نقد رمان معرفی و نقد رمان به رنگ خون | zahra380 کاربر انجمن نگاه دانلود

zahra.unesi

ویراستار انجمن
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/29
ارسالی ها
463
امتیاز واکنش
19,506
امتیاز
674
محل سکونت
گیلان
نام رمان : به رنگ خون

نام نویسنده : zahra380) zahra.unesi )

ناظر رمان : NAZ-BANOW

ژانر رمان : ترسناک، فانتزی، عاشقانه

لینک رمان :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


خلاصه رمان :​
آن‌ها را زندانی کردند. تبعیدی که باید تا ابد در آنجا می‌ماندند. آن‌ها را تبعید کردند تا از قدرتشان بکاهند؛ ولی نمی‌دانستند در تبعیدماندن، آ‌ن‌ها را قوی‌تر خواهد کرد.
حال آن‌ها از سیاه‌چال گریخته‌اند و خطری بزرگ برگزیده را تهدید می‌کند! خطری که می‌تواند روحش را از او بگیرد و زندگی آرام او را تحت تأثیر قرار دهد.


009999 (1).png


پ.ن: با سلام و خسته نباشید خدمت تیم نقد که وقت گذاشتن تا رمان من رو نقد کنن.
دوستان لطفا پست اسپم نفرستید .
نقد های سازندتون رو با آغـ*ـوش باز پذیرا هستم!​
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36598
     

    Prince of the Darkness

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/04
    ارسالی ها
    44
    امتیاز واکنش
    881
    امتیاز
    241
    محل سکونت
    تهران
    سلام و خسته نباشید خدمت شما نویسنده عزیز رمانتون خیلی عالیه و موضوش جالبه.
    میگم بهتر نیست به گیسو یه قدرتی بدی چون داستان داره فقط توی یه روال پیش میره که گیسو یه دختر ضعیفه و محتاج کمک دیگران.
    بنظرم گیسو یا باید تا زمانی که خون دوتا تبدیل شونده تو بدنش هست بمیره و چون همزمان خون دوتا تبدیل شوندرو خورده بعد از مرگش به یه موجود برتر تبدیل بشه که قدرتش چند برابر اون تبدیل شونده ها باشه و موقع تبدیل شدن درد نکشه و محدودیت زمانی برای تبدیل نداشته باشه بعد انتقام بگیره یا اینکه اون جادوگری که پونزده نفرو جادو کرده تا تو هر نسل به دنیا بیان علاوه بر این که خونشون میتونه طلسما رو باطل کنه طلسمش به اون پونزده نفر برگزیده قدرتی بده که نهفته باشه و اگه بتونن قدرتشونو قبل از اینکه کسی از طلسم شده ها بکشنشون ازاد کنن بتونن بزرگترین جادوگر زمان خودشون بشن ....این نظر من بود امیدوارم کمکتون کنه
     
    آخرین ویرایش:

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان به رنگ خون


    * نام رمان

    خب نام انتخابی چند حدس رو در رابـ ـطه با داستان و سیر اصلی قصه به ذهن مخاطب میاره . اول اینکه رمان قراره جنایی و یا اجتماعی و حتی پلیسی باشه . و حدس بعدی اینه که احتمالا تخیلی باشه با قصه ای که توش خون اشامی و یا موجودات خونخوار دیگه ای حضور دارند اما حدس مخاطب هر کدوم از اینها هم که که باشه باز از تشویش و اضطراب و هیجان مخاطب چیزی کم نمیشه و نام این حس رو به مخاطب میده که قراره با داستانی پر از هیجان و حتی ترس رو برو بشه و در اون احیانا کشت و کشتار و یا خون و خونریزی وجود خواهد داشت نام می تونه مخاطب رو کنجکاو و مشتاق کنه و کشش زیادی رو در مخاطب نسبت به خودش ایجاد کرده...


    * جلد

    خب در جلد دختری شمشیر به دست که گارد گرفته و در حال بیرون کشیدن شمشیر از نیامش هست با اون چشم های قرمز به خون نشسته و موهای اشفته کاملا بوضوح ذهن رو درگیر قصه های با ژانر تخیلی و یا ژانر ترسناک می کنه بخصوص به خاطر پس زمینه تصویر که یک جنگل تیره و غبار گرفته است. رنگ های تیره مشکی و قهوه ای که در واقع رنگ نارنجی هم قابل تشخصی و مشاهده است به علاوه نام رمان که با رنگ قرمز و خون چکه کرده از اون کاملا تصورات مخاطب از نام رمان رو تایید می کنه و نشانه های ژانر های ترسناک و تخیلی درش دیده میشه و نکته منفی چهره بی تفاوت و بی حس دختر توی جلده که با اون شمشیر توی دستش و قرمزی که داخل چشم هاش دیده میشه و چشم هایی که حالتی ازش برداشت نمیشه به نظر ناهماهنگ میاد . ژانر عاشقانه چندان نمودی توی جلد نداره . دختر روی جلد هم این موضوع رو میگه که شخصیت اصلی قصه یا یکی از شخصیت های مهم و تاثیر گذار قصه یه دختر جوانه.جلد پتانسیل جذب مخاطب رو داره و بین جلد و نام ارتباط هایی دیده میشه و به نظر میرسه مخاطب رو میتونه جذب کنه.


    * خلاصه

    خلاصه کمی مخاطب رو کنجکاو می کنه اما کافی نیست اطلاعاتی هم که به مخاطب می ده بد نیست اما به اندازه کافی قدرتمند نیست .
    اون جمله " پا به ماوراء می گذارد " و همینطور جمله "حقایقی که همه از ماه نو نشاءت میگیرد " کاملا تخیلی بودن قصه رو لو داده زیادی واضح هم اینکارو کرده. یه گره هم مطرح کردید و کاملا مشخصه که خواستید وظیفه گره رو انجام بده " رفتن به مسافرت" اما گره قوی نیست چون تعداد زیادی از قصه های تخیلی چنین اتفاقی ( یعنی مسافرتی پیش میاد که توی اون مسافرت با اتفاقات عجییب یا ترسناک یا...روبرو میشن) زیادی استفاده شده و مطرح کردن موضوع مسافرت و پیامدهاش به خودی خود جذبه و کششی ایجاد نمی کنه. توصیه می کنم در خلاصه اتون تغییراتی رو ایجاد کنید تا در جذب مخاطب عملکرد بهتری ایجاد کنه.


    * نکته

    اون بخش 》 قسمتی از متن《 هم که بعد از خلاصه اوردید هم نتونسته کاستی های خلاصه در جذب مخاطب رو جبران کنه.
    اون بخشی رو هم که در پست سه با رنگ مجزا نوشتید و صحبت های مستقیم شما با مخاطب هست فی النفسه مشکلی ایجاد نمی کنه چون با رنگ مجزا از بقیه متن جدا شده اما چیزی که مشکل ایجاد می کنه محتوای اون هست شما نکاتی رو در اون قید کردید که مربوط به قصه است و توصیه می کنم حذفشون کنید و به مخاطبتون اجازه بدید تا خودش در حین مطالعه قصه اون نکات رو بفهمه منظورم این مطالبه》داستان جدید، توی ذهنم بود و بالاخره شروع به تایپش کردم. مثل داستان های تخیلی همیشگی نیست که توی اون ها، خون آشام ها و گرگینه ها و...نقش بازی می کنن و یه موضوع کاملا جدیده.
    این موضوع رو هم بگم که لوکیشن بعضی قسمت های رمان، به سال ها پیش بر می گرده و چون من در اون زمان حضور نداشتم، امکان داره که بعضی جاها سوتی بدم که این موضوع روهم به بزرگوار ی خودتون ببخشید.
    و این که تمام اسامی شخصیت ها ساخته ذهن خودمه و اگه تشابهی بود، قطعا تصادفیه!》


    * مقدمه

    مقدمه تونسته نقش خودش به عنوان مکمل خلاصه بودن رو ایفا کنه و اطلاعاتی از قصه به مخاطب میده که در واقع اطلاعات تکمیلی هستند و زوایای جدیدی رو مطرح می کنه و مخاطب نکات جدیدی رو میفهمه که نسبت به خلاصه به نظر میرسه در جذب مخاطب موفق تر عمل کنه. البته این نکته رو هم بگم که بجز حس کنجکاوی مخاطب، درگیری حسی و عاطفی خاصی ( مثل حس ترس یا غم یا شادی و شعف) ایجاد نمی کنه.


    * شروع


    در ابتدای پست آغازین قصه( پست سوم صفحه یک)در واقع یه سری اطلاعات به مخاطب میده از یک پادشاه و یک شمشیر و افرادی خاص( احتمالا جادوگر) و جریان ساخت یک شمشیر به ظاهر خاص مطالبی اوردید که به عنوان شروعی برای قصه چندان جالب و جذاب نبود بهتر بود چنین مطلبی رو در روند قصه و برای پاسخگویی به معماهایی که در ادامه قصه ذهن مخاطب رو درگیر میکرد؛ استفاده می کردید.
    در ادامه اون هم توصیفات خیلی کم بود توصیف احساس خیلی خیلی کم و حتی میشه گفت وجود نداشت توصیف حالت وضعیت کمی بهتری داشت در توصیف مکان هم فقط به گفتن الودگی هوا و تهران و دیدن قله کوه و ساختمان های بلند و شلوغی اشاره کردید اما مخاطب هیچ تصوری از خانه یا ماشین شخصیت ها و لباس یا ظاهرشون نداره ( این رو هم بگم اصلا منظورم این نیست که توصیفات دقیق و کامل باشه ، نه؛ بلکه حداقل گام های اولیه رو باید بر می داشتید یک یا دو توصیف غیر مستقیم می تونه گام های اولیه باشه. دیالوگ ها آغاز شده بود اما معرفی شخصیت وجود نداشت البته این موارد در مورد بخش ابتدایی شروع هم صدق می کنه. در کل شروع رمان بسیار معمولی و بدون هیجان و ساده بود در واقع شروع متفاوتی نبود حتی اون بخش ابتدایی شروعتون هم نتونست تفاوت ایجاد کنه بخصوص که چون بین ژانر ها تخیلی و ترسناک رو مطرح کردی مخاطب انتظار یک شروع خاص و تاثیرگذار ، متفاوت و کنجکاو کننده رو داشت اما شروعتون نتونسته بود این ویژگی ها رو داشته باشه توصیه می کنم اصلاح کنید.


    * توصیفات( مکان ، حالت، احساس و چهره)

    در رابـ ـطه با توصیف مکان ، توصیف هاتون یکجا و مستقیم وجود داره توصیه می کنم اونها رو اصلاح کنید و اون هارو غیر مستقیم و تدریجی در طی قصه بیان کنید چون اینطور که به نظر میرسه گیسو قراره سه ماه تابستون رو اونجا بگذرونه و فرصت کافی برای تدریجی و غیر مستقیم داره. در ادامه توصیفاتی شده اما هم کمه و هم اینکه زیاد دقیق و قابل تصور نیست خیلی کلی توصیف شده هم درست نمیشه تصورشون کرد و مخاطب اگر هم تصوری داره، بر حسب تجربیات و دیده های خودش از روستاها و خانه های شمال و جنگل و دره و ...است نه توصیفات شما.
    در مورد توصیف چهره و ظاهر هم توصیفات یکجا و مستقیمه بهتره روشون کاررکنید.
    در مورد توصیف حس ها و حالت هم لازمه باز هم روشون کار کنید توصیف احساس در بعضی جاها که زیاد هم نیست کمی بهبود پیداره کرده و قابل تصور شده مثلا یکی از اونها توصیف ترس های گیسو و فرارش در صفحه چهاره که به نسبت بهتر و قابل لمس تر توصیف شده اما در باقی بخش ها نیازه تا بازهم بیشتر روی توصیف ها کار کنید تا قابل باور و طبیعی درشون بیارید. توصیف حالت هم که زیاد نیست اون وضعیت مشابه توصیف حس ها داره.


    * زاویه دید

    در ابتدای شروع قصه از زاویه دید سوم شخص استفاده شده و در ادامه ( ۲۵۷۰ سال بعد) زاویه دید به اول شخص تغییر کرده و این تغییر زاویه دید در ادامه قصه هم چند بار تکرار شده . این نکته رو باید بگم که همزمان نمی تونید از هردو زاویه دید استفاده کنید یا اول شخص یا سوم شخص ؟ یکی رو باید انتخاب کنید .
    توی زاویه دیداول شخص و روایت قصه هم بین گیسو و ارتا و ... هی جابجایی صورت میگیره. سوم شخص و اول شخص هر کدوم مزایا و معایبی دارند که توضیح اونها در حوصله این نقد نیست و شما میتونید برای کسب اطلاعاتی در مورد زاویای دید به تایپیک نقد کده مراجعه کنید. البته با توجه به مزایا، من سوم شخص رو توصیه می کنم اما انتخاب بر عهده خودتونه یا اول شخص؟ یا سوم شخص؟


    * نثر

    تا به اینجا هم از نثر ادبی و هم از محاوره استفاده کردید بخش هایی که با زاویه دید سوم شخص روایت میشه ادبی و بخش هایی که اول شخصه محاوره است این رو بگم که در مورد نثر هم نمی تونید هم زمان از هردو نثر ادبی و محاوره اون هم به این شکل ( بخشی از پست ها ادبی و بخشی دیگر محاوره) استفاده کنید یکی از این دو نثر رو باید انتخاب کنید تنها در صورتی استفاده همزمان از دو نثر میشه کرد که کل متن ادبی باشه و فقط دیالوگ ها محاوره باشه. اصلاح کنید لطفا. محاوره ها و متن های ادبیرهم خالص نیستند و کلمات ادبی با محاوره و کلمات ادبی با محاوره مخلوط شدن


    * دیالوگ ها و مونولوگ ها

    در دوصفحه اول بخصوص صفحه اول تا اواسط صفحه دوم دیالوگ ها روتین و عادی و معمولی و تکراری بودند مخاطب از دیالوگ ها فقط حرف های روزانه معمولی رو میخوند و از قصه چیز خاصی و نکته مهمی برداشت نمی کرد کم کم که جلو رفتین کمی بهتر شد اما باز هم چندان دیالوگ ها با برنامه نبودند نکاتی میشد فهمید اما باز هم روی دیالوگ ها کار کنید جملات خاص و نکات خاص در دیالوگ هاتون بگذارید جملات تاثیر گذاری که بتونه مخاطبتون رو رگیر کنه.
    در دیالوگ ها از علامت - برای مشخص کردن جملات دیالوگ ها استفاده کردید که خیلی خوبه. تقریبا هم از جملات میشد فهمید که گوینده اش کیه اما بازهم روی تفاوت ها( تفاوت های جنسیتی، سنی و فرهنگی و شخصیتی) کار کنید و اونهارو پررنگ تر کنید. در دیالوگ ها هم توصیف حس و حالت رو بیشتر کنید


    * شخصیت پردازی

    آرتا، گیسو،اوتانا، سوفیا، حلما، زهره، ماهرخ، حاج محمد و ... فعلا شخصیت های فعلی هستند تعدادیشون حذف شدن از قصه نمونه اش زهره ، اما چون قصه در حاله تایپه در ادامه ممکن شخصیت هایی اضافه و یا کم بشن.
    نام ها مناسب به نظر میرسند طبیعی و قابل باور فقط در مورد نام ارتا و اوتانا در جایی متوجه شدم که انگار ارتا سنی حدود ۵۷۳ سال اگر اشتباه نکرده باشم ،داره ؛پس اگر زمان قصه رو از امسال محاسبه کنیم یعنی در سال ۸۲۳ شمسی متولد شده که میشه معادل با ۸۶۶ هجری قمری و باز معادل با ۱۴۴۵ میلادی که این دوره زمانی معادل با دوره حکومت تیموریان یا گورکانیان (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍. ق/۱۳۷۰–۱۵۰۶ م) با توجه به اینکه در اون سالها با توجه به نام بزرگان فرهنگی و ادبی میتونستید نام های مناسب و قابل باور تر انتخاب کنید اون زمان نام هایی مثل غیاث الدین...عنایت الدین یا قوام الدین، نعمت الله یا کمال الدین و امسال اینها مد بوده و نام های ایرانی مثل ارتا و یا اوتانا در زمان هخامنشیان و پیش از اسلام رواج بیشتری داشته نه در زمانی که تاریخ ایران در دوره های اسلامی اش قرار داره بهتر بود نام های بهتر و متناسب تری انتخاب می کردید بهتره این موارد رو در نظر بگیرید.
    رفتارهای شخصیت ها واقعی و طبیعی نیست و مخاطب باورشون نمی کنه. یه سری رفتار ها از منطق ضعیف برخوردارند و برخی شون هم غیر منطقی هستند. مثلا رفتن گیسو به کوه اون هم وقتی که بعد از ظهره و هوا رو به تاریکیه اصلا منطقی و معقول نیست و مخاطب باهاش ارتباط برقرار نمی کنه و غیر منطقی بودن اینکار روی نظر مخاطب در مورد شخصیت ها تاثیر داره و مخاطب شخصیت رو باور نمی کنه.( بخصوص که جنگل های شمال در واقعیت و شرایط واقعی هم در شب ترسناک هستند )- یا برخود خیلی بی توجه و سهل انگار حاج محمد در برخورد با گیسو- اعتماد سریع و بدون شناخت گیسو به ارتا و موارد دیگه. این ها روی باورپذیری قصه اتون هم تاثیر بد میزاره اصلاح کنید لطفا
    باچهره های معمولی و چشم های قهوه ای هم میشه قرمان یا شخصیت اصلی یه قصه بود. انقدر توی رمان ها از چشم های سبز و ابی و رنگ های خاص استفاده شده که دیگه زیادی تکرار شده بخصوص منظورم رمانهاییه که محیط وقوع ماجراها ایرانه و اینکه برای خاص نشون دادن یک شخصیت نباید حتما ظاهر خاصی داشته باشه. البته این قضیه رو انکار نمی کنم که توی ایران هم افراد بور و چشم رنگی وجود دارند اما بهتره برای چهره شخصیت هاتون اکثریت رو در نظر بگیرید و اینکه مخاطبان با شخصیت هایی که ظاهرشون شبیه خودشان باشه ارتباط بهتری برقرار می کنند.
    در ضمن در روستایی که قطعا ساکنینش از خطرات توی جنگل اگاهی دارند و حاج محمد هم همون اول قصه از موجودات توی جنگل حرف میزنه کاملا غیر منطقیه که یه دختر ۱۸ ساله رو که اتفاقا پدر و مادرش هم حضور ندارند و اونو به پدربزرگش سپردند رو اینقدر راحت تنها بزاره یا بهش اجازه بده تا دم غروب بیرون باشه و بگرده و حتی کنترلش نکنه که با کی میره و با کی میاد کجاها میره و دوستای جدیدش کی هستند این خیلی غیر منطقیه و رفتار های حاج محمد هم همینطور زیادی سهل انگاره، انگار نه انگار یه دختر تنها و کم سن رو گذاشتن پیشش و باید مراقبش هم باشه بخصوص که تا صفحه سوم حرفی هم از وجود مادربزرگی زده نشده و به نظر توی خونه اونها به جز پدربزرگ و گیسو شخص دیگه ای حضور نداره نه عمه ای نه خانمی که خدمتکار باشه یا ...کی غذا درست می کنه کی به کارهای خونه میرسه قطعا گیسو نیست و فکر نمی کنم یک مرد کهنسال به خوبی اینکارهارو انجام بده بخصوص که یه دختر هم پیش اونه. تا اینکه بالاخره توی پست شش صفحه دو این موارد کمی تا قسمتی توسط شما گفته میشه اما نظر مخاطب عوض نمیشه و به این فکر می کنه که این رفتار خیلی دیره و سهل انگاری های قبل رو برطرف و توجیه نمی کنه و مخاطب همچنان باهاش کنار نمیاد و و باهاش ارتباط برقرار نمی کنه، درک و باور چنین وضعیتی هم سخته و غیر قابل قبوله.
    شمایلی که از ارتای بعد از تبدیل ساخته بودید اصلا ترسناک نبود و چندان جالب توصیفش نکرده بودید
    مادر وپدر گیسو رو خیلی زود از قصه کنار گذاشتید و تنها شخصیت هایی که پررنگ به نظر میرسند و مدام توی چشم اند گیسو و ارتا و اوتانا هستند و باقی شخصیت ها فقط در حاشه حضور دارند که این به قصه لطمه میزنه بهتره اصلاح کنید و در ادامه هم چون رمان در حال تایپه این موارد رو توجه داشته باشید.
    در مورد اقاجون گفتید که دامدارند اما دررفتار اون چنین چیزی نمی بینیم نه صدای احشام به گوش میرسه و نه عملکرد خاصی از حاج محمد دیده میشه تا مخاطب به این تصور برسه که اون دامداره ...در کل مخاطب هنوز نمی دونه حاج محمد چکاره است دامداره یا کشاورز. کجا میره چکار می کنه.
    رفتارهای گیسو هم قابل باور نیست زود اعتماد کردنش اینکه انقدر زود همه چیز رو در مورد ارتا قبول کرده و اینکه ایا گیسو هیچ دوستی نداره که بهش تلفن بزنه منظورم دوستای مدرسه اشه دوستی همسن خودش( دلیلم برای مطرح کردن این سوال اینه که به نقل از گیسو در مورد ارتا گفتید که 《یکی از کاراکتر های فیلم های ترسناک، بشه بهترین دوستم. 》 توی پست هفت یا هشت صفحه دو....یعنی هیچ دوست دیگه ای نداره که یه پسر غریبه که خیلی هم از اشناییشون نمی گذره به بهترین دوستش تبدیل شده؟؟! البته در ادامه از شخص حلما نامی حرف زدید که انگار بهترین دوستشه اما پرسش قبلی ما هنوز پابرجاست و کنار گذاشته نمیشه و یه نکته دیگه اینکه چرا گیسو برگزیده است؟ منظورم اینه که اون یه دختر معمولیه با ویژگی های معمولی رفتار معمولی خانواده معمولی و مخاطب چیز خاصی توی اون نمیبینه که برگزیده بودن و خاص بودنش رو نشون بده.
    اعتماد گیسو به سوفیایی که هنوز نمیشناسه و نمیدونه اون اصلا کی هست هم غیر منطقی بود یعنی خودش نمی دونه نباید به ادم های دور و برش انقدر زود اعتماد کنه و توسط یک کلاغ بهش تلنگر زده بشه که ممکنه اون ادم خطرناک باشه؟!
    ارتا و اوتانا اسم های عجیبی دارند و با توجه به اینکه گفتید پونصد و خورده ای سالشونه به نسبت زیادی جوانانه صحبت می کنند و انتظار پختگی بیشتری رو ازشون داریم.البته موارد دیگه ای هم در موردشون وجود داره که بالا بهش اشاره کردم


    * سیر

    خب قصه تا اخر پست نه صفحه یک بسیار عادی و معمولیه هیچ ماجرا یا اتفاق خاصی نمیوفته مخاطب هیچ هیجان یا ترس یا واقعه خاصی رو نمی بینه فقط یکی دوجا به صداهای ترسناک جنگل و کلاغ سیاه و حضور ناگهانی فرد ناشناس اشاره شده که اونها هم چندان قوی و قابل ملاحظه نبود و تغییری در روند ارام و بدون کشش قصه ایجاد نکرد. در واقع قصه بسیار عادی و معمولی داره جلو میره مخاطب نه حس خاصی میگیره و نه تجربه خاصی کسب می کنه تا اینکه با حضور غیر منطقی گیسو در جنگل در انتهای پست نه صفحه یک حس ترس رو تونستید به مخاطب وارد کنید اما اونهم دوام زیادی نداره و سریع تموم میشه. در ادامه هم ماجراهایی که پیش میاد بدون برنامه ریزی و بدون کشش و جذبه است. پرش های زمانی بدون مقدمه و بی برنامه هم دارید . در ادامه با وجودی که پرسش های ریز زیادی توی ذهن مخاطب ایجاد میشه اما مخاطب بعد از هر پست چندان کنجکاو نمیشه که در ادامه قصه چه اتفاقی میفته.
    در اواخر صفحه دو کمی بهتر میشه ماجراها اما هنوز جای کار داره .


    * ایده

    قصه اینطوره که دختری برای تعطیلات تابستان میره پیش پدربزرگش در شمال اونجا با اطلاعات عجیبی در مورد موجودات جنگل اشنا میشه و در ادامه هم با دو دوست اشنا میشه که ظاهر انسانی دارند اما در ماه نو( ابتدای ماه قمری) به هیولا هایی تبدیل میشند که نتیجه یک طلسمه ، طلسمی که به خاطر کارهای خودشون گرفتار شدن و راه نجاتشون به وسیله یک برگزیده است و ... خب ایده به نظر جالب میاد اما خوب نتونستید از پس پردازش و پرو بال دادن بهش بربیاید به شما به عنوان نویسنده این رمان توصیه می کنم از تخیلیتون بیشتر استفاده کنید وقایع هیجان انگیز تری درش جا بدید روی ویژگی های شخصیت هاتون و قصه و ماجراهاش کار کنید تا هر چه بهتر بشه براش برنامه داشته باشید و بی گدار به آب نزنید. موارد زیادی در مورد منطق قصه و...وجود داره که توی بخشهای دیگه بهشون اشاره شده بهتره بازم روی ایده اتون کار کنید و اصلاحات لازم رو انجام بدید.


    * ژانر

    با توجه به چیزهایی که از قصه پیداست ژانر تخیلی انتخاب درستیه در ادامه هم کم و بیش نشانه های کوچکی از ژانر ترسناک هم دیده میشه ...ژانر عاشقانه هنوز نمودی پیدا نکرده توی قصه اما بهتره بیشتر روشون کار کنید و چون رمان در حال تایپه فرصت دارین تا بیشتر بهشون بپردازید
    در مورد علمی تخیلی که مطرح کردید خب رمان شما فقط تخیلیه (دقیقتر بگم ژانر فانتزی) و دردسته علمی تخیلی قرار نمیگیره برای اینکه در دسته علمی تخیلی قرار بگیره باید تخیلتون با علم قابل توجیه باشه بزارید چند نمونه از رمان ها و فیلم های علمی تخیلی رو براتون مثال بزنم تا متوجه بشید مثلا رمان سفر به اعماق زمین و داستان های ایزاک اسیموف نمونه های معروف از ژانر علمی تخیلی هستند و فیلم من روبوت هستم دقیقا از روی یکی از رمان های ایزاک اسیموف ساخته شده. در رمان شما علم جایگاهی نداره و قصه توسط علم و پیشرفت های قابل توجیه نیست پس انتخاب علمی تخیلی انتخاب درستی نیست و رمان شما فقط تخیلی است


    * متفرقه و باورپذیری

    بهتر بود برای شمشیر فرا قدرت یک نام انتخاب می کردید یک نام مناسب و خاص انتخاب می کردید تا نشان دهنده خاص بودن شمشیر باشه ،بگذارید منظورم رو واضح تر بگم ؛ مثلا در داستان مرلین و شاه ارتور شمشیری وجود داره که توی قصه و ماجراهاش نقش داره به نام اکسکالیبور و نامش اون رو خاص نشون میده
    در پست چهار گیسو از زیبایی و چشم نوازی محیط اطراف حرف زده اما توی همون پست از " جنگل وحشتناک و سیاه" حرف زده خب بیان هردو این توصیفات وضعیت متناقض نمایی رو ایجاد می کنه مخاطب ایا باید باور کنه که گیسو اطرافش رو خوب دیده و از زیباییش حرف زده اما اون جنگل سیاه و تاریک رو ندیده و ناگهان اونو میبینه و میترسه؟؟! مخاطب باهاش زیاد نمیتونه کنار بیاد...
    اینکه توی پست پنج ....صفحه یک مستقیم از زبان گیسو میشنویم که میگه شاید جادو و طلسم در کار باشه چندان جالب مطرح نشده؛ باید توی روند قصه با نشانه ها و شیوه های خاص موارد مرتبط با ژانر ها در لفافه و غیر مستقیم و در حین بیان قصه گذاشته بشه تا مخاطب باهاش ارتباط برقرار کنه و باورش کنه و حس نکنه نویسنده داره یه داستان فضایی تعریف می کنه و مستقیم و بدون برنامه به مواردی اشاره می کنه که باید ارام ارام و در لفافه مطرح بشه.
    توی صفحه اول اونجایی که گیسو برای گردش از خونه خارج میشه و میره روستا و بیرون. خب گیسو تازه صبحانه خورده و چیزی نگذشته تلفنش زنگ می خوره و پدربزرگ بهش میگه زودبیا خونه تا هوا تارک نشده!! خب اول اینکه چرا اینقدر ناگهانی و بدون هیچ توصیفی و هیچ حرفی از گذر زمان ناگهان صبح به شب رسید!! و اینکه ایا گیسو که با توجه به توصیفی که از صبحانه خوردنش کردید ،برای ناهار گرسنه نشده و به خونه مراجعت نکرده؟؟؟!
    در صفحه دو در پست فکر می کنم چهار گفتید که《دیشب، ماه کامل بود و امشب ماه جدید شروع شده بود و هلال ماه، کاملا نازک بود؛ولی، با این وجود، باز هم شب رو روشن نگه می داشت و ماه بودن خودش رو نشون می داد. 》 در حالی که کامل شدن ماه نشونه آغاز ماه نو نیست ماه یک دوره سی روزه رو طی می کنه در ابتدا و انتهاش ماه در نازکترین حالت هلالش دیده میشه و در حدودا دوازدهم تا شانزدهم یا هفدهم ماه کامل میشه و چهارد تا پانزده روز طول میکشه تا به هلال نازک پایان ماه برسه و ماه نو اینقدر باریکه که در روزهای اول و دوم و حتی سوم با چشم غیر مسلح دیده نمیشه چه برسه به اینکه بخواد شب رو روشن نگه داره و خودش رو نشون بده. ممکنه منظور شما پدیده" زمین تاب "بوده باشه اما گمون نمی کنم منظور شما همون باشه(روزهای آغازین یا پایانی ماه قمری، در کنار هلال نازک ماه می‌ شه باقیمونده تاریک قرص ماه را هم تشخیص داد که بهش زمین‌تاب میگن و به خاطر بازتاب نور خورشید از سطح زمین روی بخش‌های تاریک ماه است. «زمین‌تاب» معمولا بین ماه نو تا تربیع اول (هفت شب اول ماه قمری) و تربیع آخر تا محاق قابل تشخیص است. در قدیم، این پدیده به شکل «ماه کهنه در آغـ*ـوش ماه نو» توصیف می‌شده)
    بهتره از اوردن یه سری بخش ها توی متن خودداری کنید مثل 《در حالی که سعی می کردم چشمم به جاهای دیگه اش، کشیده نشه؛ شنلم رو در آوردم و گذاشتم روی آرتا و کنارش نشستم و نگاهش کردم. 》 بهتره این بخش رو بردارید ذهن مخاطب رو میتونه با جاهایی که نباید منحرف کنه
    تمام مدت تبدیل ارتا و تبدیل شدن مجددش به انسان انگار چیزی فقط در حدود نیم ساعت طول کشیده!! خیلی سریع سروتهش رو هم اوردید و توی قصه هم هیچ اشاره مستقیم و غیر مستقیمی به مدت زمان طول کشیده نکردید
    فلاش بک هایی که به گذشته زده میشه کاملا بی برنامه داره پیش میاد بهتره ساماندهی شده جلو برید و اینقدر ناگهانی پرش زمانی ندید توی قصه.
    در پست هفت صفحه دوم گفتید《می بینم که ریدی به زندگیمون و مشـ ـروب شادی می نوشی!》 اصلاح کن عزیزم قرار نیست رمان ضد فرهنگ باشه و درش از کلمات و ادبیات رکیک استفاده بشه این مورد و چند سطر بعدش و موارد مشابه دیگه رو مجدداً تاکید می کنم اصلاح کنید
    ارتا یک اتاق توی غار رو به گیسو نشون داد به عنوان محل زندگیش با اوتانا. در ادامه هم انگار یه خونه دیگه محل اقامتشونه و اگر ارتا و اوتانا دور از مردم زندگی می کنند ظاهرا اون هم در عمارتی وسط جنگل ایا برق داره؟ پس ارتا چطوری گوشی همراهش رو شارژ می کنه و اینکه بدون اینکه مخاطب چیزی بدونه کی فرصت کرده شماره تلفنش رو به گیسو بده یا بلعکسش.
    اینکه گیسو که یه فرد تازه وارد تو روستا محسوب میشه اینقدر راحت و بی ملاحظه با ارتا قرار ملاقات میزاره اونهم تو ورودی روستا غیر منطقیه چون گیسو توی روستا یک ادم تازه وارد و غریبه محسوب میشه که اهای زیاد نمیشناسنش و زیادی تو چشمه و هرکی اونو ببینه کنجکاو میشه و ممکن هم هست ادم های کنجکاو زاغ سیاهش رو چوب بزنند بخصوص که ادم های روستا و روستاهای اطراف هم گم میشدن توی ماه های اخیر پس طبیعیه که توجه ها رو جلب کنه هم به لحاظ غریبه بودن و هم به لحاظ وضعیت متزلزل امنیت ادم های روستا پس این قرار ملاقات های زیاد و بدون برنامه و همراه با سهل انگاری عجیب و غیر قابل باوره.
    توی ایران معمولا قبر هارو همون روز اول سیمان نمیزنند خاک میریزن و اجازه میدن خاک یک روز حداقل بمونه و روزهای بعد سیمان و سنگش رو میگذارند.
    یک نکته اینکه برای دانشگاه اول رتبه میاد بعد بر حسب رتبه باید انتخاب رشته کرد و بعد از انتخاب رشته محل مورد نظر نتایج که اعلام بشه قبول شدین یا نه بعد باید برید برای ثبت نام.
    توی ابتدای قصه گفتید تابستونه اما توی صفحات سه و چهار چند بار گفتید هوا خیلی سرده سیاوش ژاکت تنشه توی کلبه بخاری روشنه!؟؟

    _________________________________________
    اینکه گفتید ارتا وقتی تبدیل شد پاهاش سم اسب شده بهتره تغییرش بدید چون که سم داشتن توی باورهای ادبیات عامه و حتی خرافات چه در ایران و چه در سایر ملل نماد پاهای جن و شیطان هست ( هم سم یک تکه و هم سم دو تکه)و اینکه توی قصه دارین اشاره میکنید به چنین چیزی و اینکه یک پسر جوان که از قضا توی ذهن مخاطب ادم مثبت و خوبی به نظر میرسه ؛به چنین موجود سم داری تبدیل میشه ممکنه برای رمانتون مشکلی ایجاد کنه بخصوص که چون اون سم داره و شباهت زیادی با جن پیدا می کنه و یک دختر نوجون باهاش دوسته و کمکش می کنه و بهش علاقه داره و ...ممکنه به عادی سازی و تبلیغ ارتباط با جن تعبیر بشه و هم برای رمان شما و هم برای انجمن جزو مصادیق مجرمانه محسوب بشه به این دلیل که ممکنه اون رو تعبیر به تبلیغ مفاهیم شیطان پرستی کنند حتی اگر واقعا قصد شما چنین چیزی نباشه ( بخصوص که توی قصه هم اشاره کردید که اونها به خاطر یک طلسم اینجوری شدن)و مشکلاتی ایجاد کنه که موجب فیـلتـ*ـر انجمن بشه توصیه میکنم اصلاحاتی انجام بدید و حتی در خلق شخصیت هاتون یه سری موارد و ملاک ها رو در نظر بگیرید تا مشکلی ایجاد نشه.



    دوست عزیز به نوشتن ادامه بدید و براتون ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    منتقدین.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416
    به نام خدا

    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    "به رنگ خون"

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما به رنگ خون بود.یک ترکیب سه کلمه ای که علی رغم ترکیب بودنش هیچ ابهام یا گرهی رو در ذهن ایجاد نمی کنه.
    از طرفی مخاطب با خوندن نام رمانتون در همون ابتدا احتمال وجود ژانر ترسناک رو می ده و خب مفاهیم سردی و بی رحمی رو به سرعت برداشت میکنه.این موضوع برای مخاطبین علاقمند به این ژانر جذابه و به نظرم انتخاب نسبتا مناسبی هست.
    بنابراین این نام با ژانر ترسناک رمانتون مطابقت داره منتها با ژانر علمی تخیلی یا عاشقانه ارتباطی نداره هرچند به نظر می رسه ژانر اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همون ترسناک بوده باشه و از لحاظ نشون ندادن ژانر های دیگه ایرادی بهش وارد نباشه منتها بهتر بود لااقل بخشی از نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به ژانر تخیلی اختصاص می دادید.
    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما یک نام نو و متفاوت نیست که به خاطر تفاوت یا نو بودنش مخاطب رو جذب کنه.

    جلد:
    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما تصویر دختری شمشیر به دست در میان جنگلی تیره و تار بود که خب با وجود فونتی که با رنگ قرمز و حالتی خون آلود نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو در میان جلد نوشته شده و همینطور رنگ های به کار رفته میشه گفت هم ژانر ترسناک رو نشون می ده و هم با نام رمانتون هم خوانی داره که در واقع به همون رنگ خون اشاره کرده.از طرفی جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با مکان اصلی محتوای رمانتون که همون جنگل بود هم خوانی داره و شمشیری که نشون دادید احتمالا همون شمشیر داستان اصلیه که از این لحاظ اشاره ای به جا و درست داشتید.
    اما جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما ژانر عاشقانه و تخیلی رو نشون نمیده و هیچ کدوم از تصویر های داخل جلد حتی اشاره ای به این دو ژانر ندارند.
    متنی که در حاشیه ی پایینی جلد نوشته شده بود هم با این دو ژانر ارتباطی نداره و فقط میشه گفت با توجه به اشاره ای که به تاریکی کرده با ژانر ترسناک در ارتباطه.
    از لحاظ محتوایی متن شما نشون دهنده ی امید برای نابودی تاریکی هست که با محتوای رمانتون هم خوانی داره.
    انتخاب شما در مورد جلد انتخاب مناسبی به نظر می رسه.

    خلاصه:
    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما برخلاف جلد و نام رمانتون ژانر تخیلی رو نشون می ده و ارتباطی با ژانر عاشقانه و ترسناک برقرار نکرده.
    از طرفی خلاصه ی شما با محتوای رمانتون ارتباط داره و میشه گفت به خوبی و تا حدودی مخاطب رو با محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آشنا می کنه.
    خلاصه ی شما ابهام و گره خاصی نداره در واقع توضیحاتی داده راجب شخصیت اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که دختره و بعد از قرار گرفتن اون در دنیای ماوراءالطبیعه صحبت کرده که هیچ کدوم این نکات گره و سوال خاصی رو در ذهن مخاطب ایجاد نمی کنه.پیشنهاد می کنم خلاصه ای بنویسید که اول از همه لااقل با دو تا از ژانر های رمانتون مرتبط باشه و دوم کمی مبهم باشه.
    از لحاظ نگارشی هم خلاصتون ایراداتی داره که در بخش مربوطه ذکر می کنم.

    مقدمه:
    مقدمه ی شما متنی بود که در اولین نگاه ژانر ترسناک رو در ذهن ایجاد می کرد.از لحاظ محتوایی مقدمه ی شما با خلاصه و بطن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرتبط بود و به خوبی می تونست مخاطب رو برای رو به رو شدن با داستان اصلی آماده کنه.از طرفی اطلاعات خوبی هم به مخاطب داده بودید.اطلاعاتی که علی رغم لو ندادن داستان اصلی جالب بود.
    مقدمه می تونه شعر،دلنوشته یا متنی کوتاه باشه که مخاطب رو برای رو به رو شدن با داستان اصلی آماده کنه.
    هر چند مقدمتون باز هم از لحاظ نگارشی اشکالاتی داشت که ذکر می کنم.


    شروع:
    شروع شما با اتفاقی در گذشته های دور شروع می شد که در واقع اتفاقی بود که منشا اصلی تمام اتفاقات آینده بود.شروع شما علی رغم اینکه نو بود اما جذاب نبود.ببینید بهتره که مخاطب در همون ابتدا جذب رمانتون بشه و به همین خاطر باید قوی شروع کنید.هر چند به نظر می رسه شما تلاش کردید تا شروع خوبی داشته باشید ولی توصیه می کنم شروع مناسب تری برای رمانتون انتخاب کنید.

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ترکیبی از فراز و فرود های اون هست.در واقع پستی و بلندی هایی که باید به جا و درست استفاده بشن تا نه باعث خستگی و نه سردرگمی مخاطب بشه.
    منتها گاهی روند داستان تند میشد مثلا نحوه ی آشنایی گیسو و آرتا خیلی سریع پیش رفت و یا حوادثی که گاهی خیلی سریع ازشون رد می شدید در حالی که مخاطب انتظار توضیحات بیشتر رو در موردش داره.به نظر می رسه به ویژه در بخش ابتدایی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در خلق حوادث چندان موفق نبودید.ببینید وقتی شما ژانر ترسناک و تخیلی رو انتخاب می کنید مخاطبین به دنبال هیجان سراغ رمانتون میان و خب همین موضوع باعث میشه حوادث اونطور که باید خوب به نظر نرسه به جز شب فدا.ای کاش
    در بخش ابتدایی هم یه حادثه ی این چنینی اضافه می کردید.

    توصیفات:

    توصیف حالات:

    توصیفات حالات تون گاهی اوقات خیلی خوب و کافی و گاهی کم بود.مسلما خودتون می دونید که توصیف حالات به این شکله که باید به حالت ها و حرکت هایی که شخصیت ها دارن توجه بشه.مثلا بگید "در حالیکه موهای قهوه ایم رو شونه می زدم فکر می کردم که..."
    یا مثلا "در حالی که چیزی تا از حدقه در آمدن چشم هایش باقی نمانده بود و تمام رگ های صورتش برجسته شده و زبانش از دهانش بیرون افتاده بود زیر لب صداهایی از خود در می آورد!"
    هرچند شما گاهی اوقات مثل زمانی که آرتا تغییر چهره می داد و به شکل هیولا در می آمد بسیار خوب عمل کردید اما مثلا در قسمتی که چاقو در کمر آرتا فرو رفته بود واقعا توصیف حالات کمی داشتید.اونقدر کم که گیج کننده شده بود.و برای اینکه مخاطب کاملا متوجه اتفاق افتاده بشه لازم بود به پست بعدی و دیالوگ های رد و بدل شده بینشون دقت می کرد و بعد خودش تصویر سازی درست رو انجام می داد. بهتر بود بیشتر ذکر می شد که مثلا به چاقوی که تا عمق کمر آرتا فرو رفته بود با وحشت نگاه کردم.بریدگی اش آنقدر عمیق بود که عضله ی پشتش را پاره کرده بود و گوشت بدنش دیده می شد و ...


    توصیف احساسات:
    در مورد توصیف احساسات میشه گفت هنوز جای کار داشتید و بهتر بود بیشتر کار می شد.
    مثلا وحشت گیسو رو از اتفاقات مختلف به خوبی نشون نداده بودید و صرفا به یک یا دو جمله که وحشت کرده بودم و زبون از ترس بند آمده بود اکتفا کرده بودید در حالی که می تونستید بیشتر توضیح بدید.اونقدر که مخاطب هم بتونه درک کنه و خودش رو در احساس گیسو یا حتی آرتا شریک بدون.
    و یا حتی در مورد کنجکاوی گیسو و نگرانی های آرتا.
    هرچند در بعضی قسمت ها هم توصیفاتتون کافی بود مثلا در جایی که گیسو برای اولین بار به عمارت رفته بود و او تا نا قصد داشت برسون تش خوب توصیف شده بود و به خصوص توی شب فدا شدن گیسو که واقعا خوب توصیفش کرده بودید.
    بالعکس جایی که زهره رو داخل صندوق پیدا کرد واقعا جای کار بیشتری داشت.شما طوری گیسو رو نشون داده بودید که انگار یه موش مرده تو کابینت دیده و حالا عصبانیه.باید موضوع رو غیرقابل هضم نشون می دادید مثلا می گفتید"تمام تنم می لرزید و اشک جلوی دیدم رو گرفته بود با این حال نمی تونستم نگاهم رو از لاشه ی تکه تکه شده ی دختری بدوزم که همسن و سال من بود که هفته ی پیش پیراهن گل گلی اش توجهم رو جلب کرده بود.تمام عضلاتم از وحشت منقبض شده بود و عرق سرد تیره ی پشتم رو می لرزوند!به عوق زدن افتادم.حالم بد بود.اونقدر که نمی تونستم جلوی انقباض مداوم معده ام رو بگیرم و ..."و کمی بعد از شوک اولیه عصبانیتش رو نشون می دادید.
    شما خیلی کم هم حالات و هم احساسات گیسو رو توصیف کرده بودید و خب این موضوع باعث شد که علی رغم به کار بردن اتفاقی درست و ترسناک و در عین حال هیجان انگیز جواب لازم رو نگیرید و مخاطب اونقدر که باید تحت تاثیر قرار نگرفت.


    توصیف مکان:
    توصیفات مکان اگر درست و به جا و در عین حال متعادل استفاده بشه باعث میشه مخاطب بتونه محیط ها و مکان های مختلف رو توی ذهنش تجسم کنه و به خوبی با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ارتباط بگیره.شما گاهی اوقات توصیفات درستی داشتید مثلا وقتی گیسو برای اولین بار به روستا رفت شما خانه های روستایی و محیط روستا و خونه ی پدربزرگ گیسو رو به خوبی توصیف کردید و همینطور توصیفات جنگل زمانی که گیسو گم شده بود در شب فدا. اما عمارت آرتا و او تا نا به خوبی توصیف نشده بود.مثلا جایی که گفته بودید آرتا روی پاهاش نشست و در مخفی باز شد واقعا متوجه نشدم که در مخفی اصلا کجا بود!
    یا در مورد کتابخونه صرفا گفته بودید بزرگ بود با قفسه هایی پر از کتاب که خب این خاصیت تمام کتابخانه هاست.بهتر بود توصیف بیشتری می کردید مثلا قبل از اینکه توجه گیسو به سمت لکه ی خون و به دنبالش صندوق جذب بشه نشون می دادید که گیسو در نگاه اول خیلی سر سریع و گذرا به صندوق یا پنجره و پرده توجه کرده.وقتی که توصیفات رو درست به کار ببرید هم باعث تعادل بیشتر در سیر رمانتون میشه و هم باعث ارتباط بیشتر مخاطب.توصیه می کنم توجه بیشتری به توصیفات نشون بدید و سعی کنید جملاتتون گویا و قابل درک باشند به شکلی که دقیقا تصویری رو که در ذهن تون دارید مخاطب هم بتونه تصور کنه.

    توصیف ظاهر:
    شما تقریبا برای تمام شخصیت های اصلی توصیفات ظاهری داشتید منتها همه ی توصیفات رو یک جا بیان کرده بودید.توصیه می شه توصیفات ظاهری به مرور و به تدریج صورت بگیره مثلا در یک صفحه به رنگ چشم ها و حالت موها اشاره بشه و چند صفحه بعد به صورت غیر مستقیم به قد و قامت یا حالت بینی و لب ها.
    از طرفی یکی از نکات قوت شما تفاوت های ظاهری اشخاص بود مثلا سوفیا و گیسو از لحاظ ظاهری کاملا متفاوت توصیف شده بودند و این موضوع باعث شده بود مخاطب بهتر بتونه با شخصیت ها ارتباط بگیره و اون ها رو در ذهنش مجسم کنه.

    شخصیت پردازی:
    فکر می کنم تا حدودی در این مورد موفق عمل کردید.هر چند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در حال تایپه و هنوز اطلاعات کامل نیست اما تا به اینجا تقریبا راجب موقعیت شغلی،سن،مذهب ،موقعیت اجتماعی گیسو و تا حدودی دیگر شخصیت ها توضیحاتی داده بودید.

    گیسو:
    گیسو رو دختری 18 ساله که به تازگی کنکور داده و به شدت شجاع و کنجکاو نشون داده بودید.دیالوگ ها و موقعیت شغلی و اجتماعی رو به خوبی بیان کرده بودید و همه ی این ها با هم شخصیتی واحد ساخته بود.
    هر چند بعضی از واکنش هاش رو همونطور که در توصیفات گفتم به خوبی مدیریت نکرده بودید و همینطور به دلیل تند بودن سیر رمان و گذر سرسریع شما از برخی اتفاقات یک سری ضعف هایی در این شخصیت ایجاد شده بود.مثلا همونطور که گفتم اعتماد یک باره و کامل گیسو به آرتا یا به سوفیا.در صورتی که گیسو در دنیای واقعی هیچ دوست صمیمی ای نداشته!
    اگر گیسو دختری اجتماعی و راحت بود باید تعداد زیادی دوست هم در دنیای واقعی می داشت و اگر نه به این راحتی نباید به سوفیا یا آرتا اعتماد می کرد.
    دیالوگ ها و عواطف گیسو متناسب با سنش بود و خب این یکی از نقاط قوت این شخصیت محسوب میشه.

    آرتا:
    آرتا پسری مهربون بود که طلسم شده بود و در شب ماه نو به هیولا تبدیل می شد.اون طور که توصیف کرده بودید به نظر می رسید بیشتر طلسمش نه به خاطر گـ ـناه بلکه به خاطر مهربونیش نسبت به اوتانا بوده.
    دیالوگ های این شخصیت متناسب با سن و موقعیتش بود اما همونطور که در سیر داستان گفتم شما بخش بزرگی از نحوه ی آشنایی آرتا و گیسو رو عنوان نکرده بودید و به همین خاطر راحتی ناگهانی آرتا و گیسو کمی اذیت کننده بود!
    هر چند به نظرم از لحاظ شخصیت پردازی ضد و نقیضی وجود نداشت و این شخصیت هم به درستی توصیف شده بود.

    اوتانا:
    شما اوتاوا رو بد نشون داده بودید البته دقیقا تا شب فدا.به نظر می رسه در شب فدا ورق بر می گرده و او تا نا هم از کارهاش پشیمون میشه و دلش به رحم میاد که به نظرم کاملا تغییر درست و به جایی بود.به طور کلی اوتاوا رو بی رحم تر از آرتا نشون دادید و به نظر می رسه که طلسم سزاوارش بوده.با این وجود تغییر رویه ی او تا نا همونطور که گفتم نه تنها نقص محسوب نمیشه بلکه نقطه ی قوت و جذابیت هم هست.

    پدر بزرگ و مادر و پدر گیسو:
    این شخصیت ها علی رغم اینکه شخصیت اصلی محسوب نمی شدن اما به نظرم هنوز جای کار دارند.در واقع نقص در شخصیت پردازی این شخصیت ها و فاصله ای که از واقعیت دارند یکی از نقص های اساسی رمانتون باشه.
    مثلا پدر و مادر گیسو و به ویژه مادرش که خیلی حساس تر بود موقع اعلام نتایج باید بهش اطلاع می دادند نه حلما دوستش.
    یا پدر بزرگ گیسو علی رغم دونستم حوادثی که توی روستا می افتاده و ناپدید شدن افراد در شب ماه نو باید این موضوع رو به گیسو می گفته و حساسیت بیشتری روی نبود گیسو نشون می داد.
    پدر بزرگ گیسو رو خیلی بی خیال و کم رنگ نشون داده بودید.ببینید وقتی با دید بسته ای نسبت به خانواده ی اصلی شخصیت ها نگاه میشه باعث میشه ناخودآگاه بخش بزرگی از واقعیت های زندگی روزمره نادیده گرفته بشه و به همین خاطر از زندگی عادی و رئال فاصله بگیره.
    توصیه می کنم یک یا دو برخورد در خصوص این شخصیت ها در رمانتون اضافه کنید.


    دیالوگ و منولوگ:
    دیالوگ ها و منولوگ های شما تعادل کافی رو داشتند هرچند گاهی اوقات منولوگ ها زیاد میشد و گاهی هم دیالوگ ها اما در کل همه ی این ها در کنار هم متعادل بودند.
    دیالوگ هایی که استفاده کرده بودید متناسب با شخصیت ها بود و در ابتدای دیالوگ ها از علامت"_" استفاده شده بود.
    گاهی اوقات اطلاعات خوبی به مخاطب منتقل می کرد و صرفا منحصر به سلام و خداحافظی و احوال پرسی ساده نمیشد.
    منتها دیالوگ ویژه و ماندگار نداشتید و توصیه می کنم گاهی از این قبیل دیالوگ ها که از لحاظ ادبی و محتوایی زیبایی و ابهام خاصی دارند و معنای ویژه ای رو منتقل می کنند برای بیشتر کردن جذابیت رمانتون استفاده کنید.
    منولوگ های به کار رفته درست و به جا بود و یه هیچ وجه باعث خستگی مخاطب نمی شد و اطلاعات خوبی رو به مخاطب منتقل می کرد و همونطور که گفتم با دیالوگ ها در تعادل بود.

    ژانر:
    ژانر های رمانتون ترسناک و علمی تخیلی و عاشقانه بود.
    همونطور که گفتم چون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در حال تایپه نمیشه کاملا نتیجه گیری کرد اما با توجه به احساسات کمی که بین گیسو و آرتا شکل گرفته میشه گفت با ژانر عاشقانه مرتبطه.
    ژانر ترسناک که مربوط به حوادث وحشتناک و ترسناک میشه و علمی تخیلی هم که مربوط به اتفاقات و حوادث و اشیا و موجوداتی و ماوراءالطبیعه است که هنوز از لحاظ پیشرفت علمی بهش نرسیدیم و یا در گذشته رخ داده و ما بی اطلاعیم و شما به عنوان نویسنده با استفاده از تخیلتون اون ها رو به تصویر می کشید.علی رغم حوادث ماوراءالطبیعه ای که به کار بردید هیچ کدوم ریشه ی علمی نداشتند و به همین خاطر به نظر می رسه ژانر فانتزی برای رمان شما مناسب تر از علمی تخیلی یا همون تخیلی باشه.

    نثر:
    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می تونه ادبی یا محاوره ای باشه.نثر ادبی توصیفات و قوانین مخصوص به خودش رو داره و استفاده از این نثر برای به کار بردن توصیفات بیشتر بهتره.شما نثر محاوره ای انتخاب کرده بودید که خب این نثر ارتباط بهتری با مخاطب می گیره اما خیلی از اوقات این دو نثر رو با هم ترکیب می کردید و این یکی از اشکالات رمانتون محسوب میشه.وقتی از نثر محاوره استفاده میشه باید توصیفات رو از دید گیسو و همونطور که اون میبینه بنویسید. به ویژه زمانی که می خواستید جاده یا روستا و یا مکان ها رو توصیف کنید این تلفیق صورت می گرفت.توصیه می کنم به این نکته هم توجه کنید.
    از طرفی شما عامدانه نثر رو تغییر می دادید.در واقع شما قسمت هایی که از گذشته صحبت می کردید نثر رو ادبی می کردید و خب این موضوع باعث میشد ارتباطتون با مخاطب مدام قطع و وصل شه!
    توصیه می کنم نثری واحد انتخاب کنید و طبق همون پیش برید.

    زاویه ی دید:
    زاویه ی دید می تونه اول شخص،دوم یا سوم شخص باشه.
    زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما مدام تغییر می کرد و خب این موضوع یکی از ایرادات جدی رمانتون محسوب میشه .مثلا استفاده از دانای کل برای گذشته و آینده در صورتی که به راحتی می تکنستید اون رو هم به اول شخص تغییر بدید ضرورتی نداشت یا اینکه می تونستید از همین زاویه برای حال هم استفاده کنید.به خصوص که استفاده از زاویه ی دید دانای کل باعث میشه بهتر بتونید شخصیت ها رو توصیف کنید و دستتون برای توصیف باز تر باشه.
    اما خب انتخاب اول شخص از زبان گیسو برای زمان حال ایراد محسوب نمیشه و خب باعث ارتباط بهتر مخاطب با این شخصیت شده منتها اضافه شدن زاویه ی دید اول شخص از دید آرتا فکر می کنم زیاده روی باشه و توصیه می کنم اون بخش رو حذف کنید و بعدا از دید گیسو توصیفش کنید.

    ایده:
    ایده ی اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما راجب شمشیری بود که منشا تمام اتفاقات و دختری به نام گیسو که به نظر می رسه از همون ابتدای تولدش به عنوان یکی از دختران فدا متولد شده.و خب از همون ابتدا متوجه این موضوع نیست و زندگی روتین و عادی خودش رو طی می کنه.حوادث بعد از ورودش به روستا شروع میشه و اون با دو دوست جاودانه و هیولا که طلسم شدن آشنا میشه.
    ایده ی رمانتون تکراری محسوب میشه و یخرده ضعف های منطقی هم داره که خب در بخش های مختلف ذکر کردم.هرچند تکراری بودن ایده با متفاوت بودن و خوب بودن قلم شما می تونه نادیده گرفته بشه ولی توصیه می کنم به ضعف های منطقی ذکر شده بپردازید.

    باورپذیری:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما نگـاه دانلـود تخیلی بود و خب از این لحاظ نمیشه ایرادی بهش وارد کرد منتها از اون جایی که شما دنیای واقعی و ماورا رو با هم تلفیق کرده بودید باید اصول هر دو رو رعایت می کردید.همونطور که گفتم باید به خانواده ی گیسو و حساسیت هاشون توجه بیشتری بشه و در مورد آشنایی گیسو و آرتا بیشتر توضیح بدید.صمیمی شدن ناگهانیشون کمی عجیب بود و به همین خاطر توصیه می کنم به این دو نکته توجه کنید.

    نگارش و املا:

    از لحاظ اشکالات املایی اشکالات خیلی کمی داشتید و من صرفا فقط کلمه ی "نمیذاره" یا "بذار" رو دیدم که شما به شکل "نمیزاره" و "بزار" نوشته بودید.
    اشکالات تایپی اما خیلی زیاد بود مثلا "مهربونی" رو "مربونی" نوشته بودید یا "تخت" رو "درخت".
    *
    گاهی اوقات جملاتتون از لحاظ ساختاری اشکالاتی داشت مثلا در جمله ی " همانی که پدرانشان در طی سال ها پیش،شروع به ساختنش کرده بودند و در این روز،آن ها به پایان رسانده بودند."
    در قسمت آخر به جای "آن ها" باید "آن را" بارید چون دارید به مفعول جمله اشاره می کنید و مفعول قطعا پدرانشان نیست.

    *استفاده از علامت های نگارشی تون در بسیاری از جاها اشتباه بود به ویژه در مورد علامت "؛" و "...".
    * علامت" ؛ " رو زمانی استفاده می کنیم که جمله ی اول به خودی خود و به صورت مستقل معنای کافی رو داشته باشه اما جمله ی دوم مرتبط و وابسته به جمله ی اول باشه یا اینکه بخواد توضیح اضافه ای راجب جمله ی اول بده؛ در این شرایط از نقطه ویرگول استفاده میشه.
    *علامت "..." در جایی استفاده میشه که نویسنده بخواد جمله ای را نصفه نیمه رها کنه بنابراین استفاده از این علامت به عنوان مکث و تامل میان جمله و یا به جای نقطه در پایان جمله اشتباه. تنها نکته ای که باید بگم اینه که در گفت و گو ها معمولا از این علامت به جای مکث استفاده میشه به خاطر اینکه مخاطب بهتر میتونه باهاش ارتباط بگیره.

    *خلاصه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما از لحاظ نگارشی و افعال و علامت های نگارشی اشکالاتی داشت که باید به این شکل تصیح بشه:
    "حقایقی عجیب و غیر قابل باور، حقایقی که شاید مغز انسان گنجایش باور آن را نداشته باشد ولی، حقیقت است؛ وجود دارد و بودن آن هم لازم است.
    حقایقی که یک دختر تنها، آری یک دختر تنها باید با آن رو به رو شود؛ بدون هیچ ترس و واهمه ای!"
    که خب شما به این شکل نوشته بودید:
    "حقایقی عجیب و غیر قابل باور ؛
    حقایقی که شاید مغز انسان ، گنجایش باور آن را نداشته باشد؛ ولی، حقیقت است ، وجود دارد و بودن آن هم لازم است.
    حقایقی که یک دختر تنها،آری! یک دختر تنها باید با آن رو به رو شود ؛ بدون هیچ ترس و واهمه ای !"

    *نکته ای که در مورد خلاصه گفتم تا حدودی در مورد مقدمه و پاره ای از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که در پست اول ذکر کردید صدق می کنه پس بهتره له همین شکل اون ها رو هم ویرایش کنید.

    موفق باشید.
    عضو آزمایشی شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    vh4y_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    م.عبدالله زاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    738
    امتیاز واکنش
    36,910
    امتیاز
    845
    سن
    26
    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما«به رنگ خون» به خوبی با ژانر و جلد رمانتون هم خونی داشت و تا حدودی هم با سیر داستان مطابقت داشت ، در نگاه اول برداشت من با خوندن نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این بود که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، نگـاه دانلـود ترسناکیه ، استفاده از کلمه ی خون این حس رو به طرف القا میکنه که با یک سری ماجراهای ترسناک رو به رو خواهید شد. در نگاه اول نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می تونست که خواننده رو جذب کنه .

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    جلد رمانتون ترکبیه از دو عکس،یکی منظره ی پشت سر دختر روی جلد که به خوبی با ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ( تخیلی و ترسناک)هم خونی داشت و با سیر داستان هم مطابقت داشت که نشون دهنده ی جنگل مخوفی بود که توی داستان توضیح داده بودید و یکی هم عکس دختری که چهره ی خشمگینی داره و شمشیری در دست داره که به احتمال باید همون شمشیری باشه که در داستان گفته بودید.
    فضا و تناژ رنگ جلد رمانتون گرم و تم قرمز و قهوه ای داره! فونت استفاده شده جالب و جذاب بود و فونت متفاوتی بود.
    در کل جلد خوب و متناسبی داشتید.

    خلاصه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    در ابتدای خلاصه تون از یک حقیقت غیر قابل باور پرده برداری کرده بودیدو ذهن خواننده رو آماده ی یک حقیقت می کردید.اما منظورتون رو از این که بودن آن لازم است متوجه نشدم.
    بعد از اون هم از دختری اسم بـرده بودید که برای تعطیلات وارد مکانی میشه و با اون حقیقت روبرو میشه!
    خلاصه اونقدری که لازمه قوی نیست و کنجکاوی زیادی ایجاد نکرده ،گره مطرح شده قوی نیست و بهتره اصلاح کنید بهتر بود که خلاصتون کوتاه تر و مفید تر باشه تا مخاطب رو بیشتر جذب کنه!

    مقدمه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    مقدمه ی رمانتون خیلی خوب بود. توضیحی در مورد هیولاهایی که در شب ماه نو متولد می شوند، توضیحی که خواننده باید قبل از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اون رو مطالعه کنه تا به جواب سوالاتی که در ذهنش شکل گرفته پاسخ بده! با خوندن مقدمه توی ذهن مخاطب این شکل می گیره که بخش تخیلی که در رمانتون استفاده کردید به این بخش مرتبط میشه و از اونجایی که مقدمه باید مخاطب رو درگیر داستان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بکنه با انتخاب این مقدمه تون به خوبی تونسته بودید که ذهن مخاطب رو درگیر کنید اما اگر از کلمات متفاوت تر و جذاب تری استفاده می کردید بهتر بود.در کل مقدمه خوبی بود.

    شروع:
    ابتدای رمانتون رو با توضیحی در مورد کسانی که شمشیر طلسم رو ساخته اند ، شروع کردید، که بعد از اون هم به چندین سال بعد می روید و شخصیت اصلی داستان یعنی گیسو وارد داستان میشه!
    توصیفات مکانتون در ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوب بود اما توصیف حالات و چهره دیده نشد!
    در ابتدای رمانتون دیالوگی نداشتید ولی بعد از اون دیالوگ هایی بین گیسو و پدر و مادرش شکل می گیره! مونولوگ های زیادی هم توی شروع رمانتون به چشم نمی خورد.
    فقط مخاطب با خوندن شروع این موضوع تو ذهنش شکل می گیره که بر اساس خلاصه ی رمانتون اون حقیقتی که قراره بیفته، در روستای پدربزرگ گیسو اتفاق میفته!
    شروع رمانتون تا حدود زیادی نمی تونست که خواننده رو به سمت خوندن ادامه ی ماجرا جذب کنه، شروع خیلی جذاب و متفاوتی نبود و در شروع به ژانر تخیلی نپرداخته بودید که ژانر اصلی رمانتون محسوب میشه! توی شروع ژانر تخیلی لحاظ شده بود اما خیلی خوب نبودو با توجه به اینکه توی ژانرها ،ترسناک و تخیلی رو هم مطرح کرده بود انتظار شروع متفاوت تری رو داشتم.

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    سیر رمانتون خوب بود، نه خیلی سریع و تند پیش رفته بود و نه خیلی آروم ! تنها آشنایی آرتا با گیسو و زمانی که آرتا میخواست به گیسو نشون بده که به هیولا تبدیل میشه خیلی سریع به سراغش رفتید ، اگر که از توصیفات بیشتری استفاده می کردید و کمی روی سیر کار می کردید جذاب تر میشد.
    وقایع مهم اتفاق افتاده در رمانتون تا حدی میتونست کشش و جذابیت ایجاد کنه اما به خاطر اینکه توصیفات کمی داشتید خیلی توی ذهن مخاطب نمی موند.ماجراهای توی قصتون پشت سر هم اتفاق افتاده: گیسو وارد روستا میشه بلافاصله با آرتا آشنا میشه و بعد از اون به رازش پی میبره و بقیه ی اتفاقات ! بهتر بود که کمی آروم تر به سراغ این اتفاقات می رفتید.چون در حالت منطقی این همه اتفاق پشت سر هم نمیفته!

    توصیفات:
    توصیف حالت:توصیف حالاتتون خوب بود اما گاهی اوقات کم کاری کرده بود و بهتر بود که قبل از دیالوگ هاتون حالات گوینده رو ذکر می کردید و یا زمانی که گیسو زخم چاقو روی دستش خراش میده ، بهتر بود که حالت اون لحظه رو عمیق تر می نوشتید.
    توصیف احساس: توصیف احساساتتون تا حدودی خوب مثل زمانی که گیسو از روستای سر سبز پدر بزرگش صحبت میکنه اما گاهی اوقات هم کم بود مثل وقتی که گیسو شاهد تبدیل شدن آرتاست! به نظرم خیلی بیشتر می تونستید که احساساتش رو بیان کنید. و یا زمانی که گیسو جسد زهره رو می بینه، بهتر بود که توصیفات بیشتری رو به کار می بردید تا احساساتش رو بیان کنید.
    توصیف مکان:توصیف مکانتون در کل خوب بود و به خوبی تونسته بودید که جنگل مخوف، خانه ی پدر بزرگ ، خونه ی آرتا و مکان های دیگه رو توصیف کنید.
    توصیف چهره: توصیف چهره تون متاسفانه خیلی کم بود، من تا به این جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    فقط تصویر محوی از گیسو توی ذهنم تداعی می شد که دلیلش هم به خاطر این بود که شما همه ی توصیفاتتون رو یکجا بیان می کردید، بهتر بود که کم کم و در سیر داستان بیان می کردید تا توی ذهن خواننده باقی بمونه!
    چهره ی آرتا ،اوتانا و حتی پدر بزرگ خیلی خوب توصیف نشده بود، بهتره که روی این مورد بیشتر کار کنید.
    در کل توصیف مکان و چهره هنوز از لحاظ مقدار کمه و برخی جاها هم توصیف یکجا و مستقیم داشته که باید اصلاح کنید.

    شخصیت پردازی:
    شخصیت پردازیتون خوب بود.
    گیسو: دختری که تازه فارغ التحصیل شده و منتظر جواب کنکورشه! دختر پر شر و شور تا حدودی نترس و شخصیتی اجتماعی داره ، به خوبی میتونه با بقیه ارتباط بگیره اما ارتباطش با آرتا خیلی سریع شکل گرفت و خیلی زود تونست بهش اعتماد کنه!
    آرتا: تا حدودی شخصیت مثبت داستان بود که به خاطر طلسمی که چندین سال قبل شده بود، هر ماه تبدیل به هیولایی میشه و برای اینکه به مردم آسیبی نرسونه، خودش رو توی مکانی زندانی میکنه!
    خودش رو دوست گیسو میدونه اما به نظر میاد که میتونه توی سیر داستان گیسو رو دوست داشته باشه، در کل شخصیت خوبی داشت و تا به این جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حفظ شده بود.
    اوتانا:شخصیتی منفی داشت و بر خلاف آرتا ، کشتن مردم براش اهمیتی نداره اما از وضعیتش خسته شده و میخواد هر طور که شده از این وضعیتش خلاص بشه! اما با وجود این همه خصلت بد انگار که چیزی درونش شکل میگیره که گاهی از اون شخصیت بد و منفی اش دور میشه ، مثل زمان ایی که نوع نگاهش تغییر میکنه یا زمانی که گیسو رو آزاد میکنه.
    به نظرم شخصیتش رو خوب به خواننده نشون داده بودید که تا به این جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم حفظ شده بود.
    اسم های استفاده شده در رمانتون(گیسو، آرتا،اوتانا،زهره، سیاوش،گل رو و...)
    اسم های گیسو و زهره و سیاوش اسم های رایج بودند که به نظرم به خوبی انتخاب شده اند و اسم های آرتا و اوتانا اسم های جدیدی بودند.

    دیالوگ و مونولوگ:
    دیالوگ هاتون خوب بود ، اما ارتباط بین دیالوگ ها و مونولوگ ها خیلی عالی نبود و گاهی اوقات دیالوگ هاتون بیشتر از مونولوگ ها بود.
    قبل از دیالوگ هاتون احساسات گوینده رو بیان نکرده بودید که کمی ضعف محسوب می شد.
    اما در کل نوع نگارش دیالوگ و مونولوگ ها خوب
    بود.



    ژانر:
    تخیلی:ژانر خوبی رو انتخاب کردید که کاملا با سیر داستان همخونی داره و اتفاقاتی مثل تبدیل شدن به هیولا، جاودانه بودن، سرعت بیش از حد و... نشون دهنده ی ژانر تخیلی بودند.
    اما ژانر علمی تخیلی توی رمانتون وجود نداشت بهتره که ژانر علمی تخیلی رو به ژانر تخیلی تغییر بدید.
    ترسناک: تا به این جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، صحنه های ترسناکی توی رمانتون دیده نشد و اگر هم بود، خیلی محدود و کم بود و اصلا به چشم نمیومد که البته
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در حال تایپه و به احتمال صحنه های بیشتری توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خلق می کنید که با ژانر همخونی داشته باشه.
    عاشقانه: میشه گفت ژانر عاشقانه هم توی رمانتون نبود و شاید در ادامه ی داستان روی این ژانر بیشتر کار بکنید.



    نثر:
    برای اتفاقات و حوادث گذشته از نثر ادبی استفاده کرده بودید و برای اتفاقات زمان حال از نثر محاوره ای اسفاده شده بود و تا حد زیادی سعی کرده بودید که این دو نثر با هم ترکیب نشه و موفق بودید!
    اما با توجه به سیر داستان و ژانر های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، بهتر بود که از نثر ادبی برای همه ی نوشته هاتون استفاده می کردید تا جذاب تر بشه و کاربردی تر محسوب بشه!
    برای نثر باید یکی رو انتخاب کنید یا نثر ادبی یا نثر محاوره ای!

    زاویه دید:
    زاویه ی دیدتون برای به تصویر کشیدن گذشته، دانای کل بود و برای زمان حال هم از اول شخص که به زبان گیسو و در مواقع خیلی کمی از زبان آرتا بود استفاده کرده بودید، زاویه ی دید خوبی رو استفاده کرده بودید و به خوبی تونسته بودید که ازش استفاده کنید اما باز هم جای کار داشت و میشد که بهتر از این هم انجامش بدید.
    در زاویه دید نمیشه همزمان از هردو زاویه دید استفاده کنید یا اول شخص یا سوم شخص رو انتخاب کنیدکنید.
    ایده:
    ایده اصلا نو و جدید نبود و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و فیلم های زیادی با این ایده ساخته شده بودند و تنها نوع نوشته و تخیلات بیشتر شما می تونست کمی متفاوت تر باشه.



    باور پذیری:

    این که گیسو خیلی زود به آرتا اعتماد میکنه و حتی با اون به خونشون که توی دل جنگله میره کمی غیر قابل باور بود و اینکه گیسو الان خونه پدر بزرگش مهمانه و پدر و مادرش اون رو به پدربزرگش سپردند پس حساسیت پدربزرگش باید روی اون خیلی بیشتر باشه و مراقبش باشه و با وجود اینکه پدر بزرگش میدونه که هرماه یکی از اهالی اون روستا گم میشه اما باز هم به سخت گیری زیادی نمیکنه و راحت اجازه میده که نوه اش تنهایی بیرون بره و حتی در مورد دوست گیسو خیلی کنجکاو نمیشه!
    علامت نگارشی و غلط املایی:
    تا حد زیادی سعی کرده بودید که غلط املایی نداشته باشید اما فقط توی برخی جاها از متنتون به خاطر اشتباه تایپی غلط املایی بوجود اوده بود.
    اما بعضی جاها بهتر بود که این تغییرات رو انجام بدید
    پست21" میبینی= می بینی
    منو بکش= من رو بکش
    اینکه=این که
    علامت نگارشی ها رو هم به خوبی به کار بـرده بودید اما بعضی قسمت ها به خوبی از ویرگول استفاده نکرده بودید.
    پست 10" تلاش کردم جوابش رو بدم؛ ولی، هرچه...
    تلاش کردم جوابش رو بدم؛ ولی هرچه...
    *موفق باشید نویسنده ی عزیز*
     

    * عطیه *

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/16
    ارسالی ها
    476
    امتیاز واکنش
    4,568
    امتیاز
    573
    محل سکونت
    بهشت ایـــــران ... مازندران :)
    به نام خالق زیبایی ها

    نقد رمان " به رنگ خون " توسط شورای نقد انجمن نگاه دانلود

    منتقد : * عطیه *

    نقد بیرونی :

    اسم رمان : اسم رمان شما به رنگ خون هست ، من بادیدن اسم رمانتون حدس زدم که منظور از به رنگ خون ، زندگی شخصیت های اصلی باشه که حدسم درست بوده . شما اسم جدید و جالبی رو انتخاب کردید که به خوبی ژانر ترسناک رمان رو نشون میده و به محتوای رمان هم میخوره . اسم رمانتون جذابه و کاملا مناسب رمانتون هست .

    جلد : جلد رمان شما تصویر دحتری هست ، که درون جنگلی سیاه و مخوف قرار داره و با نفرت و مصممیت خاصی شمشیری رو از توی غلاف داره ، درمیاره . تصویری که انتخاب کردید ، محتوای رمان رو به خوبی میرسونه و نشون دهنده ی ژانر های ترسناک و تخیلی هست . رنگ های به کار گرفته شده در رمان مخلوطی از رنگ های تیره و روشن هست که به خوبی تاریکی ها و روشنی های داستان رو نشون میده و فونتی که انتخاب کردید ، بسیار مناسب و زیبا که هم با اسم ، محتوا و همینطور با ژانر همخونی داره . تبریک میگم ! جلد کاملا مناسب هست .

    خلاصه : خلاصه ی شما نسبتا خوب بود ، اطلاعات کافی رو داشت و ژانر تخیلی و ترسناک رو به خوبی نشون میداد ، اما گره ی لازم رو ایجاد نمیکرد . میتونید مثلا از ماجرای آشنایی گیسو با آرتا و اوتانا اطلاعات بدید تا هم جذاب تر بشه و هم گره ی بیشتری ایجاد کنه . پیشنهاد میکنم خلاصه ای جذاب تر و گنگ تر بنویسید .

    مقدمه : مقدمه ای که شما انتخاب کردید ، ژانر های رمان رو به خوبی نشون میده و محتوا رو هم به خوبی میرسونه . مقدمه ی شما خواننده رو از لحاظ ذهنی و احساسی برای رو به رویی با حوادث آماده میکنه و کاملا مناسب هست .

    ژانر : شما برای رمانتون ژانرهای ترسناک ، علمی تخیلی ، عاشقانه رو انتخاب کردید . ژانر هایی که انتخاب کردید ، کاملا مناسب رمان نیست . در رمانتون ژانر ترسناک به خوبی دیده میشه مثل وقتی که گیسو رو داشتن زنده زنده میکشتن ، ژانر تخیلی هم به خوبی در رمان نشون داده میشه ، مثل قسمت هایی که آرتا واوتانا تبدیل میشدن . ژانر عاشقانه تا به اینجا نشون داده نشده ولی در ادامه مطمئنن دیده میشه . ژانر علمی مناسب رمان شما نیست ، چون تا به اینجا قسمت های علمی در رمانتون دیده نشده ، پیشنهاد میکنم که اگر در ادامه هم به این ژانر اشاره نمیکنید ، حذفش کنید .

    نقد درونی :

    شروع رمان : شروع رمان شما به دو زمان جداگانه تقسیم میشد ، 2570 سال قبل و 2570 سال بعد ، در هردوی این زمان ها دیالوگ ها و مونولوگ ها به اندازه بود ، شروع رمان شما جدید و غیر تکراری بود و خیلی خوب بود که از ماجرای اصلی داستان شروع کردید و خواننده برای بر طرف کردن گره های ذهنش ادامه ی داستان رو دنبال میکرد . در شروع رمان توصیفات رو رعایت نکردید ، بهتر بود که توصیفی از مکان اون افراد که در 2570 سال قبل بودن رو میگفتید و حداقل خونه ی گیسو اینارو توصیف میکردید .

    نثر : ما دو نوع نثر داریم ، نثر ادبی و محاوره ای که شما از هردوی اینها استفاده کردید . از نثر ادبی در 2570 سال پیش استفاده کردید و از نثر محاوره ای در 2570 سال بعد استفاده کردید . شما تا به اینجا در نثر ادبی خیلی خوب پیش رفتید اما در نثر محاوره ای چند جایی کلمات ادبی قاطی نثر محاوره ای شد . مثل : زانوهام سست شدن و روی زمین ، دو زانو نشستم و با عجز به کوه آتش رو به روم چشم دوختم . بهتر بود در اینجا اینطور مینوشتید : دوزانو نشستم و با درموندگی به کوه آتیش رو به روم خیره شدم . البته موارد این چنینی زیاد به چشم میخورد . بهتر که اصلاحش کنید .

    سیر : رمان شما سیر نسبتا تندی داره ، ایده ی رمانتون رو خیلی زود بازگو کردید و ابهامات و گره های ذهن خواننده در اوایل رمان بر طرف شد ، البته در این بین یه سری اتفاقات پیش میومدن که خواننده رو برای خوندن رمان وادار کنه اما واقعا میتونستید که بیشتر روی اتفاقات مانور بدید . پیشنهاد میکنم از این به بعد کمی حساب شده تر عمل کنید .

    زاویه دید : ما در کل دو نوع زاویه دید داریم ، زاویه دید اول شخص ( من ) و زاویه دید سوم شخص . شما از زاویه دید اول شخص برای زمان حال استفاده کردید و در زمان گذشته و آینده از سوم شخص . ببینید خوب نیست که رمان در چند زمان مختلف سیر کنه ، به این دلیل که باعث خسته شدن و کلافه شدن خواننده میشه و همینطور خوننده رو سردرگم میکنه . وقتی که زاویه دید شخص اول رو استفاده میکنید ، نباید راوی مدام عوض بشه چون که گفتم که باعث سردرگم شدن خواننده میشه و باعث میشه خواننده از موضوع اصلی پرت بشه ، پیشنهاد میکنم ازاین به بعد دیگه چنین کاری نکنید .

    توصیفات : توصیفات شما نسبتا خوب بود ! توصیف مکانتون تقریبا مناسب بود و در توصیف ظاهر هم میشه گفت که خوب عمل کردید البته اگر یکجا توصیف کردنتون رو فاکتور بگیرم ، در توصیف حالات شخصیت ها موفق بودید اما در توصیف احساس اونطور که باید خوب نبودید . توصیفات بهتره که تدریجی باشه و به صورت یکجا خصوصا توصیف ظاهر انجام نشه .

    توصیف مکان : توصیف مکانتون تقریبا مناسب بود و خواننده میتونست به خوبی موقعیت شخصیت هارو تشخیص بده . در برخی از جاها هم اصلا توصیفات نداشتید ، مثل اینکه از خونه ی گیسو اینا توصیفی نداشتید و یا اینکه از خونه ی پدربزرگ گیسو هم توصیفی نکردید . پیشنهاد میکنم از این به بعد تمامی این موارد را رعایت کنید .

    توصیف ظاهر : توصیف ظاهر در رمانتون خوب بوده ، اما به جا نبوده . به صورت یکجا توصیفات ظاهر رو داشتید ، اما با این حال از پدر بزرگ ، مادر و پدر گیسو ، اوتانا و سوفیا و ... توصیفی نداشتید . پیشنهاد میکنم که در ادامه توصیفات رو به صورت تدریجی بنویسید .

    توصیف احساس : شما در توصیف احساس تا حدودی خوب پیش رفتید ، اما در بعضی از جاها بهتر بود که توصیفات رو بیشتر میکردید . مثلا وقتی که سوفیا داشت دست گیسو رو با شمشیر میبرید .

    توصیف حالت : در توصیف حالت شخصیت ها هم نسبتا خوب بودید ، اما بهتر هست که قبل از دیالوگ ها توصیف داشته باشید از حالت شخصیت ها ، مثلا : با چهره ای برافروخته از خشم گفت : تو برگزیده ای ! . این صرفا یک مثال بود ، البته بهتره که بازهم پشت سر هم نباشه .

    اشکلات نگارشی و غلط های تایپی : شما از علائم نگارشی اونطور که باید خوب استفاده نکردید ، از کاما ، علامت تعجب و نقطه ویرگول به صورت درست استفاده نکردید خصوصا از نقطه ویرگول به صورت بی مورد استفاده کردید . برای مثال : باشه مامان ؛ من دیگه بچه نیستم میتونم مراقب خودم باشم . ، درستش : باشه مامان ! من دیگه بچه نیستم ، میتونم مراقب خودم باشم . اشتباهات این چنینی زیاد به چشم میخورد که پیشنهاد میکنم حتما بر طرفش کنید . مورد بعدی که بود ، استفاده ی نادرست از فعل در بعضی از جاها بود ، برای مثال : درسته هنوزم تو ذهنم جنگ بودم . درستش : درسته هنوزم تو ذهنم جنگ بود ! پیشنهاد میکنم ، اصلاح کنید. اشکالات تایپی شما چندان زیاد نبود و این خیلی خوبه ! اما چند موردی بود که ذکر میکنم : ( مربونی ، درستش : مهربونی ) ، ( گتفم ، درستش : گفتم ) ، ( تحت ، درستش : تختم ) ، ( میل ، درستش : مبل ) ، ( فدا ، درستش : فردا ) پیشنهاد میکنم که حتما اصلاحشون کنید .

    شخصیت پردازی : شما در شخصیت پردازی ، نسبتا موفق بودید اما به جز گیسو شخصیتی رو به طور کامل پردازش نکردید ، از شخصیت ها اطلاعات کافی ندادید ولی خیلی خوب بود ، که شخصیت ها دوگانگی نداشتند و دیالوگ ها و مونولوگ ها مناسب با سن و رفتار اونها بود .

    گیسو : شما به خوبی تونستید گیسو رو دختری حساس اما در عین حال مقاوم جلوه بدید ، دیالوگ های گیسو و رفتار هاش مناسب سن و شخصیتش بود و همینطور اطلاعات کافی رو ازش دادید . در رفتارش دوگانگی نداشت و این خیلی خوبه .

    آرتا : شخصیت آرتا ، شخصیتی حامی و محتاط که به طور ناخواسته به گیسو کمک میکنه و حتی به خاطرش حاضر عذاب های زیادی بکشه ، آرتا در رفتارهاش دوگانگی نداشت و دیالوگ ها و رفتارهاش مناسب سن و شخصیتش بود اما متاسفانه اطلاعات کافی از خانواده ، گذشته و تحصیلاتش ندادید .

    اوتانا : شما اوتانا رو شخصیتی بی رحم و سنگدل جلوه دادید ، که فقط در یک جا برخلاف شخصیت بدش به گیسو رحم کرد و میشه گفت این یک جور دوگانگی هست اما از طرفی شاید هم دلیلی داشته باشه ، دیالوگ ها و رفتارهاش مناسب سن و شخصیتش بود اما اطلاعات کافی از گذشته ، خانواده و تحصیلاتش ندادید .

    حاج محمد : حاج محمد شخصیتی دلسوز و مهربون ، که در بین اهالی روستا محبوبیت و معروفیت زیادی داره . دیالوگ ها در بعضی از جاها مناسب شخصیتش نبود و همینطور اطلاعات کافی از گذشته ، سن ، چهره ، تحصیلات و خانوده اش ندادید .

    غلط های املایی : شما اصلا غلط املایی نداشتید و این خیلی عالیه ، امیدوارم که در ادامه هم همینطور موفق پیش برید .

    دیالوگ و مونولوگ : دیالوگ ها و مونولوگ ها در رمان شما متعادل بودند و این خیلی خوبه ! قبل از دیالوگ ها از خط تیره استفاده میکردید و در دیالوگ های از دو نفر بیشتر از اسم شخصیت ها استفاده کردید که بازهم خیلی خوبه ! دیالوگ ها به جا و به اندازه بود و گره های ذهن خواننده رو بر طرف میکرد و دیالوگ بی جایی در طول رمان به چشم نخورد . مونولوگ ها به جا و خوب بود ، توصیافت چندانی در مونولوگ ها نداشتید که بهتره بیشترش کنید .

    ایده : ایده ی اصلی رمان شما تا به اینجا ، بیشترش بازگو شده ولی نه اینکه خواننده بتونه ادامه ی رمان رو حدس بزنه ، داستان شما راجع به دختری به اسم گیسو هست که تازه کنکور شرکت کرده و برای تعطیلات پیش پدربزرگش میره که در اونجا دردسر های اون شورع میشه ، با پسری به اسم آرتا آشنا میشه که انسان نما هست و درونش هیولا است ، آرتا و گیسو دوستان خوبی برای هم میشن ، همه چیز خوب بود تا اینکه اوتانا گیسو رو میدزده ، آرتا و اوتانا طلسم شدن و این طلسم به دست گیسو فقط شکسته میشه . گیسو رو میخوان بکشن تا طلسم شکسته بشه که اوتانا دلش به رحم میاد و گیسو رو نمیکشه و میزاره تا فرار کنه ، شما تا همینجا نوشتید . ایده ی شما غیر تکراری و جالب بود اما بیشترش بازگو شده و بهتر بود تا کمی آروم تر پیش میرفتید .

    باور پذیری : رمان شما تخیلی هست و هیچ خرده ای بر باورپذیری اش نمیشه گرفت اما در بعضی از جاها ، بعضی رفتار های گیسو و پدربزرگش غیر قابل باور بود . برای مثال گیسو آخر شب به پیش آرتا رفت و پدربزرگش هم چیزی نگفت و این کمی غیر قابل باور هست ، در صورتی که گیسو وقتی یک بعداز ظهر بیرون رفته بود ، پدربزرگش همش دل نگرانش بود .

    مانا باشید .

    * عضو آزمایشی شورای نقد
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان

    دوست عزیز خسته نباشید.
    در مورد خلاصه باید بگم که حتما خلاصه رو تغییر میدم.
    در مورد شروع رمان که گفتین نباید از روزی که اون شمشیر ساخته شد شروع می کردم، به نظر من شروع خوبیه تا مخاطب متوجه بشه که رابـ ـطه گیسو با اون شمشیری که توی عکس جلده چیه. و این که شما گفتین شخصیت ها معرفی نشدن من که فکر نمی کنم ابتدای رمانم باید شخصیت ها رو معرفی کنم. به نظر من شخصیت ها باید کم کم وارد قصه بشن و این که ابتدای رمان بخواین شخصیت ها رو معرفی کنین به نظر من چیز جالبی نمیشه. سعی می کنم توصیفات رو بیشتر کنم.
    اسامی شخصیت های آرتا و اوتانا، اسامی که شما پیشنهاد دادین اصلا به درد شخصیت ها نمی خوره و شاید در آینده دلیلی که من این اسم ها رو برای این شخصیت ها انتخاب کردم، مشخص بشه.
    شما گفتید رفتن گیسو به کوه غیر معقول به نظر میرسه‌‌. پدربزرگ گیسو نبود و وقتی از یکی از اهالی روستا پرسید، کوه رو نشون داد و کنجکاوی گیسو برانگیخته شد و با خودش فکر کرد که می تونه تا قبل از تاریکی آقاجونش رو پیدا کنه و من فکر نمی کنم که غیر قابل باور باشه.
    شما گفته بودین که نمیشه یه مرد کهنسال کار های خونه رو انجام بده. چرا نمیشه؟ مردی که چند سال تنها بوده حتما می تونه خودش کارهای خونه رو انجام بده.
    بنده پدر و مادر گیسو رو کنار نگذاشتم خودتون هم می دونین که رمان در حال تایپه و اتفاقات بسیاری ممکنه بیافته.
    در مورد دامدار بودن حاج محمد، میشه بدونم کجا گفتم که حاج محمد دامداره؟ اگه منظورتون همون روزیه که گیسو دنبال پدربزرگش به کوه رفت، اگه دقت کرده باشین باید بدونین که نوشته بودم رفته پیش یکی از دوستانش که گوسفندهاش رو بـرده بوده چرا و هنوز حرفی از شغل حاج محمد نزدم و سعی می کنم شغل حاج محمد رو هم توی یکی از پست ها لحاظ کنم.
    دلیل این که رنگ چشم های گیسو رو سبز در نظر گرفتم هم در آینده مشخص میشه.
    این که گفتین توصیفات رو کم کم بیارم، فکر نمی کنم زیاد جالب بشه و باعث خسته شدن خواننده میشه.
    متوجه نمیشم که انتظار پختگی از آرتا و اوتانا دارین. اون دو شخصیت اگه حرف هاشون پخته تر باشه، باهاشون نمی تونه ارتباط برقرار کنه و خسته کننده میشه.
    در مورد ژانر علمی تخیلی شما درست می فرمایید تغییرش میدم ولی درمورد ژانر عاشقانه که گفتین هنوز وارد قصه نشده، باید بگم که رمان در حال تایپه و هنوز خیلی از ماجراهاش باقی مونده پس بهتره از همین اول راجع بهش قضاوت نکنین.
    اسم شمشیر که نباید از همون اول مشخص باشه و این هم باید توی آینده مشخص بشه.
    در مورد جنگل سیاه و خوفناک و اون قسمتی که گفتین گیسو بعد از صبحونه میره بیرون و... باید بگم که یه قسمتیش رو جا گذاشتم که حتما اصلاح می کنم.
    اتاق توی غار که محل زندگی آرتا و اوتانا نبود! من هیچ وقت نگفتم که اون جا محل زندگیشونه.
    و در مورد برق نداشتن محل زندگیشون باید بگم که مگه الان عهد بوقه که برق نداشته باشن. تا جایی که من می دونم بیشتر روستاها برق دارن و فقط اون روستاهایی که خیلی دور افتاده ان از نعمت برق محرومن.
    و بگم که تا جایی که من اطلاع دارم و دیدم، روی قبر روز اول سیمان می زنن ولی سنگ قبر رو برای روز های آینده میزارن!
    گفتین که تابستونه و چرا گیسو چند جا گفت که هوا سرده. تقریبا دو ماه از تابستون گذشته و تو مناطق کوهستانی، شب ها هوا سرده و خانواده سیاوش هم برای این توی کلبه آتش روشن کرده بودن که توی جنگل سیاه زندگی می کردن و اون جا هوا سردتر از حد معمول اطراف اون جاست. اگه این قسمت رو توی رمان لحاظ نکردم، حتما این کار رو می کنم.
    و در مورد سم داشتن آرتا، واقعا ممنونم که این نکته رو به من گوشزد کردین چون من اصلا به این موضوع دقت نکرده بودم.

    با تشکر از شما
    آرزوی موفقیت براتون دارم.
     

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان

    سلام دوست خوبم؛ به شماهم خسته نباشید میگم.
    در مورد خلاصه و توصیفات کم کاری کردم و درستش می کنم و اشکالات املایی هم به خاطر اینه که تند تایپ می کنم؛ اون ها هم با یه دور نگاه کردن تصحیح میشن.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا