همه چیز از دوره ی قاجار | شاهان قاجاری

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 5,115
  • پاسخ ها 84
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]
icon12.png
همه چیز از دوره ی قاجار | شاهان قاجاری[/h]
iokxt5.jpg


فقط اگه مطلبی دارید پست بدید وگرنه نظر شخصی ندید.


زنان عقدی ناصراالدین شاه: گلین خانم اولین زنی بود که ناصرالدین شاه در زمان ولیعهدی گرفت و از او سه فرزند داشت. یک پسر موسوم به سلطان محمود میرزا که ولیعهد بود و در سن دو سالگی درگذشت و دو دختر مسماة به افسرالدوله و فخرالملوک.
خجسته خانم تاجالدوله، دختر سیفالله میرزا پسر فتحعلی شاه نخستین زنی بود که پس از استقرار سلطنت اختیار نمود. مشارالیها یک دختر و یک پسر آورد. دخترش عصمتالدوله بود و پسرش سلطان معین الدین میرزا که او نیز ولیعهد خوانده شد و در ۹ سالگی درگذشت.

شکوهالسلطنه دختر شعاع السلطنه پسر فتحعلی، شاه یک پسر آورد که مظفرالدین شاه باشد. سرورالسلطنه دختر عمادالدوله پسر خاقان اولادی نیاورد.

جیران ملقبه به فروغالسلطنه دو پسر آورد موسوم به ملک قاسم میرزا و ملکشاه که هر دو را ولیعهد خواندند و یکی پس از دیگری درگذشت.

از زنان عقدی ناصرالدین شاه، فروغالسلطنه (جیران) و سرورالسلطنه و شکوهالسلطنه به ترتیب در حیات شاه فوت نمودند


زنان صیغهای ناصرالدین شاه: زینتالسلطنه دختر سالار معروف که چند سال در خراسان با شاه جنگید. مشارالیها یک پسر آورد موسوم به سالار السلطنه که در تاریخ تحریر این کتاب در فرنگستان زندگی میکند.

بدرالسلطنه از شاهزاده خانم بزرگ بود. یک پسر آورد موسوم به رکنالسلطنه که او نیز سالهاست در اروپا عمر میگذراند.

اخترالسلطنه خواهر اوکتای قاآن میرزا که اولاد نیاورد.

شمسالدوله دختر عضدالدوله پسر فتحعلی شاه که برادرهایش عینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه و وجیهالله میرزای سپهسالار بودند. مشارالیها هم فرزندی نیاورد.
صیغههای محترمه دیگر که از شاهزاده خانمها نبودند: انیسالدوله که در واقع ملکه بود، ولی فرزند نیاورد. شاه او را بسیار دوست داشت، و چندین بار خواست وی را عقد نماید، ولی او نپذیرفت و اظهار نمود که به اصطلاح ساعت اولیه زناشوئی خود را برهم نخواهد زد. پس از کشته شدن شاه روزی برایش مبلغی پول آوردند و چون تمثال شوهر را بر روی اسکناسها دید آنقدر به سر و سـ*ـینه کوفت که سخت بیمار شد و پس از چند ماه بدرود زندگی گفت.
امینه اقدس عمه عزیزالسلطان سردار محترم فرزندی نیاورد.
عفتالسلطنه مادر سلطان مسعود میرزای ظلالسلطان پسر ارشد ناصرالدین شاه و بانو عظمی زن صارم الدوله.

منیرالسلطنه مادر ضیاءالسلطنه زن سید زینالعابدین امام جمعه. والی زاده مادر والیه که زن اعتضادالملک شد و پس از فوت وی به عقد مهدیقلی خان مجدالدوله درآمد.

خازنالدوله دو دختر آورد مسماة به فخرالدوله و فروغالدوله، فخرالدوله زنی بود بسیار زیبا و ادیبه و شاعره که سخن شیرین میگفت و خط خوش مینوشت، و فروغالدوله که زن ظهیرالدوله شد و بعدها او را ملکه مینامیدند.

وجیهالدوله یک دختر آورد مسماة به اخترالدوله که شاه او را برای عزیزالسلطان عروسی نمود. مرجان خانممادر یمین الدوله و فرحالسلطنه. توران السلطنه مادر عضدالسلطنه و تاجالسلطنه. حرمت السلطنه مادر افتخار السلطنه. محبوبالسلطنه مادر عزالسلطنه و عزیزالسلطنه. وقارالسلطنه مادر شرفالسلطنه. قمرتاج خانم مادر قدرتالسلطنه.

به هر یک از زنهای بزرگ یک دستگاه عمارت و حیاط داده شده بود. زنهای دیگر به تفاوت از یک الی سه اطاق داشتند و صیغههای جزء به زنهای محترمه سپرده شده و در دستگاه آنها میزیستند
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]وفادارترین زن حرمسرای فتحعلی شاه[/h]
    از میان بیش از هزار زن، که در طول سلطنت سی و هفت ساله فحتعلی شاه قاجار در حرمسرای او زیستهاند و نام قریب به ۲۰۰ تن از آنان در منابع مختلف مربوط به قاجاریه ثبت شده است، طاووس خانم، ملقب به تاج الدوله، بیش از هر زن دیگری در دوران سلطنت دومین پادشاه سلسله قاجار اثر گذاشته و تنها زنی است که تا پایان عمر فتحعلی شاه محبوب و سوگلی حرم این پادشاه عشرتطلب بوده و بیش از زنان دیگر دومین پادشاه قاجار برای او فرزند آورده استاز میان بیش از هزار زن، که در طول سلطنت سی و هفت ساله فحتعلی شاه قاجار در حرمسرای او زیستهاند و نام قریب به ۲۰۰ تن از آنان در منابع مختلف مربوط به قاجاریه ثبت شده است، طاووس خانم، ملقب به تاج الدوله، بیش از هر زن دیگری در دوران سلطنت دومین پادشاه سلسله قاجار اثر گذاشته و تنها زنی است که تا پایان عمر فتحعلی شاه محبوب و سوگلی حرم این پادشاه عشرتطلب بوده و بیش از زنان دیگر دومین پادشاه قاجار برای او فرزند آورده است.
    میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله معروف به نشاط اصفهانی از شعرای معروف دربار فتحعلی شاه که بر تاجالدوله نقش پدر داشت ازدواج شاه و او را فراهم کرد.
    طاووس هنگام ازدواج با فتحعلی شاه دختر زیبائی بوده، ولی تعداد زنان زیبا در حرمسرای عریض و طویل فتحعلی شاه کم نبود. آنچه موجب دوام علاقه و محبت فتحعلی شاه به طاووس شد، کمال او بود نه جمال. طاووس که در مکتب نشاط اصفهانی شاعر معروف دوران فتحعلی شاه تربیت شده بود بعد از عروسی با شاه از مصاحبت او برخوردار بود و شعر هم میگفته، ولی از اشعار او در هیچ یک از منابع مربوط به قاجاریه که در دسترس نویسنده بوده است، نمونهای مشاهده نشد.

    طاووس چون از یک خانواده معمولی بود به عقد ازدواج منقطع فتحعلی شاه درآمد، ولی جشن عروسی او با شاه قاجار، از مراسم بسیار باشکوه عروسی دوران سلطنت فتحعلی شاه بود. در آن تاریخ شاهزاده حسنعلی میرزا ملقب به شجاعالسلطنه (پسر ششم فتحعلی شاه) حاکم تهران بود و به دستور او شهر را به خاطر عروسی پدرش با این دختر اصفهانی آذین بستند. تخت مرصعی را که تخت خورشید نام داشت برای شب عروسی آماده کردند و بعد از شـب زفــ*ـاف با طاووس، به امر فتحعلی شاه این تخت را «تخت طاووس»خواندند، که هنوز بر روی این تخت مرصع و گرانبها باقی مانده است.
    طاووس در همان چندماه اول زندگی زناشوئی با فتحعلی شاه، به قدری علاقه و توجه پادشاه قاجار را به خود جلب نمود که شاه به او لقب «تاجالدوله» اعطا نمود و تصمیم گرفت او را به عقد ازدواج دائم خود درآورد و قصد داشت یکی از چهار زن عقدی خود را طلاق بدهد و طاووس را به عقد دائمی خود درآورد، ولی طاووس حاضر نشد و ترجیح داد همچنان زن صیغه شاه بماند. همچنین فتحعلی شاه مقرر فرمود که یک دست عمارت تامالاجرا از اندرونی و بیرونی و حمام، مشتمل بر تالارهای آئینه متعدد مانند موقع تمکن و نشیمن خود خاقان مغفور که معروف به عمارت چشمه بود، برای تاجالدوله ساختند.

    اوضاع و اسباب تجمل تاجالدوله به همه جهت از حرمخانه خارج بود و دستگاهی جداگانه داشت از فراشخانه و اصطبل و غیره. میرزا حسین، پسر مرحوم میرزا اسدالله خان برادر مرحوم میرزا آقاخان صدراعظم، وزارت تاجالدوله را داشت. ماهی هزار تومان به اسم سبزی مطبخ تاجالدوله از دفتر برات صادر میشد.
    طاووس که تا پایان عمر فتحعلی شاه، زن سوگلی و مورد علاقه او باقی ماند ۹ فرزند برای فتحعلی شاه به دنیا آورد، که شش تن از آنان، سه پسر (سیفالدوله، نیرالدوله و عضدالدوله) و سه دختر (شیرین جهان خانم، شمسالدوله و مرصع خانم) زنده ماندند. پسران به مقامات مهمی رسیدند و دختران با شاهزادگان قاجار ازدواج کردند.
    از میان فرزندان طاووس، سلطان محمد میرزا ملقب به سیفالدوله پسر ارشد طاووس مورد توجه و علاقه مخصوص فتحعلی شاه بود، به طوری که در سیزده سالگی حکومت ایالت بزرگ اصفهان را به او واگذار نمود و یوسف خان گرجی سپهدار را به وزارت او برگماشت. سیفالدوله در زمان فوت فتحعلی شاه در اصفهان هم حکومت اصفهان را داشت و تشریفات کفن و دفن فتحعلی شاه تحت نظر وی انجام پذیرفت. سیفالدوله بعد از مرگ پدر مدعی سلطنت نشد، ولی به برادرزاده بیمار و ناتوانش محمدشاه هم اعتنائی نداشت، به همین جهت به صوابدید میرزا ابوالقاسم قائم مقام اولین صدر اعظم محمدشاه به تهران احضار شد و چندی بعد همراه مادرش به عتبات عالیات رفت و در بغداد اقامت گزید.
    در منابع مربوط به دوره قاجاریه، اعم از منابع داخلی و نوشتههای مؤرخین خارجی، به نفوذ تاجالدوله یا طاووس در وقایع بیست سال آخر سلطنت فتحعلی شاه و عزل و نصب حکام و مقامات مهم این دوره اشاره شده، ولی همه مؤرخین داخلی و خارجی به نیکی از او یاد کردهاند. او زنی مؤمن و متدین و دلرحم و با عاطفه بوده و هر مظلومی به درگاه او پناه میبرد مأیوس برنمیگشت. در روزهای بیماری فتحعلی شاه در سفر اصفهان نیز که به مرگ وی انجامید طاووس تنها زن از صدها زن حرمسرای شاهی بوده که در کنار شوهر ۶۸ سالهاش مانده و از او پرستاری مینمود.
    برای پی بردن به بزرگ منشی و سعه صدر تاجالدوله یا طاووس اصفهانی، همین فقره انصراف از تصاحب جواهراتی که حداقل یک میلیون تومان به پول آن روز قیمت داشته و ارزش امروز آن هزاران برابر است کفایت میکند. خودداری او از پیوستن به جمع زنان عقدی فتحعلی شاه نیز، که مستلزم طلاق یکی از چهر زن عقدی او بود نمونه دیگری از بزرگواری و اعتماد به نفس این زن است و با یان که بهدها با فوت یکی از زنان عقدی شاه، این امکان برای او فراهم شد که بدون التزام فتحعلی شاه به طلاق یمی از زنان عقدیش به عقد دایم او در آید، از حرف خود که نمیخواهد ساعت سعد جاری شده صیغه عقد منقطع او به هم بخورد برنگشت و تا آخر عمر زن صیغه فتحعلیشاه بود.
    تاجالدوله بعد از درگذشت فتحعلی شاه به اتفاق پسرش سیفالدوله به زیارت عتبات رفت و دو مرتبه نیز به حج بیتالله مشرف شد. تاجالدوله سالهای پایانی عمر خود را در نجف اشرف به سر آورد و مقبرهعای برای خود در مجاورت حرم حضرت امیرالمومنین ساخت، که هم اکنون نیز برقرار و معروف است. چند تن از اولاد تاجالدوله هم در زمام حیات او در نجف اشرف اقامت گزیدند نسل پنجم و ششم آنها هم اکنون در بغداد و نجف و کربلا زندگی میکنند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مراتب و مشاغل زنان حرمسرای شاهان قاجار( جالبه !!)[/h]
    یکی از مشخصات شاهان قدرتمند، داشتن همسران متعدد و حرمسرای مجلل بود.
    زیبایی و جوانی دو شرط ساده ورود به حرمسرا به حساب میآمد. ولیکن هستۀ اصلی زنان حرمسرا متشکل از زنان نزدیک و نزدیکان درجه اول شاه بود که با کنیزان و خدمۀ آنان کامل میشد.
    در رأس همه این زنان مادر شاه قرار داشت سپس مادران ناتنی و خالهها، عمهها و خانمهای مسن خانواده سلطنتی بودند که در صورت تمایل پس از مرگ همسرشان، پادشاه قبلی، در حرمسرای شاه بعدی باقی میماندند. سپس همسران عقدی پادشاه که معمولاً از خانوادههای قاجار و اشراف درجه اول کشوری انتخاب میشدند و مهمترین رکن حرمسرا را تشکیل میدادند. اینان بیشتر به دلیل مصالح سیـاس*ـی و پیوند خانوادگی ما بین بزرگان ایل و طایفه انتخاب میشدند تا مرهمیباشند بر هیجانات داخل کشور و شاه را از شورش و طغیان قبایل و ایلات و دسایس بزرگان باز دارند. این ازدواجها بر اساس وصیت آقامحمدخان قاجار سر سلسله قاجاریه انجام میشد و بسیار مهم بود چرا که او اعتقاد داشت بین دو طایفه و تیره ایلات قاجار (قوانلو و دولو) میبایست از طریق همین ازدواجها اتحادی ایجاد شود.

    همسران عقدی شاه معمولاً توسط مادر او انتخاب میشدند و فقط فرزندان این زنان حق انتصاب به مقام ولایتعهدی را داشتند.
    دسته سوم و گروه آخر زنان صیغهای یا موقت بودند که بنا بر میل شاه انتخاب میشدند و از سایر طبقات جامعه بودند. اینان از محبوبیت زیادی نزد شاه برخوردار بودند و گاه بعضی از آنها تا درجه سوگلی ترقی مینمود و میتوانست مانند ملکه حکم براند. از این میان میتوان به انیسالدوله اشاره کرد.
    گاه گروهی از اینان به شکل پیشکشی سران و بزرگان کشوری به حرمسرا راه مییافتند تا وسیلهای برای ارتقاء جایگاه صاحبان قبلی خود شوند. آخرین دسته زنان حرمسرا، زنانی بودند که به صورت کنیز خریداری شده بودند تا خدمتگزار زنان دیگر باشند.

    سلسله مراتب زنان در کلیه سلامها، مجالس رسمیو معاشرتها رعایت میشد. شرفیابی به پیشگاه شاه نیز شامل همین سلسله مراتب بود. سلامهای مخصوص نیز بدین منظور انجام مییافت که تا زمان فتحعلی شاه روزی یک بار و از زمان محمد شاه هفتهای یک بار بود و پس از مرگ وی منسوخ گردید و فقط در اعیاد رسمیبرگزار میگشت.
    هر یک از این زنان به میزان نفوذی که در نزد شاه داشتند حقوق و مستمری ماهیانه دریافت میکردند مگر (کنیزان) که خرجشان با سوگلیها و زنان درجات بالایی که به آنها خدمت میکردند، بود. این حقوق و مقرری شامل فرزندان ذکور و اناث شاه البته تا زمانی که در حرمسرا بودند نیز میگردید. گاه حقوق زنان شاه حواله به گمرکات بود که هر ماه تحویل اعتمادالحرم میشد و او پس از تقسیم نزد زنان میفرستاد. «... این کار برای وی سود فراوان داشت زیرا از حقوق هر یک به فراخور حال و مناسبات مبلغی برمیداشت. انیس الدوله (سوگلی ناصرالدین شاه) دارای دستگاه عظیمیبود و حقوقی معین نداشت زنهای درجه اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود. زنهای درجه دوم به تفاوت از پانصد تا دویست تومان داشتند و صیغههای درجه سوم را از یکصد تا یکصد و پنجاه تومان مقرری بود. دخترهای بزرگ شاه سالی هزار تومان حقوق داشتند».
    اگر تصور شود که زنان اندرون موجودات بیکاری بودند و از هرگونه علم و دانش و مهارتهای ورزشی و هنری بی بهره بودند، به بیراهه رفتهایم. هر روز تعدادی از اساتید جهت تعلیم دختران و زنان اندرون به آنجا رفت و آمد میکردند. بسیاری از زنان خود به هنرهای گوناگون آراسته بودند و روز را با انواع کارهای هنری چون خطاطی، گلدوزی، سوزن دوزی، مروارید دوزی، نقاشی و بافندگی به پایان میبردند. به طور مثال مهد علیا ملک جهان خانم، مادر ناصرالدین شاه در اواخر عمر روکشی برای ضریح حرم اما مرضا (ع) با پارچه مخمل مشکی و مروارید بسیار زیبا به دست خود دوخت و آن را به آستانه مقدس حضرت امام رضا (ع) هدیه کرد. این روکش هم اکنون جزء اموال موزه آستان قدس رضوی میباشد.

    بسیاری از این زنان در علوم رزمیچون تیراندازی و کمان داری تعلیم مییافتند به طوری که بنا بر ذکر منابع جیران تجریشی سوگلی ناصرالدین شاه سوارکاری خبره بود و فخرالدوله دختر محبوب او نیز در تیراندازی مهارت داشت. بسیاری از دختران و زنان شاه تحت تعالیم مذهبی و قرائت قرآن قرار میگرفتند و همواره مراسم مذهبی در اندورن شاهی برای زنان برگزار میشد.

    جالب تر از این اعطا و واگذاری مشاغل خاص در اندرون به خانمهای مورد اعتماد و مورد توجه شاه بود. جدول زیر نشانگر پاره ای از این مشاغل است:

    نوع شغل و توضیحات
    1- تقسیم غذای اندرون: خانم کوچک دختر تقی خان و نبیرۀ کریم خان زند در عهد فتحعلی شاه عهده دار این وظیفه بود. بدیهی است چنین وظیفه ای فقط به افراد مطمئن سپرده میشد.
    2 - نظارت خانه اندرونی شاه: این مقام در زمان فتحعلی شاه به عهده دلبر خانم بود.
    3- نظارت بر زنان ناصرالدین شاه: همیشه سه یا چهار نفر از زنان عاقله را که دارای کفالتی بودند به عنوان ریاست زنان دیگر انتخاب میکرد و به هر یک از آنها تعدادی از خانمها را میسپرد و احتیاجات آنها را به وسیله این زنها برطرف میگردید.
    4- نظارت بر خزانه اندرون: از زمان فتحعلیشاه خزانه تقسیم شده بود یکی از این خزانهها خزانه طلا و جواهرات بود که زیر نظر و مهر و کلید شاه قرار داشت و شاه نگهداری از این صندوقها و جواهرات را به یکی از زنان خود میسپرد. این مقام در زمان ناصرالدین شاه متعلق به کنیز کردی به نام فاطمه بود.
    5 - نگهداری از وجوه تقدیمیو پیشکشی این وجوه در زمان ناصرالین شاه به امینه اقدس، یکی از زنان با نفوذ شاه سپرده شده بود تا در آخر سال تقدیم خزانه شود.
    6- نامه نگاری به امپراتریسهای دول خارجی و زنان سفرا و پذیرایی از میهمانان زن خارجی که به حرم میآمدند: این مقام یکی از شغلهای مهم بود که در زمان فتحعلی شاه مختص آغا باجی بود بعدها به مهد علیای سوم (ملک جهان خانم) و بعد از مرگ وی به انیس الدوله سوگلی ناصرالدین شاه سپرده شد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مه بدون نقطه" یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه[/h]
    نوشته ای كه ذیلا از نظر خواننده گرامی می گذرد نامه ای است كه مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیر حسینی سیف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته كه شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و كثرت عائله و تنگی معیشت بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده.

    بسمه تعالی

    سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كوطالع كامكار و كو مرد كرم؟

    دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس كه مداح که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهای همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هـ*ـوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الی كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلی كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.

    له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلك اعدانه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]جوادخان قاجار[/h]
    جوادخان زیاد اوغلی قاجار( ۱۷۴۸ - ۱۸۰۴ میلادی ) فرزند شاهوردی خان ، آخرین حکمران ایران در گنجه است که در سوم ژانویه ۱۸۰۴ میلادی [۱] (۱۲۱۸قمری) [۲] در آغاز جنگ های ایران و روس و در جریان تهاجم سپاهیان روسیه تزاری به فرماندهی ژنرال سیسیانوف به گنجه ،پس از جنگی دلاورانه با یک پسر خود کشته شد . روسها سه روز شهر را قتل عام کردند و اکثر اعیان و اهالی گنجه به قتل رسیدند، [۳] . با این حادثه گنجه از دست ایران رفت [۴]. او آخرین حکمران خاندان زیاداوغلی قاجار است که بیش از سیصد سال بر گنجه و قره باغ فرمانروائی کردند. با در گذشت او حاکمیت دولت ایران در گنجه نیز به پایان رسید و و در واقع خاندان او نماد حاکمیت ایران در قفقاز به شمار می رفتند
    خاندان جواد خان و بیگلربیگی گنجه

    جوادخان از تیره زیادلو یا زیاداوغلوی ایل قاجار بود که از زمان صفویه در گنجه سمت بیگلربیگی داشتند . قاجارها ظاهراً مقارن با قیام شاه اسماعیل در گنجه ساکن شدهاند و زیاداوغلوها از دوره شاه طهماسب در گنجه حکومت یافتند. در تاریخهای صفویه، مخصوصاً در «عالم آرای عباسی» تألیف اسکندربیگ منشی، جای جای ذکر حکومت تعدادی از سران آن خانواده در گنجه و کوششهای آنان در جنگها آمده است.نیای بزرگ جواد خان ، خضر بیگ قاریمیش قاجار اولین فرد از خاندان زیاد اوغلی بود که نزدیک سال ۹۰۰ قمری از آناتولی و شام به همراه ایل قاجار به ایران آمده و در مسلک پیروان صفوی درآمد . شاهوردی خان (درعصر شاه طهماسب) اولین کسی ازخاندان زیاد اوغلی قاجار بود که درسال ۹۶۱ قمری به فرمانروایی قره باغ منصوب گردید و گنجه را کرسی نشین ایالت قراباغ کرد . شاهوردی خان در جنگ های ایران با عثمانی و شورشیان لزگی و گرجی، هنرنمایی های جنگی فراوانی از خود نشان داد.

    درزمان شاه عباس صفوی ، محمد خان زیاد اوغلو ، از نیاکان جوادخان ، فرمانروای گنجه بود و هنگامی که دولت عثمانی در ۲۸ اکتبر ۱۵۴۹ به گنجه هجوم کرد ، محمدخان زیاداوغلو با خالی کردن کل شهر و مردمان ، به کناره های ارس کوچ نمود و چیزی برای دشمن باقی نگذاشت (زمین سوخته). هنگامی که شاه عباس بصورت موقت با عثمانی صلح کرد ، محمد خان زیاد اوغلو با جمعی از امرای قزلباش ، قلعه گنجه را محاصره کرده بود ، اما به دستور شاه عباس دست از محاصره کشید تا شانزده سال بعد با پیروزی نیروهای ایران ، دوباره فرمانروای گنجه شد [۶].

    پس از محمدخان زیاداوغلو ، محمد قلی خان و مرتضی خان زیاد اوغلو ، به فرمان حکومت مرکزی بیگلربیگی گنجه بودند و در ۱۶۶۴ میلادی ، اغورلوخان بیگلربیگی گنجه و قراباغ شد . دیوان او به زبان فارسی ، چهارهزار و دویست بیت دارد و در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره ثبت ۵۵۵ نگهداری می شود که به دستور نوه او یعنی جوادخان زیاد اوغلو نسخه برداری شده است و بعنوان "زیادی" و "مصاحب" تخلص می کرد [۷].

    نادرشاه – که قزلباش نبود - برای کاهش نفوذ و اقتدار این خاندان و تسری قدرت خود در مناطق متعلق به این خاندان و تقویت قدرت و نفوذرقبای محلی آنان، قلمرو آنان را به ناحیه گنجه محدود کرد و قراباغ را از حکومت خاندان زیاد اوغلی جدا نمود .به گفته عباسقلی آقا باکیخانوف ،[۸] "...حکام گنجه و قراباغ نیز به لقب زیاد اوغلی قاجار از پل خدا آفرین تا قریه شولاور گرجستان بالاتر از پل سنق حکمرانی می نموده اند . چون در شورای کبرای مغان به سلطنت نادر شاه رضا نداده و در طلب استقرار دولت صفویه بودند ، نادرشاه نیز بعد از تمکن بر سریر سلطنت ایران به مقام کسر حشمت و اقتدار ایشان برآمده بسیاری از اهالی قراباغ را به خراسان کوچانده ملکان برگشاط و خمسه را از تحت اختیار ایشان به در کرده و به سردار آذربایجان سپرد و محال قزاق را که هلاکو خان از ترکستان و محال بوزجالو را که شاه عباس اول از بوزجالوی عراق آورده در سرحد گرجستان نشانیده بودند به اختیار والی گرجستان داد . به این سبب خوانین مذکوره به غایت ضعیف گشته به حکومت حوالی گنجه اکتفا داشتند. "

    تغییراتی را که نادرشاه در قلمرو حکومت موروثی گنجه و قراباغ به وجود آورده بود، پس از قتل او برقرار ماند و از طریق تشکیل حکومت محلی قراباغ توسط پناه خان جوانشیر، تثبیت شد و حکومت موروثی خاندان زیاد اوغلی منحصر به ناحیه گنجه گردید وتا تهاجم ارتش روسیه به قفقاز وضع به همین حال باقی ماند . ناحیه ای که امروزه جمهوری آذربایجان و ارمنستان نامیده می شود، تا پیش از جنگ های ایران و روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان ( ۱۲۲۸ ق) و ترکمانچای ( ۱۲۴۳ ق) ، در قلمرو کشور ایران قرار داشت و حکومت های موروثی نواحی مختلف آن نظیر لنکران ، باکو ، قراباغ ، شماخی ، شیروان ، قبه و دربند ، گنجه ، نخجوان و حتی ملکان خمسه ارمنی نشین قراباغ، اتباع دولت ایران بودند . این حکومت ها بطور عمده از دوران صفویه و افشاریه شکل گرفته و به رغم اینکه بعضی از آنان در دوران های فترت و یا ضعف دولت های حاکم بر ایران به وجود آمده بودند، پس از اینکه ثباتی در اوضاع و احوال کشور و دولت ایران فراهم می آمد، اطاعت خود را از دولت حاکم بر ایران، ابراز می داشتند . در این میان وضعیت حکومت موروثی ناحیه گنجه و خاندان حکومتگر زیاد اوغلی قاجار ، یعنی حکام گنجه و قراباغ ، از سایر حکومتهای محلی آن سامان تمایز داشت و تقریباً می توان گفت که قدیمی ترین حکومت موروثی محلی آن سامان به شمار می رفت
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اسامی مختلف رشوه در زمان قاجار[/h]
    در زمان قاجار رشوه خواري اسم ديگر داشت.

    به جاي رشوه « رسوم » ميگفتند و پرداخت رسوم امري مرسوم شده بود.

    ميرزا حبيب الله شاعر كه خود نيز از صاحب لقبان بود و « بديع السلطنه » لقب داشت، شعري در اين باره دارد:



    زنهـار از فـراق تـو زنهـار، اي رسوم كردي تو روز روشن ما تار، اي رسوم

    ايدون خوشا به حالت مستوفيان كه باز دارند با تو جمله سر و كار، اي رسوم


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!




    گويند روزي ناصرالدين شاه به مستوفي الممالك مي گويد:
    اين رسوم چيست؟ ...
    جناب آقا به خونسردي جواب ميدهد:
    يك چيز است به اسامي مختلف:
    در حضور مبارك، تقديمي است.
    نزد علما، حق الجعاله.
    در بازار، حق العمل.
    به مستوفيها كه ميرسد، اسمش رسوم است.


     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مهدعلیا؛ یکی از زنان مقتدر و توطئهگر سلسله قاجار[/h]
    مهدعلیا؛ یکی از زنان مقتدر و توطئهگر سلسله قاجار


    پس از زنانی مانند فاطمه سلطان، مادر امیر کبیر و ملک زاده خانم خواهر ناصرالدین شاه که به فرزانگی و فداکاری شهرت داشتند، در تاریخ قاجار به نام زن دیگری با خوی و منش متفاوت از دیگر زنان برخورد میکنیم:


    در سال 1220 هجری (1805 پس از زایش مسیح) دختری در خانواده امیر محمد قاسم خان قاجار و بیگم خانم دختر فتحعلیشاه به دنیا آمد که او را ملک جهان نام نهادند. جهان خانم نوه فتحعلیشاه، زن محمد شاه سومین پادشاه از سلسله قاجار، مادر ناصرالدین شاه، و مادر زن امیر کبیر صدر اعظم ایران بود. جهان خانم به چند عنوان آراسته بود، او را مهد علیا میخواندند. این عنوانی بود که نخستین بار به همسر سلطان محمد خدابنده داده شد. در دوران پادشاهان قاجار این عنوان به مادر فتحعلیشاه داده شد و از آن پس مادر شاه را در سلسله قاجار، مهد علیا نامیدند. ناصرالدین شاه، جهان خانم را «نواب علیه» یا «نواب» و یا «خانم» میخواند و در یادداشتهای روزانه اش همیشه از او با عنوان «نواب» یاد کرده و شاه جوان، اراده و فرمان مادر را به آسانی به کار میگرفت.

    مهد علیا از زنان با نفوذ و توانای دوران قاجار بود که در سرنوشت ملک و ملت نقش چشم گیر داشت. شاهزادگان و صدر اعظمهای شایسته و ارزنده را از کار بر کنار و مردانی فتنه گر و ریا کار را به کار گماشت. بدین روی، شخصیت و کاربرد سیاست نابخردانه او را بایستی بهتر شناخت و بیشتر از دیگر زنان بررسی کرد. مهد علیا زنی با سواد، شاعر، خوش خط و خوش نویس بود که از زیبائی چندان بهرهای نداشت.


    فریدون آدمیت درباره خوی و منش او چنین مینویسد:
    «جهان خانم...بسیار باهوش بود، جاه طلب و تجمل دوست، و از زیبائی بیبهره، خط و ربطی داشت، و به شیوه چلیپا خوب مینوشت. به علاوه در فن مکر زنانه استاد بیبدیل بود. منش او را قدرت پرستی و جنون جنـ*ـسی میساخت. زندگی او پرورده آن دو عنصر بود»


    در کتاب «زنان نامدار تاریخ قاجار» درباره مهد علیا چنین میخوانیم:
    «مهد علیا از زنان مقتدر بود و در امر عزل و نصب افراد دخالت کامل داشت و در اداره امور مملکت اعمال نفوذ میکرد. وی از زنان فاسد، کینه توز و توطئه گر سلسله قاجار به شمار میرود که با زد و بندهای سیـاس*ـی توانست مردان بزرگی را به ناحق از میدان سیاست به کنار زند و برخی از آنان را به دست جلاد بسپارد.»

    مهد علیا در شانزده سالگی با پسر دائی خود به نام محمد میرزا که چهارده ساله بود پیوند زناشوئی بست و از این پیوند ناصرالدین میرزا (شاه ایران) و ملک زاده خانم (همسر امیر کبیر) به دنیا آمدند.
    محمد میرزا پسر عباس میرزا، بزرگ فرزند و نایب السلطنه فتحعلیشاه بود. او در سال 1250 (1833) از سوی کشورها ی روس و انگلیس و با کمک میرزا ابوالقاسم خان فراهانی، قائم مقام دوم در تبریز به تخت نشست و محمد شاه خوانده شد. او برای اولین بار در تاریخ ایران نشان شیر و خورشید را نقش مُهر خود کرد. محمد شاه پادشاهی درویش مسلک بود و چون از رفتار مهد علیا اولین همسر خود خرسند نبود، به چند زناشوئی تن در داد. یکی از زنان او خدیجه خانم چهریقی از کردهای چهریق و درویش بود که سخت او را مورد لطف و احترام خود قرار داده و فرزند او، عباس میرزا ملک آراء را نایب السلطنه خواند.

    این پیوند و انتخاب وزیر آتش کینه و حسادت را در دل مهد علیا که شاه از او جدا شده بود برافروخت. با اینهمه، جدائی شاه از مهد علیا دست او را از انجام ترفندهای سیـاس*ـی در دربار کوتاه نکرد.

    تنها بازده این ناخرسندی مهد علیا، ریاکاری و ترفندهای نابخردانه سیـاس*ـی او بود. محمد شاه در سال 1264 (1848) در گذشت. خبر مرگ شاه، توسط کاردار سفارت انگلیس«فرانت» به کنسول روس در تبریز رسید. ناصرالدین میرزا، پسر مهد علیا، در این زمان فرمانروای تبریز بود و از سوی کشورهای روس و انگلیس با همکاری و ترفندهای مادرش، به جای عباس میرزا نایب السلطنه، به جانشینی پدر و پادشاهی ایران برگزیده شد. برای حرکت شاه از تبریز به تهران، بودجه مالی لازم وجود نداشت. میرزا تقی خان، وزیر نظام آذربایجان، نامزد فرآوری وام برای این سفر شد و با کاردانی تام این مهم را به انجام رساند. در این زمان مهد علیا زنی چهل و چهار ساله بود. او که در زندگی محمد شاه نتوانسته بود آنچنان که میخواست در کارهای سیـاس*ـی شرکت کند، تا رسیدن شاه به تهران که به گفته ای شش هفته و به گفته ای دیگر چهل تا صد روز به درازا کشید، اداره امور کشور را به دست گرفت و خود نایب السلطنه شد.

    بنان ملک ساسانی مینویسد: «یکی از رفقای مخصوص خود، علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه را به پیشکاری انتخاب کرد و مُهر چهار گوش بزرگی که رویش کنده بودند (مهین مادر ناصرالدین شَهم) تهیه دید و تمام اختیارات را به دست گرفت.»

    پیش از رسیدن شاه و امیر کبیر به تهران، چندین چهره سیـاس*ـی و درباری، خود را نامزد نخست وزیری ایران کرده بودند و امید به همکاری و پشتیبانی مادر شاه داشتند، ولی همه آنها توسط شاه رد شدند. چون شاه و امیر به تهران رسیدند، همه میدانستند که صدر اعظم ایران میرزا تقی خان فراهانی امیر کبیر خواهد بود. در سال 1264 هجری (1849) ناصرالدین شاه به تخت نشست و در همان شب میرزا تقی خان را با عنوان «امیر کبیراتابک اعظم» که به لقب «امیر نظام» افزوده شد، آراست و با خط خود چنین نوشت:


    «امیر نظام:
    ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسؤل همه خوب و بدی که اتفاق افتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق را داریم و بجزشما به هیچ شخص دیگری چنین اعتمادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم»

    این فرمان و دستخط از سوی شاه جوان، کشورهای روس، انگلیس و مهد علیا را سخت نگران کرد. چهار ماه از سلطنت ناصرالدین شاه و وزارت امیر کبیر گذشته بود که در گزارش نماینده انگلیس میخوانیم: «شاه نسبت به امیر نظام کمال اعتماد را دارد...اما بزرگان مملکت دشمن امیر هستند... مادر شاه اخیراً تلاش کرد شاید اعتماد پادشاه را از امیر نظام متزلزل گرداند، تیرش به سنگ خورد و کاری از پیش نبرد.»


    در درازای زمامداری امیر که سه سال و اندی به درازا کشید، امیر با برنامه ای کارساز و نظم امیر نظامیبه پیشرفت ایران از هر سو و آبادانی کشور سرگرم بود، و بزرگان درباری به سرپرستی مهد علیا و همیاری بیگانه به کارشکنی، دشمنی و نقشههایی برای برکناری امیر و کشتن او مشغول بودند.

    مهد علیا چند دلداده داشت و برای رسیدن به آنها از هیچگونه تزویر و فتنه خودداری نمیکرد. شگفتا که زنی با آنهمه هوش و زیرکی، نمیدانست که هیچکدام از آنان شیفته خوی و روی او نیستند و تنها برای رسیدن به جاه و گاه با او همکاری دارند. او برای کشورهای بیگانه نماینده ای راستین بود که میتوانست آنچه در دربار میگذرد به کاردار سفارت انگلیس و کنسول روس برساند. مهد علیا از این رابـ ـطه خرسند بود ومیدانست که پشتیبانی آنان روزی در سرنوشت ایران و به کار بردن نقشههای سیـاس*ـی او مؤثر خواهد افتاد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]انیس الدوله سوگلی ناصرالدین شاه[/h]
    نام اصلی او فاطمه است. وی دختر نور محمد، از گرجیانی بود كه در زمان صفویه، اجدادش را از گرجستان كوچانده و در مازندران سكونت داده بودند. پدرش در جوانی درگذشت و از آن پس نزد عمه‏اش زندگی می‏كرد. توسط او به حرمخانه ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴ ـ ۱۳۱۳ق) راه یافت و جیران خانم فروغ السلطنه ـ كه در آن زمان زن سوگلی شاه بود ـ دختر را به خدمت خود نگاه داشت. پس از مرگ جیران كلیه اموال او به فاطمه سپرده شد. وی در دربارتصميم گرفت باسواد شود لذا دو سه نفر از ملاباجي هاي اندرون ، مامور تعليم و تربيت او شدند.

    در سفر سلطانیه، شاه او را صیغه كرد (۱۲۷۶ ق) و فاطمه خانم را «انیس الدوله» لقب داد و بعد هم مالیات شهر كاشان و دهات آن را به انیس‏الدوله واگذار كرد. و به دلیل لیاقت، كفایت، كاردانی و آداب‏دانی به تدریج مورد توجه و علاقه شاه قرار گرفت و مقام و منزلت ممتازی در میان زنان عقدی و صیغه‏ای شاه به دست آورد.
    . اولین زنی بود که به همراه شاه قاجار در اولین سفر او به فرنگ (تا مسکو) رفت. انیس الدوله در واقع ملکه بود، ولی فرزندی نیاورد. شاه او را از ته دل و با تمام جان دوست داشت و چندین بار خواست وی را در زمره زن های عقدی خویش درآورد، ولی انیس الدوله نپذیرفت و اظهار داشت که نمی خواهد ساعت سعد زناشویی خود را بر هم زند. انیس الدوله، به همراه شاه و همراهان وی از راه انزلی عازم اروپا شدند، اما چون موضوع حجاب انیس الدوله مطرح بود و ظاهری کاملا متفاوت با زنان اروپایی داشت،به اجبار او را از مسکو به تهران بازگرداندند اما شاه به حدی به او فکر می کرد که به هنگام سفر به انجلیز پیکره ای از خود را به همراه کارت پستالی برای او فرستاد این البته به جهت روزی بود که در بلاد فرنگ عشاق برای معشوق انجام می دهند تا نشان دهند فکرشان به او مشغول است(ولنتاین) ناصرالدین شاه درباره همراه بودن انیس الدوله در این سفر در خاطرات خود چنین نوشته است :
    " کسانی که همراه به فرنگستان آمده اند از این قرار است در دو کشتی ؛ کشتی اول : صدراعظم، انیس الدوله، عایشه، معصومه، خورشید کنیز انیس الدوله..."
    با مشکل پیش آمده و عدم تناسب لباس انیس الدوله با زنان اروپایی، قرار شد، آن ها (زنان همراه) به ایران بازگردند. ناصرالدین شاه می گوید :
    " امروز بنا شد انیس الدوله و حرم از این جا، فردا بروند تهران. با ساری اصلان (رحمت الله خان) و میر شکار، محمد حسن خان برادر انیس الدوله، حاجی سرور، آقا علی و غیره... انیس الدوله راضی نمی شد. گریه کردند. خیلی به ما بد گذشت، خیلی بد، خیلی سخت، اگر همراه می بردیم برای جا، منزل، کالسکه، کشتی نشستن اشکالات داشت. اگر بروند تهران دل ما می سوخت. بسیار بسیار بد گذشت. آخر میرشکار، ساری اصلان راضی کردند به خودشان که این جا بد می گذشت مثل حبس بودند." روز بعد شاه در یادداشت خود آورده است : "... آمدیم عمارت، انیس الدوله این ها می خواستند بروند. زیاد گریه کردم و آن ها هم گریستند. اوقاتم بسیار تلخ شد. خدا انشاالله به سلامتی همه را به وطن خود برساند. انشاالله به خصوص انیس الدوله هرچند در طول سفر خاطرم از وی فارغ نمی شد."
    .می توان ادعا کرد که همه نویسنده ها او را از نظر اخلاقی و وقار و نجابت بسیار ستوده اند. به عنوان نمونه دکتر فووريه در وقايع هفتم تا دوازدهم ربيع الثاني 1307 که همراه ناصر الدين شاه به قصر دوشان تپه رفته است ، مي نويسد:«مي گويند زني خيرخواه و زيرک است. به هرحال در لطف و خوش صحبتي او حرفي نمي رود و همه وقت متبسم و خوش احوال است.» خانم کارلا سرنا نيز در ديدار خود با انيس الدوله شيفته اخلاق او شده مي نويسد: عليا حضرت {انيس الدوله} با من خيلي دوستانه دست دادند و با اشاره دست ، نزد خود در قسمت جلوي جايگاه ، جايي را نشان دادند. آن گاه به خانم مترجم ، خطاب کردند که همين مطلب را براي من ترجمه کند، ولي به زودي ما موفق شديم به زبان اشاره منظور همديگر را خوب درک کنيم. . انيس الدوله اولين زن حرمخانه ناصرالدين شاه بود، که عنوان ملکه را دريافت کرد و وظايف متعدد ملکه ها را به عهده گرفت. همچنين وي اولين زن حرمخانه شاهي بود که مفتخر به دريافت نشان حمايل آفتاب شد. قبل از سفر اول ناصرالدين شاه به فرنگ ، نشان حمايل آفتاب در آن سامان متداول بود که به ملکه ها داده مي شد. پذیرایی از مهمانان زن خارجی نیز بر عهده وی بود،ایشان حتی وقتی باخبر می شد یکی از سفیران قصد ترک ایران را دارد برای خداحافظی از زنان همراه آنان دستور برپایی مجلسی را به افتخار آنها میداد. انيس الدوله چون خودش رعيت زاده بود، بهتر مي توانست وضعيت رعيت را درک کند. لذا نقطه اي را در حرم شاه عبدالعظيم حسني ع معروف به بست انيس الدوله تعيين کرده بود. هر کس آنجا بست مي نشست ، نشانه آن بود که به انيس الدوله تظلم کرده و اين ملکه بايد به کارش رسيدگي کند. انيس الدوله بدين ترتيب مرجع و ملجا کساني بود که حتي از حفظ جانشان بيمناک بودند و به آستان او پناه مي بردند. حتي گاهي اتفاق مي افتاد افراد از دست مامورين ناصرالدين شاه به انيس الدوله پناه مي آوردند؛ مثلا سردسته يکي از ايلات که گويا مختصري نافرماني کرده و مورد خشم و غضب فوق العاده ناصر الدين شاه واقع شده بود؛ در حضرت عبدالعظيم به عنوان تحصن بست نشست. انيس الدوله به او تامين جاني داد و از طرف ديگر ماموران دولت که از طرف شاه براي سرکوبي و تنبيه اين آدم رفته و با تحصن او در حصن انيس الدوله روبه رو شده بودند، از ترس سطوت ملکه جرات نکردند کاري به او داشته باشند و وقتي با اعتراض ناصرالدين شاه مواجه شد، عذر آورد که ترسيده اگر او مخالفين شاه را پناه ندهد، آنها به سفارت روس يا انگليس پناهنده شوند و اين براي اقتدار کشور بسيار نامناسب است. اين امر نشان از زيرکي و دور انديشي و در عين حال وطن دوستي انيس الدوله دارد. يکي از برگهاي زرين زندگي انيس الدوله نقش او در واقعه تنباکو است. ملکه با آن که مي بايست حافظ منافع دربار باشد، ولي منافع ملت و اطاعت از مرجعيت ديني را مقدم بر منافع کوتاه مدت دربار مي ديد و با تدبير و درايت خاص خود نهضت را در داخل قصر پيگيري کرد. ناصرالدين شاه يکباره ديد فرمان جهاد ميرزاي شيرازي تا لايه هاي زيرين و پنهاني قصر او نيز نفوذ کرده است. وقتي شاه به اندرون انيس الدوله وارد شد، از او پرسيد: «خانم! چرا قليان ها را از هم جدا و جمع مي کنند؟» جواب داد: «براي آن که قليان حرام شده.» ناصر الدين شاه روي درهم کشيده و با تغير گفت: «که {چه کسي} حرام کرده؟» انيس الدوله «با همان حال» گفت: «همان کس که مرا به تو حلال کرده.» شاه هيچ نگفت و برگشت و براي آن که مبادا به احترامش لطمه وارد آيد، بعد از آن به هيچيک از نوکران خود دستور نمي داد قليان بياورند و در تمام دربار قليان ها را جمع کردند.
    پس از کشته شدن شاه روزی برایش دسته ای اسکناس آوردند و چون تمثال شوهر را روی آن ها دید، چنان بر سـ*ـینه و شکم کوفت که سخت بیمار شد و پس از چند ماه به همسر خویش پیوست.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]کوتاه و جالب از همه زنان ناصرالدین شاه![/h]
    کوتاه و جالب از همه زنان ناصرالدین شاه!


    ناصرالدین شاه قاجار معروف به «سلطان صاحبقران» و بعد «شاه شهید»، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانیترین مدت شاهی را در میان دودمان قاجار دارا است. او همواره به داشتن محبت به امام حسین(ع) و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت تظاهر داشته اما با رفتارهاي ناپسند خود از جمله داشتن چندین زن عقدی و صیغهای چهره واقعی خود را نمایان کرده است.
    وی اولین پادشاه ایرانی بود که خاطرات خود را منتشر کرد. او را پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا میخواندند.
    او در سال ۱۲۱۰ هجری شمسی در خانهای که به بهایی معروف بود در تبریز بدنیا آمد. مادر او مهد علیا گفته میشود که مادرش در زمان بارداری با مردی به نام میرزاعظیم رابـ ـطه نامشروع داشته است. خبر درگذشت پدرش محمدشاه را در سال ۱۲۲۸ هجری شمسی هنگامی که در تبریز بود شنید، سپس به یاری امیرکبیر به پادشاهی رسید و بر تخت طاووس نشست که البته پس از مدتی با دسیسه سفرای کشور های خارجی مخصوصا بریتانیا حکم اعدام امیرکبیر را در حالت مـسـ*ـتی امضا نمود.
    ناصرالدین شاه برای حفظ مناطق شرقی ایران، به ویژه منطقه هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حمله بریتانیا به بوشهر ناچار به توقف این فعالیتها شد. فرستاده وی قرارداد پاریس را امضا کرد. در دوران سلطنت او بهویژه پس از ترور ناموفق وی توسط یک بابی، محدودیت بهائییان و بابیها در ایران افزایش یافت.

    در همین حال سایت زن امروز در مطلبی جالبی به بررسی و معرفی زنان دائم و مؤقت ناصرالدین شاه قاجار پرداخته است.




    زنان عقدی ناصراالدین شاه: گلین خانم اولین زنی بود که ناصرالدین شاه در زمان ولیعهدی گرفت و از او سه فرزند داشت. یک پسر موسوم به سلطان محمود میرزا که ولیعهد بود و در سن دو سالگی درگذشت و دو دختر مسماة به افسرالدوله و فخرالملوک.

    خجسته خانم تاجالدوله، دختر سیفالله میرزا پسر فتحعلی شاه نخستین زنی بود که پس از استقرار سلطنت اختیار نمود. مشارالیها یک دختر و یک پسر آورد. دخترش عصمتالدوله بود و پسرش سلطان معین الدین میرزا که او نیز ولیعهد خوانده شد و در ۹ سالگی درگذشت.

    شکوهالسلطنه دختر شعاع السلطنه پسر فتحعلی، شاه یک پسر آورد که مظفرالدین شاه باشد. سرورالسلطنه دختر عمادالدوله پسر خاقان اولادی نیاورد.



    جیران ملقبه به فروغالسلطنه دو پسر آورد موسوم به ملک قاسم میرزا و ملکشاه که هر دو را ولیعهد خواندند و یکی پس از دیگری درگذشت.



    از زنان عقدی ناصرالدین شاه، فروغالسلطنه (جیران) و سرورالسلطنه و شکوهالسلطنه به ترتیب در حیات شاه فوت نمودند.



    زنان صیغهای ناصرالدین شاه: زینتالسلطنه دختر سالار معروف که چند سال در خراسان با شاه جنگید. مشارالیها یک پسر آورد موسوم به سالار السلطنه که در تاریخ تحریر این کتاب در فرنگستان زندگی میکند.

    بدرالسلطنه از شاهزاده خانم بزرگ بود. یک پسر آورد موسوم به رکنالسلطنه که او نیز سالهاست در اروپا عمر میگذراند.

    اخترالسلطنه خواهر اوکتای قاآن میرزا که اولاد نیاورد.

    شمسالدوله دختر عضدالدوله پسر فتحعلی شاه که برادرهایش عینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه و وجیهالله میرزای سپهسالار بودند. مشارالیها هم فرزندی نیاورد.

    صیغههای محترمه دیگر که از شاهزاده خانمها نبودند: انیسالدوله که در واقع ملکه بود، ولی فرزند نیاورد. شاه او را بسیار دوست داشت، و چندین بار خواست وی را عقد نماید، ولی او نپذیرفت و اظهار نمود که به اصطلاح ساعت اولیه زناشوئی خود را برهم نخواهد زد. پس از کشته شدن شاه روزی برایش مبلغی پول آوردند و چون تمثال شوهر را بر روی اسکناسها دید آنقدر به سر و سـ*ـینه کوفت که سخت بیمار شد و پس از چند ماه بدرود زندگی گفت.

    امینه اقدس عمه عزیزالسلطان سردار محترم فرزندی نیاورد.

    عفتالسلطنه مادر سلطان مسعود میرزای ظلالسلطان پسر ارشد ناصرالدین شاه و بانو عظمی زن صارم الدوله.



    منیرالسلطنه مادر ضیاءالسلطنه زن سید زینالعابدین امام جمعه. والی زاده مادر والیه که زن اعتضادالملک شد و پس از فوت وی به عقد مهدیقلی خان مجدالدوله درآمد.

    خازنالدوله دو دختر آورد مسماة به فخرالدوله و فروغالدوله، فخرالدوله زنی بود بسیار زیبا و ادیبه و شاعره که سخن شیرین میگفت و خط خوش مینوشت، و فروغالدوله که زن ظهیرالدوله شد و بعدها او را ملکه مینامیدند.

    وجیهالدوله یک دختر آورد مسماة به اخترالدوله که شاه او را برای عزیزالسلطان عروسی نمود. مرجان خانم مادر یمین الدوله و فرحالسلطنه. توران السلطنه مادر عضدالسلطنه و تاجالسلطنه. حرمت السلطنه مادر افتخار السلطنه. محبوبالسلطنه مادر عزالسلطنه و عزیزالسلطنه. وقارالسلطنه مادر شرفالسلطنه. قمرتاج خانم مادر قدرتالسلطنه.

    به هر یک از زنهای بزرگ یک دستگاه عمارت و حیاط داده شده بود. زنهای دیگر به تفاوت از یک الی سه اطاق داشتند و صیغههای جزء به زنهای محترمه سپرده شده و در دستگاه آنها میزیستند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]«تاج السلطنه»، شورشی دربار قاجار[/h]
    پرداختن به «تاريخ روشنگري زنان در ايران»، نه کاری است خُرد. برای بررسی تحلیلی حرکتهای پراکنده و بذرهای ریز و درشتی که در آن دوران افشانده میشد و بسیاری اوقات از باد و باران روزگاز نیز گزند مییافت، نیاز به ژرفش و نگاه موشکافانه ای است که بتواند عوامل ریز و درشت گوناگون را زیر نظر داشته باشد. در این دوران، آهنگ دگرگونیهای ساختاری، شتاب بیشتری میگیرد و همین شتاب، بسیاری از عاملهای زیرساختاری را نیز تحت تأثیر خویش قرار میدهد. تأثيرات مثبت و تکامل دهنده ی دنياي غرب در ذهن شماری از ایرانیان به علت باز شدن راه رفت و آمد و نیز وقوع انقلاب مشروطه که سرعت بیشتری به این دگرگونی فکری بخشید، از عواملی هستند که میتوان در کارسازی آنان در این جنبش روشنگرانه و حق طلبانه، کوچکترین تردیدی روا نداشت.

    در اين بخش به يکي از مطرحترين زنان منتقد دوره ي قاجار ميپردازم که با بسياري ديگر از زنان آن دوران تفاوت داشت. شاهزاده اي که در دربار قاجار در ناز و نعمت میزيست اما زماني که به شعور و آگاهي رسيد به سختي از وضع دربار، رفتار پدر تاج دار و ستمي که از سوی او بر زنان ميرفت انتقاد کرد و سرانجام درشمار فعالين جنبشهاي زنان قرار گرفت. اين شاهزاده ي قاجار، کسی جز «تاج السلطنه» دختر «ناصرالدين شاه» نبود.



    ***



    پرداختن به تاج السلطنه و بررسي شخصيت او به چند دليل، قابل اهميت است. نخست آنکه او از معدود افرادي است که در آن زمان دست به نوشتن خاطره نويسي زده است. سنت نوشتن خاطرات شخصي، در فرهنگ ما حتي در بين مردان نيز غريب مينمود. او جزو معدود زناني است که در آن زمان بنا به موقعيت خانوادگي خود توانسته از نعمت خواندن و نوشتن بهره مند شود. آموزش دختران در آن دوران، مخالف شرع بود و زنان اجازه ي رفتن به مدرسه را نداشتد.

    آن چه را که او در نقل خاطراتش ميآورد در جاي خود بسيار تازه و قابل تأمل است. از جمله صداقت گفتار او که بدون پيچيدگي و ترس، از احساسات زنانه، عشق و دلدادگي و خواستهاي برحق خود سخن ميگويد.

    نکته ي ديگر که شخصيت او را برجسته ميسازد، ديد بسيار انتقادي او نسبت به پدر و بررسي رفتار و شخصيت او، هم به عنوان شاه مملکت و هم به عنوان پدر است. او ناداني، بي کفايتي، کوته فکري، خوشگذراني پدر و داشتن حرمسرا و زنان متعدد را يکي از عوامل عقب ماندگي ايران در آن زمان ميداند. برادر و ديگر درباريان نيز از اين امر مستثني نيستد. در انتقادي که از مطفرالدين شاه ميکند، او را فردى نالايق، بى خبر، بدون عزت نفس، نادان و عشرت طلب مى داند، او را نكوهش ميکند و مسافرت هاى بى مورد و وامهاى بى دليل و پيشكاران نالايق و فرصت طلب شاه را به باد انتقادميگيرد و از نسبت دادن بدترين القاب به نزديكان شاه دريغ نميورزد.




    ***

    در تاريخ ايران و حتي در جهان کمتر ديده شده که شاهزادهاي عليه خاندان خود اينچنين آنها را به باد انتقاد بگيرد. به ويژه اگر اين فرد زن باشد و در دوراني زندگي کند که به گفته ي خود او زنان جزو بهائم و وحوش به شمار ميآيند. او جايجاي در خاطرات خود، سنتِ سپردن کودکان را به دايه در آن زمان، مورد انتقاد شديد قرار ميدهد و روي سخن او در درجه ي اول با مادر خود و بعد زنان ديگري است که فرزندانشان را از کودکي به دست دايه ميسپرند و آنان را از مهر و محبت مادري و شيوه ي درست تربيت بي بهره ميسازند. تاج السلطنه به درستي بر اين باور است که پايه هاي شخصيتي کودک از همان اوان کودکي از رفتار و ويژگيهاي مادر شکل ميگيرد، بنابراين پرورش يافتن کودک در دامان دايه اي که نه شيوه ي تربيتي درست را داراست و نه از آموزشي در اين زمينه برخوردار است کاري است بس اشتباه.



    او به موقعيت زن در جامعه ي آن روز به خوبي آگاه است. موجودي که هرگز به چيزي گرفته نميشود، از داشتن آموزش و خواندن و نوشتن بي بهره است، حق انتخاب در هيچ موردي حتي در نقش زدن سرنوشت خود را ندارد و مطيع و بـرده ي مرد است. تاج السلطنه مهمترين عامل بدبختي زنان را در نشناختن حق و حقوق خود ميداند و گوشه خانه نشستن و خنده و حرافي را تنها هنر زنان هم نسل خود. در مقابل، راه نجات زن را در آموزش و تحصيل علم، مبارزه با خرافات و سنتهاي دست و پاگير ميبيند.


    tajolsaltaneh02.jpg

    تاج السلطنه در سال 1301 قمري در حرم شاهي به دنيا آمد. مادرش توران السلطنه د ختر عموي ناصرالدين شاه است. ادبيات فارسي را در خلال اقامتش در حرم آموخت.در سنين نوجواني با شجاع السلطنه ازدواج کرد که به دليل عدم تفاهم به طلاق منتهي شد. تاج السلطنه سالهايي زيادي پس از متارکه به تحصيل علوم در اروپا پرداخت و تحت تاثير زندگي زنان اروپايي و انديشه هاي آنان قرار گرفت به آموختن موسيقى و نقاشى پرداخت و بعدها، زبان فرانسه را آموخت و به مطالعه ي ادبيات غرب و تاريخ و فلسفه روي آورد و به گروه طبيعيون پيوست.



    وي از علاقمندان آثار ويکتورهوگو، ژانژاک روسو، و عقايد بيسمارک بود. با اشعار سعدي و حافظ آشنايي کامل داشت چنانکه در خاطرات خود، مناسب با موضوع مطلب از اشعار آنان استفاده ميکند و در شيوه ي نگارش خاطراتش تأثير سبک نويسندگان مورد علاقه اش را ميتوان ديد. او در سفرهايي که به اروپا داشت از نزديک شاهد دگرگوني وضع جامعه و به ويژه زنان در آن ديار بود. اين موقعيتهاي ويژه، در رشد آگاهي او نقشي بسزا داشت چنانکه بطور گسترده در انجمنهاي سياسي زنان در آن دوران شرکت کرده و براي پيشبرد حقوق زن در جامعه تلاش ميورزيد و همواره از منتقدان عصر خود به شمار مىرفت. او از نخستين زناني است که آزادانه از برابري حقوق زن و مرد در ايران سخن گفت و با شکستن مرزها به انتشار عقايد خود پرداخت. تاج السلطنه همگام با اين مبارزات از فعالان و مدافعان مشروطه نيز بود. در مصاحبه اي که يکي از روزنامه نگاران ارمني در مورد مشروطه و موقعيت زن با او داشته، چنين مينويسد:



    «تكليف زنهاي ايراني، استرداد حقوق خود مانند زن هاي اروپايي، تربيت اطفال، كمك كردن با مردها مانند زن هاي اروپايي، پاكي و عفت، وطن دوستي، خدمت به نوع، طرد كردن تنبلي و خانه نشيني، برداشتن نقاب يا حجاب و كمك و معاونت آنها بالشراكه با مردهاست.»

    درباره مشروطه نيز تعريف مهمى دارد. او ميگويد: «معنى مشروطه عمل كردن به شرايط آزادى و ترقى يک ملتى بدون غرض و خيانت، تكليف هر ملت ترقى خواهى و استردادحقوق او است. حقوق خود را به چه قسم مى تواند مسترد دارد؟ در موقعى كه مملكت مشروطه در تحت يك «رگلمان» صحيحى باشد. ترقى از چه توليد مى شود؟ از قانون. قانون در چه موقعى اجرا مى شود؟ در موقعى كه اين استبداد برچيده شود. پس از اين روى مشروطه بهتر از استبداد است.»


    ***

    اما نميشود از «تاج السلطنه» سخن گفت و از عشق «عارف» به او نگفت. «پيرايه يغمايي» در اين باره مطلبي دارد تحت عنوان «يادي از عارف قزويني و گذاري به ترانه هاي عاشقانه اش» که بخشي از آن را که بيشتر مربوط به «تاج السلطنه» است ميآورم.


    «عارف» عاشق پبشه و عشق او به تاج السلطنه


    aref.jpg

    «عارف قزويني» پيش از آنکه به صف آزاديخواهان بپيوندد و شاعري ملي- ميهني شود، يعني زماني که در دربار قاجار کيا و بيايي داشته، به عشق زنان بسيار گرفتار ميآيد و از آن جايي که بسيار احساساتي بوده و به سرعت دل ميباخته، اين عشقها در زندگي شاعرانه و هنري او رد پايي عميق ميگذارند.

    از آن جمله است عشق او به چهار دختر «ناصرالدينشاه». که آنان را با نام، در ترانه هاي خود آواز مي دهد. و صد البته که آنان هم به عشق و دلدادگي عارف پاسخ ميدهند و چرا که نه؟ عارف جوان،خوش چهره، خوش اندام و خوش لباس است از طرفي ديگر شاعري است پرشور، تصنيف پردازي قدرتمند، داراي حنجره اي شگفت انگيز و دربار قاجار هم که جايگاه داد و ستدهاي عاشقانه و به کلام ديگر هوسبازانه بوده است.

    يکي از اين دختران «ناصرالدين شاه»، «اختر السلطنه» نام دارد و «عارف» براي او تصنيفي مي سازد که مطلعش اين است:

    گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم
    آسمان! ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم


    دختر ديگر «ناصرالدين شاه« که «عارف» به او دل مي بازد، «قدرت السلطنه» است که «عارف» به جهت وي اين تصنيف را مي سازد:

    نه قدرت که با وي نشينم
    نه طاقت که جز وي ببينم
    شده است آفت عقل و دينم
    اي دل آرا سرو بالا
    کار عشقم چه بالا گرفته
    ترک چشمت ني ز پنهان
    آشکار،آشکار، آشکارا، اي نگارا
    خانه ي دل به يغما گرفته،خانه ي دل .....


    دختر ديگر «ناصرالدين شاه» که منظور عشق «عارف» است، «افتخار السلطنه» نام دارد که عارف تصنيف زيباي «افتخار آفاق» را به نام وي مي سرايد:

    افتخار همه آفاقي و منظور مني
    شمع جمع همه عشاق به هر انجمني
    ز چه رو شيشه ي دل مي شکني
    تيشه بر ريشه ي جان از چه زني؟
    سيم اندام ولي سنگ دلي
    سست پيماني و پيمان شکني ...


    ملاقاتهاي «افتخارالسلطنه» و «عارف» در مجالس بزمي صورت مي گيرد که شوهر «افتخار السلطنه»، «نظام السلطان» ،دوست صميمي عارف آن را بر پا مي کرده که داستان دلدادگي اين دو زمان ديگري را ميطلبد.


    ***

    اما عشق عارف به «افتخارالسلطنه» با همهي اين شيفتگيها، ذرهاي به عشق «عارف» به «تاجالسلطنه»، دختر ديگر «ناصرالدين شاه» نمي رسد، چرا که «تاجالسلطنه» در ميان اين دختران از امتياز ديگري برخوردار بوده. اول آنکه او در زيبايي و طنازي سرآمد بانوان زمان خود است.

    دوم اينکه «تاج السلطنه» به اقتضاي زندگي مرفه، از تحصيلاتي قابل توجه و تربيتي جديد نيز برخوردار است. او در سال 1301 قمري زاده شده و در هشت سالگي در حالي که آرزو دارد به اروپا برود و با زنان «حقوق طلب» آنجا ملاقات کرده و در مورد شرايط بسيار نابسامان زن ايراني گفتگو نمايد، به توصيه پدر به عقد شجاع السلطنه در مي آيد و اين را آغاز بدبختي خود مي داند. البته بعدها پس از جدايي از «شجاع السلطنه» به اين آرزوى خود جامه عمل مي پوشاند. به اروپا مي رود و با افکار نوين اجتماعي آشنا مي شود . زبان فرانسه را فرا ميگيرد، به نقاشي و نواختن پيانو ميپردازد و به مطالعهي تاريخ و فلسفه روي مي آورد و مدتي نيز به گروه «طبيعيون» مي پيوندد. و همه ي اين مسائل باعث مي شود که وي خود را نه يک سر و گردن، بلکه هزار سر و گردن از ديگر زنان آن دوره بالاتر بداند و اعتنا به کسي نکند.

    اما تکليف شاعر شوريدهي ماچيست؟ شاعرعاشق پيشهي ما که اين آوازهها را همراه با آوازهي زيبايي بيمانند او شنيده، چه کند؟ هر جا که مي رود سخن از اين فتانه است. پيش خود مي انديشد، خوب ... حالا که راه به کوي او ندارد، بيرون کوي او که ميتواند قدم بزند و به اصطلاح بپلکد. پس دريکي از روزهاي ارديبهشت سال 1323 قمري به طرف خانهي دلدار به راه ميافتد.خيابان هاي غربي تهران را ميپيمايد ، مسافتي که از شهر دور ميشود، به در باغ بزرگي ميرسد. اکنون ظهر است و هوا اندکي گرم و شاعر خسته... پس زير درختهاي کهنسال جلوي باغ مينشيند، سر را از عمامه برهنه ميکند، دست بر پيشاني مينهد و از سر دلسوختگي زمزمه سر ميدهد.

    چيزي نميگذرد که صداي چرخ کالسکهاي را از پيچ جاده ي مشجّر ميشنود. پس از چند دقيقه کالسکه جلوي در بزرگ باغ ميايستد، کالسکه چي پايين ميآيد و در کالسکه را ميگشايد و يک خانم زيبا با فربهي مطبوعي از آن پياده ميشود و بطرف باغ ميرود و قلب و جان شاعر ما را هم با خود ميبرد. عارف دست به دامن کالسکهچي که ميخواهد باز گردد، ميشود اما به جاي پاسخ دو فحش آبدار و يک اردنگي جانانه نثارش ميشود. اما ... عشق است و اين چيزها سرش نميشود بايد خودش را به آب و آتش بزند، تا به معشـ*ـوقه برسد. ناگهان دو جوان اشرافي سوار بر اسب را ميبيند که به سوي باغ ميآيند و تا باغبان در را به روي آنان باز ميکند ، شاعر هم همراه آنان به مجلس بزم معشـ*ـوقه وارد مي شود. تازه وارد ها به خانم تعظيم ميکنند و «عارف» نيز. خانم به آنان اذن نشستن ميدهد.

    پس از مدتي خدمتکاران خوراکهاي خوشمزه و نوشيدنيهاي گوناگون ميآورند و شاعر هم سرش از بادهي ناب گرم ميشود و ديگر حتا اندک اضطرابي هم به دل راه نميدهد که ممکن است اين خانم زيبا روي دُمش را بگيرد و با افتضاح بيرونش کند. سرها که گرم ميشود «تاج السلطنه» به رحيمخان دستور ساز زدن ميدهد. با ساز رحيمخان عارف که سرش از جام و دلش از عشق گرم است و شکوه آن بزم هم مفتونش کرده، در همان دستگاه شروع به خواندن ميکند و آن وقت است که تازه ميزبان پي ميبرد که اين ميهمان، ناخوانده است و به حيله در اين مجلس نشسته. اما از آنجا که آن صداي جادويي، او را سحر کرده از عارف ميخواهد که باز هم به بزم آنها بيايد و خوب ديگر کور از خدا چه مي خواهد؟، دو چشم بينا!

    و به اين ترتيب «تاج السلطنه» و «عارف» به هم دل مي بازند و تصنيف« تو اي تاج» متولد مي شود:

    تو اي تاج، تاج سر خسرواني
    شد از چشم مـسـ*ـت تو بيپا جهاني
    تو از حالت مستمندان چه پرسي
    تو حال دل دردمندان چه داني
    خدا را نگاهي به ما کن
    نگاهي براي خدا کن
    به عارف خودي آشنا کن ....


    (ناگفته نماند که مصراع دوم اين تصنيف، نخست به اين صورت بوده: تو اي تاج، تاج سر خسرواني/کند افتخار از تو تاج کياني... که چو ن مي بيندبه تاج کياني که شرافت ملي است، اهانت مي شود، آن را تغيير مي دهد!).
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا