همه چیز در دوره ی باستان ایران !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 4,710
  • پاسخ ها 104
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]روشهای بهداشتی و درمانی درايران باستان[/h]
اردشير خداداديان

آريائي هاي قديم بهداشت و پيش گيري از بيماري ها را بوسيله روشهاي خاص خود در صدر وظائف خويش مي شناختند و مي كوشيدند كه با آيين مخصوص كفن و دفن مردگان خويش از گسترش بيماريها كه به وسيله اجساد و انسانها و جانوران به موجودات زندة ديگر انتقال مي يابند و تندرستي آنان را درمعرض خطر قرار مي دهد جلوگيري كنند. (فيتتز : پزشكي در اوستا، صفحه 40-38)
براي عملي كردن اين روش آريائيها در دستگاه حكومتي و ميان اقوام وخويشان مقررات و فرمان هاي پزشكي و بهداشتي داشتند. مثلا" يكي از مهم ترين اين فرمانها، دور كردن جسدهاي انسانها و حيوانات از خانه و محيط زيست، شهر و قصبه و اجتماعات ومناطق كشاورزي و محيط پرورش جانوران بود.
با توجه به قوانين پزشكي و بهزيستي، انسان هاي سخت بيمار كه نياز به معالجه داشتند، مي بايست هر چه زودتر از انسان هاي سالم دور شوند و به بيمارستانها و يا مراكز ديگر درماني انتقال داده شوند.
ظروف مخصوصي كه براي اينگونه بيماران در نظر گرفته مي شد، نمي بايست مورد استفاده ديگران قرار گيرد، اين روش و فرمان مخصوصا"براي آن قبيل زناني كه دوران قاعدگي را مي گذرانيدند و نيز در مورد زخمي ها در ميان هخامنشيان و پيش از آنها و نيز بعدها به اجرا در مي آمد و موجب جدايي كامل بيماران از انسانهاي سالم مي شد. (براندنبورگ: پزشكان روحاني ، صفحه 26-25)
براي كسب آگاهيهاي پزشكي و تحصيل دانش و فنون مختلفة پزشكي، دانشجويان ميبايست در محضر متخصصين پزشكي، دانش پزشكي آموخته و دوره هاي نسبتا" طولاني پزشكي كه در آنزمان با دانش هاي ديگر نيز توأم بوده است، بانجام رسانند.
به استناد نوشته هاي به جاي ماندة اوستايي پنج دسته از پزشكان در زمان هاي پيش در ايران باستان شناخته شده اند كه از نظر وظيفه و كيفتي كار ئ تخصص كاملا" از هم تميز داده شده اند. 1- اشو پزشك (اوستايي Aso-baesaza) يا پزشيك كه به كمك قانون مقدس اشا بيمارانش را درمان مي كند. اين پزشك كسي است كه روش درمان پزشكي او به كمك اشا (پاكي) و در چهار چوب اشا بوده و چيزي جز نظافت و دقت در نگهداري جسم و روان وتوجه به مواد غذايي و نظام بهداشتي را به بيماران خويش تجويز نکرده و فرمان نمي داد و جز انجام اين فرمانها از بيمار انتظار نداشت (يشت 3 بند 6).
به استناد اوستا و همانگونه كه از مفهوم لغوي آن مستفاد مي شود، اشو پزشك كسي است كه با توجه به ضوابط و قوانين متخذه از واژه مقدس ‹‹اشا›› يعني راستي و پاكي بيماران را درمان ميكند. اين پزشك را مي توان با توجه به توانايي و تخصص به پزشك بيماريهاي عمومي امروز كه براي درمان اكثر بيماريهاي عادي مسئول است تشبيه کرد. (يشت 3 بند 6).
2- داد پزشك (Dato-baesaza) يا پزشكي كه به كمك قانون درمان مي كند كسي است كه روش درماني او به كمك ‹‹داتا›› (قانون – داد – حق) و كاربرد روشهاي مخصوصي بوده و وظايف درماني ويژه اي را به بيماران خود فرمان ميدهد. در زمره اين روشها و قوانيني ‹‹برشنوم›› (Baresnum) را مي توان ذكر كرد. به كمك اين روش 9 روز و نه 9 شب بيماران را از انسانهاي ديگر دور نگه ميداشتند و جدا از ديگران غذايش را به او مي دادند به خاطر اينكه از سرايت و انتقال بيماري او به ديگران جلوگيري شود. پيروي و كاربرد اين روش به ويژه در مورد بيماريهاي مسري قابل توجه وعمل بودند.
به كمك اينگونه روشهاي درماني به بيمار آرامش بخشيده مي شده و نيز محيط زندگي و اطرافيان او را از گزند بيماري به دور نگهداشته مي شدند. اين روش هنوز نيز در ميان زرتشتيان معمول است و بطور كامل و با دقت و مراقبت فوق العاده به مورد اجرا گذاشته ميشود.
روش درماني برشنوم مخصوصا" درمورد بيماراني انجام مي گرفته است كه به يك بيماري واگيردار مبتلا بوده اند. بر اساس اين روش كه پس از معاينات پزشكي وتشخيص نوع بيماري و آنكه بيمار نياز به برشنوم دارد مي توانسته است در موارد ضروري و فوري درهر وقت و زماني به مرحله اجرا در آيد.
در صورت ديگر و براي زرتشتيان سالم كه فاقد هر گونه بيماري هستند و در نظام پزشكي و با توجه به اصول و ضوابط درماني نيازي به برشنوم ندارند، بلكه مجبورند كه به روش برشنوم در مورد خويش توجه و طبق آن رفتار كنند، فقط ساليانه يك بار و بيشتر در تابستان و مخصوصا" در مواقع خاصي از اين فصل در خانه موبد مخصوصي كه صلاحيت برگزاري مراسم برشنوم را دارد، اجراي مراسم برشنوم انجام ميگيرد. جا دارد كه اضافه شود كه برگزاري مراسم برشنوم به اعتقاد من در ايران باستان در محل مخصوص و برگزيده اي بوده و تحت نظر مراجع با صلاحيت ديني و پزشكي صورت مي گرفته است و نه به گونة امروزي كه در خانه موبد مخصوص اين مراسم برگزار ميشود. اين موبد متبحر نه تنها در فن خود در مورد انجام مراحل مختلفة برشنوم مهارت وتوانايي خاص دارد، بلكه به امور مهم ديني در مقام يك روحاني تسلط كامل داشته و در اين وظيفه حساس خويش يك صاحبنظر و شخص مورد اطمينان مقامات مذهبي و دولتي نيز بوده است و آنگونه كه از نوشته هاي ديني زرتشتيان به زبانهاي اوستايي و پهلوي برمي آيد، مخصوصا" مورد توجه شاهنشاهان و پيشوايان طراز اول ديني بوده اند.
اينگونه پزشكان حتي در مورد بيماري درباريان و مقامات دولتي و روحانيون دست به كار مداوا مي شدند و به دستورات درماني آنها توجه خاص مي شده است.
اين موبد وظيفة تهيه اغذيه و آشاميدنيها را با توجه به اتكاء به ضوابط و فرامين و نسخه هاي ديني به نحو احسن به عهده دارد و بعلاوه مراقبت به بيماران خويش را بطور مداوم به عهده دارد.
در طي شبانه روز فقط براي مدت زمان كوتاهي مي تواند دستيار او كه براي اين كار پيش بيني و پرورش و تعليم داده شده است وبه بهترين وجه براي انجام اين كار مهارت وتخصص دارد جايگزين موبد شده و وظايف او را انجام مي دهد. اين دستيار بعدها پس از گذراندن امتحانات مربوطه و آشنايي كامل به برگزاري مراسم ديني به جاي موبد نامبرده مي نشيند و انجام وظائف او را به عهده ميگيرد.
دورة تحصيل اين دستيار كه با كارها و تمرين هاي عملي زياد توأم است امروزه هفت سال بطول مي انجامد.
آنها كه در اين مراسم شركت مي كنند بايد روزانه سه بار تن خويش را بشويند (دو بار با ادرار گاو و يك بار با آب پاك) و از نظر رواني يا دروني به وسيلة خواندن نمازهاي مقدس و درمان بخش از اوستا كه انديشه و نيروهاي دروني آنان را از زشتي به دور نگه ميدارد وهر گونه كژ بيني را از آنان مي زدايد، تطهير مي شوند. شستشوي جسماني كه شامل شستشوي ظاهري بدن است با كاربرد روشهاي مخصوص ديني كه زير نظر مستقيم موبد است، براي شركت كنندگان بيمار در تمام مدت برگزاري مراسم برشنوم انجام ميپذيرد و در مورد افراد بيمار موبد مسئول شخصا" آن را انجام داده و يا آنان را راهنمائي مي كند.
و در مورد شركت كنندگان سالم در مراسم برشنوم بدانگونه است كه همينكه شرکت كننده اي چگوگي شستشو و كاربرد لوازم آن و خواندن نماز هاي مربوط به آن را آموخت ميتواند بدون كمك موبد در روزهاي بعد بدن خود را شستشو دهد.
پوشاك شركت كنندگان آنگونه كه معمول است در تابستان از جنس پارچه هاي نخي يا پنبه اي و از يك پيراهن و يك شلوار (زير شلوار) و يك زير پيراهن (سدره) است و علاوه بر آن يك پوشش براي سر در نظر گرفته شده كه به صورت يك كلاه نازك مورد استفاده قرار ميگيرد و همگي داراي كشتي (كمربند ديني) هستند و آنچه معمول است هر شركت كننده اي يك جفت گيوه سفيد دارد زيرا در هنگام نماز و نيايش و ستايش بايد از سر تا پا پوشيده باشد. و اگر مراسم برشنوم در فصل زمستان برگزار شود به اين لباسها يك پالتو نيز اضافه ميشود كه معمولا از پارچه پنبه اي ضخيم و يا از پشم گوسفند سفيد يعني از همان جنس كشتي (كمربند آئيني) است.
پوشاك شركت كنندگان بايد مرتب تعويض شود و شستشوي آنها به وسيلة موبد و طبق آئين خاص انجام مي گيرد، به شيوه اي كه در ميان زرتشتيان معمول است، شركت كنندگان در مراسم برشنوم هر روز لباسهاي خود را عوض مي كنند و پوشاك تميز به تن مي كنند و در موارد غير عادي و بيماري شديد وحالت اضطراري طبق اجازه وتشخيص موبد هر زمان مي توان تحت درمان به شيوة برشنوم قرار گرفت.
شستشوي دروني كه به روايتي شستشو و طهارت روان نيز ناميده ميشود به وسيله آشاميدن نوشابة مقدس ديني كه زرتشتيان آن را نيرنگ دين مينامند و همان نيروي زدايندگي و اثر هوم پيشين را ميتواند داشته باشد، انجام ميگيرد. (شربت هوم به زبان سانسكريت ‹‹ سوم›› گفته مي شود.) (نيرنگ دين يا نيرنگ ديني به معناي شستشو و مرام بايسته ديني نيز گفته مي شود.) شستشوي دروني يا طهارت روان روزانه سه بار انجام مي گيرد. اين شستشو شامل قرائت قطعات دعا و نيايش و خواندن سرودهاي ستايشي و بندهاي مختلفه اوستا (يسنا و يشتها و گاهان از پنج گاه يا زمان شبانه روز و نمازهاي كوچك مربوط به اين مراسم) و آشاميدن نيرنگ دين يا شربت هوم با خواندن يشت هوم است.
آشاميدن نيزنگ يك بار، در بامداد پيش از طلوع آفتاب يا در حين طلوع آن و يكبار پس از نيمروز و بار سوم اندكي پيش از به پايان رسيدن روز و يا در حين غروب افتاب به وسيله موبد معالج انجام ميگيرد.
اصولا مقدار شربت هوم كه به بيماران خورانده مي شود، آنطور كه روايت است با هم يكي است، زيرا شربت هوم بدان مفهوم كه در جهان پزشكي معمول است و انتظار ميرود، خاصيت درماني و تأثير درد زايي ندارد و طبيب معالج كه در اينمورد همان موبد پيشواي مذهبي است آن را به عنوان داروي پاك كنندة درون به بيمار مي دهد.
غذاي روزانه شركت كنندگان در مراسم برشنوم بيشتر از لبنيات وسبزينه هاي فصل تشكيل شده است. روزانه بطور معمول چهار بار به شركت كنندگان خوراك داده ميشود. شير ماست و پنير و ديگر محصولات لبني بايد به وسيله زرتشتيان تهيه شده باشد و براي رعايت كامل اصول و دستورات ديني در صورت امكان موبد مسئول شخصا" در تهيه آنها نظارت مي كند. شستشو و آماده كردن سبزيجات و نيز تهيه خوراكهاي گرم وظيفه موبد و خانوادة اوست. پيش از صرف خوراك بوسيلة موبد و شركت كنندگان اين خوراكها با قرائت قطعات اوستائي تقديس وتطهير ميشوند.
همانگونه كه روش سنتي زرتشتيان است به شركت كنندگان در مراسم برشنو معمولا گوشت حيوانات داده نميشود. دلائلي كه در اين مورد آورده مي شود كاملا منطبق با اصول ديني و قانع كننده هستند. چون در واقع اين شركت كنندگان تا حدي ناتندرست هستند براي بهبوديابي در مراسم برشنوم شركت مي كنند و همانگونه كه پزشكان نيز توصيه مي كنند، معده اشخاص بيمار آنقدر فعال نيست كه بتواند خوراكهاي گوشتي و چربي دار و دير هضم را تحمل كند. اينست كه روغني كه براي تهيه خواركها بكار ميرود روغن گياهي است و معمولا از دانه هاي خشخاش گرفته مي شود و زرتشتيان آن را ‹‹ روغن شيره›› مي گويند. اين روغن نيز با رعايت اصول بهداشتي و دستورات دقيق دين به وسيلة افراد مخصوصي كه صلاحيت تهيه اين روغن را دارند و در مناطق زرتشتي نشين مشخص وتحت مراقبت موبدان و مراكز و انجمن هاي زرتشتيان هستند تهيه مي شوند.
با توجه به ترجمه ‹‹ داتو بئشزا Dato-baesaza ›› يا كسي كه به كمك و رعايت قوانين ديني درمان مي كند با تقبل برخي از وظائف ديگر مي توان تصور كرد كه اين پزشك، پزشك قانون امروز باشد.
زيرا در زمان هاي پيش در ايران باستان اين پزشك با همراهي ديگر پزشكان در تشخيص علت مرگ در گذشتگان نيز وظيفة حساسي داشته و در صدور جواز دفن در گذشتگان نظر مؤثري داشته است.
نظر به توانايي و هنر درماني اين پزشك كه با موازين ديني هم آهنگ است، مي توان اين پزشك را پزشكي دانست كه در مراكز درماني مخصوص با روش رژيم پزشكي انجام وظيفه و درمان ميكرده است.
3-كارد پزشك (اوستايي – Karato-baesaza) يا پزشكي كه به كمك كارد درمان مي كند كسي است كه روش درماني او با كمك آلات و ابزار جراحي كه او براي درمان جسم بيماران به كار مي بـرده، انجام مي گرفته است. در زمرة پزشكان، اين پزشك به پزشكي معروف است كه هنر درماني او به وسيله دست او كه باز دهنده انديشه و دانش پزشكي او بطور عملي است و همانگونه كه اشاره شد به مدد آلات وابزار جراحي انجام ميگيرد.
او عضو رنجوري كه در بدن درد مي كشد، به كمك جراحي مورد درمان قرار مي دهد و از بدن بيمار چرك ومواد زائد و زيان آور را دور مي كند. براي انجام عمل جراحي آنطور كه از متن نوشته هاي اوستايي و پهلوي مستفاد ميگردد، جراحان آن زمان داروي بيهوشي به كار نمي بردند و عضو رنجور وعليلي را كه مورد جراحي قرار مي دادند، پيش از عمل و پس از آن با داروها و مواد معمول آن زمان ضد عفوني مي كردند.
اكثر جراحي ها فقط در سطح خارجي بدن بوده است و جراحي داخلي بدان صورت كه تصور ميرود، در ميان جراحان ايران باستان معمول نبوده است زيرا دانش پزشكي در آنزمان آنقدر پيشرفه و مجهز نبوده است كه جراحي، به خود اجازه و جرأت بدهد كه يك عضو عليل داخلي را مورد عمل جراحي قرار دهد و شكاف هاي جراحي آنقدر عميق نبوده است كه جراح از عهده بستن و به اصطلاح پانسمان و جلوگيري از خونريزي آن عضو داخلي برنيايد.
پزشك جراح بدن را مي شكافت و به خاطر اينكه به عضو عليل دسترسي پيدا كند (چنانچه اين عضو زير پوستي وبه اصطلاح داخلي باشد) پس از انجام عمل جراحي اعضاء بريده وشكافته شده و پوست بدن بيمار را با مهارت و دقت خاص مي بست براي اينكه اين اعضاء و همچنين پوست بدن جوش خورده و به هم به پيوندند.
در ميان پزشكان گوناگون آن زمان جراحان مشمول گذرانيدن امتحانات سخت در رشته تخصصي خود بوده اند، در صورتي كه پزشكان ديگر مانند پزشك بيماري هاي رواني، پزشك بيماريهاي عمومي و دارو پزشك و غيره آزمايشهاي سختي را نمي گذراندند و يا حداقل در نوشته هاي زرتشتيان از اين آزمايشها نامي بـرده نشده است.
براساس نوشته هاي اوستايي منجمله و نديداد آزمايش علمي و عملي داوطلب براي اشتغال به حرفه جراحي كه تخصص او بوده به شرح زير است: با توجه به مرامنامه و قوانين امتحاني كه در ونديداد درباره جراحان تعيين شده كانديداي امتحان جراحي مي بايست كه سه عمل جراحي بر روي تن سه نفر غير ايراني يا غير آريائي (منظور ديو ستايان اند) با موفقيت به انجام برساند.
اگر اين سه عمل جراحي بر روي سه تن ديو پرست بدون موفقيت پايان يافته و آن سه تن بيمار از ادامة زندگي مرحوم مي شده اند، كانديداي امتحان جراحي مردود شناخته شده و اجازه نداشته است براي مزادپرستان بعنوان جراح انجام وظيفه نمايد (ونديداد 7 بند 38) اگر كانديداي حرفه كارد پزشكي اين سه عمل جراحي را با موفقيت به پايان ميرسانده مي توانسته است حرفه كارد پزشكي را به شيوة معمول مملكتي و بدون هيچگونه محدوديتي براي مزدا پرستان ادامه دهد (ونديداد 7 بند 39-40) با توجه به وظائف و هنر پزشكي و درماني او مي توان اين پزشك را با جراح امروزي تشبيه و مقايسه کرد ولي نمي توان كارد پزشك ايران باستان را به دلائلي كه در مورد پزشكان ديگر ارائه شد با جراح امروزي برابر دانست. دربارة اجرت پزشكان در ايران باستان در ونديداد به حد كافي سخن رفته است ولي در مورد كارد پزشكان بخصوص گفتگو شده و از آنجائي كه روش پرداخت مزد براي هر گونه حرفه اي و در هر طبقه اي زير نظر مستقيم مراجع دولتي و يك هيئت متدين و مورد اعتماد ديني بوده است، تعيين ميزان اينگونه اجرت ها به صورت استاندارد بوده و اين نرخ تعيين شده در سراسر كشور يكسان بوده است. به استناد ونديداد 7 بند 39-40 كارد پزشكان فوق العاده مورد توجه وتشويق بوده اند.
4-ارور پزشك (اوستايي – Urvaro-baesaza) يا پزشكي كه به كمك عصاره گياهان و داروها بيماري هاي بيماران خويش را درمان مي كرده است – او كسي است كه روش درماني اش به كمك شيره گياهان انجام مي شده است.
در زمان هاي قديم پس از تشخيص نوع بيماري به وسيلة معاينات گوناگون كه روش مخصوص پزشكان بوده است، اين پزشك به عنوان داروي درمان كننده به بيماران خود داروهاي گياهي يا حيواني تجويز مي كرده است. آزمايشها و معاينات او بدانگونه بوده است كه او پس از كشف عضو رنجور و نوع بيماري، بيمار را تحت كنترل مداوم خويش قرار مي داده و به گونه اي كه ذكر شد او را درمان مي كرده است.
حساسيت و به اصطلاح آلرژي، گونه هايي از بيماريهايي بوده اند كه اين پزشك به استناد اوستا بدانها توجه مخصوص مي كرده است و بيشتر جنبة رواني و عدم رعايت موازين بهداشتي از جانب بيماران داشته اند. او پس از تجويز داروهاي گياهي و حيواني ذكر شده عكس العمل هاي عضو معلول را پس از مصرف دارو مورد مطالعه قرار مي داده و به كيفيت داروها و مداواي بيماريها وطبعا" به روشهاي درماني نويني كه به دانش پزشكي او مي افزوده اند، پي مي بـرده است.
شايد بتوان گفت كه در ميان مايعات نيايشي و قرباني مقدس در دين زرتشتيان كه در اوستا ‹‹ زاوثرا›› ناميده مي شوند كه شربت هوم – انار- ادرار گاو – و شير و غيره از آن گروه هستند، اين پزشك به خاصيت درمان كنندگي آنان ايمان داشته و به بيماران خود مي داده است.
ناگفته نماند كه پزشكان ديگر نيز به داروهاي او يا بهتر بگوييم به توانايي ودانش پزشكي او نياز داشته و پيوسته از او مدد مي گرفته اند. داروهاي مؤثري كه در بالا ذكر شده (ونديداد 7-15 و دنباله) زير نظر مستقيم او و با توجه به دستورها و ضوابط مذهبي به وسيله افراد متخصص و صلاحيتدار تهيه مي شده و براي مصرف در اختيار نيازمندان و پزشكان قرار مي گرفته است.
پزشكان رشته هاي ديگر در هنگام مداواي بيماران خود از مشورت با او غافل نمي شده اند و اين همكاري جز لاينفك نظام پزشكي در ايران باستان در ميان پزشكان گروه هاي مختلف بوده است. نظر به توانايي ومنزلت و وجهه اي كه اين پزشك در اجتماعات ايران باستان داشته ميتوان گفت كه ارور پزشك (گياه پزشك – دارو پزشك) را با داروسازان و دارو شناسان امروز مقايسه كرد.
ولي نبايد فراموش كرد كه با در نظر گرفتن دانش و امكانات دارو سازي آن زمان و مقايسه آنها با متدها و امكانات امروز، يك داروخانه در زمان هاي پيشين در حد يك ‹‹ عطاري›› در امروز بوده و يك دارو ساز آن زمان در امر مقايسه شبيه به يك ‹‹عطار›› در قرن بيستم بوده است و يا در حدود آن.
در نوشته هاي اوستايي آگاهيهاي لازم دربارة چگونگي تهيه داروها وعصاره گياهان در ايران باستان به چشم نميخورد ولي مورخين يوناني و عرب و حتي پزشكي اين اقوام حكايت از توانايي وتبحر ايرانيان در تهيه داروهاي مختلف و مؤثر كه يونانيان و عربها را به اعجاب واداشته است مي كنند.
5- مانتره پزشك (اوستايي – Maoro- baesaza) يا پزشكي كه به كمك و وردهاي مقدس و آسماني درمان مي كرده است. او كسي است كه روش و هنر درماني اش به وسيلة زمزمة كلمات آسماني و قطعات اوستايي كه براي نيروهاي دروني وسلسله اعصاب و فاكتورهاي رواني انسان درمان بخش و فوق العاده مؤثر است، انجام مي شده و جز با اين روش ، او هنر پزشكي و درمان بخشي خويش را به كار نمي انداخته است. (ونديداد 2-29 و 37 ويشت 5-93).
از جمله بيماران و مراجعين او در درجه اول بيماران رواني – مبتلايان به غش و ضعف اعصاب – ديوانگان – و كسانيكه به سكته هاي موقتي دچار مي شوند، هستند.
اين پزشك در مورد بيماراني كه مبتلا به بيماريهاي مختلف رواني بوده اند روشهاي درماني گوناگوني را به كار مي بـرده و شيوه هاي مختلف درماني را عملي مي كرده است.
عضوي كه اين پزشك مخصوصا" بدان توجه مي كرده و دانش درماني خود را بدان معطوف مي داشته است ، مغز و دستگاه هاي عصبي و يا بهتر بگوييم سلسله اعصاب بوده است.​
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]قوانین پزشکی در ایران باستان[/h]
    در ایران تشکیلات منطقی وجود داشت و پزشکان از قوانین و دستورهای واحدی پیروی میکردند. وزیر بهداشت و درمان «دروستبد» نام داشت. به کسانی که آمار پزشکی میگرفتند یا در تاریخچه بیماریها تحقیق و تفحص میکردند «آتروان» میگفتند. پزشکان باید هنگام کار با پارچهای تمیز جلوی دهان و بینی خود را میبستند که به آن «پنام» میگفتند. رعایت بهداشت آب، خاک، هواو محصولات کشاورزی و از بین بردن تمام آلودگیهایی که میتوانستند سبب بیماری شوند، بر عهده حکمرانان بود.

    یک پزشک باید نیک آموخته و در فن خود مهارت کامل داشته باشد، از ویژگی داروها کاملاً آگاه بوده و پیوسته در پی کامل کردن دانش خود باشد. به شکایت بیمار گوش کند و در شناسایی و افتراق دردها استاد باشد. همچنین پزشک باید شیرین زبان، نجیب، صبور، قانع، فروتن و قابل اعتماد باشد.

    محل زندگی، وضع لباس و خوراک پزشکان باید خوب، کافی و تمیز باشد. هر یک دارای یک اسب تندرو باشند تا در هنگام خطر به کمک بیمار بشتابند. پزشک باید به مقدار زیاد دارو و وسایل همراه خود داشته باشد. مزد پزشک بستگی به طبقه اجتماعی بیمار داشت و مردم حق درمان را بنا به میزان توانایی خود میپرداختند. حق درمان پادشاه و خانواده سلطنتی یک درشکه چهار اسبه، روسای لشکری، استاندار و فرمانداران درشکه یک اسبه، بازرگانان یک شتر، کشاورزان یک گوسفند و یا معادل آن سکههای رایج و مردم تنگ دست، رایگان درمان میشدند. یک پزشک هرگز نباید برای مزد بیشتر دوره درمان را افزایش دهد.

    قوانین پزشکی ایران باستان را الگود (تارخ پزشکی ایران) با فرمان پرآوازه «حمورابی» بابلی سنجیده است. دلیل این امر تعیین حق درمان، دادن جواز کار به پزشکان و مجازات پزشکانی بود که مرتکب خطا میشدند.

    تاریخ پزشکان ایرانی بر استواری پایههای فرهنگی و علمی این مرز و بوم حکایت دارد. در موزه ملی، تاریخ علوم پزشکی ایران گوشهای از افتخارات نام آوران این علم را در بخشهای مختلف از جمله انسان شناسی، مردم شناسی، اسناد خطی و نسخ پزشکان، کحالی (چشم پزشکی)، داروخانه نظامی، پزشکی و دامپزشکی میتوان دید.
    _________________
    چو ایران نباشد تن من مباد
    بر این بوم بر زنده یک تن مباد​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]شکافتن جمجمه در دوران باستان[/h]
    شکافتن جمجمه شاید قدیمیترین نوع جراحی اعصاب باشد. در اصطلاح پزشکی، به باز کردن جمجمه، کرانیوتومی گفته میشود. سابقه این کار به ماقبل تاریخ میرسد.
    قدیمیترین شواهد باز کردن جمجمه در یک گورستان مردم دوران عصر حجر متعلق به ۷ هزار سال پیش در انسیشیم فرانسه Ensisheim یافت شده است. در مصر باستان، هند، چین، روم، یونان و اینکاها هم باز کردن جمجمه صورت میگرفته است. شهر سوخته ایران در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و
    بلوچستان قرار دارد و نشانههای تمدن در ۴ دوره بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد مسیح در آن یافت شده است، در این شهر هم جمجمههایی دارای حفرات ایجاد شده به وسیله انسان یافت شده است.

    اندازه حفرههایی که در جمجمههای پیدا شده در اروپا یافتشدهاند، از چند سانیتمتر تا ابعادی به اندازه نصف کل جمجمه متغیر بوده است.
    بیشتر این سوراخها در استخوان آهیانه انجام میشده است و به میزان کمتری در استخوانهای پس سری و پیشانی صورت میگرفته است، ولی به ندرت در استخوان گیجگاهی انجام میشده است.
    بررسی جمجمههای قدیمیتر نشان میدهد که در ابتدا برای ایجاد حفره در جمجمه با استفاده از سنگهای تیز چخماخ یا آتشفشانی، جمجمه آنقدر خراشانده میشد که حفرهای در آن ایجاد شود ولی بعدها تکنیکهای متهکاری اولیه به وسیله آدمیان ابداع شدند، به این ترتیب سوراخ گرد منظمی ایجاد میشد و بعد تکه سوراخ شده جمجمه برداشته میشد.

    اما چرا مردمان باستان جمجمهها را سوراخ میکردند؟ انسانهای باستان دریافته بودند که مغز با رفتار انسان ارتباط دارد. بعضی از مردمشناسان
    عقیده دارند که سوراخ کردن جمجمه قسمتی از مراسم قبیلهای یا خرافی بوده است. اما برخی از محققان دیگر باور دارند که این کار با هدف درمان بیماریهایی مثل سردرد، تشنج، هیدروسفالی و اختلالات مغزی صورت میگرفت. انسانهای باستان تصور میکردند که با شکافتن جمجمه راهی برای
    خروج ارواح و شیاطین خبیث باز میکنند.
    گرچه دلایل و وسایلی که برای باز کردن جمجمه استفاده میشد، در زمانها و فرهنگهای مختلف متفاوت بود، اما نتیجه یکسان بود، سوراخی در جمجمه یک فرد هوشیار بیهوشنشده ایجاد میشد.
    البته شواهدی هم از باز کردن جمجمه در دوران باستان برای مقاصد درمانی از جمله جا انداختن استخوان جمجمه فرو رفته در نتیجه سوانح وجود دارد.
    A Hole in the Head عنوان مستندی است که سال ۱۹۹۸ تهیه شده است. تصور میکنم این مستند از شبکه چهارم سیمای ایران البته با
    مقداری حذف برای کم کردن صحنههای هراسانگیز مستند، پخش شده است. این مستند به بررسی اعمال شکافتن جمجمه درمانگرهای سنتی قوم Kisi میپردازد. «کیسی»ها در جنوب تانزانیا و شمال مالاوی زندگی میکنند و جمعتیشان چند سال قبل در حدود ۱۸ هزار نفر تخمین زده میشد.
    در این مستند نشان داده میشود که چگونه بدون بیهوشی و تنها با القائات روانتنی عمل شکافتن جمجمه در عرض سه ساعت و نیم انجام میشود!


    آ ثاری از جراحی جمجمه در شهر سوخته :
    دراین شهر جمجمه ای بدست آمده كه متعلق به یك دختر 13 ساله است كه ظاهرا به بیماری ( هیدروسفالی ، جمع شدن مایع در جمجمه ) مبتلا بوده ، این جمجمه جراحی شده و دختر بیمار حدود 9 ماه پس از جراحی زنده بوده است​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پزشکان نامدار ایران باستان[/h]
    امید عطایی فرد


    پزشکان نامدار ایران باستان

    ثریتا(فریدون)

    در «وندیداد»: ثریتا بود نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فره مند، رویین تن و پیشداد که بیماری را به بیماری بازگرداند؛ که مرگ را به مرگ بازگرداند، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند. او بود که به جستجوی داروها و شیوه های درمان برآمد.
    به نوشته ی جلیل دوستخواه: ثریتا نخستین کسی است که بیماری و مرگ را از جهان دور می راند. اهورامزدا ده هزار گیاه دارویی را که گرداگرد درخت جاودانگی - گورکن یا هوم سفید- روییده است، در دسترس او می نهد. از آنجا که هوم مایه ی زندگی و تندرستی است، نخستین نیایشگران وی نیز باید نخستین پزشکان باشند. ثریتا در اصل با ثروتئون (فریدون) یکی بوده است. بنا به نوشته ی حمزه اصفهانی، او بنیان گذار دانش پزشکی و داروسازی است و بر تعویذها یا عزایمی که برای دفع موجودات شریر و درمان بیماری ها به کار می رود، نام او را می نگارند. در اوستا برای از میان بردن بیماری های گری، تب، آبگونه های چرکین گوناگون، ناتوانی و آسیب های دیگری که از مار پدید آمده است، فروشی (روان( فریدون ستوده می شود. چنین بر می آید که ایرانیان، بیماری ها را پدید آمده از مار، و به دیگر سخن، گونه ای زهرآلودگی می دانسته اند. این نظریه که دانش جدید نیز آن را یکسره رد نمی کند، نقش بزرگ مار را در پرستش آسکلپیوس(1) یادآوری میکند. همان گونه که بیماری از مار پدید می آید، درمان آن نیز باید -یا می تواند- از مار پدید آید. به نظر می رسد که در ودا ها نیز ثریت خدای پزشکی بوده است.(2)

    تاریخ بلعمی : نخستین ملکی که به علم نجوم اند نگریست و به علم طب نیز رنج برد و تریاک بزرگ (تریاق) او (فریدون) به دست آورد.

    تاریخ پیامبران و شاهان: فریدون افسون ئ تیز تریاق را که از جرم افعی به دست می آید به وجود آورد و دانش پزشکی را بنیاد نهاد و از گیاهان، داروهایی برای رف بیماری های جانداران ساخت.

    زرتشت

    زرتشت از راه دانش ایزدی و بینش مینوی، درمانِ بیماری هایی را که بیرون از اندیشه ی پزشکان بود، آشکار کرد. وی از وردهای ویژه، مهره های مرهم بخش و آب های شفابخش، آگاهی داشت. افزون بر مردمان، در بهبود و درمان جانوران نیز چیره دست بود؛ برای نمونه هیچکس جز او نتوانست چاره گر اسب گشتاسب شاه باشد که چار دست و پایش در بدنش فرو رفته بود و دیگر نمی توانست بیاستد.(3)
    نویسندگان یونانی از میان آثار زرتشت، از کتابی به نام «درباره ی خواص احجار» یاد کرده اند که درباره ی گوهر شناسی بوده و خواص طبی و جادویی کانی ها را شرح می داده است. هم چنین زرتشت کتاب دیگری به نام «درباره ی طبیعت» داشته که بخشی از آن درباره ی گیاه شناسی بوده است.(4)

    سئنا

    به نوشته ی «ن. بختورتاش»: پس از زرتشت، پژوهنده ی دیگری به نام سئنا مکتب پزشکی خاصی را پایه گذاری کرد و صد دانشجو در مجلس درس او به فراگرفتن پزشکی و هنر جراحی سرگرم بودند. دنباله ی مکتب او در سده های بعد به نام «مکتب اکباتان» برقرار شد و همواره سکصد دانشجوی برجسته در حلقه ی درس گرد می آمدند. تمیستوکلس یونانی که به مکتب اکباتان راه یافته می گوید شرایط ورود به تحصیل در آن بسیار سخت و دشوار است و فلسفه، اخترشناسی، پزشکی و جغرافیا تدریس می گردد.
    به احتمال قریب به یقین، سئنا همان نامی است که به زبان پهلوی به صورت «سئین مورو» درآمده و رفته رفته در فارسی کنونی سیمرغ شده است. سیمرغ که به نام فرزانه و حکیم در ادب و عرفان ایران برای خود جایی باز کرده است، معرف انسانی دانش پژوه، جراح و عارف می باشد. «سئین مورو» سرپرستی زال را به عهده می گیرد و سپس هنگام تولد رستم، زال را که نگران زاییدن رودابه است دلداری می دهد و به راهنمایی فرزانه ای، با انجام مل بیهوشی، پهلوی رودابه را می شکافد و کودک را از شکم رودابه بیرون می کشد و سپس جایگاه زخم را می دورد و با آمیخته ای از گیاهان دارویی، زخم را می بندد و درمان میکند.(5)
    پر سیمرغ، مرهم زخم ها بود. هنگامی که رستم در نبرد با اسفندیار دچار زخم و خستگی (جراحت) می شود، سیمرغ به یاری اش می آید.

    نگه کرد مرغ اندر آن خستگی بجست اندرو روی پیوستگی
    به منقار از آن خستگی خون کشید فرو هشت پیکان و بیرون کشید
    بر آن خستگی ها بمالید پر هم اندر زمان گشت با هوش و فر

    اُستانس

    از دانشمندان نامدار هخامنشی و آموزگار «دموکریت» یونانی بود. وی در زمینه های کیهان شناسی و الهیات، دنیای طبیعت(جانوران،گیاهان،کانی ها) و کیمیاگری، بسیار چیره دست بود و کتابی هشت جلدی از خود به یادگار گذاشت. فهرست گیاهان دارویی که از وی در نوشتارهای یونانی نقل شده، نشان می دهد که در گیاه درمایی دست داشته است. اما بیشترین شهرت او در زمینه ی روان پژوهی و فراهستی (ماوراءالطبیعه) بود و می توان استانس را یک مانترا پزشک زیردست به شمار آورد.

    مهرداد ششم

    از افرادی که در دوره ی اشکانی می زیسته و یادش می تواند نام ایران را تا ابد زنده نگاه دارد، مهرداد ششم حکمران پونتوس است. سلسله ی پادشاهان پونتوس کاپادوکیه در واقع در آن قسمت از کاپادوکیه حکم می راندند که در مجاورت دریای سیاه (پونتوس) بود. تختگاه این سلسله، نخست آماسیه در کنار رود ایریس (یشیل ایرماق) بود و مقابر چهار تن از فرمانروایان آن ها هنوز در دل سنگ ها باقی است. چون تداد زیادی از پادشاهان این سلسله میتریداتس یا مهرداد نام داشته اند، شاید عنوان مهردادیان برای سلسله آن ها نام مناسبی باشد. این پادشاهان نَسَب خود را به داریوش اول پادشاه هخامنشی می رسانیدند.
    مهرداد ششم از 11 سالگی به تخت نشست و مادرش نایب السلطنه بود. در انواع ورزش و شکار تقریباً بی همال بود و در عین حال به انوا هنرهای زیبا، ادبیات و فلسفه علاقه داشت. بیست و دو زبان یا لهجه را حرف می زد چنان که در گفت و گو با طبقات و اقوام مختلقِ قلمرو خود، هرگز از مترجم استفاده نکرد. سوء ظن به دیگران او را واداشت تا در انواع زهرها مطالعه کند و عادت تدریجی به آن ها وی را در مقابل زهرهای جانگزا مصونیت داد.
    در طی این آزمایش ها ملومات طبی سودمندی هم به دست آورد که حتی بد از وی مورد توجه پومیه فاتح رومی قلمرو او نیز واقع گشت. به همین جهت اصطلاح میتریداتیسم (6) در پزشکی از نام این پادشاه گرفته شده و به منی اکتساب ایرمنی از طریق خوردن زهر است؛ به این ترتیب که مقدار مصرف زهر هر بار، از بار پیش، بیشتر میشود تا ایمنی حاصل شود. طبق نظر مورخ مشهور آمریکایی اتول بتمان (7) در تاریخ مصور طب، مهرداد در تاریخ طب به عنوان ایمنی شناس مهروف است.

    مانی

    مانی، بینشور و هنرمند نامدار، در پزشکی نیز دست داشت؛ به ویژه خواب کننده (هیپنوتیزور) چیره دستی بود.

    برزویه

    در زمان سلطنت انوشیروان آثار مهم یونانی و هندی به فارسی ترجمه شد. از جمله این کتب می توان کتب افلاطون، ارسطو و نیز «کیله و دمنه» را ذکر کرد. برای تهیه ی کلیله و دمنه، برزویه طبیب مخفیانه به هندوستان عزیمت کرد. برزویه تنها طبیب دوره ی ساسانی است که اطلاعات کاملی درباره اش وجود دارد. در کتاب کلیله و دمنه، در شرح حال برزویه از زبان وی چنین آمده است:
    «چنین گوید برزویه، مقدم اطبای پارس، که پدر من از لشکریان بود و مادر من از خانه ی علمای دین زرتشت لودريال و اول نعمتی که این ایزد، تعالی و تقدس، بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود و شفقت ایشان بر حال من، چنان که از برادران و خواهران مستثنی شدم و به مزیت تربیت و ترشح مخصوص گشت. و چون سال عمر به هفت رسید مرا بر خواندن علم طب تحریص نمودند و چندان که اندک وقوفی افتاد و فضیلت آن بشناختم. به رغبت صادق و حرص غالب در تعلم آن می کوشیدم. تا بدان صنعه شهرتی یافتم و در معرض معالجت بیماران آمدم. آنگاه نفس خویش را میان چهار کار که تکاپوی اهل دنیا از آن بتواند گذشت ممیز گردانیدم: وفور مال و لذات حال و ذکر سایر و ثواب باقی.
    و پوشیده نماند که لم طب نزدیک همه ی خردمندان و در تمامی دین ها ستوده است و در کتب طب آورده اند که فاضلتر اطباء آن است که بر معالجت از جهت ذخیرت آخرت مواظبت نماید، که به ملازمت این سیرت نصیب دنیا هر چه کاملتر بیابد و رستگاری عقبی مدخر گردد؛ چنان که غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست، اما کاه که علف ستوران است به تبع آن هم حاصل آید. در جمله بر این کار اقبال تمام کردم و هر کجا بیماری نشان یافتم که در وی امید صحت بود و معالجت او بر وجه حسبت بر دست گرفتم...»

    در این باب از کلیله و دمنه، برزویه نکات جالبی در باب جنین شناسی دارد. وی در جایی از این باب می نویسد:
    »...آبی که اصل آفرینش فرزندان است چون به رحم پیوندد با آب زن بیامیزد و تیره و غلیظ ایستد و بادی پدید آید و آن را در حرکت آرد تا همچون آب پنیر گردد. پس مانند ماست شود، آنگه اعضا قسمت پذیرد و روی پسر سوی پشت مادر و روی دختر سوی شکم باشد و دست ها بر پیشانی و زنخ بر زانو و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی. نفس به حیلت می زند. زبر او گرمی و گرانی شکم مادر و زیر انواع تاریکی و تنگی، چنان که به شرح حاجت نیست. و چون مدت درنگ وی سپری شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد بادی بر رحم مسلط شود و قوت حرکت در فرزند پدید آید تا سر سوی مخرج گرداند و از تنگی منفذ آن رنج بیند که هیچ شکنجه ای صورت نتوان کرد...»

    در شاهنامه درباره ی برزوی آمده است:

    به گاه شهنشاه نوشیروان که نامش بماناد تا جاودان
    ز هر دانشی موبدی خواستی که درگه بدیشان بیاراستی
    به فرمان او بود یکسر جهان بزرگان و کارآزموده مهان
    پزشک و سخنگوی و کندآوران گذارنده و آزموده سران
    ابر مردمی ناموی مهتری کجا بر سری داشتی افسری
    پزشک سراینده برزوی بود به پیری رسیده سخنگوی بود
    ز هر دانشی بهره ای داشتی بدانش همی سر بر افراشتی

    پی نوشت:
    1. در اساتیر یونان آسکلپیوس یا اسکولاپ، هم قهرمان و هم خدای پزشکی به شمار می آید و از نشانه های ویژه ی او، مارهای پیچیده به دور یک چوب است.
    2.اوستا کهن ترین سروده های ایرانیان، ص 875 و 876
    3.برای آگاهی بیشتر بنگرید به: استوره ی زندگی زرتشت
    4.تاریخ کیش زرتشت،جلد سوم، ص 672 به بعد
    5.حکومتی که برای جهان دستور می نوشت، ص 448
    6.Mithridatism
    7. Autol Betman

    دنباله دارد...​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مكتب هاي پزشكي ، بهداشتي ، درماني و تندرستي در ايران باستان[/h]
    مكتب هاي پزشكي ، بهداشتي ، درماني و تندرستي در ايران باستان در ايران باستان به چند مكتب پزشكي بر مي خوريم كه دليل توجه فراوان ايرانيان به دانش پزشكي است :

    مكتب دانش مزديسني تاريخ نسبي اين مكتب به 1700 ( پ م ) مي رسد . رهبر اين مكتب زردشت ( پيامبر ، فيلسوف ، ستاره شناس ، سرودگوي و درمان دهنده ) ، به عهده داشته است . زردشت در سرود گاتاها مي فرمايد : در جهان هستي خاكي ، دو نيروي هم زاد ، سپنتا مينو و انگره مينو وجود دارد . سپنتا مينو نماد نيكي ، راستي ، پاكي ، شادي و تندرستي و … است و انگره مينو نماد بدي ، تاريكي ، دروغ ، درد ، بيماري ، بدبختي و … است . آدمي مي بايد با انگره مينو ستيز كند و خود را به پايگاه سپنتا مينو برساند تا در جهان به درستي زندگي كند و با خرد خود با پايه ي كمال دست يابد و سپس در جهان مينوي به امرداد ، يعني به جاودانگي برسد . زردشت مي فرمايد : اهورا مزدا بزرگ ترين بهي بخش و درمان دهنده است . در مكتب مزديسني ، زردشت خود را « زئوتر » مي نامد . در نسك زردشت نامك آمده كه او ( زردشت ) از نيروهاي نابخرد و از كاهنان دروغگو و خرافي پرهيز مي كند و به آن چه با خرد سازگار است مي پردازد . پس براي هر دردي درمان است و بايد از گياهان سودمند ، از آب هاي گوارا ، از هواي تازه ، از پرتوهاي به جاي خورشيد ، از كلام مانتره ، از ورزش و چوگان و اسب سواري و … نيازمندان را كمك كرد . در مكتب مزديسني به پاكيزگي محيط توجه مي شود و بهداشت فردي و گروهي را پايه ي اصلي تندرستي و شادي مي داند . در اين مكتب پزشك ارج دارد ولي بايد با اخلاق باشد و با دَئنا ( وجدان ) نيازمندان را راهنمايي نمايد . در مكتب مزديسني چند گونه پزشك وجود داشت ، كه عبارتند از :

    1) اشوبئيشه زو ( درمان با آشوبي و پاكي و راستي )

    2) داتوبئيشه زو ( درمان با داد ، پزشك قانوني )

    3) كره توبئيشه زو ( درمان با كارد ، جراح )

    4) مانتروبئيشه زو ( درمان با گفتار ، روان پزشك و روانكاو )

    5) اروروبئيشه زو ( گياه درماني يا درمان با گياهان سودمند )

    در بخش اوستاي سروش باز چنين مي آيد : از براي او باد هزار بار تندرستي و ده هزار بار تندرستي در دينكرد مباحث بهداشتي و درماني وجود دارد ، به ويژه رعايت بهداشت محيط و بهداشت تن و جامه و مكان ستوده شده . به طور كلي مكتب مزديسني پر از اندرزهاي پزشكي و بهداشتي و تندرستي است .

    مكتب دانش 100 ( سد ) پس از زردشت پيروان او با توجه به مكتب اصلي مزديسني ، ديگر مكتب هايي را آغاز كردند كه در همه ي آن ها تندرستي از اهميّت ويژه اي برخوردار بود . يكي از مكتب ها ، مكتب 100 ( سد ) بود كه 100 سال پس از زردشت به وسيله ي موبدي به نام « سئين » پسر « اهوم ستوت » پايه گذاري شد . اين موبد از پيروان انجمن مغان ( برادران ) بود كه يك سد سال پيش ، خود زردشت برپا نموده بود . از شگفتي ها اين كه موبد سئين خود تا 100 سال زندگي كرد و در مكتب او 100 نفر پذيرفته شدند و تا 100 سال نيز دوام داشت . اساس اين مكتب ، آموزش و ارج به دانش هاي فلسفي ، ديني ، پزشكي و نجوم بود كه خود كه خود موبد به آن ها عالم بود . وي در نسك سرگذشت رجال از مورخ يوناني و ايراني و مصري و سرياني كه به فرهنگ پزشكي و بهداشتي ارج مي نهادند ، ستايش شده است . ضمناً از قول سردار يوناني تمسوكلن مي نويسند كه او نيز به مكتب پزشكي 100 راه يافته و از دانش هاي اين مكتب بهره برد و حتا مي گويد كه برخي از دانش آموختگان اين مكتب به تعاليم اوليه ي رياضي و نجوم و شايد روش هاي شبيه فيثاغورس مي پرداختند .

    مكتب دانش اكباتان نزديك به هزرا سال پس از زردشت ، مكتب اكباتان به وجود آمده كه زيربناي آن مكتب مزديسني بود . اين مكتب از نيمه ي دوم سده ي هفتم ( پ م ) با فرمانروايي مادها آغاز شد . اين مكتب به وسيله ي گروه پزشكان روحاني با همان برنامه هاي پزشكي و بهداشتي مكتب مزديسني اداره مي شد . از جمله رده پزشك درمان كننده مي بايست عالم باشد و حتا با گذراندن دوره اي ، پروانه ي كار دريافت كند . خاورشناسان برآنند كه پروانه ي كار پزشكي در اين دوره يكي از شگفتي هاي فرهنگي جهان بوده و ثبت در تاريخ پزشكي است . در اين مكتب يك پزشك مي بايست پاك منش ، پاك چشم ، انسان دوست و قانع باشد . در نسك دينكرد آمده : پزشك در ايران باستان مي بايست بيمار را به دقت معاينه كند ، كتاب بسيار بخواند ، از اعضاي بدن آگاه باشد و گياهان درماني را بشناسد . يادآوري مي شود كه دوره ي مكتب اكباتان در ايران مصادف با رنسانس علمي در سرزمين يونان بود . به همين دليل روابط فرهنگي بين اين دو سرزمين برقرار شد . تاريخ گويا است كه برخي از فلاسفه ي يونان از فرهنگ زردشت يعني از مكتب مزديسني بهره بـرده اند و در آثار شماري از آن ها به اين حقيقت اشاره شده كه چند تن از آن ها پيرو فلسفه ي زردشت بوده اند .

    مكتب دانش هخامنشي اين مكتب از فرمانروايي كورش بزرگ ( 559-28 پ م ) آغاز و تا 350 ( پ م ) با كيفيتي برتر از گذشته ادامه داشته و تا آغاز مكتب گندي شاپور ( 250 م ) دنبال شده است . در اين مكتب دانش پزشكي در فلات ايران پا به پاي تمدّن دوران هخامنشيان پيش رفت و تا جايي رسيد كه داريوش بزرگ پس از تصرف مصر ، دستور داد نخستين مدرسه ي طب در شهر سائيس ( شهر باستاني مصر سفلي در كنار نيل و خاور منهور ) بر پا گردد . در اين مدرسه پزشكان و فلاسفه و رياضي دان هاي جهان از آن جمله رياضي دان بزرگ ايراني اُستانس ( مَس مغان ) تدريس مي كردند . ( اُستانِس در شهر ممفيس كنار نيل كه خرابه ي آن نزديك شهر عين الشمس قرار دارد ، سكونت داشت ) . در دايره المعارف گزنفون ( شاگرد سقراط ) ( 340-355 ) درباره ي كورش چنين آمده كه كورش به دانش پزشكي آگاه بود و در بسياري موارد پرستاري از بيماران خانواده ي شاهي را خود به عهده مي گرفت .




    زاده پاک اهـــورا، از نژاد آريـــانم

    تير آرش در کمانم، نام ايران بر زبانم، سرکشم چون کوه آتش،

    آتشم، آتشفشانم چون سياوش پاک پاکم، همچو رستم پهلوانم،

    کاوه ام تارپود کاويانم، من ز ماد و از هخايم، از ارشک، ساسانيانم،

    مازيارم،بابکم ، من رهبر آزادگانم، جشن يلدا، جشن نوروز هم مهرگانم​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پزشکی در ایران باستان[/h]
    شوربختانه وقتی از پزشكی و طبابت سخن می رود كمتر به ارزشهای اين علم در باور ايرانيان و خصوصاً ايران باستان پرداخته می شود ، دانش نياكان ما همواره ناديده گرفته می شود. اين طرز تلقی به كل اشتباهی است كه پزشكی در ايران با بو علی سينا آغاز می شود. ای كاش رسانه ملی و جرايد متنوع ايرانی بخشی از برنامه های مربوط به روز پزشك را به مقالات و تحقيقات به جا مانده از ايران باستان اختصاص می دادند و كمی منصفانه تر با حقايق بر خورد می داشتند.
    واژه زيبای پزشك برای اولين بار در اوستا و با عبارت "بئشه زه" آغاز می شود كه معنی آن آسيب زدا می باشد. واژه بئشه زه در زمان ساسانيان در زبان پهلوی به شكل "بئشه زنشتی" كه آن هم به معنی آسيب زدایی است در آمد و واژه های "بئشه زنيتار" و "بئشه زنيتان" به معنی آسيب زدا از آن مشتق است ولی از همه مهمتر آنكه واژه اوستایی "بئشه زه" در زبان پهلوی بدون تغيير به صورت "بئشه زك" در آمد و بعد ها با اختلافی در خواندن آن به صورت "بزشك" و "بژشك" استعمال شد؛ چنانكه در بندهش باب 19 بند 6 از هوماك بژشك يعنی پزشك عمومی نامبرده شده و بژشك پهلوی در فارسی برای اولين دفعه در مقدمه الادب زمخشری به صورت "بجشكی" استعمال شده كه بعد ها پزشكی گرديد.
    آغاز علم پزشكی با اوراد و ادعيه و شامانيسم و جادوگری ارتباط تنگاتنگی داشت و در هر قوم و قبيله شامان يا روحانی موظف به درمان بيمار و دور كردن ارواح خبيثه و شيطانی از مريض بود. هنگامی كه يونانيان از آپولون خدای دارو و درمان، بابليها، آشوريان، از بتها و الهه ها درمان می جستند و عده اي مانند كلدانيان با اوهام و خرافات دست به دامان جادوگران می زدند، ايرانيان اهورا مزدا را "بئشه زه" يا همان «آسيب زدا» و "بئشه زيو تمه" يعنی درمان بخش ترين و "پشوتنا" يعنی نگهدار تن می خواندند و در هنگام بيماری در اثر ايمان از وی درمان می طلبيدند و معتقد بودند زمزمه ی كلام مانتره (سرودهای روحانی) از همه برتر است. چنانكه در هرمزد يشت بند 1- 4 آمده است:
    "پرسيد زرتشت از اهورامزدا كدام كلام از پاك مانتره بزرگوارتر است كه سراينده را زور و نيرو افزايد كه در دل و نفس وی ظاهر شود، كدام نيرومند ترين، پاكی افزاينده ترين، تندرستی بخش ترين، چاره بخش ترين، انگره مينو و دروج زدا ترين است؟"
    اهورا مزدا فرمود :
    "ای اسپيتمان زرتشت! نام من و كلام مقدس من نيرومندترين، پاكي افزاينده ترين، تندرستی بخش ترين، چاره بخش ترين و دروج زدا ترين است – كسی كه نام مرا زمزمه كند، كلام مانتره را زمزمه كند مانند جوشن پشت، زره پيش سينه، به ضد انگره مينوي ِ نابكار رود نه درد به وی رسد نه آسيب، قدرت اين كلام چنان است كه گویی هزار مرد يك مرد را نگهبانی كنند."
    و همچنين در ارديبهشت يشت بند 7 - 9 آمده است:
    "ای بيماری ها نابود شويد، ای مرگ نابود شو، ای آسيب رسانندگان نابود شويد، اي پتيارگان نابود شويد، ای آزار رسانندگان نابود شويد، ای تب نابود شو، ای پليد ترين نابود شو، ای مايه ی درد و رنج و بيماری نابود شو، ای بد نظر نابود شوی، ای جهی كا (بيماری مقاربتی) نابود شو، ای بادی كه از سوی پليديها می آیی نابود شو."
    گزنفون مورخ يونانی می نويسد : كوروش عده ای از پزشكان را نزد خود می طلبيد و هر گونه دارو، مشروبات و اغذيه كه برای سلامتی نافع بود پرسش می نمود و خود مايل به ساختن و تحصيل خواص آنها بود. كوروش پزشكان را چون درزی گری می دانست كه لباس پاره را دوباره رفو می نمايند و آنهایی كه در درمان بيماريهای صعب العلاج پيروز می گشتند مورد تقدير واقع می شدند.​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پيشينه تاريخ پزشكي در ايران ...[/h]
    پيشينه تاريخ پزشكي در ايران ...
    اوستا كتاب آسماني زرتشتيان بهصورتي كه امروز در دسترس است شامل يسنا ، يَشت ، ونديداد ، ويسپرد و بندهشن است . اين كتاب فقط قسمتي از مصحف اصلي است كه گفته ميشود . شامل بيست و يك كتاب يا يك ميليون نوشته« آيه » بوده است . اين كتاب دو نسخه اصلي يكي در سمرقند و ديگري در تختجمشيد نگهداري ميشده است ، بهطوريكه طبري ادعا ميكند اصيلترين نسخه در تختجمشيد بوده و در محلي كه بهنام دژنپشت مشهور بوده قرار داشته است . اساس آنچه در اين كتابها درباره پزشكي نوشته شده اعتقاد به وجود قانون در طبيعت است و طبق آن اصلهاي دوگانه نيكي و بدي همواره با يكديگر در حال ستيزند . خوشبختانه در مورد انسان و در برابر هر مرضي كه عامل بدي آن ممكن است در روي زمين پراكنده شود ، درماني نيز هست كه آفريننده نيكي آماده بهكار بردن آن است . كه آفريننده نيكي آماده بكار بردن آن است . آريامه بر مرگ و همه بيماريها پيروز ميشود . باران از آسمان ميبارد و درختان و گياهان را ميپروراند و آنها نيز با خواص خود بيماريها را درمان و از مرگ پيشگيري ميكنند . . ميگويند بعدها اژدها كه قويترين روح شيطاني است بوسيله ترائتونه به قتل ميرسد . و از اين رو تراتئونه خالق طب تلقي ميشود . طبق يكي از متون اوستايي اهورامزدا دههزار گياه نجات بخش به وي داده است . تمام بيماريها از اژدهاي اهي سرچشمه ميگيرد بنابراين تراتئونه از دو جهت پشتيبان طب بوده است . سرما ، گرما ، چرك ، عفونت ، گرسنگي و تشنگي ، اظطراب و پيري از عوامل طبيعي بيماري شمرده ميشدند . زيادهروي در خورد و خوراك و داشتن عادات ناپسند در ايجاد بيماري سهيم بودند . نقشي كه خون در انتشار بيماري در بدن بازي ميكند در دوره ساسانيان شناخته شده بود زيرا يكي از تكاليف ديني آنان اين بود كه در نگهداري و افزايش و پاكيزگي خون كه بدن را مانند زينت آرايش ميداد كوشا باشند . آلوده شدن از طريق ارتباط فيزيكي از عوامل طبيعي بيماري شناخته ميشد و پزشكان براي اينكه موجب شيوع بيماري در نزد افراد سالم نشوند نميبايستي بدون رعايت دقت و احتياط از سر بالين يك بيمار به عيادت بيمار ديگر بروند .
    وقايع طبيعي تولد و مرگ قسمت اعظم آداب و مقررات مندرج در اوستا را تشكيل ميدهد . در قوانيني كه انجام سقط را منع مي كند جنبههاي ديني و علمي باهم همراه است . قطع ريشه زندگي در حقيقت از بين بردن عاليترين آفريده اهورامزدا شمرده ميشد بنابراين مجازات اقدام به سقط همان مجازات قتل عمد بود و بر ضد آن از سوي موبدان و پزشكان به اتفاق مبارزه ميگرديد .
    در زمينه بهداشت عمومي طب زرتشتي به عاليترين حد خود رسيده بود . فساد و گنديدگي واكنشي كه خاك و آب را آلوده ميكرد و از اين رو از سهجهت مورد اتهام قرار مي گرفت . ماده سر كننده با آب مخلوط شده و در محيط منتشر شود موجب شيوع بيماري عفوني ميگردد . بنابراين وظيفه فرمانروايان و اولياي امور بود كه به كمك قانون از بروز چنين آلودگيهايي جلوگيري كنند . آلودگي موجود در محلهاي نگهداري طيور ميبايستي جمعآوري ميشد و نيز لازم بود گاو و گوسفند دور از محل زندگي نگهداري شوند . مگس معمولي خانگي در ميان موجودات موذي از همه زيانبارتر شناخته ميشد . و عامل انتشار بيماري و مرگ در بين موجودات زنده تلقي ميگرديد و منفور بود .
    كليه كارهاي پزشكي و نيمه پزشكي در دست هيات ويژهاي از مردان بود . بر طبق روش آشوريان جدايي ميان طب و الهيات ادامه يافت . با اين وجود پزشكان هنوز از بين روحانيون كه عاليترين طبقه از طبقات چهارگانه ايران بودند انتخاب ميشدند .
    تحصيلات و تجربيات طبي گويا در خيلي از شهرها انجام ميگرفته ولي بزرگترين مدارس احتمالا مدارس ري ، همدان و پرسپوليس بودهاند . در اين سه شهر بهطور قطع بيمارستانهايي هم وجود داشته است . زيرا وظيفه فرمانروايان حكم ميكرد كه در مراكز هم بيمارستانهايي بسازند و آنها را با داروها و پزشكان تجهيز كنند . تحصيل در اين رشته شامل فراگرفتن پزشكي نظري و كارآموزي عملي بود و چندين سال طول ميكشيد . از مدارس طبي سه نوع طبيب بيرون ميآمدند .
    شفادهندگان با اصول روحاني ، شفادهندگان با قانون ، شفادهندگان با چاقو « جراحي » . پزشكان گروه اول از نظر تحصيل از همه بالاتر بودند . چون پزشكان از اشرافيترين خانوادههاي كشور بودند . شايسته چنان بود كه حيثيت شغلي را با اشتباههاي شغلي لكهدار نسازند . به اين جهت كتاب مقدس كمال مطلوب را كه تمام پزشكان ديني مي بايستي در نظر ميگرفتند خيلي بالا گرفته است . مانكجي نو سروانجي دالا در كتابي كه درباره تمدن زرتشتي نوشته درباره اين كمال مطلوب ميگويد : اولين شرط غير قابل اجتناب براي يك پزشك ايناست كه بايد در علم پزشكي بهخوبي تحصيل كرده ، درباره مسائل پزشكي كتاب زياد خوانده و مطالب زيادي بهياد داشته باشد . داراي تجربه كافي در فن خود باشد ، بهسخنان بيمار با صبر و حوصله گوش دهد و در تشخيص بيماري مريض خود تلاش ورزد . اندامهاي بدن را بشناسد و وظايف آنها را بداند . مريض را وجدانا معالجه كند و از طول دادن درمان به نيت درآمد بيشتر چشمپوشي كند . پزشك بايد شيرينزبان و آرام و صميمي باشد و به حرفه خود افتخار كند و بالاخره از خدا بترسد . وظيفه پزشك با وجدان اين است كه اثر دارويي را كه تجويز ميكند روز به روز در بيمار بهدقت ملاحظه كند . سعي در تجويز دارويي بهتر باشد. بيمار عليل و از كار افتاده را هر روز در ساعت معيني عيادت كند . كار و خدمت درست پات « درست بد » يا « خداي سلامتي » كار كممسئوليتي نبود . شرايط و امكانات عفونت و آلودگي و بيماريهاي ناشي از آن بسيار بودند و بنابراين درستپات در برابر زحماتي كه در اين دنيا تحمل ميكرد به پاداش در بهشت بشارت داده شده بود كه در ونديداد آمده است . بنابراين تا آنجا كه از اطلاعات بهدست آمده معلوم ميشود در ايران قديم وضعيت پزشكي پيشرفتهتر از آشور بود اگر ايران در پايهگزاري فرضيه « مزاجهاي چهارگانه » سهمي داشته باشد در ايجاد نظريه اصلي ميكروكوسم « عالم صغير » كه فرضيه فوق از نتايج آن است ، نقش بزرگتري ايفا كرده است . بر طبق فرضيه دوم انسان در مقياس كوچكتري آيينه تمام نماي سراسر كاينات است . اكنون در بندهشن فصلي وجود دارد با عنوان « درباره بدن انسان تصويري از جهان » در اين بخش هريك از قسمتهاي مختلف بدن به يكي از قسمتهاي جهان تشبيه شده است . « پشت بهمنزله آسمان ، بافتها مانند خاك ، استخوانها مثل سلسله جبال ، رگها شبيه رودخانه ، خون همانند آب دريا ، كبد نظير رستنيها محل رويش ؟ جنگل و مغز استخوان مانند فلز مايع در درون زمين است . »
    در ميان مجموعه بقراطي نيز كتابي هست كه بهقدري به اين اثر فارسي شبيه است كه بررسي طرز پيدايش جداگانه اين نظريههاي مشابه بهوسيله ايرانيان و يونانيان را دشوار ميسازد . در حقيقت معلوم نيست كدام اثر و كداميك اقتباس است زيرا تاريخ هيچكدام بهطور قطع مشخص نيست . افلاطون نسخه يوناني آنرا ميشناخت . بندهشن بهشكل امروزي آن مربوط بهدوره قبل از اسلام نيست اما بهدلايل زبانشناسي زيادي ميتوان تصور كرد كه اين كتاب ترجمه بعدي اوستاي زمان ساسانيان باشد كه خود ترجمهاي از يك اثر بسيار قديميتر است . ترجمه يوناني اين جمله از بندهشن « مغز استخوان مانند فلز مايع درون زمين است » اين احتمال را بهوجود ميآورد كه نسخه ايراني قديميتر باشد ، زيرا در نسخه منسوب به بقراط همين عبارت به صورت « مغز استخوان گرم و مرطوب است » آمده كه بههيچ وجه با عبارت قبلي منطبق نيست . شايد كلمه مرطوب ترجمه يوناني Uypoy باشد كه معناي مايع نيز ميدهد . كلمه ايراني و اوستايي براي مغز نيز طوري است كه با لغت ديگري كه بهمعناي گرم است يك نوع خوانده ميشود . حال اگر تصور شود كه يونانيان اين مطلب را اقتباس كردهاند و موضوع را درست فهميدهاند و متن بعدا بهوسيله رونويس كنندگان بعدي تصحيح شده بهآساني ميتوان به كيفيت بروز اين اختلاف در جملهبندي پي برد . بنابراين ميتوان گفت كه انتظار معرفي اين فرضيه فلسفي بهدنيا كه بعدا يونانيان علم تشريح و فيزيولوژي و آسيبشناسي را بر اساس آن بنيان نهادهاند از آن ايرانيان است .
    بقراط پدر علم پزشكي يونان در آثار خويش گفته كه برخي از مباني پزشكي از خاندان « سئنا » «سينا»ي مغاني در هگمتان « همدان » پايتخت دولت ماد باستان ايران اقتباس كرده است . چنانكه در اوستا « يشت 13 كرده 24 بند 97 ، كرده 27 بند 126 » ياد گرديده ، سينا يكي از مغان بزرگ «روحاني حكيم » پسر « اهوم ستودت » بوده كه صد سال زيسته و همواره صد تن شاگرد داشته و همو بنيانگذار مكتب سده يا آكادمي « هگمتان = اكباتان » مي باشد . كه مورخان يوناني از آن آكادمي و مدرسه پزشكي ياد كردهاند . مكتب پزشكي ايراني كه ؟ گذشتگان بود از عهد باستان بهمكتب مغان مشهور شد . خاندانهاي پزشكي « اسكلپيادي » در ايران باستان كه بايد بر آنها اطلاق « سينايي » نمود بهوسيله استادان پزشكي دانشگاه جنديشاپور تا قرنهاي نخستين اسلام همچنان ادامه داشت . در شاهنامه فردوسي اشعار مربوط به جراحي پهلو « سزارين » رودابه مادر رستم و بيرون كشيدن رستم از شكم او بهويژه بيهوش كردن رودابه و جراحي پهلوي وي بسيار جالب توجه است :

    بيامد يكي موبد چيره دست مر آن ماهرخ را به مي كرد مـسـ*ـت
    بكاويد بيرنج پهلوي ماه بتابيد مر بچه را سر ز راه
    چنان بيگزندش برون آوريد كه كس در جهان آن شگفتي نديد


    کپی از بلاگ سرباز هخامنشی (نواده کوروش کبیر)
    لینک :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]آغاز جغرافيای سياسی؛از ايران باس[/h]
    آغاز جغرافيای سياسی ؛از ايران باستان است.

    دکتر پيروز مجتهدزاده

    کشور در برابری مفهومی واژه state در زبان های اروپائی پديده ای است مرکب از يک ستون عمودی "حکومت" و يک چهره افقی "سرزمين" و آميخته ای از اين دو بحث اصلی و هسته مرکزی مباحث جغرافيای سياسی شمرده می شود. به گفته ديگر، جغرافيای سياسی کاری ندارد جز مطالعه نظری و کاربردی مفهوم کشور و چگونگی پيدايش، تطور، و توسعه اين مفهوم و چگونگی سازماندهی سياسی فضا برای مديريت بهتر کشور. از سوی ديگر، مطالعات جديد در ژرفای تاريخ چگونگی سازماندهی فضای جغرافيائی برای مديريت سياسی فضا ترديدی باقی نمی گذارد که هخامنشيان نخستين کسان در امر مديريت سياسی فضای جغرافيائی بوده اند که اشکال اوليه مفهوم "کشور state" به معنی امروز را به وجود آوردند، ولی ايده "ساختار عمودی" حکومت، نظام يافته در يک فدراليته زنده با مرزهای مشخص در ايران عصر ساسانی قوام گرفته و تاثير گذاری بر رشد مفهوم دموکراسی در تمدن غرب را آغاز کرد.

    مطالعات جغرافيای سياسی نزديک نيم قرن است که در ايران رواج يافته و کمتر از دو دهه است که تحقيق در ايرانشناسی جغرافيائی – سياسی در کشور ما رونق گرفته است. افرادی در اين راستا در ميان همکاران دانشگاهی من هستند همچون خانم دکتر دره مير حيدر و آقای دکتر محمد رضا حافظ نيا که در اين وادی گام های ارزنده ای برداشته و از آن ميان، تا کنون از خانم دکتر مير حيدر قدر دانی هائی مختصر در جامعه صورت گرفته است و امروز خوشحالم که می شنوم دانشگاه اصفهان از همکار ديگرم، آقای دکتر محمد حسين پاپلی يزدی که بی ترديد از چهره های شاخص در مطالعات فرهنگی جغرافيا در ايران است نکو داشتی به عمل می آيد.

    دکتر پاپلی يزدی، استاد بازنشسته دانشگاه ها که تحصيلات خود را در فرانسه تکميل کرده و نتايج تحقيقات فراوان خود را در جنبه های گوناگون فرهنگی در رابـ ـطه با محيط در شکل ده ها کتاب و صدها مقاله انتشار داده است، آثار ارزنده ای در باره جغرافيای انسانی و اقتصادی و فرهنگی ايران، به ويژه در باره خراسان داد، به سهم خود کمک فراوانی کرده است در شناخت ريشه های علمی مفهوم کشور = state در ايران: موضوع مهمی در عالم دانش جغرافيای سياسی که من در اين جا به بهانه نکوداشت ايشان می کوشم به مداقه و بررسی کشم.

    در بررسی تاثير ايران باستان بر توسعه مفاهيمی چون "حکومت" و "مرز" در اروپای قرون وسطی شايد بتوان به اشارات کتب مقدس باخترزمين به شيوه کشورداری در ايران باستان و حرمت نهادن آنان به حقوق اقوام در فدرال ايرانی استناد کرد: رفرانس هايي چون Isaiah - chapter xliv, Esther i, I, Ezra i, I etc. . به استناد اين شواهد مقدس، عليرغم لشکرکشی ها به شهرهای يونانی در غرب و به توران در شرق، سازمان حکومتی که هخامشيان پديدار آوردند تنها به منظور فتح سرزمين ها نبود، بلکه بر اساس انگيزه های فرهنگی و مديريت سياسی مردمان در راستای احترام به هويت های فرهنگی آنان استوار بود. اين گرايش ها و انگيزه ها به ويژه در جهان بيني هخامنشيان در كشورداري و ايجاد حكومت مردمي توسط آنان خود نمايي دارند. با گستردن ساختار حکومتی فدراتيو ويژه خود كه بر اساس ايده "دادگري براي همه"، ايرانيان مشترك المنافعي از ملل نيمه مستقل يا فدراسيونی از کشورهای خودمختار به وجود آوردند که شايد زيربنای ضروری را برای پديدار آمدن "دموکراسی حکومتی" يا "حکومت دموکراتيک" را در اروپای قرون وسطی و پس از آن در عصر مدرنيته فراهم آورده باشد. پيدايش اين ساختار سياسی حکومتی مبتنی بر حقوق اقوام در ايران همزمان بود با پيدايش دموکراسی مبتنی بر حقوق شهروندان در يونان. در اين برخورد شايان اهميت است که کوروش بزرگ فرمانی را در بابل صادر کرد که (متن آن اکنون در موزه بريتانيا حفظ می شود) و طی آن برابری و دادگری را برای افراد، و آزادی را برای موجوديت های دينی – فرهنگی در سراسر قلمرو خود اعلام کرد. اين ايده ها بودند که تار و پود حکومت پارسيان را تشکيل داد چنان که داريوش بزرگ نيز در سنگ نوشته هايی که برای آيندگان برجای گذارده است، مکرر از پی گيری دادگری سخن می گويد. به سخن ديگر، در حالی که آتنيان در انديشه حقوق فرد در جامعه بودند، پارسيان در تلاش بودند تا حقوق اقوام و گروه های انسانی را در شيوه کشورداری خود تحکيم بخشند.

    به جز آثار تحقيقی دانشمندان ايران شناسی چون ويل دورانت Will Durant (ترجمه فارسی 1368)، منابع ديگري نيز وجود دارند كه از گستره و اهميت تاثير سنت های كشورداري ياد شده ايران باستان بر پيدايش و تکامل مفاهيم "حکومت = کشور"، "مرز"، و "دموکراسی در باختر زمين سخن می گويند. حتی فيلسوف شهيری چون فردريک نيچه Friedrich Nietzche که عليرغم دشواری ديگر فلاسفه قرن بيستم در درک مباحث او در باره فلسفه حيات، تاثير فراوانی بر انديشه انسان باختر زمين گذارده است، ديد ويژه خود در باره فلسفه زندگی بشر باختر زمين را تحت تاثير فلسفه زندگي ايران باستان شکل داده است (Spoke Zarathustra Thus = چنين گويد زرتشت، چاپ نهايی 1892). شاهد مثال ديگر در اين برخورد نوشته های آر.گريشمن R. Ghirshman است که در کتاب خود: Iran، چاپ 1962، می گويد:

    سنت ايرانی پادشاهی به "اعتبار تاييد الهی" در دوران اسکندر به گونه يک پديده ثابت در هلانيزم در آمد و بعدها بسياری از حکومت های اروپايی آن را اقتباس کردند.

    آر. لوی R. Levy از سوی ديگر، خلافت عربی را فرهنگ واسطه ديگری می داند که سنت ايرانی کشورداری از آن طريق بر دنيای مدرن تاثير گذارد. وی به نقل از آثار تاريخی عربی قرون نخستين اسلامی می گويد:

    فخری، نوشته ای تاريخی در اندرزهای سياسی از اوايل قرن چهاردهم ميلادی توضيح می دهد

    که خليفه عمر در اوج گسترش خلافت، هنگامی که غنايم جنگی به سوی مرکز سرازير شده

    بود، برای تقسيم اين غنايم نيازمند رايزنی هاي يک تن ايرانی شد که زمانی در ادارات دولتی

    (عصر ساسانی) کار می کرد. پيشنهاد اين فرد به کار گرفتن ديوان يا دفتری يا اداره ای بود

    برای کنترل درآمدها و از اين هسته اوليه بود که ماشين اداری عظيمی به وجود آمد که برای

    صد ها سال به خلافت خدمت کرد (لوی، 1953: 61).

    در باره تاثير ميراث تمدنی پارس در زمينه حکومت و کشورداری بر خلافت عربی شايان توجه است که يکی از متون تاريخی عصر اسلامی از خليفه عمر نقل می کند که گفته است: "همانا من دادگری را از کسرا (خسرو انوشيروان دادگر) آموخته ام " (مقدسی 1906: 1Cool.

    فيليپانی رنکنی در نوشته هايش پيرامون سنت پادشاهی مقدس در ايران، به نقل از منابع مستند رومی می گويد: "اگر بخواهيم نگاهی به انتشار موفقيت آميز برخی پديده های فرهنگی مربوط به پادشاهی در باختر زمين اندازيم، چه در زمينه های دينی و چه عرفی" بايد به تاريخ امپراتوری روم بازگرديم که نخستين حکومت در غرب شمرده مي شود که ميزان گسترده ای از اين تاثيرات فرهنگی خارجی را، به ويژه در جنبه های سياسی و اداری نقش امپراتور، جذب کرد. وی آنگاه نمونه هايی از تاثير سنت های فرهنگی ايرانی در کشورداری بر تمدن غرب را به گونه زير ارائه مي كند:



    ميراثي كه از پارس به باختر زمين رسيده و هنوز در مفاهيم ايدئولوژيك و ساختارهاي فرهنگيش

    حضور دارد فراوان است. اگر پي گيري اشكال اصلي اين ميراث گاه دشوار مي نمايد، دليل اين

    است كه ميراث ياد شده از راه فرهنگ هاي واسطه فرا آمده و گونه اي غربي پيدا كرده است…

    عناصر مهم شكل دهنده آنچه را كه ما ساختار عمودي حكومت مي ناميم، بخشي از اين ميراث

    كهن است. اين ميراث از راه ساختار امپراتوري واپسين روم و باز پيدايي (رنسانس) قرون وسطايي

    آن به جهان مدرن رسيده است: از راه پديده هايی چون شواليه گری و "لرد" بودن که به گونه مبهمی

    در لباسی کلتيک - ژرمانيک به جوامع اروپايی سرايت کرده و بعدها شکلی مسيحی به خود گرفت

    (فيليپاني – رنكني 1978: 67).

    با توجه به اين حقيقت که در مفهوم کشور = state "حکومت" بدون "سرزمين" معنی ندارد و سرزمين بدون "مرز" واقعيت پيدا نمی کند، پيدايش مفاهيم اوليه مربوط به مفهوم کشور در ايران نمی توانست از پيدايش مفاهيم اوليه مربوط به پديده هايی چون سرزمين و مرز بی بهره باشد. در حالي كه مفهوم "سرحد" به عنوان نوار پهناوري از برخورد ميان دو حكومت = کشور (كريستف = 1959: 82- 269) مربوط به جهان پيش از دوران مدرن می شد، شماری از جغرافيايادانان سياسي امروز به گونه اي با اين بحث برخورد دارند كه گويي "مرز" مفهومي است نو كه در قرون اخير به وجود آمد. در اقتباسي از گرايش برخي از نوشته ها در علوم سياسي، شماری از جغرافيدانان سياسی عصر حاضر مفهوم "حکومت = state" همراه با مفهوم وابسته بدان، يعنی "مرز" را حاصل قراداد صلح 1648 وستفالی ميدانند (گلاسنر و دوبليژ 1989: 59-46). به هر حال اين مساله مورد پذيرش همگان است كه نياز به تعيين خطوط دقيق جدا كننده دو كشور و نقاط تماس ميان آنها حاصل پيدايش حكومت ملت پايه nation state (کشور يا حكومتي كه بر اساس موجوديت ملت به وجود آمده و مشروعيت مي يابد) در اقتصاد جهاني قرن نوزدهم است. اين پديده نو، آن گونه كه پيتر تيلور (1989: 46-144) و ديگران مي گويند، دست آورد غير قابل اجتناب گسترش امپرياليزم جهان گرا در دوران هاي جلوتر و نظام اقتصادي جهاني و سيستم ارتباطي نهفته در آن بوده است. در حالی که به گمان می آيد مفهوم "حکومت = کشور" و "مرز" مفاهيمی کهن تر از دوران مدرن هستند. چنان که مرز در رابـ ـطه با موجوديت يک نظام کشوری موجوديت می ِيابد - و مشروعيت آن وابسطه است به ايده "سرزمين" که قديم است: کشور state سرزمينی سياسی است و اشکال حکومت state حاکم بر سرزمين بايد بازگوينده اشکال ساختار سياسی ملت باشد (آلکساندر بی مورفی = 2003). در اين كه مفهوم نوين حكومت و سرزمين در اروپاي دوران مدرن گسترش يافت ترديد اندكي وجود دارد، با اين حال، ناديده انگاشتن اين حقيقت دشوار است كه اين مفاهيم ريشه در دوران هاي پيش از پديدار آمدن اروپاي دوران حكومت ملتي دارند. آثاري در دست است گوياي اين كه تمدن هاي كهن با مفهوم "حكومت" در ارتباط با جنبه هاي سرزميني و پيراموني آن و در ارتباط با مفاهيم كنوني "مرز" آشنايي داشتند. ديوار چين، ديوار هادرين Hadrian در بريتانياي امپراتوري روم، و سد سكندر در شمال خاوري ايران (1) ممكن است در حقيقت بخشي از منطقه گسترده تر برخورد (سرحد) در دنياي كهن به حساب مي آمدند (تيلور: همان). با اين حال اين واقعيت غير قابل اجتناب است كه حتي در آن مقام، اين ديوارها نماينده مفهوم خطي در فضا بودند كه براي جدا كردن مفهوم "ما" از "آنها" ترسيم شدند و اين حقيقت هماني است كه اصل زيربنايي مفهوم مرز را شكل مي دهد. آثار باستاني فاش مي كنند كه مفاهيم زير بنايي "حكومت"، "سرزمين"، و "مرز" در رابـ ـطه اي همانند اشكال امروزين اين مفاهيم در متون ايران باستان وجود داشته است. همچنين، اين احتمال وجود دارد كه با توجه به تعامل خصومت بار يا صلح آميز ميان ايران و روم، اين مفاهيم باستاني ايراني بر تمدن روم باستان اثرگذارده است. آميخته اي از تمدن يوناني - رومي و تمدن ايراني بر شكل گيري آنچه كه از ديد فرهنگي امروز "باختر" شناخته مي شود، اثربخشي فراواني داشته است. با توجه به گستره اثرگذاري متقابل ميان تمدن يوناني - رومي و تمدن ايراني، ترديد اندكي در گفته ژان گاتمن در نامه اش به اين مولف (1987) باقي مي ماند كه ايران (باستان) به بخش "باختر" جهان بشري تعلق داشته است.

    ايران می بايستی به بخش باختری (غرب) جهان بشری تعلق داشته، و من گمان می دارم که اين همان چيزی بود که اسکندر کبيرر مقدونی، شاگرد ارستو، که به همان مناسبت در راستای سنت بزرگ فلسفی غرب قرار داشت، در ايران ِيافت و تا آن اندازه توجه وی را جلب کرد که تصميم گرفت يک ساختار چند مليتی هنجار را مِيان ايرانيان و يونانيان در درون امپراتوری بزرگی شکل دهد که او پدِيد مي آورد. (2)



    تاييد اين نظر در متون تاريخي اين گونه آمده است كه به هنگام فتح ايران، اسكندر كبير مقدوني در تخت جمشيد ادعا كرد كه او جانشين بر حق داريوش سوم است. فردوسي (1020 ميلادي) شاعر حماسه سراي مشهور از اين رويداد در شاهنامه خود چنين گويد: پس از گشايش ايـران، اسكنـدر نامه اي به نخبگان و برجستگان جامعه نوشته و از اين كه دارا (داريوش سوم)، پادشاه آنان را نابود كرد، از آنان پوزش خواسته و ادعا نمود: اگر دارا نيست من اينجا هستم و ايران هماني است كه از آغاز بوده است. وي ساختار سياسی موجود دوران هخامنشی را حفظ کرد و در امپراتوری نوين خود به اجرا گذارد. اين ساختار در دوران جانشينان اسکندر دستخوش دگرگونی هايی شد. وی همچنين اعلام کرد که "دادگری" آرمانی است که به دست آوردنش هدف ماموريت او در ايران خواهد بود:

    بدانيد که امروز دارا منم

    گر او شد نهان آشکارا منم

    همان است ايران که بود از نخست

    بباشيد شادان دل و تندرست

    جز از نيکنامی و فرهنگ و داد

    ز رفتار گيتی مگيريد ياد

    (فردوسي: 1364جلد سوم، صفحه 330)

    قرن ها بعد، در دوران ساساني (224 تا 651 ميلادي) مفاهيم به هم پيوسته حكومت، سرزمين، و مرز تا آن اندازه پرورده شد كه با اشكال مدرن اين مفاهيم در چارچوب نظام جهاني حكومت هاي ملتي، همگني فراواني پيدا كرد. به هر حال براي بررسي اين مفاهيم باستاني ايراني، بررسي تاريخي روند شكل گيري جغرافياي سياسي ايران ضرورت دارد.

    حكومت، سرزمين، و مرز در ايران باستان
    اگرچه هخامنشيان جنگ آفريدند و سرزمين ها را گشودند ولي در برخورد عمومي با مفهوم حكومت و سرزمين و در سازمان دادن سياسي فضا، بيشتر به عوامل فرهنگي گرايش داشتند تا به مفهوم خشك سرزمين فيزيكي. واقعيت سياسي دادن به ساتراپي هاي گوناگون در راستاي خطوط جدا كننده فرهنگ ها و اقوام صورت مي گرفت. راستي را كه دانشمندان برجسته اي چون ويل دورانت) ترجمه 1988: 44) و پيو فيليپاني - رنكني (1978: 67) پديده يا مفهوم "حكومت" را يك اختراع ايراني مي دانند كه بعدها توسط روميان به دنيای باختر رسيد. پژوهش گر برجسته ايراني، حميد نيرنوری، به نقل از نوشته های تی آر گلوور T. R. Glover در باره تمدن ايرانی می نويسد: ايرانيان ايده های تازه ای پيش روی بشر گذاردند ايده هايی در باره "دولت خوب" (حکومت مردمی) در نهايت يکپارچگی و به هم چسبيدگی توام با حداکثر ممکن از آزادی برای توسعه يافتن سياسی گروهی و فردی در يک سازمان سياسی بسیار بزرگ(نيرنوری 1971: 196).

    تاريخ و جغرافيا نويسان يونان باستان همچون هرودت (484 تا 425 پيش از ميلاد) و گزنفون (430 تا 355 پيش از ميلاد) تاييد دارند كه هخامنشيان (559 تا 330 پيش از ميلاد)حكومتي فدرال مانند، يا مشترك المنافعي پهناور از ملت هاي خود مختار پديدار آوردند. موسس اين ساختار، كوروش بزرگ (559 تا 529 پيش از ميلاد) و جانشينانش اين مشترك المنافع نوين را گسترش فراواني دادند و آن را به ساتراپي هاي فراواني (گاه سي تا چهل ساتراپي) تقسيم كردند كه هريك از سوي يك ساتراپ، يا يك خشترپاون يا يك پادشاهي محلي اداره مي شد. اين مشترك المنافع جهان گرا دربر گيرنده همه سرزمين هايي بود واقع شده ميان ماوراي جيحون و سند تا ماوراي قفقاز و جايي كه امروز ملداوي خوانده مي شود: ماوراي اردن و سوريه: و از مقدونيه و قبرس تا مصر و ليبي. اين يك سازمان سياسي بود در ابعادي جهاني به پادشاهي يك شاهنشاه (شاه شاهان) و به همين روي مي تواند نظام "شاهنشاهي" عنوان گيرد. شاه شاهان در آن نظام حكومتي قانون ساز نبود بلكه مدافع دين ها و قانون هاي همگان در آن فدراسيون بود (تمپلتون 14 :1979).

    فراتر، در نظام حكومتي که هخامنشيان آفريدند و از سوی تي آر گلوور (همان) "دولت خوب" يا حکومت مردمی تعريف شده و همه مردمان در آن بر اساس فرمانی که کوروش در بابل صادر كرد (3) با هم برابر بودند گروه های قومی و فرهنگی در پی گيری دين و زبان و اقتصاد خود تا حدود زيادی از استقلال و آزادی برخوردار بودند. براي احترام به استقلال سياسي و فرهنگي مردمان گوناگون فدراسيون بود كه شاه شاهان خود را به دين ويژه اي نمي خواند.در نتيجه، مردم سرزمين هاي فتح شده آزاد بودند كه دين ها، قوانين و سنت هاي خود را حفظ كنند. به هنگام ورود به بابل، براي مثال، كوروش بزرگ هزاران يهودي را در آنجا به اسارت يافت. واكنش او در اين بود كه آنان را آزاد كند و به سرزمين محل نيايش خود بازگرداند. وي همراه يهوديان نرفت كه اورشليم (بيت المقدس = قدس) را فتح كند. ولي احترام او به آزادي ديني آنان وفاداري يهوديان نسبت به ايرانيان را تضمين كرد. وي پيامبر يهوديان شد و آنان داوطلبانه عضويت فدراسيون ايراني را پذيرا شدند. وي ساختن معبد يهوديان را در اورشليم فرمان داد و آنان اين كار او را واقعيت يافتن پيش بيني اشعياء نبي خواندند، آنجا كه در آيه chapter xliv مي گويد:

    من پروردگار شما هستم…كه از كوروش مي گويم، او شبان من است، و خواسته مرا در زمين به جاي خواهد آورد: حتي به اورشليم گويد كه تو ساخته خواهي شد و به معبد كه سنگ زير بناي تو گذارده خواهد شد. (لاکهارت، 1953: 326)

    بسيار كسان سخت كوشيده اند تا چهره اي منفي به اين كهن ترين نمونه حكومت "فدراتيو" يا "دولت خوب" دهند. بهترين مطلبی که برخي ملاحظات حزبي دوران كنوني – همانند حزب بعث پيشين عراق - توانستند تبليغ کنند اين بوده است که کورش را با يک پادشاه جنگجو برابر دانسته که از صحيونيست ها (يهوديان اسير در بابل) حمايت كرده است. آنان كورش را بخاطر جنگيدن با ملل مختلف سرزنش مي كنند، با اين هدف كه وانمود سازند كه حكومت هخامنشي به زور اسلحه تشكيل شد. اين انتقاد ها حاصل تلاش آشكاري است در راه كشاندن شخصيتي تاريخي به محاكمه بر اساس مصالح سياسي امروز. بابل يك كشور عربي نبود، بلكه وارث تمدن آكادي بود: حضور اوليه عربان در بين النهرين براي نخستين بار هنگامي واقعيت يافت كه به گفته جغرافيا و تاريخ نويسان عرب همچون مسعودي (1977) و مقدسي (1906)، حكومت ساساني دولت حيره را تاسيس كرد. همين جغرافيا و تاريخ نويسان دنياي كهن گفته اند كه اسكان عربان در جنوب بين النهرين پس از پيدايش اسلام فزوني گرفت: و سرانجام اين كه يهوديان اسير در بابل 2500 سال پيش را با صحيونيزم كه پديده اي است مربوط به قرن بيستم، مناسبتي نيست. فراتر، جنگ هميشه پديده اي همزاد با رفتار سياسي بشر بوده است و حتي پيامبران را نيز از آن گريز نبوده است. حتي در عصر مدرنيته كه "جنگ" به عنوان پديده اي خلاف اخلاق در رفتار بشر مورد نفرت قرار دارد، هستند اخلاقيوني كه از "جنگ عادلانه" دفاع مي كنند. بابل يك تمدن آكادي بود كه تحت حكومت ستمگر: به اين ترتيب، جنگ كورش عليه بابل مي توان به آساني "جنگ عادلانه" توصيف شود.

    از سوي ديگر، آگاهي ما از ايران هخامنشي و نقش آن در جهان باستان در حاله اي از ابهام قرار دارد و دانستني هاي ما، با همه اندكي و پراكنده بودنش، از منابع خارجياني آمده است (جي. اچ. ايليف، 1953) كه پيوسته با ايران در جنگ بوده اند. حقيقتا جاي تاسف داراد كه ما آثار نوشته تاريخي در دست نداريم كه ما را با جزئيات جنگ ها و برخوردهاي سياسي مربوط به ايران باستان آشنا ساخته و يا ساختار اجتماعي و وضعيت ديني و شرايط مربوط به مقام زن و مرد و همچنين تفاوت ميان افراد و گروه هاي انساني را مورد تحليلي عالمانه قرار دهد. آنچه ما ميدانيم اين است كه فرماني كه كوروش در بابل صادر كرد سخن از آزادي و برابري براي همه داشته است از جمله براي يهوديان و بابليان، و به خاطر همين سياست روشن بينانه بود كه وي در ادبيات ديني باختر زمين و اسلام تا اين اندازه مورد ستايش قرار گرفته است. همچنين به خاطر همين سياست روشن انديشانه پادشاه هخامنشي بود كه وفاداري داوطلبانه ملل زيادي را جلب كرد، از جمله مردمان شهرهاي ايوني (تمپلتون 1979)، قبرس و اورشليم (قدس در اسلام) كه به آن فدراسيون پيوستند، و اين كه به غير از زور اسلحه بايد عامل جلب كننده ديگري در آن نظام حكومتي فدرال وجود مي داشته كه سبب پيوستن داوطلبانه آنان به آن نظام حكومتي شد.

    دادگری سنگ زير بنای نظام حکومتی ايرانی

    با توجه به اين كه دادگري (عدل) سنگ زيربنای فلسفه سياسی در ايران باستان بوده است، درک اين احتمال که سازمان دهی ايرانی فضای سياسی بر تکامل تدريجی مفهوم دموکراسی در باختر زمين موثر بوده است چندان دشوار نخواهد بود. هستند آنان که باور دارند هنگامی که کوروش بزرگ حکومت فدرال چند ملتی را در چارچوبی ساخت که بعدها نام "امپراتوری پارس" (4) را به خود گرفت، تحمل، کردار نيک و خوشبختی برای مردمان را به دليل نبوغ ذاتی خود اختراع نکرد، بلکه او از يک سنت ريشه دار و کهن در زمينه رفتار پادشاهان پی روی می کرد. او سنت حکومت خوب متکی بر دادگری، تحمل ديگران، و احترام به باورهاي ديني مردمان را از مادها به ارث برد: از دودمانی که پادشاهش، دياكوس همه ايرانيان را در چارچوب يك ملت قرار داد (نيرنوري 188 :1971). با اين حال شواهد به دست آمده گويای آن است که دادگری زيربنای اصلی "دولت خوب good government" يا "حكومت مردمي" در سازمان حکومتی ابران باستان محسوب می شد چنان که پادشاه هخامنشی به هنگام گشودن بابل در سال 539 پيش از ميلاد فرمان به آزادی و برابری داد. اين سنت از سوی همه جانشينان کورش در تاريخ پيش از اسلام ايران رعايت شد.

    برابر سنگ نوشته هايی که در نقش رستم واقع در باختر ايران بر جای مانده است، داريوش اول معروف به بزرگ (485-521 قبل از ميلاد) سازمان فضايي کشور را در سی ساتراپی تنظيم کرد که هريک در حاکميت يک پادشاه قرار داشته و توسط يک ساتراپ، به نمايندگی از سوی حکومت مرکزی، اداره می شد. او فرماندهانی برای ارتش تعيين کرده و وزيرانی را برای اداره امور در نظر گرفت. وی ميزان ماليات هرساتراپی را مشخص نموده: مامورانی را برای جمع آوری ماليات گمارد و بازرسانی را به نام "چشم و گوش" پادشاه برای رسيدگی به چگونگی گردش امور روانه ساتراپی ها نمود. وی سکه های زرين به نام "دريک" و سيمين به نام "زيگلو" ضرب کرد تا مبادلات بازرگانی فدراسيون را رونق بخشد (نيرنوری 1971: 221): جاده شاهنشاهی را در 2700 کيلومتر از شوش (سوزا) در شمال باختری خليج فارس تا سارد (سارديس) کنار دريای اژه با شعباتی به تخت جمشيد و ديگر مراکز سياسی و بازرگانی بنا کرد (مجتهدزاده 1974: صفحه 4-5 و 56 تا 59). او فرمان داد تا نقشه اين نخستين جاده تاسيس شده در تاريخ بشر روی صفحه ای برنزی حک گردد (5) که شايد نخستين نقشه جغرافيايی حاوی جزئيات در تاريخ بشر باشد. وی يک سرويس پستی (چاپار) را سازمان داد که شماری از اسبان و سوارکارن آماده در هر منزلگاه پيام ها را به سرعت منتقل می کردند و کندن کانالی را در مصر فرمان داد که دريای سرخ را، از راه نيل (پيراوا)، به مديترانه وصل مي كرد (آربری 1953).

    در سياست های اداری و کشوری، در حالی که آتنيان پي گير ديدگاه ويژه خود از دموکراسی متکی بر شهروندی افراد بودند، هخامنشيان، چنان که گفته شد، سرگرم سامان دادن يک نظام حکومتی بودند متکی بر استقلال گروه های فرهنگی يا مليتی: يک نظام فدراليته که در آن هويت های دينی و فرهنگی مردمان برخوردار از زمينه های ملی و فرهنگی گوناگون مورد احترام بوده و بدانان حق اداره خود مختار امورشان داده می شد. يعني، در حالي كه آتن كهن سرگرم بحث در اطراف "حق فرد در جامعه" بود، ايران كهن سرگرم بحث پيرامون "حق گروه هاي ديني و فرهنگي مردمان" در نظام حکومتی بود. مردمان از فرهنگ ها و دين هاي گوناگون حق حاكميت خود مختار بر امور خود را داشتند در حالي كه هويت فرهنگي و ديني آنان مورد احترام بود. به اين ترتيب شايان توجه است که برابری و دادگری در آن نظام حکومتی باستانی عصاره کشورداری شمرده می شد. مفهوم دادگري گسترش فراواني پيدا كرد و اجراي دادگري در عصر ساساني، در وجود خسرو انوشيروان به اوج رسيد. برخي پيشنهاد دارند (توكلي 1998) كه شايد مفهوم امپراتوري اقتباسي رومي است از نظام شاهنشاهي ايراني و يا بالعكس (10). بر اساس همين زمينه، شايد اين پيشنهاد چندان دشوار نباشد كه سناي روم اقتباسي از مهستان (انجمن مهتران) ايراني بوده است، يا بالعكس و، به هر حال، شايد پذيرفتني باشد كه فلسفه سياسی ايران باستان در امر کشورداری در گسترش مفهوم دموکراسی در باختر زمين موثر بوده است.

    توسعه مفاهيم حکومت و مرز در دوران ساسانی

    اشکانيان (247 پيش از ميلاد تا 224 ميلادی) که جای مقدونيان را در ايران گرفتند، دو گونه خود مختاری در فدرال ايرانی به وجود آوردند: ساتراپی های درونی و وابستگی های پيرامونی – که 18 مورد از آن از خودمختاری بيشتری برخوردار بودند (وديعی 1974: 186). اين نظام ويژه حكومتي در ايران عصر صفوي در قرن 16 ميلادی، به صورت "ايالات" و "بيگلربيگی ها" تجديد شد.

    در حدود سرآغاز تاريخ مسيحي بود كه با پيشرفت در مفهوم سرحد و مرز، مفهوم سرزمين در ايران پيشرفت زيادي حاصل كرد. اين امر در درجه اول ناشي از مركز گرايي بيشتري بود كه به دليل تهديدهای جديدی صورت گرفت که از سوی رقيبان نيرومند جديدی چون روميان در باختر و تورانيان در خاور ايران مطرح شده بود. سازماندهي سياسي فضا در فدراسيون ساساني (224 تا 651 ميلادي) شاهد پيشرفت هايي بود در مفاهيمي چون حكومت هاي مرزداري درونـي و بيـروني، حكومت هاي حايل، ستون هاي مرزي و غيره. در ادبيات باستاني حتي سخن از مرزهاي رودخانه اي ميان ايران و توران در آسياي مركزي به ميان آمده است (6).

    نگاهي به ادبيات فارسي مربوط به جغرافياي تاريخي ايران آشكار مي سازد كه ساسانيان مفهوم سرزمين را پيـروزمندانه در چارچوب مفهوم مرز گسترش دادند. آنان سيستم پيشرفته اي از سازماندهي فضاي سياسي به وجود آوردند. سردودمان ساساني در آغاز، شيوه سازماندهي اداري سرزمين در عصر هخامنشي را تجديد كرد، ولي قلمرو خود را به بيست كشور خود مختار تقسيم نمود. وي با استخدام وزيراني چون بزرگمهر حکيم كابينه دولتي را به وجود آورد و آنگاه با ايجاد چهار ارتش مستقل در چهار گوشه فدراسيون، مفهوم باستاني "چهار گوشه گيتي" را تجديد كرد. وي شورايي مشورتي از برجستگان آفريد و ساختار سياسي كشور را به هفت طبقه وزيران، روحانيون، قاضيان (داوران) عالي رتبه، و فرماندهان چهار ارتش شكل داد (مسعودي ،1977: 5-4) خسرو انوشيروان (531 تا 579 ميلادي) كه دادگريش مورد ستايش فراوان تاريخ و جغرافيا نويسان قرون اوليه اسلامی و عرب است (7)، با قرار دادن بيست كشور فدراسيون ايران در چهار "كوست" يا "پاسكوز"، معني عملي تري به مفهوم هخامنشي چهارگوشه گيتي داد. هر يك از اين کوست ها تحت فرمان يک نايب الحکومه بود که پاسکوزپان يا پادوسبان خوانده می شد و يک اسپهبد فرماندهی ارتش هريک از پاسکوزبان ها را بر عهده داشت.

    فردوسي در شاهنامه خود اين چهار كوست را چنين معرفي مي كند: 1- كوست خراسان به اضافه قم و اصفهان: 2- كوست آذرآبادگان (آذربايجان) به اضافه ارمنستان و اردبيل: 3- كوست پارس (جنوب ايران) به اضافه اهواز و سرزمين خزر (به احتمال قوي خوزستان): 4- كوست عراق به اضافه سرزمين هاي رومي (سوريه و آناتولي) (فردوسي 1985: جلد پنجم، صفحه 415).

    توسعه مفهوم سرزمين در دوران ساساني با پيشرفت مفهوم مرز همراه و هم گام بوده است. توجه به اين حقيقت شايان اهميت است كه واژه "مرز" در فارسي ميانه وجود داشته است. برابری مفاهيم اروپايی سرزمين و مرز در زبان فارسی ميانه اصطلاح "مرز و بوم" برابر بوده است كه فردوسي آن را به دوران ساساني نسبت مي دهد. اين اصطلاح در شكل ساساني خود به معني "سرزمين سياسي" يا "ميهن" گرفته مي شد. به هر حال، اصطلاح مرز به معني خط پيراموني سرزمين، به گونه جداگانه نيز در آن دوران وجود داشت حال آنكه واژه فارسي ميانه ديگري به گونه "سامان" نيز در همين رابـ ـطه وجود داشت كه در فارسي كنوني به معني مرز جدا كننده خانه ها و زمين هاي كشاورزي از يك ديگر است. هر دو مفهوم مرز و سرحد در دوران ساساني مورد استفاده عملي بود. در حالي كه آنان پادشاهان يا پادوسباناني را مامور اداره امور خودمختاري ها و وابستگی ها می کردند، شهرداران يا "شهريگ" ها را به اداره امور شهرها می گماردند. آنان در باختر فدراسيون ايراني منطقه هاي سپري به وجود آوردند و در خاور آن خطوط مرزي ترسيم كردند. در باختر، ساسانيان مفهوم "منطقه سرحدي" را سيمايي كاملا روشن دادند. آنان دو گونه حكومت مرزداري به وجود آوردند: حكومت هاي مرزداري دروني در درون چهار كوست: و حكومت هاي مرزداري بيروني كه مشهورترين آن حكومت حيره يا مناذره بود در بين النهرين (مسعودي، همان). در شمال باختري خليج فارس، آنجا كه سرحدات دو امپراتوري رومي و ايراني در قرن پنجم ميلادي به هم نزديكي مي يافتند، پادشاهي حيره از سوي ساسانيان بر كرانه هاي دجله، نه چندان دور از پايتخت ساساني در تيسفون، به وجود آمد. اين حكومت مرزداري كه از سوي ايرانيان مورد پشتيباني مالي و سياسي بود، نقش يك حكومت سپري را براي ايران بازي مي كرد تا فشارهاي روم را خنثي سازد (مسعودي 1977: 240). در حركتي مشابه، روميان پادشاهي دست نشانده غسان را در منطقه اي كه اكنون سوريه خوانده مي شود به وجود آوردند تا همان نقش را براي روم در برابر ايران داشته باشد (مسعودي 1977: 467). فراتر، شايان توجه است كه در جريان مبارزاتش عليه حكومت عربان، ايران نقش يك مانع فرهنگي را در جهان اسلام بازي كرد كه برجاي ماندنش را در دوران پس از اسلام تضمين نمود. جاي دقيق اين مانع فرهنگي را مي توان در پيرامون هاي باختري فلات ايران، در بين النهرين، در نظر گرفت: نواري پيراموني كه همين نقش را در دوران پيش از اسلام ميان امپـراتوري هاي ايران و روم داشت. در اينجا نظريه "سرزمين مياني = Middle Zone" كه ديويد ميتراني David Mitraniدر جايي در اروپاي مركزي و اطراف دانوب تشخيص داد، با موقعيت جغرافيايي ياد شده ايران در اين بخش از جهان قابل تطبيق است (ميتراني1950). اين جغرافيا چيرگي كامل فرهنگ هاي ديگر بر فلات ايران را در درازاي تاريخ مانع شد.

    در جناح خاوري خود ساسانيان با تورانيان رو در رو بودند. همانند روميان، تورانيان نيز وارد جنگ هايي چند با ايرانيان شدند. ولي برخلاف ترتيبات سرحدي "سرزمين سپري" كه ايرانيان در برخورد با روميان در باختر سازمان دادند، دست كم در يك مورد آنان خطوط مرزي مشخصي را ميان خود با تورانيان در خاور ترسيم كردند كه پس آنگاه پيشرفت بيشتري حاصل كرد. اين تفاوت عمل در شرق و غرب ايران بايد ناشي از ميزان متفاوت فشارهاِِي سياسي – نظامي بوده باشد که قدرت های رقيب در شرق و غرب فدرال ساسانی ايجاد كرده بودند. در حالی که رقابت روميان با ساسانيان در باختر ايران بيشتر جنبه ژئوپوليتيک داشته است كه به تدريج تبديل به يك بازي ژئوپوليتيک شد همانند بازي بزرگ روس و انگيس در آسياي مركزي قرن نوزدهم، رقابت با تورانيان در خاور فدرال بيشتر به گونه تهديد استراتژيک فشرده اي در آمد كه بروز جنگ هايي پي در پي را سبب شده و اين وضع در جاي خود ترسيم خطوط مرزي جداسازنده قلمرو دو قدرت را ضروري نمود.

    شايان توجه است كه نه تنها ساسانيان سازمان سرزميني و مرزي هخامنشيان را تجديد كردند، بلكه نام ايرانشهر (كشور ايران) را ابداع نمودند كه شايد نخستين نمونه در تاريخ باشد كه به جاي نسبت دادن يك ملت يا كشور به نام خانواده حاكم، هويت مستقل با نام ويژه اي براي كشور تعيين مي شود (مجتهدزاده 1999: ايران و ايرانی بودن، 8- 147). پس از شرح جزئيات گفت و گوی بهرام گور با فرستاده سياسی روم در باره شيوه های متفاوت ديپلماسی و کشورداری ايرانی و رومی، فردوسی مي گويد كه ورهرام چهارم يا بهرام گور (پادشاهي از 420 تا 438 ميلادي) با كسب پيروزي در پايان نبردهايش با تورانيان، دستور داد تا ستون هايي مرزي ميان ايران و توران ساخته شود. وي تصميم گرفت رود جيحون (آمو دريا) مرز رود خانه اي دوكشور باشد. درشرح اين رويداد ها در شاهنامه خود، فردوسي گويد:



    برآورد ميلي ز سنگ و زگچ كه كس را زايران و ترك و خلج

    نبودي گذر جز به فرمان شاه همان نيـز جيحـون ميانجي به راه

    در متن اصلي به جاي گچ "گنج" آمده است كه به گمان نادرست باشد. منظور از خلج در اينجا "مردمان ديگر" است (فردوسي 1985: جلد سوم، صفحه 394). يعني، بهرام فرمان داد تا ستون هايي از سنگ و گچ بنا شود تا كسي از ايرانيان و تركان و ديگران نتوانند از آن بگذرند جز با اجازه شاه و هم او رود جيحون را واسطه (سرحد = مرز رودخانه اي) ميان ايران و توران قرار داد. اين مورد را نمي توان به بحث در اطراف مفهوم سرحد محدود كرد. اين مورد بي ترديد تعيين مرز است به مفهوم مدرن واژه.

    اين فردوسي است كه هزار سال پيش تر از اين گفت كه ششصد سال پيش از او ستون هايي مرزي پديدار آمد كه ايرانيان و تركان و ديگر مردمان اجازه نداشتند از آن بگذرند مگر با نشان دادن اجازه نامه اي از شاه. اين نمونه كاملا گويايي است از پديدار آمدن خط مرزي در ايران باستان که با مفاهيم امروزين "مرز" برابری دارد. جالب تر از آن اين كه اجازه نامه از شاه براي گذشتن از مرز بايد در حكم گذرنامه اي از حكومت ساساني بوده باشد همانند پاسپورت در مفاهيم مدرن.

    در جنوب، فدراسيون هخامنشي شامل دو ساتراپي مي شد: آوال كه امروز در برگيرنده كشورهاي بحرين، قطر، و استان هاي حسا و قطيف در عربستان سعودي كنوني است: و ساتراپي كه در عصر ساسانيان "ماسون" نام گرفت، سرزمين هايي كه امروز دربر گيرنده امارات متحده عربي و شمال عمان است. نظام كانال هاي آب رساني زيرزميني "قنات" كه در دوران هخامنشي اختراع شد، در عصر داريوش اول به پس كرانه هاي جنوبي خليج فارس معرفي گرديد (ويلكينسن 1975: 9Cool. شواهدي در دست است كه پارتيان (از250 پيش از ميلاد تا 224 ميلادي) پيشرفت هاي زيادي در كار دريانوردي داشتند، ولي آثاري در دست نيست كه نشان دهنده چگونگي برخورد هخامنشيان يا پارتيان با مساله سرزمين و مرز در آن بخش باشد. برخلاف اين ابهام كهن، ساسانيان سرزمين هاي واقع در جنوب خليج فارس را در دو حكومت يا دو ساتراپي سازمان دادند. در نيمه باختري، آنان پادشاهي هگر را آفريدند كه دربرگيرنده آوال باستاني بود، حال آن كه در نيمه خاوري پادشاهي مازون يا ماسون را آفريدند كه كشورهاي كنوني عمان و امارات متحده عربي بود را در بر مي گرفت (دانولد هاولي 1970: 3Cool. پيش از آن كه عربان در اين سرزمين ها سكونت گزينند، ايرانيان باستان ساكنان بومي اين سرزمين ها بودند. مهاجرت عربان به اين سرزمين ها از قرن دوم ميلادي آغاز گرديد. هنگامي كه قواذ (قباديان) در قرن ششم بر ماسون حكمراني داشتند، عربان مهاجر توانستند اتحاديه بزرگي به وجود آورند. در رويا رويي با اين اتحاديه بزرگ ايلي از عربان مهاجر، حاكمان ايراني مهاجران را به عنوان "شهروندان" به فارسي، و "اهل البلاد" به عربي خواندند (ويلكينسن، همان) كه به معني پذيرفتن آنان بود در مجموعه "شهروندان" برابر با ديگر ايرانيان. ساسانيان ميزاني از خود مختاري را نيز در درون ساختار ايلي ياد شده بدانان ارزاني كردند. در اينجا يك بار ديگر شاهديم كه نظام حكومتي فدراتيو ايراني حتي در ساختار دروني يك ساتراپي واقعيت پيدا مي كند (مجتهدزاده 1999: امنيت و مسايل سرزميني، همان، فصل سوم).

    سخن وا پسين

    ترديدی وجود ندارد که آتنيان باستان نخستين مردمان در تمدن باختر زمين بودند که مفهوم دموکراسی را مطرح نمودند. ولی در اجرا، دموکراسی آنان محدود بود به محدوديت های طبقاتی در يک شهر. اعمال يک دموکراسی در سطح يک کشور می بايستی فتح ايران توسط اسکندر کبير مقدونی و اقتباسی که او از شيوه ايرانی سازماندهی فضای سياسی نمود، به تاخير افتد – يعنی سازماندهی فضای سياسی بر اساس تقسيم کشور به واحدهای فرهنگی – ملی مردمان در نظامی فدراليته. ولی اين که در ايران بعد از اسلام چه برسر اين مفاهيم آمده است، می تواند مورد علاقه برخی از دانشگاهيان باشد. خلافت عربی بغداد (خلافت عباسی = از 750 تا 1258 ميلادی) سازمان سياسی فضا و تقسيم سياسی سرزمين ها را تقريبا به همان گونه ساسانيش تقليد کرد (پورکمال 1977: 7). آنان نيز حکومت هايی مرزداری به وجود آوردند که امارت خزيمه در قاينات که تا دهه 1930 وجود داشت (مجتهدزاده 2004: فصل های دوم و سوم) نمونه ای از آن بوده است. ولی ديد غالب "جهانی بودن نگاه سياسی اسلام" جای اندکی برای پيشرفت و توسعه ايده باستانی مرز سازی در ايران پس اسلام برجای گذارد. به اين ترتيب استقبال ايران از اسلام شيعی در اين دوران در حقيقت ناشی از خواست عمومی بوده است برای تجديد حيات فرهنگی و هويت ملی کشور. در اين برخورد بود که ايده کهن "دادگری" در ايران باستان، با قرار گرفتن در مقام يک اصل از اصول پنجگانه مذهب شيعه، جايگاه تازه ای در شکل گيری سنت حکومت مردم گرای ايرانی در قواره های جديد پيدا کرد. مهمتر اين که گسترش تشيع اعتراض کننده ضد خلافت در ايران با ديگر انگيزه های هويتی اِيرانيان در آميخته و راه را برای تجديد حيات سرزمين گرايی و کشورداری ايرانی هموار نمود.

    آنچه صفويان در سازمان دادن سياسی فضا آفريدند اقتباس نظام کشورداری اصيل ايرانی نبود، بلکه در حقيقت اقتباس ابهام آميزی بوده است از آنچه خلافت عباسي از نظام سياسی – اداری ساسانی تقليد کرده بودند. زندگی در پناه چنين ساختار سياسی ابهام آميز و پيشرفت نکرده ای در حقيقت گويای آن است که ايران از فرهنگ سياسی حکومت و مرز در سنت کشورداری باستانی خود جدا شد. اين وضع بازگوينده نقصان پر اهميتی بوده است که بعدها، به ويژه در رويارويی دنيای خاور با تحميل جنبه های فرهنگی و فيزيکی گونه اروپايی حکومت و کشورداری، خود نمايی کرد.


    يادداشت ها

    اين ديوار در دوران تمدن پارتي (از 247 پيش از ميلاد تا 224 ميلادي) براي جدا ساختن آن تمدن از تورانيان ساخته شد.
    پرفسور ژان گاتمن كه نگارنده در دهه 1970 در دانشگاه آكسفورد شاگردش بود، در ياد داشتي به تاريخ 19 ماه مي 1992 اين نقل قول از نامه ياد شده اش را مجاز نمود.
    متن اين فرمان که به زبان آکادی روی استوانه ای گلی نوشته شده است در بخش مربوط به ايران موزه بريتانيا British Museum نگاهداری می شود.
    4- برخی از صاحب نظران بر اين باورند که امپراتوری پديده ای رومی است و شايد از پديده شاهنشاهی يا سيستم فدرال ايرانی اقتباس گرديد (احمد توكلي 1372، صفحه 828-830). فراتر اين احتمال وجود دارد كه روميان ايده "سنا" را از پديده ايراني "مهستان" يا مجلس ريش سفيدان گرفتند و شايد بالعكس.

    5- يك صفحه برنز يا هر فلز ديگري در فارسي "جام" خوانده مي شود. همچنين يك ليوان فلزي يا بلورين جام خوانده مي شود. از سوي ديگر شاهنامه فردوسي از جمشيد شاه افسانه اي، موسس ايران، سخن مي گويد كه جامي داشت جهان نما. از اين افسانه است كه ايده "جام طالع بيني" در همه فرهنگ ها سرچشمه مي گيرد. با اين حال، مولف بر اين باور است كه جمشيد شاه افسانه اي كسي جز داريوش شاه هخامنشي نبود كه جامي داشت از نقشه جغرافيايي نشان دهنده جهان متمدن. دلايل ديگري براي اثبات اين نظر وجود دارد كه بحث آنها از محدوده اين نوشته خارج است.

    6- "توران" نامي است كه فردوسي (درگذشت 1020 ميلادي) در شاهنامه اين مهمترين اثر حماسي در زبان فارسي، در رابـ ـطه با مردم ترك تبار در جناح خاوري خراسان بزرگ، از آن استفاده مي كند. آنچه امروز آسياي مركزي خوانده مي شود، در بخش زماني بزرگي از بيست قرن گذشته خراسان بزرگ خوانده مي شد.

    7- درباره چگونگی اجرای دادگری در ايران دوران انوشيروان دادگر نگاه کنيد به منابع عربی صده های نخستين اسلامی همانند:

    الف – محمد بن جرير تبري، تاريخ تبري، ترجمه فارسي از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1353.

    ب – مقدسي معروف به البشاري، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ليدن 1906.

    ج – ابوريحان بيروني، قانون مسعودي، چاپ دكن 1955.

    د – ابوبكر محمد ابن الفقيه، مختصر البلدان، نوشته در سال 279 هجري، چاپ ليدن 1885.

    ه – محمد ابن الحوقل، صورت الارض، چاپ لندن 1938.

    و – ابراهيم الاستخري، المسالك والممالك، چاپ ليدن 1889.

    ز – عبدالله ياقوت حموي، مجمل البلدان. چاپ قاهره 1906.

    ح – ابوالحسن علی ابن الحسين مسعودی، مروج الذهب، ترجمه فارسی، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ تهران 1977.

    منابع مورد استفاده به فارسي

    1- حكيم ابوالقاسم فردوسي، شاهنامه، انتشارات جاويدان، چاپ چهارم، بهار 1364، جلد سوم، صفحه 330.

    2- مقدسی معروف به البشاري، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، تاليف به سال 375 هجري، چاپ دوم، ليدن 1906.

    3- مسعودي، ابوالحسن علي ابن الحسين (تاريخ و جغرافيا نويس عرب قرن چهارم هجري، مروج الذهب، ترجمه فارسی از ابوالقاسم پاينده، انتشار بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1977.

    4- مجتهدزاده، پيروز، مطالعاتي تازه در باره جاده شاهنشاهي، ترجمه فارسي مقاله ويكتور وون هيگن در جورنال جغرافيايي ماه ژوِئن 1974، ماهنامه دانشمند، سال 11، شماره مسلسل 131،

    شهريور 1353.

    5- مجتهدزاده، پيروز، ايران و ايرانی بودن، ماهنامه اطلاعات سياسی – اقتصادی، سال 14، شماره 3 و4 (148-147) و 5 و6 (150-149)، تهران آذر و دی + بهمن و اسفند 1378.

    6- پورکمال، م، تقسيمات کشوری ايران، سازمان برنامه و بودجه، تهران 1977.

    7- توکلی، احمد "امپراتوری، شاهنشاهی"، ماهنامه آينده، سال 19، شماره 7-9، تهران 1372.

    8- وديعی، کاظم، مقدمه ای بر جغرافيای انسانی ايران، انتشارات دانشگاه تهران، 1353.

    - منابع مورد استفاده به انگليسي

    1- Arbery, A. J, The Legacy of Persia, Oxford Clarendon Press1953.

    2- Daurant, Will, Tarikh-e Tamaddon (History of Civilization), translated into Persian and published by Enqelab-e Eslami Publication, Tehran 1988.

    3- Filippani-Ronconi, Pio, The Tradition of Sacred Kingship in Iran, in George Lenczowski ed., Iran Under the Pahlavis, Hoover Institution Press, Stanford University, USA 1978.

    4- Ghirshman, R., Iran, Parthes et Sassanides, Gallimard, Paris 1962.

    5- Glassner, M. I. & de Blij, H. J., Systematic Political Geography, John Willy and Sons, New York 1989.

    6- Hafeznia, M. R., Power and Cultural Expansion in the Subcontinent, in Daneshvar ed., (17), 17-25, Tehran 1997.

    7- Hawley, Donald, The Trucial States, George Allen & Unwin, London 1970.

    8- Kristof, L. D., The Nature of frontiers and boundaries, in Annals Association of American Geographers, No. 49, 1959 .

    9- R. Levy, Persia and the Arabs, in A. J. Arbery ed., The Legacy of Persia, Oxford Clarendon Press 1953.

    10- Lockhart, L., Persia as seen in the West, in A. J. Arbery ed., The Legacy of Persia, Oxford Clarendon Press 1953.

    11- Mitrani, David, Evolution of the Middle Zone, Annals of American Political and

    Social Science, September 1950.

    12- Mojtahed-Zadeh, Pirouz, Security and Territoriality in the Persian Gulf, Curzon Press, London 1999.

    13- Mojtahed-Zadeh, Pirouz Small Players of the Great Game, Routledge/Curzon Publication, London and New York 2004.

    14- Murphy, Alexander B., Dominant Territorial Ideologies in the Modern State System: Implications for Unity Within and Beyond the Islamic World, Paper presented to the 2nd International Congress of the Geographers of the Islamic World, Tehran, 16 & 17 September 2003.

    15- Nayer Nouri, A. H., Iran's Contribution to the World Civilization, Vol. II., Tehran 1971.

    16- Nietzsche, Friedrich (1883-85), Thus Spoke Zarathustra, Formally published in 1892.

    17- Taylor, Peter J., Political Geography, 2nd edition, Longman Scientific & Technical, London 1989.

    18- Templeton, Peter Louis, The Persian Prince, Persian Prince Publication, London 1979.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اهمیت ورزش در ایران باستان[/h]
    در اوستا، نامه مینوی آئین زرتشت چنین آمدهاست:

    « پهلوانی مردانه را میستائیم که بمردان گشایش دهد، که بهوش گشایش دهد، که تندتر از تند و دلیرتر از دلیر است که بسان بهرهای ایزدی به مرد رسد و مردان را در گرفتاری رهائی بخشد.


    در قرون گذشته مشرق زمین، ایران تنها كشوری بود كه در نظام تعلیم و تربیت خود بیشترین اولویت را به ورزش و تربیت بدنی اختصاص داده بود. در حالی كه در همان زمان سایر كشورها به ورزش و تربیت بدنی توجه چندانی نداشتند، ایرانیان به اهمیت و ارزش توانایی و سلامت بدن به عنوان یكی از عوامل بسیار مهم در ایجاد ارتشی سلحشور و پیروز پی بـرده بودند.
    در مقاله زیر خلاصه ای از اهمیت و نقش ورزش در نظام آموزش ایران باستان را از نظرمی گذرانید.تلاش برای حفظ مرز وبوم ایران بر اساس تعالیم زرتشت كه به عنوان سرزمین مقدس نامیده شده است و نیز میل به كشور گشایی و تسخیر سرزمین های مجاور ایجاب می كرد كه جوانان از آموزش های نظامی منظمی كه پایه و اساس آن ورزش و تربیت بدنی بود برخوردار شوند. در حقیقت برنامه آموزش نظامی بسیاری از جوانان به مهارت های بدنی و قوای جسمانی محدود می شد تا بتوانند ویژگی های لازم یك سرباز خوب و شایسته را بدست آورند.
    در مجموع، آموزش و پرورش فرزندان جامعه ایران باستان- و در مواردی فرزندان طبقه اعیان و شاهزادگان- تقریباً به روی تربیت بدنی متمركز می شد و آن هم با توجه به اهداف نظامی شكل می گرفت. بدین تربیت كودكان تا هفت سالگی زیر نظر مادران پرورش می یافتند. سپس پسران در هفت سالگی تحصیلات رسمی خود را آغاز می كردند و از همان هنگام رسماً متعلق به كشور شناخته می شدند و تا سن پانزده سالگی به آموختن فنون نظامی مشغول بودند. این افراد از سن پانزده سالگی، خدمت در ارتش را شروع می كردند و تا پنجاه سالگی همچنان به عنوان عضو رسمی ارتش در خدمت باقی می ماندند. به روایت هرودوت، فرزندان طبقه اشراف و اعیان و شاهزادگان تا۲۰ سالگی به تحصیل ادامه می دادند و برای فرماندهی سپاه و حكمرانی و دادرسی آماده می شدند. این نوع آموزش در تاریخ تعلیم و تربیت، نخستین نمونه كنترل آموزشی و پرورشی به وسیله دولت است كه برای هدفی خاص- كه در آن زمان عبارت بود از حفظ قدرت و عظمت كشور- صورت گرفته است. بنابر آنچه گفته شد برنامه های تربیت بدنی بیشتر به آماده سازی جوانان برای جنگهای احتمالی اختصاص یافته بود. هرودوت مورخ مشهور یونانی می نویسد: ایرانیان از۵ سالگی تا۲۰ سالگی سه چیز را می آموختند:
    ۱- سواركاری ۲- كمانداری (تیراندازی) ۳- راستگویی.
    جوانان تمرینات روزانه را از طلوع آفتاب با دویدن و پرتاب سنگ و نیزه آغاز می كردند. مقاومت با غذای اندك، تحمل گرما و سرمای شدید، پیاده روی های طولانی، عبور از رودخانه بدون تر شدن سلاحها و خواب در هوای آزاد از جمله تمرین های آنان بود. سوار كاری و شكار نیز دو فعالیت رایج بود. جستن بر روی اسب و پرش از روی اسب در حال دویدن (تمرین سرعت و چالاكی) از ویژگی های سواركاران سواره نظام ایران بود.
    ▪اسب سواری: ایرانیان عهد باستان دلبستگی زیادی به اسب داشتند و این موجود را عضو خانواده خود می پنداشتند و به هنگام نیایش برای اسب نیز مانند سایر اعضای خانواده خود دعا می كردند. اهمیت اسب در زندگی مردم ایران باستان چنان بوده است كه نام بسیاری از سلاطین نامدار با كلمه اسب تركیب یافته بود. مانند لهر اسب (اسب تندرو) تهماسب (دارنده اسب زورمند) و ارجاست (دارنده اسب با ارج).
    اختراع اولین ابزارهای سواركاری مانند دهنه، نعل، زین و ركاب به ایرانیان نسبت داده شده است. همچنین ارابه رانی در ایران باستان قسمت مهمی از برنامه جشن مهرگان بود كه به افتخار مهر، فرشته روشنایی برگزار می شد. یونانیان این مسابقه را از ایران و رومیان از یونانیان اقتباس كرده اند.
    ▪تیراندازی: پس از آموزش اسب سواری، تعلیم تیراندازی و شكار آغاز می شد. كمان بلند و تیرهایی ساخته شده از نی و نیزه كوتاه جزو وسایل شكار و تیراندازی ایرانیان بود. در مورد آموختن تیراندازی و شكار به كودكان در شاهنامه سخن بسیار رفته است و از مهارت بهرام گور در تیراندازی، داستانهای شگفت انگیزی نقل شده است.
    ▪چوگان بازی: یكی دیگر از برنامه های تربیت بدنی در ایران باستان بازی چوگان است كه ایرانیان آنرا ابداع كردند. كودكان پیاده و جوانان سوار بر اسب به بازی چوگان می پرداختند و بدان عشق می ورزیدند. بازی كریكت انگلیسی و گلف كه امروزه از ورزشهای متداول و پرطرفدار در سراسر دنیا هستند، برگرفته از بازی چوگان ایرانی است.
    ▪شنا: از دیگر برنامه های با اهمیت ورزشی در ایران باستان تعلیم شنا به كودكان بود. شنا در نهرها و رودخانه ها آموزش داده می شد و این آموزش با هدف نظامی صورت می پذیرفت. به روایت استرابون ایرانیان به كودكان خود گذشتن از نهرها و رودخانه ها را بدون تر شدن سلاح و جامه آموزش می دادند.
    این نكته درخور توجه است كه ورزش و پرورش اندام از نظر فضایل اخلاقی نیز مورد توجه ایرانیان باستان قرار داشت و آنان عقیده داشتند كه ورزش علاوه بر تامین تندرستی و نیرومندی، پرورش دهنده فضایل صفات نیك همچون شجاعت، جوانمردی و فروتنی است. آنان تربیت بدنی را اساس نیرومندی دانسته و نیرومندی را برای دستگیری ناتوانان و نه برای زورگویی و ماجراجویی می خواستند تا بدان جا كه نیرومندی و پهلوانی را با جوانمردی و چشم پاكی و فروتنی و راستی و بسیاری دیگر از سجایای اخلاقی همراه می دانستند و ناتوانی و سستی را مایه ناراستی بر می شمردند. حماسه سرای بزرگ ایرانی، فردوسی طوسی كه داستانهای پهلوانی و حماسی ایران كهن را به شعر در آورده است. این عقیده ایرانیان دوره باستان را اینگونه بیان كرده است:
    ز نیرو بود مرد را راستی
    ز سستی كژی زاید و كاستی
    مقام پهلوانی در ایران باستان از اهمیت خاصی برخوردار بود. برای رسیدن به مقام پهلوانی علاوه بر مهارت در فنون شكار سوار كاری، تیراندازی و كشتی، برخورداری از سجایای اخلاقی مانند جوانمردی، شجاعت، بزرگواری و معرفت نیز لازم بود. پهلوانان كشور در هنگام صلح در مقام پهلوان و در هنگام جنگ از جمله سرداران سپاه بودند.
    _________________
    چو ایران نباشد تن من مباد
    بر این بوم بر زنده یک تن مباد​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پوشش زنان آريايي[/h]
    شير زنان ايران در پيش از اسلام به پاكدامني مشهور بودند. آنان در برابر مردان خود را با پوششي كه بدن را در بر ميگرفت و قسمتي از موها را ميپوشاند حاضر ميشدند كه نشان از عفاف و پاكدامني زنان ايراني پيش از اسلام بود. آن پوشش نشان از پارسايي بود. شايد بيانديشيد كه من قصد توجيه كردن چادر و مغنعه را دارم، اما اينگونه نيست. ميخواهم بگويم زنان ايراني برخلاف ديگر ملل مسلمان از ديرباز پوشش را نشان پاكدامني ميدانستند و خود را ملزم به رعايت آن ميدانند نه مجبور. در يك مهر سنكي استوانه اي از دوره ي هخامنشيان كه حال در موزه لوور پاريس نگه داري ميشود، شاهزاده ي ايراني و نديمه هايش سرپوش دارند و بدنشان را پوشانده اند، همچنين بر روي سنگي در ارگيلي تركيه، زن ايراني با پوشش چادر سوار بر اسب است. حتي سرپوشهاي دوره هخامنشي از زير برفهاي منطقه ي پازريك روسيه يافت شده اند.


    بازسازي شده بارايانه


    new_picture__1__905.jpg



    اثر يك مهر هخامنشي كه در موزه لوور پاريس نگه داري ميشود​
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    برخی موضوعات مشابه

    بالا