همه چیز در دوره ی باستان ایران !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 4,670
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]گردانندگان دستگاه دینی ایران باستان[/h]
«مغان» یکی از طوائف هفت گانه ی تیره ی آریایی ِ ماد هستند و شماری بر این باورند که «مغ/مگ» با «مد/ماد» می تواند هم ریشه باشد. این تیره ی آریایی از دیرباز و پیش از پیدایش زرتشت جایگاه دینداری و فرازمینی داشتند. پس از پیدایش زرتشت نیز از سر ناچاری, یا خودخواسته به این آیین گرویدند و توانستند در دستگاه شاهنشاهی هخامنشی نیز رخنه کرده و به گونه ای «مغ» را با «موبد» زرتشتی برابر گردانیدند. ایشان به ویژه از زمان مادها توانستند سررشته ی همگی کارهای دینی را در دست گرفته و با گذشت زمان رخنه ی سیـاس*ـی و داراکی(مالی) فراوانی پیدا کنند. آنها برگزاری سراسر آیینهای دینی آریاییان پیش از دین زرتشت، چون پرستش مهر و ناهید / آناهیتا را به دست گرفته و شدیدا در راه دادن ِ دیگران به جمع قبیله ای خود محافظه کار بودند(۱) به سخن دیگر، مردمان این قبیله، خود را از یک ریشه دانسته و مردم نیز به ایشان چون یک طبقه ی ویژه نگریسته و احترام می گذاشتند.(۲)
ولی با بررسی بخش کهن اوستا و سروده های شخص زرتشت, درمیابیم که هیچ گاه در گاثاها نامی از مغان به عنوان یک بخش روحانی نیامده است. تنها یک بار آن هم در بخش تازه ی اوستا –یسنا 65- به نام مغ برمی خوریم. به سخن دیگر از این پُرسمان می توان دریافت که مغان در آینده و در آیین مزدیسنا رخنه ای نداشته اند. در زمان هخامنشیان نیز گرچه توانسته بودند جایگاهی برای خود دست و پا کنند ولی چیرگی آنها فراگیر نبود. هرودت روحانیان پارسیان را مغ می نامد و همچنین از مغ کُشی و جشنی که هر ساله در پی آن برگزار می شد یاد می کند:

«پس از کشته شدن گئوماتای مغ به دست داریوش بزرگ و همدستانش, پارسیان خنجر به دست هر مغی را که می دیدند می کشتند و اگر به شُوند غروب آفتاب کشار پایان نمیافت, دودمان مغها از میان برداشته می شد. سالروز این رویداد در گاهشماری پارسیان با رنگ سرخ نگاشته شده است و ایشان هر ساله جشنی به این مناسبت برپا می دارند, به نام مُغ کُشان و در آن روز هیچ مغی توانایی بیرون آمدن از خانه را ندارد»(۳) همچنین تاریخ نگاران یونانی در جاهایی ایشان را جادوگران نیز بازشناسانده اند.

به هر روی شاید در زمان داریوش بزرگ به این دسته به دیده ی شک و بدبینی نگریسته می شد, ولی در زمان پسر و جانشین او خشایارشا, ایشان دوباره جایگاه خود را بازیافتند.(۴) آگاثیاس یونانی که در سده ی ششم میلادی –در زمان ساسانیان- می زیسته, جایگاه مغان را چنین بازگو می کند:

«همگی مردمان مغان را ورجاوند شمرده و احترام می کردند. کارهای همگانی مردم بر پایه ی پندها پیش بینی های مغان بود و به ویژه در دادخواهی مردم دقت می کردند و فتوی می دادند و گویا مردمان هیچ چیز را درست نمی دانستند مگر به هایش(تایید) مغی رسیده باشد»(۵)

در واقع می توان گفت که مغان در آغاز کاهنان دین کهن ایرانیان بودند ولی به شُوند رخنه در دین زرتشت و پشتیبانی آن از سوی هخامنیشان دوباره خود را به آن وابسته نشان داده و به ظاهر آن را رواج دادند, در حالی که در واقع دین پیشین و کهن خود را پراکنده ساختند. به همین انگیزه است که در اوستای متاخر این همه هنایش(تاثیر) از آیین های آریایی پیش از پیدایش زرتشت می بینیم.(۶)

باید دانست که ماد, به ویژه بخش آتروپاتکان / آذربایجان همچنان در زمان ساسانیان خاستگاه آیین های کهن آریایی بوده و در زمان شاپور دوم ساسانی سرزمین مغان نامیده می شد.(۷)
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اهمیت پرچم ایران باستان برای سربازان[/h]
    تئودوسیوس دوم امپراتور روم 12 مه سال 420 میلادی(1584 سال پیش در روزی چون امروز) در آخرین دیدار خود با افسران واحدهای ارتش این كشور كه عازم جنگ با ایران بودند به آنان توصیه كرد كه پس از رو به رو شدن دو ارتش و آغاز زد و خورد، بهترین هنگ رومی را مأمور تصرف پرچم ایران كنند و تأكید كرد كه با تصرف پرچم، سربازان ایران روحیه خود را از دست خواهند داد كه عاملی است مهم به سود ما. مورخ ارتش روم كه در این جلسه حضور داشت و نیز ناظر صحنه های این جنگ ایران و روم بود كه دو سال طول كشید نوشته است كه در جریان جنگ، نیروهای رومی بارها كوشیدند تا پرچم ایران را به دست آورند، ولی موفق نشدند. این مورخ سپس به توصیف این پرچم پرداخته و نوشته است: پرچم ایران( درفش كاویان ) هفت متر در پنج متر است (اندازه ها بعدا به نظام متریك محاسبه شده است) علامت برجسته پرچم با نخ های سیم و زر و گوهرهای گرانبها (یاقوت و...) دوخته شده و اشعه آفتاب را تا مسافتی دور منعكس می كند. این پرچم در جریان جنگ روی یك تپه یا زمین مرتفع قرار داده می شود و سه ردیف سرباز نیزه دار بلند قامت دایره وار از آن محافظت می كنند.
    جنگی كه از آن یاد شد در سال 422 میلادی با امضای یك پیمان صلح میان دو ابر قدرت وقت پایان گرفت . باید دانست كه پرچم ملی ایران باستان تنها یك بار تصرف شد و آن در جریان جنگ قادسیه در سال 637 میلادی بود​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ايران باستان و غزه[/h]
    شهر غزه در دیماه (دسامبر) 2534 سال پیش بهدست کمبوجیه شاهنشاه هخامنشی افتاد و جزیی از خاک ایران زمین گردید.
    ارتش ایران در سر راه خود به مصر برای تصرف این کشور و تکمیل جامعه مشترکالمنافع جهانی که از برنامه های کوروش بزرگ بود، اوایل دیماه سال 526 پیش از میلاد شهر استراتژیک غزه واقع در ساحل مدیترانه را تصرف کرد و در اینجا چشمبراه رسیدن کشتیهایی شد که فرماندار قبرس و نیز "پولیکراتس" فرماندار جزیره یونانی ساموس وعده فرستادن آنها را داده بودند. قرار بود که این کشتیها و کشتیهای فنیقیها بهعنوان بخشی از نیروی دریایی ایران، پیاده نظام ایران را به دلتای رود نیل جابجا کنند و سوار نظام پارسی هم از راه حاشیه ساحلی صحرای سینا خود را به آنجا برساند.
    در آن زمان غزه از بندرهای مهم مدیترانه شرقی بود. افزون براین، همانگونه که از نام آن فهمیده میشود به داشتن استحکامات نظامی شناخته میشد. غزه همچنین از مراکز بازرگانی و تبادل کالا میان شرق و غرب بود و به شهر خوشبخت هم شهرت داشت.
    در لشکرکشی به مصر، کمبوجیه (کامبوجیا = کامبوزیا =کامبیز) پسر کوروش بزرگ فرماندهی ارتش ایران را برعهده داشت. کمبوجیه هنوز در غزه بود که شنید "اماسیس دوم" فرعون قدرتمند مصر درگذشته و پسر او پسامتیک سوم برجایش نشسته است.
    دو ارتش چندی بعد (سال 525 پیش از میلاد) در "پلوسیوم" واقع در دلتای رودنیل و در نزدیکی"پورت سعید" امروز در برابر هم قرار گرفتند و ارتش ایران به دلیل داشتن سلاحهای برتر و آموزش نظامی و تاکیک بهتر پیروز شد و ارتش مصر بادادن پنجاه هزار کشته شکست خورد و تسلیم شد و از آن روز تا سال 404 پیش از میلاد (به مدت 121 سال)، مصر یک ساتراپی (استان) ایران بود. شرح لشکرکشی ایران به غزه و مصر را "شهسیاس" مورخ و پزشک یونانی (که در سال 401 پیش از میلاد اردشیر دوم هخامنشی را درمان کرده بود) دقیقتر از سایر مورخان عهد باستان و از جمله هرودوت نوشته است.
    نوار غزه نیز بیش از 120 سال جزیی از خاک ایران بود و سپس درجریان جنگهای سهگانه اسکندر مقدونی از دست ایران خارج و به تصرف او درآمد.(1)

    سقوط غزه نیز سرگذشتی خواندنی و به یادماندنی دارد:
    نام فرماندار ایرانی شهر غزه که از سوی داریوش سوم پادشاه ایران بر آنجا فرمان میراند "بتیس" بود. وی از معدود سردارانی بود که همانند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در برابر تهاجم اسکندر مقدونی مقاومت شدید کرد.
    آریان گوید: دژبان قلعه غزه به هنگام حمله ٔ اسکندر (332 پ.م) خواجهای بود بتیس نام . این شخص نسبت به شاه خود بسیار صادق و باوفا بود و با نگهبانان، خندق ها و استحکامات وسیع را حفظ میکرد...
    در این جنگ اسکندر جوشن خود را پوشید و به صفوف اول شتافت و مشغول جنگ شد. در این هنگام یکی از سپاهیان غزه شمشیر خود را در پشت پنهان کرد و چنین وانمود که از دژ فرار کرده است و میخواهدبه اسکندر پناهنده شود. همینکه به اسکندر نزدیک شدبه زانو درآمد. اسکندر به او گفت: بلند شو و در صف سپاهیان من درآی؛ ولی او در این حال با تردستی شمشیر را به دست گرفت و خواست ضربتی به سر اسکندر وارد آورد، اسکندر سر خود را عقب برد و ضربت را رد کرد و با شمشیر دست سپاهی را انداخت. در این گیرودار تیری از سوی نگهبانان شهر به جوشن اسکندر آمد که آنرا درید و به شانهٔ او فرونشست. پزشک اسکندر فوراً حاضر شد وتیر را از گوشت بیرون کشید، خون فوران کرد زیرا تیر به عمق نشسته بود. خون اسکندر جاری شد و بر اثر این حال اسکندر از پای درآمد و نزدیکانش او را در آغـ*ـوش کشیدند و به اردو بردند.
    بتیس دژبان غزه چون احوال اسکندر را چنین دید پنداشت که او کشته شده است، به شهر درآمد و مژده پیروزی را منتشر ساخت.
    اسکندر منتظر بهبودی زخم خود نشد و فرمان به گرفتن دژ داد و با زدن نقب سرانجام شهر گشوده شد.
    بتیس با نهایت دلاوری و شجاعت جنگ کرد و با وجود اینکه زخمهای زیاد برداشته بود دست از نبرد نکشید، ولی از فراوانی زخمها و خونی که ازاو میرفت بیحال شد و به دست دشمن افتاد.
    اسیر را نزد اسکندر بردند و او در حالی که از شادی در پوست نمی گنجید به فرمانده دلیر چنین گفت: «بتیس» تو چنان نخواهی مرد که میخواستی، و باید حاضر شوی آنچه را که برای رنج و شکنجه اسیری میتوانند اختراع کنند تحمل کنی. فرمانده شیردل در اسکندر خیره نگریست و ساکت ماند. اسکندر در این حال رو به مقدونیها کرد و گفت: ببینید این مرد چقدر یکدنده است، آیا زانو بهزمین زده یا واژهای که دلالت بر اطاعت کند گفتهاست ؟ اما من بخاموشی او پایان خواهم داد و اگر نتوانم بههیچ وسیله او را بهحرف آورم، دستکم نالههایش خاموشی او را قطع خواهد کرد.
    چون بتیس به تهدیدات اسکندر گجسته وقعی ننهاد و باز خاموش ماند، اسکندر ستمگرانه حکم کرد پاشنههای پای او را سوراخ کردند و تسمهای از چرم ازین سوراخها گذرانیدند، بعد رشته ها را به ارابه ای، و ارابه را به اسبهائی بستند و دور شهر کشیدند تا بتیس جان داد.(2 و 3)


    جانشینان اسکندر نیز تا 200 سال غزه را در اشغال خود داشتند و پس از آن رومیها با شکست دادن آنها غزه را اشغال نمودند.

    در روزگار ساسانیان، بار دیگر غزه بهدست ایران افتاد.
    اسپهبد شهربراز فرمانده ارتش ایران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، شام (سوریه) را در سال ۶۱۳ میلادی، فلسطین و اورشلیم (بیتالمقدس) را در سال ۶۱۴ م. غزه و مصر را در سال ۶۱۶ م گشود. اینها از استانهای مهم امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بودند.
    پس از گشودن مصر، شهربراز به کنستانینوپل (کنستانتینآباد یا قسطنطنیه) پایتخت روم روی آورد و به همراه «اسپهبد شاهین» عرصه را بر رومیان تنگ کرد؛ و دوباره قلمروی ایران به همان گستردگی زمان کمبوجیه و داریوش بزرگ هخامنشی رسید.
    این پیروزیهای بزرگ و پرطنین در قرآن کریم نیز یاد شده است. در سوره روم چنین آمدهاست: الم «1» غُلِبَتِ الرُّومُ «2» فِي أَدْنَى الْأَرْضِ"3" (روم در سرزمین نزدیک شکست خورد.)
    از سوی دیگر شهربراز به خاطر پیروزیهای فراوانش، محبوب ارتش و مردم ایران شده بود و میگویند خسرو پرویز بر او رشک برد و درصدد برآمد که او را از بین ببرد. (سرگذشتی مانند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و ارد شاهنشاه اشکانی، بهرام چوبین و هرمز شاهنشاه ساسانی، امامقلیخان و شاهصفی پادشاه صفوی).
    هراکلیوس (هرقل) امپراتور روم شرقی، از این شرایط سوءاستفاده کرد و نامهای تقلبی را به شهربراز نشان داد. در این نامه خسرو پرویز به سپاهیان ایران دستور داده بود شهربراز را بکشند. شهربراز با دیدن این نامه، دلسرد شد و ارتش خود را کنار کشید و از جنگ دور شد و بدین ترتیب روم از سقوط حتمی نجات یافت؛ و غزه اینبار پس از 10 سال بار دیگر از سرزمین ایران جدا شد.(4)

    درپایان بد نیست یادآوری شود که یکی از اساتید فلسفه در دانشگاه جندیشاپور در زمان انوشیروان دادگر پادشاه ساسانی،" ايسيدوروس غزي" (از مردم غزه) بود که سبب تحول عميقي در تدريس دانش و حکمت در دانشگاه بزرگ گندي شاهپور گرديد.(5)
    منابع:
    1- تارنمای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، دکتر نوشیروان کیهانیزاده
    2- لغت نامه دهخدا، واژه بتیس
    3- از ایران باستان، صفحه 1351
    4- تارنگار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، زندگینامه شهربراز
    5- ايران در زمان ساسانيان، پروفسورآرتور کريستنسن، ترجمه رشيد ياسمي، ص
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]عیدهایباستانی در ایران(1)[/h]
    نوروز (Nowrūz) یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

    norooz.nourionline.jpg



    زمان نوروز
    جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه نخست برج حمل نامیده میشود،و در تقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد.
    در کشورهای ایران و افغانستان که گاهشمار هجری خورشیدی به کار بـرده میشود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، گاهشمار میلادی رایج است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
    واژه نوروز
    واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژه پارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است. این نام در دو معنی بهکار میرود:
    ۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو
    ۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»
    ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند.
    واژه نوروز در الفبای لاتین
    در متن های گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No ،Now ،Nov و Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته میشوند. اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامهایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه میشود. این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیـاس*ـی به کار می رود.
    تاریخچه
    منشا و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست،اما این جشن، تاریخچه ای سه هزار ساله دارد. در برخی از متن های کهن ایران ازجملهشاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن ها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شده است. پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.
    برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام بـرده شده است.
    اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز بـرده نشده است.
    نوروز در زمان هخامنشیان
    نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط میدانند.
    نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط میدانند.
    کوروش بزرگ، بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکانهای همگانی و خانه های شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود. این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی ها بر روی این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا بودهاند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند.[ شواهد نشان میدهد داریوش یکم هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.
    در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشده است.
    نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان
    در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی میآمدند.
    شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل های گوناگون سال جاری بوده است.
    اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
    در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمیکردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین رایج بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز یکم مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی رایج شد.
    نوروز پس از اسلام
    از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست و در زمان عباسیان نیز به نظر میرسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند. با روی کار آمدن سلسلههای سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.

    نقشی از جشن چهارشنبه سوری در عمارت چهل ستون :: Chaharshanbe Suri


    در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که هر چهار سال یکبار، تعداد روزهای سال را (بهجای ۳۶۵ روز)، برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. طبق این قاعده، میبایست پس از انجام این کار در ۷ دوره، در دوره هشتم، به جای سال چهارم، بر سال پنجم یک روز بیفزایند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
    نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.
    نوروز در دوران معاصر
    نوروز بهعنوان یک میراث فرهنگی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم قرار داشته و هرساله برگزار میشود. البته برگزاری جشن نوروز بهصورت آشکار در برخی از کشورها توسط برخی حکومتها برای مدتزمانی ممنوع بوده است. حکومت شوروی برگزاری جشن نوروز را در برخی از کشورهای آسیای میانه مانند ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان ممنوع کرده بود و این ممنوعیت تا زمان میخائیل گورباچف ادامه داشت. با این وجود، مردم این مناطق نوروز را بهگونه ی پنهانی و یا در روستاها جشن میگرفتهاند. همچنین برخی از مردم این مناطق برای جلب موافقت مقامات محلی نام دیگری بر روی نوروز میگذاشتند؛ بهطور مثال در تاجیکستان، مردم با اتلاق جشن لاله یا جشن ۸ مارس سعی میکردند که آیینهای نوروز را بی مخالفت مقامات دولتی به جای آورند.همچنین در افغانستان، در دوران حکومت طالبان، برگزاری جشن نوروز ممنوع بود و این حکومت تنها تقویم هجری قمری را به رسمیت میشناخت.
    جغرافیای نوروز
    منطقهای که در آن جشن نوروز برگزار میشد، امروزه شامل چند کشور میشود. نوروز همچنان در این کشورها جشن گرفته میشود. با وجودی که بسیاری از آیینهای نوروزی در این کشورها بهصورت مشابه در این کشورها برگزار میشود، اما برخی آیینهای نوروز در این کشورها دارای تفاوتهایی با یکدیگر هستند. بهطور مثال در افغانستان در روز نخست نوروز، سفره هفتمیوه میچینند ولی در ایران، سفره هفت سین میاندازند.
    همچنین کشورهایی مانند مصر و چین جزو سرزمینهایی نیستند که در آنها نوروز جشن گرفته میشد، اما امروزه جشنهایی مشابه جشن نوروز در این کشورها برگزار میشود.
    کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند .
    ایران • افغانستان • تاجیکستان • ترکمنستان • عراق • ترکیه • سوریه • لبنان • جمهوری آذربایجان • ازبکستان • قرقیزستان • قزاقستان • پاکستان
    کشورهایی که جشنی مشابه نوروز دارند
    ارمنستان • مصر • چین • زنگبار

    - آیینها
    خانهتکانی
    خانهتکانی یکی از آیینهای نوروزی است که مردم بیشتر مناطقی که نوروز را جشن میگیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز میشوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار میشود.
    آتشافروزی
    رسم افروختن آتش، از زمانهای کهن در مناطق نوروز رایج شده است. در ایران و بخشهایی از افغانستان، این رسم بهصورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال رایج است. این مراسم چهارشنبهسوری نام دارد. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.
    همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بامها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است.
    سفرههای نوروزی
    سفرههای نوروزی یکی از آیینهای مشترک در مراسم نوروز در بین مردمی است که نوروز را جشن میگیرند. در بسیاری از نقاط ایران و برخی از نقاط افغانستان، سفره هفت سین پهن میشود. در این سفره هفت چیز قرار میگیرد که با حرف سین آغاز شده باشد؛ مثل سرکه، سنجد، سمنو، سیب،سبزه،سماق و سیر.

    سفره هفت سین :: haft sin


    در کابل و شهرهای شمالی افغانستان، سفره هفت میوه رایج است. در این سفره، هفت میوه قرار میگیرد، از جمله؛ کشمش سبز و سرخ، چارمغز، بادام، پسته، زردآلو و سنجد. چیدن سفرهای مشابه با استفاده از میوه خشک شده، در بین شیعیان پاکستان هم مرسوم است.
    علاوه بر این، سفره هفت شین در میان زرتشتیان، و سفره هفت میم در برخی نقاط واقع در استان فارس در ایران رایج است. در جمهوری آذربایجان نیز بدون توجه به عدد هفت، بر روی سفرههای نوروزی خود، آجیل قرار میدهند.
    خوراک های نوروزی
    یکی از رایجترین خوراکهایی که به مناسبت نوروز پخته میشود، سمنو (سمنک، سومنک، سوملک، سمنی، سمنه) است. این خوراک با استفاده از جوانه گندم تهیه میشود. در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند، این خوراک پخته میشود. در برخی از کشورها، پختن این خوراک با آیینهای خاصی همراه است. زنان و دختران در مناطق مختلف افغانستان، تاجیکستان ، ترکمنستان و ازبکستان سمنو را بهصورت دستهجمعی و گاه در طول شب میپزند و درهنگام پختن آن سرودهای ویژه ای میخوانند.

    پختن خوراکهای دیگر نیز در نوروز مرسوم است. بهطور مثال در بخشهایی از ایران؛ سبزی پلو با ماهی، در ترکمنستان؛ نوروزبامه، در قزاقستان؛ اویقی آشار ، در بخارا؛ انواع سمبوسه ، پخته میشود. بهطور کلی پختن خوراکهای نوروزی در هر منطقهای که نوروز جشن گرفته میشود مرسوم است و هر منطقهای خوراکها و شیرینیهای مخصوص به خود را دارد.
    دید و بازدید
    دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنتهای نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن میگیرند، رایج است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در نوروز نیز رایج است.
    مسابقه های ورزشی
    برگزاری مسابقات ورزشی عمومی در معابر شهری و روستایی، یکی دیگر از آیینهایی است که در برخی از کشورها به مناسبت نوروز برگزار میشود. در ترکمنستان، مردان و زنان ترکمن، بازیها و سرگرمیهای ویژهای از جمله سوارکاری، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی و شطرنج برگزار میکنند. برپایی جنگ خروس و شاخزنی قوچها از دیگر مراسمی است که در ترکمنستان برگزار میشود.
    در استانهای شمالی افغانستان نیز مسابقات بزکشی به مناسبتهای مختلف از جمله نوروز برگزار میشود.
    طبیعتگردی
    مردم ایران روز سیزدهم فروردین، به مکانهای طبیعی مانند پارکها، باغها، جنگلها و مکان های خارج از شهر میروند. این مراسم سیزدهبهدر نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه و گفتن دروغ سیزده است. مراسم سیزدهبهدر در مناطق غربی افغانستان ازجمله شهر هرات نیز برگزار میشود. با وجودی که روز سیزدهم فروردین در کشور افغانستان جزو تعطیلات رسمی نیست، اما مردم این مناطق برای گردش در طبیعت، عملا کسب و کار خود را تعطیل میکنند. مردم این منطقه همچنین نخستین چهارشنبه سال را نیز با گردش در طبیعت سپری میکنند.
    علاوه بر این، ساکنان کابل در افغانستان، در طول دو هفته نخست سال برای گردش به همراه خانواده به مناطقی که در آنها گل ارغوان میروید، میروند.
    یکی دیگر از آیینهای نوروز که در آسیای میانه و کشور تاجیکستان مرسوم است، مراسم گلگردانی و بلبلخوانی است. گل گردانها از دره و تپه و دامنهکوهها، گل چیده و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده میدهند.
    برگرفته از ویکی پدیا
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]جایگاه زن در ایران باستان[/h]
    بزرگی و شکوه هر کیش و فرهنگی را باید از ارجی که آن کیش و فرهنگ برای زن می نهد، سنجید .



    1267336949.jpg


    دکتر " سموییل لنگ " ایران شناس نامی غرب ارزش و جایگاه زن در ایران باستان را ستایش می کند و در این باره می گوید :

    " بهترین نشانه ی تمدن و دلیل لیاقت ملتی ، حالت و مقام زن در بین آنان است . در جامعه ای که مردان آن ، زنان خود را پست و زبون و محکوم از حقوق مدنی دانند دلیل پستی و زبونی آنهاست . جامعه ای که افراد آن به مقام حقیقی زن پی نبرده باشند روح نجابت و نیکی اخلاق در آنها خفته است . احترام زن و شرکت او در حقوق اجتماعی دلیل تربیت و علامت تمدن یک ملت محسوب می شود. "

    پایگاهی که اشوزرتشت پیامبر ایرانی برای زن می داند بسیار در خور ستایش است بگونه ای که پروفسور دارمستتر بر این باور است که :

    " تصویر هیچ زنی والاتر و آبرومندتر از تصویری که در اوستا کشیده شده نیست .




    در جهان باستان همه جا نسبت به زن چون کنیز و بـرده رفتار می شد .حتی در روم و یونان که پیشرفته ترین کشورها در آن دوران بودند ، زن جزو دارایی مرد دانسته می شد و مرد هرگونه که دلش می خواست می توانست با زن رفتار کند .او حتی بطور قانونی می توانست زن خود را به عنوان بـرده بفروشد . در سده ی شانزدهم میلادی جایگاه زن در اروپا به اندازه ای پایین بوده که به سال 1586 میلادی در فرانسه نشست بزرگی برپا شد تا این موضوع را بررسی کند که آیا باید زن را بشر دانست ؟ برآوردی که از این نشست شد آن بود که زن انسان است ، ولی برای خدمت به مرد آفریده شده است .

    "هانری هشتم " خواندن انجیل را برای زنان و مردم طبقات پست قدغن کرد و این تنها در سال 1870 میلادی بود که در انگلستان شلاق زدن زنان در ملاعام ممنوع اعلام شد . حتی در سده ی نوزدهم میلادی زنان انگلیس و فرانسه آنقدر پست به شمار می رفتند که دو زن رُمان نویس ، رُمان های خود را با نامهای مردانه یعنی " جورج ایلیوت" و " جورج ساند " به چاپ رساندند تا کسی نفهمد که نویسندگانش زن هستند . و در سده ی بیستم میلادی بود که " فردریش نیچه " به مردها اندرز می دهد :

    " اگر به سراغ زنها می روید شلاقتان را از یاد نبرید . " این در حالی بود که در ایران و در هزاران سال پیش ( کیانیان ) زنان جایگاه والایی را دارا بوده و در همه ی حقوق مدنی و زندگانی با مرد برابر و انباز بوده اند . دختران از کودکی مانند برادران خود به آموختن دانش های گوناگون و حتی ورزش های بدنی و سواری و تیراندازی می پرداختند و نیز به هنگام جوانی همسر خویش را خود برمی گزیدند چرا که برابر آیین دینی دختر را نمی توانستند ناخواسته وادار به پیوند زناشویی کنند. همانگونه که اشوزرتشت پیامبر در سخن به دختر خود می فرماید :

    "تو ای پوروچیستا – ای جوان ترین دختر زرتشت از خاندان هیچ اسپ ، من که پدر تو هستم ( جاماسب ) را که یاور دین مزداست از روی راستی و منش پاک به همسری تو برگزیده ام . اینک برو و با خردت کنکاش کن و در صورت پسندیدن او ، با دلباختگی در انجام وظیفه ی مقدس زناشویی بکوش . "

    زنان دانشمند برابر خواسته ی اوستا می باید ، آنچه را که نیک و راست دانسته یا آموخته اند به دیگران بیاموزانند و به وسیله ی سخن رانی در نشست های گوناگون و جشن ها ، دیگران را به پیروی از اندیشه و گفتار و کردار نیک راهنمایی نموده و در رستگاری و خوشی جهانیان بکوشند . در یسنای 25 بند شش آمده است :

    " آنچه را که زن یا مردی دانست که درست و نیک است ،

    باید به کار بندد و دیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را به کار بندند .

    ما می ستاییم مردان و زنان نیک اندیش را که در هر کشور با وجدان نیک خود بر ضد بدی پیکار نموده یا می نمایند . "

    زنان حق داشتند به عنوان وصی و قیم سرپرستی کودکی رابه عهده بگیرند و نیز به هنگام نبود شوهر کارهای وی را پیگیری نموده و آن ها را انجام دهند . گواهی و شهادت زن در جایگاه عدالت پذیرفته می شد و به گفته و شهادت او اعتبار کلی داده می شد .زنان در دربار شهریاران و دستگاه دولتی دارای نفوذ شایانی بوده و در موارد سخت در سرنوشت کشور خود نقش بزرگی ایفا می نمودند به طوری که آتوسا همسر شاه گشتاسب با پذیرفتن آیین زرتشت توانست خدمات بزرگی در گسترش آیین راستی نماید و جایگاه سپندینه ی وی در اوستا ارج داده می شود و نیز در فروردین یشت به روان وی درود فرستاده می شود . در زمان کیانیان و سامانیان زنان در آیین های دینی سهم بسزایی داشته و می توانستند خودشان این آیین ها را بجا آورند و حتی به پایگاه بزرگ روحانی رسیده و راهنمای دین گردند . در زمان هخامنشیان زن در هازمان ( جامعه ) نقوذ شایانی داشت . در پژوهش های نوشته های دیوانی تخت جمشید ، زنان از حقوق مدنی برخوردار بوده و علاوه بر برابری حقوق و دستمزد زنان و مردان کارگر ،مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق فرزندان بهره می بردند و برای زنان این امکان وجود داشت که کار نیمه وقت برگزینند . در زمان ساسانیان زنان می توانستند شهریاری کنند به طوری که چندین شاهدخت از جمله (( پوران دخت )) و (( آذر میدخت )) و ... به پادشاهی رسیدند. تندرستی و ورزش های بدنی از دیگر سفارش های اوستا ست ، که در دوره ی کیانی ، هخامنشی و اشکانی از تربیت همگانی ایرانیان بشمار می رفته و دختران پیوسته در ورزش های گوناگون مانند سواری ، چوگان بازی ، شمشیر زنی و شکار و نمایش های پهلوانی و پیکار شرکت می جستند . در کارنامه ی ایران زمین نام برخی از زنان شیرافکن آمده است که بیشتر با یلان و پهلوانان دست و پنجه نرم می کرده اند .

    همچون "بانو گشسب " دختر " رستم زال " که با برادر خود " فرامرز " به نخجیر حیوانات و نبرد دشمنان می پرداخت و بانو " گُرد آفرید"زن هجیر که با سهراب یل زورآزمایی کرد و بانو " گردیه "خواهر " بهرام چوبین " که در نبردهایی شرکت جسته و پهلوانانی را از دم تیغ گذرانده است . گزارش این دلاوری ها در شاهنامه ی فردوسی ، فرامرزنامه و نیز داستان چوگان بازی و شکار شیرین و خسرو در چامه های نظامی بسیار آمده است .زنان کشاورز و دامپرور با مردان خود در کاشت و برداشت خرمن و شیردوشی و چوپانی همراه بوده و در روشن نگه داشتن اجاق خانه همانند مردان خویشکاری می نمودند . دکتر (( گیگر)) دانشمند پرآوازه ی آلمانی در کتاب تمدن ایران خاوری در این باره می نویسد :

    " بنابراین زن در صف همسری شوهر قرار می گیرد نه از تابعین . او کنیزش نیست بلکه رفیق و همسر و در همه ی حقوق با وی شریک و برابر است .او در همه ی کارها با مردان دم ساز و هم راز و در راه انداختن امور خانوادگی و به سامان کردن آن موافق و هم آواز است . " و بنابر گفته ی آقای بالسارا :

    " فرمانروایی در خانواده به طور مشترک میان مرد یا کدخدای خانه

    و زن یا کدبانوی خانه بخش شده بود . "

    زنان نه تنها در امور خانوادگی بلکه در پیشرفت و تربیت اجتماع پیشرو بوده

    و برابر گفته ی آقای (( کاتراک )) :

    (( وظیفه ی زن در ایران باستان منحصر به امور اقتصادی خانواده ی خود او نبوده

    بلکه در پیشرفت تربیت اخلاقی و روحی همه ی کشور سهم بسزایی داشته است

    و مانند یک آموزگار اخلاق رفتار می نموده است . "

    در سراسر " فروردین یشت " به روان پاک زنان پارسا و پاکدامن

    همراه با مردان پارسا درود فرستاده شده است

    و تنها بزرگی و برتری زن و مرد را در درستی و نیکی دانسته است ، به گونه ای که در " خرده اوستا " می خوانیم :

    " از بین زنان و مردان کسی که برابر آیین راستی ستایش اش بهتر است پروردگار از آن آگاه می باشد . اینگونه زنان و مردان را می ستاییم . "

    و در گاتها ( یسنای 28 بند 1 ) اشوزرتشت می فرماید :

    " ما زنانی را می ستاییم که از پرتو راستی ممتازند . "

    درایران باستان ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود . در دوران هخامنشیان ، پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده

    و بر سر سفره زیر دست او می نشستند . آقای " کریستین سن " در کتاب خود با عنوان شاهنشاهی ساسانی می نویسد :

    " دوشیزگان در آن دوران نه تنها به وظایف خانوادگی آشنا می شدند بلکه اصول اخلاقی و قانون های مذهبی اوستا را نیز فرا می گرفتند و چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی پس از رسیدن به سن بلوغ از آزادی عمل برخوردار بودند . "

    آقای " بالسارا" با آوردن شواهدی از تاریخ پیشدادیان ، کیانیان ، هخامنشیان ، پارت ها و ساسانیان در این باره می گوید : "علاوه بر این موجب شادمانی است که ببینیم رفتار مردان نسبت به زنان به اندازه ی یک قوم بزرگ و متمدن شایسته بوده و همچنین ، برخورد برادران نسبت به خواهران به همان اندازه مهربان و سزاوار ستایش بوده است."

    در درازنای تاریخ ایران زمین ، ایرانیان به هنگام برخورد با باورهای دیگران ، همیشه مخالف با این باور بودند که زن پس از مرد و آن هم از دنده ی چپ مرد آفریده شده است و رانده شدن مرد از بهشت و گمراهی او بوسیله ی زن را از جهل و نادانی قوم های دیگر می دانستند و نه تنها از دیدگاه آنها زن ضعیفه دانسته نشده ، بلکه تا جایگاه برتر الهی بالا بـرده شده است . " بانو " در اصل " رتیاباگیانو " بوده که پرتو الهی معنی می دهد و" پوروچیستا"که در ایران باستان نام دختر بوده در دین یشت

    به معنای " دانش والا " آمده است . از لحاظ پوشش و حجاب ، زن و مرد ایرانی بر پایه ی شخصیت و پاکدامنی ذاتی خود ، هرگز مانند رومیان و یونانیان هم دوره ی خود ، در مجلس های خوشـی‌ و نوش ظاهر نمی شدند . پاکدامنی در نزد زنان ایرانی اهمیت زیادی داشت و همیشه خود را با زیور پاکدامنی ، پارسایی ، راستی و دانش دوستی می آراستند . در "ویسپرد " آمده است :

    " زنان و دوشیزگان باید از صمیم قلب از اندیشه و گفتار و کردار نیک پیروی نموده و این سه گوهر گرانبها را مانند بهترین و گرانبهاترین زیور و زینت با خود به همراه داشته تا شایستگی ، دوستی همسر خود و خشنودی اهورامزدا گردند . "

    اشوزرتشت مهر و دوستی و وفاداری را هم به زن و هم به مرد سفارش نموده و رو به دختران و پسران جوان می فرماید :

    ای نوعروسان و نودامادان ، روی سخن با شماست به اندرزم گوش دهید و گفتارم را به خاطر بسپارید و با غیرت در پی زندگانی پاک برآیید . هریک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی بر دیگری پیش دستی جوید تا این زندگانی مقدس زناشویی را با شادمانی و خرمی به پایان رسانید . " ( یسنای 53 – بند 5 )

    در نوشته های پهلوی دوران ساسانی ،خوش اخلاقی ، پاکدامنی ، و شرکت زن با شوهر در کارهای اجتماعی از تلکیف های ملی و مذهبی دانسته شده است ، به ویژه اینکه در دینکرد آمده است :

    " زن باید مایه ی جلال و سرافرازی شوهر و خانواده باشد . "

    در ایران باستان کرد بدکار و زن بدکاره بسیار پست و منفور بوده و حتی در مجلس های عمومی و آیین های دینی حق ورود و حضور نداشته و در " اردیبهشت یشت " و"تیریشت " به این مردان و زنان نفرین شده و از کارهای آنان به نام " کارهای اهریمنی " یاد نموده و " زنـ*ـا " را از جمله گناهان بزرگ دانسته و چنانچه مردی به زن خود خــ ـیانـت می نمود ،زن می توانست شکایت خود را نسبت به شوهر به دادگاه ببرد . در آیین زرتشت امر به وه یعنی اختیار یک همسر شده است . مردان ایران باستان به سبب شرافت نژادی و همچنین بر پایه ی دستور دین به تعدد همسران قایل نبوده و بیش از یک زن اختیار نمی کردند . در " مینوی خرد "فصل 35 یکی از گناهان بزرگی که برمی شمارد این است که مردی با زن دیگر به سر برد و در حقیقت همسر دوم یا صیغه اختیار کند . این روش نه تنها در دوره ی اوستایی بلکه در دوره ی زبان پهلوی نیز از آموزش های دین و آیین مردم ایران زمین به شمار می آمد و حتی پس از چیرگی قوم های مهاجم به ایران که تعدد همسران در میان آنان آیینی مذهبی بود ، مانعی برای ایشان به وجود نیاورد و تا چندین سده وضع به همین روش ادامه داشت و امروزه نیز در میان زرتشتیان این آیین ادامه دارد .

    *** مجله کتیبه ۱۳۸۱ شادی آریابد ، کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی ***
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مفهوم آب در فرهنگ ایران باستان[/h]
    مفهوم آب در فرهنگ ایران باستان
    چنان که گفته شده است، زرتشتیان را به راستی میتوان پریستاران آب و آتش خواند؛ آنان حتا در این بزرگداشت آب، آشکارا سنتی کهنتر را دنبال میکردند. ایرانیان باستان به آب به عنوان سرچشمهی حیات، که گیاهان، جانوران، و انسانها را میپرورد، حرمت مینهادند.
    در کیهانشناسی آنان، آب دومین آفرینش از هفت آفرینش (پهلوی: dahishnan) بود که درون جهان تقسیم شد. آب نیمهی زیرین "آسمان" گویسان را فراگرفت، بدین سان، همهی آبها در پایین زمین قرار دارند.

    دریای بزرگی با نام اوستایی Vourukasha (پهلوی: وَرکش، فراخکرد) وجود داشت که "جای گرد آمدن آبها" بود (ویدیوداد21/15). این دریا را رودی اسطورهای به نام Harahvati Aredvi Sura* تأمین میکرد؛ و دو رود دیگر از آن جاری و ناشی میشد: "ونگهوی دایتیا" Vanghvi Daitya (پهلوی: وِه دایتی یا وِه رود) به سوی شرق و "رنگها" Rangha (پهلوی: اَرَنگ) به سوی غرب. به نوشتهی بندهش (ترجمهی م. بهار، ص 74)، این رودها، که زمین را در برگرفتهاند، در دریای جذر و مد دار Pititka (پهلوی: پوتیک) پاک میشوند و سپس آب آنها به دریای فراخکرد باز میریزد (ویدیوداد 5/19-18؛ بندهش، همان جا). در مرکز دریای فراخکرد کوه Us.hendava برآمده که پیرامون قلهی آن بخارهایی که به صورت ابرهای بارانی پراکنده شده بودند، گرد میآیند (بندهش، ص73؛ یشت 8/33-32).
    بنابراین، همهی آبهایی که در زمین جاری میشوند یا بر آن فرو میریزند، از فراخکرد میآیند. کوچکترین چشمه یا قطرهی شبنم را میتوان نمایندهی کل آفرینش آب دانست. از آن جا که این آفرینش برای زندگی ایرانیان باستان ضروری و بنیادین بود، ظاهراً برای پاک و زیا نگاهداشتن وی، برای آن قربانیهایی میکردند.

    در دین زرتشت، استفاده از آب در تهیهی فدیههای مایع (آب زوهر) تا به امروز تداوم یافته است. آب پیش از قربانی یا در آغاز برخی از اعمال عبادی بر خاک ریخته میشود. به علت تقدس آب، هرگز نباید در طول ساعات تاریکی، که دیوان رفت و آمد میکنند، آن را از چاه یا آبِ روان کشید؛ و هیچ گاه نمیتوان آب زوهر را شبانه پیشکش کرد. به جز "آب زوهر" که مستقیماً برای خود آب تهیه میشود، قربانیهای دیگری (شامل قربانیهای خونی) نیز به ایزدان مرتبط با آب، یعنی، آبان، اپانم نپات (Apanm Napat) و اردوی سورا پیشکش میشد. در آموزشهای خود زرتشت، نگاهبانی و سروری آفرینش آب به Haurvatat (خرداد) سپرده شده، و بدین سان بر حرمت باستانی آن تأکید گردیده است.*
    در ايران باستان آب مقدس به شمار ميرفته و به عقيدهء زردشتيان، پس از آتش، مقدسترين عنصر است. آب دومين آفريده از آفريدگان هفتگانهاي است كه اورمزد خلق كرده (بندهش، فصل اول، بند 54، فصل اول الف، بند 4 و 7) و آفرينش آن پس از آسمان و در مدت 50 روز (از روز چهل و ششم پس از اعتدال بهاري) انجام گرفته است كه در پايان آن 5 روز گاهنبار دوم قرار دارد (بندهش، فصل اول الف، بند 17). در همه جا در زيرزمين آب قرار دارد (بندهش، فصل اول، بند 17، فصل اول الف، بند 10). نگاهباني آبها برعهدهء خرداد امشاسپند است (بندهش، فصل سوم، بند 18). بنابر عقيدهاي، همهء خلقت در اصل به صورت قطرهء آبي بود و بنابر نظر ديگري، اصل همهء آفريدگان از آب بود بجز تخمهء مردمان و چارپايان مفيد كه از آتش است (بندهش، فصل اول الف، بند 3). به تصور ايرانيان باستان، درياي بزرگي به نام فراخکرد در کنار کوه البرز بر روی زمین هست که یک سوم زمین را فراگرفته است و همه ی آبهای جهان پس از پاک شدن از آلودگیها سرانجام بدان می ریزند(بندهش،فصل 10،بندهای 1 و 8 و 9)
    نظر به تقدسی که برای آتش قائل بودند،آلوده کردن آن را با پلیدیها گـ ـناه به شمار می آوردند(پورداود،یشتها،161.1/159) به ویژه آلوده ساختن آن با مردار از گناهان بزرگ به شمار آمده است(صد در نثر،فصل 72،ص 51؛ تاوادیا،شایست ناشایست،فصل 2، بندهای 76 تا 94).
    در مورد مراقبت از آب دستورهای دینی دقیقی هست(صد در بندهش،فصل 78،ص 148).آب در آیینهای دینی زرتشیان از عناصر لازم به شمار می آید
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]تمدنهاي باستان غرب آذربايجان[/h]
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    تمدن هاي آغازين:
    حوزه درياچه اروميه از نخستين مراكز فرهنگي باستاني شرق ميانه ودرمحدوده فلات ايران از نخستين مراكز جمعيت هاي متمركز بوده است. آغاز حيات تاريخي در اين خطه تقريبا مقارن با آغاز حيات تاريخي در بين النهرين و آسياي صغير بوده است. از آنجايي كه محوطه هاي باستاني و پژوهش هاي باستان شناسي را نمي توان در چهارچوب مرزهاي كنوني محدود كرد و تقسيمات سياسي فعلي با نواحي باستاني منطبق نيست، لذادر بررسي باستان شناسي غرب آذربايجان مرزهاي سياسي فعلي فرو مي ريزد و مرزهاي فرهنگي اين خطه، به حوزه قفقاز، تركيه شرقي و عراق كنوني كشيده مي شود.
    بقاياي باستاني مربوط به دوران پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان عمدتا در دشت سولدوز ( نقده) و اطراف شهرهاي اروميه و سلماس نهاده شده و بقاياي باستاني دوره تاريخي آن نيز علاوه بر مناطق مذكور در اطراف شهرهاي تكاب، بوكان و زيويه سقز(ساققيز) و شهرستان قوشا چاي (مياندوآب) و اشنويه ( اشنوناك باستاني) پراكنده شده است.
    تمدن هاي پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان عبارتند از:
    ا- تمدن هاي دشت سولدوز( تپه حاجي فيروز، دالما (دلمه) تپه، پيزديلي= پيسديكلي تپه، دينخا تپه= دين خواه تپه، عقرب تپه و حسنلو).
    2- گوي تپه در 6 كيلومتري جنوب شرقي اروميه.
    3- هفتوان تپه ( بوتان تپه = تام تپه) در نزديكي شهر سلماس.
    بر اساس پژوهش ها و حفاريهاي به عمل آمده و نتايج حاصل از آن، دشت سولدوز از هزاره ششم پيش از ميلاد محل اجتماعات كشاورزي بوده و ساكنان دهكده هاي مستقر اوليه، به حرفه كشاورزي و دامپروري اشتغال داشته اند.(1)
    سفال اين دشت كه از تپه هاي حاجي فيروز و پيزدلي به دست آمده، با دست ساخته شده و عموما ساده و بعضا منقوش بوده و قدمت آن 6000 تا 5500 (سال) پيش از ميلاد تاريخ گذاري شده است. سفال تپه حاجي فيروز با سفال يانيق تپه خسروشاه در نزديك تبريز مشابهت اساسي دارد. هم چنين سفال اين تپه از نظر نقوش مشابه سفال تل حسونا ( هزاره پنجم قبل ازميلاد) در بين النهرين بوده وبا آن قابل مقايسه دانسته شده است. ( 2) طبق نظر پروفسور روبرت (رابرت) دايسون سفال تمدن دالما (دلمه) تپه دشت سولدوز نيز با سفال تمدن حلف درشمال بين النهرين ( جنوب غربي شهر ماردين در تركيه ) تا اندازه قابل ملاحظه اي قابل تطبيق است.(3)
    حفاري هاي باستان شناسي در دالما تپه( دولما تپه؟) ثابت مي كند كه ساكنان اين منطقه در هزاره هاي پنجم و چهارم قبل از ميلاد، قدم در راه تكميل صنايع فلزي گذاشته و براي تحصيل مواد خام و توزيع مصنوعات و توليدات بومي ، اقدام به تجارت با نقاط دور دست نموده اند. مضافا در هزاره هاي مذكور نخستين علائم خطوط اوليه در اين تپه ( هم چنين يانيق تپه خسروشاه) ظهور كرده است.(4)
    گوي تپه اروميه مهمترين بخش از شناسنامه پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان است طبقه(M) اين تپه باستاني قابل مقايسه با تمدن عبيد ( دوران سفال عبيد چهارم) بين النهرين بوده و حفاريهاي به عمل آمده نشان مي دهد كه در اين محوطه باستاني استمرار فرهنگي وجود داشته كه از نظر، گاه نگاري شامل هزاره چهارم پيش از ميلاد تا عصر I (1500- 1200ق.م) و عصر آهن II (1200 – 800 ق.م) مي شود.
    جديدترين طبقه اين تپه (طبقه A)متعلق به عصرآهن II و طبقه ماقبل آن (طبقه B ) متعلق به دوره آهن Iو قديم ترين طبقه آن (طبقه N ) متعلق به هزاره چهارم قبل از ميلادمي باشد (گزارش بورتون براون). اما براساس گزارش عزت الله نگهبان طبقه (N) گوي تپه مقارن با سيلك دوم كاشان ودر نتيجه متعلق به اواسط هزاره پنجم قبل از ميلاد مي شود. بر اساس جدولي كه ((ماري ويت)) و ((روبرت دايسون)) از گاه نگاري تپه ها و آثار باستاني ايران به دست داده اند تپه حسنلو از سلسله تپه هاي دشت سولدوز در فاصله سالهاي (6000 – 5500 ق.م) مسكون بوده و قدمت لايه VII 2500 ق.م ولايه VI 2000 ق.م تعيين شده است. اما با وجود اين قدمت، اهميت و شهرت حسنلو بيشتر مديون لايه متعلق به عصر آهن II مي باشد كه دژ ماننايي و جام طلايي آن شهرت يافته است. هفتوان تپه سلماس نيز بر اساس جدول مذكور به ترتيب زير گاه نگاري شده است: هفتوان VIII (3000 ق.م)، هفتوان VII (2500 ق.م)، هفتوان VI (2000ق.م).
    محوطه باستاني هفتوان تپه، خود قسمتي از يك منطقه تمدني بزرگتري در دوران باستان بوده كه ارتباط نزديكي با مشرق آناتولي و ناحيه قفقاز و قسمت هاي ديگر آذربايجان داشته است (5). در هفتوان تپه نيز همانند تپه حسنلو، استمرار فرهنگي ازهزاره سوم پيش ازميلاد تا دوران ماد هخامنشي وجود داشته و اين تپه در دوران هاي بعدي نيز مورد استفاده بوده است.
    دينخا (دين خواه) تپه دشت سولدوز در نزديكي اشنويه آخرين تپه باستاني مهم از سلسله تپه هاي باستاني جنوب غربي درياچه اروميه است كه موردتوجه باستان شناسان ايراني و خارجي بوده و به دفعات مورد كاوش قرار گرفته است. سفال هاي اين تپه با سفال هاي خابور در آشور، تل بيلا، تل برك، كول تپه ( تپه خاكستر)، چغا بازار و ديگر تپه هاي شمال بين النهرين (سوريه و تركيه امروزي ) قابل مقايسه بوده و بين سالهاي 1900- 1600 ق.م ( يعني زماني كه هوري ها و هيتي ها در مناطق مذكور قدرت داشتند ) تاريخ گذاري شده است.(6)
    تمدن هاي غرب آذربايجان به ويژه تمدن هاي گوي تپه و هفتوان تپه به مانند تمدن يانيق تپه خسرو شاه در قلمرو تمدن بزرگي قرار داشته اند كه به تمدن بزرگ (( كورا –ارس)) معروف است. تمدن (( كورا- ارس)) مجموعه تمدنهايي را در بر مي گيرد كه از قفقاز گرفته تا آناتولي شرقي و اراضي آذربايجان ايران پراكنده شده است.
    تمدن بزرگ كورا – ارس كه به تعريفي ديگر از آن با نام ((فرهنگ كورا – ارس)) ياد مي شود از هزاره چهارم قبل از ميلاد آغاز و تا هزاره سوم ق.م ادامه داشته و اين فرهنگ از اوايل عصر مفرغ در شمال شرق آناتولي به گونه هاي مختلف تقسيم شده است. جديدترين نمونه هاي يافته شده متعلق به فرهنگ كورا – ارس اشيايي است كه اخيرا در تپه هاي ((آق دام)) و (( آق توره)) شهرستان پارس آباد واقع در شمال شرق اردبيل به دست آمده است. اقوام نخستين و تركيب جمعيتهاي اوليه: بر اساس منابع مكتوب بين النهرين و آخرين تحقيقات تاريخي وباستان شناسي در فاصله هزاره هاي چهارم تا اوايل هزاره اول قبل از ميلاد، غرب آذربايجان در قلمرو حوزه هاي بزرگتري قرارداشته كه آراتايي ها، گوتي ها، لولوبي ها، سوباري ها، توروكي ها، هوري ها و هيتي ها نخستين ساكنان آن بوده اند. درآثار سومري، آكدي، بابلي، آشوري و هورياني از سرزمين مردمان مذكور به نام هاي آراتا، گوتيم، لولوبيوم، سوبارتو، توروكوم، اوري و هاتي يادشده است. علاوه بر اين دوسرزمين باستاني ديگر به نام هاي اشنونا (اشنويه امروزي) وميتاني به سرزمين هاي كهني اطلاق شده است كه بخشهايي ازغرب آذربايجان زير نفوذ يا در قلمروحكومتي آنان قرارداشته وساكنان آن عمدتا هوري نشين بوده اند. اين نكته كه سومريان قبل ازدرآمدن به بين النهرين مدت زماني طولاني در سرزمين هاي كوهستاني شمال وشرق بين النهرين اقامت داشته و ا ز گذرگاههاي كوهستاني غرب ايران به جلگه بين النهرين كوچيده اند، اين نتيجه را با ر مي آورد كه آذربايجان و به ويژه حدود غربي آن مدت زماني طولاني سكونت گاه سومري ها بوده است. انطباق كشور همزاد سومر((آراتا)) با آذرباجان بر اساس نام هاي جعرافيايي لوحه هاي بين النهرين از قبيل كوههاي هوروم ) HurruM)، كوه هاي ماشو (ماسيس=آرارات) و سير مهاجرت سومري ها ازحوزه خزر و قفقاز به بين النهرين (7) پرتو تازه اي به تاريخ كهن آذربايجان افكنده است. رنه گروسه مي گويد: سومري ها ((كوتوله كله گرد،پيشاني كوتاه،دماغ عقابي)) از قرار معلوم تمدن خودشان را كه بي شك از كوهستان هاي شمالي يا شمال شرقي كسب كرده بودند به مردم سرزمين بين النهرين سفلي دادند(8). اين كوهستان هاي شمالي يا شمال شرقي بين النهرين همان كوه هاي هوروم وكوه هاي ماشو (9) (آرارات) لوحه هاي سومري و بابلي و آشوري است كه فرستادگان انمركار، لوگال باندا وگيل گامش براي ملاقات با پادشاه آراتا و حضرت نوح (ع) (در جزيره ديلمون درياي خزر) از آن ها گذشته اند.
    اين كوه ها همان كوه هايي است كه كشتي حضرت نوح برآن فرود آمد و حيات پس از طوفان از آنجا آغاز شد. در تورات از اين كوه ها با نام آرارات ودر قرآن كريم با نام ((جودي)) ياد شده و اين دو نام هنوز هم موجوديت خود را حفظ كرده اند. اين كوه ها همان كوههايي است كه سومريان درآنجا با صنعت فلز كاري آشنا شده و پس از اين آشنايي به صورت گروههايي كاملا مسلح به موطن جديد خويش در جلگه هاي بين النهرين در آمده اند. بر اساس همين شواهد و قراين است كه دكتر محمد تقي سياهپوش مي نويسد: (( در مورد فرهنگ سومري نيز اين واقعيت كه آنان از يك سرزمين كوهستاني آمده بودند كه در آنجا كشتيراني امكانپذير بوده، با آذربايجان سازگار است. ضمنا در مورد ارتباط سومريان با منطقه مزبور ارتباط صنعت سفال سازي آنان با حدود ارمنستان نيز داريم. در اين باره دايره المعارف بريتانيكا تحت عنوان ((سومر – دوران ماقبل تاريخي)) قديمي ترين سفالهاي سومري را كه به اشكال هندسي منقوش هستند، احتمالا منبعث از حدود ارمنستان دانسته و اضافه مي كند كه (( اساطير سومري)) مربوط به زمان قبل از طوفان ممكن است با اين تمدن مربوط باشد))(10).
    نخستين اطلاع تاريخي از حوزه غرب آذربايجان از الواح سومري و سپس از لوحه ها و سنگ نبشته هاي اكدي تحصيل مي شود. بر اساس منظومه هاي سومري (( انمر كار و حاكم آراتا )) و (( لوگال باندا و انمركار )) (( دولت – شهر)) آرتا در جهت (( ايم كورا )) ((شمال يا مشرق كشور سومر يا به تعبير صحيح تر جهت كوهستاني كشور عراق )) واقع بوده است كه مردمان آن از جنس و نژاد سومري ها بوده و الهه اينا نا را مي پرستيدند. آراتايي ها مردماني صنعتگر و صاحب ثروت و مكنت بوده و سرزمين آن ها طبق تعريف لوحه ها سرزميني خوشبخت بوده است. در آراتا پادشاهي حكومت مي كرده است كه نام او ((اين – سو – كوش – سيراننا)) بوده و با ((انمر كار )) از پادشاهان سلسله اول اوروك معاصر بوده است. تاريخ تقريبي حكومت او طبق تقويمي كه ((وولي)) تنظيم كرده به 3500- 3400 قبل از ميلاد مي رسد. (11)
    زماني كه دولت- شهر اوروك مورد حمله قوم سامي (( مارتو)) قرار گرفت و گرفتار مصيبت بزرگي شده بود انمر كار پادشاه شهر اوروك براي دفع حمله مارتو ها فرستاده خود لوگال باندا ((پدر گيل گامش پادشاه و قهرمان افسانه اي اوروك)) را براي ياري خواستن و دريافت كمك از الهه اينانا كه در اين زمان در آراتا اقامت داشت به سوي اين سرزمين گسيل داشت. لوگال باندا سفير انمر كار و پادشاه بعدي سرزمين اوروك پس از سپردن هفت كوه سرزمين (( اشنان )) (اشنونا) به آراتا گام گذاشت و پيغام خود را به اينانا الهه شهر آراتا تسليم كرد.
    پس از آرتايي ها نخستين قومي كه از وجود آنها در اراضي غرب آذربايجان سخن رفته ((گوتي )) ها هستند. در كتيبه اي از ((لوگان-آنه-موندو))فرمانرواي سومري دولت- شهر آداب (ADAB ) كه طبق تقويم ((وولي)) مي بايدپيش از 2900 قبل ازميلاد يا به عبارتي صحيح تر بين سالهاي 3100 –3000 قبل از ميلاد فرمانروايي كرده باشد، آمده است: كه او با ((ايلام، مرهشي و گوتيم نبرد كرد)) (12).
    گوتي ها آنچنان كه تحقيقات نشان مي دهد و دانشمندان در قبول آن ترديدي نشان نمي دهند در اراضي ميان قسمت علياي دياله تا درياچه اروميه و خط همدان - قزوين يعني جنوب غربي آذربايجان و بخش هايي از كردستان امروزي مي زيستند. پيكره مفروغي دو تن از پادشاهان گوتي يكي در سلماس و ديگري از همدان كشف شده و اين قوم پس از سالها نبرد طولاني سر انجام توانستند در 2470 قبل از ميلاد ( به توريخ دلاپورت) يا 2390قبل از ميلاد ( به توريخ كامرون ) پس از مرگ (( شار – كالي – شاري )) چهارمين جانشين ساراگون اول پادشاه ((اكد)) بر بين النهرين تسلط يافته و قريب يك قرن بر آن سرزمين حكومت كنند. بر اساس منابع مكتوب اكدي، بابلي و آشوري، گوتي ها از آغازين سده هاي هزاره سوم قبل از ميلاد تا قرن ششم پيش از ميلاد (ظهور دولت هخامنشيان) در سكونت گاههاي دائمي خود در زاگرس شمالي و مياني (آذربايجان و كردستان ) به حيات تاريخي خود ادامه داده اند. برخي بر اين باورند كه نام جودي (= گودي) بازمانده گوتي است. نقش برجسته ((شيخ خان)) در قسمت علياي رود دياله و قشرهاي DوC گوي تپه اروميه به گوتيان نسبت داده شده است.
    سومين قومي كه اندكي ديرتر از گوتي ها درصحنه حيات تاريخي غرب آذربايجان ظاهر مي شوند ((لولوبي ها )) هستند. روايتي از يك پادشاه لولوبي به نام ((اماشكوش)) (Immashkush) خبر مي دهد كه پيش از ساراگون اول (جلوس به پادشاهي به توريخ دلاپورت 2630 ق.م و به توريخ كامرون حدود 2530 ق.م ) فرمانروايي كرده است. محل سكونت لولوبيان جنوب غربي درياچه اروميه بوده و به مانند گوتيان در دره هاي زاگرس شمالي و مركزي پراكنده بوده اند . از اراضي تحت سكونت لولوبيان در خارج از مرزهاي سياسي كنوني ايران در غرب آذربايجان مي توان از دره شهر زور و شهرهاي كركوك و آلتون كوپرو درشمال عراق نام برد. به نظر مي رسد لولوبيان در اين شهر ها با عناصر هوري در آميخته شده باشند. زيرا پادشاه شهر نامار (مريوان و يا خانقين امروزي ) با نام آريزن(Arisen) پسر سدرمت (Sadarmat) معاصر با ((نارام – سين)) دومين جانشين ساراگون اول، شاه ((اوركيش و ناراما )) بوده است. در متن هورياني كهن كه از بوغازكوي (هاتوساي باستاني پايتخت هيتي ها) در تركيه به دست آمده از ((اما شكوش)) با لقب شاهنشاه ياد شده است (13). پادشاه لولوبيان در روزگار پادشاهي ((نارام- سين )) (به توريخ كامرون ،جلوس به پادشاهي 2551 ق.م) در دره تنگي به نام قره داغ كه امروزه (( گذر گاه كفر)) خوانده مي شود و در جنوب شهر زور نهاده است، با نارام – سين جنگ كرد ولي شكست يافت.
    از يكي از پادشاهان لولوبي به نام ((آنوبانيني)) كتيبه اي به زبان و نوشتار اكدي در نزديكي سرپل زهاب باقي مانده است كه از وي به عنوان (( پادشاهي توانا، قدرتمند و پادشاه لولوبيوم)) كه پيكره خود و ايشتار را بر كوه باتير (Batir) (به املاي دياكونوف:پادير= PA-DI-IR)كنده است ياد مي كند. به فاصله نه چندان دوري از نقش برجسته ((آنوباني ني))است. ((تاردوني))(Tardunni)پسر ايكي(Ikki) كه وي نيز از پادشاهان لولوبي بود، قرار گرفته است. شيوه زندگي و ويژگيهاي قومي لولوبي ها و گوتي ها چنان به هم نزديك بوده كه در روايات بعدي بين النهرين ((آنوباني ني )) در رده پادشاهان ((گوتيم)) قرار دارد و به عنوان پادشاه شهر كو ثا (Kutha)) معرفي شده است. نام لو لو بيان بطور مكرر از قرن بيست و ششم قبل از ميلاد تا سده نهم قبل از ميلاد در اسناد بين النهرين ذكر شده و آداد – نيراري دوم فرمانرواي آشور در قرن نهم قبل از ميلاد (890- 911ق.م) مدعي است كه از فراسوي زاب سفلي نزديك مرزهاي لولوبيوم و زاموآ (كرانه جنوبي درياچه اروميه و حوضه رود جغتو)حركت كرده و تاتنگ هاي نامار پيش رفته است(14).
    ساراگون دوم (705 – 722ق.م)از مناطق تحت سكونت لولوبيان كه در اين تاريخ تحت نفوذ ماننائيان بودند با عنوان ((دور – لولومه)) (دژ لولوبي) ياد كرده است.
    چهارمين قومي كه بدون هيچ شبهه كرانه هاي غربي درياي خزر خاستگاه اوليه آنها بوده و از اين نقطه در غرب و جنوب آذربايجان و شمال بين النهرين (تركيه و سوريه)تا فلسطين پراكنده شده اندهوري ها هستند. هوري ها كه از آن در تورات با نام ((حورتين)) ياد شده در بخش هاي وسيعي از آسياي غربي پراكنده شده بود ند ولي قدرت عمده حكومتي آنان بيشتردر آ سياي صغير وسوريه قرار داشت .حضور هوري ها در ايالت ((اشنوناي))باستان كه در حد فاصل دياله تا جنوب درياچه اروميه قرار داشته حتمي است. وسرزمين مشهور((شوبريا)) يا ((سوبارتو)) كه بعدها به نام ((آشور)) شهرت يافت از اقامتگاه هاي مشهور اين قوم بوده است. هوري نام خود را به كشور ((سوريه)) داده اند و مصري ها به خاطر وجود هوري ها ((=سوري ها)) در اين خطه، اين سرزمين را ((هورن)) خوانده اند. امپراتوري هاي ميتاني درهزاره دوم و اورارتو در نيمه اول هزاره اول قبل از ميلاد را هوريها تشكيل دادند و در بنيان دولت مشهور ماننا در آذربايجان هوري ها نقش عمده اي داشتند(15 ). نخستين اطلاع تاريخي ازسرزمين شوبر يا مربوط به منظومه سومري ((انمركاروحاكم آراتا)) است كه درآن سرزمين شوبر(شوبريا/سوبارتو) به عنوان يكي از همسايگان كشورچند زباني سومر معرفي شده است. واگربپذيرم كه ((اوري)) همسايه ديگرسومر دراين منظومه نيزاشاره به هوريان دارد، در اين صورت سومر ها دو سرزمين از سرزمينهاي تخت سكونت هوريان را مي شناختند.
    قطع نظر از درستي يانادرستي ارتباط ((اوري)) با هوري، سومري ها نخستين قومي هستند كه وجودكشور شوبريا (سوبارتو) را به ما گزارش كرده اند. اگر قطعه مربوط به همسايه هاي سومر رامقدم برحوادث تاريخي منظومه قرار دهيم در اين صورت موجوديت هوري ها به عنوان دولتي مستقل در هزاره ششم قبل از ميلاد تثبيت مي شود. واگر اين قطعه را مربوط به دوران بعداز حوادث تاريخي منظومه بدانيم، در اين صورت موجوديت كشور شوبر (سوبار)به هزاره هاي پنجم ياچهارم قبل ازميلاد بر مي گردد. اما صرف نظر از اين تخمين ها موجوديت كشور هورنشين سوبارتو درهزاره سوم قبل از ميلاد قطعي است و اين موجوديت همزمان است باموجوديت اشنونا و كشور توروكم (سرزمين توركو ها) در غرب و جنوب غربي درياچه اروميه. يكي از پادشاهان سلسه سوم اور (2220-2328 ق.م)به نام گيميل سين(جميل-سين) (2208 –2216 ق-م) شخصي به نام ((واراد-نانار)) (به املاي دياكونوف: آراد-نانار))را به عنوان ايشاكوي (امير) نواحي گوته بوم (كشور گوتي ها) ،زابوم (آلتون كو،پروي امروزي) و همازي (يكي از ايالت ايلام ) برگزيد وهمزمان سمت وي را به عنوان ((شاكاناكو)) (حاكم) اوربيلوم (اردبيل امروزي) و قوم سوبارتو (هوري) به رسميت شناخت (16). تعيين دقيق حدود و ثغور كشور سوبارتوو اشنونا موضوع پيچيده اي براي مورخان و باستان شناسان بوده است، اما با وجود اين پيچيدگي محقق و معين است كه اين سرزمين هادر شمال كشور عراق وغرب وجنوب غربي درياچه اروميه قرار داشته اند.
    در فرمول هاي مورخ سلاله سوم اور از سرزمين هايي كه عليه آنها لشگر كشي صورت گرفته با نام هاي اوربيلم (اردبيل)، سيموروم (زابان/زابوم=آلتون كوپرو) وشاشروم (رواندوز) ولولوبوم (كشور لولوبي ها)، كيماش (شرق كركوك كنوني و آراپخاي بعدي) وخومورتي (توزخورماتلي كنوني)، خارشي (كو ههاي نزديك توز خورماتلي) وگنهار يا گانخار(Ganxar ) (سرزميني در مجاورت لولوبوم) نام بـرده شده است(17 ).
    اغلب شهر هاي مذكور بر اساس تجزيه و تحليل نامهاي مربوط به فرماند هان اين شهر ها به عنوان شهر هاي هوري نشين كوهپايه هاي دور دست زاگرس معرفي شده اند(18).
    علاوه بر اين كاوش هاي باستان شناسي كه در ناحيه يورگان تپه(نوزي باستان) در نزديكي هاي كركوك به عمل آمده اثبات مي كندكه آراپخاي باستاني (كركوك حاليه) در هزاره دوم قبل از ميلاد سرزميني كاملا هوري نشين بوده است. الواح نوزي گرانبهاترين ميراثي است كه از هوريان غرب آذربايجان به جاي مانده است هوري ها در هزاره د وم قبل از ميلاد به بر پايي امپراتوري بزرگي به نام ((ميتاني)) كردندكه بخشي از اراضي غرب آذربايجان تحت نفوذ يا درقلمرو حكومتي آن قرار داشت و به همين خاطر است كه استرابون در آخرين سالهاي هزاره قبل از ميلاد از درياچه اروميه با نام ماتياني (=ميتاني ) ياد مي كند.
    پنجمين قومي كه در حدود غربي آذربايجان ودر اواخر هزاره سوم و اوايل هزاره دوم قبل از ميلاد قدم به صحنه تاريخ گذاشتند ((توروكي)) ها هستند. برخي از محققان معتقدند كه ((توروكي ها )) يا توروكوها (TURUKKU ) عشيره اي از هوري ها هستند زيرا اسامي پادشاهان آن ها منشا هورياني دارد، توروكي ها چه عشيره اي از هوريان باشند و يا نباشند اين نخستين باري است كه نام قوم تورك در منابع تاريخي مشرق زمين مطرح مي شود و گواه بي بديلي است بر بومي بودن ترك هاي آذربايجان. قوم توروكي بر اساس منابع تاريخي بابل، اورارتو و آشور به مدت يك هزار (ده قرن ) در غرب آذربايجان حضور فعال داشته اند و به مانند گوتيان دشمنان خطرناكي برا ي جلگه نشينان بابل بوده اند.
    نخستين اطلاع تاريخي از توروكو (توروكي)ها مربوط به دوران حمورابي پادشاه مشهور بابل است. اين اين پادشاه در بيست و نهمين سال سلطنت خود به ثبت اين واقعه پرداخته است كه لشگر هاي توروكوم،كاگموم وسوبارتو را شكست داد (19).
    قطع نظر از اختلافي كه در گاه نگاري تاريخ بين النهرين وجود دارد ،توروكي ها در سال هاي بعدي با شمسي آراد اول (1813 –1781 ق.م به توريخ دلاپورت) بر سر مالكيت شهر ((شوشارا)) (شاشروم) در نزديكي رواندوز درگير شده وتصرف اين شهر را براي وي ناممكن ساختند. پادشاه آشور قديم عليرغم لشگر هايي كه به قصدانقياد ساكنان گردنكش كوهپايه هاي زاگرس شمالي ومياني يعني گوتي ها وتوروكي ها به عمل آورد موفقيت قطي كسب نكرد.
    او در يكي از گزارش ها ي تاريخي خود به جنگ عمده اي اشاره ميكند كه به منطقه زاب كوچك نموده و چندين شهر از جمله ((قابرا )) (در شرق اردبيل)، آراپخا(كركوك) وتوروكم را به تصرف آورد اما با وجود اين ادعا فرزند و جانشين وي ((ايشم –داگان اول )) كه به توريخ يوسف مجيد زاده بين سالهاي 1780 –1741 ق.م سلطنت كرده مجبورشد كه تن به يك مصالحه سياسي داده وبا توروكو معاهده صلحي را امضا كند (20).
    در اسناد ((ماري )) شرح وقايع برخوردهاي نظامي توروكيها با آشوري ها ثبت شده است. روح مضامين اسناد (لوحه هاي گلي ) نشان مي دهد كه آشوري ها به شدت از حملات پي درپي توروكي ها هراسان بوده و دائما به فرماندهان زير دست هشدار مي داده اند كه مواظب شبيخون توروكي ها باشند. (جورج دوسين )(EOrge dossin )در سال 1950 بخشهايي از اين اسناد را تحت عنوان (Archive Royale de mari )منتشركرد. در جلد اول اثر او لوحه هاي شماره 16و69از توروكوها سخن مي گويد.
    در اثر مذكور كه كه نشر آن درسال 1951 به چهارجلدرسيد نام توروكو ها(توروكي ها) هجده(18)بار ذكر شده است. لوحه هايي شماره 21-22-23-24-25-41-45-52-70-78-و79 اسنادي ماري لوحه هايي هستند كه در آن ها عموما از تعرضات توروكوهاسخن رفته است. در لوحه 21آمده است:
    ((برادرت ايشمه داگان(سخن مي گويد):
    به ايشمه آدو (آداد) بگو :
    توروكو ي دشمن آمد وبه … … آ وارد شد (رسيد)
    او ((كاكو لا تيم )) را اشغال كرد…. .
    گاو هاي نر وغنايم را برداشت .
    بعد از اين هجوم عده، ((توروكو ))ها زياد نشده، اما مي تواند افزون تر شو.
    آن ها به هجوم خود ادامه خواهند داد.))
    حملات پي در پي توروكوها باعث شد كه ايشمه داگان براي دستيابي به صلحي پايدار و دفع خطر توروكوها اقدام به مصالحه كند و در پي اين مصالحه دختر پادشاه توروكوها به عقد ازدواج((موت- اشكور)) فرزند (( ايشم – داگان اول)) و پادشاه بعدي آشور قديم در آمد (21). پس از سپري شدن سه قرن سكوت منابع آشوري در مورد اقوام ساكن در ايران غربي، در قرن چهاردهم قبل از ميلاد اين سكوت شكسته شد و با روي كار آمدن ((آداد- نيراري اول)) (1275-1307ق.م به توريخ مجيد زاده)وي شرح پيروزي هاي پدر پادشاه خود ((اريك-دن- ايلو)) عليه مناطق ((توروكو)) و ((نيگيمخي)) (=نيگيمتي) و روئساي همه گوتي هاي كوه نشين را به دست مي دهد(22). وي با اشاره به جنگهايي كه خود كرده، خويشتن را نابودكننده قبايل نيرومند كاسي و گوتيان و لولوميان (لولوبيان) و شوباريان (سوبارتوها= ميتانيان و في الواقع هوريان) مي داند(23). احتمال قوي وجود دارد كه ((آدادنيراري اول)) در گزارش جنگي خود از توروكوها تحت عنوان سوبارتو ياد كرده باشد هر چند نام هاي ديگر نيز منتفي نيست.
    ((توكولتي- نينورتاي اول)) (1218-1255ق.م) در قرن سيزدهم قبل از ميلاد خود را شاه درياي بالا و پايين و شاه سوباريان و گوتيان و سراسر كشور نائيري (اورارتو) مي خواند و محتمل است كه وي نيز از توروكي ها تحت عنوان سوباريان (هوريان) نام بـرده باشد ولي چنانچه در موضوع آداد- نيراري اول گفته شد، اين نيز محتمل است كه توروكي هادر اين گزارش تحت نام ((نائيري)) يا ((گوتي)) ذكر شده باشند. ولي آنچه مسلم است ((نائيري ها))( اورارتوها) از توروكي هاي حاشيه درياچه اروميه با نام ((توريخي)) ياد كرده اند(24). اين احتمال كه توروكي ها با قدرت گرفتن امپراتوري اورارتو (نائيري) در حلقه اتحاديه كشورهاي نائيري (مركب از چهل كشور كوچك) در آمده باشندجدي است. قطع نظر از اين احتمالات، اين نكته كه اورارتو ها در قرن نهم قبل از ميلاد از توروكي ها يا توروكوهاي منابع آشوري و بابلي به نام ((توريخي)) ياد كرده اند بسيار حائز اهميت است زيرا موجوديت اين قوم را از آغازين سده هزاره دوم ق.م تا آغازين سده هزاره اول قبل ازميلاد قطعيت مي بخشد. در خصوص موقعيت جغرافيايي كشور ((توروكوم)) اختلاف نظر وجود دارد. ((ماسپرو))در نقشه اي كه ارائه كرده است توروكوم را در حدود استان حكاري تركيه و مرزهاي آذربايجان غربي جاي داده است ولي در منابع ديگر سرزمين توروكو در جنوب درياچه اروميه و دقيقا در اراضي آذربايجان قرار گرفته است (به نقشه مربوطه رجوع كنيد). به نظر مي رسد توروكي ها تا زمان برچيده شدن امپراتوري اورارتودر تركيب اين امپراتوري بوده اند ولي دليل قاطعي براي اثبات اين امر در دست نيست. شايد قوم توروكي در تركيب اتحاديه پادشاهي ماننا داخل شده باشند براي ثبوت اين امر نيز اسناد كافي نداريم .ولي آنچه مسلم مي نمايد توروكي ها با حفظ نام خود در تركيب جمعيت هاي ساكن ئدر حدود مابين درياچه اروميه تا درياچه وان باقي بوده اند بدون اينكه در اقوام ديگر مستحيل شده باشند و براي اثبات اين امر دليل كافي موجود است ((جاحظ)) در اواخر قرن دوم هجري در رساله معروف خود ((مناقب الترك)) درباره تركاني سخن گفته كه در آسياي صغير سكني داشته و عرب ها با آنها در ازمنه قديم آشنا بودند (25).
    در دوره ساساني و پيش از دوران بعثت و ظهور اسلام مشاهير عرب از تركاني سخن گفته اند كه با آنها مراوده داشتند. اشپولر محل سكونت اين تركان را آسياي صغير گفته است اما غريب نيست كه اين تركان ((توروك ها)) توروكي هاي اطراف درياچه اروميه بوده باشند. در شعر ((نابغه ذوبياني )) (ولادت:535-فوت:604 ميلادي) كه در ديوان شعر استه جاهلين طبع اهلورد و ((لزوميات)) ابي العلاالمعري ثبت شده، نام ترك ها ذكر شده است:
    دعاك الهوي و استجهلتكالمنازل و كيف تصابي المر و الشيب شامل
    سجودا له غسان يرجون فضله و ترك و رهط الاعجمين و كابل
    و ايضا در شعري از عدي بن زيد العبادي:
    فبت اعدي كم اسافت و غيرت وقوع المنون من مسودوسائد
    صرعن قباذا رب فارس كلها وحشت بايدها بوارق آمد
    وجئن بترك من قرار بلادهم يسير بجمع كالد با المتساعد
    ((الابيات (حماسه البحتري129)))
    و ايضا در قصيده لاميه به ابوطالب بن عبد المطلب بن هاشم پدر حضرت علي(ع) و در شعري از ((اعشي)) (معجم البلدان221:4 ) و درحديثي در صحيح بخاري 213:3. (26) ششمين قومي كه خاستگاه آن ها آذربايجان بود ((هيتي ها)) هستند. اين قوم متمدن در اواخر هزاره چهارم ق.م در سواحل شمالي ارس ودر حوزه قفقاز زندگي مي كردند. در هزاره سوم سكونت گاه اصاي آنها در اقصاي شمال غربي مرزهاي سياسي امروزي ايران در ناحيه ايغدير (ايگديردر نزديكي دوغوبايزيد) در تركيه كنوني بوده و از آنجا به هاتوسا (بوغازي كوي) در شرق آنكارا كوچيده و امپراتوري معروف ((هيتي)) را بنيان گذاشتند. آثار مادي باقيمانده از هيتي ها نشان مي دهد كه تمدن و فرهنگ هيتي با تمدن و فرهنگ قفقاز جنوبي (آذربايجان ،گرجستان و ارمنستان) شباهت و پيوستگي هاي نزديكي دارد (27) امپراتوري هيتي در حدود 1800 ق.م بر پا شد و پس از قدرت يابي و توسعه قلمرو خود در آسياي صغير و سوريه با دولت فراعنه در مصر همسايه شد.نبرد هيتي ها با رامسيس دوم فرعون مصر در ((قادش))از معروفترين نبردهاي تاريخي عصر باستان بوده است. هيتي ها پس از فروپاشي امپراتوري شان در قرن دوازدهم قبل از ميلاد به دست اهالي فروگيه و آشور، باز هم به حيات خود به صورت پادشاهي هاي كوچك ادامه دادند كه به هيتي هاي هيروگليف مشهورند.
    منسوبين قومي و زباني اقوام باستاني غرب آذربايجان تا آغاز هزاره اول ق.مبه آراتايها، گوتي ها، لولوبي ها، سوباري ها، توروكي ها، هوري ها و هيتي ها از لحاظ منسوبين و زباني در اصطلاح ((آسياني )) گفته مي شود. اصطلاح آسياني در مفهوم قومي وزباني به آن دسته از ملل قديم گفته مي شودكه زبان مردم آن از نوع التصاقي بوده و با زبان هاي هند اروپايي وسامي تفاوت ماهوي دارند. برخي از دانشمندان در ماهيت تباري اقوام مذكور به جاي اصطلاح آسياني، اصطلاحات ديگري چون (( خزري))، ((كاسپي ))، قفقازي و((يافثي)) را به كار بـرده اند. منشا اصطلاحات اخير الذكر بطو ر كلي با خاستگاه اين قوم، روايت هاي مذهبي وسير مهاجرت آن ها از حوزه قفقاز ودرياي خزر در ارتباط است . ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه در ميان ملل حاضر تنها زبان ملل اورال-آلتائيك (مانند ترك ها، مغول ها، تاتارها و فين ها وسامويد ها و… ) و زبان هاي ژاپني و كره اي وفلاندي، در اويدي هاي هند (تاميل ها ) و باسك ها، بو ميان استراليا وامريكا واهالي نوبي درجنوب مصر (حبشه ) و … از التصاقي بوده و از لحاظ گونه شناسي ((تپولوژي)) با زبان هاي ملل قديم آسياي غربي كه ذكر شان رفت خو يشاوند هستند. ساكنان غرب آذربايجان در هزاره اول قبل از ميلاد بر اساس الواح آشوري در تركيب قومي يا اصل تبار ساكنان غرب آذربايجان تا آغاز هزاره اول قبل از ميلاد تغييرات عمده اي روي نداده واصطلاحات و نام هاي قومي دستخوش تحولات اساسي نگشته اند. لوحه هاي آشوري كماكان به مانند هزاره هاي قبل بطورمكرر ازگروه هاي قومي گوتي و لولوبي سخن مي گويند وبه قول ((اي .م .دياكونوف )) مردم سراسر ناحيه اي كه بعد ها به نام ((ماد )) شهرت يافت از درياچه اروميه گرفته تا بخش علياي دياله از قوم گوتي و لولوبي بودند و لولوبيان در نقاط غربي تر وگوتيان در نواحي شرقي تر مسكن داشتند. همچنين در بعضي نواحي مجاور درياچه اروميه (به خصوص درمغرب وشمال آن ) و برخي دره هاي غربي زاگر س عناصر قومي هورياني زندگي مي كردند (تاريخ ماد 133 ). عنصر كاسي نيز كه از حدود شرق آذربايجان وحوزه رود ارس در هزاره سوم قبل از ميلاد به سرزمين لرستان كوچيده بودند (گزارش استرابون) در حدود لرستان و كرمانشاه مسكن داشتند. اين قوم توانسته بودند در هزاره دوم قبل از ميلاد بين النهرين را تصرف وبه مدت ششصد سال بر بابل حكومت كنند. در نيمه دوم هزاره دوم و آغازين سده هاي هزاره اول قبل از ميلاد دو دولت نيرومند در اراضي آذربايجان وبه ويژه حدود غربي آن برپا شده بود: دولت اورارتو و دولت ماننا. در تاسيس دولت اورارتو هوري ها نقش اصلي داشتند و در حضور آ نها در بر پاي دولت ماننا نيز مهم تلقي شده است (27 ).
    پايتخت دولت اورارتو شهر ((توشپا )) (در حوالي در ياچه وان ) و پايتخت دولت ماننا شهر ايزيرتا (در حوالي سقز تا بوكان ) بوده است. از شهر مشتا (مشدا ) در نزديكي مياندوآب (داش تپه امروزي ) نيز به عنوان پايتخت ماننا نام بـرده مي شود .
    در قرنهاي نهم و هشتم قبل از ميلاد آشور، اورارتو وماننا سه دولت عمده و قدرتمند آسياي مقدم بودند كه دايما در كشاكش با يك ديگر بسر مي بردند. در اواخر قرن نهم قبل از ميلاد و به تحقيق در سال 822 ق .م نيرو هاي آشور از وجود سرزمين كوچكي به نام ((ماداي )) نام بـرده اند كه سركرده آن نام بالاخص خزري(قفقازي )((هانا سيروكا))((HANASIRUKA داشت. بعد ها آداد –نيراري سوم (782-812 ق.م)از سرزمين ((ماداي )) نام مي برد كه به ادعاي وي به مانند ((اليپي))، (خارخار ) ((گرگر؟))، ((آراز ياش ))، ((مزو))(مسي)، ((گيزيل بوندا )) و((مونا ))(ياماناي=ماننا) و((پارسو ا )) به دست او فتح شده است. (28)
    لو حه هاي آشوري در سال 715 ق.م از حاكمي به نام ((دايااوكو )) (DAIAUKKU ) نام مي برند كه زير دست ماننا ها بوده وعنوان ((شكين مات ماننايي ))داشته است. دايااوكو كه نامش در يوناني به ديوكس تحريف يافت در يك تباني با پادشاه اورارتو، عليه ((اوللوسو نو )) پادشاه ماننا شركت كرد. ساراگون دوم پادشاه آشور به حمايت از ((اوللو سونو )) دست به كار شد وشورش عليه ماننا را خاموش و دايااوكورا به حماه در سوريه تبعيدنمود. اين ديااوكو كه اكثريت قريب به اتفاق مورخان وي را بنيانگذار دولت ماد مي دانند. كه در هگمتانه به پادشاهي برگزيده شده (؟!) بر اساس شواهد و قرائن پايش به شهر همدان نرسيده است و روايت هردوت در مورد او با ترديد هاي جدي مواجه است. نام ديااوكو (دايااوكو) نامي غير هند اروپايي است و مادي هاي نخستين طبق شواهد نام شناسي از عناصر كاسپي (قفقازي يا آسياني ) بوده اند (29).سرزميني كه ديوك (ديااوكو) از جانب ماننايي ها بر آن فرمانروايي مي كرد به عقيده دياكونوف به ميانه نزديك بود تا همدان. وي اين سرزمين را در حدود قزل اوزن در نزديكيهاي ميانه جاي داده است. در الواح آشورياز برخي فرماندهان ماداي (ماد)نام بـرده شده است كه نامهايشان معرف هندواروپايي بودن آن ها نيست، ازقبيل ((كشتريتي))، ((مامي تيارشو)) و ((دوسانني)).
    دياكونوف در مورد اين نام ها عقيده متضاد و متناقضي ابراز كرده .وي از يك طرف نام ((كشتريتي )) را با خشثريته اوستايي مقايسه كرده و آن را هندو اروپايي مي داند و از طرف ديگر مي گويد كه ايالت كشتريتي موسوم به ((بيت كاري))كه مركز آن دژ((كار-كاشي))نام داشته منزلگاه كاسيان بوده است زيرا كه كار –كاشي به همين معني است. با استنتاج مي توان گفت كه اين كشتريتي اگر همان خشترتيه هروروت باشد ،بر سرزمين بسيار كوچكي پادشاهي داشته كه ساكنان آن از تبار كاسي بوده ودر اصطلاح ((ماداي ))خوانده ميشده ا ند.دياكونوف كه با اين آشفتگي ها روبروست و عليرغم اعتقاد به ايراني يا هند اروپايي بودن واژه كشتريتي باز هم براي گريز از خطا مي گويد : ((با اطمينان خاطر مي توانيم بگوييم كه خشتريته و متحدان وي يعني ما مي تيارشو ودوسانني_مادي بوده اند.ولي راجع به اينكه از مادي هاي((ايراني))زبان بوده اند يا كاسپي زبان نمي توانيم با اعتماد مطلق ابراز عقيده كنيم .))(30)
    لازم به ذكر است كه دياكونوف نام ((دوسانني))را ايراني نمي داند.از گزارش سفر جنگي سارگون دوم در سال 714ق.م اسامي برخي از فرمانروايان محلي ماننا و ماد استخراج شده است كه منشا قفقازي و به عبارت دقيقتر منشا هوري دارند .اين اسامي عبارتند از (پايوكو))فرمانفرماي((كيلامب� �ته))در ايالت كيشه سو (در مسير علياي قزل اوزن )،((ماشدايائوكو))فرمانفرماي ((كين گاراكو))در ايالت خار خار(در جنوب درياچه زريوار مريوان)،كيتاكي(كو)فرمانفرم� �ي ((اورياكو))محتملا درايالت خارخار،ماشداكوفرمانفرماي ((آندير پاتيانو ))(شرق آذربايجان- اما به نظر دياكونوف قزوين)، ((زاردوكو))فرمانفرماي خارزيانو در نزديكي زنجان ،(( ماشداكو))فرمانفرماي آرات پاتو (آرات پاتي)- آرت وت منابع ارمني و اردبيل كنوني- ،((كاراكو))فرمانفرماي ((اوريكاتو))در ايالت خارخار(31).
    اين اسمي به پسوند ((كو)) كه در اصل يك پسوند هورياني است ختم مي شوند. و بر اين اساس است كه وجود عناصر هوري در ميان ماننا و مادي هاي نخستين يا به عبارتي ديگر ماديهاي آسياني مورد قبول دانشمنداني چون دياكونوف و كامرون قرار گرفته است. باستان شناس ايراني دكتر حسن طلايي قبول مي كند كه هوري ها در بر پايي دولت ماننا دخيل بوده اند(32).
    در سرزمين ماننا به غير از گوتي ها، لولوبي ها، هوري ها و توروكي ها قبايل ديگري زندگي مي كردند كه الواح آشوري آن ها را ((مسيان))، ((داليان))، ((تئورليان))، ((سونبيان)) و ((كمورديان)) ناميده اند. اسامي ايالت هاي ماننايي غالبا با اسامي قبايل مذكور مطابقت دارد (مانند مسيان،سونبيان و داليان). ايالت هاي ديگر ماننا كه ظاهرا قلمرو ارضي و اهميت بيشتري داشته و پادشاهان قدرتمند –اما زير دست – بر آنها حكومت داشته و فرمانبر پادشاهان ماننا بودند عبارتند از: زيكرتو (در حد فاصل ميانه تا اردبيل)، آنديا (در حد فاصل ميانه تا زنجان )، اوئيش ديش (در حدود مراغه)، سوريگاش(احتمالا بانه) آلا برياو كارالا (در بالاي زاب صغير-در حدود بيجار و تكاب )، گيزيل بوندا(قافلان كوه)، گيلزان(كرانه غربي در ياچه اروميه)، زاموآ (كرانه جنوبي در ياچه اروميه و حوضه رود جغتو)ايالت وسيع زاموآ كه آشوري ها از آن با نام ((لولومه))(لولوبي)نيز ياد كرده انددر آغاز (قرن نهم ق.م)خود از چند واحد مستقل سياسي ماننا حاررانا، مسي و ماننا تشكيل شده بود كه بعد از تفوق مانناها اين واحد هاي مستقل فرمانبردار ماننا شدند.
    سرزمين ((ديااكو))(ديوك منابع يوناني)نيز كه احتمال داده مي شود در بخش علياي دره قزل اوزن بوده باشد تابع ماننا بود. منابع آشوري به صراحت دايااوكو(ديااكو)را حاكمي زير دست ماننا (شكين مات ماننايي)مي نامند. در قرن هفتم قبل از ميلاد چهره شگفت سكاها در آذزبايجان پديدار شد. آن ها بدوا به عنوان متحدان مانناها در جوار اين سرزمين سكني كردند آخشتري پادشاه ماننا به كمك آنها توانست شهر((شاررو ايقبي )) در شمال غربي ايران را كه محل پرورش اسبان پر آوازه بود از دست آشوري ها خارج كند.سرزميني كه سكاها در آنجا رحل اقامت افكندند به دريافت دياكونوف در دره رود ارس و حوالي شهر گنجه بوده است. آشوري ها از سكاها با نام ((ايشكوزاي)) (ايشقوز) ياد كرده اندو استرابون در جغرافياي خود از سرزمين سكاها در آذربايجان با عنوان ((سكاسنا)) (سكاسن- شاكاشن) نام بـرده است. برخي از پژوهشگران كه مقاصد خاصي را دنبال كرده اند (مانند گيرشمن) گمان دارند كه اين سكاها از سكاهاي هندواروپايي بوده اند. آن ها محل سكونت سكاهاي مهاجر(مهاجم) به سرزمين ماننا را ناحيه سقز و نام سقز را نيز ماخوذ از نام آن ها دانسته و بخشي از گنجينه گرانبهاي زيويه (زيبياي منابع آشوري را به اين قوم نسبت داده اند. اما نكته ظريفي وجود دارد كه دريافت هند و اروپايي بودن اين سكاها را مخدوش مي كند. از روايت هردوت در مورد سكاهايي كه با داريوش جنگيدند اين نكته احراز مي شود كه اين ((سكاهاي پادشاهي))بودند كه به سرزمين ماد (و في الواقع ماننا)) حمله كرده و 28 سال بر آن فرماند راندند. قطع نظر از تفسيري كه بايد در درستي و يا نادرستي غلبه سكاها بر سرزمين ماد بر اساس داده هاي الواح آشوري و كتاب تورات كرد و اين خارج از موضوع مقاله ماست، اين نكته كه ((سكاهاي پادشاهي)) از نژاد زرد بوده اند در نوشته ((بقراط)) محفوظ است(33). بنا براين ،طبق گزارش بقراط و تعريفي كه از سفيد پوست بودن هندواروپايي ها شده، به هيچ عنوان نمي توان سكاها (= ايشكوزي ها)ي مهاجر يا مهاجم به سرزمين ماننا را هند واروپايي تلقي كرد..ذكر نوشته حسن پيرنيا در اين موضوع خالي از فايده نيست. وي مي نويسد: (( ظن قوي اين است، كه سارمات ها و سكنه سكائيه قديم، يعني فلاحين سكائي، آرياني بوده اند، ولي سكاهاي پادشاهي كه بعد تر به اين سرزمين آمده و بر سكائيه قديم مسلط شده اند، از نژاد توراني آلتائي به شمار مي آيند .بقراط راجع به سكاها گويد، كه اينها جز به خودشان به مردمي شباهت ندارند، رنگ پوستشان زرد و تنشان ثمين است وچون ريش ندارند مردانشان شبيه زنان اند… اينان دشمنان يوناني ها بوده اند و اينان نيز در نيمه دوم قرن هفتم ق.م به ماد (بخوانيد:ماننا) و ارمنستان (بخوانيد:اورارتو) و كاپادوكيه (اورارتو) ايلغار كردند)) (34).
    دولت هاي ماننا و اورارتو و ايشكوز پس از سقوط قطعي آشور در زمان پادشاهي ((آشور – اوباليت دوم)) (609-614ق.م) به دست بابلي ها و مادها در طي سالهاي 610تا 590 قبل از ميلاد مطيع پادشاهي جديدالتاسيس((ماد))شدند. در سال 593ق.م يك منبع شرق باستان (كتاب ارمياي نبي) از سه پادشاهي ماننا، اورارتو و ايشكوز – براي آخرين بار – ياد مي كند و آن ها را تابع ماد ولي خود مختار مي شمارد (35). سال 593 ق.م مقارن است با پادشاهي كياكسار مادي كه بين سالهاي 585-625ق.م فرمانروايي داشته و پس از او ((ايشتوويگو))(يا آستياك) آخرين پادشاه ماد به مدت 35 سال حكومت كرده است. از آنجايي كه از دوره حكومت مادها به طور كلي هيچ نوشته اي بر جاي نمانده، نمي دانيم كه خودمختاري پادشاهي هاي سه گانه ما تا چه تاريخي ادامه يافته است. بديهي است كه در اين مدت كوتاه حوزه هاي سكونتي اورارتوها و ماننا ها و ايشكوزها نمي توانسته است شاهد تحولات و دگرگوني هاي اساسي قومي و زباني بوده باشد زيرا كه اين تحول در سرزمين هاي مفتوحه ديگر به دست مادها يعني آشور و آسياي صغير صورت نگرفته و مورد مشابهي نيز در تاريخ منطقه سراغ نداريم. بنابراين زبانهايي كه در آذربايجان و به ويژه در حوزه غربي آن تكلم مي شده از قبيل گوتي، لولوبي، هوري، ماننايي و اورارتويي (كه با زبان هوري قرابت داشت) و مهري يا مهراني (كه اطلاعي از ماهيت اين زبان نداريم) مي بايد قرن ها به حيات خود ادامه داده باشند. برخي از محققان باور دارند كه زبان ((اودين ها)) در شمال ارس بازمانده زبان گوتي هاست(36).پس از روي كار آمدن هخامنشيان در سال 550 قبل از ميلاد سرزمين ماننا و ايشكوز علي الظاهر تحت نام ((ماد)) در تركيب امپراتوري قرار گرفت و از اين تاريخ به بعد ظاهرا ماننا ئيان نيز ((مادي)) خوانده شدند. گمان مي رود كه مراد از ((اورتوكوريبانتي ها))تواريخ هردوت ساكنان پادشاهي ايشكورز باشد كه به روايت او جزو ساتراپ نشين ماد بوده اند. در مورد سرنوشت اورارتوها مي توان گفت كه در دوره هخامنشي اين سرزمين به واسطه قدرت گرفتن يكي از چهار عنصر قومي ساكن در آن به نام ((ارمن)) در سنگ نبشته هاي داريوش((آرمنيا)) خوانده شده ولي هردوت از اورارتوها همچنان به نام ((آلارودي ها)) ياد كرده است. ((آلارودي ها)) (اورارتوها)، هوري ها، ايبدي ها (گرجيان) و ارمن چهار عنصر تشكيل دهنده پادشاهي اورارتو بودند كه در دوره شكوفايي و اقتدار اين پادشاهي، اورارتو (خالدي ها) و هوري ها بر دو عنصر ديگر تفوق و برتري داشتند و زبان رسمي و اداري پادشاهي كه در بيش از چهارصد كتيبه به جاي مانده از آن ها منعكس شده به هوري نزديك است.
    درباره قلمرو ارضي اين امپراتوري در آذربايجان روز به روز اطلاعات ما بيشتر مي شود و هم اينك معلوم شده است وسعت اين امپراتوري در شرق تا درياي خزر ممتد بوده و بخش هاي عمده اي از شرق و مركز آذربايجان آن در قلمرو حكومتي اورارتوها قرار داشته است(37).
    در غرب آذربايجان ايالت هاي خوبوشكيه و سانگي بوتو (شهرهاي كنوني قطور،خوي و مرند) به مدت دوقرن كاملا تحت تسلط اورارتو ها بوده اند. موقعيت ايالت خوبوشكيه كه بعد ها از آن به عنوان كشوري مستقل در كنار اورارتووماننا و ماد نام بـرده شده است دقيقا معلوم نيست. دياكونوف آن را در دره رود بختان- جنوب درياچه وان مي داند ولي در نقشه هايي كه اخيرا منتشر شده خوبوشكيه در نزديكي جنوب غربي درياچه اروميه ودر حدود اشنويه نشان داده شده است (به نقشه مربوط رجوع كنيد). در خوبوشكيه سه عنصر قومي گوتي، هوري و اورارتويي نفوذ داشتند(38).
    از شهرهاي مهم اورارتويي واقع در غرب آذربايجان (و دقيقادر اراضي آذربايجان) مي توان از شهر ((اولخو)) (اولهو) كه مهمترين شهر ايالت ((سانگي بوتو)) بوده نام برد. اطراف اولخو يكپارچه باغهاي شكوفان و تاكستان و مرتع سر سبزبود. موقعيت اين شهر را برخي با شهر خوي منطبق مي دانند كه تطبيق نابجايي نيست. اما اخيرا اولخو را همان محوطه وسيع اورارتويي ليوار در 19 كيلومتري شمال غرب مرند شناسايي كرده اند (39).
    اگر قبول كنيم كه ((الوخين)) كتيبه توكولتي نينورتاي اول (اواسط قرن سيزدهم ق.م) همان ((اولخو))كتيبه هاي سارگون دوم (در اواخر قرن هشتم ق.م)است در اين صورت شهر ها (كشورها)ي شاريند (زرند) و مهري (نهري) را نيز بايد در حول و حوش خوي ويا مرند جستجو كرد.در ضمن مردم يا قبيله اي كه در لوحه هاي آشوري به نام ((اوكوماني)) و همراه با نام گوتيان بـرده شده اندمي بايد مردم شهر (كشور)هاي مذكور بوده باشند. اي.م دياكونوف محل سكونت ((اوكومانيان ))رادر دره زاب بزرگ يعني در نزديكي هاي اشنويه و پيرانشهر مي داند اما محتمل است كه حدس او درست نباشد و اين قبيله را چنانكه گفته شد در حول و حوش خوي يا مرند بايد جستجو كرد. سرزمين اوكوماني(اوقومني به املاي مجيدزاده)در اواسط قرن سيزدهم قبل از ميلاد مورد حمله توكولتي نينورتاي اول قرار گرفت و با وجود مقاومتي كه مدافعان شهر از خود نشان دادند شهروندان اوكوماني مجبور به قبول شكست و تسليم شدند. به فرمان پادشاه آشور شهر با خاك يكسان كردند و اجساد كشته شدگان را در برابر دروازه اصلي شهر بر انباشتند و ((ابولي))فرمانرواي شهر به همراه برجستگان شهر در غل و زنجير به آشور بـرده شدند، اما پس از سوگند وفاداري به سرزمين خويش بازگشتند(40).
    شهر مقدس ، مشهور و ثروتمند موساسيرنيز از شهرهاي اورارتويي غرب آذربايجان مي باشد. اين شهر كه در بخش علياي زاب بزرگ قرار داشته ((دياكونوف:162)) به احتمال قوي ازشهرهاي خوبوشكيه و به احتمال ضعيف از شهرهاي گيلزان بوده است.تاكيدبر اين نكته كه اين شهر علي الاصول مي بايددر نزديكي شهر اشنويه بوده باشد از محل قرار گرفتن ((استل كله شين)) در ارتفاعات اشنويه (41) و مضمون آن احراز مي شود. در استل كله شين كه به دو زبان اورارتويي وآشوري نوشته شده و مربوط به ايشپويني پسر ساردوري پادشاه اورارتو (824-816ق.م)مي باشد گفته مي شود: (( شاه جهان، شاه نائيري، سروربزرگ شهر توشپا، و منووآ پسر او نزد خداي خالدي به شهر موساسير، به معبد مرتفعي كه براي خداي خالدي بنا كرده بود ند، آمدند، ايشپويني كتيبه اي بر آن بر پا داشت)). اين كتيبه اي كه بر پا داشته شده ((استل كله شين)) است و شهر موساسير را بايد در دامنه هاي اطراف آن جستجو كرد ،يعني در دامنه هاي ارتفاعات اشنويه كه نامش يادگاري است از كشور باستاني اشنوناك.
    مادها بر اساس گزارش هردوت به شش قبيله تقسيم مي شدند: بوسيان، پارتاكنيان، استروخانيان، اريزانتيان، بوديان و مغ ها (MAGOI). از ميان شش قبيله مذكور تنها مغ ها كه به تصديق اكثريت قريب به اتفاقي از محققان قبيله اي غيرهندواروپايي بودند(42). توانستند در شرق آذربايجان اسكان يابند و اسكان آن ها نيز قرن ها پس از مادها و آن هم در دوره ساسانيان احراز مي شود، بنابراين به طور قاطع مي توان گفت كه در نيمه دوم هزاره اول قبل از ميلاد تا آغاز سده هاي نخستين ميلادي در تركيب قومي و جمعيتي كل آذربايجان و به ويژه نيمه غربي آن تحول عمده اي صورت نگرفته و اين سرزمين بالكل سرزميني آسياني (خزري) باقيمانده است. پس از فروپاشي امپراتوري هخامنشي و روي كار آمدن سلوكيان سرزمين ماد باستاني به دو قسمت تقسيم شد. ماد خرد(ماد آتروپاتن) و ماد بزرگ. ماد آتروپاتن (آذربايجان) تنها بخش از قلمرو امپراتوري هخامنشي است كه از هجوم يونانيان در امان ماند و با حفظ استقلال خود تسليم هلنيسم نشد .اين حادثه عظيم تاريخي نيز در حفظ اصالت و ماهيت قوم ها و جمعيت هاي ساكن آذربايجان اثر مثبت گذاشت. در حالي كه ماد بزرگ و سراسر قلمرو امپراتوري و به ويژه ناحيه پارس دچار تحولات و دگرگوني هاي جمعيتي شدند.
    در تركيب جمعيت هاي ساكن در ماد آتروپاتن در قرن چهارم قبل از ميلاد علاوه بر بازماندگان گوتي ها، لولوبي ها،هوري ها(ماتينيان)و ماننائيان، جمعيت هاي كاسپي و كادوسي و ساكسني (سكاسنيان = سكاها) نيز شركت داشتند. كاسپيان و كادوسيان و ساكسنيان و آلبان ها در نبرد نهايي و سرنوشت ساز گائوگامل كه طومار امپراتوري هخامنشي را پيچيد به اتفاق مادي ها و تحت فرماندهي آتروپارت فرمانرواي ماد شركت داشتند. (43). پس از شكست داريوش سوم و انهزام دولت هخامنشي، دولت ماد آتروپاتن تأسيس شد و جمعيت هاي مذكور منهاي آلبانيايي ها در تركيب اين دولت به صورت تابع اما نيمه مستقل باقي ماندند. اين نكته كه در هيچ يك از كتيبه هاي رسمي پادشاهان هخامنشي سرزمين كادوسيان و كاسپيان يعني نواحي شرقي آذربايجان را جزو اراضي تابع ايشان نمي شمارد بسيار حائز اهميت است. وجود قبيله اي از سكاسنيان به نام ماساگت ها (ماساژت ها) در جنوب دربند و شمال شابران كه جغرافيدانان مسلمان از محل سكونت آن ها به عنوان ((مسقط))( مسكوت))يادكرده اند نشان مي دهد كه مدت يك هزاره (ده قرن)نيز براي تغير ماهيت يك قوم يا قبيله كفايت نمي كند.قبيله مسكوت يا ماساگت همان قبيله اي است كه كوروش در برخورد نظامي با آنها زماني كه تحت فرمانروايي زني به نام تومروس (صورت امروزي : تامارا)بودند، كشته شد.
    سرزمين كثير المله آتروپاتن و دولت مستقل آلبانيا در شمال آتروپاتن به دفعات مورد حمله رومي ها و پارت ها قرار گرفتند. استرابون در اوايل سده اول ميلادي گزارش كرده است كه ((ارمني ها و پارتي ها زود زود كشور آتروپاتن را دستخوش ويراني مي كنند، اما آن ها مقاومت كرده، اراضي خود را باز پس مي گيرند. به عنوان مثال زماني كه ارامنه تحت حاكميت رومي ها در آمدند، آترو پاتني ها، سيمباكا (سيمباسه) را به تصرف در آوردند و ارامنه با سزار پيمان دوستي و آشتي بستند. در عين حال كوشيدند تا پارتي هارا نيز قانع كنند)) (45).استرابون در گزارش خود از طوايف ساكن كوهستاني ماد آتروپاتن به نام هاي ((كادوسي))، آماردها، تاپير ها، كيرتي ها (كورتي ها؟) و مردمان ديگري كه با كوچ نشيني و چپاولگري روزگار مي گذرانند، ياد كرده است (46).همه قبايل و طوايفي كه در اينجا نام بـرده شده به تصديق قاطبه دانشمندان و محققان عناصر غير هندواروپايي و به عبارت درست عناصر كاسپي (آسياني) بوده اند(47).ما در بررسي تاريخ پنج هزار ساله غرب آذربايجان و در مفهوم عام آذربايجان ملاحظه مي كنيم كه از سپيده دم تاريخ تا آغاز نخستين سده هاي ميلادي عناصر قومي گوتي، لولوبي، سوباري، هوري، توروكي، كاسي(كاسپي)، كادوسي، ايشكوزي ياسكاسني و ماننايي در قالب دولت هاي مختلف تحت عناوين آرتا، گوتيوم، لولوبيم. توروكوم، سوبارتوم، ميتاني(ماتياني)، هيتي(هاتي)، اورارتو،مانناي، ايشكوزاي، ماد، آتروپاتن و آلباني زندگي متكامل و سازمان يافته اي را سپري كرده اند و در اين مدت بسيار طولاني هيچ تغير عمده اي در ماهيت قومي و زباني اين ملل به وجود نيامده و منطقه مورد مطالعه ما كما كان منطقه اي آسياني با زبان هاي متنوعي كه همه آنها از نوع التصاقي بوده باقي مانده است.اگر بپذيريم كه مراد از ايشكوزاي آشوري ((ايچ غوزها))بوده اند، بعد توروكوها اين دومين عنصر ترك است كه قبل از ميلاد به تركيب ساكنان اين خطه بزرگ افزوده شده استبا قيد اين نكته كه عناصر ديگر به تعبيري عناصر پروتوتورك بوده اند. روايت هردوت از هجوم سكاها به سرزمين ماننا (مادبعدي) و توصيف بقراط از((سكاها ي پادشاهي )) زرد پوست،گواه بي بديلي است كه دومين عنصر ترك در ناحيه اي كه ا سترابون از آن با عنوان ((سكاسنا)) ياد كرده استاسكان يافته اند. بي گمان ايشكوزاي منابع آشوري كه در تورات تحريف شده و تحت عنوان ((اشكناز))ودر كنار نام منني ((ماننا)) و آرارات (اورارتو) ذكر شده، با سرزمين سكاسنا (يا ساكسنيان) در ارتباط است. درباره ليستي كه استرابون در آغاز سده اول ميلادي از طوايف كوهستاني ساكن در آتروپاتن ارائه كرده ذكر نكته اي ضرورت مي نمايد.
    اگر بپذيريم كه مراد از كيرتي ها همان كردهاي امروزي اند قبول كرده ايم كيرتي ها (كورتي ها؟)ي آسياني بعد از گذشت پنج هزار سال از تاريخ منطقه در نخستين سالهاي ميلادي در كوهستانهاي آتروپاتن ظاهر شده اند. درباره ريشه تاريخي كردها در كرديتان امروزي و آتروپاتن تاريخي بايد گفته شود كه (( تا همين اواخر گفته مي شد كه كردها نواده ((كاردوخياني)) هستند كه در سال 401ق.م گزنفون فرمانده هزار نفر يوناني ،هنگام عقب نشيني تاريخي خود از ايران به يونان آنها را ديده و با آنها برخورد كرده است. امادر اين اواخر اين نظر تغيير پيدا كرد و اطلاعات تازه اي كه در اين مورد به دست آمد سبب شد كه كردها را در دو شاخه بر حسب ارتباطي كه با كلمه ((كاردوخويي )) دارند به قرار زير مورد مطالعه قرار دهند: يك شاخه كه مي گويند ((كاردوخيان)) ريشه آريايي ندارندو ديگر آنكه كورتي ها يا كاردوخياني كه در قسمت شرق سرزمين كاردوخيان زندگي مي كنند نياكان كردهاي امروزي اند … و نيز روشن شده است كه كردها آريايي نيستند و فقط زبان آنها به گروه زبان هاي آريايي وابسته است (47). آكادميسين ((مارM ARR)) معتقد است كه اسم ((كاردوخي ))خود مويد اين نظريه است كه اين قوم (كاردوخي ها) با اورارتويي ها كه خود را خالدي مي خواندند داراي يك ريشه نژادي هستند منتها زبان قديمي رأن ها ،بعد ها به هندواروپايي تغيير يافت.اما در مورد ارتباط كورتي ها و كاردوخيان ((مارMARR))معتقد است كه اظهار نظر در اين مورد بسيار مشكل است(48). لازم به ذكر است كه محل برخورد گزنفون با ((كاردوخيان))در شمال كوهستاني عراق و به تحقيق در شمال شهر اربيل جايي كه به ارمنستان ختم مي شده ،بوده است (49). گزارش استرابون هم چنين اين معني را تصديق مي كند كه مرزهاي غربي آتروپاتن تا شهر اربيل در شمال عراق ممتد بوده است.بسيار جالب توجه است كه در گزارش گزنفون از موجوديت خالدي ها ((اورارتويي ها)) در حدود ارمنستان سخن رفته است. وي درگزارش خود مي گويد كه با قشوني كه مركب از ارامنه و ميگدونيان و خالدي ها ((chaldeens )) در آن سوي رودي كه ولايت كردوك ها را از ارمنستان جدا مي كرد روبرو شدند (50). اين سند تاريخي نشان مي دهد كه با تغيير دولت ها ملت ها تغيير نمي كنند و اورارتوهاي هوري تبار و آسياني زبان هنوز با گذشت قريب به 10 قرن از ظهور و سقوط شان در تاريخ به عنوان دولت و امپراتوري، هنوز با نام خداي مورد احترامشان ((خالدي))در صحنه تاريخ حضور دارند. مصداق ديگر اين موضوع كاسي ها هستند كه با گذشت يك هزاره ازسقوطشان در تاريخ به عنوان امپراتوري و گذشت دوهزاره از حضورشان به عنوان قومي فعال در تاريخ شرق ميانه ، در قرن چهارم قبل از ميلاد در سرزميني كه ازدير باز به نام آن ((كاشن)) خوانده مي شد، با نام كيسن(Kissean) و كوسي (Kossean) يا كوسايوي با اسكندر مقدوني درگير شدند و اسكندر براي گذر از سرزمين آن ها مجبور به برخورد نظامي شد. و ميتاني را فراموش نكنيم كه پس از گذشت بيش از يك هزاره از سقوطشان به عنوان امپراطوري، در قرن اول ميلادي با نام ماتياني به عنوان همسايه جنوبي آتروپاتن در جغرافياي استرابون معرفي مي شود و درياچه اروميه نيز به نام آنها ماتياني خوانده مي شود.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]هفت خاندان ممتاز ایران باستان[/h]
    ایران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هفت دودمات ممتاز داشت که یکی از آنها از نژاد سلطنتی بود.همچنین عدهٔ خاندانهای بزرگی که در دورهٔ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مقام اول را داشتند، ظاهراً هفت خاندان بود. در زمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز طبقه مقتدر رؤسای طوایف را باز مییابیم و در رأس آنان هفت خاندان ممتاز قرار داشت.



    نجبای هفتگانهٔ هخامنشی



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مینویسد،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    غاصب بعد از رفتن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به مصر خود را بجای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پسر کوروش معرفی کرده، بر تخت نشست. اولین کسی که پس از هفت ماه فرمانروایی به گئومات ظنین شد که او فرزند کوروش نیست بلکه مرد شیادی است،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. هوتن یک دستهٔ شش نفره از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند. در پی کشته شدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و در طی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که توسط نمایندگان هفت تن از نجبای ایران انجام شد. هوتن نظام حکومتی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را برای آیندهٔ ایران پیش نهاد کرد و در نکوهش نظام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سخن گفت، اما نظرش در آن نشست مورد استقبال قرار نگرفت، و حکومت پادشاهی در ایران تداوم یافت.

    نام این هفت تن از نمایندگان نجبای هفتگانهٔ هخامنشی از این قرار است: در کتاب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ۱.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (اوتانه)
    ۲. اسپاتینس (اردومنش)
    ۳.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )
    ۴. اینتافرنس (وین دِفرنه)
    ۵.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )
    ۶. هیدارنس (ویدرنه)
    ۷.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (داریوش)
    کریستن سن، ایرانشناس دانمارکی مینویسد، ایران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هفت دودمات ممتاز داشت که یکی از آنها از نژاد سلطنتی بود.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به خطا رفته است که امتیازات این دودمانها را اجر شرکت آنها در قتل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میداند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که وارث سیاست هخامنشی بشمار می آیند. تغییری در اصول و اساس تشکیلات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ندادند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز پس از اینکه به تسخیر سراسر ایران پرداختند و دولت ایرانی جدیدی تشکیل دادند باز اصول و سنن سیـاس*ـی عهد هخامنشی را حفظ کردند و تشکیلات دودمانی قدیم هم جانی تازه گرفت


    هفت خاندان ممتاز اشکانی


    بنابر روایت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را هفت مرد به تخت نشاندند.البته شک نیست که تعداد خاندانهای بزرگ مخصوصاً در دوران توسعهٔ قدرت پارتها به هیچوجه محدود به هفت خاندان نمیشد معهذا حوزهٔ نفوذی این هفت خاندان بسیار وسیعتر از دیگر خاندانها بودهاست. داستانهایی نظیر قصهٔ هفت سرکردهٔ پرنی از روی داستان هفت تنان پارسی مربوط به روی کار آمدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برای هفت سرکردهٔ بزرگ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز وجود دارد.
    خاندان سلطنتی پارت
    خاندان مهران در حوزهٔ نفوذی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    خاندان کارن یا قارن در حوزهٔ نفوذی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    خاندان سورن در حوزهٔ نفوذی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، شغل موروثی سورنها تاجگذاری سلاطین بودخاندان اسپندیاز در حوزهٔ نفوذی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    خاندان زیک در حوزهٔ نفوذی ماد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    خاندان اسپهبد در حوزهٔ نفوذی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    در دوران اشکانی قدرت سیـاس*ـی تیولداران بزرگ در شورای اشرافی تجلی میکرد که حد و حدودی به اختیارات شاهنشاه میگذاشت اعضای این شورا همه از خاندان سلطنت یا از افراد شش دودمان ممتاز دیگر بودهاند. در میان سرداران پارتی بسیاری سورن و کارن نام داشته اند و نیز معلوم است که این دو خانواده از حیث نسب همدوش دودمان سلطنتی بشمار می آمدهاند.
    هفت خاندان ممتاز دوران ساسانی
    واسپوهران به رؤسا یا بطورکلی افراد خاندانهای بزرگ، در زمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گفته میشود. ساسانیان اصول ملوک الطوایفی را از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میراث یافتند. بهمین جهت در شاهنشاهی جدیدی که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تأسیس کرد، در مرتبه دوم از حیث درجات و مراتب، طبقه مقتدر رؤسای طوایف را باز مییابیم و در رأس آنان هفت خاندان ممتاز قرار دارند.
    از این هفت دودمان لااقل سه خانواده در عهد اشکانیان حائز این مقام عالی و ممتاز شدهاند: کارن، سورن و اسپاهبذ که همه از نژاد اشکانیان بودند و لقب پهلو یعنی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داشتند. انتساب به سلسله اشکانی را علامت امتیاز میدانستند و از این رو بود که از میان سایر دودمانهای ممتاز عهد ساسانیان بعضی اهتمام داشتند که خود را به نسل اشکانی منسوب کنند، مثل دودمانهای اسپندیاذ (اسفندیار) و مهران.در زمان ساسانی، خاندانهای ممتاز یا واسپوهران به هفت گروه تقسیم میشدند.
    ۱. خاندان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، منشأ این دودمان ایالت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود.
    ۲. خاندان کارن پهلو، در حوالی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در سرزمین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اقامت داشتند.
    ۳. خاندان سورن پهلو، در سیستان اقامت داشتند.
    ۴. خاندان اسپاهبذ پهلو، در گرگان اقامت داشتند.
    ۵. خاندان اسپندیاذ، در اطراف ری اقامت داشتند. خاندان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که از این خاندان بودند، مقیم پارس بودند.
    ۶. خاندان مهران، در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اقامت داشتند ولی رودخانه مهران در ایالت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز منسوب به این دودمان است.
    ۷. خاندان زیکاین را باید در نظر گرفت که بطور کلی املاک واسپوهران، در سراسر کشور پراکنده بوده، مخصوصاً در پارس و ماد یک کاسه کردن این املاک، امکان نداشتهاست.
    در عهد ساسانی، بعضی مشاغل و مناصب ارثی بوده و این مناصب موروثی، به طور تعیین شده، به رؤسای هفت دودمان یاد شده میرسیدهاست. بطور مثال اسامی سورن و مهران غالباً در میان سرداران لشکر ایران دیده میشود و شاید بتوان گفت که مناصب لشگری به این دو دودمان تعلق داشته است
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]شاهان عیلام باستان[/h]
    شاهان عیلام باستان


    دودمان یکم آوان : شاه یکم آوان • شاه دوم آوان • کوریشاک • شمامک


    دودمان دوم آوان : پلی • تاتای یکم • اوکوتاهش • هیشور • شوشون تارانا • ناپیلهوش • کیکو-سیوه-تمتی • لوه-ایشان • هیشپ راتپ • هِلو • هیتا • کوتیک-اینشوشیناک


    دودمان یکم سیماشکی : تازیتای یکم • اپارتی یکم • تازیتای دوم


    دودمان دوم سیماشکی : گیرنامه • لوراک-لوهان • هوتران-تپتی • کینداتو • اینداتوی یکم • تان-روهوراتر • اینداتوی دوم • اینداتو-ناپیر • اینداتو-تمتی


    دودمان اپارتی : اپارتی دوم • سیلهاها • سیرکتوه یکم • سیموت وارتاش • سیوه-پالار-هوهپاک • کودوزولوش یکم • کوتر-ناهونته یکم • لیلا-ایرتاش • تمتی-اگون یکم • تان-اولی • تمتی-هالکی • کوک-ناشور دوم • کوتر-سیلهاهای یکم • تمتی-راپتاش • کودوزولوش سوم • تاتای دوم • آتا-مرا-هالکی • پالا-ایشان • کوک-کیروش • کوک-ناهونته • کوتر-ناهونته دوم


    حکومت هورپاتیلا : هورپاتیلا


    دودمان ایگه-هالکی : ایگه-هالکی • پاهیر-ایشان یکم • آتار-کیتاه • هومبان-نونا • اونتاش ناپیریشا • اونپاتار-ناپیریشا • کیتن-هوتران


    دودمان شوتروکی : هالوتوش-اینشوشیناک • شوتروک ناهونته • کوتیر-ناهونته • شیلهاک اینشوشیناک • هوتلوتوش-اینشوشیناک • شیلهانا-هامرو-لاگامار


    دودمان عیلام نو : هومبان-تاهراه • هومبان-نیکاش یکم • شوتروک ناهونته دوم • هالوشو • کودور ناهونته • هوما منانو • هومبان هالتاش • تپتی-هومبان-اینشوشیناک • هومبان-هالتاش سوم
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]دادرسی در ایران باستان[/h]
    در فرهنگ های کهن ایران، یعنی تا پیش از تاسیس دولت های ماد و پارس، مفاهیم حقوقی با باورهای دینی و اعتقاد به انتقام الهی پیوند داشت، اما بعدها نظام قضائی با پشتوانه حکومت های متمرکز بصورت امری عرفی پذیرفته شد.

    عیلام

    قریب چهار هزار سال(ق .م ) به تاسیس نظام حقوقی دست زدند و عاقبت پادشاه بزرگ بابل حمورابی پادشاه عیلام را شکست داد و قوانین معروف وی در عیلام هم معمول گشت،این قوانین مدون و منقح بود.

    آریائیها و آئین مهر

    در ابتدا دادرسی و داوری مبتنی بر باورهای مشترک دینی بود.اعتقاد به مجازات خطا کار توسط دیوان و ایزدان در آئین مهر(میترائیسم)مهر یا میترا به معنی پیمان بوده و مهر همیشه چهره قضائی داشته است. نزد آریائیان نخستین به جز سوگند به مهر و میترا و دیگر ایزدان ،آگاهی های سودمند دیگری در دست نیست.

    مادها

    دایاکو پادشاه ماد به بسط انصاف و گسترش داد پرداخت. آنها بقدری به اجرای قوانین خود پایبند بودند که قانون را انعطاف ناپذیر و بدون تغییر می دانستند.

    هخامنشیان

    پارسیان بی گمان از ابتدا دارای یک نظام بدوی حقوقی بوده اند. بعدها شورائی هفت نفره به نام قاضیان شاهی را شاهان به طور مادام العمر انتخاب می کرددند. پس از فتح بابل به دست کوروش بزرگ، هخامنشیان در زمینه حقوق عمومی نخستین اعلامیه حقوق بشر را منتشر کردند و در زمینه حقوق خصوصی هر قومی را در احکام ملت و مذهب خود آزاد گذاشتند و در زمینه حقوق قراردادها قانون شاهی مدون گردید.

    اشکانیان

    در دولت اشکانی، یک نوع قانون اساسی عرفی قدرت مطلق شاه را محدود می کرد. مشورت شاه با مجلس شیوخ در تصمیمات مهم اجباری بود و در بعضی تصمیمات مهم نیز شورایی متشکل از هر دو مجلس به نام مهستان یا مغستان ایجاد می شد.

    ساسانیان

    در عهد ساسانی، قدرت قضائی در دست موبدان زرتشتی بود و بنا به قانون نامه مادیان هزاردستان به معنای ( گزارش هزار فتوا )(احکام و آرای مهم دادگاهها) در سراسر کشور دادگاههای متعدد زیر نظر یک موبد (به مثابه حاکم شرع) تحت نظر موبدان موبد (به مثابه قاضی القضات) به شکایات رسیدگی می کردند. افزون بر دادرسی مذهبی که در انحصار موبدان زرتشتی بود در موارد اضطراری نوعی محاکمه نظامی در ایران عصر ساسانی وجود داشت.

    معیارهای اساسی حقوقی و اخلاقی، اصول سه گانه ( پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک ) بود.

    در حقوق جزائی سه نوع جنایت وجود داشت:

    نخست جنایت دینی مثل ارتداد - دوم جنایت سیـاس*ـی مثل خــ ـیانـت به شاه که مجازاتش اعدام بود و مجازات نوع سوم مثل قتل و... حبس و در صورت سنگینی جرم اعدام بود.

    درآئین دادرسی مزدیسنا ، مهمترین ادله اثبات دعوی ، شهادت شهود و یا اقرار و اعتراف متهم بود.

    منابع حقوق در ایران باستان را میتوان به شرح زیر نام برد:

    کتاب وندیداد:
    کتاب اوستا شامل بیست و یک نسک است که این نسکها به سه بخش تقسیم شده و هر بخش شامل هفت جلد کتاب می باشد، بخش اول مشتمل بر سروده های دینی و ادبیات و اصول دین زرتشت بوده و بخش دوم شامل نماز و پرستش های روزانه و اوقات دیگر ماه و سال می باشد و بخش سوم داتیک شامل هفت جلد کتاب مختص قوانین و احکام و آداب معاملات و غیره بوده که تنها یک جلد آن به نام وندیداد تا به حال محفوظ مانده است.

    وندیداد به معنای قانون ضد دیوان است و مشتمل بر بیست و دو فرگرد ( فصل ) است و فرگرد چهارم آن درباره عقود خلف عهد و بیداد و جزای اعمال است. دیوان در اصل خدایان هند و ایرانی بودند که هنوز هم در هندوستان به همان نام و مقام باقی هستند و پرستش میشوند اما در ایران بنا بر مندرجات کتب پهلوی و تاریخ باستان و شاهنامه فردوسی مخالفت با دیوان و دیو پرستی سابقه چند هزار ساله داشته و هرچند زرتشت آن خدایان را از تخت خدایی و قدرت معنوی فرود آورد ولی بازهم تا قرنها آیین دیوپرستی در مناطق کوهستانی و صعب العبور سلسله جبال البرز و بخشهای گیلان و مازندران و سواحل دریای خزر باقی ماند و اصطلاح معروف دیوان مازندران و غیره گویای این حقیقت است. بعدها با گسترش آیین زرتشت نام دیو بر اهریمن و شیطان نیز اطلاق شد که مظهر ناپاکی و پلیدی محسوب میشدند.

    ماتیکان هزار داتستان:
    واژه ماتیکان به معنای شرح و بیان مختص یا مجمل و یا تلخیص به کار می رود و واژه داتستان را به معنی قانون مدنی و یا مواد قانون ترجمه کرده اند و واژه هزار به مفهوم زیاد و بسیار است. ماتیکان هزار داتستان در واقع مجموعه ای از هزار نکته حقوقی است و حقوق مدنی ساسانی را تشکیل میدهد.

    داتستان دینیک:
    قوانین دینی که مشتمل بر بسیاری از قوانین عهد قدیم است.

    منبع : دانشنامه رشد​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    برخی موضوعات مشابه

    بالا