همه چیز از داریوش بزرگ !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 1,956
  • پاسخ ها 38
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]حفر کانال سوئز بدست ایرانیان[/h]
پیشینه دانش مهندسی ایرانیان در آثار به جا مانده از دوران هخامنشی ،اشکانی و ساسانی چون مجموعه حیرت انگیز تخت جمشید،طاق کسری در مدائن،بناهای پراکنده در فارس،سدها و آب بندها،بناهایی با کاربرد نجومی و رسد خانه ها مانند کعبه زرتشت در نقش رستم و نیز چهار تاقی نیاسر روشن و حیرت انگیز است.

از دیگر ساخته های عجاب انگیز مهندسین ایرانی کانال سوئز می باشد که توسط دانشمند توانای ایرانی آرته در اواخر قرن ششم پیش از میلاد و به فرمان داریوش بزرگ حفر گردید و افتخاری همیشگی را برای ایرانیان ثبت نمود.داریوش بزرگ باتوجه به اهمیت راههای دریایی به ویژه راه دریایی بین ایران و مصر که در آن زمان جزو کشورهای تابعه امپراتوری هخامنشی بود دستور داد کانالی بین دریای مدیترانه و دریای سرخ از راه رود نیل حفر شود تا کشتی های تجاری و نیز ناوگان دریایی ایران به راحتی از آن عبور کرده و راه کوتاهتری بین ایران و مصر پیموده شود.

کانال حفر شده به و سیله داریوش شاه با کانال امروزی که در سال 1869 توسط مون فردینالد اوسپس حفر شد از نظر مسیر کمی متفاوت می باشد. پس پایان کندن کانال به یاد بود این افتخار بزرگ لوحه یادبودی به زبانهای،پارسی،عیلامی،بابل ی و مصری در آنجا نصب گردید.که متن پارسی آن به شرح زیر می باشد.

«منم داریوش ،شاه شاهان،شاه کشورهایی که تمام نژادها را در خود دارد.شاه این سرزمین بزرگ با مرزهای فراخ.من پارسی هستم و به همراه پارسیان مصر را گرفتم.دستور دادم تا این کانال را از دنبال نیل که در سرزمین مصر جاریست تا دریایی که پارسیان به آنجا روند بکنند.این کانال کنده شد همانگونه که فرمان دادم.وکشتیها از مصر به سوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود.»

این کتیبه در سال 1866 هنگام حفر کانال جدید در 33 کیلومتری کانال کنونی یافته شد.

روی این لوحه سنگی نقش دوتن حجاری شده و در میان آن نام داریوش شاه نوشته شده است.در سوی دیگر لوحه کتیبه مفصل تری به زبان مصری حک شده و نقش داریوش شاه مانند فرعونهای مصری تزئین گشته است.صورت او زیر قرص افتاب بالدار حک شده و خدایان دو نیمه پایین و بالای نیل در زیر پای او به هم متصل گشته اند و نام کشورهای تابع داریوش شاه نوشته شده است. به این شکل خواسته اند بنمایانند که داریوش شاه از سلسله هجدهم فراعنه مصر که مقتدر ترین آنها بود نیز برتر است.نمایندگان کشورهای تابعه در این لوحه زانو زده و به حالت کرنش وخضوع در پیشگاه داریوش شاه هستند.

ترجمه متن مصری لوحه

«آن تریوش(داریوش)زاده الهه نیت(مادر خدایان مصر)انجام داد تمام آنچه را خدایان آغاز کرده بودند.سرور همه چیز که قرص آفتاب صورت او را احاطه کرده است.وقتی هنوز به دنیا نیامده بود و در شکم مادر قرار داشت نیت او را پسر خود خواند.دست خود را با کمال به طرف او برد تا دشمنان او را برافکند چنانکه از برای پسر خود کرد....او دشمنان خود را در تمام ممالک نابود می کند.شاه مصر بالا و پایین آنتریوش که تا ابد پاینده باد.شاهنشاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی است.او پسر اوست قوی و جهانگیر است.تمام بیگانگان به او روی می آورند و برای او کار می کنند.»

شایان ذکر است که در کتیبه های مصری نام پنج تن از شاهان هخامنشی(کورش بزرگ، کمبوجیه، داریوش بزرگ، خشایار شا شاه، اردشیر اول و اردشیر سوم تا کنون دیده شده است)


برای دیدن این عکس به اندازه بزرگ، روی این قسمت کلیک کنید.
260px-SuezCanal-EO.JPG


آبراه سوئز


از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

آبراه سوئز کانال یا آبراهی ساخته شده بهدست انسان است که دریای مدیترانه را به خلیج سوئز که شاخهای از دریای سرخ است متصل میکند. این کانال در غرب صحرای سینا و شمال شرق کشور مصر واقع شدهاست. آبراه سوئز به عنوان میانبری برای کشتیهایی که از بندرهای قاره اروپا و آمریکا به سمت بندرهای جنوب شرق آسیا، شرق آفریقا و قاره اقیانوسیه در رفت و آمد میباشند، ساخته شده است تا مجبور به دور زدن قاره آفریقا یا انتقال زمینی بارها نباشند.


طول کانال

درازای کانال سوئز از پورت سعید در ساحل دریای مدیترانه، تا شهر سوئز در کرانهٔ دریای سرخ ۱۶۳ کیلومتر میباشد. در نیمه راه دریاچهٔ المرة کانال به دو شاخه میشود. قسمتی از کانال در شمال دریاچهٔ «اَلمُرةَ» واقع میباشد، وقسمتی از جنوب این دریاچه قرار دارد. «کانال سوئز» میانبری است برای کشتیهایی که از اروپا به سوی آسیا روانه میشوند. پیش از احداث «کانال سوئز»، کشتیها برای رفتن از اروپا به آسیا، ناچار بودند تا دماغه امید نیک در جنوبی ترین بخش قاره آفریقا پیش روند و یا اینکه پس از تخلیه بارهای کشتیها در ساحل دریای مدیترانه، از راه زمینی به شهر سوئز در ساحل دریای سرخ رسانده، و با کشتی دیگری از دریای سرخ به کشورهای آسیایی میفرستادند.

تاریخچهٔ کانال سوئز


داریوش بزرگ

داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتیهای ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت. با این حال آبراهی که داریوش در آن زمان حفر کرد با آبراه کنونی که به دست «مون فردیناند اوسپس» در سال ۱۸۶۹ میلادی حفر شد، اختلافهایی دارد. چراکه آبراه داریوش بر خلاف آبراه کنونی قدری بالاتر از بوباستیس شروع میشد و به نیل و در نهایت به دریای سرخ میپیوست، در حالی که آبراه کنونی از پرت سعید آغاز میشود و به خلیج سوئز ختم میشود.
به یادبود این کار بزرگ جهانی که به دستور داریوش بزرگ انجام شده بود، لوحه سنگی با خطوط میخی پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید:

منم داریوش، شاه شاهان، شاه کشورهایی که تمام نژادها مسکون است. شاه این سرزمین بزرگ تا آن دورها، پسر ویشتاسب هخامنشی... من پارسی هستم و به همراهی پارسیان مصر را گرفتم، امر کردم این کانال را بکنند از «پیرو» نیل که از مصر جاری است تا دریایی که از پارس بدان روند. این آبراه کنده شد چنانکه فرمان دادم و کشتیها از مصر بوسیله این کانال بهسوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود.
سعید پاشا وکانال سوئز


«سعید پاشا» سومین فرمانروای مصر، نواده محمد علی پاشا بنیانگذار سلسله خدیوی مصر، بر این باور بود که میتوان دریای سرخ را به دریای مدیترانه متصل کرد. براساس همین فکر بود که ساختن کانال سوئز را که مقدر بود در زمان فرمانروایی پسر عمویش خدیوی اسماعیل پاشا به پایان برسد آغاز کرد. فکر متصل کردن دریای سرخ به دریای مدیترانه از دوران مصر باستان وجود داشت. کانال فعلی سوئز که دو دریای، مدیترانه و «سرخ» را مستقیماً و نه از طریق نیل به یکدیگر مربوط میکند، زاییده فکر مهندس فرانسوی فردینان دولسپس است وشاید باور سعید پاشا سومین خدیوی مصر به عملی بودن این فکر نیز ناشی از تفکرات «فردینان دولسپس» باشد. این پروژه عظیم که با کار اجباری کشاورزان مصری به ثمر رسیده بود؛ در سال ۱۸۶۹ به پایان رسید و حمل ونقل از آن آبراه آغاز گردید. میگویند مراسم افتتاح کانال سوئز به پول آن روز(۱۳۶ سال پیش) نزدیک به یک میلیون جنیه (پوند) انگلیسی خرج برداشت و فرمانروایان بزرگ اروپا مانند «فرانسوا ژوزف» امپراتور اتریش و ولیعهد «پروس» در این مراسم حضور یافتند. اندکی پس از افتتاح کانال سوئز، در زمان نخستوزیری دیزرائیلی، دولت بریتانیا ۴۴ درصد سهام شرکت کانال سوئز را از خدیوی مصر خریداری نمود و بقیه سهام نیز به دست سرمایهداران فرانسوی افتاد و خود مصر عملاً هیچگونه کنترل و نظارت مالی بر کانال سوئز نداشت. بدین ترتیب کمپانی کانال سوئز تبدیل به یک شرکت انگلیسی، فرانسوی شد. «دیزرائیلی» حاصل تلاش درخشان خود را در گزارش کوتاه و جاودانه به ملکه ویکتوریا تقدیم کرد و در پایان آن چنین نوشت: «و حالا کانال سوئز مال شماست سرور من» به مرور ایام داشتن سهام کانال سوئز موجب آن شد که مستشاران مالی انگلستان در تمامی شؤون اداری مصر دخالت کنند. در حقیقت هر وزارتخانهای یک مستشار انگلیسی داشت که همه کاره بود. در سال ۱۸۸۲ یک مصری وطن پرست به نام احمد عرابی پاشا که وزیر جنگ بود، زیر بار دخالت مستشار انگلیسی ارتش مصر نرفت و یک شورش مسلحانه تمام عیار سراسر مصر را فرا گرفت. با سرکوب این قیام و دستگیری «عرابی پاشا» انگلستان به اشغال نظامی مصر و سودان پرداخت و این اشغال استعماری ۷۰ سال به طول انجامید و سرانجام با کودتای مصر و عقد قرارداد جدیدی میان مصر و انگلستان به پایان رسید. با آن که در سال ۱۹۵۶ در ماجرای ملی شدن کانال سوئز، میرفت که مصر دوباره به اشغال انگلستان و فرانسه درآید اما مقتضیات زمان نقشه انگلستان وفرانسه را نقش برآب کرد و نیروهای بیگانه خاک مصر را برای همیشه ترک نمودند.

ویژگیهای کانال سوئز

برای آن که از اهمیت کانال سوئز، در زمان ملی شدن آن آگاه شویم ناگزیر باید به اسناد و نوشته نیم قرن پیش مراجعه کنیم زیرا موقعیت ژئوپلیتیکی و اقتصادی کانال در آن زمان به مراتب بیشتر از امروز بود. نگارنده این گزارش در آرشیو خود کتابی دارد به نام «ممالک همجوار» و ناشر این کتاب انتشارات اقبال است. کتاب مزبور در حقیقت مجموعه سخنرانیهای «فتح الله حکیمی» استاد «دانشگاه جنگ» میباشد که در سال ۳۴- ۱۳۳۳ در آن دانشگاه ایراد شدهاست. در این کتاب به پیرامون مشخصات کانال سوئز آمدهاست: کانال سوئز معبری است به طول ۱۰۳ میل که دریای مدیترانه را به بحر احمر متصل نموده و بدین وسیله اقیانوس هند را از طریق مدیترانه به اقیانوس اطلس متصل میسازد و همچنین قاره عظیم آفریقا را از پیکر بزرگ آسیا و اروپا جدا مینماید. عمق کانال بالغ ۳۴ تا ۳۶ پا بوده و عرض آن از ۱۹۷ پا کمتر نیست به عبارت دیگر این کانال دارای مشخصاتی است که اغلب ناوگان عظیم اقیانوسپیما میتوانند در آن رفت و آمد نمایند. ساختمان این گذرگاه آبی میان دو قاره آسیا و اروپا تقریباً ۳۰ میلیون جنیه انگلیسی تمام شده ودر هفدهم نوامبر ۱۸۶۹ راه آمدوشد ناوگان کشورهای اروپا را به کرانههای زرخیز آسیا وخاور دور گشود.


ساخت کانال


در تابستان ۵۱۲ داریوش از کاخ کوروش در پاسارگاد، دیدن کرد. ظاهرا در اینجا ناخدا اسکولاکس که از سوئز آمده بود، گزارش کار خود را از کاوش کرانههای دریا تقدیم او کرد. به این ترتیب شاهنشاه دریافت که ار راه دریا میتوان از ایران به مصر سفر کرد. در پیش چشم دلش جلوههایی از امکانات بازرگانی جهانی و در نتیجه رونق اقتصادی فرمانورایی پهناورش پدیدار شد که تا آن زمان به فکر کسی خطور نکرده بود، و بدین ترتیب به این فکر افتاد که کانال سوئز را که فرعون نخو (۵۹۵- ۶۱۰) آغاز کرده، اما بعد نیمهتمام رها کرده بود، به انجام برساند.
اما حقیقت داستان این کانال ناتمام چه بود؟ داریوش، خشنود از برنامه تازه خود با متخصصان مصری مشغول در پاسارگاد گفت و گو کرد، اما نتیجهای نگرفت. از این رو، به طرف تخت جمشید حرکت کرد، یا چنان که یک نبشته مصری میگوید به «شهری که بیشتر از همه جا دوست میداشت». در اینجا نیز داریوش معمماران و هنرمندان بیشمار مصری را که در کار ساخت کاخ او شرکت داشتند، گرد آورد و درباره وضع کانال ناتمام سوئز پرسید. اما سخنگوی آنها در پاسخ گفت که آنها نه این کانال را دیدهاند و نه چیزی دربارهاش شنیدهاند. از این رو، شاهنشاه بر آن شد که یک کشتی اکتشافی به دریای سرخ بفرستد، تا محل دقیق کانال نخو و همه مسائل جانبی آن را معلوم کند.
در سال ۵۱۰، ناخدای کشتی اکتشافیای که به دریای سرخ فرستاده شده بود، گزارش خود را درباره وضعیت کانال ناتمام نخو به شاهنشاه داد. متأسفانه این گزارش به صورت ناقص به ما رسیدهاست. در هر حال در آن سخن از شن بسیار است و ضرورت حفر چاهها برای تهیه آب آشامیدنی. اما مهم این گفته بود که برای به پایان رساندن کانالی که نخو آغاز کرده بود، بادی هنوز مسافتی در حدود ۸۴ کیلومتر کنده میشد.
پس از آن داریوش فرمان مناسب را برای اجرای این برنامه که در آن روزگاران واقعا غولآسا بود، صادر کرد. داریوش با این کار تنها به اثرات اقتصادی مسرتبخش راهی آبی از دریای مدیترانه به دریایی عمان، خلیج فارس و اقیانوس هند فکر نمیکردهاست، بلکه پایان فرخنده این کار اثر شگرفی بر رعایای او میگذاشت و خاطره لشکرکشی ناموفق علیه سکاها به جنوب روسیه را کمرنگ میکرد.
در این کانال دو کشتی با سه ردیف پاروزن میتوانستند پهلو به پهلوی هم حرکت کنند. در نتیجه عرض آن را میتوان در حدود ۴۵ متر حساب کرد. اگر عمق کانال را اندکی بیش از سه منر بدانیم، باید برای کندن مسیر ۸۴ کیلومتری کانال، دوازده میلیون متر مکعب خاک برداشته میشد!
ساتراپ اریاونده میبایستی برای برآوردن فرمان شاه لشکری عظیم از کارگران مصری را به کار گرفته باشد. کارگران موفق شدند این کار را ظرف ده سال به پایان برسانند. در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید. سال بعد شاهنشاه با همه درباریان خود از شوش عازم سومین سفرش به مصر شد، تا با جشن و سرور کانال را افتتاح کند …
بنابراین در بهار ۴۹۷ داریوش از شوش به مصر رفت، تا کانال سوئز را افتتاح کند. مسیر این کانال رادر نقشه زیر میتوانید ببینید. کانال از نیل و کنار بوباستیس (امروز زقازیق) در شمال قاهره کنونی، و نه مثل امروز از مدیترانه، شروع میشد و نخست کانال قدیم نخو را به سوس شرق تعقیب میکرد، تا حوالی اسماعیلیه امروز. اما به دریاچه تمساح نمیریخت، بلکه پیش از دریاچه به سمت جنوب شرقی میرفت و دریاچه بزرگ تلخ را دور میزد و بعد از غرب کانال امروزی به طرف جنوب میرفت، تا برسد به سوئز و دریای سرخ. بدین ترتیب کانال داریوش برخلاف کانال کنونی، که از دریاچه تلخ میگذرد، ظاهرا فقط آب شیرین نیل را در خود داشت، که کار کشتیرانی را آسان میکرد. در آن روزگار از بوباتیس تا سوئز چهار روز طول میکشید.
درباره جزئیات این کار بزرگ از خود داریوش اطلاعات بیشتری به دست میآوریم. داریوش در بلندی کنار کانال، کاملا در میدان دید کشتیها، سنگنبشتههای قائمی با بلندی بیش از سه متر از گرانیت صورتی برپا کرده بود. یک روی این سنگهای قائم نبشتههای میخی فارسی باستان و ایلامی و بابلی داشته و در روی دیگر نبشتهای بوده به خط هیروگلیف مصری. امروز فقط بقایای سه سنگ قائم در دست است و چهارمی گم شدهاست و البته ممکن است زمانی شمار این سنگها بسیار بیش از این بوده باشد.
در متنها میخی بعد از ستایش اهورامزدا و نام و نشان شاه میخوانیم: «داریوش شاه گوید من پارسی هستم. مصر را از پارس گرفتم. این جوی (کانال) را دادم، از رودی به نام نیل که در مصر جاری است تا دریایی که از پارس میرود. پس از آنکه این جوی به همانگونهای که فرمان داده بودم کنده شد، کشتیها از مصر از میان این جوی به سوی پارس میرفتند. همانگونه که مرا میل و کام بود.» …
داریوش برای افتتاح کانال سوئز شاهزادگان و بلندپایگان بیشماری را فراخوانده بودهاست. جشن یک سال پس از اتمام کار کانال در تابستان ۴۹۷ برگزار شد… میتوان حدس زد که پس از پایان سخنرانی مراسم افتتاح شاهنشاه همراه با ولیعهدش خشایارشا سوار نخستین کشتی اولین کاروان دریاییای شدهاست که در کانال سوئز شراع کشید. سپس کاروان دریاییای که متشکل از ۲۴ کشتی بود پشت سر کشتی پرچمدار به سوی شرق به حرکت درآمد. احتمالا داریوش با کشتی سهردیفه خود تا سوئز همراه آنها بودهاست.
داریوش به هنگام افتتاح کانال سوئز ۵۳ سال سن داشت. در این زمان او باید احساس کرده باشد که در اوج قدرت و توانایی است، چیزی که از نوشتههای سنگنبشتههای قائم پیداست.

منابع



  1. داریوش هخامنشی و کانال سوئز (فارسی). سایت آفتاب. بازدید در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۷۸.




  • کانال سوئز (فارسی). دانشنامهٔ جزیرهٔ دانش (در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۸۵). بازدید در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۸۷.
  • کتاب تاریخ جهانی نفت - اثر دانیل یرگین - ترجمه شادروان غلامحسین صالحیار
  • ممالک همجوار - تألیف فتح الله حکیمی - شرکت نسبی حاج محمد حسین اقبال و شرکا چاپخانه دانش - اسفند ۱۳۳۳
  • داریوش و ایرانیان: تاریخ فرهنگ و تمدن هخامنشیان (کتاب اول و دوم)

والتر هینتس.ترجمه پرویز رجبی
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]راه شاهی، جاده ای كه داریوش بارها با ارابه خود از آن گذر كرد[/h]
    Achaemenian-Map.jpg



    60qk8.jpg


    راه شاهی یا جادهٔ سلطنتی از شواهد راه سازی دوران پادشاهی هخامنشیان است. این شاهراه با طول تقریبی 2700 كیلومتر نخستین جاده بین المللی شناخته شده جهان است. راه شاهی، شاهراه و مسیری کاروان رو بوده که پاسارگاد را به تخت جمشید و شوش و دیگر مناطق شاهنشاهی ایران پیوند میدادهاست، جادهای که به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی ساخت آن از سارد (پایتخت لیدی، غربی ترین بخش های تركیه امروزی) آغاز شد و پس از اینکه پاسارگاد را به تخت جمشید پایتخت هخامنشیان متصل کرد، به شوش کشیده شد و از همان زمان به نام راه شاهی معروف شد. داریوش شاه بارها و بارها برای اداره امور کشوری و برگزاری جشنهای بهاره در تخت جمشید با گردونه (ارابه) ویژه خود از این جاده گذر کرد. این جاده پر است از خاطرهها از پیروزیها، از عبور پر از شکوه داریوش و خشایارشا و اردشیر و دیگر شاهان هخامنشی در طول ۲۲۰ سال سلطنت، از جشنها و جنگها و ... گیرشمن در كتاب ایران از آغاز تا اسلام به راه شاهی اشاره كرده و می نویسد: «برای حفظ ارتباط بین مراكز مختلف شاهنشاهی و پایتخت های آن، داریوش شبكه ای از منازل بین راه تشكیل داد كه وسعت و اهمیت آن چندان بود كه مدت ها پایدار ماند. این جاده ها كه در درجه اول برای امور اداری به كار می رفت، كاملاً بازرسی و مراقبت می شد. كاروان ها و مسافران از آن عبور می كردند و مبادلات تجاری را كه پایه جدیدی در میان اقوام و دول متحد در میانه قلمرو هخامنشی یافته بود تسهیل می كرد.
    تصویر زیر بخشی از این راه را در تنگه بلاغی نشان می دهد.


     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اصلاحات داريوش يكم و نظام اجتماعي[/h]
    اصلاحات داريوش يكم و نظام اجتماعي – اقتصادي حكومت هخامنشيان


    نظام هاي اجتماعي و اقتصادي قلمرو دولت هاي هخامنشي گوناگون بودند.در سرزمين هاي تابعه اين دولت ها استانهاي آسياي صغير ، ايلام ، بابل ، سوريه ، فنقيه و مصر قرار داشتند كه سالها پيش از پيدايش امپراطوري پارس سازملنهاي حكومتي پيشرفته اي بودند.به موازات اشغال اين كشورهاي از لحاظ اقتصادي پيشرفته ، پارسها سرزمين هاي برخي از ملل عقب افتاده از قبيل عشاير كوچ نشين عرب ،اسكيف ها و قبائل ديگر را كه در مرحله از هم پاشيدگي نظام قبيله اي بودند، تسخير كردند.
    بنابراين پارسها براي سازمان دادن يك سيستم مديريت ثابت در كشورهاي تابعه با دشواري هاي بسياري روبرو بودند.اما ضمن مقايسه با دولت هاي پيشين مصر، آشور و بابل ، شاهنشاهان هخامنشي در سازمان دادن اداره كشورهاي تابعه ، به كاميابي هاي چشم گيري دست يافتند ، تلاش اينان آن بود كه شرايط مساعدي براي پيشرفت اقتصادي كشورهاي زير فرمانشان فراهم آورند.كورش و كامبيز به روش هاي اداره داخلي كشورهاي بابل ، مصر ، آسياي صغير و ديگران دست نزدند ، و اجازه دادند با شيوه هاي پيشين خود شان را اداره كنند ، و به عبارت ديگر نوعي خودمختاري به آنها دادند.اما قيامهاي سالهاي 522-521 ق.م دولت هخامنشي را به ناپايداري تهديد كرد.
    داريوش يكم كوشيد تا از گرايش هاي جدائي خواهانه ملت هاي تابعه پيش گيري كند ، بنابراين به اصلاحات اداري – مالي بنيادي دامنه داري دست زد، سازمانهائي كه داريوش به منظور انجام اين اصلاحات پديد آورد به گونه اي بودند كه از سيستم اداري پايداري و درستي برخوردار مي شد و مي توانست روي تمام كشورهاي تابعه نظارت مستقيم داشته باشد ، ضمنا براي جمع آوري ماليات و سازمانهاي لشكري ضوابط دقيق و حساب شده اي را مقرر داشت.امجام اين اصلاحات چند سال طول كشيد.اما از 518 ق.م تغيير سازمان و هماهنگ كردن سيستم اداري استانهاي كشور آغاز گرديد.
    داريوش اول سرتاسر كشور پهناور هخامنشي را از لحاظ اداري – مالي به چند قسمت تقسيم كرد و نام هر يك از قسمتها را ساتراپ گذاشت.داريوش ضمن انجام اصلاحات اداري كشوري بيشتر استانداران را طبق معمول از ميان اشراف پارسي برگزيد.
    اما پس از مرگ داريوش يكم اصول تفكيك وظايف فرماندهان لشكري و روساي كشوري به گونه جدي رعايت نشد.
    پس از اصلاحات داريوش پارسها به عنوان قضائي در دستگاههاي دولتي استانها يا كشورهاي غير پارسي نفوذ كردند.در دوره سلطنت داريوش يكم كارهاي ثمربخشي در زمينه تنظيم قوانين مربوط به ملت هاي مغلوب انجام گرفت.
    در زمان سلطنت داريوش يكم دگرگوني راه حل هاي مسائل اقتصادي و دولتي باعث يكرشته تغييرات در زمينه حقوق خصوصي گرديد. علاوه بر اين اجراي قوانين در كشورهاي گوناگون ، هم آهنگ با سياست شاه ، بايستي يك نواخت مي شد، بنابراين ايجاب مي كرد تا قوانين تازه اي تنظيم گردد كه در عين حال با اراده خداي بزرگ يعني اهورامزدا سازگار باشد.
    در زمان داريوش يكم ضمن قانونگذاري ، يك رشته تغييرات اساسي در نظام مالكيت پديد آمد كه نتيجه آن اصلاحات تازه اي در زندگي مردم پديد آورد.قسمتي از آن مربوط به تصاحب بهترين زمين هاي بارور ساكنان كشورهاي مغلوب به سود شاه و خانواده سلطنتي بود.هخامنشيان اين زمين ها را به املاك پهناور تقسيم و به گونه موروثي ، با اختيارات تام به اعضاي خاندان سلطنتي ، اشراف پارسي و بلند پايگان واگذار كردند.مالكان اين املاك از پرداخت مالات به دولت معاف بودند.
    پارس ها به عنوان يك ملت غالب از پرداخت ماليات نقدي معاف بودند ، اما ظاهرا ماليات جنسي به دولت تحويل ميدادند.ملت هاي پارسي از جمله مناطق خود مختار (مثلا فنيقي و غيره )ساليانه روي همرفته با دشواري در حدود 7740 تالانت بابلي نقره مي پرداختند.قسمت عمده اين مبلغ به وسيله مردمي كه از لحاظ اقتصادي پيشرفته تر بودند ،پرداخت مي شد:آسياي صغير ،بابل ، سوريه ، فنيقيه ،مصر.
    روش پيشكش هم در كنار مالياتن نقدي اجرا مي شد ،اما پيشكش دادن يك عمل اخلاقي و داوطلبانه نبود.اندازه پيشكش هم مشخص ميشد و بر خلاف ماليات ،جنسي پرداخت مي گرديد.بيشتر ،آنچه كه از سوي دولت دريافت مي گرديد به شكل ماليات بود.
    اما پيشكش هارا اغلب مردميكه در مرزهاي امپراطوري از قبيل (حبشه و عربستان)زندگي مي كردند براي شاهنشاه مي آوردند.كشورهائيكه در سرزمين شان معدن نقره وجود نداشت ،ماليات نقدي را از راه فروش محصولات كشاورزي و تبديل آنها به نقره مي پرداختند اين عمل به پيشرفت روابط كالائي – پولي جامعه كمك مي كرد.
    ميزان ماليات بندي زمان داريوش اول ،با وجود دگرگوني مهمي كه در وضع اقتصادي كشورهاي تابع پارسها پديد آمده بود،تا پايان حكومت هخامنشيان ثابت ماند.اضافه بر پرداخت ماليات،مردم كشورهاي تابع ناگزير بودند هزينه سنگين حقوق استانداران و درباريان و ماموراني را كه در ساتراپ خدمت مي كردند،بپردازند. به طور كلي ماليات دهندگان كه به پرداخت ماليات نقدي توانا نبودند ناگزير قسمتي از اموال غير منقول يا اعضاي خانواده خود را پيش ماموران وصول يا عوامل آنها گرو مي گذاشتند و ماموران به ازا آن ، پول نقد به خزانه دولت تحويل مي دادند.
    اسنادي كه از بابل به دست آمده گوياي آن است كه بسياري از ساكنان اين ساتراپ ها ،مزارع و باغهاي خود را به منظور به دست آوردن پول نقره و پرداخت ماليات به خزانه شاهنشاه به گرو مي گذاشتند.
    بيشتر اوقات اينان در وضعي نبودند كه بتوانند املاكشان را از گرو در آورند و اينگونه رفته رفته بي زمين ماندند و ناچار به عنوان كارگر روزمزد كار ميكردند و گاه اتفاق مي افتاد كه به ازاي وامهاي خود كودكانشان را به نام بـرده به ولم خواهي مي فروختند.به موجب اسنادي كه از منابع مصري به دست آمده،در زمان تسلط پارسيان ماليات ساكنان آن اندازه سنگين بود كه زمين داران كوچك ناگزير به شهرها مي گريختند،اما ماموران آنها را دستگيرميگرداندند.
    در امپراطوري هخامنشيان شكل ضرب سكه به قرار زير بود:
    1- سكه شاهي
    2- سكه هائيكه در ساتراپ ها ضرب مي شد
    3- سكه هائيكه در استانها ضرب مي شد و تصوير شاه روي آن بود
    4- سكه هاي محلي ايكه در كشورهاي مغلوب ضرب مي شد و رواج داشت.
    پس از سال 517 ق.م داريوش يكم در سرتاسر امپراطوري هخامنشي واحد پولي ثابتي را رايج كرد.اين واحد پولي بر مبناي سيستم پولي هخامنشيان برگزيده شد و شامل قطعه اي طلاي مسكوك به وزن 8/4 گرم بود، و اين معيار طي چندين سده پايه رواج پولهاي طلا در بازرگاني جهان به شمار مي رفت.
    رايج ترين وسيله مبادله سكه نقره اي به وزن 6/5 گرم و معادل 20/1 پول طلا بود،اين سكه بيشتر در ساتراپ ها ي آسياي صغير ضرب مي شد.روي سكه ها ي طلا و نقره تصوير ،شاهنشاه پارس نقش شده بود.مقداري پول نقره و مسي كشورهاي تابعه پارس در محل وشهرهاي يوناني آسياي صغير ضرب مي شد.و براي پرداخت به مزدوران ، گاهگاهي در شهرهاي فنيقي هم پولهاي محلي و شاهي را سكه مي زدند.
    استفاده از پول مسكوك معمولا در كشورهائيكه از كنارهاي درياي مديترانه دور بودند،رواج چنداني نداشت.اگر چه در سده پنجم ق.م بازرگانان چند ملت (مثلا فنقي ها)،به ميزان زيادي در كشورهاي خودشان و كشورهاي بيگانه براي مبادله بازرگاني پول مسكوك به كار مي بردند،در بابل ضمن مبادله ، به جاي پول مسكوك تكه هاي نقره را به شكل شمش يا ميله يا مفتول و غيره خرج مي كردند.
    شمش ها داراي عيار متفاوتي بودند(معمولا 8/1)و روي آنها مهري مي زدند كه گوياي عيارشان بود و هنگام مبادله آنها را وزن مي كردند.همان زمان كه مسكوك به بابل وارد شد و به كار رفت اين فلزات را هم در كنار آن ضمن آنكه وزن مي كردند به جاي مسكوك به كار مي بردند.در ميان اينها طلا فقط به عنوان كالا، نه به جاي وسيله مبادله پولي ،معامله مي شد.
    به عبارت ديگر پول مسكوك در زمان هخامنشيان در بابل رواج چنداني نداشت و فقط از آنها براي بازرگاني با شهرهاي يوناني استفاده مي كردند.آن زمان در مصر هم تقريبا چنين وضعي حكم فرما بود،آنجا هم براي معامله و مبادله از روش وزن كردن فلز استفاده مي كردند.حتي در خود پارس كارگران مصري املاك شاهي نقره غير مسكوك به جاي مزد مي گرفتند.
    سيكل و كارشا كه در اسناد پارسي ياد شده ، واحد وزن بودند و حتي روي اين فلزات مهر پولي نخورده بود.پارسها پول مسكوك را به منظور مبادله در كشورهاي باختري امپراطوري و يا براي پرداخت مزد به مزدوران وابسته به دولت شاهنشاهي ، به كار مي بردند.
    در كشورهائيكه مبادلات به وسيله نقره غير مسكوك انجام مي گرفت، ظاهرا برخي از شخصيت ها حق آن را داشتند تا شمش نقره بسازند و آن را با شكل معيني عرضه كنند.معبدها و كاخ ها در بابل ،مصر و كشورهائ ديگر روش هاي مشخصي را به منظور پرداخت مقدار زياد ماليات ها و پيشكشي ها به دولت مركزي ارائه مي دادند و اين روشها مورد تائيد مقامهاي اداري هخامنشيان قرار مي گرفت.معمولا پرداخت ماليات بوسيله نقره هايي انجام مي شد كه داراي كيفيت چندان خوبي نبودند.براي رفع اين نقيصه ،نقره ها به كارگاههاي معابد و دولت فرستاده مي شدند ،دوباره ذوب و تصفيه مي گرديدند،از لحاظ كيفيت داراي عيار استاندارد مي شدند و سپس به خزانه تحويل مي گرديدند.
    نسبت بهاي طلا و نقره با وزن مساوي در دولت هخامنشي، يك به 3/1 13 بود.
    فلزهاي گرانبهايي كه متعلق به خزانه دولت بودند فقط به صلاحديد شاهنشاه سكه مي خوردند و تبديل به مسكوك مي شدند، بيشتر اين فلزات سكه نخورده به صورت شمش در خزانه انبار مي شدند.مثلا زمانيكه اسكندر مقدوني هخامنشيان را شكست داد و شوش را گرفت، در خزانه شاهي 40 هزار تالانت
    (يك تالانت = 30 كيلوگرم ) شمش و فقط نه هزار تالانت مسكوك به دست آمد.مقدار طلا و نقره اي كه در خزانه هاي دولت هخامنشي در شوش ، پرسپوليس ، بابل و شهرهاي ديگر ، هنگام پايان حكومت پارسها ، به دست آمد، رويهم رفته بيشتر از 630 ، 235 تالانت بود.
    بنابراين ، پولهائيكه به عنوان ماليات دولتي طي ده ها سال در خزانه شاهان اندوخته شده بود، از گردش خارج شد،فقط مبلغ ناچيزي از اين پولها ، به عنوان هزينه حقوق مزدوران و نگاهداري كاخها و دستگاه اداري به مردم برگردانده مي شد. به همين انگيزه پول مسكوك و حتي شمش ها فلزات قيمتي براي انجام مبادله و بازرگاني به اندازه كافي جريان نداشت، اين چگونگي زيان قابل توجهي به پيشرفت روابط بازرگاني-پولي وارد آورد و بنابراين ناگزير قسمتي از معاملات در سطح مبادله كالائي انجام ميگرفت.
    در قلمرو هخامنشيان راههاي كاروان رو مهمي كه استانها و شهرهاي دور افتاده را به هم وصل مي كردند كشيده شدند،طول اين راهها از صد كيلوتر تجـ*ـاوز مي كرد.يكي از اين راهها از ليدي آغاز و پس از گذشتن از آسياي صغير تا بابل ادامه داشت.راه ديگري از بابل به شوش به پرسپوليس و پاسارگارد منتهي مي شد.راه كاروان روي كه از بابل ، اكباتان به باختر تا مرزهاي هندوستان كشيده مي شد داراي اهميت فراوان بود.منطقه درياي اژه از راه قفقاز و خليج ايسن تا سينوب به آسياي صغير منتهي مي شد.
    پس از سال 518ق.م داريوش يكم فرمان داد كه كانال نيل-سوئد را نوسازي كنند،اين كانال تا پايان اشغال مصر به وسيله پارسي ها قابل بهره برداري بود،اما بعدها از كار افتاد و كشتي راني در آن غير ممكن گرديد.اين كانال ، مصر را از راه درياي سرخ به پارس وصل ميكرد.اينگونه در هندوستان هم راههايي كشيده شدند.
    شرايط طبيعي گوناگون قلمرو هخامنشيان ، عامل موثري در پيشرفت روابط بازرگاني منطقه به شمار ميرفت.
    بابليها سخت به كار بازرگاني با مصر ، سوريه ، ايلام و آسياي صغير سرگرم شدند، بازرگانان بابل از اين كشورها آهن ،مس ، قلع ، چوب ساختماني ، سنگ هاي نيمه گرانبها ، كوارتز براي شستن و سفيد كردن پشم و لباس و براي توليد شيشه و منظورهاي ديگر مي خريدند.مصر به شهرهاي يوناني غله و كتان مي فروخت و از آنها نوشید*نی و روغن زيتون مي خريد.علاوه بر اين مصر طلا و عاج ، لبنان و عمان چوب هاي صنعتي و مرمر و سنگ سياه توليد مي كردند.از آناطولي – نقره ، از قبرس – مس و از مناطق علياي دجله – مس و سنگ آهك به دست مي آمد.از هندوستان – طلا ، عاج و چوبهاي معطر ، از دراوي – طلا ، از سغديان – لاجورد ، از خوارزم – فيروزه صادر مي شد.
    از باختر كه جزو قلمرو هخامنشيان بود طلاي سيبري صادر مي شد.
    از مناطق قاره اي يونان يعني كشورهاي خاوري آن فراورده هاي سفالي صادر مي گريد تهيه كننده گندم علاوه بر مصر، بابل هم بود.موجوديت دولت هاي هخامنشي تا اندازه زيادي به كميت و كيفيت ارتش آن دولت بستگي داشت.كليه نيروهاي مسلح به واحدهاي بزرگ جنگي تقسيم مي شدند كه شماره اين واحدها متغير بودند(مثلا در زمان كزرسس 7واحد و در زمان آرتا كزرسس دوم 4واحد بودند.).هسته اين ارتش پارس ها و مادها بودند جوانان و مردان بالغ پارسي بيشترشان به كار لشكري سرگرم مي شدند.اينان گويا خدمت لشكري را از 20 سالگي آغاز مي كردند.عشاير سكزي تا اندازه اي نيروي مهمي براي هخامنشيان به شمار مي آمدند چون اينان طبعا به زندگي جنگي خو گرفته و سواران كماندار آزموده اي بودند.
    پست هاي مهم در پادگانها و پايگاههاي استراتژيك و دژها و غيره معمولا به دست پارسيان بود.
    ارتش شامل سواره و پياده بود.فرماندهان سواران معمولا اشراف و فرماندهان پيادگان ، مالكان بودند.همكاري سواران و كمانداران باعث پيروزي بيشتر از نبردهاي پارسها بود.در آغاز سده پنجم ق.م پياده نظام پارس را رفته رفته مزدوران يوناني تشكيل مي دادند،اينها كه از لحاظ تكنيك نبرد آزموده تر بودند نقش مهمي رادر جنگها ايفا مي كردند.
    استخوان بندي ارتش را ده هزار تن جنگجوي «جاويدان » تشكيل مي داد.هزار تن از اينها كه نيزه دار بودند، به خانواده هاي اشراف پارسي وابستگي داشتند و نگهبان جان شاه به شمار مي آمدند.بقيه يكانهاي «جاويدان» از نمايندگان عشاير گوناگون ايراني و حتي ايلاميها بودند.
    قسمتي از ارتش براي پيش گيري از شورش مردم مغلوب ، در كشورهاي زير اشغال به عنوان پادگان جاي مي گزيد.سربازان اين پادگانها از مليتهاي گوناگون بودند، اما در ميانشان از ساكنان آن منطقه وجود نداشت.
    در مرزهاي حكومت هخامنشي پادگان هائي برقرار گرديد و حتي به افراد اين پادگانها زمين هايي را واگذار كردند.از اينگونه پادگانها و كلني نظامي جزيره الفانتين در نيل جالب است.در اين پادگان ، پارسها ، مادها ، يونانيان ، خوارزمي ها و غيره سكونت داشتند.اما در قسمت عمده اين پادگان مردمي زندگي مي كردند كهاز پيش خادمان فراعنه مصر به شمار مي آمدند.
    ساكنان نظامي الفانتين با خانواده هايشان در آنجا سكونت داشتند.پادگان به يكان هايي جز صدنفري تقسيم مي شد، هر يك از اين واحدها به نام فرماندهانشان ناميده مي شدند.معمولا فرماندهان اين يكلنها پارسي يا بابلي بودند.
    جايگاه فرمانده اين پادگان در سوئن (آسوان امروزي) بود.در اين ناحيه حتي ماموران كشوري و اداره هاي قضائي بخش جنوبي مصر فعاليت داشتند.سربازان مامور پادگان معمولا هرماه جيره جنسي (غله ، گوشت و غيره ) دريافت مي كردند.هر سربازي كه بازنشسته مي شد از راه كشت و زرع در تكه زميني كه به او واگذار شده بود، گذران مي كرد او از پرداخت ماليات معاف بود، و بيشتر به كارهاي بازرگاني و صنعتي هم مي پرداخت.
    در آغاز ، واگذاري اين زمين ها به سربازان انتزاع ناپذير بود و بنابراين به مرور زمان اين زمين ها از راه فروش يا واگذاري از دست سربازان خارج شد و غالبا مالك اين زمينها زنان شدند.
    مانند الفانتين در فيواخ ، باختر گرموپول و ممفيس هم اينگونه كلني نظامي اي وجود داشت.بنابراين پادگانها ، پايگاه هاي استواري ، هنگام خيزش مردم مغلوب ، براي وفاداران دولت هخامنشي به شمار مي رفتند.هنگام اردوكشي هاي جنگي بزرگ (مثلا جنگ گزرسس با يونانيها ) كليه مردم تابع حكومت هخامنشي اجبارا شماره مشخصي از جوانان خود را براي سربازي به دولت مي شناساندند.
    در زمان داريوش يكم پارسها چيرگي خود را در درياها هم پابرجا كردند.نبردهاي دريائي هخامنشيان با كمك ناوگان مصري ، كشتي فنيقي و قبرسي و ساكنان جزاير درياي اژه و نواحي دريائي ديگر انجام مي گرفت.پارسها هم به عنوان ناوي در نيروي ذريائي خدمت مي كردند.





    برگرفته از كتاب تاريخ ايران نويسندگان:
    ا.آ گرانتوسكي
    م .آ داندامايو
    گ.آ كاشلنكو
    پرفسور اي .پ پتوشفسكي
    پرفسور م.س ايوانف
    ل.ك بلوي
    ترجمه كيخسرو كشاورزي​




     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    پارسال ما همگی باید یه قسمتی از وصیت نا رو در میآوردیم. اینم خلاصه اش:
    من داریوش، شاه بزرگ، شاه، شاه پارس، شاه سرزمینها (کشورها)، پسر وشتاسب، نوه ارشام هخامنشی هستم. پدر من وشتاسب، پدر وشتاسب ارشام، پدرارشام اریارمن، پدر اریارمن، چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
    ما بدلیل این که از دیرگاهان از خاندانی اصیل و شاهانه بودیم، هخامنشی خوانده شدیم .۸ نفر از خاندان ما پیش از این شاه بودهاند و من نهمین هستم. ما ۹ نفر پشت سر هم شاه بوده و هستیم. به خواست اهورامزدا، من شاه هستم و او شاهی را به من، هدیه داد.
    ای که این نوشتهها و این نقشها را که من تهیه کردهام، میبینی از آنها حفاظت و مراقبت کن.
    اگر تا زمانی که توانایی داری از این نوشتهها و نقشها مراقبت کنی، اهورامزدا یارت باد و دودمان و زندگیت بسیار باشد و همه کارهایت مورد قبول اهورامزدا باشد.
    امیدوارم اگر این نوشته ها و نقشها را در هنگام توانایی مراقبت و حفاظت نکنی، اهورامزدا یارت نباشد و دودمانت تباه باشد و آنچه میکنی، اهورامزدا ضایع کند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]شاهكار داريوش هخامنشي[/h]
    -2-40-.gif
    مهمترین كار دریایی دوره هخامنشیان كندن راه آبی قابل كشتیرانی بین دریای سرخ و مدیترانه می باشد كه افتخار آن برای همیشه از آن شاهنشاه داریوش بزرگ است. شاهكار بزرگی كه با تیزهوشی شاهنشاه علاوه بر كوتاه كردن راه دریایی، بازرگانی ایران را رونق بخشید. یكی دیگر از اهداف داریوش بزرگ آن بود كه به راحتی بتواند نیروی دریایی ایران را از كرانه های خلیج پارس به دریای مدیترانه برساند. این كار در سده ششم پیش از میلاد انجام پذیرفت. به دستور داریوش لوحه ای سنگی به خط میخی، پارسی، عیلامی، بابلی و مصری بیاد بود این كار بزرگ نوشته شد. روی لوح نقش دو نفر حجاری شده و در بین آن نام داریوش به چشم می خورد. ترجمه لوح بدین شرح است:داریوش شاه گوید: من پارسی هستم. از پارس مصر را گرفتم من فرمان حفر این ترعه را دادم از رودخانه ای به نام نیل كه در مصر جاری است تا دریایی كه به پارس می رود پس از آن این ترعه حفر شد چنانكه فرمان دادم و كشتیها از مصر از وسط این ترعه به سوی پارس روان شدند چنانكه میل من بود. ‎بند اول: خدای بزرگی است اهورامزدا كه این سرزمین را آفریده كه آن آسمان را آفریده كه بشر را آفریده كه خوشی را به بشر داده كه داریوش را شاه كرده كه داریوش را به شاهی مملكتی رسانده كه بزرگ است و اسبان و مردم خوب دارد. بند دوم: منم داریوش شاه شاه شاهان شاه كشورهایی كه از تمام نژادها مسكون است شاه این سرزمین بزرگ تا آن دورها پسر ویشتاسب هخامنشی. نیمی از كتیبه از بین رفته است. نام كوروش بزرگ نیز در آن وجود دارد. هرودوت درباره كانال می نویسد: .... طول كانال بمسافت چهار روز راه است صدو بیست هزار نفر كارگر بر روی آن كار كرده اند و حفر آن به دستور داریوش شاهنشاه ایران بوده است. عرض كانال به اندازه ای بود كه دو ناو كه هر كدام سه دسته پاروزن داشت پهلو به پهلو از آن می گذشتند.و این چنین است خدمات ارزنده بزرگ مردان ایران زمین در راه شكوفایی جامعه بشری​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نگاهی به اتهام کودتاگر بودن داریوش یکم[/h]
    گاهی به اتهام کودتاگر بودن داریوش یکم

    سورنا فیروزی

    برپایه نوشتگان معتبر تاریخی چون هرودوت، کتسیاس، اوسبیوس و دیگران، داریوش یکم (بزرگ) پسر ویشتاسپ در پی کودتایی بر ضد گئومات، مغ مادی به قدرت رسیده است. اما برپایه نظر جریان هایی در زمانه معاصر (از هنگامه خیزش حزب توده تا برخی از نگارندگان کنونی)، داریوش این کودتا را برضد کبوجیَ و بردیا، پسران کورش انجام داده و به این ترتیب ماجرای گئومات دروغ و ساخته او بوده است. در این نگاشته، بررسی خواهیم نمود که کدام سویه از نگرش ها استوارتر است.
    هرودوت :
    هرودوت در بندهای 209 و 210 از کتاب یکم خود، نقل میکند که کورش دوم، پیش از یورش نهایی به سرزمین ماساگت ها (از گروه های سکایی)، خوابی می بیند که در آن، داریوش پسر ویشتاسپ، دارای دوبال شده که بوسیله هریک، بر آسیا و اروپا سایه انداخته است. هرودوت نوشته است که کورش این خواب را با ویشتاسپ در میان گذاشت و نگرانی خود را پیرامون احتمال شورش از سوی داریوش، ابراز داشت.
    سپس نگارنده یونانی در کتاب سوم خود، سخن از کشته شدن پنهانی بردیا (پسر دوم کورش) بدست کبوجیَ (جانشین قانونی وی طبق منشور حقوق بشر) به میان می آورد و در پس آن، از مرگ نا بهنگام کبوجیَ _که با ضربه تیغه خنجر خودش هنگام پرش بر اسب رخ داد_ در پی شنیدن خبر کودتایی در ایران گفتگو میکند. به این صورت، بردیای دروغین با همکاری برادرش پازیتیس (مشاور امور خانوادگی شاه و سرپرست امور دربار) که از قتل پنهانی بردیای راستین آگاه بود، با عنوان پسر کورش، رسما بر همه امپراتوری فرمان راند و مالیات و سامانه خدمت اجباری در ارتش را نیز برای 3 سال بخشید. سپس با هوشیاری اوتانَ پارسی و توجه وی به این مسئله که شاه نوین، از ارگ برون نمی آید و به هیچ والا مقام پارسی هم بار خصوصی نمیدهد، هویت غاصب روشن شد و طی یک کودتای سریع، داریوش به همراه شش پارسی دیگر، گئومات را سرنگون میکنند. در پس آن گفتگوی سه تن رخ میدهد که با رد شدن اندیشه حاکمیت دموکراتیک اوتانا و اولیگارشی بگَ بوخشَ، داریوش به قدرت میرسد.
    کتسیاس:
    کتسیاس برپایه بایگانی نوشتاری تاریخ دربار ایران، در کتاب دوازدهم خود، چنین نوشته است که مغی به نام اسفنداداتس (اسپندَداتَ = اسپندیار) پیشتر، از بردیا تازیانه خورده بود. در پی این کینه، به نزد کبوجیَ رفته و در غیاب بردیا، وی را متهم به دسیسه بر ضد شاه ایران نمود. در پی 3 بار احضار بردیا به نزد کبوجیَ جهت توضیح و نیامدن برادر کوچک به شوند گرفتاری، کبوجیَ با همدستی مغ، بردیا را پنهانی کشته و پس از آن، مغ را بردیا معرفی میکند. به این ترتیب، این کبوجیَ است که مغ را بردیا جا میزند. سپس از خودکشی ملکه مادر در پی آگاهی از جریان قتل بردیا و خودداری کبوجیَ از سپردن مغ قاتل به او سخن میگوید و در نهایت، مرگ کبوجیَ را به صورت برداشت زخم در هنگام خراشیدن تفریحی یک چوب بیان میدارد. به این ترتیب، آرزوی باگاپات و آرتازیارس (از درباریان کبوجیَ) برای جانشین ساختن اسفنداداتس زودتر به ثمر رسید. سپس با فاش شدن ماجرا از سوی ایزابت (از همراهیان کبوجیَ و آورنده جسد وی به ایران)، هفت تن یاد شده برضد غاصب، کودتایی را با سرعت انجام داده که با سرنگون سازی وی، داریوش، شاه گشت.(1)
    اوسبیوس:
    اوسبیوس نیز سخن از حکومت سمردیس (بردیا) مغ (بردیای دروغین) در پس مرگ کبوجیَ به میان آورده است و مدت شاهی وی را هفت ماه یاد میکند(2)
    داریوش در سنگ نبشته بیستون (3):
    داریوش یکم در سنگ نبشته بیستون (518پ.م) بیان میکند که کبوجیَ، برادرش بردیا را پیش از یورش به مصر کشت. سپس به مصر رفت که در پس این برونش، مردمان در پارس و ماد و چند ساتراپی دیگر به شورش پرداختند. سپس مغی به نام گئومات در «پئی شی یاوُوادا» در اَرَکدریش (احتمالا در پارس) برخاست و خود را بردیا و شاه رسمی کشور خواند. داریوش در نسخه بابلی، تیره این مرد را مادی خوانده است، به این ترتیب، مردمان ناراضی طبق نسخه بابلی، در پارس و ماد بدو گرویدند. از آغاز شورش تا مرگ کبوجیَ (که داریوش آن را طبیعی خوانده) 4 ماه بوده است ( از 14 وی یخنَ تا 9 گرمَپدَ). به این صورت. گئومات 4 ماه بر سرزمین های پارس، ماد ، و سرزمین های دیگر مرکزی و خاوری فلات ایران _که طبق نوشته کتسیاس، از آن بردیای راستین بود_(4) فرمانروایی مینمود تا آنکه کبوجیَ فوت نمود. این یعنی 4 ماه آشوب میان مرکز امپراتوری و غرب آن که کبوجیَ حضور داشت. سن داریوش نیز به آن دوره (سال 524-523پ.م) بنا به سند هرودوت (4)(20 سالگی داریوش در سال 531پ.م)، 28-27 سال بوده است. سنی که برپایه گزارش گزنفون(5)، تنها 2-3 سال از درونش یک پارسی به ارتش میگذشت.
    داریوش در ادامه گزارش داده است که گئومات رو به کشتار مردمان آورد و ترس و وحشت فراوانی ایجاد کرد. در نهایت، داریوش با همکاری شش تن، گئومات را به روز دهم ماه باگَ یادیش (مهرماه) در دژ «سیکَ یَ ووتیش» (ارگ فرمانروایی مد نظر هرودوت) در نی سایَ ماد (تختگاه گئومات)، کشت و به این ترتیب به شاهی رسید و میراث از دست رفته دیرین دودمان خود (فرمانروایی) را بازگرداند. در پس این قدرت گیری، وی دارایی ها و خانه های مصادره شده مردمان را بازگرداند، نیایشگاه ها را بازسازی نمود و جابجایی های اجباری رخ داده در حکومت پیشین را به حالت نخست در آورد؛ هم در پارس هم در ماد و هم در جاهای دیگر.
    نگرش مخالفان
    گروهی از مدعیان کودتای داریوش بر ضد کبوجیَ، بیان میدارند، که داریوش، بردیای راستین را که مدعی شاهی شده بود کشته و در پس آن، برادر بزرگ تر را نیز ا زمیان بـرده است. ریشه این کردار را نیز در این میدانند که داریوش کینه از میان رفتن شاهی پدربزرگش، ارشام بدست کورش دوم (بزرگ) در پارس را داشته است و به این طریق میخاسته، شاهی را به نزد دودمان خود باز گرداند. گروهی دیگر بر این ادعایند که داریوش اصلا دارای نیاکان سلطنتی نبوده و تبارنامه وی و هم دودمانی اش با کورش دوم دروغ است. آنان بر این باورند که شخصی به نام هخامنش وجود خارجی نداشته و تمامی این آمارها، توهمی بیش نیست و این گونه، داریوش از دودمانی غیر سلطنتی بر ضد دودمان شاهی کودتا کرده است.
    بررسی گزارش ها:
    1- در پایه یکم سنجش دو جریان، باید یادآور شد که نگرش دوم از پشتیبانی استنادی ایرانی و نا ایرانی برخوردار نیست و تنها یک تحلیل سلیقه ای است. اما نگرش یکم، دارای استواری استنادی برون مرزی نیز است؛ به عبارت دیگر، نوشتگان غیر دولتی و نا ایرانی نیز بر شاهانه بودن دودمان داریوش سندیت بخشیده اند.
    2- چنانکه دیده میشود کودتاگر حکومت (در اینجا نامی از هویت وی نمیبریم) تختگاه و کانون فرمانروایی را از پاسارگاد پارس به نیسای ماد ترابرش داده است، به عبارت دیگر، از پارس به ماد، مادی که سرزمین مغان است و گئومات نیز یک مغ مادی خوانده شده. پس اگر داریوش کودتاگر داستان بود، بایستی در همان پارس می ماند که پشتیبانی دودمان خود را داشته باشد. همچنین این رخداد نشان میدهد که گئومات منطقا یک مادی بوده تا پارسی و یا دستکم از پشتیبانی مادی ها برخوردار بوده تا پارسیان که سالها در پس فرمانروایی کورش دوم و نیاکان وی میزیسته اند. پارسیانی که اکنون شاهشان مرده و کودتایی در امپراتوری وی انجام گرفته است، نمیتوانسته اند یک کودتاگر غیر پارسی را شکیبا باشند.
    3- گئومات یک مغ خوانده شده ، او همچنین از بزرگان دربار توصیف شده، بنابراین وی شخصیتی نبوده است که بتوان از وی جعل هویت کرد. افزون برآن، مقامی که برای وی گزارش شده، جایگاهی نبوده است که بتوان شخصی رویایی و بدور از موجودیت راستین را در آن جای داد، به گفتار ساده، یک مغ شناخته شده و یک صاحب منصب بزرگ درباری را نمیتوان دارای زندگی نامه ساختگی و یا در کل، شخصیتی ساختگی جا زد. بردیا نیز دارای آن منصب نبوده ، زیرا حدود اختیارات وی ( حکومت بر باختر، خوارزم و خاور امپراتوری) (6) کاملا با عضوی از دربار پاسارگاد متفاوت است. پاسارگادی که تختگاه کبوجیَ و کانون اصلی امپراتوری بوده است.
    4- مدعیان برای به کرسی نشاندن سخن خود، به زیر میز اسناد لگد پرانی میکنند تا شرایط دو جریان در نبود پشتیبانی اسنتادی برابر شود! آنان نبشته های آریارَمنَ، ارشام (همان نبشته ای که بر پایه آن، ریشه کینه داریوش را می جویند!) و کورش در پاسارگاد و توضیحات مورخان یونانی را ازنظر اصالت به چالش میکشند تا به باور خود، برضدشان به کار گرفته نشود. اما این کوششی بی بن است. همان اندازه شگفت آور است که بخواهیم نوشته های بدست آمده از نبوکدنزر دوم و یا آشوربنی پال را جعلی و برساخته آیندگان آنان بخوانیم. شوند این تلاش نیز روشن است. در نبشته آریارمنَ به روشنی سخن از وجود هخامنش و پسرش چیش پئیش آمده و آریارمنَ (نیای داریوش) شاه پارس و پدرش (چیش پئیش نیای مشترک کورش و داریوش) شاه خوانده شده اند، در نوشتار ارشام پسر آریا رمنَ نیز دو اصطلاح شاه پارس و هخامنشی را برای وی میبنیم. و کورش دوم نیز در پاسارگاد خود را یک هخامنشی خوانده و در استوانه نیز از چیش پئیش یاد میکند. پس اصطلاحات بکار رفته از سوی داریوش (شاه هخامنشی) و تبارنامه وی، با نوشتارهای کلاسیک ایرانی و یافته های باستان شناختی همخوانی دارد. ضمن اینکه، آلترناتیوهای یونانی نیز آن را تائید میکنند. اینکه کورش در استوانه اش، خود را شاه انشان خوانده و نه شاه هخامنشی، تضادی با نوشته وی در پاسارگاد ندارد، به هر حال وی در آن زمان، هنوز در خاطرات دیار نیاکانش، انشان بسر میبرد. ضمن اینکه انشان نام سرزمین است و نه نام دودمان که بخواهد نقض غرض نماید.
    5- داریوش در بیستون صرفا از شاهی نیاکان خود سخن نمیگوید، او جمع شمار شاهان دو تیره پارسی هخامنشی (از هخامنش تا کبوجیَ و خودش) را یاد میکند. در صورتی که اگر او یک کودتاگر بود، منطق حکم میکرد که تنها از شاهی نیاکان خود ( درصورت نبود هم دودمانی با کورش) یاد میکرد و سپس از غصب شاهی نیاکانش توسط کورش دوم سخن میگفت.
    6- بپنداریم که داریوش کینه از دست رفتن شاهی نیاکانش را داشته، آیا برای بازپس گیری قدرت، از دودمان جا افتاده و در اوج قدرت کورش، پتانسیل و نیروی داریوش 27-28 ساله از یک دودمان پارسی بر انداخته شده ( و یا بدور از اصالت شاهی) بیشتر بوده است و یا پتانسیل تیره بزرگ و پر جمعیت ماد که در پس نزدیک به دو هزار سال فرمانروایی ، حکومتشان بدست پارسیان ساقط شده بود؟ آنچه روشن است، شوند ها و ریشه های کینه و نیرومندی مادی ها بسیار بسیار بیشتر از داریوش جوان بوده و رخداد این کودتا از سوی آنان شدنیتر. ترابرش پایتخت از پارس به ماد، خود گویای رخداد است.
    7- فراموش نکنیم شورش مادی ها بارها بدوران داریوش یکم تکرار شد، رخدادی که نشان میدهد آنها همچنان در پی داشته های از دست رفته شان بوده اند. برخاستن کسانی چون فرورتیش که خود را از دودمان اووخشترَ (هووخشتر مادی) میخواند، نشان میدهد که این ماجرا سر درازی داشته است. همچنین جریان بردیای دروغین تنها مربوط به گئومات نیست. این ادعا را «وَ هَ یَزداتَ» پارسی نیز یکبار دیگر تکرار کرد که نشان میدهد این شیوه به آن دوران، روشی رایج برای بر انگیزش احساسات مردم و مشروعیت گیری برای به چنگ آوردن قدرت بوده است و نه داستانی برساخته از ذهن داریوش. چنانکه در بابل نیز این سنت ( پسر نبونئید بابلی بودن فرد شورشی) در برابر داریوش دیده میشود که بر استواری رواج این شیوه به هنگامه یادشده، برای مشروعیت پذیری نزد مردمان می افزاید.
    چنانکه دیده شد، جریانی که در پی کودتاگر خواندن داریوش برضد کبوجیَ برخاسته است (چه دسته باورمند به هم دودمانی نیاکان داریوش با کورش و چه دسته مدعی افسانه ای بودن عنوان دودمان هخامنشی) نه تنها از سندیت تاریخی برخوردار نیست، بلکه حتی از نظر منطق تاریخی و سازگاری با سلسله رخدادهای زمانه مورد گفتگو نیز مشکل دارد. بر پایه این داده ها، به نظر می آید که این جریان، برآمده از اندیشه های پدید آورنده گسستگی در میان تاریخ ایران و ایجاد آشوب های قومی – قبیله ای میان تیره های گوناگون ملت این کشور است که نه تنها برآن بوده که مسیر تاریخ کشور یکپارچه ایران را از دوران باستان تحریف کند، بلکه از دیرینگی و شمار شخصیت های تاریخی و دوره های آن (دو فرمانروایی پارس و انشان و فرمانروایان آنان) نیز بکاهد و شخصیت و راست گویی داریوش (نماد ناسیونالیسم ایرانی) را نیز مورد چالش قرار دهد.
    پی نوشت ها:
    1- کتسیاس، خلاصه فوتیوس
    2- اوسبیوس، تاریخچه، 69-70
    3- نارمن شارپ، فرمانهای شاهنشاهان هخامشی، سنگ نبشته بیستون. کتیبه ایلامی بیستون، ترجمه شهرام حیدر آبادیان و روشنک جهرمی. سنگ نبشته داریوش بزرگ در بیستون (رونوشت بابلی- اکدی)،ترجمه اکبر زاده
    4- کتسیاس، همان
    5- کورش نامه، کتاب یکم، بندهای 2 و13
    6- کتسیاس، همان

    از کتاب ناگفته های تاریخ- سورنا فیروزی- زیر چاپ
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ساتراپ ها در دولت داریوش[/h]
    [SIZE=-1]داریوش کشور ایران را به چند ساتراپ (خشتره)تقسیم کرد و مهم ترین ساتراپ ها در چه مناطقی قرار داشتند ؟

    ابتدا وضع جغرافیائی در عصر هخامنشیان را شرح داده و سپس تقسیمات کشوری امپراطوری هخامنشی می پردازیم . سرزمین ایران هخامنشی جانشین سرزمین های آشوری ، بابلی ، مادی ، عیلامی ، مصری ، شبه جزیره عربستان ، آسیای صغیر و سرزمین سکاها بود که همه این نواحی از پایتخت هائی نظیر همدان ( اکباتان)، بابل، شوش، پاسارگاد و تخت جمشید اداره می شد . قلمرو حکومتی که هخامنشیان تشکیل دادند تا آن زمان و بعد از نظر وسعت سابقه ندارد . این سرزمین وسیع از 30 ساتراپی (خشتره)یا استان تشکیل می شد . این سی (سی) ساتراپی به علت شورش بعضی از ولایات حتی در بعضی مواقع به 23 ساتراپی نیز تقلیل می یافت .فرمان روایان یا استانداران را به یونانی « ساتراپ» و به فارسی باستان « خشترپاون» می نامیدند . حدود کشور پهناور ایران در آن روزگار از اطراف شمال شرق و شمال به رود سیحون (یاکسارش) و از جانب شمال و شمال غرب به دریای ( کاسپین ) (خزر) و دریای سیاه (پنتوس اکسینوس)(Pontus euxinus) و کوههای قفقاز و از سمت جنوب به دریای عمان و خلیج فارس بود . مرز غربی به علت کشمکش با یونان که دائماً ادامه داشت متفاوت بود ولی آن طور که استاد مشکوری می نویسد دریای اژه egee در آن سوی ترکیه فعلی را می توان ، سرحد غربی فرض کرد . رودخانه فرات قلمرو ایران را به دو بخش تقسیم نمود زیرا به قول مورخین قدیم به ویژه اسلامی بابل در مرکز و دل ایرانشهر قرار داشته است ( منظور از ایرانشهر کشور ایران است) اول- مناطق مغرب آن رود شامل آسیای صغیر و مصر و روسیه ، عربستان –دوم – ممالک از طرف مشرق آن که به رودخانه سند و بخشی از سرزمین هند محدود می شد . همه ساتراپ ها در این محدوده ها بودند .

    نام ساتراپ ها یا خشتره های مهم ایران چه بوده و در کجا قرار داشتند .

    قبل از آن که نام همه ساتراپ ها و مناطق مهم ایران را بنویسیم لازم است که با استفاده از سنگ نوشته بیستون که در راه همدان و کرمانشاه وجود دارد و داریوش اول مناطق متصرفی خود رابیان داشته شمه ای بنویسیم . در 1837 یک افسر انگلیسی به نام « سرهنری راولین سن» (sir henry rawlinson) که مقیم کرمانشاه بود رمز کلیه علامات خط میخی این کتیبه را کشف کرد ولی باید دانست که قبل از او یک دانشمند آلمانی به نام « گرتفند» (grotfend) به رمز علامات خط پارسی باستان پی بـرده بود و هنری راولین سن در 1851 توانست که این سنگ نوشته را بخواند . مناطق متصرفی داریوش طبق این کتیبه این طور نوشته شده که به خواست « اهورا مزدا» این است کشورهائی که از آن من شدند .پارس، عیلام ( خوزستان) ، بابل، آشور ، عرب،مصر،اهل دریای سارد( لیبی)،یونان ( یونانی های ساکن آسیای صغیر) ، ماد، ارمنستان، پرثو(پات- خراسان)،زرنگ
    ( سیستان)، هرای وا(هرات) ، خوارزم ، باختر،سغد، گندار ( دوره کابل) ، سک ( سکاها، ساکنین دو طرف خزر)، تنگوش ( شامل دره رود هیرمند و منطقه پنجاب کنونی در شمال غرب شبه قاره هند ، رخج ( گروزیا)( شامل بلوچستان امروزی) ، مک ( مکران امروز عمان )
    مورخین شرق شناسان و جغرافی دانان این تقسیم بندی داریوش در بیستون را گسترده کرده و نواحی مهم امپراطوری ایران را به شرح زیر آورده اند .

    1-« لیدی» که در کتیبه داریوش « اسپاردا»(sparda)آمده و در آسیای صغیر است

    2-« ایونی » (ioni) که داریوش آن را « یواونا» خوانده که شامل شهر های مهاجرنشین یونانی آسیای صغیر بوده که مهمترین آن ها عبارتند از بندر« میلت»، جزیره ساموس و خیوس

    3-«کاریه» (carie) در ساحل دریای اژه که از شهرهای مهم آن« هالیکارناس»(halicatnass) که هرودوت اهل هالیکارناس بود .

    4-«میسیه»(mysie) واقع در جنوب دریای مرمره و در مغرب آن دریای اژه و از جنوب به لیدی .شهر معروف آن «داسی لیوم» dassylium

    5-«فریگیه»(phrigie) واقع در حوزه رود هالیس در ترکیه کنونی کوروش پادشاه ایران ، کروزوس را در این ایالت مغلوب کرد .

    6-«کاپادوکیه» (capadoce)که در کتیبه داریوش « کت پتوکه» که از شمال به دریای سیاه و از مغرب پافلا گونیه و از جنوب به کوهای تروس و از مشرق به ارمنستان محدود بود . این ایالت به دو قسمت کاپادوکیه و کاپادوکیه کوچک تقسیم می شد

    7-«پافلاگونیه»(paphlagonie) که در جنوب دریای سیاه واقع و بندر سینوپ sinop امروز از شهرهای معروف آن بوده است .

    8-«بی تی نیه»(bithynie) که این ایالت کمتر از فرمانروایای ایران اطاعت می کرد ولی در جمع مطیع ایران بود .

    9-«لیکیه» (lycie)و «پامفیلیه» (pamphilie)و «کی لی کیه» (cilicie) ولایت کوهستانی بودند . داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی در شهر «ایسوس»(issus) از شهرهای کیلیکیه از اسکندر مقدونی شکست خورد این ایالات در جنوب آسیای صغیر و در کنار دریای مدیترانه واقع بودند .

    10-«سوریه» که از طرف شمال محدود بود به کوهای «لوروس» و از مشرق به فرات و عربستان و از جنوب به دریای مدیترانه و اگر فینیقیه و فلسطین را جزو آن حساب کنیم حد جنوبی آن مصر محسوب می شود.

    11-«اکیپ» (مصر) که در زمان کمبوجیه فتح شد یکی از خشتره های بزرگ هخامنشی بوده است . نام مصر که در بیشتر زبان های اروپائی «eggpt» است از لفظ «خیکوپتا» که تبدیل به قبط شد . داریوش این کشور را « مودرایا» خوانده و به نظر می رسد که لفظ مصر و«مودرایا» از یک ریشه و اصل باشند .

    12-بابل (بابیلون) – بخش مهمی از میان رودان ( بین النهرین) که داریوش آن را «بابیروش» خوانده

    13-«آرمینیا»(ارمنستان) که در کتیبه داریوش « آرمینه» آمده است .گرجستان امروز (کلخیدوایبری قدیم) و حوزه ارس ، دربند جزء آن بود .

    14-«آشور»(assyrie) که در کتیبه داریوش «آثوره» آمده و در شمال بین النهرین است ، موصل کرکوک و سلیمانیه جزء آن بود .پایتخت آن « نینوا» بود.

    15-« پارس» که در کتیبه داریوش « پارسه» آمده و پایتخت پارس ف شهر پارسه بود که یونانیان آن را پرسپولیس persepolis می گفتند .از دیگر شهرهای پارسه ، شهر « پاسارگد»(پاساگرد ) (پازارگاد) بود که آرامگاه کوروش در آن قرار دارد محدوده پارس تا کوهای بختیاری هم می رسید

    16- « شوش» که در کتیبه داریوش «خواجا» آمده ولی نام قدیم تر آن ،« سوسونکا» نام داشت . هرودوت آن را « سوزیان» نوشته از پایتخت های هخامنشی بود .که علاوه بر پایتخت بودن مرکز یک خشتره ( ساتراپ) بود و ساتراپ آن جا بر خوزستان و لرستان حاکم بود .

    17-« ماد» که در اوستا ،« راگا» و در کتیبه داریوش « مادی» آمده و استرابون مدیای بزرگ و مدیای آتروپاتن می نامد و محدوده آن از شمال به « آران» و خزر و از مغرب به ارمنستان و از جنوب به شوش و پارس و از مشرق به آریانا محدود و مرکز آن « هگمتانا»
    ( همدان امروز بود که به یونانی آن را « اکباتانا» می نامیدند . همدان پایتخت پادشاهان هخامنشی بود . ماد به سه قسمت بزرگ تقسیم می شد .اوا ماد بزرگ که آن را عراق عجم می گفتند .دوم ماد آتروپن که امروز، آذربایجان نام دارد . سوم ماد مرگیانا که ری و حوالی آن بود ماد فقط یک خشتره پوان نداشت بلکه گاهی از سه تا چهار خشتره پوان آن را اداره می کرد .

    18-«آریانا» که در کتیبه داریوش « هریوه» و در کتاب هرودوت «اری یر» و امروز آن را هرات گویند که در مشرق فلات رن واقع است و از شهرهای عمده آن را « هرات» و
    « بی تاکسا» ( بادغیس) گفته اند و « ساریگا» که سرخس امروز باشد ، آریانا از مغرب به پارت و از مشرق به باختر و شمال به مرو و از جنوب به « زرنگ» (سیستان)محدود می شد .

    19- « هیرکانی » که در اوستا، و هرکانه و استربون آن را « هیرکانیا» و به فارسی گرگان و به عربی جرجان گویند در شرق آن به « کمیسن» (قومس) قرار دارد که در نزدیکی دامغان بود . از شهرهای دیگر آن صد دروازه است .

    20- « پارت» که در اوستا « ورنه» و در کتیبه داریوش « پرثوا» که با خراسان امروز تطبیق می کند که بعداً مرکز اشکانیان شد .

    21- « باختر» که در کتیبه داریوش « باختریش» و در اوستا « باخذی » که همان ایالت بلخ است .شهر مرو که به یونانی « مرگیانا» نام داشت .

    22- « سغدیان» که در کتیبه داریوش « سوغده» و به یونانی « سغدیان» که همان سغد و سمرقند است . از شهرهای اطراف آن شهر کوروش است که یونانیان آن را
    « سیروپلیس» می گفتند .

    23- « خوارزم» که در کتیبه داریوش ، خوارزمیش آمده همان خوارزم و خیوه است .

    24- « زرنگ» که در کتیبه داریوش «زرلگا» و به پهلوی تان یا سیستان می شود که در دره هیرمند واقع است در جنوب آن «گروزیا» (بلوچستان ) است .

    25- «گندار» که در کتیبه داریوش « گنداره »شامل افغانستان غربی شامل کابل و پیشاور است .

    26 - «هرخواتیش» که استرابون آن را « آراخوزیا» می گفتند همان رخج و قندهار است برخی آن را حوزه مرکزی افغانستان از هرات تا سند دانسته اند و با پنجاب تطبیق می کند .

    27- « کرمانیا» میان خلیج فارس و ایالت پارس « گدروزیا» (بلوچستان ) و پارت واقع بود

    28- «گدروزیا» یا بلوچستان که در مشرق کرمان واقع است و از جنوب و مشرق آن به اقیانوس هند و رودخانه هندوس ( سند) محدود می گردد .

    29- سکاهای هوم خوار : سکاهائی بودند که خوراک آن ها گیاهی شبیه قارچ بود که مورخین به غلط به آن ها هوم گفته اند زیرا هوم جنبه داروئی داشته و در داستانهای اوستائی گیاه مقدسی بوده که در شرق دریاچه آرال به صورت بیابانگرد می زیستند و زندگی شبانی داشتند . اصولاً برای دور کردن سکاها از سرزمین های شمالی هخامنشی به جای فرستادن « ساتراپ» پادگان هائی ایجاد می کردند که رئیس آن ها را « کارانا» ( به یونانی (کارانوس) می گفتند که به معنی امیر جنگ بود و وظیفه آنها دفع حملات سکاها بود .

    30-«سکاهای تیز خود» که کلاه خودهای نوک تیز داشتند و به عبارت دیگر آن ها همان ماساژت ها (ماهی خواران) بودند که در شرق دریای خزر و غرب دریاچه آرال زندگی
    می کردند.

    31- « سکاهای آن سوی دریا» همان سکاهای حوزه دانوب و شمال دریای سیاه بودند که از پادشاه هخامنشی اطاعت می کردند .آن ها گهگاه از شمال قفقاز به متصرفات شمالی خاک هخامنشیان حمله می بردند .
    ( برای مطالعه بیشتر در مورد سکاها به کتاب داریوش و ایرانیان ، تاریخ و فرهنگ و تمدن هخامنشیا ن نوشته « والتر هی
    ن نوشته « والتر هین تس» ترجمه پرویز رجبی مراجعه کنید.)[/SIZE]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]سلطنت داریوش بزرگ از سپتامبر 522 تا نوامبر 486 ق م به مدت 36 سال[/h]
    [SIZE=-1]داریوش بزرگ در واقع سومین پادشاه مقتدر ایران هخامنشی بود. اولین آن ها کوروش بزرگ از تیره پاسارگادی که به سبب موهای فر که داشت به کوروش معروف بود . نام «کور» (کر) به مفهوم پیچیده است . چون او به عنوان نجات دهند جاه و یک مسیح از جانب سامی نژادان خاور میانه معرفی شده بود و به حقوق بشر احترام می گذاشت و چون « اهورامزدا» را به عنوان تنها موجود بزرگ و دانا و توانا برای خود و ایرانیان انتخاب کرد، در تاریخ جنبه « کاریزمائی» ( تقدس) به خود گرفت . بعد از او فرزندش « کامبیز» که معنی کام روا می باشد به حاکمیت رسید . ولی در حکومت کامروائی نکرد و گرفتار شورش بردیای دروغین شد و خودکشی کرد و کارش طوری به جنون کشید که حتی بر گاو آپیس در مصر زخمی وارد کرد و ملت مصر را به طغیان واداشت . بعد از او داریوش فرزندد « ویشتاسب» ( ویشتاسبه) و نوه آرشام به سلطنت رسید . او شورش های محلی از بابل گرفته تا شهر های شرق ایران را فرو نشاند . نام این پادشاه در کتیبه بیستون و سایر کتیبه ها ، « داریواوش »(darayavoush) به زبان بابلی «دریاووش» به مصری « تاریوش» . در منابع عبری و یهودی ، داریوش و در متن های یونانی « داریوس» (dareios) آمده است که به معنی دارنده نیکویا ( دارای خوبی) است ( برای پیدا کردن معانی اسامی ایرانی باستان مراجعه شود به فرهنگ نامهای ایران باستان گردآوری و پژوهش ، احمد نوری، انتشارات نهضت پویا )

    داریوش بعد از سرکوبی گردنکشان از بابل تا خوزستان ونقاط دیگر چه نوع حکومتی را برگزید ؟

    زمامداری هخامنشی و داریوش بزرگ ( اول) به علت این که اکثر مهاجر نشینان یونانی آسیای صغیر را جزء ساتراپی های خودشان داشتند ، همواره بر سر انتخاب نوع حکومت سعی بر این می کردند که در تغییر روش که حکومت های شاهنشاهی هخامنشی را در مقایست با حکومت آتن ، از آن الگوئی انتخاب نمایند ، لذا بر سر انتخاب حکومت گفتگویی بین داریوش و دولتمردان هخامنشی صورت گرفت که خلاصه ای از آن را از تاریخ ایران در عهد باستان نوشته استاد محمد جواد مشکور انتخاب کرده و در این مبحث می آوریم و قضاوت را به خواننده این سطور واگذار می کنیم که ببینیم تا حکومت داریوش از چه نوعی بوده است . هرودوت می نویسد چون داریوش بزرگ از شر فتنه گئومات راحت شد، درباره آینده کشور و نوع حکومت بین او ومشاورانش بحثی در گرفت .« اوتانس»(otanesse) که یکی از ایشان بود گفت که ، به نظر من حکومت فردی درست نیست . شما دیدید که خود سری کمبوجیه به کجا کشید . چون اگر آدم حکمران هر چند نیز لایق باشد سرانجام خودسری می شود به دلیل آن که حکومتش فردی است . چنین حکمرانی به زندگانی و سلامت مردمان صالح حسد می برد و افترا و تهمت را بیش از هر کسی باور دارد . اگر در ستایش او میانه روی کنند ، ناراضی است . اگر او را ستایش بسیار کنند ، گوینده را چاپلوس و متملق می داند و مردم را بی محتکمه می کشد و هر چه که می خواهد می کند . اما درد حکومت مردم بر مردم چنین نیست و تساوی حقوق برقرار است انتخاب مستخدمان دولت به قرعه است . اخذ هر تصمیمی را به مجلس رجوع م یکنند . بنابراین من پیشنهاد می کنم که حکومت فردی لغو شود و اداره امور به مردم واگذار گردد . یعنی حکومت دمکراسی برقرار شود .( منظور اوتانس از دمکراسی همان دمکراسی آتن بود و آن دمکراسی فقط مورد بهره برداری شهروندان آتنی بود نه بیگانگان و بردگان) . یکی دیگر از مشاوران به نام «بغابوخش»(baghabokhesh) (خدابخش) گفت که «اوتانس» اشتباه می کند . بدترین حکومت ها، حکومت مردم عوام و رجاله است . حکومت مردم را کسانی پیشنهاد می کنند که دشمن پارسی ها هستند ولی ما عده ای را انتخاب می کنیم که لایق حکومت باشند و حکومت را به دست ایشان می سپاریم و در این عده خود ما هم داخل هستیم . به نظرمن بهترین حکومتها حکومت« اولیگارشی» (oligarcie)( حکومت عده ای برگزیده ای برای مردم ) است . سومین فردی که لب به سخن گشود ، داریوش بود . او گفت به نظرمن حکومتی بهتر از حکومت صالح ترین شخص نیست . چون این شخص دارای بهترین نیات است . پس به بهترین وجه اموری مردم را اداره خواهد کرد . در این صورت کارهایی که مربوط به دشمن خارجی است بهتر پنهان خواهد ماند . در حکومت الیگارشی اداره امور ممکن است در دست چند برگزیده نالایق بیفتد و غالباً بین آنان اختلاف روی می دهد و چون هر یک از ایشان می خواهند نفوذ بیشتری یافته ریاست نمایند و کشمکش میان آن ها حتمی است . از این جا هیجانهای داخلی روی می دهد و از هیجانهای داخلی خونریزی و کشتار پیدا می شود و سرانجام این وقایع منجر به حکومت یک نفر می گردد و یک نفر قدرت را به دست می گیرد . پس حکومت یک نفر بهترین طرز حکومت است . دیگر این که در حکومت مردم بر مردم از وجود اشخاص فاسد نمی توان احتراز کرد . هرگز مردم فاسد برای منافع دولت در جنگ نشوند بلکه با هم بسازند و بر ضد دولت دست به دست هم دهند . این وضع هم چنان دوام می یابد تا یک یاز آنان در راس کارها قرار گیرد و قدرت را بدست آورده به این احوال خاتمه دهد . چنین شخصی مورد اعجاب و تحسین مردم واقع می شود و به زودی خودکامه و دیکتاتور می گردد . پس باز ثابت شد که حکومت یک نفر بهترین طرز حکومت هاست . چون آزادی ما از برکت وجود یک نفر یعنی ( کوروش) است از نظر رعایت سنتی که در میان ما ریشه دوانیده چاره ای جز حکومت یک نفر لایق نداریم . پس از این سخنان بود که جز« اوتانس» که از آن جمع بیرون رفت ، دیگران دلایل داریوش را
    پذیرفته و او را از میان خود به پادشاهی برگزیدند .[/SIZE]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ابتکارات و خدمات داریوش[/h]
    ابتکارات و خدمات داریوش
    -----------------------------------------------------
    1-داریوش مبتکر سازمان دایمی اب در کل امپراتوری ایران بود(کارمندان این سازمان وظیفه داشتند سد بزنند مهندس سد سازی پرورش دهند و به مشکلات سدها رسیدگی کرده و ابرا به هر کجای ایران ارسال کنند)
    2-داریوش مبتکر سازمان ثبت احوال بود(البته شاید برای اهل تاریخ عجیب باشه چون این کارو مصری ها کردند و درسته اما راهب های مصری میخواستن بفهمن چقدر پول و ثروت دارن و از مردم میگیرن که این سازمان رو بوجود اوردن اما داریوش بزرگ اون را برای رضایت مردم و خورده نشدن حقشان ساخت که باید به این نکته بسیار توجه کرد)
    3-داریوش بزرگ مبتکر سازمان راه سازی دایمی در ایران بود (کارمندان این اداره بعد از هر چند سال جاده ای را به کلی مرمت میکردند و اگر جاده ای هر کجای ایران خراب شود سریع درست میشده است)
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]آرزونامه مشهور داریوش هخامنشی در تخت جمشید[/h]
    آرزونامه مشهور داریوش هخامنشی در تخت جمشید



    فراوانی کتیبههای بازمانده از داریوش بزرگ (یکم) هخامنشی به تنهایی بیش از مجموع کتیبههای دیگر پادشاهان ایران است. همچنین داریوش بزرگ را میتوان به سبب نگاشتن کتیبه بزرگ و تاریخی بیسْتون، کهنترین تاریخنویسِ شناختهشده ایرانی دانست.
    در بیرون از محوطه اصلی تختجمشید و بر بدنه سنگیِ جبهه جنوبی آن (جایی که در زمان داریوش قرار بوده در ورودی اصلی تختجمشید باشد)، چهار سنگنبشته در کنار یکدیگر جای دارند که همگی به فرمان او نگاشته شدهاند.


    نخستین سنگنبشته از سمت چپ به خط و زبان فارسی باستان، دومین سنگنبشته نیز به خط و زبان فارسی باستان، سومین سنگنبشته به خط و زبان ایلامی و چهارمین سنگنبشته به خط و زبان اَکَدی (بابلی نو) هستند. هر چهار سنگنبشته، چهار متن مستقل و متفاوت هستند و هیچکدام ترجمه دیگری نیست.


    سنگنبشته چهارم داریوش بزرگ در تختجمشید که از سمت چپ، نخستین کتیبه از کتیبههای چهارگانه یادشده در بالا است، در ۲۴ سطر نگاشته شده و در وضعیت سالم و فرسودهنشدهای تا به امروز بازمانده است.


    این سنگنبشته دربردارنده یکی از مشهورترین سخنان داریوش بزرگ و درخواست و دعای او به پیشگاه اهورامزدا است. آرزو و دعای داریوش در بند سوم و سطرهای پانزدهم تا بیستم آن کتیبه آمده است. در اینجا متن اصلی این آرزونامهٔ بیست و یک کلمهای همراه با آوانوشت، ترجمه و توضیحات آورده میشود.




    آوانوشت:
    (۱) ایـمـام (۲) دَهـیـائـوم (۳) اَهـورَمَـزداهْ (۴) پـاتـووْ (۵) هَـچـا (۶) هَـئـیـنـایـا (۷) هَـچـا (۸) دوُشْ-یـارا (۹) هَـچـا (۱۰) دْرَئـوگَـه (۱۱) اَبـیْ (۱۲) ایـمـام (۱۳) دَهـیـائـوم (۱۴) مـا (۱۵) آجَـمـییـا (۱۶) مـا (۱۷) هَـئـیـنـا (۱۸) مـا (۱۹) دوُشْ-یـارَم (۲۰) مـا (۲۱) دْرَئـوگَـه.




    ترجمه واژه به واژه:
    (۱) این (۲) کشور/ سرزمین (۳) اهورامزدا (۴) بپاید/ بپایند (۵) از (۶) سپاه مهاجم/ دشمن (۷) از (۸) بد سال (۹) از (۱۰) دروغ (۱۱) به (۱۲) این (۱۳) کشور/ سرزمین (۱۴) نه (۱۵) بیاید (۱۶) نه (۱۷) سپاه (۱۸) نه (۱۹) بدسالی (۲۰) نه (۲۱) دروغ.



    ترجمه مضمون:
    اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاه دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ.

    توضیحات کارشناسی برای کسانی که مایل به دانستن جزئیات هستند
    - معنای اصطلاحی دقیقِ واژه فارسی باستان «دهیائوم» که با واژه اوستایی «دَهْـیـو» همریشه است، به درستی دانسته نیست. ممکن است «دهیائوم» معنای اصطلاحی سیـاس*ـی و برابر با «کشور» داشته باشد و یا معنایی اقلیمی و برابر با «سرزمین» یا «ناحیه». واژه فارسی «دِه» با معنای نوین خود، بازماندی از همین واژه کهن است.

    - آوانوشت «اَهـورَمَـزداهْ» (به عنوان نام خاص خدای بزرگ هستی بخش) بر اساس پیشنهاد والتر هینتس (Walther Hinz) در Neue Wege im Altpersischen, Wisbaden, 1973 انتخاب شده است. قرائت متداول و متکی به رونالد کنت (R. G. Kent) عبارت است از: «ائـورَمَـزداهْ».

    - واژه «دوُشْیـارا» که عامداً و بخاطر تکیه بر دو بخش جداییناپذیرش، آنرا به شکل «دوُشْ-یـارا» نوشتم؛ از دو پاره «دوش» به معنای «بد» (قیاس شود با همین واژه و همین معنا در زبان اوستایی و نیز تا حدودی در زبان فارسی همچون «دُشمن») و «یار» به معنای «سال» (قیاس شود با واژههای «یار/ یِـر» و ساختهای دیگر آن با همین معنا در بسیاری از زبانهای آریایی و هندواروپاییِ قدیم و جدید) تشکیل شده است. منظور از «بدسالی/ سال بد» در آن زمان (چنانکه در دوران معاصر نیز تا اندازهای متداول است)، ظاهراً سال کمباران و خشکسالی بوده است. با گسترش معنای اصطلاحیِ این واژه مرکب، ممکن است بتوان آنرا برابر با «گرسنگی» نیز گرفت.

    - معنا و وسعت واژه «دْرَئـوگَـه» (دروغ) در این کتیبه و دیگر کتیبههای بازمانده از داریوش بزرگ به درستی دانسته نیست. نمیدانیم که آیا داریوش از واژه «درئوگه» برابر اوستایی آن یعنی «دروج» را در نظر دارد که برای تباهکنندگان سامان هستی و هرگونه نیروی شر که در تقابل با قوانین طبیعت(اشا) است بکار میرفته؛ یا افراد فرصت طلب و با نفوذ که کژ سخن هستند را نیز در نظر داشته در هر صورت، وسعت معنای واژه «دْرَئـوگَـه» یا «دروغ» در آن زمان برابر و منحصر به معنای فعلی آن یعنی سخن کژ و نادرست و خلاف واقع نبوده است.

    چنین خواستها و آرزوهایی، بی گمان برگرفته از اندیشه خردمندان ایرانزمین و فرهنگ زرتشتیان و همچنین رنجهای مردمان این سرزمین بوده است. مردمی که بیش از هر چیز از هجوم جهانگشایانِ مسلح و غارتگران بی فرهنگ، خشکسالی و کمبود مواد غذایی و همچنین دروغ پرداران آسیب میدیدهاند. مردمی با فرهنگ که در دوران باستان متمدن و خردمندانه می زیسته اند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا