همه چیز از کوروش بزرگ !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 175
  • پاسخ ها 9
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
فقط اگه مطلبی دارید پست بدید و نظم تایپیک و بهم نریزید .
قربون صدقه رفتن و همه بلدن، اگه مطلبی و قبول ندارید یه مطلب تاریخی دیگه که مقابل این یکی قرار میگیره بذارید.
نظرات شخصی و بی خیال بشید که پاک می شه.
هر چیزی که مربوط به کوروش بزرگ می شه رو در این تایپیک بذارید، تایپیک جداگانه براش نزنید.
قوانین و رعایت کنید!











منشور حقوق بشر کوروش
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ موسوم به استوانه کوروش استوانهای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعهای از سخنان و دستورات شاهنشاه به خط میخی بابلی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «اولین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته میشود۱۲۳، در پایههای شهر بابل قرار داده شده بوده است.در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی در بابل در میانرودان، هورمزد رسام، باستانشناس بریتانیایی آسوریتبار، استوانهٔ سفالین موسوم به کوروش کبیر را یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود.۴ جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان آکادی و به خط میخی بابلی نوشته شدهاست. بررسیها نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست نبونید (بختالنصر) و گشوده شدن شهر بابل، نویسانده شده، به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار داده شدهاست. در حال حاضر این لوح سفالین استوانهای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری میشود.

از سوی دیگر در سالهای اخیر آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانهای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این کشف، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری میشد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.
.
ساخت منشور

کوروش دوم، بنیانگذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل، در بابل تاجگذاری کرد و اعلام عفو عمومی داد؛ ادیان بومی را آزاد اعلام کرد؛ برای جلب محبت مردم میانرودان (بینالنهرین)، مردوک که کهنترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجـ*ـاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد.

به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانهای سفالین نگاشته شد به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار گرفت.
جایگاه

این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته میشود۲ و در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد[نیازمند منبع]. بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود۶.
در این لوح استوانهای، کوروش پس از معرفی خود و دودمانش و شرح مختصر فتح بابل، میگوید که تمام دستاوردهایش را با کمک و رضایت مردوک خدای بابلی به انجام رسانده است. وی سپس بیان میکند که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل و کشور سومر به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی که نبونید از نیایشگاههای مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاههای اصلی آنها در میانرودان و غرب ایران برگرداندهاست. پس از آن، کوروش میگوید که چگونه نیایشگاههای ویرانشده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاههای بابل بودند به میهنشان برگرداندهاست. در این نوشته اشارهٔ مستقیمی به آزادی قوم یهود از اسارت بابلیان نشده، اما با مطالعه و پژوهش منابع تاریخی مشخص شدهاست که آزادی یهودیان بخشی از سیاست کوروش پس از فتح بابل بوده است۷۸۹۱۰.

برگردان این منشور چنین است:خط ۱. «کورش» (در متن بابلی : «کو - رَ - آش»)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»(با - بی - لیم)، شاه «سـومـر»(شو- مـِ - ری) و «اَکـَّد»(اَک - کـ َ- دی - ای)، ...
خط ۲. ... همهٔ جهان.


از این جا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود.خط ۳. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
خط ۴. او آیینهای کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.
خط ۵. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»(اِ- سَگ - ایلَـه) برای شهر «اور»(او - ریم) و دیگر شهرها ساخت.


«اِسَـگیـلَـه / اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتـَه» دارد که در حماسهٔ سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شدهاست. آقای «جهانشاه درخشانی» در «آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان»(تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند به شمار میآوردند و «کاشـّو / کاسـّو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژهٔ «کاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بکار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کاس آقا» خطاب میکنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتـَه با نواحی باستانی ِحاشیهٔ هلیل رود در جنوب جیرفت بنگرید به : مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن ترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲خط ۶. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند میکرد، خشونت و بدکرداری.
خط ۷. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میکرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَـردوک»(اَمَـر - اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند.


گمان میرود نام «مردوک» با واژهٔ آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی / بی مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوک شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیارهٔ «مشتری» متجلی میشدهاست. همان گونه که مردوک را با نام «اَمَـر - اوتو» میشناخته اند؛ از او با نام آریایی و کاسی ِ«شوگورو» نیز یاد میکردهاند که به معنای «بزرگ ترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند استخط ۸. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوهای ساکنان شهر را آزار میداد. او با کارهای خشن ِخود مردم را نابود میکرد ... همهٔ مردم را.
خط ۹. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنلیل / ایـلـّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.


منظور آبادانی و فراوانی و آرامشخط ۱۰. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همهٔ باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانهٔ شان رو به ویرانی میرفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابـِل» بازگردند.
خط ۱۱. ساکنان سرزمین «سومِـر» و «اَکـَّد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
خط ۱۲. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همهٔ کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنـْشان»(اَن - شـَ - اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
خط ۱۳. او تمام سرزمین «گوتی»(کو - تی - ای) را به فرمانبرداری کورش درآورد. همچنین همهٔ مردمان «ماد»(اوم - مـان مَـن - دَه) را. کـورش با هر «سیاه سر» (همهٔ انـسانها) دادگرانه رفتار کرد.


در تداول، نام ِبابلی «اومان منده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزارهٔ دوم پیش از میلاد به میان دورود مهاجرت کرده بوده اند؛ اطلاق میشدهاست.خط ۱۴. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره میکرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشهٔ نیکِ این پشتیبان ِمردم خرسند بود.
خط ۱۵. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت.


ممکن است منظور دیده شدن سیارهٔ مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیارهٔ مشتری نماد آسمانی ِ«اهورامزدا / مردوک» بودهاست. نک به : بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمهٔ همایون صنعتی زاده، ۱۳۷۲. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند.خط ۱۶. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانهای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره میسپردند.
خط ۱۷. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نـَبـونـید»(نـَ - بو - نـ َ- اید) شاه را به دست کورش سپرد.
خط ۱۸. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـَّد و همهٔ فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.
خط ۱۹. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همهٔ ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
خط ۲۰. منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَّد، شاه چهار گوشهٔ جهان.


از این جا روایت به صیغهٔ اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود. استرابو نقل میکند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کـُر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این ، نام او «اَگـرَداتوس»(Agradatus) (اَگـرَداد / اَگـراداد) بودهاست. نک به : جغرافیای استرابو، ترجمهٔ هـ. صنعتی زاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹خط ۲۱. پسر «کمبوجیه»(کـ َ- اَم - بو - زی - یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنـْشان»، نـوهٔ «کـورش»(کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیرهٔ «چیش پیش» (شی - ایش - بی - ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
خط ۲۲. از دودمانی کـه همیشه شاه بودهاند و فرمانروایی اش را «بـِل / بعل» (بـ ِ- لو) (خداوند / = مردوک) و «نـَبـو»(نـ َ- بو) گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛


«نـَبو» ایزد نویسندگی و دبیری بوده، و نیایشگاه او به نام «اِزیدَه» خوانده میشدهاست. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامهٔ نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت»(کتاب یکم) تایید شدهاست. برای آگاهی از سالنامهٔ نبونید نگاه کنید به : Hinnz, W., Darios und die Perser, I, ۱۹۷۶, p. ۱۰۶.خط ۲۳. همهٔ مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.


پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش نامه / سیروپدی»(Curou Paideia) نوشتهٔ گزنفون نیز تایید شدهاست. گزنفون اظهار میدارد که مردمان همهٔ کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم)خط ۲۴. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
خط ۲۵. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درماندهٔ بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
خط ۲۶. من بـرده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهٔ مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
خط ۲۷. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همهٔ سپاهیان من،
خط ۲۸. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همهٔ شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛
خط ۲۹. و همهٔ پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همهٔ مردم سرزمینهای دوردست، همهٔ پادشاهان «آموری»(اَ - مور - ری - ای)، همهٔ چادرنشینان،
خط ۳۰. مـرا خراج گذاردند و در بابل بر من بـ..وسـ..ـه زدند. از ... تا «آشـور» (اَش - شور) و «شوش» (شو - شَن)


۳۱. من شهرهای «آگادِه»(اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا»(اِش - نو - نَک)، «زَمبان»(زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو»(مـِ - تور - نو)، «دیر»(دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.خط ۳۲. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همهٔ خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهٔ مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همهٔ مردم را به همبستگی فرا خواندم.


با این که هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودن ِکورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بودهاست که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی ِعصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بی شمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.خط ۳۳. هم چنین پیکرهٔ خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
خط ۳۴. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستین شان بازگرداندم،


گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دست کم در یک متن دیگر شناخته شدهاست. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میان دورود کشف شده، آمدهاست : «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آن که «اِسَگیلَه» و «اِزیدَه» را باز ساخت.» برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحهٔ ۱۵۶ مقالهٔ W. Eilers در کتاب شناسیخط ۳۵. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.»


در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئـُچَـنـْگـْه» (اَنـَغران / اَنارام) به معنای «روشنایی ِبی پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.خط ۳۶. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی ِمردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهٔ مردم جامعهای آرام فراهم ساختم.


صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم...خط ۳۷. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران …


از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافتهای است که در مقالهٔ «دربارهٔ منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنبالهٔ بلافصل سطرهای پیشین نیست.خط ۳۸. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور - اِنلیل»(ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ...
خط ۳۹. ... دیوار آجری خندق شهر را،
خط ۴۰. ... که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
خط ۴۱. ... به انجام رسانیدم.
خط ۴۲. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...
خط ۴۳. ... کتیبهای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی)
خط ۴۴. ...
خط ۴۵. ... برای همیشه !
قرار بود این منشور در ازای مبلغ هنگفتی برای شش هفته در ایران به نمایش گذاشته شود ولی نشد!!!!
وقتی سد سیوند کم کم دارد آرامگاه کوروش کبیر را نابود میکند و مسئولان ساکتند پس مسئولان موزه به این نتیجه رسیدند اگر منشور را به ما قرض!!ندهند بهتر است.
منبع سایت آریاییها
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر[/h]
    مورخینی که ادعا دارند ذوالقرنین همان کوروش کبیر است دلایل عمده زیر را مطرح می کنند:


    ارتباط کوروش و دوشاخ

    برجستهکاری کوروش در پاسارگاد که دو شاخ(از نشانههای ذوالقرنین) را در بالای سر کوروش نشان میدهد.
    بدلی از مجسمه کوروش بالدار با کلاهخود دوشاخ که فتوحات سه گانه وی در بالای آن قرار دارد
    نقاشي از روي انسان بالدار بر درگاه يكي از كاخهاي كوروش بزرگ كه توسط هنرمند گرامي آقاي جليل ضياءپور ترسيم گرديده است. در این تصویر دوشاخ که از معنای واژهٔ ذوالقرنین برمیآید به خوبی نشان داده شده است.
    نقش دوشاخ عیلامی که نشان میدهد داشتن دوشاخ از گذشته در ایران رواج داشته است.

    در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه ای از کـوروش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است، و کوروش را در صورتی نشان می دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ های قوچ در آن دیده می شود. ایـن مـجـسـمـه کـه نـمـونـه بسیار پر ارزشی از فن حجاری قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند. از تـطـبـیـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ایـن مـجـسـمـه ایـن احـتـمـال در نظر این مورخین کاملا قوت گرفت که نامیدن کوروش به ذو القرنین (صـاحـب دو شاخ ) از چه ریشه ای مایه می گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کورش دارای بـالهـایی هـمـچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذو القرنین از این طریق کاملا آشکار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمههای فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا ماندهاست و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر میتواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش بهنظر نمیرسد.در آثار و تندیسهای کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیسهای و یا سکههایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.

    دادگری کوروش

    سنگ نوشته های نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخین دوران باستان شخصیت و صفاتی از کوروش بیان می کنند که با ذوالقرنین قرآن کاملا تطابق و سازگاری دارد. سنگ نوشته های نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر می کنم و در این نوشتار بیشتر به نظرات مورخین دوره باستان در مورد کوروش کبیر می پردازم:

    هـردوت مـورخ یـونـانـی مـیـنـویـسـد: کـوروش فـرمـان داد تـا سـپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. هرودت در ادامه می نویسند: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مـهـربـان بـود، و مـانـنـد دیـگـر پـادشـاهـان بـه انـدوخـتـن مال حرص نداشت بـلکـه نـسـبـت بـه کـرم و عـطـا حـریـص بـود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست می داشت.

    مـورخ دیـگـر ذی نـوفـن مـی نـویـسـد: کـوروش پـادشـاهی عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـی مـلوک بـا فضائل حکما در او جمع بود، همتی فائق و وجـودی غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـیـت و خـوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.

    جالب اینکه این مورخان که کوروش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوسـتـی بـه کـوروش نـگـاه نمی کردند، زیرا با فتح لیدیا به دست کوروش شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت.

    انطباق لشکرکشی های کوروش با لشکرکشی های سه گانه ذوالقرنین

    از همه گذشته کوروش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد کـه در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهای سه گانه ای که در قرآن ذکر شده قابل انطباق می باشد.

    نخستین لشکر کشی کوروش به کشور لیدیا که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشت. اگر نـقـشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلو روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعـظـم سـاحـل در خـلیـجـک هـای کـوچـک غرق می شود، مخصوصا در نزدیکی ازمیر که خلیج صورت چشمهایی به خود می گیرد. قـرآن مـی گـویـد ذو القـرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو میرود. این صحنه همان صحنه ای بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده ) در خلیجک های ساحلی مشاهده کرد. (بعضی گمان کرده بودند منظور قرآن این است که خورشید در گل و لای غروب می کند!)

    دومین لشکرکشی کوروش به جانب شرق بود، چنانکه هردوت می گوید: این هجوم شرقی کـوروش بـعـد از فـتـح لیدیا صـورت گـرفـت، مخصوصا طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه می کند: (حـتـی اذا بـلغ مـطـلع الشـمـس وجـدهـا
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]کوروش کبیر(افتخار هر ایرانی)[/h]
    كورش كبير پسر كمبوجيه، نوه ي كورش اول و نبيره ي چيش پيش از دودمان هخامنش جد بزرگ، پادشاه پارسيان و شاهزاده اي پارسي بود كه با اتحاد دو قوم پارس و ماد و اصلاح ميانه آنها كشور ايران و امپراطوري هخامنشي را بنيان نهاد و بدين گونه موفق به تاسيس بزرگترين دولت جهاني و مردمي گرديد. بنابراين او نخستين كسي است كه توانست به تاسيس يك شاهنشاهي در جهان دست يابد و لقب كبير را از تاريخ دريافت كند.
    "كاسان دادن" دختر "فرناسپ" از خاندان هخامنشي يگانه همسر كورش بود كه در زمان پادشاهي كورش در گذشت و گويند كورش پس از آن هرگز همسري اختيار نكرده است. هئوتسيا،آتوسا، كمبوجيه و برديا حاصل ازدواج كورش و كاسان دان مي باشند و از اين ميان هئوتسيا همان است كه همسر داريوش كبير شد و كمبوجيه فاتح مصر.
    طبق روايت گزنفون در "كورش نامه" (كورش يگانه پادشاهي است كه مردمان همه ي كشورها پادشاهي و اقتدار او را پذيرفته بودند.)
    همچنين آنچه را كه فيثاغورث در سياحت نامه در توصيف كورش روايت كرده بيانگر فضائل ، كمالات و مردم داري كورش است. او چنين مي نگارد: ( ... در مراسمي كورش با تني چند از روستائيان برخوان نشست و چنين گفت: من همتاي شمايم. ما توشه و زاد خود وابسته به شما وام داريم . پايداري دولت از دسترنج شماست اما شما بي جنب و جوش ما خويشتن داري نتوانيد كرد و بر جاي استوار نتوانيد بود. همواره مانند برادر يگانه و مهربان زندگي كنيم.)
    اين شاه توانمند پارسي كه به واسطه ي سخاوت و خوش قلبي سرشارش همه او را پيشواي خود مي دانستند پس از مرگ نيز نام نيكش بر زبانها جاري شد به گونه اي كه ما ايرانيان او را " پدر" مي ناميم و حتي يونانيان كه خاطره ي خوشي از دولت هخامنشي ندارند از او به عنوان" سرور و قانونگذار" ياد مي كنند و نوشته هاي هرودوت و گزنفون حكايت از محبوبيت كورش در نظر يونانيان دارد.
    به گفته ي هرودوت: ( كورش پادشاهي بزرگوار و بخشنده بود و همچون پادشاهان ديگر به جمع مال و منال حريص نبود و در فنون جنگي بسيار ماهر بود.)
    از دلايل محبوبيت كورش در نظر ملل مختلف اين است كه او به هنگام فتح سرزمين هاي مختلف نه تنها به عقايد و مذاهب و آداب و سنن آنان خدشه اي وارد نكرد بلكه با به رسميت شناختن مذاهب و خدايان آنها، موجبات آزادي و آرامي مردم را فراهم ساخت. او عقيده داشت كه هر كس خودش مي تواند خداي خود و دين خود را انتخاب كند همانگونه كه زرتشت فرموده.
    كورش در تمام فتوحاتش فقط پادشاهان زورمند را كنار مي گذاشت و آنگاه بدون كوچكترين تغييري در ساختار حكومت وروند کار موسسات وابسته، خود حكومت را در دست مي گرفت و به آن گونه كه خوشايند طبع ساكنان آنها بود رفتار مي كرد و چون موجبات رفاه و رضايت مردم را فراهم مي ساخت از سوي آنان حمايت مي شد و مخالفي نداشت مگر عده اي آشوبگر و جاه طلب كه آن هم دور از دسترس كورش بر عليه او قيام مي كردند و البته طولي نمي كشيد كه سركوب مي شدند.
    نوشته هاي اكثر مورخان حكايت از هوشياري، زيركي و انديشمندي كورش دارد. گزنفن از هوشياري ، مهرباني و نبوغ شاهي كورش سخن مي راند و او را به لحاظ داشتن ملكات و فضائل با حكما برابر مي داند.

    استاد گرانقدر باستاني پاريزي نيز در وصف قدرت واقتدار
    پادشاه آرياها حق مطلب را به خوبي ادا مي كند و چنين سخن مي راند:
    ( كورش توانست با ايجاد مركزيت وقدرت در سرزمين ايران و تحكيم موقعيت نژاد آريايي و منكوب ساختن دشمنان چنان پايه اي براي حكومت بريزد كه نه تنها خود و اعقابش- يعني خاندان هخامنشي- بيش از دويست سال حكومت مقتدر داشته باشند، بلكه اگر امروز هم پس از 2500 سال هنوز سرزمين آرياها در دنياي پر تلاطم سياست و قوانين آكل و ماكول، در برابر نظريات شمال و تكانهاي شرق و تلاطم هاي جنوب و انقلابات غرب و به طوركلي هند و ترك و كرد و عرب و امثال آن خود را محفوظ داشته است و اگر امروز به حق خاطره 2500 سال قائميت خود را جشن مي گيريم و به ياد بود آن مراسمي بر پاي مي داريم ازيمن اراده ي اوست.)
    همچنين در متني ديگر كه به دستور كورش در بابل نگاشته شده كورش اظهار مي دارد:
    ( مردوك، همه ي سرزمين ها را بازديد كرد، تا كسي را كه مي بايست پادشاهي عادل شود پادشاهي كه تابع قلب خويش باشد را دريافت، دست او را گرفت و وي را به نام
    " كورش انشاني" خواند و پادشاهي همه ي جهان را به نام او كرد. همه ي مردمان شمال را به اطاعت از او واداشت ، همه ي مردمان سيله مو را واداشت تا عدل وداد او را احساس كنند و سپس مردوك به كورش راه بابل را نشان داد تا او به بابل برود، پس سپاه كورش با همراهي مردوك بدون هيچ گونه نزاعي وارد بابل شد...)
    خلاصه اينكه اين پادشاه نابغه ي پارسي، اين فاتح نيرومند و انديشمند بارواج و انتشار انديشه هاي اخلاقي – فرهنگي و آزادي خواهانه توانست به گونه اي در ميان مردم و در دل آنها نفوذ كند كه هيچ كس قدرت سرپيچي از حكم او و نقض قوانين او را در خود نمي يافت.
    او تنها پادشاهي است كه عمر خود را وقف يك پارچه كردن تمدن بين ملل مختلف كرد و همه كوشش و تلاش خود را براي به دست آوردن عزت،اقتدار و امنيت و سربلندي پارسيان به كار بست. او با ادغام تمدن ها و هضم آنها در تمدن پارسي به تمام ملت ها همزيستي، تفاهم و برابري را آموزش داد به گونه اي كه امروزه پس از دو هزار و پانصد سال هنوز بشر نتوانسته بدان دست يابد. پس كاملاً به جاست كه او را بينانگذار حقوق بشر مي شناسند و البته ما هم...

     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]خلاصه ای زندگی کوروش بزرگ شاهنشاه پارس[/h][h=2]

    تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس* می رسد که برای چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینۀ استوانه شکلی محل حکومت آن*ها را نقش کرده است. بنیاد*گذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می*زیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن*ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
    تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده*اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده*اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته*اند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد] و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ* ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.
    ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده*ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان*های شاه به* نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه*ی ددان گردد.
    چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.


    روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته*های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه*ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن*ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."
    آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

    چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم"


    هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست امپراتوری ایرانی ماد بوسیله پارسها که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا کرد .

    کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید ، در حالیکه بابل به او خــ ـیانـت کرده بود ، خردمندانه از کرزوس ، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید . اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی ( قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه ) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه ، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند ، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونان یان رسانید . نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست کرزوس است . کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند ، مشمول عفو شدند . پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت ، هریو ( هرات )، رخج ، مرو ، بلخ ، زرنگیانا ( سیستان ) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا ) و ثتگوش (شمال غربی هند ) را مطیع خود کرد . هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت . کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران ، وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد . حال دیگر پادشاه بابِل از خــ ـیانـت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود . البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل،* همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.


    بابِل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند ، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهود یان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود ، کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم گذاشت و رفت تا برای ایندگان باقی بماند . خود اسکندر که دشمن ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت . به باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب کوروپدیا - کوروش بزرگ سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی غربی در جهان بوده است . در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ - اسکندر مقدونی و سزار را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند . ولی به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی کجا و گمنامی کوروش بزرگ از آسیا که الگو و سرور اسکندر و سزار بوده است کجا ؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش جهانگشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی آلوده اش بر همگان آشکار است . حال آنکه شخصی مانند کوروش بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است . تندیسی شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد . فیلم و مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است . نامش برای آغاز سال آورده نشده است . فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره بسته باشند . امروزه تندیس این بزرگ مرد ایران زمین در سازمان ملل متحد , آمریکا , استرالیا برپا است و به زودی در تاجیکستان , هند , آلمان و اسرائیل نیز نصب خواهد می شود . شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان پاک خواستاریم . .

    [/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]جوانمردی کوروش کبیر ![/h]
    در سال 546 قبل از میلاد جنگ لیدیا با ایران اغاز شد علت این جنگ تجـ*ـاوز کروسوس شاه لیدیا به ایران بود که در این جنگ لیدیا سقوط کردو کروسوس تسلیم شد.
    پس از اینکه کوروش در این جنگ به پیروزی رسید سپاهیان کوروش ملکه شوش پانته آ همسر آبراتادس را که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت را برای کوروش اختصاص دادند
    هنگامیکه کوروش از این جریان آگاه شد به آراسپ یکی از سردارانش دستور داد سرپرستی و مراقبت از این زن را به عهده بگیرد تا بعدها وی را به شوهرش تحویل دهند پس از شنیدن این دستور آراسپ از کوروش پرسید آیا تو این زنی را که سرپرستیش را به عهده من سپرده ای دیده ای؟


    کوروش گفت :نه
    آراسپ شروع کرد به توصیف زیبایی و کمالات پانته آ اما
    کوروش جواب داد :با وجود همه توصیفاتی که از زیبایی این زن کردی من حتی میل دیدنش را هم ندارم عشق اختیاری نیست و انسان معمولا بدون اراده مغلوب عشق می شود به همین دلیل نمی خواهم این زیبا رو را ببینم زیرا می ترسم عنان عقل از کفم برود وعاشق این زن شوم و از پس دادن او به شوهرش خودداری کنم به تونیز توصیه می کنم زیاد چشمهایت را روی افراد زیبا ندوزی تا در اتش عشقشان نسوزی بالاخره آراسپ مراقبت از پانته آ را پذیرفت ولی نتوانست در برابر زیبایی این زن مقاومت کند و قصد خــ ـیانـت به پانته آ را کرد و وی را تهدید کرد که اگر خود را در اختیارش نگذارد با زور او را واداربه تسلیم خواهد کرد پانته آ شخصی را نزد کوروش فرستاد تا آگاهش کند وقتی کوروش از این موضوع آگاه شد آراسپ را به یک ماموریت جنگی فرستاد وقتی آبراداتاس شوهر پانته آ از این موضوع آگاه شد به پیشگاه کوروش رفت و تا لحظه مرگش به او خدمت کرد
    در بهار سال 539 قبل از میلاد قصد تسخیر بابل را کرد کوروش برای این کار مجبور بود از دیوارها و سدهای مرزی وجویبارهای پهن و رودهای پر آب بگذرد برای این کار با استفاده از نبوغ نظامی اش دستور داد آب دجله و گیندس(دیاله) را به خندقهای ژرفی که به فرمانش کنده بودند بریزندپس سپاه کوروش از دجله عبور کرد و بابل را تسخیر کرد و نبونید پادشاه ظالم آن دیار را به کرمان تبعید کرددر حالی که مردم بابل خود را برای ديدن صحنه های ويران شدن معابدشان به دست سپاهيان پارسی آماده می کردند
    کوروش در ميان آنان حاضر شد و در مقابل چشمان حيرت زده آنان ، مردوک خدای خدايان بابل را به گرمی ستود و فرمان آزادی مذهبي را در سراسر کشور بابل صادر کرد. اين فرمان از جمله شامل يهوديانی مي شد که بختنصر همه چيزشان را گرفته بود ، کشورشان را در شعله های آتش ويران کرده بود و خودشان را به اسارت به بابل آورده بود
    اندکی پس از ورود به بابل ، کوروش به يهوديان اجازه داد تا پس از هفتاد سال زندگی در اسارت و بندگی به فلسطين بازگردند و درآنجا به بازسازی اورشليم بپردازند
    کوروش به خزانه دار خود « مهرداد » دستور داد تا هر چه از ظروف طلا و نقره و اسباب و اثاث مذهبی که در دوره بختنصر از معابد اورشليم غارت شده و در معبد های بابل باقی مانده است را به يهوديان بازگرداند و او نيز همه آن اثاث را که مشتمل بر پنج هزار و چهارصد تکه بود به آنان مسترد داشت سپس کوروش از مردمانی که يهوديان در ميان آنان می زيستند خواست تا آذوقه و خواربار و مواد لازم برای سفر را برايشان فراهم آورند و آنان نيز چنين کردند. باری ! هزاران يهودی پس از صدور فرمان آزاديشان از جانب کوروش ، به سوی شهر و ديار خود روانه شدند وبا کمک ايرانيان موفق شدند شهر خود را از نو بسازند و حيات ملی خود را احيا کنند.
    کوروش در طول زندگی خود فقط یک زن اختیار کرد و او کاساندان نام داشت دختر فرناسپه از شاهدختان خاندان هخامنشی . کاساندان قبل از کوروش درگذشت و بعد از او کوروش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید


    در زمان کوروش خشکیهای شناخته شده روی زمین 50 میلیون کیلومتر مربع بوده است . از 148.822 میلیونکیلومتر مربع کنونی که از این 50 میلیون کیلومتر مربع تنها 11 میلیون آن جهان متمدن بوده است و بقیه آن وجود مادی نداشته است که کوروش شاهنشاه بزرگ ایران زمین موفق شده بود از این 11 میلیون کیلومتر مربع جهان متمدن آن زمان 8 میلیون کیلومتر مربع را از آن ایران کند و خود پادشاهی شود که بر 8 میلیون کیلومتر مربع حکمرانی میکرد
    او پس از 28 سال سلطنت پر افتخار در راه سر افرازی وطتش ایران زمین کشته شد . معتبرترین سند در باره مرگ کوروش هرودوت است که تاریخ تمدن ویل دورانت نیز از آن اقتباس کرده است .

    طبق گفته های هرودوت : کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جريان فتوحاتی که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسايگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياری از مورخين ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبيله ماساژتها ( يا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند.

     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش بهخاطر باشندگانِبابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودشبرای اینکار پیشقدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِدیوار شهر کرد.… پیکرههای خدایانِ بابل، هم زنخدا هم مردخدا، همه رابهجاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمنگاهشاندور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را بهخدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند بهدستور او دوباره جان گرفتند،زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را بهایشانبازگرداند.… اکنون بههمۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنهامثل زندانیانیاند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. بهکسانیکه در اثرفشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنیکوروش) شاه است خشنودند
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نمونه ای از خود گذشتگی کوروش بزرگ[/h]
    کوروش وقتی در فینیقیه سوار بر اسب مشغول سان دیدن از سپاهیان و بازدید شهر و رسیدگی به امور اهالی بود، جوانی ارتب نام برروی درخت نزدیک محل بازدید نشسته و تیر و کمان نهاده و انتظار کوروش را میکشید تا او را به قتل برساند.

    از قضا هنگامی که کوروش به تیر رس او رسید تیر سه شاخه از کمان رها شد ولی از حسن اتفاق در همان زمان اسب کوروش پایش در گودالی گیر کرد و بر زمین خورد و تیر به کوروش اصابت نکرد.

    اطرافیان او را دستگیر کرده و نزدکوروش بردند. کوروش از او پرسید: به چه سبب میخواستی مرا بکشی؟ ارتب جواب داد: چون چندین نفر از کسان من در جنگ با تو کشته شده اند.

    کوروش پرسید: اگر من به جای تو بودم با من چه کار میکردی؟ ارتب جواب داد: دستور میدادم تو را به قتل برسانند.کوروش گفت ولی من این کار را با تو نمیکنم. ارتب گفت: پس میخواهی با من چه کار کنی؟ کوروش گفت: تو را آزاد مینمایم، چون من جواب بدی را با نیکی جواب خواهم داد.

    ارتب کوروش را ستود و از کوروش خواست که او را در ردیف فداییان خود قرار دهد. کوروش نیز خواسته ی او را پذیرفت. در جنگ با ماساژت ها هنگامی که کوروش از پشت جبهه دچار شکست شد و ماساژت ها بخش عقب جبهه را دچار تزلزل کردند، مردی از ماساژت ها با شمشیر به گردن آن مردبزرگ زد که بر اثر همان ضربه کوروش به قتل رسید. ارتب که نزدیک کوروش بود پس از کشتن ضارب جسد کوروش را از میدان نبرد به در برد و با سرعت جسد را به پاسارگاد رساند و زمانی که کوروش را جهت دفن حاضر کرد از شدت اندوه با خنجر شکم خود را درید و به این ترتیب زندگی، پس از مرگ کوروش را نخواست
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]افسانه زایش کوروش کبیر ![/h]
    استیاگ شاه ماد در خواب دید که از شکم دخترش ماندانا تاکی رویید که تمام اسیا را فراگرفت .شاه مغ ها را جمع کرد تعبییر خوابش را پرسید انها گفتند دختر شاه پسری خواهد زایید که تمام اسیا را تسخیر خواهد کرد. شاه ماد از این تعبیر به هراس افتاد و تصمیم گرفت دختر خود را به شخصی دهد که هـ*ـوس طغیان در سر نداشته باشد.با این اندیشه کمبوجیه پادشاه پارسی انزان را که دست نشانده ی خود استیاگ بود به همسری دخترش بر گزید و همین که دخترش پسری به دنیا اورد او را به وزیرش هارپاگ داد و دستور داد که او را بکشد . وزیر هم اجرای این امر را به چوپان خود مهرداد سپرد ولی در همان زمان سپاکو زن مهرداد طفلی زایید که مرده به دنیا امد.سپاکو مانع از کشتن کوروش شد و او را به فرزندی اختیار کرد پس از ان طفل در خفا بزرگ شد تا به سن دوازده سالگی رسید .روزی هنگام بازی با وزیرزاده ها او به عنوان شاه انتخاب شد و به هر کس کاری سپرد ولی فرزند یکی از وزرا از فرمان او سر پیچی کرد و کوروش برای او مجازاتی در نظر گرفت وزیرزاده از کوروش نزد پدر شکایت کرد و پدر شکایت او را نزد شاه برد . شاه کوروش را طلبید واز جرئت او در حیرت شد پس از تحقیقاتی مشخص شد که کوروش نوه ی اوست او از این قضیه ی خوشنود شد ولی کوروش را همراه مادرش به پارس فرستاد . و هارپاگ را که از فرمان او سرپیچی کرده بود مجازات کرد بدین ترتیب که که دستور داد پسر او را که همسن کوروش بود به طور پنهانی کشتند و از گوشت او غذایی درست کردند ودر یک مهمانی به او خوراندند و باقیمانده ی جسدش را به او دادند تا نزد همسرش ببرد.کوروش در سرزمین پدری خود به اموختن اسب سواری و تیر اندازی پرداخت تا رشد یافت پس از ان به تحـریـ*ک هارپاگ به متحد کردن طوایف پارسی پرداخت و به شاه ماد حمله کرد و با کمک هارپاگ و دیگر سرداران مادی توانست او را شکست دهد و پادشاهی را ازان خود کند.




     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شدهاست:

     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نام فرزندان کوروش کبیر[/h]
    فرزندان
    همسر کورش بزرگ کاسادان بود و همچون کورش از تبار هخامنشیان. پیوند این دو چهار فرزند به ارمغان آورد به نامهای کمبوجیه دوم، آتوسا، بردیا و ركسانا.کوروش کاسادان را بسیار دوست میداشت، و پس از مرگش سراسر امپراتوری کورش سوگواری کردند و در بابل ۶ روز را همگان به زاری نشستند.
    پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خــ ـیانـت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهای آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
    داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا