نقد رمان معرفی و نقد رمان به رنگ خون | zahra380 کاربر انجمن نگاه دانلود

ramtin

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/27
ارسالی ها
759
امتیاز واکنش
12,517
امتیاز
727
با سلام خدمت نویسنده عزیز
نقد رمان:

اسم: اسم رمانت به رنگ خونه. من که برای اولین بار اسم رمان رو خوندم فکر کردم قراره شخصیت اصلی داستان زندگی پر رمز الود یا جنایی رو داشته باشه.
ژانر رمان شما ترسناکه و این ژاانر توی اسم رمان وجود داشت. و اینکه اسم رمان شما تقریبا تکراریه ولی خواننده رو به خودش جذب میکنه و اون جذابیت رو داره.
پیشنهاد میکنم یه اسم غیر تکراری برای رمان انتخاب کنی.


جلد: عکس دختری رو نشون میده که توی جنگله و شمشیر توی دستش و استفاده از رنگ های سیاه و سفید و حالت صورتش تخیلی و ترسناک بودن رمان رو میرسونه.
جلد رمان هم با محتوا همخونی داره پس میتونم بگم که جلد مناسبی انتخاب شده.

خلاصه: خلاصه باید یه توضیح کلی از رمان رو به به صورت گره به خواننده بده. رمانی که انتخاب کردی با اینکه ژانر هارو توی خودش نگه داشته ولی گره ی لازم برای جذب خواننده رو نداره. پس برای جذب خواننده بهتره خلاصه ای بنویسی که سوال مبهمی رو توی ذهن خواننده ایجاد کنی تا خواننده برای خوندن رمانت ترغیب بشه.

مقدمه: مقدمه مکمل خلاصست و باید خواننده رو از نظر احساسی اماده کنه.
مقدمه ای که انتخاب کردی محتوا و ژانر رمان رو به خوبی نشون میده و اون فضای ترسناکی که باید رو به خواننده القا میکنه. توی انتخاب مقدمه موفق بودی.

ژانر:
ژانر های انتخابی ترسناک، علمی، تخیلی و عاشقانست. که تک تک براتون میگم.
ترسناک: قسمت های ترسناک توی رمان دیده میشد مثل کشتن گیسو.
تخیلی: تخیلی هم توی رمان دیده میشد مثل تبدیل شدن.
پس توی این دو مورد موفق بودی
عاشقانه: تا اینجای رمان من ژانر عاشقانه ای ندیدم پس بهتره توی رمان اعمالش کنی.
علمی: والا باید بگم رمانت هیچ گونه قسمت علمی توش وجود نداشت پس بهتره این ژانر رو هم توی رمان بیاری.

شروع: شروع رمان باید متفاوت و گنگ باشه.
در ابتدای رمان که راجبه شمشیر و جادوگر خرف میزد شروع رمان جدید نبود و خواننده رو ترغیب نمیکرد برای خوندن ادامه ی رمان. بهتره شروعی انتخب کنی که ذهن مخاطب رو درگیر کنه و توی شروعی که نوشتید توصیفات کم بود. توصیفات باعث میشه خواننده بیشتر خواننده رو جذب کنه. ولی دیالوگ و مونولوگ توی رمان به اندازه هم بود و خواننده از این یه مورد خسته نمیشد.

نثر: خب ما دوتا نثر داریم. نثر ادبی و محاوره ای. توی رمان هر دو نثر دیده میشه که باعث میشه خواننده گیج یشه.
توی بعضی از جملات محاوره ای کلمات ادبی وارد میشد مثل:
"حوض کوچیک خانه"
خب من توی حملات قبل دیدم نثرت ادبیه و این قسمت محاوره ای.
"حوض کوچک خانه"
همچین چیرایی توی رمان مشخص بود و بهتره که درست بشه.

زاویه ی دید: ما دو نوع زاویه ی دید داریم.
اول شخص(من) و سوم شخص(او)
توی رمان از دونا زاویه ی دید استفاده کرده بودی . خب گل من عزیز دل ادم همه چیزو که نباید توی رمانش به کار ببره به یه دونه قانع باش. چرا خواننده رو گیج میکنی؟ زاویه ی دید اول محدودیت های زیادی داره و احساسات و اتفاقات فقط روی یک نفر مانور داده میشه. ولی زاویه ی دید سوم شخص نه اینجور نیست میتونی احساسات شخصیت های اطرافتو بگی یا روی چند نفر اتفاقات رو مانور بدی. پس بهتره یه زاویه ی دید استفاده کنی

سیر: سیر رمان نباید خیلی سریع باشه که خواننده نفهمه جریان چی به چیه و نه خیلی کند که از خستگی خوابش ببره و سرش بخوره یه جا و ضربه مغزی بشه.
سیر رمان باید متعادل باشه و غراز و فرود داشته باشه. سیر رمان سیر تندی داشت و بعضی اتفاقا بدون اینکه روشون کلید بشه و یا به درستی ابهامات برطرف بشه، ازشون گذشته بودی و این برای خواننده واقعا اعصاب خوردی میاره و وسط رمان ممکنه رمان رو ول کنه. روی سیر رمانت کار کن و روی اتفاقات بیشتر مانور بده.

توصیفات: ما چهار نوع توصیفات داریم مکان، ظاهر، احساسات، حالات
و من یکی یکی توضیح میدم.
مکان: توی رمان توصیفات مکان داشتی ولی با این حال بعضی جاهارو توصیف نکرده بودی. مثل خونه ی گیسو. تو میتونی توی رمان توصیفات رو تیکه تیکه انجام بدی مثلا:
"سرمو بالا گرفتم. واو عجب لوستری داره ناکس. رفتم سمت ارشام و دستشو کشیدم و بردم طبقه بالا. خب پله هاش یه جوری بودن که ادم فقط دلش مخواست بره بالا بیاد پایین. حالت یه مارپیچ که گوشه سالن بود، داشت..."
سعی کن تیکه تیکه بگی و توش چنتا اتفاق رو هم بگی اینجوری بسشتر توی ذهن خواننده میمونه.
توصیف ظاهر: خب توضیفات ظاهر رو هم داشتی ولی سعی کن مثل مکان تیکه تیکه توصیف کنی مثلا:
"یقه کته چرمشو گرفتم و کوبیدم به دیوار. اخ که چقدر دلم میخواست دستمو بکنم توی اون چشمای قهوه ای روشنش و از کاسه درشون بیارم. نقطه جوش خونم بالا میره وقتی فکر میکنم با این لبای خطیش مهسا رو بوسیده..."
سعی کن چهره پدر یا مادر گیسو و... رو هم توصیف کنی.
احساسات: باز هم مثل بقیه بعضی از توصیفات احساساتت نصفست. از خود رمانت مثال میزنم. البته یه جور دیگه:
"نفس نفس میزدم. پشت کمرم خیسی عرقو حس میکردم. دیدمش... دیدم که داره میاد، با شمشیرش. خندشو میدیدم ولی نشنیدم. شمشیرشو اول بالا چشمامو بستم ولی دیدمچیزی حس نکردم. لای چشمامو باز کردم که شمشیرشو روی دستم اورد پایین. جیغ میکشیدم و حس میکردم تیزی شمشیر رو که تا استخونم میرفت..."
حالات: توی قسمت حالات خوب پیش رفتی. و این یه نکته مثبت حساب میشه

شخصیت پردازی:
شخصی های رمان : گیسو، ارتا، اوتانا، حاج محمدو... بودن.
که من تک تک توضیح میدم.
گیسو: راجبه توضیح داده بودی و خواننده میتونست اون رو توصیف کنه. تونسته بودی دیالوگ های این شخصیت رو مطابق سنش قرار بدی که یه نکته مثبت حساب میشه.
ارتا: راجبه این شخصیت زیاد توضیح ندادی و هنوز این شخصیت برای خواننده گنگه. پس بهتره راجبهش توضیح بیشتری بدی.
اوتانا: اسم این شخصیت یه مقدار برای خواننده سخته هضم کردتش چون بین مردم رواج زیاد نداره. باز هم راجبه این شخصیت زیاد توضیح نداده بودی فقط نشون دادی که یک ادم سنگ دل و بیرحمه. و این شخصیت بذای خواننده گنگه. بهتره در ادامه ی رمان راجبه این شخصیت توضیح بدی.

دیالوگ و مونولوگ: خب توی رمان توی گفت و کو های دو نفره از (_) استفاده کردی و توی گفت و گوهای بیشتر از دو نفر از اسم و این خیلی خوبه. دیالوگ ها و مونولوگ با هم توی تعادل بودن که باز اینم خوبه. در کل توی دیالوگ موفق بودی. توی مونولوگ توصیفات یه مقدار ناقص بود که بهتره درست کنی.

ایده:راجبه دختریه به اسم گیسو که بعد از کنکورش میره خونت پدر بزرگش که با پسری به اسم ارتا اشنا میشه که در حقیقت انسان نیست تا اینکه فردی به اسم اوتانا گیسو رو میدزده. که به خاطر طلسمی که اسیرشون شده میخوان گیسورو بکشن و الا ماشالا.
ایده ی رمانت رو تا حالا جایی ندیدم و غیر تکراریه. امیدوارم تا اخر رمان همینجور پیش بره.

اشکالات نگارشی: اشکالات نگارشی رو اونجور که باید توی رمان جایگذاری نکردی. مثلا:
" باشه مامان من دیگه بچه نیستم میتونم مراقب خودم باشم.،"
خب الان من میخوام یادت بیاد به دوران دبستان. تو مدرسه شما ویرگول رو اخر جملات میزاشتن؟
"باشه مامان، من دیگه بچه نیستم میتونم مراقب خودم باشم."
از این اشتباهات زیاد داشتی.

اشکالات تایپی: اشکالات تایپی زیاد به چشم میخورد مثلا:
"گتفم"
"گفتم"
یا
"تحت"
"تختم"
پیشنهاد میکنم درست کنی.

غلط املایی: توی رمان غلط املایی دیده نمیشد و این یک پوئن مثبته

موفق باشی: )
عضو شورای نقد انجمن
 
  • پیشنهادات
  • zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان

    سلام دوست عزیز. ممنونم بابت وقتی که برای نقد رمانم گذاشتی.
    خلاصه رو بالاتر هم گفتم حتما عوضش میکنم.
    درمورد اسم که گفتی تغییرش بدم، من برای رمانم جلد انتخاب کردم حتما مشکل پیش میاد.
    درمورد ژانر ها هم ژانر علمی رو برداشتم.
    شخصیت های اوتانا و آرتا در آینده دربارشون توضیحات بیشتری داده میشه.
    و در مورد زاویه دید هم باید صادقانه اعتراف کنم که من واقعا نمی دونستم نمیشه از هر دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده کرد! الان هم دارم پارت ها رو ویرایش می کنم.

    خسته نباشی.
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    سلام دوست عزیز خسته نباشی این نتیجه بررسی :

    نقد رمان به رنگ خون(نقد همراه دو)


    * خلاصه
    خلاصه با وجودی که اصلاح شده اما نکات دیگه ای در موردش مطرحه. اول اینکه خلاصه به عنوان یک خلاصه طولانیه. دکم اینکه برای متن مقدمه مناسبتره و سوم و مهمترین نکته اینه که خلاصه اتون رو باید طوری بنویسید که انگار میخواین فیلمی رو که خودتون دیدید و الان داره پخش میشه رو بخواین برای دوستتون تعریف کنید خیلی سریع و کوتاه . انتهای قصه رو مخفی می کنید و فقط یک اتفاقی که توی قصه خیلی خیلی مهمه و تمام قصه تحت شعاع اون قرار می گیره رو یه اشاره می کنید خلاصه شما تقریبا باید چنین شمایلی داشته باشه خلاصه قبلیتون هم نیازی نبود کلش رو تغییر بدید می تونستید با اعمال یه سری تغییرات و انتخاب کلمات و جملات مناسبتر اون رو به شکل ایده ال درش بیارید.

    * مواردی که تحت عنوان نکته در نقدم تذکر داده بودم اصلاح شده.

    * شروع
    توصیفات رو توی شروع اصلاح کردید اما نکاتی که قبلا در مورد شروع خاص و متفاوت و کنجکاو کننده گفته بودم هنوز پا برجاست و بجز اضافه شدن توصیفات اتفاق دیگه ای نیفتاده و همچنان شروعتون ساده و معمولی و بدون هیجان بود.

    * متفرقه
    مورد اول و دوم بخش متفرقه که در نقد قبلی تذکر داده بودم هر چند با اضافه کردن یه سری جملات تلاش کردید طبیعی تر جلوه کنه اما اون موارد همچنان پابرجاست و اوردن جملات بیشتر نتونسته باورپذیر و منطقی جلوه کنه شاید اگر توصیفات رو بهتر انجام میدادید بهتر بود مثلا اینطوری که》 نزدیک ابشار درخت ها کمتر بود و اسمان دیده میشد یا می گفتید نور بیشتری به کف جنگل میرسید اما کمی اون طرف تر درخت ها انقدر فشرده و انبوه بودند که لابلای درخت ها تاریک و خوفناک شده بود و دلهره عجیبی به دل می انداخت》البته این فقط مثالی بود تا منظورم رو بهتر برسونم توصیفات طبیعی تر و واقعی تر

    یه نکته اینکه خانه های روستایی در شمال متفاوت تر از خانه های روستایی در سایر نقاطه و اینکه با عرض شرمندگی اما حوض و ماهی قرمز و گلدان های شمعدانی لب حوض بیشتر نمای خانه های حیاط دار سنتی سایر مناطقه و تا جایی که من اطلاع دارم در شمال خانه های روستایی توی حیاطشون حوض به اون معنا ندارند چون در اطرافشون به اندازه کافی رودخانه و دریاچه وجود داره که نیازی نباشه تا رودخونه و دریاچه رو توی خونشون بیاورند. بخصوص در خانه های روستایی
    اینکه توی پست هفت اومدید از زبان گیسو به مخاطب اطلاعات دادید که از شبی که ماه قمری شروع شده فلان و فلان مخاطب متوجه میشه که هم عجیبه و هم زوده اول اینکه گیسو به این زودی نباید پی به ارتباط ماه و اتفاقات ببره حداقل نه به این زودی چون همزمانی که مخاطب داره جلو میره و قصه رو میفهمه گیسو هم تقریبا وضعیت مشابهی داره تنها با این تفاوت که خودشم توی قصه است و اتفاقا باید اطلاعاتش و چیزهایی که میدونه کمتر از مخاطب باشه. نمی دونم متوجه منظورم شدید یا نه مخاطب نباید اطلاعات رو از گیسو بگیره گیسو خودش جزو مهره های ناآگاه قصه است که باید کم کم به اگاهیش اضافه بشه در ضمن اینکه گیسو هنوز یک هفته نگذشته چنین روابط نه چندان مرتبطی رو به هم مرتبط کنه عجیب و غیر قابل باوره و گمان عجله و شتاب در بیان کردن قصه رو تایید می کنه.( منظورم از نه چندان مرتبط برای گیسوعه اینکه اجازه بدید چنین ارتباطی رو مخاطب در ابتدا توی ذهن خودش کشف کنه بعد در اینده و زمانی که مقدار بیشتری از قصه جلو رفت بعد از زبان شخصیت ها بهش بپردازید حتی میتونستید بگذارید بخش زیادی از قصه جلو بره و بعد گیسو ناگهان با کنار هم گذاشتن یک سری پازل های به نظر ناهماهنگ یا نامرتبط رمز و راز قصه رو کشف می کرد.

    نمی دونم یادتونه یا نه که در نقد قبلی به این قضیه اشاره کردم که رفتن گیسو به کوه برای پیدا کردن پدربزرگش باز هم مخاطب زیاد باهاش ارتباط برقرار نمی کنه چون منطقا میتونه توی خونه منتظرش بمونه تا برگرده و نیازی حس نمیشه که بره دنبالش اونهم برای گیسویی که منطقه رو خوب نمیشناسه. ببخشید اینو میگم اما اینطور حس می کنم که چنین چیزی هرچند جزو قصه و درواقع راهی برای این که بتونید باقی قصه رو به کمکش مطرح کنید اما زیاد جالب نبود چون منطقش ضعیفه و میتونستید بجاش از ماجرای دیگه ای استفاده کنید.
    اون بخش مربوط به لباس پوشیدن ارتا بعد از تبدیل که تذکر داده بودم اصلاح شده بود تقریبا هر چند هنوز در اون بخش کمی مسئله وجود داره مسئله اش هم اینه که به عـریـان بودن تمام بدنش اشاره کردید در حالی که هیچ الزامی وجود نداره که مخاطب حتما با اشاره مستقیم بفهمه که ارتا کاملا عریانه.هرچند توی قصه هم اشاره نمی کردید مخاطب با تجربه ای که توی قصه های این چنینی داره خودش میفهمه که تمام لباس های شخصیت بعد از تبدیل پاره میشه.
    تمام مواردی که در مورد ماه نو گفته بودم همچنان پا برجاست و اصلاحی نشده(پست ۵ صفحه ۳تایپیک)





    * توصیفات
    در زمینه توصیفات ویرایش و اصلاحات خوبی انجام شده تقریبا بخصوص در صفحه اول ...در مورد لباس ها توصیف افراد رهگذر. توصیف ظار روستا و خانه ها. خوبه که بتونید همین روند رو ادامه بدید البته هنوز لازمه روشون کار بشه بخصوص در ادامه و در صفحات شش و هفت.

    * شخصیت پردازی
    نمی دونم چرا در نقد قبلی به این قضیه اشاره نکردم اما دیالوگ های پدربزرگ گیسو خیلی شبیه دیالوگ های یک مرد اونهم یک پیرمرد نیست. مرد ها انقدر راحت دلتنگی و سایر احساساتشون رو بروز نمیدن.( پست چهار یا پنج صقحه یک)
    مواردی که در نقد قبلی در مورد نام شخصیت های پسر قصه گفتم همچنان پابرجاست یادمه شما با گفتن اینکه اون نام ها مناسب نیستند ماجرا رو توجیه کردید اما بهتره این نکته رو بدونید که مخاطبان باور نمی کنند یک شخصیت بیش از پانصد سال سن داشته باشه اما اسمش تناسبی با دوره ای که توی اون متولد شده نداره. هر چند با گفتن این نکته که اسامیشون اسمای اصیل ایرانی هستند توجیه کنید که نام ها قدیمی اند اما بر طبق تاریخ ها و سنی که خودتون توی قصه گفتید در اون دوره زمانی تولد و رشد این دو پسر نام های اصیل ایرانی مد نبوده. مخاطب هم این نکته رو توجه داره که ارتا و اوتانا هر چند اصیل و ایرانی باشند اما اسم های مد روز و زیادی امروزیه( منظورم اینه که چنین اسم هایی اخیرا زیادی مد شده و تا قبل اون فقط در دوره های تاریخی قبل از اسلام بیشتر مد بوده و مخاطب کاملا متوجه موضوعه و باور نمی کنه که ارتای پونصد ساله چنین اسمی داشته باشه هر چند شما اصرار داشته باشید اما مخاطب باهاش مشکل داره البته اگر شما منطق و باورپذیری قصه براتون اهمیت داشته باشه )
    موارد دیگه ای که در بخش شخصیت پردازی بهشون اشاره شده کمی تا قسمتی برخی هاش اصلاح شده که خوبه تقریبا
    اما همچنان برخی مواردی که در مورد حاج محمد و گیسو مطرح بود دامنه روابطشون ، سعهل انگاری هاشون و ...همچنان پابرجاست هرچند تلاش شده تا با اوردن یه سری جملات موارد مطرح شده برطرف بشه اما همچنان همونطوریه.بخصوص اعتماد سریع گیسو به ارتا و صمیمیت بینشون توجه داشته باشید رمانتون داره توی محیط ایران اتفاق می افته بهتره توی رمانتون مراعات یه سری مسائل رو بکنید و حواستون به بداموزی های رمانتون باشه قرار نیست در رمانتون روابط نامتعارف رو ترویج کنید هر چند قصدش رو نداشته باشید.
    یه سوال ذهن مخاطب رو درگیر کرده که اابته توی نقد قبلی هم بهش اشاره کرده بودم و اون اینکه همیشه برگزیده ها یه سری خصلت ها یا ویژگی ها دارند گیسو یه دختر معمولیه و اینکه نگفتید از کجا فهمیدن که اون برگزیده است چون اخه ویژگی خاصی هم نداره تا با توجه به اون بشه تشخیص داد که اون برگزیده است

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    با اوردن یه سری جملات و گفتگو ها بین شخصیت ها سعی کرده بودید یک نوع رمز و راز و معما و ابهام در ذهن مخاطب بسازید اما چندان از پسش بر نیومده بودید در مقابل به خاطر جملات نا مناسب در موقعیت نامناسب نه تنها معماگونه نیست یه حالت عجله و شتاب رو ایجاد کرده که برای اینکه هر چه سریعتر برید سر اصل مطلب به کیفیت لطمه زده و هنوز نقد قبلی در مورد دیالوگ ها و مونولوگ ها در مورد جملات روتین و عادی و اینکه جملات خاص و تاثیر گذاری وجود نداره ؛همچنان پا برجاست

    * نثر
    در نثر رمان ویرایش در بیشتر بخش ها انجام شده اما باز هم کم و بیش کلمات محاوره در بخش های ادبی از قلم افتاده بود.

    * زاویه دید
    استفاده از زاویه دید سوم شخص موجب شده که زاویه دیدتون خیلی بهتر شه و اینکه با این زاویه دید میتونید احساسات و سایر مسایل باقی شخصیت ها رو هم بدون نگرانی بهشون بپردازید و مشکلی ایجاد نمیشه

    * ژانر
    در مورد ژانر ها فقط این نکته رو بگم که در کنار فانتزی تخیلی رو هم میتونید مطرح کنید( منظورم علمی تخیلی نیست فقط تخیلی)


    * ایده
    در رابـ ـطه با ایده معتقدم همچنان نقد قبلی پابرجاست باید بیشتر روی ایده اتون کار می کردید زیادی ساده و بی برنامه جلو میرید و تغییری مشاهده نکردم تا ایده اتون رو پخته تر منطقی تر و واقعی تر نشون بده هنوز باید روش کار کنید( منظورم اصلا این نیست که تخیلی نباشه منظورم اینه که تخیل و فانتزی رو باید انقدر باورپذیر تعریف کنید که مخاطب باورش کنه)
    ایده کلاغ تعقیب کننده که اتفاقا ماهیت اصلیش چیز دیگه ایه هم توی قصه ها و فیلم های تخیلی ژانر وحشت و داستان های تخیلی انقدر زیاد تکرار شده که به کلیشه تبدیل شده.

    * سیر
    گذر های زمانی که در قصه داشتید و من تذکر داده بودم بی برنامه پیش میره و ناگهان پرش می کنید منظورم این نبود که فقط با گذاشتن عنوان فلاش بکی به گذشته) مخاطب رو متوجه کنید چون این شیوه اصلا جالب نیست و مخاطب رو از جو قصه که غرقش شده به بیرون پرتاب می کنه بهتره این عنوان( فلاش بکی به گذشته ) رو حذف کنید . در روایتش مشکلی وجود نداره چون از زاویه دید سوم شخص استفاده شده اما میتونستید به این شکل مخاطب رو ارام وارد گذشته کنید که نه بی برنامه باشه نه ناگهانی و پرش گونه، مثلا در حین بیان خاطراتی که مثلا برای ارتا یا اوتانا در حال مروره یا د قالب دیدن خواب پریشانی از گذشته ای شوم توسط یکی از اونها.

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     

    ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    {به نام خدا}

    نام رمان : نام رمان شما به رنگ خون بود! این نام در وهله ی اول در نظرم دو چیز را پررنگ تر از بقیه نشان داد؛ ژانر رمان و محوریت موضوع رمان! " به رنگ خون " نامی بود که می توانست هم در حوزه ی رمان های جنایی باشد و هم در حوزه ی رمان های تخیلی-ترسناک و از قبل به خواننده هشدار می داد که قرار است با قتل و کشتن های بسیار مواجه شود. همینطور هم بود و این موضوع به تنهایی می توانست برای جذب خواننده موثر باشد. ایرادی که از نام می توان گرفت این است که نام رمان شما بیانگر محتوای عاشقانه ی آن نیست و شاید علتش این باشد که ژانر عاشقانه را در طول رمان تا به اینجا شاهد نبودیم و به نوعی کمرنگ تر از دو زانر دیگر است.
    جلد رمان : در جلد رمان از رنگ های تیره ای استفاده شده بود که با محتوای داستان و ژانر هماهنگی زیادی داشت! اما، ایرادی هم بود و آن دیده نشدن ژانر عاشقانه بود... اما از آنجایی که در نام هم اشاره کردم. این موضع احتمالا بخاطر کمرنگ بودن این ژانر نسبت به دوتای دیگر است. جلد با محتوا همخوانی هایی داشت و جنگلی که تیره و غباراندود بود، مرا به شدت به یاد همان جنگل قصه انداخت و تنها فرقی که داشت این بود که در عکس روی جلد خبری از سرسبزی خبری نبود. جلد رمان به ژانر اصلی رمان کاملا می خورد!

    خلاصه رمان : خلاصه ی رمان خلاصه ای ساده بود که نوشتارش به صورت ادبی بود. خلاصه چیزی درباره ی شخصیت ها و اتفاقات به خواننده نگفته بود؛ خلاصه ای کلی و بی حاشیه! اما، شما باید دقت کنید که در خلاصه حتما باید گره ای درباره ی مهم ترین اتفاقاتی که گریبانگیر شخصیت ها می شود، بدهید! چیزی که من شاهد آن نبودم.
    مقدمه رمان : مقدمه احتمالا درباره ی دو شخصیت اصلی مرد داستان یعنی آرتا و اوتانا بود که سال ها پیش توسط جادوگری از برای گناهان زیادشان طلسم شده اند و حال، آن گناهان در ماه نو آن را به هیولاهایی مبدل می کند که جان می گیرند. مقدمه تا حدود زیادی در جذب خواننده موثر واقع می شد.
    ژانر رمان :
    ترسناک : این ژانر در رمان به وضوح حس می شد و خیلی از اتفاقات غریب الوقوع، مثل آشنایی اوتانا با گیسو، تبدیل شدن آرتا روبه روی گیسو در سردابخانه ی قدیمی، گم شدن گیسو در جنگل بعد از رهایی از دست اوتانا در مراسم فدا، همه و همه گویای این ژانر بودند!
    فانتزی : این ژانر هم به خوبی به تصویر کشیده شده بود. وجود جادوگر، وجود انسان نماهای جاودانه، همه و همه در این ژانر گنجانده می شدند.

    عاشقانه : تا اینجا حقیقتا ژانری به اسم عاشقانه وجود خارجی نداشت! تنها حرف های طعنه آمیز اوتانا به آرتا درباره ی گیسو و رفتار های آرتا در قبال گیسو، به خواننده این حس را القا می کرد که شاید قرار است بین گیسو آرتا روابطی عاطفی شکل بگیرد و نه بیشتر...

    شروع رمان : شروع در اصل فلش بکی بود به گذشته های دور و چیزی در حدود 2570 سال پیش که درباره ی شمشیری گفته شده بود که نباید دست هیچکس بدان برسد و باید جایی مخفی شود؛ دور از همه! و خب بعد از مسافرت گیسو ادامه داده می شد و برای خواننده یک علامت سوالی ایجاد می شد که آن فلش بک دقیقا چه ربطی به گیسو دارد و خب این موضوع می توانست نقطه ی آغازی برای خواننده باشد تا رمان را ادامه بدهد. اما، در ادامه و برگشت به زمان حال، چیزی که خواننده را مستلزم ادامه دادن کند، اصلا وجود نداشت. از فضای خانواده و حرکت کردن برای مسافرت و شیرین کاری گیسو گفته شده بود، که ما این را در رمان های دیگری هم شاهد بوده ایم! توصیفات در حد نرمال بودند و خواننده با شروع رمان، متوجه جو صمیمی خانواده ی گیسو می شد!
    ایده رمان : ایده ی رمان را با چشم پوشی از برخی چیز ها می توان نو دانست؛ یعنی اگر کلیت داستانتان را در نظر بگیریم، ایده ای نوست. اما، چیزی که هست این است که " به رنگ خون " شباهت بسیار زیادی به برخی از فیلم ها و سریال های پرطرفدار هالیوودی دارد و برخی اتفاقات رخ داده در ان به شدت مرا به یاد آن سریال ها می انداخت و تما مدت جای تصور سه شخصیت اصلی رمان شما، سه شخصیت اصلی آن سریال پیش رویم قرار می گرفتند. خصوصا مواردی چون کلاغ و طرز آشنایی گیسو با آن کلاغ، نوشته شدن تکه خاطراتی از گیسو توسط خودش(!)، حضور گاه و بی گاه آرتا برای فراری دادن گیسو از دست اوتانای شرور داستان و..و بنابراین، پیشنهاد می کنم کمی حوادث خلاقانه تر و جدیدتری ارائه دهید. که البته در یکی دو مورد هم شاهد این خلاقیت هستیم و چه بهتر که این موضوع در تمام قسمت های رمان به چشم بخورد و امیدوارم که در ادامه شاهد مثلث عشقی بین سه شخصیت اصلی نباشیم...
    سیر رمان : سیر رمان نه خیلی تند بود و نه خیلی کند! می توان سرعتش را معمولی و منطقی دانست و تا رمان می خواست آرام شود، نویسنده با خلق یک حادثه، خواننده رامشتاق خواندن می کرد! این موضوع که شما از قبل فلش بک های به گذشته را به خوانندگان اطلاع می دهید، شیوه ی درستی نبوده و شاید بهتر است جوری نوشتار را تغییر دهید، که خواننده خودش متوجه این فلش بک ها شود!
    زاویه دید : زاویه دید رمانتان سوم شخص بود و باید بگویم تا حدود زیادی خوب توانستید از آن بهره ببرید. ابهامی باقی نمی ماند و جاهایی که باید، از جانب گیسو بود و جاهایی که باید، از دید اوتانا و آرتا که البته، خیلی کمتر بود. برای مثال وقتی گیسو به تهران برگشت، شما امکان اینکه مانوور بیشتری را روی آرتا و اوتانا بدید، داشتید!
    نثر رمان : نثر رمانتان نثری ادبی بود همراه با دیالوگ های محاوره. تا 90 در صد ادبی بودن نثر رعایت شده بود؛ اما، دیدم که در برخی قسمت هایی غیر از دیالوگ ها " آن" و " او " را " اون " نوشته بودید! دوست عزیز، در نثر ادبی کلمات محاوره ای جایی ندارند؛ پس موارد این چنینی را اصلاح کنید.
    یک مثال : " اون محکوم به مرگ بود " -> " او محکوم به مرگ بود! "
    دیالوگ ها مونولوگ ها : چیزی که بتوان آن را " دیالوگ ماندگار " نامید، یافت نشد! دیالوگ های ساده چون سلام و احوالپرسی هم زیاد در رمانتان دیده می شد... قواعد دیالوگ نویسی اما به خوبی رعایت شده بود و استفاده از " ـ " هم دیده می شد. دیالوگ ها و مونولوگ های دانای کل از دید سایرین تا حدودی در تعادل بودند.

    شخصیت پردازی ها :
    گیسو : گیسو یک دختر تازه کنکور داده بود که برای بیرون آمدن از جو درس و تفریح بعد از کنکور به خانه ی پدربزرگش در روستایی دور افتاده رفته بود. گیسو شخصیتی پرشور و شوق و کنجکاو بود که حرف ها و کارهایش مطابق با سنش و شخصیتش بود و اسمش عجیب و غریب نبود به دهه هفتادی ها می خورد!
    آرتا و اوتانا : دو شخصیت اصلی مرد که تا اینجا آرتا شخصیتی مهربان و دوست داشتنی به مخاطبان شناسانده شد؛ کسی که حاضرت است شب های تبدیل خودش زجر بکشد، اما، کسی را به کشتن ندهد. نقطه ی مقابل او، تا قبل از مراسم فدا اوتانا بود؛ شخصیتی نفرت انگیز، خودخواه و موذی! در مراسم فدا وقتی گیسو را رها کرد، منِ خواننده شوکه شدم و انگار نویسنده می خواست نشان دهد که حتی با وجود فانتزی بودن قصهف او هم بد مطلق نیست! مثل آرتایی که خوب مطلق نبود و گناهان زیادی با خودش حمل می کرد. این دو، علی رغم خوب به تصویر کشیده شدنشان، تکراری بودند و این مضوع شباهت بیش از اندازه شان با شخصیت رمان ها و سریال های هالیوودی بعضا باعث خستگی خواننده می شد! چیز دیگری که هست خب طبق گفته هایتان در طول رمان هر کدام این دو، پانصد و خرده ای سال سن دارند و خب، این اسامی کمی عجیب بود ولی می توان از دید نگاه کرد که آن زمان این اسم ها می توانستند مرسوم باشند؛ چون اسلامی نبوده...
    حاج محمد : پدربزرگ گیسو که در روستا زندگی می کرد و اوایل رمان و ورود گیسو به روستا، چیزی در این پیرمرد برایم عجیب جلوه می نمود و آن هم اینکه او به تنهایی به کوه می رفت و به گیسو هم گفته بود به دیدن دوستش می رود. این موضوع دو حالت داشت : حاج محمد راست گفته بود و طبق گفته ی اهالی روستا، به دیدن دوستی چوپان رفته بود و یا این آدم دروغ گفته بود و به جنگل رفته بود و ارتباطی با جادوگران یا حتی آرتا و اوتانا داشته... این مسئله هنوز حل نشده. با توجه به درحال تایپ بودن رمان، نمی شود نظر قطعی داد! اسم این شخصیت به جایی که در آن زندگی می کرد، سنش و... می خورد و می شد با وی ارتباط برقرار کرد و حتی گفتارش هم مطابق با سنش بود.
    آقا بهزاد و فاطمه خانم : مادر و پدر گیسو که خب کمرنگ بود حضورشان تا به اینجا! ما شاهد همچین پدران و مادرانی در خیلی از رمان ها هستیم اما باز هم با دیدنشان صمیمیت خانوادگیشان بیشتر به رخمان کشیده می شود! اسامی شان هم دور از ذهن نبود و اتفاقا اسامی ای بود که ما در دهه ی مختلف مانند آن ها را می بینیم.
    جادوگر : منفی ترین شخصیت رمان، تا به اینجا! حتی با وجود نبودنش در خیلی از قسمت ها، خواننده حتی با شنیدن حرف های سایر شخصیت ها درباره اش، به عمق ماجرا پی می برد و تا اینکه با اعلام حضور رسمی اش در کافه و تسخیر گیسو، خواننده بالاخره فهمید که او به میزانی که در تعاریف دیگران هم پیداست، ترسناک است!
    دوستان گیسو ( حلما، نرجس، امیرعلی، سعید ) : رفتار دوستان گیسو بعد از فهمیدن ماجرا منطقی بود و اگر در هر گروه دوستانه ای این اتفاقات بیفتد و این حرف های عجیب زده شود، انتظار برخورد بهتر نمی توان داشت. برخوردشان کاملا منطقی و مطابق واقعیت بود! همچنین اسامی شان هم عجیب و غریب نبود و باز هم مطابقت با رفتار و سن دیده می شد.
    توصیفات و فضاسازی ها :
    توصیف ظواهر : ظواهر تا حدودی خوب به تصویر کشیده شدند و شخصیت های پررنگتر داستان تقریبا به خواننده شناسانده شده بودند و خواننده می توانست تصورشان کند؛ اما، پرداختن به دوستان گیسو و خانواده اش که جدیدا پررنگتر شده اند هم می تواند موثر باشد!
    توصیف احساسات : احساسات در این رمان خوب به تصویر کشیده شده بود و مشکلی بدان صورت وجود نداشت! احساسات گیسو و اوتانا و آرتا خوب گفته شده بود و خواننده می توانست تا حدود زیادی درکشان کند.
    توصیف حالات : این قسمت هم مانند قسمت قبلی خوب بود. من ترس شخصیت ها، تعجبشان، ناراحتی و گنگ بودن دوستان گیسو را خوب درک کردم.
    توصیف اماکن : توصیف اماکن در رمان های تخیلی که بعضی چیزهایشان وجود خارجی ندارند مهم است و نویسنده در این قسمت عالی عمل کرده بود! توصیف آبشار و سردابخانه و خانه ی آرتا و اوتانا و... خیلی خوب بود و منِ خواننده می توانستم فضاها را تا حدود زیادی تجسم کنم.
    باور پذیری : از آنجایی که رمان تخیلی ست، در رابـ ـطه با باور پذیری اتفاقات تخیلی نمی توان ایرادی گرفت. اما، در قسمت هایی که غیرتخیلی بودند، ایراداتی دیده می شد. در ابتدا باید بگویم یک دختر حتی زیادی زودباور و ساده لوح هم که باشد(درصورتیکه گیسو اینطور نیست!)، به هیچ عنوان به یک فرد از جنس مخالف زود اعتماد نمی کند. اما، روابط آرتا و گیسو چیز دیگری می گفت و برای من عجیب می نمود. بعلاوه، رفتن گیسو برای پیدا کردن جسد زهره به آن عمارت مخوف، اصلا و اصلا منطقی نبوده و خصوصا که این اتفاق بعد از شناختن ماهیت واقعی آرتا توسط گیسو رخ داد و خب قطعا گیسو باید ترسی واضح در دلش نسبت به وی احساس می کرد؛ اما، این ترس اصلا نبود!
    ایرادات نگارشی و علائم :
    ایرادات علائم نگارشی : در قسمت علائم شما خوب عمل کردید و مورد خاصی به چشمم نخورد. جایی که باید از نقطه و ویرگول و سه نقطه و علامت سوال و تعجب استفاده کرده بودید.
    ایرادات تایپی :
    پست اول :
    نزارم = نذارم = عامیانه ی کلمه ی نگذار باید به درستی استفاده شود ( در رمان خیلی به چشم می خورد )
    تره = طره
    پست هشتم :
    ریزه گیر = ریز بین و دقیق بهتر است! ما ریزه گیر نداریم.
    پست دهم :
    نمیافتند = نمی یافتند
    پست یازدهم :
    " به به چه عجب کردی " = به به چه عجب اومدی یا به به چه عجب از اینورا.
    پست بیستم :
    تمام دنیا روی سرش هموار شده است = تما دنیا روی سرش آوار شده است! (پیشنهادی)
    پست بیست و دوم :
    می خوست = می خواست
    دفتر ئ خودکارش = دفتر و خودکارش
    پست سی و سوم :
    سلولوهای = سلول های
    پست چهل و دوم :
    جلل خالق = جل الخالق
    پست چهل و هفتم :
    اتمان = اتمام
    پست چهل و هشتم :
    در کمال دهان باز مانده از تعجب = در کمال تعجل = همچین چیزی که شما نوشتید اصلا وجود خارجی در زبان ما نداره!
    پست پنجاه و هفتم :
    خدمتگذاری = خدمتگزاری = خدمتگذاری به معنای قرار دادن خدمت و خدمتگزاری به معنای به جا آوردن آن است؛ که دومی درست است!
    پست پنجاه و نهم :
    زجه=ضجه
    پست شصتم و شصت و چهارم :
    بیافت = بیفت = الف در این چنین فعل ها به هنگام دستوری شدن حذف می شود!
    پست شصت و دوم :
    نیافتاد = نیفتاد
    پست شصت و نهم :
    تفره = طفره
    متفرقه :
    در برخی از پست ها گفته می شد 5 برگزیده داریم و در برخی گفته می شد 15. بالاخره چند؟ اصلاح شود!
    در پست بیست و سومتان به جای جسد بی روح زهره نوشته شده جسد بی رح گیسو؛ اصلاح کنید!

    موفق باشید؛ قلمتون مانا.
    " عضو آزمایشی شورای نقد نگاه دانلود "

    vh4y_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    26
    محل سکونت
    مشهد
    بِسْم الله الرحمان الرحيم
    نقد رمان: به رنگ خون
    نويسنده ي محترم بابت تاخير در ارسال نقدتون عذر خواهي ميكنم .
    نام رمان:
    نام انتخابي براي رمان به رنگ خون بود.
    خواننده با خوندن اين نام حدس يك داستان جنايي و پليسي و همينطور فانتزي رو ميزنه.نام انتخابي نام جديدي نبود؛
    هستن رمان هايي كه با اين نام انتخاب شده باشن. اما چون ژانر ترسناك و تا حدودي فانتزي و نشون ميده بر اون سخت نميگيريم و طبق نقد هاي گذشته ميشه گفت نام مناسب رمان هستش.

    جلد:
    جلد استفاده شده برگرفته از يك دختر اشفته اي هستش كه شمشيري در دست داره كه مناسب رمان هايي مثل جنايي و تخيلي و خوناشام و ... هستش.
    در جلد ژانر عاشقانه اي ديده نميشه. و به طور كلي اين ژانر به كلي هيچ نقشي در جلد نداره. بهتره از يك جمله ي عاشقانه براي جمله ي پايين عكس استفاده مي كرديد.
    جلد ژانر تخيلي و ترسناك و نشون ميده اما ژانر عاشقانه رو خير اما چون ژانر دوم هست خيلي سخت گرفته نميشه.

    خلاصه:
    خلاصه ي انتخابي خلاصه ي خوبي نبود.
    گرهي در اون ديده نميشد
    خلاصه چند خط مختصر و مفيدي هستش كه نوشته ميشه ژانر ها رو بهتره نشون بده و موضوع كلي اما سر بسته از رمان بده.
    در اون گرهي وجود داشته باشه كه خواننده رو به دنبال اون گره ها بكشونه.
    خلاصه ي رمانتون ژانر ها رو در بر نمي گرفت بهتره به صورت كلي ويرايش بشه.

    مقدمه:
    مقدمه ميتونه شعر ، دكلمه و متن و يا هر چيزي در رابـ ـطه با رمان باشه ژانر ها رو نشون بده و در واقع مقدمه خواننده رو با حال و هواي رمان اشنا ميكنه.
    مقدمه ي انتخابي جز ژانر تخيلي بقيه ژانر ها رو نشون نميداد.
    با استفاده از كلمه ي هيولاي ترسناك تا حدودي ژانر ترسناك داخل مقدمه گنجانده بوديد اما هنوز جاي كار داشت. ژانر عاشقانه اصلا ديده نميشد كه اين خوب نيست. شما تا الان نه در جلد، نه در خلاصه و نه در مقدمه اثري از ژانر عاشقانه نشون نداديد. كه اين يك پوئن منفي به حساب مياد.
    بهتره با عوض كردن يا اضافه كردن ژانر عاشقانه رو در مقدمه پررنگ كنيد.
    مورد دوم وقتي مقدمه ژانر ها رو نشون نده نميتونه خواننده رو با حال و هواي رمان اشنا كنه پس بهتره در مقدمه ويرايشي داشته باشيد.

    ژانر:
    ژانر هاي انتخابي تخيلي، عاشقانه و ترسناك بودن.
    ي توضيح براي ژانر تخيلي بهتون بدم اونم اين كه صرفا ژانر تخيلي وجود نداره و درست اين ژانر علمي-تخيلي هستش. پدیده‌هایی همچون موجودات فرازميني، دنیاهای بیگانه، حس شم و سفر در زمان و همچنین اغلب همراه با عناصر مربوط به آینده همچون فضاپيما و روباه ها یا فناوری‌های دیگر در اين ژانر استفاده ميشه.
    رمان شما جنبه ي علمي نداره پس بهتره اين ژانر و با ژانر فانتزي عوض كنيد. كه ويرايش شده بهتره در تايپك نقد هم اين ويرايش و لحاظ كنيد.
    ژانر عاشقانه: ژانر دوم كه به مراتب كم رنگ تر هستش. تا اواسط رمان ديده نميشد اما كم كم رگه هايي از اون ديده ميشه و از نويسنده انتظار ميره اين ژانر و پررنگ كنه.
    ژانر ترسناك: ژانر اول كه از ابتداي رمان تا به الان به صورت پايدار و پر رنگ ديده ميشه. اكثر رمان هاي فانتزي اين ژانر و به دنبال دارن و ميشه گفت اين ژانر هم درست انتخاب شده.

    شروع:
    شروع رمان شروع خوبي بود. شما با بخش تخيلي ژانر شروع كرديد. شروع پر از سوال. اين كه اون كسي كه قهقهه زده كيه، اون كسي كه اومده كيه؟ همه از كي ميترسن و ... در شروع تا حدودي توصيفات ديده ميشد. اما شما در پست دوم به طور كلي رمان و عوض كرديد اون اسم هاي خارجي و اون فضاي تخيلي وارد فضاي ديگه اي شديد.
    شايد بهتر بود اينقد زود زاويه ديد و عوض نمي كرديد يا خواننده رو اماده ي عوض كردن زاويه ديد ميكرديد. نظر و پيشنهاد من اضافه كردن يك يا حداقل دو پست از زبان زاويه ديد داناي كل هستش. چون اينطوري هم سير رمان مرتب تر ميشه هم خواننده با يك دنيا سوال گيج نميشه و اروم اروم وارد داستان ميشه.

    نثر رمان :
    ما دو نوع نثر داريم. ادبي و محاوره
    نثر انتخابي براي رمان در ديالوگ محاوره و در مونولوگ ادبي بود. انتخاب خوبي بود. اما نبايد با نثر محاوره قاطي و ادغام بشه در بعضي جاها متاسفانه اين اشكال و داشتيد كه بهتره رفع بشه.
    مثلا در پست اول:
    برادرانم كجان؟ اشتباهه
    برادرانم كجا هستند درستش هست.
    و ...
    مورد ديگه قسمت هايي كه به گذشته بر مي گرديد نثرتون ادبي ميشه چه در ديالوگ و چه در مونولوگ بهتره فقط مونولوگ ها ادبي باشن و از ديالوگ محاوره براي هر دو زمان استفاده كنيد.

    سير :
    سير رمان با توجه به نقد هاي گذشته هنوزم تا حدودي تنده!
    سيري خوبه كه طبق يك ريتم حركت كنه فراز و نشيب داشته باشه.
    اتفاق هاي درون رمانتون زياد بود اما با سرعت ازشون رد ميشدين. هنوز خيلي جا داشت كه بخواين راجب تمام موضوعات مانور بديد كه البته اين به دليل درست نبودن توصيفات هستش.
    اگه توصيفات به اندازه باشه سير به خودي خود حل ميشه. بهتره با افزايش توصيفات و شاخ و برگ دادن بيشتر به ماجرا سير و كمي اروم كنيد.

    توصيفات:
    توصيفات شامل چند دسته هستند كه رعايت هر كدوم از اون ها باعث زيبايي و رشد بيشتر و بهتر شدن رمانتون ميشه.
    قبل از نوشتن توصيفات ي توضيح كلي بدم
    اونم اينكه توصيفات بهتره تدريجي باشن و يك جا و در يك پست نباشه.
    توصيف چهره:
    توصيف چهره متاسفانه چهره ي شما همينطور كه گفتم بود. توصيف چهره داشتيد اما جزئي
    براي توصيف چهره خيلي خيلي جاي كار داريد...
    مثلا من دوست داشتم بدونم اون لحظه اون پادشاه چه شكليه؟ برادرش چه شكليه؟ گيسو چه شكليه؟ نميگم توصيف نكرديد كرديد اما در ذهن من نموند چون يك باره بود توصيفات كلا بهتره تدريجي باشن
    مثلا بعد از توصيف كلي در مونولوگ ها بگيد.
    دستي درون موهاي خرمايي رنگش كرد
    يا
    لباسشو با چشماي ابيش ست كرده بود
    و ...

    توصيف مكان:
    توصيف مكان بر عكس چهره خيلي جاها حضور نداشت.
    مثلا من دوست داشتم بدونم در پست دوم اون لحظه گيسو مادرش در كجاي اتاق گيسو ايستادن؟
    يا قسمتي كه گيسو و خانوادش و به خونه اوتانا بردن دوست داشتم خونه ي اونا رو توصيف كنيد يا قسمتي كه اوتانا و گيسو بر خورد داشتن دوست داشتم بدونم كجاست؟ چه شكليه و ...
    به طور كلي در توصيف مكان هم خيلي جاي كار داشتيد.
    مثلا:
    ملحفه ي كرم و قهوه اي تخت هارموني جالبي با ديواراي پژ ايجاد كرده بود.
    و ...

    توصيف احساس:
    توصيف احساس بهتر بود اما بازم جاي كار داشت.
    حس ترس و دلهره ي گيسو رو خوب نشون داديد.
    اما در منتقل كردن حس خشم و ناراحتي كمي لنگ ميزنيد.
    توصيف حالت:
    در توصيف حالت هم مثل توصيف احساس خوب بوديد اما جاي كار داريد.
    مثلا حالت مضطرب بودن و با جويدن پوست لب، تپش قلب، عرق كردن دست و ...
    نشون بديد.
    حالت ناراحتي رو با قورت دادن بغض، قرمز شدن چشم و ... نشون بديد.

    زاويه ديد:
    زاويه ديد استفاده شده سوم شخص بود، كه ويرايش كرده بوديد،
    براي رمان هايي مثل رمان شما بهترين زاويه ديد سوم شخص هستش.
    اين زاويه ديد كامل ترين زاويه ديد براي رمان هايي مشابه رمان شماست كه داستان از زبان چند شخصيت بيان ميشه. چون دست نوسنده براي بيان جزئيات باز تره.

    ايده:
    ايده ي انتخابي ايده ي جديدي نبود. رمانتون بر گرفته از خاطرات خون اشام و رمان هاي تخيلي بود.
    اما نويسنده ميتونه با قرار دادن ايده هايي جديد رمانش و از كليشه اي بودن دور كنه.
    رمان شما فانتزي هستش و دستتون در نوشتن ايده هاي مختلف خيلي بازه. بهتره ايده هاي جديدي در نظر بگيريد.
    مثلا قسمتي كه گيسو قصد فرار از دست اوتانا و صوفي وداشت، بهونه ي ديگه اي جز دست شويي و فرار كردن از جنگل نبود؟ به نظرت اين ايده خيلي كليشه اي نيست ؟

    ديالوگ و مونولوگ:
    ديالوگ و مونولوگ مشكل خاصي نداشت. توازن بين ديالوگ و مونولوگ بر قرار بود.
    براي نوشتن ديالوگ از خط تيره استفاده كرده بوديد. در ابتداي رمان ديالوگ هاي خاصي ديده نميشد اما با جلو رفتن رمان اروم اروم ديالوگ ها هم جدي تر شدن.
    اطلاعات بين ديالوگ و مونولوگ در چرخش بود و خوشبختانه در اين قسمت مشكلي نداشتيد.

    شخصيت پردازي:
    طبق نقد هاي گذشته ديگه اين قسمت و جدا جدا توضيح نميدم.
    اصلاحتون بهتر شده بود. شخصيت ها براي خواننده بيشتر شناسايي شدن و قابل درك بودن.
    در رابـ ـطه با شخصيت ارتا و اوتانا شخصيت كليشه اي شون هنوزم پايدار بود هنوزم مطابق شخصيت بقيه رمان هاي فانتزي و خون اشام بود.
    ميشه رفتارشون و عوض كنيد.
    حيف رمانتون هست كه با شخصيت هاي كليشه اي و ايده ي كليشه اي اسم تكراري و بگيره.
    هر چند ميدونم ويرايش رمان كاره سختي هستش اما ميتونيد با نوشتن ايده هاي جديد در باره ي شخصيت ها، اونا رو از كليشه اي بودن دور كنيد.

    غلط هاي املايي و اشكالات نگارشي :
    غلط املايي تا به اينجا در رمان ديده نميشد كه اين خيلي خوبه.
    اما اشكالات نگارشي خوب ديده ميشد.
    مثلا كلمه ها رو از هم جدا بنويسيد.
    داري منرو كجا مي بري؟
    صحيحش: داري من رو كجا مي بري؟
    يا نوشته بوديد
    پوزخند كم رنگي روي لبان اوتانا نشست.
    اين جمله هم از نظر نثر ايراد داره و هم از نظر نگارش
    در نثر ادبي اينطور نوشته ميشه:
    پوزخند كم رنگي بر روي لب هاي اوتانا نشست.
    علامت جمع به كلمه ي قبل نمي چسبه.

    باور پذيزي و متفرقه:
    *رمانتون فانتزي هستش و ايرادي بنا بر غير قابل باور بودن بر اون نميشه گرفت.
    منتهي در پست هاي ابتدايي اون قسمتي كه اوتانا به گيسو گفت برگزيده بايد از بين بره و راجب مرگ گيسو صحبت ميكرد چطور گيسو اون لحظه گفت ي چيزي بيار بخورم؟ اين ربطي به باور پذيري نداره و خيلي غير عاديه.
    وقتي بحث سره مردن ادمه به نظرت ميتونه چيزي بخوره؟
    بهتره كمي واقعي تر بنويسي.
    *مورد دوم شما در خلاصه راجب ي دختر صحبت ميكني و در شروع با يك مرد يا كلا پادشاه و ... شروع كردي. به نظرم يا در خلاصه به قسمت پست ابتدايي خلاصه كنيد يا از به طور كلي از زاويه ديد اول شخص شروع كنيد. اينطوري خيلي بهتره و البته خواننده گيج نميشه.

    خسته نباشيد.
    "منتقد انجمن نگاه دانلود"
    0F60BE29-4CB6-4703-B4E5-4A5D2E0DB222.jpeg
     
    آخرین ویرایش:

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان
    سلام منتقد عزیز خسته نباشید!
    اشکالاتی که گفتین رو ویرایش می‌کنم.
    فقط درمورد زاویه دید بگم که من زاویه دید رمان رو چندماهی میشه که به سوم شخص تغییر دادم. متوجه نشدم که چرا گفتین از زاویه اول شخص استفاده کردم!
     

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    26
    محل سکونت
    مشهد
    عزيزم فكر ميكنم واسه من اپديت نشده بوده، چون انجمن ي مقدار واسه من خرابه
    ببخشيد كه دير جواب دادم داشتم بررسي مي كردم.
    به هر حال درست شد.
    زاويه ديدتون آلان مشكلي نداره
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلام به نویسند عزیز؛
    وقتتون بخیر
    این نقد توسط پست های ارائه شده در تاپیک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به رنگ خون تهیه و تنظیم شده است.

    در نقد، سعی کردم هم به نقاط ضعف و هم قوت قلم و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما اشاره ای کارساز داشته باشم.

    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷
    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷

    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷

    نام:
    «به رنگ خون» با دیدن نام رمانتون این تصور در ذهنم شکل گرفت که قراره رمانی ترسناک و جنایی بخونم که سراسر دلهره و ترس و هیجانِ! خب انتخاب نام با توجه به این کلمه «رنگ» و «خون» معمولا در نام های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    زیاد انتخاب شده، جدید نیست اما ترکیب این دو به همراه پیشوند «به» جالبش کرده. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با ژانر ترسناک تونسته ارتباط برقرار کنه اما اثری از ژانر فانتزی و عاشقانه درش دیده نمیشه.


    خلاصه:

    ( خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ بعد از نام، خلاصه ست که نقش پربار تری در معرفی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارد! اما سبک معرفی آن بسیار متفاوت تر است. چرا که طولانی تر بوده و دارای ابهاماتی ست که موجب نقش بندی سوالات متعددی در ذهن خواننده می شود. خلاصه نگـاه دانلـود باید گویای کلی آن بوده به گونه ای که اصل ماجرا و جذابیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را لو ندهد، کوتاه به متوسط باشد، گنگ و نامفهوم نبوده و دارای جنس معماگونه باشد.)

    و اما خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ خب خلاصه ای ساده و مختصر دارید که چند سوال رو برای خواننده ایجاد می کنه:

    1_ چه اتفاقی در زندگی اون میفته که همه چیز رو تغییر می ده؟
    2_ این تغییرات شامل چه چیزهایی میشه؟ و اون آدم جدید قراره چه شخصیتی داشته باشه؟
    3_ چرا این اتفاقات باید برای این دختر میفتاد؟
    تا این جای کار، تونسته بودید، از پس بخشِ کنجکاوی در نویسنده و ابهامات درون متن تا حدودی بر بیاین.
    اما گره و جذابیت خاصی درِش دیده نمیشه. و نکته ای که در این جا قابل اهمیتِ:
    وجود کلمه «مسافرت» در متن خلاصه ست!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های ترسناک، تخیلی و فانتزی بی شماری داریم که با موضوع مسافرت استارت کارشون خورده شده و به کلیشه تبدیل شده که برای یک ایده نو و جذاب بهره گیری از این مورد قابل قبول و جذاب نیست. باید بگم که این کلمه رو حذفش کنید. چون خواننده ای که از کلیشه گریزانِ با دیدن مسافرت در خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کلا صفحه رو می بنده و دیگه سراغی ازش نمی گیره! نمی گم این قسمت مسافرت رو از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حذف کنید، چون پایه و اساسش شکل گرفته و انتخاب نویسنده بوده، اما در خلاصه بهش اشاره نکنید! بذارید خواننده در تله
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما بیفته و در حین خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، وقتی که جذب داستان و شخصیت ها و قلم نویسنده شده، با مسافرت رو به رو بشه، این طوری راحت تر باهاش کنار میاد و یه جور میشه گفت قانع میشه. در کل خلاصه در حد انتظار نبود و مواردی که گفتم نیاز به بازنگری و ویرایش داره.


    مقدمه:

    (مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می تواند شعر، دلنوشته و یا قسمتی از صحنه جذاب و مبهم داستان باشد. که خواننده با خواندن آن جنس اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را بشناسد و برای دنبال کردنش مشتاق تر شود.)

    و اما مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ در ادامه خلاصه جلوه ای دیگر رو از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نشون میده! ژانر ترسناک و فانتزی رو به خوبی نشون میده. لفظ «هیولا» یا موجوداتی از این قبیل سازنده رمانی فانتزی هستند و برای ژانر عاشقانه هم میشه تصور کرد که در بطن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بهش پرداخته میشه اما در کل دو ژانر ترسناک و فانتزی رو پر رنگ جلوه داده. متن مقدمه ماهیتی از اصل جنس داستانِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به خواننده میده که دستش بیاد قراره چه رمانی رو بخونه و بهتره که با کمی ویرایش از ژانر عاشقانه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم استفاده بشه.


    جلد: تصویر دختری زانو زده که دارای گارد امنیتی و انگار از جنگ برگشته، تِم رنگ های قرمز و مشکلی و جیگری که به ژانر های ترسناک و عاشقانه می خوره و صورت و چشم های عجیب دختر داخل تصویر و فضای خوفناکِ جنگلی با درخت های بی برگ و زشت که کاملا ترس رو به انسان القا می کنه، گویای ژانر ترسناک و فانتزی است. جذابیت مطلبوب را برای جذب خواننده دارد. و با نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همخوانی مناسبی را به دست آورده است. با این حال ژانر عاشقانه در جلد واضح نیست.



    ژانر:

    ( ژانر های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عبارت اند از: عاشقانه، اجتماعی، تاریخی، مذهبی، فانتزی، علمی_تخیلی، تراژدی، ترسناک، طنز، جنایی_پلیسی، جنایی_مافیایی، معمایی. ژانر ها در شناسنامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ذکر می شوند و همانند برچسب یا هشتگ معروف بوده و قابل پیگیری هستند. به طور مثال: سفارش لیستی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایی با ژانر طنز و...)

    و اما ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ ترسناک، فانتزی، عاشقانه.

    ژانر ترسناک و فانتزی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پر رنگ تر دیده میشه و به نسبت خوب بهشون پرداخته شده. ژانر عاشقانه در ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده نمیشه اما در اواخر به نظر میاد قراره اتفاق هایی بیفته، با این حال نقش کم رنگ تری به نسبت دو ژانر دیگر داره و پیشنهاد می کنم که در پردازشش تا به حال هر چه دست، دست شده، از حالا به بعد تعجیل کنید.


    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    (شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید از جذابیتی برخوردار باشد که همان ابتدا خواننده یقین کند این همان رمانی ست که دلش می خواهد بخواند!)

    و اما شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ جالب، جدید و گنگ بود. جای سوال زیاد داشت. با ژانر ترسناک و فانتزی هم خوانی داشت. در مقابل کاملا بر ضد خلاصه بود. یعنی در خلاصه راجع به دختری گفته شده که درگیر اتفاقاتی از این قبیل میشه و در نتیجه انتظار میره که در شروع به همین پرداخته بشه، یعنی ما با دختر داستان رو به رو بشیم، اما با یه چیزی آن طرف مرز مواجه شدیم که شخصیت هایی رو نشون میده که شاید عامل این اتفاقات در زندگی دختر داستان باشن!


    نثر:

    ( نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ به شکل معمول دو نوع: ادبی و محاوره در دست داریم. این دو کاملاً از یکدیگر متمایز هستند و به هیچ وجهی نباید ادغام شوند. محاوره به آنچه که میان مردم مرسوم بوده و به دور از تشبیهات و آرایه های ادبی است، گفته می شود و ادبی دارای ساختار ادبیاتی است که از تشبیهات، توصیفات و آرایه های ادبی به زیباترین شکل بهره می برد. و صرفاً متن کتابی را ادبی نمی گویند!)

    و اما نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ ادبی. کتابی نوشتن دلیل بر نثر ادبی داشتن نمیشه! با ویرایش و اعمال برخی توصیفات تونستید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو تا حدودی به نثر ادبی نزدیک کنید، اما با توجه به کمبود توصیفاتی که در ادامه ذکر می کنم، نیاز به ویرایش داره. با این حال در ویرایش عدم ادغام پذیری نثر محاوره با نثر ادبی نتوانسته بودید موفق عمل کنید، برای مثال در پست اول، ادغام نثر دیده میشه که با بازبینی و ویرایشی مجدد، رفع خواهد شد.

    ( پست اول» غلط_محاوره:برادرانم کجان؟....صحیح_ادبی: برادرانم کجا هستند؟)
    (پست صد و پنج» غلط_محاوره: وقتی وقتی هیچ عکس العملی ندید... . صحیح_ادبی: هنگامی که هیچ عکس العملی ندید...)
    (پست صد و پنج» غلط_محاوره: چند دقیقه گذشت. صحیح_ادبی: دقایقی گذشت.)
    و... نثر ادبی رو توصیفاتی که شایسته خلقش باشند، تشکیل میده، پس ازشون غافل نشید!

    سیر:

    (سیر یا روند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ شامل آغاز و پایان است و نتیجه گیری در پی دارد. دارای فراز و نشیب هایی در ماجرای داستان است.از دسته پیرنگ و عناصر داستانی ادبیات فارسی می باشد. تاثیر زیادی بر به چشم آمدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارد.)

    و اما سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ با وجود نقد و بررسی و ویرایش های صوت گرفته، هنوز کمی تندی درِش دیده میشه که وقتی من در بخش توصیفات اشاره می کنم، با اعمال این موارد به بهبود هر چه بهتر روند و سیر داستانتون کمک میشه .


    زاویه دید:

    ( در بحث زاویه دید به نوع اشاره می کنیم: اول شخص، سوم شخص یا دانای کل.)
    و اما زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ سوم شخص. مناسب توصیف و پردازش برای رمانی چند شخصیتی و مملوء از جریانات مختلف بوده و هست.


    توصیفات

    (هر خواننده ای نیاز به دریافت از توصیفات دارد تا بتواند خود را جای شخصیت ها بگذارد. هم ذات پنداری کند. در خیال خود موقعیت ها را تصور کند و به نوعی باورپذیری برسد. توصیفات به چند دسته تقسیم می شود که در ادامه به آن ها می پردازیم.)
    توصیف چهره: طی بازنگری این مورد اصلاح شده بود اما باید توجه داشته باشید که توصیف چهره همواره به صورت زنجیره ای باید ادامه داشته باشه و حتی اگر نویسنده شخصیت ها رو کاملا توصیف چهره کرده باشه، نویسنده نباید از تکرار و تأکید بر موارد خاص چهره ها و خصیصه هایی که مختصِ اون شخصیت باشه رو حین ادای دیالوگ و حرکات و اتفاقات، غافل باشه! در این مورد توصیف چهره شما نیاز به کار داره.

    مثلا:
    زمانی که حلما از رفتار گیسو تعجب می کنه و میگه:
    _...
    در این جا باید تعجب حلما رو با توجه به توصیفات پیوسته ای که داشتید، در توصیف چهره نشون بدید. به طور مثال: چشمانِ قهوه ای خوش رنگش را با تعجب گرد کرد و گفت:
    _...
    توصیفات مکان: طبق نقد ها توصیف مکان برای اوایل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ویرایش شده بود اما در اواخر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که نقد همراه سه رو شامل می شه، باز به کم کاری توصیف مکان پی می بریم. مثلا زمانی که گیسو با اوتانا برخورد کرد و فکر کرد که شکستش داده و به سمت خونه برگشت. خب در این قسمت می تونستید، فضای ماشین، خیابان، طول راه و وضعیت هوا و...رو توصیف کنید.

    توصیف احساسات: در بخش مونولوگ و برخی موارد از دیالوگ ها به خوبی از پسش بر اومده بودید. احساس ترس، دلهره، بد جنـ*ـسی و... رو به خواننده القا می کرد. اما در مورد احساساتی چون خشم و ناراحتی ضعف هایی وجود داشت که نیاز به کار بیشتری دارد.
    توصیف حالات: توصیف حالات در سطح متوسط رو به پایینی قرار داشت. یعنی جای کار زیاد داره و شایسته پردازش های بیشتر و بهتری هست. حرکت دست و نوع قدم زدن شخص و لحن صدا و برخوردش هنگامی که عصبی، مشوش و استرسی و یا دارای حسِ قدرت میشه.

    علائم نگارشی، غلط‌های املایی و تایپی: طی بازنگری و ویرایشی که داشتید، موارد گفته شده اصلاح شده بودن، همچنین غلط املائی وجود نداشت و این یک پوئن مثبت برای نویسنده محسوب می شود. اما همچنان مواردی در اشتباهات نگارشی دیده می شد.

    به طور مثال:
    (پست صد و پنج» غلط_نگارشی: _خب...اممم...دلم می خواد از زبون خودت همه چی رو بشنوم. صحیح: اِم، خب...دلم می خواد همه چی رو از زبون خودت بشنوم.)
    (پست پنجاه و یک» غلط_نگارشی: همه ترسیده بودند. و حشت زده بودند. صحیح: همه ترسان و وحشت زده بودند.)
    (پست پنجاه و یک» غلط_نگارشی: با احساس سوزش دستش، دستش را بالا آورد و رو به روی چشمانش متوقف شد. صحیح: با احساس سوزشی، دستش را مقابل چشمانش بالا آورد. یا دستش را بالا آورد و مقابل چشمانش نگه داشت.)

    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:

    ( دیالوگ و مونولوگ؛دیالوگ به گفتگو های شخصیت های داستان با یکدیگر گفته می شود و دارای نثری محاوره است. مونولوگ به تک گویی شخصیت اول داستان گفته می شود که حالات و مکان را وصف می کند و به درد دل و... می پردازد. دارای هر دو نثر ادبی و محاوره است. دیالوگ و مونولوگ مقابل یکدیگر قرار دارند. و شایسته ست که در متن هر دو را تا حد متوسط و برابری به کار برد. به گونه ای که زیادی مونولوگ بر دیالوگ و بلعکس آن خیلی به چشم نخورد!)
    و اما دیالوگ و مونولوگ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ تا حدودی تعادل بین مونولوگ و دیالوگ رعایت شده بود اما باز هم جای کار داره. استفاده از اسم در گفتگوهای چند نفره و استفاده از خط تیره در گفتگوی دو نفره خوب بود و با این توصیفات کم بودن اما دیالوگ شخصیت ها قابل تشخیص بودن.


    شخصیت‌پردازی:

    ( شخصیت پردازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ شخصیت پردازی ار عناصر اصلی متون ادبی به شمار می رود. و نویسنده به ساختن و پرداختن شخصیت هایی در روایت داستان خود می پردازد. این شخصیت ها با بیان ویژگی ها، اعمال و رفتار و... به خصوص در برخورد با دیگر شخصیت ها و یا حوادث داستان تعریف می شوند.)

    و اما شخصیت پردازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ گیسو، آرتا، اوتانا، جادوگر، مادر و پدر گیسو ( بهزاد و فاطمه) و دوستان گیسو ( امیر علی و سعید، حلما و نرجس).

    بعد از ویرایش شخصیت پردازی ها بهتر شده بودن. در مواردی که کمتر بهشون پرداخته شده بود، اصلاح دیده می شد. رفتار و دیالوگ ها مناسب بود. جذابیت و باور پذیری لازم رو داشتن. شخصیت های اصلی تونسته بودن در ذهن خواننده ماندگار بشن. موردی در مورد شخصیت آرتا و اوتانا هست که در بخش ایده بهش اشاره می کنم.

    ایده:

    ( ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ نوعی تلنگر ذهنی درون افکار شخص می باشد که قابلیت بسط و پیچیدگی دارد. معمولاً برحسب نیاز یا راه حل یک مسئله به وجود می آید. تصوری ذهنی ست که نام های دیگری همچون طرح، مثال، صورت و یا انگاره دارد. در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به آن ایده گفته می شود.)

    و اما ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ در ابتدا به علت کلید هایی که در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیدم، تصور کردم در مورد خون آشام و گرگینه اس و داستان تقلیدی از سریال «خاطرات یک خون آشام» باشه، هرچند برخی مواردش هست اما با اضافه کردن بخش های جدید و گوناگون تونسته بودید، جذابش کنید و کمی از تکرار و تقلید دورش کنید که این خیلی خوب بود. در کل ایده رمانتون رو تحسین می کنم اما از نظر دو شخصیت آرتا و اوتانا انگار کپی از روی دو شخصیت دیمن و استیفن در سریال خاطرات یک خون آشام هستند! به همین دلیل نمیشه گفت جدید و به دور از کلیشه اس.


    باور پذیری:

    نویسنده عزیز موردی که می خوام بگم از دید هر کسی در هر جایگاهی یکی محسوب می شود!
    یعنی چه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوان حرفه ای باشد، چه غیر حرفه ای!

    چه نویسنده باشد و چه منتقد، به وضوح متوجه این موضوع می شود که درساختار ابتدایی و پیچیده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، نام، جلد، ژانر، خلاصه، مقدمه، شروع، شخصیت ها و ایده کلی داستان، قراره رمانی بخواند که داستان و شخصیت های آن غیر ایرانی هستند! اما با خواندن پست های بعد از پست شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توی ذوقش می خورد و تازه می فهمد که داستان در ایران و با شخصیت هایی ایرانی شکل گرفته!

    خب از آن جایی که چنین ایده هایی از ژانر های علمی_تخیلی، فانتزی و ترسناک به طور کل به فرهنگ غرب و اروپا بر می گردد و تمام جذابیت و زیبایی و درستی اصول کارش در زادگاهش شکل می گیرد، این که شما همه این ها رو بدون تغییر و با حفظ غلظت و اصیل بودنش در فضای ایران جای دادی،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو برای مخاطب غیرقبل باور می کند و در نتیجه چنگی به دلش نمی زند و در این جا دیگر زیبایی قلم و داستان به چشمم نخواهد آمد.

    البته داستان در ژانر علمی_تخیلی و ترسناک در ایران هم داریم که بشه با فضای ایرانی ها پیوندش زد و اثری زیبا خلق کرد. مثل داستان های جن و بختک و ... که ما حتی از مادربزرگ و پدربزرگ هایمان قصه هایی جالب ازشون شنیدیم. و اگر نویسنده ای برای رمانش این فضا را با همچین ایده ای انتخاب کند، هیچ ایرادی بر او نیست و قابل قبول است و بر باور پذیری آن نیز خدشه ای وارد نمی شود.

    خسته نباشید=*)
    #طـلایــه_ عضو شورای نقد_ انجمن نگاه دانلود


    236623_bfj8_215542_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان

    ariel

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/03/06
    ارسالی ها
    690
    امتیاز واکنش
    19,341
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    سرزمین دیزنی
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به رنگ خون

    اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :به رنگ خون با دیدن اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اول چیزی که به ذهنم خطور ژانر جنایی وترسناک بود اسم انتخابی تا حدوی تکراری بود اسم انتخابی هیجانی داخلش دیده نمیشود که توی ذهن سوالهای به وجود بیاورد اسم گویا سبک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود وبرای خوانندهای سبک های فانتری میتونه اسم انتخابی خوبی باشه

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : جلد تصویر دختری نشان میده که گویی صورت خنثی دارد ولی حس شجاعت در چشمانش دیده میشود وشمشیری که در دست داره بازم نشان از شجاعت دختر میدهد که برای مبارزه اماده اس سبک فانتری که درجلد دیده میشه استفاده از دختری که تنها درجنگل هست وحس ترسناکی به جلد میده بر طبق اینکه گفته شده ژانر عاشقانه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    وجود داره چیزی در جلد نمایان نیست فونت انتخابی برای اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نقطه عطف جلد میباشد و می توم بگیم جلد به اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میاد

    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : دربر گیرنده چیزهای هیچان انگیزه باشد ولی در خلاصه شما این هیجان وچالش وسوالی دیده نمیشود وکه گره نداشت اینکه برای خواننده مشخص نیست که قرار با چه ژانرهای دررمان روبه روشود که این نقطه منفی داره خلاصه باید طوری باشه که گویای تا حدودی از رما ن باشد خلاصه میتونه جای کار بیشتری داشته باشه خلاصه قابل قبولی نبود بهتر که خلاصه اگه میشود یکم کامل تر و جامعه تربشود


    مقدمه : میتونه شعر ، متن ادبی یا دکلمه باشد طوری باشد که خوانند با حال هوایی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اشنا کند ولی این مقدمه یکم گنگ بود وتنهایی ژانر که دیده میشود کمی تا حدوی فانتزی بود ژانر های دیگه از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در ان دیده نمیشود مخصوصا ژانر عاشقانه بهتر مقدمه طوری باشه که هماهنگی با خلاصه داشته باشه ولی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما اینجوری دیده نمیشود

    ژانر :ژانرهای انتخابی ،ترستاک ،فانتری بود و عاشقانه

    وبیشتر مانوری که در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    استفاده شده بود ژانر فانتزی بود و ژانر ترسناک ،ژانر فانتزی مثلا تبدیل شدن ارتا به هیولا در هر ماه و شکنجه هایی جسمانی که اوتانا به گیسوداده بود تا حدوی ژانر ترستاک نشان میداد تو این مورد خوب عمل شده بود ولی ژانر عاشقانه که شما ذکر کرده بودید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده نمیشود بهتر وقتی ژانرانتخاب می کنید در راستای همون پیش بروید در دوتا ژانر انتخابی ترسناک وفانتزی قوی بودید و میتونیدژانر عاشقانه را شما بیشتر بهش بپردازید که این ژانر هم مورد استفاده باشد


    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : کمی تا حدوی جالب بود ومیتونست سوالهای در ذهن خواننده به وجود و اینکه خواننده میخواد بداند این شخصیت کیست که این چنین قدرتهای دارد ولی با پارتهای بعدی همه این سوالت از ذهنم رفتن پارت دوم با پارت اول هماهنگی نداشت این حس بهم میداد که انگار رمانهای متفاوتی دیگه ای شروع کردم اینکه خواننده با پارت اول همزاد پنداری میکند وسوالهای در ذهنش بود وجود میاورد که با پارت بعدی تمام حس وحالهای خواننده از بین میره پس بهتره یه هماهنگی داشته باشد شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با پستهای بعدی طوری باشد که خواننده تر غیب بشه برای ادمه دادن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    نثر: ما دوتا نثر دارم نثر ادبی ،نثر محاوره ای که شما از این دو نثر در رمانتون استفاده کرده بود و خوب عمل کرده بودین ولی بعضی جاها تناقض داشت

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : خیلی تند بود جوری بود که ماجرای داخل رمانتون سریع اتفاق میفتادن حس میشود انگار میخواستین از موضوعها زود رد شدید سیررمان باید طوری باشه که خواننده وقتی شخصیتها با موضوعی برخورد میکنند بتواند باانها همزاد پنداری کند ولی در رمانت شما اینجوری نبود پس بهتره رمانتون متعادل باشه نه طوری سیرش تند باشد که خواننده تواند با رمانتون هماهنگ نشود، نه کند که حوصله مخاطب سر بره پس بهترین سیر رمانتون متعادل کنید

    توصیفات

    باید طوری باشه که مارا به چهره و و مکانهای وحالاتهای که شخصیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    قرارمیگیرند نزدیک کند

    توصیف چهره :َتا حدودی میتونم بگم بد نبود ولی بیشتره توصیفاتی که باهاشون روبه رو شدم فقط توصیف رنگ موهای ورنگ چشمههای شخصیتها بود توصیفات کلی نبودند بهتر بیشتر به مورد توجه کنید


    توصیف مکان : خیلی در متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما کم بود از همان اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،همون اتاق گیسو که با مادرش صحبت میکردند میتونستید با توصیف اتاق گیسو خواننده تا حدوی با شخصیت گیسو نزدیک کنید وخانه ای که آرتا گیسو و پدر ومادرشو انجا برد توصیفی مکانی نداشت به غیر استفاده از وسایلها قدیمی که ذکر کرده بودین به چیز دیگه ای نپرداخته بودید ولی خانه ای که اوتانا گیسو بـرده بود توصیفی مکانی بهتر داشت مثل اون جای که پردهای صورتی که از چرک به بنفشی میزد ند وسقف چوبی اتاق

    سبک این چنین رمانهای توصیف مکانی میتونه نقطه عطفی برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باشه که شما متاسفانه خیلی به این بخش نپرداخته بودین دررمانهای که ژانر تخیلی و فانتزی دارند ذهن خواننده بازه و میتونه با توصیف شما از مکان قدرت جسمی بهتری پیدا کند که شخصیتهای در چه مکانی قراردارند توصیف مکانی تو این سبک خیلی چیزی مهمی است پس بهتر به این بخش رمانتون بیشتر بپردازین

    توصیف احساسات : تاحدوی خوب بود مثلا اونجای که اوتانا به گیسوی گفت میخوام بکشمت واحسای ترسی که گیسو داشت خوب بود و ترسی که آقا بهزاد از مار سیاه نشان دادین تاحدودی با احساسات شخصیتهای ارتباط برقرار کردم

    توصیف حالات: این بخش تا حودی بد نبود مثلا اون جایی که نوشته بودید گیسو تاب ایستادن روی پاهایش را نداشت توی این بخش خوب میتوانستم حالتهای گیسو وبقیه شخصیتهای تجسم کنم ولی بهتر بیشتر بپردازید که رمانتون قوی تر شود


    زاویه دید: ما دو زاویه دید داریم اول شخص وسوم شخص

    زوایه دید انتخابی شما سوم شخص بود که زاویه دید مناسبی برای ژانرهای ترسناک وفانتزی بود

    ایده:

    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما جدید نبود ایده خیلی زیاد برکاررفته در رمانها این چنین سبکه ولی این ایده برای خواننده این چنین ژانرهای میتونه جذاب باشه و دلیل نمیشود چون ایده تکراری هست
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در راستای تکراری بودن پیش برود این دیگه میتونه به توانای شما بستگی داره که از ایده تکراری یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جدید خلق کنید

    دیالوگ مونولگ:

    در این بخش خوب پرداخته بودین حس گنگی تو این بخش از رمانتون دیده نمیشود وهماهنگی خوبی در داخل دیالوگ دیده میشود

    شخصیت پردازی :شخصیتهای که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حول محور اصلی مچرخد

    گیسو، آرتا، آوتانا بود

    گیسو : دختر هیجده ساله ای بود که به تازه کنکور داده بود و برای استراحت قصد مسافرت پیش پدربزرگش را داشت در مسیر رفتن براش اتفاق غیر منتظره اتفاق میفتاد که زندگی آرام وبدون دغدغه اش عوض میکنه شخصیتی است که درونشون شخصیتی شجاعی دارد وقلبی مهربونی دارد وتا حدوی شخصیت دارد که به راحتی به یک غریبه اعتماد میکنه

    آرتا: شخصیت مهربون دارد که طلسم شده است وچنین شخصیتی ندارد که به خاطر طلسمی که شده بخواد به کسی دیگه ای اسیب برسونه ومیخواد خودش تنها به این طلسمش روبه رو شود

    آرتا شخصیت کلیشه ای داشت که خیلی در رمانهای باسبکهای مختلفی دیده میشود

    آوتانا: در همان البته ورودش در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به شدت تکراری بود کلکل اولش با گیسو ودر ادامه شخصیت ترستاکی وبی رحمی نشان داده شد که برای رسیدن به هدفش قصد اسیب زدن به گیسو داشت تا انتهای رمانی کمی شخصیت تغییر کرده بود این بار قصد محافظت از گیسو داشت

    دو شخصیت محور
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اوتانا ارتا به شدت تکراری بودن دقیقا من یاد سریال خاطرات خون آشام می انداختن

    اوتانا شخصیتش تا حدوی به شخصیت دیمن در خاطرات خون آشام بود شخصیت آرتا دقیقا منو یاد شخصیت استفن مینداخت

    بهتر که شخصیت پردازی طوری باشه که تکراری نباشد که خواننده با خواند رمانتون یاد شخصیتهای معروف رمانها و سریال معروف این سبک بندازد با توجه به اینکه ژانر انتخابی شما فانتزی وترسناک وعاشقانه هست شخصیت پردازی جای کار بیشتر دارد ومیتونید شخصیت جدیدی خلق کرد

    علائم نگارشی غلط املایی : من علائم نگارش وغلط املایی در رمانتون ندیدم . خیلی خوب به این قسمت توجه کرده بودید
    ولی اشکالات تایپی دارد که ذکر می کنم
    میل :مبل
    فدا:فردا
    نزارم :نذارم
    تفره :طفره

    باور پذیری: با توجه به ژانرهای انتخابی فانتزی وترسناک بود که چیز غیر قابل پذیرشدتوی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ندیدم

    موفق باشید



    135037


     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا