نقد رمان معرفی و نقد رمان ماهیّت اشتباه|N.Raya کاربر انجمن نگاه دانلود

N.Raya

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/31
ارسالی ها
726
امتیاز واکنش
145,978
امتیاز
1,211
سن
26
بسم الله الرحمن الرحیم






نام رمان: ماهیّت اشتباه
نام نویسنده: N.Raya کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه _ معمایی
نام ناظر و تأیید کننده: NAZ_BANOW

Please, ورود or عضویت to view URLs content!



خلاصه:
ماهرخ رفیعی دختر تنها و ۲۶ ساله ای که در رشت به عنوان پرستار بچه مشغول به کار است و هفت سال پیش درست در اوج بلوغ و نوجوانی دل به همکلاس ترم بالایی خود عماد می بندد و با اون ازدواج می کند. ولی درست در یکی از حساس ترین برهه های زمانی زندگی اش، عماد به یک باره ناپدید می شود و ماهرخ بدون آنکه دلیلی پیدا کند به هفت سال زندگی تنها و پر انزوا محکوم میشود.
اما بالاخره زمانی که تصمیم می‌گیرد از این انزوا به پیش مادرش پناه ببرد خبر فوت خواهر دوقلویش به گوشش می رسد، اما باور نمی کند. برای پیدا کردن خواهرش یا جسدش به تهران می‌رود و در پی حادثه ای ساختگی او را با خواهرش اشتباه میگیرند و بدون آنکه بخواهد پا به زندگی پر رمز و راز خواهرش میگذارد و در این بین متوجه دلیل تمام اتفاقات ناگوار زندگی اش و تغییرات عجیبی که در خودش به وجود آمده است می شود.
اما به راستی این اسرار چیستند؟ او چه رازهایی را باید کشف کند تا زندگی اش دوباره به آرامش سابق برگردد؟
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد


    36598
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    به نام خدا
    «نقد رمان ماهیّت اشتباه»
    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد؛
    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز:

    نام رمان
    با دیدن رمانتون به این فکر افتادم که داستان زندگی شخصی رو برملا می‌کنه که با یک خانواده‌ای زندگی می‌کنه و بعد از مدتی می‌فهمه که فرزند اون خونواده نیست و... همچنین به این فکر افتادم که می‌تونه از اون داستان‌های تخیلی باشه که دختری فکر می‌کنه یک آدم معمولیه و بعد هم می‌فهمه که شاهزاده‌ای با قدرت جادوییه و باید بره یک سرزمین دیگه و...
    از اونجایی که این موضوعات توی رمان‌های زیادی استفاده شدن، ممکنه این موضوع به ذهن خواننده خطور کنه که رمان تکراریه و اون رو نخونه. اما از یک طرف اسم رمان، بدون اینکه داستان رو کاملا برای خواننده روشن کنه، یک توضیحی درباره اون می‌داد و باعث کنجکاویش می‌شد و می‌تونست جذبش کنه. برای همین برای میزان جذابیت اسم، نمیشه نظر قطعی داد.
    داستان‌هایی که با خوندن اسم به ذهن من رسید، تا این قسمت از داستان با موضوع رمان شما اصلا همخوانی نداشت. اسم رمانتون کاملا با موضوعش تطابق داشت و از این لحاظ انتخاب خوبی داشتین. در کل اسم رمانتون مناسب و خوب بود.


    جلد
    برای جلد رمان شما جلدی در نظر گرفته نشده و پیشنهاد می‌کنم که جلدی درخواست بدین، چون که نقش مهمی در جذب خواننده داره. در رابـ ـطه با جلد شما می‌تونید تصویر یک گرگ رو روی جلد به نمایش بکشین که توی تاریکی شب داره زوزه می‌کشه و عکس محو دختری رو هم روی اون بزنید. ولی اگه نمی‌خواین جلد ژانر تخیلی رو به نمایش بکشه، می‌تونید یک تصویر سیاه و سفید از یک دختر انتخاب کنید که چشماش محو شدند که می‌تونه نشون دهنده ماهیت اشتباه اون دختر باشه. با توجه به موضوع رمان انتخاب‌های زیادی برای جلدتون وجود دارند.


    خلاصه
    خلاصه شما درواقع روایتی از این پنج صفحه‌ای بود که نوشته بودین و درواقع بخش جذاب رمان رو برای خواننده بازگو می‌کرد و خواننده تا صفحه پنج، همه قضایا رو می‌دونست و هنگامی که اواسط رمان اتفاقی می‌افتاد، کنجکاو نمی‌شد، چون خودش می‌دونست چه اتفاقی می‌افته. این خلاصه‌ای که شما نوشتین، به عنوان خلاصه‌ای که برای ناظر می‌فرستید تا موضوع اصلی داستان رو بفهمه مناسبه.
    یک خلاصه مناسب نباید خیلی طولانی باشه تا حوصله خواننده رو سر ببره و نه خیلی کوتاه باشه که هیچ اطلاعاتی به خواننده نده. شما توی خلاصه‌تون باید یک موضوع با یک بخش از رمان رو به صورت غیرمستقیم برای خواننده شرح بدید و با ایجاد گره، کنجکاویش رو تحـریـ*ک کنید. سعی کنید حوادث رو واضح شرح ندید و با بازی کلمات خلاصه‌تون رو جذاب‌تر و حرفه‌ای‌تر کنید و با توجه به داستان رمان می‌تونید خلاصه خوبی رو براش در بیارید.


    مقدمه
    مقدمه‌تون مقدمه‌ای بود که خواننده رو با فضای رمان آشنا می‌کرد و این یک نکته مثبت برای مقدمه محسوب میشه. اما می‌تونستید با کلمات بیش‌تر بازی کنید و آرایه‌های بیشتری درش به کار ببرید و اون رو کمی آهنگین‌تر کنید که بیشتر به دل خواننده بشینه. ژانر عاشقانه توی مقدمه به چشم می‌خورد، ولی معمایی زیاد مشخص نبود.


    شروع
    چند خط اول رمان شما، کاملا آروم بود و توصیفات جوری بودند که کاملا نشون می‌داد همه چیز خوبه. یک زن باردار که روی صندلی نشسته بود و بافتنی می‌کرد و یک ندیمه که براش چایی میاره. ولی ناگهان پشت پنجره خشکش می‌زنه و زن به سرعت پشت پنجره میره. شوهرش رو می‌بینه که می‌خواد یک نفر رو بکشه و... توصیفات پست شروعی خوب بود و فضا و حالات رو توصیف کرده بودین و با اتفاقاتی که افتاد، خواننده رو جذب می‌کردین که بخواد بدونه چه اتفاقی قراره بیفته یا مثلاً چرا شوهر اون زن دوباره به سمت کارهای خلاف برگشته یا اون مردی که کشت، کی بود؟ کمی توصیف احساسات و فضا رو قوی‌تر می‌کردین زیباتر و جذاب‌تر می‌شد؛ ولی در کل خوب بود.


    سیرداستان
    سیر داستان متناسب بود. یعنی نه خیلی تند بود که از روی حوادث سرسری گذشته بشه و نه خیلی کند که خواننده از خواندن رمان حوصلش سر بره. البته بین اون قسمتی که ماهرخ به روستای مادریش برمی‌گرده و خواهرش می‌میره، فاصله بندازین بهتره. چون به این شکله که ماهرخ برمی‌گرده به روستا، خواهر عماد رو می‌بینه و بعد هم خبر مرگ خواهرش به گوش می‌رسه. به همین دلیل اگه کمی این بخش از داستان رو کش بدین، می‌تونه زیباتر بشه. سوال‌هایی که توی ذهن خواننده بوجود آورده بودین(در رابـ ـطه با ماهرخ و قدرت‌هاش، گذشته‌اش و...) رو آروم آروم جواب دادین و البته هنوز یک تعداد از این سوالات بی‌جواب موندن. مثل اینکه چرا عماد ماهرخ رو ترک کرد یا اینکه کار دقیق اون گروهی که ماهرخ به اشتباه واردش شده چیه و... سیرتون از جذابیت برخورداره و میشه گفت خوب عمل کردین.


    توصیف
    توصیفات به چهار بخش تقسیم میشه:
    *توصیف احساسات:
    این توصیف توی رمان شما به چشم می‌خورد. توصیفاتی از قبیل خشم، ناراحتی، بی‌حوصلگی و... دیده می‌شد. با وجود اینکه توصیف احساسات با زاویه سوم شخص کار سختیه، ولی تا حدودی تونسته بودین موفق بشین و این نکته مثبتی محسوب میشه. توصیف احساساتتون جا داره کمی قوی‌تر بشه، مخصوصا توی چند پست شروعی که کمی سرسری از روش گذشتین یا وقتی که ماهرو مرد، می‌تونستید به شکلی توصیف کنید که حتی اشک خواننده هم در بیاد.
    *توصیف حالات:
    این توصیف هم مثل توصیف احساسات خوب انجام شده بود، ولی یک بخش‌هایی جای کار داشت. برای مثال اون‌جایی که یحیی توی آب افتاد و پدرش به سمتش می‌دوید، خیلی زود بهش رسید و نجاتش داد. در حالی که شما می‌تونستید، با توصیف حالات، کمی این بخش رو کش بدین تا خواننده هم هیجان بگیره که بالاخره قراره چی بشه؟ توی این بخش توصیه‌ای که بهتون می‌تونم بکنم، اینه که از توصیفات تکراری سعی کنید کم استفاده کنید تا رمان زیباتر جلوه کنه. برای مثال توی اکثر رمان‌ها می‌خونیم که دختره دستاش رو می‌ذاره زیر چونش و به یک نقطه‌ای نگاه می‌کنه. این درحالیه که توی «داستان دو شهر» یک زن، کف دست راستش رو زیر آرنج چپش گذاشته بود و دست چپش زیر چونش قرار داشت. هرچی روی حالات افراد هم ریزتر بشین، رمان جذاب‌تر و زیباتر میشه.
    *توصیف چهره:
    در این بخش نسبت به بخش‌های دیگه کمی ضعیف‌تر عمل کرده بودین. چهره تعدادی از شخصیت‌ها هنوز مونده‌ند. همچنین چهره شخصیت‌هایی مثل یاس یا سردار رو به یکباره توصیف کرده بودین. در حالی که می‌تونستید با تدریجی توصیف کردن چهره‌هاشون هم قدرت قلمتون رو به رخ بکشید، هم اینکه باعث ماندگاری چهره‌شون توی ذهن خواننده بشید. چهره عماد که موهاش سفید بود و... جزو چهره‌های خاصی بود که خیلی کم در رمان‌ها به چشم می‌خوره ازشون استفاده بشه که یک نکته جالب و مثبت محسوب میشه.
    —ظاهر:
    توصیف ظاهر از توصیف چهره‌تون قوی‌تر بود و در بیشتر مواقع لباس‌ها و نوع تیپ و... رو مشخص کرده بودین.
    هرچی روی ظاهر افراد ریز بشین و با دقت بیشتری توصیفشون کنید، رمان زیباتر میشه؛ اما سعی کنید تیپ و ظاهر شخصیت‌ها و... رو یهویی توصیف نکنید و تدریجی پیش بریم که موندگاریش توی ذهن خواننده بیشتر بشه.
    *توصیف مکان:
    رمان شما شامل مکان‌های زیادی می‌شد که اکثرشون رو توصیف کرده بودین و یک دید کلی از اون مکان رو به خواننده داده بودین. مثل دامداری یا اون تشکیلاتی که ماهرخ رو بجای ماهرو توش بـرده بودند و... یک سری مکان‌هایی یک مقدار جا مونده بودن یا توی توصیفشون کم کاری دیده می‌شد، مثل خونه مادری ماهرخ و یا خونه خودش، و با توجه به اینکه مکان مهمی بودند، انتظار می‌ره کمی توی این قسمت‌ها بیشتر کار کنید.


    دیالوگ و مونولوگ
    *دیالوگ:
    دیالوگ‌های رمان روتین و ساده (مثل سلام، خدافظ، خوبی و...) نبودند و دیالوگ‌هایی که درباره حوادث داخل رمان به خواننده اطلاعات جدیدی رو بدن؛ مثل زمانی که ماهرو بعد از مرگ ظاهریش به خونه برگشته بود و با مادرش درباره اصیل بودن ماهرخ حرف می‌زدن، که اونجا خواننده یک سری اطلاعات رو از اون دیالوگ‌ها متوجه میشه.
    دیالوگ زیبا و پرمحتوا یا به اصطلاح دیالوگ ماندگار در رمان به چشم نمی‌خورد و اگر هم به کار بـرده شده بود خیلی کمرنگ بود. دیالوگ ماندگار همون‌طور که از اسمش میاد، به ماندگاری اثرتون توی ذهن خواننده کمک می‌کنه و رمان رو پرمعنا جلوه میده.
    برای مثال:
    (- هفده سالم بود، عاشقش بودم؛ حتی سعی کردم براش بمیرم. دوسال بعد، حتی اسمش هم یادم نمیومد. زمان همه چیز رو پاک می‌کنه...)
    توی رمان سعی کرده بودین تا دیالوگ ها رو از هم تفکیک کنین و تفاوت‌های گفتاری رو بین شخصیت‌ها ایجاد کنید. برای مثال این تفاوت میان دیالوگ‌های ماهرو و ماهرخ دیده می‌شد و خواننده متوجه تفاوت نوع گفتارشون می‌شد. این تفکیک در دیالوگ‌های زن و مرد هم دیده می‌شد. در کل از این نظر تونسته بودین موفق بشین، اما سعی کنید کمی این تفاوت‌ها رو پررنگ‌تر کنید.
    *مونولوگ:
    مونولوگ‌های رمانتون روون بودن. برای مثال تو طول رمان جایی دیده نمی‌شد که چند تا جمله رو بدون روون بودن گذاشته باشین. (برای مثال به این شکل نبود: در اتاق رو باز کرد. هوا تاریک شده بود. لامپ رو روشن کرد. به سمت تختش رفت. خودش رو روی اون انداخت. خسته بود. پاهاش هم درد می‌کرد. احساس درد توی قلبش می‌کرد. آخه اون چه کاری کرده بود که مامان انقدر از دستش ناراحت بود...؟)
    جایی دیده نمی‌شد که مونولوگ‌های رمان خسته کننده بشن؛ در برخی رمان‌ها نویسنده چندین خط مونولوگ می‌نویسه و با وجود تلاش‌هایی که می‌کنه، این مونولوگ ها خسته کننده به نظر می‌رسن. در چنین مواقعی معمولا بینش یا دیالوگ آورده بودین یا اینکه تفکرات اون شخصیت رو وسط مونولوگ آورده بودین.
    همچنین به شکلی نبودند که خواننده گیج بشه، یعنی واضح نوشته بودین. چون رمان‌هایی هستند که توی اونها بدلیل کم کاری نویسنده، خواننده متوجه منظور نویسنده نمیشه و اون نقطه از رمان براش گنگ می‌مونه.


    شخصیت پردازی
    «ماهرخ، ماهرو، رعنا، عماد، یاس، سردار و...» شخصیت‌های رمان شما رو تشکیل داده بودند که در ادامه به بررسی این شخصیت‌ها پرداخته میشه.
    *تا اونجایی که تونسته بودین، سعی کرده بودین بین شخصیت‌ها تفاوت ایجاده کنین. مثل تفاوت که بین ماهرو و ماهرخ مشهود بود.
    *سن همه شخصیت‌های رمان ذکر نشده بود؛ اما خب باتوجه به رفتارشون می‌شد حدس‌هایی زد. البته تخمین سن شخصیت‌هایی مثل سردار یا یاس و... یک مقدار دشوار بود و چون رمانتون در حال تایپه هنوز فرصت دارین تا سن‌هاشون رو ذکر کنین.
    *ماهرو: دختر شاد و خوش‌خیالیه که تا حدودی نقطه مقابل ماهرخ محسوب میشه. خواهر دوقلوی ماهرخه و توی یک تشکیلات سری درجه بالایی داره.
    *ماهرخ: دختریه که ۷ سال پیش شوهرش اون رو ترک می‌کنه و دو بچه‌ای که داشته مردن. فکر می‌کنه دیوونه شده و به همین دلیل یکسال خودش رو از همه قایم می‌کرد و این اتفاقات روی شخصیتش تاثیر گذاشته بود و اون رو به آدم خشکی تبدیل کرده بود. البته در برخی جاهای رمان رفتار ماهرخ بی‌توجه به شخصیتی که داشت، تغییر می‌کرد که موقع ویرایش رمان خودتون متوجهشون می‌شید.
    *رعنا: مادر ماهرو و ماهرخ و کدخدای روستاست. یک زن زحمتکش و مهربونه. اما نشونه های پا به سن گذاشتند رو نتونسته بودین توی شخصیت و دیالوگ‌هاش به نمایش بکشین و جا داره اون رو جا افتاده‌تر کنید و با توجه به نقش مهمی که توی رمان داره بیشتر به اون بپردازین.
    *عماد: همسر ماهرخ، که هفت سال پیش به دلیل نامعلومی اون رو ترک کرد و به فرانسه رفت. اطلاعاتی زیادی درباره این شخص داده نشده که با توجه به اینکه تا حالا در زمان حضور نداشته، طبیعیه. با این حال می‌تونستید با پرش به گذشته، خواننده رو با شخصیت و اخلاق و رفتار عماد آشنا کنید.
    *به شخصیت‌ها تا حدودی پرداخته شده بود که پررنگ‌ترینشون ماهرخ بود. سعی کنید به شخصیت‌های دیگه هم بپردازین و اطلاعات بیشتری از اونها به خواننده بدین. البته با توجه به در حال تایپ بودن رمان، هنوز برای این قضیه دیر نشده.


    زاویه دید
    زاویه دید رمان شما سوم شخص بود که باتوجه به پرش‌هایی که داشتین و... انتخاب کاملا مناسبی بود. توصیف احساسات با سوم شخص کمی سخته و به همین دلیل اکثر نویسنده‌ها سراغ چنین زاویه دیدی نمیرن؛ اما شما تونسته بودید توی این زاویه دید خوب عمل کنید.


    ژانر انتخابی
    ژانرهای انتخابی رمان شما «عاشقانه و معمایی» بود.
    *ژانر عاشقانه در رمان مشهود بود و ماجراهایی مثل عشق ماهرخ به عماد یا عشقش به بچه‌هاش و... این ژانر رو به نمایش می‌کشیدن.
    *یک تاپیک در انجمن هست که در اون ژانرهایی که برای رمان انتخاب میشن رو توی نوشته و باتوجه به اینکه ژانر معمایی داخلشون ذکر نشده، بهتره این ژانر رو پاک کنین. (تاپیک:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )


    نثر رمان
    نثر رمان شما ادبی بود که کم‌کم داره بین نویسنده های رمان‌های مجازی طرفدار پیدا می‌کنه، اما با این حال هنوز هم زیاد استفاده نمیشه. نثر ادبی از توصیفات و تشبیهات زیادی برخورداره و پر از آرایه است. اما شما از این ویژگیش زیاد استفاده نکرده بودین و نثرتون با وجود روون بودنش ساده بود. تغییر نثر از ادبی به عامیانه در رمان دیده نمی‌شد. اما در جاهایی مثل یکی از پست‌ها که توش نوشته بودین: «حدودا پونزده بیست نفر»
    این تغییر نثر به چشم می خورد.
    چندجای رمان دیده می‌شد که از چنین عبارت‌هایی استفاده کرده بودین: «حواس‌پرتانه، شوخی‌وارانه و...» که به جای این‌ها می‌تونید از «با حواس‌پرتی و همراه با شوخی» استفاده کنید که منظور رو بهتر می‌رسونند و زیباتر هستند.


    ایده
    رمان شما درباره دختری بوده که با وجود مخالفت های خانواده خودش و یک پسری، باهاش ازدواج می‌کنه، اما هفت سال بعد که حامله بوده، پسره بنابه‌دلایل نامعلومی می‌ره فرانسه و غیبش می‌زنه. بعد دختره متوجه میشه که داره کم‌کم کارهای غیرعادی انجام میده و فکر می‌کنه که دیوونه شده واسه همین از بقیه فاصله می‌گیره. یک روز خبر مرگ خواهرش می‌رسه، اما جنازه‌اش نبوده. می‌ره دنبال خواهرش بگرده که اون رو در حال دزدی از یک طلافروشی می‌بینه. پلیس ها اون رو به جای خواهر دوقلوش می‌گیرن و...
    ایده رمان شما جالب و جذاب بود و در طی رمان سوال‌های زیادی برای خواننده ایجاد می‌کرد که چه اتفاقی قراره بیفته یا اینکه مثلا چرا عماد ماهرخ رو ترک کرد و...
    بعضی بخش‌ها مثل مردن خواهر ماهرخ در رمان‌های دیگه هم دیده می‌شد؛ اما خود من رمانی با چنین موضوعی نخونده بودم.


    باور پذیری
    رمان شما از لحاظ باورپذیری ایراد چندانی نداشت و رمانتون به غیر از بخش‌هایی که مربوط به گرگ بودن ماهرخ و ماهرو و... بود، توی باورپذیری مشکلی نداشت.
    فقط یک جای رمان به اشتباه گفته شده بود که ماهرخ یکسال از خونه دور بوده ولی بعدش گفته شد که شیش ماه بوده و بهتره که درستش کنین.


    علامت و اشتباهات نگارشی
    توی رمانتون علامت‌های نگارشی رو رعایت کرده بودین و از این لحاظ مشکلی نداشت. غلط املایی و تایپی در رمانتون تا اونجایی که چشم من یاری کرد، وجود نداشت و متن رمان رو مرتب نوشته بودین و دیالوگ و مونولوگ قاطی نشده بودن و باعث خسته شدن چشم خواننده نمی‌شدن. در کل در این بخش خوب عمل کردین.

    دوست عزیز،
    قلم خوبت هنوز جای پیشرفت داره؛
    زیاد بنویس و زیاد هم بخون.
    موفق باشی.

    «عضو شورای نقد»
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    فروغ ارکانی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/27
    ارسالی ها
    1,069
    امتیاز واکنش
    27,201
    امتیاز
    892
    محل سکونت
    کرج
    «به نام ایزد یکتا»

    نقد رمان "ماهیت اشتباه"



    اسم رمان:
    اسم انتخابی شما «ماهیت اشتباه» در وهله اول چند ذهنیت راجع به محور اصلی رمان برای منِ مخاطب ایجاد کرد.
    1. رمان راجع به شخصی است که در بیمارستان، بعد از به دنیا اومدن با نوزاد دیگه‌ای جا به‌ جا شده.
    2. رمان راجع به شخصی هستش که در یک صانحه دچار فراموشی شده و هویت واقعی خودش رو نمیدونه.
    3. رمان برحول محور شخصی می‌چرخه که به خاطر شباهتش به شخص دیگه، با اون شخص اشتباه میگیرنش.
    4.حول محور رمان راجع به شخصی هستش که با سوءاستفاده کردن از چهره‌اش که شبیه یک شخص دیگری است، خودش رو جای اون شخص جا میزنه.
    با خوندن خلاصه دیدم که داستان، به دو ذهنیت آخر من نزدیک‌تر بود؛ اما این رو هم باید اضافه کنم که ایجاد چند تصور و ذهنیت در ذهن خواننده، با کمک اسم رمان، نکته مثبتی برای یک نویسنده است چرا که ذهن خواننده رو به چالش می‌کشونه و معما ایجاد می‌کنه.
    در وهله دوم اسم رمان رو با ژانر انتخابیتون ارزیابی کردم. به نظرم ژانر عاشقانه در رمان دیده می‌شد؛ چرا که برای من این تصور پیش اومد که شاید رمان راجع به دختری هستش که عاشق یک شخصی میشه و به خاطر اون تغییراتی خواه درست و خواه اشتباه در خودش و زندگیش ایجاد می‌کنه.
    با توجه به موضوع رمان، به نظرم اسم مناسبی در نظر گرفته شده و توانایی جذب مخاطب رو داره.


    جلد:
    جلدی هنوز برای رمان در نظر گرفته نشده و بهتره که برای زدن تاپیک مشاوره جلد اقدام کنی.
    با توجه به ژانر رمان که عاشقانه است؛ شما میتونی از عکسی که زمینه ای با طیف رنگی ملایم داره استفاده کنی و یا حتی از رنگ قرمز که نماد عشق هستش.
    با توجه به پر رونق شدن ژانر عاشقانه! پیشنهاد می‌کنم که تنها به تصویری که به این ژانر مرتبط میشه، بسنده نکنی. مسلما توی رمان تنها عشق و وصال وجود نداره. شما می‌تونی با پیدا کردن یک تصویر که با موضوع اصلی رمان در ارتباط هستش و همچنین با کمک یک نکته خاص از رمان، جلد زیبا و جذابی داشته باشید. شما حتی میتونی از نکته ای که در مقدمه بهش اشاره کردید هم استفاده کنید.



    خلاصه:
    خلاصه رمان زیاد بود و میشه گفت خلاصه مطلبی از پنج صفحه اول رمان بود! شما می‌تونستی با مجهول نگه داشتن بعضی از اتفاقاتی که در خلاصه درج شده و با بازی کردن با جملات خلاصه‌ای به مراتب بهتر از خلاصه کنونی بنویسی.
    برای مثال شما می‌تونستی فوت خواهر ماهرخ، علت رفتن ماهرخ به تهران رو مجهول نگه داری.
    همچنین باید بگم که تو خلاصه معما وجود داشت؛ اما می‌شد معماهای قوی‌تری با انجام چیزی که در بالا اشاره کردم، نوشته بشه تا خواننده ترقیب به خوندن رمان بشه.
    به نظرم بهتره که خلاصه از این لحاظ که گفتم ویرایش بشه تا به جذب خواننده‌ی بیشتر و جلوه‌ی رمان و قلم شما کمک بیشتری کنه.



    مقدمه:
    مقدمه زیبایی بود. خواننده رو با حال و هوای رمان تا حدودی آشنا می‌کرد؛ اما قسمت مهمی از رمان رو لو داده بود که این شاید جلوی کنجکاوی اولیه مخاطب رو راجع به اتفاقات رمان بگیره. شما می‌تونستی، قسمتی از رمان که قابلیت نشون دادن حال و هوای رمان رو داره و یا چند بیت شعر، دکلمه و یا یک متن خاص که به موضوع رمان مرتبط هست، به عنوان مقدمه استفاده کنی. بهتره که نسبت به مقدمه تجدید نظر کنی!


    شروع:
    رمان شروع خوبی داشت. در پاراگراف آغازین، هیچ نشانه‌ای از معما وجود نداشت اما در پاراگراف‌های بعدی معماهایی یا گره‌هایی در ذهن خواننده ایجاد شد که ذهنش رو به چالش می‌کشونه. سوال هایی مثل: «اون مرد و زن که بودن؟ چرا مرد آدم کشت? شغل مرد چی بوده که آدم کشته? ارتباط این دو نفر با شخصیت ماهرخ که در خلاصه اشاره شده چیه? و...»
    تنها نکته ای که در شروع رمان بهش توجه نشده بود، توصیف هایی از قبیل چهره و مکان بودند که بهتر بود برای تصور درست خواننده از اون قسمت ها، توصیف صورت می‌گرفت.
    گاهی وقت‌ها با نوشتن یک جمله‌ی ساده و یا تعریف یک اتفاق در مونولوگ که مخاطب می‌تونه به راحتی اون رو حدس بزنه و بعد با غافلگیر کردن اون‌ها، توانایی خودتون رو تو نوشتن به نمایش بذارید. برای مثال مردن یحیی به نظرم یک غافلگیری بود که در مخیله خواننده نمی‌گنجید.


    سیر:
    سیر رمان فراز و فرودهایی داشت که به زیبایی صورت گرفته بود. در بعضی قسمت‌ها، سیر در حالت فراز و فرود قرار می‌گرفت و حس کنجکاوی خواننده رو فعال می‌کرد. مثل پرش‌های زمانی یا همون تغییر زاویه متمرکز داستان به یک شخصیت دیگه که صورت می‌گرفت، همین باعث ایجاد معما می‌شد که این شخصی‌ها چه ارتباطی با هم دارند. سیر رمان نه یکنواختی طولانی داشت که باعث دلزده شدن خواننده بشه، نه تمام اتفاقات خیلی سریع صورت می‌گرفت که مخاطب گیج بشه و نفهمه قسمت قبلی چی شد!


    دیالوگ و مونولوگ:
    دیالوگ ها و مونوگ ها در رمان به خوبی رعایت شده. توی مونولوگ ها، جایی که لازم بوده حالات اشخاص گفته بشه، این کار انجام شده. دیالوگ های هر شخص به خوبی نوشته شده و با سنش تطابق داشت. در بعضی مواقع، در مونولوگ ها جا به جایی اجزای جمله صورت گرفته بود که بهتره اصلاح بشه. مثل:
    «صدای شلیک گلوله مصادف شد با ایستادن قلبش.»
    فعل باید اخر جملات بیاید.
    اکثر دیالوگ ها از لحاظ جنسیت قابل تفکیک بودند. از لحاظ کلمه هایی که استفاده می‌شد، این تشخیص راحت تر بود؛ چرا که اصولا خانم ها از کلمه های ساده استفاده میکنند و جملاتشون احساسی تر هست. گاه قبل از دیالوگ و یا بعد از دیالوگ، طبق اطلاعاتی که داده می‌شد، شخصی که دیالوگ رو گفته بود رو از لحاظ جنسیت می‌شد تشخیص داد. مثلا در پست اولیه رمان که قسمتی از رمان رو گذاشته بودی:
    تکه ای از مونولوگ↓
    «چه قدر نفهم بود این مرد...»
    با گفتن کلمه مرد، مخاطب میفهمه که شخصی که دیالوگ قبل رو گفته مرد هستش.
    دیالوگ ها و یا حتی مونولوگ ها ساده بودند و پیشنهاد میکنم در بغضی مواقع از جملات تاثیر گذار هم استفاده بشه. چه زاده تخیل خودتون و چه نوشته یک شخص دیگه.



    شخصیت پردازی:
    شخصیت پردازی در رمان خوب بود.
    1.سن افراد تا حد امکان گفته شده بود. برای مثال سن ماهرخ و مادرش؛ اما بعضی از شخصیت‌ها مثل عماد به خوبی پرداخته نشده بود! به سنش در خلاصه رمان اشاره شده بود اما چون گفته نشده بود که چند ترم، تخمین سن عماد برای خواننده کمی مشکل شد.
    ولیکن سن شخصیت‌هایی مثل عادله و ماهرخ، با ارائه‌ی اطلاعاتی مثل همکلاسی بودن با ماهرخ، خواهر دوقلوی ماهرخ، به راحتی تخمین زده می‌شد.
    2. به شغل افراد هم پرداخته شده بود. برای مثال شغل ماهرخ که به عنوان پرستار بچه مشغول به کار هستش، همچنین شغل‌های در نظر گرفته شده با موقعیت اجتماعی شخصیت‌ها تناسب داره.
    3. اسم شخصیت‌ها متناسب با رفتار، سن و موقعیت اجتماعی اون‌ها بود.
    4. رفتار شخصیت‌ها با در نظر گرفتن مواردی از قبیل موقعیت اجتماعی، سن و... مناسب هستش.


    علائم نگارشی:
    1. استفاده از (..) به جای (...)
    مثال:
    «خودتون رو خسته نکنین خانوم..» #۳
    2. استفاده از (..) در بعضی موارد به جای نقطه و یا علامت تعجب.
    مثال:
    «ببین چه قدر قشنگ شده..» #۳
    3. برای مقطع گفتن کلمه به جای سه نقطه از نقطه استفاده شده، مثال:
    «آ.آقا..» #۳
    4. بعد از نقطه از واو که حرف ربط است، استفاده شده.
    مثال:
    « ...با اسلحه‌ای در دست. و درست... » #۳
    5. نقطه زائد در پست #۳
    «و حالا. حالا...»
    بهتر بود از نقطه ویرگول استفاده می‌شد، چرا که می‌خواست توضیح بده.
    6. جا به جایی اجزای جمله، مثال:
    «صدای شلیک گلوله مصادف شد با ایستادن قلبش.» #۳
    فعل باید آخر جملات بیاید.
    7. قبل از حرف‌هایی همچون (اما، ولی، زیرا، چون و...) نقطه ویرگول می‌آید.


    توصیف:
    ۱. توصیف مکان خوب بود؛ اما در بعضی قسمت‌ها، مثل خونه ماهرخ، خونه پدری ماهرخ در روستا و خونه خانواده ای ماهرخ از پسرشون پرستاری میکنه، کم کاری شده بود و در بعضی قسمت‌های دیگر مثل ورود ماهرخ به تشکیلات، به طور کامل و دقیق توضیح داده شده بود.
    ۲. در توصیف چهره خیلی بهتر عمل کرده بودی. توصیف چهره اکثر شخصیت، یک جا گفته نشده بود و در قسم‌های مختلف به یک یا چند خصوصیاتش اشاره می‌شد؛ اما شخصیتی مثل یاس یکجا توصیف شده بود و بهتر است شخصیت هایی که توصیف چهره اشون یکجا صورت گرفته، اصلاح بشه. همچنین هنوز چهره شخصیت ماهرخ و ماهور کمی مبهمه و امیدوارم در ادامه رمان به توصیف چهره‌اشون پرداخته بشه.
    ۳. توصیف حالات خوب بود؛ ولیکن تنها یک دید کلی ارائه شده بود. شما می‌تونستی با گفتن یک حالت خاص برای یک موقعیت، کمی روی جزئیات دقیق‌تر بشی. توصیف حالت شخصیت‌ها رو می‌تونی در برخی موارد، همزمان با توصیف چهره به کار ببری، مثلا:
    اکثر مواقع فردی که عصبی یا ناراحته، مدام به موهاش دست می‌کشه. هموطور که در مثال بالا گفتم شما با گفتن "هر چند دقیقه یکبار، دستش را درون موهای فر قهوه‌ای رنگش می‌کشید."

    ۴. توصیف احساسات خوب بود. به جا استفاده شده بود؛ اما جا داشت قوی تر بشه. برای مثال قسمت فوت ماهور! شما میتونستی مانور بیشتری بدی و با احساسات خواننده بازی کنی، به قدری که خواننده اون لحظه رو به راحتی تصور کنه و اون حس ممکن رو دریافت کنه.


    زاویه دید:
    زاویه دید رمان شما سوم شخص هستش. این زاویه دید کمک شایانی به رمان و به تبع به شما کرده؛ چرا که رمان زندگی چند فرد رو به تصویر کشیده و اگر با زاویه‌ی دید اول شخص نوشته می‌شد، به دلیل وجود چند راوی، کمی برای خواننده ها کسل کننده می‌شد؛ اما شما با انتخاب زاویه دید صحیح، جلوی این اتفاق رو گرفتی.



    نثر:
    نثر انتخابی ادبی ساده بود. رمان،‌‌ نثرِ روان و خوبی داشت؛ اما به نظرم اگر کمی با جملات بازی بشه و همچنین از آرایه‌ها استفاده بشه، رمانتون نثر شیواتری پیدا می‌کنه و نظر مخاطب رو به قلم و رمان شما جلب می‌کنه.


    ژانر:
    ژانر عاشقانه؛ وجود این ژانر در رمان حس می‌شد. مثل عشقی که ماهرخ به عماد داشت و یا عشقی که مادر ماهرخ و ماهور به دو دخترش داشت.
    اما راجع به ژانر معمایی؛ باید بگم که چنین ژانری وجود نداره!



    ایده:
    ایده رمان، ایده خوبی بود. از موضوعات تکراری خیلی کم استفاده شده بود و تا حد امکان سعی شده بود که از تکراری جلوه کردن اون‌ها جلوگیری بشه. مثل مردن خواهر دوقلو و اشتباه گرفتن اون دو تا که در رمان‌های دیگه هم به چشم می‌خوره؛ ولی شما با استفاده کردن از ایده‌های دیگه، اون موضوعات رو از تکراری بودن خارج کرده بودی.
    یک پیشنهاد از طرف من:
    برای این که اتفاقات جالب و غیر تکراری برای رمانتون رقم بزنی، می‌تونی توی یه دفتر، اتفاقاتی که از نظرت جالبه و تکراری نیست رو یادداشت کنی؛ مثلا اتفاقاتی که تو مدرسه، محله، خیابون، اتوبوس و... می‌بینی یا حتی خاطره‌هایی که می‌شنوی.




    به نوشتن ادامه بده دوست عزیز و هیچ وقت ناامید نشو!
    قلمت سبز و پایدار.:aiwan_lggight_blum:


    پیشنهاد می‌کنم که به تایپک‌
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و سایر تایپک‌های مشابه سر بزنی.



    "عضو آزمایشی شورای نقد انجمن"
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    [ بسمه تعالی ]

    نقد و بررسی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (ماهیت اشتباه)↓



    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اولین گزینه ای هستش که باعث جذب خواننده میشه و تکراری نبودن نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به ماندگاری اسم در ذهن خواننده کمک زیادی می کنه و نام انتخابی شما ماهیت اشتباه بود‌.
    یعنی از همون بدو خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،این حس رو میداد که رمانی که قراره بخونی در مورد یه جا به جایی اشتباه هستش، یه سوء تفاهم.
    بخاطر همین نکته اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    "ذهنیتی که به خواننده می داد ذهنیتی در رابـ ـطه با ژانر فانتزی و عاشقانه بود و براحتی گویای ژانر بود.
    با دیدن ماهیت اشتباه این تصور در ذهن خواننده ایجاد میشه که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در رابـ ـطه با اشتباهی بودن و اشتباه گرفته شدنه.
    و در اصل کلمه ماهیت به معنای حقیقت و ذات هست.
    ماهیت اشتباه این حس رو القاء می کنه که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    راجع به حقیقت/ ذاتیِ که اشتباه گرفته میشه.
    حالا این می تونه در مورد دنیای ماوراء صدق کنه یا قدرت های فرا الطبیعه چون ذات از جنس و چیستی سرچشمه می گیره و چیستی از نوع .
    واژه اشتباه نشون میده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در رابـ ـطه با شخصی هست که ذاتی ماورائی داره و با اشتباه گرفته شدن با شخصی وارد حریم اون شخص میشه.
    یا مثلا دختری که قدرت های فرا طبیعی مثل تبدیل شدن و غیب شدن داره و این قابلیت باعت تبدیل شدنش به یه ساحره یا جادوگر میشه و با شخصی اشتباه گرفته میشه.
    البته این تصویر ذهنی من در برخورد با اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود.
    #کوتاه بودن اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نکته مثبتی بود و اینکه تکراری نبود باعث میشد توی ذهن خواننده ثبت بشه.

    زاویه دید:

    زاویه دید انتخابی شما سوم شخص بود.
    از مزایای ژانر سوم شخص اینه که دست نویسنده برای توصیفات بیشتر بازه.
    نویسنده براحتی می تونه بدون اینکه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تک تک شخصیت هاش رو راوی قسمتی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بکنه؛ حس و توصیف کلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو از نگاه دانای کل عنوان کنه.
    دانای کل/سوم شخص
    در کل زاویه دیدتون مناسب با موضوع و ژانر انتخابی تون بود.

    جلد:

    با دیدن جلد رمانتون به دو نکته جالب برخوردم.
    جلدی که برای رمانتون زده شده تم سیاه و سفید و خاکستری داره.
    جوری که من بررسی کردم این رنگ ها مختص ژانر تراژدی و متناسب با ژانر عاشقانه، تخیلی نیست.
    در اولین نگاه من فکر کردم شاید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در رابـ ـطه با دختری هست که تبدیل به گرگینه شده با توجه به #ژانر تراژدی قراره سرنوشت بقیه شخصیت ها رو هم در گیر و به سمت نابودی سوق بده.
    نکته دوم اینکه عکس جلد شما در وهله اول
    تصویری از یه دختر رو نشون میده که روش تصویر محوی از یه گرگ زده شده و به خواننده این ذهنیت رو میده که این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در رابـ ـطه با دختر گرگینه ای هست که چهره مشخصی نداره و به نوعی اشتباه گرفته میشه!
    اما می تونست در فضای خالی پشت دختر و گرگ که پس زمینه ساده خاکستری رنگی هست یه تصویر محو از یه دوراهی یا یه تصویر ساده مرتبط با اتفاقات سیر زده بشه که گویای ژانر عاشقانه هم باشه.

    خلاصه:


    ویژگی یه خلاصه خوب اینه که بتونه در ذهن خواننده کشش و گره ایجاد کنه.
    خواننده رو ترغیب به خوندن کنه.
    اما خلاصه شما بیشتر حالت خلاصه جامعی رو داشت که باید برای ناظر می فرستادید؛ چون همه اتفاقات از غیرطبیعی بودن ماهرخ و شکستی که خورده، جا به جاییش و غیره رو توضیح داده بود.
    پیشنهاد می کنم قسمت های غیرطبیعی بودن ماهرخ یا همون گرگینه بودنش رو حذف کنید و همینطور عنوان نکنید که خواهرش مرده! می تونید بگید با خواهرش اشتباه گرفته میشه.
    اونوقت توی ذهن خواننده سوال ایجاد میشه که : مگه خود خواهرش کجاست؟
    و ترغیب میشه به خوندن.

    مقدمه:

    اصولا در اکثریت مقدمه سه تا محور داره. ۱.یاشعر هست ۲.یا متن هست ۳.یا مقدمه نداره!
    در اصل مقدمه قراره خواننده رو آماده کنه که مثلا محور اصلی این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دختریه که اشتباه گرفته میشه!
    مقدمه شما زیبا بود اما می تونست آرایه ها و ژانر فانتزی بیشتر توش کار بشه که متاسفانه رمانشما انگار زیاد این ژانر فانتزی رو تو شناسنامه رمان(اسم،خلاصه،مقدمه...) نشون نداد.
    مقدمه یه جور بازی با کلماته؛ هر چه قدر بیشتر هیجان ایجاد کنی و گنگ تر باشه خواننده بیشتر ترغیب میشه.
    پس خیلی قشنگ تر میشد اگه گنگ تر بود.

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :


    شروع متفاوت و حسی که داشت فوق العاده زیبا بود.
    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما شروع توصیفی بود که با توصیف محیط اطراف شروع شد و به گذشته چند شخصیت اشاره داشت.
    اینکه زنی بارداره و مشغول بافتن هست که شوهرش رو در حال کشتن شخصی می بینه و برف می باریده...
    اینکه اولش با بافتنی شروع شد و بعد زن به
    سمت پنجره کشیده شد و اون صحنه...نکته فوق مثبتی بود!
    همچنین شروعی که داشتید حس عشق به فرزند؛ یا ساده تر: ژانر عاشقانه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون رو نشون داد.
    اما در مورد ژانر فانتزی بعد از پست #۴ بهش پرداخته شد.
    در کل شروعتون سوالاتی در ذهن خواننده ایجاد کرد و کشش خوبی داشت.
    مثلا:
    اینکه چرا اون مرد رو کشت؟
    چرا دوباره به خلاف برگشت؟
    زن بعد از رفتن به باغ کجا رفت؟
    کشش خوبی داشت و جذب کننده بود.

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نوع سیر شما سیر رو به تند و همراه با فراز و فرود بود ، اینکه پرش داشتید ایده خیلی خوبی بود و پرش توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باعث میشه خواننده کنجکاو بشه و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    براش جالبتر و جذابتر از حالت عادیش به نظر برسه.
    اما اصولا پرش توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با یه مقدمه ذهنیتی و کوچک انجام میشه.
    اما توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما زیاد مقدمه چینی به چشم نخورد بخاطر همین گفتم سیر متناسب رو به تند داشتید.
    مثلا اون قسمتی که از خونه خانم سلیمی میرسه خونه و لباسش رو عوض میکنه#شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اولین قسمت حال #۳
    باید یه مقدمه چینی اینطوری ایجاد میشد:

    لباس هام رو از تنم خارج کردم. به موقع رسیده بودم!
    همیشه همینطور بود و من می ترسیدم یه روز با غفلت دیگران رو بترسونم.
    من آدم طبیعی نیستم و مدتهاست این رو پذیرفتم.
    یه سری چیزها توی سیر عنوان نشد و تا اینجا پاسخی براشون نیست:
    مثلا اینکه ماهرخ وضع مالیش بده یا خوبه که پرستاره؟ چرا پرستاره ؟ خیلی کارای نیمه وقت هم توی جامعه هست !
    چرا عماد ماهرخ رو ول کرد؟
    اون مرد چرا آدم کشت تو شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؟
    سخت ترین کار یک نویسنده پایدار نگه داشتن خواننده توی سیر رمانه.
    این بستگی به جذابیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داره و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در این یک مورد به نظرم خوب عمل کرد.

    باور پذیری:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما از لحاظ باورپذیری ایراد زیادی نداشت و رمانتون به غیر از قسمت هایی که مربوط به گرگ بودن ماهرخ و شباهت زیادش ماهرو و... بود، توی باورپذیری مشکلی نداشت.
    اما
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به اشتباه گفته شده بود که ماهرخ یکسال از خونه دور بوده و تو یه قسمت دیگه گفتید که شیش ماه بوده و که بهتره ویرایشش کنید.

    دیالوگ و مونولوگ:

    #دیالوگ:
    دیالوگ ماندگار یه اثر به تثبیتش توی ذهن خواننده کمک میکنه.
    دیالوگ میتونه یه گفتگو بین دو تا شخصیت باشه.
    یه تک توصیف خاص باشه.
    اما
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما چندان دیالوگ نداشت؛ یا شایدم ژانر انتخابی تون مقصر بود(فانتزی)
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما جای شبهه برای مخاطب یا شنونده گفتگو باقی نموند.

    #مونولوگ:

    در سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مونولوگ ها خسته کننده نشد و همچنان تونست خواننده رو خفظ کنه.
    در برخی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها #بیشتر نو قلم ها این طور مونولوگ خسته کننده دیده میشه که باعث میشه خواننده زده بشه، به طور مثال:
    از خواب بلند شدم. ساعت رو خاموش کردم. به سمت در رفتم. دستگیره رو پایین کشیدم. در باز شد.
    تا اینجا به همچین مواردی که خسته کننده بشه بر نخوردم.
    #تعادل بین دیالوگ و مونولوگ از ویژگی های مثبت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما بود.

    توصیف:

    #توصیف چهره:

    توصیف چهره نکته مهمیه چون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تماماً تصور قوی می خواد و تصور قوی به توصیف قوی وابسته اس.
    در شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصیفات چهره خیلی قوی بود اما به ندرت روند مثبتش کم شد.
    می شد بهتره باشه : ↓
    توصیف چهره عماد
    باربد
    یاس
    مادر ماهرخ

    توصیف حالات:
    توصیف حالات توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما ویژگی ماندگاری بود.
    یعنی میشه شما رو با توصیفات حالات قوی توی قلمتون شناخت و همین میشه یه سبک برای شما!
    حالات ماهرخ و عماد و یاس رو به خوبی توصیف کردید طوری که منه خواننده به خوبی تونستم خودم رو جای شخصیت قرار بدم.
    توصیف حالات تک تک شخصیت ها به جا و روون بود.
    به خصوص شحصیت های اصلی.

    توصیف ظاهر:

    توصیفاتی که بخواد حوصله سر بر باشه و خواننده رو از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    زده کنه توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما دیده نشد.
    یعنی دقیقا فهمیدید کجا باید توصیفات رو عمیق تر و دقیق تر کنید.
    تیپ و لباس شخصیت ها موقع رفتن به خونه خانم سلیمی(ماهرخ) موقع رفتن پیش رعنا(ماهرخ) و بقیه شخصیت ها مثل یاس، باربد... نشون دهنده توانایی شما در توصیف ظاهر بود.

    توصیف مکان:
    متاسفانه توصیف مکان توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما کمرنگ بود.
    یعنی من درست نتونستم خونه خانم سلیمی رو تصور کنم.
    چون زیاد بهش پرداخته نشد؛ اویل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصیفات خوب بود ولی در زمان حال کمی پسرفت داشت.
    وقتی نویسنده ای زاویه دید سوم شخص رو انتخاب می کنه دستش برای توصیف مکان بازتر میشه و توقع خواننده هم مسلما میره بالاتر.

    توصیف احساسات:

    توصیف احساستی مثل غم، شادی،و...
    توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تناسب داشت اما توصیف حس عصبانیت و قسمت هایی که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گنگ پرش داشت چندان بهش پرداخته نشد.
    مثلا قسمتی که عماد و ماهرخ با هم ازدواج می کنن.
    اون قسمت خواننده توقع داشت حس غم و ناراحتی ماهرخ و شوکه شدنش رو بهتر برسونید.
    گنگی رو بیشتر منتقل کنید.
    توی توصیف احساسات خواننده نهایت تلاشش رو میکنه توی قسمت های معمایی ،هیجان و تشویش رو با تموم وجودش حس کنه و از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    لـ*ـذت ببره.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در این مورد می تونست خیلی بهتر عمل کنه.

    شخصیت پردازی:

    #در مورد سن شخصیت ها باید بگم زیاد به این نکته پرداخته نشد. یعنی فقط با توضیحاتی که خودتون راجع به خصوصیات ظاهری داده بودید خواننده می تونست سن شخصیت ها رو تخمین بزنه! پیشنهادم اینه بیشتر به این نکته سن توی روند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توجه کنید.
    #اسم و موقعیت اجتمائی شخصیت ها کاملا مرتبط بود بخوبی تونستید از کدوم شخصیت تو کدوم جایگاه استفاده کنید. برای مثال با دیدن اسم ماهرخ کاملا یه چهره ۲۶ _۲۷ ساله محزون و زیبا و همچنین خشک از یه دختر توی ذهنم شکل گرفت که گذشته سختی داشته.
    و با دیدن اسم عماد یه پسر ۳۰_۳۱ ساله که شخصیت مرموز و پیچیده و محور اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم به حساب نمیاد.
    البته این تصویر ذهنی من از شخصیت های شما بود‌.
    #شغل:
    شغل شخصیت ها توی سیر مشخص شد و جای حرفی باقی نموند البته به جز چند شخصیت که هنوز پاسخی براشون نیست و امیدوارم در آینده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شغل ها مشخص بشه .
    + ایده خیلی خوبی بود که در شروع شغل ماهرخ رو معیین کردی.

    ماهرخ:
    دختریه که ۷ سال پیش همسرش اون رو ترک می کنه و دو تا بچه هایی که داشته می میرن.
    بخاطر عادی نبودنش فکر می کنه دیوونه شده و کم کم تبدیل به دختری خشک و جدی میشه.
    و یک سال تمام خودش رو از همه قایم کرده بود#باورپذیری!
    روحیاتش خشکه ولی در طول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تغییراتی هم بود که پس از پایان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و مشورت با ویراستار متوجهش خواهید شد.

    ماهرو:
    شخصیت شادی که خواهر دوقلوی ماهرخ ولی تفاوت اخلاقی زیادی با خواهرش داره.
    #توصیف کم

    عماد:
    همسر ماهرخ که به دلایل نامعلومی که#گنگ باقی موند به فرانسه رفت و ماهرخ رو ترک کرد و #توصیفات کم و مجهول بودنش شاید نوعی ضعف برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود.

    رعنا:
    زنی مهربون و زحمتکش و دارای نقش مهم در سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که زیاد به شخصیتش پرداخته نشد و تغییرات ظاهریش با کهولت سن #عنوان نشد.

    #تا به الان تا حدودی شخصیت پردازی خوب بوده اما پیشنهاد می کنم بعضی قسمت های توصیف رو باز تر کنید.

    ژانر:
    ژانرهای انتخابی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما «عاشقانه وتخیلی» بود.
    *ژانر عاشقانه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مشهود بود و قسمت هایی مثل عشق ماهرخ به عماد یا به بچه‌هاش و... این ژانر رو به ثبات می رسوندن.
    و باید اضافه کنم ما توی ژانر ها ژانر تخیلی نداریم و بهتره بجاش از ژانر فانتزی که شامل گرگینه بودن ماهرخ هم میشه استفاده کنید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    ایده :

    ایده انتخابی شما و محور اصلیش اشتباه گرفته شدن ماهرخ و گرگینه بودنش بود که برای خواننده ایده ناب و جالبی بود.
    پرش به گذشته ایده رو متفاوت جلوه می داد اینکه به خواننده این اجازه رو می دادید که کمی توی گذشته سیر کنه و از اتفاقات گذشته
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مطلع بشه.
    که تو کمتر رمانی میشه این پرش ها رو دید.
    از ایده های تکراری خیلی کم استفاده شده بود و مشخص بود نویسنده ایده ها رو از ذهن خلاقش الهام گرفته.
    یه پیشنهاد:
    از یه دفتر یادداشت استفاده کنید و تمام نقاط اوج و ایده های مهم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو یادداشت کنید.
    ویژگی های شخصیت ها...صحنه های مهم،اطلاعات مهم اصلی.
    به نظرم خیلی کمکتون می کنه.

    علائم نگارشی:

    استفاده از(..)به جای(...)
    ((«ببین چه قدر قشنگ شده..» #۳))
    قبل از ادات تشبیهی همچون (اما، ولی، زیرا، چون ،مثل،همچون...) نقطه ویرگول میاد.
    "با اجازه از بزرگترا و مادر عزیزم بله.."#۴
    زیاد از نقطه به جای نقطه ویرگول استفاده کردید؛ به طور مثال:
    آخر رسید. کفت پای برهنه اش زخمی شده بود#۲

    صحیح
    آخر رسید؛ کف پای برهنه اش زخمی شده بود.


    [ عضو آزمایشی شورای نقد ]

    downloadfile-7.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    سپیده♡♡

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/20
    ارسالی ها
    18
    امتیاز واکنش
    121
    امتیاز
    111
    سلام اول باید تشکر کنم راجب اینکه نگـاه دانلـود خوب با موضوع جدید و تاره و جالب نوشتی تاما از خوندن اون بی بهره نمونیم و اینکه قلم خوبی دارین و می دونین چطور با کلمات بازی کنید و این بتون کمک میکنه ک صحنه سازی قوی تری داشته باشید راستش فقط دو قسمت از رمانت ک مجهول بود رو تونستم پیش بینی کنم ولی خیلی خوش حال شدم ک مثل خیلی از رمانا ی مضمون تکراری نداشت و این خیلی برای من جذای بود ولی راستشو بخوای از بس دیر پست مذاری بیشتر قسمتای رمانتو فرا موش کردم حداقل ب خاطر ما طرفدارات یکم زود زود بزار Boredsmiley
     

    zahra1999

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/10
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    24
    امتیاز
    26
    سن
    25
    عزیزه من تو قلمت خوبه تخیلت خوبه اما ببین تو روجدت یا بگو کلا ادامه نمیدی یا حداقل بگو مثلا ی ماه دیگه ادامه میدم ی تایمی بزار بگو فلان دوشنبه من واقعا خسته شدم تو دقیقا وسط جای حساس رمان ولش کردی رفته اذیت میشیم خب
     

    پژوا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/10
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    43
    امتیاز
    81
    سن
    30
    محل سکونت
    مشهد
    سلام گلم باقلم خوب و متفاوتت کاری کردی که هروز بیام سر بزنم بیام ببینم پستی گذاشتی یانه اما امروز که اومدم تو سایت بعد از متها یهمش یه دونه پست گذاشتی ناراحت شدم ممنون میشم اگه واقعا رمان ادامه داره منظم پارت بذاری از لطفت ممنون.
     

    ~rzhn~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/07
    ارسالی ها
    21
    امتیاز واکنش
    73
    امتیاز
    81
    محل سکونت
    "Nowhere"
    سلام!
    رمان ماهیت اشتباه اشکالات جزعی و فرعی داره ولی در کل عالیه!
    تنها چیزی که خیلی من رو ازار میده اینه که در زمان گرگینه بودن میتونن حرف بزنن و این کمی اشتباهه چون وقتی تبدیل به گرگ میشن تمام خصوصیات یک گرگ رو دارن و این شامل صدا و طرز ارتباط با بقیه گرگ ها میشه^^
    گاهی اوقات روی بهضی چیزها خیلی تمرکز میکنی و گاهی کم.
    برای مثال در وهله اول توصیف سردار دقیق نگفتی که ماسکش چجوریه اما کنجکاوی ماهرخ رو تحـریـ*ک کرد و وقتی هل شد گفت میخواستم ببینم چه جنسیه و تا بعد که توضیح بیشتری دادی من فهمیدم کجای صورتشه و چه جنس و نقشی داره..
    قلمت جای پیشرفت داره و امیدوارم همینطور پر قدرت ادامه بدی و پیشنهاد میدم رمان تخیلی بیشتر بخونی تا تجربت بیشتر بشه .....
    با تشکر از وقتی که برای نوشتن گذاشتی♡
     

    razieh1583

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/19
    ارسالی ها
    192
    امتیاز واکنش
    4,408
    امتیاز
    446
    سن
    20
    محل سکونت
    تهران
    سلام وقت بخیر من خیلی وقت پیش این رمان رو تا یه جاهایی خوندم امروز خواستم ادامشو بخونم اما نیس میشه راهنمایی کنین لطفا؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا