همه چیز از داریوش بزرگ !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 1,956
  • پاسخ ها 38
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]متن کتیبه داریوش بزرگ در نقش رستم[/h]
نویسنده : انی کاظمی
متن کتیبه داریوش بزرگ، “شاه شاهان، یک شاه از بسیاری، یک فرماندار از بسیاری” در کتیبه نقش رستم، واقع در استان فارس، ۵ کیلومتری کاخ پارسه (تخت جمشید) این کتیبه دارای ۱۲ بند است، این کتیبه با توجه به محتوای آن، به عقیده بسیاری از مورخان بمانند معجزه می ماند.

  • بند ۱- خدای بزرگ (است) اهورامزدا، که این شکوهی را که دیده میشود آفریده، که شادی مردم را آفریده، که خرد و فعالیت را بر داریوش شاه فرو فرستاد.


  • بند ۲- داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم. نه مرا میل (است) که (شخص) ضعیف از طرف توانا (به او) بدی کرده شود. نه آن مرا میل (است) که (شخص) توانائی از طرف ضعیف (به او) بدی کرده شود.


  • بند ۳- آنچه راست (است) آن میل من (است). مرد دروغگو را دوست نیستم. تند خو نیستم. آن چیزهائیرا که هنگام خشم بر من وارد میشود سخت به اراده نگاه می دارم.


  • بند ۴- سخت بر هـ*ـوس خود فرمانروا هستم. مردی که همکاری میکند او را به جای همکاری (اش) همانطور او را پاداش می دهم. آن که زیان می رساند او را به جای زیان (اش) کیفر می دهم. نه مرا میل (است) که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل (است) که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل (است) اگر زیان برساند کیفر نه بیند.


  • بند ۵- مردی آنچه بر علیه مردی بگوید آن مرا باور نیاید، تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم.


  • بند ۶- مردی آنچه برابر قوایش کند یا بجا آورد خوشنود هستم و میلم (نسبت به او) بسیار (است) و نیک خوشنود هستم.


  • بند ۷- از چنین نوع (است) هوش و فرمانم چون آنچه را از طرف من کرده شده، چه در کاخ چه در اردوگاه، به بینی یا بشنوی، این فعالیت من است علاوه بر عقل و هوش.


  • بند ۸- این (در واقع) فعالیت من (است). چونکه تن من توانائی دارد، در مصاف نبرد همآورد خوبی هستم. همینکه با گوش هوش در آورد گاه نگریسته شود، آنکه را نافرمان می بینم و آنکه را غیر نافرمان می بینم و انکه را غیر نافرمان می بینم، آنگاه نخستین کسی هستم با هوش و فرمان و عمل، چون نافرمان و غیر نافرمان را می بینم، بیاندیشم.
    • بند ۹- ورزیده هستم، چه با هر دو دست چه با هر دو پا، هنگام سواری خوب سواری هستم. هنگام کشیدن کمان، چه پیاده چه سواره، خوب کمان کشی هستم. هنگام نیزه زنی، چه پیاده و چه سواره، خوب نیزه زنی هستم.

    • بند ۱۰- و هنرهائی که اهورامزدا بر من فرو فرستاد، و توانستم آنها را به کار برم، بخواست اهورامزدا آنچه بوسیلۀ من کرده شده با این هنرهائیکه اهورامزدا بر من فرو فرستاد کردم.

    • بند ۱۱- ای مرد، نیک آگاه ساز که (من) چه جور آدمی هستم و هنرمندیهایم از چه نوع و برتری ام از چه نوع (می باشد)! آنچه به گوش تو رسید برای تو دروغ ننماید! آنچه را که بتو دستور داده شده بشنو!

    • بند ۱۲- ای مرد، آنچه بوسیلۀ من کرده شده به تو دروغ نمایانده نشود! آنچه را نوشته شده بنگر! فرمانها از طرف تو نافرمانی نشود! کسی نا آزموده نشود! ای مرد، شاه ناچار نشود که کیفر دهد!
  • برگرفته از :
    • شارپ، رلف نارمن. فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی. شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی، بی جا، ۲۵۳۶٫
    • امپراطوری هخامنشی، پی یر بریان
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    نویسنده : پی یر بریان (مورخ فرانسوی)
    داریوش در معبد هیبیس الخرقه: فعالیت داریوش در مقام سازنده در چندین مکان در مصر قابل تشخیص است: در الکعب ، پرستشگاه امپراتوری مصر علیا که در آن هوروس جدید، فرعون، تاج سفید را دریافت مى کرد. این معبد به دست داریوش بازسازى شد. بر وزنه اى که در کرنک یافت شده است شاه به صفت «محبوب هروئریس»، که فرمانرواى مصر علیاست، متصف شده است. بر تکه اى از اثاث آیین پرستش نوشته اى به نام داریوش دیده مى شود. به تازگى در همان پرستشگاه سنگ استوانه اى ستون توکارى یافت شده است که بر آن این عبارت حک شده است: «آن کس که مناسک را به جا مى آورد، شاه مصر علیا و سفلا، داریوش».
    حضور داریوش در واحه الخرقه که در حدود ۲۰۰ کیلومترى غرب دره نیل بر بلندى الاقصر قرار گرفته است، بسیار با اهمیت است. در آنجا معبدى از نوع مصرى، دست نخورده، متعلق به امپراتورى جدید تا دوران بطالسه یافت شده است، این یگانه معبد شناخته شده متعلق به این دوره است. کارهاى نخستین توسط آخرین فراعنه سلسله سائیتى و اقدامات اصلى در زمان داریوش انجام شده است. این پرستشگاه که با تصویر صدها خداى مصری تزیین شده است در درجه اول به آمون- رع تقدیم شده است. داریوش در این پرستشگاه در چند جا به صورت فرعونى با تاجها و صفات معمول فراعنه در حال اهداى پیشکشهاى گوناگون (کندر، نوشید*نی، آب، کشتزار) به خدایان و الهگان پانتئون مصری نقش شده است. سرودى براى آمون و یک سرود براى خورشید نوشته شده است که شاه مى بایست آنها را طى تشریفاتى بخواند. به داریوش چنین درود فرستاده اند: «صاحب افسرها، پسر آمون، برگزیده رع… هوروس زرین « فرمانرواى این سرزمین، محبوب تمام خدایان و الهگان مصر»، خداى مصر علیا و سفلا، «شعاع رع »، پسر آن رع که داریوش راکه تا ابد بپایاد، دوست مى دارد. محبوب آمون- رع، فرمانرواى هیبیس، خداى بزرگ آکنده از توانمندى که تا ابد بپایاد». بر دیوار بیرونى، چند کتیبه کار داریوش را در مقام سازنده بزرگ مى دارند. آمون- رع خشنودى خود را چنین اعلام مى دارد:
    قرص آمون- رع با نیرویى زنده صبحگاهان پدیدار شد. دو سرزمین را با شکوه دیدگانش افروخت… خدایان به وجد آمدند. او تالارهاى ارزشمند، با شکوه و پر آسایش معبدش را دید. هیچ شهریارى به بزرگى شاه مصر علیا و سفلا، پسر رع، داریوش، فرمانرواى تمام شاهان (همه) سرزمینهاى بیگانه نیست. داریوش این را به مثابه یادمان براى پدرش آمنبیس خداى بزرگ و قوی دست (ساخته ) است (داریوش)، براى او… از سنگ سفید مرغوب مسکه ، جایگاهى ابدی اى ساخته است که سشار حصار آن را با کار به کمال هماره ماندنى بنا نهاده است. رسى- اینبف تزیینات آن را، و زیبایى درهایش را که خورشید در آن تا ابد مى درخشد، آفریده است.
    نقوش از روابط ممتاز خدایان با فرعون، که در این مورد خاص داریوش است، حکایت مى کنند. در میان نمونه هاى مختلف، چهار نقاشى بر دیوار شرقى تالار چهل ستون Bوجود دارد که داریوش و چند خداى خاص را نمایش مى دهد: نوموت دست شاه را گرفته است و به منخرینش جان مى دمد؛ خداى ایمى- وت را نیز مى توان شناخت که عصایش را به سوی منخرین داریوش دراز کرده است؛ پایین ایسیس، الهه نیت سائیس داریوش خردسال را شیر مى دهد در حالى که حاتحور هیبیس بازوى او را گرفته است. دو کتیبه صحنه را توضیح مى دهند: «این گفته هاى نیت بزرگ، مادر الهى، بانوى سائیس و هادى هیبیس است »و (پشت الهه): «اى نونهال نوک پستانهایش را با دهانت بگیر، این قدرتى است که در رأس سائیس قرار دارد.» همان صحنه در اتاق Lپرستشگاه تکرار شده است: «سخنان نیت بزرگ، بانوى سائیس: «ترا از شیر خود چنان تغذیه کنم که تو اى پسر من بتوانى هر دو سرزمین را با تمام رخیت (اقوام منقاد) در مشت خود جمع آورى !» در جاى دیگر (تالار چهل ستونN) موت داریوش را شیر مى دهد. این مناسک فرعونى شناخته شده به شاه جدید خصلتى الهى مى بخشد.
    منبع : امپراطوری هخامنشیان اثر پی یر بریان
    به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم. نه مرا میل است که شخص ضعیف از طرف توانا به او بدی کرده شود. نه آن مرا میل است که شخص توانائی از طرف ضعیف به او بدی کرده شود.

    مرد دروغگو را دوست نیستم. تند خو نیستم. آن چیزهائیرا که هنگام خشم بر من وارد میشود سخت به اراده نگاه می دارم.

    نه مرا میل است که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل است که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل است اگر زیان برساند کیفر نه بیند.

    مردی آنچه بر علیه مردی بگوید آن مرا باور نیاید، تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم.

    آنکه را نافرمان می بینم و آنکه را غیر نافرمان می بینم و انکه را غیر نافرمان می بینم، آنگاه نخستین کسی هستم با هوش و فرمان و عمل، چون نافرمان و غیر نافرمان را می بینم، بیاندیشم.

    هنرهائی که اهورامزدا بر من فرو فرستاد، و توانستم آنها را به کار برم، بخواست اهورامزدا آنچه بوسیلۀ من کرده شده با این هنرهائیکه اهورامزدا بر من فرو فرستاد کردم.

    ای مرد، نیک آگاه ساز که من چه جور آدمی هستم و هنرمندیهایم از چه نوع و برتری ام از چه نوع می باشد! آنچه به گوش تو رسید برای تو دروغ ننماید! آنچه را که بتو دستور داده شده بشنو!

    (گزیده ای از متن کتیبه داریوش بزرگ در نقش رستم، آرامگاه داریوش)
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]آتوسا ، همسر داریوش بزرگ[/h]
    آتوسا دختر کورش و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش و مادر خشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است. در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بود. هوتوسا کیانی و آتوسا هخامنشی نخستین کسانی هستند که با خویشاوندان خود ازدواج کرده اند. هوتوسا علاقه مند به ازدواج با گشتاسب بود. با او ازدواج کرد و چندین فرزند به دنیا آورد. او اولین شخصی بود که به دین زرتشت گروید. زرتشت ادعا کرد که هوتوسا به آیین مزدیسنا گرویده است. سپس هوتوسا از شوهر خود گشتاسب درخواست کرد که دین زرتشت را بپذیرد. از این پس دین زرتشت به طور رسمی پذیرفته شد. از اینجا هوتوسای افسانه ای به عنوان یک زن سیـاس*ـی و با نفوذ و با قدرت معرفی شد. از آن پس به خاطر احترام به وی پارسیان نام او را بر دختران خود می گذاشتند. از میان آن دختران مهم تر از همه آتوسا دختر کورش بود. خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند.هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند. پس ازآناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه های خود تحت عنوان ایرانیان که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسا به عنوان بانوی بانوان یاد می کند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست. و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت. کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغ های زرتشتی را جمع کرد و از آن ها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند. به خوبی می توان حدس زد که آتوسا علی رغم موقعیت اجتماعی و نفوذی که داشته از زیبایی نیز برخوردار بوده است. پس از این که کمبوجیه در مصر خودکشی می کند داریوش شاه با آتوسا ازدواج می کند. این ازدواج چند دلیل داشته است. 1- ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می داد. 2- از آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیـاس*ـی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد. 3- از آنجا که آتوسا زنی جاه طلب و قدرت طلب بود از طریق این وصلت می توانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. از اینجاست که آتوسا لقب بانوی بانوان می گیرد. هرودوت می گوید آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود داریوش شاه همواره از نصیحت های او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. هرودوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید «چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمین های دیگر را تسخیر نمی کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزی هایی نایل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آن ها حکمرانی می کند.» اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشد. گفته شده است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود اگاه بود. و از حضور یونانیان و دیگر ملیت ها به دربار بسیار بهره می برد. آتوسا از صلب داریوش شاه دارای 4 فرزند شد. که بزرگترین آن ها خشایار شاه بود. اما آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود. و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند. مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت می رسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایار شاه را پس از داریوش به سلطنت برساند. در زمان سلطنت خشایار شاه آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می کرد. همان طور که قبلا گفتیم آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می کرد. می توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار آتوسا بیشترین نقش را بازی می کند. آتوسا جنگ ایران و یونان را به صلاح نمی دانست و از جمله کسانی بود که با این جگ مخالفت کرد. وقتی خبر شکست پسرش را شنید به شدت خشمگین شد. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده است. احتمالاً آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می باشد
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]داریوش بزرگ و فرمان ساخت کانال سوئز[/h]
    آبراه سوئز کانال یا آبراهی ساخته شده بهدست انسان است که دریای مدیترانه را به خلیج سوئز که شاخهای از دریای سرخ است متصل میکند. این کانال در غرب صحرای سینا و شمال شرق کشور مصر واقع شدهاست. آبراه سوئز به عنوان میانبری برای کشتیهایی که از بندرهای قاره اروپا و آمریکا به سمت بندرهای جنوب شرق آسیا، شرق آفریقا و قاره اقیانوسیه در رفت و آمد میباشند، ساخته شده است تا مجبور به دور زدن قاره آفریقا یا انتقال زمینی بارها نباشند.

    طول کانال

    درازای کانال سوئز از پورت سعید در ساحل دریای مدیترانه، تا شهر سوئز در کرانهٔ دریای سرخ ۱۶۳ کیلومتر میباشد. در نیمه راه دریاچهٔ المرة کانال به دو شاخه میشود. قسمتی از کانال در شمال دریاچهٔ «اَلمُرةَ» واقع میباشد، وقسمتی از جنوب این دریاچه قرار دارد. «کانال سوئز» میانبری است برای کشتیهایی که از اروپا به سوی آسیا روانه میشوند. پیش از احداث «کانال سوئز»، کشتیها برای رفتن از اروپا به آسیا، ناچار بودند تا دماغه امید نیک در جنوبی ترین بخش قاره آفریقا پیش روند و یا اینکه پس از تخلیه بارهای کشتیها در ساحل دریای مدیترانه، از راه زمینی به شهر سوئز در ساحل دریای سرخ رسانده، و با کشتی دیگری از دریای سرخ به کشورهای آسیایی میفرستادند.




    تاریخچهٔ کانال سوئز و فرمان ساخت آن توسط داریوش هخامنشی



    داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتیهای ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت.
    با این حال آبراهی که داریوش در آن زمان حفر کرد با آبراه کنونی که به دست «مون فردیناند اوسپس» در سال ۱۸۶۹ میلادی حفر شد، اختلافهایی دارد. چراکه آبراه داریوش بر خلاف آبراه کنونی قدری بالاتر از بوباستیس شروع میشد و به نیل و در نهایت به دریای سرخ میپیوست، در حالی که آبراه کنونی از پرت سعید آغاز میشود و به خلیج سوئز ختم میشود.


    متن کتیبه بر جای مانده بر کانال سوئز از داریوش بزرگ

    به یادبود این کار بزرگ جهانی که به دستور داریوش بزرگ انجام شده بود، لوحه سنگی با خطوط میخی پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید:

    « منم داریوش، شاه شاهان، شاه کشورهایی که تمام نژادها مسکون است. شاه این سرزمین بزرگ تا آن دورها، پسر ویشتاسب هخامنشی... من پارسی هستم و به همراهی پارسیان مصر را گرفتم، امر کردم این کانال را بکنند از «پیرو» نیل که از مصر جاری است تا دریایی که از پارس بدان روند. این آبراه کنده شد چنانکه فرمان دادم و کشتیها از مصر بوسیله این کانال بهسوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود. »
    چگونگی ساخت کانال سوئز به فرمان داریوش بزرگ


    در تابستان ۵۱۲ داریوش از کاخ کوروش در پاسارگاد، دیدن کرد. ظاهرا در اینجا ناخدا اسکولاکس که از سوئز آمده بود، گزارش کار خود را از کاوش کرانههای دریا تقدیم او کرد. به این ترتیب شاهنشاه دریافت که ار راه دریا میتوان از ایران به مصر سفر کرد. در پیش چشم دلش جلوههایی از امکانات بازرگانی جهانی و در نتیجه رونق اقتصادی فرمانورایی پهناورش پدیدار شد که تا آن زمان به فکر کسی خطور نکرده بود، و بدین ترتیب به این فکر افتاد که کانال سوئز را که فرعون نخو (۵۹۵- ۶۱۰) آغاز کرده، اما بعد نیمهتمام رها کرده بود، به انجام برساند.

    اما حقیقت داستان این کانال ناتمام چه بود؟ داریوش، خشنود از برنامه تازه خود با متخصصان مصری مشغول در پاسارگاد گفت و گو کرد، اما نتیجهای نگرفت. از این رو، به طرف تخت جمشید حرکت کرد، یا چنان که یک نبشته مصری میگوید به «شهری که بیشتر از همه جا دوست میداشت». در اینجا نیز داریوش معماران و هنرمندان بیشمار مصری را که در کار ساخت کاخ او شرکت داشتند، گرد آورد و درباره وضع کانال ناتمام سوئز پرسید. اما سخنگوی آنها در پاسخ گفت که آنها نه این کانال را دیدهاند و نه چیزی دربارهاش شنیدهاند. از این رو، شاهنشاه بر آن شد که یک کشتی اکتشافی به دریای سرخ بفرستد، تا محل دقیق کانال نخو و همه مسائل جانبی آن را معلوم کند.

    در سال ۵۱۰، ناخدای کشتی اکتشافیای که به دریای سرخ فرستاده شده بود، گزارش خود را درباره وضعیت کانال ناتمام نخو به شاهنشاه داد. متأسفانه این گزارش به صورت ناقص به ما رسیدهاست. در هر حال در آن سخن از شن بسیار است و ضرورت حفر چاهها برای تهیه آب آشامیدنی. اما مهم این گفته بود که برای به پایان رساندن کانالی که نخو آغاز کرده بود، باید هنوز مسافتی در حدود ۸۴ کیلومتر کنده میشد.

    پس از آن داریوش فرمان مناسب را برای اجرای این برنامه که در آن روزگاران واقعا غولآسا بود، صادر کرد. داریوش با این کار تنها به اثرات اقتصادی مسرتبخش راهی آبی از دریای مدیترانه به دریایی عمان، خلیج فارس و اقیانوس هند فکر نمیکردهاست، بلکه پایان فرخنده این کار اثر شگرفی بر رعایای او میگذاشت و خاطره لشکرکشی ناموفق علیه سکاها به جنوب روسیه را کمرنگ میکرد.

    در این کانال دو کشتی با سه ردیف پاروزن میتوانستند پهلو به پهلوی هم حرکت کنند. در نتیجه عرض آن را میتوان در حدود ۴۵ متر حساب کرد. اگر عمق کانال را اندکی بیش از سه منر بدانیم، باید برای کندن مسیر ۸۴ کیلومتری کانال، دوازده میلیون متر مکعب خاک برداشته میشد!

    ساتراپ اریاونده میبایستی برای برآوردن فرمان شاه لشکری عظیم از کارگران مصری را به کار گرفته باشد. کارگران موفق شدند این کار را ظرف ده سال به پایان برسانند. در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید. سال بعد شاهنشاه با همه درباریان خود از شوش عازم سومین سفرش به مصر شد، تا با جشن و سرور کانال را افتتاح کند …

    بنابراین در بهار ۴۹۷ داریوش از شوش به مصر رفت، تا کانال سوئز را افتتاح کند. مسیر این کانال رادر نقشه زیر میتوانید ببینید. کانال از نیل و کنار بوباستیس (امروز زقازیق) در شمال قاهره کنونی، و نه مثل امروز از مدیترانه، شروع میشد و نخست کانال قدیم نخو را به سوس شرق تعقیب میکرد، تا حوالی اسماعیلیه امروز. اما به دریاچه تمساح نمیریخت، بلکه پیش از دریاچه به سمت جنوب شرقی میرفت و دریاچه بزرگ تلخ را دور میزد و بعد از غرب کانال امروزی به طرف جنوب میرفت، تا برسد به سوئز و دریای سرخ. بدین ترتیب کانال داریوش برخلاف کانال کنونی، که از دریاچه تلخ میگذرد، ظاهرا فقط آب شیرین نیل را در خود داشت، که کار کشتیرانی را آسان میکرد. در آن روزگار از بوباتیس تا سوئز چهار روز طول میکشید.

    درباره جزئیات این کار بزرگ از خود داریوش اطلاعات بیشتری به دست میآوریم. داریوش در بلندی کنار کانال، کاملا در میدان دید کشتیها، سنگنبشتههای قائمی با بلندی بیش از سه متر از گرانیت صورتی برپا کرده بود. یک روی این سنگهای قائم نبشتههای میخی فارسی باستان و ایلامی و بابلی داشته و در روی دیگر نبشتهای بوده به خط هیروگلیف مصری. امروز فقط بقایای سه سنگ قائم در دست است و چهارمی گم شدهاست و البته ممکن است زمانی شمار این سنگها بسیار بیش از این بوده باشد.

    در متنها میخی بعد از ستایش اهورامزدا و نام و نشان شاه میخوانیم: «داریوش شاه گوید من پارسی هستم. مصر را از پارس گرفتم. این جوی (کانال) را دادم، از رودی به نام نیل که در مصر جاری است تا دریایی که از پارس میرود. پس از آنکه این جوی به همانگونهای که فرمان داده بودم کنده شد، کشتیها از مصر از میان این جوی به سوی پارس میرفتند. همانگونه که مرا میل و کام بود.» …

    داریوش برای افتتاح کانال سوئز شاهزادگان و بلندپایگان بیشماری را فراخوانده بودهاست. جشن یک سال پس از اتمام کار کانال در تابستان ۴۹۷ برگزار شد… میتوان حدس زد که پس از پایان سخنرانی مراسم افتتاح شاهنشاه همراه با ولیعهدش خشایارشا سوار نخستین کشتی اولین کاروان دریاییای شدهاست که در کانال سوئز شراع کشید. سپس کاروان دریاییای که متشکل از ۲۴ کشتی بود پشت سر کشتی پرچمدار به سوی شرق به حرکت درآمد. احتمالا داریوش با کشتی سهردیفه خود تا سوئز همراه آنها بودهاست.

    داریوش به هنگام افتتاح کانال سوئز ۵۳ سال سن داشت. در این زمان او باید احساس کرده باشد که در اوج قدرت و توانایی است، چیزی که از نوشتههای سنگنبشتههای قائم پیداست.
    کتیبه ها و لوحه های سنگی موجود بر کانال سوئز و نام پادشاهان ایرانی در کتیبه های مصری



    روي یک لوحه سنگي نقش دو نفر حجاري شده و در وسط آن اسم داريوش به چشم مي خورد . طرف دست راست كتيبه اي بدين شرح كشف شده است : بخط فارسي 6سطر – عيلامي 4 سطر – بابلي 3 سطر – وكتيبه ديگري حاوي اطلاعاتي راجع به حفر كانال با متن فارسي در 12 سطر وجود دارد كه زير آن عيلامي است وهفت سطر آن بيشتر سالم نمانده است و بقيه با متن بابلي كه شايد زير عيلامي بوده ، احتمالاً از بين رفته است . از طرف ديگر لوح كتيبه مفصل تري بخط وزبان مصري نقش شده ... مفاد ترجمه بشرح زير مي باشد:

    بند اول "خداي بزرگي است اهورا مزدا كه اين سرزمين را آفريده ، كه آسمان را آفريده ، كه بشر را آفريده ، كه خوشي را به بشر داده ، كه داريوش را شاه كرده ، كه داريوش را به شاهي رسانده كه بزرگ است واسبان ومردان خوب دارد."

    بند دوم " منم داريوش شاه ، شاه شاهان ، شاه كشورهائيكه از تمام نژادها مسكون است ، شاه اين سرزمين بزرگ تا آن دورها ، پسر ويشتاسب هخامنشي "

    بند سوم " من پارسي هستم . بهمراهي پارسيان مصر را گرفتم . امر كردم اين كانال را بكنند .از (پي رو ) نيل كه از مصر جاري است تا دريائيكه از پارس بدان روند اين ترعه كنده شد .چنانكه فرمان دادم كشتيها از مصر بوسيله اين كانال بسوي پارس روانه شدند ، چنانكه اراده من بود ."

    نوشته ديگر فقط نام داريوش را بر خود دارد ، ولي كتيبه بعدي حاوي عباراتي است بدين مضمون : "من هستم داريوش شاه ،شاه شاهان ، شاه كشورهائيكه از تمام نژادها مسكون است .شاه اين سرزمين بزرگ تا آن دورها ، پسر ويشتاسب هخامنشي ."

    کتیبه ای مصری

    در كتيبه مصري نقش درايوش مانند فراعنه مصر تزئين شده .صورت او زيرقرص آفتاب بالدار خدايان دو نيمه نيل است ودو قسمت مصر اوليا وسفلا را در زير اسم بهم اتصال داده اند و اسامي كشورهايي كه تاج داريوش (به مصري آن تريوش ) بوده اند ،نوشته شده وبدينوسيله خواسته اند بنمايانند ، كه داريوش از فراعنه سلسله هيجدهم كه مقتدرترين سلسله مصر بشمار مي روند ، برتر بوده است . متأسفانه نام بعضي از كشورها كه ممكن بود ترديدي را كه در زمينه بعضي از اسامي كتيبه نقش رستم وجود دارد ، مرتفع سازد حك شده است وخوانده نمي شود .

    نمايندگان كشورهاي تابعه دراين نقوش زانو بزمين زده اند و درحال كرنش وخضوعند . و همانطور كه در نقوش آرامگاههاي شاهان منظور شده ، مقام اول را پارسيها وبعد ماديها ودر مرحله آخر اسكاها دارند . كتيبه به همان فرم واصول فراعنه مصر نوشته شده وعباراتي از آن بشرح زير است :" آن تريوش (داريوش) كه زاده الهه نيت ( مادر خدايان مصري ) خانم سائيس است .انجام داد تمام چيزهايي را كه خداوند آغاز كرد . آقاي همه چيز كه قرص آفتاب را احاطه كرده است ، وقتي كه در شكم مادر قرار داشت وهنوز بزمين نيامده بود ، نيت او را پسر خود داشت ... امر كرد به او ... دست خود را با كمال بسوي او برد تا دشمنان او را برافكند . چنانكه از براي پسر خود
    (زاده نيت خداي آفتاب درخشنده ) كرد ...او قوي شوكت است . او دشمنان خود را در تمام ممالك ناود مي كند . شاه مصر عليا وسفلي آتريوش كه الي الابد پاينده است ، شاهنشاه بزرگ پسر ويشتاسب هخامنشي ، او پسر اوست (يعني پسر نيت است ) قوي وجهانگير است . تمام بيگانگان با هداياي خود رو به او مي آورند وبراي او كار مي كنند ..."

    كتيبه ازاينجا ببعد ضايع ومحكوك شده است , فقط كلماتي كه از آن خواناست مي رساند كه داريوش دانشمندان وحكماي مصر را به حضور پذيرفته واز آنها پرسشهائي كرده است.

    اسم كوروش نيز در اين كتيبه است, ولي در شكلِ بيضي نيست. زيرا فقط نام شاهان مصر را دربيضي مي گذاشته اند . ضمن كشورهاي تابع شاهنشاه هخامنشي صحبت از كشوري است بنام ((شيا)) كه محققين تصور كرده اندكه همان ((سبا)) باشد واز كشتيهائي كه بايد براي تحقيقات به درياها برود نيز ذكري شده است .



    بطور كلي 117 نوشته مصري مربوط به دوران پادشاهي هخامنشيها بر مصر وروي سنگ ولوح ومهر ومهره وظروف سنگي وفلزي به خط قديم مصر (هيروگليف) پيدا شده است.


    قسمت بسيار جالب در اين كتيبه ها اين است كه هر جا از شاهان هخامنشي وكشورهاي آريايي تابعه شاهنشاهي نامي بـرده شده , بجاي علامت حرف (را ء) معمولي خود ، اكثراً حرف راء در اين اسماء را بصورت شير نشسته اي نقش كرده اند واين تغيير علامت نسبت بحرف ((راء)) فقط براي نام پادشاهان وملل آريايي از قبيل هريو (هرات) هرخواني (رخج) زرنگ (سيستان) خوارزم – باختري- ارمينا- پارس به چشم مي خورد . ودرقسمت نام پادشاهان در سالهايي كه كشور مصر منقلب شده وسر از اطاعت ايرانيها پيچيده بود , اين تغيير حرف ((راء)) رعايت نشده است وآنرا بصورت اصلي خود نوشته اند . دقت وبررسي كافي در اين تغيير علامت - يعني شير نشسته بجاي علامت معمولي راء بر محققين معلوم داشته است كه در دنياي باستان شير را مظهر ونمودار ايران وايراني واز مختصات وعظمت آنها مي دانسته اند.

    در كتيبه هاي مصري نام شش تن از شهرياران هخامنشي ؛ كوروش كبير – كمبوجيه- داريوش اول - خشايارشاه - اردشير اول و اردشير دوم و اردشير سوم تا كنون ديده شده است.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اهورامزداپرستی با داریوش از مصر به ایران آمده است؟[/h]
    نویسنده : جواد مفرد کهلان
    در اینکه داریوش هخامنشی جوان به عنوان سردار سپاه و نیزه دار کمبوجیه سوم در مصر حضوری فعال داشته و پیشتر در سر کسب مقام حکومتی هخامنشیان را در سر می پرورانده است، خبر داریم. از آنجاییکه پیش از داریوش از اهورامزدا (سرور بزرگ یا دانا) نام نشان درستی در ایران و بین النهرین دست نداریم، این سؤال را پیش می آورد که آیا باور اهورامزدا را داریوش با خود از مصر به ایران نیاورده است. در این صورت اهورامزدا همانهوروس (=هورو یعنی شاهین؛ عقاب) و اهریمن همان خصم جاودانی آزار دهنده چشمان او، خورشید (چشم راست) و ماه (چشم چپ) بوده است. اینکه اهورامزدای ایرانی گاهی با سری انسانی و تنی عقاب وار (سیمرغ) و گاهی با سر و یا بال عقاب و تنی انسانی تصویر میگردد دال بر همین معنی است. پیش از عهد داریوش نامی که به شباهت صوتی و ظاهری شبیه نام اهورامزدا است و در کتابخانه آشوربانیپال دیده شده است همانا آشورامزش است. همچنانکه هومل دریافته است آن صرفاً به معنی آشّور بزرگ خدای ملی آشّور (خندان= ضحاک شاهنامه، اسحاق تورات) است. هیچ منبعی ایرانی نام اهورامزدا را پیش از عهد داریوش بیان نکرده است. براین پایه نام اهورامزدا در اساس نه به معنی سرور دانا بلکه به معنی خالق- شاهین بزرگ (سیمرغ) است. چه بنا به لغت نامه ویکیپدیا “بنابراین در ایزدستان مصری میتوان حدود بیست هوروس (هورو، اهورا) را بازیافت که در میان آنان تشخیص هوروس بزرگ یا هاروئیس اهمیت بسیار دارد”. هوروس مصری متصف به ایزد دانایی نیست تا به توان صفت مزدا (مز- دا= آفریدگار بزرگ) را به معنی دانا به وی تفویض نمود. در این صورت داریوش جوان سرمست کسب قدرت رابـ ـطه و پیوند استواری فرهنگی و سیـاس*ـی همراه با طرحهایی با حکمای دینی – سیـاس*ـی مصر بر قرار نموده بوده است. به نظر میرسد کاهنی مصری نام داریوش (عقاب نیک) را با نِفِر-هوروس (شاهین نیک) سنجیده و مقام وی را در این جایگاه خدایی قرار داده و او را شدیداً بدین عقیده تحریض کرده بوده است. نگارنده قبلاً رد پای اهورامزدا و اهریمن را در دو ناستیای همزاد اسب سیمای”خیر و شر”، “روز و شب” آریائیان کهن هندوایرانی؛ در رابـ ـطه با ایزد دانای آسمان شب وارونا- که ارتباط چندانی باهم ندارند- جستجو نموده بودم که با به میان آمدن مطالب اخیر باید آن را به امان خدایان رها نمود. دو مطلب متوالی زیر که در دایرة المعارف طهور در مقولهً دین و باورهای ابتدایی مصریان باستان (۲) ثبت شده است گواهی بر این ادعاست.
    اعتقاد به دو نوع خدا در مصر باستان
    محققان مدعى اند که مصریان قدیم به دو نوع خدا معتقد بودند: خداى مهربان و خوب، خداى زشت و نادرست؛ خدایان زشت و پلید را به صورت حیوانات درنده تصور مى کردند و خدایان خوب را به صورت انسان تلقى مى نمودند. آنان خدایان خوب را با تلفیقى از انسان و حیوان اهلى مجسم مى ساختند. پرستش خورشید؛ در دوره کشاورزى مصریان خورشید را یکى از خدایان مى دانستند و پرستش ان را واجب تلقى مى کردند؛ زیرا خورشید (رع- آتون) منبع گرما، براى رشد گیاهان نقش حیاتى داشت. خورشید، خداى آفتاب نام داشت. در تلقى مصریان، خورشید با قایقى از طلا هر روز از آسمان عبور مى کند و شبها در بیابان بسر مى برد. خداى طبیعیت؛ بحرانهاى جوى حاصله از طغیان رود نیل و گرما و سرماى صحرا که بادهاى موسمى ۵۰ روزه را به دنبال داشت و سرانجام فرا رسیدن بهاران و وزیدن نسیم بهارى نیل و سرسبزى و خرمى صحرا، در تلقى مصریان به مرگ و حیات خداى طبیعت تعبیر مى شد بر این مبنا که: ست خداى بدکار و باد سوزان به اتفاق پنجاه نفر از نوکرانش مسئول آن بدکارى ها بود و خداى آتور (خدای جهان زیرین و مردگان) که به رویش کشتزارها یارى مى داد، به دست نوکران ست کشته مى شد و سپس در فصل نوین بهار زنده مى شود و به فعالیت مى پرداخت.
    پرستش خورشید در مصر باستان
    پرستش آفتاب در مناطق مختلف جهان سابقه اى دیرینه دارد و در مواردى از قرآن مجید (از جمله در سوره نمل، آیه ۲۴) به آن اشاره شده است. به راستى در میان تمام خدایانى که در کنار آفریدگار پرستیده مى شدند، هیچ یک از آنها برکات بى پایان خورشید را نداشت. در غالب بلاد خدای معتبر همان خورشید بود که هر جا به اسمی در می آمد. مظاهر و اسامی متعدد این معبود خدایان معظم ملی مصر را ترتیب داد. در این میان بعضی در شهرت بر دیگران سر بودند، در مرتبه اول اوزیریس قرار داشت کمه با همسرش ایزیس و پسرش هوروس شریک بود. هوروس رب النوع خورشید طالع، که بایست Setn یاtyphoon مدام با ست که عفریت ظلمت می باشد، بجنگد. اوزیریس رب النوع خورشید غارب و زنش تیفون ازیس رب النوع آسمان و ماه و رع Ra (تا- بیتیت؟) مظهر جلال و کمال خورشید، خداوند کار آسمان بود. در مصر قدیم براى ساعات مختلف روز، خدایانى که نماینده خورشید بودند، قرار داده شد: مثلا خداى بامداد خپرع، خداى نیمروز رع و خداى شامگاهان اتوم بود. هم چنین سوسکى که سرگین گردان نامیده مى شود، نماینده خورشید در روى زمین به شمار مى رفت. مصریان قدیم آن حشره را بسیار مقدس مى دانستند و تصویر او را در طلسمات و بر سـ*ـینه و پیشانى مجسمه پادشاهان ترسیم مى کردند و از آن برکت و نیکبختى مى خواستند.

    Horus, (Louvre Museum), ‘Shen rings’ in his grasp.
    دوستمان رضا مرادی غیاث آبادی نقش معادل ایرانی را در مطلب اخیر سایت خود “پژوهشهای ایرانی” نقش جدیدی از تصویر اهورا مزدای ایرانی پاسارگاد آورده است. بعلاوهً تصویرعقاب بالای درفش کاویانی هخامنشی، تصویر اهورامزدا بر دیوار کاخ خشایارشا در تخت جمشید و تصویر اهورامزدا-هوروس هخامنشی بر کاشی :
    نگاره هخامنشی خدا اهورامزدا با چهار بال بر یک مُهر غلطان، پاسارگاد
    تصویر باز سازی شده از پیکرهً اهورامزدا بر کاخ خشایارشا در تخت جمشید
    کاشی لاجوردی با تصویر هوروس از دورهً هخامنشی
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]راز تابلوی داریوش و آتوسا[/h]
    راز تابلوی داریوش و آتوسا:
    داریوش و همسرش آتوسا مادر خشایارشا مادر بزرگ اردشیر در حالی که دست هم را گرفته اند در حال عبور از نهری شگفت و زیبا هستند که با گلهایی که آتوسا در دست دارد زینت گرفته است ( گلهای نیلوفر که در سرتاسر تخت جمشد روی دیوار ها هک شده است ) و از تخت جمشید ویران شده می گذرند تا به جهانی به غیر از بروند و با مردم ایران به قهر ابدی فرو روند
    تابلوی اصلی بسیار قدیمی و از اثر یک یهودی کوروش پرست است و قدمت آن به بیش از 1000 سال می رسد و در آن اتوسا در حال اشک ریختن و داریوش در حال بر داشتن خاک ایران است و در کل تابلوی پر معنایی است و اکنون در مکانی امن وجود دارد و هنوز قیمتی برای آنگذاشه نشده اما تابلوی جدید تر حاوی عظمت و وقار داریوش و خوشحال به نظر رسیدن آتوسا است ولی باز هم آنها پشت به تخت جمشید در حال عبور از نهر هستند و داریوش در حال قدم گذاشتن به نهر و برگشتن به بهشت پس از دیدن ویرانه هاست و اتوسا هم همین طور .
    چیزی که بسیار مشخص است ویران شدن تخت جمشید و خوشحالی داریوش و آتوسا است چون آندو مطمئن از آزادی و طراوت دوباره ایرانند
    داریوش و آتوسا ( دختر کوروش ) مطهر عشق پس از مرگ هستند و سنبل تمام زوجهای جوانند.

    gallery-a-(25).jpg


    به نظر شما ما امانت دار خوبی بودیم؟
    ایران را به دست ما به امانت گذاشتند ولی ما نتوانستیم از این امانت به درستی نگه داری کنیم​




     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]داریوش بزرگ نخستین نگهبان خلیج فارس[/h]
    برخلاف آنچه که متاسفانه امروز در خلیج فارس مشاهده میشود و کشورهای استعمارگر فرانسه (در امارات) و انگلیس (سلطه بر اعراب) و آمریکا (ناوگان پنجم در بحرین) تلاش میکنند حضور دائمی خود را در دریای پارس شاهرگ حیاتی اتحادیه اروپا و آمریکا به ثبت برسانند - ايراني ها در طول تاریخ از پيش از هخامنشيان تا زمان امروز سعي داشتند دریای پارس را مكاني امن و آرام نگاه دارند. زیرا امنیت خلیج فارس به معنی امنیت ایران بزرگ محسوب میشده است و براي بازرگانان نیز حياتي بود. حتي تجار اگر راهشان هم دور مي شد از درياي امن پارس مي آمدند تا كالا هايشان سالم به مقصد برسد و دزدان دريايي به كالاهايشان نزند. ضعف دولتهای چند قرن معاصر در ایران موجب نفوذ چنین کشورهای فتنه انگیزی در منطقه استراتژیک خلیج فارس شد .همچنین در جنگ خلیج فارس حضور بیگانگان در دریای پارس موجب درگیری و آشوب کشورها – فتنه و تفرقه میان مردم - نابودی زیادی از اکوسیستم خلیج فارس و نظامی جلوه دادن حوزه خلیج فارس - این دریای کهن ایرانیان شدند.
    داریوش بزرگ با توجه به اینکه کاخهای مهم امپراتوری سترگ خود را در شهرهای اطراف خلیج فارس (شوش-پارسه-بوشهر و...) قرار میداد نگاهی ویژه به این دریای کهن ایرانی داشت.از کشتیرانی تا بازرگانی و امنیت این دریا در اختیار شاه بزرگ هخامنشی قرار داشت و همه شیخ نشین های امروزی (قطر-عربستان-کویت-بحرین-امارات-عمان) نیز بخش کوچکی از امپراتوری صلح طلب و انسان ساز داریوش بزرگ محسوب میشد.در سنگ نبشته ی داریوش بزرگ هخامنشی در تل المسخوته مصر، از 518 تا 515 پ.م. در عبارت « درایه تیه هچاپارساآیی تی» یعنی دریایی که از پارس می رود یا سر میگیرد، نام دریای پارس آمده است. داریوش بزرگ پس از پایان کار کانال داریوش (سوئز)، دستور داد 5 کتیبه که متن های آن با یکدیگر تفاوت هایی داشته است، در 4 محل در درازنای مسیر کانال برپا کردند و بر روی آنها به خط مصری، پارسی،عیلامی و بابلی مطالبی درباره کندن کانال نوشته اند:

    سنگ نبشته های کانال نیل به ترتیب عبارتند از:
    1و2) سنگ نبشته های تل المسخوته (دو سنگ نبشته)
    3) سنگ نبشته ی سراپه اوم
    4) سنگ نبشته قبره یا شالوف
    5) سنگ نبشته سوئز

    مضمون این کتیبه ها با اختلافاتی تقریبا شبیه هم هستند و در آن ها از زمان داریوش بزرگ برای کندن کانال و روانه نمودن کشتی های ایرانی از دریای مدینترانه به دریای سرخ و سپس به دریای پارس حکایت شده است و همگی نشان از شکوه و قدرت جهانی داریوش بزرگ بر منطقه دارد.قدرتی که همه ملتها مختلف منطقه را که بالغ بر 30 کشور جهان آن روزگار میشود را با خردمندی و اندیشه نیک در جهت رفاه و آزادی ادیان و کردار اهورایی بر زیر چتر امپراتوری هخامنشی در آورد.از این روی این واقعه که برای نسختین بار در جهان صورت میگرفت و اندیشه های آزادیخواهانه و دموکراتیک در آن مطرح بود و توسط ایرانیان از خلیج فارس به کشورهای جنوب منطقه جاری شده بود این نام ( دریای پارس) برای ابدیت بر آن ماندگار شد و همه مورخین یونانی و عربی و غربی بر این نام تاریخی مهر تائید جهانی زده اند. از این روی داریوش بزرگ به عنوان نخستین نگاهبان دریای پارس شناخته شده است.همین نام دریای پارس متاسفانه پس از حمله اعراب به ایران به بحر فارس – بحر عجم – دریای فارس – بحر ایرانیان و در نهایت به خلیج فارس تغییر نام پیدا کرد و امروزه با پشتوانه این تغییرات در طول تاریخ - اعراب به خود اجازه چنین گستاخی را میدهند که باردگیر تغییری عجیب و تمسخر آمیز را موجب شوند و نامی جعلی و مضحک که تنها یاد و خاطره قرون بربریت اعراب حوزه جنوب خلیج فارس را تداعی میکند را بر این دریای کهن و باستانی ایران زمین که تاکنون هزاران ناو جنگی ارتش ایران باستان را در خود دیده است بگذارند و برایش تبلیغ این نام دروغین هزینه های میلیارد دلاری بکنند.

    از زمان هخامنشيان و پیش از آن كشتيراني در درياي پارس وجود داشت. خليج فارس از همان زمان هم راه ارتباطي شرق به غرب بود. بزرگراه شاهي آن زمان از آسياي صغير تا شوش ادامه پيدا مي كرد و از شوش هم تا خليج فارس متصل مي شد. اين راه 2650 كيلومتر طول داشت.اردشير خداداديان دكتراي تاريخ باستان دانشگاه شهيد بهشتي در این باره میگوید : داريوش، اسكيلاكس اهل كاريز را مامور كرد تا از خليج فارس و اقيانوس هند تا درياي آفريقا را درنوردد و نقشه خليج فارس را تهيه كند.همه گمان مي كنند كه داريوش اين نقشه را براي لشگر كشي هايش مي خواسته اما اين نقشه ها بيشتر براي استفاده تجار و بازرگانان بود. اين نقشه ها تهيه شد تا نيرويي كه به عنوان پليس دريايي امروزه شناخته شده است در درياي پارس مستقر و امنيت و آرامش در راههاي دريايي خليج فارس برقرار شود. آنها يا در سواحل دريا مستقر مي شدند يا با كشتي و قايق مدت ها در دريا به سر مي بردند.»
    پس از داريوش هم همه اقوام دنيا در پي دستيابي به اين دريا بودند. V در دوره اسكندر مقدوني نئارخ يوناني كار اسكيلاس را بار ديگر انجام داد. او افسر اسكندر بود و در فنون دريايي تبحر داشت. او با ناوگاني كه در اختيار داشت تا خليج فارس آمد و به نيروهاي اسكندر پيوست. نئارخ در مكتوباتش سواحل درياي پارس را زيبا و دلنشين توصيف كرده است. شعار تجار آن زمان هم اين بود كه خليج فارس نه تنها آبش آرام و دور از تلاطم است بلكه خود نيز آرام و امن است.

    مورخي به نام "كلينيوس كوچك" هم خود به خليج فارس آمد و بي آنكه نئارخ را بشناسد حرف هاي اورا زده و از آبهاي درياي فارس به عنوان آبهايي آرام و با امنيت نام بـرده است. خداداديان دليل حمله يوناني ها به ايران را راهيابي به خليج فارس مي داند. «كساني كه گمان مي كنند يوناني ها به دليل تبليغ فرهنگ هلينيسم به ايران آمدند در اشتباهند. فقط آمريكا در اين زمان نيست كه مي خواهد به اين آب ها دسترسي داشته باشد. يوناني ها از زمان هخامنشيان به اين خليج دلبسته بودند. يوناني ها براي پيشرفت اقتصاد كشورشان مجبور بودند كه به آبهاي خليج فارس راه پيدا كنند.»
    Vيوناني ها مي خواستند كالاهاي مصرفي خود را از شرق و از راه شاهي به كشورشان انتقال دهند. آنها كالاهايشان را از راه شاهي به سواحل درياي پارس مي فرستادند تا با كشتي آنها را به كشورشان بفرستند. خداداديان درباره تغيير نام اين خليج مي گويد:«منابع بسيار كهن يوناني پيش از هخامنشيان از درياي پارس اسم بـرده است. سارگون اول آشوري مي گويد "من مي خواهم از شمال تا جنوب بين النهرين را بگيرم و شمشير خونينم را در آبهاي خليج فارس فرو ببرم."

    « اين نكته را هميشه از من پرسيده اند كه آنهايي كه عناوين ديگري به كار مي بردند چه قصدي دارند. بايد گفت كه آنها خود به خوبي مي دانند كه اين خليج، فارسي است اما اسم مجعول ديگري را به كار مي برند. آنها يا ناآگاهانه يا مغرضانه اين نام ها را به كار مي بردند. تازه از دانشگاه برلن آلمان فارغ التحصيل شده بودم. در هفتمين همايش باستان شناسي ايران، ايرانشناس و شرق شناس دانشگاه هامبورگ، "وولف گانگ لينس"تغيير نام خليج فارس را غير علمي و ابلهانه و آن را نشان از تزوير در تاريخ دانست.<استاد دانشگاه شهيد بهشتي، تاريخ را قالبي مي داند كه تغيير عناوين در آن قالب كار آساني نيست.تاريخ درست در زمان خودش اين نام جاودانه را تحت عنوان خليج فارس ثبت كرده است. در منابع لاتيني خليج فارس با نام " ماري پرسي كوم "، در منابع يوناني "سينوس پرسيكوس"، امروزه هم كه آلمان ها آن را "پرزيشا گلف" مي نامند.

     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نگ مدی نبرد داریوش اول پادشاه هخامنشی با یونانیان[/h]
    پیروزى كوروش كبیر به كرزوس سبب ورود ایران به آسیاى صغیر و هم مرز شدن ایرانیان با «دولت شهر»هاى یونان شد. یونانیان از همان ابتدا از ورود این میهمان ناخوانده ناخشنود بودند. چرا كه لیدیه قدرتى متوسط و غیرخطرناك بود، حال آنكه امپراتورى ایران یك امپراتورى جوان بانفوس و قدرت رزم بسیار زیاد بود. كوچ نشینان یونانى سرانجام در ۴۹۹ ق.م علیه پارس ها شوریدند و در این كار خود از یونانیان اروپا نیز كمك خواستند. اسپارت ها از كمك به یونانیان مهاجر خوددارى كردند، اما آتن ۲۵ كشتى نیرو به كمك آنها فرستاد. (تاریخ جهانى، تألیف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۱)
    یونانیان به كمك مردم «ایونى»، شهرهاى منطقه را گرفتند و در همان سال سارد را آتش زدند.
    براى داریوش بزرگ كه در آن زمان بزرگترین امپراتورى تاریخ را در اختیار داشت و ماوراءالنهر، شمال شرق آفریقا، مدیترانه شرقى، آسیاى صغیر، منطقه حاصلخیز هلال خضیب و بین النهرین را در اختیار داشت، اقدام یونانى ها بسیار گستاخانه جلوه كرد و با نیروهاى مستقر در منطقه، یونانیان را به عقب راند و ظرف ۴ سال كل منطقه را مطیع خود كرد و شهرهاى ایونى را به آتش كشید. در ۴۹۲ ق.م در منطقه آسیاى صغیر دیگر دشمنى براى عرض اندام نمانده بود. اما داریوش هنوز راحت نبود.
    یونانى ها از نظر جنگى مردمى ورزیده بودند و سال ها مزدورى، از آنها سربازان حرفه اى و قدرتمند ساخته بود. داریوش مى دانست در نبردهاى اخیر تنها با آتن طرف بوده، حال آنكه قدرت اصلى در اختیار اسپارت بوده است. شاید بتوان مردان جنگى اسپارت را حرفه اى ترین رزم آوران تاریخ قدیم دانست. بنابراین اگر داریوش مى خواست مانند سلف بزرگ خود كوروش خیال خود را از جانب غرب راحت كند، باید آتن و اسپارت را از بین مى برد.
    نخستین جنگ مدى :
    در ۴۹۲ ق.م نیروى دریایى ایران به فرماندهى داماد داریوش به سمت یونان حركت كرد، اما گرفتار توفان شدیدى شد و بسیارى از كشتى هاى ایران غرق شدند. داریوش كه نقشه خود را شكست خورده دید، سفرایى را به آتن و اسپارت فرستاد، اما یونانیان آنها را كشتند.( تاریخ جهانى، تألیف ش. دولاندلن - جلد اول ص ۱۱۲)
    اكنون به نظر مى رسید جنگ اجتناب ناپذیر است.
    در ۴۹۰ ق.م نیروهاى ایران با ۶۰۰ كشتى كه اغلب متعلق به فینیقیان بود به همراه ۱۰۰ هزار سرباز راه یونان را در اروپا در پیش گرفتند (البته رقم ۱۰۰ هزار سرباز ممكن است اغراق آمیز به نظر برسد.) فرماندهى ایرانیان با «آرتافرن» و فرماندهى آتنى ها با «اریستید» و «همیتوكل» بود.
    ایرانى ها در جلگه ماراتن پیاده شدند و پس از ۹ روز، درگیر نبرد با یونانیان شدند و على رغم درهم كوبیدن مركز و قلب یونانیان به دلیل شكست از جناحین، مجبور به عقب نشینى به كشتى ها شدند.
    روایت سرپرسر سایكین نیز از نبردهاى اول ایران و یونان چنین است:
    «فرماندهان سپاه ایران عوض آنكه (پس از پیروزى هاى اولیه در خاك یونان) آتن را منظور نظر اصلى قرار دهند، اوقات خود را صرف امور جزئى رساندند و دشمن اصلى را غضبناك و متحد ساختند.» در ۴۹۰ ق.م سپاه ایران در ماراتن در ۲۰ مایلى شمال شرقى آتن متحد شد و با رایزنى یك یونانى به نام هیپ پیاس براى مبارزه با یونانیان آماده شدند. ابتدا قرار بود ارگ قلعه به دست طرفداران هیپ پیاس بیفتد، اما طرفداران وى نتوانستند ارگ را بگیرند و چند روز بعد جناحین دو سپاه به یكدیگر یورش بـرده و ۴۰ هزار ایرانى و ۱۰ هزار یونانى در هم آویختند. یونانیان به سرعت دریافتند كه مى توان با استفاده از نیروى تجربه و وطن پرستى ایرانیان را در ماراتن شكست داد.
    «حمله در زیر دره و دانا با كمال سرعت وقوع یافت و فاصله بین دو اردو كه درست یك میل بود، ظرف ۸ دقیقه پیموده شد (البته این ادعا محل تردید است، چرا كه پیاده نظام سنگین اسلحه یونان نمى توانست با این سرعت حركت كند)، ایرانیان از اینكه جماعتى از یونانیان بدون تقویت سواران به آنها حمله كرده اند، تعجب كردند و این واقعه را ضعیف شمردند، لیكن قبل از آنكه به خود آیند، یونانیان به ایشان رسیده بودند. پارسیان و طایفه سكاها كه در قلب (سپاه) بودند، خوب مقاومت و بعد غلبه كردند، اما آتنى ها در جناحین غالب شدند و سپس از آن به قلب روى آوردند.» ( تاریخ ایران - سرپرسى سایكس - جلد اول - ص ۲۵۶)
    پیرنیا نیز در كتاب تاریخ ایران باستان خود مى گوید:
    «یونانیها كه مى دانستند ایرانیان تیراندازان ماهرى هستند و اگر از دور جنگ كنند، طاقت تیر آنها را ندارند، خود را بى پروا به سپاه ایران زدند و جنگ تن به تن را آغاز كردند. سپاه آتنى سنگین اسلحه بود، یعنى اسلحه دفاعى (جوشن، خود و نیزه بلند) داشت، در صورتى كه سپاه ایران فاقد تجهیزات بود و سپرهایشان نیز استحكام سپر یونانیان را نداشت.»
    در هر حال نتیجه جنگ عقب نشینى موقت از خاك یونان بود. اگرچه داریوش این شكست را مهم نشمرد و بلافاصله در كار تدارك سپاه بسیار بزرگى شد.
    جنگهاى دوم مدى :
    داریوش براى فتح یونان نیازمند سپاهى سنگین اسلحه بود و اكنون تاریخ، دوباره تكرار شده بود. همانگونه كه هوخشتر پادشاه ماد در دو قرن قبل پى برد نابود كردن سپاههاى منظم و حرفه اى آشور تنها با سپاهیان آموزش دیده مشابه آن امكانپذیر است. جمع آورى سپاه جدید ۳ سال به طول انجامید، در همین زمان داریوش فوت كرد. (۴۸۵ ق. م)
    به این ترتیب خشایارشا وارث ارتشى بزرگ و آماده شد. او پس از خواباندن شورش مصر آماده هجوم به یونان شد. از گزافه گویى یونانیها كه بگذریم (برخى مورخان قدیم، سپاه وى را ۸۰۰ هزار تا ۵ میلیون نفر! تخمین زده اند، حال آنكه گویى از جمعیت دنیاى قدیم بى اطلاع بوده اند) باید اذعان داشت سپاه جمع آورى شده توسط خشایارشا تا آن تاریخ نظیر نداشته است. اكنون نبرد دوم ایران و یونان در راه بود.
    توضیحاتى درباره جنگ ماراتن
    یونانیان جنگ ماراتن را نقطه عطفى در تاریخ خود مى دانند. تمدن غرب نیز براى این نبرد ارزشى بیش از اندازه قائل است تا جایى كه معروف ترین ورزش المپیك با نام دوى ماراتن مبدل به سمبل مسابقات جهانى المپیك شده است.
    اما اطلاعات ما از این نبرد تا چه اندازه با واقعیات مطابق است؟
    چند ماه قبل در روزنامه ایران مقاله اى از یك فرمانده ستاد ارتش به چاپ رسید كه نشان مى داد روایت مورخان از این نبرد چندان مورد تأیید نیست. این كارشناس نظامى از قول مورخان آلمانى نقل كرده است تركیب نیروهاى یونانى به ویژه آن كه سنگین اسلحه بوده اند، به آنها اجازه نمى داد در دشت كم عرض ماراتن به ایرانیان حمله برند. وى از هانس ولبروك مورخ آلمانى نقل مى كند كه نوشته هاى یك افسر ستاد ارتش آلمان را خوانده كه به هنگام بررسى دشت مارتن تأكید كرده است «در این دشت حتى یك تیپ (حدود ۵ تا ۸ هزار سرباز) نمى تواند به تمرین بپردازد چه برسد به آنكه شاهد نبرد دهها هزار سرباز باشد.»
    این تحقیق كوچك همچنین از قول تاریخ نویس دیگرى آورده است: «فرمانده سپاه ایران متوجه شد میدان عمل و باریك بودن عرض میدان مانع از كاربرد سواره نظام مى شود، بنابراین دستور عقب نشینى به سربازان خود (و بازگشت به كشتى) را مى دهد كه هرودوت صدور فرمان عقب نشینى را به منزله شكست سپاهیان ایرانى تلقى مى كند. در یك كلام مى توان گفت، روایات جنگهاى ایران و یونان به دلیل یكجانبه گرایى مورخان یونان (آن هم با ارائه ارقام حیرت آور از تلفات نیروهاى درگیر) چندان مورد استناد نیست.
    ناپلئون نیز در یادداشتهاى سالهاى آخر عمر خود در جزیره سنت هلن مى گوید: «درباره جزئیات پیروزى پرهیاهوى یونانیان نباید فراموش كرد كه اینها گفته هاى یونانیان است و آنان مردم لافزن و گزافه گو بوده اند و هیچ تاریخ ایرانى اى تاكنون نوشته نشده كه از روى آن بتوانیم پس از استماع سخنان دو طرف به یك داورى صحیح برسیم.»
    گفته ناپلئون بسیار تأمل برانگیز است، چرا كه وى به عنوان یك نابغه نظامى با شك و تردید به جنگهاى ایران باستان و یونان مى نگرد و در جاى دیگر نیز آنها را غیر قابل باور مى داند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]جنگ ماراتن نبرد داریوش اول با یونانیان[/h]
    جنگ ماراتن نبرد داریوش اول با یونانیان​


    شـــــرح

    . «ماراتن»: Marathon در اصل نام دهکده اى است در يونان و در آن محل بود كه يونانيها بر ايرانيان فاتح آمدند، در ۴۹۰ قبل از ميلاد نخستين كسى كه خبر اين فتح را از آن دهكده به آتن برد قهرمان شناخته شد و هم اكنون به ياد او و آن واقعه است كه دو ماراتن از بازيهاى اساسى المپيك است و آن وقت كداميك از ما مى دانيم كه «آريابرزن» كه بود و در تنگ تكاب فارس يا نمى دانم در كجاى ديگر مى توانست باشد. در مقابل اسكندر و سربازانش چه رشادتها كرد و چه جانبازيها.
    با اين مقدمه كوتاه، اكنون به علل و تشريح اين نبرد مى پردازيم كه به باور مورخان غربى اولين نبرد سرنوشت ساز تاريخ بشر است.
    ۱ـ علل جنگ و استعداد دو طرف متخاصم
    الف ـ علل جنگ :
    آتش زدن سارد(۱) به دست يونانيها موجب شد كه به امر داريوش بزرگ، ارتش ايران براى سركوب شورشيان به محل اعزام شود. پس از فرونشاندن شورش، نيروهاى ايران به فرماندهى «مردونيه» براى دفع بقيه شورش آسياى صغير به حركت درآيند. در اين لشكركشى مردونيه توانست سلطه ايران را براى بار دوم در «تراكيه» (۲)فراهم سازد و سپس براى ارضاى خاطر يونانيها با تأسيس حكومت ملى در مناطق تسخير شده موافقت نموده و در نتيجه پادشاه مقدونيه را وادار ساخت كه مانند گذشته از ايران اطاعت نمايد. مردونيه پس از اين اقدامات احضار شد و ادامه برنامه جنگى وى برحسب دستور داريوش به «داتيس» و «آرتافرن» Artafren محول گرديد. داتيس با ششصد كشتى* كه در اختيار داشت از راه دريا به سوى آتن روانه گرديد. نيروهاى ايران در اين پيشروى با پياده شدن در «اريتره»(۳) با سپاه «اريتره» كه از مهمترين مردان جنگى يونان بودند، جنگيدند و پس از سه روز آنان را از پاى درآوردند، سپس اهالى اين شهر را به علت شركت در طغيان يونانيهاى آسيا و حمله به شهر سارد و تخريب معبد آن سركوب نمودند و عده زيادى از آنان را اسير كردند و به شوش فرستادند. ناوگان دريايى ايران سپس به طرف شبه جزيره «آتيك»(۴) كه آتن مركز آن بود به حركت درآمدند. در تمامى اين مراحل «هيپ پياس» Hippias فرمانرواى مخلوع آتن همراه سپاهيان ايران بود و براى اينكه مجدداً به حكومت آتن انتخاب شود موجبات ادامه جنگ با يونان را فراهم ساخت. همچنان كه براى شروع جنگ اصلى ايران و يونان نيز سپاهيان ايران را به سوى دشت ماراتن براى جنگ راهنمايى نمود.
    ب ـ استعداد دو طرف متخاصم :
    بنا به نوشته «كرنليوس» (۵) عده پياده نظام ايران در اين جنگ ۲۰۰‎/۰۰۰ نفر بوده كه بر اين عده، تعداد ۱۰‎/۰۰۰ نفر سواره نظام نيز اضافه شده است. مورخ ديگرى به نام «يوستينوس» (۶) تعداد كل نيروهاى ايران را در اين جنگ ۶۰۰‎/۰۰۰ نفر ذكر نموده است. «ادواردماير» متخصص تاريخ عهد قديم، سپاهيان ايران را مجموعاً از پياده وسواره ۲۰‎/۰۰۰نفر بيان نموده است . سلاح ايرانيان در اين جنگ تير و كمان و سپر بود، به استثناى سپاه جاويدان كه داراى اسلحه دفاعى بودند، بقيه به چنين اسلحه اى مجهز نبودند. مورخان استعداد يونانيها را در اين جنگ ۱۱‎/۰۰۰ ذكر نموده اند. (۷)
    ۲ ـ شرح عمليات Philippides:
    آتنيها زمانى از لشكركشى ايرانيان به يونان آگاه شدند كه «داتيس» به « اريتره» تك نمود. آنان توسط «فيليپ پيد» دونده مشهور و تندرو، پيامى براى اسپارتى ها فرستادند و درخواست كمك فورى نمودند و خود نيز آماده نبرد شدند. اسپارتى ها پيام فرستادند كه به آنان كمك خواهند كرد، اما به علت جشن هاى مذهبى اين كمك حدود دو هفته به تأخير خواهدافتاد. تقريباً در همان موقع به آتنى ها خبر رسيد كه ايرانيان در حدود ۴۰ كيلومترى ماراتن در حال پياده شدن به ساحل هستند. آتنى ها با حدود ۹۰۰۰ نفر (هپليت: (Hoplites پياده نظام سنگين اسلحه و تعداد كمى نيروهاى سبك اسلحه به بلنديهاى مشرف به دريا پيشروى نمودند و پياده شدن نيروهاى ايران را نظاره كردند. آنان مى توانستنداز همين محل پيشروى نيروهاى ايران را از معبر باريكى كه به آتن ختم مى شود، سد نمايند. بزودى تعداد كمى از نيروهاى شهر پلاته به آنها پيوستند. فرماندهى آتنى ها را در اين نبرد «كالى ماك» به عهده داشت و ده سردار ديگر آتنى تحت فرماندهى او بودند كه محتشم ترين و با تجربه ترين آنها «ميليتار» (۸) بود. ظاهراً ايرانيان فهميدند كه بسيارى از آتنى ها از ترس شكست و انهدام شهرشان آماده تسليم هستند. ايرانيان بدين منظور در خليج ماراتن پياده شده بودند كه آتنى ها را از شهرشان به اين سمت بكشانند. پس از پياده شدن بخشى از نيروهاى ايران، «آرتا فرن» با نيمى از سپاه ايران سوار بر كشتى شده و به سمت «آتيك » و آتن حركت نمودند در حالى كه «داتيس» و بقيه سپاه ايران (احتمالاً ۲۰۰۰۰ نفر) در ساحل توقف نمودند تا آتنى ها را از هر گونه حركتى بازدارند. «ميليتار» طرح جنگى ايرانيان را حدس زد و اصرار نمود كه بلافاصله به نيروهاى ايران تك شود. پس از تشكيل يك شوراى جنگى پرشور «كالى ماك» به پشتيبانى از طرح جسورانه «ميليتار» رأى داد و فرماندهى فرد را به او تفويض نمود. بلافاصله نيروهاى آتنى و اهالى پلاته از ارتفاعات فرود آمدند و درفاصله هشت استاد (راست و برابر ۱۴۷۲ متر) و به روايتى يك مايل از سپاه ايران آرايش رزمى گرفتند. در اين آرايش تاكتيكى، آتنى ها در جناح راست و اهالى پلاته در جناح چپ مستقر گرديدند… «ميليتار» جبهه يونانى ها را طورى گسترش داد كه جناحين نيروهاى متكى به دو رودخانه كوچكى گرديد كه به دريا جريان داشتند. اين كار موجب گرديد كه مركز آتنى ها ضعيف (۱۲ رديف سرباز در عمق) و در مقابل سوار نظام ايران ضعيف و آسيب پذير گردد. اما «ميليتار» جناحين نيروهايش را با عمق كانال فالانژ يعنى ۱۶ رديف آرايش داد. نتيجه اين آرايش آن بود كه جناحين او قوى و به وسيله خط ضعيفى در مركز جبهه به يكديگر متصل مى گرديدند.
    پس از اين آرايش، آتنى ها اقدام به تعـ*رض نمودند و دوان دوان به سوى سپاهيان ايران يورش بردند. ايرانيان از اين نوع شيوه كارزار كه عده اى بدون ترس و محابا به سوى آنان مى دوند دچار بهت و حيرت شدند و پنداشتند كه آتنى ها (يونانى ها) ديوانه شده اند. همين كه سربازان آتنى مقابل ايرانيان رسيدند جنگى سخت و خونين آغاز گرديد. در ابتداى عمليات ايرانيان به سهولت مركز آرايش يونانيها را به عقب راندند، درحالى كه فالانژهاى سنگين اسلحه در جناحين، جناحين نيروهاى ايران را به عقب راندند. در اين مورد مورخان اختلاف عقيده دارند كه آيا اين عمل يونانيها برابر طرح انجام شده و يا بطور اتفاقى رخ داده است. با غلبه يونانيها در جناحين، مركز آرايش ايران نيز به عقب آمده و به فرمان «داتيس» نيروهاى ايران به طرف ساحل عقب نشينى نمودند. يونانيها، نيروهاى ايران را تا ساحل تعقيب نمودند ولى نتوانستند از سوار شدن آنان بر كشتى جلوگيرى نمايند.»
    ۳ـ نتيجه عمليات :
    بنا به نوشته «هرودوت» ايرانيان در اين نبرد متحمل ۶۴۰۰ نفر تلفات گرديدند و هفت كشتى خود را از دست دادند. تلفات يونانيها فقط ۱۹۲ نفر كشته بود كه «كالى ماك» و تعدادى از سرداران يونانى از جمله آنان بودند. اكنون «ميليتار» به سرعت نيروهاى خود را به سمت آتن راند. او اميدوار بود بشارت اين پيروزى نيروهاى متزلزل يونانى را در آتن وادار به مقاومت نمايد تا ارتش يونان فرا رسد. ازاين رو او « فيليپ پيد» دونده مشهور را براى ارسال اين پيام به آتن اعزام نمود. هنگامى كه ارتش يونان به آتن رسيد، نيروهاى ايران در حال نزديك شدن به ساحل براى پياده كردن نيروها بودند. ايرانيان با مشاهده ارتش يونان دريافتند كه خيلى دير كرده اند. ازاين رو «آرتافرن» از پياده نمودن نيروهاى ايران خوددارى نمود. سرانجام نيروهاى ايران پس از مدتى توقف در سواحل يونان با ۵۹۳ كشتى باقيمانده به آسيا مراجعت نمودند. تا نبرد ماراتن تصور مى شد كه ايرانيان شكست ناپذيرند. پيروزى يونانى ها دراين جنگ الهام بخش آنان درجنگهاى آينده با ايرانيان وعقب راندن نيروى عظيم و هراس انگيز چهار ميليونى (۱۱) خشايارشا وشكست بعدى سپاهيان ايران بود.
    ۴ ـ ديدگاه مورخان درباره نبرد ماراتن :
    الف ـ نبرد ماراتن (ماراتون) يكى از قاطع ترين و سرنوشت سازترين محاربات بشر است . دراين جدال اگر سپاه عظيم وقدرتمند ايران فاتح مى شد، چه بسا كه تمدن غرب هرگز گسترش وتكامل نمى يافت وبه جاى آن حكومتى مستبد ونيمه شرقى ، نظارت جهان را به عهده مى گرفت. اما يونانيها كه در پيشاپيش سپاه آنان، نيروى دموكراتيك آتن به پيش مى رفت، پيروز گشت و در اثر اين پيروزى توانست تمدن درخشان خود را از تباهى وفنامحفوظ دارد ومهمتر از آن انديشه آزادى ودموكراسى را درعالم محفوظ بدارد».(۱۲)
    ب ـ نى بور : Niebuhr مى گويد: «نوشته هاى يونانيها درباره نبرد ماراتن وجنگهاى ديگر ايران با يونان به شعر وافسانه گويى و داستان سرايى از تاريخ نويسى شبيه تر است. آنچه به نظر مى رسد اين است كه سپاه ايران در دشت ماراتن دچار شكست نشده است، بدين معنى چون «داتيس » فرمانده سپاه ايران متوجه شد كه ميدان عمل وباريك بودن عرض ميدان نبرد مانع از كاربرد سواره نظام است ، ناچار شد كه فرمان عقب نشينى صادر نمايد. «هرودوت » صدور فرمان عقب نشينى را به منزله شكست سپاهيان ايران قلمداد كرده است». (۱۳)
    پ ـ ناپلئون كه وقايع نبردهاى ايران را به استناد نوشته هاى هرودوت و ساير منابع يونانى مطالعه نموده است ، در يادداشت هاى خود چنين مى نويسد: در باب فتوحاتى كه يونانيها به خود نسبت مى دهند وشكست هايى كه براى ايرانيان قائلند ، نبايد فراموش كرد كه اين گفته ها تماماً از يونانى ها است و گزاف گويى و لافزنى آنان نيز مسلم مى باشد. از طرف ايرانيان نيز نوشته هايى به دست نيامده تا بتوان اين نوشته ها را با گفته هاى يوناينها مقايسه كرد ونتيجه را بر مبناى قضاوت قرار داد.(۱۴)
    ت ـ اما جالب ترين اظهارنظر ، نتايج توأم با تحقيقات علمى «هانس ولبروك» (۱۵)مورخ آلمانى است. او دراين باره مى نويسد: ارتش يونان در ماراتن از سربازان پياده سنگين اسلحه تركيب شده بود و تشكيل فالانژ ابتدايى رامى داد كه قابليت مانور آن محدود به تغيير مكان بطور بطئى به سمت جلو بود. اين ارتش مواجه با ارتشى بود كه از لحاظ استعداد كمتر ولى از كمانداران و سواره نظامى كه آموزش عالى داشتند، تركيب شده بود. «هرودوت» نوشته است كه يونانيها با حمله و پيشروى ۴۸۰۰ قدم در وسط دشت ماراتن وخرد نمودن مركز جبهه ايرانيان فاتح شدند. «ولبروك» خاطرنشان ساخت كه اين عمل از لحاظ فيزيكى غيرممكن است. طبق آيين نامه هاى نظامى مشق صف جمع ارتش آلمان، سرباز با تجهيزات كامل مى تواند فقط در دقيقه تقريباً ۱۰۸۰ تا ۱۱۵۰ قدم بدود. اسلحه آتنى ها از سربازان كنونى آلمان سبكتر نبود و دو نقص كلى هم داشتند. يكى اينكه آنان سربازان حرفه اى نبودند بلكه مردمان غيرنظامى بودند. ديگر اينكه سن غالب آنان از حد مجاز در ارتش هاى نوين تجـ*ـاوز نمى كرد. به علاوه «فالانژ» يك دسته از سربازان مجتمع و فشرده به هم بود كه نمى توانست همه نوع حركات سريع را انجام دهد يا حمله از دور به چنين واحدى فالانژ را به يك توده بدون سازمان تبديل نموده و ممكن بود توسط سربازان حرفه اى ارتش ايران بدون اشكال از بين بروند. تاكتيكى كه توسط هرودوت تشريح شده بود آشكارا غيرممكن بود. بيشتر اين علت كه فالانژ يونانى ها در مصاف در زمين باز در پهلو ضعيف وبد و ممكن بود به وسيله سواره نظام محاصره شود. به نظر «دلبروك» آشكار بود كه نبرد ماراتن در خود دشت به وقوع نپيوسته است بلكه در يك دوره كوچك در جنوب شرقى و در جايى زد وخورد شده است كه ارتفاعات و جنگل يونانيها را از حركات محاصره اى محفوظ داشته است. به نظر مى رسد موضع دره «وارنا» يگانه موضع ممكن بود. به علاوه اين موضوع به يگانه راه آتن تسلط داشت. براى رسيدن به شهر آتن ايرانيان مجبور بودند نيروهاى «ميليتار» را از بين ببرند و يا آنكه از جنگ دست بكشند وايرانيان شق اول را انتخاب نمودند. پس تنها توضيح منطقى فرد اين است كه ايرانيان با وجود كمى تعداد و عدم توانايى به كار بستن تاكتيك محاصره اى جنگ را آغاز نمودند و «ميليتار» در لحظه بحرانى وضع دفاعى را به حالت تعـ*رض درآورده است. «ولبروك» در خاتمه مى نويسد: دشت ماراتن به قدرى كوچك است كه تقريباً ۵۰ سال پيش يك افسر ستاد ارتش آلمان كه آنجا را بازديد نموده بود، با تحير نوشت كه براى يك تيپ پروسى (آلمانى) جاى كافى براى انجام تمرينات ندارد.(۱۶)
    ۵ ـ ختم نوشتار :
    اكثر مورخان غربى، بسيارى از وقايع جنگى ايران را با سفسطه و ذكر ارقام وروايات نادرست ثبت كرده اند. مثلاً در مورد نبرد ماراتن كه داريوش شخصاً در آن حضور نداشت و ايرانيان حتى يك نفر اسير نداده اند، آنچنان اغراق نموده و خاطره آن را گرامى مى دارند كه نام يكى از ورزش هاى دو و ميدانى المپيك را ماراتن نهاده اند.آنها براى اينكه به غرور ملى شان لطمه نخورد، از افتخارات جنگى ايرانيان مثلاً نبرد كاره: ۵۳ پيش از ميلاد كه به شكست فاحش روميها از اشكانيان منجر گرديد، چيزى نمى نويسند. «آلبرماله فرانسوى» و «ژول ايزاك» در تاريخ مفصل خود براى شكست ايرانيان در دشت ماراتن سه صفحه از جلد يكم تاريخ خود را به آن اختصاص داده اند، در صورتيكه براى شكست كراسوس از «سورنا» سردار اشكانى حتى يك سطر هم مطلب ننوشته اند. آيا عوامل بخصوصى در كار نبوده است كه تا ممكن باشد افتخارات تاريخى ما راتحريف نمايند؟ قطعاً بلى. كما اينكه ويل دورانت در كتاب يازده جلدى تاريخ تمدن (جلد ۶) در مورد سقوط قسطنطنيه به دست تركان عثمانى در نگرشى رندانه چنين مى نويسد سلطان محمدفاتح با تصرف قسطنطنيه (استانبول فعلى) نه تنها انتقام جنگهاى صليبى بلكه انتقام نبرد مارتن را هم بازستاند. نوشتار را با سؤالى به پايان مى بريم. آيا نبايد «آريابرزن » در برابر يونانيها سرافكنده باشد؟ او در تنگ تكاب همان كارى را كرد كه «لئونيداس» در مقابل خشايارشا در تنگه «ترموپيل »كرد. با اين تفاوت كه لئونيداس تزلزل روحى شكست هاى پى در پى سپاه كشورش را ندانست وروحيه او و افرادش ضعيف نشده بود. اما «آريابرزن» شاهد شكست هاى پى در پى كشورش در نبردهاى «گرانيك» ، «ايسوس» و «اربل» (اربيل كنونى در عراق) يا «كوكل» بود. اسكندر مقدونى با سپاه فاتح خود تمام غرب كشورش ، و متصرفات آفريقايى سرزمينش رافتح كرده بود و...
    «آريا برزن» در برابر «لئونيداس» سرافكنده است ، نه براى اينكه كارش كمتر از او بود، بلكه براى آنكه لئونيداس بازماندگانى قدرشناس داشت كه نامش را بلندآوازه كنند و كارش ضرب المثل دليرى و فداكارى شود. ولى آريابرزن را چه بسيارى از هموطنانش كه نمى شناسند.
    در پايان نگارنده اين سطور اميدوار است كه اين پژوهش كوتاه موجب آگاهى بيشتر خوانندگان ارجمند از حقايق اين نبرد تاريخى گرديده و اين تحريف تاريخى كه به غلط در اذهان هموطنان بويژه نوجوانان ما نقش بسته است را روشن سازد.
    * عمدتاً از كشتى هاى نوع «ترى رم»
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    جنگ میلت نبرد داریوش کبیر با یونان و آتن​


    شـــــرح

    جنگ با يونان – از قرائن چنين به نظر مي آيد که داريوش در قصد تخطّي به آتن يا اسپارت نبود بلكه در دربار ايران اشخاص زياد عقيده داشتند كه جنگ با يونان براي ايران بي نتيجه است وليكن خود يوناني هاي اروپايي داريوش مجبور نمودند كه به طرف يونان قشون كشي كند . شرح واقعه از اين قرار است : در اين زمان يك ثلث اراضي يوناني نشين يعني مستعمرات يوناني در آسياي صغير و تراكيّه و مقدوني تابع ايران و دو ثلث ديگر از دولت هايي تركيب يافته بود كه بعضي از آنها در واقع شهري و برخي بزرگتر بودند از دول مذكوره آتن و اسپارت معروف ترين آنها نحسوب مي شدند در اولي حكومت ملي و در دومي حكومت اُليگارشي يعني حكومت عده قليل بر قرار بود هر چند هر دو از همسايگي ايران قوي وحشت داشتند با وجود اين در مواقع سخت هر دو به حكومت ايران متوسل مي شدند و كليةً از اين زمان تا اواخر دوره هخامنشي هميشه در نزد ولات آسياي صغير و در دربار ايران يك عده يوناني هاي فراري معروف اقامت داشته همواره ايران را به تسخير يونان يا به دخالت در امور آن تحريك مي كردند در مستعمرات يوناني دولت ايران دخالت نداشت و اداره كردن آنها را به جبابره ي يوناني واگذار مي نمود و هر زمان جبّاري مورد اعتماد دربار ايران واقع نمي شد شخصي را از جبابره ي ديگر يوناني معين مي كرد . در سال 510 ق . م . هيپْ پياسْ ( hippias ) نامي را كه از خانواده پي زيسترات و جبّار آتن بود مردم آتن اخراج و حكومت ملي در آن شهر تأسيس كردند او پناه به اَرْتافِرْنْ والي ليدي برد بعد آتني ها از جهت ضدّيت دسته ي اشرافي اسپارت با حكومت ملي آتن و جنگي كه بين آنها در گرفته بود در تحت فشار دولت اسپارت واقع شده صلاح خود را در نزديكي با ايران ديدند و سفارتي نزد والي مزبور فرستاده كمك ايران را درخواست كردند والي گفت كمك مي كنم به شرط اينكه مطيع ايران شده باج دهيد سفير پذيرفت ولي پس از مراجعت او به آتن آتني ها از گفته خود برگشتند ( 508 ق . م . ) دو سال بعد باز آتني ها سفارتي نزد والي مذكور فرستاده خواستند كه از هيپ پياس حمايت نكند . او جواب داد كه آتن بايد او را باز بپذيرد و شهر آتن اين مطلب را قبول نكرد . در اين حيص و بيص اغتشاش و شورش در شهرهاي يوناني آسياي صغير درگرفت و محرك آن آريستاگر ( aristagore ) جبّار شهر ميلت بود كه از طرف ايران در آنجا حكومت داشت توضيح آن كه پدر زن او هيس تيه ( histiaeus ) حاكم سابق ميلت چون در سفر داريوش به مملكت سك ها خدماتي كرده بود در ازاي آن داريوش ( ميرسين ) يكي از شهرهاي تراكيّه را به او داد كه معلوم شد او در آنجا استحكاماتي بنا مي كند به دربار ايران احضار شد و محترمانه در آنجا متوقف بود . اين شخص محرمانه داماد خود آريستاگر مذكور را به ياغي گري تحريك كرد و براي اينكه نوشته هاي او افشاء نشود سر غلامي را تراشيده بر پوست سر او مطالب خود را نوشت و پس از اينكه موهاي سر غلام بلند شد او را روانه ميلت كرد با اين دستور كه دانادش سر او را تراشيده نوشته هاي او را بخواند بر اثر اين تحريكات شورش مذكور درگرفت و قشون ايران به واسطه كمي عده در مقابل شورشي ها عقب نشسته به شهر سارد پناه برد آريستاگر چون مي دانست كه قشون ايران از جاهاي ديگر خواهد رسيد به يونان رفته كمكي درخواست كرد . اسپارت حاضر نشد كمك نمايد وليكن آتني ها بيست كشتي به او دادند و پس از آن شورش به تمام شهرهاي يوناني در آسياي صغير و جزيره قبرس و غيره سرايت كرد و يوناني ها سارد را تصرف كرده خود شهر و جنگل مقدس آن را آتش زدند وليكن به گرفتن ارگ آن از جهت استحكاماتي كه داشت موفق نشدند . پس از آن قشون ايران از هر طرف به محل اغتشاش روي آورد و سفاين فنيقي از طرف دريا عرصه را بر شورشيان تنگ كردند بالاخره جنگي در نزديكي ميلت شد كه يوناني ها مضمحل يا متواري شدند و آتني ها به مملكت خودشان مراجعت كردند و شهر ميلت را سپاهيان ايران گرفته شورشي ها را سخت مجازات نمودند ( 496 ق . م . ) معلوم است كه داريوش از دخالت يوناني هاي اروپايي به امور داخلي ايران فوق العاده مكدر شد و پس از آن به زودي جنگ اول ايران با يونان درگرفت قبل از جنگ داريوش براي رضايت يوناني هاي آسياي صغير امر كرد اراضي را مسّاحي و ماليات ها را تعديل نمودند بعد داماد خود مردونيه را براي سركشي به آسياي صغير و تراكيّه و غيره فرستاد با اين دستور كه اصلاحاتي نمايد . اين شخص علاوه بر نجابت جبّلي عقل و تدبير داشت و اول كاري كه كرد اين بود كه به تمام مستعمرات يوناني در آسياي صغير حكومت ملي داد تا آنها را از ايران راضي كرده باشد * - * - هرودوت در اين موقع گويد : اين قضيه تأييدي است از نوشته هاي من براي يوناني هايي كه باور ندارند كه بعد از كشته شدن بردياي دروغي در ميان هم قسم ها مذاكراتي راجع به طرز حكومت پارس و حكومت ملي شده باشد - * - * بعد به اروپا قشون كشي كرده تا كوه آتُسْ واقع در تراكيّه پيش رفت و مقدوني را مجدداً به اطاعت ايران در آورد ( 492 ق . م . ) وليكن در اين حين به واسطه طوفان دريا سيصد فروند از كشتي ها خراب و معدوم گرديد رعب ايراني ها در يوناني ها خيلي زياد بود وليكن اقدامي براي تجهيزات نمي كردند اين حال روحي يوناني ها در دربار ايران نمي دانستند زيرا بسياري از يوناني هاي اشرافي و ناراضي كه فرار كرده به دربار ايران پناهنده شده بودند حال يونان را براي داريوش توصيف مي كردند و دربار ايران همه به اين عقيده بودند كه داريوش بي جنگ مي تواند تمام اين مملكت را مطيع نمايد بنابراين داريوش رسولاني به يونان فرستاده اعلام كرد كه يوناني ها بايد آب و خاك بدهند يعني مطيع شوند اكثر از شهرهاي يوناني اين تكليف را پذيرفتند وليكن در آتن و اسپارت رسولان را بر خلاف عادات بين المملي كشتند و جنگ از نو شروع شد ( 490 ق . م . ) چنان كه هرودوت گويد اين دفعه قشون ايران در تحت فرماندهي يك نفر مادي داتيس ( datis ) نام بود و او چنين صلاح ديد كه از راه دريا و جزاير سيكلاد مستقيماً به طرف آتن برود . قشون ايران اول شهر اِرِت رهْ ( e?re?tre?e ) را گرفته مردمان آن را به آسيا فرستاد بعد 600 فروند كشتي ايران به شبه جزيره ي آتّيك ( atique ) كه آتن در آن واقع است رسيده لنگر انداخت در ابتدا آتني ها نمي خواستند جنگ كنند زيرا كمكي را كه از اسپارت انتظار داشتند نرسيده بود وليكن ميلتياد يكي از نجبا زادگان آتني اهالي را به جنگ تحريك كرد و قشون آتني در تحت سركردگي او براي جنگ با ايراني ها بيرون آمد در راه عده اي هم از پلاته ( يكي از شهرهاي يوناني ) به كمك آن رسيد و سپاه آتن ماراتُنْ ( marathon ) را كه در طرف شمال و شرق شبه جزيره آتّيك بود اشغال نمود پس از آن ميلتياد جنگ را شروع كرد . يوناني ها چون مي دانستند كه ايراني ها تير اندازهاي ماهري هستند و اگر از دور جنگ كنند طاقت تير آنها را نخواهند آورد خودشان را بي پروا به سپاه ايران زده جنگ تن به تن نمودند سپاه آتني سنگين اسلحه بود يعني اسلحه دفاعي ( خود و جوشن و غيره ) داشت در صورتي كه سپاهيان ايراني فاقد اين نوع اسلحه بودند و سپرهايشان هم به خوبي و استحكام سپرهاي يوناني نبود با وجود اين ايراني ها قلب قشون يوناني را شكافتند ولي جناحين قشون مزبور غلبه كرد و ايراني ها پس از دادن 4000 نفر تلفات به كشتي هاي خود عقب نشسته حركت كردند . سپاهيان ايراني در ابتدا مي خواستند از طرف ديگر كه به آتن نزديكتر بود حمله برند وليكن ميلتياد نقشه آنهارا دريافت و براي دفاع آتن به محل مزبور شتافت پس از آن سردار ايراني چون وضع را چنين ديد جنگ نكرده به آسيا مراجعت نمود راجع به اين جنگ لازم است بگوييم كه كيفيّات آن متناقض است : اولاً عده سپاهيان ايراني را يوناني ها صد و بلكه سيصد هزار نوشته اند و حال آنكه محقق است كه 600 كشتي عهد قديم بيش از 30000 نفر با لوازم آنها نمي توانسته حمل كند . ثانياً اگر سپاه ايران قلب لشگر يوناني را شكافت بعد قشون مزبور چه ترتيبي يافت كه جناحين آن توانستند غلبه كنند بنابر اين و ايرادات ديگر كه در اين مختصر نگنجد بعضي از محققين مانند ( ني بور )عقيده دارند كه نوشته هاي يوناني ها راجع به اين جنگ و جنگ هاي ديگر ايران با يونان به شعر و افسانه گويي و داستان سرائي شبيه تر از تاريخ نويسي است مصنّف مذكور گويد : آتني ها به طور غير مترقّب بهره مندي داشته اند ولي كيفيّات را نمي دانيم . چهار سال بعد از اين جنگ داريوش در ميان تهيه هايي كه براي جنگ جديد مي ديد درگذشت ( 486 ق . م . ) بعضي از مورخين به اين عقيده اند كه اگر عمر او وفا مي كرد جبران اين عدم بهره مندي را مي نمود و كار يونان خيلي سخت مي شد .
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا