نقد رمان رمان فردایم را میکُشم | کارگروهی کاربر انجمن نگاه دانلود

آیا از رمان فردایم را میکُشم راضی هستید یا خیر؟


  • مجموع رای دهندگان
    7

ngin_grn

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/14
ارسالی ها
56
امتیاز واکنش
1,917
امتیاز
326
محل سکونت
شیراز
به نام خدا
.
.
نام رمان:فردایم را میکُشم

ژانر:عاشقانه،اجتماعی
خلاصه:داستان در مورد دختری به نام خزان است که در 18 سالگی به اجبار و پدر مادر خود در شهر اهواز به عقد پیرمردی در میاید.در حالی که با دختر آن مرد "راضیه" همبازی بوده و از کودکی با او بزرگ شده،دخترک "راضیه" هم طبق قوانین به عقد مردی در میاید و اما به خاطر تحمل کمی که داشت خود را میکشد ... در حالی که خانه ای که شاهد بازی هایش بود،الان خانه ی مشترکش با مردکی پیر و خرفت است و او فقط میسازد،میسازد با تمام خواستن های نشدنی و خواسته شدن های نخواستنی...
.
.
دوستان من خیلی خوشحال می شم اگر رمان من رو نقد کنید،مطمئنا با نقدتون نه تنها من رو ناراحت نکردید،بلکه،باعث پخته تر شدن قلمم و همچنین در راستای بهبود رمانم به من کمک میکنید،دوستانی که نقد میکنند،از این مطمئن باشن که اگر کسی تاپیک نقد رو قرار میده پس مطمئنا جنبه ی شنیدن نقد و انتقاد رو هم داره پس؛از این لحاظ اصلا
نگران نباشین

لینک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

.
.
.
درخواست بررسی تگ برای
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ABAN dokht

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/17
    ارسالی ها
    2,239
    امتیاز واکنش
    8,811
    امتیاز
    596
    محل سکونت
    البرز
    negah:
    بنام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را مطالعه فرمایید.
    ***
    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و ...

    برای آموزش نقد می توانید از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    بهره ببرید .
    موفق باشید ( تیم مدیریت نقد )
    lsbj_%D9%86%D9%82%D8%AF.jpg
     

    زهرابهاروند

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    592
    امتیاز واکنش
    62,180
    امتیاز
    961
    ❤بسم اللّه الرحمن الرحیم❤


    سلام:)
    اول از همه تبریک به هر دو نویسنده بابت قلم خوب و شجاعت و نقد پذیریشون:)
    رمان اسم جالبی داره،اسمی که در ابتدا آدم رو به فکر فرو می بره که خزان با چه کاری می خواد فردایِ خودش رو بکشه؟
    نثر رمان با اینکه ادبیِ خسته کننده نیست و این یک حُسن محسوب می شه؛ چرا که توصیفات و جمله بندی ها خوب بیان شدن.
    در رابـ ـطه با نگارش باید بگم که افعالی مثل"مینوشت"باید به صورتِ جدا و اینگونه نوشته بشن"می نوشت".
    دیالوگ ها هم باید اینگونه نوشته بشن،برای مثال:

    زهرا با شوق و ذوقی مخالفِ سن و سالش بالا پرید و رو به المیرا گفت:
    _نمی دو‌نی چقدر از دیدن دوبارت خوشحالم...

    بهتره که روی فضا سازی و توصیف چهره ها بیشتر کار کنین.
    در کل؛
    من مشتاقانه منتظر ادامه ی رمان زیباتونم؛)


    در پناه حق تعالی ،
    یا علی مدد .
     

    ngin_grn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/14
    ارسالی ها
    56
    امتیاز واکنش
    1,917
    امتیاز
    326
    محل سکونت
    شیراز

    سلام ممنونم بابت دنبال کردن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    و در رابـ ـطه با فضاسازی و توصیف چهره ها کاملا حق باشماست ...
    چشم حتما به توصیه های زیباتون عمل میکنیم!:aiwan_light_curtsey:
    و این که مرسی بابت این که اولین نفر نقد کننده بودی و به شهامتت افتخار میکنم:aiwan_light_dance4:Hapydancsmil

    و ما به خودمون افتخار میکنیم بابت داشتن همچین خواننده و منتقد شجاعی:aiffwan_light_blum::campe545457on2:Hanghead
     

