نقد رمان نقد و بررسی رمان "سرنوشت یا شانس"| ♥مریم♥ کاربر انجمن نگاه دانلود

Dictator

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
586
امتیاز واکنش
20,076
امتیاز
671
سلام ... اول از همه عذر میخوام بابت تاخیر ...

***

سلام و خسته نباشید .


اسم :

اسم رمانتون جالب بود میکرد ، ترکیب خیلی متفاوتی نبود اما خوب بود و نظر ها رو جلب میکرد . اما وقتی توی بطن رمان میریم ، کاملا مشخصه که خبری از شانس نیست و سرنوشت توی زندگی ادرینا دخیله ...


جلد :

با توجه به جلد رمان فکر کنم درباره ی عده ای خون اشام باید باشه ... هرچند موضوع رمان با موضوع جلدتون یکیه ، اما احساس میشه که به درستی با هم مچ نیستن ... شاید هم به خاطر این باشه که هنوز رمان تکمیل نیست اما فکر کنم میشد از عکسی استفاده کرد که جلد زیبا تر و هماهنگ تر باشه با خود رمان ...


خلاصه :

{
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
شانس یا سرنوشت بر خلاف اکثر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
ها زندگی یه دختر که یا خیلی پولداره و یا خیلی فقیره و بعد خیلی پولدار میشه رو روایت نمیکنه که بعد از کل کل و سختی های زیاد به پسر خوشتیپ و جذاب ماجرا میرسه
.} شاید هدف شما از نوشتن این جمله ، این بود که بگید رمانتون کلیشه ای نیست ، اما خواننده ی این جمله تهاجمی بودنش رو حس میکنه ! وقتی دارید خلاصتون رو شروع میکنید ، باید گزیده ای از رمانتون و اتفاقات درونش باشه ، نه این که بگید رمان من متفاوته و ... این طور حرف ها و جملات باید توی توضیحات رمان که قبل از خلاصه میزارید قرار بگیره و البته نه با این لحن تند . نویسنده های زیادی داریم که سنشون کمه و شاید کلیشه ای بنویسن اما شما نباید همچین انرژی منفی ای رو اول خلاصه به خواننده بدید .


{ اشتباه فکر نکنین شخصیت های این داستان هیچم عادی نیستن و شاید یکی از عجیب ترین
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
هایی باشه که تا حالا خوندین.البته اینو بگم اول
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
خیلی عادی شروع میشه و کم کم جالب میشه . } همچنین این جمله هم خلاصه نیست و جزء توضیحات رمانه !


{ ماجرای این
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
مربوط به دختر کنجکاوی به اسم آدرینا(به معنی دخترزیبا روی،بانوی آتشین هست)که دنبال کار میگرده و بعد سر از یه خونه ی بزرگ پر از راز و رمز در میاره که کوچکترین و عادی ترین اتفاقش توی اون خونه براش دنیایی کنجکاوی رو به ارمغان میاره و کم کم یه چیزایی از ماجرا میفهمه اوایلش براش خیلی جالب بوده اما کم کم دعا میکنه که هیچیو دیگه به یاد نداشته باشه . اون همه اتفاق گنجایشش رو پر کرده بودند و... } این قسمت خلاصه اصلی رمانتون محسوب میشه و خلاصه ی خوبی رو هم ارائه کردید ... هم خواننده رو کنجکاو میکنید و هم اطلاعات اضافه رو ندادید .


{ این رمانو برای کسایی توصیه میکنم که داستان های ماجراجویی دوست دارن و درضمن ماجرای این
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
بی مربوط به موجودات ماورالطبیعه نیست .} توصیه ی شما و ... هم جزء خلاصه محسوب نمیشه .


مقدمه :

{گاهی اون قدر غرق نداشته هامون میشیم که داشته هامونو یادمون میره
گاهی اونقدر به شکست هامون فکر میکنیم که یادمون میره همونا باعث پیروزی هامون شدن
گاهی اونقدر مایوس و ناامید میشیم که امید رو زیر پامون له میکنیم
یه جایی خوندم خدایا به خاطر داده هایت و نداده هایت و گرفته هایت متشکرم چون داد هایت نعمت و است و نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان ...
} این قسمت از لحاظ درک مطلب خوبه و خواننده رو وادار میکنه تا به اعمالش و کار های خودش فکر کنه . اما بهتر میشد اگه سه بار از ترکیب "گاهی اونقدر" استفاده نمیکردید ... میتونستید از مترادف هایی مثل : "بعضی وقت ها" یا "یه موقع هایی" و... استفاده کنید .


{ در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است} ضرب المثلی که نوشتین قشنگ هست ، اما بعد از جملات قبلی که گفته بودین ، انتظار این حرف نمیرفت ... یه جمله برای ربط دادن ضرب المثل با بخش اول احتیاجه ...

{کاش زودتر میفهمیدم...} این هم جمله ی مبهمیه و به خواننده حس کنجکاوی رو القا میکنه ، اما باز هم با ضرب المثل ناموزونه و اذییت میکنه .

شروع :

شروع جالبی داشتید . این که از وسط رمان شروع کنید و بعد فلش بک بزنید به عقب ... اما اگه کمی قسمت زمان حال بیشتر طول میکشید و خواننده بیشتر کنجکاو میشد خیلی بهتر بود . و این که در دانشگاه ما دیپلم نداریم ! فوق دیپلم داریم ! دیپلم رو در دبیرستان میگیرن .


غلط املایی و علائم نگارشی :

[منو ببره اتاق جناب تهفه =» تحفه (پست 4)]


[جناب مهندس یه پسرمرد شصت ساله بود =» من واقعا متوجه نشدم پسر مرد یعنی چی ؟ اگه منظورتون پیرمرده اصلاح کنید (پست 5)]


اسم شخصیت شما ادرینا هست . ولی توی تاکسی خودش رو شکیبا صدا کرد . این اصلاح شه لطفا ...

{ساغر یه کولی عمته ای رو نسارم کرد =» نثار درسته (پست 22)}


{سلام ....(یکم مکث کردم و ادامه دادم)...مامان
-آتریسا تویی؟؟آخه دختر عاقل نمیگی دلم هزار راه میره؟همین امشب بهت نگفتم بی خبرم نزار؟
=» اینجا باز هم ادرینا و اتریسا رو جا به جا نوشتین (پست 31) }


{ امیدوار بودم حداقل جلوی ساغر نخواد اخم و تخم کنه و معاخزم کنه =» مواخذه درسته (پست 32)}


{خاک به سرم آتریسا چه بلایی سر خودت آوردی؟ =» ادرینا و اتریسا رو جا به جا نوشتین (پست 32)}


{ برای خودم و خودش و آتری دشک بیارم صداش دوباره در اومد =» تشک درسته (پست 36)}


{ -آتریسا برو رخت خواب ها رو بزار کارت دارم. =» باز هم اسم ها رو جا به جا نوشتین (پست 36)}


{ساحل یکم خشکش زده بود ولی نیما خیلی عادی رفتار کرد =» نیما نامی توی اون قسمت نبود ... احتمالا منظورتون مهرداد نیست ؟ (پست 43)}


{ با همون اخمم نشستم رو مبل اسپورتی که کنار ست سلطنتی بود. =» اسپرت (پست 43)}


{ چشم بنده السائر تقدیم میکنم. =» الساعه درسته (پست 45) }


{ طرف چپ بدم از سرما در حال انجماد بود و طرف چپ بدنم رو انگار که توی کوره گذاشته باشن میسوخت. =» اینجا دوتا چپ گذاشتین (پست 47)}


و درمورد علامت های نگارشی از بیشترشون استفاده کردید و خوب بود اما از ویرگول هم استفاده کنید چون مکث هایی توی رمانتون وجود داره که با ویرگول راحت تر درک میشه ....


سیر :

سیر رماتون تا اینجا هیجان انگیز بود و خواننده رو واردار میکرد که بفهمه ادامه ی رمان چیه ... هر چند توی قسمت هایی ، باور پذیری پایین میومد و باعث خستگی میشد اما در کل خوب بود و جای امیدواری داشت که در ادامه خیلی بهتر هم بشه ...


شخصیت ها :

شخصیت های رمانتون پخته نبودن ... با توجه به خلاصتون انتظار داشتم با شخصیت هایی بی نقص و کاملا واقع گرایانه رو به رو بشم اما ایراد ها و میشه گفت حفره هایی توی شخصیت های رمانتون بود که از شما انتظار نمیرفت .

ادرینا : با توجه به حرف هاتون باید ادم باهوش و زرنگی باشه اما خیلی جا ها مثل خیلی از رمانا بسیار فانتزی رفتار کرد ... وضع مالی بدی که داشتن و فشار هایی که از کودکی روی ادرینا بوده ، باید از اون ادم محکم تر و شاید منزوی تر و دیر جوش تری بسازه ... البته خیلی ادم ها تحت فشار که قرار میگیرن بیشتر خنده رو و شوخ میشن اما ادرینا واقعا کسی نبود که با توجه به شرایط خانوادگی خودش رفتار کنه ... و این که گفتین ادرینا 18 سالشه ! شما هر جوری حساب کنید برای رسیدن به لیسانس ، کم کمش باید 23 سالش بشه بعد مدرک بگیره ... و صد البته تغیر رشته هم در این امر دخیله و مدت زمان گرفتن مدرک رو بالا میبره ...

اتریسا : یه دختر 9 ساله مثل اتریسا حتی اگه دهه نودی (!) هم باشه این طور صحبت نمیکنه ... این رفتار و حرکات برای یه ادم 14 یا 15 ساله مناسب تره و این که ادرینا اگه واقعا خواهر خوبی باشه نباید خواهر کوچیکش رو با خودش و دوستش همراه کنه ... مسلما جو بین اون و دوست صمیمیش برای خواهر نه سالش مناسب نیست ... حتی سن خود ادرینا هم با توجه به نکاتی که گفتم باید بره بالا تر ... اتریسا ، ازش انتظار میره که ساده تر و بچه گونه تر رفتار کنه ... این که بگید بزرگ تر از سنش رفتار میکنه هم توجیح خوبی نیست ... باید دلیلی به خاطر این رفتار وجود داشته و وقتی توضیحی در این باره نباشه خواننده اتریسا رو باور نمیکنه .

ساغر : دوست ادرینا ... یکی از ادم هایی بود که به نظرم رفتارش و حرکاتش بیشتر با شرایطتش و وضع خانوادگیش میخورد ... احساساتی بودنش و در کل کار هاش متناسب باهاش بودن و خیلی خوب بود .

خاله زرین : خوب خاله ی ادرینا هم ترجیحا باید بیشتر از 30 سالش باشه ... رفتار خاله زرین مناسب یه مادر 40 یا شاید 50 ساله بود ... ادم های 30 ساله هنوز اون زرنگی و هوش و تیز بودن رو دارن که از دست یه دختر 18 ساله گول نخورن و از پسش بر بیان ...

مهرداد و ساحل : این دو نفر خیلی سوتی دادن ... ادم ازشون انتظار داره که باهوش تر باشن اما این طور نبود ... این که خیلی راحت و صمیمی با ادرینا برخورد کردن و جا هایی رو خیلی تابلو بازی در اوردن ...

شاهین : ادم معقول تری بود ... اعتماد به نفس ، تسلط روی رفتار و گفتار و حرکاتش بهش میخورد ادم به راحتی اون رو باور میکرد و میتونست اون رو برای خودش تصور کنه که این خیلی خوبه ...


دیالوگ ها :

{آتریسا-هررررر(مثلا صدای خندشه) وای خدا هرررررر نگاشون کن هررررر } شما نباید صدا هایی که شخصیت ها از خودشون در میارن رو توی دیالوگ ها استفاده کنید ... خخخخ و هررررر و پوووووف و... باید توی متن عادیتون (مونولوگ ها) و اون هم بدون تکرار حروف و فقط با توصیفات خودتون دریافت بشن و وجودشون توی دیالوگ ها یه ایراد بزرگ محسوب میشه . البته این مثال بود و در ادامه ی رمان قسمت های زیادی رو اینطوری دیدیم ... قسمت توضیح اشنایی ساغر و ادرینا میشه گفت اصلا متوجه این که چه کسی در اصل داره صحبت میکنه نشدم ! باید بگید که مثلا : ساغر با اب و تاب حرفم و قطع کرد و گفت : بزار بقیش و من بگم !


توصیفات :

توصیفات به نسبت کم بودن ... شما باید ظاهر ، مکان ، احساس و حالت شخصیت هاتون رو برای خواننده توصیف کنید و کاری کنید که حس کنه داره فیلم میبینه و به راحتی شخصیت ها رو تصور کنه ... اما ما خیلی کم همیچین حالاتای رو توی رمان تجربه میکردیم ... البته منظور از توصیفات ، توصیف های الکی و ابکی و کلیشه ای نیست ... توضیحات ساده و مختصر هم فقط برای این که خواننده درک کنه که چه کسی ، کجا ، چه طور و چرا فلان حرکت رو انجام داده کافیه ... همیشه موقع نوشتن اتفاقات رمانتون ، این چهار تا سوال رو از خودتون بپرسید و دلایلتون رو توی متن بگنجونید .


نثر :

نثر رمانتون به زبان عامیانه بود و امروزه این نوع نوشتن خیلی هم رایجه ... فقط نکته ای که وجود داره اینه که عامیانه بودن نثر رمانتون دلیل نمیشه بعضی کلمات رو همون طور که میگید بنویسید ... اشتباهات تایپی و نگارشی هم که توی متنتون بود ادم رو اذییت میکرد

رمان های زیادی رو دیدم که با وجود ایده ی ناب و تفکر تازه ، به خاطر اشتباهات ادبی زیاد مورد توجه قرار نمیگیرن و از طرفی رمان هایی با موضوعات کلیشه ای و ابکی و فقط به خاطر نثر قوی ای که دارن پرطرفدار میشن ... باید سعی کنید قلمتون رو هم پخته تر کنید .


راوی :

راوی رمان اول شخص بود ... که فکر کنم با توجه به محیط رمانتون خوب انتخابش کردید ... فقط باید بعضی جا ها توجه کنید که شما دارید از زبون یک نفر مینویسید و از همه ی اتفاقات خبر ندارید ... اما بعضی قسمت ها اشاره هایی میکنید که نمیتونسته از زبون ادرینا باشه و باید از زبون سوم شخص گفته میشد ...


باور پذیری :

باور پذیری رمان رو اگه از تخیلی بودنش فاکتور بگیریم کم بود . اتفاقاتی که افتاد مثل این که ادرینا اون قدر حواسش پرت بشه که گمشون کنه یا این که ساغر و اتریسا هم حواسشون به ادرینا نباشه و چه طور در عرض چند ثانیه از درخت بالا میره اون هم 6 متر ! و اصلا هم متوجه نشد چه کسی اون رو بالای درخت بـرده ! و هیچ عقل سلیمی که تیزهوش هم باشه به همین راحتی شماره حساب به کسی نمیده و به همین راحتی قبول نمیکنه که جایی کار کنه . و به همین راحتی هیچ خانواده ای آشپز قبول نمیکنه ، حتی اگه نقشه ای از قبل باشه ، باید واسه شک نکردن ادرینا کمی احتیاط میکردن و این که ادرینا خیلی زود با اعضا ی خونه که اصلا هم اونها رو نمیشناخت صمیمی شد ... توضیحاتی هم که برای ادرینا داده شد اصلا قانع کنند نبود ... اون به یه پیرمرد اعتماد نکرد و درجا بدون توضیح خواستن از اونجا زد بیرون اما به دو تا پسر و یه دختر جوون اعتماد کرد اونم با همچین توضیحات ناقصی ؟ زخم های ادرینا از کجا اومد ؟ تا جایی که میدونم افتادن اچنانی نداشته که سر روش اسیب ببینه ... تازه روی تشک هم افتاده بوده ...

در کل توضیحات بیشتری رو باید میدادید تا علاوه بر ادرینا ، ما هم باور کنیم چرا این اتفاقات افتاده ...

موارد اضافه :

یکی از چیزایی که قلمتون رو قوی تر میکنه و باعث میشه حرفه ای تر جلوه کنه اینه که حرف های خودتون با مخاطب ها و دلنوشته هاتون رو توی متن رمان نیارید !

احتیاج نیست که معنی اسم تمامی شخصیت ها رو بدونیم ... مخصوصا بعضی اسم ها رو که متداول هستن ... بیشتر اوقات معنی اسم دو شخصیت اصلی کافیه ...

و درضمن ، قبل از شروع هر رمان ، بعد از این کـه طرح کلیش رو تو ذهنتون پیاده کردین باید برید تحقیق کنید نه این که بنویسید رتبه ی 400 و بعد بگید نمیدونید کمه یا زیاد ... با رتبه ی 400 رشته های خیلی بهتر از صنایع غذایی هم هست ، حتی با وجود مشکل مالی هم رشته های پرکاربرد تری هم هست و این که دیگه وکالت از کامپیوتر که دیگه پر هزینه تر نیست ! البته به کسی که این رشته رو دوست داره توهین نمیکنم ولی در کل !

و این که مدارس سمپاد یا همون تیزهوشان ، سهمیه قبول نمیکنن و فقط مدارس نمونه شامل سهمیه میشه و مدارس تیزهوشان فقط در صورت خیلی بالا بودن هوش و ضعف مالی بورسیه میکنن . و باز هم افرادی که مدارس تیزهوشان قبول میشن اینده ای خیلی بهتر از منشی گری و ... دارن ... چه بسا که ادرینا دختر زرنگی هم بوده ...

جایی گفتین که دست فرمون ساغر خیلی بد و تنده و جای دیگه گفتین دست فرمون مورچه ای داره ... این باید اصلاح بشه .

بعد از این که ادرینا گم شد گفته بودین که گوشیش خاموش بوده اما وقتی که پیدا شد گوشیش روشن بوده و متوجه تماس هایی از طرف خالش شده ... روی این مسائل دقت بیشتر بکنید .

پیشنهاد میکنم حتما تایپیک نقد کده و قلم به توان اصول رو بخونید و قبل از نوشتن از درستی حرفتون مطمئن بشید .


ادامه بدید و موفق باشید .



" عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود "

 
  • پیشنهادات
  • برخی موضوعات مشابه

    بالا