همه چیز در دوره ی باستان ایران !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 4,666
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
ورزش در ایران باستان


تاریخ ورزش و برگزاری مسابقات ورزشی در ایران باستان آنطور كه باید و شاید روشن و آشكار نیست. زیرا اعمال نابخردانه برخی پادشاهان و اعمال آنها باعث به آتش كشیدن كتابخانهها و معدوم كردن بسیاری از آثار قدیمی ایران گردیده است. اما منابع محدودی مانند اوستا ، سنگ نوشتهها ، حجاریها ، مسكوكات و برخی از كتابهای ادبی و تاریخی وجود دارد.
ورزش ایران در بعضی بخشها از قدمت بیشتری نسبت به ورزش یونان برخوردار است. در یونان باستان بازیهای المپیك شامل دویدن، كشتی، مشتزنی ، اسب دوانی ، ارابهرانی و پنجگانه بود. اما در ایران ضمن اینكه بعضی از این ورزشها سابقه بیشتری دارد، ورزشهایی مثل تیروكمان ، قایقرانی ، رقـ*ـص و ... رایج بوده است.
كتزیاس Ktsias پزشك یونانی دربار اردشیر هخامنشی در كتاب خود با عنوان «پرسیكا» كه در حدود 400 ق.م. نوشته شده مطالبی دباره ورزش در ایران باستان نوشته است.
دوریس Duris نیز مطالبی در مورد ورزش ایران باستان نوشته بود كه آن هم مثل پرسیكا از بین رفته ولی قبل از اینكه از بین برود نویسندگان دیگر مطالب او را در كتب خود مورد اشاره قرار داده اند. دوریس در حدود سال 280 ق.م. میزیسته است.
آتنائوس Atheneaus در بخش هفتم كتاب تاریخ خود نوشته است:
«در میان همه جشنهای ایران فقط در جشن مهر (میترا mitra) پادشاه ایران حضور مییابد ، ایرانیان پای میكوبند و میرقصند. گذشته از ایرانیان هیچیك از مردم آسیا ، چنین كاری انجام نمیدهند. ایرانیان آنچنان كه خواندن را میآموزند ، رقصیدن را هم یاد میگیرند. گویند كه جنبشهای اندامها در پایكوبی ، پیكر آدمی را استوار میكند.»
استرابون Strabon جغرافیانویس یونانی كه از سال 63 ق.م. تا 19 میلادی میزیسته مینویسد:
« در ارمنستان هم اسبهای خوب میپرورند كه پستتر از اسبهای سرزمین ماد نیستند. مرزبان (خشتروپان - ساتراپ) ارمنستان هر سال در هنگام جشن مهرگان 20000 كره اسب به دربار شاهنشاه هخامنشی خراج میفرستد.»
مهریشت بخشی از اوستاست كه بوسیله «آشوزرتشت» پیغمبر زرتشتیان آورده شده است. آشوزرتشت به عقیده ارسطو دانشمند یونانی و «ادكوس» یك مورخ یونانی در سال 634 قبل از میلاد ظهور كرده است. ترجمه برخی از فقرههای مهریشت در این فرصت خالی از لطف نیست:
« اسبهای پیمان شكنان در زیر بار سوار خویش خیرهسری كنند و از جای گام بیرون نگذارند و اگر هم بجنبند ، چندان پیش نروند، نیزهای كه دشمن بدگوی به مهر ، به سوی هماورد خود پرتاب كند به عقب برگرداند.» - فقره 20
« كسانی كه مهر را از نابكاری خویش آزرده و ناخشنود كنند، در هنگام كارزار تیرهای پرعقاب آراسته آنان هرچند كه از زه كمان، خوب كشیده شود و جست پرواز گیرد به نشان نرسد ، و نیزههای سرتیز آنان با دستههای بلند هرچند كه از نیروی بازوان خوب انداخته شود، به تنشان نرسد.» - فقره 39
«در گردونه مهر ، هزار كمان خوب ساخته شده نهاده و بسیاری از این كمانها به زه گوزن آراسته ، آنچنان خوب ساخته شده كه تندی نیروی اندیشه ، پران و به تندی نیروی اندیشه به سوی نابكاران روان گردد. هزار گرز آهنین در گردونه مهر نهاده شده كه به تندی نیروی اندیشه نابكاران و پیمان شكنان روان گردد.» - فقره 132
گزنفون مورخ بزرگ یونانی در كتاب خود «تربیت كوروش» مینویسد:
« ... در هر شهر پارس جایی است بنام «الواترا» ، قصر شاهی یا حكومت و سایر ابینه دولتی در اینجا واقع شده و محل تربیت و پرورش افراد است این محل چهار قسمت دارد، یكی برای كودكان ، دیگری برای نوجوانان، سومی برای مردان ، چهارمی برای كسانی كه دیگر نمیتوانند اسلحه برگیرند و موافق قانون كلیه افراد هر محل باید در قسمت محله خود حاضر شوند، وقت تمرینات و تعلیمات و تربیت ورزش چنین است: كودكان و مردان در طلیعه صبح ، پیرمردان در روزهای معین وقتی كه میتوانند، ولی جوانان همه وقت. اینان هر شب در اطراف ابنیه دولتی و حكومتی با اسلحه می خوابند، عده روسای این شعب كه مسئول تربیت و ورزش هستند 12 است، زیرا در پارس 12 طایفه وجود دارد.
... این تربیت تا سن 16 تا 17 سالگی است سپس طفل داخل طبقه نوجوانان میشود، اینها به كارهای عامالمنفعه گمارده شده اغلب در شكار شاهی، با شاه بیرون میآیند. پارسیان شكار را آموزشگاه حقیقی جنگ میپندارند، جوانان در شكار سحرخیزی، در سرما و گرما بردباری، راه رفتن و دوندگی و تیراندازی و آمادگی روحی و چابكی را فرا میگیرند...»
در سایر تمرینات ورزشی آنروز ایرانیان متمدن، آن عصر را مسخر خود ساختند. شرح این فتوحات در كتاب آسمانی تورات و كتابهای تاریخی و بر سـ*ـینه كوهها ثبت و ضبط گردیده است.
منبع:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]همه چیز در دوره ی باستان ایران ![/h]
    تجـ*ـاوز جنـ*ـسی به لوکریشا توسط پسر پادشاه، نقطه شروع از اتفاقاتی بود که منجر به سقوط حکومت پادشاهی و تشکیل اولین جمهوریرومشد. لوکریشا که از اشرافزادهگان رومی بود، پس از مورد تجـ*ـاوز قرارگرفتن، اقدام به خودکشی کرد. در طول تاریخ، ماجرای تجـ*ـاوز و خودکشی لوکریشا مورد توجه بسیاری از نویسندگان، تندیسگران و نقاشان قرار گرفت. در این ارتباط میتوان به آثاری ادبی از ویلیام شکسپیر و توماس هیوود و از نقاشان، به رامبرانت، ساندرو بوتیچلی، آلبرشت دورر، آرتمیسیا جنتایلسکی، جفری چاوسر و تیتیان اشاره کرد.نگاره بالا و امثال بی شمار آن، باید یک دلیل، از میان هزاران دلایلی باشد که باعث شده مورخان و نویسندهای غربی، نسبت به تمدن های باشکوه شرق – حتی به آیین زرتشت – سخن ناروا رانند. که همه ی اینها حاکی از سرخوردگی آنهاست.
    - – - – -​

    دو هزار و پانصد سال است که مسئله ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان جدلها بر انگیخته و در تعبیر اوضاع حقوقی و اجتماعی نیاکان ما ابهاماتی پدید آورده است. گروهی با تکیه به متون تاریخی زناشویی ایرانیان کهن را با نزدیکترین کسانشان واقعیتی انکار ناپذیر می دانند و عده ای با توجه به اخلاق عالی ایرانیان پیشین و احترامی که به قانون و حقوق خانوادگی می گذاشته اند، چنان کاری را زادۀ اتهامات بیگانگان و سؤ تعبیر محققان می دانند و می کوشند پدران خود را از چنان [اتهامی] مبرا کنند. در تحقیق حاضر ما نخست تاریخچه ای از پژوهشهای پیشین به دست می دهیم، آنگاه شواهد کتبی را به دقت بر می رسیم، و سپس با توجه به چند مسئلۀ ناشناخته ثابت خواهیم کرد که:

    1. ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است.
    2. به رغم این ناروایی، چند مورد تاریخی از این گونه ازدواجها رخ داده است.
    3. واژۀ خُوَئیت وَدَثَه (پهلوی:خوئیتوک دس) و صورت کتابی آن خوئیتودات که نخست معنی [ازدواج با خویشاوندان] می داده، بر اثر سؤ تعبیر واژه هایی که معادل [دختر] و [خویش] و [خواهر] بوده، به [ازدواج با محارم] تفسیر شده و مایة گمراهی ملا نقطه ایهای یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است.
    یک: پژوهشهای پیشین
    نخستین کسی که از میان اروپائیان به موضوع ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان پرداخت بارنَبی بِریسِن بود که در ۱۵۹۰م شرحی مبتنی بر نوشته های یونانیان و رومیان به دست داد (رک. چاپ ۱۷۱۰،اشتراسبورگ، ص ۱۵۸-۱۵۷، ۴۹۱ و بعد (چاپ نخستین به دست نیامد) از آن پس در تاریخهای فلسفه و دین و نیز در تاریخهای عمومی مطالب او با اضافاتی تکرار شد، تا اینکه توماس هاید در ۱۷۰۰م (تاریخ ادیان ایرانی، زیر فصل ازدواج) و ا.ه.آنکتیل دوپرون در ۱۷۷۱ (رک. کتاب زند- اوستا، ج۳، فهرست، زیر واژه خوئیت ودثه) اشاراتی از متون ایرانی و عرب برای موضوع جستند و بدان افزودند. در ۱۸۲۰ که ی.گ.رُد نخستین کتاب تحقیقی را درباره سنن و عقاید دینی پارسیان و اقوام خویشاوند نوشت(کتاب روایات مقدس و مکاشفات دینی بلخیان قدیم، مادها، پارسیان و جز آن)، دیگر مسئلة ازدواج با محارم جزئی از بحثهای مربوط به عقاید ایرانیان شده بود. البته آدلف راپ و فردریخ اشپیگل کوشیدند که این موضوع را بر اساس دو فرضیه تعبیر کنند: یکی این که این کار فقط در میان نجبا و پادشاهان ایرانی و آن هم به دلیل اهتمام فوق العاده به حفظ پاکی خون و نگهداری میراث در خانواده انجام می گرفته است و دیگر این که اصل و اساس آن غیر آریایی و مربوط به مغان بومی بوده که به آریاییان رسیده است. (دین و سنن ایرانیان، صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۳؛ اشپیگل، باستان شناسی ایران، ج۳، ص۶۷۸ و بعد)
    ویلهلم گایگر شواهد زرتشتی موضوع را دوباره بررسید (تمدن ایرانیان شرقی باستان، ص۲۴۵ و بعد) و مخصوصا یاد آور شد که یکی از قدیسان زرتشتی به نام ارداویراز افتخار می کرده است که هفت خواهر خود را به زنی داشته است. (ارداویراز پسری یگانه بوده است با هفت خواهر و از قدیسان زرتشتی به شمار می رفته ولی وجود تاریخی او ثابت شده نیست. درباره او پائین تر سخن خواهیم راند، رک. پانوشت) در همان زمان پیزی به شواهد مربوط به ازدواج با محارم در افسانه های حماسی ایران اشاره کرد (موزئون، ج۲، چاپ ۱۸۸۳، ص۳۶۶ و بعد) و ر.فُن اِشتَکِل بِرگ تذکر داد (چند کلمه درباره حماسه ایرانی ویس و رامین، نقل اینوسترانتسف از وی، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۹۳، یادداشت) که داستان ویس و رامین سرتاسر بر مبنای زناشویی ویس با برادرش ویرو استوار شده است. (ویس و رامین، ص ۴ تا ۴۲، البته خواننده می داند که ویرو نابرادری ویس است. نیز رک، پانوشت)
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    این مقالات بر زرتشتیان بسیار گران آمد. نخست آن که دین زرتشتی چه در ایران و چه در هندوستان نه چنان ازدواجی را می شناخت، و نه بر آن صحه می گذاشت. به عقیده زرتشتیان خوئیت ودثه به معنی [زناشویی با نزدیکان/خویشان] است نه [زناشویی با محارم]. به عبارت دیگر آنان هم از چنین مفهومی همان را می فهمیدند که ایرانیان مسلمان، یعنی ازدواج دختر عمو با پسر عمو، دختر خاله با پسر خاله و جز آن. به عقیده آنان [ازدواج با محارم] تهمت و افترایی زشت بود که نازرتشتیانِ بت پرست و یا یهودی و مسیحی و مسلمان به ایرانیان قدیم می زدند و بنیاد تاریخی نداشته است. به همین دلیل یکی از بزرگترین دانشمندان زرتشتی، دستور داراب پشوتن سنجانا به مخالفت با نظریة دانشمندان غربی پرداخت و در کار آنان خلل آورد. (به ویژه در ترجمه خود از دینکرد،ص۹۶٫ دستور سنجانا در ترجمه اش، در همه جای دینکرد، واژه و مطالب مربوط به خوئیتوک دس را طوری برگرانید که اصلا مفهوم ازدواج با محارم از آن بر نمی آمد: رک، اعتراض نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴ که می گوید فقط پس از چاپ عکسی دینکرد بود که این مسئله معلوم شد) این بود که فاصلترین پژوهنده متون پهلوی، ای. و. وِست، مقاله مفصلی به نام [اندر معنی خوئیتوک دس] نوشت (این مقاله ۴۲ صفحه ای اساس کار همه کسانی بوده است که بعدا در این زمینه کار کرده اند و همین جا اعلام می کنیم که مآخذ اصلی ما هم بوده است) و به صورت افزوده ای بر متون پهلوی، مجلد دوم (که شامل دادِستان دینیک و نامه های منوجهر می شد) به سال ۱۸۸۲ چاپ کرد. (متون پهلوی، ج۲، ص۳۸۹ تا ۴۳۰) این مقاله همه جوانب موضوع را در بر نداشت و فقط جوابی بود که وست به دستور سنجانا می داد و برای این که این پاسخ را قانع کننده نماید کلیه مطالبی را که از کتب پهلوی و روایات زرتشتی می شناخت گرد آورد و تحقیقی چنان جامع به دست داد که هنوز کهنه نشده است. (به رغم تمام اعتراضاتی که به این مقاله شده است، هر گاه به دیده انصاف بنگریم می بینیم که هدف وست اصلا و ابدا متهم کردن ایرانیان نبوده است و بر خلاف عده ای دیگر از غربیان و حتی شرقیان که از بستن اتهام ابایی ندارند و از خوار کردن اجداد خود لـ*ـذت می برند، وست ذره ای از حقیقت جویی غافل نمانده است) اما دستور داراب پشوتن سنجانا هم ساکت ننشست و کتابی در رد مقاله وست نوشت که چون جنبه جدلی داشت توفیقی نیافت (رسم موهوم زناشویی با محارم در ایران باستان، بمبئی،۱۸۸۸) بعد ها ردیة جمشید کاوَسجی کاتراک هم به همان سرنوشت دچار شد (زناشویی در ایران باستان، بمبئی، ۱۹۶۵٫ اشکال بزرگ این اثر و نوشته های مشابه آن بی دقتی در ارجاعات و پیش آوردن تعبیرات موهوم و انکار نص صریح آیات و اسناد و روایات است، و کسی نمی تواند آنها را جدی گیرد و فقط به صرف این که دشمنان ایرانیان بدانان چنین اتهاماتی زده اند، شواهد را نادیده بگیرد و یا متون را به دلخواه خود تعبیر کند) در عوض دانشمندان غربی چون ه. هوبشمان- جیمز دارمستتر- ل. سی. کازارتلی- اِ. کوهن- امیل بِنوِنیست- فردیناند یوستی- کنستانتین اینوسترانتسف- ک. بارتولومه- آرتور کریستن سن- ث. و. کینگزمیل- ل. ه. گرای و اِ. کرنمان با ادغام منابع زرتشتی و پارسی نوین در شواهد غربی موضوع ازدواج با محارم در ایران باستان را قطعیتر کردند. (هوبشمان، در باب ازدواج با اقارب در میان ایرانیان، مجله شرق شناسی آلمان، دوره ۴۳، سال ۱۸۸۹، ص۳۰۸ تا ۳۱۳- دارمستتر، به ویژه در ترجمه زند اوستا، ج۱، ص۱۲۶ تا ۱۳۴- کوهن، در یادداشتی بر مقاله هوبشمان، همان مجله، ص۶۱۸- کازارتلی، شواهد شرقی درباره خوئیتوک دس، مجله اسناد بابلی و شرقی، دوره چهارم، سال ۱۸۹۰، ص۹۷ و بعد- کازارتلی، فلسفه دین مزدایی در زمان ساسانیان، ص۱۵۶ تا ۱۶۰- یوستی، تاریخ ایران در اساس فقه اللغه ایرانی،ج۲، ص۶۸۲- اینوسترانتسف، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ص۱۲۳ و بعد- بارتولومه، لغتنامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰- بارتولومه، زن در حقوق ساسانی، ترجمه، ص۳۲ و ۳۳- کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، فرانسوی ۳۲۳، ترجمه ص ۴۸ تا ۳۴۷- کینگز میل، ازدواج و تدفین در میان پارسیان کهن، مجله آثنیئوم، سال ۱۹۰۲، ص ۹۶ و بعد- گرای، ازدواج در ایران رسم زناشویی با محارم، دائره المعارف هیستینگز، جلد هشتم، ۱۹۱۵، ص ۴۵۶ تا ۴۵۹- کرنمان، ازدواج با خواهر در جهان قدیم، ص ۱۷ تا ۲۷٫ در اینجا باید تذکر دهیم که مراجع و سخنان مورخان قدیم یونانی و رومی را کارل کلمنت در کتاب زیر گرد آوری کرده است: carl clement,fontes historiae religionis persicae,Bonn,1920 )
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    در این میان دانشمند ایرانی علی اکبر مظاهری هم در کتاب خود به فرانسه فصل مشبعی را به این موضوع اختصاص داد (در کتاب خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام، فرانسوی ص ۱۱۷ و بعد، ترجمه، ۱۱۸ تا ۱۴۳) که بعد ها سعید نفیسی و دیگران از آن استفاده کردند(مخصوصا در مقالاتی که در مجله مهر بر ضد عقاید جمشید سروشیان نوشت و نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران،ج۱، تهران، ۱۳۴۲، ص۳۵ تا ۴۲ تکرار کرد بدون آن که مآخذ اصلی خود را یاد کند) از آن پس گاهگاهی تحقیقی در این باب شده است ولی کسی چیز تازه ای برای گفتن نیافته و به تکرار مکررات بسنده کرده اند (از میان مقالاتی که شایسته ذکرند یکی نوشته فرای است به نام زنای با محارم زرتشتی. دیگری مقاله ای است از کلیما، درباره مشکل رسم زناشویی در ایران قدیم، سومی مقاله بسیار جالب اسپونر است: خویشاوندی و ازدواج ایرانی. و دیگر مقاله ای است پر از مطالب مربوط و نامربوط از بوچی. و مقاله حقوق خانواده از منصور شکی در دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴ تا ۱۸۹).
    ما در این مقاله چنین نخواهیم کرد، بلکه اول کلیه شواهد کتبی را بر حسب موضوع طبقه بندی می کنیم و اعتبار هر دسته را برمی رسیم و سپس علت تحول تعبیر خوئیت ودثه از [ازدواج با خویشاوند] به [ازدواج با محارم] را نشان می دهیم و سر انجام اشاره می کنیم که چنین تحولی خاصه ایرانیان باستان نبوده است.
    دو: شواهد کتبی
    منابع کتبی در مورد [ازدواج با محارم] در ایران باستان از لحاظ مآخذ روایتی و یا به عبارت دیگر منبع اسنادی به چندین گروه تقسیم می شود: یونانی، رومی، سریانی، مسلمان و زرتشتی. هرگاه فقط شواهد یونانی و رومی و سریانی و مسلمان را داشتیم، می توانستیم اصل موضوع را نتیجة اشتباه عمدی یا غیر عمدی نویسندگان نا آگاه بدانیم و با اَنگِ [تهمت] و [افترا] بر آنها مردودشان بشماریم، ولی حقیقت این است که شواهد زرتشتی برای این موضوع دست کمی از گواهیهای نازرتشتیان ندارد و به همین دلیل هیچ یک از گواهیها را نمی توان بدون منطق کنار گذاشت.
    از نظر موضوع، شواهد کتبی را به سه دسته تقسیم می توان کرد. یک عده فقط سخن از [ازدواج با محارم] در میان این گروه و آن گروه می رانند و یا از محاسن [خوئیت ودثه] یاد می کنند. این [کلی گوییها] بیشترین گواهیهای کتبی را شامل می شوند. دسته دوم را می توان [موارد تمثیلی و افسانه ای] خواند و آن مشتمل است بر شواهد ازدواج با محارم در میان ایزدان و پهلوانان و شاهان کاملا افسانه ای، و هدف از بیان آنها، محسن جلوه دادن چنان رسمی بوده است. دسته سوم اختصاص دارد به شماری از افراد تاریخی که [ازدواج با محارم] بدانان نسبت داده شده است. در بررسی این سه دسته، تشخیص صحت روایات دو گروه اول و دوم مشکل است، اما در مورد گروه سوم می توان به نتایج منطقی رسید.
    ۱٫ شواهد کلی
    در این دسته کهنترین شاهد ما آنتیس ثِنِس (حدود ۴۴۴ تا ۳۷۱ ق م) است که می نویسد که آلکی بیادِس آتنی در پیروی از ایرانیان تا بدانجا رفت که [مانند آنان با مادر و خواهر و دختر خود هماغوشی کرد] (به نقل از وی در آثنه، کتاب پنجم، بند ۶۳). بعد از او گزانتوس لودیایی (همزمان اردشیر دوم) می نویسد:
    [مغان با مادر خود می خوابند و اگر بخواهند با خواهر و دختر خود نیز چنین می کنند. به علاوه آزادانه در مورد همسران خود به اشتراک روی می آورند.] (به نقل از وی در کتاب کلِمِنت اسکندرانی، استرومتا، کتاب سوم، فصل ۱۱، فقره ۱).
    کتزیاس پزشک اردشیر دوم مدعی بوده است که [ایرانیان با مادر خود آشکار رابـ ـطه جنـ*ـسی می یابند] (به نقل ترتولیان از وی در اَپولوگیا، فصل ۹، کلمنت، ص۶۹ تا ۷۰٫ هیچ یک از نوشته های کتزیاس در دست نیست و فقط تکه هایی از آنها را- آن هم به صورت اختیارات- می شناسیم، که همه آنها را فیلیکس یاکوبی به نحو بسیار شایسته ای گرد آوری و ارزیابی کرده است. رک. یاکوبی، قطعات پراکنده مورخان یونان، حلقه سوم، جلد c، ص۴۱۶ تا ۵۱۷). سوتیو که از ۲۰۰ تا ۱۵۰ ق م می زیسته است می گوید [ایرانیان مرده را نمی سوزانند- چنان که رسم پسندیده در روم بوده- ولی شرم ندارند از این که با مادر و خواهر خود جفت آیند] (به نقل دیوژن لائرتی از وی در کتاب زندگانی فیلسوفان، ج۱، بند۷). کاتولوس حدود ۸۴ تا ۵۴ ق م بر [دین ناپاک ایرانی] خرده می گیرد که روا می دارد [مغان از جفت شدن مادر و پسر به بار آیند](اشعار، قطعه ۹۰، به نقل فُکس-پِمبرتن، ص۲۹). استرابو که از ۶۳ ق م تا ۱۹ م می زیست، می گوید [در میان مغان زناشویی، حتی اگر با مادر هم باشد، پسند سنتهای نیاکان است] (جغرافیا، کتاب پانزدهم، فصل ۲۰، بند ۷۳۴٫ کمی پیشتر از این در ۷۳۳ ، استرابو تاکید کرده بود که این گونه مطالب را وی خود به شخصه نمی داند بلکه مورخان دیگر گفته اند و این سخن به خوبی نشان می دهد که چگونه چیزی که نویسنده ای باب می کرده است، به تکرار دیگران به صورت نص تاریخی در می آمده است). فیلن اسکندرانی، که از ۲۰ ق م تا ۴۰ م زندگی کرد، آورده است که [نجبای ایرانی با مادر خود زناشویی می کنند و پسرانی که از چنان ازدواجی به بار آمده باشند را بسیار ستوده و حتی- اگر خبر درست باشد- سزاوار شاهی می دانند] (در کتاب De Specialibus Legibus ، فصل سوم، بند ۱۳). کنتوس کوریتوس رفوس حدود ۷۰ م نوشته است که [در میان ایرانیان رابـ ـطه جنـ*ـسی با فرزندان (دختران) خود داشتن رواست.] (در تاریخ اسکندر، کتاب هشتم، بند۲، فقره۱۹). پلوتارک، که از ۴۶ تا ۱۲۰ م می زیست و گلچین مورخان و نویسندگان پیشین بود و کتب بسیاری درباره مردان نامی و نیز اخلاقیات (moralia) به جای گذارد، یک جا در مدح اسکندر می گوید که وی از جمله به ایرانیان یاد داد که به جای ازدواج با مادرانشان به آنها احترام بگذارند (اندر فر اسکندر بزرگ، اخلاقیات: ج۱، فصل۵، بندc328). و در جایی دیگر می نویسد که پروشات (پُر از شادی؛ صورت ایرانی پرسیانیس است.)مادر اردشیر دوم پسر خود را واداشت تا با دخترش استاتیرا ازدواج کند و اعتنایی به عقاید و رسوم یونانیان نداشته باشد (زندگانی اردشیر، بند ۲۳، ظاهرا از روی تاریخ کتزیاس). این توضیح اخیر بسیار شگفت انگیز است و ما به آن باز خواهیم گشت. سکستوس ایمپریکوس، که در سده دوم میلادی می زیست، نوشته است که ازدواج با مادر در میان ایرانیان رواست (در کتاب Pyrrhonis Hypotyposes، فصل سوم، بند ۲۰۵، به نقل از فُکس- پمبرتن، ص۷۶). لوکیان ۱۲۰ تا ۱۸۰ م و بطلمیوس حدود ۱۰۰ تا ۱۷۸ م هم از روا بودن ازدواج با محارم سخن رانده اند (لوکیان، فرزالیا، Pharsalia، ج۸، بند ۴۸؛ بطلمیوس، رسایل چهارگانه، Tetrabiblon، ج۲، ص۱۷، به نقل از فکس- پمبرتن، ص۶۲). مینوسیوس فلیکس حدود ۱۲۰ میلادی هم روا بودن ازدواج با مادر را متذکر می شود (اکتاویوس، بند ۳۱٫ کلمنت، ص۷ تا ۵۶). و تاتیان حدود ۱۷۰ م نیز محسن بودن آن را تذکر می دهد (خطابه ای به یونانیان، ج۱، ص۲۸). کلمنت اسکندرانی می نویسد:
    [پسران ایرانی تا بزرگ می شوند به آتش خواهــش نـفس خود همچون گراز وحشی تسلیم می شوند و با مادر و خواهر و زنان خود می خوابند و از صیغه های بی شمار هم نمی گذرند.] (به نقل فکس- پمبرتن، ص۷۲ و ۷۳).
    باردیسانی (بردیسان) حدود ۱۵۴ تا ۲۳۳م گفته است:
    [رسم مردان ایرانی این بود که با مادر و خواهر و دختر خود ازدواج کنند. این سنت مخصوص مغان ایرانی نبود بلکه همه آنانی هم که در خارج می زیستند، مثل مغان ماد، مصر، فریژیه و غالاطیه، به همین راه می رفتند.] (به نقل یوزی بیوس از وی. رک، کلمنت، ص۶۹).
    دیوژن معروف هم که در زمان اردشیر پاپکان در اسکندریه می زیست، ادعای سوتیو را بازگفته است (زندگی فیلسوفان، ترجمه هیکز، ج۱، ص۹). اُریگن در همان دوران از [قانون ایرانی که ازدواج مادر با پسر و پدر با دختر را روا می دارد] سخن رانده است، و می گوید از کلسوس حدود ۱۷۰م در شگفتم که با ذکر این قانون، ایرانیان را نژادی صاحب الهام می داند (رد بر کلسوس، ج۵، فصل۲۷، بند ۵۹۷؛ ج۶، فصل ۸۰، بند ۶۹۳) (این گفته خود نشانی از تعصب نژادی را به همراه دارد که اریگن در گفتارش نشان داده). کلمنت دروغین که از ۳۵۰ تا ۴۰۰م می زیسته است می گوید:
    [میان ایرانیان رسم است که خواهر و دختر را به زنی بستانند]
    و می افزاید عده ای از مغان ایران به نواحی دیگر مثل خراسان، ماد و مصر و فریژیه و غالاطیه رفته اند و اخلاف آنان هنوز این رسم را نگه داشته اند و آن را چون میراثی به بازماندگانشان می سپارند (در Recognitions، ج۹، فصل ۲۰ و ۲۱٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۱). همین مطلب را به طور کلی تر و سر بسته تر بازیل ۳۳۰ تا ۳۷۹م هم آورده است (نامه ها، ۲۵۸٫ به نقل کلمنت، ص۸۶ از آن). جان کریسُستُم که در ۴۰۷ مرد، هم از جفت آمدن ایرانیان با مادر و خواهر خود یاد کرده است (رساله مجعول منسوب به سٍث، Liber apocryphus nomine Seth، ستون۶۳۸٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۹۸). ارمیا (جروم) قدیس که از ۳۴۸ تا ۴۲۰م می زیست، ادعا کرده است که برخی [ملل قوی و رقیب رومیان، یعنی پارسیان و مادها و هندوان و حبشیان، با مادران و مادر بزرگان و دختران و دختر زادگانشان می خسبند.] (رد بر ژوینیان، Adversus Jouinianus، کتاب دوم، بند۷٫ به نقل کلمنت، ص۸۸). تئودوره ۳۹۳ تا ۴۵۷م گفته است:
    [پیشترها که پارسیان به سنت زَرَدَش (زرتشت) می رفتند، جفت شدن با مادر و خواهر و حتی دختر را روا می دانستند، اما اکنون که به سنت ماهیگیر- حواری مسیح- در آمده اند، این قوانین زردشت را دور انداخته اند.] (مواعظ، ج۹، ص۳۳٫ به نقل فکس- پمبرتن، ص۱۰۴).
    بعد از اینها کسی که بیش از همه در این باره سخن گفته است آگاثیاس مورخ رومی معاصر انوشیروان دادگر است. وی با تاریخ و فرهنگ ایران بسیار آشنایی داشت و خلاصه ای هم از کتاب خداینامه یا تاریخ رسمی دوره ساسانی بر مبنای ترجمه ای که یکی از دوستانش از آن کتاب کرده بود، به دست داد که از مهمترین منابع دوره ساسانی محسوب می شود (رک. ع. شاپور شهبازی، خلاصه ای از خداینامه در یک روایت یونانی، سخنواره: مجموعه مقالات به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری). آگاثیاس درباره ازدواج ایرانیان می نویسد (آگاثیاس، تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۴) : [مردم عهد باستانی آن نواحی (مقصود ایالات ایران است) بر عقایدی که امروز دارند نبودند، نه در مورد مراسم (دخمه نشینی) مردگان و نه در مورد سنت غیر متعارف ازدواج. پارسیان امروز رسم بسیار شرم آوری دارند، نه تنها بی هیچ ننگی با خواهر و زادگان برادر و خواهر خود جفت می آیند، بلکه حتی پدر با دختر می خوابد و از این هم بدتر... پسر هم با مادر می خسبد. این که این هم بدعتی نوین است از این قصه بر می آید که نِنیاس مادرش... سمیرامیس را که به او نظر داشت... از نفرت بکشت. اگر این رسم را قانون قبول می داشت، به نظرم ننیاس هرگز چنان کار فجیعی نمی کرد... می گویند که اردشیر پسر داریوش هم بدین بلا دچار آمد چون مادرش پروشات می خواست با او بخوابد. اردشیر به کشتن او دست نزد، اما او را به خشم و نفرت از خود راند چنان که گفتی آن آرزو نه درست بود و نه مرسوم جامعه انسانی. ولی پارسیان امروزی تقریبا همه رسوم گذشتگان را خوار می دارند و ندیده می گیرند و رسوم جدیدی در پیش گرفته اند که فقط بدعت ناباب می توان نامید و در این فریب تعلیمات زردشت پسر اهورامزدا را خورده اند (خواننده خود میزان فهم واقعی آگاثیاس با داشتن آشنایی زیاد، را از مسائل دینی ایران از این دروغ آشکار در می تواند یافت. در هیچ یک از زمانها و در میان هیچ یک از بهدینان زرتشت پسر اهورامزدا خوانده نشده است).
    از این گواهی آگاثیاس بر می آید که ازدواج با محارم بدعت شمرده می شده است. بعد از او هر کس چیزی گفته تکرار مطلب است به غیر از این سخن فوتیوس بیزانسی، که در سده نهم می زیسته است، و به نقل از کتزیاس گفته یکی از نجبای پارسی زمان داریوش دوم با خواهر خود ازدواج کرده بود (اختیارات، Bibliotheca، فصل۷۲، بند ۵۴ : تری تخمه، Teritouchmes، برادر زن اردشیر دوم و داماد داریوش دوم، خواهری داشت از سوی پدر، روشنک نام، که زیباروی بود و در کمانوری چیره دست و در ژوبین اندازی ماهر. تری تخمه بر وی دل باخت و با او بخفت و از امستریس خواهر اردشیر جدا شد). در اینجا باید شواهد ارمنی را هم ذکر کنیم که بیشتر مربوط اند به افسانه زروان که با وصلت با محارم ارتباط حقیقی ندارد اما آن را نمونه چنان ازدواجی گرفته اند (کلیه این شواهد را زهنر در کتاب زروان با متن و ترجمه و تفسیر به دست داده است). و نیز الیشه مورخ ارمنی گفته است یزدگرد دوم ضمن فرمانهایی به ارمنیان در رعایت دین مزدایی ازدواج با محارم را هم توصیه کرد (Elishe,History of Vardan and the Armenian War,tr.R.w.Thomson,London,1982,pp.103-104).
    درست در اواخر دوره ساسانی است که شواهد سریانی هم به اسناد ما اضافه می شود. بیشتر آنها در کتب قوانین مسیحیان ایرانی آمده است. مثلا در قانون نامه عیشوع بخت، مطران فارس، که در دوره خسرو پرویز نگاشته شده بوده و بعد اصلاح گردیده است می خوانیم که [ازدواج با محارم شنیع است. حتی پیروان زرتشت هم با اکراه به چنان پیوندی تن در می دهند، و معمولا حرص مرد او را وا می دارد که برای گرفتن ارثیه خواهر و یا مادر با او چنان کند.] (طبع زاخائو در قانون نامه های سریانی، ج۳، ص۱ تا ۲۰۱، به ویژه ص۳۳ و بعد،۹۷). قانون نامه مارآبا، که در آخر دوره ساسانی نوشته آمده است، هم ازدواج با محارم و همچنین ازدواج مردی با زن برادر مرده اش را روا نمی داند (طبع زاخائو، همانجا، ص۲۵۵ تا ۲۸۵ به ویژه ص ۲۶۱، ۲۶۵ و بعد). آباء مسیحی تا مدتی می گذاشتند ایرانیانی که مسیحی شده بودند همسران خود را که به طریقة [ازدواج با محارم] گرفته بودند، نگه دارند، اما مارآبا بر این شیوه تاخت و این گونه نو مسیحیان را به ترک همسران خویش وادار ساخت (کتاب انجمنهای دینی، Dus Buch der Synhados، طبع براون، ص۹۳ و بعد؛ بیدیان، Bedijan، تاریخ مارجبلها، ص ۲۰۶ و بعد از آن و ص ۲۵۴ و ص ۲۸۲؛ زاخائو، همانجا، ص۲۲ تا ۲۷، ۳۱ تا ۳۵، ۳۶۵ تا ۳۶۸). اما آن رسم بر نیفتاد و تیموتة اول، از آباء مسیحی در دوره اسلامی، مسیحیان نسطوری را برای پیروی از آن نکوهش می کند (براون، همانجا، ص۱۳۱). بعد از اسلام، نویسندگان تاریخ و سنت، گاهگاهی به ایرانیان قدیم حمله کرده اند که با خواهر و مادر و دختر خود ازدواج می کرده اند (اینوسترانتسف، مظاهری، کریستن سن و دیگران این موارد را از طبری، مسعودی، بیرونی و شهرستانی و غیره اخذ و تفسیر کرده اند). و حتی در فقه مواردی در ارث و ازدواج به این مسائل اختصاص دارد (رشید یاسمی، یادداشت بر ترجمه ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۴۹: وجه دوم). مثلا [ارث المجوس] در مورد میراث بردن یا نبردن فرزندانی است که از ازدواج با محارم به وجود آمده اند. شواهد کتب اسلامی به قدری است که خود مقالتی جداگانه می خواهد اما چون همه آن مربوط است به انتساب به دوره قدیم و حتی یک مورد هم از دوره معاصر در آنها نیست، بازگفتنشان سودی ندارد. فقط یادآور می شویم که شیخ طوسی و شیخ مفید [روایت کرده اند که شخصی در نزد امام صادق زبان به دشنام مجوس می گشاید که آنان با (محارم) خود ازدواج می کرده اند. امام وی را از دشنام گویی منع می کند و به وی می گوید:
    آیا نمی دانی که این امر در نزد مجوس نکاح است؟ هر قومی میان نکاح و زنـ*ـا تفاوت می نهد و نکاح هر گونه باشد، تا زمانی که مردم ملزم به حفظ عقد و پیمان خود هستند، جائز است.] (همانجا و نیز ناصرالدین شاه حسینی، ترجمه زن در حقوق ساسانی از بارتولومه، ص ز و ص ژ).
    همچنانکه پیشتر گفتیم، هر گاه فقط این شواهد یونانی و رومی و سریانی و اسلامی را داشتیم، می توانستیم بگوییم اینها همه تهمت و افتراست. اما متونی داریم که در درجه اول اهمیت برای دین و آداب زرتشتی بوده و درست در همین متون، شواهد زیادی از ازدواج با محارم می یابیم. نخست باید دانست که کل قضیه بر سر واژه اوستایی [خوئیت ودثه] می چرخد که در پهلوی خوئیتوک دس (و گاهی هم خوئیتوک دات نوشته می شده و خُوی دودَ می خوانده اند) (بارتولومه، لغت نامه ایران کهن، ستون ۱۸۶۰؛ نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۲۴؛ وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰). اگر آن را تجزیه کنیم می شود: [خوئی تو یعنی (خویش، وابسته) (بارتولومه، ۱۸۵۸، توجه می دهد که ،خویش، با طبقات اجتماعی ایران رابـ ـطه داشته است یعنی این ،خویش، بیشتر برای ،خویشان نجبا، به کار می رفته است) و ودثه یعنی (زناشویی) (برخی از زرتشتیان البته این معنی را نمی پذیرند و چیزهایی شبیه ، کار نیک، و ، عملی خیر که با خدا رابـ ـطه می دهد، پیشنهاد می کنند که اساسی ندارد) (بسنجید با وَذو = زن) و بر روی هم [زناشویی با وابستگان] یا [ازدواج با خویشان/ نزدیکان] معنی می دهد (با آنکه خود این واژه در زبان فارسی کنونی رایج نیست، اگر می خواستیم به قیاس، همسنگ دقیقی برای آن قرار دهیم می بایست چیزی شبیه – خویش دودگی- بنویسیم و از آن – افزودن بر خویشان از طریق بستگی زناشویی – اراده کنیم). اما شواهد کتبی که آوردیم و به ویژه آنچه از کتب زرتشتی خواهیم آورد، باعث شده است که این واژه را [ازدواج با محارم] ترجمه کنند.
    مهم این است که واژه خوئیت ودثه در اوستای اصیل یاد نشده است. در گاثاها که سروده خود زرتشت است ، واژه خویتو، یعنی خود/خویش، مذکور است اما از خویتو ودثه ذکری نیست (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۰ و ۳۹۱). البته تاریخ تدوین بخشهای اوستا مشخص نیست. گاثاها را ما متعلق به کمی پیش از یک هزار سال پیش از میلاد می دانیم، و بعد به یسنای هَپتَن می رسیم که امروز معتقدند که آن هم از خود زرتشت است (بویس، دین زرتشتی، ص۲۰، ۳۲ و ۳۳، ۶۲ و ۶۳، ۸۸ با مراجع. البته لازم به ذکر است مورد یاد شده هنوز اثبات نشده). و سپس یشتهای کهن – چون مهر یشت، آبان یشت و زامیاد یشت – هائیتی را داریم که شاید در دوره هخامنشی در آنها دست بـرده باشند ولی به هر حال در این جایها هم از خوئیت ودثه خبری نمی بینیم. نخستین جایی که این واژه حقوقی یاد شده است در یسنای سیزدهم، بند ۲۸ است که می گوید (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۱) :
    [من... خوئیت ودثه مقدس را می ستایم که برترین و بهترین و نیکوترین چیزی است که موجود است و موجود خواهد بود، که اهورایی است و زرتشتی.]
    همین مطلب در ویسپرد، سوم، بند ۱۸؛ گاه چهارم، بند ۸ و ویشتاسپ یشت، بند ۱۷ بدین صورت آمده است که مردانی که خوئیت ودثه می کنند، با جوانانی که بهترین و خردمندترین هستند به یک جا می آیند.
    چنان که وست می گوید: [در هیچ یک از این عبارات چیزی منظور و طبیعت چنان کار نیکو را بنمایاند، نمی بینیم.] (وست، همانجا). جای دیگری که خوئیت ودثه یاد شده است در بندهای ۳۵ و ۳۶ فصل هشتم وندیداد (وی دیو دات)(یعنی قانون ضد دیوان: کلمه وندیداد تلفظ نادرست این نام است.) است که توصیه می کند:
    [مرده کشان پس از انجام وظیفه باید سر و تن را با شاش گاو و ورزاو بشویند و از شاش کسی استفاده نکنند مگر این که مال مرد و یا زنِ خوئیت ودثه کرده باشد.]
    باز می بینیم که در اینجا هم مفهوم واقعی واژه روشن نیست و تنها مسلم می کند که هم مرد می توانسته است آن [کار نیک] را بکند و هم زن (همانجا). از این شواهد پیداست که مفسران پهلویِ این متون اوستایی هم هیچ منظور خاصی از [کار نیک] مذکور در آنها در نیافته اند. اما وقتی مفسر اوستایی بند ۴ یسنای ۴۴ را بیان می کند دیگر جایی برای تردید باقی نمی ماند. اینک ترجمه این فقره اوستایی به اضافه تفسیر روحانی پهلوی دان که ما در میان پرانتز گذاشته ایم و با حرف درشت تر مشخص کرده ایم (به نقل از وست، همان منبع، ص۳۹۲ تا ۳۹۴٫ در مورد توضیحات اضافی، رک. همانجا، ص۳۹۲، یادداشت ۳)
    چنین اندر همه جهان می سرایم: آنچه (که او که اهورامزداست از آن خود کرد) خوب (خوئیتوک-دس) (است). به یاری راستی اهورامزدا می داند که این یکی (یعنی اسپندارمذ- که در افسانه ها دختر اهورمزدا خوانده شده- آن همبه تعبیری شاعرانه، چنانکه در پایین یاد خواهیم کرد.) را آفرید (که خوئیتوک دس انجام دهد). و از راه پدری بود که بِه مَنِش (وهومن) به دست او پروریده شد (یعنی به خاطر پیروی از طبیعت نیک آفریدگان، خوئیتوک دس به دست او انجام شد.) از این روست که وی، که دختر اوست، کار درست می کند اسپندارمذ (که بسیار نیک اندیش است)(یعنی وی از خوئیتوک دس روی نگرداند). وی فریفته نشد (یعنی وی از خوئیتوک دس سر باز نزد چونکه) همه چیز را می بیند (یعنی آنچه را) که از آن اهورمزداست (به عبارت دیگر: از راهِ دین اهورمزدا وی به همه وظایف و قوانین می رسد).
    همچنان که وست خاطر نشان کرده است:
    [کلیه اشارات این قطعه به خوئیتوک دس اضافاتِ مترجمان پهلوی است که می خواسته اند آن عمل را توصیه کنند، والا هیچ چیزی از آن در متن اوستایی نیست. فقط این اضافات مبین آن است که مترجمان پهلوی از خوئیتوک دس مفهوم ازدواج پدر و دختر را فهمیده بوده اند.]
    (وست، همان منبع، ص۳۹۳ و ۳۹۴). بی اعتباری این گونه مفسران و مترجمان ملا نقطه ای از اینجا پیداست که به گفته بعضی از آنان بخشی از اوستا که [دوباسروگد نسک] (لازم به توضیح است که در دینکرد، جایی که خلاصه نسکها را دارد از چنین نسکی نشان نیست.) نام داشته، پر بوده است از جزئیاتی درباره خوئیتوک دس. اما خوشبختانه خلاصه این نسک در کتاب دادستان دینیک، ۹۴، بندهای ۱ تا ۱۱ موجود است و در آن کوچکترین اشاره ای به خوئیتوک دس نمی بینیم (وست، همان منبع، ص۳۹۴). اینک می پردازیم به شواهد دیگر. کرتیر موبد بزرگ زمان بهرام دوم می گوید که از جمله کارهایی که در سرتاسر جهان مزدایی برای پیشرفت دین مزدایی کرد یکی هم انجام دادن [بسیاری خوئیتوک دسها در همه جا بود.] (از ترجمه بَک، کتیبه های دولتی ساسانی، ص۴۳۳). در کتاب دینکرد چندین بار از خوئیتوک دس یاد شده است ولی در آنجا هم مثل سخن کرتیر، مطلب کلی است و به عنوان کار مهم نیکویی توصیه شده است (وست، همان منبع، ص ۳۹۴ و بعد). در سه فقره این طور می نماید که مفهوم [ازدواج با محارم] بیان گشته است. یکی در دینکرد، کتاب نهم، فصل ۴۱، بند ۲۷، است که به نقل از بند هیجدهم وَرَشتمانسَر نسک اوستا (که گم شده) آمده است: [برادری و خواهری را به آرزوی زناشویی بر می انگیزند تا با هماهنگی خوئیتوک دس انجام دهند.] (همان منبع، ص ۳۹۵٫ خلاصه این نسک در دینکرد هشتم، فصل سوم، بند ۱ آمده است: وست، متون پهلوی، ج۴، ص۱۲، و خلاصه بسیار مفصلی از آن در دینکرد نهم، فصل ۲۴ تا ۴۶ آمده است- وست، همان منبع، ص۲۲۶ تا ۳۰۳- و مطلب مذکور در فرگرد هیجدهم- همان منبع، ص۲۸۴ و بعد- یافت می شود). در اینجا البته گفته نشده است که آن دو با هم خوئیتوک دس کنند، بلکه [به همراه هم، با هماهنگی] و معنی مشخص نیست.
    دوم در دینکرد، کتاب نهم، فرگرد ۴۰، به نقل از فرگرد ۱۴ بغ نسک (که آن هم از میان رفته است) توضیحات مفصلی آمده بوده است که خلاصه آن بدین گونه می شود (خلاصه بغ نسک در دینکرد نهم- متون پهلوی، ج۴، ص۳۱۱ تا ۳۹۷- فصول ۴۷ تا ۵۹ ، مانده است. فرگرد ۱۴ در همان کتاب، بند ۶۰- متون پهلوی، ج۴، ص۳۶۴ و بعد- آمده است) :
    هر آنچه به ازدیاد نسل بینجامد نیکوست چنان که خوئیتوک دس ستوده است. پدری کردن وظیفه ای والاست، و از خود و به خود افزودن شیوه درست ازدیاد نسل است، و این خوئیتوک دس است و او که شیوه درست ازدیاد نسل را رعایت می کند خوئیتوک دس را ستوده است. تجربه نشان می دهد که از نسلهای خوب زادگان خوبتری به بار می آیند یعنی با رعایت دائم خوئیتوک دس نسلها بهتر می شود. این مطلب را به نحو دیگری می توانیم بگوییم، اسپندارمذ را در رتبه دختری اهورمزدا می دانند چرا که خرد این یکی (اهورمزدا) مشتمل بر همه [اندیشه بجا] (آرمئیتی) می شود. بر این اساس خرد و آرمئیتی هر دو در درون اهورمزدا و اسپندارمذند، یعنی خرد از آن اهورمزداست و آرمئیتی از آن اسپندارمذ، و [اندیشه بجا] (آرمئیتی) نتیجه خرد است درست مثل این که اسپندارمذ زاده اهورمزدا باشد. و این اظهار صریحی است بر اینکه در نظر کسی که خرد را با آرمئیتی رابـ ـطه می دهد، به اسپندارمذ باید به عنوان دختر اهورمزدا نگریست.
    همچنانکه وست متذکر شده است این اظهار نظر هم تمثیلی است و در آن از خوئیتوک دس [زناشویی با خویشاوندان] فهمیده می شده است و معلوم نیست که اشاره تکمیلی آن به رابـ ـطه پدری و دختری اهورمزدا و اسپندارمذ متضمن صراحت بر ازدواج آن دو می بوده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۶).
    سومین تذکار دینکرد از فرگرد ۲۱، بغ نسک برداشته شده است که در آغاز به نظر وست [دختری را به ازدواج پدری در می آورد چنان که زنی را به مردی دیگر می دهند] معنی می داد و صراحت بر رسم خوئیتوک دس به معنی [ازدواج با محارم] می کرد (همان منبع، ص۳۹۷). اما در ترجمه خود دینکرد متوجه شد که معنی این فقره با ازدواج رابـ ـطه ای ندارد و آن را چنین ترجمه کرد:
    [وی دخترش را از راه دختری به ضمانت پدرانة شخصی می سپارد که وی آن دختر را احترامِ به پدر می آموزد.] (متون پهلوی، ج۴، ص۳۸۲).
    این مطلب را بسیاری از محققان در نیافته اند و بر ترجمه اولی وست تکیه کرده اند و به راه اشتباه افتاده اند.
    به غیر از این موارد، در ارداویرازنامه آمده است که ارداویراز هر هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود کسانی را دید که عمل خوئیتوک دس کرده بودند و مقام عالی روحانی یافته بودند (متن پهلوی و ترجمه های متعدد از آن در دویست سال گذشته بارها چاپ شده است. مطالب اصلی آن را وست در متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۷ و ۳۹۸ آورد و این موضوع جالب را هم افزود: مگر این بیشتر تعجب آور است از داستان زنی که پشت سر هم با هفت برادر ازدواج کرد و در انجیل مارک- دوازده، آیات ۲۰ تا ۲۲- و لوقا- بیست، آیات ۲۹ تا ۳۲- از آن یاد کرده اند؟ به هر تقدیر داستان معراج ارداویراز از رایجترین و مقبولترین قصه های زرتشتی است و به زبانهای بسیاری ترجمه و حداقل چهار بار به فارسی برگردانیده شده است. ترجمه قدیمی آن به شعر هم موجود است که دستور کیخسرو جاماسپجی جاماسپ آسا در بمبئی به همراه متن پهلوی و ترجمه گجراتی در ۱۹۰۲ چاپ کرد. اما در این ترجمه از خوئیتوک دس به معنی زناشویی با اقوام یاد شده است). همچنین در مینوی خرد می خوانیم که خوئیتوک دس از جمله کارهای بسیار ستوده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۸ و بعد). و در بهمن یشت می خوانیم که حتی در دوره پر آشوب تسلط بیگانگان هم [مرد راستین سنت دینی خوئیتوک دس را در خاندان خود پایدار می دارد.] (همان منبع، ص۳۹۹). در فصل ۱۹۵ کتاب سوم دینکرد آمده است که خوئیتوک دس گناهان را پاک می کند و تیرگی را می زداید (همان منبع، ص۴۱۰ و بعد). و در فصل ۲۸۷ همان کتاب مزایای حسنه چنان عملی شرح داده شده است (همان منبع، ص۴۱۱). در فصلی از کتاب ششم دینکرد از قول روحانیان باستانی آمده است که خوئیتوک دس چون رعایت نشود تاریکی افزون گردد (همانجا). در هفتمین کتاب دینکرد از اوستا نقل می کند که مَشی یه و مشی یانه (زن و مرد نخستین که نامشان را به صورتهای مختلف نوشته اند.) که به اراده اهورمزدا از تخمه گیومرت به بار آمده بودند (همان منبع، ص۴۱۱ و ۴۱۲) طاعات خوب انجام دادند و من جمله خوئیتوک دس کردند و به ازدیاد نسل پرداختند. در همان کتاب از قول زرتشت می آورد که از میان کارهای نیک خوئیتوک دس از همه بیشتر زداینده تاریکی و اهریمنی است و باید با تشریفات و به دست روحانیان بزرگ انجام پذیرد (همان منبع، ص۴۱۲ و بعد) و وقتی خود زرتشت چنان امری را توصیه می کرد بسیاری بر آشفتند و بر او تاختند و توصیه اینکه بهترین نوع آن میان [پدر و دختر، و پسر و آن که او را زاده است، و خواهر و برادر است] را مردود شمردند (خواننده دقیقا توجه کند به این اعتراض بهدینان بر ضد فتوایی ناپذیرفتنی). در اینجا هم خوئیتوک دس دقیقا معنی [ازدواج با محارم] را دارد و جای بحث در آن نیست، فقط باید توجه کرد که: دینکرد آن را به صورت سنتی که [در زمان باستان آورده اند] بیان می کند نه به صورت طاعتی مرسوم. در دادستان دینیک (فصل ۳۷، بند ۸۲؛ فصل ۶۴، بند ۶؛ فصل ۶۵، بند ۲؛ فصل ۷۷، بند ۴ و ۵) به ازدواج مشی یه و مشی یانه از طریق خوئیتوک دس (برادر و خواهر) اشاره شده است (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴٫ تفصیل آن را بعد خواهیم دید). و در فصل ۲۷، بند ۶و ۷ و فصل ۲۸، بند ۱۹ آمده است که خوئیتوک دس (به طور کلی) باید تا آخر جهان پایدار ماند چون ترویج آن نزد دیگران مایه بخشایش گرانترین گناهان خواهد بود (همانجا). در کتاب شایست نی شایست می خوانیم که یکی از آباء زرتشتی به نام نَرسِه مهر برزین سه جمله نیک گفته بوده است یکی این که [خوئیتوک دس اعدامی را نجات می تواند داد.] (طبع تاوادیا، ص۱۱۳- فصل هشتم، بند ۱۸-). و در گزیده های زادسپرم آمده است که خوئیتوک دس یکی از سه توصیه زرتشت به پیروان خود بوده است (فصل ۲۳، بند ۱۳- وست، متون پهلوی، پنجم، ص۱۶۶). در دادستان دینیک می خوانیم که ترتیب دادن خوئیتوک دس کاری بسیار نیکوست و از آن است که پیشرفت کامل در این جهان میسر می شود (رک. وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۴، برای مراجع). با همه این شواهد اگر دو گواهی بعدی را نداشتیم، باز می توانستیم همه اینها را این گونه تفسیر کنیم که: بسیار خوب، خوئیتوک دس، به معنی ازدواج با خویشاوندان هم که باشد، عملی بسیار ستوده است و برای پایداری جامعه ایرانی بسیار اساسی. اما با دو شاهدی که خواهیم آورد، هیچ شکی نمی ماند که مقصود جامع دینکرد سوم و هیمیت اَشَه وهیشتان (یعنی امید پسر اشو وهشت) از اصطلاح خوئیتوک دس [ازدواج با محارم] می بوده است. اینک شاهد اول از کتاب دینکرد سوم، بند ۸۲ (به نقل از وست، متون پهلوی، ج۲، ص۳۹۹ تا ۴۱۰) : در اینجا یکی از موبدان با خاخامی یهودی درباره محسنات خوئیتوک دس جدل می کند (در ترجمه دستور پشوتن سنجانا این فصل را بند ۸۰ نوشته، و ترجمه او با ترجمه وست نمی خواند.) (بسنجید با یادداشت وست، همان منبع، ص۳۹۹، حاشیه ۴، و توضیح نیبرگ، راهنمای پهلوی، ج۲، ص۲۴۴). ترجمه های دیگری هم از این فصل کرده اند (مثلا ترجمه دمناس، de Menasce، در کتاب سوم دینکرد، ص۸۵ و بعد. سعید نفیسی- منبع یاد شده در پانوشت ۱۹- هم این فصل را به صورت گلچین و مخدوش آورده است).
    ما از وست پیروی می کنیم (ولی از زواید چشم می پوشیم): اندرحمله سختی که یک یهودی به مغی کرد به واسطه رسم خوئیتوک دس، و پاسخی که آن روحانی از روی منابع دینی مزدایی به وی داد.
    بدان که… خوئیتوک دس همیاری و کمک مشترک مردم به یکدیگر است. خوئیتوک دس نامی است که [از خود دادن] (خویش دهشنه) می باشد، و مقام (گاه) آن در این است که رابـ ـطه ای بسیار استوار میان نژاد خویش و همنوعان خود از راه نگهداری و پایدار کردن نفوذ مقدسات به بار می آورد که طبق اسناد عبارت است از پیوند میان مردان و زنان از میان نژاد خویش و به منظور آمادگی و پیوستن به رستاخیز عالم. آن پیوند اتحاد، اگر بخواهیم بسیار روشنتر بگوییم، میان تعداد بیشماری از نژادهای خویشاوند انجام می گیرد یا به صورت پیوند با خویشان (نبانزدیشتانو) و در میان خویشان، و یا با خویشان نزدیک (نزدپدوندانو). و در نظر من از همه کاملتر پیوند سه گروه خویشان نزدیکتر (نزدپدونتر) است یعنی پدر و دختر، و پسر و بوردارِ (زاینده) (به جای مادر آمده است و امروز در اصطلاح باردار یعنی آبستن مانده است) او، و برادر و خواهر.
    (در اینجا موبد برای توضیح مطلب سخنان موبد بزرگی را نقل می کند که داستان آفرینش و آدم نخستین را شامل است: آفریدگار، سازنده همه چیز و همه کس است و زمین- اسپندارمذ- ساخته اوست و چون بالطبع مؤنث است دختر او محسوب می شود و از او ، زنده میرای گویا، (گیومرتن) را آفرید که از تخمه او همه مردم تا روز رستاخیز بار می آیند.)
    بدین سان است که چون یاری (آفریدگار که) پدر (است) از دختر (اسپندارمذ) فرزندی بار آورده است، این را می گویند خوئیتوک دس. باز در اسناد دینی آمده است که چون گیومرت از جهان می رفت، منی او بر روی زمین، یعنی اسپندارمذ، که مادر خود او محسوب می شد، افتاد و از پیوند آن دو، مشی یه و مشی یانه چنان که طبیعت آفریدگان است به آرزوی زاد و ولد افتادند و با هم جفت آمدند، این را خوئیتوک دس برادر و خواهر گویند. و بسیاری جفتهای دیگر از آنان به بار آمدند و هر جفتی همواره زن و مرد شدند، و همه مردمانی که تا کنون بوده اند، و اکنون هستند و در آینده خواهند بود، همه زاده خوئیتوک دس اند. از اینجاست که آن را قانون توصیه می کند، و هر جا آن انجام می شود نتیجه اش ازدیاد نسل آنجاست. و می گویم که دیوان دشمنان مردم اند و نابودیشان را خواستن از طریق خوئیتوک دس به ثمر می رسد (چه این کار مایه آبادانی و تندرستی و افزونی است و دیوان را تنگی و خواری و ناتوانی می آورد.) و می گویم هر چه فرزندان از نظر تخمه و نژاد به اصل خود نزدیکتر باشند خوش اندامی و تناوری و خردمندی و خوش اخلاقی و آزرم داری و برتری هنرها و تواناییها و دیگر خصایص در آنها بیشتر است و از آنها بیشتر سهم می برند و رضایت بیشتر دارند (در اینجا موبد از ازدواجهای ناهمگون به اکراه یاد می کند و آن را چون جفت شدن سگ با گرگ و اسپ با خر می داند که نتیجه ای ناخوشایند به بار می آورد).
    و این است سودِ پاک نگهداری نژاد . می گویم که سه گونه محبت بر خواهر و برادر از آنچه که از آنان به بار خواهد آمد، می رسد. یکی وقتی که فرزند، زاده برادر و برادر باشد؛ یکی وقتی که فرزند، زاده برادر و خواهر باشد، و یکی وقتی که فرزند، زاده خواهر و خواهر باشد (که در هر سه این موارد، فرزندان محبت از دو سو می برند و هنرها از دو طرف می گیرند.) (این است معنی اصلی خوئیتوک دس. بقیه مطالب ساخته افسانه پردازان است). و هم بدین گونه است وضعیت آنان که از پدر و دختر زاده شده اند و یا از پسر و مادر… و او که فرزند فرزند خود را می بیند، شادمان می شود حتی اگر که آن زاده، از تخمه کسی باشد که از نژاد دیگر و از کشور دیگر باشد. و این هم مایه شادی و خرمی است که مردی می بیند پسری که از دختر خود آورده است، برادر همان مادر هم می شود و او که از پیوند پسری با مادرش به بار آمده، برادر پدر خود هم می شود. سود این کارها بیشتر از زیانشان است و اگر کسی بگوید که چنین کاری اهریمنانه است (خواننده به اعتراض علیه فتوای خشک توجه کند!)، باید گوشزد کردکه اگر زنی در شرمگاهش بیماری ای رخنه کند آیا بهتر نیست که برادرش یا پدرش یا فرزندش بدو دست زنند تا غریبه ها؟ (و آیا این بهتر از آن نیست میان پارسی مردی و رومی زنی با کوس و نقاره عروسی راه اندازند؟ آیا در خانه ماندن و با خویش خود ساختن مناعت و از خودگذشتگی نمی آورد؟ آیا از بیرون همسر ستاندن هزار آرزو و بویه و هوسهای دنیایی به دنبال ندارند؟ آیا با غریبه بودن، دروغ و تقلب را افزون نمی کند و هوسرانیهای بیرون از خانه پیش نمی آید؟ آیا طلاق و دعواهای خانوادگی در میان زن و مرد غریبه به میان نمی آید؟ آیا در مقابل، زناشوییهای خانوادگی اشتراک مساعی و دلجوییهای دایم و مهرورزیهای بی پایان نمی آورد؟) و اگر با همه اینها که گفتم باز کسی بگوید که این کار یک تباهی ننگین است (باز دلیل دیگری که مردم از فتواهای ناپذیرفتنی رویگردان بوده اند)، باید بگویم که (تباهی و بی عاری به خودی خود وجود ندارد و استعاری است) مثلا ما و شما کسی را که برهنه در اجتماع آید دشمن می داریم و ننگین می شماریم اما آنان که برهنه می زیند، او را خوش اندام و زیبا می شمارند. مگر نه این است که گروهی بینی کوفته را مایه زیبایی رخسار می دانند و عده ای بینی بلند و عقابی را مایه فخر و نیکرویی؟ (همان مطلبی که در شعر: تو مو می بینی و من پیچش مو، تو ابرو من اشارتهای ابرو، می یایبیم) از این گذشته، زیبایی و خوشگلی با تغییر زمان فرق می کند. زمانی بود که هر کسی سرش را می تراشید گناهی مرتکب می شد که شایسته مرگ بود. در آن زمان مرسوم مملکت نبود که مردم سر بتراشند (بسنجید با نفرین، الهی سرت را بتراشند، که در شیراز هنوز برای آرزوی خجالت زده شدن بدخواهی می گویند)، ولی امروز حکیمی را می شناسم که ستردن موی سرش را حسن می داند و حتی کاری نیکو می شمارد… برای ما آن کار نیک (خوئیتوک دس) توصیه الهی است، نگهدارنده نژاد است و مایه کامل بودن خاندان… زیانش کم است و سودش فراوان… و همه نیاکان و پدران ما بر آن رفته اند و سود دیده اند… و اگر کسی بگوید که قانون در مورد آن رسم بعد ها گفته است: [آن را به کار نگیرید] (دلیل دیگری که قانون رسمی هم چنان کارهایی را ممنوع کرده بوده است)، هر که از چنان قانونی آگاه است، گو بپذیر، ما که نیستیم، ولی هر آگاهی می داند که همه آگاهیها از خوئیتوک دس برخاسته است زیرا که دانش ما از پیوند دو جزء می آید یکی دانش ذاتی و یکی دانش آموختنی، و معلوم است که دانش ذاتی مؤنث است و دانش آموختنی مذکر، و چون هر دو آفریده آفریدگارند پس خواهر و برادرند؛ و هر چیز دیگری که کامل است هم از پیوند اجزاء کامل به بار آمده است، چون آب که ماده است و آتش که نر است و این دو را خواهر و برادر می شمارند (که گرچه با هم نمی پیوندند ولی در تن آدمی به یکسان با هم جوش می خورند، چنانکه اگر در مغز آب زیادتر باشد می پوسد و اگر آتش زیادتر باشد می سوزد).
    این بود طولانی ترین و استوارترین گواه کتبی زرتشتی برای رسم [ازدواج با محارم]. خواننده خود می تواند به روشنی در یابد که این دفاع پر آب و تاب برای این لازم شده که همان زمان هم این رسم شدیدا مورد حمله بوده است، و فقط چند روحانی آن را تجویز و عده کمی از مردم از آن پیروی می کرده اند (لازم به یاد آوری است که چنین موردهایی را نیز در جامعه کنونی داریم که عده ای از روحانیان مسائلی چون صیغه و ازدواج موقت را مطرح می کنند ولی مورد پسند و قبول اکثریت مردم نیست جز عده اندکی). به راستی در این تفسیر دور و دراز مطالب متناقض درهم آمیخته است و تشخیص آنها به سادگی ممکن نیست و برای همین عده زیادی که مطالب را سرسری خوانده اند گول بعضی از جملات را خورده اند و کل قضیه را به صورت انتساب عام وانمود کرده اند (مثلا سعید نفیسی، دمناس، فرای، بوچی، دوشن گیمن و کریستن سن. حتی خدابیامرز منصور شکی هم در مقاله، حقوق خانواده در ایران باستان، دانشنامه ایرانی،ج۹، ص۱۸۴، به همین توهم دچار شده و نوشته است: ازدواج با محارم، که اصلا میان نجبای بسیاری از ملل رواج داشت، بعد ها در کلیه سطوح جامعه ایرانی چه بالا و چه پایین به طور عام انجام می شد. بسیاری از پادشاهان ایران خواهر و دختر خود را به زنی گرفتند، این گونه گزافه های بی پروا نتیجه ای جز گمراهی خوانندگان ندارد حتی اگر هدف از نوشتن آنها جز دانش دوستی چیز دیگری نباشد !).
    در قانون نامه رسمی دوره ساسانی کتاب هزار دواریها (ماتیگانِ هزار داتِستان) (طبع و ترجمه آناهیت پریخانیان؛ پیشتر مطالب این کتاب را درباره چنین مقرراتی منصور شکی در مقاله زناشویی ساسانی آورده بود.) آمده است که اگر پدری ارثیه دختری را به دخترش داد و بعد او را به زنی گرفت پس از مرگش آن زن ازسهمیه ارث همسری نیز برخوردار می شود (بخش یکم، فصل ۴۴، سطرهای ۸ تا ۱۲) (ترجمه پریخانیان، ص۱۱۹؛ شکی، زناشویی ساسانی، ص ۳۳۵ و ۳۳۶). و باز آمده است: اگر پدری دخترش را به زنی کرد پس از مردنش او فقط ارث همسری می برد (و نه ارث مضاعف) (همانجا، سطرهای ۱۳ تا ۱۶) (همان مقاله، ص۳۳۶). در همان کتاب (بخش دوم، فصل ۱۸، سطرهای ۷تا ۱۲) این گونه آمده است که اگر مردی تعهد کرد که این ملک (یا مال) ده سال دیگر به پسر من می رسد به شرطی که با دخترم ازدواج کند، ده سال بعد باید ملک را به پسر بسپارد، و اگر ازدواج آن دو زودتر انجام شده، تعویض مالکیت هم می تواند زودتر انجام شود، ولی اگر پسر از ازدواج سر باز زد، تعلق آن ملک (یا مال) بدو نباید صورت پذیرد (همانجا).
    این موارد از یک کتاب قانون نامه رسمی، جای چون و چرا باقی نمی گذارد. همین طور است مواردی که در روایات موبد بزرگ زرتشتی همیت (اِمید) پسر اشو وهشت مذکور است (این موارد را پیشتر دمناس ترجمه و تفسیر کرده بود. اما خود کتاب را نزهت صفائی اصفهانی در ۱۹۸۰ در کمبریج (ماساچوست) چاپ کرد. شکی هم در مقاله زناشویی ساسانی از آن بهره گرفته بود). یکی از پرسشها در پاسخ به این مسئله است که در مورد پسری که تعهد به ازدواج با خواهرش کرده است یا توصیه پدر و مادر را برای آن کار پذیرفته اما از انجامش سر باز زده است چه باید کرد؟ (پرسش ۲۲- اصفهانی، ص ۱۵۵ تا ۱۵۸). پرسشی دیگر مربوط است به اینکه اگر مردی خواهر یا مادرش را به زنی کرد با این که امیدی برای بارگرفتنشان نبود آیا ثواب خوئیتوک دس شاملشان می شود یا نه؟ و پاسخ این است که بلی می شود (پرسش ۲۸- اصفهانی، ص۱۹۳ تا ۱۹۶). پرسش دیگر مربوط است به اینکه اگر کسی خوئیتوک دس کرد ولی بعد بر اثر پیری یا بیماری از عهده انجام وظایف بر نیامد چه باید کرد؟ (پرسش ۳۰- اصفهانی، ص۲۰۳ تا ۲۰۶). این موارد، و مواردی که شکستن پیمان خوئیتوک دس را گـ ـناه می داند، ثابت می کند که در نظر این مفسران آخر دوره ساسانی، ازدواج با محارم حسن بوده است (بسنجید با داوری وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۰).
    حتی بعد از سقوط ساسانیان هم علمایی بوده اند که از خوئیتوک دس [ازدواج با محارم] را می فهمیده اند و از آن به شدت دفاع می کرده اند در حالی که عده ای دیگر با آن آشکارا مخالفت داشته اند. مشروحترین این مرافعه ها در کتابی از روایات (یا فتواها) آمده است که نسخه خطی آن از سده شانزدهم میلادی است، اما دستورات طرح شده در آن تعلق به خیلی پیشتر دارد (همان منبع، ص۴۱۴ و بعد). وست خلاصه ای از آن به دست داده است که ما لب مطالبش را می آوریم (در اینجا هم از برای تاکید مطالب مهم، بعضی جملات را با حروف درشت تر می آوریم) :
    بهترین کاری که یک کافر می تواند بکند در آمدن به دین بهی است (یکی از بهترین دلیلهایی که پذیرفتن افراد نازرتشتی در جامعه بهدینان هنوز مرسوم و مقبول بوده است.) و بهترین کاری که یک بهدین می تواند بکند شکستن دیوان از راه خوئیتوک دس است. خود اهورمزدا نیز چنان کرده بود زیرا زمانی که زرتشت به پیشگاه او رسید و امشاسپندان را نزد او دید، اسپندارمذ را دید که دستی به گردن او داشت و چون دلیل پرسید، اهورمزدا پاسخ داد: [این اسپندارمذ است که دختر من و کدبانوی جهان آسمانی من است و مادر موجودات]. زرتشت گفت: [وقتی در دنیا این چیزها را می گویند، خیلی آشفتگی بر می انگیزد. چگونه است که تو، ای اهورمزدا، خودت هم در این باره همانها را می گویی؟] اهورمزدا پاسخ داد: [ای زرتشت: این خود می بایستی برای مردم نیکوترین نعمتها بنماید! باری وقتی نخستین آفریدگانم مشی یه و مشی یانه آن را انجام دادند، شما نیز می بایست آن را انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده اند، نمی بایست، روی گردانند (چه خوشبختیها همه در نزدیکی و هم خونی است و همه بلایا بر سر مردمان از آنجا می آید که مردان غریب می آیند و زنان (بهدین) را می گیرند) (و همواره دختران ما را از راه به در می برند) (اشاره است به فرود زرتشتیان در میان جماعتهای مسلمان و یا مسیحی، آن چنان که مثلا در سیره شیخ ابو اسحق کازرونی می بینیم که از خانواده های زرتشتی برخاست و در سده چهارم بیشتر مردم کازرون را با کوششهایی خیره کننده مسلمان کرد.) (و ثواب خوئیتوک دس چنان است که جادوگر را هم از اعدام نجات می بخشد).
    [در یکی از گفته های دینی آمده است که اهورمزدا چهار کار نیکو به زرتشت توصیه کرد... چهارم خوئیتوک دس با او که وی را زاده است، یا با دختری یا با خواهری... زمانی که سوشیانس پدید آید، همه مردمان خوئیتوک دس می کنند و همه دیوان از معجزه خوئیتوک دس نابود می شوند.] در توضیح مطلب آمده است که انواع یاد شده خوئیتوک دس شامل برادران و خواهران ناتنی و یا دختران نامشروع هم می شود (وست، متون پهلوی، ج۲، ص۴۱۷). و باز ضمن قصه ای دراز و ساده لوحانه اعتراف می شود که جمشید چون مـسـ*ـت بود با خواهر خود خوابید، ولی بلافاصله نیکوییهای خوئیتوک دس با عالیترین اوصافی بازگو و ثواب آن بهشت خرم باشد، وعده داده شده است و در عوض دوزخ به کسی وعده گشته است که دیگران را از خوئیتوک دس باز می دارد، زیرا [آنچه دیگران گناهی شنیع می دانند در قانون ما طاعتی مزدایی است] (همان منبع، ص۴۱۷ تا ۴۲۶٫ باز اینجا هم گواه اعتراض مردم به فتوایی ناپذیرفتنی هستیم).
    [این هم در دین آمده است که: زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب (وَدو) که می کنند؛ و خیلی شک برانگیز است که من باید خوئیتوک دس انجام دهم چنانکه گفتی در میان انسانها کاملا رایج است، (اهورمزدا پاسخ می دهد که این کار مایه تکامل همه چیز و لازم است.) ].
    هیچ یک از شواهد ما این گونه صریح حقیقت را بیان نکرده است: مردم به هیچ روی به فتوای روحانی خشک مغزی که چنان کاری را روا می دانسته است، اعتنایی نداشته اند، و همانطوری که وست متذکر شده است، استناد او به این روایت و آن سند دینی بیهوده است چون که هیچ کدام از مآخذ ادعایی او درست نیست (این داوری وست است: همان منبع، ص۴۱۹ و بعد، و ص۴۲۷ و بعد).
    به همین دلیل در روایات پارسی، که در سده هفدهم نسخه برداری شده است، خوئیتوک دس اصلا معنی ازدواج با محارم نمی دهد، بلکه موبدان ایرانی در فتواهایی که برای زرتشتیان هند نوشته اند، خوئیتوک دس را عملی پر ثواب دانسته اند اما آن را [پیوند میان عموزادگان و خاله زادگان] معنی کرده اند. و در پاسخ سوالی که روابط خانوادگی در خوئیتوک دس چگونه است، گفته اند: پیوند میان زادگان برادران و خواهران با هم بسیار خوب است. به عبارت دیگر، خوئیتوک دس به معنی زناشویی خویشاوندان با هم است و بس (همان منبع، ص۴۲۷ تا ۴۳۰).
    شواهد تمثیلی و افسانه ای
    یک دسته از شواهد کتبی ما درباره خوئیتوک دس عبارت است از مواردی که برای ازدواج با محارم در میان ایزدان و یا موجودات و افراد افسانه ای آورده اند و هدف از ذکر آنها اثبات جایز بودن چنان ازدواجهایی در میان انسانها بوده است. تعداد این گواهیها در مقایسه با شواهد کلی بسیار کم و آنچه به نظر ما رسیده به شرح زیر است:
    در تفسیری از یسنا که در دوره خسرو انوشه روان نوشته اند، آمده است که اورمزد با دختر خود اسپندارمذ خوئیت ودثه (پهلوی: خوئیتوک دس) کرد. گیومرتن (گیومرت) از این زناشویی زاد و خود با اسپندارمذ جفت آمد و نخستین مرد (مشی یه، مرتیه، مرد) و نخستین زن (مشی یانه، مرتیانه) از آنها به بار آمدند و از ازدواج آن دو مردمان پدیدار شدند (همان منبع، ص ۳۹۱). در یک کتیبه آرامی از دوره هخامنشی [دین مزدیسنی] به بانویی تشبیه شده است که هم خواهر و هم همسر بعل (معادل اورمزد) است (بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۲، ص۲۷۵، با مراجع)، و در داستان سه موعود زرتشتی هم اثر چنین ازدواجی را باز جسته اند (همان منبع، ج۱، ص۲۸۵). همچنین آورده اند که جمشید با خواهر همزادش زناشویی کرد و فریدون با دختر خود؛ و منوچهر از زناشویی خواهر و برادری به بار آمد (این داستان جمشید در وداها هم آمده است و بنابراین بسیار قدیمی است. به علاوه کلیه این مطالب در تاریخهای اسلامی مثل طبری، مسعودی و مقدیسی هم آمده است). و ارداویراز (که در سنت از احیا کنندگان دین مزدیسنی است) هفت خواهر خود را به زنی داشت و در معراج خود، در آسمان دوم روان کسانی را دید که خوئیتوک دس کرده بودند و کامرانی جاودانی یافته بودند. باز در یادگار زریران (که اصلا به شعر و از دوره اشکانی بوده است) آمده است (گشتاسپ می گوید، هوتس، که مرا خواهر و زن است. یادگار زریران، تدوین و ترجمه بیژن غیبی، بیلفلد آلمان، ۱۹۹۹ ص ۲۲) که گشتاسپ همسر خواهر خود هئوتسا (خوتوس) بود. در شاهنامه و کتب دیگر آمده است که همای دختر بهمن زن او شد و داراب را از او زاد (بهمن پسری داشت ساسان نام و :
    دگر دختری داشت نامش همای هنرمند و با دانش و نیک رای
    همی خواندندی ورا چهر زاد ز گیتی به دیدار او بود شاد
    پدر در پذیرفتنش از نیکوی بدان دین که خوانی همی پهلوی
    همای دل افروز تابنده ماه چنان بد که آبستن آمد ز شاه…
    به بیماری اندر بمرد اردشیر(بهمن) همی بود بی کار تاج و سریر
    همای آمد و تاج بر سر نهاد یکی راه و آیین دیگر نهاد…
    نهانی پسر زاد و با کس نگفت همی داشت آن نیکویی در نهفت
    (شاهنامه، ج۶، ص۳۵۱ تا ۳۵۵- چاپ مطلق، ج۵، ص۴۸۳ تا ۴۸۸-).
    یک جا در شاهنامه داریم (شاهنامه، ج۶، ص۱۲۰، بیت ۷۹۴ و ۷۹۵- چاپ مطلق، ج۵ ، ص۱۵۰، بیت ۸۰۰ و ۸۰۱- گشتاسپ پس از بازگشتن از رزم ارجاسپ به فیروزی:
    چو شاه جهان باز شد باز جای به پور مهین داد فرخ همای
    (عجم را چنین بود آئین و داد!) سپه را به بستور فرخنده داد
    در نسخ شاهنامه مصرعهای بیت دوم را پس و پیش کرده اند. صورت کنونی از ماست. متن بُنداری تصحیح ما را تایید می کند: و زوج ابنته همای من ابنه اسفندیار علی المله الفهلویه، که نشان می دهد مسئله ازدواج همای و اسفندیار است که- رسم عجم- بوده، نه دادن سپاه به بستور!) که همای خواهر اسفندیار و همسر او بود (مسلم است که مآخذ اصلی- ازدواج همای با خویشاوندش- را داشته است و از آن یکی ازدواج همای با گشتاسپ را دریافته است، دیگری با اسفندیار و سومی با بهمن. این چنین است که افسانه ای مایه افسانه های دیگر می شود).
    داستان ویس که همسر برادرش ویرو بود ولی به رامین عشق می ورزید بسیار مشهور است (اصل این داستان هم به زمان اشکانیان باز می گردد- رک. مینورسکی، ویس و رامین: داستانی اشکانی- برای نص موضوع رک. بالاتر، پانوشت). و قصه سودابه زن کیکاوس که بر ناپسری خود سیاوش عاشق شد و برای فریفتن او خواهرانش را به وی پیشکش کرد (شاهنامه، ج۳، ص۱۴ و بعد. چاپ مطلق، ج۲، ص۲۱۱ و بعد). همه جا رایج است.
    از آنجا که اینها همه موارد افسانه ای است، به هیچ یک اعتمادی نمی توان کرد، فقط می توان گفت که در اندیشه مردمان چنین ازدواجهایی مبنایی داشته است و آن قیاس با شواهد واقعی تاریخی می بوده است.
    ۳٫ موارد معین تاریخی
    من سرتاسر تاریخ ایران را بارها زیر و رو کرده ام و حدود پنجهزار سند یونانی و رومی و سریانی و چینی و عربی و فارسی و پهلوی و اوستایی و فارسی باستان را نقطه به نقطه خوانده ام و از میان آنها فقط پانزده مورد معین تاریخی یافته ام که شخصی به ازدواج با محارم روی آورده است. هشت تای آن به دوره هخامنشی تعلق دارد، سه تا به دوره اشکانی و چهار تا به دوره ساسانی. در اینجا این موارد را می آورم و بعد به مطلب دیگر یعنی توضیح علل چنین ازدواجهایی و نتایج حاصل از چند سوء تعبیر می پردازم. به گفته هرودت کمبوجیه بر خلاف قوانین پارسی با دو خواهر خود پیمان زناشویی بست (یکی هئوتسا و دیگری که نامش را نبرده است)(کتزیاس که این داستان را به اشاره آورده است نام او را رکسانا- رئوخشنه – یا روشنک آورده است: شهبازی، کورش بزرگ، ص۳۲۵، یادداشت ۱۹). و داریوش بزرگ فرَتَه گونَه دختر برادر خود اَرتانَه را به زنی گرفت (هرودت، تاریخ، ج۷، بند ۲۲۴). به ادعای کتزیاس داریوش دوم خواهر خود پروشات را به زنی داشت (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۱۵- الف. یاکوبی، ص ۴۹۶). و به گفته پلوتارخ اردشیر دوم با دو دختر خود زناشویی کرد (زندگانی اردشیر، بند ۲۷). همچنین گفته اند که تری تخمه از سرداران پارسی با خواهر خود رئوخشنه (روشنک) زناشویی کرد (کتزیاس، پرسیکا، گزیده ۵۵٫ یاکوبی ص۴۷۱). و اردشیر سوم با خواهر خود هئوتسا (پلوتارخ، زندگانی اردشیر، بند ۲۶). و سرانجام این که داریوش سوم (کلیه مآخذ درباره او را در کتاب برو، Berve، زیر شماره ۷۲۱ خواهید یافت) همسر خواهر خود استاتیرا (بعضی از مورخان حتی خود داریوش را هم زاده ازدواج خواهر و برادر می دانند: برو، شماره ۷۱۱) بود و یکی از سرداران او مادر خود را به زنی داشت (کنتوس کرتیوس، تاریخ اسکندر، ج۸، فصل ۲، بند ۱۹).
    برای دوره اشکانی نیز موارد معینی سراغ داده اند. مثلا ادعا کرده اند فرهادک (فرهاد پنجم) پسر فرهاد چهارم و کنیز ایتالیایی او موزا (Musa) با مادر خود ازدواج کرد (منابع در باب موزا در کتاب کاراس- کلاپرُت، ص ۱۵). در یک گزارش نجومی به زبان بابلی و خط میخی مربوط به سال ۲۳۶ تاریخ سلوکی (برابر با ۷۵ ق م) این گونه آمده است (ساکز- هونگر، ص۵۰۷) : [[ نوشته شد] در سال ۱۷۲ از تاریخ اشکانی [ که برابر است با ] ۲۳۶، در عهد ارشک شاه و اسپبرز (Ispubarza) ملکه و خواهر او]، چنانکه گفتی شاه اشکانی خواهر خود را به همسری پذیرفته بوده است. همچنین یک طومار اشکانی به زبان یونانی که در اورامانِ کردستان یافته اند با این جمله آغاز می شود (مینز، طومار اشکانی از اورامان کردستان، ص۲۸ و ۳۱) : [در عهد فرمانروایی شاه شاهان، ارشک، نیکوکار، دادگر، نامدار و یونان دوست، و [ آنِ ] ملکه، سیاکَه (Siace)، که هم همسرش است و هم خواهرش از سوی پدر، و آریازاته (Aryazate)… دختر پادشاه بزرگ تیگران که نیز همسرش است، و آزاته (Azate)، همسر [ شاه] و خواهر او از سوی پدر، در سال ۲۲۵ در ماه اپلئیوس (Apellaeus)… این سند در پیش گواهان نوشته آمد.] در اینجا چنان می نماید که پادشاه اشکانی سه زن داشته است که دو تای آنها خواهران او بوده اند (این تعبیر عمومی است و از همان زمان چاپ مقاله مینز پذیرفته شده است).
    از دوره ساسانی موارد معدودی داریم. در کتیبه سه زبانه شاپور یکم بر دیوار بنای هخامنشی در نقش رستم (که به غلط به کعبه زرتشت مشهور شده است) آمده است که شاپور برای عده ای آمرزش خواست و به گروهی خیریه بخشید. در میان آنان از [دینَک، ملکه ملکه ها] یاد شده است که [خواهر شاه اردشیر] بود، و از [دخترمان ملکه ملکه ها آدُر اناهید] سخن رفته است. این تعاریف باعث شد که عده ای دینک را خواهر و همسر اردشیر بدانند و آدر اناهید را دختر و همسر شاپور (من جمله ماری لوئیز شومان در مقاله در باب چند زن نامبرده شده در کتیبه سه زبانی شاپور یکم بر کعبه زرتشت، و هینتس، در کتاب یافته ها و پژوهشهایی از ایران کهن، ص ۱۲۴ و بعد). اما چنان که ماریق، هارماتا و ژینو نشان داده اند این انتسابها از مقوله خیالپردازی است (رک. آدر اناهید، به قلم فیلیپ ژینو در دانشنامه ایرانی، ج۱، ص۴۷۲). همچنین گفته اند بهرام چوبینه با خواهر خود گردیه ازدواج کرد اما آن هم ممکن است ناشی از سوءتفاهم باشد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۹۹۸: و کانت لبهرام اخت یقال لها کردیه من اتم النساء و اکملهن و کان تزوجها… این مطلب در منابع دیگر نیامده است و به نظر ما این ازدواج از سوءتفاهم یک راوی پیدا شده. یکی از سرداران ایران در زمان هرمزد چهارم بهرام پسر سیاوش [ بهرام سیاوشان ] بود که به همراه بهرام چوبینه به جنگ با [ ترکان ] [ هیاطله ] فرستاده شد [ شاهنامه، چاپ مسکو، هشتم، ص۳۶۹ ] و به همراه او هم بشورید [ همان، ص ۴۰۷ تا ۴۱۳ ] و بعد از جلوس بهرام به دنبال خسرو رفت اما از خال او بندوی فریب خورد و خسرو به روم گریخت و خود بندوی در جامه او گرفتار شد. بعدها همین بهرام سیاوشان از ماجرا بو برد و قضیه را به بهرام چوبینه گفت و او هم بهرام سیاوشان را با تدبیری ماهرانه کشت [ همان، نهم، ۶۳ تا ۶۵ ]. اکنون باید دانست که زن بهرام سیاوشان خواهر بهرام چوبینه بوده است [ نولدکه، تاریخ طبری، ص۲۸۲ یادداشت ۱، به نقل از تاریخ ابن بطریق]. اگر چه نام این خواهر را نبرده اند، اما از همه قراین برمی آید که وی همان گردیه مشهور می بوده است که شاید به همین دلیلِ کشته شدن شوهرش، با بهرام چوبینه ناسازگار [ به دل با برادر چو بیگانه شد: شاهنامه، هشتم، ص ۴۱۷، بیت ۱۶۷۶ ] و بعدها هم زن خسرو پرویز شد. شاید در اصل روایت، چنین آمده بوده است که [ گردیه زنِ بهرام بود ] و در آنجا، سخن از بهرام سیاوشان بوده است نه بهرام چوبینه. بعدها ظاهرا این روایت دست به دست گشته و تحریف شده است).
    اما به صراحت نوشته اند مهران گشنسپ از بزرگان دربار خسروپرویز با خواهر خود پیوند زناشویی داشت که پس از قبول دین نصاری، او را طلاق گفت (هُفمان، ص۹۵). و ادعا کرده اند که یزدگرد دوم در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خویش را که به همسری گرفته بود بکشت] (همان منبع، ص ۵۰). و کواذ (قباد) دخترش سامبیکه را به زنی کرد و از او کاوس زاده شد (مارکوارت، ایرانشهر، ص۱۳۰، یادداشت۶ . نیز کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۳۷۷ و بعد؛ بسنجید با پایینتر).
    سه: نقد شواهد
    (باری دیگر یاد آور شویم که [ انتقاد منابع ] با [ فله ای رد کردن منابع ] فرق می کند. بسیارند نویسندگانی که با جملاتی چون [ بیگانگان که از آداب و رسوم ایرانی بی خبر بوده اند ] و یا [ دشمنان ایران که ما را می خواسته اند خوار کنند ] و یا [ بیگانگان که معانی اصطلاحات اوستایی را نفهمیده اند ] همه منابع را به عنوان [ موارد اتهام ] و [ غرض ورزی ] مردود شمرده اند. اما این گونه ردیات جز استهزا برای ما چیزی به بار نیاورده بوده است. این مقاله نخستین کوشش تحقیقی برای ارزیابی این موضوع است و در نوع خود سابقه ای ندارد ].
    هر کس که این شواهد بیگانگان و خودیها را خوب وارَسَد در می یابد که مطالب آنها از سه حال خارج نیست: دسته ای به کلی عاری از حقیقت اند، مانند آنها که [ازدواج با محارم] را رسم شایع می دانند. اگر چنان بود، نسل ایرانی در همان آغاز خراب می شد و فساد اجتماعی از همان دوره هخامنشی ادامه روابط خانوادگی را به هم می ریخت. این گونه شواهد حاصل اتهامات ناشی از نفرت و دشمنی یکی دو نویسنده مشهور است که دیگران به اعتبار آنها و یا به رقابت با آنها گفته هایشان را تکرار کرده اند. مثلا نویسنده ای که در روم و یا مصر می زیسته و از اخلاق و رسوم ایرانیان معاصرش کوچکترین اطلاعی نداشته، سخن مورخی متقدم را حجت می دانسته است و چون زیاد رسم نبوده نام مآخذ خود را ببرند، چنان می نموده است که گفته تکراری او به واقع سخن بکر و تازه و به عبارت دیگر سند مضاعف است.
    دسته دوم از شواهد- چه بیگانه و چه ایرانی- مبتنی بر تعبیر چند اصطلاح ایرانی اند که درست شناخته نشده اند و ما در زیر نمونه هایی از آنها را ارائه می دهیم.
    دسته سوم از شواهد دروغ پردازی است و ما نمونه های آن را هم خواهیم آورد. اما یک دسته معدود، گواه ازدواجهای با محارم است که به واقع رخ داده است، و در آن موارد هم خواهیم دید که هیچ وجهه خاص ایرانیت در آنها نیست بلکه رسمی است بسیار کم سابقه که حالت بدعتِ آن بر رسمیت آن می چربد.
    . ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است
    این مطلب از سه دلیل واضح می شود:
    اولا تاریخ واقعی ایران چنین رسمی را ناروا می دانسته است؛ دوم در چند جا که به صراحت روا بودن آن توصیه شده است، پیداست که آشکارا علیه خواست مردم فتوا داده شده است، و سوم خود واژه حقوقی و رسمی که برای این کار به کار بـرده شده است، یعنی خوئیت ودثه (خوئیتوک دس) [زناشویی در خود دوده] یا [زناشویی میان خویشاوندان] معنی می دهد، همچنانکه در میان بسیاری از جهانیان هم مرسوم و ستوده است.
    شکی نیست که نخستین شاهد تاریخی این چنین ازدواجی، به زنی گرفتن کمبوجیه هخامنشی هر دو خواهرش راست. هر کسی داستان این ازدواج را به دقت بخواند یقین می آورد که خود کمبوجیه آغاز کننده این رسم بوده است و ایرانیان با آن به کلی بیگانه بوده اند و اگر هم کسی دیگر این کار را کرده است، به تقلید از کمبوجیه بوده است. داستان کمبوجیه به نقل از هرودت یونانی که دو نسل بعد از او می زیست، بدین گونه است (هرودت، تاریخ، کتاب سوم، بند۳۱ و بعد. تفسیر آن در شهبازی، کورش بزرگ، ص۴۱۲ تا ۴۱۴) :
    پس از کورش بزرگ پسر بزرگ او کمبوجیه به پادشاهی نشست. وی مردی بود خودسر و کینه جو و بسیار سنگدل. اول کاری که کرد این بود که تنها برادر خود بردیه (برزو) را که جوانی دلاور و ستوده بود پنهانی کشت تا مبادا روزی بر او بشورد و پادشاهی را از او بگیرد، بعد هم به خواهر خود هئوتسا دل باخت و بر آن شد که او را به همسری بگیرد. [یک چنین زناشویی برای آزادگان ایرانی پیشینه نداشت]. [کمبوجیه ناچار شد قانون پارسی را بشکند تا بر خواست خود دست یابد]. (لازم است که خوانندگان به این دو جمله دقت کنند). یکی از وظایف پادشاه ایران این بود که در کارهای مهم با [داوران شاهی] و [نژادگان ایرانی] رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. [داوران شاهی] هفت تن از آزادگان بودند که برای مشورت دادن به شاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار برگزیده می شدند و تا هنگامی که گناهی از آنان سر نزده بود جاه و ارجشان به جای می ماند. کمبوجیه که از دل باختن به خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت [داوران شاهی] را گفت تا نگاه کنند و ببینند که آیا قانونی هست که زناشویی برادری را با خواهر خود روا داند یا نه. داوران که مردانی پاک و ناموس خواه بودند ولی از زود خشمی و تندخویی کمبوجیه آگاهی داشتند خواستند بی آنکه قانون پارسی را به دروغ بیالایند خود را از خشم کمبوجیه دور دارند.
    پس بدو چنین گفتند: [قانونهای ایرانی را نیک نگریستیم، هیچ قانونی نیست که زناشویی برادری را با خواهرش روا داند، لیکن قانونی هست که گوید شاه ایرانی در انجام دادن هر چه دلپذیرش آید آزاد است]. چنین بود پاسخ خردمندان و قضات شاهی. و کمبوجیه بی درنگ هئوتسا را به زنی گرفت، اما چندی بعد دومین خواهر خود را که [ نامش رئوخشنه، روشنک بود ] هم به همسری در پذیرفت و بدینسان راه را برای خودسران بعدی تاریخ باز کرد، و همین که این رسم زشتی خود را نزد کسانی مثل او از دست داد، تکرارش بی مانع شد ولی همه آنان فراموش کردند که [هیچ قانون ایرانی] که چنان ازدواجهایی را روا داند، وجود نداشت، و کمبوجیه، که فرهنگ عیلامی گرفته بود، نیز به پیروی از رسمی عیلامی چنین [بدعتی] را گذاشت (برای تقلید کمبوجیه از عادات عیلامیان رک. مقاله اپنهایم، Oppenheim، ص۵۵۷ و ۵۵۸ ، که بر سندی بابلی متکی است که به موجب آن کمبوجیه در معبد نبوی بابل، با لباس عیلامی ظاهر شد و مایه نگرانی و دلچرکی بابلیان گردید. از تاریخ عیلام می دانیم که یکی از ملکه های آنجا با دو برادر خود ازدواج کرد: هینتس، جهان از یاد رفته عیلام، ص۹۱).
    کسی که تاریخ ایران را به دقت می خواند به مطالب دیگری بر می خورد که نتیجه بالا را تایید می کند. بیش از یکصد و بیست نویسنده یونانی و رومی و سریانی و یهودی و ارمنی همزمان هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده اند، و از میان آنان چند نفر آداب و رسوم و قوانین ایرانی را به خوبی می شناخته و توصیف کرده اند. این چند نفر عبارتند از هرودت، گزنفن، افلاطون، ارسطو، استرابن، آمیانوس مارسلینوس، پروکوپیوس، نیتوفیلاکتوس، و از میان یهودیان اِستِر و نِحمیا؛ ولی هیچ کدام از آنان نگفته اند که ازدواج با محارم در ایران رسم بوده است (هرودت فقط از داستان کمبوجیه و آن هم به صورتی که دیدیم یاد می کند). اگر چنان رسمی در ایران [شایع] بود، محال بود این نویسندگان از آن بی اطلاع بوده باشند.
    از اینها قاطعتر، وضعیت متون زرتشتی است. در گاتاها و اوستای اصیل که اصلا یادی از خوئیت ودثه نیست. در اوستای متأخر و کتب و روایات بعدی هم تا برسیم به آخر دوره ساسانی، هیچ خبری از این که خوئیت ودثه به معنی ازدواج با محارم بوده باشد نمی بینیم. فقط در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی شواهد انکار ناپذیر داریم که عده ای چنان ازدواجهایی را ستوده می دانسته اند و عده ای بسیار نکوهیده. وقتی لابه لای روایات دقت می کنیم خوب می بینیم که آن گروه که [خوئیت ودثه] را به معنی [ازدواج با محارم] گرفته اند معدودی روحانی بوده اند که می ترسیدند زرتشتیان با ازدواج با خارجیان به نابودی بگرایند. در آخر دوره ساسانی در نقاطی از ایران مسیحیت و مانویت به قدری رایج شده بود که جامعه های کوچک زرتشتی در جایهای دور افتاده در معرض اضمحلال بودند و خطر ازدواج با بیگانه به اندازه ای موبدان را ترسانیده بود که در آن دوره معنی [ازدواج با محارم] را برای خوئیت ودثه تراشیدند و آن را بر ازدواجهای خیالی اهورمزدا با اسپندارمذ و مشی یه با خواهرش و جز ان استوار کرده اند. وقتی هم اسلام در رسید موضوع حادتر شد و [نگهداری خون و تخمه و نژاد] بر همه چیز برتری گرفت و موبدانی چند به رغم اعتراض شدید مردم (چنان که در شواهد بالا دیدیم) [ازدواج با محارم] را توصیه ای الهی قلمداد کردند تا از نابود شدن گروههای کوچک زرتشتی در اینجا و آنجا جلوگیری کنند (به همین دلیل است که جمله: من به دین مزداپرستی سوگند پیروی می خورم، که حملات را باز می دارد، که اسلحه را بیکار می دارد، که خوئیت ودثه را بر پا می دارد، در سوگند تعهد دینی [ فرورانی ] زرتشتی [ برای آن رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، ج۱، ص ۲۵۳ و ۲۵۴] بدین صورت دستخورده می نماید و ظاهرا جمله [ که خوئیت ودثه را بر پا می دارد ] اضافی است [ بسنجید با داوری بویس، همان منبع، ص ۲۵۴، یادداشت ۲۴).
    هر کس اعتراضهای مندرج در دینکرد و روایات را از میان [توصیه ها] بیرون بکشد (کاری که ما با درشت نشان دادن آنها کردیم) به خوبی در می یابد که موبدان معدودی که قصد الهی کردن آن گونه ازدواجها را داشتند، به جایی نرسیدند و با خشم و نفرت زرتشتیان روبرو شدند. واضح است که اگر آن رسم به رضایت مردم روا می بود دیگر لزومی نداشت آن همه دفتر و دستک دینی و فرضیات آسمانی برایش درست کنند تا برای مردم پذیرفتنی شود. خود همان توضیحات، نشان نپذیرفتن و رواج نداشتن چنان ازدواجهایی است (چنین است داوری وست، متون پهلوی، ج ۲، ص۴۲۷ تا ۴۳۰ و گرای، مقاله زناشویی، ص ۴۵۹).
    اکنون اگر به چند مورد از ازدواج با محارم در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی بنگریم، مردود بودن آنها در نظر مردم روشن می شود. پیشتر بدعت کمبوجیه را شرح دادیم. اکنون بنگرید که پلوتارک (به نقل از کتزیاس) می گوید مادر اردشیر دوم او را واداشت با استاتیرا دختر خود جفت آید و [به قانون و عقاید یونانیان اعتنایی نداشته باشد]، قانون و عقاید یونانی در اینجا اصلا موردی ندارد یعنی پروشات اصلا لازم نبوده است خاطرِ پسرش را از [عقاید و قوانین یونان] آسوده کند. نه یونان در کار اردشیر نفوذی داشت و نه یونانیان زیردست اردشیر بودند که خاطر ایشان را نگه دارد و [کار مردم ناپسند] خود را برایشان توضیح دهد. آنچه در مأخذ پلوتارک آمده بوده است [عقاید و قوانین] بوده است و بس. یعنی مادر اردشیر به او می گوید: [تو شاهی، هر چه می خواهی بکن. دختر خود را هم به زنی بگیر، و به عقاید و قوانین اعتنایی نداشته باش.] این [عقاید و قوانین] عقاید و قوانین ایرانیان بوده است که پروشات هم مثل کمبوجیه می خواهد نادیده بگیرد، و این خود دلیل بزرگی است بر اینکه عقاید و قوانین ایرانی مخالف چنان ازدواجهایی بوده است. در تایید این استنتاج یاد آور می شویم که آگاثیاس هم از تنفر اردشیر دوم از رابـ ـطه ای این چنانی گواهی می دهد (تاریخ، کتاب دوم، بند ۲۳).
    یکی دیگر از دلایلی که ثابت می کند چنان ازدواجهایی دور از عرف و [قوانین] ایران بوده است. اظهار صریح دینکرد سوم است که اعتراف می کند: [قانون در مورد آن رسم بعد ها گفته است: آن را به کار نگیرید!] اگر چنین چیزی در قانون ایرانی نبود، لازم نمی شد برای به کار گرفتن عمل مخالفش آن همه دلیل و برهان بتراشند. پس بدین نتیجه می رسیم که حتی در اوج زمانی که مسئله ازدواج با محارم را عده معدودی تجویز می کرده اند، عده زیادتری فریاد می کشیده اند که:
    [زرتشت به اهورمزدا چنین گفت: به نظر من این کاری است ناخوب که می کنند، و برای من جای شک فراوان است که بایستی خوئیتوک دس کنم چنانکه گفتی در میان انسانها کاملا رایج است].
    تناقض چنین اعتراض واضحی با گفتارهای چند عالم زرتشتی هوادار ازدواج با محارم این اندیشه را پیش می آورد که چون این گونه ازدواجها اصلا در قانون و عرف زرتشتی سابقه نداشته است، چند مانوی و مزدکی جان به در بـرده که خود را در زمره موبدان زرتشتی در آورده بوده اند (همچنانکه در دوره اسلامی در میان جاعلان حدیث و روایات کسانی بودند که برای خراب کردن ایمان مردم به عنوان راوی و محدث افسانه هایی می بافتند که مستند نبود. توجه شود که مزدک خود را [ موبد موبدان ] و زنده کننده آیین زرتشت می دانسته است: نظام الملک، سیرالملوک، طبع ه . دارک، تهران، ۱۳۴۶، ص۲۵۷ و ۲۵۸)، (می دانیم که زندیقان ادعا می کرده اندکه می خواهند دین مزدایی را به حالت پاک اولیه اش برگردانند!) (به همین دلیل است که مانی و مزدکیان را [ زندیق ] یعنی [ مُفَسر، خودسر دینی ] می خوانده اند) و قوانین تباه و فساد آور خود را در قالب تعبیر و تفسیر دینی (زند) به خورد جامعۀ آخر دوره ساسانی داده اند (باری دیگر تاکید کنیم که کلیه شواهد صریح ایرانی، از دوره آخر ساسانی به بعد مانده است) همراه با عده دیگری که آنها هم از اضمحلال جوامع دور افتاده و کوچک زرتشتی در میان مسیحیان و بعد مسلمانان در بیم افتاده بودند، بدان عقاید تن در داده اند و از قول اهورمزدا ساخته اند که: [شما نیز می بایست آن را [ ازدواج با محارم را ] انجام دهید! زیرا اگر چه مردمان از چنان رسمی روی گردانیده اند، شما نمی بایست روی بگردانید!].
    پیشتر اشاره کردیم که از پانزده مورد تاریخی که در سرتاسر فقط تاریخ ایران از ازدواج با محارم سراغ داده اند چند تا دروغ محض است و فقط چند فقره است که آنها را می توان پذیرفت اما نه به مثابه نمونه مرسوم بلکه به عنوان نمونه های نامرسوم و غیر طبیعی، که مثالهای آن در میان همه ملل دیده می شود و از آنها یاد خواهیم کرد. در اینجا می خواهیم دو نمونه از این دروغ پردازیها را باز نماییم. نمونه اعلای این خیال بافیها در یک روایت مسیحی درباره یزدگرد دوم آمده است و آن بدین قرار است که وی در هشتمین سال پادشاهی خود [دختر خود را که به همسری گرفته بود بکشت.] (هفمان، ص ۵۰). مورخان جدید هم این روایت را به عنوان حقیقت می پذیرند (مثلا کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۰۷). اکنون بیاییم و آن را بررسی کنیم:
    یزدگرد دوم پسر بهرام پنجم یا بهرام گور بود، و بهرام گور در آغاز هشتمین سال پادشاهی پدرش زاده شد (شاهنامه، ج۷، ص۲۶۶، بیت ۳۰ و بعد، درباره یزدگرد می آورد:
    زشاهیش بگذشت چون هفت سال همه موبدان زو به رنج و وبال
    سر سال هشتم مه فرودین که پیدا کند در جهان هوردین
    یکی کودک آمدش هرمزد روز به نیک اختر و فال گیتی فروز
    هم آنگه پدر کرد بهرام نام از آن کودک خرد شد شادکام)،
    یعنی در سال ۴۰۷ م، و به هنگام به تخت نشستن در بهار ۴۲۱ م چهارده ساله بود (نولدکه- طبری، ص ۸۵، یادداشت ۴)، و نیز به هنگام مرگ در ۴۳۹ یعنی در سال هیجدهم از پادشاهی خود سی و دو ساله بود (همان منبع، ص۴۲۳). پس تاریخ زادن یزدگرد دوم را زودتر از هفده سالگی پدرش، یعنی (۴۰۷+۱۷) ۴۲۴م نمی توان گرفت. بنابراین وقتی یزدگرد دوم به پادشاهی رسید حداکثر (۴۲۴- ۴۳۹)پانزده ساله بود و در سال هشتم از پادشاهی خود حداکثر بیست و سه سال داشت. پس چگونه می توانست در آن موقع دختر خود را به همسری گرفته بوده باشد و بعد هم از او زده شده باشد به طوری که او را بکشد؟ این خیالبافی محض است.
    نمونه دیگری از این نوع دروغ پردازیها داستان ازدواج کواذ (قباد) است با دختر خود. تئوفانس بیزانسی می گوید که کاوس پسر کواذ و برادر بزرگ انوشه روان از ازدواج کواذ و دخترش سامبیکه به وجود آمده بود (به نقل مارکوارت از وی، ایرانشهر، ص۱۳۱ و ۱۳۲، یادداشت ۶). اما مارکوارت ثابت کرده است که چنین امری از نظر زمان بندی تاریخی درست نیست. از سوی دیگر طبری گفته است کواذ را خواهرش، از زندان فراری داد (طبری، تاریخ، ج۱، ص۸۸۷)، ولی پروکوپیوس بیزانسی می گوید این کار را همسر کواذ کرد (تاریخ جنگ ایران، ج۱، بند ۶) و مورخ جدید با سر هم کردن اینها می گوید کواذ را خواهرش، که همسرش بود، فراری داد! (مارکوارت، همانجا. کریستن سن، ص۳۷۸).
    ۲٫ [ازدواج با محارم] به ندرت در همه جا روی داده است
    نمی توان انکار کرد که ازدواج کمبوجیه با خواهرانش اتفاق افتاده، اگر چه بر خلاف قانون ایرانی بوده است. باز نمی توان انکار کرد که کتب متأخر زرتشتی بر چنان ازدواجهایی صحه گذاشته اند گو اینکه درست بر خلاف رسم جامعه توصیه می کرده اند. به عبارت دیگر، [ازدواج با محارم] به طور بسیار محدود در تاریخ ایران اتفاق افتاده است ولی تاریخ ایران خیلی چیزهای دیگر هم دیده است که نه ربطی به قوانین ایرانی داشته است و نه ربطی به عرف زرتشتی. چنانکه نشان خواهیم داد تعدادی از این ازدواجها بر مبنای تعبیر غلط چند واژه اساسی حقوقی اتفاق افتاده اند و در این موارد گاهی خودخواهی وبی اعتنایی فرمانروایان به عرف هم مؤثر بوده است. نمونه ای از این کارها ازدواج موزای رومی با پسر کوچکش فرهادک است که در خردسالیِ او انجام شده، چون موزا، کنیزی رومی، به هـ*ـوس تاج و تختِ فرهاد چهارم افتاد و شوهر را کشت، و به بهانه این که پادشاهی میراث پسرش است، تخت و تاج او را گرفت و برای این که او را در چنگ خود نگه دارد با او پیوند زناشویی بست (رک. پانوشت پیشین، ژوزفوس می گوید این کار خشم نجبای پارتی را به دنبال داشت). آیا این رابـ ـطه سیـاس*ـی کاری به قوانین ایرانی داشت؟ کمی بعد از این واقعه، امپراتور روم کلودیوس یکم شبی را در بستر خواهرزاده خود به سر برد و فردایش مجلس سنای روم را مجبور کرد ازدواج آن دو را به رسمیت بشناسد! (رک. ویدنمان، Wiednemann، ص۲۴۰) از روی این یک نمونه هوسبازی می توان دید که امپراتوری رومی [ازدواج با محارم] را با یک فرمان رواج می توانست داد.
    در تاریخ یونان می خوانیم که خدای خدایان زئوس با خواهرش هرا ازدواج کرد (ایلیاد هومر، سرود هفدهم، سطر۱۲۸ و بعد)، و یا این که اِلکی نوس با خواهر (ادیسه هومر، سرود هفتم، سطر۵۴) و به روایتی با برادرزاده (همان کتاب، سرود هفتم، سطر۶۰) خود پیوند زناشویی بست و دیومِدِس با خاله خود همسری کرد (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹). در اولین اسفار تورات به موارد متعدد از ازدواج با محارم بر می خوریم بی آنکه کوچکترین اشاره ای به ناباب بودن آن شده باشد. مثلا در سفر آفرینش به غیر از فرزندان آدم و حوا که با جفت آمدن مردمان زمین را درست کردند، می خوانیم که ابراهیم با ناخواهریش سارا زناشویی کرد (سوره ۲۰، آیه ۱۲)؛ نوح دختر برادر خود را به زنی گرفت (سوره ۲۹، آیه ۱۹ و بعد) عمران با عمه اش زناشویی کرد و موسی و هارون را یافت (سِفرِ خروج، سوره ۶، آیه ۲۰). فقط در دوره های بعدی است که ازدواج با محارم محدود شده است (لاویان، سوره ۱۸) و این محدودیت همانند محدودیت مسیحی است و البته در اسلام نیز کاملا مشخص است (رک. فولی، زناشویی: در مسیحیت، دائره المعارف هیستینگز، ج ۸، ص۳۳۳ تا ۳۴۳). ازدواج با محارم در میان ملل باستانی دیگر هم یافت می شود. در میان خاندانهای شاهی مقدونیه و اپیروسی (بالکانی) نشان آن یافت شده است (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۵۹۹ و ۶۰۰). در میان مصریان قدیم ازدواج خواهر و برادر رواج داشت و تا دوره مسیحیت ادامه یافت (برای زناشویی خواهر و برادر و محارمان دیگر در مصر قدیم و بطالسه رک. دیودور، کتاب یکم، بند ۲۷، فقره ۱؛ [کرنی cerny و میدل تن middleton ]). پادشاهان یونانی مصر به خصوص این گونه ازدواجها را مقدس می شمردند. در میان عیلامیان و نجبای لیسیه (در جنوب غربی آسیای صغیر) هم چنان پیوندهایی قانونی بود (برایعیلامیان رک. بالاتر، پانوشت، برای لیسیان رک. بویس، تاریخ دین زرتشتی، روم، ص۷۶). در بین النهرین در میان خانواده های بلند پایه عرب پالمیر هم چنین بود (مثلا بر روی سکه های مالیخوس [ مالک ] دوم که ملکه گملیت [ جمیله ] را [ خواهر ] خود خوانده است). و کتیبه های یونانی از سده نخستین میلادی از شهر دورا اروپوس در سوریه ثابت می کند که آنجا هم ازدواج میان خواهر و برادر رواج داشت (اسپونر، خویشاوندی و زناشویی ایرانی، ص۵۴ با مآخذ). در میان بریتانیاییهای باستان، زن متاع مشترک میان مردان بود (دشن گیمن، ص۲۰۷). به گفته استرابن و ارمیا زنـ*ـا با محارم و با زن دیگران در میان کلتهای ایرلند شیوع داشت (به نقل از شرادر- نهرینگ، ص۶۰۰). حتی لوگائید پادشاه ایرلند مادر خود را به زنی گرفت (دشن گیمن، ص۲۰۷ و بعد). در میان ایرلندیهای قدیم یکی از پادشاهان لَینستِر دو خواهر خود را به زنی داشت (همان منبع، ص۲۰۸). در میان بالتهای کهن ازدواج با محارم را حدی نبود (شرادر- نهرینگ، ج۲، ص۶۰۰). و لیتوانیهای باستان نیز با نامادری خود پیوند زناشویی می توانستند بست (همانجا).
    بنا بر این [ازدواج با محارم] خاص قوم خاصی نیست. همه جا نمونه هایی داشته است، اما از گواهی هرودت بر می آید که در ایران باستان این رسم رایج نبوده است و کمبوجیه به رغم قوانین ایرانی آن را انجام داده است. پس از او هم عده ای بدان دست زده اند اما هیچ کدام به تایید قوانین نبوده است و خودکامگی بوده است و بس. برای این که کسی نگوید این نظریه محتمل نیست مثالی واضح از تاریخ روم شرقی می آورم. در سده هفتم میلادی، خسروپرویز امپراتوری روم شرقی را چنان شکست داد که نزدیک بود به زانو درآید. در آن موقع خطیر هرقل قدرت را به دست گرفت و با کمک اربـاب کلیسا اعلام جهاد علیه ایرانیان داد و آنان را پس از نبردهای سنگین در هم شکست. این هرقل از [مقدسترین] و [محترمترین] امپراتوران مسیحی به شمار رفته است و هر وقت از او سخن به میان می آید، دین داری و خدمت او به عالم مسیحیت هم یاد می گردد. اما همین امپراتور [نجات دهنده عالم مسیحیت] و [بازگرداننده دار جانبخش عیسی به اورشلیم] ازدواجی کرد که جهان مسیحیت را به حیرت واداشت. به گفته نیکه فوروس (Nikephoros) بطریق بزرگ قسطنطنیه، که صد و بیست سالی پس از هرقل می زیست امپراتور [کاری غیرقانونی کرد که در سنت رومی (مسیحی) غدغن است زیرا با خواهرزاده خود مارتینا پیمان زناشویی بست؛ و وی دختر خواهر خود او، ماریا نام، بود. هرقل از او دو پسر به نامهای فلاویوس و تئودوزیوس پیدا کرد]. نیکه فوروس می گوید همه حتی هواداران هرقل بر او سخت خرده گرفتند و بطریق اعظم او را در نامه ای نکوهش کرد اما وی اعتنایی نکرد (رک. Nikephoros,Short History,tr.C.Mango,Washington,D.C.,1990,pp.53-54). این چنین، خودکامگان روزگار قوانین و عرف را زیر پای می گذارده اند، و کار آنان را به مثابه قانون دانستن و به حساب قوانین حاکم بر اعمال مردم یک کشور دانستن اصلا درست نیست بلکه زناشویی کمبوجیه و کلودیوس و هرقل و امثالهم را باید [خارق العاده] دانست.
    ۳٫ تعابیر غلط که مایه اشتباه نویسندگان گشته است
    با اینکه این همه شواهد کتبی برای ازدواج با محارم در ایران داریم نمونه های واقعی آن چنان محدود است که باید دلیلی برای این خیالبافی نویسندگان پیدا کنیم. یعنی باید پی ببریم که چرا نویسندگان این سان به وفور چنین نسبتی به ایرانیان داده اند در حالی که تعداد واقعی چنان پیوندهایی ناچیز بوده است. به نظر ما سه دلیل برای چنان اشتباهاتی وجود داشته است. یکی شیوع چنان ازدواجهایی در میان ملل دیگر، که باعث می شده است نسبت دادن آن به ایرانیان خارق العاده به نظر نیاید. دوم واقع شدن ازدواج کمبوجیه با خواهرانش که نمونه و سرمشق به دست نویسندگان داده است تا هر گردن فراز تاریخی را که بخواهند با چنان کاری ارتباط دهند و تعجبی هم به بار نیاورد. سوم تعابیر غلطی که چهار اصطلاح حقوقی و اجتماعی پیش آورده است و این اصطلاحات [خویشاوند] و [دختر] و [برادر] و [خواهر] ند که ما یکی یکی آنها را شرح خواهیم داد.
    برای توضیح مورد سوم باید مقدمه ای در تحول بعضی از واژه ها و اصطلاحات مرسوم بیاوریم تا با قیاس با اصطلاح خوئیتوک دس مشخص کنیم که به معنی ظاهری اعتمادی نیست. در حقیقت یکی از دشواریهای تاریخ باستان تکیه پژوهندگان بر تعابیر عادی و تحت اللفظی واژه های کلیدی است، زیرا واژه ها هم، همانند مردمان، زاده می شوند و تحول می یابند و گروهی از آنان هم می میرند. اگر کسی امروز معنی اصلی [دهقان] را بداند که روزی به خداوند و صاحب ده و یا حتی نجیب زاده فرهیخته اطلاق می شده است (مینوی، دهقانان، مجله سیمرغ، سال یکم، ۱۳۵۲، ص۸ تا ۱۳)، در به کار بردن آن برای کشاورز ساده بی زمین و یا کارگر مزرعه تردید خواهد کرد. همچنین اگر در متنی از هزار سال پیش لشکری را [زره پوش] خوانده باشند، معنی آن با لشکر زره پوشِ امروزی بسیار تفاوت دارد. آن روز با زره و کلاهخود و سپر به جنگ می رفتند و امروز با تانک و توپ و موشک و نقاب ضد گاز. نمونه دیگر واژه [یزدان] است که همه ما هزار سال است که در معنی [خدا] به کار می بریم اما اگر مته روی خشخاش بگذاریم می بینیم که معنی اصلی آن [خدایان] است، چه جمع ایزد با یَزَد می بوده است. باز هم دو نمونه می آوریم: از سده یازدهم عیسوی به بعد اروپاییان به سرداری رهبران و سربازان فرانکی (فرانسوی) به مشرق زمین حمله ور شدند و جنگهای صلیبی را راه انداختند و این آشنایی از همان زمان باعث شد که مشرقیان اروپاییان را [فرنگی] (فرانکی، فرانسوی) بخوانند و چون اروپا در غرب بود کم کم [فرنگی] به معنی غربی شد و امروز حتی امریکاییان را هم فرنگی می خوانیم. یا این که چون در زمان هخامنشیان پادشاهان ایران از [پارس] برخاستند، دولت آنها را [پارسی] و سرتا سر کشور بسیار پهناور آنان را – که شامل مردمان گوناگون با زبان و فرهنگ مختلف می شد- [فارس] و به یونانی [پرسیا] خواندند و دولتهای بعدی هم به همین نام مشهور شدند و کشور ایران در زبانهای سامی و غربی، پارس و فُرس و پرشیا و مانند آن خوانده شد که با داشتن ایالاتی چون خراسان و بلوچستان و قندهار و آذربایجان و کردستان و خوزستان، اصلا و ابدا با معنی کشور ایران سازگاری نداشت. پس اگر حالا کسی بگوید شاهنشاهی ساسانی یا پارسی شامل آن ممالک هم می شد، کسی که حدود فارس بعدی را می شناسد خیال می کند که آن حدود در زمانهای باستان خیلی بیشتر بوده است و مثلا سمرقند و گنجه و تیسفون هم جزو [فارس] بوده اند! چند نمونه دیگر هم بدهیم و برویم بر سر مطلب. در میان بسیاری از ملتها بـرده داری رواج داشته است. در ایران قدیم کسی که از دیگری فرمانبرداری می کرده با او پیمان می بسته و در بستن این پیمان لازم می آمده که آنان دست به کمر همدیگر بزنند و سوگند خورند و گاهی فرد والامقام کمربندی به فرد زیر دست می داده است. بدین ترتیب فرد زیردست [کمر بسته] و یا [بندی] فرد والامقام می شده است (رک. کتاب بسیار معروف ویدن گرن، ملوک الطوائفی در ایران باستان) و یونانیان و رومیان که معنی این عهد و پیمان را نمی دانسته اند، فرد زیر دست را [بنده] فرد والا مقام خوانده اند و برای ایرانیان باستان هم سازمان بـرده داری بزرگی دست و پا کرده اند. اما حقیقت این است که [بندۀ] کسی بودن یعنی [فرمانبرداری مبتنی بر عهد و پیمان با کسی داشتن]. وقتی داریوش در کتیبه بیستون گَئوبرَوَ (گاوباره) پدر زن خود را [بنده من] می خواند (داریوش بزرگ، کتیبه بیستون، متن فارسی باستان، ستون پنجم، سطرهای ۵ ، ۷، ۹ ، ترجمه آن در شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ص۵۴) مقصود او این نیست که گاوباره [بردۀ] اوست، بلکه می خواهد رابـ ـطه عهد و پیمان فرمانبرداری را مشخص کند. همین طور در زمان ما وقتی کسی به کسی می گوید: [بنده شمایم] و یا [بنده به شما گفتم] و یا [این بنده را معاف دارید]، به هیچ وجه نمی خواهد بگوید که وی غلام و بردۀ آن دیگری است. این مسئله در زبانهای دیگر هم نمونه های فراوان دارد که دو مورد را یاد می کنیم. حسن صباح بنیانگذار اسمعیلیان ایران با خوراندن حشیش به ماموران خود [بهشت] موعود را در نظر آنان مجسم می کرد و وادارشان می کرد برای رسیدن به آن به هر عملی دست زنند و عده ای از آنان را به کشتن مردان نامی ایران (من جمله خواجه نظام الملک طوسی) برانگیخت چنان که این ماموران حشیشی و دستگاه الموت به حشیشیون معروف گشتند و خود حشیشیون با [آدم کش] مترادف آمد و این کلمه به زبانهای غربی راه یافت و از آن جمله در انگلیسی اَسَسین (assassin) گشت. اما امروز یک فرد اسسین به معنی [حشیش کش] و [بنگی] نیست، به معنی قاتل است. یا [کوشک] در زبانهای ایرانی به معنی کاخ بارودار و یا خانه استوار باغ و باغچه دار بوده است و نمونه اعلای خانه های نجبا به شمار می رفته است ولی همین واژه از راه ترکی [کوسک] به اروپا رفته است و کیوسک (kiosk در انگلیسی) شده است به معنی دکه روزنامه فروشی یا تلفنخانه کوچک در راهها و غیره و جالب این که خود ما این معنی اخیر را از اروپاییان گدایی کرده ایم!
    این نمونه ها را برای این آوردیم تا نشان دهیم که ممکن است واژه ای در زبانی معنی دوپهلو و چند جنبه داشته باشد و بی دقتی در این زمینه نتیجه های بدی به بار آورد و مثلا ممکن است ما در تعارفات خود، خویش را [بردۀ] دیگری بخوانیم و یا فلان قاتل را [حشیشی] بدانیم و یا رئیس دولتی را در [کیوسک] جای دهیم و اربابی را [زارع] شماریم و یا سربازی را با زره و کلاهخود دوره مغول به جنگ توپ و تانک و موشک عراقیها فرستیم! نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است:
    خوئیت ودثه اوستایی و مشتقات پهلوی آن اصلا به معنی [زناشویی با خویشان]- در همان حدی که در ایران اسلامی هم رایج و ستوده است- می بوده است و هیچ کس هم به خواب نمی بیند که این گونه زناشویی پسرعمو و دخترعمو و دخترخاله و پسرخاله و دخترعمه و پسردایی و دختردایی و پسرعمه در میان مسلمانان را [ازدواج با محارم] بشمارد. از سوی دیگر هیچ کس در تعبیر پسرعمو و دختردایی یا پسرخالۀ خود به [خویشاوندان نزدیک] خود ابایی ندارد. پس حتی تعبیر [ازدواج با خویشاوندان نزدیک] هم معنی [ازدواج با محارم] را ندارد. از سوی دیگر هر ایرانی می داند که در تعارفات رسم است مردم همدیگر را عموزاده و دایی زاده و عمه زاده خطاب می کنند بدون این که هیچ رابـ ـطه خانوادگی مابین آنان باشد. خود من در کوچکی می دانستم که دو پسر عموی حقیقی بیشتر ندارم ولی در کوچه ما اقلا بیست نفر بودند که مرا [آمزا] (عموزاده) خطاب می کردند و من خود چندین [خواهر] و [برادر] دارم که رابـ ـطه خویشاوندی ما در این حد است که من از پستان مادر خدا بیامرز آنان که در خانه ما بزرگ شده بود، شیر خورده ام. بچه های این افراد مرا دایی و عمو خطاب می کنند و هیچ کس هم در این مسئله انکاری ندارد.
    اکنون با این مقدمه خواننده را با چهار واژه متحول شده آشنا می کنم. در ایران قدیم به خانواده های خویشاوندی که یک دودمان را تشکیل می دادند، ویث / ویس می گفتند، و برترین جوانان و دلاوران دودمان را [پسران دودمان] یعنی [ویس پوهر] لقب می دادند که آرامی آن بَربیتا می شود. بعد از آن که دودمانهایی از ایرانیان به پادشاهی رسیدند لقب [ویس پوهر] ویژه شاهزادگان درجه اول شد و [پُسی ویسپوهر] یعنی [شهزاده پسر] لقب ولیعهد مملکت شد (شهبازی، ولیعهد در دانشنامه ایرانی، ج۶، ص۴۳۰ با مراجع). حال اگر کسی بخواهد تمام این مراحل را در یک اصطلاح خشک معنی کند، [ویسپوهر] دوره تاریخی را هم به جای [شاهزاده] (مثلا در کتیبه های اوایل دوره ساسانی، ویسپوهران همواره به عنوان اعضای خاندان شاهی که فرمانروایی جایی را داشته اند آمده اند.) باید به [پسر قبیله] معنی کند! از سوی دیگر، هر گاه به یک خارجی می گفتند در میان خاندان شاهی ویسپوهری با [ویس دختی] ازدواج کرد، آن خارجیِ از تحولِ کلمه بی خبر، خیلی آسان می توانست ازدواج برادر و خواهری را پیش خود مجسم کند و بعد آن را گزارش کند و خواننده اش را به گمراهی کشد.
    لقب دیگری که بسیار اهمیت دارد [خویشان نزدیک] است که گاهی یونانیان برای پادشاهان ایران آورده اند و بر حسب مقام و موقعیت هم به معنی [خانواده اصلی] می توان گرفت، هم به معنی [قوم و خویشان] و هم به معنی [ایل و تبار]. مثلا وقتی دیودوروس صقلیه ای (کتاب هفدهم، فصل ۲۰، بند۲) می نویسد که [یک گروه از خویشاوندان نزدیک شاه، نخبه سوار نظام را تشکیل می دادند و [ در نبرد اربلا ] تعدادشان ده هزار نفر بود]، مسلم است که مقصود [ایل و تبار] است. وقتی یک جا می خوانیم که شاه با مادر و همسر و دو برادر خود بر سر سفره می نشست، (پلوتارک، اردشیر، بند پنجم، فقره ۵) ولی در جایی دیگر از مورخی دیگر می شنویم که همین اردشیر دوم، آنتیموس یونانی را [بر سفره خویشاوندان] نشاند (فایناس، به نقل از او در آتنه، کتاب دوم، فصل ۴۸، بند د) نمی توانیم نتیجه بگیریم که آنتیموس هم جزو بستگان نزدیک اردشیر بوده، بلکه حد تعارف را باید در نظر داشته باشیم. به همین جهت بارها می خوانیم که [پدر و مادر شاه] با همان اصطلاحی یاد می شوند که [خویشان نزدیک] و اگر دقت کنیم می بینیم وقتی مورخی نوشته است فلان پادشاه با دختر خود ازدواج کرد، اصل گزارش او به خوبی می توانسته است چیزی در حد این بوده باشد که [فلان پادشاه با فلانی که از بستگان نزدیکش بود و در خانه او بزرگ شده بود ازدواج کرد].
    واژه سوم که می خواهیم تعریف کنیم واژه [دختر] است که اصل آن به دُخثری بر می گردد که از آن در فارسی باستان دخسی (و در عیلامی دوکشیش) آمده است و در پهلوی کتیبه ای دُخش شده است و در پهلوی مانوی هم دخش. و در ارمنی دشخُی و در فارسی دخت / دختر، و همه جا معنی [شاهزاده خانم] داشته است (رک. توضیح مفصل و عالمانه بنونیست در القاب و عناوین خاص در ایران باستان، ص۴۳ تا ۵۰)، و بعدا به معنیهای دیگر، من جمله فرزند مؤنث آمده است (بسنجید با دوشیزه) ولی مفهوم اصلی آن هنوز در اصطلاح ما مانده است. مثلا وقتی [ایران دخت] یا [اعظم دخت] و یا حتی [دُخی] می گوییم، مقصودمان [شاهزاده خانم ایران] و یا [بانوی بزرگ] و یا [شاهدخت] است نه [دختر ایران] و یا [دختر بزرگ] و یا [دختر]. از همین معنیِ [بانو] (بعد ها در ترکی ومغولی [ بی بی ] و [ خاتون ] ، مثلا در بی بی شهربانو یا پُل خاتون، شده است) و [شاهزاده خانم] است، که لقب ایزد عفت و بارداری و آبها در ایران باستان یعنی اردویسور اناهیت هم [دختر] بوده است که در بسیاری از بناهای قدیمی (پل دختر، قلعه دختر…) می یابیم. به هر حال [دختر] فقط یکی از معانیِ مرسوم آن اصطلاح بوده است و پس به هیچ روی نمی توان گزارشی چون [داریوش سوم با دختر خود ازدواج کرد] را به معنی تحت اللفظی آن گرفت، بلکه بسیار محتمل است که اصل آن چنین می بوده است: داریوش سوم با [شاهزاده خانم فلانی] زناشویی کرد. از همه جالبتر واژه یونانی اَدِلفِه است که در دوره یونانگرایی رسم شده است و سلوکیان و اشکانیان در نوشته های رسمی خود [همسر] خود را به تعارف [همسر و خواهر] (ادلفه) می خوانده اند (رک. مینز، ص۳۹). به عبارت دیگر، در این دوره ها لقب ملکه ممالک ادلفه بوده است که [همسر و خواهر] شاه معنی می داده است، و این امر از نمونه های فراوانی که داریم بسیار آشکار است. مشهورترین نمونه آن کتبه های آنتیوخوس سوم سلوکی و زن او لائودیسه است. هر کسی چند کلمه از تاریخ بداند، می داند که لائودیسه همسر آنتیوخوس سوم دختر پادشاه ایرانی زادۀ پنتوس (در جنوب دریای سیاه) بود و پدر او مهرداد (یکم) نام داشت و هیچ پیوند نزدیکی او را با آنتیوخوس سوم، که پسر سلوکوس دوم بود، وصل نمی کرد (پلی بیوس، تاریخ، ج۵، فصل ۴۳، بندهای ۱ تا ۴، و زَی بِرت، ص ۶۰). مع هذا آنتیوخوس در کتیبه های خود این لائودیسه را [خواهر و همسر] خود خوانده است (شروین- وایت- کورت، ص۲۰۴) و لائودیسه هم در کتیبه ای آنتیوخوس را [برادر و همسر] خود نامیده (همان منبع، ص۱۲۷). این تعبیر یک تعارف بیش نیست و فقط و فقط جنبه تشریفاتی دارد یعنی در دربار سلوکی ملکه از امتیازات دختر شاه و امتیازات زن شاه برخوردار می شده است. با این مقدمات اکنون به یکی از موارد ازدواج برادر و خواهر اشاره می کنیم که در ایادگار زریران آمده است. از مدتها پیش دریافته اند که داستان گشتاسپ در شاهنامه مبتنی است بر حماسه پهلوی اشکانی (رک. مقدمه بیژن غیبی بر چاپ آن کتاب. به ادعای علی اکبر مظاهری [ خانواده ایرانی، ص۳۶۶] وی نخستین کسی بوده که بدین موضوع پی بـرده و آن را به مینورسکی گفته بوده است) (روایت فعلی آن به زبان فارسی میانه است). همچنانکه بالاتر دیدیم در ایادگار زریران، از زن گشتاسپ به عنوان [همسر و خواهر] او نام بـرده شده است (بالاتر، این موضوع در گشتاسپ نامه دقیقی مسکوت مانده است!) این وضع با توجه به اشکانی بودن زمان سرودن ایادگار زریران بسیار فهمیدنی است، چه در آن زمان اصطلاحات و زبان یونانی رایج بوده و اصطلاح یونانی [خواهر و همسر] برای [ملکه] رواج داشته است بدون این که ملکه یک پادشاه خواهر او هم بوده باشد. اما بعد که این اصطلاح فراموش شده، تعبیری چنان مهم از کتابی به نسبت مذهبی در میان مدعیان سواد داری و حامیان ادعایی سنن دینی رایج گشته است ولی معنی آن عوض شده و از آن همان تعبیر ظاهری خواهر بودنِ همسر را فهمیده اند. برای این است که در اوستا خواهر و برادر بودن گشتاسپ و هئوتسا یاد نشده است اما از دوره اشکانی به بعد این مسئله پیش آمده است (مولتون، دین زرتشتی اولیه، ص۲۰۶، متذکر شد که این رابـ ـطه در اوستا نیامده است و برداشت بارتولومه در مورد [ خواهر و زن بودن ] هئوتسا گشتاسپ درست نیست).
    برای اینکه بدانیم اصطلاحی چگونه ممکن است به تعبیر غلط بینجامد، یک مثال دیگر می آوریم و به موضوع خاتمه می دهیم: از همان زمان اشکانیان در میان دبیران رسم شده است که در خطابه های فرمانروایان عنوان مخاطب را [برادر] بگذارند، یعنی پادشاهی، پادشاهی دیگر را [برادر] می نامد (و این تعارف در زمان ساسانیان رسمیت گرفت و شاهان ساسانی و امپراتوران رومی یکدیگر را [ برادر] خطاب می کردند و حتی زنان آنان نیز یکدیگر را [ خواهر] می خواندند) (شهبازی، روابط ایران و بیزانس، در دانشنامه ایرانی، ص۴). و یا پادشاه کمسالتری را [فرزند] می نامیدند و یا فرمانروای کهنسالتری را [پدر] می گفتند. مشهورتر از همه موارد، آن است که والرشک پادشاه ایرانی ارمنستان [ یعنی تیرداد اشکانی ] در نامه ای به برادر خود بلاش یکم پادشاه اشکانی خود را [برادر و پسر] او می خواند، و البته که وی پسر بلاش نبوده است (موسی خورنی، تاریخ ارمنستان، کتاب یکم، فصل نهم). به همین دلیل است که خسروپرویز در نامه ای که به موریق (موریس) (Maurice) امپراتور روم نوشت و از او به سپاه یاری خواست، خود را [فرمانبردار و پسر] موریق خواند (تئوفیلاکت سیموکتا، تاریخ، فصل ۴، بند ۱۱، فقره ۱۱). و جستینیان (Justinian) امپراتور روم در نامه اش به خسرو انوشیروان او را [پدر] خود شمرد (مالالا، به نقل از وی در شهبازی، همان مقاله). این گونه تعارفات اگر جدی گرفته شوند معنای بسیار گمراه کننده ای به بار خواهند آورد (جالب اینجاست که خود خسرو انوشیروان در نامه ای امپراتور جستینیان را [ برادر ما ] خواند! رک. مناندر جاندار، تاریخ، قطعه ۶، [ ترجمه، ص۶۳ ].)، ولی چیز دیگری نیستند جز همان که امروز مرد محترم سالخورده ای در خطاب به دختری می گوید: [دخترم] و یا [خواهرم] بدون آن که رابـ ـطه ای میان آنان باشد. حالا اگر کسی بیاید و این چنین خطابی را تعبیر جدی کند همان کاری را کرده است که مورخان با ایرانیان زرتشتی کرده اند و نه تنها دختر خوانده ها و پذیرفته شدگان در خانواده را بلکه هر کسی را که به نحوی با تعاریف پدر و دختر و برادر و خواهر و جز آن خوانده شده به تهمت ازدواج با محارم گرفتار کرده اند. پس از این بحث هم نتیجه می گیریم که به صرف تعبیر اصطلاح خوئیتوک دس در چند کتاب متأخر زرتشتی و به صرف گواهیهای ناشی از تعابیر نادرست نمی توان روایی ازدواج در میان محارم را در ایران باستان پذیرفت. اگر دو چند موردی هم پیش آمده بود است، ناشی از خودکامگی و شکستن قوانین ایرانی بوده است و بس
    نویسنده : دکتر علیرضا شاهپور شهبازی (با اندکی تصحیح، بازنشر از اِنی کاظمی)
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    تیرگان
    هزاران سال پیش درایران زمین نیاکان ما آیین ها وجشنهای بسیار زیبایی برگزار می کردند که هرکدام ویژگیهای خود را دارا بود. برای نمونه هر روز از هر ماه نام ویژه خود را داشت مانند: اورمزد ، بهمن ، اردیبهشت ، شهریور و… که هرگاه نام این روزها با نام همان ماه برخورد می کرد آن روز را جشن می گرفتند، و بدین گونه هرماه یک جشن و هر هفته نیز جشن آدینه(جمعه) برگزار می شد. چرا که نیاکان ما شاد زیستن را راه خوشبختی می دانستند. همچنین جشنهای نوروز، مهرگان و سده از جشنهای بزرگ بوده که در اینجا نمی توان به آنها پرداخت.
    درایران باستان،هرماه سی روزه بود و در پایان اسفند ،پنج روز پایانی سال را پنجه برگزار میکردند، و بدین گونه هرسال سیسد (صد)و شست و پنج روز می شد. در گاه شمار کنونی پنج روز واپسین به ماه های دیگر داده شده و به همین شوند (دلیل) برخی از جشن ها در گاه شمار نوین جابجا شده اند، مانند جشن بهمنگان که در بیست و شش دی ماه، و جشن سپندارمذگان که در بیست و نهم بهمن ماه برگزار می شود.
    روز تیر از ماه تیر، سیزدهمین روز از تیر ماه باستانی ، ده تیر خورشیدی سیزدهمین روز در هرماه باستانی ایران تیر یا تشتر نام دارد و در باور ایرانیان امشاسپند ( فرشته ) تشتر به باریدن باران کمک می کند . در تیر ماه هنگامی که روز تیر فرا میرسد آن روز را جشن تیرگان می نامند . تیرگان یکی از جشنهای بزرگ ایران است وگفته می شود در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی ایران زمین، چون افراسیاب تورانی بر منوچهر پیروز شد و او را در طبرستان محاصره نمود هر دو سو به سازش درآمده و قرار بر آن شد برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود مردی از ایران ،از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کندوهر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد. آرش در میان ایرانیان بزرگترین کماندار بود و به نیروی بیمانندش تیر را دورتر از همه پرتاب میکرد. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. آنگاه آرش تیر و کمان برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد ، تیری به چله کمان نهاد و آن را رها کرد و خود بیجان بر زمین افتاد.
    این تیر در کنار رودخانه جیحون بر تنه درخت گردویی نشست و مرز ایران و توران مشخص شد.
    داستان دیگری که در باره جشن تیر گان آمده چنین است : در زمان ساسانیان و پادشاهی پیروز، هفت سال در ایران خشکسالی روی داد ودر چنین روزی مردم روی به بیابان آوردند و با نیایش خود از پروردگار آرزوی باریدن باران کردند و پس از آن بارش باران آغاز شد و به شادی آن در چنین روزی ایرانیان بر یکدیگر آب می پاشند که از آیین های این جشن است و به آب پاشان نامور (مشهور) است. از دیگر آیین های این جشن، ایرانیان شایسته می دانستند که خود را در آینه ببینند وبا گلاب چهره خود رابشویند ونقل ویژه این روز را بخورند که این آیین نیز بدست بانوان جوان ایرانی با پوشاک کهن ایرانی انجام می گیرد. از آیین های دیگر برگزاری جشن تیرگان بدین گونه است که در روز جشن، آب تنی نموده و آراسته در جشن شرکت می کنند . آنچه ویژگی این جشن است تار نازکی از ابریشم هفت رنگ به هم بافته شده است که تیرو باد نام دارد. ایرانیان این تار را در بامداد روز تیر به مچ دست خود می بندند و پس از ده روز در روزی که باد نام دارد آن بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد میسپارند تا آرزوها و خواستههایشان را به عنوان پیامرسان به همراه ببرد.
    فروردین: ۱ فروردین (نوروز)،۱۳ فروردین (جشن سیزده)، ۱۹ فروردین (فروردینگان).
    اردیبهشت: ۲ اردیبهشت ( اردیبهشگان).
    خورداد : ۴ خورداد ( خوردادگان).
    تیر : ۱۰ تیر (تیرگان ).
    امرداد : ۳ امرداد (امردادگان )، ۳۰ امرداد (شهریورگان).
    شهریور: ——-
    مهر :۱۰ مهر (مهرگان).
    آبان:۴ آبان (آبانگان).
    آذر: ۳ آذر (آذرگان)، ۲۵ آذر (دیگان)، ۳۰ آذر (جشن شب چله).
    دی: ۲ دی، ۹ دی، ۱۷ دی (دیگان) ، ۲۶ دی (بهمنگان ).
    بهمن: ۱۰ بهمن ( جشن سده) ، ۲۹ بهمن (اسفندگان ).
    اسفند: پنج روز پایانی ( پنجه) ، ۲۷ اسفند ( چهارشنبه سوری).
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    اردیبهشت گان


    اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه برابر با ۳ اردیبهشت در گاهشماری ایرانی
    اَردی بهشت از واژهی اوستایی «اَشه وَهیشته» و پهلوی «ارت وهیشت» به مانک بهترین راستی و نام یکی از امشاسپندان (جاودانان مقدس) گرفته شده است.
    ایرانیاندر این روز لباس سپید که نماد پاکی است بر تن میکنند و با سرهای پوشیده با کلاه یا روسری ِسپید ، به آدُریان (آتشکدهی اصلی هر شهر) میروند و نیایش اهورامزدا را به جا میآورند.
    اردی بهشت همچنین نگاهبان آتش است؛ چراکه آتش بهترین جلوهگاه راستی و پاکی به شمار میرفته است چنانکه همهی امشاسپندان دارای دو روی مینوی و زمینی هستند، این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهی پاکی و راستی و نظم و قانون اهورایی و در زمین نگاهبانی آتش بر عهدهی او گذاشته شده است.
    در بخشی از اوستا میبینیم که اهریمن با ظهور زرتشت میگریزد با فریادی این چنین که : زرتشت مرا بسوزانید با اشه وهیشته، و از زمین براند مرا (۱) که چون اهریمن نمایندهی بینظمی و آشوب و دروغ و ناپاکی است، با آتش راستی و پاکی و داد و قانون گریزان میگردد.
    برای همین است که «خلف تبریزی» در «برهان قاطع» میگوید : «این واژه به معنای آتش است».
    اما ابوریحان بیرونی معنی نزدیکتری به اصل را آورده است :
    «… و معنای این نام آن است : راستی بهتر است. برخی گفتهاند که منتهای خیر است و اردیبهشت ایزد یا ملک آتش و نور است و این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده که نیز علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر کند و محق را از مبطل به سوگندهایی که گفتهاند در اوستا مبین است تمیز دهد.»
    باز خلف تبریزی آورده است که : «در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن وبه جنگ و کارزار شدن، و معنی ترکیبی این لغت مانند بهشت باشد (این معنی درست نیست و مفهوم و واژه را در آغاز آورده است)، چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چوناین ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند.»
    وبه همین روی است که کوشیار گیلی در «زیج جامع» از آن با نام «گلستان جشن» یاد کرده است.
    مطالبی را که بیرونی راجع به اعمال اردیبهست ایزد راجع به درمان و درمانگری وتمیز میان راستی و دروغ و حق و باطل بدان اشاره کرده، در بخش یشتها در اردیبهشت یشت آمده است.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]همه چیز در دوره ی باستان ایران ![/h]
    فروردین گان

    می دانیم در آیین مزدیسنی وقتی نام ماه و روز با هم موافق می افتد آن روز را جشن می گیرند روز نوزدهم فروردین ماه که فروردین روز نام دارد از جمله آنست و آنرا جشن فروردینگان یا فروردگان می گویند یعنی هنگام جشن فروردین روز از فروردین ماه . این جشن نیز همانطور که از اسمش پیداست به فره وهر درگذشتگان پاک تعلق دارد و بیاد روان آنان می باشد.زرتشتیان عموما از بزرگ و کوچک در این روز به پرستشگاه می روند اوستا می خوانند و به عبادت خدا می پردازند و برای شادی روان درگذشتگان جهت ساختمان های همگانی و رفع احتیاج از نیازمندان با دادن پول یا مساعدت های دیگر اقدام لازم بعمل می آورند .
    نظیر این جشن در ادیان دیگر نیز وجود دارد و آنرا جشن اموات می گویند . در نزد هندوان ستایش نیاکان (pitara) شبیه فروردگان ایرانی می باشد.رمها نیز ارواح مردگان را باسم مانس پروردگارانی تصور کرده و فدیه تقدیم آنها می نمودند و عقیده داشتند روح پس از بخاک سپردن بدن بیک مقام بلند می رسد و هر چند آرامگاه آنان در زمین است ولی قادر است در روی زمین نفوذ و تسلطی داشته باشد .
    بواسطه فدیه و قربانی توجه او را از عالم زبرین بسوی خود می کشیدند .ماه فوریه در قبرستانها عیدی برای مردگان می گرفتند و نیاز می نمودند.در جشن فروردینگان پارسیان هند به آرامگاه می روند و در معبد آنجا چوب صندل بخور می دهند و موبدان باندر میوه و گل مراسم آفرینگان خواندن دعا بجا می آورند جشن فروردگان شبه است به عید (taussaint) نزد عیسویان کاتولیک که در اول ماه نوامبر عید اموات شمرده می شود و از درگذشتگان یاد نموده و مزار آنان را با گل می آرایند.زرتشتیان ایران در جشن فروردگان بآرامگاه درگذشتگان می روند و اوستا می خوانند و احسان و انفاق می کنند و بوهای خوش به آتش می نهند و هفت جور میوه خشک از قبیل خرما انجیر سنجد کشمش و غیره در اصطلاح لرک نام دارد تهیه می بینند و موبد بر آنها اوستا می خواند و پس از خواندن اوستا که در واقع تبرک می شود بین مردم تقسیم می کنند.علاوه بر لرک میزد نیز برای انجام مراسم آماده می شود میزد عبارت است از میوه های تر و خوراکی هایی است که برای تشریفات آفرینگان گذارده می شود .
    در این روز نان مقدس هم که درون نام دارد (در اوستا دره ئونه) می آورند و بمردم می دهند و علاوه بر این نان دیگری که از روغن کنجد درست می شود و نان گرد است و به سورک معروف است آماده می نمایند سورک مانند نان روغنی است که مسلمانان در جمعه آخر سال درست می کنند و مخصوصا در قبرستان می برند و بمردم می دهند .در این روز معمولا قسمتی از فروردین یشت و همچنین نمازهای دیگر را که به آفرینگان اردا فروش یا فروردینگان و آفرین بزرگان معروف است می سرایند . در اینجا لازم است یاد آور شویم موبدان و سایر زرتشتیان پیش از خواندن آفرینگان یا قسمتهای دیگر اوستا آداب طهارت بجا می آورند یعنی وضو می گیرند و دست و صورت می شویند که در پهلوی پادیاب گفته می شود
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    خردادگان

    جشن ها، یادگارهای درخشان پدران و مادران بیداردل ما هستند که در گذر تاریخ بسیاری از آنها به دلیل ویژگیهای زمان و تعصبات بسیار از بین رفته و هم اکنون از آنها نمونه هایی بسیار اندک در میان ایرانیان به چشم می خورد. با این حال این نمونه های اندک، نشانه هایی بس بزرگند از اندیشه بلند و طبع ظریف ایرانی که خداوند به این قوم ارزانی داشته و آیین زرتشتی با پیام ها و آموزش هایش آن را آشکار ساخته است.
    واژه جشن از کلمه یسنه اوستایی است با ریشه ای اوستایی به معنای ستایش کردن . بنابراین معنای واژه جشن، ستایش و پرستش است .
    :همانگونه که می دانید جشن های ایران باستان سه دسته اند :
    ۱)جشن های ماهیانه ۲) جشن های سالیانه ۳) جشن های متفرقه
    جشن خوردادگان یکی از جشن های ماهیانه ای است که در روز چهارم خورداد ماه برگزار می شود. از چگونگی برگزاری این جشن در دوران باستان آگاهی دقیقی در دست نیست؛ اما چون خورداد به معنای رسایی و تندرستی است و در جهان مادی نگهبان آب است می توان پنداشت که نیاکان ما در این روز به کنار چشمه ها ، رودها و یا دریاها رفته و به پرستش اهورامزدا می پرداخته اند .
    واژه اوستایی خورداد، هئوروتات است که در زبان سانسکریت در ودا بصورت سئوروتات آمده و به معنی رسایی و تندرستی است . اهورامزدا از سرچشمه بخشایندگی خویش این فروزه را به واسطه امشاسپند هئوروتات به آفریدگان خود بخشیده تا هر پدیده ای رسا گردد و رسایی و تندرستی نه تنها ویژه این جهان است ، بلکه رسایی مینوی و تندرستی روح و روان ، هدف والای جهانیان است .
    اهورامزدا می خواهد که همگان به یاری امشاسپند هئوروتات از این بخشایش مینوی و مهربانی حقیقی برخوردار گشته و هرکس بتواند با نیروی رسایی و پرورش و افزایش آن در وجود خویش، دارای مقام رسایی و کمال بی زوال گردد .
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    تقویم ایران باستان

    براساس گاه شمار ایران باستان هرسال به 12 ماه و هر ماه به سی روز که هرکدام دارای نامی است تقسیم می شود. 5روز اضافی نیز نامهای خاصی دارد. نام های سی روزهرماه ومعنی آن بشرح ذیل می باشد:


    1- اورمزد: ساده شده اهورا مزدا
    2- بهمن: اندیشه نیک
    3- اردیبهشت: بهترین راستی
    4- شهریور: شهریاری نیرومند
    5- سپندارمزد: فروتنی
    6- خورداد: تندستی
    7- امرداد: جاودانی
    8- دی بآذر: آفریدگار
    9- آذر: آتش
    10- آبان: آبها
    11- خور: خورشید
    12- ماه: ماه
    13- تیر: ستاره تیر، ستاره باران
    14- گوش: جهان، هستی
    15- دی بمهر: دوستی
    16- مهر: دوستی، پیمان
    17- سروش: فرمانبرداری
    18- رشن: دادگری
    19- فروردین: فروهر، نیروی پیشرفت
    20- ورهرام: پیروزی
    21- رام: رامش، شادمانی
    22- باد: باد
    23- دی بدین: آفریدگار
    24- دین: بینش درونی
    25- ارد: خوشبختی، دارایی و خواسته
    26- اشتاد: راستی
    27- آسمان: آسمان
    28- زامیاد زمین
    29- مانتره سپن:گفتار نیک
    30- انارام: فروغ و روشنایی بی پایان
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    آموزش و پرورش در ایران باستان



    ایرانیان از دورترین دوران ها برای آموزش و پرورش اهمیت بسیار قائل می شدند. خرد و دانش و ادب در نزد ایرانیان از پرارزش ترین صفت ها و خصوصیت های یک فرد به شمار می رفت. در کتاب های دینی و ادبی فلسفی مانند اوستا، گفتارهای فراوانی در مورد دانش و ادب آموزش یافت می شود و همین گفتارها که درازنای سده های دیگر در کتاب های مختلف به گونه های متفاوت تکرار شده نشان دهنده ی پیوستگی تاریخ و توجه ایرانیان به آموزش و پرورش و گرامی بودن مقام دانش و خرد و ادب در نزد آنان می باشد. آموزش و پرورش در ایران باستان این مفهوم را داشت که یک فرد می بایستی دانش اندوزی نماید و ادب را فراگیرد تا آن که صاحب صفات و کردار نیک گردد و بتواند برای اجتماع عضو مفیدی بشمار رود. این سنت بعدها نیز در دوره های اسلامی گرامی ماند و دستورات قرآن که ضمن آن مقام معلم و دانش گرامی شمرده شده بود، سرمشق مسلمانان و الهام بخش آنان قرار گرفت (فرشاد، ص353).

    با توجه به شواهد به جای مانده از دوران باستان می توان اذعان داشت که در ایران باستان عوامل اولیه ی تعلیم و تربیت عبارت از موارد زیر بودند :
    1- طبیعت و وضع جغرافیایی کشور.
    2- آرا و عقایدی که آریاییها با خود آورده بودند و زرتشت آنها را پیراسته و اصلاح کرده بود، به عبارتی نقش دین در روند آموزش.
    3- دولت و نقش ویژه ی آن در پرورش دادن متعلمین ( صدیق، ص52).

    طبیعت و وضع جغرافیایی به سبب این که ایران سرزمینی است تقریبا خشک و بیابانی و کوههای آن عمدتا برهنه از رستنیها است، لذا ضرورت حیات در چنین سرزمینی با توجه به کمبود منابع آب و غذا، سختکوشی و مدارا است. بنابراین مردمان ایران باستان مردمانی نیرومند، زحمتکش، قانع و سازگار بارآمدند. به واقع، طبیعت اینان را به آموختن چنین خصایصی وادار می ساخت. از سوی دیگر ایران در همسایگی آسیای مرکزی که محل اسکان طوایف و ایلات و عشایر چادرنشین و بیابانگردی که دارای فرزندان زیاد و وسایل معیشتی اندک بودند قرار داشت و ایرانیان پیوسته در حال ------ و مقاومت در برابر تهاجمات پیاپی اینان که برای تحصیل قوت و غذا به ایران هجوم می آوردند بودند و لذا مجبور به آموختن چگونگی مقاومت و فنون جنگی و دلیری گشتند. همچنین در مجاورت ایرانزمین در سمت مشرق دو کشور چین و هند و در سوی مغرب آسیای صغیر و یونان بودند و راه عمده ارتباطی شرق و غرب از ایران میگذشت و لذا ایرانیان آن زمان در طی قرون و اعصار از این موقعیت سود بـرده و از علم و ادب و تمدن و هنر خاور و باختر استفاده می کردند و ملل شرق و غرب را نیز از تمدن خویش بهرهمند میساختند.

    اما در باب دین به عنوان دیگر عامل مهم و فاکتور مؤثر در روند آموزش و پرورش باید اذعان داشت که دین زرتشت، که علیرغم حضور دگر ادیان در محدوده این مرز و بوم فراگیرترین ادیان بوده است، نقشی پررنگ را در این زمینه ایفا نموده است. با توجه به این که دین زرتشت برای دانش و خرد اهمیت بسیار قائل گشته است و مزداپرستان را به تعلیم و تربیت فراخوانده است و حتی فرشتهای به نام «چیستا» بر امر آموزش تعیین نموده بود ( وکیلیان، ص21).

    نمونههایی از اهمیت آموزش و تعلیم در دین زرتشتی به عنوان گواهی بر صدق ادعای فوق ذکر میگردد :

    در وندیداد آمده است که : «اگر شخص بیگانه یا همکیش یا برادر یا دوست برای تحصیل هنر نزد شما آمد او را بپذیرید و آن چه خواهد بدو بیاموزید» (صدیق، ص56؛ کشاورزی، ص21).

    و در دینکرد دیگر کتاب متعلق به زرتشتیان آمده است : «تربیت را باید مانند زندگانی مهم برشمرد و هرکس باید بوسیله پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند» (کشاورزی، ص81).

    و در پندنامه ی زرتشت آمده است : «به فرهنگ خواستاری کوشا باشید، چه فرهنگ تخم دانش و بَرَش خرد، و خرد رهبر هر دو جهان است» (صدیق، ص57).

    همچنین در وندیداد باز هم در این باب آمده است : «از سه راه به بهشت برین میتوان رسید، اول دستگیری نیازمندان و بینوایان، دوم یاری کردن در ازدواج بین دو نفر بینوا و سوم کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر که به نیروی دانش، شر و ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بربندد» (حکمت، ص95).

    با توجه به نمونههای فوق و دهها نمونهی دیگر، که مجالی برای بیان آنها نمی باشد، آیا نمیتوان اذعان داشت که دین زرتشت مشوق و ترغیب کننده یادگیری و آموختن بوده است ؟

    اما در مورد نقش دولت به عنوان سومین فاکتور مؤثر در امر آموزش، از زمانی که حکومت مادها در ایران تأسیس گردید و سپس شاهنشاهی ایران بنیاد گرفت و اقتدارات در یک جا تمرکز یافت، اداره کردن این کشور پهناور محتاج افرادی گردید که مورد اعتماد بوده و تکالیف خود را نیکو بشناسند و بدان عمل کنند. از این رو دولت به حکم ضرورت از اطفال شاهزادگان و بزرگان و نجبا و طبقات برجسته ی کشور، عدهای را برای انجام امور تربیت می نمود، به گونهای که حتی دولت افراد جامعه را به طور مستمر در کنترل داشت و تعلیم و تربیت به منزله ضرورتی اجتماعی در اختیار صاحبان قدرت بود (درانی، ص 25).

    اهداف آموزش و پرورش در ایران باستان :
    با توجه به مدارک و اسناد به جای مانده دوران باستان میتوان هدف کلی تعلیم و تربیت در ایران باستان را این دانست که کودک عضو مفیدی برای جامعه گردد ( الماسی، ص71؛ صدیق، ص 75).
    در تایید گفتار خویش به جملاتی از یسنا اشاره میگردد که در آن آمده است :
    «... ای اهورهمزدا به من فرزندی عطا فرما که از عهده ی انجام وظیفه نسبت به خانه ی من و شهر من و مملکت من برآمده و پادشاه دادگر مرا یاری کند» (حکمت، ص78؛ صدیق، ص 75).

    اما جزییات اهداف مهم آموزش و پرورش ایران پیش از اسلام را میتوان به صورت ذیل خلاصه نمود:
    1- هدف دینی و اخلاقی که تحت تعالیم زرتشت به شعار اندیشه ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک جامه ی عمل پوشانند.
    2- هدف نیرومندی و بهداشتی برای تندرستی و پاک تنی و راستی و جوانمردی، چنان که در دین زرتشت پاکیزگی تن برای هر زرتشتی از وظایف دینی است و ناپاکی تن و بیماری به اهریمن منسوب است.
    3- هدف جنگی و نظامی جهت نگهداری حدود مرز و بوم و حفظ آرامش و دفاع در برابر دشمنان.
    4- هدف اقتصادی به جهت تهیه ی نان و قوت مردم و رفاه و آسایش آنها و حفظ خانواده و توسعه ی صنعت و هنرها.
    5- هدف ----- به جهت روابط عمومی و امنیت و کشورداری و روابط خارجی (الماسی، ص 72؛ حکمت، ص63).

    سازمان آموزشی ایران باستان :
    در طی قرون و اعصار متمادی سازمان تعلیم و تربیت یکسان نبوده است و به فراخور زمان مکان های آموزشی اعصار باستان متفاوت بودهاند. اما در قسمت زیادی از این مدت خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری به پرورش اطفال و نوجوانان میپرداختند که البته در برخی قرون دبستان و دانشگاه نیز به آن افزوده شده است (صدیق، ص 59؛ الماسی، ص65).

    برنامهی آموزشی در ایران باستان :
    برنامهی تعلیم و تربیت در ایران باستان را میتوان شامل سه قسمت عمده دانست :
    1- پرورش دینی و اخلاقی.
    2- تربیت بدنی.
    3- تعلیم خواندن و نوشتن و حساب برای طبقات خاص (ضمیری، ص20؛ صدیق، ص62).

    پرورش دینی و اخلاقی : از آن جا که آموزشهای اولیه بیشتر جنبه دینی داشت، ادیان را میتوان نخستین پایگاه آموزش انسانی دانست که در زندگی روزمره نقش آموزش را با قدرت با زندگی فرهنگی مردم می آمیخته است (کشاورزی، ص10) و از آن جا که در اوستا فصل مخصوصی به تربیت کودک و معلم و روحانی اختصاص یافته بود و در پندنامه ی بزرگمهر نیز از اهمیت آموزش دینی سخن به میان آمده است و هرکسی را موظف میداند که یک سوم شبانه روز را صرف تربیت دینی نماید، می توان اذعان داشت که در واقع مهمترین و یا یکی از مهمترین قسمتهای برنامه آموزشی ایران باستان، پرورش دینی و اخلاقی بوده است (صدیق، ص64؛ وکیلیان، ص24) و این نوع آموزش به واقع رایجترین و همگانیترین نوع تعلیم به شمار میرفت که در خانه و آتشکده معمولا انجام میپذیرفت (وکیلیان، ص 24).

    تربیت بدنی و آموزش نظامی : یکی از مهمترین نوع تعالیم نوجوانان و جوانان را تشکیل میداده است و هدف آن دفاع از مرزها و لشکرکشی، پرورش روحیهی سلحشوری و جنگاوری و حفظ وحدت می بود. برای تربیت بدنی سوارکاری، تیراندازی، شکار، چوگان، ژوبین اندازی و شنا را میآموختند ( جهت اطلاع بیشتر در این باب رجوع کنید به صدیق، ص 72-66).

    خواندن و نوشتن و حساب کردن : که معمولا فقط به عده ی معدودی آموخته میشد. به مانند فرزندان بزرگان و موبدان که معمولا برای فرماندهی سپاه و حکمرانی و دادرسی و نگاهداری دفاتر دیوان و حساب و مالیات تربیت میشدند. در واقع میتوان اذعان داشت که این مرحله از آموزش فقط ویژه ی اشراف بوده است. از سوی دگر در این مرحله به تربیت ترجمه کنندگان زبانهای ملل مختلف نیز اقدام میشده است. همچنین مطابق نظر فردوسی، که با منابع تاریخ ایران باستان آشنا بوده است، سخنوری آموختن نیز در این مرحله همواره قسمتی از تربیت شاهزادگان بوده است بیژن، ص 195-194)

    ز بیداد و از داد و تخت و کلاه سخن گفتن و رزم و راندن سپاه
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    هنر ایران باستان

    پیکره سازی و نقش برجسته
    مي دانيم كه نقاشي در صفحه فقط با دو بعد مطرح مي شود. و هنري است دو بعدي ، اما پيكره سازي هنري است سه بعدي داراي حجم به همين دليل دست هنرمند در اين رشته براي نشان دادن حالتهاي قابل لمس باز تر است . اين نكته در مورد آثار سه بعدي ديگر مثل نقش برجسته كاري ، مهرها ، كنده كاري هاي روي ديوارها (كتيبه) و حتي سكه ها نيز صادق است . بنابر اين تمام آثار سه بعدي را مي توانيم در اين رشته بگنجانيم ، عالي ترين و قديمي ترين نمونه اي كه در اين زمينه بدست آمده دسته ي چاقويي از استخوان است كه از سيلك كاشان بدست آمده و مردي را نشان مي دهد كه لنگي در بردارد و كمربندي به كمرش بسته است .
    تعدادي مهر هم از همين منطقه بدست آمده كه شباهت تصويري زيادي با تصاويري كه از شوش در دست داريم دارد . اين نشانگر نوعي رابـ ـطه ميان سيلك و شوش مي باشد.
    آثار بعدي متعلق به عيلاميان است كه در شوش به دست آمده است . دولت عيلام تا حد زيادي مديون تمدن بين النهرين بوده است ، بنا براين شباهت هاي فراواني در آثار عيلاميان و مردم بين النهرين وجود دارد ، از حفاريهاي شوش و هفت تپه تعدادي پيكره و لوحه بدست آمده كه نشانگر هنر پيكره سازي در ميان عيلاميان است . مقايسه ميان آثار تمدنهاي عيلام و بين النهرين شباهت ها را روشن تر مي سازد . بطور مثال مجسمه هايي كه از شوش بدست آمده اند نشانگر خصوصيات فرهنگي مردم عيلامند . مثل شكل پوشاك ، زيوذ آلات و حتي زندگي آنها .
    سفالگري :
    ماده سفالگري گل است . گل در دستها جان مي گيرد و به شكل هاي مختلف در مي آيد . مثل كوزه و ظروفي كه نقشهاي برجسته دارند . از ساكنان اوليه فلات ايران سفالينه هاي قابل توجهي بدست آمده است . معروفترين آنها متعلق به سيلك و شوش است . اين سفالها تقريبا از 4 تا 6 هزار سال پيش قدمت دارد . اما در فاصله بين اين دو زمان دگرگوني بسيار مهمي در سفالگري صورت مي گيرد و آن اختراع چرخ سفالگري است . تقريبا در همين زمان بدعت پختن سفالها در كوره نيز آغاز مي شود . اين دو عامل باعث رشد قابل توجهي در اين رشته هنري مي گردد. بسياري از محققين اعتقاد دارند كه ساكنين اوليه فلات ايران مبتكر ساخت چرخ سفالگري بودند.
    آثاري كه تا به حال از مناطق مختلف بدست آمده قدمتي بيش از 6 هزار سال و اكثرا دست ساز هستند . يعني بدون استفاده از چرخ كوزه گري ساخته شده اند . به اين دليل اين آثار از تقارن كاملي برخوردار نيستند . در حالي كه اگر به سفالينه هايي كه از سيلك بدست آمده بنگريم تاثير چرخ سفالگري را در اين آثار مشاهده مي كنيم . يعني ظروف و كوزه ها كاملا متقارن هستند . تاثير اين تحول در سفالهايي كه از شوش بدست آمده بخوبي پيدا ست . زيرا كوزه ها از حد عادي بسيار بزرگتر و از ساخت ظريفتري برخوردار هستند. در آثاري كه از شوش و هفت تپه بدست آمده قطعاتي از سفال لعاب دار و مجسمه هاي لعاب ديده نيز به چشم مي خورد ، احتمالا اين فن از بين النهرين به عيلاميان رسيده است . زيرا مردم بين النهرين در فن لعاب دادن سفال بسيار پيشرفته بودند. با ورود آريائيان آثار سفالي متفاوتي ساخته شد اين آثار بيشتر در ما رليك (گيلان ) كشف شده است . در اين آثار نوعي پيوند ميان سفالگري و پيكره سازي مشاهده مي شود ، بطور مثال يك كوزه يا پي سوز بشكل حيوان يا انسان باشد.
    نقاشي :
    نقاشي در ميان ساكنان اوليه فلات ايران بيشتر شامل نقشهاي روي سفالينه هاست ، بدعت نقاشي روي سفال را بيشتر محققان به ساكنان اوليه فلات ايران نسبت مي دهند . به جز نقاشي هاي روي سفال ها تعدادي نقاشي بر ديوارهاي غارهاي لرستان بدست آمده كه متعلق به بيش از 12 هزار سال پيش است . اختراع چرخ سفالگري و بدعت پختن سفال از تحولات بزرگي بوده اند كه در سفالگري رخ داد. اين دو مسئله امكانات بيشتري را براي نقاشي روي سفال فراهم كرد.
    وجه مشتركي كه در اكثر سفالهاي بدست آمده از سيلك و شوش وجود دارد كاربرد يك رنگ بخصوص (رنگ سياه ) در ترسيم آنها است . نقشهاي بكار بـرده شده عبارتند از شكلهاي حيوانات و طبيعت كه بسيار ساده و هندسي ترسيم شده است .( مهم)
    فلزكاري :
    كشف ذوب فلزات تاثير بزرگي در تمدن بشري داشته است . با ذوب فلزات و قالب گيري مي توان به هر شكلي دست يافت . شايد اين نكته در گل سفالگري هم مطرح باشد . اما فلز مانند سفال شكننده نبوده و از استحكام برخوردار است . به همين دليل ساختن بسياري وسايل تا پيش از كشف فلزات مقدور نبوده است . ذوب فلزات حدود 5 هزار سال پيش كشف شده است . اما ساختن آلياژ تا
    4 هزار سال پيش ميسر نشده بود . آلياژي كه از تركيب مس ، روي و قلع بدست مي آيد مفرق (برنز) ناميده مي شود. آثار مفرقي زيبايي از لرستان بدست آمده كه اكثرا شامل وسايل روزمره زندگي هستند . مثل دهنه اسب ، ظروف ، آلات جنگي و غير ...پس از اين دوره تعدادي از آثار زرين از مارليك و زيويه بدست آمده است كه در رديف زيباترين آثار هنري جهان است . كه از طرفي به نوعي پيكره سازي و يا برجسته كاري روي طلا به حساب مي آيد.
    هنر هخامنشي :
    در د.وره هخامنشي با آثار معتبري روبرو هستيم كه در پاسارگارد تخت جمشيد و شوش قرار دارد و ما فقط به بررسي آثاري كه از تخت جمشيد به دست آمده اكتفا مي كنيم . نام اصلي تخت جمشيد پارسه بوده و امروزه ثابت شده كه اين مكان جنبه ي مقدسي براي هخامنشيان داشته است . آثاري كه از تخت جمشيد باقي مانده بيشتر شامل نقوش برجسته است .
    اين نقش برجسته كاري بر ديواره تالارها كنده شده اند كه بهترين و سالمترين اين نقشها متعلق به تالار آپادانا است . آنچه در تمام تخت جمشيد جلب نظر مي كند رعايت كامل تقارن است . اگر در تعداد ستونها ي هرتالار دقت كنيم عدد زوج مي يابيم . اگر به نقش روي ديوارها خوب دقت كنيم در تمام آنها رعايت تقارن را مي بينيم .
    در تخت جمشيد نقش برجسته اي وجود دارد كه در ميان ساير نقش برجسته ها منحصر بفرد است . اين نقش برجسته تنها نقشي است كه يك رويداد را روايت مي كند . درحالي كه اكثر نقوش ديگر اين جنبه روايت گري را ندارند. نقش هايي را كه گوياي اتفاق هايي هستند روايت گري مي خوانيم . اين نقش گوياي شكايت كسي است كه بر او ظلم شده و از مظلوميت خود در نزد داريوش شكوه مي كند ، بنام متظلم مدي است .
    نقش برجسته ديگري هم در بيستون وجود دارد كه از همين خاصيت برخوردار است ، اين دو نقش برجسته تنها آثار هخامنشي هستند كه از خاصيت روايت گري برخوردارند . موضوع اين نقش برجسته شكست دادن اقوام مختلف بوسيله داريوش است .
    كاشيكاري در عهد هخامنشي :
    كاشي هايي لعاب دار از شوش و تخت جمشيد بدست آمده كه بسيار ظريف و زيبا تهيه شده است ، آثار شوش در زمان هخامنشي با همان شيوه كاشي سازي بين النهرين ساخته شده است و اين خود دليل ديگري است بر تاثير هنر بين النهرين بر هنر هخامنشيان است .
    فلزكاري در عهد هخامنشي :
    آثار زرين دوره هخامنشي چندان زياد نيست . ولي آنچه بدست آمده از ساختاري بسيار ظريف برخوردار است ، نكته قابل توجه در آنها شباهتشان با نقوش برجسته در تخت جمشيد است.
    مرصع كاري در عهد هخامنشي :
    مرصع كاري نيز در اين دوره رواج داشته است كه مبين مهارت كار صنعتگران اين دوره بوده است . مرصع كاري عبارت است از كار گذاشتن سنگهاي قيمتي روي فلزات ، طلا يا مواد ديگر است .
    هنر ساسانيان:
    نقوش برجسته طاق بستان :
    نقش برجسته هاي طاق بستان ، همگي تجسم رويدادها و يا نمايش عظمت و اقتدار را ارائه مي دهد و تنها در صحنه شكارگاه طاق بستان با جنبه عظمت نمايسي مواجه نيستيم .
    هنر ايران بعد از اسلام :
    اوج هنر اسلام در دوره سلجوقي بوده است .
    هنر سلجوقي :
    پس از تسلط حاكمان اموي و عباسي بر ايران نقاشي دچار نوعي تناقض گرديد ، حاكمان اموي و عباسي به استناد اينكه تصوير سازي در اسلام حرام است از رشد نقاشي در ميان مردم جلوگيري كرده و براي هنرمندان ممانعت هايي بوجود آورده اند . در حالي كه در كاخهاي خود از نقاشي و حتي تصوير انسان استفاده مي كردند و در حقيقت آنها به نوعي نقاشي را به انحصار خود در آوردند. نمونه هايي در كاخ سلجوق خاقاني از عهد عباسيان بدست آمده ، اين نكته كاملا آشكار در اين نقاشي از رنگهاي ساده استفاده شده است و به سبك نقاشي مانويان (آيين ماني ) در پيرامون طرح اصلي خطوط تيره رنگ بكار رفته است . قديمي ترين اثري كه در ايران بدست آمده ديواره نگاري است از قرن دو هجري كه اين نقاشي خصوصبات كاخ هاي عباسي ديده مي شود.
    خوشنويسي و تذهيب عهد سلجوقي :
    خطي كه در ابتدا قرآن مجيد به آن نوشته مي شد خط كوفي بود از اين رو تا چندي همين خط براي كتابت نيز مورد استفاده قرار مي گرفت . خوشنويسي يكي از اركان اصلي كتاب آرائي بشمار مي آيد. در قرن هاي اوليه هجري كتابهايي بجز قرآن مجيد و كتابهاي مذهبي رونويسي و نگاشته نمي شد ، اما رفته رفته از حدود قرن دوم هجري به بعد با ترجمه آثار يوناني ، سرياني و هندي نيز با پيدايش آثار دانشمندان و متفكران اسلامي رونويسي و نگارش كتابهاي مختلف رايج گرديد.
    خطي كه در قرن اوليه هجري در ايران به آن مي نوشتند خط عربي بوده كه به دو شيوه رايج بود يكي خط كوفي كه حروفش قوس دار است . رشد خوشنويسي خط كوفي ايراني به شدتي پيش مي رود كه در عهد سلجوقي به شيوايي خاصي مي رسد ، در همين عصر هم شاهد تذهيب در لابه لاي حروف خطوط و سطرها نيز هستيم . شكلهايي كه در تذهيب استفاده مي شود بيشتر شامل نقشهاي گياهي و بخصوص نقش معروف اسليمي است .
    جلد سازي در عهد سلجوقي :
    جلد كتاب در عين اينكه حافظ اوراق كتاب بوده با منقوش ساختن آن ارزش گذاري بر كتاب بيشتر جلوه مي كند . براي جلد كتاب بيشتر از چرم استفاده مي شده ، زيرا چرم همخاصيت شكل پذيري دارد و هم با دوام است . غالبا روي قسمت هاي مختلف جلد كتاب كار مي كردند . يعني پوشش بيروني جلد ( پشت جلد – پوشش داخلي جلد – آستر – و عطف جلد و گاهي نيز روي زبانه جلد كه روي جلد تا مي شده است ) نقش اندازي برجلد كتابها به شكل هاي گوناگون انجام مي شده است . ولي در همه شيوه ها بايد كه چرم پشت جلد را تحت فشار قرار داد تا شكل مورد نظر را بدست بياورد. وقتي چرم شكل مي گرفت شيارهاي خالي را با طلا كاري پر مي كردند . در قسمت داخلي يا آستر جلد براي نقش اندازي از طرحهايي كه بر روي كاغذ يا چرم بريده شده بود استفاده مي كردند. ولي روي عطف كتاب هم به همان شيوه پشت جلد كار مي كردند . بطور عمده ما با دو نوع جلد سازي چرمي روبرو هستيم .
    يكي شيوه جلد سوخته و ديگري جلد ضربي :
    در شيوه ضربي جلد چرمي خام را تحت فشار ضربات وا مي داشتند تا نقش هاي برجسته دست بيايد و در شيوه جلد سوخته جلد چرمي خام را با داغ كردن نقش دلخواه كه بر بروي فلز كنده بود و با استفاده از فشار آن بر جلد به نقش برجسته دست مي يافتند.
    نقش هايي كه از پشت جلدهاي قرن هاي اوليه هجري بدست آمده بيشتر تحت تاثير جلد سازي قبطي (مصرعليا) و همين شيوه كه تا عهد سلجوقي نيز ادامه مي يابد . نقوشي كه در اين جلدها بكار رفته است ، نقش هاي هندسي هستند.
    سفالگري در عهد سلجوقي :
    با آمدن اسلام استفاده از ظروف سيمين و زرين منسوخ گرديد ، پس سفالگران كوشيدن تا با بوجود آوردن آثار سفالي كمبود زيبايي و گيرايي ظروف زرين و سيمين را جبران كنند. از اين رو دست به ابتكارهاي پر ارزش مي زدند . نظير سفالهاي لعابي مينايي و ظروف زرين فام .
    اولين نمونه اي كه بدست آمده كوزه اي سفالين است ، از قرن دوم هجري در اين كوزه فن لعاب دادن استفاده نشده است و نقش هاي روي آن سادگي خاصي دارد . اما از اين زمان به بعد لعاب دادن سفالينه ها جايي براي خود مي گشايد . لعاب دادن سفالينه ها بطور كلي به دو شيوه صورت مي گرفت . يا نقوش مورد نياز را در روي بدنه سفال حك مي كردند و سپس لعاب مي دادند و يا پس از لعاب دادن سطح سفال را نقاشي مي كردند.
    مينا كاري هم نوعي لعاب دادن بوده است و به اين شكل كه سفالينه ها را با ورقه اي نازك از مينا (نوعي لعاب كه رنگ را خوب به خود جذب مي كند ) مي پوشاندند .
    پس از پختن سفال با لعاب هاي ديگري كه اكسيد هاي مختلف فلزي را همراه داشته روي مينا را نقاشي مي كردند و سپس سفال را در آتش مي گذاشتند و بر اثر فعل و انفعالات شيميايي لعابهاي اكسيدي با لعاب اول مخلوط مي شود و در ضمن رنگهاي فلزات جلوه گر مي شود.
    منبع:فرا فيلم
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]جشن های ایران باستان[/h]
    جشنهای مربوط به روزها، ماهها، گاهنبارها

    سال اوستایی شمسی است و از ۳۶۵ روز تشکیل میشود. هر سال دوازده ماه دارد و هر ماه درست سی روز. این سی روز دارای سی نام مشخص و ویژه میباشد که هر روز به نامی خوانده میشود. نامها از آن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است اما پنج روز باقی میماند. این پنج روز پس از آخرین روز از ماه اسفند یعنی روز سیصد و شصتم قرار دارد که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوانده میشود و هر روزی را نامی ویژه است. این پنج نام از پنج بخش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا سرودهای زرتشت برگزیده شده است. همچنین دوازده ماه اوستایی نیز دارای دوازده نام است، منتخب از نامهای امشاسپندان و ایزدان که با دوازده نام از سی اسم روزها مشترک است.
    روزهای همنام با دوازده ماه و جشنهای ماهانه

    نامهای دوازدهگانه ماهها با دوازده نام از اسامی روزها مشترک هستند. در مثل فروردین نخستین ماه سال و آغاز بهار است در حالی که روز نوزدهم هر ماه نیر فروردین نامیده میشود یا اردیبهشت دومین ماه و سومین روز ماه نیز به شمار میرفتهاست. بدین شیوه هرگاه نام روز و ماهی موافق می افتاد، آن روز را جشن میگرفتند و از این رهگذر دوازده جشن در سال که بهتر است آنها را جشنهای ماهانه بنامیم، پدید میآمد. این جشنها در جدول زیر نمایان است:


    نام ماهتاریخ روز و نام روزنام جشن۱فروردینروز نوزدهم، روز فروردین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۲اردیبهشتروز سوم، روزاردیبهشت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۳خردادروز ششم، روز خرداد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۴تیرروز سیزدهم، روز تیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۵امردادروز هفتم، روز امرداد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۶شهریورروز چهارم، روز شهریور
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۷مهرروز شانزدهم، روز مهر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۸آبانروز دهم، روز آبان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۹آذرروز نهم، روز آذر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۱۰دیروز یکم، روز هرمزد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۱۱بهمنروز دوم، روز بهمن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ۱۲سپندارمذروز پنجم، روز سپندارمذ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    اینها جشنهای دوازدهگانهٔ سال میباشد که در روزگار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پیش از آن با آداب و تشریفاتی فراوان برگزار میشد.
    جشنهای شش گانهٔ گاهنبار

    گاهنبار یا گاهبار این دو لغت یک معنی دارد و آن شش روزی است که خدای تعالی عالم را آفرید و مجوس در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نقل میکنند که حق سبحانه و تعالی عالم را در شش گاه آفرید و اول هر گاهی نامی دارد و در اول هر گاهی جشنی سازند.
    گاهنبار میدیوزرم نخستین گاهنبار روز پانزدهم اردیبهشت ماه، چهل و پنجمین روز از اول سال که در آن آسمان آفریده شد.
    گاهنبار میدیوشـم روز پانزدهم تیر ماه صد و پنجمین روز سال که در این روز آب آفریده شد.
    گاهنبار پـتیهشـهیم روز سی ام شهریور ماه صد و هشتادمین روز سال که در این روز زمین آفریده شد.
    گاهنبار ایاسرم سیام مهر ماه دویست و دهمین روز سال که در آن گیاه آفریده شد.
    گاهنبار میدیارم بیستم دیماه دویست و نودمین روز سال که جانوران آفریده شدند.
    گاهنبار همسپثمیدیه و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در آخرین روز کبیسهٔ سال یعنی سیصد و شصت و پنجمین روز سال که مردمان آفریده شدند. این جشن را
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز مینامند.
    هر یک از جشنهای ششگانهٔ گاهنبارها پنج روز بطول میانجامیده و آخرین روز هر گاهنبار مهمترین روز جشن بوده است. مؤرخین آورده اند که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در مدت ده روز
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سفیر امپراتور روم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را نپذیرفت چون مشغول بجای آوردن اعمال عید بود.
    در این روزها همگان ملزم بودند تا مطابق و برابر تواناییشان انفاق کنند. در دعایی که از زمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باقی مانده ملاحظه میشود که استغفارکننده جایی میگوید «از اینکه در مراسم گهنبارها شرکت نکرده و انفاق نکردم، بخشایش میطلبم.»
    جشن روزهای گاتها

    دوازده ماه سی روزه درست ۳۶۰ روز میشد، پنج روز باقی مانده را در شمار ماه محسوب نمیداشتند این پنج روز
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا به فارسی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و نامهای دیگر نامیده میشد. این پنج روز را ایرانیان جشن می گرفتند و شادی می کردند و این را ایام نزول فروهرها یا ارواح درگذشتگان به خانه میدانستند.
    جشن سوری

    یک رشته از جشنهای آریایی از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی جشنهای آتش است. منظور از جشنهای آتش جشنهایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام میشد. میان رومیان و یونانیان و بعضی از ملل دیگر اروپایی نظایرش با جشنهای آتش ایرانی هنوز باقی است. از جمله جشنهای آتش که هنوز در ایران باقی مانده جشن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. از جشنهای آتش که فراموش شده، باید از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در نهم ماه آذر و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در روز چهارم ماه شهریور نام برد.
    لازم به یادآوری است که زرتشتیان عقیده دارند، روشنی و آتش و آفتاب تجلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. اهورامزدا به وسیلهٔ نور تجلی میکند.
    جشن سده

    گویند چون صد روز از زمستان بزرگ سپری میشد ایرانیان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را برپا میکردند چون بر آن بودند که اوج و شدت سرما سپری شده و این پدیدهٔ نابسامانی و سکون که از کردار اهریمن است، توان و نیرویش رو به زوال و کاستی است. این جشن را دهمین روز از بهمن ماه برگزار میکردند به شب هنگام و در این وقت درست سد روز از زمستان بزرگ میگذشت. در جشنی بزرگ آتش را که جلوگاه و رمز و کنایت از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است، میافروزند تا نیروهای اهریمنی ضعیف و نابود شوند.
    یکی از مشخصات و ویژگیهای جشن سده تعاون و همکاری مردم است. این جشنی است، همگانی در گذشته مرسوم بوده که گردآوری هیزم و خار و خاشاک برای جشن فریضهای دینی است و کرداری است که ثواب دارد. مردم در این جشن بعضی حیوانات را از ددان و زهرداران در آتش میسوزاندند.
    جشن سوری پایان سال

    در تقویم و روزشماری ایرانیان شنبه و چهارشنبه و یا آدینه وجود نداشته است. اساس تقسیم آنان در روز شماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند، لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگزار نمیشده است. روز شماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد.
    جشن سوری یک عادت و رسم قدیمی بوده که در پایان سال اجرا میشده است و آنچه مسلم است، چهارشنبه نبودهاست. علت جشن و آتش افروزی در ایام آخر سال مربوط میشود به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که فروهرها یا ارواح مردگان به مدت ده شبانه روز از جایگاه اصلی خود در آسمان به شهر و دیار و خان و مان فرود آمده و میان بازماندگان زندگی میکنند. یکی از واجبات و سنتهای معمول آتش افروختن بر سربامها و در کوی و برزن بودهاست. علتی که برای آن ذکر میکنند، اینست که ارواح را راهنما باشد تا در روشنی و فروغ آن به خانههای خود درآیند.


    نوروز

    نوروز بزرگترین جشن ایرانیان از روزگار کهن تا به امروز است و هم چنین نمایانترین جشنهای بهاری جهان به شمار میرود. تقدس و احترام و بزرگی نوروز بیش از حد توجه و انتظار است چون با ماه فروردین که ویژهٔ فروشیها (
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ) و ارواح طیبه است، شروع میشود و روز اول آن با نام خداوند آغاز میگردد و اول بهار و اعتدال ربیعی و رستاخیز طبیعت و زندگی مجدد در جهان است.
    جشن آبریزگان

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از جمله مراسم معتبر و مشهوری است که به نوروز منسوب است و اغلب مورخان و نویسندگان بدان اشاره کردهاند. از جمله مراسم این جشن رسم شست و شوی و غسل کردن و آب پاشیدن به یکدیگر میباشد. در مناطق جنوب غرب کشور در مناطقی از استان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این جشن در پائیز و به منظور درخواست باران برگزار می شود. این هنگامی است که کشاورزان در پاییز غلات خود را می کارند و در اواخر بهار برداشت می کنند. این جشن به نام محلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نام دارد. این جشن بدین گونه برگزار می شود که در یک شب مردان و زنان و کودکان در روستا گرد هم آمده و با برداشتن دوتا سنگ و کوبیدن آنها به هم و خواندن عبارت" گلال گلال اوو برد خشک گلال اوو برد" خانه های روستا را یک به یک می گردند. رسم است که اهالی هر خانه به جمعیت آب بپاشد و بعد مقداری آرد به آنها بدهد. بعد از جمع آوری آردها زنهای شرکت کننده در جشن آنها را خمیر کرده و به تعداد افراد شرکت کننده در جشن گلوله خمیری درست می کنند. به طور محرمانه ای در یکی از گلوله های خمیر یه ریگ یا شن قرار می دهند و گلوله های خمیر را به افراد حاضر تعارف می کنند. با برداشت گلوله های خمیر و مشخص شدن فردی گـه دارای خمیر ریگی بوده است جشن به پایان می رسد ولی در صورتی که تا دو شبانه روز باران نبارد فردی که دارای ریگ بوده است را کتک می زنند یا در برکه ای آب سرد می اندازند تا خدا دلش بسوزند و باران بزند.
    نوروز کوچک

    روز نخست فروردین ماه نوروز عامه یا نوروز کوچک یا نوروز صغیر خوانده میشد. پنج روز اول فروردین جشن نوروز گونهای همگانی داشته و عموم مردمان به اجرای مراسم و سرور و شادمانی می گذرانیدهاند از اینرو آنرا نوروز عامه نامیدهاند.
    نوروز بزرگ

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا خرداد روز یا نوروز خاصه یا به اصطلاح پارسیان هند خرداد سال، نام ششمین روز فروردین ماه در ایران باستان بودهاست. این روز در میان جشنها و اعیاد فراوان ایران باستان به ویژه دوران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از اهمیت و ارزش و تقدس خاصی بهره داشتهاست. از جمله زرتشتیان بدان باور دارند که تولد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز در چنین روزی است.
    جشن مهرگان

    سال ایرانیان باستان، به صورتی که آن را در سنگ نوشتههای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مییابیم، در پاییز آغاز میشد و جشن بسیار معروف
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (بگیاد) ایرانیان باستان، در اصل جشن اول سال ایرانیان بودهاست.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در اواخر فرمانروایی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، سال اوستایی نو، سال دینی زرتشتی گشت و روز اول سال به اول فروردین، عید نوروز منتقل شد.به همین جهت بسیاری از مراسم ملی مذهبی نوروز و مهرگان همانندی و یکسانی دارند. یکی از بارزترین مراسم نوروز و مهرگان بار عام شاهان بود.
    یلدا

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برپا میکنند سابقهای چند هزار ساله دارد و این رسوم ویژه آریاییهاست. اقوام قدیم هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان میگرفتند به ویژه ژرمنیها عید تولد آفتاب را در آغاز زمستان گرفته و آن را به خدای آفتاب نسبت میدادند و این بی تناسب هم نیست، چه واقعاً آغاز زمستان مثل تولد جدید خورشید است. روز اول ماه دی، خور یا خره روز همچنین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز نامیده شدهاست.
    جشنهای دیگر سال

    همچنین در ایران باستان جشنهای دیگر در هر ماهی وجود داشتند که یا صرفاٌ جنبهٔ مذهبی دارا بودهاند و یا ملی و یا ترکیبی از هر دو عنصر بودهاند با آمیزهها و نگارینههایی جهت تعلیل و تفسیر از اساطیر و مواد تاریخ داستانی و رویدادهای تاریخی.
    جشن آبانگاه

    در روز دهم ماه فروردین جشنی برگزار میشدهاست، موسوم به آبانگاه که آنهم با آب و باران و مراسمی در تقدیس آن مربوط است.
    سروش روز

    روز هفدهم از هر ماه سروش نام دارد. در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آمده است که نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن.[
    جشن خزان

    گویا دو جشن تحت عنوان خزان برگزار می شد. جشن خزان نخستین و جشن خزان دوم. اولی در روز هشتم شهریور ماه و دومی روز اول مهر.
    سیرسور

    در روز چهاردهم دی ماه رسم بود که خوراکهایی با سیر طبخ کرده و بخورند.
    جشن دیبگان

    روز پانزدهم از ماه دی از خمیر یا گل تندیسی از آدمی ساخته و آنرا در مدخل در یا راهرو خانهها مینهادند، بعداً این مجسمه را میسوزاندند.
    جشن گاوگیل

    سبب این جشن را گفتهاند مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شده و گاوهایی که ترکستانیان از ایرانیان به یغما بـرده بودند، پس گرفته شد
    جشن بادبره

    روز بیست و دوم هر ماه باد نام دارد. این واژه در اوستا وات و یکی از ایزدان در دین زرتشتی است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میگوید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و حوالی آن باد روز با مراسم بسیار مفصلی که با شادی و پایکوبی همراه است برگزار میشود و بازاری تدارک میبینند که در آن بازار وسایل شادی و رفت و آمد و گونهای کارناوال برپا میگردد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا