نقد رمان معرفی و نقد رمان تصادم خون و آنتوریوم| فرشته اسکندری کاربر انجمن نگاه دانلود

fereshteheskandari

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/09/27
ارسالی ها
105
امتیاز واکنش
1,295
امتیاز
477
سن
24
محل سکونت
نصف جهان
• نام رمان: تصادم خون و آنتوریوم
• نام نویسنده: fereshteheskandariکاربر انجمن نگاه دانلود
• ناظر رمان: @*سیما*
• ژانر: عاشقانه و جنایی- پلیسی

• لینک تاپیک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

• خلاصه:
با دختری همراه می‌شویم که دست تقدیر، بازی دیگری برایش رقم زده است.
دلارام که بعد از آگاهی نسبت به بیماری‌اش برای پرده برداشتن از راز‌های خانوادگی قدم برداشته است، به دامان راز دیگری کشیده می‌شود؛ اما این بار بهای دانستن حقایق چیز دیگری است. بهای دانستن، گرفتن جان یک نفر است!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • برترین
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .

    مدیریت بخش نقد
     
    برترین

    Lilium

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/02/13
    ارسالی ها
    40
    امتیاز واکنش
    216
    امتیاز
    141
    نقد رمان آرام دلم

    با آرزوی سلامتی و شادکامی برای نویسنده‌ی عزیز؛ آن‌چه در ادامه می‌خوانیم، نگاهی همراه با نقد است و امید است توانسته باشیم سهم خودمان از دینی که ادبیات بر عهده‌مان گذاشته است، ادا کنیم:
    تمام داستان‌هایی که در خاطرمان ماندگار شده‌اند، نامی دارند که یا با شنیدنشان لبخند به لبمان می‌آید و یا در پایان داستان، می‌گوییم: «آهان! پس این‌طور بود.» در ادبیات ما، کم نیستند داستان‌هایی که یا تماما از نام یک شخصیت بهره گرفته اند و یا از ترکیب آن استفاده کرده‌اند. یک نمونه‌اش شوهر آهو خانم است. گیرایی نام را می‌بینید؟ تقریبا کل ایده را در بر گرفته است و نام کارکتر اصلی را هم وارد اسم رمان کرده. جذاب است و این جذابیتش ریشه در عام بودن و ملموس بودن واژه‌هایش دارد.
    نام رمان شما یک عاشقانه‌ را به خاطرمان می‌آورد که اتفاقا تا حدودی تلخ است. نام، جذابیت خاصی ندارد و با توجه به ترکیبی که از کنار هم گذاشتن مقدمه و نام به دستمان می‌رسد، می‌فهمیم قهرمان داستان (آرام‌دل) که خود دنبال شخصی دیگر است تا آرامش کند، به معشوقش آرام دلم می‌گوید. از طرفی این عنوان می‌تواند خطابی از طرف محبوب قهرمان به آرام‌دل هم باشد؛ اما تمام اینها هیچ احساس خاصی در خواننده ایجاد نمی‌کند. نام طبق شرح بالا، عنصر مهمی است که باید رسا، خوانا، ماندگار و جذاب باشد. نام، یک حقه‌ی تبلیغاتی ارزان است! نام باید داستان اصلی را در بر بگیرد یا اشاره‌ای به راز پایانی داستان باشد. نام حتی می‌تواند خیلی گنگ هم نباشد اما باید جذاب باشد.
    دست شما در انتخاب نام‌هایی بهتر، بسیار باز است و می‌توانید نامتان را با توجه به آنچه گفته شد تعویض کنید. نکات خاص داستان یا خط اصلی یا ایده‌تان را ببینید و نامی انتخاب کنید که تبلیغ خوبی برای داستانتان باشد.
    جلد رمان هم از اولین خاطرات هر خواننده است. پیش می‌آید گاهی یک خواننده تنها به خاطر جلد جذاب، رمانی را انتخاب کند. چندین تصویر برای ببینده طراحی شده است. به‌نظر می‌رسید تصاویر بهتری هم وجود داشته باشند که در یک آن بتوانند تمامی مفاهیم را در بربگیرند. انتخاب چند تصویر و نشان دادن آن به مخاطب، گسستگی خاصی را نشان می‌دهد که جای آن در رمان نیست. تصویر عاشقانه و یادگاری و اسلحه که قسمت جنایی داستان را تشکیل می‌دهد، خیلی محسوس در جلد جای گرفته اند.
    اولین پیشنهاد، انتخاب یک عکس جامع‌تر است. زیرا تصویری که از آرام‌دل داریم، بیشتر به تنهایی او اشاره می‌کند. یک تصویر جامع انتخاب کنید که در برگیرنده‌ی تمامی موضوعات مهم حاکم بر رمانتان باشد. یک عکس عاشقانه، یا جنایی داشته باشید و نهایتا در صورت لزوم، یک پس‌زمینه اضافه کنید. در این جلد تمامی مفاهیم، گسسته هستند و هرکدام عکسی جدا دارند.
    موضوعاتی را انتخاب کردید که با توجه به پیش‌روی کمی که در داستان داشتیم، تا حدودی برایمان آشکار شده است که علت چیست. درمورد عاشقانه‌های داستان، ژانر درستی را انتخاب کرده‌اید. احساس متفاوت در کنار کسی که دوستش داریم، می‌تواند وعده‌ی یک عاشقانه را بدهد. در مورد ژانر جنایی-پلیسی باید گفته شود که اگر قرار است یک شخصیت پلیس وارد داستان شود، می‌توانید این ژانر را انتخاب کنید. در سه گانه‌هایی که با جنایی ترکیب شده اند یعنی: جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی و جنایی-کارآگاهی، اگر نشانی از دار و دسته‌ی خلافکار‌ها در رمانتان هست و شخصیت یا شخصیت‌های اصلی خلافکار و باند هستند، مافیایی را انتخاب کنید. اگر پلیس‌ها و دستگاه‌های قانونی غلبه دارند، ژانر جنایی-پلیسی مناسب است و در پایان اگر انسان‌های دیگری که پلیس یا خلافکار نیستند و تنها به دنبال حل مسئله‌ای هستند از جنایی-کارآگاهی استفاده کنید. در رمان شما ژانر جنایی-کارآگاهی غالب است اگر در ادامه پلیس وارد داستان نشود.
    خلاصه، اطلاعات و جذابیت کافی را دارد و ابهام لازم را ایجاد می‌کند؛ اما شیوایی لازم را ندارد و با تغییر در ساختار و جمله‌بندی، می‌توان ترکیب روان‌تر و کوتاه‌تری از آن ساخت. خلاصه باید داخل مغز خواننده برود و او را برای ادامه دادن تحـریـ*ک کند. انتخاب خلاصه‌ای با ترکیب‌بندی بهتر و حجم کمتر شما را در این کار یاری خواهد کرد.
    مقدمه روان نیست و ترکیب‌بندی آن درست نیست. آوردن تمام جملات در کنار یکدیگر، انسجام بهتری به متن شما خواهد داد. بعد از چند بار خواندن مقدمه، آن‌گونه که از ظواهر امر پیداست مقصود این متن، رساندن چند جمله‌ی عاشقانه از طرف آرام‌دل به معشوقش است. اگر اینگونه است و هدف این است، جملات بهتری باید انتخاب شود:
    «آرام دل کسی که... دل دادن به یار... دیده‌ی عشق می‌خواهد.»
    خواندن این جملات بسیار سخت است و درک مفهوم آنها سخت‌تر. تکرار نام کارکتر اصلی خود تکنیکی برای بهتر نوشتن مقدمه است، اما این تکرارها به متن مقدمه‌ی شما آسیب وارد کرده‌اند. همین مضمون که به آن اشاره کردید در یک خط بنویسید کلمات را تکرار نکنید؛ حتی جملات جدید‌تری اضافه کنید و جذابیت مقدمه را بالاتر ببرید. تنها جذابیت برای مقدمه کافی نیست. مقدمه باید ذهن خواننده را گرم کند. می‌توانید موشکافی نامحسوسی از داستان انجام دهید یا بخشی از داستان خانوادگی را در مقدمه جا بدهید.
    آرام دل مطرح می‌شود تا یک انتقام مطرح شود؛ اما مانند داستان‌های انتقامی دیگر، انگیزه‌ی شخصیت اصلی این بار یافتن جواب‌هایی از گذشته است و همچنین انگیزه‌ی قوی‌تر وی، دفاع از خود است. داستان تا جایی که روایت شده است، موضوع خاصی که دیده نشده باشد یا کمتر دیده باشیم، مطرح نکرده است پس ایده تا به اینجا، تکراری بوده و تنها قلم نویسنده و سبک نگارش وی می‌توانسته از پس راضی کردن مخاطب بربیاید. باتوجه به اینکه ایده اصلی مطرح نشده و پارت‌های کمی نوشته شده‌اند، می‌توانید پارت‌های گذشته را ویرایش کنید و شاخ و برگ‌هایی به داستان اضافه کنید. از طرفی خط اصلی را تقویت کنید.
    شروع داستان تقریبا قابل قبول بود، اما جای کار داشت. با توجه به تعدد این سبک از شروع، می‌توانستید بهتر عمل کنید و حتی اگر قصد دارید در ابتدا پرش زمانی داشته باشید، متفاوت‌تر آن را بیان کنید. اینکه یک قسمت مهم را در داستان داشته باشیم و بعد پرش کنیم به زمان حال، تا حدی تکراری است. شروع می‌تواند یک سوء تفاهم هم باشد! مثلا به عمد داستانی روایت شود که ارتباطی با موضوع اصلی ندارد اما جار و جنجالش زیاد است. شروع طوفانی هم صرفا شروع با نقطه‌ی اوج داستان نیست. همان جار و جنال‌ها می‌توانند یک شروع جذاب و طوفانی باشند. به هرحال داستان شما با نیمه‌ی جنایی‌اش شروع می‌شود و بعد از روایاتی که به معرفی شرایط داستان پرداخته بود و درآنها هیچ اثری از راز و عاشقانه‌های داستان نبود، به بخش جنایی می‌رسیم و می‌فهمیم مرگ مادر آرام دل یک قتل بوده است. با توجه به تعیین محل آشنایی آرام دل و رادمان که ربطی اساسی به سیر بیماری آرام دل دارد، قبل از این نقطه نمی‌توانیم عاشقانه داشته باشیم اما با توجه به جنایتی که باید کشف شود، پیشنهاد می‌شود که در خطوط مختلف رمان، نشانه‌هایی داشته باشیم که با باز کردن گره‌هایشان بعد‌ها خواننده غافلگیر شود و از طرفی شروع حداقل یک ژانر داستان از صفحات ابتدایی داستان باشد. رازها یا نشانه‌هایی کوچیک در اوایل داستان بکارید تا هم موضوع خسته‌کننده نباشد و هم به بخشی از داستان اشاره شده باشد.
    در سیر رمان، تنها علایق کارکتر اصلی را می‌بینیم. کنش و واکنش‌هایی را می‌بینیم که او را معرفی می‌کنند. شخصیت اصلی حتی اگر به بی‌اهمیت‌ترین چیزها هم علاقه داشته باشد، در داستان مطرح می‌شود و اگر نخواهد، از آن‌ها فاکتور گرفته می‌شود. یک روایت در قالب رمان اینگونه نیست. گاه رمان‌هایی از زاویه‌ی اول شخص بیان می‌شوند و در آن‌ها اطلاعات مهم اجتماعی و فرهنگی به چشم می‌خورد. این نکته در رمان شما کمرنگ بود. سعی کنید کمی از شخصیت اصلی فاصله بگیرید و روایتی جامع‌تر داشته باشد. در عین حال که داستان خاصی روایت نمی‌شد، سیر تند به نظر می‌رسید و علت کمرنگ بودن توصیفات و پرمغز نبودن شخصیت‌پردازی‌ها بود.
    نقاط اوج داستان، سرسری رد می‌شدند. یک نقطه‌ی اوج که بی‌مقدمه واردش شدیم و سریع وارد داستان بعدی شدیم، فهمیدن راز پشت مرگ مادر بود. این نقطه که کنش مهمی است هم واکنش ضعیفی داشت و هم کوتاه بود. بیشتر روی نقاط اوج سرمایه‌گذاری بکنید. فهمیدن قضیه‌ی بیماری هم نقطه‌ی اوجی بود که اگرچه درموردش در چند نقطه اشاراتی داشتیم، اما از خود حادثه سریع گذشتیم.
    به مخاطب اجازه بدهید داستان را بفهمد و به حوادث مهم پر و بال بدهید. از روی حوادث سریع نگذرید و حتی با توصیف احساسات مختلف، رویش مانور بدهید.
    پیرو بحث بالا باید گفته شود که تمام شخصیت‌ها در حاشیه بودند و بهای زیادی به شخصیت اصلی(آرام دل) داده بودید. شخصیت اصلی مرد هم دقیقا به اندازه‌ی شخصیت زن، جای پردازش دارد. شخصیت مکمل مرد، باید در رمان جلوه کند! تمام سوء تفاهم‌هایی که درمورد یک رابـ ـطه‌ی عاشقانه می‌سازید باید قوی باشند و بروز کنند.
    ما می‌توانیم پدر و مادر و اعضای خانواده‌ی خود را خیلی خوب و با ریز جزئیات توصیف کنیم؛ زیرا در کنارشان زیسته‌ایم. نسرین و پدر در کنار راوی زندگی می‌کنند. راوی باید شخص زنده‌ای باشد که با ریز جزئیات، پدرش را به مخاطب نشان بدهد. شاید برایتان جالب باشد که بگویم تمام شخصیت‌ها مانند ماکت‌هایی آماده بودند که وقتی آرام دل نیازشان داشت رنگ و لعابی جزئی می‌گرفتند و وارد داستان می‌شدند و به محض عدم نیاز سریعا خارج!
    نمونه‌ی بارز این ادعا، لوکا بود. این شخصیت فقط وقتی لازم بود که گذشته را به زبان بیاورد وارد بازی شد و قبل و بعد از آن تنها دیالوگ پر کن رمان بود.
    نزدیکی لوکا به رادمان هم یک ضعف بود. با توصیفات خوب باید این دو شخصیت را از یکدیگر تمیز بدهید. مثلا چشمان رادمان، تنها شاخصه‌ای است که درمورد تمایزات او به خاطر می‌اوریم. تاثیر معنوی رادمان، روی آرام دل، باید در رمان یادآوری شود. نیازی نیست یک صفحه‌ی کامل درموردش پردازش شود، تنها یادآوری‌های کوتاه، کافی به نظر می‌رسد.
    شخصیت‌پردازی از زاویه‌ی دید اول شخص، می‌تواند در نظارتی که قهرمان داستان، روی قصه دارد، اتفاق بیفتد. جاهایی که قهرمان می‌بیند و حس می‌کند و حدس می‌زند، شخصیت‌ها شکل می‌گیرند و در نهایت با مکالماتی که با شخصیت اصلی دارند، یا قهرمان شاهد آن است، رنگ می‌گیرند.
    راز اصلی مرگ مادر آرام دل به صورت دیالوگ بیان شده است. این موضوع، اهمیت دیالوگ را می‌رساند. همان‌طور که در بالا اشاره شد، با دیالوگ‌ها می‌توانید شخصیت‌هایی متمایز بسازید. بنا به زاویه‌ی دیدی که برگزیده بودید، وضعیت مونولوگ‌ها مطلوب بود و تعادلی میان دیالوگ و مونولوگ وجود داشت.
    شما توصیف داشتید؛ اما به چشم نمی‌آمدند. حتی پارت اول که می‌تواند تجربه‌ی وحشتناکی از یک مکان را به مخاطب بدهد، خوب توصیف نشده بود. شروعتان با توصیف حالات بود که تاثیر خاصی روی مخاطب نمی‌گذارد، او را هوشیار نمی‌کند و به او این اجازه را می‌دهد که از این قسمت بگذرد. ما هنوز واقعه را ندیده‌ایم که حالت قهرمان برایمان مهم باشد. وقتی عناصر قوی‌تری دارید چرا حالات؟
    درمورد توصیف حالات باید بدانید که صرفا بیان واژه‌های نظیر استیصال و سردرگمی، بذرش را در ذهن مخاطب نمی‌کارد. نمی‌توان با یک واژه حالت را نشان داد. مثلا در همان پارت اول در توصیف حالت ترس، به لکنت افتادن را بیا کرده بودید. این می‌شود یک توصیف خوب و هر توصیف خوبی جای خوب می‌طلبد. چون مخاطب در موقعیت نیست، علت استیصال را درک نمی‌کند. درمورد همان ترس کارمند هم کم‌کاری کرده بودید و علت معلوم نبود، اما توصیفش خوب بود.
    توصیف احساسات باید بیانگر احساسات مختلفی باشد که به حالات ختم می‌شوند. احساساتی نظیر خوشحالی و غم و... و این توصیف رابـ ـطه‌ی تنگانگی با توصیف حالات دارد.
    در اوایل پست اول نیاز نبود مستقیما به خانه خرابه‌ای اشاره کنید که بعدتر جزئیات آن را خواهید گفت. با یک بازنگری، توصیفات خوب را از میان توصیفی که روی حالات، مکان و احساسات انجام داده بودید، پیدا می‌کنید. درواقع شما تمام توصیفات را انجام داده بودید:
    «دیوار کنارم سست به نظر می‌رسید و هر بار که پایم تکان می‌خورد ذره‌ای خاک رویم می‌ریخت. نمی‌دانستم کجا هستم. شب شده بود و هوا به تاریکی می‌رفت. دستم را عصا کردم و چنگی به دیوار نمور زدم. سعی کردم خودم را پیدا کنم. زخمی که روی پای راستم داشتم برای سردرگمی کافی بود. ناآگاهی ضعیفم کرده بود و سرگیجه، حواسم را بیشتر پرت می‌کرد؛ از طرفی بوی شیرآبه‌ی زباله، حالم را به وخامت می‌برد.»
    بهترین شروع برای شما، شروع با توصیف مکان بود. همچنین توصیف مکان‌هایی که مخاطب رفت و آمد زیادی در آن‌ها دارد بعضا خوب بود اما کامل نبود. یک‌سری توصیفات پشت سرهم از محوطه‌ی خارجی خانه و توصیف نور در خانه و تمام! برای توصیف مکان فرض کنید خودتان در آن محیط هستید. چه چیزهایی را برای کسی که آنجا نیست می‌گویید تا خودش را در آنجا تصور کند؟
    توصیفتان از ظاهر بد نبود، اما کم بود. ریز جزئیات را حداقل یک بار بیان کنید و نکات مهم را در فواصلی منظم تکرار کنید تا در ذهن خواننده حک شود. نمونه‌ی زیر را ببینید:
    «مادربزرگ برایمان از روزهایی می‌گفت که تمام موهای سپیدش، شبرنگ بودند. می‌گفت دختران روستا، حسرت ابروهای پیوندی‌اش را می‌خوردند و همین شد که چشم خورد. نگاهش که می‌کردم هنوز زیبا به نظر می‌رسید. در آن لباس سنتی که تازه مادر برایش دوخته بود، دیدنش صفایی دیگر داشت.»
    رمان یک روایت است و ما داستان‌هایی را مطلوب می‌دانیم که باورپذیرتر باشند. تناقضات داستان که برای منطقی کردن اعمال شخصیت‌ها وارد می‌شوند، این باورپذیری را خدشه دار می‌کنند:
    پدر شخصیت اصلی، از اول بی‌محبت بوده است یا به مرور و به‌خاطر رازها؟ اگر از اول بی‌محبت نبوده پس این چیست:
    «از دختری که همیشه در کنار بهترین عزیزانش خوشحال بود، حالا فقط یه دختر توخالی باقی بمونه!»
    عزیزان صرفا مادر است؟
    از این بند می‌گذریم و به حوادث بعد از کشف شدن علت مرگ مادر می‌رسیم. پدر یک آن از این رو به آن رو می‌شود. این با روایاتی که داریم نمی‌خواند و باید تکلیفمان را با شخصیت پدر روشن کنیم.
    کش‌مکش مربوط به کوتاه کردن مو کمی غیر واقعی بود. کسی که سرطان دارد لزوما نباید موهایش را کوتاه کند. اگر جراحی سر داشته باشد، این عمل توجیه دارد وگرنه بعد از مدتی به علت ریزش شدید مو، خود بیمار این تصمیم را می‌گیرد و مجبور به انجام این کار نیست.
    دونفر متفاوت تماس گرفتند و هردو گفتند: «خانم مهندس» تکیه‌ی عمده‌ی رادمان و لوکا روی این واژه است. این خانم مهندس می‌توانست نماد باشد. نمادی برای مشخص کردن حوادث آتی. اینکه تمام افراد این را تکرار می‌کنند این واژه بی‌خاصیت و خسته‌کننده می‌شود. ممکن است لحن و گفتار اعضای یک خانواده شبیه به هم باشد؛ اما شبیه بودن گفتار بیشتر شخصیت‌ها باور پذیر نیست.
    نام شخصیت‌ اصلی نیز جای بحث زیادی داشت. ما در انتخاب نام آزاد هستیم اما با جست و جوی این نام، چیزی دستگیر مخاطب نمی‌شود. نام موزون نیست و به گوش آشنا نیست. حتی مطمئن نیستیم چنین نامی وجود داشته باشد. برخی نام‌ها کمتر شنیده شده‌اند اما آرام دل احتمالا به گوش هیچ‌کس حتی گوگل آشنا نیست. این نکته ضعف نیست اما وقتی می‌شود جایی برای شبهه نذاشت، چرا باید از عمد مخاطب را به شبهه بیندازیم؟
    نکات نگارشی در رمان جای کار بسیاری داشت. خیلی بد نبود، اما تا عالی شدن هم جا داشت. توصیه‌های زیر بعضی از نکات است که رعایت آنها نگارش بهتری به شما خواهد داد:
    هرجا که احتمال اشتباه در خواندن می‌رود، توصیه می‌شود از تنوین استفاده شود:
    اِسماً به جای اسما
    قواعد فاصله و نیم‌فاصله به جد باید رعایت شود:
    سرانجام به جای سر انجام
    در محاوره‌نویسی، صوت [اُ] به صورت [رو] تایپ می‌شود و آوردن این صوت به تنهایی غلط است.
    آدم و ترس برمی‌داشت.
    آدم رو به جای آدم و یا آدمو
    هر نقل‌قولی که دارید باید به این فرم تایپ شود:
    پرسید:
    -خانم شما حالتون خوبه؟
    -بله خوبم
    کلا یک خط‌ تیره برای هر فرد کافی است و نیاز به متمایز کردن نقل قول‌ها نیست.
    توجیه به‌جای توجیح
    پرش زمانی فقط با ۳ ستاره مشخص میشود

    جرات به جای جرعت

    از نویسنده‌ی عزیز متشکریم که ما را در افکار و اندیشه‌هایش شریک کرد. با بهترین آرزوها
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا