- عضویت
- 2016/02/15
- ارسالی ها
- 146
- امتیاز واکنش
- 1,937
- امتیاز
- 346
نام رمان: آوای سایرن
نویسنده: صبا زرساز
ناظر: ^moon shadow^
ژانر: عاشقانه- اجتماعی،علمی-تخیلی
لینک رمان:
خلاصه:
من سارا هستم! من با تمام دخترهای اطرافم فرق دارم. من زیبا و فوق العاده نیستم. من حتی معمولی هم نیستم.من همون دختری ام که هیچکس دوست نداره حتی تو قصه ها هم ازش بگه!
خب حقم دارن. کی میاد دختری ناتوان، نازیبا، تنها و معمولی رو دوست داشته باشه وقتی که شهر پر شده از پرنسس های خوش چهره و طناز شرقی. وقتی که دخترها رقابت میکنند برای کمی زیباتر خندیدن و خوش لحن تر سخن گفتن، من دعا میکنم که مخاطب کسی قرار نگیرم، برای چنددقیقه بیشتر صاف و استوار قدم برداشتن، تنها یکی دو کلمه دیگر رو هم صحیح و بدون لکنت به زبان آوردن و در نهایت، تا حد ممکن دیده نشدن و توجه جلب نکردن.
آخه کدوم قصه رو میشه با وجود دختری چون من، به پایان خوش رسوند؟
من سارا هستم! دختری که زیبا نیست. دختری که بخاطر یک ضایعه ی مغزی و بیماری روحی، میلنگه،لکنت حرف میزنه و خودش رو میون سایه ها پنهان میکنه. شاید قصه ی زندگی من از زمانی شروع شد که او برای اولین بار روبه روم ایستاد. شاید هم اون تصادف، شروع همه چیز بود. شروع من و داستانم.
سلام به همه ی دوستان عزیزی که تا اینجا من و رمانم رو همراهی کردند
میدونم تا اینجایی که خوندید، داستان پر از گره و نقاط تاریک بوده. ممنونم که صبوری کردید و تا این لحظه منو تنها نذاشتید. :aiwan_light_curtsey:
خبر خوب اینکه، کم کم با هم از نقاط تاریک خارج میشیم و شاکله ی اصلی داستان خودش رو نشون میده.:aiwan_light_yu:
بازهم یک خبر خوب دیگه اینه که، منتظر غیر منتظره ها:aiwan_light_pleasantry: باشید.
و مهم ترین خبر، این داستان تا بخش زیادی تایپ شده. اما من هنوز تصمیم نگرفتم که پایانش رو چجوری بنویسم. شماهایی که تا اینجا با داستان پیش اومدید مطمئنا تا الآن متوجه شدید و یا اینکه به زودی با خوندن پست های جدید حدس خواهید زد که این رمان، میتونه پایان های بسیار متفاوتی داشته باشه. من هم تصمیم گرفتم پایان رمان رو به سلیقه ی دوستان عزیزی که دارن کتاب رو پست به پست دنبال میکنند بذارم. :aiwan_light_smoke:
با من با پست های جدید پیش بیاید. حدس ها و نظراتتون رو برام بنویسید تا با هم، یک پایانِ شگفت انگیز رو برای رمان رقم بزنیم.
نویسنده: صبا زرساز
ناظر: ^moon shadow^
ژانر: عاشقانه- اجتماعی،علمی-تخیلی
لینک رمان:
خلاصه:
من سارا هستم! من با تمام دخترهای اطرافم فرق دارم. من زیبا و فوق العاده نیستم. من حتی معمولی هم نیستم.من همون دختری ام که هیچکس دوست نداره حتی تو قصه ها هم ازش بگه!
خب حقم دارن. کی میاد دختری ناتوان، نازیبا، تنها و معمولی رو دوست داشته باشه وقتی که شهر پر شده از پرنسس های خوش چهره و طناز شرقی. وقتی که دخترها رقابت میکنند برای کمی زیباتر خندیدن و خوش لحن تر سخن گفتن، من دعا میکنم که مخاطب کسی قرار نگیرم، برای چنددقیقه بیشتر صاف و استوار قدم برداشتن، تنها یکی دو کلمه دیگر رو هم صحیح و بدون لکنت به زبان آوردن و در نهایت، تا حد ممکن دیده نشدن و توجه جلب نکردن.
آخه کدوم قصه رو میشه با وجود دختری چون من، به پایان خوش رسوند؟
من سارا هستم! دختری که زیبا نیست. دختری که بخاطر یک ضایعه ی مغزی و بیماری روحی، میلنگه،لکنت حرف میزنه و خودش رو میون سایه ها پنهان میکنه. شاید قصه ی زندگی من از زمانی شروع شد که او برای اولین بار روبه روم ایستاد. شاید هم اون تصادف، شروع همه چیز بود. شروع من و داستانم.
سلام به همه ی دوستان عزیزی که تا اینجا من و رمانم رو همراهی کردند
میدونم تا اینجایی که خوندید، داستان پر از گره و نقاط تاریک بوده. ممنونم که صبوری کردید و تا این لحظه منو تنها نذاشتید. :aiwan_light_curtsey:
خبر خوب اینکه، کم کم با هم از نقاط تاریک خارج میشیم و شاکله ی اصلی داستان خودش رو نشون میده.:aiwan_light_yu:
بازهم یک خبر خوب دیگه اینه که، منتظر غیر منتظره ها:aiwan_light_pleasantry: باشید.
و مهم ترین خبر، این داستان تا بخش زیادی تایپ شده. اما من هنوز تصمیم نگرفتم که پایانش رو چجوری بنویسم. شماهایی که تا اینجا با داستان پیش اومدید مطمئنا تا الآن متوجه شدید و یا اینکه به زودی با خوندن پست های جدید حدس خواهید زد که این رمان، میتونه پایان های بسیار متفاوتی داشته باشه. من هم تصمیم گرفتم پایان رمان رو به سلیقه ی دوستان عزیزی که دارن کتاب رو پست به پست دنبال میکنند بذارم. :aiwan_light_smoke:
با من با پست های جدید پیش بیاید. حدس ها و نظراتتون رو برام بنویسید تا با هم، یک پایانِ شگفت انگیز رو برای رمان رقم بزنیم.
منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان هستم.