سلام دوستان♡
▪▪▪
به دیدم روزی در یک ایمیل در یک پست
که نادانی بسته به پنکه یک حشره کش
به جای موتور پای پیاده برفته سمت نانوایی قیصر
به نانوا چنان گفته که ای کپک بده چند نان خوش پخت
نانوا بسی شده عصبانی جلو رفته و گفته خیلی حریفی؟!
مردک نادان کرده به بدن خود نظر
زیرلب گفته که هستم پاره ای استخون
نخواهم شد حریف نانوا پس بذارم
که او از من گذر کرده راحتم گذارد
پابه فرار گذاشته و برسر راه
به رفته در رستورانی تا خورد نان
قیمه و قورمه و مرغ
حسابی کرد اورا دل خوش
خودش را زد به نادانی بیشتر
جلو رفت و سوالی کرد ازآن مرد
که اینجا هست سیاره یا قشم؟
تا که آخر شد موفق و مرد رستوران چی
بدادش قیمه و چند تا نخودچی
بگفتا کوفت کن ای مرد نادان
تا شوم از شرت آزاد
ناهارش را خورد از جای برخواست
ز مرد کرد تشکری و باز به راه افتاد
بین راه از مغازه بدزدید بستنی تا
نماند بی دسر بعد از خوردن نان
برفت در خانه و نشست پای مسابقه
نگاهی کرد به والیبال و خورد نوشابه!
▪▪▪
▪▪▪
به دیدم روزی در یک ایمیل در یک پست
که نادانی بسته به پنکه یک حشره کش
به جای موتور پای پیاده برفته سمت نانوایی قیصر
به نانوا چنان گفته که ای کپک بده چند نان خوش پخت
نانوا بسی شده عصبانی جلو رفته و گفته خیلی حریفی؟!
مردک نادان کرده به بدن خود نظر
زیرلب گفته که هستم پاره ای استخون
نخواهم شد حریف نانوا پس بذارم
که او از من گذر کرده راحتم گذارد
پابه فرار گذاشته و برسر راه
به رفته در رستورانی تا خورد نان
قیمه و قورمه و مرغ
حسابی کرد اورا دل خوش
خودش را زد به نادانی بیشتر
جلو رفت و سوالی کرد ازآن مرد
که اینجا هست سیاره یا قشم؟
تا که آخر شد موفق و مرد رستوران چی
بدادش قیمه و چند تا نخودچی
بگفتا کوفت کن ای مرد نادان
تا شوم از شرت آزاد
ناهارش را خورد از جای برخواست
ز مرد کرد تشکری و باز به راه افتاد
بین راه از مغازه بدزدید بستنی تا
نماند بی دسر بعد از خوردن نان
برفت در خانه و نشست پای مسابقه
نگاهی کرد به والیبال و خورد نوشابه!
▪▪▪