همه چیز در دوره ی هخامنشی | تمدن باشکوه ایران

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 1,495
  • پاسخ ها 38
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
اطلاعات در مورد سلسله ی هخامنشی و اثار تاریخی ان دوره
در سال 549 قبل از میلاد، کورش پادشاه ایرانی سلسله هخامنشی را تاسیس کرد. پادشاهان ایران سخت گیر و در عین حال سخاوتمند بودند واز دین زرتشت پیروی می کردند. پادشاهی هخامنشی در تاریخ 331 قبل از میلاد، بدست اسکندر سقوط کرد. در قرن سوم قبل از میلاد پارت ها «اشکانیان) یک پادشاهی تاسیس کردند که تقریباً 500 سال بر قرار ماند. آخرین شاهنشاهی در سرزمین ایران، حکومت ساسانی ها، بود که در سال 637 میلادی سقوط کرد.


شاهنشاهان معروف ایران مانند کوروش کبیر، داریوش اول و خشایار شا، در دوران سلسله هخامنشی (549-331 قبل از میلاد) حکومت کردند . هر چند بیشتر اطلاعات ما در مورد هخامنشیان از یونانیان که نیرومن ترین دشمنان آنها بودند، گرفته شده است، اما آنها هیچ گاه راستی و عدالت ایرانیان را انکار نکردند.
کوروش کبیر


کوروش کبیر ( حکومت از 549 تا 529 قبل از میلاد)، بنیانگذار سلسله هخامنشی، یک فرمانروای خردمند وآزادمنش و در عین حال یک فرمانده نظامی مقتدر بود. کوروش وفاداری افراد غیر ایرانی را به واسطه رفتار آزاد منشانه اش بدست آورد او مذهب افراد غیر ایرانی را نفی نکرد. کوروش به یهودیان اجازه داد که از تبعید دربابل بازگردندو در اورشلیم ( بیت المقدس) عبادتگاه بسازند.
داریوش اول
داریوش اول ( حکومت 521-486 قبل از میلاد)، از نوادگان کوروش نبود، اما فرزند ساتراپ ( والی) پارت، یکی از استانهای ایران، بود. داریوش وضع جاده ها را بهبود بخشید و بر کار ساخت ترعه نیل ( در نزدیکی کانال سوئز کنونی) که رود نیل را به دریای سرخ وصل کرد، نظارت نمود. او یک شبکه نامه رسانی کارامد( پیک شاهی) ایجاد کرد و سکه های با ارزش ثابت و معین، ضرب کرد. داریوش سنتهای هخامنشیان در مورد آزاد منشی در مقابل ملت، به شرطی که از قوانین پیروی می کردند و مالیات خود را می پرداختند، را ادامه داد. او خود را بانی صلح و شکوه و جلال می دانست، نه یک شهریار خودکامه.
خشایار شاه
خشایار شا، پسر داریوش، از سال 486 قبل از میلاد تا 465 قبل از میلاد، حکومت کرد. او به اندازه پدرش آزادمنش نبود. خشایار شا نسبت به عقاید بیگانه به طور کلی، بی اعتماد بود، مخصوصاً نسبت به عقاید یونانی، دید خوبی نداشت. حکومت هخامنشیان فقط زمانی که فرمانروایان قدرت و تدبیر را به طور همزمان به کار می بستند، موفق بود. در غیر این صورت، استانها شروع به شورش کرده و دولتها در مقابل آنها ضعیف ظاهر می شدند. بعداز خشایار شا، سلسله هخامنشی رو به زوال رفت .
گنجینه آمو دریا
گنجینه آمو دریا مجموعه ای از اشیا قیمتی طلا و نقره است که تاریخ آن به حدود سالهای 550 قبل از میلاد تا 330 قبل از میلاد، زمان حکومت سلسله هخامنشی در ایران، بار می گردد. این گنجینه در نزدیکی رودخانه آمودریا در ازبکستان کشف شده است. عقیده بر این است که این گنجینه از عبادتگاه زرتشتیان، مذهب آتش پرستی ایرانیان باستان، آورده شده است.


549 قبل از میلاد


کوروش ،فرمانروای استان انشان، رقیب خود مادها را شکست می دهد و سلسله هخامنشیان ایران را تاسس می کند.


539 قبل از میلاد


کوروش امپراتوری بابل را فتح می کند.


529 قبل از میلاد
کوروش از دنیا می رود و فرزندش کمبوجیه، جای او را می گیرد.


525 قبل از میلاد
کمبوجیه مصر را فتح می کند، اما مرگ او که ناشی از خود کشی و یا جراحت در یک حادثه در دوره حمله صرع ( حالت غش) بود، زمینه یک شورش را بوجود می آورد، که داریوش طی آن به حکومت می رسد.


521 قبل از میلاد
هر چند که داریوش از نوادگان کوروش نبود، اما او اعلام کرد که یکی از اعضای خاندان هخامنشی و جانشین آنها می باشد و بدین ترتیب حکومت خود را آغاز می نماید .


513 قبل از میلاد
ایرانیان تحت فرمانروایی داریوش، از رود دانوب گذشته و وارد سرزمین سیزیا در اروپا «رومانی امروزی)، شدند.


499 قبل از میلاد
دهقانان یونانی در قبرس و مستعمرات ساحل دریای اژه، بر علیه فرمانروای ایرانی شورش کردند، و شهر سارد، واقع در آسیای صغیر، را سوزاندند. در سال 494 قبل از میلاد، داریوش شورش آنها را سرکوب می کند.


490 قبل از میلاد
یونانیان، سپاهان ایران را در جنگ ماراتون شکست می دهند. داریوش نقشه یک حمله دیگر را طرح می کند. اما در سال 486 قبل از میلاد، داریوش در تخت جمشید و در سن 64 سالگی از دنیا می رود.


480 قبل از میلاد
خشایارشا، در حالی که بر یک تخت بلند نشسته بود، شکست ناوگان ایران را از نیروی دریایی یونان در نبرد سالامیس، نظاره می کند. پس از نبرد، خشایارشا فرمان قتل دریاسالار خود را صادر می کند.


479 قبل از میلاد
بعد از پیروزی یونانیان در جنگ پلاته، خشایارشا، مغموم و افسرده، به تخت جمشید باز می گردد.


334 قبل از میلاد
اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند.


331 قبل از میلاد
در جنگ گوگمل ( در عراق)، اسکندر سرزمین ایران را به قلمرو خود می افزاید. بعد از شکست در بسوس، داریوش، آخرین پادشاه سلسله هخامنشی، می گریزد و اعضای خانواده اش به اسارت در می آید.


305 قبل از میلاد
بعد از مرگ اسکندر، یکی از سرداران وی به نام سلوکوس، خود را فرمانروای ایران خوانده و سلسله سلوکیان را بنیان می گذارد.


245 قبل از میلاد
استان پارت از قلمرو سلوکیان جدا می گردد.


88 قبل از میلاد
در این دوره، پارتهای جنگجو بر ایران حکومت می کنند. مهرداد ششم، پادشاه پانتوس، ناحیه ای کریمه و جنوب روسیه، جنگی را علیه رومیها آغاز می کنند، که 25 سال به طول می انجامد.


227 میلادی
اردشیر اول، با بازگشت به عقاید اجداد خود، در دوران هخامنشیان، سلسله ساسانی را بنیانگذاری می کند.


260 میلادی


لشکریان والریان، امپراتور روم، که برای دفاع از ادسا ( شهر اورفا در ترکیه کنونی) اعزام شده بودند، بوسیله پادشاهان ساسانی، شاهپور اول به شدت در هم کوبیده می شوند. والریان با اقبال به قتل می رسد و ایرانیان بدن وی را از کاه پر می کنند و بدینوسیله قدرت روم را به مسخره می گیرند.


651 میلادی
آخرین پادشاه ساسانی، یزدگرد سوم، پس از فتح ایران از سوی مسلمانان، در مرو کشته می شود.
حقایق ثبت شده
شطرنج احتمالاً از هندوستان به ایران وارد شده است. شطرنج امروزی هنوز مثل بازی جنگ ایرانی است. سربازان پیاده ایرانی را پیاده (pawns)می نامیدند. و ارابه های ایرانی را رخ(rooks) می نامیدند. شاه مات، که کلمه کیش مات(checkmate) را از آن می گیریم، یک کلمه فارسی است که به معنی گرفتار شدن شاه در بازی شطرنج است. یک شاه اسیر که برای آزادیش می توانستند درخواست غرامت ( پول) کنند، بیشتر از یک پادشاه کشته شده در جنگ ارزش داشت.
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]ماههای سال در دوران هخامنشیان[/h]
    ۱- اود کن ئیش که با فروردین ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۲- ثور واهر که با اردی بهشت ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۳- تائی کرچی که با خرداد ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۴- گرم پد که با تیر ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۵- درن باچی که با مرداد ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۶- کارت یاشیا که با شهریور ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۷- باغ یادیش که با مهر ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۸- ورگزن که با ابان ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۹- اثری یادی که با اذر ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۱۰- انامک که با دی ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۱۱- سا میا که با بهمن ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
    ۱۳- ویخن که بااسفند ماه تقویم زرتشتی مطابقت دارد
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    حقوق زنان در دوره ی هخامنشی

    بررسی جایگاه زن در دوره ی هخامنشی که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .
    با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .
    زن در دوره ی هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .
    روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در دوره ی هخامنشی بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .
    موقعیت زنان در دوره هخامنشیان

    مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سخت تر بر عهده زنان بوده ، مثل : کشاورزی و سنگ سابی ( گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجسته های سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زن ها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:
    1-زنان پس از به دنیا آوردن فرزند 6 ماه حق زایمان داشتند و مرخصی با حقوق به آنان داده می شد و بعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده می شد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده تنها در اینجا ما تفاوت حس می کنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به افزایش پسران بود ( بخاطر افزایش تعداد افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد)(طبق مدارک موجود ، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده می شود)در دربار، کارگاه های خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان
    2-در خیاط خانه کار توسط زنان صورت می گرفت و حتی مردان زیر دست آنان کار می کردندتنها لباس شاه را مردان می دوختند که این نشان از احترام به ارزش های خاص ایرانیان دارد.
    3-در کارگاه های شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بوده
    در دوره ی هخامنشیان تصویر هیچ زنی دیده نمی شود ، به عبارتی ما تصویر زن را در نقوش عمومی نمی بینیم علت این که ما آثار ی از نقش زن در تخت جمشید و سایر بنا ها هخامنشی نمی بینیم بعلت احترام به زنان بوده است . و همچنین بخاطر احترام مردان ایران نسبت به همسر و مادر و دخترانشان بوده است حتی حاضر نشدند کسی انها را در نقوش ببیند به یاد آوریم که زن خشایار شاه که از شاهزادگان ایرانی بود حاضر نشد در جمع مردان دربار حاضر شود و پادشاه او را بخاطر این عمل از ملکه بودن عذل کرد و استر را به همسری گرفت که در تاریخ ثبت شده که این نشان از آن دارد که زنان ایران احترام زیادی برای خود قایل بودند و حتی اگر از ملکه بودن یک کشور می گذشتن حاظر نبودند ارزش های خود را زیر پا بگذارند در تصاویر مهری و نقوش دیگر زنان ایرانی را با پوششی بر سر مشاهده می کنیم اگر درست بنگرید این پوشش چادر است تا اندام انها توسط افراد دیگر دیده نشود بله چادر لباس رسمی ایرانیان بوده و این اعراب بودند که از ایرانیان پوشش را فرا گرفتند زیرا عرب بادیه نشین که زن و دختر خود را زنده به گور می کرد چگونه می توانست احترام به زن را درک کند !!!!
    حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند.
    دردوره ی هخامنشی ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود .پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند .
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    عدالت و قانون در دوره ی هخامنشیان

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    در زمان هخامنشیان به داوری و احقاق حق اهمیت داده میشد، چنانچه به نقل از هرودت مورخ نامی آورده شده است:

    «بیش از هر چیز دادگستری مورد توجه ایرانیان بوده است . چنانچه مردی بسیار بزرگ و باهوش که دیوکیس نام داشت میان قوم ماد قد برافراشت.مادها او را در دهکده خود به عنوان قاضی برگزیدند. ساکنان دهکده های دیگر نیز به سوی او شتافتند و دعاوی خود را به داوری او واگذار نمودند.روزی رسید که مردم به هیچکس جز او برای مرافعات خود رو نمیآوردند. سرانجام در یک انجمن همگانی به پادشاهی انتخاب شد.»
    و او کسی نبود جز کورش بنیادگذار سلسله هخامنشی.


    در عهد هخامنشی قضاوت و داوری زیر نظر شاه انجام می گرفت. مغان و پیشوایان مذهبی مجری قانون و مسئول صدور احکام بودند. مغانها نزد ایرانیان از فرزانگان بشمار می رفتند بطوریکه حتی کسی پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی نمی رسید. تمام قدرت و اختیارات منجمله امر قضاوت زیر نفوذ شاه بود شاه امر قضاوت و انتخاب قضاوت را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می کرد. محاکم به دو دسته عالی و محلی تقسیم می شدند محاکم عالی از ۷ نفر قاضی تشکیل می شد.
    قوانین توسط کاهنان وضع می گردید محاکمات از روند خاصی پیروی می کرد که یکی از روندها پیشنهاد سازش از طریق داوری بوده با افزایش حجم امور قضایی گروه خاصی بنام سخنگویان قانون (وکیل امروزی) پیدا شدند که مردم را در کارهای قضایی راهنمایی و ارشاد می کردند روندهای دیگر محاکمات یکی سوگند دادن و اجرای احکام الهی بود.


    در محاکمات ، سوگند دادن ، و واگذاشتن متهم به حکم الهی نیز مرسوم بود ، و آن چنان بود که متهم را به کار سختی چون انداختن خویش در رودخانه یا نظیر آن وا می داشتند تا در صورتی که بی گـ ـناه باشد از خطر برهد و گرنه جان خود را از دست بدهد….رشوه دادن و گرفتن را از جنایتهای بزرگ می شمردند و مجازات دهنده و گیرنده رشوه ، هردو ، اعدام می شدند.کمبوجیه فرمان داد تا پوست قاضی فاسدی را زنده زنده کندند و برجای نشستن قاضی در محکمه گستردند.آنگاه فرزند همان قاضی را بر مسند قضا نشانید تا پیوسته داستان پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود.

    شاهنشاهان هخانشی مایل بودند بیشتر دعاوی مردم به طریق داوری خاتمه پیدا کند. چنانکه کوروش مقرر داشت بود که اگر کسی محاکمه با دیگری داشته یا نزاعی میان دو نفر روی دهند طرفین با توافق داورانی معین کنند تا به دعوای آنان رسیدگی و پایان دهد.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    تنظیم قانون در دولت هخامنشی
    در مورد جمع آوری قانون در زمان هخامنشی گفته شده است که:
    «در زمان سلطنت داریوش، وی دستور داد که یک قانون مدنی کامل از روی قوانین کشورهای تابعه و قوانین ایران تهیه و مورد عمل قرار دهند که بعدها همان قانون پایه گذار قانونگذاران روم و سایر کشورهای جهان گردید.»
    چنانچه افلاطون، قانون ایرانی بعنوان نمونه ای عقل و درایت توصیف شده است.


    دادگاه های مختلف در این دوره
    عدالت در زمان هخامنشیان توسط دادگاههایی که به ریاست سران طبقات جامعه تشکیل میشد اجراء میگردید، ایشان در آراء و احکام قضایی خود به سنن کهن و قوانینی که «داتا» نامیده میشد استناد میکردند.
    دادگاههای رسمی دیگری وجود داشت که داوران آنها به «داته برا» مرسوم بودند و مستقیماً از طرف پادشاه منصوب میشدند و شغل آنان نیز مورثی بود.


    استبداد ایرانی یا نظمی اجتماعی ؟

    موروثی بودن قضات ، نشان از آن دارد که استبداد ایرانی ، به مفهومی که نزد غربی ها معروف است ، نبوده است . چنانچه وراثت در میان قضات موجب می شده است که نظمی اجتماعی در میان مسۆولین اصلی قضاوت در کشور وجود داشته باشد که خارج از حیطه اختیار شاه بوده است و شاه مجبور به پیروی از آن می بود.
    به همین جهت امکان آن نبود که شاه هرکس را که می پسندد و دوست دارد ، نصب کند و از طرف دیگر مجبور بود که کارها و تصمیماتش را با این قضات هماهنگ نماید و از مخالفت با آنها بطور علنی دست بردارد.
    راجع به اهمیت عدالت و اجرای آن در عهده هخامنشی منقول است که کورش از زبان استاد خود گفته است:
    «عدالت آن است که به مقتضای قانون و حق باشد و هرچه را از راه حق منصرف شود ستم و بی عدالتی است و قاضی عادل آن است که فتوایش به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.»


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    انواع جرائم و مجازاتها در زمان هخامنشیان
    در بررسی متون تاریخی چنین به نظر می رسد که پادشاهان از اختیارات بی حد و حصری برخوردار بودند آنان در تعیین نوع مجازات و میزان آن هیچ محدودیتی نداشتند شاه مافوق قانون بود و محدود به صلاحیت خاصی نبوده است عملکرد شاه ناشی از قدرت قانونی بود که تصور می کردند او از جانب خداوند قانون وضع می کند و خود وی نیز اجراء می کند.

    در زیر نمونه ای چند از مجازاتهای آن دورانها ذکر خواهد شد:
    حق تعیین نوع مجازات و دادن این حق به دیگری: شاه هخامنشی می توانست حق انتخاب مجازات را به هر کسی که می خواست اعطاء کند بدیهی است که در این صورت شاه خود را صاحب مطلق مجازات می دانست در این صورت شخصی که اختیار تعیین مجازات به وی داده می شد هر نوع مجازات شدید یا خفیف را می توانست اعمال نماید و این مجازات مشروع تلقی می شد.

    حق تغییر مجازاتها: چون شاه انتخاب نوع و میزان مجازات را حق خود می دانست لذا چنانچه توسط قضاوت وی یا داورانش مجازاتی تعیین می شد که محکوم علیه یا بستگان وی از شخص شاه درخواست تغییر یا تبدیل به نوع دیگر را می کرد شاه اگر مصلحت می دانست این اختیار را داشت که به هر نحو بخواهد عمل نماید.
    حق عفو: پادشاه حق داشت هر مجرمی را که می خواست مورد عفو قرار دهد مجازاتها در ایران باستان اصولاً شدید بوده است و تابع ضابطه یا قاعده ی خاصی نبوده است، هر کس در منصب قضا قرار می گرفته (شاه، قضات شاهی، هر کس دیگر مأذون از شاه) و مأمور رسیدگی به دعاوی مردم بود بر اساس میل و اراده شخصی خود تصمیم می گرفت در این دوره از اصول قانون بودن جرم و مجازات که امروزه متداول و از اصول مسلم حقوق در تمام گروههای حقوقی است خبری نبوده است در این دوره دادگستری خصوصی بطور مطلق اجراء می شده است. در دوران هخامنشی بین کیفر و جرم واقع شده هیچ شباهت و تناسبی نبوده است. قضات اختیارات نامحدود داشتند که مجازات کاملاً شدید یا کاملاً خفیف باشد، مجازات می توانست کاملاً خفت آور باشد.
    این مطلب را نباید فراموش نمود که شاه خود را حامی مردم می دانست و به شدت بر امور نظارت می کرده است. شاه در حکومت هخامنشیان خود را نماینده اهورامزدا می دانست. داریوش در بند پنجم کتیبه بیستون می گوید : «با اراده اهورامزدا من شاهم» یا در کتیبه دیگری می گوید: « اهورامزدا حامی توانای من است و آنچه را که او به من امر می کند به دست من انجام و اجرا می شود.»

    آئین دادرسی و روش محاکمه

    در زمان هخامنشیان برای آنکه کار محاکمات به درازا نکشد برای هر نوع دعوی مدت زمان معینی مقرر شده بود که می بایست در ظرف آن مدت حکم صادر شود.
    همچنین به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری میکردند تا دعوایی که میان انها اتفاق افتاده است توسط داور و به طرفین مسالمت آمیز حل و فصل شود.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    تمدن ايران در دوره ي هخامنشي
    وسعت دولت هخامنشي – هرودوت قسمت هاي اداري ايران را بنا بر ماليات هايي كه به خزانه دولت مي دادند معين كرده و جمعاً 26 ايالت را اسم بـرده ولي نوشته هاي هرودوت راجع به زمان بعد از داريوش اول است يعني وقتي كه تراكيّه و مقدوني از ايران مجزا شده بودند چون دولت هخامنشي در زمان داريوش بزرگ به اعلي درجه وسعت خود رسيد پس بهترين سند تاريخي از اين حيث كتيبه ايست كه در مقبره ي اين شاه در نقش رستم كنده شده . موافق اين كتيبه عده ايالات ايران سي است و وسعت آن در اين زمان چنين بوده : از شرق به غرب ، از سواحل غربي اقيانوس هند تا سواحل درياي آدرياتيك و قرتاجنه ، از شمال به جنوب ، از ماوراء سيحون تا حبشه * - * - مضمون عين كتيبه در ذيل بيايد - * - * بنابراين ايران هخامنشي را مي توان بزرگ ترين دولتي دانست كه تا آن زمان تشكيل شده بود و 46 نوع مردم از نژادهاي مختلف با مذاهب و زبان ها و عادات و اخلاق گوناگون در ممالك وسيعه ايران زندگاني مي كردند . معلوم است كه قسمت هاي پر جمعيت و با ثروت ايران آنروزي ايالات غربي آن مانند آسياي صغير و مستعمرات يوناني و بابل و فنيقيه و مصر بودند زيرا اين قسمت ها از جهت اراضي حاصلخيز و از حيث تمدن و صنايع و تجارت آبادترين جاهاي عالم آنروزي محسوب مي شدند . ولايات هند نيز از قسمت هاي پر جمعيت و معمور و با ثروت عالم بودند . از اين جا معلوم است كه ايران آنروزي مانند پلي اين قسمت هاي زرخيز را به هم اتصال مي داد و كاروان هاي تجارتي از شرق به غرب يا به عكس از ايران يا ممالك آن مي گذشتند .
    تشكيلات – از ممالك تابعه ايران هر مملكتي آزاد بودند كه موافق معتقدات مذهبي خود رفتار نمايند . مذهب شاهان هخامنشي و اهالي ايران به هيچ وجه به آنها تحميل نمي شد . عادات و اخلاق و زبان ملل تابعه محفوظ و علاوه بر آن هر مملكتي مختار بود كه مؤسسات ملي و سلسله امراء و روحانيين خود را حفظ نمايد ( مانند مصر و قبرس و فنيقيِّه و يوناني هاي آسياي صغير و غيره ) ولي در ازاي اين گذشت ها مي بايست همه اهالي خود را بندگان شاه بدانند يعني ماليات هاي مقرره را بپردازند و سپاهي در موقع جنگ به جاهايي كه دربار معين مي كرد بفرستند . بنابراين اطاعت ممالك از احكام و اوامر شاه شعاري بود كه وحدت ممالك وسيعه ايران را مي رساند . براي حفظ اين وحدت داريوش بزرگ تشكيلاتي به ممالك داد كه در جاي خود ذكر كرديم ولي نبايد تصور كرد كه اختيارات شاهان هخامنشي در شرق و غرب يكسان بوده زيرا جريان تاريخ در شرق و غرب به يك نحو نبود . در غرب ملل سامي نژاد به مركزيت عادت نموده بودند در صورتي كه در شرق ترتيبات آرياني قوت داشت و تشكيلات آنها پنج درجه اي بود . بنابراين شاهان هخامنشي با اين كه از بابل مركزيت را اقتباس كردند ، باز در مقابل عاداتي كه از قرون عديده در مردمان آرياني ريشه دوانيده بود ، مجبور شدند ترتيب وراثت را در ولادت ممالك شرقي حتي المقدور حفظ نمايند . اين ترتيب را در ممالك غربي هم در ابتدا مي خواستند مرئي دارند ولي بعد كه مضرات آن را ديدند از اجراي آن در غرب منصرف شدند * - * - مثلاً كوروش بزرگ در ابتدا يك نفر ليدي را به حكومت ليديّه گماشت و بعد به واسطه طغيان او والي ايراني معين كرد كمبوجيه نيز در مصر مي خواست پادشاه سابق مصر را به سلطنت برقرار كند ولي بعد به واسطه شركت او در كنكاشي بر عليه ايراني ها از اين خيال منصرف شد . ذكر موارد ديگر در اين مختصر نمي گنجد . هرودوت اين رفتار پارسي ها را مانند يك امر فوق العاده تلقي و براي اين كه يوناني ها باور نمايند ، امثالي ذكر كرده - * - * در اين زمان ترتيبات آرياني هنوز به اندازه اي قوي است كه داريوش بزرگ در موقع معرفي خود در كتيبه ها رعايت آن را لازم مي داند و گويد : من داريوشم ، پسر ويشتاسب ( خانواده ) ، هخامنشي ( تيره ) ، پارسي ( قوم ) ، آرياني ( ملت ) . تفاوت ديگر ممالك غربي از ايالات شرقي اين بود كه شاهان هخامنشي ممالك غربي را مانند آسياي صغير و بابل و مصر و غيره ممالك مفتوحه و يك نوع ملك خود مي دانستند . راجع به ماليات هايي كه گرفته مي شد در جاي خود ذكري شده كلمه اي چند بايد در باب عدليّه گفته شود .

    داوري و مجازات ها – از اطلاعات ناقصي كه در اين باب رسيده معلوم است كه شخص شاه بر تمام قضات حكومت داشت و در درجه نهايي رسيدگي كرده حكم مي داد . در ولايات نيز قضاتي بودند كه به امور حقوقي رسيدگي مي كردند . تقصيرات سياسي و تقصيرات راجع به امنيت در مركز از صلاحيت شاه بود و در ايالات از صلاحيت ولات . به تقصيرات مهم سياسي خود شاه رسيدگي مي كرد . از تتبّعات محققين معلوم شده كه به عدالت در ايران قديم اهميت مي دادند و شاهان نسبت به قضات خيلي سخت و گاهي هم بي رحم بودند چنان كه سي سام نِسْ نامي را كه شغل قضايي داشت و رشوه گرفته بود كمبوجيه محكوم به اعدام كرد و بعد از اعدام امر نمود پوست او را كنده روي مسندي كه براي قضاوت مي نشست پهن نمايند و شغل اين قاضي را بعد به پسر او داده مجبورش نمود كه روي اين مسند بنشيند . اردشير اول نيز با قضاتي كه بر خلاف حقانيت حكم مي دادند با كمال سختي رفتار مي كرد . موافق قانون يا عادات آن زمان در ازاي جنايتي كه در مرتبه اولي كسي مرتكب شده بود حكم اعدام صادر نمي شد و حتي خود شاه هم در مرتبه اولي حكم اعدام نمي داد . كليةً موافق عقايدي كه در باب عقوبت هاي اخروي داشتند در مجازات هاي دنيوي هم به اين عقيده بودند كه اگر كسي مرتكب كار بدي شده در مقابل كارهاي خوب او را هم بايد در نظر گرفت و اگر كارهاي بد او برتري دارد مجازات داد . بنابراين داريوش اول درباره ي يك نفر قاضي كه محكوم به اعدام شده بود حكم كرد او را از صليب به زير آرند و گفت اين قاضي خدماتي نيز كرده و نيز وقتي كه والي آسياي صغير ، سرهيسْ تيهْ ياغي يوناني را براي داريوش فرستاد چنان كه هرودوت نوشته شاه مغموم شده والي را ملامت كرد كه چرا او را زنده نفرستاد و امر كرد سر را شسته با احترام دفن كنند چه اين شخص خدمت بزرگي به ايران و داريوش در موقع سفر جنگي او به مملكت سكاها در دانوب نموده بود . در موارد خيانت مهم به شاه و مملكت معمول بود كه مقصر را به پايتخت آورده گوش ها يا بيني او را بريده و بعد از نشان دادن به مردم او را به ولايتي كه محل خيانت بود ، بـرده ، مي كشتند .

    سپاه –
    غير از ده هزار نفري كه به عنوان لشگر جاويدان مي بايست مسلح و حاضر به خدمت باشند و به جز ساخلوهاي ولايات ، باقي قسمت ها چريكي بودند يعني در مركز و ولايات در موقع لزوم از اهالي عده لازم مي گرفتند و اين عده كه بعضي اوقات به صدها هزار نفر مي رسيد ، ورزش نكرده و مشق نديده با زبان ها و عادات و مذاهب مختلفه در جايي جمع مي شدند و رابـ ـطه معنوي با هم نداشتند . اين است كه مي بينيم در اين زمان قشون ايران قادر به اجراي نقشه هاي جنگي يا عقب نشيني منظمي نيست و همين كه حمله سختي از طرف دشمن مي شود ، اگر قسمتي از لشگر خود را باخت ، تمام قسمت ها رو به هزيمت گذارده ، كشته يا متفرق مي شوند . يكي از جهات عدم بهره مندي ايران در جنگ هاي يونان اين بود كه اسلحه دفاعي سپاهيان محكم نبود . راست است كه اسلحه سپاهيان جاويدان خوب بود ولي اين سپاه در قلب لشگر جا مي گرفت و اگر در موقع حمله در صفوف دشمن داخل مي شد جناحين كه اسلحه خوب نداشتند نمي توانستند به همان اندازه پيش بروند و باالنتيجه اين سپاه هم مجبور به عقب نشيني مي گرديد . در امور دريانوردي ايراني ها در موقع لزوم از فنيقي ها و يوناني هاي آسياي صغير و جزيره قبرس استفاده مي كردند و خبري نيز هست كه ايراني ها دريانوردان بدي نبودند . بالحاصل بايد گفت كه دولت هخامنشي امنيت ممالك وسيعه ايران را حفظ مي كرد و ظلم و تعدي زياد هم به مردم نمي شد به خصوص در زمان كوروش بزرگ و داريوش اول . از اين جهت مردم مي توانستند به زراعت و كسب و تجارت با فراغت خيال بپردازند . مردمان غير ايراني هم از اين امنيت متمتع مي شدند و اشخاص غني و با ثروت در ممالك ايران و تابعه ايران كم نبودند چنان كه ذكر هرودوت از پي ثيوس كه در فوق گذشت شاهد اين معني است اگر چه مبالغه در ارقام تقديمي او به خشيارشا شده
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    مذهب – شاهان هخامنشي تعصب مذهبي نداشتند و بنابراين هر ملتي را به معتقدات خود وا مي گذاشتند و به اين هم اكتفا نكرده آداب مذهبي ساير ملل را در ممالك آنها به جا مي آوردند مثلاً بابلي ها نوشته اند كه كوروش بل مَردوك رب النوع بزرگ بابلي را مي پرستيده و داريوش در نوروز هر سال دست هيكل رب النوع مزبور را مي گرفته و نيز مصري ها راجع به داريوش عقيده داشتند كه مذهب مصري ها را در معبد بزرگ سائيس برقرار كرد . معلوم است كه اين رفتار شاهان هخامنشي تا اندازه اي از نظر سياسي و براي جذب قلوب بود وليكن باز اين سؤال پيش مي آيد كه اين شاهان چه معتقداتي داشتند كه به آنها اجازه مي داده نسبت به مذاهب ديگران به نظر اغماض بنگرند و حتي آداب مذهبي آنها را به جا آرند . مورخين يوناني در باب مذاهب ايراني ها نه دقيق شده و نه به شرح پرداخته اند بنابراين آن چه راجع به اين مطلب استنباط شده كلياتي است كه از آوستا و كتيبه ها و آثار شاهان هخامنشي به دست آمده . موافق اين مدارك چنين به نظر مي آيد كه شاهان هخامنشي پيروان مذهب زرتشتي بوده اند زيرا در كتيبه هاي آنها خداي بزرگ اَهورَ مَزده است و چنان كه معلوم است اين اسم اختصاص به مذهب زرتشت دارد . اما در كتيبه هاي اردشير دوم كه در شوش و همدان كشف شده چيز تازه اي مشاهده مي شود . اين شاه راجع به بنايي گويد : من صورت مهر و ناهيد را ساخته در آن گذاردم . از اين جا بايد استنباط كرد : اولاً پرستش مهر كه از قديم در مذهب آريان هاي ايراني بوده و آن را رب النوع آفتاب دانسته به نام او قسم مي خوردند در اين زمان قوت گرفته بود . ثانياً چون ساختن صورت خدا يا اربـاب انواع و پرستش اين صورت ها برخلاف مذهب آريان هاي ايراني و زرتشت بوده و با اين حال اردشير دوم صورت مهر و ناهيد را ساخته پس معتقدات بابلي ها و عيلامي ها در مذهب شاهان هخامنشي اثر كرده و مذهب آنها را آلوده به خرافاتي نموده بود . در باب ناهيد عقايد مختلف است . بعضي پرستش آن را در ايران قديم از اثر بابل مي دانند و برخي عقيده دارند كه ايراني ها از قديم آن را مي پرستيده اند * - * - ناهيد چنان كه در دوره ساساني ديده مي شود يَزَتَ يا رب النوع آب ها بود - * - * . بايد نيز در نظر داشت كه تفاوت ديگري هم در مذهب شاهان هخامنشي با آن چه در مذهب زرتشت در قرون بعد ديده مي شود بوده . توضيح آن كه موافق مذهب زرتشت دفن ميت جايز نيست زيرا زمين را مقدس و آلودن آن را گـ ـناه بزرگ مي دانند ولي شاهان هخامنشي مقبره داشتند . از اين چيزها مي توان استنباط كرد كه مذهب شاهان هخامنشي تفاوت هايي با مذهب زرتشت داشته اما اين كه مردم ايران در آن زمان چه مذهبي داشتند مداركي در دست نيست كه بتوان به تحقيق در اين باب چيزي گفت . ظن قوي اين است كه بعد از اَهورَ مزْدَ چهار عنصر را مي پرستيده اند : 1 – نور ( آفتاب و ماه ) 2 – آب 3 – خاك 4 – باد . مُغ ها در اين دوره نفوذي در امور دولتي نداشتند و فقط براي اجراي آداب قرباني و قربان كردن دعوت مي شدند . پس از آنچه گفته شد يك سؤال بي جواب ماند : جهت تسامح و تساهلي كه شاهان هخامنشي نسبت به مذاهب ديگر داشته اند چه بوده ؟ جهت آن اولاً از اين جا است كه هر چند مذهب زرتشت در اين دوره بيش از پيش در ايران منتشر مي شده ولي هنوز به درجه اي قوت نيافته بود كه مذهب رسمي گرديده باشد . ثانياً آريان ها در امور مذهبي نظر تسامح و تساهل را از قديم تا جايي كه اطلاعات ما صعود مي كند هميشه داشته اند و دولت هخامنشي نه به قدري در تحت نفوذ ملل سامي نژاد درآمد بلكه به كلي اين صفت را گم كرده باشد . در امور سياسي به آنها نزديك شد ولي در امور مذهبي خصايص آرياني خود را حفظ كرد . دولت ساساني بيشتر در تحت تأثير ملل سامي نژاد آسياي غربي و امپراطوري روم و بيزانس درآمد و اين صفت را هم فاقد شد . پايين تر اين نكته روشن تر خواهد بود . چون اطلاعات ما راجع به مذهب زرتشت از دوره ساساني است ، شرح اين مذهب را به آن دوره محول مي كنيم تا بي مدرك چيزي گفته نشود .

    طبقات – راجع به طبقات اين دوره اطلاعات مبسوطي نداريم و آن چه از نوشته هاي مورخين يوناني و ساير چيزها مي توان استنباط كرد اين است كه طبقه اولي از نجبا يا خانواده هاي قديم تركيب يافته بود زيرا ديده نمي شود كه روحانيون در اين دوره نفوذي داشته باشند . در ميان طبقه اشراف شش خانواده پارسي و شش خانواده مادي مخصوصاً طرف توجه بودند . رؤساي شش خانواده پارسي حق داشتند كه بي اجازه وارد سراي شاه شوند . سفارت و سرداري و ايالت غالباً بر رؤساي خانواده هاي مزبور يا اعضاء آن و بعد از آنها به خانواده هاي مادي محول مي گرديد . تشكيلات روحانيون چه بوده نيز معلوم نيست . در اين دوره دو طبقه ديگر نيز وجود داشته . طبقه برزگر و طبقه تجار و كسبه ولي از احوال آنها و تشكيلاتي كه داشته اند اطلاعي نداريم . ظن قوي اين است كه احوال آنها در اين دوره هم مانند دوره ساساني بوده چنان كه در جاي خود بيايد . از آنجا كه ايران يگانه راه بين دنياي غربي و ممالكي مانند هند و آسياي وسطي بود و اين كه داريوش اول به خيال يافتن راه نزديكي بين درياي مغرب و خليج فارس و بحر عمّان افتاده شعبه رود نيل را به بحر احمر وصل كرد . چنين استنباط مي شود كه به تجارت در آن زمان اهميت مي دادند و ساختن راه ها هم فقط از نقطه نظر سياسي و نظامي نبوده و اين كه هرودوت گويد : « استفاده از چاپارخانه ها اختصاص به چاپارهاي دولتي داشته » مقصودش استفاده از اسب هاي دولتي است كه در چاپارخانه ها بوده و واضح است كه كاروان هاي تجارتي از راه استفاده مي كردند . بودن شهرهاي معظمي مانند بابل و صور و سارد و غيره در قلمرو ممالك ايران اين نظر را تأييد مي كند چه اين شهرها مراكز تجارت و صنعت آن زمان بودند .

    صنايع – شاهان هخامنشي خصوصاً داريوش اول و خشيارشا بناهايي در محلي كه اكنون موسوم به تخت جمشيد است و در جاهاي ديگر كرده و كتيبه هايي نويسانده اند . اگر چه بناها خراب شده وليكن آثاري از آنها در تخت جمشيد و شوش و پاسارگاد باقي است . راجع به معماري و حجاري و صورت ها و كتيبه هاي زمان هخامنشي علماي فن دقيق شده اند تا معلوم نمايند كه اين معماري ها و حجاري ها از خود ايراني ها است يا تقليد نموده اند و اگر تقليد كرده اند ، اقتباس از كدام مملكت است . از نتيجه تحقيقات معلوم شده كه معماري و حجاري ايراني در دوره هخامنشي صنعتي است تركيبي كه هر قسمتي از آن از مملكتي اقتباس شده و سهم ايراني آن در چيزهايي است كه اين شيوه ها و سليقه هاي مختلف را با هم ربط داده و تناسبي بين آنها ايجاد كرده . ممالكي كه صنايع مذكوره از آنها اقتباس شده از قرار ذيل است : بابل ، آسور ، مصر و شهرهاي يوناني آسياي صغير . ساختن عمارات روي بلندي ها يا تپه هاي مصنوعي و دادن پله ها از دو طرف و صورت سازي ها در درگاه ها و پله ها تقليد آسور است . استعمال خشت به جاي آجر نيز پيروي از آسور است وليكن در عمارات هخامنشي پي عمارات و ستون ها و پله ها از سنگ است و به همين جهت اين قسمت ها باقي مانده و آن چه خشت بوده به كلي خراب شده . در عمارات هخامنشي به ستون ها و عده آنها اهميت زياد داده اند و اين اقتباسي است كه ايراني ها از هي پوسْتيل * - * - هي پوستيل تالار بزرگ يا چنان كه در ايران مصطلح گرديده چهل ستون معابد مصري است - * - * معابد مصري بعد از فتح مصر كرده اند . نفوذ مصر در تزيينات بالاي شاه نشين ها و درگاه ها نيز مشاهده مي شود و نيز در مقابري كه داريوش و ساير شاهان هخامنشي در كوه كنده اند ، حجاري هايي يافته اند كه شيوه آن اقتباس از حجاري معابد زيرزميني مصري ها است وليكن به مناسبت اختلاف مذهب در آن تصرفاتي شده از قبيل آتشكده و تجلي اَهورَ مَزدَ و غيره . نفوذ يونان را نمي توان صحيحاً معلوم كرد وليكن گمان مي كنند كه استادان يوناني در حجاري هاي عمارات دخالت داشته اند . پلين * - * - عالم رومي كه در قرن اول ميلادي مي زيسته و تصنيفات زياد راجع به علوم طبيعي از خود گذاشته . تصنيفات مزبوره براي تاريخ عهد قديم هم گرانبها است - * - * نوشته كه صنعتگران يوناني در خدمت شاهان هخامنشي بوده اند و اسم تِل فانس يوناني را از شهر فوسه كه براي داريوش و خشيارشا كار كرده است بـرده . سرستون هاي عمارات هخامنشي معلوم نيست از كجا آمده . گمان مي كنند كه اصل سرستون از آسور اقتباس شده وليكن سر گاو نر با قسمتي از سينه و دست او كه روي ستون از دو سمت قرار گرفته اختراع خود ايراني ها است . راجع به كاشي هايي كه بدنه ي ديوار تالارها را مي پوشيده و نمونه هايي از اين كاشي ها به دست آمده و حالا در موزه لوور پاريس است ، عقيده ي علماء فن اين است كه كاشي سازي اصلاً از بابل اقتباس گرديده وليكن در ايران ترقي كرده بدين معني كه كاشي هاي ايراني ، نقش هاي برجسته دارد و مانند كاشي هاي بابل مسطح نيست . صنايع هخامنشي با وجود اقتباسات مذكوره خصايصي دارد كه به واسطه آن صنايع ملي محسوب است : اول – تناسبي كه بين شيوه هاي مختلف در موقع تركيب آنها ايجاد كرده اند و حال آن كه هر كدام از شيوه ها از مملكتي اقتباس شده . دوم – عظمت و بزرگي بناها چه اين عظمت در هيچ جا سابقه ندارد . سوم – كثرت تجمل و تزيينات . اين نكته آخري از اين جهت است كه صنعتگران براي شاهان كار كرده اند و صرفه جويي مورد نداشته است .

    آثار دوره ي هخامنشي – از آثار باقيه معلوم است كه شاهان هخامنشي هر كدام بناهايي نموده اند وليكن چون غالباً اين بناها از خشت خام مي شده ، به استثناي پله ها و ستون ها يا حيواناتي كه به تقليد آسوري ها از سنگ ساخته اند ، جز خرابه هايي از اين آثار باقي نمانده . در پاسارگاد كه پايتخت قديم سلسله هخامنشي بود و اكنون موسوم به مشهد مرغاب است ، كوروش بزرگ به يادگار فتح خود نسبت به مادي ها بنايي كرده . اگر چه تماماً جز ستون هايش خراب شده ، با وجود اين نشان مي دهد كه زماني كه آباد بوده چه صورت داشته . از آثاري كه مانده معلوم است كه صورت هايي در اين جا حجاري كرده بودند وليكن از بين رفته و كتيبه اي هم حدس مي زنند از كوروش بوده كه محو شده . در نزديكي اين بنا يك بناي عظيمي است از سنگ كه داراي شش مرتبه است . اين بنا امروز موسوم به قبر مادر سليمان است . محققين آن را قبر خود كوروش مي دانند . در نزديكي بنا كتيبه اي هم يافته اند كه ترجمه اش اين است : « من كوروش شاه هخامنشي هستم » . در پاسارگاد باز صورتي است برجسته كه در سنگ حجاري شده . اين شخص ايستاده ، دستش به پيش دراز و داراي دو پر است و از حيث پرها به بعضي از صورت هاي آسوري شبيه است ولي ريشش ريش پارسي و تاجش مصري و لباسش عيلامي مي باشد . سابقاً تصور مي كردند كه اين صورت كوروش است وليكن حالا به اين عقيده اند كه ملكي را خواسته اند بنمايانند . راجع به پاسارگاد بايد گفت كه از قرار كشفيات اخيره ، اين محل از حيث آثار خيلي قديم است و شهر بزرگي بوده .

    در تخت جمشيد كه يوناني ها آن را ( پِرْسْ پُليس ) ناميده اند و پايتخت جديد شاهان هخامنشي بوده * - * - معلوم نيست اسم تخت جمشيد به پارسي چه بوده . وجه تسميه پاسارگاد هم محققاً معلوم نيست - * - * خرابه ها و آثار قصور و ابنيه زيادي ديده مي شود كه قسمت هاي سنگي اش باقي مانده . قسمت عمده اين بناها را داريوش اول و خشيارشا ساخته اند . قصور روي بلندي وسيعي است كه آن را تخت جمشيد مي نامند و پلكاني شخص را به بلندي مزبور هدايت مي كند . پهناي پلكان 7 ذرع و عده پله ها 106 است . اين پله ها منتهي به يك عرصه بلندي مي شود كه در آن جا تالار صد ستوني واقع بوده . قصور داريوش و خشيارشا نيز در اين جا واقع است . تالار خشيارشا در ابتدا 64 ستون داشته كه 13 عدد آنها هنوز ايستاده . ارتفاع ستون ها تقريباً 20 ذرع است . پلكان مزبور مزين به حجاري هايي است كه تصاوير رجال درباري و اشخاص ديگر را نشان مي دهد . تخت داريوش روي دست 28 مجسمه قرار گرفته و هر يك از مجسمه هاي سنگي ، نماينده مملكتي مي باشد . داريوش بر تخت قرار گرفته و پشت او شخصي ايستاده كه گمان مي كنند خشيارشا بوده .
    در نقش رستم – از مقابر شاهان هخامنشي سه مقبره در پشت تخت جمشيد و مابقي در يك فرسخي محل مزبور موسوم به نقش رستم واقع است . اين مقابر در كوه ها كنده شده . در نقش رستم سردابي در درون مقبره ساخته شده كه عبارت از يك دهليز و يك اتاق مي باشد . اين سرداب داراي 9 قبر است . چون مقابر مزبوره جز مقبره داريوش كتيبه ندارد ، نمي توان معين كرد كه متعلق به كدام يك از شاهان هخامنشي است .
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    در شوش – از حفريات شوش معلوم شده كه هخامنشي ها ابنيه و عمارات زياد در اين جا ساخته اند ولي حالا ابنيه مزبوره تل خاكي است . از حفريات شوش سرستوني به دست آمده كه متعلق به زمان داريوش اول است و ديولافوا فريزي * - * - فريز FRISE پيشاني يا كتيبه اي را گويند ولي راجع به صنايع عهد قديم ، صورت سازي هاي روي ديوار را به طوري كه دراز و باريك باشد نيز فريز نامند - * - * يافته كه از كاشي ها ساخته شده و در صورتي كه اين كاشي ها را به هم وفق دهند ، صورت سه نفر نظامي ايراني مشاهده مي شود كه به لباس نظامي آن زمان ملبس و اسلحه اين دو نفر كمان و تركش و نيزه ايست كه به دست گرفته و از زمين ، بلند نگاه داشته اند ؛ گويي كه در حال دادن سلام نظامي بوده اند . كاشي هاي مذكور ديوار تالار يا ( اَپادَن ) قصر شوش را مي پوشيده و زينت آن بوده . اين صورت ها اكنون در موزه لوور پاريش معروف به تيراندازان ايراني يا جاويدان ها است * - * - LES IMMORTELS زيرا تصور مي كنند كه نمونه اي از سپاهيان جاويدان مي باشند - * - * .

    سروستان و فيروزآباد – اين دو محل در راه شيراز به داراب گِرد و بندرعباس واقع است . در اين جاها طاق ها و گنبدهايي از بناهاي سابق مانده . ديولافوا اين دو بنا را از زمان كوروش بزرگ مي داند و به اين عقيده است كه ساختن طاق اختراع ايراني است نه اقتباس از رومي ها .

    آثار آتشكده هايي نيز در جاهاي مختلف ايران به اسم آتشگاه ديده مي شود . يكي از معروف ترين آنها سنگ كعبي است كه موسوم به تخت طاووس مي باشد و در پاسارگاد در نزديكي قبر كوروش واقع است . اين سنگ يكي از پايه هاي آتشكده بوده . قبل از ختم اين مبحث لازم است گفته شود كه در ايران بعضي تخت جمشيد را با استخر مخلوط كرده تصور مي نمايند كه هر دو يكي است . استخر شهري بوده كه بعضي از محققين تاريخ بناي آن را منسوب به زمان قبل از آمدن مردمان آرياني به ايران مي دانند و لااقل متعلق به 2000 سال ق . م . است و حال آن كه تخت جمشيد در قرن ششم ق . م . بنا شده .
    زبان و خط – كتيبه هاي شاهان هخامنش بعضي در سه زبان يعني به پارسي قديم ، عيلامي و آسوري نوشته شده و برخي فقط به پارسي قديم . كتيبه اي كه به سه زبان مذكور به علاوه آرامي نوشته شده باشد ، نادر است . اين كتيبه ها را به استثناي زبان آرامي به خطوط ميخي يعني با علاماتي كه شبيه ميخ است نوشته اند و علامات مزبوره به طور افقي يا عمودي استعمال و از چپ به راست در سنگي كنده شده . خط ميخي پارسي از خطوط ميخي عيلامي و آسوري به مراتب سهل تر است زيرا تقريباً براي هر صدايي علامتي هست . از كتيبه ها بدواً چنين به نظر مي آيد كه زبان ايران در دوره هخامنشي ، زبان پارسي قديم بوده يعني زباني كه جد زبان امروزي ما است زيرا زبان امروزي ما اززبان پهلوي آمده و آن از زبان پارسي قديم ولي تحقيقات عميقه اين نظر را تغيير مي دهد . توضيح آن كه از سنجش كتيبه هاي هخامنشي با قواعد صرفي زبان پارسي قديم چنين استنباط مي شود كه اين زبان در دوره هخامنشي به خصوص در اواخر آن اختصاص به كتيبه ها و فرامين داشته و در محاوره زبان پهلوي يا زباني كه نزديك به پهلوي بوده استعمال مي شده اما اين كه زبان پارسي قديم چه زباني است ، بايد در نظر داشت كه اين زبان مانند زبان سانْسكِريتي يعني زباني كه كتاب مقدس هندي ها در آن نوشته شده و زبان آوستايي يعني زباني كه آوستا كتاب مقدس زرتشتي ها در آن انشا شده از زبان مشترك آريان ها آمده يعني اين سه زبان مثل سه برادر از يك پشت اند اما از زبان مشترك آريان ها يا پدر جد زبان امروزي ما ، هيچ نوع آثاري در دست نيست زيرا اين زبان مزبور را مردمان آرياني در حدود لااقل 3000 ق . م . حرف مي زدند و تاريخ نوشته هاي مردمان آرياني نژاد از 1400 سال ق . م . بالاتر نمي رود ( ريگ وِدا كتاب مقدس هندي ها )

    كتيبه ها – شاهان هخامنشي كتيبه هايي در جاهاي مختلف ايران نويسانده اند . عده كتيبه هايي كه تا حال كشف شده چه بر بناها و چه بر آثار و اشيا ، به 40 بالغ است . مهمترين اين كتيبه ها از داريوش بزرگ و معروف تر و مفصل ترين كتيبه اين شاه ، كتيبه بزرگ بيستون است كه به سه زبان يعني پارسي قديم و عيلامي و آسوري كنده شده . داريوش در اين جا نسب خود را ذكر مي كند ، بعد شرح واقعه بردياي دروغي و شورش هايي كه در بدو سلطنت او روي داده و لشگر كشي هايي كه براي رفع شورش ها نموده ، شرح داده ( مضامين آن را در فوق ذكر كرده ايم ) . در خاتمه مي گويد كه شورش ها از جهت دروغ گويي اشخاصي بود چه هر يك در ايالتي خود را از دودمان شاهي خوانده ، مردم را فريب دادند . عين عبارت يكي از بندهاي آخري كتيبه اين است : « اي آن كه پس از اين شاه خواهي بود ، با تمام قوا از دروغ بپرهيز . اگر فكر كني چه كنم تا مملكتم سالم بماند ، دروغگو را به بازپرس در آر .... دروغگو و آن كه را كه بيداد كند ، دوست مباش . از آن ها با شمشير بازخواست نما » . در پايان كتيبه دعا مي كند درباره كساني كه اين آثار را حفظ كنند و مضمون آن را به مردم بگويند .

    پس از اين كتيبه ، معروف ترين كتيبه داريوش موسوم به كتيبه نقش رستم است كه اطلاعاتي راجع به وسعت ايران آن زمان مي دهد * - * - چون اين كتيبه وسعت ايران را در آن زمان مي رساند ، قسمتي از آن در اين جا درج شد تا ضمناً نمونه اي هم از انشاء آن زمان و عناوين و القاب شاهان هخامنشي باشد : « خداي بزرگي است اَهورَ مَزد كه اين زمين را آفريده ، كه آن آسمان را آفريده ، كه بشر را آفريده ، كه خوشي را براي بشر آفريده ، كه داريوش را شاه كرده ، يگانه شاهي از بسياري ، يگانه قانون گذاري از بسياري ، منم داريوش شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه ممالك ، شاه اين بوم پهناور تا آن دورها ، پسر ويشتاسْبْ ، هخامنشي ، پارسي پسر پارسي ، آرياني از نژاد آرياني . داريوش شاه مي گويد با اراده اَهورَ مَزد اين است علاوه بر پارس ، ممالكي كه در تصرف من است و بر آنها حكومت مي كنم و به من باج مي دهند و آن چه فرمان من است ، اجرا مي كنند و در آن جاها قانون من محفوظ است .
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    از كتيبه هاي داريوش كه در خارج ايران كشف شده ، كتيبه اي است كه در تنگه ( سوئز ) كشف شده و راجع به كانالي است كه به امر داريوش براي ارتباط درياي مغرب با درياي احمر كنده اند . نسخه مصري اين كتيبه مخصوصاً جالب توجه است از اين حيث كه نشان مي دهد رفتار داريوش د ر ممالك تابعه چگونه بوده : در نسخه مصري ، اينتارپوش ( يعني داريوش ) فرعون مصري و بنابراين زاده ( نِيْتْ ) مادر خدايان و برادر ( را ) آلهه آفتاب مي باشد و از تمام فراعنه قبل ، قوي شوكت تر است زيرا تمام مردمان را تابع مصر نموده . در فهرست ممالك تابع ايران ، اول پارس و بعد ماد و در آخر مملكت سكاها ذكر شده . از ذكر ساير كتيبه ها چون در اين مختصر نگنجد ، مي گذريم * - * - فهرست مختصر كتيبه هاي ديگر اين است :كتيبه داريوش در تخت جمشيد و الوند ( در قرب عباس آباد در نزديكي همدان ) . دو لوحه كه اخيراً در همدان كشف شده و حدود ايران را نشان مي دهد . كتيبه هاي خشيارشا در تخت جمشيد و الوند و وان ( در ارتوقاپو ) . اين كتيبه ها مختصر است و خشيارشا را معرفي مي كند . كتيبه داريوش دوم ( معرفي شاه است ) . كتيبه اردشير دوم راجع به ساختن صورت هاي مهر و اناهيتا . كتيبه اردشير سوم مبني بر معرفي اين شاه . از دو كتيبه آخري معلوم است كه ويشتاسب و ارسام شاه نبوده اند . اشيائي كه كتيبه دارد ، مانند گلدان ها و مهرها زياد است . قابل ذكر است كه تا چند سال قبل ، سنگي در سر قبر شاه نعمت الله در كرمان بوده و كتيبه اي به اسم داريوش داشته . بعد اين سنگ مفقود شده . كتيبه هاي مختصر كوروش را در جاي خود ذكر كرده ايم . در 1306 هجري در پاسارگاد ، مجسمه ناقصي از كوروش پيدا شده كه بر آن اين كلمات را نوشته اند : « منم كوروش شاه بزرگ » ( اكتشاف پروفسور هِرْتْسْفِلْدْ ) - * - * .
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]علت پایداری حکومت هخامنشی[/h]
    8495eaa667d446065fd8a6fce3d598a2.jpg


    « الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم »

    تاریخ نشان داده است که هیچ جامعهای بدون وجود قانون - مدوّن یا غیرمدوّن - نتوانسته است پابرجا بماند و میزان ماندگاری و تداوم حکومتها را می توان در میزان توجه آنان به قانون جستجو کرد. و البته روشن است که قانون بدون توجه مداوم رهبران حکومت محترم و قابل اجرا نمی ماند و نیز بدون رعایت عدالت در اجرای قانون، احترام به آن در دلها جا ی نخواهد گرفت.

    بااندکی توجه به حکومتهای ایران باستان و مقایسهی آنها با حکومتهای پس از اسلام در ایران از نظر طول مدت حکومت، درمییابیم که حکومتهای ایران باستان عموما ً توانستهاند مدتی طولانی سلطه ی خود را حفظ کرده و حتی توسعه دهند، درحالی که طولانی ترین حکومت های پس از اسلام در ایران، از نظر طول مدت حکومت، قابل مقایسه باحکومتهایی چون اشکانیان و ساسانیان نیستند.

    مسلماً تداوم سلطهی یک حکومت میتواند دلایل بیشماری داشته باشد ـ همان گونه که انحطاط و سقوط یک سلسله نیز معلول عوامل بیشماری است ـ اما بدون هیچ شک و تردیدی مهمترین عامل پایداری یک حکومت را ، با توجه به مفهوم حدیث شریف نبوی ـ که در صدر مقال آمد ـ میتوان میزان اهمیت آن حکومت به عدالت دانست و در تأیید این مطلب در ایران باستان شواهد بسیاری در دست است ، که در متن نوشتار به آنها اشاره شده است و به طور مثال می توان از بار عام شاهان ساسانی به منظور رفع ظلم و ستم از مردم یاد کرد. مرحوم پیرنیا در اینباره مینویسد:
    «در اوایل دورة ساسانی، سالی دو مرتبه شاه بار عام میداد، یکی در نوروز و دیگری در مهرگان و جارچی ها از چند روز قبل مردم را خبر میکردند که اگر عرضی دارند در آن روز حاضر شوند. روزمزبور باز جارچی قصر سلطنتی به آواز بلند می گفت: «هر کس مانع از آمدن عارضین شود، خونش به گردن خودش است.»
    روشن است که چنین توجهی به مسألهی رفع ظلم از مردم و عدالت در داوری ، به دیرپایی عمر حکومتها منجر میشود. و چنین است که در دورهی ایران باستان حکومتی چون ساسانیان بیش از چهار قرن میتواند به حیات خود ادامه دهد. در حالیکه به عنوان مثال حکومت صفوی در بعد از اسلام ـ با اینکه شباهتهایی نیز با حکومت ساسانی دارد ـ حدود دو قرن و نیم میتواند سلطهی خود را حفظ نماید.

    آنچه دربارهی این نوشتار قابل ذکر است، این است که با توجه به شباهت تقریبی داوری در حکومتهای ایران باستان ، این مسأله به طور خاص در مورد یک سلسلهی معیّن مورد بحث قرار نگرفته است. بلکه به طور کلی دربارهی داوری در ایران باستان صحبت شده است. دربارهی این شباهت گفته شده:
    «اصل و مبدأ تشابه را در خلال سه شاهنشاهی ایران، هخامنشی و اشکانی و ساسانی و طی این مدت طولانی بایستی در تشکیل و نوع سازمان جامعه ایرانی و اساس زندگی خانوادگی از یک طرف و دستورات مذهبی و قوانین دینی از طرف دیگر جستجو کرد.»
    بنابراین مطالب ذکر شده دربارهی هر سلسله را میتوان ـ جز در موارد خاص ـ به دیگر حکومتهای ایران باستان تعمیم داد.
    البته در جهت اختلاف ایدئولوژی حکومتهای ایران باستان نیز گفته شده :
    «برای شناخت پارتها شناختن زرتشت لازم نیست ، چون پارتها قبیلهای بودند که با زور و قدرت و بسیج بر ایران حکومت میکردند. و پشت سر آنها فکر و ایدئولوژی وجود نداشت بلکه یک حکومت وجود داشت، ولی ساسانیان جهت احیاء مذهب زرتشت و تحقق بخشیدن آن که در دوره پارت ها از بین رفت کمر بستند.
    این موضوع چه درست باشد و چه نادرست، لازم است ابتدا مذهب زرتشت شناخته شود، تا راست و دروغ آن مسلم گردد.»
    به هر حال برای شناخت چگونگی قضاوت در ایران باستان، مطالبی در این نوشتار فراهم آمده است و امید است که خوانندگان گرامی با مطالعه ی آن شناختی هر چند اجمالی، از وضعیت داوری در آن دورهی تاریخی به دست آورند.
    تعریف قضاوت و مفهوم آن
    همانطور که در مقدمه ذکر شد، هیچ جامعهای بدون قانون ـ حال مدوًن و یا غیر مدوًن ـ قادر به ادامهی حیات نیست. و قانون تنها در صورتی میتواند ضامن بقای جامعه باشد، که در درجه ی اول عادلانه باشد. و در درجهی دوم با توجه ی دقیق و بدون تبعیض اجرا شود.

    اجرای دقیق قانون و اظهار نظر دربارهی رعایت و یا عدم رعایت قانون توسط اشخاص در جامعه را قضاوت می نامند. و روشن است که هر چه این داوری دقیقتر باشد و بدون تبعیض اعمال شود، احترام افراد جامعه را بیشتر برخواهد انگیخت و به همان اندازه بیشتر مورد رعایت قرار خواهد گرفت.

    باید گفت که رعایت دقیق قانون در دورهای طولانی از تاریخ ایران باستان وجود داشته، و دربارهی حکم یک قاضی علیه نزدیکان خود و یا حکم پادشاه به عنوان قاضیالقضات علیه شاهزادگان مطالبی نقل شده است. و نیز مطالبی دربارهی مجازات سخت علیه قاضیانی که رعایت عدالت را در داوری خود نکرده بودند ، آورده شده است و نیز از پژوهش خواهی پس از صدور حکم و نیز مسألهی نظارت عالیه ی پادشاه بر قضات و بار عام پادشاهان نیز حکایاتی باقی مانده است .
    البته شکی نیست که قوانین دورهی مورد بحث تا حد زیادی منافع حکومت و گروههای صاحب نفوذ در آن را تأمین میکرده ، ولی در هر حال همین که قوانین با دقت اجرا میشدهاند ، منافع کلی جامعه نیز تأمین میشده است.
    تشکیلات دولت ایران و وضعیت قضایی آن
    با اینکه در حکومتهای ایران باستان تقریباً تمامی قدرتها در اختیار شخص پادشاه بوده است و مسألهی تفکیک قوا در آن وجود نداشته، اما نوعی تفکیک مسؤولیت در مقابل شخص شاه به چشم میخورد، بدین معنی که مثلاً در یک منطقه شهربان مسئوولیت امور سیـاس*ـی و اداری منطقه را بر عهده داشته، و فرماندهی پادگان، مسئوولیت امور نظامی و دفاع از مرزها را، و نیز شخصی دیگر مسئوولیت جمع آوری مالیات ها را بر عهده داشته است. و البته بر کار تمامی آنها، به وسیلهی مأموران مخفی حکومت نظارتی مداوم انجام میشده است.

    در این میان مسئوولیت قضایی در نهایت در مرکز با شخص شاه ، و در ولایات با شهربانها بوده است ، ضمن اینکه مسئوولیت اجرایی امور قضایی بیشتر بر عهدهی روحانیون زرتشتی بوده ، و نیز تمام ا فراد کشور این حق را داشتهاند که در صورت مشاهدهی بی عدالتی در داوری ، از شخص شاه به عنوان قاضیالقضات فرجام بخواهند.

    به هر حال، با وجود تمرکز قدرت در شخص شاه و وجود استبداد در حکومت پادشاهی باید اعتراف کرد که وجود عدالت در داوری در ایران باستان مورد تأیید بسیاری از معاصرین آنها از جمله هرودت و گزنفون و نیز بسیاری از محققین معاصر قرار گرفته است.
    اهمیت عدا لت در ایران باستان
    الف) اهمیت عدالت در ایران باستان از دید مذهبی :
    با توجه به اینکه باورهای دین زرتشتی، در برههای طولانی از تاریخ ایران باستان در ذهن ایرانیان جا داشته، و نیز تا مدتها به عنوان آیینی رسمی احکام آن در ادارهی جامعه مورد استفاده بوده است، ذکر چند نمونه از اهمیت عدالت در این دین، میتواند ما را با چگونگی نگرش ایرانیان باستان به موضوع عدالت در داوری آشنا کند.
    دوره زرتشتی اهمیت خاصی به مسألهی قضاوت و عدالت در داوری داده شده است. و برای قضاتی که در قضاوت جانب عدالت را رعایت نمیکنند، وعده ی عذاب اخروی داده شده است. نمونهای از این وعده ها به نقل از ارداویرافنامه از این قرار است:
    « پس دیدم روان مردی که فرزند خود را میکشت و مغز او را میخورد. و پرسیدند : « این تن چه گـ ـناه کرد که روان او چنین پاد فراه گرانی را تحمل میکند؟ « سروش اهلو و آذر ایزد گفتند که : « این روان آن داور و قاضی است که در میان کسانی که داوری میخواستند داوری دروغ کرد . او به دادخواهان و متهمان با خوش چشمی و راستی ننگریست بلکه با میل به خواسته آزوری نگریست و با خواستاران با خشم و تندی سخن گفت .»
    هم چنین تأکیدهای فراوان دیگری نیز در مسألهی عدالت در دیگر متون مذهبی زرتشتی دیده میشود ، از جمله؛
    «درباره سه قانون که زرتشت به برتری آموخت. (= تعلیم داد).
    ۱) نخست این که به «مجادله ناراست نزدکسان مروید !»
    ۲) دوم اگر با شما به ستم رفتار کنند دادگری پیش گیرید .
    ۳) سوم خوید و ده کنید که برای ادامه نسل پاک بهترین کارهای زندگان است و عامل نیک زایی فرزندان است.»

    و نیز دربارهی پنج خوی آسرونان (= پیشوایان دینی) و ده اندرز که همهی اندرزهای دین بدان پیوسته است از جمله می نویسد: «برای رواج دین، مزد ثوابکاران > و < کیفرگناهکاران را به دادنهادن»
    هم چنین در متون مذهبی زردشتی مطالب بسیاری درباره انواع جرم و مجازات دیده میشود و از جمله:
    «وندیداد نام بخشی ازاوستاست که در بیشتر پارههای آن از دستورها و قانونهای زندگی فردی و همگانی و پاداش و پادافره کردارمردمان گفتگو میشود، به دیگر سخن وندیداد بخش فقهی اوستاست و خواننده را با احکام فرعی آیین زرتشت که در کارهای روزانه بکار میآید، آشنا میسازد.
    معنای واژه وندیداد خود گویای همین امر است «وندیداد» شکل نادرست و تحریف شدهای از ترکیب اوستایی Vidaeva data به معنی «قانون ضددیو » است.»[iv]
    ب) اهمیت عدالت در ایران باستان از دید سیـاس*ـی و اجتماعی:
    در ایران باستان اهمیت عدالت از کودکی به مردم تلقین میشد چنانکه گزنفون مینویسد:
    «اطفال پارس برای آموختن عدالت و انصاف به مکتب میروند و از قرار معلوم همان طوری که در ممالک ما اطفال را برای تعلیم ادبیات به مکتب میفرستند در پارس نیز اطفال را برای آموختن عدالت و انصاف به مکتب میسپارند.»[v]
    به همین دلیل مردم ایران در بزرگسالی نیز شدیداً به مسألهی عدالت توجه میکردهاندتا آنجا که گزنفون مینویسد: «در پارس تصور میکنند آدم حقناشناس ازخداوند غفلت میکند.»[vi]
    اما از نظرسیاسی نیز توجه به عدالت برای ادارهی امپراتوری وسیع درایران باستان ضرورت حتمی داشته است. زیرا در غیراینصورت، دوام و بقای حکومت درمعرض خطر جدی قرار میگرفت، امام محمدغزالی دربارهی رابـ ـطه عدالت و بقای حکومت درایران باستان مینویسد:
    «و بدان که کوشش آن پادشاهان قدیم به آبادان داشتن این جهان بود، ازبهرآنکه دانستند که هرچند آبادانی بیشتر، ولایت ایشان بیشتر و رعیت ایشان بانبوهتر. ونیز دانستند که حکیمان جهان راست گفتهاند که: دین به پادشاهی، و پادشاهی به سپاه ، و سپاه بخواسته، و خواسته بآبادانی و آبادانی به عدل] استوار [است و بجور و ستم کردن همداستان نبودندی و ازکسان خویش بیداد کردن روانداشتندی، ازآنکه میدانستندی که مردمان باجور و ستم پای ندارند و شهرها و جایها ویران شود، و مردمان بگریزند و بولایت دیگران شوند،] تاآبادان ویران گردد [و پادشاهی به نقصان اوفتد و دخل کم شود و گنج تهی شود و خوشـی‌ برمردمان تلخ و بیمزه گردد. و رعیت پادشاه جابررا دوست ندارند، و همیشه بروی دعا بدکنند تا خدای تعالی ایشان را برخورداری ندهد و زودهلاک شوند.»[vii]
    دربارهی اهمیت عدالت از کوروش به نقل استادش آمده است که: «عدالت آن است که به مقتضای قانون و حق باشد و هر چه از راه حق منحرف شود ستم و بیعدالتی است و قاضی عادل آن است که فتوایش به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.»[viii]
    هم چنین افلاطون دربارهی داریوش مینویسد: «داریوش قانونگذاری بود که قوانین او شاهنشاهی ایران را تا زمان حیات من از هرگونه گزندی مصون و محفوظ نگاه داشته است.»[ix]
    ونیزدربارهی ولرشک ازپادشاهان اشکانی آمده است که وی:
    «دوخبرگزار نصب کرد، یکی مأموریت داشت که شاه را کتباً ازکارهای نیکی که باید انجام دهد آگاه سازد و دیگری یادآوری کند که کشیدن انتقام را بخاطرداشته باشد و نیز شخص نخستین موظف بودکه مواظبت کند مبادا پادشاه درحال غضب فرمانی خارج از عدالت صادر نماید و در هروقت بایستی شاه را به عدالت و نوع دوستی راهبری کند.»[x]
    با این شواهد اهمیت عدالت در داوری در ایران باستان از دید سیاستمداران روشن میشود .
    ● قضاوت و عدالت دردولتهای ایران باستان
    با اینکه در این مورد به حد کافی در صفحات قبل مطالبی آورده شده است، اما باز هم لازم به ذکر است که به نظر کریستن سن: «عموماً عدالت درایران باستان مقام بسیار جلیلی داشته و از زمان هخامنشیان قرائن کافی در دست هست که پادشاهان جداً مراقب حسن جریان قوه قضایی و درستکاری قضات بودهاند.»
    عدالت در داوری در ایران باستان تا آنجا مورد توجه بوده است که مواردی از صدور احکام شدید علیه افراد خاندان شاهی و یا حکم یک قاضی علیه پسرش گزارش شده است. و این مورد اخیر «مربوط به یکی ازداتهبران موسوم به راکوسس است که فرزند خودرابرای گناهی که مرتکب شده بود، محکوم به اعدام کرد.»[ii]
    مسلم است که با چنین توجه دقیقی به عدالت بوده است ، که حکومتها عمری دراز داشتهاند. ـ البته صرف نظر از انگیزهی آنها ـ و همیشه یکی از دلایل سقوط هرسلسله، مستقیم یا غیر مستقیم عدم توجه جدی آنان به عدالت بوده است. در صفحات آینده به چگونگی وضعیت دستگاه قضایی در ایران باستان خواهیم پرداخت.
    ● متون قضایی
    با توجه به اینکه گفته شد اصل و مبدأ قوانین و داوری در ایران باستان مشابه ، و اساس آن ، باورهای مذهبی زرتشتی در بین ایرانیان بوده است ، میتوانیم ازجمله متون مدون قضایی به متون زرتشتی اشاره کنیم که مهمترین آنها عبارتنداز :
    الف) متون دینی زرتشتی :
    ۱) دینکرد
    ۲) بندهش (بندهشن)
    ۳) گزیدههای زادسپرم
    ۴) دادستان (داتستا ) دینیگ
    ۵) روایات پهلوی.
    ب) متون قضایی و قوانین دینی:
    ۱) مادیگان هزار دادستان (ماتیکان هزار داذستان)
    ۲) شایست نشایست
    ۳) روایات آذرآتورفرنبغ
    ۴) روایات فرنبغ سروش
    ۵) روایات امید
    ۶) پرسشنیها
    ۷) دستوران[iii]
    البته در دورهی هخامنشی قوانین قضایی دیگری نیز ازملل تابعه وجود داشته است که پادشاهان هخامنشی باتوجه به اینکه ملل تابعه را درتبعیت از قوانین و آداب و رسوم خود آزادگذاشته بودند، دستور به گردآوری آنها داده بودند، دراین باره آمده است: «درهمه استانهای شاهنشاهی ایران همان طورکه امورمذهبی و عقاید دینی آزاد گذاشته شده بود، امورقضایی نیزطبق عرف محل و قوانین مذهبی هرمنطقه اجرا میشد.»[iv]
    ● قضات و محاکم
    درایران باستان قضات، در دو شکل رسمی و غیررسمی به کارداوری میپرداختهاند، و شکل غیررسمی داوری را اغلب ریش سفیدان و بزرگان خانوادهها و قبایل برعهده داشتهاند. و داوری رسمی بیشتر برعهدهی موبدان و روحانیون زرتشتی، و داوری دربارهی جرمهای سیـاس*ـی نیز به طور خاص با پادشاهان و یا والیان منصوب وی درایالات بوده است، و بهرحال قضات را در این دوره میتوان چنین تقسیم بندی کرد:
    الف) شاه قاضیالقضات : در ایران باستان شاه دررأس هرم قضایی کشور قرار داشته است،
    ▪ دورهی هخامنشی : « قضات از طرف شاهنشاه به این شغل منصوب میشدند و شغل آنان موروثی بوده است . »[v]
    ▪ دورهی ساسانی: « قوه عالیه قضایی به شاهنشاه اختصاص داشت و این نظر فقط امر فرضی و نظری نبود چه روایات متعدد موجود است که برعدالت خواهی پادشاهان ساسانی گواهی میدهد و…اگر کسی در مراجع عدلیه محلی به حق خود نمیرسید همواره میتوانست به شاه رجوع کند و به مقصود خود برسد.»[vi] این شواهد اثبات میکندکه پادشاهان ایران باستان مقامی مافوق تمام قضات داشتهاند.
    ب) موبدان و قضات: چون جامعهی ایران باستان جامعهای دین باور بوده و به خصوص دین زرتشت نقش مهمی در افکار مردم داشته، و نیز با توجه به اینکه این دین در برههای طولانی از تاریخ ایران باستان در صدر قدرت قرار داشته و متون قضایی ، متون مذهبی این دین بوده است، میتوان به نقش عمدهی روحانیون زردشتی دردستگاه قضایی ایران باستان پی برد:
    «محاکم هرناحیه را یکنفر قاضی روحانی اداره میکرد و بطور کلی مراقب بود که احکام و اعمال روسای غیرروحانی ناحیه نیز کلاّ موافق عدالت باشد…بموجب کتاب اوستایی سنکا ذوم نسک بین قضاتی که ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده و پانزده سال علم فقه تحصیل کرده باشند امتیازی قائل شدهاند، ظاهراً تصمیمات و احکام حقوقی هر یک از آنان بر حسب درجه اعتبار مختلفی داشته است … از آن گذشته میتوان حدس زد که بسیاری از مأموران قضایی که مناصب مخصوصی داشتهاند موبد یا هیربد بودهاند، چنانکه میدانیم هیربدان گاهی به عنوان قضاوت فتوایی میدادهاند.»[vii]
    در این باره همچنین گفته شده: «قضات از میان روحانیین معین میشدند زیرا فقط آنها بودند که اطلاعات و معلومات قضایی داشتند.»[viii]
    زرین کوب نیز در این باره مینویسد: ] در دوره ساسانی [«در آنچه به اجرای عدالت مربوط میشد نقش عمده بر عهده هیربدان بود که با قانون دینی و احکام عادی آشنایی داشتند.»[ix]
    ج) قضات دیگر:
    ▪ قاضی سپاه: «قوه قضایی لشکری به یک قاضی مخصوص ملقب به سپاه داذورمحول بود.»[x] البته همانطورکه در قسمت جرمها و مجازاتها خواهد آمد، جرم نظامی مانند فرار از جنگ مجازات اعدام درپیش داشته، و برا ی صدو ر چنین احکامی حتی در مواردی شخص شاه دخالت میکرد.
    ▪ قاضی خانوادگی: درایران باستان به جرمهایی که درمحدودهی خانواده اتفاق میافتاد، و اخلال مستقیمی در امور جامعه بوجود نمیآورد، توسط بزرگ خانواده رسیدگی میشد.
    «رئیس خانواده در بدو امر، نه فقط مراسم مذهبی را برعهده داشت. بلکه بر وظایف او اجرای قوانین دینی، یعنی عدالت نیز اضا فه شده بوده است. بدین جهت او را «زنتوبخته» مینامیدند. این زنتوبخته دارای امتیازات قضایی و روحانی، و به همین جهت مورد احترام خاص بوده است… در یک واحد بزرگتر اجتماعی یعنی «ویث» یا «ویسپو»، رئیس آن «ویس پئی تیش» مانند زنتوپئیتیش اجرای مراسم مذهبی و امور عدالت را برعهده داشته است و بدین جهت اورا «ویس بخته» مینامیدند. باز در بخش وسیعتری به نام «دهیو» مراسم مذهبی و قضاوت از جمله وظایف «دهیو پئی تیش» بوده است، و او از تمام اختیارات و مزایایی که رؤسای واحدهای مادون برخوردار بوده اند استفاده میکرده است.»[xi]
    ● محاکم محلّی و اقلّیتها
    دولتهای ایران باستان اغلب وسعت زیادی داشته و ازملیّتها ، اقوام و پیروان ادیان گوناگونی تشکیل میشدهاند. و باتوجه به آزادمنشی که اغلب حکومتهای ایران باستان داشتهاند ، طبیعی است که محاکمات این اقلیتهای نژادی و مذهبی باید برمبنای قوانین خود آنها انجام میشده است .
    « مجازات مجرمین درسرزمینهای تابع ایران برطبق آداب و رسوم اهالی و ساکنین همان سرزمینها ازطرف دادگاههایی متشکل از اشخاص مجرب و فقیه وارد به قانون از هر دهیو برقرار و اجرا میشد…درمناطقی که بنیاسرائیل ساکن بودند امور قضایی را شورایی متشکل از مسنترین و دانشمندترین افراد این قوم به ریاست یک قاضی موسوم به رش گلوتا Res -Galuta انجام میداد.»
    «درهمه استانهای شاهنشاهی ایران ، همانطور که امور مذهبی و عقاید دینی آزادگذاشته بود ، امور قضایی نیز طبق عرف محل و قوانین مذهبی هر منطقه اجرا میشد.»[ii]
    مقایسهی روش حکومتهای ایران باستان در مورد اقلیتها با حکومتهای دیگر آن عصر و حتی روش حکومتهای فعلی جهان در مسألهی اعطای حق قضاوت به اقلیتها برمبنای قانون خودشان ، نشان میدهد که وضعیت اقلیتهای تابع دواتهای ایران باستان از وضعیت اقلیتها در بسیاری از کشورها در آن دوره بهتر بوده است .
    ● قاضی (داته برا)
    ▪ شرایط قضات: «اغلب، داته برا از بین سران قوم، شاهزادگان (وسپوران)، ریش سفیدان خردمند و باتجربه انتخاب میشدند . یکی از شرایط انتخاب و انتصاب آنان، معروفیت به دیانت، صحت عمل و تقوی، پرهیز از رشوه خواری و اخاذی بوده است.»[iii]
    «درزمان ساسانیان هم نام قاضی احترامی بسزا داشته و مردمانی مجرب و عادل رابرمسندقضا مینشاندند.»[iv] البته اینها همه با توجه به این نکته بود که: «پیشوایی ارثی بود، ازپدر به پسر میرسید چنانکه داوری و در برخی دیگر از منصبهای ایران باستان چنین بود.»[v] و نیز نقل شده است که در زمان اردشیر اول ساسانی در بابل «قضات منحصراً پارسی بودند.»[vi]
    بههرحال همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد، پایداری دولتهای ایران باستان در مدت زمانی نسبتاً طولانی، بیش از هر چیز مدیون توجه آنان به قانون و عدالت بوده است و «انحراف از آنچه که قانون و داد شناخته میشد مجازات داشت و البته امپراتوریی با چنین وسعت بدون نظارت قانون و عدالت نمیتوانست پایداربماند.»[vii]
    مسلم است که قانون فقط توسط کسانی می توانسته اجرا شودکه
    ـ اولاً : ازقانون اطلاع کافی داشته باشند
    ـ ثانیاً : دراجرای عدالت وقت کافی داشته باشند و اگر چنین نمیبود عمردولتهای ایران باستان چنان طولانی نمیشد . یکی ازمحققین معاصر در اینباره مینویسد:
    «به هرحال مسلم است که درزمان سلطنت شاهان هخامنشی با تشکیل دادگاهها از انتقامجوییهای شخصی جلوگیری و بنا به گفته مورخان مسألهای که در آن زمان بیشتر مورد توجه قرار گرفت احترام بیش از حدی بود که ایرانیان برای دات = عدل قایل بودند.»[viii]
    ▪ عزل و نصب قضات: نصب قضات با توجه به شرایطی که در بالا ذکر شد، توسط شاه به عنوان قاضیالقضات انجام میشد و در مورد عزل قاضی هم آمده است: «قضات شاهی که از پارسیان انتخاب میشوند وظیفه خود را تا دم مرگ انجام میدهند مگر آنکه بر اثر عدم اجرای عدالت از کار برکنار شوند. آنان در محاکمه داوری میکنند، قوانین ملی را تعبیرو تفسیر مینمایند و در همه امور تصمیم میگیرند.»[ix]
    ▪ حقوق قضات: با اینکه درباره حقوق و امتیازاتی که یک قاضی در ایران باستان از آن برخوردار بوده، اطلاعات زیادی نداریم اما میتوان چنین حدس زد که با توجه به اینکه قضات رسمی، و نیز قضات منصوب پادشاه، اغلب از نجبا و خاندانهای اصیل و نیز از روحانیون زردشتی بودهاند، خود دارای امتیازات، املاک و درآمد زیادی نیز بودهاند و شاید مزایای خاصی نیز در ارتباط با منصب قضاوت در اختیار آنها قرار میگرفته است. احتشام در اینباره مینویسد:
    «در عهد هخامنشی عدالت دارای مقام شامخی بودهاست . شاهنشاهان هخانشی امر عدالت و اجرای آن را یکی از برنامههای سلطنت خود و سرلوحه امور کشوری قرار دادهبودند ، به همین جهت است که قضات در این زمان از مزایای فراوان و امتیازات زیادی برخوردار بودهاند.»[x]● مجازات قضات :
    الف) مجازات دنیوی :
    «به عدالت در ایران قدیم خیلی اهمیت میدادند و شاهان نسبت به قضات خیلی سخت و گاهی هم بیرحم بودند چنانکه سیسامنس نامیرا که شغل قضایی داشت و رشوه گرفته بود کمبوجیه محکوم به اعدام کرد و بعد از اعدام امر نمود پوست او را کنده روی مسندی که برای قضاوت مینشست پهن نمایند و شغل این قاضی را بعد به پسر او داد و مجبورش نمود که روی این مسند بنشیند. اردشیر اول نیز با قضاتی که بر خلاف حقانیت حکم میدادند با کمال سختی رفتار میکرد.»
    «ساندوکس که به شغل قضاوت اشتغال داشته است در موردی منحرف میشود داریوش فرمان میدهد که او را به دار بیاویزند ولی هنگامی که حکم درباره او در شرف اجراست داریوش درمییابد که این شخص اعمال نیکی هم انجام دادهاست ، پس از بررسی دقیق به این موضوع و تأیید امر از اعدام او صرفنظر میشود ولی مقصر دیگر به شغل قضاوت برنمیگردد و او را منفصل و به فرمانداری آیولیا منصوب میکنند ، مورخ یونانی این موضوع را قابل ستایش میداند.»[ii]
    با دقت در مطالب بالا چند موضوعِ قابل توجه و تذکر دیده میشود:
    ۱) در مورد مقصرین اعمال نیک را هم در نظر میگرفتند و چنانچه اعمال نیک مقصر برتری داشت مورد عفو قرار میگرفت .
    ۲) چنانچه قاضی مجرم به دلیل فوق، عفو میشد ولی از نظر حکومت صلاحیت قضاوت را نداشت و اگر چه ممکن بود که به مشاغل دیگری منصوب شود ولی هرگز دوباره به قضاوت منصوب نمیشد.
    ۳) تأثیر مسألهی دقت در عدالت و نظارت بر کار قضات در دید خارجیان در آن زمان بسیار مهم بوده است. به نحوی که تقریباً تمام کسانی که دربارهی ایران باستان مطلبی نوشتهاند، دربارهی اهمیت عدالت در نظر آنان سخن گفته و همچون هرودت این توجه را ستودهاند.
    ۴) ممکن است مجازاتهایی مانند مجازات کمبوجیه دربارهی سیسامنس خشونت آمیز به نظر بیاید ولی باید توجه داشت که اگر در آن عهد چنان خشونتهایی صورت نمیگرفت ، دقت کامل در امر قضاوت و رعایت عدالت نیز احتمالاً دیگر به صورت دقیق انجام نمیشد .
    ب) مجازات اخروی:
    در متون مذهبی زردشتی به قضاتی که در قضاوت جانب عدالت را رعایت نمیکنند وعدهی عذاب آخرت داده شده است، که نمونههایی از آن متون، تحت عنوان اهمیت عدالت در ایران باستان از نظر مذهبی در صفحات قبل آمد و اینک نمونههایی دیگر:
    «پس دیدم روانمردی که هر دو چشم او کنده و زبان بریده با یک پا در دوزخ آویخته بود و با شاخه دو شاخ روئین، تن او رنده میکردند و میخی آهنین بر سرش زده بودند و پرسیدم: این مرد کیست و چه گـ ـناه کرد؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند که این روان مرد دروندی است که در گیتی داور دروغزن بود و رشوه ستد و داوری دروغ کرد.»[iii]
    «و دیدم روان مردی که به یک پا در تاریکی دوزخ آویخته بود و او در دست داس آهنی داشت و سـ*ـینه و کش (= زیر بغـ*ـل) های خویش را میبرید و میخی آهنین در چشم او زده بودند و پرسیدم: این روان کیست و چه گـ ـناه کرد ؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند که: این روان آن مرد دروند است که شهری به میانجیگری به او داده بودند و آنچه که سزاوار بود که بکند و فرمان بدهد نکرد و فرمان نداد.»[iv]
    با توجه به وعدههای عذاب اخروی، که در بالا و قسمتهای دیگر آورده شد. و نیز مجازاتهای دنیوی قضات، میتوان به علت رعایت دقیق عدالت در آن زمان پی برد.
    ● نقش بار عام در نظارت بر قضات
    با اینکه در ایران باستان نهایت دقت و توجه در نصب قاضی به منصب قضاوت انجام میشد. و نظارت بر اعمال او نیز پیوسته و از طرق گوناگون اعمال میشد، ولی با این حال باز هم طریقهی دیگری برای احقاق حق وجود داشت و آن هم دادخواهی مستقیم از شخص پادشاه در مراسم بار عام بود . در این باره نقل شده است:
    «شاه در مواقع رسیدگی سواره در جای بلندی قرار گرفته بعرایض مردم رسیدگی میکرد. در اوایل دوره ساسانی، سالی دو مرتبه شاه بار عام میداد یکی در نوروز و دیگری در مهرگان و جارچیها از چند روز قبل مردم را خبر میکردند که اگر عرضی دارند در آن روز حاضر شوند روز مزبور باز جارچی قصر سلطنتی به آواز بلند میگفت: هر کس مانع از آمدن عارضین شود خونش بگردن خودش است.»[v]
    و نیز گفته شده: «پادشاه هم بر جریان عدالت نظارت داشت. و بار عام که غالباً در اولین هفت روز هر ماه به هر ستمدیدهای اجازه میداد تا شکایت حال خود را به پادشاه عرضه دارد تا حدی به همین منظور معمول شده بود.»[vi]
    البته این دو مورد دربارهی دوره ساسانی بود ، ولی مسألهی دادخواهی مستقیم از شخص شاه، در دوره هخامنشی هم وجود داشته است. و گزنفون آن را چنین نقل میکند:
    «زمانیکه کوروش به ترتیب مذکور] حرکت با سپاهیان خود [حرکت میکرد عده زیادی از مردم در آنطرف حدها از عقب او حرکت میکردند و چون از هر طرف عرایض برای ملاحظه وی میآوردند. کوروش بتوسط آجودانهای خود بایشان اطلاع میداد که بسرداران او رجوع نمایند تا درخواستهای ایشان را باستحضار وی رسانند … آنگاه کوروش بعضی از دوستان خود را که میخواست بیشتر ایشان را طرف توجه و مرحمت قرار دهد یک بیک طلب نموده و بایشان میگفت: هرگاه این اشخاص که در عقب ما میآیند نزد شما آمده و خواهشهایی نمایند که موافق حقانیت و انصاف نباشد توجهی ننموده و ایشان را جواب دهید. لیکن هرگاه سؤالات و تظلمات ایشان صحیح و از روی حق باشد آنها را به استحضار من رسانید تا باتفاق شما در انجام و رفع آن پردازم.»[vii]
    کریستن سن دربارهی مسأله نظارت بر قضات و بار عام مینویسد:
    «اگر کسی در مراجع عدلیه محلی بحق خود نمیرسید، همواره میتوانست بشاه رجوع کند و بمقصود خود برسد . لکن شاه دور بود و بسختی بحضور او نائل میشد. معذلک چنین ذکر کردهاند که اکثر پادشاهان ایران در بعضی مواقع مخصوص سوار اسب شده بر بالایی میایستادند و از آنجا همة جماعتی را که در صحرا گرد آمدهبودند مینگریستند و به دعاوی رسیدگی میکردند و سبب این بود که: «چون پادشاه جایی بنشیند و آنجا با دهلیز و دربند و پردهدار بود. صاحبغرضان و ستمکاران، مظلومان را بازدارند و پیش پادشاه نگذارند. علاوه بر این چنین معلوم است که پادشاهان نخستین ساسانی سالی دو بار در اعیاد نوروز و مهرگان بار عام میدادند و ورود همه کس را از خرد و کلان آزاد میفرمودند. چند روز قبل از طرف شاه اعلام میشد که بار عام خواهدداد تا شاکی و متشکی عنه خود را برای جواب دادن آماده کنند. پس آنگاه پادشاه به موبد] ان موبد [امرمیداد که مردمانی امین و مطمئن در مدخل قصر قراردهد تا کسی از دخول متظلمان ممانعت نکند و اعلام مینمود که هر کسی در این موقع مانع شود از اینکه مظلومی شکایت خود را عرض کند نسبت به خدا و پادشاه مرتکب گناهی عظیم شدهاست و از امان قانون محروم خواهدبود.»[viii]
    البته لازم به ذکر است که بار عام به شکلی که در ایران باستان انجام میشده است ، احتمالاً تنها میتوانسته داد مظلومان و ستمدیدگانی را بدهد ،که در پایتخت یا نواحی نزدیک به آن اقامت داشتهاند. و به دلیل بُعد مسافت ستمدیدگان دور از مرکز بندرت میتوانستهاند از این امتیاز استفاده کنند ، مگر آنکه حق بزرگی از آنها ضایع میشد که شاکی صرف وقت و مخارج زیاد را برای دادخواهی لازم میشمرده است . ولی در هرحال نفس این نظارت میتوانسته جلوی بسیاری از مظالم را درآن دوران بگیرد.
    ● انواع جرم و مجازات
    الف) جرم سیـاس*ـی : یکی از شایعترین جرمها ـ و نیز مهمترین آنها ـ جرم سیـاس*ـی از قبیل: بیاحترامی به شاه ، شورش علیه حکومت و… ، بود که سختترین مجازاتها را نیز بدنبال داشت از جمله: «در موارد خــ ـیانـت مهم بشاه و مملکت معمول بود که مقصر را به پایتخت آورده گوشها یا بینی او را بریده و بعد از نشان دادن به مردم او را به ولایتی که محل خــ ـیانـت بود بـرده میکشتند.» و نیز: یکی از مجازاتهای بسیار معمول آن زمان که خصوصاً درباره شاهزادگان عاصی مجری میشد، کوری بود، بدینترتیب که میل سرخ در چشم محکوم فرو میبردند یا روغن گداخته در دیده او میریختند.»[ii] و یا: «مرتکبین بعضی از جرایم را از قبیل خــ ـیانـت به دین و دولت مصلوب میکردند.»[iii] و یا موبدی که متهم به خــ ـیانـت نسبت به سلطنت شدهبود: «گرفتار و محکوم به مرگ بوسیله گرسنگی شده در بیابانی دور و بیآب و علف جان سپرد.»[iv] ولی با این همه به روایت هرودت:
    « پادشاه نباید کسی را به جرم گـ ـناه واحد به قتل آورد و هیچیک از ایرانیان نبایستی بندهای را بر اثر یک گـ ـناه به اشد مجازات برساند بلکه در هر مورد باید خدمات مجرم در مقابل خلاف کاری او قرار داده شود و اگر گناهان او بیش از خدماتش باشد آنگاه طرف شاکی به مجازات پردازد.»[v]
    و چنین بود که:
    وقتی که والی آسیای صغیر سر هیستیه یاغی یونانی را برای داریوش فرستاد چنانکه هرودت نوشته شاه مغموم شده والی را ملامت کرد که چرا او را زنده نفرستاد و امر کرد سر او را شسته با احترام دفن کنند چه این شخص خدمت بزرگی به ایران و داریوش در موقع سفر جنگی او به مملکت سکاها در دانوب نموده بود.»[vi]
    بههرحال این چند نمونه از مجازات هایی بود که در مورد مجرمین سیـاس*ـی اعمال می شد.
    ب) جرم مذهبی: از دیگر جرمهای مهم در ایران باستان جرم مذهبی بود و این جرم عبارت بود از جنایتی که: «شخص نسبت به خدا انجام دهد یعنی از دین زرتشت روی برگرداند.»[vii] البته در نامهی تنسر به پادشاه طبرستان اهمیت این جرم در ترتیب، جلوتر از جرم سیـاس*ـی دانسته شده است. ولی باید توجه داشت که در ایران باستان همواره جرم سیـاس*ـی در درجهی اول اهمیت قرار داشته است. و اهمیت جرم مذهبی بیشتر در دورهی ساسانیان بوده، که روحانیون زرتشتی در موضع قدرت قرار داشتهاند. و البته در این مواقع حتی پادشاهان هم از گزند آنها در امان نمیماندهاند. و نمونهی روشن چنین واقعهای، عهد سلطنت قباد ساسانی بوده است. بههرحال « اگر کسی از مذهب روبرمیگرداند و به دین دیگری میگروید، بلافاصله او را اعدام میکردند.»[viii]
    کریستن سن به نقل از کتاب اعمال شهدای مسیحی، شکنجههای مختلفی را یادآور میشود که دربارهی مسیحیان و مرتدین اعمال میشده است ولی وی با اینکه مینویسد:
    «در مواردی که پای تعصبات دینی در میان میآمد ، اجرای احکام مقید به قوانین عادی نبود و اکثراً بطور فوقالعاده صورت میگرفت زیرا که در این موقع اشخاصی که برسیدگی قضایا مأمور میشدند، غالباً عمال دولت بودند که بالطبع اطلاع وافی و تبحر کافی در مسائل فقهی و حقوقی نداشتند. ملاک عمل آنها فرامین دولتی بود که بنحو فوقالعاده صادر میشد.»[ix]
    ولی در نهایت چنین قضاوت میکند:
    «بلاشک اگر تصور کنیم، که آنچه در باب مجازاتهای سخت دولت ساسانی در اعمال شهدای عیسوی مذکور است از مجازاتهای یومیه عدالتخانه ایران بوده نسبت به ایرانیان ظلم روا داشتهایم . صرفنظر از مبالغهگوییهایی که میتوان در اینگونه روایات حدس زد باید دانست که این مجازاتها مخصوص سیاستهای مذهبی بوده و بنابراین، آن بیرحمیها نتیجه اختلاط تعصب و غیرت دینی با مفاسد شهوانی است که در اعمال محاکم مذهبی اروپا در چند قرن پیش مکرر مشاهده شده است.»[x]
    پ) جرم نظامی: منظور از جرم نظامی بیشتر مسألهی فرار از جنگ است که این جرم در همهی ادوار تاریخ و در بیشتر جوامع، مجازات شدیدی را در پی داشته و دارد.
    «امیانوس مارسلینوس یکی از افسران رومی در جنگ امیدا، بین روم و ایران ، در زمان شاپور ملقب به ذوالاکتاف راجع به قوانین و اجرای بعضی از مجازاتها چنین مینویسد: «در مورد اجرای عدالت باید گفت که ایرانیان فوقالعاده از قوانین میترسند. برای خائنان و فراریان نظامی قانون بسیار بیرحمانه است.»[xi]
    البته صدور این حکم درباره مجرمین نظامی «به یک نفر نظامی مخصوص ملقب به سپاه داذور محول شده بود.»[xii] پیرنیا در این مورد مینویسد: «راجع به جنایات نسبت به شاه حکم اعدام فقط در دو مورد صادر میشد: در مورد شورش و فرار از جنگ.»[xiii]
    ت) جرم خانوادگی :
    «جنایاتی که در خانواده واقع میشد مانند قتل زن بدست شوهر و یا کشته شدن پسر و دختر به دست پدر و یا به قتل رسیدن خواهر بدست برادر و یا جنایات مابین پسران و برادران به عدلیه و دادگاه مراجعه نمیشد و قاعده و رسم بر این قرار داشت که در داخل خانواده محکمهای تشکیل گردد و به جنایت به وقوع پیوسته رسیدگی شود زیرا پارتها معتقد بودند که اینگونه جنایات هیچگونه ارتباطی به اجتماع و حقوق عمومی نداشته تنها به نظام و حقوق خانواده مربوط میشود.»[xiv]
    البته با اینکه این مطلب از دورهی پارتیان نقل شده، ولی احتمالاً در دورههای قبل و بعد از آن نیز سابقه داشته است. چنانکه حتی هم اکنون نیز در بعضی از قبایل و عشایر ایرانی رسیدگی به اینگونه جرمها با وجود تلاشهای دولت و قوهقضائیه، باز هم در داخل قبایل و در محاکم خانوادگی انجام میگیرد. و این شاید یادگاری از آداب و رسوم ایرانیان قبل از اسلام و نیز اعتقاد به استقلال قبیله در برابر بیگانگان ـ حتی حکومتهای وقت ـ باشد.
    ● جرم عمد و غیر عمد
    یکی از مسایل جالب توجه در داوری در ایران باستان توجه قانونگذاران به نیت مجرم است که هماکنون نیز در نظامهای حقوقی جهان مورد توجه قرار دارد.
    در این مورد در متون زرتشتی آمدهاست که اگر پزشکی بخواهد به درمان خداپرستان اقدام کند باید حداقل سه بار اقدام پزشکی موفق درباره کافرین داشته باشد و چنانچه کسی سهبار به درمان دیوپرستان اقدام کند و هر سه بار در بهبود آنان ناکام ماند، دیگر حق درمان خداپرستان را نخواهد داشت و:
    «اگر چنین کسی مزداپرستان را چون درمانگر درمان کند و یا در میان ایشان به کار پزشکی پردازد و بدانان زیان رساند، برای زیانی که رسانیده است پادافره (مجازات) گـ ـناه دانسته و آگاهانه سزاوارست.»[xv]
    در حالی که در پرسش و پاسخی دیگر ، در مورد مجازات یک جرم چنین آمده است:
    «اگر کسی از جوی به کشتزار خویش آب روان کند و در نخستین یا دومین یا سومین یا چهارمین بار لاشه سگ یا گرگ یا روباه] درآن آب [پدیدار شود، پادافره گـ ـناه او چیست؟ لاشه و مرداری که سگ یا گرگ یا مرغ یا باد یا مگس بیاورد کسی را گناهکار نمیکند چه اگر چنین لاشه و مرداری کسی را گناهکار میکرد بزودی با بودن مردار بسیار بر روی زمین در این جهان خاکی…تنهاسزاوار مرگ میگردید.»[xvi]
    ● انتخاب وکیل
    استفاده از وکیل یعنی شخصی که از قوانین مطلع بوده و به طرفین دعوی در احقاق حق کمک کند در ایران باستان وجود داشته، در این باره آمده است:
    «چون رفته رفته سوابق قضایی زیاد شد و قوانین طول و تفصیل پیدا کرد گروه خاصی بنام سخنگویان قانون پیدا شدند که مردم در کارهای قضایی با آنها مشورت میکردند و برای پیشبردن دعاوی خود از ایشان کمک میگرفتند.»
    و نیز نقل شده که :
    «از قراری که دیودوروس مینویسد در بعضی موارد خصوصاً در مورد متهمین سیـاس*ـی شخص متهم حق داشتهاست وکیلی برای دفاع از خود انتخاب کند. یکی از این موارد مربوط به تریبازوس نایبالسلطنه ایران در شهرب نشین بزرگ لودیا بود. تریبازوس متهم شدهبود که نه فقط در رسیدگی به امور عامالمنفعه قلمرو حکومتش مسامحه کرده است بلکه زد و بندهایی نیز با اوگوراس حاکم سالامین (سالامیس) داشته است او را احضار و محاکمه کردند. دادگاه از سه نفر داتهبرا تشکیل شد و به اتهامات او رسیدگی کرد ضمناً همه وسایل مدافعات در اختیار متهم قرارداده شد تا بتواند از خود دفاع کند. پس از بررسی ادعانامه و مدافعات متهم و استماع شهادت شهود و سایر دلایل، دادگاه رأی خود را بر برائت وی صادر کرد و روابط مخفیانه او را با اوگوراس که اهم اتهامات بود وارد ندانست.»[ii]
    بههرحال مسألهی انتخاب وکیل نیز میتواند افتخاری برای نظام قضایی در ایران باستان باشد .
    ● فرجام خواهی و پژوهش
    با توجه به اینکه فرجامخواهی بهطور غیررسمی و به شکل بارعام وجود داشت. که قبلاً دربارهی آن توضیح داده شد. ولی باز هم به شکل رسمیتر درخواست فرجام و پژوهش وجود داشت که در اینمورد چنین نقل شدهاست: «اگر احدی از طرفین دعوی از رأی دادگاه ناراضی بود میتوانست پژوهش بخواهد و مرجع رسیدگی نهایی و فرجامی نماینده شاهنشاه در محل بوده است که به عنوان داور به مناقشات خاتمه میداده است.»[iii]
    ● نحوهی یافتن حقیقت
    یکی از مسایل مهم در قوهی قضاییهی هر نظام حکومتی ، شیوهی دستیابی قاضی به اطلاعات و مدارک لازم است و روشن است که هرچند قاضی تمام شرایط منصب قضاوت از جمله علم، عدالت، و… را داشته باشد اما با راههای دستیابی به حقیقت آشنایی لازم را نداشته باشد، نمیتواند حکم درستی دربارهی دعاوی صادر نماید .
    در ایران باستان با توجه به شرایط و موقعیت روز از وسایلی استفاده میکردند که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
    الف) بازپرسی از شخص متهم و دیگران:
    در این باره شواهدی در دست است از جمله:
    « هنگامی که فرمان تعقیب اهل سایردیانات صادر میشد، محاکم عادی وارد رسیدگی نمیشدند و تحقیقات مقدماتی و استنطاقات و صدور احکام با مرزبانان و سایر صاحبان منصب ایالتی بود … گاهی موبدان موبد شخصاً عیسویان را استنطاق میکرد و حکم صادر مینمود . »[iv]
    و نیز نقل شده است که: «قاضی هنگام استنطاق محبتی مجعول و گفتاری فریبنده بکار میبرد تا مجرم را به اعتراف وادار کند.»[v]
    البته راههای دیگری نیز برای دستیابی به حقیقت وجود داشته که با این که کاملاً مبتنی بر خرافات بهنظر میرسد ولی باید توجه داشت که تنها در زمانی مورد استفاده قرار میگرفته، که هیچ امیدی برای دستیابی به حقیقت از راههای عادی وجود نداشته است و از جمله این راهها عبارتند از :
    ب) و ره گرم و سرد :
    « آزمایش قضایی یا ورنیرنگ از تأسیسات بزرگ دادگستری در وندیداد میباشد ، … و میان اقوام و ملل دیگر نیز در عهد قدیم معمول بود و بموجب آن قاضی و دادرس که در اوستا بنام داتو نامیده شده وقتی در احقاق حق مردد میشد و یا در جرایم بزرگ درصدد بود مهلتی برای گناهکار قایل شود قضاوت و احقاق حق را بعهده اهورامزدا یا رشنو خدای قانون برگزار و محول مینمود . باین ترتیب که گناهکار و یا متهم و متخلف را در آب جوشان و داغ میانداختند و یا فلز گداخته بروی سـ*ـینه یا دل وی میریختند و اگر نیروی مقاومت در او سحرآسا بود و تصادفاً نجات مییافت حقانیت وی به ثبوت میرسید والا به مجازات خود رسیده بود.»[vi]
    البته این آزمایش به وره گرم مشهور بوده است. و چنین آزمایشی را زرتشت نیز برای اثبات حقانیت دعوت خود در حضور گشتاسب انجام دادهاست:
    «زردشت هنگام دعوی رسالت و پیغامبری در حضور کیگشتاسب دستور داد مس گداخته برسینه وی ریختند و این مسها پس از سرد شدن مانند گلوله در موهای سـ*ـینه زردشت آویزان شدند و باین ترتیب صحت ادعای او به ثبوت رسید.»[vii]
    نوع دیگری از امتحان گرم «عبارت بود از عبور از میان آتش که در داستان سیاوش پسر کیکاوس و داستان ویس و رامین وصف آن بطور شاعرانه آمدهاست.»[viii]
    «امتحان سرد (ور سرد) ممکن بود بوسیله شاخههای چوب مقدس بعمل آید. در این صورت آن را برسموگ و ریه مینامیدند.»[ix]
    پ) سوگند خوردن:
    «یک نوع دیگر از امتحان بسیار قدیم، که در ضمن ایراد قسم اجراء میشد، نوشیدن آب گوگرد آلوده بوده … و اصطلاح سوگند خوردن که امروز در زبان کنونی ایران بمعنی قسم یاد کردن استعمال میشود و معنی تحت اللفظ آن «نوشیدن آب گوگرد آلود» است یادگاری از آن عادت قدیم میباشد. ظاهر چنین است، که در زمان ساسانیان استعمال آب گوگرد آلود هنگام اجرای قسم فقط صورت ظاهر بوده است. یک مأمور مخصوص از عدلیه ملقب به ورسردار در حسن جریان امتحان نظارت میکردهاست.»[x]
    روشهای اخیر با اینکه برای دستیابی به حقیقت بسیار خرافی و وحشتناک بوده است. اما همانطور که ذکر شد فقط هنگامی از آنها استفاده میشد ،که امکان دستیابی به حقیقت از راههای دیگر وجود نمیداشت. و نظیر این روشها در میان «آشوریها»[xi] و نیز «اروپائیان در قرن ۱۴ و ۱۳»[xii] نیز وجود داشته است


     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا