مراحل مسابقه الفبای نویسندگی

Mr.Ebham

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/10/25
ارسالی ها
141
امتیاز واکنش
3,833
امتیاز
762
با سلام خدمت کاربران عزیز

دوستانی که در تاپیک
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
اعلام آمادگی کردن، تو این تاپیک فقط محتوای مراحل و اطلاعیه های داوری ارسال میشه.

مهم: لطف کنید اینجا اصلا چیزی ارسال نکنید. هر سوالی دارید تو تاپیک قبلی که بالا لینک دار شده بپرسید.

قبلا عرض کرده بودم که وقتی هر مرحله به پایان رسید، مرحله بعدی بلافاصله شروع میشه؛ این جمله یعنی چی؟ یعنی با پایان مرحله اول، مرحله دوم نهایتا یکی دو ساعت بعدش تو تاپیک قرار داده و شروع میشه. پس خودتون مهلت هر مرحله که به پایان رسید، به تاپیک سر بزنید و محتوای مرحله بعد رو بخونید. یا گزینه اشتراک موضوع رو بزنید. اینجا فقط اطلاعیه های تیم برگزار کننده ارسال میشه و کسی سوالی نمی‌پرسه.


مهلت شرکت در مرحله اول تمدید شده، کسانی که ارسال نکردن، میتونن همزمان با مرحله دوم تا پنجشنبه، 28 شهریور ارسال کنن
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    باسلام خدمت همه شرکت کنندگان گرامی؛ با آغاز مرحله اول در خدمت شما هستیم؛ ابتدا به نکات ذکر شده توجه فرمایید:

    _ بلافاصله پس از پایان مهلت هر مرحله، توضیحات لازم و محتوای مرحله بعد در تاپیک قرار می‌گیرد.
    _ تمام پاسخ‌های هر مرحله را تنها از طریق یک خصوصی ارسال کنید. خصوصی جدید ایجاد نکنید و تا پایان کل مسابقه از خصوصی خارج نشوید.
    _ در خصوصی ارسال شده، تنها و تنها پاسخ خودتان به هر مرحله را ارسال فرمایید و هیچ گونه سوالی در خصوصی مدنظر پاسخ داده نمی‌شود.
    _ لطفاً از جواب نهایی اطمینان حاصل و سپس ارسال کنید. تنها یک بار می‌توانید پاسخگوی هر مرحله باشید.
    _ در زمان مقرر پاسخ‌هایتان را بفرستید. در صورت حتی یک دقیقه تاخیر به علت فشردگی کار از پذیرش ارسالی شما معذوریم.


    دوستانی که در زیر تگ شده‌اند پاسخ خود را تحت عنوان "مسابقه الفبای نویسندگی" به خصوصی بنده بفرستید.
    @HUSNA_VALIZADEH
    @Morteza Ali
    @in_manam
    @n.i.m.a
    @♡♥ Nina
    @الهه یخی
    @MASUMEH_EBADI
    @Fatemeh-D
    @فاطمه صفارزاده
    @دختر آبان
    @HananehKH
    @M_M_S
    @zahra s72
    @hadis eidani
    @منهrepugnant
    @Mhdiih
    @dorsawaj
    @Aramis. H
    @*darya*
    @نارسیس زِد اِی آر
    @BlackShadow
    @f.sh79
    @Rahir
    @Sepideh.bhz
    @"MaHPu"
    @nadia.seif
    @مهسا.خ
    @amin.mhg
    @^M_A_K_I_A^
    @Blue song
    @Fatemeh.moheby
    @^•^ FARNAZ ^•^
    @Reyhane.flb
    @آذردخت پاییزی
    @shaghiw.79
    @نجمه*
    @Nazi2004
    @رهاگودرزی
    @N.Raya
    @Fati.franc.guitar





    دوستانی که در این قسمت تگ شده اند، پاسخ خود را تحت عنوان "مسابقه الفبای نویسندگی" به خصوصی خانم @FATEMEH_R ارسال کنید.
    @SheRviN DoKhT
    @Melika_18798
    @Sotijan
    @aida-nayebi
    @..Z_A..
    @Nazigol
    @*Rahil*
    @✘ ℳสみძi ✘
    @∞kɦatereɦ∞
    @HLYW
    @Meliyka
    @zeinab_jokal
    @Zhila.h
    @nafas shahryari
    @ghabkhatre
    @MahdisPanahi
    @sima.dehghan
    @Ghalllbeyakhi
    @Shiva1370
    @niall 1395
    @Charis
    @Elana56
    @cute_girl
    @*ᾋẏṩᾄ*
    @✿↜..թαяɨ..↝✿
    @Samira-M
    @کوثر فیض بخش
    @QueenOfDarknees
    @Fihgter•riant
    @سارا#
    @Alone M
    @n63182
    @Asal.84
    @zdavoudi
    @nasim.rn
    @Parybanou
    @zahra.unesi
    @parisa mazlomi
    @دیحون
    @mahsabmn
    @~Hk-Rf~
    @Helen_h


    _ تنها و تنها به خصوصی فردی که به شما اعلام شده پاسختان را ارسال فرمایید.

    مرحله اول: انتخاب اسم و خلاصه نویسی

    مهلت این مرحله تمدید شده و تا کسانی که نفرستادن تا پنجشنبه 28 شهریور ساعت یازده شب، با مرحله دوم بفرستن.

    فرمت ارسال به صورت زیر:

    اسم: ....

    خلاصه: ....

    محتوای مرحله اول:

    طبق داستان زیر و اطلاعاتی که داده شده، یک اسم و یک خلاصه برای داستان انتخاب کنید.

    گلوله‌ای از آدرنالین در دلش جوشید. آن صدا، آن صدا را قبلا شنیده بود. اما کجا؟! آهسته برگشت. ای کاش اینطور تمام نشود. آب دهانش را با سر و صدای زیاد قورت داد. حس می‌کرد پیراهن به تنش چسبیده. عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. نه! کابوسی که زمانی گمان آن می‌رفت که حقیقت نداشته باشد، حالا همچون بغضی گلویش را چسبیده بود و سعی داشت که خفه‌اش کند. یک کابوس نهان در دل خروارها خاکی که بر روی جنایت‌های وصال عشق ریخته بود.
    موهای خاکستری‌اش بلند و چرب بود. جای زخمی روی گونه چپش وجود داشت و در امتداد خط ریش خاکستری‌اش گم می‌شد. کت مشکی کهنه‌ای به تن داشت که زنجیری طلایی به آن متصل بود. در دست راستش یک اسلحه کهنه خاک گرفته، چشم هرکسی را خیره می‌کرد. دود سیگار هاله‌ای اطراف صورتش ایجاد کرده بود. مردمک‌هایش به اندازه دو سکه بزرگ شده بودند؛ همان لبخند همیشگی بدون هیچ نقصی. یک لبخند کریه تهدید آمیز!
    ناخودآگاه قدمی به عقب برداشت. در آن مردمک‌های لجنی ترسناک خیره شد. نمی‌دانست دقیقا چه حسی در آن چشم‌ها جریان داشت که تمام بدنش را به یکباره سست و بی‌جان می‌کرد. حس کم بودن اکسیژن هوای خانه، سرگیجه‌ای دردناک و عذاب آور نصیبش کرده بود؛ حکم بندبازی را داشت که یک پایش را از دست داده و در دل آسمان و در فاصله 50 متری از زمین پوشیده‌ شده از نیزه، رقصان می‌چرخید:
    -غیر ممکنه!
    مرد قدم اول را محکم برداشت:
    -همه چیز ممکنه برادر.
    لفظ برادر باعث مورمور عجیبی کف دستان عرق کرده‌اش شد. کنترل نفس‌هایش از دست رفته بود. نمی‌تواست حتی کمی منظمشان کند. همان حسی که آن شب داشت. آن شب نحس و کذایی که مجبور بود خون‌بهای عشق ممنوعه‌اش را بپردازد تا مُجاز شود. همان شبی که مجبور بود بین ارزش‌های حیاتی زندگی‌اش یکی را به قعر جهنم دره مرگ بفرستد. همان شبی که مجبور بود با شیطان قمار کند. همان شبی که مجبور بود زندگی‌اش را به آتش بکشد. کاش آن شب راه رهایی داشت؛ رهایی از این باتلاق نفرین شده‌ای که سکرات مرگ بر جای جای سکوت دهشتناکش سایه انداخته بود:
    -داری به اون شب فکر می‌کنی؟
    کاش می‌توانست که فریاد بزند خفه شو و حرف نزن. اما مگر همیشه برادر بی‌عرضه‌ی بی‌دست و پای احمق او نبود؟ پس جایز نبود که سر عزیزدردانه پدر فریاد بزند. دلش از فکر بعدی که می‌خواست جاری شود، زیر و رو می‌شد؛ عزیز دردانه سابق پدر. کلمه سابق حکم شرکت ورشکسته‌ای را داشت که مرد ثروتمند فقیر شده‌ای با حسرتی جگرسوز از آن حرف می‌زد. تنها تفاوت خنده دارش اینجا بود که مرد ثروتمند قصه او در سوگ از دست رفتن شرکتش، دق کرد. آن عامل نفوذی بدترکیب که شرکت را به ورطه نابودی کشاند، حالا قاتل دو نفر بود.
    این حرف چنان رعشه ای به تنش انداخت که صدای قدم‌های سنگین کیاوش سیگار به دست، ساکت شد و اتاق به را حال و هوای همان گورستان سرد نفرین شده برد. انگار این مه لعنتی هرجا که کیاوش هست، باید باشد:
    -اینجوری بهتره نه؟
    مردمک‌های لرزانش در آن سکه‌های تهدید آمیز گره خورد:
    -دوباره برمی‌گردیم به فضای همون گورستان.
    پک عمیقی از سیگارش گرفت. انگشت شستش را بر روی انگشت اشاره گذاشت و آن را به پایین خم کرد و لبخندش از صدای پخش شده پررنگ تر شد:
    -همین صدا بود. همین کار رو می‌کردی دیگه؟ برای کم کردن عذاب وجدانت.
    هر جمله‌ای که می‌گفت قلب او تندتر به سـ*ـینه می‌کوبید. کیاوش دستی بر روی زخم گونه‌اش کشید و لب‌هایش را غنچه کرد:
    -هنوزم فکر می‌کنم یه چیزی کمه. آها؛ ناله‌های من. دوست داری نقش من رو بازی کنی؟ قول میدم منم برا کاراکترت سنگ تموم بذارم.
    هر وقت به فکر آن شب می‌افتاد، بیشتر تحلیل می‌رفت. سعی کرد که حرف بزند. آنقدر آهسته که معلوم نبود کیاوش می‌شنید یا نه:
    -کیا، نمی‌دونم چجوری برگشتی اما می‌تونم کمکت کنم. به خدا خیلی پشیمونم. خیلی داغونم. خواهش می‌کنم بذار جبران کنم.
    کیاوش لبخند دندان‌نمایی زد. تمام دندان‌هایش سیاه شده بودند. وقتی این صحنه را دید، حس کرد تهوع به او دست داد. با او چه کار کرده بود؟!
    -برادر عزیز و ساده من، وقتی من رو زنده به گور می‌کردی، پشیمون نبودی؟ وقتی ناله‌های من رو می‌شنیدی پشیمون نشدی؟ وقتی جلوی پات زجه زدم، دلت به حالم نسوخت؟ وقتی با چشمام بهت التماس می‌کردم، داغون نشدی؟ چی رو می‌خوای جبران کنی؟ یادگاری که روی صورتم گذاشتی؟ یا آبرویی که ازم بردی؟ یا عمری که ازم گرفتی؟ یا زخمایی که رو روانم گذاشتی؟ کدومش سیاوش؟ بهم بگو!
    بغض راه نفسش را بست. اصلاً نمی‌دانست که چه جوابی بدهد؛ این‌ها مهم نبود، بود؟ باید برای نجات جانش تلاش می‌کرد. به هر حال او هم آدم بود؛ دلش نمی‌خواست که زمین این کلبه حکم گورش را داشته باشد و این سه دست مبل رنگ و رو رفته در نقش تماشاچیان به خاک سپرده شدنش و آن شومینه کنار دیوار نیز گورکَنش! کیاوش پوزخند زد:
    -زنه کجاست؟ نمی‌بینمش.
    این حرف باعث شد تا مغز استخوانش تیر بکشد. کیاوش احوال شخصی را می گرفت که او برای به دست آوردنش به همه دنیا پشت کرده بود. برای داشتنش با فندک عشق به آتش کشیده بود تمام هستی‌اش را:
    -رفت.
    دوباره لبخند کیا برگشت:
    -دیدی به خاطر هیچ من رو کشتی.
    یک لحظه از حرف خودش تعجب کرد، لاله کجا رفته بود؟ صدایی در ذهنش می‌گفت که او ترکش کرده و صدایی دیگر از ته چاه فریاد میزد که لاله اینجاست. چه خبر بود؟ نمی‌دانست چه شده. هم حس می‌کرد که لاله رفته و هم حضورش را با تمام وجود احساس می‌کرد.
    به کیاوش نگاه کرد؛ او قهقه زد و اسلحه را به سمتش نشانه رفت:
    -تاوان پس بده برادر.
    با صدای فریادی از خواب پرید. قفسه سـ*ـینه‌اش به شدت بالا و پایین می‌شد. لاله دستش را گرفت:
    -سیاوش چیه؟ نگاه کن به من. کابوس دیدی؟
    صدای لاله آبی زلال و شفاف بود که آتشش را خاموش کرد. به لاله خیره شد. برای اینکه آرامشش را به دست آورد، آرامشش را از دست داده بود. برای اینکه لاله را به دست آورد، برادر خودش را کشته بود. برای اینکه بیداری‌اش را پر از لاله کند، خواب را از خودش گرفته بود. گونه لاله را نوازش کرد. صدایی آمد، شاید واقعیت یا کابوس. صدایی که حس می‌کرد آن را می‌شناسد؛ صدای برادرش، صدای کیاوش اما نمی‌دانست که این صدا از اعماق ذهن پریشانش بر می‌خواست یا واقعا کیاوش هنوز زنده بود:
    -من خواب و بیداری توام، برادر.

    ایده: داستان درباره یه شخصیت با ارزش‌های متناقضه. سیاوش تو زندگیش هیچ چیزی براش مهم‌تر از خانواده و هیچ چیزی براش مهم‌تر از عشق نیست اما برادرش به خواستگاری لاله میره و بنابراین سیاوش باید بین عشق و خانواده یکی رو انتخاب کنه و با کشتن برادرش و صحنه سازی یه جرم که انگار اون مرتکب شده و الان فرار کرده؛ عشق رو انتخاب می‌کنه. سال‌ها با عذاب وجدان زندگی می‌کنه تا اینکه برادرش بر می‌گرده؛ اما سیاوش از نظر روانی مشکل پیدا کرده و نمی‌دونه این بازگشت در خیال خودشه یا واقعیته. و جمله آخر برداشت آزاده. مخاطب می‌تونه فکر کنه که سیاوش دیوانه شده یا برادرش واقعا برگشته.
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    _ برای مرحله دوم، خصوصی جدید ایجاد نکنید و از طریق همان خصوصی قبل اقدام فرمایید.

    مرحله دوم: تکمیل کردن یک داستان ناقص
    مهلت ارسال: ساعت 23 مورخه 6/28 (پنجشنبه)


    مشخصه. داستان زیر رو با توجه به اطلاعات داده شده تکمیل کنید.

    بوی تند و تیز شراره‌های سهمگین آتش را حس می‌کرد. آن موج رقصان آتش گرفته‌ی پیش رویش را می‌دید. بوی سوختگی متعفنی که از نیمه‌ی صورت خودش بلند می‌شد، تمام وجودش را آزار می‌داد. صدای جیغ‌های دردناکی که از گلوله آتش برمی‌خاست، بر بند بند روحش نوای هولناک قدم‌های مرگ را می‌نواخت. دوست داشت فریاد بزند. دوست داشت از این مهلکه بگریزد و به جایی برود که این صحنه‌های دردناک نفرت انگیز روزگار بی مروت را نبیند. حتی دل او از بال بال زدن این موج آتش رقصان به درد آمده بود. جیغ‌هایش از همین حیاط به نقطه کور آسمان می‌رسید و از آنجا دل خورشید را می‌لرزاند. آخر خورشید خودش هم داغ دیده بود. هر لحظه وجودش می‌سوخت و شاید فریادی می‌زد که تنها عطارد کوچک پذیرای این فریاد جانگداز بود.
    تا لحظاتی دیگر عطارد نیز می رسید. سارا به خانه می‌آمد و همهمه انسان‌هایی که دور مادر آتش گرفته‌اش را پر کرده بودند و هر کدام به نحوی سعی داشتند جلویش را بگیرند، می‌دید. و پدری که باز هم در اوج نامردی فقط از گوشه در نظاره گر این خودسوزی غم انگیز بود.

    _ جهت شفاف سازی میگم که داستان در رابـ ـطه با مادریه که از فرط بی پولی اقدام به خودسوزی میکنه و این مادر یه دختر 8 ساله داره که از مدرسه برمی‌گرده و مادرش رو میبینه و پدرش هم چندسال پیش همسر دیگه‌ای گرفته و در همسایگی اونا زندگی میکنه. همچنین سارا یه ناپدری معتاد داره که وقتی مادر خودش رو آتیش میزنه تو خونه هست.

    _ پایان داستان برعهده خودتونه.

    _ ژانر داستان هم که قطعا اجتماعیه.

    _ حداقل 20 خط و حداکثر 100 خط با فونت BKoodak سایز 18 (قسمت اولیه که نوشته شده حساب نیست) با سیستم
    حداقل ۶۰ خط و حداکثر ۳۰۰ خط با گوشی

    _ نکته خیلی مهم زاویه دید داستانه که عروسک ساراست که نیمه سوخته داخل حیاط افتاده و سوختن مادر سارا رو میبینه و شاهد اتفاقای دیگه هم هست. پس زاویه دید باید تا آخر داستان اون باشه و تغییرش ندید.

    _ داستان دیالوگ هم داشته باشه.
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    سلام
    فقط تا ساعت ۱۱ امشب برای ارسال جواب مرحله ی اول و دوم مهلت هست و به هیچ وجه تمدید نمی شه.
    کسانی هم که در تمام مراحل حضور نداشته باشن، جواباشون توسط داورا بررسی نمی شه.
     

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    پایان مرحله دوم

    مرحله سوم: دیالوگ نویسی
    مهلت ارسال: ساعت 23 یکشنبه 6/31



    شخصیت‌ها
    پری: یک موجود شبه انسان(زن) که دارای دو بال می‌باشد.
    شاعر: پسری که عاشق پری است.
    قاتل: پدر پسر که عشق میان پری و پسرش را ننگ می‌داند.

    داستان در مورد اینه که پدر، پسر و پری رو می‌دزده و به یه انبار می‌بره و قصد داره هر دوتا رو بکشه. چون معتقده که عشق این دوتا آبروی خاندانش رو به باد میده؛ در حالی که خود پدر یه راز داره و اونم اینه که خودش حاصل عشق یه پری و یه انسانه. و اینکه داستان از داخل انبار و با دیالوگ شروع میشه.

    35 تا 120 دیالوگ می‌تونید بنویسید.
    نیازی به صحنه پردازی ابتدای داستان نیست.
    توصیف‌ها و پردازش صحنه در وسط قصه مشکلی نداره.

    درسته ژانر اولیه فانتزیه اما من بیشتر می‌خوام به درون شخصیتا نفوذ کنید و اونا رو به شکل دیالوگ ادا کنید. پایان داستان هم به سلیقه خودتونه و در تمام طول دیالوگ‌نویسی از محوریت قصه یعنی قتل این دو شخصیت توسط پدر خارج نشید. انتخاب اسم برا شخصیت‌ها هم اشکال نداره.
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    به دلیل اینکه بعضی از دوستان نمیتونن با سه شخصیت پایان رو کار کنن و براشون سخته، اجازه ساخت شخصیت جدید رو دارید اما توصیه من وارد نکردنشه. یکی از معیارای این مرحله شخصیت پردازیه. اگه نتونین یه شخصیت قوی وارد کنین ممکنه امتیاز نگیرید.
     

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    به علت اینکه امشب شب خاصیه و البته پراسترس و شلوغ، تا فردا شب (دوشنبه، 1 مهر) ساعت 11 مرحله سوم تمدید شد. موفق باشید
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    مرحله چهارم
    توجه: تا پایان این مرحله فرصت ارسال برا مرحله سوم هست. به دلیل فیلترینگ و...
    داستان نویسی بر اساس تصویر
    مهلت ارسال: ساعت 23 پنجشنبه 7/4



    2_1.jpg



    2.jpg



    3.jpg



    _ سه تصویر به ترتیب هستن.

    _ نکته قابل ذکر اینه که شخصیت مرد در هر سه تصویر رو یک نفر در نظر بگیرید. و برا توصیف چون ظاهرش فرق میکنه، ظاهر تصویر اول رو در نظر بگیرید.

    _ تصویرها فقط گوشه‌هایی از داستان رو نمایش میدن. نوشتن موارد اضافه تر مشکلی نداره اما دقت کنید که زیاد از تصاویر فاصله نگیرید چون ممکنه امتیاز منفی براتون داشته باشه.

    _ ژانر داستان جناییه و بهتون پیشنهاد میکنم زیر ژانر رو کارآگاهی در نظر بگیرید.

    حداقل 20 خط و حداکثر 100 خط با فونت BKoodak سایز 18 با سیستم
    حداقل 60 خط و حداکثر 300 خط با گوشی
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.Ebham

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/25
    ارسالی ها
    141
    امتیاز واکنش
    3,833
    امتیاز
    762
    دوستان من بالا اعلام پایان مرحله سوم رو نگفتم.
    تا روز پنجشنبه هم میتونید مرحله سوم و هم چهارم رو بفرستید برا اونایی که نفرستادن (به دلیل فیلترینگ و دسترسی مشکل به انجمن)

     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    1,048
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    859
    پاسخ ها
    41
    بازدیدها
    1,694
    پاسخ ها
    63
    بازدیدها
    2,822
    پاسخ ها
    74
    بازدیدها
    5,022
    پاسخ ها
    67
    بازدیدها
    3,438
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    4,520
    پاسخ ها
    45
    بازدیدها
    2,236
    پاسخ ها
    134
    بازدیدها
    6,200
    پاسخ ها
    57
    بازدیدها
    3,234
    پاسخ ها
    94
    بازدیدها
    7,165
    پاسخ ها
    67
    بازدیدها
    2,925
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    7,557
    Z
    • قفل شده
    • نظرسنجی
    پاسخ ها
    86
    بازدیدها
    6,573
    Z
    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    2,409
    Z
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    595
    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    2,076
    پاسخ ها
    46
    بازدیدها
    2,116
    بالا