    دیانا۸۶

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/15
    ارسالی ها
    6
    امتیاز واکنش
    94
    امتیاز
    71
    محل سکونت
    شیراز
    سلام عزیزم موضوع رمانت جالبه ولی یکی از نکات مثبتش اینه که موضوع تکراری نیست ..ولی کاش به زبان ساده تر وگفتاری مینوشتی تا بهتر بشه ارتباط برقرار کرد ...واینکه چهره ها ومکانها را واضح توصیف
     

    ngin_grn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/14
    ارسالی ها
    56
    امتیاز واکنش
    1,917
    امتیاز
    326
    محل سکونت
    شیراز
    .
    .
    .
    سلام دوست عزیز مرسی بابت نقد زیباتون در رابـ ـطه با زبان داستان که از زبان سوم شخص مفرد هست
    یکی از دوستان نویسنده گفتند که اولین رمان رو به زبان سوم شخص بنویس که مهارتت تو نوشتن رو به همه اثبات کنی ولی نظر شما هم کاملا صحیحه!
    و در رابـ ـطه با چهره ها باید بگم که ما هدفمون از توصیف نکردن چهره ها اینه که خواننده با تخیل خودش چهره ها رو بسازه
    ولی روی هر نفر به قسمتی از بدن یا چهره اش خیلی تاکید داشتیم مثلا اگر دقت کنید
    خزان چشمانی سیاه داره و موی فر
    رضا زیاد جذاب نیست اما قد بلند و چشمانی تیره داره
    و البته شیرین دختری بور با چشمانی ابی هست :)
    و در رابـ ـطه با فضا سازی ... لوکیشن رمان فقط تو منزل پرویز هست که اون رو هم تو پارتای اول توصیف کردم عزیزم :)
    در هر صورت مرسی بابت نقد زیباتونHapydancsmil
     
    آخرین ویرایش:

    parmida.d

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/02
    ارسالی ها
    64
    امتیاز واکنش
    412
    امتیاز
    186
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران - خرم اباد
    سلام دوست عزیز با تشکر از زحمتتون برای نوشتن رمان . شما نویسنده ی قابلی هستید و من قلمتون رو تحسین میکنم من خودم این مدل نگارش رو بیشتر میپسندم . و از قلمتون و طرز نگارشش خوشم میاد . من به شخصه باهاش ارتباط بر قرار کردم . من چند پست رو خوندم و یه سری نکات به نظرم رسید که گفتم بیانشون کنم شاید به دردتون خورد
    1- ولی چون جوابی نمیشنید لحنش را عوض کرد ولی باز هم : اینجا کلمه ی «ولی» دو بار پشت سر هم تکرار شده . به نظرم یکی از اونها به اما تغییر کنه قشنگ تر میشه این خط
    2- به نظرم تکرار دو تا حتی به فاصله ی زمانی بیشتری از هم استفاده بشه متن جذاب تر میشه
    3 - کلمه ی مردک در پست اول به دفعات زیادی استفاده شده
    4 - نه که نداند خانواده اش چگونه است :
    اینجا به نظرم نه اینکه نداند باشه بهتره . اما نظر خودتون و نوشته خودتون قطعا در اولویته
    5 - علائم نگارشی به نظرم بهتر بود بیشتر رعایت بشن
    6 - فضای این خانه را خفه تر میکرد :
    فضای این خانه را خفه تر میکردند . داریم اینجا در مورد چند شی صجبت میکنیم
    7- به نظرم بهتره توی فکر با خودش یکم قلم خودمانی تر بشه . البته این فقط یه نظره :) مثل جایی که گفتید باهاش صحبت خواهم کرد . از این کلمه باهاش که با لفظ گفتاری نوشته شده انتظار خواهم کرد برای بعدش نمیره . چون خواهم کرد یه مقدار نوشتاریه
    8 - شروع به غبار گیری پیانوی بی صاحبی که الآن درصدی احتمال میداد که صاحب پیدا کرده است : فعل نداشت ؟
    9- من متوجه نشدم توی پست سوم پسری که اومد همون دیشبی بود یا یه پسر دیگه از پیرمرده ؟؟
    10 - یه مقدار خیلی کم توی بیان حالت چهره ها 3 پست اول ضعیف بودند . اما در کل بد نبود
    این نکاتی بود که من در 3 پست اول دیدم . موفق و پیروز باشید . ممنون بابت قلم زیباتون
     

    ngin_grn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/14
    ارسالی ها
    56
    امتیاز واکنش
    1,917
    امتیاز
    326
    محل سکونت
    شیراز

    همایون

    کاربر انجمن نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/26
    ارسالی ها
    1,439
    امتیاز واکنش
    9,639
    امتیاز
    649
    محل سکونت
    تهران قیطریه
    سلام
    تا پست آخر (21) رو خوندم
    خوب داستان خوب و با احساس نوشته شده و همچنین سرعت بالایی در داستان دارید که جذابیت رو افزایش داده است
    سوای از اینکه پیشنهاد میدم مجددا جهت ویرایش غلطهای املایی و تایپی رمان رو مطالعه کنید ، یک تعبیری به کار بردید که نوعی تناقض در این جمله وجود داشت :
    بوق ماشین رضا همانند هشداری "تلخ اما شیرین" در گوشش ناله سر داد،سوار شد و لبخندی به پسرک بزرگش زد
    شاید تلخ اما جذاب / تلخ اما دلنشین هم بشه جایگزینش کرد . اگرچه خود تلخ اما شیرین هم به نوعی ایهام تناسب میتونه تلقی بشه که مثلا شیرینی لـ*ـذت و تلخی گـ ـناه رو تداعی کنه اما کلا تعبیر جالبی است
    در کل خوب و جذاب بود موفق باشید
     

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نقد رمان فردایم را میکشم

    ***

    سلام و خسته نباشيد.

    اسم:

    نام رمان، در ابتدا حس یه داستان غمگین و شاید یه تراژدی رو میداد. یه انتقام یا یه کینه. احساساتی که شاید برای یه رمان جنایی یا پلیسی مناسب تر باشن. اما به مرور زمان، خواننده به این فکر میکنه که این اسم، به غیر از ربطش به مقدمه، به هیچ جای دیگه ای ارتباط پیدا نمیکنه! این اسم، نشون دهنده ی یه شخصیت مستقل و جسوره. کسی که احتمالا نباید بزاره کسی براش تصمیم بگیره، اما در ادامه ما کاملا با برعکس این مواجه میشیم. بهتره برای رمان های بعدی، اسمی انتخاب کنید که تداعی کننده ی شخصیت اصلی تون باشه. یکی از صفاتی که داره یا قراره بهش برسه و غیره. البته این امکان هم هست که رمان در اینده تغییر کنه و اسم مناسب هم باشه، اما تا اینجای رمان، نام مناسبی نیست.


    جلد :

    در حال حاضر، جلدی توی تایپکتون نبود. اما در امضای شما، جلدی مربوط به همین رمانه. من نمیدونم که چرا جلد ساخته شده توسط گروه طراحی رو در صفحه ی اصلیتون قرار ندادید. اما به هر حال نقدم رو بر دو اساس داشتن جلد و نداشتن جلد انجام میدم.

    با توجه به جلد درون امضا:

    از رنگ های غمگین و خاکستری استفاده کردید که با وجود موضوعتون، انتخاب خوبی بوده. با توجه به توصیفات کمی هم که داشتید، مشخص شده که دختر درون عکس در واقع خزان هست. این رو برای تمامی نویسنده ها گفتیم، سعی کنید هیچ وقت از عکس دختر یا پسر اصلی داستان در جلد استفاده نکنید. این کار، علاوه بر کلیشه ای بودن، باعث میشه تا دیگران فکر کنن نمیتونین شخصیتتون رو توصیف کنید که این اصلا اتفاق جالبی نیست. مورد دیگه ای هم که هست، اینه که شما در توضیحات رمانتون، گفتید زیاد توصیف نمی کنید چون در رمان های معروف، نویسنده هیچ وقت شخصیت رو دقیق و کامل توصیف نمیکنه و فقط هاله ای از شخصیت رو میگه. اما شما از عکس شخصیت اصلی برای جلد استفاده کردید که حرفتون رو نقض میکنه. البته، خود ماهیت حرفتون کمی ایراد داره که در بخش توصیف بهش می پردازیم.

    در صورت نداشتن جلد:

    چند تا نکته در مورد جلد استاندارد هست که این روز ها فراموش شده. نکاتی باعث میشن جلد شما، یه جلد مفهومی و حرفه ای باشه، نه یه جلد صرفا کلیشه ای... از عکس شخصیت های اصلی در جلد استفاده نکنید! این کار باعث میشه تا خواننده حس کنه نمیتونید به درستی شخصیت خودتون رو توصیف کنید. به طور کل، سعی کنید تا حد ممکن چهره ای رو وارد رمان نکنید. سعی کنید صحنه های رمانتون رو در جلد تداعی کنید. مثلا در اینجا، صحنه ی خورد کردن برگ ها توسط شخصی یا درختی که نیمه ای از اون خشک شده و برگ هاش ریخته و حالا نماد های دیگه ای که میتونید از اینده ی رمانتون استخراج کنید. با توجه به حال و هوای رمانتون رنگ بندی کنید. اگر رمانتون غمگینه، میتونید از رنگ های سرد و مرده استفاده کنید، اگر غالبا عاشقانست، رنگ های ملایم و شاد، اگه اجتماعیه، رنگ های همه پسند و رسمی. از فونت مناسب استفاده کنید. درسته که نباید یه فونت ساده رو انتخاب کرد که هیچ جلوه ای نداره، اما استفاده از فونت های عجیب که خوانش رو برای خواننده سخت میکنن هم اصلا خوب نیست. فونت باید در عین جدید و جالب بودنش، قابل خوندن باشه.


    خلاصه :

    خلاصه از نظر محتوا و اطلاعاتی که می داد، مشکلاتی رو داشت. قبل از خوندن رمان، همه چیز خوب بود و خلاصه ی درستی محسوب میشد. خلاصه ای که نه چیزی رو لو داده و نه چیزی رو گنک باقی گذاشته، کمی حس یه ازدواج اجباری و یه رمان کلیشه ای رو منتقل میکرد. از نظر احساسی هم خلاصه ی خوبی بود و ارتباط خودش رو برقرار می کرد. اما مشکل بعد از خوندن رمان بود.

    خلاصه ی رمان شما، نقش گذشته ی رمانتون رو داشت. این که شما اومدید و در خلاصه، کل گذشته ی رمان رو به نمایش کشیدید. خلاصه، باید ترکیبی از گذشته، حال و اینده باشه. اتفاقاتی که افتادن، در حال افتادن هستن و خواهند افتاد! اما در خلاصه ی شما، فقط مورد اول دیده میشد. البته این موضوع به این معنی نیست که تمام موارد مهم رمان رو لو بدید، ولی این که فقط روی گذشته ی اون زوم کنید هم درست نیست.

    مشکل نسبتا بزرگ دیگه، از نظر روان خوانی متنه. اولین خط (دختری هم نام پاییز، خزان است؛) واقعا منظور شما به راحتی درک نمیشه!


    هم نام پاییز و بعد هم ویرگول. کلمه ی بعدش هم واژه ی خزان بود! معمولا پاییز و خزان، به عنوان ترکیب و با خوانش (پاییزِ خزان یا خزانِ پاییز) مورد استفاده قرار می گیرن. شما در این بخش، اومدید و گفتید که اسم شخصصتتون پاییزه و صفت خزان رو براش به کار بردید. در صورتی که دقیقا بر عکس این موضوع درسته! درک چنین ترکیبی، خصوصا با ویرگول بینشون، کمی سخته. بهتره که بگید (دختری همچون خزانِ پاییز) یا حالا هر ترکیبی که خودتون فکر می کنید درست تره. اما این طور نوشتنش، کمی باعث بی حوصلگی مخاطب میشه و این زیاد خوب نیست.

    بخش دوم که گفتید (خزانی که زندگی اش شباهت عجیبی با پاییز پیدا کرده) خزان بخشی از پاییزه. پس مسلما به هم شباهت دارن. در کل، بر عکس خیلی از متن ها که در اون مراعات نظیر باعث زیبایی متن شده، در این متن، بازی با واژه ی های پاییز و خزان خیلی نتونسته تاثیر باید رو بزاره. بهتره که روی این قسمت، بیشتر تلاش کنید تا بتونین منظورتون رو زیباتر و شیواتر بیان کنید.


    مقدمه :

    مقدمه، باید بعد از خلاصه و قبل از شروع قرار بگیره. پس این مورد رو اصلاح کنید.

    دوم این که مقدمه جزئی از متن اصلی شما به حساب میاد. پس بهتره اون رو با رنگ متنتون یعنی سیاه توی تایپیک قرار بدید.

    سوم این که، مقدمتون به طرز عجیبی طولانی بود! ببینید، خواننده هنوز رمان شما رو نخونده. به خاطر جایگاه نادرست مقدمه، از خلاصه و جلد هم خبری نداره! پس مسلما نمیاد و چنین متن طولانی رو نمیخونه و این یه عامل دافعه برای رمان محسوب میشه. بهتره که برای مقدمه، متنی کوتاه تر بنویسید.

    اگه مقدمه به قلم خودتونه که خیلی خوبه، از لحاظ حسی کاملا خواننده رو وارد داستان میکنه. فقط تکرار چند باره ی جمله ی (مرگ مرا با خودش خواهد برد) بعد از یه جایی دیگه اذیت کننده میشه. بهتره به جای تکرارش اون هم به این میزان، چند قسمت رو پشت هم بنویسید، بعدش (مرگ مرا با خودش خواهد برد) رو استفاده کنید.


    شروع :

    شروعتون، یه شروع هیجان انگیز یا جنجالی نبود. با این که از ژانرتون، نمیشه انتظار یه اتفاق خیلی عجیب رو داشت، اما این که گره ای وارد رمان نشه به هیچ عنوان موضوع قابل توجیحی نیست. شما در خلاصه، گفتید که دختر داستان، به دلیل اجبار پدر و مادرش، تن به کاری میده و اون رو دچار مشکل میکنه که این از همون اول حس ازدواج اجباری رو به خواننده میده. در شروع، شما حدس خواننده رو به درست تبدیل میکنید و نشون میدید که خزان دچار یه ازدواج نا خواسته شده و... حدس های دیگه ای که از چنین رمان هایی زده میشه، اومدن یه ناجی و نجات دختر داستان هست. حدسی که به کلیشه ای بودن رمان دامن میزنه... درسته که حتی در حال حاضر هم این سبک و ایده، طرف دارانی رو برای خودش داره، اما بیشتر خواننده ها دیگه سمت چنین رمان هایی نمیرن. پس بهتره اگر میخواید رمان خودتون رو از این دست رمان ها جدا کنید، خلاصه ی دیگه ای رو برای رمان رقم بزنید. خلاصه ای که اینقدر راحت حدسیات خواننده رو به واقعیت تبدیل نکنه و کمی با ذهن اون بازی کنه.


    ژانر :

    شما ژانر اجتماعی و عاشقانه رو انتخاب کردید. ژانر اجتماعی به درستی انتخاب شده... مشکلات و عقاید و هنجار های نادرستی که در جامعه ی ما وجود داره و باید از بین بره رو نشون میده. از این لحاظ و از نظر به نمایش کشیدن این ژانر، تونستین به خوبی عمل کنید و اون رو برای خواننده تداعی کنید، اما از نظر ژانر عاشقانه رمان مشکلاتی رو داشت.

    عشقی بین پرویز و خزان نبود. با توجه به پست اخر و اتفاقاتی که بین خزان و علی افتاد، ظاهرا بین اون و رضا هم عشقی نیست! تکلیف استاد پیانو هم که مشخصه. این طور که از ظواهر امر مشخصه، عشقی بین شیرین و رضا هم به اون صورت نیست... تمام این روابط بیشتر بر پایه هــ ـو*س بودن تا عشق. سوالی که برای خواننده پیش میاد اینه که عشق واقعی در این رمان کدومه؟

    حدس میزنم که عشق واقعی رمانتون در اینده وارد بشه، اما اگه این فکرم اشتباهه، بهتره فکری برای اینده ی رمان یا نام عاشقانه، جلوی ژانر هاتون بکنید.


    ايده :

    رمانتون ایده ی خیلی جدیدی نداشت... قبلا هم بار ها چنین رمان هایی دیده شده. با این که در یه مقطعی جذاب هستن، اما بعد از مدتی زیبایی خودشون رو از دست میدن و دیگه طرف داری ندارن. برای چنین مشکلی – البته اگه قصد ندارید در صفحات اینده خلاف تصوراتم رو نشون بدید – توصیه میکنم که سری به روزنامه ها و صفحات حوادث یا شایعه های اطرافتون بزنید و سعی کنید از اون ها ایده ی جدید تری بگیرید. درسته که گفتید رمانتون بر پایه ی واقعیته، اما واقعیت به تنهایی زیبا نیست! باید کمی هنر و تخیل و ذهن نویسنده هم وارد اون بشه تا تبدیلش کنه به یه اثر ماندگار و خوب.


    سير :

    سیر رمانتون، به نظرم "بزرگ ترین" مشکل رمان بود! اتفاقات و احساسات و شوک ها،به سرعت و بدون صبر و برسی می افتن و رد میشن. برای مثال، حضور پرویز به عنوان شوهر شخصیت اصلی، بیشتر در اوایل رمان و اون هم در نقش یه فرد متجاوز و کتک زن بود! نقش پر رنگی به عنوان یه همسر- حالا به هر طریقی - نداشت! پرویز اومده بود و خواستگاری کرده بود، پس باید یه حس شاید یه رازی پشت این داستان می بود. اما شما به سرعت حضور اون رو کم و کمرنگ تر کردید. اتفاق های بین رضا و خزان باز نشد. احساسات بیشتری باید بین اون ها به نمایش گذاشته میشد تا نشون بده که اون ها میخوان به همسرانشون خــ ـیانـت کنن یا نه. رابـ ـطه ی خزان با استاد پیانوی خودش علی، به شدت سریع و بدون توضیح بود. در طی این مدت زمانی که گذشت، حرفی از اتفاقات بین اون ها به میون نیومد. این سبک خلاصه نویسی بدون توضیح، رد شدن سریع از اتفاقات و غیره، بیشتر مناسب داستان و داستان کوتاه بود... بهتره که روی روند اتفاقات در کل رمانتون بیشتر کار کنید.


    شخصيت: از نظر من ، شخصیت های خیلی زیادی نداشتید و به همون تعداد کم هم زیاد نپرداختید. البته این رو میشه به این که هنوز در صفحه ی سوم هستیم ربط داد، ولی با توجه به میزان مطالب گذاشته شده:

    شخصیت های شما، خزان، رضا، شیرین، پرویز و علی بودن. دو شخصیت کمرنگ نغمه و نگار هم وجود داشتن که به دلیل حضور کوتاهشون بهشون نمی پردازیم.

    خزان: دختر داستان و شخصیت اصلی ماجرا بود. فردی 17 ساله، که به زور به یه مرد 60 ساله داده شده. دختری که بعد از مدتی، علاقمند به گفته ی خودش، پسرش میشه. دختری که بعد از اون، رابـ ـطه ی کوتاهی رو با علی داره. کسی که براش غریبه محسوب میشه و چیزی ازش نمیدونه. با این حساب ها، تنها چیزی که من به شخصه از خزان فهمیدم، کمبود محبت شدید و ضعیف النفس بودن شدید ترش بود. شاید در طی 5 تا 10 پست اول، نسبت بهش حس همدردی داشتم، اما در ادامه این حس جای خودش رو به یه حس منفی داد. حسی که نباید به خواننده در چنین داستانی داده بشه. پس بهتره خیلی بیشتر روی نشون دادن شخصیتتون کار کنید چون هنوز در صفحه ی سوم هستید و برای این کار وقت دارید.

    رضا: در حقیقت، نمیتونم بگم که ایا شخصیت اصلی مرد هست یا نه. در ابتدا، فرد مهربون، با ثبات و با اخلاقی نشون داده شد و فکر می کردم که طلاق خزان رو میگیره و به همراه شیرین، خزان رو به زندگی خودش بر می گردونه. اما الان حس یه نامرد رو بهم میده. کسی که نمیتونه نفس خودش رو کنترل کنه و بالای سر زندگی خودش و همسرش بمونه. کسی که احتمالا در اینده فردی میشه شبیه پدرش.

    شیرین، همسر رضا بود. زنی که معلوم نبود از روی عشق با همسرش ازدواج کرده یا فقط یه اجبار بوده. مشخص نیست که به مسرش اعتماد داره یا این که بهش شک داره. معلوم نیست مطمئنه یا این که میترسه اشتباه کنه و عذاب وجدان میگیره. در کل، زیاد شخصیت با ثباتی به نظر نمی رسه و پرویز، مرد 60 ساله ی داستان و همسر خزان. مردی که اصلا معلوم نیست چه فکر هایی توی سرش وجود داره و اصلا چرا خواسته با خزان ازدواج کنه. البته افراد 60 ساله ای که من دیدم، این قدر توان و قدرت ندارن که بتونن چنین اعمالی رو انجام بدن.


    ديالوگ و مونولوگ :

    دیالوگ های نسبتا خوبی رو مینوسید. میشه گفت زیبا هستن و فقط جنبه ی گفتگو ندارن اما بهتره اون ها رو جدا نکنید و در ابتدای پست ها لو ندید. چون جزئی از رمانتون هستن و وقتی این طور اون ها رو نمایش می دید، کشش متن رو برای خواننده از بین میبرید. بهتره خواننده خودش دیالوگ ماندگار رمانتون رو پیدا کنه. اگه به دیالوگ نویسی خودتون اعتماد دارید، لطفا این قسمت ها رو حذف کنید.

    مونولوگ های رمانتون، در بعضی قسمت ها خیلی زیاد بودن. زیاد و طولانی. بهتره که با زدن اینتر و رعایت بند نویسی، بین اون ها فاصله بزارید تا چشم های خواننده متن رو گم نکنه و این موضوع روی نظرش در مورد رمان تاثیر منفی نزاره.


    توصيفات :

    مکان : توصیفات مکان در رمان شما، در بعضی جا ها کامل و در نقاطی ناقص بود. درسته که توصیف خونه ی پرویز کامل و قابل تصور بود، اما این موضوع که پشت سر هم و یه سره بود، باعث میشد تا خواننده خسته بشه و نخواد اون قسمت رو بخونه. مکان های دیگه هم مثل خونه ی رضا و شیرین به درستی نشون داده نشدن. کلاس موسیقی هم نمیتونست توسط خواننده تجسم بشه. توصیف مکان در رمان چیز مهمیه، چون باعث میشه که خواننده بتونه فضای داستان رو تصور کنه. پس باید کامل، اما به اندازه و قسمت به قسمت پاشه.

    حالت: بیشتر حالات رمان، میتونم بگم معطوف به صحنه ی های بـ ــوسه و روابط عاشقانه بودن تا حرکات شخصیت ها. در توصیف حالات، شما باید نشون بدید که شخصیت در چه وضعیته. نشسته یا ایستاده؟ از عصبانیت قرمزه یا رنگش از ترس پریده؟ پوزخند زده؟ چشم هاش رو جمع کرده؟ دندوناش از پشت لبخندش معلومه؟ تمام این کار ها وظیفه ی بخش توصیف حالته. بهتره که روی این قسمت ها بیشتر دقت کنید.

    ظاهر : توصیف ظاهر در رمان شما همون طور که خودتون گفتید محو و به صورت هاله بود. این طور که معلومه، این به خاطر ضعفتون نبوده و خودتون خواستین که کم باشه. باید بگم که در رمان های معروف، اتفاقا شخصیت ها بسیار ریز به ریز هم توصیف میشن! فقط چون به مرور زمان و به صورت زیر پوستی این اتفاق می افته، ممکنه زیاد خودش رو نشون نده. وقتی ادم رمان هایی مثل اثار کورنیلیا فونکه یا ریک ریوردن و... رو میخونه، متوجه توصیفات نمیشه! اما میتونه در انتهای رمان برای شما تعریف کنه که افراد چه ظاهری داشتن! توصیف ظاهر شخصیت ها باید به این صرت باشه. سعی کنید توصیفاتتون رو یک دفعه ای نه، بلکه با گذشت زمان نشون بدید.

    احساس : این بخش از توصیف، به نسیت بقیه بهتر بود. البته ابهامات و نکاتی رو هم داشت که مشکل ساز بودنو مثل درک نکردن حس واقعی خزان از کار هاش یا هدف واقعی رضا و دیگر شخصیت ها، اما چون میشد درد ها مشکلات رمان رو حس کرد، بهتره از بقیه ی نقاط محسوب میشدو ولی در کل باید سعی کنید تا احساسات رو بهتر به نمایش بزارید تا بعد از انجام اتفاقات، خواننده متعجب نشه.


    نثر :

    نثر رمانتون، یکی از نکات قوی و مثبت رمان بود! نثر ادبی برای مونولوگ و محاوره برای دیالوگ، باعث میشد تا هم خواننده احساس نزدیکی با متن داشته باشه، هم ارزش ادبی اثر حفظ بشه. در کل از این نظر خوب عمل کردید. مشکل دیگه ای که اکثر افراد در این بخش دارن – یعنی ورود کلمات محاوره یه نثر ادبی و بر عکس – رو نداشتید و این یه امتیاز مثبت محسوب میشه. از این نظر بهتون تبریک میگم


    زاويه ديد :

    یه نکته ای که در مورد زاویه دید باید بگم اینه که شما نباید وسط متن، تغییر لوکیشن رو هشدار بدید! باید با متنتون کاری کنید که خواننده متوجه بشه فضا عوض شده! نهایتا هم از (***) استفاده کنید! نباید برای هر تغییر، خودتون اعلام کنید.

    زاویه ی دید درستی رو انتخاب کردید. شما به احتمال قوی، چه در اینجا و چه در اینده، به سرزدن به دیگر شخصیت ها نیاز پیدا خواهید کرد. پس دانای کل انتخاب هوشمندانه ای بود. یه نکته ای که هست، اینه که اگه در یک صحنه، احساسات فردی رو توصیف میکنید، افراد دیگه رو فراموش نکنید. یعنی وقتی که برای مثال خزان در بیمارستان بستری بود، باید احساسات و عواطف رضا و پرویز رو هم نشون می دادید نه این که فقط به خزان بپردازید. قسمت های دیگه ای هم بودن که این مشکل رو داشتن.


    علائم نگارشي و غلط املايي :

    با این که از اکثر علائم استفاده کردید، اما جای بعضی از اون ها اصلا درست نبود! توی پرانتز، علامت های درست رو براتون میزارم.

    (باد پرده های پاره ی انباری را تکان میداد، (.) موهای فرش با باد میرقصید، (.) سرش را از روی زانوانش برداشت و به چشمان یخی روبه رویش که در قاب عکسی قدیمی محصور شده بود (،) زل زد (.) موهای سفید مردک را از نظر گذراند (؛) روی پاهای "بدون جورابش" ایستاد و زیر لب زمزمه کرد (بهتره اینجا از :«» استفاده کنید.) "شوهر ... شوهر من ... شوهر لعنتی من" لبخند شیرینی از تضاد دمای پوستش و سرامیک خاک گرفته ی زیر پایش روی لبش نشست (؛ یا .) سرامیک خاک گرفته یخ بود و او داغ داغ.)

    (سریع چهره ی مرد را آنالیز کرد) این یه توصیه هست، اما بهتره که وقتی دارید از کلمات ساده و معمول و فارسی استفاده میکنید، واژه ای مثل انالیز رو نیارید! واژه ی "برسی" برای این قسمت مناسب تر هست. بهتره زمانی از کلمات بیگانه استفاده کنیم که معادلی براشون نداریم. چون علاوه بر این که حواس خواننده رو از متن پرت میکنن، در زبان فارسی جایی ندارن.


    (هر دو سر برگرداندند (؛ یا .) همین جمله برای بهار شدن دنیای خزان و تلخ شدن دنیای شیرین بس بود!)
    بعد از سیر رمان، علائم نگارشی اشتباه بزرگ ترین مشکل رمان بود. متن اینجا چند مثال کوچیک زدم، اما تقریبا هیچ پستی رو پیدا نکردم که بگم بدون این ایراده. رمان غلط املایی نداره، اما پر از اشتباه نگارشیه و این موضوع حتما باید تصحیح بشه. توصیه میکنم درباره ی کاربرد علائم نگارشی بیشتر مطالعه کنید.

    نکات اخلاقي :

    راستش، اصلا درست نیست که روابط یک مادر و پسر، هر چند غیر واقعی رو به نمایش بکشید. اگر اون ها عاشق هستن، باید بگم عشق پاک تر از اونیه که باعث بشه یه پسر به مادر خودش چشم بدوزه. این جور روابط و اتفاق ها، برای خواننده هایی که اکثرشون هم درک درستی از این احساسات ندارن و سنشون به نسبت پایین هست، به شدت مخرب هستن. ما نمیتونیم توی یه سایت مجازی برای خواننده ها سن تعیین کنیم، چون در دسترس عمومه و نه تنها فایده ای نداره، ممکنه جذب کننده هم باشه.

    گفتید که رمان واقع بینانست... گفتید که واقعیه... این ها درست. اما ایا به نظرتون، یه دختر بچه ی 12، 13 یا 14 ساله، میتونه این ها رو بخونه؟ براش خوبه؟ نمیگم این سنین افراد، درک ندارن یا این که نمیتونن خوب رو از بد تشکیل بدن؛ خود من هم در همین رنج سنی هستم، اما چنین مسائلی، چنین هــ ـو*س های قوی ای که شاید تو زندگی روزمره باهاشون بر خورد کنیم، حس هایی که با وجود نادرست بودنشون، به وفور یافت میشن... این ها نباید به راحتی برای این سنین بیان بشه. یه سری حریم و حرمت ها برای قلم هست. وقتی از یه حدی بیشتر ازش بگذریم، زیبا نیست. مخربه. نابود کنندست. نمیگم که چنین موضوعاتی پیش نمیان و نیستن، اما اقرار به اون ها، عادی جلوه دادنشون، حرکت خوبی نیست. چون اثارش ممکنه تا نسل ها بعد از من و شما بمونه. شاید بگید که قصد دارید در نهایت اون ها رو به راه راست هدایت کنید، اما همه ی خواننده ها، همیشه با شخصیت اصلی همزاد پندازی میکنن و کمتر نویسنده ای این ریسک رو میکنه که شخصیت اصلیش رو منفی بسازه. حتی همین الانش هم خیلی از خواننده ها حق رو به خزان میدن و این، همون چیزیه که فردا ممکنه یه نسل رو نابود کنه.


    ادامه بديد و موفق باشيد .

    " عضو شوراي نقد انجمن نگاه دانلود "
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا