به شُوند نبود آگاهي, افسانه هايي ساخته شده که ارزش دانشيک آنچنان ندارد. نغز است بدانيم که بيشتر اين گونه جاها، بر بلندي يا سينه ي کوه, در کنار آب روان و چشمه ي جوشان از دل کوه ساخته شده اند. همين چشمه ها در برخي جاها آنچنان وَرجاوند و ارجمند هستند که مردم براي آنها احترام بسياري قائل بوده يا پول در آنها ريخته و برداشتن آنها را گـ ـناه بشمار مي آورند. افسانه هايي که در پيرامون اين چشمه ها ساخته شده بيشتر با پريان نيکوکار و دخترکان باکـ ـره و پاک و زيبا در پيوند و نشاني کهن از ايزدبانوي بزرگوار ايران زمين, اردويسور اناهيت است.
ناهيد نيز به مانند مهر، از خدايان باستاني ايران بوده و به وارونه ي باور ريچارد فراي که اين خدا را همپيوند با تيره هاي بومي ايراني ِ پيش از درونشُد(ورود) آريايي ها به ايران مي داند. اين بغ دخت(=الهه) و نشانه هاي پيرامون آن، بيشتر آريايي بودن آن را آشکار مي سازد. براي نمونه تنها دستاويز غير آريايي خواندن آناهيتا و وام گيري آن از تازيان، بازگويي هرودت است که در آن از وام گيري پرستش «اورانيا-آفروديتا» از آشوري ها و تازيان ياد مي کند. يا براي نمونه شُوند(دليل) شادروان پيرنيا، بر بابلي خواندن اين خدا که گاسم(احتمالا) از همين بازگويي هرودت ريشه دارد.
به هر روي اينگونه هوده(نتيجه) گيري ها تنها در تراز يک نظريه مي تواند مطرح باشد و ارزش دانشيک آنچنان ندارد. بايد گوشزد کرد که با پژوهش هاي ارزشمند دکتر جهانشاه درخشاني برپايه ي دانشهاي زمين شناسي/زبانشناسي/باستان شناسي و ... که به زبانهاي اروپايي نوشته و پخش شده و يا پژوهش ارزشمند دکتر فريدون جنيدي که برپايه ي بن مايه هاي کهن ايراني چون اوستا و شاهنامه انجام پذيرفته, امروزه به سادگي مي توان نگره ي کليشه اي مهاجرت آريايي ها به ايران را با ديده ي شک نگريست و آريايي ها را باشندگان راستين و کهن ايران زمين، -دست کم 12 هزار سال پيش تا کنون- دانست. با بهره گيري از اين پژوهش هاي نوين مي توان تا اندازه ي فراواني از ريشه ي آريايي آناهيتا نيز دل استوار گرديد.
هر آينه, به مانند مهر, آناهيتا نيز بعدها در جايگاه يکي از ايزدان برجسته ي آيين زرتشتي پذيرفته شد و در بخش هاي پس از گاثاهاي اوستا, بيشتر در کنار مهر از او ياد گريده و يشت پنجم اوستا به نام او و ستايش او آغاز مي گردد:
«اهورامزدا به سپيتمان زرتشت گفت: اي زرتشت سپيتمان! اردويسور اناهيتا را که در همه جا دامن گسترده و درمان بخشنده و دشمن ديوان و پيرو آيين اهورايي است, ستايش کن!{اوست}که سزاوار است و در جهان خاکي ستوده باشد و او را نيايش کنند.{اوست}پاکي که جان افزايد و گَله و رَمه و دارايي و کشور و گيتي را بيشي و افزوني بخشد.{اوست}که نطفه ي همه ي مردان را پاک کند و زاهدان همه ي زنان را براي زايش, بي آلايش سازد.{اوست} که زايش همه ي زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز, شير در پستان زنان باردار آورد...هزار رود و هزار درياچه, هر يک به بزرگي چهل روز راه مرد چابک سوار, دارد... من اهورامزدا به نيروي خويش اناهيتا را پديد آوردم تا خانه و ده و شهر و کشور را بپرورانم و نگهباني و پاسباني کنم و کسان را پناه دهم»
پرستش آناهيتا به عنوان بغ دخت و نه ايزدي زرتشتي مدتها در غرب ايران رواج داشت, ولي در زمان اردشير دوم هخامنشي به ديگر جاهاي کشور ايران نيز رخنه کرد جايگاه اين الهه در ايران هخامنشي چنان است که داريوش دوم هخامنشي(358-404 پ ز) در سنگ نبشه ي خود از اين ايزدبانو در کنار اهورامزا و مهر ياد مي کند. برگردان يکي از بخش هاي اين سنگ نبشته ها که در شوش بدست آمده چنين است:
«...اين اپدانه(=کاخ) را داريوش, از نياکان من ساخت. در روزگار اردشير, پدربزرگم, آتش آن را ويران کرد. من به خواست اهورامزدا و آناهيتا و ميترا آن را ديگر باره ساختم. بشود که اهورمزدا و آناهيتا و ميترا مرا نگاه دارند و آنچه را من ساخته ام تباه نسازند و از آسيب بر کنار دارند»
بروسوس, مورخ کلداني سده ي سوم پ ز نيز از اين پرسمان ياد مي کند که به دستور اردشير دوم هخامنشي, تنديس انائيتيس(=اناهيتا) در بابل, شوش, همدان, دمشق و سارد برپا داشته شد. اين تنديس هاي کوچک سفالين, سيمين و زرين که تا کنون شمار زيادي از آنها بدست آمده, بيشتر به ريخت سنتي و اساتيري است و با پوشاک و آرايش بومي و در کل چهره ي زن بي کم و کاست و آرزو شده ي مردم هر ديار ساخته شده است. گزارش هايي از بلنيتسکي در دست است که خبر از يافت شدن شمار فراواني از تنديس هاي زنانه به عنوان آناهيتا، الهه ي آب و دنياي گياهي در کاوش هاي آسياي ميانه مي دهد. اين تنديس ها و نگاره ها کم و بيش, انگاره هايي که در يشت ها از او شده را آشکار مي سازند. ناهيد در يشت ها زني است جوان, زيبا, نيرومند, خوش اندام, با بازوان سپيد و به ستبري شانه ي اسب, سينه هاي برآمده, کمربندي تنگ بر ميان بسته و با گوهرها ي آراسته و جامه ي پُر چين و ...
پرستش آناهيتا – نه همچون مهر- در بيرون از مرزهاي ايران نيز گسترش داشته است. ستايش ايزد آناهيتا راه درازي را گذرانده و با گذر از ميانرودان و سوريه به آسياي کوچک و پس آنگاه از راه درياي مديترانه به روم راه يافت. نام آفروديت-ونوس با آناهيتا در پيوند بود. ستايش آناهيتا در غرب با ستايش بزرگ مادر همه ي خدايان ممزوج گرديد. چهره ي ايزدان با نگاره ي آناهيتا همپيوند شد و اناهيتا چهره ي ويژه ي شرقي خود را همچنان نگه داشت. ولي ناهيد پس از اينکه از ايران گذشته و به ميان تيره هاي سامي و آسياي کوچک رسيد رنگ و روي برخي از خدايان تيره هاي بيگانه را به خود گرفت. نگره ي هم ريشه بودن آفروديت با ناهيد آنچنان درست به نظر نمي رسد چرا که آفروديت الهه ي عشق و خواهــش نـفس است, در حالي که ناهيد با وجود زيبايي از خواهــش نـفس و لوندي به دور است.
شماري نيز او را هم ريشه با «ايشتار» بابلي مي انگارند که باز بايد به اين ديدگاه با شک نگريست! ايشتار در سروده اي اينچنين انگاشته مي شود: «وي از سحر و زيبايي و خواهــش نـفس لبريز است. ايشتار الهه ي شادي, پوشاک عشق را پوشيده است, لبان او همچون عسل شيرين و دهانش آب حيوان است. اندامش زيبا و چشمانش رخنه گر و بيدار است. او دوست داشتني و بخشاينده است...» با پذيرش اينکه اين انگاره با ناهيد همساني هايي دارد, ولي شکوه و عفت ناهيد ِ اوستا بر ايشتار بابلي برتري فراوان دارد.
استرابو بازگو مي کند که در ايالت اکيليسن(Akilisen) ارمنستان, بزرگان قبايل, دختران جوان خود را وقف پرستشگاه ناهيد مي کرده اند و دختران پس از آنکه مدتي خويش را با همه ي جان و تن وقف پرستشگاه و پذيرايي از نيايشگران آنجا مي نموده اند, ازدواج مي کرده اند و کسي زناشويي با چنين زناني را ننگين نمي شمرد.
ناهيد -چنانکه گذشت- هم ايزد آب و باران است و هم نمادي از رسايي و کمال زن، فريادرَس و پشتيبان زنان و نيز بخشنده ي فراواني, کاميابي و پيروزي دولت به شمار مي آمد و به همين انگيزه ها, در وير(ذهن) باورمندانش جايگاهي بس اَرجمند در ميان ايرانيان و کشورهاي پيرامون ايران داشته و پرستشگاه هاي ويژه ي فراواني داشت که از آن ميان مي توان از نيايشگاه هاي استخر و تخت سليمان در زمان اشکانيان و ساسانيان ياد نمود.
مي دانيم که نياکان دودمان ساساني، نگهبان و دست اَندرکار نيايشگاه ناهيد استخر بودند و از همانجا برآمده و به شاهنشاهي ايران رسيدند. آتشکده ي پُرآوازه ي شيز آذربايگان نيز از ديرباز ويژه ي ناهيد بوده و زنان ِ بزرگان را براي پرستاري و به پارسا زيستن بدانجا مي فرستادند. چنانکه خاتون, زن خاقان ترک{در زمان ساساني} بدانجا فرستاده شد و همچنين شاخه ي مادينه ي خاندان اشکاني برآنجا فرمانروايي داشتند. موبد بزرگ و نام دار ساساني يعني «کَرتير» نيز در سنگ نبشته اي به زبان پهلوي اشکاني که در نقش رستم وجود دارد، پس از بازشناساندن خود و جايگاهش، خود را سرپرست نيايشگاه آناهيتا مي شناساند.
از ديگر برتري هاي الهه ي ناهيد, تاج بخشي به شاهان بود. در نقش رستم و نيز در تاق بستان, ناهيد حلقه ي پادشاهي را به نرسي و پيروز, شاهان ساساني مي بخشد. برپايه ي آيين کهن, پادشاهان هخامنشي و اشکاني و ساساني بيشتر در پرستشگاه ناهيداستخر و چندي پس از آن شيز، تاج گذاري مي کردند.
در واقع بيشتر جاهايي همچون قلعه/ پل/ بقعه/ دروازه/ دره/ چشمه و... که واژه هايي چون دختر/ مادر/ خواهر/ بانو/ بي بي/ پيرزن/ ننه و برابرهاي ترکي و کردي و لري و گيلکي آنها را در ترکيب نام هاي خود دارند, به احتمال فراوان با الهه ي ناهيد در پيوند هستند.
هرآينه, همچون ديگر موارد, در پيرامون اين گونه جاها -که حتي در کوچکترين و دور افتاده ترين روستاها مي توان از آنها نشاني يافت- به شُوند نبود آگاهي, افسانه هايي ساخته شده که ارزش دانشيک آنچنان ندارد. نغز است بدانيم که بيشتر اين گونه جاها، بر بلندي يا سينه ي کوه, در کنار آب روان و چشمه ي جوشان از دل کوه ساخته شده اند. همين چشمه ها در برخي جاها آنچنان وَرجاوند و ارجمند هستند که مردم براي آنها احترام بسياري قائل بوده يا پول در آنها ريخته و برداشتن آنها را گـ ـناه بشمار مي آورند. افسانه هايي که در پيرامون اين چشمه ها ساخته شده بيشتر با پريان نيکوکار و دخترکان باکـ ـره و پاک و زيبا در پيوند و نشاني کهن از ايزدبانوي بزرگوار ايران زمين, اردويسور اناهيت است.