نقد رمان معرفی و نقد رمان رخِ وارون | ghazal-m کاربر انجمن نگاه دانلود

ghazal-m

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/28
ارسالی ها
959
امتیاز واکنش
9,572
امتیاز
561
محل سکونت
NEVER EVER LAND
سلام؛
این تاپیک برای اینه که بنده از نظراتتون در رابـ ـطه با رمان بهره مند بشم و خواهشا این ها رو از من دریغ نکنید. حرفی هست، حتی اگر بد بزنید.

نام رمان : رخ وارون

نام نویسنده : ghazal-m کاربر انجمن نگاه دانلود

ژانر رمان : اجتماعی - عاشقانه

نام ناظر تایید کننده : DENIRA

خلاصه :

زندگی همیشه آنطور که باید بر وفق مراد نبوده و نیست؛ خیلی وقت ها این تو هستی که باید خودت را با شرایط سازگار کنی تا از قافله عقب نمانی!

رخ وارون داستان زندگی دختریست مثل تمام آن هایی که این روز ها نمونه اش را در کوچه و خیابان می بینیم. دختری که گذشته اش را با همه ی تلخی رها کرده و برای زندگی فعلی اش تلاش می کند؛ اما، سال هاست خودش را میان تلاطم های این زندگی پر پیچ و خم گم کرده؛ خودش، هویتش، ظاهرش!

مدتی طولانی برای تئاتری که پیش رو دارد تلاش می کند و در نهایت زندگی روی خوشش را نشان او می دهد و برگ جدیدی از زندگی دختر قصه رقم می خورد!

تاپیک رمان :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg

     
    آخرین ویرایش:

    ♣️غزل♠️

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/08
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    21,950
    امتیاز
    804


    نقد ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ "رخ ِ وارون"

    _________

    نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، بار ِ نخست مرا یاد نماد ِ تراژدی-کمدی انداخت، که اکثراً در ادبیات ِ نمایشی(تئاتر) استفاده می‌شود. با خواندن نام ِ "رخ وارون" در ذهن حالتی از چهره_چه غم‌گین و چه خوش‌حال_ تجسم می‌گردد که برعکس شده است و حالتی غیر از حالت ِ اصلی ِ آن رو را نشان ِ همگان می‌دهد؛ که کار بازیگران‌ ِ تئاتر نیز، می‌باشد؛ برعکس ِ حالت ِ خود، نقش‌های مختلف، ایفا می‌کنند.
    این اسم، کمی تاریک است؛ یعنی اوّلین بار که آن را خواند‌ه‌‌ام، گمان‌ می‌کردم که شاید تراژدی باشد؛ امّا با این حال هم کمی ژانر ِ اجتماعی، که ژانر ِ انتخابی ِ شما نیز می‌باشد را، نشان می‌دهد. ژانر ِ عاشقانه در نام، قابل تشخیص نیست؛ خواننده نیز، قطعاً با خواندن ِ چنین نامی فکر می‌کند که با رمانی اجتماعی یا تراژدی طرف است، نه عاشقانه. البتّه ژانر ِ اوّل ِ شما اجتماعی است و همیشه تمرکز روی اوّلین ژانر است ولی در این بین نیز باید یک فکری راجع به ژانر ِ عاشقانه‌ی گم‌شده در اسم بیابید.
    نام ِ "رخ ِ روان" بسیار جالب است. اسمی جدید و نو می‌باشد و می‌تواند خواننده‌هایی را به خود مجذوب کند.
    _________

    جلد:
    جلد، تاریک و گنگ است. در آن، دختری نشان داده می‌شود که به آرامی پلک روی هم گذاشته است؛ گویا نمی‌خواهد تصویر خود را در آیینه ببیند.
    به‌دلیل نام گذاری ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    "رخ" و چهره‌ی آن دختر برعکس و "وارون" شده می‌باشد.
    جمله‌ی پایینی ِ جلد؛_"این که می‌ پنداری اش‌ من، نیست من!"_ با حالت قرار گرفتن ِ آن دختر در جلد و نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هماهنگ است؛ امّا جلد، غم‌گین و تاریک است و ژانرهای ِ انتخابی ِ شما را_اجتماعی، عاشقانه_ زیاد نشان نمی‌دهد؛ بلکه بیشتر به ژانر تراژدی نزدیک است.
    فونت ِ جلد و رنگ‌های آن، مناسب است؛ امّا جلد در قسمت ِ گوشه‌ی سمت ِ راست، بالا، خالی است؛ با یک نگاه به جلد، هر شخصی فکر می‌کند که هنوز کامل نشده است و یک چیزی کم دارد.
    _________

    خلاصه:
    خلاصه، تقریباً خوب می‌باشد. بخشی اصلی از آن را لو نداده است و ژانر ِ اجتماعی را می‌توان به‌راحتی در پاراگراف ِ دوم به بعد، یافت؛ امّا عاشقانه را باز هم، به‌سختی.
    پاراگراف ِ اوّل ِ خلاصه، بهتر است حذف شود؛ زیرا قسمت ِ مهم خلاصه بعد از اوّلین پاراگراف می‌آید و نیازی به آن نیست.
    خلاصه‌ی شما، می‌تواند سلیقه‌های مختلفی را ارضـ*ـا کند. خواننده‌های ِ ژانر ِ اجتماعی پسند همراه با خواننده‌های ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌های فضای ِ مجازی و تا حدودی خواننده‌های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌های ِ ادبی، با خواندن ِ خلاصه، قسمت ِ مورد علاقه‌ی خود را شکار کنند و به سمت ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، کشیده شوند؛ امّا با این حال بهتر است بیشتر روی ِ آن کار کنید.

    _________

    مقدمه:
    مقدمه‌، هم‌سطح ِ خلاصه بود. قسمتی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را گفته‌اید ولی در آن زیاده‌رویی نکرده بودید.‌ این مقدمه، با نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تناقض ِ خوبی دارد؛ نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نشان می‌دهد که شخصیت ِ اصلی سعی در پنهان کردن ِ حال و یا خود اصلی‌اش را دارد و در مقدمه، جنگی با درون است. درون خود، جایی که خودش را در آن دفن کرده است ولی گویا آن 《خود》هنوز نفس می‌کشد و نمرده‌ است و تلاش می‌کند که بیرون بیاید؛ البته این تشخصیات، بعد از چند بار مطالعه کردن مقدمه، دستم آمدند؛ با یک بار خواندن ِ آن چیز ِ زیادی را نمی‌توان متوجه شد؛ چون مقدمه کمی گنگ است و فقط با خواندن ِ خود ِ رمان می‌توان آن را متوجه شد.
    آخرهای ِ مقدمه، قسمت ِ "ناگهان سکه ی کج گیر گرده گوشه ی راه باریکه ی ذهنش افتاد" یک آن پارازیتی بر روی ِ لحن و حس و حال ِ خواننده، می‌اندازد؛ کلماتش در هم بود و تشخیص ِ منظور، سخت. بهتر است اصلاح، شود.

    _________

    شروع:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ابتداء با جمله‌ای آغاز شده است که گویا دارد حال و هوای ِ شخصیت ِ اصلی را توصیف می‌کند، این که حالش برای خود نیز گنگ و نا معروف است؛ این جمله بهتر بود باشروعی آغاز شود که شخصیت واقعاً سر در گم باشد نه بی‌حوصله و کم‌طاقت. جایی که کارکتر ِ اصلی در آن قرار دارد نیز زیاد با آن هماهنگی ندارد؛ در این‌گونه جملات توقع می‌رود که مثلاً آن شخصیت در حال قدم زدن باشد یا این‌که تنها گوشه‌ای، در جایی نشسته باشد؛ نه این‌که در حال ِ کار کردن در کافه‌ای رنگارنگ. بهتر است آن جمله اصلاح شود تا با جو ِ اطراف ِ شخصیت یک‌نواخت شود.
    نه آغازی نو بود، نه از یک صحنه‌ای اصلی و نه هیجانی شروع شد؛ بلکه گویا می‌خواستید ابتداء‌، حس ِ آن کاراکتر را برای خواننده به‌نمایش بکشید، بعد به حالت و مکان ِ قرار ِ گرفتن ِ او بپردازید. از این رو می‌توان گفت که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، شروعی تدریجی و آرامی دارد.
    _________

    سیر‌ داستان:
    سیر ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، فعلاً، که تقریباً اوایل ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    محسوب می‌شود؛ تدریجی رو به بالا است؛ یعنی به صورت ِ پله پله دارید خواننده‌ را با یغما، سرگذشت، آینده‌ و داستانش آشنا می‌سازید و این سطح
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را بالا بـرده است.
    امیدوارم که این سیر تا آخر رعایت شود و در دام نشیب‌های تند ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌ها نیفتید؛ زیرا اکثر ِ نویسنده‌ها در اواسط ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، نمی‌توانند کشش ِ لازم را برای داستان خود حفظ کنند و در نهایت، خواننده‌ها را از دست می‌دهند.
    پیشنهاد می‌شود که اتفاقات ِ آینده‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را در برگه‌ای جداگانه روی ِ هم بچینید و هماهنگی لازم را بین ِ حوادث ایجاد کنید.
    _________

    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
    دیالوگ‌‌ها و منولوگ‌های ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، متعادل بودند؛ نه تعداد ِ منولوگ‌ها بیش از حد زیاد بود و نه دیالوگ‌ها.
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، مونولوگ‌هایی وجود داشت، که معانی و جملات ِ قشنگی دارند؛ یا یک جمله‌ای می‌نوشتید و توضیحش را یا میان دیالوگ‌ها می‌دادید یا به‌صورت ِ مختصر، در مونولوگ شرح داده می‌شد.
    دیالوگ‌های ِ هر شخصیت، متناسب با روحیات ِ او نگاشته شده است و سعی می‌شد که از دیالوگ‌ها روتین استفاده نشود.
    دیالوگ‌های ِ یغما، اکثراً با سردی بیان می‌شد و از گفتن ِ جملات ِ طولانی پرهیز می‌کرد. یا دوستان ِ یغما_نازلی و سیما_ لحن ِ گفتارشان شاد و پرنشاط است و دیالوگ‌های آن‌ها معمولاً طولانی می‌باشند.
    با وجود ِ تمام ِ محاسن ِ و دقتی که سر ِ این بخش به خرج داده‌اید؛ در مواردی باید ترکیب ِ جملات را به طرزی بهتر می‌نگاشتید.
    مانند:


    ۱."قدم رو رفتن"
    "قدم زدن"



    ۲."لباس های خودم را تن زدم"
    "لباس‌های خود را تن کردم"



    ۳.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، با نثری ادبی نوشته شده است. پس‌ باید تمام ِ نکات ِ ادبی، رعایت شود و از به‌کار بردن ِ اصطلاحات ِ نثر محاوره‌ایی اجتناب کنید.
    برای مثال:
    "پاهایم را محکم به زمین چسباندم تا با هر بار ترمز این اتوبوس کله پا نشوم."



    ۴."صدای امید او را از دنیای خیال بیرون کشید."
    این‌جا منظورش با خودش بود ولی شما این جمله را به جای ِ اوّل شخص ِ مفرد، از زاویه‌ی سوم شخص ِ مفرد استفاده کردید.
    درستش:
    "صدای امید مرا را از دنیای خیال بیرون کشید."


    ۵."مردمک های چشمانم دو دو زدند؛ حس کردم!"
    "دو دو زدن مردمک‌های چشمم را، حس کردم."



    و...

    _________

    علامت و اشتباهات ِ نگارشی:
    با یک‌ نگاه به شیوه‌ی تایپ‌ کردن شما، می‌توان فهمید که نهایت ِ دقت را به‌کار می‌بردید تا اشتباهی نگارشی، مرتکب نشوید ولی با این حال نیز در جاهایی، اشتباهاتی دیده می‌شد. مانند ِ:


    ۱."آسمون و نگاه"
    "آسمون رو نگاه"



    ۲."انگار این روز ها من آشفته ام، گریزی می زد به پرونده های خاک خورده ی ذهنم و دلش کمی یادآوری می خواست؛ شاید!"
    بهتر است نیم‌‌فاصله‌‌ها رعایت شود:
    "انگار این روزها من ِ آشفته‌ام، گریزی می‌زد به پرونده‌های خاک خورده‌ی ذهنم و دلش کمی یادآوری می‌خواست؛ شاید!"



    ۳."آهی کشیدم و لعنت بر منی که حتی در کوچکترین چیز ها هم خاطراتی برای خودم داشتم. چقدر دلم می خواست..."
    این‌ مورد را چند بار دیده‌ام. باید مکث ِ هر جمله، در جای ِ مناسب ِ خود گذاشته شود. "واو" هر جایی گذاشته نمی‌شود.
    "آهی کشیدم. لعنت بر منی که حتی در کوچک‌ترین چیزها هم خاطراتی برای خودم داشتم. چقدر دلم می‌خواست."



    ۴."شاید با اغماز می توانستم یک بار هم که شده در تمام طول عمرم به خودم لقب خوش شانس را نسبت دهم و آن یک بار هم متعلق بود به زمانی که با امید آشنا شدم!"
    این‌‌جا "اغماز" ی که به کار بردید به معنی ِ "عیب کردن در کسی و کم حرمتی نمودن" است.
    باید از کلمه‌ی "اغماض" استفاده می‌کردید که به معنای ِ"گذشت، چشم پوشی، نادید گرفتن" است.



    ۵. در جاهایی نمی‌توان جملات را به‌هم پیوست و یا "واو" میان ِ جملات ِ متعدد گذاشت؛ زیرا با این کار به نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اسیب رسانده می‌شود و حتی در جاهایی خواننده را کسل می‌کند. مانند ِ:
    "یاسین که مخاطب حرف های او بود و به تازگی لیسانس اش را در رشته ی تئاتر گرفته بود و به تازگی به ما پیوسته بود،"
    باید اصلاح شود.



    ۶."نشناسندم"
    "نشناسنم"



    و...

    _________

    توصیف:
    توصیفات ِ شما، در کل، خیلی خوب بود و تمام ِ موارد را رعایت کرده بودید.
    توصیف ِ حس و حال و حالت ِ قرار گرفتن و ژست ِ شخصیت‌ها، به‌درستی آمده بود و خواننده قطعاً می‌تواند صحنه‌ها، فیگور‌ها و احساسات ِ کارکتر‌ها را در ذهن ِ خود تصور کند.
    در توصیف چهره نیز، کارتان عالی بود. یک‌سره شکل و شمایل شخصیت‌ را نمی‌گفتید؛ بلکه میان ِ هر چند مونولوگ‌ یک بار، قسمتی را بیان می‌کردید. البته شما، تا الان فقط اجزائی از چهره‌ی یغما را نوشته بودید؛ امیدوارم چهره‌ی بقیه‌ی شخصیت‌ها نیز به همین منوال، شرح داده شود.
    و در آخر، توصیف ِ مکان. این مورد‌ از توصیفات، برعکس ِ بقیه کم دیده می‌شد و در همان‌ چند باری که استفاده شد، یک‌جا همه‌ی مکان را توصیف می‌کردید و مانند ِ توصیفات ِ چهره، عمل نکرده بودید.

    _________

    شخصیت پردازی:
    شخصیت پردازی ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوب بود. شخصیت‌ها تقریباً زیاد بودند و‌ هر کدام از آن‌ها، شخصیت‌ ِ به خصوص ِ خود را داشت‌ و از استفاده ِ از شخصیت‌های تکراری در بقیه‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌ها، اجتناب کرده بودید؛ ولی نگفتن ِ سن ِ شخصیت‌ها ممکن است باعث شود که خواننده زیاد، با شخصیت‌ها ارتباط ِ کافی را برقرار نکند؛ پس سعی کنید در میان ِ دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها، سن را ذکر کنید.
    در اکثر ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌ها دختر، یا خیلی شیطان(!) بود و یا خیلی آرام؛ ولی شما شخصیتی میانه، ظاهراً سرد و مغرور امّا دارای ِ قلبی مهربان است؛ هر چند سعی در پنهان کردن آن می‌کند؛ دوست دارد دیده شود و همیشه در چشم باشد، از این رو آرایش آن چنانی می‌کند و بدون آن‌ها، از خانه بیرون نمی‌زند؛ خلق کردید و او را شخصیت‌ ِ اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، که نامش را یغماست، گذاشتید. این شخصیت در دنیای ِ اطراف ِ ما کم دیده نمی‌شود و برای هر خواننده‌ای ملموس است‌.^__^
    __________

    زاویه دید:
    زاویه‌ی دید ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، اوّل شخص ِ مفرد است. برای رمانی که سرنوشت یک شخصیت‌ را روایت می‌کند زاویه‌ی مناسبی به حساب می‌آید؛ زیرا حس و حال ِ آن شخصیت را کسی بهتر از خود ِ کارکتر بیان نمی‌کند.
    _________

    نثر داستان:
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، با این‌که از زاویه‌ی دید ِ اوّل شخص مفرد استفاده شده است، شما از نثر ِ‌ ادبی استفاده کردید‌. ترکیب جالبی است که در اکثر ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌های ادبی ِ معروف، استفاده می‌شود.
    _________

    ایده‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    ایده‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تقریباً جدید است. در ایران، تعداد ِ کمی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌ها موضوعشان در محور تئاتر و مسائل ِ مربوط به آن با انتخاب ِ ژانر ِ اجتماعی می‌چرخد. این ایده، می‌تواند خواننده‌‌هایی را سمت ِ خود جذب کند.(:

    _________

    ژانرهای انتخابی:
    ژانر‌های شما؛ اجتماعی و عاشقانه می‌باشند. در تمام اجزای ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ژانر ِ اجتماعی را خوب به‌نمایش کشیدید. در ابتداء، با دیدن ِ اسم‌‌ و جلد و با خواندن ِ خلاصه و مقدمه فکر می‌کردم لازم است که ژانر تراژدی را بین ژانرها نیز بگذارید؛ ولی در متن ِ اصلی ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ژانر تراژدی، پر رنگ نیست؛ وجود دارد ولی در چشم نمی‌باشد.
    ژانر ِ عاشقانه را به‌ظاهر، در اتفاقات ِ آینده خواهیم دید ولی باید همان‌طور که ژانر اجتماعی را در تمام ِ قسمت‌ها رعایت کردید، وجود ژانر عاشقانه نیز، تا حد الامکان، رعایت شود.
    _________

    مــــــوفـــق باشـــید.D;:aiwan_lggight_blum:


    225204_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg




    "عضو آزمایشی تیم نقد انجمن نگاه دنلود"
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,111
    امتیاز
    1,144
    وقت بخیر نویسنده گرامی / منتقد در حال اموزش نگاه

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    انتخاب رخ وارون به عنوان اسم اثر به اندازه ی کافی خوب هست . نیازی نیست تا بازیکن خبره ی شطرنج باشی تا بدونی رخ اسم یکی از مهره هاست . خوندن اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کنجکاوی لازم رو برای خواننده ایجاد میکنه که منظور از یک مهره ی وارون چیه ؟ نکنه داستان ربطی به شطرنج داره ؟ صد در صد پشت این اسم معنی خاص دیگه ای نهفته است و اسمتون تونسته کشش لازم رو ایجاد کنه . با این حال برای رمانتون دو ژانر اجتماعی و عاشقانه رو انتخاب کردید . که یه مسئله ای اینجا پیش میاد و اونم اینکه ژانر عاشقانه اصلا توی اسم دیده نمیشه . همین طور هم ژانر اجتماعی که خیلی کم رنگه . بیشتر اسمتون به ژانر تراژدی میخوره . البته این عیب چندان بزرگی نیست . چون خیلی پیش اومده که ابدا اسم یک اثر نشون دهنده ی محتوای داخلش نبوده ! بخوام مثال واضح و ملموس بزنم سریال آنام در حال پخش از صدا و سیما.

    خلاصه
    خلاصتون دقیقا مثل غذایی هست که نمکش کم باشه . خوش مزه است اما نیاز به ادویه واسه تکمیل شدن داره . به عنوان یک خلاصه خوب عمل کرده و کشش لازم رو برای خواننده ایجاد میکنه . مخصوصا که از تکنیک خوب سوال ایجاد کردن استفاده کردید . این سبک باعث میشه خواننده بخواد بدونه قضیه چیه ؟
    تونسته بودید برعکس خیلی از خلاصه ها داستان رو در خلاصه لو ندید ولی با بیان بعضی جملات تشنگی دونستن ادامه رو ایجاد کنید .
    در ادامه بعضی نکات در خلاصتون دیده میشه که اصلاحشون کاملا نظر شخصیه منه و اگر هم اصلاح نکنید ایرادی به داستان وارد نمیشه .
    مثلا به این جمله در خلاصتون دقت کنید : رخ وارون داستان زندگی دختریست مثل تمام آن هایی که این روز ها نمونه اش را در کوچه و خیابان می بینیم
    اینو امتحان کنید : رخ وارون روایتگر زندگی دختری همچون هزاران دختر دیگر است .
    یا رخ وارون زندگی دختری به سادگی تمام دختران دیگر را به تصویر می کشد .
    و....
    سال هاست خودش را میان تلاطم های این زندگی پر پیچ و خم گم کرده؛ خودش، هویتش، ظاهرش!
    سه کلمه اخر برای تاکید هستند میدونم منتها جای این بهتر میشه از این جمله استفاده کنید :
    سال هاست خودش ، ظاهرش و هویتش را میان تلاطم های این زندگی پرپیچ و خم گم کرده است .
    یا اگر میخواید اون سه کلمه اخر بمونه بنویسید : سال هاست نه تنها خودش میان تلاطم های این زندگی پر پیچ و خم گم کرده بلکه در این بین هویت و ظاهرش نیز مفقود الاثر شده اند .
    به هر حال این دو مورد نظر شخصی من هستند .

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    یکی از نقاط قوت در این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می تونه جلدش باشه . تصویر دختری که سر و ته شده کاملا با معنی لغوی وارون مطابقت داره . حالت چهره ی دختر ،‌سایه های روی جلد و افکت ها به خوبی کنار هم قرار گرفته اند . گفته بودید دختر داستان تئاتر بازی میکنه با کمی دقت میشه این رو توی جلدتون دید . دختر رو به روی اینه نشسته و ارایش داره . شاید خیلی منعکس کننده ی بازیگر تئاتر نباشه اما خیلی از خواننده ها مطمئنا تا کنون بازیگر ها رو موقع گریم دیدند و چندان دور از ذهن نیست .
    گفته بودید ژانر انتخابی اجتماعی و عاشقانه است اما متاسفانه در جلد انعکاس هیچ کدوم رو نمیشه حس کرد . بلکه جلدتون ظاهر غم انگیز ، تراژدی گونه و شاید حتی ترسناکی داره که به جای انتقال حس عشق بیشتر در انتقال حس ترس و غم موفق تره.
    جمله ی ای که ریز تر پایین جلد نوشته شده این که می پنداری اش من نیست من ، در تقویت این حس موثره . خود این جمله به تنهایی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو از ژانر و اجتماعی دور میکنه و بیشتر حالت معمایی بهش میده . چرا اونی که تویی ، تو نیستی؟


    مقدمه

    من نتونستم بفهمم مقدمه کدوم بخشه . بخش سراغاز که از زبان دانای کل هست یا چند خطی که شخصیت اول داستان صحبت میکنه.
    اگر سر اغاز رو به عنوان مقدمه در نظر بگیریم ، مقدمه ی خوبی نوشتید .
    خواننده کاملا حس غم و سر درگرمی دختر رو میتونه حس کنه . دختری که در تلاطم های این زندگی پیچ و خم خودش رو گم کرده با این حال برای مقدمه بودن خیلی هم مبهمه . شخصا فکر میکنم بهتر باشه بیشتر کار کنید روش .


    شروع
    شروع ارام و یکنواخت بود . هیچ اتفاق خاصی نیفتاد مگر توصیفات دختر از داستان تا خواننده رو با این قضیه که زندگی چندان خوبی نداره اشنا کنه . پارت اول به عنوان اولین پارت اصلی داستان مشکلات ریز و گاها درشت نگارشی داره که در قسمت علائم و اشتباهات نگارشی کاملا بهش پرداخته میشه . با این حال شاید این نوع شروع از اشتیاق خواننده بکاهه ولی به عنوان ایراد نمیشه بهش نگاه کرد . چه بسا که داستان ها و فیلم های زیادی با وجود شروع اروم مخاطبان زیادی رو جذب کردند. اگر بتونید شروع رو کمی هیجانی تر کنید بهتر میشه اگر هم نه هیچ ایرادی بهش وارد نیست. خوب و جامع بود . فقط چند نکته برای گوشزد :
    اول این پارت گفتین که
    یک وقت هایی آدم ها در نقطه ای از زندگی قرار می گیرند، که هیچ چیز برایشان معنی ندارد و به قولی نمی دانند که با خودشان چند چندند! مثل همین الان که من پشت پنجره های سرتاسری کافه ایستادم و نگاهم را به خیابان شلوغ و پر تردد دوختم.
    این جملات نشون دهنده ی اینکه دختر داستان هدفش رو گم کرده ، نمی دونه داره چیکار میکنه . ولی بعدش این بی هدفی رو رها کردید و به داستان پرداختید و این که چرا باید ندونه با خودش چند چنده مبهم رها شده. بهتر بود بیشتر توضیح میداد از بی هدفیش و بعد وارد سیر داستان می شدید . البته میشه از این نقطه هم بهش نگاه کرد که خواسته باشید خواننده خودش ربط این دو ( داستان و جمله ی اولتون ؛) رو کشف کنه ولی اگر بتونید یک یا چند پاراگراف کوتاه اضافه کنید بهتر میشه چون مونولوگتون ول شده یهو .


    سیر داستان
    برای هر خواننده ای کاملا واضحه که قلم خوب و جا افتاده اید دارید . معلومه برای این داستان مطالعه شده و روی هوا نوشته نشده . مثل خیلی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های مجازی که صرفا یک کپی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های دیگه هستند . شاید داستان هنوز به قسمت اوجش نرسیده و اتفاقا به نظر می اد خیلی هم از اوج دور باشه ولی سیر داستان جذابه و منو به عنوان خواننده جذب کرد . داستان روایت گر دختری زخم خورده ، ترد شده و تنهاست که درگیر زندگی و حرفه اش هست . خوب تونستید به داستان بپردازید و خواننده رو به دنبال خودتون بکشونید . مخصوصا جاهایی که دیالوگ های کوتاهی با برادرش درباره ی گذشته اش داره و مدام برای خواننده علامت سوال ایجاد میشه . به طور کلی کشش کافی رو داشتید تا به این جا .


    دیالوگ و مونولوگ
    بخش مورد علاقه ی من در رمانتون این جاست . مخصوصا جاهایی که بین دو کوتیشن یک جمله ی معروف و گاها جدید اما پر از معنی و مفهوم اورده بودید . این برای یه داستان از دیدگاه من نقطه ی قوت محسوب میشه . هر چند که خیلی ها معتقدند که این قبیل جملات فقط حرفند اما به نظرم با سیر داستان شما کاملا مچ شدند . این مدل کار رو بین این همه کتاب و داستان مجازی من تنها در ابرویم را پس بده دیده بودم . با این حال کار شما اصلا کپی به نظر نمیاد و عالی بود .
    دیالوگ ها تقریبا خوب و بدون نقص بودند . کاملا هر دیالوگ میتونست به خوبی حس گوینده اش رو به خواننده منتقل کنه . کلمات درست و به جا استفاده شده بود . دیالوگ هر شخص به ویژگی هایی که ازش به خواننده نشون دادین می خورد . البته هرچند جز شخصیت اصلی خیلی به شخصیت های دیگه پرداخته نشده بود . با این حال این ایراد نیست از اونجایی که به نظرم داستان هنوز نصفه هم نشده .
    دیالوگ های رد و بدل شده در یک داستان ، یه جورایی شخصیت های داستان رو هم لا به لای خودشون به خواننده معرفی میکنند . تونسته بودید به خوبی به این ویژگی بپردازید . چون این یک واقعیت بدهی است که حتی بین دوقلو های همسان هم تفاوت در دیالوگ ها دیده میشه . توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما هم این تفاوت ها ملموس بودند . دیالوگ فرهاد ، یغما ، دوستان یغما کاملا باهم متفاوت بودند . یغما با توجه به شخصیتی که ازش معرفی کردید ، دیالوگ های کوتاه اما کوبنده داشت و نقطه مقابل اون دوستان یغما مثلا سیما دیالوگ های طولانی تر ، شاد تر و حتی گاها حراف گونه داشتند که به توصیفاتتون می خورد . در سر تا سر دیالوگ های رد و بدل شده خواننده می تونست حس شخصیت ها رو عم از شاید ، غم ، هیجان ،‌بی حوصلگی و... رو درک کنه .
    یکی از دیالوگ های خوب یغما با سیما بود جایی که بعد از تمرین تئاتر مشغول ارایش و هست و با سیما بحث کوچکی دارند . از این قبیل دیالوگ ها توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بیشتر جا بدید . خدا رو چه دیدید شاید دیالوگ ماندگار بعدی متعلق به رخ وارون باشه .
    برای این بخش هم بگم دست مریزاد .

    شخصیت پردازی
    همون طور که بالاتر اشاره کردم تنها شخصیتی که به طور کامل بهش پرداخته شده یغما هست . که اونم شخصیت اصلی داستانه . البته باز هم میگم که این عیب نیست چون داستان هنوز ادامه داره و وقت هست تا چیز هایی که توی استین دارید رو کنید.
    به شخصیت یغما به جرئت می تونم بگم خوب پرداخته شده . خواننده کاملا باهاش خو می گیره . تقریبا توی این شخصیت من هیچ جای ایرادی ندیدم . که این برای یک نویسنده نکته قوت محسوب میشه . خیلی از نویسنده ها در پرداختن به شخصیت ها مشکل دارند و گاها شخصیت ها برعکس توصیفاتشون در میان اما بی حوصلگی، تنهایی و خودکامگی یغما بدون توصیفات اضافه هم کاملا حس می شد .
    منتها ، به بعضی موارد حتما باید بیشتر پرداخته بشه . مثلا سن هیچ کدوم از شخصیت ها گفته نشده ولی این ایراد نیست چون کارتون در پرداختن بهشون این قدر خوب بود که بدون گفتن هم میشه حدس زد همشون بزرگسال ، سرد و گرم زندگی چشیده و پخته هستند . یا نقطه ی مقابل این هنوز بچه موندند .
    به طور کلی کارتون در این بخش نسبتا عالی بود و امیدوارم همچنان شاهد این روند باشیم . زیاد از این مورد ها نداریم که نویسنده بتونه دو شخصیت رو کامل جدا از هم توصیف کنه . یغما کاملا متفاوت با فرهاد ، امید ، سیما و... بود . برای این واقعا باید بگم خدا قوت :)

    زاویه دید
    زاویه دید داستان از زبان نقش اول بود . اصولا این زاویه دید برای نویسنده ها راحت تر از بقیه هست . که کاملا هم به سیر داستان شما می امد. یغما خودش تونسته به تنهایی از پس توصیفات و انتقال افکارش بر بیاد و نیازی به استفاده از هیچ زاویه دید دیگه ای دیده نمی شه .

    نثر داستان
    نثر داستان کمی جای کار داره . گاها دیده شد که شکل نوشتاری کتابی و محاوره ای رو ادغام کردید . برای انسجام بهتر متن بهتره فقط از یکی از این نوع نوشته استفاده بشه .که در اعلائم و اشتباهات نگارشی کم نزاشتم از مثال براتون :)

    علائم و اشتباهات نگارشی
    پارت اول : یک وقت هایی به بافت داستان نمی خوره . نظر من روی گاهی ، اوقاتی، زمان های و.... هست .
    دوختم بهتره باشه دوخته ام
    پارت دو : راست می گفت و همین راستش بود که حرصم را در اورده بود . جاش بهتره بنویسید راست می گفت و همین حرصم را در می اورد توی جمله ی خودتون بود در بود شده .
    همون پارت نگاهی به سمت سودا و سوگل خواهران افاده ای جمع انداختم. خواهران افاده ای جمع در این جا حکم بدل رو داره . بدل کلمه یا جمله ای هست که میتونه جایگزین فاعل بشه برای همین باید بین دو ویرگول بیاد . پس بهتره بنویسید : نگاهی به سمت سودا و سوگل ، خواهران افاده ای جمع ، انداختم .
    قسمت دیگه ای گفته بودید تنها زمانی به انها می رسیدم اعصابم خط خطی می شد . فکر کنم منظورتون این بوده : وقتی به انها می رسیدم اعصابم خط خطی می شد.
    پارت پنج : چشم به عکسی دوختم که همدم همیشگی ام بود و از وقتی رفته بود من دیگر من نبودم .
    این جا اول از عکس ها حرف می زنید و بعد از شخص داخل عکس ها . که این به سختی قابل تفکیک از همه . خیلی بهتر میشه اگر از این جمله استفاده کنید : چشم به عکس های روی دیوار ، همدم های این روزهایم ، دوختم . از وقتی صاحبش رفته بود من دیگر من نبودم .
    همون پارت گفتید دلم بدجور هوایش را کرده بود این روزها
    خیلی بهتر میشه اگر این روز ها رو اول جمله ببرید .
    پارت شش :
    دلم می خواست دهن تک تک کسانی را که آهنگ " تولد مبارک " می خواندند، خفه کنم
    دهن و خفه کردن ؟؟ کمی نامیزونه . میتونید بگید بر دهان انها می کوبیدم یا کلا دهن رو نیارید و از همون فعل خفه کردن استفاده کنید .
    آهی کشیدم و حس کردم نگاه پرسوال نازلی را
    فعل دوباره به اول بـرده بشه نثر روون تر خونده میشه .

    برای یک کلمه ی جمع اصولا جز موارد نادری از فعل جمع استفاده میشه پس بهتره حواستون به این نکته باشه . مثلا مثل این جمله : کارهایم زودتر از زمانی که فکر می کردم تمام شده بود
    کارم زودتر از زمانی که فکرش را می کردم تمام شده بود یا کارهایم ...... تمام شده بودند .
    بعد از تولد و تموم شدن کارهاشون در جواب نازلی میگه :
    - بیا بریم. بعد از یه تایمی دیگه می رم خونه من
    این جا ابهام داره. من که نفهمیدم منظور رو یکم دور میرسونه . اگر ویرایش کنید بهتر میشه .
    همون پارت : پر بیراه هم نمی گفت یعنی چی ؟ منظورتون اینه خیلی بیراه هم نمی گفت؟
    همون پارت ویندو شاپینگ کاملا یه اصطلاح فارسی داره : ویترین گردی ولی خود ویندو شاپینگ کاملا منظور رو می رسونه و در زبان ما که مورد تهاجم زیاد زبان های بیگانه قرار گرفته اصطلاح عجیبی نیست .
    پارت یازده : از طرفی نمی توانستم در کافه خودم باشم
    ملموس نیست میشه یکم بیشتر توضیح بدید ؟
    پارت چهارده : حالا می فهمیدم که دلم چقدر برای " جقله " گفتن هایش هم تنگ شده بود؛ حتی
    میدونم حتی اخر جمله اومده که تاکید بیشتر بشه اما بازم اگر اوایل جمله اورده میشد انسجام متن میتونست بهتر رعایت بشه .
    پارت پونزده : نشناسندم
    بنویسید برای ان که هرگز نشناسنم ...
    همون پارت : یادم رفت سوال و جواب چند دقیقه ی قبلمان؛ اما، از جا پریدم و گوشی را به چنگ گرفتم
    اما این جا اضافه است و بهتره یادم رفت اخر جمله قرار بگیره .
    همون پارت : فرهاد عزیز بود؛ او نیمه ی دیگر من بود. کسی که در هر شرایطی بود. یک دقیقه بزرگتر بود؛ اما،... بزرگی اش به اندازه ی آن یک دقیقه نبود
    این جا دیگه واقعا خیلی بود در بود شد . اینو امتحان کنید : فرهاد نیمه ی عزیز من بود. عزیزجانم ، کسی که در هر شرایطی کنارم بود . شاید یک دقیقه بزرگتر باشد اما بزرگی اش به اندازه ی ان یک دقیقه نیست . خیلی فراتر می رفت .
    همون پارت : برای روزایی که فرامرز هنوز افکار و عقایدش از ما فاصله نگرفته بود
    جای هنوز توی جمله اشتباهه این جمله رو امتحان کنید : برای روز هایی که هنوز افکار و عقاید فرامز هنوز از ما فاصله نگرفته بود .
    پارت بیست : در ایستگاه ایستادیم بنویسید بهتره
    همون پارت :
    تقصیر من نبود که او نمی فهمید مرا و درک نمی کرد حال و روز مرا
    بهتر نیست بنویسید : تقصیر من نبود که او مرا نمی فهمید و حالم را درک نمی کرد .
    ادامه ای همین جمله گفتید : من نمی توانستم؛ نمی توانستم که برایش زندگی شرح دهم
    زندگی مبهمه مشخص کنید زندگی خودشه .
    پارت بیست و دو : این یک علاقه، خیلی وقت بود که در جایی در اعماق قلبم مدفون مانده بود. من از پاستیل های رنگارنگ متنفر بودم.
    این یک علاقه ؟؟ اون یک خیلی نابجاست اون وسط.
    پارت بیست و سه : و من دستش را چنگ می گرفتم ، می گرفتم فعل مناسبی نیست .
    پارت بیست و چهار : فرهاد هم فهمیده بود شاید که دیگر
    بهتره جای شاید رو عوض کنید . شاید فرهاد هم فهمیده بود
    پارت بیست و هفت :
    کنجکاو شده بودم و وقتی برگه بیرون آمد، کندمش و به دستش دادم و نفس عمیقی کشید
    اون کنجکاو شده بودم اولش یا کلا بی ربط اومده یا هم حواستون نبوده و جملاتی از قبل یا بعدش رو جا انداختید .
    پارت بیست و هشت :
    خودش فهمید انگار که نفس عمیقی کشید و به حالت قبلی راه رفتنش برگشت و تنها یک جمله گفت
    بهتره انگار رو جا به جا کنید .
    خودش هم انگار فهمید . نفس عمیقی کشید و....
    همون پارت : او معتقد به " پرداختن به علایق در کنار تحصیلات آکادمیک " معتقد بود
    دو تا معتقد بود ؟ یکیشو حذف کنید .
    یه مشکل دیگه تهیه کننده نمایش حق وردی هست یا حق ویردی ؟ اینو روشن کنید. از هردوش استفاده شده .


    توصیف مکان
    دیگر حتی دیزاین زیبا و چشم نواز "کافه چتر" اش با چتر های رنگی رنگیِ از سقف آویزان و گلدان ها رو به روی در که پر بود از چتر های رنگی و دیوار های رنگین کمانی و میز هایی که چند قطاع بودند و هرکدام یک رنگ، هم فایده ای نداشت. این برای ما هم زنگ خطر به حساب می آمد و انگار این کافه نفس های آخرش را می کشید.
    توی توصیف محل کارش من یکم باید سخت گیر عمل کنم. خیلی جاها علامت نگارشی درست رعایت نشده و گاها کمبود کلماتی هم داخل متن حس میشه . نظرتون درباره ی این توصیف جایگزین چیه : دیگر حتی دیزاین زیبا و چشم نواز کافه چتر هم به چشم نمی امد . چتر های رنگی اویزان از سقف ، گلدان های پر از چتر روبه روی در ، دیوار رنگین کمانی و میز های رنگ به رنگ چند قطاع بی تاثیر به نظر می رسیدند .
    یا مثلا مدیریت غلط صاحب کافه روی خیلی از نکات مثبت خط انداخته بود . مثل اینکه دیگر چتر های اویزان از سقف مشتری ها را این جا نگه نمی داشتند . گلدان های پر چتر کنار در پاگیرشان نمی کرد و رنگین کمان داخل کافه جذاب نبود .
    غیر از توصیف مکان کافه چتر تقریبا توصیف دیگه ای دیده نشد. برای همین میگم بهتره چند جا مخصوصا اوایل کمی از خونه اش ، سالنی که تمرین می کنند و حتی شاید وقتی میرن با سیما روی اون پل یا با اون یکی دوستش به جمهوری رو توصیف کنید . این طوری به خواننده فضای بیشتری برای خیال پردازی می دید . و البته که کتاب خوندن فرصتیه برای پر و بال دادن به خیالات.

    توصیف چهره و ظاهر
    این قسمت کمی جای کار داره . توصیفات چهره و ظاهر یغما کمی دیده میشه ولی بقیه توصیفات زیاد نیست . جز چند جا که کوتاه فرهاد رو توصیف میکنه . البته نباید توصیفات یکجا باشه که از چشم ها تا خال کنار گوش یارو توصیف بشه . همین که در لا به لای متن دیده بشه کافیه و خسته کننده هم نیست . که شما به خوبی از پسش بر اومدید منتها با این حال توصیفاتون در این زمینه خیلی کم بود . شخصا هیچ تصور خاصی از چهره ی هیچ کدوم ندارم .

    توصیف احساسات و حالات
    در این بخش هم بالاتر گفتم کارتون خوب بود و حرفی برای گفتن دارید . تقریبا با اکثر حالات توصیف شده خواننده میتونه خو بگیره . امیدوارم شاهد این روند تا اخر داستان باشیم .

    ایده ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ایده ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تقریبا همچنان مبهم مونده . که این داستان رو کمی راز الود می کنه و البته که برای خواننده ها همین راز الود و مبهم بودن جذابه . چیزی که من فهمیدم ایده درباره ی دختری هست که پشت به همه چی کرده و زندگی رو خودش انتخاب کرده و عقیده ی راسخ به این داره که زندگیش مال اونه و کسی حق نداره براش تصمیم بگیره . که البته جالبه و مهم تر این ایده اصلا و ابدا تکراری نیست و باز هم بزارید این جا خدا قوت بگم که باعث شدید برای چند سواحی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های کلیشه دور بشیم و موضوع تازه ای برای خوندن بهمون دادید .


    ژانر های انتخابی

    ژانری که برای داستان انتخاب کردید عاشقانه و اجتماعی است که خب با قسمت اجتماعی داستان موافقم چون خود مونولوگ ها ، دیالوگ ها و البته تفاوتی که بین بازیگری و تئاتر بیان می کنید نشون دهنده ی این ژانر هست . ولی در بخش عاشقانه خب چون هنوز قسمت اعظمی از داستان باقی مونده نظری نمیدم چرا که تا به این جا شاهد هیچ عاشقانه ای نبودیم .


    باور پذیری
    در بخش باور پذیری فقط چند مشکل کوتاه دیده میشه که بزارید بگم .
    پارت سه امید می پرسه ساعت چنده و جواب میشنوه هشت و نیم و بعد پارت بعد خود یغما وقتی تازه رسیده خونه و روی تختش هست میگه ساعت سه و نیم صبحه !! این قدر پرش زمانی ؟ فکر میکنم یکی از این دو زمان اعلام شده بهتره اصلاح بشه .
    پارت ده و نه : به امید میگه به خاطر کارهاش در کافه دیر میاد و بعدش دیده میشه اصلا و به کافه نمیره :) ایراد کوچیکی نیست و با کمی دقت معلوم میشه . لطف کنید اصلاح کنید .
    توی کافه موقع دیدن فرهاد : من با این قسمت کمی مشکل دارم . به هر حال هر چقدر هم که به عنوان یک کارمند بخواد به قوانین محل کارش پایبند باشه به طور طبیعی وقتی عزیزش رو اونم برادر دو قلوش رو بعد از سال ها میبینه نباید بتونه خودش رو کنترل کنه و قوانین کافه کمترین اهمیت رو داشته باشند . اما دیده میشه غیر از خودش فرهاد به عنوان غریبه ای که اصلا از این قوانین چیزی نمیدونه هم بهشون پایبنده .
    عضو آزمایشی شورای نقد
    225204_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg

    :)
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND

    ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    آخرین ویرایش:

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد تایید شد
    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد – Dictator

    Dictator- مدیریت نقد.jpeg
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا