همه چیز از دوره ی پهلوی | دیکتاتوری یا دموکراسی

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 2,808
  • پاسخ ها 64
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (3)




نويسنده:مسعود کوهستاني نژاد





«مشفق کاظمي » وزير مختار ايران در دمشق ، در هجده تير با «خالد العظم» نخست وزير و وزير امور خارجه سوريه،ملاقات کرد.وزيرمختار نامبرده در گزارش ارسالي خود به وزارت امور خارجه ي ايران با تأکيد بر اينکه «خالد العظم در دو دوره ي نخست وزيريش در اثر اقدام دولت شاهنشاهي به شناسايي عملي دولت اسرائيل ، در روابط خود با سفارت برودت نشان مي داد»،(39) خبر از خوشحالي زياد او به هنگام دادن خبر قطع رابـ ـطه ايران با اسرائيل داد. او سپس در گزارش ديگر به تاريخ 24تير، انعکاس خبر انحلال سرکنسولگري ايران در بيت المقدس و پس گرفتن شناسايي اسرائيل توسط ايران، در بين مقامات و مطبوعات سوريه، را چنين توصيف کرد:« تصميم دولت شاهنشاهي بر انحلال سرکنسولي شاهنشاهي در بيت المقدس که به نخست وزير و وزير امور خارجه سوريه ابلاغ شد، بي نهايت در سوريه حسن اثر بخشيد، چنانکه عصر همان روزي که مراتب به آقاي خالد العظم اطلاع داده شد ، دولت سوريه ابلاغيه اي در اين باب صادر نمود که در کليه ي جرايد سوريه و حتي عده اي از روزنامه هاي بيروت درج شد و چندين بار به وسيله راديو دمشق منتشر گرديد. چون خود آقاي نخست وزير (سوريه ) هم تقاضا کرده بودند، مطلب از طرف سفارت هم به جرايد داده شود و ضمناً در اعلاميه ي خودشان چنين فهمانيده بودند که بنده گفتم اين عمل به معناي پس گرفتن شناسايي سابق است، لذا براي روشن شدن مطلب، اعلاميه اي خاص حاوي عين اظهارات وزير امور خارجه در مجلس شوراي ملي تهيه [نموده] و از طرف سفارت به روزنامه ها و اداره ي مطبوعات وزارت امور خارجه ( سوريه ) فرستاده شد که مجدداً تمام جرايد سوريه آن را درج و راديو دمشق چندين بار منتشر کرد.
روزنامه هاي مهم دمشق هر کدام در ذيل اعلاميه ي سفارت، شرحي داير بر حسن اثر اين اقدام دولت شاهنشاهي در سوريه و اينکه دولت سوريه از اين به بعد بايستي در همه ي مراحل از ايران پشتيباني کند، درج کرده و همچنين اطلاع داده اند که به زودي دولت سوريه براي اعزام يکي از مأموران برجسته خود به سمت وزير مختار سوريه به تهران، تصميم اتخاذ خواهد کرد».(40)
در روز 22تير، وزير امور خارجه ي اردن در تلگرافي به وزارت امور خارجه ي ايران اعلام کرد:«خواهشمندم به نام دولت من، تشکرات ما را از اعلاميه ي آن جناب و اقدامي که در خصوص نمايندگي ايران در اسرائيل به عمل آمد، بپذيريد».(41) در همين رابـ ـطه، سفارت ايران در اردن در سوم مرداد، گزارش از حضور شش نفر در سفارت به منظور ابراز تشکر از قطع رابـ ـطه ايران با اسرائيل و مبارزه ايران با انگليس داد. (42)
روزنامه ي «سوري البريد»چاپ حلب نيز در شماره ي مورخ 22تير خود ضمن تمجيد از اقدام ايران نوشت :« اي ايران! ما در خير و شر همراه تو هستيم. بدان که با وضع شرافتمندانه اي که در برابر اسرائيل گرفته اي، جوانان آزاد منش عرب هر گاه که حادثه اي پيش آيد، داوطلبانه به خدمت تو خواهند شتافت و از سرزمين شريفي که ملت بزرگواري در آن بر ضد استعمار قيام کرده اند، دفاع خواهند نمود».(43) در روزنامه ي «مصري المقطم» نيز در روز 26تير مقاله ي «زنده باد کشور مجاهد، ايران» به قلم« حمدي الحسيني بيک » چاپ شد .(44)

روابط ديپلماتيک بين ايران و اسرائيل

حفظ منافع اتباع ايران در اسرائيل - همان گونه که در اعلاميه ي وزارت امور خارجه مشخص شده بود - به سفارت ايران در شهر امان، مرکز اردن، محول شد . ولي چند ماه بعد در آبان 1330وزير مختار ايران در امان در نامه اي به سفارت ايران در بيروت ( لبنان ) نوشت :«چون ارتباط دستي و تلفني و تلگرافي بين امان و اسرائيل نيست و از طرف وزارت خارجه هم دستور داده شده است که به خاک اسرائيل نرويم،[پس] در رابـ ـطه با مشکلات اتباع ايران در اسرائيل، موضوع به سفارت ايران در آنکارا که اسرائيل هم در آنجا سفارت دارد، ارجاع داده شده است».(45) احتمالاً ارجاع موضوع پيگيري مشکلات اتباع ايران در فلسطين و اسرائيل، به سفارت ايران در آنکارا، مي بايد در اواخر شهريور و يا اوايل مهر 1330، انجام شده باشد، زيرا در اوايل آبان، سفارت ايران در آنکارا، گزارشي را از پيگيري خود راجع به مهاجرين ايراني که در غزه اقامت دارند، به تهران ارسال کرد . در اين گزارش آمده است:« با سفارت اسرائيل[در آنکارا] مذاکره شد، وعده مساعدت دادند. ضمناً تذکاريه اي هم ارسال شد. وزير مختار اسرائيل گفت که «بيت جنون» از دو طرف راه مسدود است و کميته ي اسرائيل و عرب هر دو بايد متفقاً موافقت نمايند تا راه را موقتاً باز نموده و يا اجازه ي عبور داده شود».(46)
تا اواخر دي1330امور مربوط به ايرانيان در اسرائيل به سفارت ايران در ترکيه ارجاع داده مي شد . تا اينکه در يکي از ملاقات هاي سفير ايران(حکيمي) در ترکيه با وزير مختار اسرائيل در همان کشور ، وزير مختار مزبور پيشنهاد کرد: ايران حفاظت از منافع خود در اسرائيل را به يکي از سفارتخانه هاي ترکيه يا سوئيس در اسرائيل بسپارد. اين پيشنهاد به تهران منعکس شد و وزارت خارجه نظر مثبت خود را به دکتر مصدق اعلام کرد. دکتر مصدق نز ضمن قبول پيشنهاد، دستور داد از بين کشورهاي ايتاليا و ترکيه يکي انتخاب شود. در دهم اسفند همان سال، وزارت امور خارجه به طور رسمي ترکيه را انتخاب نمود و مکاتبات اداري با وزارت امور خارجه ي ترکيه و سفارت آن کشور در تهران، آغاز شد، (47)ولي حداقل تا پايان دوره ي نخست وزيري دکتر مصدق، نشانه يا گزارشي از برقراري سيستم فوق وجود ندارد و احتمالاً کما في السابق روابط ايران و اسرائيل از طريق سفارتخانه هاي دو کشور در ترکيه ادامه يافت.

تأثير تعطيلي کنسولگري بر مهاجرت يهوديان از ايران


1.کليات مهاجرت

اما تعطيلي کنسولگري ايران در بيت المقدس چه تأثيري بر مهاجرت يهوديان به اسرائيل از راه ايران و نيز بر فعاليت آژانس مهاجرت يهود در تهران باقي گذارد؟ پاسخ به اين سؤال را نخست از مروري کوتاه بر وضعيت مهاجرت يهوديان از اسفند 1329تا آبان1330آغاز مي کنيم.
در آخرين روزهاي اسفند 1329بنا به گزارش شهرباني «تعداد 948نفر زن و بچه ي کليمي پناهنده ي عراقي که جمعاً 145خانوار مي شدند، به تهران وارد و پس از تشريفات لازمه، براي نامبردگان پروانه ي عبور صادر گرديد که به کشور فلسطين عزيمت کنند».(48) در خرداد 1330کميسيوني در «بازرسي نخست وزيري» براي تعيين تکليف مهاجرت يهوديان عراقي به ايران و از ايران به فلسطين تشکيل شد . نخستين جلسه ي اين کميسيون در 21خرداد برگزار شد . (49) شش روز «بعد بنا به اعلام شهرباني در تاريخ 27خرداد، تعداد 812نفر مرد و زن و بچه ي کليمي پناهنده ي عراقي به تهران وارد و پس از انجام تشريفات لازمه براي نامبردگان پروانه ي عبور صادر گرديد که به کشور فلسطين بروند».(50) در 29تير وزارت خارجه خبر روزنامه ي «آسياي جوان » مبني بر اينکه«وزارت خارجه به تمام سفارتخانه ها و کنسولگري هاي ايران دستور داده از دادن ويزاي ورود به ايران به يهوديان خودداري کرده و حتي در نظر دارد به يهودي هايي که به عنوان عبور و مرور وارد ايران شده اند نيز اخطار کند فوراً خاک ايران را ترک کنند» را تکذيب کرده و به صراحت اعلام کرد چنين چيزي صحت ندارد .(51)
در پانزدهم مرداد ماه بنا به اعلام شهرباني «تعداد 1004نفر مرد و زن و بچه ي کليمي پناهنده ي عراقي جمعاً 130خانوار به تهران وارد و پس از انجام تشريفات لازمه، براي نامبردگان پروانه ي عبور صادر گرديد که به کشور فلسطين بروند».(52) در اعلام مورخ 30شهريور شهرباني، عده ي فوق 313نفر شامل 39خانوار ذکر شده بود. (53) از سويي ديگر در روز 22مرداد، خبرگزاري رويتر در گزارشي از تهران، آخرين وضعيت مهاجرت يهوديان عراقي و ايراني از تهران به اسرائيل را بيان کرد . بر اين اساس «به طوري که انتظار مي رود اردوگاه پناهندگان يهودي عراقي و کُرد در تهران تا آخر ماه جاري(مرداد)تعطيل خواهد شد، زيرا پناهندگان مربوط در اين اثناء به کشور اسرائيل رفته و يا تا آخر ماه خواهند رفت. مسيو«استنلي آبراموويچ» نماينده ي هيأت توزيع مشترک آمريکا، اخبار واصله از بغداد را داير به اينکه به علت فشار وارده از طرف دولت ايران، يهودي هاي ايراني به تعداد زياد قصد عزيمت به اسرائيل را دارند، تکذيب کرد و تأييد داشته : دولت ايران کما کان با اقليت ها همکاري دارد و به طوري که دولت ايران تأکيد کرد، در صدد سلب مليت يهودي هاي ايراني نمي باشد، در حالي که عراق در سال گذشته اقدام به چنين عملي نموده و لذا هزاران يهودي عراق را ترک گفته و به اسرائيل رفتند.
مسيوآبراموويچ ضمناً اضافه کرد: فقط 1100تن ديگر از يهودي هاي عراقي و کُرد درتهران هستند و بنابراين اردوگاه تهران در آتيه ي نزديکي تعطيل خواهد شد. از طرف ديگر خروج يهودي ها از ايران به مقصد اسرائيل از قرار ماهي 1500تن ادامه خواهد داشت و در ظرف 18ماه گذشته تعداد مهاجرين يهودي از ايران در هر ماه در حدود 1500تن بوده است . کشور اسرائيل تا به حال بيشتر يهودي هاي کشورهاي عربي را تشويق مي کرده به اسرائيل بروند، زيرا ايران طبق سنن ديرينه ي خود با اقليت ها بدرفتاري نمي کند».(54)
در رابـ ـطه با مهاجرت يهوديان ايراني به اسرائيل در اوايل شهريور 1330خبري در روزنامه «الحبل الجديد»دمشق به نقل از بغداد، چاپ شد که در آن ادعا شده بود:«آخرين دسته از يهوديان عراق که تابعيت خود را ترک کرده و کلاً بالغ بر 180هزار نفر بودند، اخيراً از عراق خارج و با هواپيما به اسرائيل مسافرت کردند . طبق گزارش هاي رسيده به بغداد شرکت هاي هواپيمايي، عنقريب شروع به انتقال يکصد هزار يهودي از ايران به اسرائيل مي نمايند. اين انتقال به همان ترتيبي که در عراق انجام شد، صورت مي پذيرد».(55)
به نظر مي رسد خبر فوق در کشورهاي ديگر منطقه از جمله ترکيه نيز انعکاس يافت، زيرا در روز 12شهريور اداره ي اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه با ارسال تلگرافي به نمايندگي ايران در آنکارا نوشت:« خبر مندرجه در جرايد ترکيه در باب اينکه دولت ايران قصد دارد يکصد و بيست هزار نفر از يهوديان مقيم ايران را از تابعيت ايراني خارج نمايد، عاري از حقيقت بوده و يهوديان ايراني تابع مقررات و قوانين عمومي کشور مي باشند».(56) در همين رابـ ـطه در بهمن سال 1330، هنگامي که «دکتر موسي برال» نماينده ي يهوديان ايران در مجلس شوراي ملي، در بازگشت از سفر اروپايي خود، وارد «تل آويو» شد، در آنجا راجع به وضعيت يهوديان در ايران و مهاجرت آنان به اسرائيل گفت:«در حدود دو هزار نفر از يهودياني که مايل به مهاجرت به اسرائيل هستند ، اکنون در اردوگاه تهران متوقف و از کمک هايي که مؤسسات يهودآمريکا و فرانسه مي پردازند، زندگي آنان تأمين شده و انتظار حرکت به طرف اسرائيل را دارند و در سرماي زمستان امسال خيلي به آنها سخت گذشته است.
طبق اظهار نظر دکتر برال«در حدود 70هزار نفر يهودي در ايران هستند که به هيچ وجه مورد تعدي واقع نشده اند. ميان اين عده، ده نفر ميليونر و هزار نفر ثروتمند درجه اول و5000تن يهودي ثروتمند وجود دارد که همه بازرگان هستند. برخي از اين يهودي ها به طور جدي در مقام مهاجرت به اسرائيل برآمده اند، مشروط بر اينکه بتوانند دارايي خود را همراه آورده و نرخ عادلي براي مبادله ي پول هاي خود به پول اسرائيل دريافت نمايند».(57)
منبع:پايگاه نور 33
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (4)




    نويسنده:مسعود کوهستاني نژاد






    2.فعاليت آژانس مهاجرت يهود

    حال به بررسي بخش دوم سؤال مي رسيم: تعطيلي سرکنسولگري ايران در بيت المقدس چه تأثيري بر فعاليت آژانس يهود در ايران گذاشت ؟
    در 24تير يعني به فاصله يک هفته پس از بسته شدن سرکنسولگري ايران در بيت المقدس، دفتر آژانس مهاجرت يهود براي فلسطين در تهران، در نامه اي به وزير امور خارجه (کاظمي) ضمن تشکر از او در مورد تسهيلات اعطايي به يهوديان براي مهاجرت به فلسطين و ضمن معرفي دفتر مزبور، درخواست کرد:«چون کنسولگري ايران در اورشليم منحل شده است و کارمندان آژانس[که با کارمندان دفتر در] تهران مي خواهند عوض شوند، ويزاي ورود به تهران را در سرکنسولگري ايران در اسلامبول دريافت کنند».(58) در نهم مرداد «يهودا داتنر» رئيس دايره ي مهاجرت آژانس يهود در تهران ، از وزارت کشور خواست تسهيلاتي براي صدور گذرنامه ي 376يهودي ساکن در اطراف «کنگان» و «دهنو» که بر اثر زلزله به تهران آمده و با پذيرش مقامات اسرائيلي مي خواهند به آن کشور بروند، فراهم کند.(59)
    چهار روز بعد در تاريخ 31مرداد 1330دربار شاهنشاهي پاسخ عريضه ي «بخش مهاجرت آژانس يهود در ايران» را در مورد تقاضاي تسهيلات براي فعاليت آژانس داد. در پاسخ مزبور اظهار شد:«عريضه ي تقديمي به پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاهي، از شرف عرض ملوکانه گذشت. همان طور که احساس نموده ايد، ذات اقدس همايوني همواره پشتيبان کارهاي نيک و عمليات بشر دوستي بوده و مي باشند و معتقد هستند افراد بشر بايد در محيط صلح و صفا با آسايش کامل از نعمت آزادي برخوردار باشند و به همين لحاظ امر و مقرر فرمودند به وزارت امور خارجه تذکر داده شود و سايل رفاه احوال و تسهيل امور اين مؤسسه را فراهم سازند و امر مطاع مبارک به وزارت امور خارجه ابلاغ گرديد ».(60)
    با ارجاع درخواست مزبور به وزارت خارجه که همزمان با درخواست رواديد ورود به تهران از سوي «الي برمان» کارمند جديد آژانس مزبور بود،(61) گزارشي از فعاليت آژانس در وزارت امور خارجه تهيه شد. در آغاز گزارش ، تهيه کننده (کفيل اداره ي سازمان ملل متحد وزارت امور خارجه) شرحي از پيشينه ي مؤسسه مي دهد:«مؤسسه مهاجرين يهود از سال 1922با تصويب جامعه ملل سابق براي معاضدت در امور مربوط به مهاجرين يهود تشکيل شد و بعد از جنگ جهاني دوم نيز مشغول کار است . با پيش آمدن موضوع ايجاد کشور يهودي در فلسطين، فعاليت و اهميت مؤسسه مزبور فزوني يافت . با تأسيس دولت اسرائيل قسمت مهمي از فعاليت هاي مؤسسه مهاجرين يهود به عهده ي دولت جديد التأسيس واگذار شد، ولي مؤسسه مزبور به عنوان يک مؤسسه ي غير دولتي فعاليت هاي خود را در کشورهاي ديگر براي تسهيل امور مهاجرين يهود و انتقال آنها به اسرائيل هنوز به عهده دارد».
    سپس فعاليت مؤسسه در ايران تشريح مي شود :«از اوايل سال1949به اين طرف که موضوع ورود مهاجرين يهودي عراق به ايران به عنوان رفتن به اسرائيل،شروع شد،دولت ايران موافقت کرد که مؤسسه ي مهاجرين يهودي فوق الذکر ، دفتري در تهران تأسيس کند که انتقال مهاجرين يهودي عراقي مزبور را به اسرائيل، تسهيل نمايد . در عمل دفتر مؤسسه ي مزبور در تهران از معاضدت يهوديان ايراني نيز که مايل به مهاجرت به اسرائيل بودند، خودداري نکرده است. فعاليت دفتر مزبور هنوز در تهران ادامه دارد. به طوري که ملاحظه مي فرمائيد، تأسيس دفتر مؤسسه ي مهاجرين يهود در تهران پيش از شناسايي بالفعل(شناسايي defacto)اسرائيل از طرف دولت ايران بوده و بيشتر يک عمل نوع پرورانه بوده تا يک عمل سياسي که ارتباط با شناسايي دولت اسرائيل داشته باشد.
    بنابراين به نظر مي رسد که با وجود انحلال نمايندگي ايران در بيت المقدس ، در سياست دولت نسبت به مهاجرت يهوديان به «ارض موعود» تغييري حاصل نشده و مانعي نيست که دفتر مؤسسه ي مهاجرين يهود به طور موقت به فعاليت خود در تهران ادامه دهد. با در نظر گرفتن اينکه فعاليت دفتر مزبور، منحصر به عمليات نوع پروري درباره تسهيل انتقال يهوديان به کشور اسرائيل باشد».
    در نهايت کفيل اداره ي سازمان ملل متحد، نظر مساعد خود را با ورود «برمان» به ايران به جاي «حنوح تمپلپوف»(نماينده قبلي مؤسسه ) اعلام مي کند.(62)
    در 26مرداد همان سال، اداره ي گذرنامه وزارت امور خارجه با ارسال نامه اي به شهرباني ، خواهان تحقيق در مورد صدور رواديد ورود به اسرائيل به وسيله ي نماينده ي آژانس مهاجرين يهود در تهران شد:«از قرار معلوم نماينده ي آژانس مهاجرين يهود براي مراجعه کنندگان، رواديد ورود به فلسطين صادر مي نمايد . همان طور که استحضار دارند، انجام اين قبيل امور فقط در صلاحيت مأمورين سياسي و کنسولي کشورهاي بيگانه مي باشد که طبق مقررات بين المللي قبلاً معرفي شده اند».(63)
    حدود يک ماه بعد در 23شهريور، وزير امور خارجه در نامه اي به وزارت کشور ضمن ارائه ي گزارشي از مذاکرات با نماينده ي آژانس يهود در تهران نوشت :«چندي قبل کميسيوني در نخست وزيري با حضور نماينده ي آن وزارتخانه و اداره کل شهرباني و نماينده ي آژانس يهود تشکيل گرديد و نماينده ي مؤسسه نامبرده متعهد شد که در کوتاه ترين مدت ممکن، مهاجرين يهودي مقيم ايران را به فلسطين اعزام نمايد. اين بنگاه اخيراً شرحي به وزارت امور خارجه نوشته و راجع به تعويض کارمندان و ورود جانشين آنها [ به ايران]، تقاضاي تسهيلاتي نموده که به نظر وزارت خارجه مورد ندارد و مؤسسه ي مذکور بهتر است هر چه زودتر به تعهد خود عمل نموده و کارهاي خود را تمام و بساط خود را برچيند. رونوشت ترجمه ي نامه ي واصله *براي اطلاع و اظهار نظر آن وزارت به پيوست فرستاده مي شود».(64)
    ولي از قراين و شواهد و گزارش هاي موجود بر مي آيد، آژانس يهود کارهاي خود را تا ماه ها بعد هم نتوانست به اتمام برساند و براي نمونه در هشتم بهمن 1330، وزير جنگ در نامه اي به نخست وزير، ضمن يادآوري تذکر وزارت دربار به وزارت امور خارجه درباره ي دادن وسايل رفاه و تسهيل به مؤسسه مهاجرين يهود، نوشت :«اکنون آژانس يهوديان به اداره ي نظام وظيفه ي عمومي مراجعه و تقاضا نموده که با صدور گذرنامه 9نفر از سربازان آماده به خدمت متولد بعد از سال 1306موافقت گردد. در صورتي که افراد منظور ، در فروردين سال 1331بايستي به خدمت سربازي اعزام و به علاوه چون اتخاذ تصميم قاطع نسبت به جريان تقاضاي مزبور، مستلزم بررسي دقيق مي باشد، لذا متمني است مقرر فرمايند مراتب را در هيأت وزيران مطرح نموده و با توجه به اينکه اشخاصي که به فلسطين مهاجرت مي نمايند، ديگر به ايران مراجعت نخواهند کرد،تصميماتي که در اين مورد اتخاذ مي گردد، به وزارت جنگ اعلام دارند».(65)
    پاسخ نامه ي فوق در بيستم بهمن همان سال نگارش يافت:«موضوع مهاجرت يهوديان به فلسطين، در هيأت دولت مطرح و قرار شد در صورتي که به طور دايم از تبعيت ايران خارج شوند، پس از تصفيه مالياتي، مي توانند از ايران بروند».(66) پيرو تصميم هيأت دولت، وزارت جنگ در تاريخ پنجم اسفند با صدور نامه اي به وزارت امور خارجه، درخواست کرد:«در موارد مربوطه مراتب را با تعيين اسم و مشخصات به اداره ي نظام وظيفه و شهرباني کل کشور اعلام دارند که نسبت به صدور گذرنامه ي آنها در موقع مراجعه اقدام مقتضي به عمل آورند».(67)
    ولي نا همخواني بين موضوع سؤال اوليه ي وزارت جنگ و مصوبه هيأت وزيران و همچنين اقدام اخير وزارت جنگ، توجه کارشناسان وزارت امور خارجه را جلب کرده و چند روز بعد از سوي اداره ي تابعيت آن وزارتخانه، نسبت به مصوبه ي غير قانوني هيأت وزيران به وزير خارجه تذکر داده شد. در گزارش مربوطه آمده است :«بند 4ماده ي 988قانون مدني کتاب تابعيت مي گويد:«اتباع ايران نمي توانند تبعيت خود را ترک کنندمگر به شرط اينکه خدمت تحت السلاح خود را انجام داده باشند» عليهذا خروج اين قبيل اشخاص از تابعيت ايران حتي با صدور تصويبنامه عمل خلاف قانون خواهد بود. ضمناً در صورتي که هيأت وزيران از نقطه نظر سياسي، مهاجرت اين قبيل اشخاص را به اسرائيل صلاح بدانند، راه قانوني و عملي آن اين است که شهرباني کل، گذرنامه ي ايراني براي آنها صادر نموده و از نقطه نظر مشموليت اداره نظام وظيفه با مسافرت آنها موافقت نمايد».(68) بر اساس گزاش فوق، در تاريخ 17اسفند ، نامه اي از سوي وزير امور خارجه (باقر کاظمي) به نخست وزير نوشته شد. (69) از سوي ديگر در پنجم اسفند 1330رئيس اداره ي نظام وظيفه ي عمومي به وزارت خارجه نوشت:«چون بر حسب تصويب هيأت وزيران در صورتي که افراد کليمي به طور دائم از تبعيت ايران خارج شوند، پس از تصفيه ي مالياتي مي توانند از ايران عزيمت نمايند و در ضمن چنانچه بعضي از اين اشخاص در سنين مشموليت باشند(متولدين 1306به بعد) طبق مقررات بايستي گذرنامه ي آنها با گواهي و اطلاع اداره ي نظام وظيفه ي عمومي صادر شود».(70)
    گويا ترتيب فوق مورد اعتراض آژانس يهود در ايران قرار گرفت و آنها در نامه ي گلايه آميز نسبتاً تندي به رئيس اداره ي نظام وظيفه، اعلام کردند :«پيرو نامه اي درباره ي 9نفر يهوديان آماده به خدمت تقديم شده بود و در آن تقاضا کرده بوديم که چون خانواده هاي اين اشخاص به اورشليم رفته اند، به طور استثنايي اجازه ي صدور گذرنامه به نام آنها براي الحاق به خانواده هاي خود داده شود. متأسفيم به عرض برسانيم که طبق اطلاع درباره ي اين تقاضا، با وجود موافقت بزرگ ارتشتاران فرمانده، هيأت وزيران تصويب نموده اند که هر مشمول يهودي که تقاضاي صدور گذرنامه نمايد، به شرط اينکه تقاضاي ترک تابعيت کرده و تعهد کند ديگر به ايران بازنگردد، با او موافقت خواهد شد.
    چون تقاضاي ما فقط درباره ي 9نفر به طور استثنايي بوده و به هيچ وجه مايل نبوديم و حق نداريم که متوقع باشيم اين امر به شکل تصويب نامه ي عمومي در آيد و از طرف ديگر مجاز نيستيم به هيچ وجه در اين گونه امور داخلي دخالت نمائيم، بدين وسيله به اطلاع آن مقام محترم مي رساند که از تعقيب اين مطلب منصرف شده و مراتب را به اشخاص ذي نفع که به ما مراجعه مي کنند، اطلاع مي دهيم تا هر نوع اقدام و عملي لازم باشد ، خود رأساً و شخصاً انجام دهند».(71) لحن گلايه آميز نامه ي فوق، سبب ادامه ي پيگيري آن شد. در 24اسفند همان سال، از طرف رئيس شهرباني کل کشور در نامه اي به وزارت امور خارجه، ضمن بيان سوابق، موضوع مسافرت 9نفر يهودي مزبور «مورد به خصوصي»ذکر شده که «تکليف آنها از نامه هاي اشاره شده [در مورد نحوه ي خروج عادي يهوديان از ايران] مشخص نمي شود در نتيجه چنانچه غير از مراتب مندرجه، تصميمات ديگري از طرف دولت اتخاذ گرديده، جواباً اعلام فرمايند تا به آن قرار رفتار شود ».(72)
    نامه ي فوق به نخست وزير منعکس شد و در پاسخ (مورخ 1331/2/15) از طرف نخست وزيري به وزارت خارجه اعلام شد :«راجع به مهاجرت يهوديان مشمول نظام وظيفه به فلسطين اشعار مي دارد: موضوع در جلسه مورخ 1331/2/13هيأت دولت مطرح و گفته شد که مفاد ماده 988قانون مدني بايد رعايت شود».(73)
    با وجود صراحت نامه ي نخست وزيري، بار ديگر وزارت جنگ در 28خرداد همان سال در نامه اي به نخست وزير، ضمن يادآوري صدور تصويبنامه توسط هيأت وزيران درباره ي مهاجرت يهوديان، مطرح کرد:«در جريان عمل مشاهده مي گردد که اغلب مشمولين يهودي قصد مسافرت به کشورهاي اروپايي به منظور ادامه ي تحصيل و يا معالجه يا انجام بعضي امور را دارند که با دادن ضامن معتبر تقاضاي صدور گذرنامه و عزيمت به خارج از کشور را مي نمايد. چون در مورد اين قبيل اشخاص تصويبنامه ي روشني نيست، لذا متمني است قدغن فرمائيد مشروحاً تعيين و اعلام دارند که آيا مفاد تصويبنامه شامل حال اين قبيل اشخاص خواهد بود يا اينکه نسبت به صدور گذرنامه ي آنها به طور عادي موافقت شود؟(74)
    پاسخ نخست وزير (دکتر محمد مصدق) کوتاه و روشن بود:« در اين باب تصويبنامه اي صادر نشده و همان طور که طي نامه ي شماره ي 37032-31/2/15توجه داده شده، مفاد ماده ي 988قانون مدني بايد رعايت و اجرا شود ».(75)از سويي ديگر، به گزارش وزير مختار ايران در امان(اردن)، روزنامه ي «ژوروزالم پست»چاپ اسرائيل، در شماره ي 14فروردين 1331خود نوشت :«آخرين هواپيماي حامل مهاجرين يهود از ايران در روز سيزدهم فروردين به فرودگاه «ليدا» وارد شده و تا اين تاريخ در حدود پنجاه هزار تن يهودي از ايران به اسرائيل با هواپيما وارد شده اند و در حدود 80هزار نفر ديگر يهودي در ايران باقي هستند و مقامات مربوطه ي آژانس يهود، اطلاع داده اند که از اين به بعد، مهاجرين يهود از ايران به وسيله ي خشکي و از راه ترکيه به اسرائيل خواهند آمد».(76) در همين رابـ ـطه ، حدود يک ماه بعد،(18ارديبهشت) روزنامه ي «الوحده »چاپ بصره در شماره ي مورخ 8مه 1952خود گزارش داد:«روزنامه هاي چاپ لندن، تلگراف ارسالي از استانبول را درج نموده که مبني است بر اينکه هجرت يهوديان ايران به اسرائيل از راه ترکيه که در سه ماه قبل به علت وخامت اوضاع و احوال دچار وقفه شده بود، قريباً ادامه خواهد يافت. ضمناً در اين تلگراف اشاره شده انتظار مي رود نخستين دسته ي يهوديان ايراني که عده ي آنها در حدود 300نفر مي باشند، قريباً به ترکيه وارد تا از آنجا به مسافرت خود به مقصد اسرائيل ادامه دهند».(77)
    در مجموع با توجه به همه ي اسناد، گزارش ها و اخبار مربوط به وضعيت مهاجرت يهوديان [چه ايراني و چه غير ايراني] از ايران به مقصد اسرائيل، پس از تيرماه 1330و نيز با توجه به فعاليت گسترده ي آژانس مهاجرت يهود در تهران در مدت فوق، به نظر مي رسد انحلال سرکنسولگري ايران در بيت المقدس، تأثيري بر روند فوق نداشته و اين گونه فعاليت ها مانند گذشته ادامه يافت.
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
    *احتمالاًبايد همان نامه ي تيرماه آژانس به کاظمي باشد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (5)




    نويسنده:مسعود کوهستاني نژاد






    تأثير انحلال سرکنسولگري ايران در بيت المقدس بر وضعيت اتباع، مهاجرت و کلني ايراني ها در غزه

    ادامه بررسي خود را پيرامون روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق، معطوف و متوجه به تأثير انحلال سرکنسولگري ايران در بيت المقدس بر وضعيت اتباع، مهاجرين و کلني ايراني ها در غزه خواهيم نمود. در يک حالت کلي موضوع مورد بررسي اين قسمت شامل سه دسته از ايرانيان مي شود.
    دسته اول: اتباع ايراني بودند که به دلايل مختلفي از جمله تجارت و سياحت به فلسطين سفرکرده و هنگام جنگ ، در آنجا اقامت داشتند.

    دسته دوم : کلني ايرانيان در غزه بود که هنگام وقوع جنگ، بيش از هفتاد سال از تشکيل آن مي گذشت.

    دسته سوم: عبارت از يهوديان ايراني بودند که به اسرائيل مهاجرت کرده و سپس به دلايل گوناگون خواهان بازگشت به ايران مي شدند.
    در صفحات قبل گفته شد : مقامات ايراني در دفاع از شناسايي دفاکتو اسرائيل، از تعداد زياد اتباع ايران در فلسطين ياد کردند. به روايت آنان، تعداد مزبور بين 20تا100هزار نفر بود . صرف نظر از ابعاد اغراق آميز ارقام مزبور، آنچه واقعيت داشت، وضعيت نامناسب ايرانياني بود که درگير و دار جنگ در فلسطين قرار گرفته بودند . براي آشنايي بيشتر وضعيت نمونه اي از آنها را مرور مي کنيم. در پنجم ارديبهشت 1330يعني هنگامي که کنسولگري ايران در بيت المقدس به کار مشغول بود،»«سيد يعقوب کرمانشاهي» در نامه اي از بغداد به کنسولگري ايران در آن شهر نوشت:«اين بنده سيد يعقوب کرمانشاهي ، دارنده ي شناسنامه ي شماره ي 47، صادره از بيت المقدس، ايراني و متولد و مقيم ياقار(1293) مي باشم. نظر به اينکه در جنگ اخير فلسطين، مال و زندگي بنده را در فلسطين، يهودي ها، همه ي آنها را غارت نمودند و ديگر چيزي براي بنده نمانده . با اينکه داراي هفت سرعيال و اطفال کوچک و بزرگ مي باشم. سپس بنده را با اهل و عيال از فلسطين بيرون رانده و فقط چيزي که از براي زندگي اينجانبان باقي مانده، جزيي لباس بود که ستر عورت نموده و اينکه گذرنامه ي حقير را هم در بيت المقدس بدون اينکه مبلغ مقررات آن را بپردازم، به طور رايگان صادر نموده و حال مدت 15روز است که در بغداد هستم .(78)
    «سيد يعقوب» از جمله افرادي بود که توانست اسرائيل را ترک کند، ولي عده اي ديگر نتوانستند ،از آن جمله گروهي هستند که در 13خرداد 1330در نامه اي به وزير خارجه وضعيت خود را اين چنين شرح دادند :«اينجانبان امضاء کنندگان زيرا از طرف عده ي بي شماري، از آن مقام رياست محترم تقاضاي رسيدگي به اوضاع خود را داريم.
    ما عده اي ايراني که بدون گذرنامه مي باشيم و مطابق قانون(6)گذرنامه به ما جريمه تعلق مي گيرد . ما داراي شناسنامه ايراني مي باشيم . ما براي زيارت به کشور اسرائيل آمده ايم و الان مدت 9ماه است سرگردان و بلاتکليف و بي چاره و بي خانمان و نداشتن حتي يک نفر فاميل و دارا نبودن زبان مي باشيم . چندين دفعه به کنسولگري کشور شاهنشاهي ايران در بيت المقدس مراجعه کرده ايم، جواب منفي داده و مي گويند حسب الامر مقام رياست، ما نمي توانيم به شما پاسپورت بدهيم . ما از آن مقام خواهش و تقاضا داريم که دستور اکيد به کنسولگري ايران صادر فرمائيد که به وضع ما ايرانيان خاتمه داده و به ما پاسپورت بدهند که به ايران عزيز مراجعت کنيم».(79)
    وضعيت براي «صالح خليلي» بسيار مشکل تر از اين حرف ها بود . او در عريضه اي به شاه مورخ 23سپتامبر /اول مهر 1330مي نويسد:«اين فلک زده يک نفر ايراني به نام صالح خليلي، دارنده ي شناسنامه ي شماره ي 2131،صادره از تکان تپه و کارمند رسمي وزارت دارايي که قريب به 16سال در تکاب مشغول انجام وظيفه بوده و در اواخر سال 1329به واسطه ي بدي آب وهوا ، عايله ام را به تهران فرستادم و خودم هم صد بار تقاضاي انتقالي و يا چند روز مرخصي درخواست نمودم. بدبختانه هيچ گونه ترتيب اثري نشد. ناچاراً به شهرستان مراغه رفته و براي مدت بيست روز، مرخصي از رئيس شهرستان گرفته که عايله ام را سرکشي نمايم، موافقت نفرمودند . ناچار ترک خدمت نموده براي رسيدگي به عايله خود به تهران رفته و بعد از جستجوي بسيار عايله ام را در «بهشتيه عرب ها » که واقع در ميدان فوزيه مي باشد، پيدا کرده، چون عيال[ناخوانا] از يهودي هاي تهران بود، فريب خورده ي يهودي ها شده که جزو آنها به فلسطين برود. فدوي هر چه خواستم عايله خود را از مکان مزبور خارج نمايم، ممکن نشد و خود بنده را در همان مکان زنداني کردند و نگذاشتند از آنجا خارج شود، و داد و فرياد خود را بنمايم تا اينکه بعد از مدتي زنداني و زحمت هاي زياد، خودم و عايله ام را جبراً در جزو يهودي هاي عراقي به فلسطين فرستادند و اکنون در ميان اين ملت خدانشناس گرفتار و راه نجاتي ندارم . محض رضاي خدا و رسول اکرم امر ملوکانه صادر و فدوي را آزاد تا اينکه به ميهن عزيز خود برگردم و در زير پرچم مقدس ايران جان سپارم ».(80)
    رفتار مقامات ايراني در قبال نامه هاي فوق متفاوت بود. از سويي يادداشتي دست نويس از «باقر فهيمي» رئيس وقت اداره ي پنجم سياسي وزارت خارجه در 1330/5/8وجود دارد که گواهي شده است :«حامل اين گواهينامه آقاي ...با خانواده اش که از ايرانيان مقيم فلسطين بوده و در اثر بروز جنگ از آنجا متواري شده اند، مي باشند . از آقايان نيکوکاران خواهشمند است از بذل هر گونه کمک و مساعدت درباره ي ايشان دريغ نفرمايند ».(81)به نظر مي رسد گواهي مزبور براي آن گروه از ايرانياني باشد که موفق به ورود به ايران شده اند ،ليکن آن تعداد که در فلسطين باقي مانده بودند، وضعيتي مبهم داشتند. نبود کنسولگري ايران در بيت المقدس باعث سرگرداني فوق العاده ي آنان و ارجاع امور آنها به سفارت ايران در آنکارا، امان و يا حتي قاهره مي شد.(82) ليکن بُعد مسافت، عدم ارتباط مستقيم با داخل اسرائيل و ديگر مشکلات مشابه، سبب تداوم بلاتکليفي و يا کندي جريان رسيدگي به وضعيت آنان مي شد.
    نمونه اي از کند بودن رسيدگي به امور اتباع ايراني مقيم فلسطين که خواهان بازگشت به ايران بود،«احسان احمد جبري»بود که داراي شناسنامه ي ايراني بوده و پس از خروج از فلسطين در 1952/10/2در نامه اي به دولت ايران از حوادثي که در فلسطين بر او گذشته شکايت کرده و خواهان استرداد اموال به جا مانده اش در آنجا و اجازه ي بازگشت به ايران مي شود.(83) متعاقب درخواست فوق، نمايندگي ايران در دمشق، احسان احمد جبري را احضار کرده و ضمن اعلام وصول درخواستش او را به کنسولگري ايران در «آنقره»[ترکيه] ارجاع مي دهد . او اسناد و مدارکش را به آنقره مي فرستد، ولي نرسيدن خبري از آنجا، وي را وا مي دارد که در دي 1331از دمشق نامه ي ديگري خطاب به رئيس دولت عليه ي ايران نوشته، خواسته خود را تجديد کند. (84)
    در هشتم اسفند 1330،«ابراهيم زند» سفير ايران در ترکيه ، در نامه اي نتيجه ي مذاکرات خود با سفارت اسرائيل در آنکارا را درباره ي شکايت احسان احمد جبري،«تابع ايران و از پناهندگان فلسطين ساکن دمشق»، بدين ترتيب اعلام کرد:« با سفارت اسرائيل مذاکره شد، وعده اقدام دادند. ضمنا اضافه نمودند که فراريان از اسرائيل که اموالي در آنجا به جاي گذاشته اند اموال آنها تحت توقيف قرار مي گيرد و براي رفع توقيف قبلاً بايد به اثبات برسانند که فرار آنها از جهت همکاري با دشمنان اسرائيل نبوده است و معلوم نمايند فعلاً با چه وسائلي امور خود را مي گذرانند و اسناد قانع کننده ي خود را بايد به وزارت خارجه ي اسرائيل تسليم نمايند تا براي صدور اجازه ي معاودت آنها اقدام شود؛ بعداً براي رفع توقيف از اموال خود، شخصاً يا به وسيله ي وکيل مقيم در اسرائيل، اقدام نمايند».(85) پيرو درخواست فوق، در 16فروردين 1332وزارت خارجه در نامه اي به سفارت ايران در دمشق، خواهان گزارشي از اقدامات انجام شده براي دادخواهي نامبرده شد. در پاسخ، سفارت ايران در دمشق در نهم ارديبهشت 1332به وزارت خارجه اعلام کرد :«چون دولت اسرائيل در اينجا نماينده اي ندارد که در اين باب با او مذاکره شود، لهذا در موقع خود مراتب به سفارت کبراي شاهنشاهي در آنکارا اشعار شد».(86)
    چند روز بعد در 23ارديبهشت ، وزارت خارجه در يک مراسله از سفارت ايران در آنکارا خواهان ارائه ي گزارش اقدامات انجام شده در رابـ ـطه با درخواست احسان احمد جبري شد؛(87) درخواستي که حداقل تا پايان سال 1332بدون پاسخ ماند. چند ماه بعد در 21خرداد 1331وزير مختار ايران در امان، ضمن ارائه ي خبري از يکي از جرايد اسرائيل در مورد لايحه ي مصادره اموال در اسرائيل به وزارت امور خارجه، سرنوشت اموال ايرانيان مقيم آنجا را مبهم ذکر کرد:«طبق شرحي که روزنامه ي ژروزالم پست چاپ اسرائيل، در شماره ي 14خرداد ماه جاري خود نوشته، وزارت دارايي اسرائيل لايحه اي به مجلس بـرده که به موجب آن دولت اسرائيل مي تواند املاکي را که از مردم ضبط نموده، صورتي قانوني داده و يا بهاي آنها و يا املاک ديگري را به جاي آن به صاحبانش بپردازد.
    چون عده اي از ايرانيان مقيم اسرائيل از بدو تأسيس کشور مزبور، املاکشان از طرف مأمورين اسرائيل ضبط شده و تاکنون مسترد نداشته اند، آنها هم مشمول اين قانون خواهند شد، ولي معلوم نيست بهاي املاک و يا تعويض آن به چه صورتي به آنان داده خواهد شد».(88)
    در حاشيه ي نامه ي مزبور از سوي اداره ي سجلات وزارت خارجه نوشته شد:«چون اين موضوع تا اندازه اي سياسي و از طرفي مربوط به استملاک کليه ي اتباع بيگانگان در فلسطين مي باشد، اداره ي سجلات نمي تواند در ماهيت آن وارد شود و اظهار نظر صريحي بنمايد، مگر اينکه اداره ي محترم اول سياسي قبلاً موضوع را با اداره ي نظارت وزارت دادگستري مطرح نموده و نظر آنها را بخواهند که پس از روشن شدن قضيه، تصميم لازم اتخاذ بفرمايند».
    متعاقباً در تاريخ 24شهريور همان سال نامه اي به وزارت دادگستري نوشته شده و ضمن شرح ماجرا نظر آن وزارتخانه استعلام شد، ولي حداقل تا پايان سال 1331 پاسخي از وزارت دادگستري در اسناد وجود ندارد.
    نمونه ديگري از درخواست اتباع ايراني در فلسطين، نامه اي است که «فريدون پرويزيان» در 22مرداد 1331از طرف سيصد و شصت نفر ايراني مقيم اسرائيل خطاب به رياست محترم اداره ي کل انتشارات و تبليغات راديو تهران نوشت:«ما جوانان ايراني مقيم اسرائيل پشتيباني خود را از دولت آن رادمرد شريف، جناب آقاي دکتر محمد مصدق نخست وزير محبوب و آيت الله آقا سيد ابوالقاسم کاشاني، ابراز داشته و استدعا داريم به خواسته هاي اين ايرانيان سيه روز رسيدگي گردد. اخيراً يک عده ايراني مي خواهند به ميهن اصلي خود بازگردند و دولت اسرائيل مي گويد که چون از طرف دولت هيچ کنسولي در اسرائيل نيست، ما نمي توانيم ويزاي ايران به شما بدهيم و بدين وسيله کارشکني مي کنند».(89)
    گروهي ديگر از ايرانيان مقيم فلسطين عده اي بودند که از ديرباز در غزه زندگي کرده و به دليل ويژگي هاي خاص قومي و مذهبي شان تشکيل يک کلني کوچکي را مي دادند. در رابـ ـطه با وضعيت آنها سفارتخانه هاي ايران در دمشق و آنکارا و امان اقداماتي را انجام دادند . نخست از دمشق آغازمي کنيم . به گزارش «مشفق کاظمي » وزير مختار ايران در دمشق،(به تاريخ 1332/1/6) :«اخيراً يک عدد از پناهندگان فلسطيني مقيم سوريه که طبق اظهارات خودشان از اهالي کردستان ايران مي باشند و پدران آنها از عهد«محمد علي ميرزا» ايران را ترک گفته و به فلسطين رفته اند، به سفارت مراجعه و تقاضادارند که ورقه ي بازگشت به ايران به آنها داده شود.پناهندگان مزبور که عبارت از ده پانزده خانوار و با زن و بچه در حدود صد نفر مي شوند، هيچ گونه سندي که دال بر تابعيت ايراني آنها باشد، به جز يک ورقه ي مخصوص پناهندگان که روي آن جمله ي از اهالي کردستان قيد شده است ، در دست ندارند و تماماً به لهجه ي اهالي کردستان ايران صحبت مي نمايند و اکثراً در خارج از ايران متولد شده و غالباً جوان و همه در بين خودشان در اين صفحات با يکديگر زناشويي نموده اند و فقط بين آنها دو سه نفر از معمرين يافت مي شود که ايران و حوادث گذشته آن را به خاطر داشته باشند».(90)
    «شريف»يکي از آنها بود که از اوضاع ايران چيزي را جز وقايع جنگ هاي زمان محمد علي شاه به خاطر نداشت.او مي گفت:«در ايام محمد علي شاه که شورش بود با پدرآقاي محمد حمه[در]کردستان در بين عشاير سنجابي رفتيم و سپس به بغداد واز آنجا به فلسطين رفتيم».
    «مراد شيخ محمد » نيز ادعا مي کرد:«سنّم هفتاد و پنج سال و در «تيگان تپه » و در ايل «افشار سليمان خان » تولد يافتم». او علت ترک ايران را نبود امنيت در زمان مشروطه ذکر کرد :«در آن موقع امنيت نبود و شورش بود؛ هر کس در صدد غارت و قتل ديگري بر مي آمد، مبارزه ي مشروطه خواهان و طرفداران محمد علي شاه و جنگ هاي «ستارخان » و «يپرم» و «باقرخان » در سراسر کشور ناامني فراهم ساخته بود. گذشته از اين قحط و غارت بود که ما مجبوراً براي حفظ خانواده هاي خودمان از ايران خارج شديم» مراد شيخ محمد، علت بازگشت خود و خانواه اش به ايران را چنين توضيح مي دهد:«اولاً ما ايراني هستيم و تاکنون زبان ايران و عادات ايراني را تا حال حفظ کرده ايم و به غير از بنده که پيرم، همه جوانند و اکنون گذشته از اينکه مال و ثروتمان در فلسطين از بين رفته و اکنون در عسرت زندگي مي کنيم و ماهيان از طرف UNRWA به ما چيزي مساعدت مي شود، مايليم اين جوانان در ايران به خدمت پرچم بپردازند و در اين کشورهاي عرب از بين نروند، به خصوص که رئيس بنگاه UNRWAکه فهميد ما اصلاً ايراني هستيم، قول داده است به همه ي ما هزينه ي سفر ما را تا ايران بپردازد».
    وزير مختار ايران در دمشق ، ضمن تذکر اين نکته که در «دو سال قبل[آذر 1329] هم يک عده که وضعيت شان نظير وضعيت اين اشخاص بود و برخي داراي شناسنامه و برخي بدون شناسنامه بودند، از راه ترکيه به ايران آمدند »؛خواهان بررسي درخواست اکراد حاضر در دمشق ، براي مراجعت به ايران مي شود.(91)
    موضوع درخواست به ادارات تابعيت و گذرنامه منعکس شده، به نظر اداره ي تابعيت:«تنها اظهارات اين اشخاص کافي براي شناختن آنها به تابعيت ايران نيست و تا مدارکي که دال بر تابعيت ايراني آنها باشد ارائه ندهند، نمي توان از آنها را تبعه ي مسلم ايران دانست و از نظر اداره ي گذرنامه بهتر است به وسيله ي شهرباني تحقيقاتي نسبت به هويت اين اشخاص و صحت و سقم اظهاراتشان بشنود ».(92) موضوع به شهرباني منعکس شده و از آنجا از وزارت کشور استعلام شد. وزارت کشور در پاسخ اعلام کرد :«اگر تابعيت ايراني آنها محرز باشد و عناصر مضري تشخيص نگردند، وزارت کشور با بازگشت آنها به ايران نظر خاصي ندارد».(93)در همان نامه، وزارت کشور موضوع را به فرمانداري کل کردستان ارجاع داد.
    به نظر مي رسد تکليف اين موضوع تا حداقل 28مرداد 1332مشخص نشد؛ زيرا در نامه اي که از سفارت ايران در دمشق به تاريخ مذکور خطاب به وزارت امور خارجه نوشته شده خواهان تسريح در ارسال پاسخ شده است :«عده مزبور از پناهندگان ايراني مي باشند که از فلسطين به سوريه آمده و منتظرند چنانچه تکليفشان معين شود از طرف UNRWAبه آنها مساعدت مالي براي بازگشت به ايران شود و اين اداره هم کمک خود را منوط به ارائه اوراق مراجعت به ايران نموده است ».(94
    منبع:پايگاه نور
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (6)



    نويسنده:مسعود کوهستاني نژاد





    در آنکارا، اقدامات انجام شده در مورد کلني ايرانيان مقيم غزه، بيشتر پيرامون مذاکرات سفير ايران با سفير اسرائيل در آن شهر بود .در هشتم اسفندماه 1330«ابراهيم زند»سفير کبير ايران در ترکيه ، با ارسال نامه اي به وزارت خارجه، ضمن يادآوري نامه ي مورخ1330/11/20وزارت امور خارجه، راجع به مهاجرين ايراني مقيم غزه اعلام داشت:«از توجه به نامه مورخ 1330/9/14[انعکاس مذاکرات سفير اسرائيل در ترکيه با سفير ايران در آنجا]اين سفارت کبري معلوم مي شود که موافقت اولياي دولت اسرائيل، فقط مربوط به اشخاصي است که اجازه ي معاودتشان قبلاً صادر شده، منتهي ارفاقي که طبق تقاضاي اين سفارت کبري نموده اند، اين است : اجازه داده اند از راه «بيت جنون» معاودت نمايند .نسبت به اشخاصي هم که تا حال اجازه نداده اند، وعده داده شده که در صورت درخواست نامه اقدام لازم به عمل آيد ».(95)
    در مورد ايرانيان مقيم غزه، وزير مختار ايران، مقيم امان، در نامه ي 18اسفند1330خود چنين توضيح مي دهد:«ايرانيان مقيم فلسطين در حدود سال 1868ميلادي و در زمان حکومت عثماني وارد آنجا شده و اقامت گزيده اند ، در صورتي که يهودي هاي صهيوني در حدود سال 1878ميلادي يعني ده سال بعد از ايراني ها، قدم به خاک فلسطين گذارده و جنبش خود را شروع نموده اند و اين موضوع را خود اولياي امور اسرائيل تصديق و حقوق مکتسبه ي ايرانيان را قبول کرده اند و طبعاً در موقع جنگ بين اعراب و يهود، ايراني ها که خود را بي طرف دانسته و به هيچ يک از دو دسته بستگي نداشته اند، براي حفظ جان خود ناگزير از فرار از ميدان جنگ بودند. اين موضوع نبايد دست آويزي براي عدم اجازه ي بازگشت آنان به محل اقامتشان باشد».
    وزير مختار ايران در ادامه ي نامه ي فوق، شرحي از نحوه ي رفتار مقامات اسرائيلي با اتباع ايران مي دهد:«ادعايي که سفارت اسرائيل در ترکيه در مذاکره با سفير ايران مقيم ترکيه، مورخ هشتم اسفند در باب وجود شرايطي براي بازگشت فراريان از فلسطين به خاک اسرائيل نموده، شامل اتباع ايران نمي شود و فقط مربوط به اعراب فلسطيني مي باشد و سابقه ي امر هم چنين نشان مي دهد که در باب بازگشت اتباع ايران که در آنجا داراي ملک و کسب و کار و علاقه بوده اند، چنين شرطي نشده بود، زيرا اتباع ما در فلسطين هميشه بين طرفين متخاصم جنبه ي بي طرفي خود را حفظ کرده و به يکي از دو دسته بر عليه طرف ديگر، نپيوسته اند و تا اين تاريخ هم اغلب اتباع ايران که در موقع جنگ فلسطين از آنجا متواري و در ظرف دو سال اخير به فلسطين يعني قسمت متعرضي يهود بازگشته اند، در موقع ورود آنان نه شرطي با آنها شده و نه گواهينامه اي مبني بر اثبات اينکه فرار آنها جهت همکاري با دشمنان اسرائيل نبوده، از آنها خواسته شده است ».(96)
    اما دسته سوم از ايرانيان در اسرائيل، يهودياني بودند که از ايران به آنجا مهاجرت کرده و به دلايل مختلفي پس از مدتي خواهان بازگشت به ايران مي شدند. آنها با ارسال دادخواست هايي به مقامات ايراني مشکلات خود را بيان مي کردند.از جمله ي اين دادخواست ها نامه اي بود که در اوايل سال 1331به وزارت دربار نوشته شد:«ما ها صدتا خانواده و صدها جوان و شايد بتوان گفت هزارها ايراني که نماينده هاي دولت اسرائيل با تبليغات شوم و وعده هاي پوچ و با تهديد اينکه شما هم به سرنوشت يهوديان عراق گرفتار خواهيد شد، گول زده و مرا عراقي قلمداد کرده و به سرزمين فلسطين، بدون گذرنامه ، آورده اند و بدبختانه مدت ها در اينجا بدون سرپرست، يعني نماينده ي محترم ايران، گرفتار شده ايم ، بدون مسکن ، بدون شغل و بدون خوراک. حالا هر کاري که مي کنم و به هر جايي که مي رويم، اداره ي گذرنامه مي گويند:«شما گذرنامه نداريد و از کجا معلوم است که ايراني هستيد» و ما هم شناسنامه ي ايراني خود را نشان مي دهيم و آن را دور مي اندازند».(97)
    در 18ارديبهشت 1331از سوي دربار در نامه اي به وزارت خارجه اعلام شد :«جمعي از کليميان ايراني که بدون گذرنامه و به طور قاچاق به کشور اسرائيل رفته اند، عريضه ي بدون امضاء به وزارت دربار شاهنشاهي تقديم و استدعا دارند ترتيبي داده شود که بتوانند به ايران بازگشت نمايند».(98) در همان روزها نيز يک عده از يهوديان ايراني مقيم اسرائيل با ارسال نامه اي به مجلس شوراي ملي اعلام کردند :«در سه سال قبل که مهاجرت يهوديان از ايران به طرف فلسطين شروع شد، ما يک عده ي دويست نفري هستيم که براي زيارت به فلسطين رفتيم، ولي اکنون نمي گذارند که مجدداً به ايران عزيمت نمائيم . اينک به اين وسيله استدعا داريم مقرر فرمايند اجازه داده شود به ميهن خود بازگرديم».(99) دبيرخانه ي مجلس شواري ملي هم ضمن ارسال نامه ي فوق به وزارت خارجه، خواهان رسيدگي به موضوع شد .(100) وزارت خارجه در 14خرداد پاسخ داد:«به طوري که استحضار دارند دولت شاهنشاهي ايران در فلسطين نمايندگي ندارد و براي آنکه حفاظت اتباع مقيم آن کشور به عهده ي کشور ثالثي واگذار شود، چندي است اقداماتي به عمل آمده و اخيراً مقرر شده است :حفظ منافع اتباع ايران به عهده ي نماينده ي کشور ترکيه در فلسطين واگذار گردد. هنوز اين تصميم به مرحله ي عمل نرسيده است. البته پس از آنکه موضوع انجام گرديد، اقدام لازم در اين زمينه نيز به عمل خواهد آمد».(101)
    درباره ي بازگشت مهاجرين ايراني ساکن در فلسطين به ايران و نيز در يک حالت کلي، وضعيت مهاجرت( چه به خارج و چه از خارج به داخل)در سال هاي 32-1330،جنبه ي قانون گذاري و تدوين مقرراتي نيز مورد توجه قرار داشت و گزارش هايي در مورد انجام کوشش هايي در اين زمينه وجود دارد. از جمله در گزارشي که در هشتم اسفند 1332در رابـ ـطه با وضع قانون مهاجرت در وزارت خارجه (اداره ي سازمان ملل متحد)تهيه شد، آمده است :«وضع قانون مهاجرت از چند سال قبل، نظر مقامات دولت شاهنشاهي را به خود جلب و براي تهيه ي طرح قانون مهاجرت، کميسيون هاي متعددي با حضور نمايندگان وزارتخانه هاي مربوطه در «اداره ي عهود و امور حقوقي» تشکيل و پس از بررسي کامل و مطالعه ي چند قانون مهاجرت در کشورهاي خارجه، طرحي تهيه و تقديم جناب آقاي نخست وزيروقت[دکتر مصدق]مي شود تا در صورت موافقت ،آن را براي تصويب ،تقديم مجلس نمايند.آقاي نخست وزير نيز نظر شخص آقاي کاظمي وزير امور خارجه ي وقت[31-1330] را خواستار مي شوند، ولي چون اين موضوع پيش مي آيد که آيا اصولاً پذيرفتن مهاجرين خارجي در ايران به صلاح کشور است يا خير؟ طرح مزبور مسکوت مي ماند».(102)
    مسکوت ماندن موضوع تهيه ي قانون مهاجرت، سبب فعاليت مستقل ادارات و دستگاه هاي اجرايي و دولتي در رابـ ـطه با موضوع مهاجرين شد. اين وضعيت در شرايطي بود که ايران يکي از مهم ترين مقاطع تاريخي خود را در رابـ ـطه با مهاجرت( از ايران و به ايران) در طول يکصد سال اخير، سپري مي کرد . گذشته از طرح فوق، در آخرين روزهاي دولت دکتر مصدق، بخشنامه اي در رابـ ـطه با مهاجرين از سوي دولت تهيه شد. در شانزدهم مرداد 1332وزارت کشور بخشنامه ي مهمي را در رابـ ـطه با معاودين و پناهندگان از فلسطين به ايران ، تهيه کرد و به دستگاه هاي مربوطه ابلاغ نمود. در اين بخشنامه آمده است :«نظر به اينکه پس از جنگ فلسطين، تعدا زيادي خانوار آوارگان از فلسطين به ايران مهاجرت نموده که بعضي از خانوارهاي مزبور ايراني بوده و به موطن خود معاودت نموده اند و از اواخر سال 1329نامبردگان در نقاط مختلف کشور پراکنده و وضعيت آنها نامعلوم و مرتباً دسته جمعي در گشت بوده و غالباً اسباب مزاحمت عموم را فراهم مي سازند؛ عليهذا براي روشن شدن وضعيت آنها و تعيين تکليف قطعي به طوري که از طرف وزارت جنگ نيز موافقت شده، در قسمت هايي که آوارگان مزبور مجتمع هستند، کميسيوني مرکب از استانداري يا فرمانداري، نمايندگان ارتش، شهرباني، ژاندارمري و دادگستري تشکيل و به وضعيت يک يک خانوارهاي مزبور به شرح زير:
    1.اگر اين اشخاص اتباع ايراني هستند که سال هاي قبل از کشور خارج و در آن موقع به ايران معاودت نموده اند، بايستي آنان را ايراني محسوب و طبق مقررات عمومي کشور با آنها رفتار [شده]و در صورت لزوم کمک هاي لازم درباره ي آنان معمول گردد.
    2.اگر عده [اي] عرب فلسطين بوده که در اثر جنگ به ايران مهاجرت نموده اند، در اين صورت بايستي کاملاً به مدارک آنان رسيدگي و در صورتي که با گذرنامه ي رسمي و رواديد به ايران وارد شده اند، طبق مقررات اتباع بيگانه با آنان رفتار شود.
    3.ممکن است عده اي از اين اشخاص بدون هيچ گونه انجام تشريفات گمرکي و مرزي به طور قاچاق به ايران وارد شده باشند. در اين صورت بايستي کميسيون پس از رسيدگي ، اين اشخاص را تحويل دادگاه نموده و پس از اجراي رأي دادگاه،آنان را از کشور طرد نمايند.
    رسيدگي لازم معمول و نتيجه ي اقدام را با ارسال صورت هاي مربوط به آنان هر [ناخوانا] اعلام دارند ».(103)
    به نظر مي رسد علت اصلي صدور بخشنامه ي فوق در مورد مهاجرين فلسطيني به ايران، نظارت و کنترل فعاليت آنان در کشور باشد. بديهي است نظارت مزبور به ويژه در مناطق غرب و جنوب غربي به دليل وجود پاره اي مسائل و مشکلات در روابط ايران و عراق، تشديد مي شد . صرف نظر از بخشنامه ي فوق، آنچه که در يک حالت کلي پيرامون وضعيت مهاجرت از ايران و بازگشت اتباع ايراني از اسرائيل و فلسطين به ايران در سال هاي 32-1330مي توان بيان کرد، وجود نوعي سردرگمي و ناهماهنگي بين سياست هاي اتخاذ شده در اين باره است. از سويي در مسير مهاجرت يهوديان ايراني و غير ايراني به سمت اسرائيل، نظير سال هاي قبل از آن مانعي وجود نداشته و مهاجرت افراد مزبور بر اساس برنامه هاي در نظر گرفته شده ، توسط دفتر آژانس مهاجرت يهود در تهران، صورت مي پذيرفت.دفتر مزبور نيز به نيکي از جايگاه و روابط دستگاه هاي مختلف دولتي ، دربار، انتظامي و نظامي در ايران آگاهي داشته و در صورت به وجود آمدن مشکلي، به فراخور مال، از مراجعه به هر يک از دستگاه ها و مراجع فوق، خودداري نمي کرد. در نتيجه ي اتخاذ همين سياست بود که دفتر آژانس يهود موفق شد در سال هاي بحراني مورد بحث، نسبت به پذيرش يهوديان کشورهاي منطقه و سازماندهي و آماده سازي آنان در ايران و سپس اعزام آنان به اسرائيل اقدام کند. همچنين اعزام يهوديان ايراني به اسرائيل نيز به طور طبيعي انجام مي شد و حتي ويزاي ورود به اسرائيل نيز در تهران توسط دفتر آژانس مزبور صادر مي شد. کاري که تنها در صلاحيت سفارتخانه و يا نمايندگي يک کشور در کشوري ديگر بود.
    از طرف ديگر، با انحلال سرکنسولگري ايران در بيت المقدس و ارجاع آن به امان(اردن)- شهري که هيچ گونه وسيله ي ارتباطي با اسرائيل نداشت -وضعيت حمايت از اتباع ايراني مقيم فلسطين که جزء وظايف دولت بود، در پرده ي ابهام قرار گرفت. به تعبيري ديگر، اتباع ايراني در ميانه ي جنگي واقع شده بودند و با توجه به نبود حمايت هاي لازم مجبور بودند مانند ديگر آوارگان فلسطيني، خانه و کاشانه ي خود را ترک کرده و به کشورهاي مجاور پناه ببرندودر آنجا نسبت به دادخواهي از نمايندگي هاي ايران اقدام کنند. ولي جالب اين است که در آن کشورها (اردن، سوريه، لبنان) نيز نمايندگي هاي ايران قادر به انجام کاري نبوده و پرونده ي امر به ترکيه يعني کشوري که در فاصله اي دور از محل قرار گرفته بود، ارسال مي شد*. بدين ترتيب در سال هاي 32-1330گزارشي از يک دادخواهي به انجام رسيده ي اتباع ايراني که از فلسطين خارج شده و يا اخرا ج مي شدند، وجود ندارد؛ در حالي که در ميان سيل آوارگان فلسطين، تعداد قابل توجهي از ايرانيان وجود داشتند که صرف نظر از نژاد، مذهب و شغل، به دليل تابعيت ايران، مي بايد از سوي دولت ايران مورد حمايت قرار مي گرفتند.
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
    *بگذريم از اين نکته که اگر به جاي ترکيه، ايتاليا به عنوان کشور رابط بين ايران واسرائيل انتخاب مي شد ، چه اتفاقي مي افتاد.
    منبع:پايگاه نور 33
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (7)



    نويسنده:مسعود کوهستاني نژاد






    روابط بازرگاني و تجاري


    1.روابط تجارتي در بخش خصوصي

    قبلاً گفته شد که شواهدي بر تمايل بين ايران و اسرائيل براي انجام يک مراوده تجاري در سطح دو دولت در سال 1329و در دوره ي نخست وزيري رزم آراء وجود دارد. گفته شد در سطح دو دولت، زيرا در بخش خصوصي هيچ گونه بخشنامه، دستورالعمل و يا مقرراتي دال بر ممنوعيت مراوده بازرگاني بين تجار ايراني و اسرائيلي در آن زمان و بعدها نيز وجود ندارد.*به همين دليل به نظر مي رسد مراودات تجاري در سطح بخش خصوصي بين دو کشور در سال هاي 31-1329وجود داشته است. البته با توجه به وجود حالت جنگي در منطقه، بديهي مي نمايد که حجم تجارتي مزبور پايين باشد؛ ولي به گفته ي «خليل افرا» يکي از تجار ايراني، در ارديبهشت 1331«ساليانه طبق آمار گمرکي مقدار جنسي که به فلسطين صادر مي شود حتي از آنچه به آمريکا حمل مي گردد، افزون تر است ». به نظر مي رسد جاذبه هاي تجاري، به قدر کافي وجود داشته تا بازرگانان دو کشور تمايل به مراوده ي تجاري را، حتي در شرايط جنگي منطقه در آن زمان، از دست ندهند. خليل افرا يکي از بازرگانان مزبور بود که در سوم ارديبهشت 1331در نامه اي به وزير خارجه نوشت:
    «حضور مبارک جناب آقاي کاظمي، وزير محترم امور خارجه دام اقباله العالي
    با کمال توقير و احترام خاطر شريف را مستحضر مي دارد، لزوم توسعه ي بازرگاني ايران با خارجه ، چندي قبل، چاکر را بر آن داشت عريضه اي به مقام نخست وزيري معروض و فوايد برقراري تجارت ما بين ايران و فلسطين را تشريح نمايد. عريضه ي اينجانب براي اظهار نظر از طرف نخست وزيري به وزارت اقتصاد ملي احاله گرديده و وزارت معزي اليها پس از رسيدگي کامل و تشخيص اينکه ساليانه طبق آمار گمرکي مقدار جنسي که به فلسطين صادر مي شود حتي از آنچه به آمريکا حمل مي گردد، افزون تر است، نظر مساعد خود را ابراز و به مقام نخست وزيري گزارش شده و پس از آن، موضوع از طرف نخست وزيري به وزارت امور خارجه نيز براي اظهار نظر ارجاع گرديد و اين موضوع عيناً موقعي انجام شد که آن جناب، مقام وزارت خارجه را احراز فرمودند و از آن موقع تا کنون متأسفانه از طرف آن وزارت محترم اقدامي به عمل نيامده و موضوع برقراري تجارت بين ايران و فلسطين معوق مانده است.
    جانثار که خود را يکي از افراد ميهن دوست و وظيفه شناس ايراني مي دانم، لازم دانست در مقام تذکر بر آمده و از آن مقام محترم تقاضا نمايد که امر فرمايند موضوع را رسيدگي و در صورتي که صلاح بدانند، نظر موافق خود را ابراز فرمايند، زيرا در اين موقع لزوم توسعه داد و ستد با هر يک از کشورها که داوطلب ايجاد روابط بازرگاني با دولت عليه ايران هستند، احساس مي شود».
    خليل افرا به پيوست نامه ي خود، فهرستي از کالاهاي صادراتي فلسطين و مزيت حمل و نقل تجاري با آن کشور را بيان مي کرد:«خلاصه اي از صورت اجناس صادراتي فلسطين:پارچه هاي نخي، ابريشمي و پشمي از هر قبيل، داروهاي کارخانجات آلماني، مواد شيميايي ، آمپول ، نيل مصنوعي، لوازمات برق، راديو، انواع پلاستيک، دندان هاي مصنوعي، لوازمات جراحي و دندان سازي، لوازمات لابراتوار، لوازمات مريض خانه، ظروف لعابي و چيني، اتومبيل هاي کايزر فرايزر که کارخانه ي آن از آلمان به فلسطين منتقل گرديده، عطر و اسانس هاي نباتي، مشروبات حاره و بارده، لوازمات خرازي و نوشت افزار، انواع کفش ، اجناس ساختماني و اجناس مجازي که مورد احتياج کشور ايران است.
    نظر به اينکه هر دولتي بايد با نزديک ترين همسايه ي خود روابط تجارتي داشته باشد که از حيث کرايه و باربري ارزان تر تمام شود، لذا براي مزيد اطلاع مي نويسد که کرايه ي يک کيلو جنس از آمريکا به تهران، چهار دلار؛ از انگلستان، سه دلار و از فلسطين به تهران، نيم دلار هم کمتر است و به طوري که مسبوقيد داروهاي کارخانه ي توا فلسطين بود که در جنگ دوم کليه ي احتياجات ايران را با بهاي خيلي ارزاني رفع نمود».(104)
    پيرو درخواست فوق، رئيس اداره اقتصاديات وزارت خارجه در نامه اي در 15ارديبهشت 1331، نظر وزارت اقتصاد ملي را جويا شد. (105) وزارت اقتصادي ملي نيز در 24ارديبهشت خواهان اعلام نظر وزارت خارجه شد . در حاشيه ي نامه ي وزارت اقتصاد ملي، يکي از مقامات وزارت خارجه نوشت:« [ناخوانا] وزارت اقتصاد ملي در نتيجه ي مراجعه ي آقاي افرا که شخص ناراحتي به نظر مي آيد، پيش آمده است و تصور نمي رود موضوع را تعقيب کنند. اين نامه فعلاً بايگاني شود. چنانچه مجدداً سؤال مزبور را مطرح کرد، پاسخ داده خواهد شد که در اين باب مطالعه خواهيم کرد».(106)
    چند روز پس از آن در 28 ارديبهشت ، خليل افرا بار ديگر نامه اي در مورد تقاضاي خود به وزير خارجه نوشت. در اين نامه آمده است:«با کمال احترام خاطر عالي را مستحضر مي دارد، در تعقيب نامه اي که در تاريخ 1331/2/3راجع به تقاضاي برقراري روابط بازرگاني بين دولت عليه ايران و اسرائيل معروض گشت، نامه اي از طرف آن وزارت محترم تحت شماره ي 940/4950مورخ 1331/2/15[نامه ي فوق الذکر] به وزارت اقتصاد ملي صادر و تقاضاي اظهار نظر در اين مورد از وزارت اخيرالذکر شده است و اينک به قراري که اطلاع حاصل شده است، وزارت اقتصاد ملي بدون مراجعه و مطالعه ي پرونده اي که در اين امر سابقاً در آن وزارت موجود بوده، جواباً تحت شماره ي 4316/976مورخ 1331/2/24به وزارت امور خارجه مرقوم و اظهار نظر را موکول به نظر آن وزارت محترم نموده اند.
    اينجانب پس از استحضار از اين موضوع، شخصاً در وزارت اقتصاد حاضر شده و تقاضاي رسيدگي به سوابق امر را نموده و پس از آن معلوم شد که در تاريخ دهم فروردين 1331**در تعقيب استعلام مقام نخست وزيري، وزارت اقتصاد جواب مرقوم داشته اند که :«اصولاً براي بازرگاني با کشور اسرائيل مانعي در کار نيست».
    لهذا براي جلوگيري از اتلاف وقت و مخصوصاً از لحاظ اينکه در تصميم وزارت امور خارجه تسريعي حاصل شود، جسارتاً مطالب فوق را معروض داشته و انتظار دارد هر چه زودتر به وزارت اقتصاد ملي شرحي مرقوم و سوابق موافقت قبلي خود آن وزارت را گوشزد فرمايند».(107)از پيگيري هاي بعدي درخواست فوق در ماه هاي بعد، گزارشي در دست نيست، ولي با توجه به عکس العملي که از وزارت بازرگاني اردن در خرداد سال 1332نسبت به اعمال محدوديت پيرامون کالاهاي وارداتي از ايران به اردن و نيز تحريم پاره اي از محصولات شرکت هاي ايراني از سوي آن کشور،وجود دارد ، به نظر مي رسد روابط تجاري بين شرکت هاي ايراني و اسرائيلي خواه مستقيم و خواه غير مستقيم به حدي بوده که چنين عکس العملي را از جانب يک کشور عربي برانگيزد. ماجرا از اين قرار است که در سوم خرداد 1332خاکسار، وزير مختار ايران در امان(اردن)، در نامه اي به وزارت امور خارجه، خبر از نامه اي داد که «وزارت بازرگاني و گمرکات اردن به اداره ي پروانه ي ورود کالا به اردن در باب بازرگانان کليمي در ايران صادر» نموده است. در نامه ي مزبور ، وزارت بازرگاني و گمرکات اردن اعلام داشته است:
    «1.اين وزارتخانه به وسيله ي اداره ي مرکزي تحريم کالاي اسرائيل،استحضار حاصل نموده که در تهران و شهرهاي ديگر ايران، شرکت هاي يهودي موجود مي باشند که کالاهاي ساخت اسرائيل را پس از تغيير علايم آن از راه ايتاليا و فرانسه و انگلستان به ايران وارد و داد و ستد مي کنند».

    ذيلاً برخي توضيحات درج مي گردد:

    الف) شرکت پاستور به طور کلي کالاهاي تجارتي وارد مي کند و مدير آن( موسي طوب) خيابان چراغ برق، تهران، ساير شرکت هايي که در اين قسمت دست دارند (1)شرکت ايوا، بازار، تهران(2) شرکت کوهين(3) شرکت بانايش(4) شرکت دهدشتي(5) شرکت لوي(6) شرکت قائم مقامي.
    ب) يک نفر يهودي تابع عراق به نام (کسرحي الوية) دلال اين شرکت ها [است].
    ج)لفا ليست کالاهاي اسرائيل که در حال حاضر به ايران وارد مي شود ، ايفاد مي گردد. مقتضي است توجه شود که هيچ گونه پروانه اي براي وارد کردن هيچ يک از اقلام نامبرده شده در ليست صادر نگردد و همچنين هيچ گونه پروانه اي براي صدور هر نوع کالا توسط شرکت هاي نامبرده در بالا صادر نشود. صورت کالاهاي ساخت اسرائيل که در حال حاضر به ايران وارد مي شود :1.قفل2.شکلات و شيريني 3.کفش هاي مخصوص ورزش و لاستيکي 4.بند شلوار و جوراب 5.پارچه هاي توري 6.پيراهن کشي 7.پيراهن 8.پرده ي پنجره ي توري9.قاشق و چنگال10.ظروف چيني 11.يخچال برقي (فيلکو)12.ميخ هاي مختلف کفاشي 13.واکس کفش14.قلم مداد15.قلم خود نويس16.خمير دندان 17.مسواک دندان18.ماهوت19.ابزار برقي20.مواد چربي براي ساخت صابون هاي مختلف 21.صابون آرايش22.جوراب هاي مردانه و بچه گانه 23.آب خشک کن 24.مارگرين (روغن نباتي)25.لامپ هاي برقي26.بخاري هاي برقي، ابزار درست کردن کک27.آلومينيوم و اشياء ساخته شده از آن 28.اجاق هاي برقي29.ساعت هاي مچي30.دارو31.شيرهاي آب نيکلي32.باتري هاي برقي33.لوازم برقي34.راديو35.شيشه 36.لوازم شيشه اي لابراتوارها37.چرخ لاستيکي دوچرخه ي بادي38.لوله هاي پلاستيکي آب39.پلاک درب خانه 40.پارچه هاي پنبه اي ، ابريشمي، و پشمي 41.باراني42.نعل هاي کائوچوک 43.اتومبيل هاي کايزر».
    زين العابدين خاکسار در پايان نامه ي خود از وزارت خارجه درخواست مي کرد «با ملاحظه صورت کالاهاي مزبور از صحت و سقم ادعاي [وزارت بازرگاني و گمرکات اردن] سفارت [ ايران در اردن] را مستحضر دارند که اگر لازم به توضيحي باشد، مراتب را به مقامات مربوطه ي اردن و جرايد اعلام دارد».(108)
    درخواست سفارت، مورد پيگيري قرار گرفت. در پاسخ به استعلام هاي وزارت امور خارجه از وزارت دارايي، اداره ي گمرک و وزارت اقتصاد ملي، توضيحاتي از جانب اين دو وزارتخانه ارائه شد. اداره ي کل گمرک(وزارت دارايي) در نامه اي در هفتم مرداد درباره ي ورود کالاهاي ساخت اسرائيل به ايران با نام کالاي کشورهاي ديگر، اعلام داشت:«به طوري که استحضار دارند، تعرفه ي فعلي گمرک ايران، جز در موارد کالاهاي مشمول پيمان ايران و آمريکا، درباره ي تمام کشورها يکسان مي باشد و از اين رو، داعي و دليل ندارد که کالاهاي اسرائيل را با تغيير علامت به اسم کالاي ساير کشورها وارد نمايند؛ وانگهي طبق مقررات انحصار بازرگاني و ارزي کشور، تمام اسناد ورود به کشور بايد از مجراي بانک ملي برند و با توجه به آنکه تمام واردات در مقابل افتتاح اعتبار يا از طريق برات وصولي به عمل مي آيد و قسمتي هم طبق پيمان هاي تهاتري است که دولت ايران با بعضي از کشورها منعقد نموده، خيلي بعيد است که بتوانند کالاهاي اسرائيل را به کشورهاي ديگر حمل و از آنجا به اسم کالاي آن کشورها به ايران حمل نمايند؛ زيرا قطع نظر از جهاتي که فوقاً اشاره شد، اصولاً اين کشورها چطور به زبان خود اجازه مي دهند که اين اجناس از کشور آنها صادر[شود]ولي بهاي آن به جيب بازرگانان اسرائيل برود.
    از اجناسي که فهرست آن از وزارت بازرگاني و گمرکات اردن به وسيله ي سفارت شاهنشاهي ارسال داشته، فقط يخچال برقي فيلکو و راديو و اتومبيل مشمول پيمان ايران و آمريکا و تعرفه کمتري مي باشد و مبداء اين اجناس هم با توجه به مارک ها و مدل آنها به خوبي مشخص و عوض کردن آن غير مقدور است . مثلاً هيچ وقت ممکن نيست يخچال فيلکو که از مصنوعات معروف آمريکا است، به نام اسرائيل وارد شود».(109)
    وزارت اقتصاد ملي، استعلام وزارت خارجه را به مستشار اقتصادي ايران در پاريس (دکتر مدني) فرستاد.(110) دکتر مدني در 27مرداد در نامه اي به وزارت اقتصاد ملي اعلام کرد:«تحقيقات اين مستشاري در باب (کالاهاي ساخت اسرائيل که به ايتاليا، فرانسه و انگلستان صادر و در آنجا تغيير علامت داده و به ايران وارد مي نمايند ) از لحاظ عدم وجود مشخصات کالاهاي مزبور به نتيجه مثبتي نرسيد، متمني است فقط مشخصات يک قلم از اين کالاها را که از فرانسه به ايران صادر شده است، به اين مستشاري اعلام نمايند تا راه مناسب تري براي تحقيقات کامل تر باز شود».(111) پيرو درخواست دکتر مدني، وزارت اقتصاد ملي در پنجم مهر در نامه اي از وزارت امور خارجه خواهان ارايه مشخصات نمونه اي از کالاهاي مورد بحث شد.(112) موضوع به مقامات اردني منعکس شد . وزارت امور خارجه ي اردن در يک يادداشت رسمي در اوايل آذر اعلام کرد:«اطلاعات مندرج در يادداشت سفارت [درخواست دکتر مدني ]مورد توجه اداره کل گمرک اردن قرار گرفته و از يادداشت سفارت هم اظهار تشکر و امتنان نموده اند».(113)
    در مجموع شواهد و قرائن بر وجود روابط تجاري و بازرگاني بين ايران و اسرائيل در سال هاي 32-1330دلالت مي کند و متقابلاً گزارش يا بخشنامه اي که مبني بر ممانعت از وجود رابـ ـطه اي تجاري ا
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    آوریل 18, 2008

    … فرح و بچه ها چندین بار در طول شب به بالین بیمار آمدند . دکتر پیرنیا نیز آنجا بود . همین طور امیر پور شجاع پیشخدمتی که بیست و پنج سال خدمت کرده بود و برای اربابش غصه می خورد .

    اردشیر زاهدی تمام شب را در اتاق ماند . قبل از آنکه شاه از هوش برود زاهدی به او گفت : « شما در حال شوک هستید . حالتان بهتر خواهد شد .» شاه جواب داد : « نه , شما نمیفهمید , دارم می میرم . »

    دست زاهدی را گرفت و نگاهش به قطره هایی که از لوله به بازویش می رفت خیره شد . قبل از سپیده دم دچار اغما شد و چند دقیقه قبل از ساعت 10 صبح 27 ژوئیه 1980 جان سپرد .

    پزشکان لوله ها را از بدن شاه جدا کردند . فرح از دکتر پیرنیا خواهش کرد حلقه ازدواج شاه را از دستش درآورد و به او بدهد . او یک جلد قرآن کوچک نیز از زیر بالش درآورد . یک پرستار مصری چشمانش را بست . فرح و پسرش رضا گونه هایش را بوسیدند . جنازه را به سردخانه بردند . یک نفر مخفیانه عکسی از جنازه گرفت و به « پاری ماچ » فروخت … .
    Photo282_1.jpg


     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    شاه پس از خروج از کشور ابتدا مدتی را در منطقه ماند، به امید آنکه مجددا به حکومت بازگردد. با شدت یافتن بیماری سرطان طحال، وی مجبور شد بر خلاف تمایل دولتمردان آمریکا، برای درمان پزشکی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ در ایالات متحده آمریکا برود. با بروز بحران گروگانگیری، هیچ کشوری علاقه به پناه دادن یک سلطان بی تاج و تخت نداشت. روزنامه نیویورک تایمز اورا به هلندی سرگردانی تشبیه کرد که به دنبال بندری برای پهلوگرفتن میگردد. شاه پس از خروج از بیمارستان ابتدا به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس، و سپس به پاناما و مکزیک سپس از آن جا به مصر رفت. او در سن ۶۱ سالگی در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰) در اثر بیماری ماکرو گلوبولینمی والدنشتروم در مصر درگذشت. جسد وی در مسجد الرفاعی قاهره، پس از تشییع رسمی دولت مصر، به امانت گذاشته شد. شاه ایران در وصیت نامه خود خواستهاست تا جنازه او در خاک ایران دفن شود.

    مسجدالریفای در قاهره که شاه سابق ایران در آنجا دفن گردیده است
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    نگاهی به تقویم دوران پهلوی

    ما سال های زیادی بادوران رژیم سلطنت ودیکتاتورپهلوی فاصله نداریم و خیلی ها تقویم های آریامهری را دیده اند ولی برای اینکه جوانان و نوجوانان با فرهنگ منحط آن دوران آشنا شوند و بدانند که در نگاه رژیم گذشته چه چیزی دارای اهمیت و ارزش است ، قسمتی ازآن تقویم را ورق می زنیم.


    7 فروردین جشن زادروز شاهدخت لیلا،


    4 اردیبهشت سال روز تاجگذاری رضاشاه کبیر،


    16 اردبیهشت زادروز علیاحضرت ملکه مادر،


    8 اردیبهشت زادروز والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی،


    25 اردیبهشت زادروز والاحضرت شاهپور غلامرضا پهلوی،


    4 مرداد سالروز درگذشت رضاشاه، 28 مرداد سالروز رستاخیز ملی،


    25 شهریور سال روز آغاز سلطنت شاهنشاه آریامهر،


    9 مهر زادروز والاحضرت عبدالرضا،


    20 مهر سال روز جشنهای دوهزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران،


    22 مهر زادروز علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران!،


    4 آبان سالروز میلاد اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر!، سالروز تاجگذاری، زادروز والاحضرت اشرف (سه جشن در یک روز!)


    5 آبان زادروز والاحضرت شهناز پهلوی، ? آبان زادروز والاحضرت شمس،


    8 آبان زادروز والاحضرت محمودرضا،


    29 آذر سالروز ازدواج فرخنده شاهنشاه و علیاحضرت فرح!،


    17 دی سالروز اعطای حقوق اجتماعی به زنان،


    6 بهمن سالروز انقلاب شاه و ملت، 15 بهمن روز شکرگزاری به مناسبت رفع خطر از شاهنشاه،


    3 اسفند روز رضاشاه کبیر (کودتای 1299)،


    8 اسفند روز اعطای حقوق سیـاس*ـی به زنان وسیله شاهنشاه آریامهر،


    21 اسفند زادروز والاحضرت فرحناز،


    24 اسفند زادروز اعلیحضرت رضاشاه (روز پدر).


    البته این روزها اختصاصی خاندان پهلوی و غالباً مربوط به تولد آنها بود اما روزهایی که اقدامات مهمی انجام داده بودند، روزی که شاهنشاه لژیون خدمتگزاران بشر را طرح کرد! روزی که وزارت فرهنگ کشورها به ایران آمدند! روزی که شاهنشاه آذربایجان را فتح کرد! روزی که جنازة رضاشاه به ایران آورده شد! روزی که شاهنشاه حزب رستاخیز را تأسیس کرد. همه سوژه هایی بود که روزنامه ها مقالات خاص و تبریک نامه ها داشتند. و مهمتر، روزهایی چون روز پدر، روز مادر، روز پرستار، روز ارتش، روز جذامیها و... هم وسیله تبلیغات برای تحکیم رژیم سلطنت شده بود!
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]سه خاطره از رضاشاه/ سه چیز را خیلی دوست میداشت: تریاک، پول و قدرت[/h]
    - خاطراتی از رضا خان پهلوی به نقل از کتاب خاندان پهلوی به روایت اسنادجلد اول: رضاشاه

    1
    یک روز در مسافرت رضاشاه به مازندران در یکی از پیچهای گردنه جاجرود پیرمردی دهاتی ناگهان جلوی اتومبیل اوپیدا شد ود ستش را از شیشه اتومبیل داخل کرد. او از جا پرده و با هفتتیری که همیشه کنار اتومبیلش بود به وی شلیک کرد و پیرمرد افتاد.


    سپس پیاده شد و به آجودانش گفت او را کاوش کنید. همانطور که پیرمرد مشغول جان کندن بود او را تفتیش کردند و جز مکتوبی که به زمین افتاده بود چیزی نیافتند که در آن دادخواهی از رفتار امنیه کرده بود اما رضاشاه بدون اینکه متأثر شود سوار شد و به راه افتاد.


    r-1.jpg


    2
    رضاخان سه چیز را خیلی دوست میداشت، تریاک، پول، کبکبه و عظمت و قدرت. برای این سه چیز بیاختیار بود و خودداری در راه آنها برایش غیر ممکن بود. یک روز موقعی که برای افتتاح راه شوسه اهواز را میپیمائید دو ساعت از موقع تریاک غروبش دیر شده بود. او بر کشتی کوچک کمپانی نفت سوار شد تا او و همراهانش را به آن طرف رود کارون عبور دهد، کشتی در آن طرف رودخانه مانور میکرد که در کنار جایگاه مخصوص توقف کند. او دیگر تحمل این دقایق ناچیز را نداشت و بیاختیار فحش می داد که چرا معطل میکنند. بالاخره نتوانست بیش از این صبر و خودداری کند ناگهان عقب رفته و از بالای عرشه کشتی خیزی گرفته و بر روی ساحل پرید.

    وزیر دربار نیز پشت سر او به ساحل جست و هر دو با هم سوار اتومبیل شده و به وصال تریاک رفتند.

    r-2.jpg


    3
    چندین سال قبل از وقایع شهریور 1320 رضاشاه به مشهد رفت، البته رفتن به مشهد تشریفات خاصی داشت و این مسافرت هر چند سال یکبار روی ملاحظات سیـاس*ـی عملی میشد.

    شاه در منزل حاج کاظم کوزهکنانی که از تجار درجه یک و ثروتش زبانزد عام و خاص بود وارد شد... چند روزی از توقف شاه به مشهد گذشت، تا آنکه یک روز با همراهان خود که «کوزه کنانی» هم در ردیف آنها بود در باغ منزل شروع به گردش کردند و رضاشاه که از طرز ساختمان آنجا خوشش آمده بود گفت:

    «حاجی عمارت قشنگی داری، واقعاً من خوشم آمد!» البته غرض از این تمجید این بود که «کوزه کنانی» فوراً بگوید: «اعلیحضرتا قابلی ندارد پیشکش میکنم!» ولی حاجی کاظم در پاسخ شاه میگوید: «قربان، جاننثار خیلی زحمت کشیده، تا مورد نظر همایونی واقع شده است»!

    چند دقیقه بعد کوزهکنانی درصدد برآمد تا کدورتی را که شاه در دل گرفته بود رفع کند، و برای این کار بهتر از موضوع کارخانه سیگار چیزی به خاطرش نرسید، بدین جهت گفت: «اعلیحضرتاف جان نثار اقدام به وارد کردن کارخانجات سیگار کرده و اکنون روزی هزار نفر در آن کار میکنند» حاجکاظم طوری این موضوع را گفت و وانمود کرد که از این کارخانه غرض خدمت به میهن است و میخواست از این راه مورد لطف شاه واقع شود!

    رضا خان که از کوزهکنانی سرقضیه منزل دلخوشی نداشت گفت: «چرا هزار نفر را بدون جهت به کار بیهودهای واداشتهای؟! ترا به کارخانه وارد کردن چه!» حاج کاظم را ترس زیادی فراگرفت و تا آخرین لحظه توقف شاه، خویشتن را پنهان کرد.

    دو روز بعد رضاشاه به تهران آمد و دستور تهیه کارخانه دخانیات را صادر کرد و سیگار و توتون منحصر به دولت شد. او در اولین وهله دستور بستن کارخانه کوزهکنانی را داد تا انتقام خود را از مردی که از خواهش او سرپیچی کرده است بگیرد....
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]تبعید و مرگ رضا شاه[/h]
    r-1.jpg


    25شهریور 1320 که رضا شاه، سه هفته پس از اشغال ایران توسط متفقین، تبعید شد، روز پایان حیات سیـاس*ـی او و آغاز حیات سیـاس*ـی فرزندش محمدرضا پهلوی است.

    استعفا و تبعید رضا شاه پس از آن صورت گرفت که دولتهای روسیه و انگلستان به دلیل مناسبات رو به گسترش رضا شاه با آلمان هیتلری، سه بار به وی هشدار دادند. در آن زمان اخبار و گزارشهای دریافتی از جبهههای جنگ دوم جهانی حاکی از پیشرفت روز افزون آلمان و شکستها و عقبنشینیهای متفقین بود. رضا شاه نیز که پیشبینی پیروزی آلمانیها را در جنگ داشت نه برای حفظ استقلال کشور، بلکه برای حفظ موجودیت خود و رژیمش «بیطرفی در جنگ» اعلام کرده بود.

    «فردوست» در این باره مینویسد:
    «... در اوج قدرت نازیها در آلمان به دستور رضا خان یک کابینه جوان به نخستوزیری متین دفتری روی کارآمد . وظیفه این کابینه نزدیک شدن به آلمان بود. عملاً نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت. با پیشرفت آلمانها در جنگ و نزدیک شدن آنها به کوههای قفقاز رضاخان هم به انگلیسیها ناسزا می گفت اما با شروع شکست آلمان رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت نخست وزیر کرد...»1

    از دید رضا شاه اعلام بیطرفی، موضعی مناسب در برابر دو جبههای بود که یکی به عقیده وی در حال سقوط بود، اما در پشت مرزهای ایران کمین کرده بود، و دیگری در حال پیروزی بود اما با مرزهای ایران فاصله داشت.

    در چنین شرایطی رضا شاه بنا داشت در برابر تهدیدات روسیه و انگلیس به سیاست وقتکشی روی آورد. او به ویژه تهدیدات روسها را در وضعیتی که اوکراین به اشغال نظامیان هیتلر درآمده و آلمانیها به سوی مسکو در حرکت بودند، جدی نگرفته بود.

    پنجم تیر 1320ـ 4 روز پس از شروع عملیات نظامی گسترده آلمان علیه روسیه ـ دولتهای روسیه و انگلستان طی دستور مشترکی به رضا شاه از وی خواستند تا سریعاً نسبت به اخراج مستشاران آلمانی از ایران اقدام کند. این تصمیم از سوی «سرریدر بولارد» سفیر انگلیس و «اسمیرنوف» سفیر روسیه اتخاذ شده و در ملاقاتی با رضا شاه به وی ابلاغ شد. رضا شاه نیز که تصور پیروزی آلمان را در جنگ داشت، در پاسخ سفیران انگلیس و شوروی اعلام کرد که ایران کشور بی طرفی است و فعالیت آلمانیها در ایران هم محدود به کارهای ساختمانی و امور بازرگانی است.

    28 تیر، اخطار دیگری به ایران داده شد. بالاخره 25 مرداد، یادداشت مشترک انگلیس و روسیه، به منزله اتمام حجت به ایران بود. سرانجام، روز سوم شهریور 1320 سربازان ارتش سرخ از مرزهای شمال و نیروهای انگلیسی از بنادر جنوب به ایران حمله ور شدند و سفیران انگلیس و روسیه صبح همان روز علت این اقدام را طی یادداشتهای جداگانهای به نخستوزیر ابلاغ کردند. همان روز تلگراف مفصلی به امضای رضا شاه به عنوان روزولت رئیس جمهور امریکا مخابره شد که سرآغاز دوران جدید روابط ایران و امریکا به شمار میآید.

    هر چند امریکاییها در آن شرایط نمیتوانستند یا نمیخواستند کاری برای جلوگیری از اشغال ایران انجام دهند، اما زمینه مداخلات بعدی خود را فراهم ساختند. روزولت روز 11 شهریور در حالی که نیروهای روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران مستقر شده بودند، به تلگراف رضا شاه پاسخ داد. رضا شاه زمانی پاسخ نامه را دریافت کرد که تمام شرایط انگلیس و روسیه را پذیرفته بود، اتباع آلمانی را از ایران اخراج کرده بود و راهآهن و جادههای شمالی و جنوبی کشور را در اختیار نیروهای اشغالگر قرار داده بود. با این همه انگلیسیها و روسها پیش از آن که رضا شاه بتواند روابط نزدیکتری با امریکا برقرار سازد، وی را برای استعفا از مقام سلطنت تحت فشار قرار دادند.

    زمانی که ایران به اشغال متفین درآمده بود، موجی از هرج و مرج و بلاتکلیفی سراسر کشور را در برگرفته بود. اوضاع امنیتی کاملاً بی ثبات بود، بسیاری از امرای ارتش و افسران ارشد گریخته بودند، سربازان باقی مانده در سربازخانهها مواد خوراکی در اختیار نداشتند، نظم و انضباط در هیچ رده ارتش برقرار نبود، دزدی از منازل مردم و غارت مغازهها افزایش یافته بود و نظامیان نیز در این غارتگری نقش داشتند. سربازان اسلحهها را از پادگانها میربودند و میفروختند. حتی اسبهای توپخانه به طور پنهانی داد وستد میشد. بسیاری از هنگهای برگزیده سابق به یک چهارم قدرت عادی خود تنزل یافته بود، شعار نویسی علیه شاه به پشت دیوارهای کاخ رضاخان نیز رسیده بود. در مجلس علناً از لزوم برکناری شاه از مقام فرماندهی کل قوا سخن به میان میآمد.

    24 شهریور، رضا شاه آخرین جلسه هیأت دولت را تشکیل داد و به وزیرانش گفت به زودی کشور را ترک خواهد کرد. آخرین جمله شاه به وزیران این بود که «راز موفقیت من این بوده که هرگز با هیچ کس مشورت نمیکردم و خود کارها را مطالعه میکردم! 2»

    وقتی در سپیده دم 25 شهریور 1320 خبر پیشروی نیروهای روسی مستقر در قزوین به سمت تهران به اطلاع رضا شاه رسید، وی فروغی نخست وزیر را به کاخ احضار کرد و از او خواست تا پیشنویس استعفانامه را بنویسد. فروغی استعفا نامه را به امضای شاه رساند و سپس به دستور او رهسپار مجلس شد تا آن را برای نمایندگان قرائت کند. با این همه، وی قبل از رسیدن به مجلس بدون اطلاع شاه راهی سفارت انگلیس شد و استعفا نامه را به «سر ریدربولارد» سفیر انگلیس نشان داد.

    زمانی که متن استعفانامه در جلسه مجلس قرائت میشد، رضا شاه در راه اصفهان بود. او به خانواده خود که قبلاً از تهران منتقل شده بودند، پیوست.

    در ساعت 8 بامداد 25 شهریور، تانکها و زرهپوشهای روسی اطراف فرودگاه مهرآباد مستقر شدند و ساعتی بعد نیروهای انگلیسی که از قم به طرف تهران به راه افتاده بودند، به راهآهن رسیدند. تهران هیچ شباهتی به یک شهر عادی نداشت. خیابانها کاملاً خلوت بود. هیچ مغازهای باز نبود. مردم حتی اتومبیلهای خود را نیز از ترس آن که به دست اشغالگران بیفتد پنهان کرده بودند.

    روز 26 شهریور در حالی که تهران در اشغال نظامیان روس و انگلیس قرار داشت، محمدرضا پهلوی جانشین جوان رضا شاه در مجلس سوگند یاد کرد. در اصفهان نیز رضا شاه به اتفاق خانواده به سوی نائین و یزد حرکت کرد. آنها سپس به کرمان و از آنجا به بندر عباس رفتند.

    روز هشتم مهر رضاخان و گروه مسافرانش که 20، نفر از جمله 7 پیشخدمت و آشپز بودند، با کشتی انگلیسی «باندرا»، ایران را به سوی بمبئی ترک کردند. روز نهم مهر کشتی «باندرا» به بمبئی رسید. رضا شاه پس از توقف کشتی «سرکلرمونت اسکراین» کنسول سابق انگلیس در مشهد را مشاهده کرد که وارد اقامتگاه آنان شد و به آنان با زبان فارسی تأکید کرد حق خروج از کشتی را ندارند. آنها تنها این فرصت را داشتند که از کشتی باندرا به کشتی دیگری منتقل شوند.

    کشتی «برمه» پس از 9 روز دریانوردی به «پورت لوئی»ـ پایتخت جزیره موریس ـ رسید. در موریس با تقاضای رضاخان برای سفر به کانادا مخالفت شد. وی و همراهانش را به اقامتگاهشان انتقال دادند. ارسال نامه و یا دریافت نامه برای آنان ممنوع شد و تنها شنیدن اخبار و گزارشهای رادیو لندن آزاد بود. این محدودیتها پس از امضای پیمان سه جانبه میان ایران و انگلیس و شوروی (9 بهمن 1320) برداشته شد. پس از چند هفته اغلب فرزندان رضا شاه با موافقت انگلیسیها به تهران منتقل شدند و تنها او با تعدادی از همراهان و خدمتکاران باقی ماندند.

    روز هفتم فروردین، رضا شاه و تعداد اندک همراهانش پورت لوئی را با کشتی به سوی دوربان در آفریقای جنوبی ترک کردند. آنان پس از دو ماه در این شهر بندری که آب و هوای نامساعدی داشت با قطار به مقصد ژوهانسبورگ حرکت کردند. رضاخان که از بیماری قلبی، کلیه و عفونت گوش رنج میبرد، طی اقامت خود در آفریقای جنوبی دایماً با شعارهایی که وی را «دیکتاتور سرنگون شده» میخواندند و خواستار اخراج وی از این کشور شده بودند مواجه بود. بیماری و نفرت عمومی مردم از رضاخان سرانجام وی را از پای درآورد.

    بدین ترتیب رضاخان پهلوی، ساعت 5 بامداد روز 26 ژوئیه 1944 (4 مرداد 1323) در شرایطی که جنگ جهانی دوم به سرعت به نفع انگلیس و روسیه پیش میرفت، بر اثر یک حمله قلبی درگذشت.

    منابع:
    1 ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیـاس*ـی؛ ج 1؛ ص 86.
    2ـ آخرین روزهای رضاشاه؛ ریچارد استوارت؛ نشر نو؛ 1370؛ ص 337.

    /
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا