نقد رمان معرفی و نقد رمان این مرد مشکوک است|rey_83کاربر انجمن نگاه دانلود

Rey_banoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/05
ارسالی ها
253
امتیاز واکنش
10,155
امتیاز
506
محل سکونت
در سایه الطاف یزدان:)
نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: این مرد مشکوک است
نام نویسنده: ریحانه خدارضا
ژانر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: عاشقانه، تراژدی، پلیسی
سبک
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: هیجان انگیز

5f7bc1d61d0a1.jpg

خلاصه:
جانا ذرین دخترکی قوی است که با از دست دادن خانواده اش تلخی روزگار به او روی می آورد و در دل او غم دیرینه ای نقش می بندد.در این درگیری ها ماجراهایی که در زندگی اش اتفاق می افتد او را از کاری که کرده است پشیمان می سازد و برای حفظ تنها کسانی که در زندگی اش باقی مانده اند و عهدی که با خدای خود بسته دست به کارهای جبران نا پذیری می زند.
((خوشحال میشم با نظراتتون همراهیم کنین))

رمان در حال تایپ:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

درخواست #نقد و #تگ گیری
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36598
     

    sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    نقد یک سکانس از داستان:
    سلام علیکم
    بنده قصد ندارم تمامی داستان را از تمام زوایا نقد کنم؛ آن هم زمانی که هنوز رمان تمام نشده است. فقط خواستم یکی از مشکلاتی که این نویسنده در تمام طول داستان با آن مواجه شده است را نقد کنم، که حالا شاید از نظر خیلی ها هم این نقد نباشد. ولی حیف است رمانی به این خوبی، با اشکالاتی کوچک - مثل نمونه زیر که به آن اشاره خواهم کرد - زیر سوال برود:
    سکانسی که می خواهم نقد کنم، همان سکانس اولیه داستان است؛ جایی که قسمت اصلی مرد مشکوک شروع می شود. جانا سر خیابان ایستاده است و منتظر تاکسی است برای رسیدن به آموزشگاه موسیقی (پست دوازده و البته #14).
    * خب نکاتی که ذهنم را درگیر کرده، اینها هستند:
    1. اگر جانا نیاز به تاکسی دربست داشته، چرا نویسنده ذکر می کند که «تمام مسافرانش مرد بودند»؟ دربست که زن و مرد نمی شناسد! زن هم بودند، باز نمی شد سوار شد. اگر هم دنبال دربست نبود، پس چرا سوار تاکسی مرد مشکوک شد؟
    2. خیلی غیر طبیعی است که دختری (که آن هم دنبال کارهای خلاف و این ها نیست)، برای گرفتن دربست وسط خیابان، سوار ماشین های گران قیمت شود. آن هم ماشینی که خودش دست تکان نداده، و یک مرد تنها برایش بوق می زند. اصلا غیر طبیعی تر این است که کسی که این همه پول دارد ماشین گران قیمت سوار شود، دنبال مسافر سوار کردن باشد!
    3. اگر مرد مشکوک بنا داشت که جانا را سوار کند، پس منتظر نمی ماند تا او ده تا ماشین را برای دربست گرفتن امتحان کند، آن وقت بیاید و او را سوار کند. که آن وقت هم اگر سوار نمی شد، دنبال کردنش با ماشینی با آن قیمت طبیعتا غیر منطقی بود (گرچه همین الان هم تعقیب یک نفر با ماشین گران قیمت عرف نیست!).
    4. دختران وقتی دربست سوار می شوند، معمولا صندلی عقب و سمت راست می نشینند (که با توصیفات نویسنده، ظاهرا همین طور بوده است). آنجا هم جایی نیست که بشود به طور معمول داشبورد ماشین را دید. مگر این که کمی چپ و راست شود. که این هم معمول نیست!
    5. اگرچه جانا دختر تیزبینی است، اما این دلیل نمی شود تمام مشخصات یک راننده مرد ناشناس را در عرض چند ثانیه دقیق تفصیل کند!
    6. چراغ های راهنما در مسیرهای شهری "ناگهان" قرمز نمی شوند و اول زرد می شوند. پس دلیلی ندارد ماشین ناگهان ترمز کند. اگر هم فرضا به هر دلیلی این اتفاق می افتاد، راننده حرفه ای است و "تمام حواسش به رانندگیش بود"، پس نباید نیازی به ترمز ناگهانی می بود.
    7. ماشین های عادی هر چقدر هم که تند ترمز کنند، داشبورد ماشین باز نمی شود، چه برسد به ماشینی گران قیمت!
    8. برای بستن دوباره داشبورد (آن هم داشبوردی که اسلحه دارد و ماشینی که مسافر سوارش شده است) معقول نیست در داشبورد را تا آخر باز کرد و دوباره بست، به طوری که حتی مسافران عقبی هم محتویات داشبورد را ببینند.
    9. نویسنده از زبان جانا بیان می کند که "امثال این اسلحه را زیاد دیده است"، در حالی که او فقط یک کیف چرمی دیده است، و نه خود سلاح را.
    10. و...
    همین نکات ریزی که نویسنده ظاهرا خیلی به آنها توجهی نکرده، باعث شده تا در تمام طول داستان (که اینجا بنای ذکر آنها را ندارم) چنین مشکلاتی را در داستان خود به وجود بیاورد. البته طبیعی است که ممکن باشد نویسنده به این نکات توجه داشته، و بنده از آنها غافل شده باشم. پس اگر نکته ای بود که من متوجه آن نشده ام، ممنون می شوم که تذکر دهید.
    هدفم از این نقد، صرفا کمک به نویسنده خوب و داستان زیبای او بود، فلذا هرگونه برداشتی مبنی بر نقد مغرضانه اکیدا تکذیب می شود!
    والسلام
     

    Rey_banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/05
    ارسالی ها
    253
    امتیاز واکنش
    10,155
    امتیاز
    506
    محل سکونت
    در سایه الطاف یزدان:)
    یک سلام مجدد خدمت شما خب بنده در پاسخ نکته مهم شما عرض‌می کنم : گفته بودم که از داخل آینه متوجه چهره شخص شد‌و‌چون پدرش پلیس بوده همانند کیف این کلت رو‌زیاد دیده .
    در پاسخ به نکته بعدی که شما عارض‌شدید جانا از ظواهر مرد‌و‌سخنی که برای گرفتن دربست گفت و همین طور زمان کوتاهی که برای رفتن به مجموعه داشت تصمیم به این امر گرفت.
    ولی‌نقد شمارو پیشه‌در سازندگی رمان می کنم مطمین باشید این پست اصلاح خواهد شد.
    از نقد سازندتون متشکرم


    #اصلاح شد٫سپاس‌از نقدتون
     
    آخرین ویرایش:

    باران1365

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/08
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    10
    امتیاز
    16
    خب یه سری نکات هست که باید بگم
    تو انتخب اسم رمان موفق بودی
    خلاصه و مقدمت به طرز عجیبی انسان رو وادار به خوندن میکنه و این یه پهن کثبت
    شخصیت سازی و نوع روند داستان عالیه
    به جز غلط های املایی که امیدوارم در ویرایش اصلاح شه
    بنده با نظر آقای موسوی موافق نیستم
    چون ما نباید انتظار داشته باشیم روندتمام داستان اونطور که در ذهن ماست پیش بره بعضی وقت ها پیش میاد اتفاقات غیر قابل منتظره در نگـاه دانلـود یا داستان که مشفق خوندند و بنده دلیلی نمی بینم شما اینقدر ریز بینانه عمل کنین و خط به خط رو از نظر بگزرونین علاوه بر اون نویسنده هیچ‌ وظیفه ای در قبال تشریح تمام نکات نداره و خواننده هم باید قدرت مباحسه خوبی داشته باشه.
    بنده قصد توهین ندارم پس ناراحت نشین.ونکته بعدی از رمانتون که خانوم شاکری هم گفتن بااصول خوبی نوشته شده بود.
    قلمت سبز و استوار .
    از علایم نگارشی استفاده بهتری کن.
     

    Melika_mghzi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/11
    ارسالی ها
    898
    امتیاز واکنش
    26,280
    امتیاز
    881
    سلام عزیزم
    راستش یک قسمت از رمانت (پارت 21)
    1مشکلم با این بود که کارگر هارو افغانی خطاب کردی
    نمیخوام توهین کنم ولی اینکه افغا هارو تنها از قشر کارگر و انقدر در قسمت پایین جامعه قرارش میدیدن برای رمانی مثل رمان ما زیاد جالب نیست هر چند که بیشتر مردم افغان که در ایران زدگی میکنن کارگر هستند ولی کارگر هم یک نوع شغله و اینکه شما به صورتت افغانی اون هارو خطاب کنید اشتباه بزرگیه
    2دومین مشکلی که من باهاش رو به رو شدم صریح بودن سرهنگ میرزایی بود ....ببنید یک خبر بد رو هر چقدر که هم که بد باشه یا نباشه اصولا مقدمه چینی میکنند و بعد اصل مطلب رو میگن اینطوری هم خواننده به عمق و درک موضوع میرسه و هم میتونه به مقدار بد بودن اوضاع پی ببره اما من توی پارت 25 هر چقدر که میخونم میبینم خیلی صریح و رک این موضوع گفته شده ... هر چقدر هم که این دختر براش عادی باشه این موارد به هرحال دختره و روح لطیفی داره و موضوعی این چنین که مربوط به مادر و عزیز این دختر هست میتونه شوک بدی رو بهش وارد کنه

    3وقتی که جانا بیهوش میشه یا غش میکنه توی اتاق سرگرد ... اصولا باید یا اب قند یا سرم فشارش رو تنظیم بکنن تا بتونه راه بره ولی اون وقتی بهوش اومد خیلی شیک و مجلسی به اتاق سرهنگ رفت؟؟؟


    4وقتی که جانا میخواد بره اتاق سردار چیجوری از اتاق سرهنگ سر در میاره؟؟؟(پارت29)
    5توی قسمت 29 گفتید که جانا روسری ابیش رو جلو کشید و بعد رفت اتاق به اصطلاح سرهنگ بعد توی پارت 34 شما گفتید که روژان گفت شالت رو بردار؟؟؟یعنی توی این زمانی که از اتاق سرهنگ به اتاق روژان رفتند روسری با شال عوض شد؟؟؟
    ببینید بیشتر مشکلات رمانتون از سر حواس پرتی بوده
    اگر کمی دقت کنید میتونید رمانتون رو بهتر بنویسید
    البته مشکلاتی که من گفتم خیلی ریز بودن و هر فردی متوجهشون نمیشد
    برای داشتن چنین قلمی بهت تبریک میگم مطمئنا هوادار های زیادی جلب خودش کرده
    امیدوارم موفق باشی و رمانت بازدید بیشتری پیدا کنه:aiwan_light_blumf:
     
    آخرین ویرایش:

    Rey_banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/05
    ارسالی ها
    253
    امتیاز واکنش
    10,155
    امتیاز
    506
    محل سکونت
    در سایه الطاف یزدان:)
    بله بله با نظرتون کاملا موافقم
    تلاشم رو میکنم در این هفته پست کمتری بزارم و زن اصلاح بپردازم
    #اصلاح شد٫سپاس‌از نقدتون
     
    آخرین ویرایش:

    Rey_banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/05
    ارسالی ها
    253
    امتیاز واکنش
    10,155
    امتیاز
    506
    محل سکونت
    در سایه الطاف یزدان:)
    باران جان ممنون بابت نظرت
    ولی هرکس نقد خودش رو داره و میتونه نظر بده ممنون که بازهم نظر دادی
    بنده با نقد آقای موسوی مشکلی ندارم و بنظرم خیلی هم سازندست ازین که وقت گذاشتی و مطالعه کردی ممنونم
     

    Melika_mghzi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/11
    ارسالی ها
    898
    امتیاز واکنش
    26,280
    امتیاز
    881

    Mohammadi.m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    239
    امتیاز واکنش
    12,120
    امتیاز
    679
    محل سکونت
    یه گوشه زمین دوار
    سلام
    به نظر من رمان بسیار زیباییست و من به شخصی مشکلی توی این رمان نمیبینم
    اسمش جالبه
    قلم نویسنده خوبه
    شخصیتای رمان خوب و هماهنگه
    پست گذاری هم هیییییی بدک نیست
    یکم اشتباه تایپی داره که این هم برای همه نویسنده هاست و بعدا توی ویرایش درست میشه
    روی هم رفته عالیه و من راضیم
    برای نویسنده عزیز موفقیت و برای قلمش تداوم و پایداری ارزومندم....
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا