نقد رمان معرفی و نقد رمان آلباستی|نارینه کاربر انجمن نگاه دانلود

نارینه

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/29
ارسالی ها
3,432
امتیاز واکنش
39,880
امتیاز
975
محل سکونت
کوهستان سرد
attachFull131467 نام رمان: آلباستی
نویسنده: نارینه نویسنده ی انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه ، اجتماعی، تخیلی
سطح رمان: موفق
ناظر: کاف جانا
خلاصه :
ترنج با باری از گذشته ای تاریک که روی شانه هایش سنگینی می کند، از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت ها راهی سفر به روستایی محروم می شود،
روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می آورد، آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می یابد؟
یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟
******
لینک:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
IMG_20180929_163955_889.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg
     

    F.sh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/08
    ارسالی ها
    2,337
    امتیاز واکنش
    19,020
    امتیاز
    783
    سن
    26

    درود نارین عزیزم، روزگـارت خوش:aiffwan_light_blum:
    من نه منتقدم نه از اصول حرفه ای نوشتن سر درمیارم ولی نوشتن و حرف زدن از آلبا یه لـ*ـذتِ خاصی داره :aiwan_light_bluffffgm:
    رمانی که هرچقدر ازش می خونی، ازش سیر نمی شی!
    هر خطش با جملات و کلمات نابی نوشته شده و هر بخشش پر از کلاف های پیچ در پیچ هست که خواننده رو وادار می کنه بی خبر از گذر زمان، داستان رو بخونه
    و با حل شدن هر معما، یه کلاف دیگه ای درش وجود داره که آدم رو بیشتر از پیش مشتاقِ خوندن و دونستن می کنه.
    شخصیت های داستان به زیبایی توصیف شدن، فضا سازی و حتی لوکیشنی که داستان درش جریان داره، بی نظیر هستن، آدم حس می کنه درست وسط مهلکه قرار داره و داره با چشم هر تصویری که ازش نوشته شده رو می بینه :)
    البته این همه حس های خوب و پر از لـ*ـذت از نویسنده ی عزیزش نشات می گیره :campe45on2:
    و حالا هم که استاد عزیز دم از خوش بودن پایان داستان می زنه اشتیاق خوندنش 100% رو رد کرده!:aiwan_light_bluffffgm::aiwaffn_light_blum:
    :NewNegah (15): به امید موفقیت های بی پایان بانو نارین عزیزم
     

    __VON__

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/12/17
    ارسالی ها
    348
    امتیاز واکنش
    5,605
    امتیاز
    585
    محل سکونت
    تراسن
    سلام
    من نه منتقدم نه چیز دیگه ای این هم یه نظر از دید خواننده است
    خب یه رمان موفق حتما قلم بالایی داره
    اینو بکم که فلش بک ها به جا بود و درست و با خاطره ی حال همزمان بود
    شخصیت ها مرموز بودن خودشون رو حفظ کرده بودند تا ترنج اونا رو از هم بشکافه
    خصوصیات کاملا واضح بود و می تونستی یه همچین کسی رو تصور کنی
    با این که معمایی بود اما اتفاقاتی که می افتاد گنگ و عجیب نبود
    علاوه بر یه لیلی و مجنون فک کنم قصه داستان چن تا عاشق رو تو خودش جا داده باشه
    ژانر اجتماعیش به جا بود و فکر می کنم تخیل نویسنده خیلی خوب تونسته بود یه دنیای جدید رو بسازه
    موفق باشی:aiwan_lggight_blum:
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    این نقد زمانی نوشته شده که نویسنده به سوالات بنده پاسخ نداده بود. پس اگر ایرادی در ان که با محتوای داستان شما مغایرت دارد، می بینید، پیشاپیش عذرخواهم

    نام رمان

    نام انتخابی شما، آلباستی است که با سرچ کوتاهی در گوگل متوجه شدم مستقلا معنای خاصی ندارد و بلکه یک نام من در اوردی با توجه به مضمون خود رمان است. این نوع انتخاب نام، یک حسن و یک زیان دارد. حسن ان را میتوان برانگیختن کنجکاوی در خواننده دانست. اینکه چیزی را در انها با اینن ام غلغلک می دهید تا رمانتان را برای خواندن بر انگیزند. در مقابل، زیان بزرگ این نام در حسن ان نهفته است. این احتمال وجود دارد که خواننده چون درکی از ان ندارد، بی تفاوت از کنارش بگذارد.


    خلاصه

    خلاصه ی شما سرتا سر پر از گره است و از دید نقد، یک خلاصه ی پر گره اما در عین حال جذاب و منضبط، چیزی است که هر رمانی نیازمند ان است. متن خلاصه ی شما با اشاره به گذشته ی تاریک ترنج شروع می شود. این خودش اولین گره است چرا که چندین سوال پیش می اید از قبیل: چه تاریکی ای؟ کی؟ با کی؟ دلیلش؟ و... سپس با گفتن اینکه بار این گذشته ی تاریک بر دوش شخصیت اصلی است، دوباره گره ی بعدی ایجاد می شود و خواننده می ماند که ایا در این گذشته ی تاریک، ترنج قربانی است یا مقصر؟ بعد از ان به ترتیب گره های دلیل فرار، به کجا به وجود می ایند و دست اخر خودتان با طرح چند پرسش، کشش لازم را در خواننده ایجاد کردید. این خلاصه کاملا از نظر من مناسب بود به طوری که کمی از کاستی نامتان را می پوشاند.

    اما متاسفانه خلاصه ی خوبتان کمی از نظر نگارشی می لنگد. وقتی رمان را خواندم، متوجه شدم که شما در استفاده از ویرگول، نقطه و نقطه ویرگول دچار مشکل شده اید که این مطلب را کاملا در قسمت علائم نگارشی، توضیح میدهم. برای الان فقط متن تصحیح شده ی خلاصه از نظر علائم نگارشی، به صورت ذیل می باشد.

    «ترنج با باری از گذشته ای تاریک(،) که روی شانه هایش سنگینی می کند، از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت ها راهی سفر به روستایی محروم می شود؛ روستایی که در دل خود، حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می آورد. آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می یابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟»


    ژانر های انتخابی

    در نگاه دانلود، ترتیب نوشتن ژانر ها، میزان نقش هرکدام را در داستان مشخص می کند به طوری که با توجه به اولویت های شما، عاشقانه محوریت اصلی داستان، اجتماعی در حد متوسط و تخیلی به صورت فرعی خواهد بود.
    شما کاملا این اولویت بندی را در رمان هم رعایت کرده بودید.

    عاشقانه: از شکست عشقی نه چندان بزرگ ترنج گرفته تا داستان دلدادگی زود هنگامش به دامون

    اجتماعی: رفتار مردم با ترنج، گذشته ی دامون، قضاوت زود هنگام مردم روستا درباره ی ترنج، رفتارشان با اورامان و... همه و همه به خوبی نشان گر این ژانر هستند.

    تخیلی: متاسفانه این یکی خیلی دیر پا به رمان گذاشت و من خیلی صبر کردم تا خودش را نشان داد. البته به خاطر سیر کند رمان، نمیشه خرده گرفت و با توجه به کارهای قوی شما، قطعا خیلی زود شاهد حضور بیشترش خواهیم بود.

    جلد رمان

    تصویر اصلی رمان شما، یک ماه، روستا و یک دختر است. همه ی این سه عصر به خوبی نشان گر وضعیت ترنج و محل زندگی اش است اما نکته ی قابل توجه این است که جلد باید با تم داستان هم همخوانی داشته باشد. ریتم داستان شما غمگین همراه با کمی تراژدی بود. در نتیجه رنگ و لعاب روشن جلد با این موضوع اصلی، تضاد زیادی دارد.

    سپس نیم بیت نوشته شده ی پایین جلد، ژانر عاشقانه یتان را نشان می دهد.

    به طور کلی جلد نسبتا لقب خوب را می گیرد ولی با دیدن ان، انتظار خواننده چندان براورده نمی شود.


    مقدمه

    مقدمه از ارکان اصلی و جزو ویترین هر رمانی است و در انتخاب نگـاه دانلـود برای خواندن، پس از نام، جلد و خلاصه، ضروری حساب می شود. مقدمه ی شما علاوه بر زیبایی متن شعرگونه اش، به خوبی با محتوای داستان مچ بود. می شد حس غم، انتخاب های زیاد ترنج، گذشته و اینده ی او را در مقدمه دید. ولی باز هم مقدمه ی شما، همانند خلاصه یتان از نظر نگارشی ایراد داشت که در این بخش، فقط به تصحیح ان می پردازم.

    «دختری رنج می کشد.

    از میان تاریکی قرعه به نام اون می افتد تا باز گردد به شومی.

    مگر می شود فراموشکارِ یک راز وحشتناک بود؟!

    فرار از خود مگر ممکن است؟

    بیا و شجاعانه با سرنوشت روبه روشو!

    قدری محکم باش! همیشه فرار راه حل خوبی نیست.

    گوش ها را آماده کرده ایم؛ چشم هارا جلا داده ایم؛ تا درکنار رنج های زندگی، تا رسیدن به "عشق" کنارت باشیم.

    نور ها، طناب های نجاتی هستن که هر چند باریک، هرچند کوچک، باید به انها چنگ زد؛ باید برایشان جنگید.

    باید برای عشق جنگید!

    دختری آماده ی نبرد، از سرنوشت خود رنج می کشد.

    او، ترنج است.

    ترنج!»


    شروع رمان

    در شروع هر داستان، یک بسیار مهم است؛ اینکه انقدر جذاب، مهیج و هیجان انگیز باشد که خواننده بخواهد بقیه اش را بداند. شما میتوانید با یک شروع شوکه کننده، ترسناک، معمایی و... خواننده را در مشت خود بگیرید. شروع شما چندان چنگی به دل نمی زد. یعنی با وجود اینکه در سرتا سر ان گره وجود داشت، چیزی، مثل کمی نمک در شروعتان کم داشتید. ترنج در ترمینال است و با وجود اسرار های دایی اش به شهر پشت می کند. کاملا معلوم است که از غمی بزرگ فرار می کند و خسته ی روزگار است. سپس چند فلش بک ان لا به لاها، کم و بیش خواننده ی مجازی خوان را متوجه می کند که مازیار دلیل اصلی این حال و روز است. گفتم که این شروع کاملا خوب است همان شروع مهیجی که نیاز دارید تا خواننده بخواهد باز هم بداند اما تا جذابیت فاصله دارد. جذابیتی که خواننده تا لحظه ی اخر رمانتان را زمین نگذارد، جایی لا به لای سطر ها گم شده است.


    نثر رمان

    نثر شما واقعا یکی از منسجم ترین نثرهایی بود که بین تمام رمان هایی که نقد کردم دیدم. خیلی خیلی کم اشتباهاتی میان نثر ادبی و محاوره ای داشتید. برای این دقت به خودتان افتخار کنید! شما برای مونولوگ ها از نثر ادبی و برای دیالوگ ها از نثر کتابی بهره گرفته بودید. این مدل از نوشتن، تقریبا بهترین انتخاب هر نویسنده ایست. ما بین جملات تشبیهات زیبایی هم دیده می شد که پختگی قلمتان را نشان می داد.

    علاوه بر این برعکس خیلی از نویسنده ها برای نوشتن از زمان مضارع و برای خاطرات از ماضی استفاده شده بود. باز هم انتخاب خوبی بود و به من حس این را می داد که در همان لحظه، زندگی ترنج را زندگی می کنم.


    دیالوگ و مونولوگ

    انسجام مونولوگ های داستان نشان از تجربه ی زیاد شما در نویسندگی داشت. به خوبی می دانستید که کی اضافه گویی کنید و کی با سرعت جلو بروید.

    متن های کوتاهی هم که گـه گاهی در میان مونولوگ ها استفاده می کردید، به جا و زیبا بودند.

    دیالوگ هایتان هم متناسب با هر شخصیت استفاده شده بودند. اورامان دیالوگ هایی بچگانه تر و در عین حال صادقانه تر، دیالوگ گلناز و مراد کاملا متناسب با زن و مردی نسبتا بی سواد بودند ولی من کمی با ترنج مشکل داشتم. از زنی مثل او که خود را کمی بالاتر از بقیه می بیند الفاظی چون خفه شو ان هم برای اولین باری که گلناز را دید، کمی عجیب بود.

    ولی خوب توانسته بودید با توجه به حس و حال شخصیت، لغاتی که استفاده می کند را هم تغییر دهید.

    دست مریزاد!

    سیر داستان

    یکی از مشکلات اساسی من با الباستی، نثر بسیار کند ان بود. به طوری که جایی ان وسط ها، حوصله ام سر می رفت و دلم میخواست تا زودتر به قسمت های اصلی برسیم. البته اضافه گویی برای هر رمانی لازم است ولی نه انقدر که تا شش صفحه ی اول رمان و مصدوم شدن ترنج، هیچ اتفاق خاصی نیافتد! البته جز دلداگی جزئی او به دامون.

    توصیه ی اکید میکنم که سعی کنید به سرعت روند اتفاقات رمان بیافزایید، حیف الباستی است که خوانندگانشان را به خاطر کند بودن روندش از دست دهد.


    شخصیت پردازی

    نمیتوانم بگویم یک شخصیت پردازی عالی دیدم اما بی انصافی است که نگویم از اکثر رمان های مجازی، شخصیت هایتان را در قالب و چهارچوب بهتری خلق کرده بودید. اولین و مهم ترین نکته، خاکستری بودن انها بود. یعنی شخصیت های شما نه قهرمان خالص بودند و نه ضد قهرمان خالص! از ترنج با اخلاقیات بد و خوب، ریز و درشتش گرفته تا تایمازی که ظلمش زبان زد است اما گاهی می بینیم که دست خیرش هم بر سر بقیه کشیده می شود. شخصیت ها شما دقیقا مثل یک واقعیت، متمایز از بقیه بودند و به معنی واقعی کلمه ما چند شخصیت در داستان داشتیم. حتی اورامان کودک، نریمان ساده و دامون شیطان هم عالی به تصویر کشیده شده بودند.

    البته در کنار این ها باید بگویم که کمی بیشتر به شخصیت های فرعی پرو بال دهید. مثلا اگر خاله زهره مهربان است، این ویژگی را بیشتر نشان دهید. اگر گلناز ساده و کمی خاله زنک است، خواننده نیاز دارد تا رفتارهای بیشتری مبنی بر این دو از او ببیند.

    به طور کلی کارتان در این بخش خوب بود.


    زاویه ی دید

    شما از زاویه دید اول شخص استفاده کرده بودید. این زاویه دید در رمان های مجازی از محبوبیت بالایی برخوردار است و کاملا با رمان شما هم همخوانی داشت. محوریت اصلی داستان ترنج بود و در نتیجه نیازی نداشت که بخواهیم اتفاقات را از زاویه دید دیگران ببینیم.


    توصیفات

    توصیفات به چهار دسته تقسیم می شوند که در این نقد، هر چهار تای انها بررسی می شوند.

    توصیف مکان

    شاید بدون اغراق بتوانم بگویم که شما در بخش توصیفات از بقیه بخش ها قوی تر کار کردید. با اینکه نگـاه دانلـود نبستا رئال را شاهد بودیم، توانسته بودید با توصیف به موقع و دقیق مکان ها، شخصیت ها، حالت و رفتارشان به خواننده اجازه ی غرق شدن در خیال را بدهید و رمان مگر جز فرصتی است برای پرورش خیال؟

    با اینکه خیلی خوب جاده ها، خانه ی خاله زهره، خانه های روستایی و.. را توصیف کرده بودید بهتر می شد اگر باز هم به توصیفاتتان از مکان می افزودید. مثلا کمی از خانه ی بهداشت می گفتید، از قبرستان بیشتر صحبت می کردید تا خوفناکی ان در ذهن بماند و...

    توصیف ظاهر و چهره

    من این بخش را در رمانتان خیلی پسندیدم. بدون اینکه منتظر بمانم یا بخواهم دنبال ظاهر و چهره ی یکی بگردم،‌ شما ان را برایم روشن کردید. به محض اینکه ترنج با یک شخصیت جدید یا حتی قدیمی روبه رو می شد، به مرور و در بین دیالوگ ها و مونولوگ ها میتوانستم اطلاعاتی از لباس ها، نوع پوشش و چهره ی انها به دست بیارم. یک نکته ی خوب دیگر تکرار ان ظواهر بود به طوری که خیلی خوب یادم ماند که مثلا موهای ترنج فر و قهوه ای هستند.

    توصیف احساس

    در این بخش کمی نسبت به بقیه باید بیشتر کار کنید. مثلا در انتقال حس غم و شکستی که ترنج تجربه کرده، میتوانستید خیلی موفق تر عمل کنید. یا وقتی اولین بار خاله اش را می بیند ان حس شادی ای که باید نشان میدادند، نبود. نگرانی اش را در نجات دادن اورامان کم نشان دادید و حتی گاهی با اینکه در نشان دادن حس شکست و غم ترنج داشتید خوب پیش می رفتید، خط احساسی را شکستید و به چیز دیگری پرداختید. امیدوارم با کار کردن روی این بخش، الباستی قوی تری را ارائه دهید.


    توصیف حالت

    این بخش با احساسات رابـ ـطه ی تنگاتنگی دارد. مثلا وقتی میخواهید حس نگرانی را در شخصیتی توصیف کنید، با استفاده از توصیف حالات، این حس قابل باورتر می شود. مثلا در توصیف یک مادر نگران این گونه بهتر است عمل شود:

    ـ چادر گل گلی اش را به کمر بسته بود و عرض حیاط خیسشان را مرتبا بالا و پایین می کرد. در دلش گویی رخت می شستند. دخترک کلاس اولی اش کجا مانده بود که نمی رسید به خانه؟ بدون دلیل باز موهایی که کاملا زیر روسری اش پوشیده شده بودند را داخل داد. چرخید تا باز برعکس جهت قبلی را قدم رو طی کند. مهره های تسبیح خاکی اش را مدام رد می کرد و لبانش به ذکر الهی تکان می خوردند.

    چشمان نگران و کمی خیسش، لحظه ای در زنگ زده ی زرد رنگ، جدا نمی شدند. ناگهان صدای ضربه های نحیفی به در باعث شد سرجایش خشک شود. سپس با درک اینکه چه کسی پشت در است، با تمام جان بدود. چادرش در میان از سر افتاد و از کمرش اویزان ماند. با دستانی که می لرزیدند و سه بار از روی قفل در لیز خوردند، در را گشود. ان پایین یک کودک در مقنعه ی سفید و فرم صورتی با نیشی که تا بناگوش در رفته بود و دندان های افتاده ی پیشینش را نشان میداد، ایستاده بود. به محض دیدن مادرش، بی توجه به صورت سرخ او از نگرانی گفت:

    ـ سلام ضعیفه!

    مادر از شدت ضعف، روی زانوهایش همان جا وسط در نشست. بی هوا کودکش را در اغوش کشید. عطرش را نفس کشید و در حالی که او را به خود می فشرد،‌ مرتبا زمزمه می کرد:

    ـ فدات شم.

    این متن به خوبی نشون دهنده ی نگرانی مادر با ذکر حالت هایی که در هر لحظه داشت، بود. امیدوارم منظورم رو کاملا رسونده باشم.

    در الباستی هم اگر بیشتر روی حالت هر شخصیت، مخصوصا زمانی که ترنج سر از جنگل در میاره و پاش رو زخمی میکنه، کار کنید، شخصیت بیشتر خو میگیره.

    یه مسئله ی دیگه اینکه زیاد دیدم شما چند دیالوگ رو پشت سر هم اوردید و از توصیف حالت هر کدام از گوینده، گذشتید. مثال:

    صدای زمخت و نخراشیده مردِ روستایی کمی اوج می گیرد:

    ـ گلی، گاهی وقتا خیلی چرت و پرت میگی، آخه من با این پای چلاق تو شهر چه غلطی می تونم بکنم؟

    ـ تو همش داری لجبازی می کنی، داداش یاسرم قول داده بهت تو رستورانش کار بده!

    ـ آخه گلی بریم اونجا من باید حمالی کنم، مثل گداها، باید زیر منتِ اون داداشِ ناتنی لندهورت برم!

    ـ مراد، تو باز به فک و فامیل من توهین کردی؟ اصلا خاک تو سر من با اون همه خواستگار رنگ به رنگم، عاشق تویی یالغوز شدم.

    صدای خنده خفه مرد بلند می شود:

    ـ گلی، اون ناپدری شیره یت که می خواست از شرت راحت شه، یادته چقدر التماسم رو می کردین!

    ـ تو باز حرف اون مفنگی گور به گور شده رو پیش من آوردی؟ یادت رفته چقدر منو و مادرم رو اذیت کرد، مردک بی غیرت. صبح تا شب می نشست پای منقل. منو و مادرمم هم سر دار قالی جون می کندیم.

    حالا خیلی بهتر می شد اگر به این شکل می نوشتید:

    صدای زمخت و نخراشیده مردِ روستایی کمی اوج می گیرد:

    ـ گلی! گاهی وقتا خیلی چرت و پرت میگی. آخه من با این پای چلاق تو شهر چه غلطی می تونم بکنم؟

    زن ایشی می کند و صدای معترضش به گوش می رسد:

    ـ تو همش داری لجبازی می کنی، داداش یاسرم قول داده بهت تو رستورانش کار بده!

    صدای نیشخند صدا دارد مرد به دنبالش می اید:

    ـ آخه گلی بریم اونجا من باید حمالی کنم، مثل گداها، باید زیر منتِ اون داداشِ ناتنی لندهورت برم!

    این بار صدای زن کمی بلندتر می شود. گویی به انش برخورده:

    ـ مراد، تو باز به فک و فامیل من توهین کردی؟ اصلا خاک تو سر من با اون همه خواستگار رنگ به رنگم، عاشق تویی یالغوز شدم.

    یالغوزش را با تاکید می گوید.

    صدای خنده خفه مرد بلند می شود:

    ـ گلی، اون ناپدری شیره یت که می خواست از شرت راحت شه، یادته چقدر التماسم رو می کردین!

    زن این بار با صدای تیزی که نشان میدهد الاناست که به جان مرد بی افتد می گوید:

    ـ تو باز حرف اون مفنگی گور به گور شده رو پیش من آوردی؟

    حرص در صدایش کاملا مشهود است.

    ـ یادت رفته چقدر منو و مادرم رو اذیت کرد، مردک بی غیرت. صبح تا شب می نشست پای منقل. منو و مادرمم هم سر دار قالی جون می کندیم.

    امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.


    ایده ی رمان

    ایده ی شما را نمیتوان یک ایده ی نو دانست. روستایی دور افتاده، قوی ظالم، گذشته ای شکست خورده، تصمیم برای شروعی دوباره و... همه و همه بارها در کارهای دیگر دیده شده اند. اما قطعا با پیش روی بیشتر رمان،‌ شما کارت های برنده یتان را رو و ما را شگفت زده خواهید کرد.


    علائم و اشتباهات نگارشی

    خیلی از نویسنده ها، متاسفانه در قید و بند علائم نیستند و اصلا اونها رو ضروری نمی دونند. اما باید بدونید که این علائم در نگارش یک متن، بسیار مهم هستند و تفاوت زیادی بین دو جمله ی معروف « عفو، لازم نیست اعدامش کنید.» و « عفو لازم نیست، اعدامش کنید.» وجود دارد. از این رو امیدوارم اشتباهاتان را اصلاح و به درستی از این علائم استفاده کنید.

    در قسمت خلاصه و مقدمه، اشاره ی کوتاهی داشتم که شما نقطه، ویرگول و نقطه ویرگول رو بارها به جای هم استفاده کردید. مثال میزنم و صحیحشون رو هم میگم.

    متن شما و غلط: صدای جارچی شاگردهای ترمینال ادامه بحثمان را کات می کند، نصف ساندویچ را درون سطل آشغال می اندازم، دایی مشغول حساب کردن با شاگرد کافی شاپ می شود.

    درستش: صدای جارچی شاگردهای ترمینال ادامه بحثمان را کات می کند. نصف ساندویچ را درون سطل آشغال می اندازم. دایی مشغول حساب کردن با شاگرد کافی شاپ می شود.

    متن شما و غلط: گلی، گاهی وقتا خیلی چرت و پرت میگی، آخه من با این پای چلاق تو شهر چه غلطی می تونم بکنم؟

    درستش:گلی! گاهی وقتا خیلی چرت و پرت میگی! ( یا نقطه ی تنها هم کفایت میکنه.) آخه من با این پای چلاق تو شهر چه غلطی می تونم بکنم؟

    متن شما و غلط: موج هوای سرد گونه های آتش گرفته ام را نوازش می دهد، سمت چپم ردیف قبرها کنار جاده خاکی آرام خوابیده اند.

    درستش: موج هوای سرد، گونه های آتش گرفته ام را نوازش می دهد. سمت چپم ردیف قبرها کنار جاده خاکی آرام خوابیده اند.

    متن شما و غلط: از کنار قبرهای ردیف شده پوسیده که عبور می کنم، صدای گریه جانگداز بر ساحل گوشم می نشیند، این صدای حزن انگیز عجیب برایم آشناست.

    درستش: از کنار قبرهای ردیف شده پوسیده که عبور می کنم، صدای گریه ای جانگداز، بر ساحل گوشم می نشیند. این صدای حزن انگیز عجیب برایم آشناست.


    گاهی کلمات در هنگام تایپ اشتباه شده بودند.

    ماهواره فکر کنم به درد من و خاله بخوره، با توجه به مکالمه ی میانشان باید به ماهواره فکر نکنم به درد من و خاله بخوره تغییر پیدا کنه.

    چانه مربعی شکلی با یک ریش روی چانه داشت بهتره به چانه ای مربعی شکل با کمی ریش روی چانه داشت تغییر کنه.


    گاهی اوقات به جای علامت سوال، از علامت تعجب استفاده کردید با وجود اینکه این دو کاملا متفاوت اند.

    غلط: اوی ضعیفه ی غربتی، تو از کدوم جهنم دره ای پیدات شد!

    درستش: اوی ضعیفه ی غربتی! تو از کدوم جهنم دره ای پیدات شد؟


    غلط: حالا این روستایی که میخوای بری چه جوریه!

    درستش: حالا این روستایی که میخوای بری چه جوریه؟


    نقد اینجا به پایان می رسه، امیدوارم از این نقد در راستای بهبود کارتان استفاده کنید. قلمتان سبز
    c9bg_241951_img_20170911_115856.jpg




     
    آخرین ویرایش:

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22
    هوالحق
    ###نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آلباستی###
    توجه: این نقد تا زمان مطالعه پست 80 نوشته شده.


    1- نام
    من وقتی برای اولین بار با نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مواجه شدم، با خودم پرسیدم آلباستی یعنی چی؟ تا حالا این واژه به گوشم نخورده بود و مطمئناً خیلی های دیگه هم هستن که با این واژه آشنا نیستن. از اونجایی که این کلمه ناآشنا هست و شما تو همون پست اول، معنای نام رو ذکر نکردید، ممکنه برای خواننده ها دافعه به وجود بیاد.
    آل نام یه موجود اهریمنی در باور مردم آسیای میانه هستش که در کشور های ترک زبان آلباستی نامیده می شه. با دریافت معنی به خوبی خواننده متوجه ژانر تخیلی می شه. متأسفانه نام نمی تونه به خوبی مفهوم اجتماعی و عاشقانه رو نشون بده. مگر این که ما فرض کنیم آلباستی این جا استعاره از یه شخص بی رحم هستش که برای زنی مشکلاتی پدید میاره، و در اون صورت ژانر تخیلی نقض می شه. اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حداقل باید دو ژانر رو تحت پوشش قرار بده اما این نام از این حیث زیاد موفق نبوده.
    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما یه جا ارتباطش رو با محتوا نشون داد. جایی که زن حامله برای به دنیا آوردن بچه اش با تراکتور به سمت شهر رفت و فرداش جنازه اون پیدا شد. اما هنوز من نتونستم که ارتباط داستان کلی رو با اسم درک کنم. به نظر می رسه که شما یه ایده برنامه ریزی شده برای نشون دادن رابـ ـطه اسم با محتوا دارید. بنابراین من نمی تونم تا زمان فهمیدن اون ارتباط اظهار نظر دقیقی بکنم.

    2-جلد
    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با رنگ های شاد و تصویرسازی یه روستا، بسیار زیبا و متفاوته و باعث جذب خواننده می شه. از روی جلد می شه فهمید که ماجرا در یه روستا اتفاق میفته. اما هیچ ایده ای از ماجرا و داستان نمی شه دریافت کرد. جلد با اشکال فانتزی می تونه خبر از داستان های فانتزی سنتی بده و از اون جایی که طرف حساب ما احتمالاً موجوداتی با نام آل هستن، می شه گفت که شما در این مورد خوب عمل کردید. روستا ناخودآگاه به خواننده القا می کنه که قراره با یه جمعیت صمیمی و مقایسه اونا با شهری ها مواجه بشه و می شه گفت که جلد اجتماعی رو هم در خودش جا داده. جمله انتخابی شما یه گره پدید میاره. حادثه؟ چه حادثه ای؟ و همزمان به ما نشون می ده که حادثه ای که از چشمان تر شروع می شه، به احتمال زیاد عواقب دل شکستن باید باشه. این احتمال که تو ذهن خواننده میاد، صرفاً یه احتماله و خواننده برای فهمیدن این که درست حدس زده یا نه،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو می خونه. جمله انتخابی نقش مهمی در جذب مخاطب داره و ژانر عاشقانه رو در خودش جا داده. به طور کلی، جلد با محتوا و ژانر های انتخابی همخونی داره و دارای جذابیت زیادیه. فقط، توی جلد شما یه تضاد دیده می شه. رنگ بندی شاد جلدتون در کنار جمله غمگینی که انتخاب کردید، خواننده رو گیج می کنه.

    3-خلاصه
    خلاصه سؤالاتی در ذهن ایجاد می کرد. نظیر:
    -گذشته ترنج چه چیز ناخوشایندی داره که ترنج به خاطرش مجبور به ترک شهرش می شه؟
    -گذشته ترنج چه ربطی به مردم داره و چطور باعث ایجاد تهمت ها شده؟
    -آیا شخصی با ترنج دشمنی داره؟ یا به دلیل کینه و یا سوءتفاهم این تهمت ها به وجود اومدن؟
    -روستا چه چیز خاصی در خودش داره که باعث ایجاد حوادث ناگوار می شه؟
    به طور کلی، شما در اطلاعاتی که به خواننده داده بودید، سؤالاتی هم گنجونده بودید و به خوبی باعث جذب مخاطب می شد. اما عملی غیر حرفه ای که در خلاصه مشهوده، طرح سؤال برای خواننده است. شما نباید سؤال بپرسید، بلکه باید اجازه بدید سؤالات خودشون در ذهن خواننده به وجود بیان. این سؤال ها باعث کاهش جذابیت خلاصه می شن. خلاصه به خوبی با ژانر ها هماهنگی داشت. تهمت های نماینده ژانر اجتماعی، و اتفاقات رخ داده در روستا می تونن نماینده ژانر تخیلی و عاشقانه باشن.
    در خلاصه اشتباه نگارشی موجود بود. شما به جای استفاده از علائم نگارشی مناسب، به طور مداوم از ویرگول استفاده کرده بودید:
    ترنج با باری از گذشته ای تاریک که روی شانه هایش سنگینی می کند، از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت ها راهی سفر به روستایی محروم می شود، روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می آورد، آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می یابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟
    ترنج با باری از گذشته ای تاریک که روی شانه هایش سنگینی می کند، از شهر زادگاه خود برای فرار از تهمت ها راهی سفر به روستایی محروم می شود؛ روستایی که در دل خود حوادث و اتفاقات ناگواری برایش به ارمغان می آورد. آیا ترنج در این روستا آرامش گم شده خود را دوباره می یابد؟ یا در کوران حوداث آنچه را که هم دارد از دست خواهد داد؟

    4-مقدمه
    مقدمه سؤالاتی داشت. سؤلاتی مثل:
    -دختر چه رنجی می کشه؟
    -منظور از قرعه و بازگشت به شومی چیه؟ چه چیز شومی در گذشته بوده و چرا باید بهش برگرده؟
    -اون راز وحشتناک چیه؟
    -چرا باید شخص مورد نظر از خودش فرار کنه؟
    و در مقابل، اطلاعاتی هم می داد.این که اون شخص، برای عشق سعی می کنه بجنگه. اشاره مستقیم مقدمه به ژانر عاشقانه است. اما با نماد ها، به طور غیر مستقیم می شه دو ژانر دیگه رو پیدا کرد. نور و تاریکی و جنگیدن، ناخودآگاه آدم رو به طرف تخیلی، و رنج های سرنوشت، ذهن رو به طرف اجتماعی می کشونه. مقدمه با محتوا و ژانر ارتباط کافی داره. مقدمه به خوبی می تونه ذهن رو برای خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آماده کنه و کشش کافی رو داره. اما اشکالات نگارشی کماکان وجود داشتن.
    شما از سه نقطه و علامت تعجب زیاد استفاده کرده بودید بدون اون که نیازی بهشون باشه. همچنین یه جا بلافاصله بعد از ویرگول، بدون فشردن دکمه اسپیس کلمه بعدی اومده که باید اشتباه تایپی باشه.

    5-شروع
    شروع از مرگ یه کودک و تلاش شخصیت اول برای برگردوندن اون بود. شروعی به شدت جذاب و سؤال برانگیز. حتی با وجود این که خواننده خیلی زود می فهمه که اینا همه کابوس بودن، اما دلش می خواد بدونه چرا شخص این کابوس رو می بینه؟ آیا قبلاً این اتفاق واسه اش افتاده؟ با توجه به ژانر انتخابی، آیا این کابوس ها زیر سر یه سری موجودات ماوراییه؟ سؤالات زیادی آدم رو وادار به ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می کنن. مثلاً من دلم می خواست بدونم اون بچه کیه؟ چرا مرد؟ علت نگاه های ترحم آمیز مردم چیه؟ علت رفتن ترنج به روستای محروم؟ و...
    شروع خاص بود، سؤالاتی داشت، با ژانر اجتماعی ارتباط کافی برقرار می کرد و جذابیت زیادی داشت. توصیفات ظاهر، مکان و حالات هم به قدر کافی حضور داشتن. تنها کمی کمبود توصیفات احساسات وجود داشت.

    6-ژانر
    ژانر های تخیلی، عاشقانه و اجتماعی انتخاب شده بودن.
    ژانر عاشقانه در جای جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حضور داشت. نه تنها به عشق دامون و ترنج، بلکه به عشق افراد دیگه هم به خوبی پردازش شده بود انتخاب و پردازش هر دو به درستی انجام شده بودن.
    ژانر اجتماعی هم حضور داشت. معضلاتی مثل خودکشی و تأثیرات اون روی زندگی بقیه، یتیم بودن کودک، عقده ها، عواقب کینه به دل گرفتن و نبخشیدن و... همه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با پردازش قوی حضور داشتن.
    ژانر تخیلی که به طور صحیح تر باید بگیم فانتزی، حضور خیلی خیلی کمرنگی در داستان داشت. همونطور که در بخش نام اشاره کردم، فقط یه جا به حضور آل اشاره غیرمستقیمی شد و بعد هیچ. اگه داستان ارتباط چندانی به این ژانر نداره، پیشنهاد من به شما اینه که اسم این ژانر رو خط بزنید. در غیر این صورت باید پردازش قوی تری داشته باشید. (واقعاً با گذشت هشت صفحه، خواننده ای که فانتزی دوست داره،
    از این که داستانتون فانتزی باشه ناامید می شه.)

    7-توصیفات
    چهره و ظاهر= توصیفات چهره و ظاهر رو من با ورود هر شخصیت جدیدی یادداشت می کردم. چهره افراد زیادی مثل دایی، گلنار و شوهرش، اورامان، خاله، دامون و... توصیف شده بودن. افرادی کلیدی مثل ترنج و مازیار هم توصیف نشده بودن. توصیفات ارائه شده خیلی کم بود. از چهره دایی فقط ابروهای سیاه و پرپشتش توصیف شده و این خیلی کمه. از طرفی توصیفات باتناسب همراه نبودن. من از چهره راننده اتوبوس اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بیشتر اطلاعات در اختیار دارم تا ترنج! پیشنهاد می کنم با رعایت تناسبات، نویسنده به توصیفاتش اضافه کنه. توصیفات باید پراکنده باشن تا خواننده خسته نشه.
    مکان= توصیفات مکان نه خیلی، ولی جای کار داشت. برای مثال فضای خونه خاله زهره، بهشت دامون (!)، خونه دایی و.. به خوبی توصیف نشده بودن. خواننده نیاز داره که بدونه اون جایی که در مغز نویسنده و در تفکرات اون شکل بسته چطوریه. بدون توصیفات، خواننده مجبوره برای پر کردن اون فضای خالی توی ذهنش، خودش تخیلش رو به کار بندازه و یه محیط رو تصور کنه. اما وقتی (برای مثال عرض می کنم) نویسنده می گـه به طرف تخت فلزی گوشه اتاق رفتم، با خودش می گـه مگه تخت چوبی نبود؟ آها من اشتباه تصور کردم! توصیفات دقیق به تصور بهتر موقعیت ها در ذهن خواننده خیلی کمک می کنه.
    حالت= توصیفات حالات خیلی خوب بودن. من می تونستم تصور کنم دایی الان چطوری داره همراه با حرف زدن، توتونش رو روشن می کنه. شما می گفتید فلان شخصیت ایستاده یا نشسته ست. این دست توصیفات خیلی به درک موقعیت کمک می کنن و شما به خوبی از پسشون بر اومدید.
    احساسات= توصیفات احساسات وجود داشت، اما جای کار هم داشت. برای مثال در پست سوم، شما اشاره کردید دایی با اخم بهم نگاه کرد. اون لحظه یه نقطه گنگ توی ذهنم ایجاد شد. دلیل این اخم چیه؟ پشت این اخم چه احساساتی پنهانه؟ آیا عصبانیه؟ آیا ناراحته و با اخم می خواد احساسات درونیش رو بپوشونه؟ آیا اخم جزء همیشگی چهره اشه؟ برای ژستش بوده اون اخم؟ نگرانه و متفکر؟ شرح احساسات عاشقانه خیلی خوب بود. به احساسات شخصیت اصلی هم تا حد زیادی پرداخته شده بود. اما شخصیت های فرعی بیشترشون گنگ بودن. برای انس گرفتن بیشتر خواننده با داستان و شخصیت ها، به این دست توصیفات بیشتر نیازه.

    8-ایده
    ایده کلی در مورد افرادیه که عاشق شدن، شکست خوردن، کینه به دل گرفتن و انتقام گرفتن، و در آخر تو آتیش انتقام خودشون هم سوختن. و حالا این افراد زخم خورده، با هم آشنا شدن و می خوان از گذشته هم سر در بیارن. موارد مشابه بوده. اما قلم شما اونقدر خاصه که این تکراری بودن اصلاً به چشم نمیاد. شما نو نوشتید. مثلاً
    شخصیت اصلی مثل خیلی ها سعی نکرد که نامزد سابق خیانتکارش رو ببخشه. کلیشه شکنی های مداوم این اثر رو به یه اثر خواندنی تبدیل کرده و می شه گفت که مشکل چندانی نداره.

    9-شخصیت پردازی
    به طور کلی، شما تونستید شخصیت های ارائه شده رو به خواننده ها بشناسونید و ویژگی های اخلاقی خاصی رو به اونا نسبت بدید. همینا باعث شده شخصیت ها خاص و نو باشن. چراکه تمایزات اخلاقی خاصی، شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو از شخصیت های دیگه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های دیگه جدا کرده. شما در مورد سن شخصیت ها اطلاعات زیادی ندادید. ولی با توجه با حدسیاتم، شخصیت ها متناسب با موقعیت اجتماعیشون رفتار می کردن و ملموس بودن. شما در این امر موفق بودید. بعضی شخصیت ها با گذشت زمان لایه های شخصیتیشون آشکار می شد و اثر جذاب تر می شد.

    10- سیر
    سیر متناسب بود. شما به خوبی به اتفاقات پیش اومده رو پردازش می کردید و با آرامش کافی به اتفاقات می پرداختید. معما ها به خوبی و با کنترل کافی گره هاشون آروم آروم باز می شدن به و هیجانات جای خودشون قرار می گرفتن. سیر فراز و فرود های کافی داره و در تعادله.

    11-منولوگ و دیالوگ
    منولوگ ها و دیالوگ ها اطلاعات مورد نیاز رو به ما منتقل می کردن. دیالوگ ها و منولوگ ها در تناسب بودن. دیالوگ ها با موقعیت اجتماعی افراد هماهنگی داشتن و متناسب با موقعیت بودن. جملات ماندگار هم تو منولوگ و هم تو دیالوگ وجود داشت. از نکات مثبت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این بود که در دیالوگ های سه نفره معلوم بود کی حرف می زنه. در دیالوگ ها از خط تیره استفاده شده بود و این خیلی خوبه.

    12-نثر
    نثر انتخابی در منولوگ ها ادبی و در دیالوگ ها محاوره بود. با توجه به ژانر انتخابی که عاشقانه و اجتماعیه، انتخاب مناسبیه. چون به خوبی می شه با انواع آرایه ها این ژانر ها رو به بهترین شکل ممکن به نمایش گذاشت. انتخاب خوبی بود اما تداخل نثر محاوره ای و ادبی در دیالوگ ها وجود داشت.
    -انکار کردن نمی خواهد.
    -انکار کردن نمی خواد.
    -فاجعه ای که باغ عشق من به نچیروان را به خزانی از نفرت بدل کرد.
    -فاجعه ای که باغ عشق من رو به نچیروان تبدیل به پاییزی از نفرت کرد.

    13-زاویه دید
    زاویه دید انتخابی اول شخصه. این زاویه کمک می کنه که نویسنده بهتر احساسات شخصیت ها رو بیان کنه و به خوبی نقاط گنگ و معما هایی رو برای خواننده ایجاد کنه تا خواننده مجبور به خوندن اثر بشه. انتخاب خوبی بود، و خوشبختانه جایی راوی تعویض نشد.

    14-غلط املایی و اصول نگارشی
    اشکالات نگارشی زیادی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    وجود داشت. مثلاً شما جاهایی که به وجود سه نقطه نیازی نبود، از اون استفاده می کردید. نمونه بارزش در مقدمه. و یا در پست 3 تاپیک:
    -همه واکنش هات هم سنگی شده...
    -همه واکنشات هم سنگی شده.

    و یا خیلی جاها از علامت تعجب در جای نادرست استفاده می شد. مثال (پست3):
    -حالا این روستایی که می خوای بری چه جوریه!
    -حالا این روستایی که می خوای بری چه جوریه؟
    -بهت خرده نمی گیرم که تو ترسو باشی!
    -بهت خرده نمی گیرم که تو ترسو باشی.

    خیلی جاها به جای نقطه، و یا نقطه ویرگول از ویرگول استفاده می شد. مثال ( پست3):
    -نگاهم به یخچال گوشه کافی شاپ است، در ذهنم...
    -نگاهم به یخچال گوشه کافی شاپ است. در ذهنم...
    -صدای جارچی شاگرد های ترمینال ادامه بحثمان را کات می کند، نصف ساندویچ را درون سطل آشغال می اندازم، دایی مشغول...
    -صدای جارچی شاگرد های ترمینال ادامه بحثمان را کات می کند. نصف ساندویچ را درون سطل آشغال می اندازم. دایی مشغول...

    شما گاهی در نوشتن انواع ضمیر های متصل دچار اشتباه می شدید. مثال (پست43):
    -لباس هایش را می پوشم.
    -لباس هایم را می پوشم.

    پست4= سبیل چماقی: چخماقی درست تره
    پست11= سالاست: سال هاست
    پست19= غولاتشن: غولتشن
    پست19= تخم آفتاب گردان: تخمه آفتاب گردان
    پست24= شوک شدی: شوکه شدی
    پست40= قیم: قایم
    پست54= تازه وردان: تازه واردان
    پست81= صرف نظر ز: صرف نظر از

    15-باور پذیری
    من درک نکردم که اورامان چطور بعد برگشتن از مرگ اونقدر قشنگ چشم باز کرد و شیطنت هاش رو شرح داد. فردی که از مرگ بر می گرده حداقل چندساعتی وقت نیاز داره تا به هوش بیاد. اگرم به هوش اومد اولین چیزی که یادش میفته درد و ترسه و نه تلافی کارهای نریمان! این قسمت تا حد زیادی غیرواقعیه. آیا دلیلی پشتش هست که مشخص بشه؟
    به علاوه، اسم دایی ترنج ارسلانه یا سالار؟ من اوایل شک کردم که آیا ترنج دو تا دایی داره؟ شما باید یکسان سازی کنید.


    خسته نباشید.
    عضو آزمایشی شورای نقد

    136223
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا