نقد رمان معرفی و نقد رمان خستگی دلچسب | dorsawaj کاربر انجمن نگاه دانلود

dorsawaj

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/03/12
ارسالی ها
809
امتیاز واکنش
27,677
امتیاز
771
محل سکونت
شمال:)
به نام آفریدگار قلم

نام رمان:خستگی دلچسب
نام نویسنده:درسا.آ(dorsawaj)کاربر انجمن
ناظر رمان:*نونا بانو*
ژانر:تراژدی،اجتماعی

لینک تاپیک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


خلاصه:
مارال زنی از جنس تنهایی می کوشد تا خودش را ثابت کند! گذشته ی او هرچند تلخ و شیرین دست خوشِ حوادثی شده است و اکنون که چند سال از آن ماجرا می گذرد، رویایی رویی با سهند_ همسر سابقش_ او را مصمم تر می کند تا حق خود را از او بگیرد.عشقی که دیگر دفن شده و جای خود را به نفرت داده است...
آیا در نبرد زندگی او موفق خواهد بود؟ آیا سهند روزی برای وصال مجدد به او قدم پیش خواهد گذاشت؟



سخن نویسنده:
رفقا سلام.امیدوارم هر کجای این مرز و بوم هستید،حال دلتون ناب باشه.مرسی از اونایی که تا اینجا پا به پام اومدن و با پیگیری کردن رمانم،باعث دلگرمی من بودن.مرسی از اون رفقایی که نخونده لایک کردن و لایکشون باعث قوت قلب من شد.تمام قد ازتون تشکر می کنم و از صمیم قلب می گم خیلی عشقید...:aiwan_light_heart::aiwan_light_give_rose:
یه نکته؛چند نفر بهم گفتن آخرشو خوب تموم کن :aiwan_lightsds_blum: باید عرض کنم خدمتتون،داستان کاملا واقعیه و ساخته تخیلات من نیست که من بخوام یه جوری تمومش کنم!ولی بهتون این قول رو می دم و امیدوارم که وقتی تا اخر خوندید،این جمله نیاد به زبونتون «ای کاش وقتمو صرفِ این نمی کردم»

منتظر انتقادات خوشگلو سازندتون هستم:)

با احترام درسا.آ
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg
     

    Ghazalhe.Sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/29
    ارسالی ها
    874
    امتیاز واکنش
    5,170
    امتیاز
    591
    محل سکونت
    زير سايه ى خدا
    سلام و خسته نباشيد..
    اميدوارم نقد مفيد باشه!

    اسم رمان
    اسم رمان، خستگى دلچسب به احتمال قوى با شخصيت اصلى(مارال) مرتبط هست!
    ژانر
    تراژدى و اجتماعى، ژانر مناسب با محتوى! ولى يه ژانر عاشقانه هم اضافه مى شد به نظرم! ( اما اين فقط يه پيشنهاده)
    خلاصه
    خلاصه، خلاصه مناسب بود! نه كم نه زياد بود!
    مقدمه
    رمان مقدمه نداشت!
    جلد رمان
    جلد رمان، متناسب با مضمون رمان بود، شخصيت اصلى( مارال) يه دختره و تو عكس اين موضوع به خوبى بيان شده بود! جلد يه عكس تركيبى بود( من خودم علاقه خاصى به تصاوير تركيبى دارم)
    شروع رمان
    شروع رمان، از اتاق شخصيت اصلى(مارال)هست! شروع خاصى نيست اما بد هم نيست.
    روند داستان
    روند داستان، نه سريع پيش رفته نه كند!
    نثر داستان
    رمان، نثر عاميانه بود!
    زاويه ديد
    زاويه ديد، شخصيت اول(مارال)، داناى كل يا سوم شخص بود!
    توصيفات
    توصيفات، مناسب بود؛ نه خيلى زياد و نه زياد كم بود!
    ديالوگ و مونولوگ
    ديالوگ و مونولوگ، متناسب بود!
    ساير نكات
    غلط املايى بعضى از كلمات درست نوشته نشده بود، بعضى بايد جدا جدا و بعضى سرهم نوشته مى شد،كه اين طور نبود. بعضى جا ها فعل تو جاى مناسبش تو جمله نبود، مثال:
    از خونه اومدم بيرون ! (غلط)

    از خونه بيرون اومدم! (درست)
    علايم نگارشى از علائم نگارشى استفاده شده بود!
    كلام آخر رمان رو دنبال مى كنم؛ با آرزوى موفقيت!
     

    "faride.hashemi"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    501
    امتیاز
    171
    سن
    28
    محل سکونت
    Kerman
    هرچند عنوانِ اثرت از سادگیِ زیاد در نظر اول توجه‌مو جلب نکرد ولی با خوندنِ پارت‌های ابتدائی؛ برام مشخص شد که نوعِ نثر و پرداخت صحنه‌ها، تجانس و تطابقِ جالب توجهی با عنوان داره و کاملاً انتخاب دقیقی بوده.
    نوعِ نثرت بی‌اندازه حلاوت و روانی داره و میشه یه ضرب ده‌ها صفحه از کارت رو خوند و به شخصه کلی کیف کردم از واژه‌چینی‌ت!
    اما در مورد محتوا؛
    دیالوگ‌ها: در جملات مارال چندبار از لفظ‌های ثابت استفاده شده مثل "اونجاست یا اونجاش؟ دیگه... منو اینجوری کردن... و..." خب این خیلی خوبه و نوع گفتار مختص به خود رو نشون‌ میده؛ منتها جمله‌بندی‌ها رو طولانی کرده، یک‌ریز و یک‌نفس حرف میزنه این کاراکتر و سعی بر توضیح دادن و قانع کردنِ طرف‌های مقابلش داره، جوری که کارمندهاش بی‌خیالِ ادامهٔ بحث میشن، درصورتی که اگه مارال به گفتهٔ خودش تماشاگره و خسته از اثبات خودش شده و چهارساله وضعیتش سیاهه؛ دیگه باید به سکوت رسیده باشه، باید کوتاه‌تر و بی‌حوصله‌تر باشه مکالماتش.
    و اینکه معما و نقطهٔ ابهامِ گذشته‌ای که درموردش با سهیل و سینا حرف میزنه، کنجکاوی برانگیزه ولی میشد بهتر استفاده بشه از این نقطهٔ گنگ. درواقع شاید در ابتدای داستان مکالمه‌ش در این مورد با یکی از کاراکترها، یا با سهیل یا با سینا کافی باشه و همینطور یک‌بار مرور در ذهن درحوصله‌تره برای مخاطب. اینکه مدام به بهانه‌های مختلف اشاره کردی به گذشته و رفتاری که باهاش شده، بیشتر باعث گیجی و سردرگمی میشه تا کنجکاوی.
    صحنه‌ای هم که برای دومین بار از شعر استفاده میکنی، صحنه رو دم‌دستی نشون میده. اگه به نحو دیگه‌ و غیرتکراری ای پر بشه این صحنه، میتونه انسجام درست‌تری به این قسمت بده.
    و استفاده از "خداحافظ و به‌ سلامت و فعلاً‌و..." در جایی که دومرتبه دقایقی دیگه اون افراد رو میبینه و در شرکتش هستند، ضرور و به‌جا به نظر نمیرسه.
    و درمورد سهیل، هرچقدر دیالوگ‌گوییِ مارال رئال و‌ جذاب کار شده ولی سهیل بیشتر حالت دخترانه گرفته. کلمات "دلم تنگ شده و خواهری و اوا خواهر و‌‌‌..." خب شوخ‌طبعیِ مردانه‌ای رو القا نمیکنه. درکل جدا از برخی موارد خیلی جزئی، داستان سیر جذاب و منطقی‌ای داره و بسیار پرکشش هست عزیزم... موفقیتت روزافزون...
     

    dorsawaj

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/12
    ارسالی ها
    809
    امتیاز واکنش
    27,677
    امتیاز
    771
    محل سکونت
    شمال:)

    dorsawaj

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/12
    ارسالی ها
    809
    امتیاز واکنش
    27,677
    امتیاز
    771
    محل سکونت
    شمال:)
    سلام بانو...ممنونم بابت وقتی که گذاشتی...
    راجع به طولانی بودن صحبت های مارال؛راستش مارال یه شخصیتِ گنگ و در عین حال جذابی داره از چشم من و این رو من که رو در رو باهاش صحبت کردم خیلی خوب حس می کنم!مارال از زندگی یه تایمی خیلی می بره و همه چیز رو بیخیال می شه!ولی وقتی دوباره بر میگرده از همه ایراد می گیره و همه رو مقصر می دونه و وقتی بحثی از گذشتش می شه،در واقع داغ دلش تازه می شه...
    راجع به ابهام گذشته هم که کم کم داره معلوم می شه ولی ایرادهایی که در نوشته و سِیرِ داستان هست،مطمئنا اصلاح می شه!(اگه دقت کرده باشید صفحات اول به طور کامل از نثر محاوره ای به نثر ادبی اصلاح شد و این اصلاحات ادامه دار خواهد بود تا وقتی که انتظار خواننده از نویسنده و انتظار نویسنده از خودش برآورده بشه:) )
    راجع به خداحافظی و ... اگه دقت کرده باشید با اینکه توی شرکت هستن ولی خیلی توی یه روز هم دیگه رو ملاقات نمی کنن!ولی با این حالسعی کرده بیشتر از کلمه فعلا استفاده کنم که واسه تایم های کوتاه تر استفاده می شه؛ولی چشم ان شالله در سری اصلاحیه دوم تغییراتی روش انجام می دم.
    و اما سهیل:aiwan_lightsds_blum: شخصیت دوست داشتنی و در عین حال پر حاشیه من:) توی زندگیِ مارالِ واقعی(!) نقش سهیل خیلی پر رنگ بوده!البته که توی دیالوگ ها کمی اقرار شده ولی دلیلش فقط اینه که خواننده از خواندن خسته نشه و یه جورایی یه ذره تنوع باشه براش...
    خیلی خیلی سپاسگزارم ازت...کلی راجع به ایرادات رمانم و قلمم آگاه شدم...و همچنین با آرزوی موفقیت شما:)
     

    شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی:aiwan_lggight_blum:
    من با خوندن رمان شما به چند نکته در مرحله ی اول برخورد کردم، نام رمان در نظر اول برای من زیبا و جذاب اومد و من هر چه که با رمان جلو تر می رفتم بیشتر و بیشتر با این اسم خو می گرفتم.
    خلاصه می تونست جذابیت بیشتر داشته باشه اما همین که سعی کردید خلاصه رو مختصر و مفید بنویسید نکته مثبتی تلقی میشه.
    علاِم نگارشی بعضاً درست استفاده نشده برای مثال:
    ؟؟( دو تا علامت سوال اشتباه)
    !!(دو تا علامت تعجب نادرسته)
    سعی کنید بعد از گذاشتن علائم نگارشی مانند(ویرگول، نشانه نقل قول و...) به اندازه نیم فاصله جا بذارید.
    جلد رمان به زیبایی و با آگاهی تهیه و تنظیم شده بود و برای اولین بار من رو جلد رمان و اون نرگس های لطیف و دوست داشتنی جذب خودش کرد.
    سعی کنید برای نوشتن کلماتی مثل آرو، آگاهی و یا غیره سرکش الف رو قرار بدید.
    مقدمه ای وجود نداشت و مقدمه ای برای شما ندیدم که خب بهتر بود مقدمه ای برای رمان وجود داشت تا مخاطب کمی بیشتر با رمان اشنا بشه و یا به جذابیت رمان اضافه بشه.
    شما به صورت عامیانه شروع به نوشتن کردید که خب عامیانه یه سری ویژگی های ادبی رو نداره، ادبی هم همینطور به نظر من نوشتن عامیانه با این که به ظاهر آسونه اما از ادبی سخت تره و شما باید تو نوشتن عامیانه دقت زیادی به خرج بدید و زیبایی ها و لطافت نثر عامیانه رو با جملات ساده و روتین پر نکنید.
    به وضوح چرخش قلم در رمانتون عیانه برای مثال به این بند که برای پارت اول رمانه توجه کنید:
    ((تنها شانسی داشتم این بود که این شرکت رو بدون کمک کسی قبل از اون 4 سال راه اندازی کردم.وگرنه این رو هم از دست میدادم و باید اواره این شرکت و اون شرکت میشدم تا بلکه یه کار درست و حسابی پیدا کنم.))
    خب تا اینجا نثر رمانتون عامیانه است اما به جمله بعدی خودتون توجه کنید:
    ((توی این 4سال فهمیدم نباید به کسی تکیه کنم و نباید از هیچکسی برای قدم برداشتن توی مسیر زندگی کمک بخواهم.همه آدما های زندگیِ یک فرد،یک روزی به یک بهانه ای به ادم پشت می کنند و پِی زندگی خودشان میروند))
    بین دیالوگ ها بهتره که یه جمله یا یه توضیح کوچکی بدید برای مثال:((سعید با خستگی گفت:
    _........
    مارال با اعصاب خوردی جواب داد:
    _........
    ))
    البته این یه مثال کوچیک برای ادامه ی روند رمانه
    گاهی دیالوگ هاتون به سمت و سوی زیبایی میره که من واقعاً از خوندن اون ها لـ*ـذت می برم.
    سوژه زیباست و هر پارت بیش از پیش زیبا تر و تاثیر گذار تر میشه، پارت های اول رنگ سیاهی داشتند و من رو کمی با دختر داستان غریب کردند اما به مرور زمان دختر جان در دلم جا باز کرد.
    خسته نباشی درسای عزیزم قلم بسیار خوبی داری و داری پیش از پیش به سمت و سوی موفقیت میری، هیچوقت نوشتن و رها نکن و همیشه به نوشتن ادامه بده.
    اگه نقدی کردم که خوشایند نبوده معذرت می خوام دوست جان، امیدوارم نور در زندگی و بر قلمت رنگ بندازه.
    به زودی نقد پر و پیمون تر تحویل میدم اگه کمکی خواستی در خدمتم در ضمن این که سعی کن شوخی ها رو لوس نکنی، بعضی جاها بعضی از شوخی ها اصلاً به شخصیته نمیومد نمیدونم من اینطور حس کردم یا نه...
    یا حق

    #شکوفه_حسابی:aiwan_light_heart:
     
    آخرین ویرایش:

    dorsawaj

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/12
    ارسالی ها
    809
    امتیاز واکنش
    27,677
    امتیاز
    771
    محل سکونت
    شمال:)

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد
    "بِسْم الله الرحمان رحيم"
    سلام نويسنده ي محترم
    نقد رمان بر اساس پست هاي ارائه شده صورت مي گيرد.
    نام:
    نام انتخابي براي رمان خستگي دلچسب بود.
    استفاده از ارايه تضاد در اسم باعث شده بود اسم زيبا تر به نظر بياد.
    و ميشه گفت با خوندن اين نام انتظار ي شرايط سخت و سپس شرايط مطلوب وداريم اما تا به اينجا خواننده، موضوعي كه كلمه ي دلچسب و بهش تزريق كنه پيدا نكرده و با وجود اينكه پست هاي زيادي از رمانتون گذشته بايد بگم اسمتون تا به اينجا با موضوع هماهنگ نيست.
    مورد دوم هماهنگي اسم با ژانر هستش.
    خوب ميتونم بگم ژانر اجتماعي ژانر گسترده اي هستش و رمان شما بخش كوچكي از اون و نشون داده. و به طور كلي اسمي كه بتونه ژانر اجتماعي و نشون بده بايد خيلي كلي باشه.
    پيشنهاد ميكنم اسم رمان و عوض كنيد.

    جلد:
    جلد استفاده شده تمي روشن داره و رنگ سبز نشون دهنده ي صلح و دوستي كه اولين تضاد با شخصيت اصلي رمانتون هست! شما مارال و از ابتدا يك دختر كاملا سر سخت و جدي نشون داديد و اين باعث ميشه اولين ناهماهنگي بين جلد و شروع رمان براي خواننده پيش بياد.
    مورد دوم در جلد شما ژانر عاشقانه كاملا هويداست. كه شما اصلا اين ژانر و جزؤ ژانر ها تون قرار نداده بوديد. پس جلد با ژانر هم هماهنگ نيست.
    مورد سوم دختري كه در جلد حضور داره تيپ روستايي داره و اصلا شباهتي به مارال و زندگيش نداره!
    مورد چهارم جمله اي است كه شما نوشتيد.
    جمله اي كاملا عاشقانه!
    اين جمله مشكل نگارشي داره صحيحش:
    زندگي زير سر توست؛ اگر لج نكني!
    باز هم مال خودت باش، خودم مال تو ام.
    جلدژانر اجتماعي و نشون نميده و هماهنگي اي با اسم هم نداره.
    خستگي رو بايد با رنگ هاي تيره نشون ميداديد.
    بهتره به طور كلي جلد و ويرايش كنيد.

    خلاصه:
    خلاصه متني مختصر و مفيده، كه اطلاعات كلي اما سر بسته از رمان به خواننده ميده. اطلاعاتي كه در اون گره هايي وجود داره كه خواننده رو به دنبال گره ها ميكشونه.
    خلاصه ي نوشته شده خلاصه اي كليشه اي هستش.
    زني تنها كه دنبال انتقام از همسرش هست.
    اين كه شوهرش بر ميگرده يا نه هم كليشه ي دوم در خلاصه است.
    بهتره در خلاصه گره اي جز انتقام مارال از سهند، جز برگشتن يا برنگشتن سهند قرار بديد.
    گره اي كه بهتر زيبايي هاي رمانتون و نشون بده.

    مقدمه:
    رمان شما فاقد مقدمه بود. مقدمه ميتونه دكلمه، شعر، يا هر متني در رابـ ـطه با موضوع و ژانر رمان باشه. مقدمه خواننده رو با حال و هواي رمان اشنا ميكنه. بهتره مقدمه اي مناسب در رمان قرار بديد.

    ژانر:
    ژانر انتخابي اجتماعي بود.
    اين ژانر در رمان به خوبي ديده ميشد. شما به خوبي به مشكلات مارال در رمان اشاره كرديد و در اين باره موفق بوديد.
    منتهي موضوع ديگه اينكه بهتره ژانر عاشقانه رو هم به رمانتون اضافه كنيد. ژانر اجتماعي خيلي قابل كشش نيست و خواننده رو جذب نميكنه.
    بهتره ژانري جز مشكلات اجتماعي در رمان قرار بديد كه بهترين انتخاب عاشقانه هستش.

    شروع:
    شروع رمانتون با مكالمه ي مارال و شخصي كه مشخص نكرديد كيه و حدس بر اينه كه اون پليسه و بعد از اونم زندگي عادي مارال و به قلم كشيديد.
    در شروع رمانتون توصيفات ديده نميشد. هيچ توصيفي، نه احساس، نه حالت، نه مكان و نه ظاهر
    شايد اگه اين توصيفات بود شروع بهتري داشتيد.
    اما به طور كلي شروع جذاب و قابل كششي نداشتيد و خيلي بهتر مي تونستيد شروع كنيد.
    مثلا قسمتي كه برادر مارال اومد ...
    شروع پر از سوالي ميشد، كه چرا با برادرش مشكل داره، چرا نميخواد اون و ببينه و عالمه چرا كه ذهن خواننده رو به چالش دعوت مي كرد.
    در شروع مشكلات مارال و ژانر اجتماعي به چشم ميخورد.
    البته شروع يك امر سليقه اي هستش و اگه دوست نداريد اون و عوض كنيد بهتره توصيفات و پررنگ كنيد.

    نثر:
    به طور كلي ما دو نثر داريم. ادبي و محاوره
    نثر استفاده شده ادبي بود. اما به وفور با نثر محاوره قاطي شده بود.
    كه اين يك امتياز منفي براي رمانتون به حساب مياد.
    اگه احساس مي كنيد نوشتن نثر ادبي براتون سخته از نثر محاوره استفاده كنيد؛ چون اونطور كه من ديدم براتون راحت تره. و يا از پست اول تا به اينجا بررسي كنيد و اين مشكل و بر طرف كنيد.
    مثلا:
    اگر چه از ارث مالي محروم شدم ولي اين معده درد رو بخوبي به ارث بردم.
    صحيحش:
    اگر چه از ارث محروم شده ام، اما معده درد را به خوبي به ارث بردم.
    يا
    به ٤ سالي كه بيشتر شبهاشو با درد تنهايي خوابيدم و صبح هم از درد بي كسي از خواب بيدار شدم.
    صحيحش:
    به چهار سالي كه بيشتر شب هايش را با درد تنهايي خوابيده و صبح ها را با درد بي كسي چشم گشودم.
    همه ي ادم هاي زندگي يك فرد، يك روز به يك بهانه اي ادم پشت مي كنند...
    همه ي انسان هاي زندگي يك فرد، يك روز و به يك بهانه اي به انسان پشت مي كنند و ...
    مثلا:
    خيلي از حالت هاي مرا از بر شده...
    خيلي حالت هاي مرا حفظ شده
    يا من را خوب شناخته.

    زاويه ديد:
    ما چند نوع زاويه داريم.
    اول شخص، سوم شخص يا داناي كل
    زاويه ديد انتخابي در ابتدا اول شخص و سپس به سوم شخص تغيير پيدا كرد. و اين تغيير در نوسان بود.
    زاويه ديد سوم شخص زاويه ديد كامل تري نسبت به اول شخص هست و نويسنده ميتونه از تمام جهات رمان و بررسي و تحت پوشش قرار بده.
    زاويه ديد اول شخص طرفدار بيشتري نسبت به اين زاويه ديد داره و فهميدن اون راحت تره.
    منتهي ما نمي تونيم از دو زاويه ديد استفاده كنيم.
    بهتره رمان و به يك زاويه ديد ويرايش كنيد.

    غلط هاي املايي و اشكالات نگارشي:
    غلط املايي در رمان ديده نميشد و اين خيلي خوبه.
    اما اشكالات نگارشي در رمان به وفور ديده ميشد.
    مثلا:
    اينكه ما مي و به فعل نمي چسبونيم.
    ميدانستم- مي دانستم
    ميتوانستم- مي توانستم
    ميخورم- مي خورم
    و...
    مورد دوم علائم نگارشي به كلمه ي قبل مي چسبند اما از كلمه ي بعد فاصله مي گيرند.
    مثلا:
    خوبه،خودم خيلي جاها ...
    صحيحش:
    خوبه، خودم...
    مرسي؛به سلامت
    مرسي، به سلامت.
    اين موارد زياده كه با بررسي حل ميشه.
    مورد سوم علائم نگارشي و تكرار نكنيد.
    مثلا:
    ابجي كوچولو خودم؟؟؟
    صحيحش:
    ابجي كوچولو خودم؟
    اون هم همين و ميگفت.!!
    صحيحش:
    اون هم همين و مي گفت.
    و ...
    مورد ديگه كلمات و نكشيد
    مثلا:
    سهيل شنيدمااااا
    صحيحش:
    شنيدما...
    و ..
    و مورد اخر
    استفاده از كلمات نگارشي سره جاي خودشون كه متاسفانه اشتباه شده بود.
    دوست داري يشين من كسي رو از اتاقم بيرون نمي كنم.
    صحيحش:
    دوست داري بشين؛ من كسي رو...
    يا
    با وجود اينكه اصلا حوصله شلوغي را نداشتم،گوشي و كليد اتاقم را برداشتم و از اتاق خارج شدم.
    صحيحش:
    با وجود اينكه اصلا حوصله شلوغي را نداشتم؛ گوشي و كليد اتاق را برداشتم، و خارج شدم.
    نويسنده ي عزيز ما مطالب زيادي در رابـ ـطه با طرز استفاده ي صحيح از علائم نگارشي و كلا نگارش در انجمن داريم. با خوندن اين ها و بالا بردن سطح دانايي تون خيلي خيلي به پيشرفت رمان كمك مي كنيد.

    توصيفات:
    توصيفات در رمان امر مهمي هستند و ارتباط مستقيمي با سير دارن. وقتي توصيفات شما كامل باشه به طور خود به خود سير روان و صحيح ميشه.
    در رمان شمامتاسفانه توصيفات درست بيان نشدن.
    توصيف ظاهر:
    توصيف ظاهر يعني بيان رنگ مو، رنگ چشم، رنگ پوست، نوع اندام و ...
    متاسفانه شما اصلا توصيف ظاهر نداشتيد.
    براتون چند مدل مثال ميزنم.
    دستي درون موهاي خرمايي اش كرد
    چشم هاي به رنگ مشكيش دريايي شده بود.
    و ...
    توصيف مكان:
    توصيف مكان هم در رمان به طور كلي ديده نميشد.
    مثال ميزنم:
    كيفم و از روي ميز كنار پنجره برداشتم.
    نگاهي به ست كرم قهوه اي اتاقش انداختم.
    روي مبل هاي چرم مشكي نشستم و ...
    توصيف احساس:
    توصيف احساس يعني بيان حس شخصيتتون در اون لحظه. خواننده لازم داره بدونه شخصيت در چه حسي قرار داره. بعد از شنيدن ي خبر خوشحاله، ناراحته و ...
    مثلا:
    مثلا وقتي شخصيتتون استرس داره ميتونين بگين
    ضربان قلبم روي هزار ميزد و لبم ديگه پوستي براي جويدن نداشت.
    يا
    از خوشحالي به هوا پريدم و محكم در اغوشش گرفتم
    و ...
    توصيف حالت:
    توصيف حالت به مراتب بهتر از بقيه بود، اما خيلي خيلي جاي كار داره. اين توصيف هم مثل توصيف احساس و ظاهر و مكان بايد بيان بشه.
    مثلا:
    عصبي دستي درون مو هاي خرمايي اش كرد.
    عينك مشكي اش را روي سرش گذاشت و گفت:
    روي تخت دراز كشيد و با چشم هاي بسته گفت:
    و ...
    *نويسنده ي محترم، وقتي بيننده فيلمي و نگاه ميكنه تمامي توصيفات و با چشم خود ميبينه و بيان همين توصيفاتي كه در فيلم ديده ميشه، در رمان به عهده ي شماست.
    بيان توصيفات در رمان بايد تدريجي و پيوسته باشن. يعني نبايد ي جا و فقط ي بار ي چيزي و توصيف كنين. بايد در طَي پست هاتون بهش اشاره كنيد.

    سير :
    سير رمان نبايد تند باشه و نه كند!
    طبق توضيحي كه در توصيفات دادم اگر توصيفات كامل باشه سير متعادل ميشه.
    سير رمان شما كلا كند بود. و تنها قسمتي كه تند شد قسمتي بود كه برادر مارال براي اولين بار اومد شركت..
    رمانتون فراز و نشيب نداشت. و بهتره در رمان گره هاي قرار بديد كه خواننده رو به دنبال اون گره ها بكشيد.

    ديالوگ و مونولوگ:
    ديالوگ و مونولوگ در رمان بايد در توازن باشند.
    كه متاسفانه شما اين توازن و رعايت نكرده بوديد. در بعضي از پست ها حجم زياد ديالوگ و در بعضي حجم زياد مونولوگ باعث خسته شدن خواننده ميشه. كه اين خوب نيست و لطفا توازن و بر قرار كنيد.
    مورد دوم بيان احساس و حالات قبل از نوشتن ديالوگه كه شما ديالوگ ها رو قطار وار پشت هم نوشتيد.
    مثلا:
    خنديد و گفت:
    اشكاش و پاك كرد و گفت:
    و ...
    و مورد ديگه اطلاعات درون ديالوگ و مونولوگ زياد بود. اجازه بديد خواننده بعضي قسمت ها رو خودش كشف كنه و در ذهن خودش داستان پردازي كنه.
    در نوشتن ديالوگ از خط تيره استفاده كرده بوديد كه درست بود.

    ايده:
    ايده ي رمان نو نبود. اما اين دليل نميشه كه رمانتون جلوه نكنه. نويسنده ميتونه با قرار دادن ايده هاي جديد و گره هايي كه عمق خوبي داشته باشن خواننده رو به خوبي جذب رمانتون كنيد.
    خيانت و انتقام و مشكلات خانوادگي در بيشتر رمان ها ديده ميشه.
    اما اين قلم نويسندس كه بتونه رمانش و از كليشه اي بودن دور كنه يا نه.

    شخصيت پردازي:
    شخصيت پردازي در رمان كمي مشكل داشت.
    مارال شخصيت اول داستان خيلي كليشه اي بود.
    دختري شكست خورده كه سعي به إثبات خودش داره، دختري كه رئيس ي شركته و به طور كلي جدي و خشكه در اكثر رمان ها هست.
    خيلي بهتر مي تونستيد شخصيت هاتون رو شخصيت پردازي كنيد.
    سهيل شخصيتي دخترونه داشت. ديالوگ هاش اصلا به ي مرد شباهت نداشتن و بيشتر من با مهسا همسرش اشتباه ميگرفتم.
    خيلي بهتر مي تونستيد شخصيت هاتون و شكل بديد و اخلاق هاي متفاوت و خارج از كليشه اي بودن براشون در نظر بگيريد.
    در رابـ ـطه با سن شخصيت ها صحبت نكرديد كه اين انتظار ميره در ويرايش رمان اين مشكلات بر طرف بشه.


    باور پذيري و متفرقه:
    رمان موضوع غير قابل باوري نداشت و در اين باره مشكلي نداشتيد.

    خسته نباشيد قلمتون پايدار.
    "منتقد انجمن نگاه دانلود"
    827135E3-A352-46E2-8E58-7205EE1057CD.jpeg
     

    آدریا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/28
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    4,258
    امتیاز
    568
    محل سکونت
    سولاریس
    با درود و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی


    نام
    "خستگی دلچسب"
    ۱.ساختمان و معنا
    طبق فرهنگ معین "خستگی" می‌تونه دو گروه معنی متفاوت داشته باشه:
    زخم، جراحت
    رنجیده بودن از کار بسیار
    با لغت نامه دهخدا هم برای دلچسب معانی نزدیکی در نظر گرفته مثل:
    چیزی که دل آنرا بخواهد
    مرغوب و مطلوب
    محبوب و مقبول و دلپذیر
    شما در نام از خستگی به عنوان هسته و از دلچسب به عنوان صفت استفاده کردید که ترکیب صحیحی هستش و آوای مناسب و روانی داره.
    ۲.مفهوم و اشارات
    "دلچسب" و به طور کلی صفات مثبت معمولا در کنار خستگی قرار نمی‌گیرن چون خستگی بار منفی داره. از این موضوع می‌شه فهمید که تناقض بین این دو جز بخش مهمی از هدف نویسنده در انتخاب عنوانه.
    سوالی که مخاطب بعد از روبرو شدن با عنوان از خودش می‌پرسه اینه که خستگی چطور می‌تونه دلچسب و باب میل باشه؟ چطور کسی خسته بودن رو طلب می‌کنه؟
    تا اینجا دلیل این نامگذاری مشخص نشده اما می‌تونه حالت‌های مختلفی رو شامل بشه.
    مثلا فردی که در ابتدا از روزمرگی‌های خودش خسته می‌شه و وقتی با حوادث غیرمنتظره روبرو می‌شه به خستگی خودش پناه می‌بره و می‌خواد اون خستگی همراه با آرامش رو بازیابی کنه. یا اگه خستگی رو مترادف با آزردگی در نظر بگیریم می‌شه فردی رو فرض کرد که خستگی و آسیب‌هایی که دیده اون رو قدرتمندتر کرده و این براش خوشاینده. و...
    ۳.تناسب با محتوا
    من تا اینجا هیچ تناسبی بین عنوان و محتوا ندیدم. نام یک اثر باید دربردارنده فضا و هدف اون هم باشه. تا این لحظه هیچ نکته‌ای در رمان مقداد بار مثبت "دلچسب" رو نداشت. شخصیت‌های آسیب دیده بودن و فضای داستان نهایتا سوسوهای ضعیف نور در خودش داشت. این نام بیشتر من رو یاد یک زندگی و فضای ایده‌آل می‌ندازه که تنها دغدغه شخصیت‌ها خستگی اون‌هاست. یه ملودرام پر از رنگ‌های شاد و اتفاقات "دلچسب". درسته که ترکیب اولویت بیشتری داره ولی تک تک کلمه‌های اون هم در ذهن مخاطب ثبت می‌شن و انتظارات اون رو شکل می‌دن. پیشنهاد می‌کنم نامی کلی‌تر و متناسب‌تر با محتوا و فضا انتخاب کنید.
    ۴.تناسب با ژانر
    در این بخش هم مشکل بارها مطرحه. رمان‌های اجتماعی نبض‌های ضعیفی هستن که از خاک سرچشمه می‌گیرن بین تفرقه‌ها و مشکلات روابط انسانی قدرتمند می‌شن و نتیجه اخلاقی و همدلی و بیداری برای این مشکلات رو به دنبال دارن. هیچکدوم از این مراحل در عنوان شما به چشم نمی‌خورد. البته در صورت تناسب با محتوا می‌شه از این بخش چشم پوشی کرد اما متاسفانه تناسب با محتوا هم ضعیف بود. تناسب نام و ژانر یک امتیاز مثبت برای اثر به حساب می‌آد.
    ۵.خلاقیت و جذب مخاطب
    خستگی بارها در عنوان‌ها بیان شده اما دلچسب واژه نسبتا جدیدیه. ترکیب شما به طور کلی تکراری نیست و با این وجود راحت در ذهن ثبت می‌شه و باقی می‌مونه. اما چندان جذب مخاطب نمی‌کنه و به شکلی نیست که مخاطب به محض دیدنش سراغش بره تا ازش سر در بیاره.



    جلد
    ۱.تصویر
    تصویر انتخابی اصلی شما نشون دهنده دختریه که در طبیعت و یه دشت سرسبز داره گل می‌چینه.
    تصویر دوم و محو هم تصویر زن و مردیه که به هم زل زدن. تصاویر کیفیت خوبی دارن، ترکیبشون نقص یا شلوغی ایجاد نکرده و در کنار هم هماهنگی ایجاد کردن.
    ۲.ترکیب رنگی
    رنگ‌های سبز، زرد، قرمز و...
    هیچ‌کدوم از این رنگ‌ها مناسب رمان شما نیستن و همونطور که در بخش نام هم گفتم بیشتر نماینده یک ملودرام رنگی هستن. زندگی‌های شاد روستایی و طراوت طبیعت از این رنگ‌ها دریافت می‌شن. معمولا بهترین رنگ‌ها برای ژانر اجتماعی رنگ‌ها گرم و رنگ و رو رفته هستن. مثل قهوه‌ای، خاکی، نخودی و...
    رنگ‌هایی مثل خاکستری هم هنجارهای سرسختانه و سیاه و سفید هم تقابل‌های اجتماع رو منتقل می‌کنن. پیشنهاد می‌کنم ترکیب رنگی بهتری انتخاب کنید.
    ۳.تناسب با محتوا
    می‌تونم بگم که جلد شما هیچ تناسبی با محتوا نداشت. شما روایت دختری سرسخت رو می‌گید که توسط باورها و فشارهای غلط جامعه منزوی شده در حالیکه جلد شما دختریه که آزادانه در طبیعت و به دور از مردم رها شده و از آزادی خودش لـ*ـذت می‌بره و می‌خنده. حتی عکس دو نفره بالای جلد هم نماینده یک رابـ ـطه احساسی موفق و شاده که همچین چیزی در داستان وجود نداشت. بهتره جلدتون رو تغییر بدید.
    ۴.تناسب با ژانرها
    زندگی روستایی می‌تونه تا حدی به ژانر اجتماعی بپردازه ولی اشاره به مشکلات اون شکل دیگه‌ای طلب می‌کنه. اگه بین جلد و محتوا تناسب ایجاد کنید این بخش هم تا حد زیادی پیشرفت می‌کنه.
    ۵.جمله جلد
    "زندگی زیر سر توست اگر لج نکنی،باز هم مال خودت باش خودم مال تو ام"
    قبل از هر چیزی مشکل نگارشی مطرحه و اون هم فاصله نذاشتن بین علامت ویرگول و ادامه متنه:
    اگر لج نکنی،باز هم مال...=> اگر لج نکنی، باز هم مال...
    جمله جلد هم عاشقانه به نظر می‌رسه و به نظر نوعی راز موفقیت می‌آد. باز هم تناسبی خوبی با محتوا نداره و پیشنهاد می‌کنم ژانر و فضا رو در اون رعایت کنید.
    ۶.خلاقیت و جذب مخاطب
    تصاویر انتخابی چندان جدید و خاص نیستن و در صورت جذب مخاطب هم مخاطب اشتباه رو جذب می‌کنن چون با محتوا تناسب ندارن.



    خلاصه
    ۱.متن
    شما در متن خلاصه اشتباه تایپی دارید که حضور اون در خلاصه به مراتب مخرب‌تر از متن رمانه.
    رویایی رویی=> رویارویی
    متن خلاصه شما نه خیلی کوتاهه که جامع نباشه و نه خیلی بلنده که مخاطب رو خسته کنه. به علاوه نکات بی‌مورد هم در اون وجود نداره و هر بخشی از متن اشارات مهمی در خودش داره که این یک امتیاز مثبته.
    ۲.یکپارچگی
    در خلاصه شما یکپارچگی وجود داشت و قالب یک خلاصه استاندارد رعایت شده بود. در ابتدا شما به صورت خلاصه شخصیت اصلی و گذشته اون رو معرفی کردید بعد به زمان حالش پرداختید و سوالاتی در مورد آینده اون پرسیدید. شما در ایجاد یکپارچگی موفق بودید.
    ۳.تناسب با محتوا و ژانر
    خلاصه محتوا رو پوشش داده و نه اطلاعاتش به قدری زیاده که داستان رو لو بده و نه به قدری کمه که مخاطب رو راضی نکنه. ژانر اجتماعی هم با توجه به انتخاب صحیح کلمات شما خودش رو نشون می‌ده.
    ۴.خلاقیت و جذب مخاطب
    اولین چیزی که در خلاصه نظرم رو جلب کرد "زنی از جنس تنهایی" بود. ما بارها دیدیم که همچین عباراتی در خلاصه‌ها تکرار شده و شخصیت‌ها همه از جنس تنهایی و عشق و شکست و... هستن. وقتی خواننده دنبال رمانی به دور از کلیشه هستش با دیدن همچین چیزی اون رو ترک می‌کنه. شما می‌تونستید از معادل‌های دیگه ای استفاده کنید مثل: زنی در سایه تنهایی، زنی خو گرفته با انزوا و...
    این که یه شخصیت دنبال حقش باشه هم پرتکراره و بارها شاهدش بودیم. برای دوری از تکرار می‌تونید نکته خاصی رو در مورد روند اثباتش بیان کنید یا کمی از اشتباهش به صورت غیرمستقیم بگید و...
    به علاوه گره‌های چندان قدرتمندی در خلاصه وجود نداشت و بهتره یک یا چند مسئله‌ای رو بیان کنید که ذهن خواننده رو به چالش می‌کشه و باعث جذب شدنش می‌شه.



    ژانر
    ۱.انتخاب ژانر مناسب
    ژانر انتخابی شما صحیح هستش و رمان شما در این ژانر به مشکلات زن‌ها در جامعه می‌پردازه و از عقاید متعصبانه و سرسختانه نسبت به اون‌ها انتقاد می‌کنه.
    ۲.پردازش و رعایت اصول
    ژانری در پردازش موفقه که در لحظه لحظه یک داستان قابل لمس باشه. شما این موفقیت رو داشتید و حتی تصمیمات و شخصیت‌ها حول مشکلات اجتماعی شکل می‌گرفتن که قابل تقدیره.
    ۳.ژانر پیشنهادی
    تا اینجا زیاد به رابـ ـطه بین مارال و سهند پرداخته بودید و اگه قراره در آینده این دو نفر رابـ ـطه مستقیم‌تری با هم داشته باشن می‌تونید ژانر عاشقانه رو هم اضافه کنید.



    مقدمه

    مقدمه نداشتید.
    مقدمه معمولا یک متن کوتاهه که چندین هدف ممکنه داشته باشه مثل:
    آشنایی مخاطب با محتوا
    آماده کردن مخاطب برای شروع
    تکمیل خلاصه
    آراییدن اثر به زیبایی‌های ادبی
    معرفی داستان
    و...
    وجود مقدمه اجباری نیست اما استفاده از اون می‌تونه هم به نویسنده و هم به خواننده برای ارتباط با اثر کمک کنه. شما می‌تونید مقدمه رو خودتون بنویسید و به خواننده فرصت آشنایی با قلم و سبک خودتون رو بدید و یا با ذکر منبع از یک اثر ادبی آماده و مرتبط استفاده کنید.



    شروع
    شروع اول شما با یک پرولوگ از بخشی از داستان که به نظر می‌آد مکالمه شخصیت اصلی با پلیس باشه آغاز می‌شه و شروع دوم هم یک روز عادی برای شخصیت اصلی هستش.
    ۱.توصیفات شروع
    یکی از نقاط ضعف شما نه تنها در شروع بلکه در کل روند داستان، توصیفات بسیار کم بود. مخاطب در شروع سعی می‌کنه خودش رو وارد فضای داستان کنه و شخصیت‌ها و محیط رو ببینه و باهاشون آشنا بشه اما شما فقط منولوگ و دیالوگ در مورد اتفاقات در اختیار اون گذاشته بودید که ارتباط با رمان رو از همون ابتدا سخت می‌کرد. بهتره توصیفات رو به شروع اضافه کنید.
    ۲.تناسب با هسته و محتوا
    هسته رمان شما تلاش‌های یک زن برای اثبات خودشه که شروع اول شما کاملا در جهت اون حرکت کرده و به هدف داستان خدمت می‌کنه. محتوا و فضای داستان هم در همون پست‌های ابتدایی به درستی منتقل می‌شه و مخاطب رو سردرگم نمی‌کنه. خلاصه تناسب خوبی با هسته و محتوا داره.
    ۳.تناسب با ژانر
    مشکلات اجتماعی هم در شروع به چشم می‌خوره و آغاز داستان با افکار زنی که دچار این مشکلات شده هم اون رو تثبیت می‌کنه.
    ۴.جذب مخاطب
    خلاصه تا حدی سوالاتی ایجاد می‌کنه. مثلا اینکه چه اتفاقی برای این زن افتاده؟ چه کسی براش نقشه کشیده؟ چرا این کار رو کرده؟ و...
    ۵.خلاقیت
    صحبت کردن با پلیس از شروع‌های نه چندان پرتکرار بلکه مطرح شده هستش. یعنی نه به قدری تکراریه که به کلیشه برسه و نه به قدری جدیده که یک خلاقیت به حساب بیاد. اما خب شروع خاص چیزی نیست که اجباری باشه و یا نبود اون خللی ایجاد کنه.
    اما در هر صورت پیشنهاد می‌کنم که شروع بهتر و جذاب‌تری رو انتخاب کنید.



    سیر
    ۱.رعایت تناسب
    سیر داستان کند بود. در ابتدا داستان به مقدار کافی هدفمند نبود. روابط علت و معلولی کم بود و اتفاقات شدت و اطلاعات کافی رو نداشتن. وقتی هسته و هدف داستان انتخاب می‌شه اکثریت اتفاقات باید در جهت اون‌ها حرکت کنن و مقدمه‌ای بشن بر کشمکش‌های مهم داستان. گاهی هم نویسنده صحنه‌هایی اضافه رو برای شناخت شخصیت‌ها و محیط خلق می‌کنه که زیاده روی در اون در خط داستانی خلل ایجاد می‌کنه و هدف داستان فراموش می‌شه. به علاوه کم بودن توصیفات هم به سیر ضربه زده و اتفاقات اون رو زودگذر و تند کرده.
    پیشنهاد می‌کنم در صورت امکان و وقت و انرژی کافی این مشکل رو حل کنید. شما می‌تونید با حذف صحنه‌های بی‌هدف و خسته‌کننده و اضافه کردن توصیفات متناسب به کشمکش‌ها و قسمت‌های هدفمند از این ناهماهنگی کم کنید.
    ۲.ایجاد تعلیق
    تعلیق برای کشف رازها ایجاد شده بود اما برای رسیدن به یک هدف خیر.
    مخاطب دوست داره بدونه که چه اتفاقی بین شخصیت اصلی و همسرش افتاده یا اینکه چه چیزی اون رو از خانواده‌ش جدا کرده. این تعلیق تقریبا مناسب و قابل قبوله.



    دیالوگ ها و منولوگ ها
    ۱.تناسب مقدار دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها
    اولین نکته اینه که دیالوگ‌ها و منولوگ‌های شما خیلی زیاده. توصیفات وجود نداشت و کل داستان رو این دو مورد تشکیل می‌دادن. همچین چیزی برای یک نمایشنامه شاید مناسب باشه اما برای نگـاه دانلـود مناسب نیست. به علاوه گاهی دیالوگ‌ها زیاد می‌شدن و به اوج خودشون می‌رسیدن و گاهی مدتی طولانی منولوگ وجود داشت و مخاطب از افکار شخصیت خسته می‌شد. بهتره این تناسب رو ایجاد کنید.
    ۲.تناسب با شخصیت
    دیالوگ‌ها اکثرا شبیه به هم بودن و نمی‌شد شخصیت‌ها رو از اون‌ها تشخیص داد. انتخاب کلمات و لحن و حتی شوخی‌ها و عصبانیت‌های شخصیت‌ها به شدت مثل هم بود و نیاز به پردازش بیشتری داشت.
    توی بخش شخصیت پردازی بیشتر توضیح می‌دم.
    ۳.دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها مفید یا ماندگار
    دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها بیش از حد در خودشون اطلاعات داشتن. بهتره گاهی به خواننده اجازه بدید وقایع رو ببینه نه اینکه مدام اون‌ها رو بشنوه. حرف‌های ماندگار هم تا حدی وجود داشت.
    ۴.استفاده از علائم
    شما قبل از دیالوگ‌ها از خط تیره "_" استفاده کرده بودید که صحیح بود.



    شخصیت پردازی
    ۱.پردازش کلی
    شخصیت پردازی شما چندان موفق نبود. برای مثال شخصیت اصلی شما مدام می‌گـه که به تنهایی عادت کرده و سرسخت شده در حالیکه از همون اول هرکدوم از شخصیتا رو می‌دید براش از زندگیش و مشکلاتش می‌گفت. این فردی که شما تعریف کردید در دنیای حقیقی معمولا به فردی درونگرا تبدیل می‌شه که هیچ ذره‌ای از احساساتش رو به افراد بروز نمی‌ده و برای خودش نگه می‌داره. این رفتار مارال بیشتر من رو یاد نوجوون‌هایی می‌ندازه که دنبال یه فرصتن که خودشون رو بروز بدن و در ازاش محبت دریافت کنن. نه زن بالغ و سرسختی که ۴سال هم به تنهایی زندگی کرده. چنین افرادی یه دیوار بین خودشون و اطرافیانشون می‌کشن تا از خودشون محافظت کنن.
    یا نکته بعد شباهت شخصیت‌هاتون به هم بود. مثلا جنس شوخی‌های همه یکسان بود. همه شخصیت‌ها به نوعی با تمسخر طرف مقابلشون طنز خودشون رو نشون می‌دادن و از کلمات و لحن‌های یکسانی استفاده می‌کردن. خب چطور می‌تونیم همچین مشکلی رو حل کنیم؟ باید بریم سراغ ویژگی‌های اون شخصیت. مثلا یه فرد باهوش و تحلیلگر رو داریم که می‌خواد شوخی کنه. افراد خیلی منطقی و تحلیلگر معمولا در طنز چندان موفق نیستن چون سعی می‌کنن یه منطق در اون ایجاد کنن. مثلا:
    _سپهر مرد خوبیه.
    _صبر کن! تو سپهر رو می‌شناسی؟
    _نه ولی چند هزارتا سپهر توی جهان هست که حداقل یکیشون ممکنه مرد خوبی باشه.
    یا افرادی که وقتی عصبانی می‌شن و یا تو فشار قرار دارن شوخی می‌کنن تا بتونن خودشون رو کنترل کنن. مثلا:
    _داینیما؟ بیشتر شبیه اسم یه غذای مکزیکیه!
    دندان‌هایش را روی هم فشرد و در حالیکه سعی می‌کرد سرنگ را با حرص پر کند پاسخ داد:
    _آره می‌تونی واسه ناهار بخوریش اگه قصد داری دندونا و لثه و گوشتتم باهاش بجویی! یکم تنده ولی خونت حلش می‌کنه.
    تو مثال اول طنز ضعیف و آماری بود و تو مثال دوم طنز متناسب با شرایط شخصیت تاریک بود. طنز افراد همیشه متفاوته و ریشه در زندگی و محیط اون‌ها داره. حتی نحوه عصبانیت و خوشحالی هم در افراد متفاوته و با رعایت این تفاوت‌ها شخصیت‌ها به واقعیت نزدیک می‌شن.
    برای بهبود شخصیت پردازی پیشنهاد می‌کنم یه پروفایل برای شخصیت‌هاتون تشکیل بدید و در اون عادات، علایق، مشخصات و... اون‌ها رو بنویسید. در مورد پیامد‌های ضربه‌ها عاطفی هم تحقیق کنید تا شخصیت‌پردازی شما به حد مناسبی برسه.
    ۲.خلاقیت
    شما شخصیت‌پردازی خیلی نو یا خاص نداشتید. بارها داستان دختر آسیب دیده‌ای که سعی داره خودش رو اثبات کنه یا اون فردی از جمع که همیشه شوخی می‌کنه یا عاشقی که به عشقش بی‌اعتماد شده رو شنیدیم. اما خب با پردازش بیشتر اون‌ها و بیان علایق و عاداتشون می‌تونید اون‌ها رو از بقیه جدا کنید‌.
    ۳.تمرکز
    بحث تمرکز اینه که به تمام شخصیت‌ها به قدر لازم بها بدید. شما به شخصیت اصلیتون خوب پرداختید اما بعضی شخصیت‌های فرعی بودن که با وجود حضور زیادشون تعریف نشده بودن. مثلا مهسا که معمولا کم و تکراری حرف می‌زنه و عملا هیچ موضوع کلیدیی در مورد شخصیتش بیان نمی‌شه. یا مثلا سهیل که فقط شوخی می‌کنه و هیچ چیز دیگه‌ای از شخصیتش بروز نمی‌ده. مثلا چرا شوخی می‌کنه؟ چه مشکلی باعث شده که آدم شوخی باشه؟



    ایده
    ۱.پردازش ایده
    کار شما در پردازش و گسترش ایده‌تون تا حدی موفق بود. ولی کندی ابتدایی سیر اجازه نمی‌داد در اوایل داستان ایده خودش رو نشون بده. اما به طور کلی خوب بود و شکستگی شخصیت اصلی نمود اولیه ایده بود که به مرور با روشن شدن دلیل و پیامدهای اون خودش رو نمایان کرد و در اتفاقات رو تشکیل داد.
    ۲.خلاقیت در ایده
    ایده رمان نو نبود. ازدواج صوری و توطئه و تهمت بارها در رمان‌های مختلف تکرار شدن و جدید نیستن. این مهارت نویسنده هستش که بتونی یک موضوع و ایده تکراری رو جوری بنویسه که جذب مخاطب کنه و به صورت جز به جز برای خواننده جدید باشه. شما تا حدی تونستید بین اتفاقات جزئی خلاقیت به خرج بدید و ایده‌تون رو از کلیشه دور کنید.



    زاویه دید
    ۱.زاویه دید انتخاب شده
    زاویه دید شما اول شخص از دید مارال و سوم شخص هستش.
    ۲.زاویه دید مناسب
    با توجه به شخصیت محور بودن داستان شما و پیوستگی زیادی که داستان با شخصیت مارال داره به علاوه ساده و ملموس بودن محیط داستان مناسب‌ترین زاویه دید برای شما زاویه دید اول شخصه.
    ۳.یکپارچگی زاویه دید
    استفاده شما از دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص مناسب نبود. اول داستان تا مدت زیادی زاویه دید اول شخص بود و به نظر هم خوب می‌اومد. ولی بعد از اون یک دفعه سوم شخص شد که با توجه به نیاز نویسنده به شرح حال یکی دیگه از شخصیت‌ها که از شخصیت اول دور بود قابل قبول بود. اما بعد این پرش‌ها بیشتر شد و مدام تکرار می‌شد تا حدی که حتی لحظاتی که شخصیت اول هم حضور داشت باز هم زاویه دید سوم شخص می‌شد که مخربه و مخاطب رو سردرگم می‌کنه. بهتره یکپارچگی رو در زاویه دیدتون ایجاد کنید.
    ۴.پردازش زاویه دید
    شما از زاویه دید اول شخص استفاده کرده بودید که احساسات درونی شخصیت اصلی رو به خواننده برسونید که با تا حدی موفق هم بودید اما کمبود توصیفات به شدت احساس می‌شد. در حالیکه زاویه دید سوم شخصتون چندان به وظیفه خودش عمل نکرده بود.



    نثر
    ۱.سبک
    نثر شما ترکیبی نامناسب از محاوره‌ای و ادبی بود. این دو به قدری زیاد با هم ترکیب شده بودن که سخت می‌شه تصمیم گرفت که سبک اصلی شما کدوم یکی از اون‌ها هستش.
    برای مثال به این جمله ها دقت کنید:
    "نباید از هیچکسی برای قدم برداشتن توی مسیر زندگی کمک بخواهم."
    در اینجا "توی" محاوره‌ای و "بخواهم" ادبی هستش که در کنار هم جمله بدی تشکیل دادن.
    "اگه این کار را به سر انجام می رساندیم سری از توی سرها بیرون می اوردیم"
    تو این جمله هم این مشکل دوباره تکرار شده. دقت کنید نثر ادبی فقط محدود به افعال ادبی نیست بلکه تمام حرف‌ها، عبارت‌ها و حتی مفهوم هم ممکنه تحت تاثیر اون قرار بگیره.
    بعضی قسمتا حتی از مرز محاوره‌ای هم عبور کرده بودید و اصول را رعایت نکرده بودید. مثلا:
    "رنگ نگاش"
    حتمی تو نوشتن محاوره‌ای هم اجزای اصلی کلمات حذف نمی‌شه و صحیح اون "رنگ نگاهش" هستش.
    "اوایل حرفمو می زدم و به همه می گفتم باورم کنند"
    یا تو جمله بالا که "را" به کلی "ر" خودش رو از دست داده. توی محاوره‌ای هم از "رو" به جای "را" استفاده می‌کنیم و به هیچ عنوان اون رو حذف نمی‌کنیم.
    چه توی نثر محاوره‌ای و چه توی نثر ادبی، ترتیب اجزای جمله باید در متن داستان رعایت بشه. مثلا:
    "بماند که چه بلاها سرم امد بخاطر همین سرپیچی ها"=> بماند که بخاطر همین سرپیچی‌ها چه بلاها سرم آمد.
    یا از کلماتی استفاده شده بود که مخصوص محاوره هستن و در نثر ادبی جایی ندارن. مثلا:
    "انگاری چون بچه مایه دار است می تواند اعتبار شرکت من را هم بخرد."
    تو نثر ادبی نه از "انگاری" استفاده می‌شه و نه از "بچه مایه دار".
    در مجموع پیشنهاد می‌کنم اگه با نثر محاوره‌ای بیشتر احساس راحتی می‌کنید از این نثر استفاده کنید در غیر این صورت بیشتر با نثر ادبی آشنا بشید و به مرور این مشکلات رو حل کنید.
    ۲.زمان
    زمان نثرتون هم مشکل داشت و ترکیبی از گذشته و حال بود. بهتره یک زمان جامع انتخاب کنید و بهش پایبند باشید.



    املا و نگارش
    ۱.علائم نگارشی
    همیشه بعد از علائم نگارشی یه فاصله وجود داره و اون رو از ادامه متن جدا می‌کنه.
    از پشت میزم بلند شدم،معدم بی رحمانه=> از پشت میزم بلند شدم، معدم بی‌رحمانه

    شما فقط اجازه دارید که از یک علامت نگارشی از نوع خودش استفاده کنید و تکرار اون غلطه.
    معدم بی‌رحمانه تیر می‌کشد!!=> معدم بی‌رحمانه تیر می‌کشد!
    علامت پرانتز معمولا برای توضیح بیشتر به کار می‌ره و نباید بخشی از داستان در اون قرار بگیره. مثل:
    (ماجرا رو براش تعریف کردم)

    ۲.اصول نگارشی
    "می" حال نباید به ریشه فعل بچسبه و باید بین اون‌ها یه نیم فاصله یا فاصله وجود داشته باشه.
    از دست میدادم=> از دست می‌دادم
    میدونی=> می‌دونی

    کلاه الف "آ" در نوشتار نباید فراموش بشه.
    اواره=> آواره

    ترتیب اجزای جمله باید رعایت بشه.
    طبق معمول یکی از آن‌ها آوار می شوند در اتاقم.=> طبق معمول یکی از آن‌ها در اتاقم آوار می‌شوند.

    تو مثال بالا دقت هم کنید که بعد از "یکی از آن‌ها" فعل باید مفرد بیاد نه جمع.
    طبق معمول یکی از آن‌ها در اتاقم آوار می‌شوند.=> طبق معمول یکی از آن‌ها در اتاقم آوار می‌شود.

    بعضی قسمتا جمله ناقص بود و حرف‌ها رو فراموش کرده بودید. مثل:
    راجب قرار دادیه تنظیم کردید.=> راجب قرار دادیه که تنظیم کردید.

    از "ه" به جای کسره استفاده کرده بودید.
    بخت سیاهه خودم=> بخت سیاه خودم

    نباید برای تاکید کلمات رو بکشید و غلطه.
    خانـــــــــوم=> خانوم
    تــــــــــــــــا=> تا

    ۳.اشتباه تایپی
    اشتباهات تایپی زیاد داشتید مثل:
    آدما ها=> آدم‌ها
    ماندش=> ماندنش
    سود=> شود
    شزکت=> شرکت

    ۴.املا
    اشتباهات املایی نسبتا کم بود مثل:
    بگزارد=> بگذارد
    ثوری=> صوری



    توصیفات
    توصیف ظاهر
    شما توصیف ظاهر نداشتید و اگر هم داشتید به قدری کم بوده که به چشم نمی‌اومد. معمولا بهتره این توصیفات رو کم کم در بین داستان جا بدید تا در ذهن خواننده ثبت بشن. شخصیت‌های اصلی شما هم به توصیف بیشتری نیاز داشتن.
    خواننده نیاز داره که شخصیت‌ها رو در ذهنش ببینه تا بتونه روند داستان رو در کنار اون‌ها طی کنه.
    رنگ، اندازه و مدل چشم، رنگ و حالت مو، رنگ پوست و شکل صورت، قد، اندام، صدا، اندازه اجزای صورت و... از مواردی هستن که می‌تونید بهشون اشاره کنید.
    برای مثال می‌تونستید ظاهر شخصیت‌هاتون رو در میان حرکات جا بدید. استفاده از تشبیه هم به زیبایی توصیفاتتون کمک می‌کنه. مثلا:
    "رشته موهای سیاه و آشفته‌ش با باد می‌رقصیدن و سایه خودشون رو به استقبال اون چشمای غمگین می‌فرستادن. اما سایه‌ها هم در مقابله با اون زیبایی بی‌پایان، ماهیت تاریکشون رو تسلیم می‌کردن و بخشی از نقش و نگار‌های فیروزه خالص چشم‌هاش می‌شدن. انگشتای ظریفش رو بین آبشار موهاش کشید و صورت سفید و بی‌روحش رو از بند اون‌ها رها کرد."
    قطعا مثال بالا که با حرکت و تشبیه همراهه بهتر از اینه که اطلاعات پست سر هم و مستقیم به خواننده داده بشن. مثل:
    "لاغر بود. چشمای آبی داشت به همراه موهای بلند سیاه پرکلاغی و پوست سفید."

    توصیف مکان
    توصیف مکان هم نداشتید و به شدت توصیه می‌کنم که اضافه کنید. توصیفات مکان سازنده دنیای شما در ذهن خواننده هستن و نباید نادیده گرفته بشن.
    شما می‌تونید از شکل ساختمان‌ها، آب و هوا، بو و صدا، رنگ و نور، اجزا و جنس اون‌ها و... بگید. مثلا:
    "خونه بزرگی نبود اما به قدری راهرو و دیوار اضافه داشت که گاهی سردرگمم می‌کرد. رد شدن از بین اون دیوارای بلند و قرمز چندان خوش‌آیند نبود و مضطربم می‌کرد. از اون بدتر درهای چوبی قدیمی بین راه بودن که بوی خاک و آهن می‌دادن. در رو آروم بستم و خودم رو روی مبل راحتی کنار شومینه خاموش انداختم. یک دفعه چنان گرد و غباری از مبل سیاه بلند شد که بلافاصله از کارم پشیمون شدم. کمی سرفه کردم به پنجره قدی کثیف پناه بردم و چهارچوب زنگ‌زده‌ش را با قدرت بالا کشیدم."

    توصیف حالات
    توصیف حالات هم بسیار کم بود‌. توصیفات حالات به شخصیت ها زندگی می‌بخشن و حضورشون رو پررنگ‌تر می‌کنن. شما می‌تونید به نوع خندیدن، راه رفتن، نشستن، حرکات دست ها و... شخصیت ها اشاره کنید. همینطور می‌تونستید توصیفات دیگری مثل توصیفات ظاهر هم در قالب این حرکات بگنجونید. مثلا:
    "صدای محکم و خشمگینش همه رو ساکت کرده بود. چه کسی می‌تونست با اون مخالفت کنه؟ هیکل تنومند و دراز خودش رو روی صندلی انداخته بود، با انگشت اشاره عریضش افراد رو خطاب قرار می‌داد و براشون وظیفه در نظر می‌گرفت. چشمای ریزش رو تنگ می‌کرد و هرکدوم از سربازا رو با نگاهش به لرزه می‌انداخت. ترس اون‌ها چنان لبخند مقتدرانه‌ای بر روی لب‌های فرمانده خلق می‌کرد که به نظر می‌رسید از تمام این ماجراها لـ*ـذت می‌بره."

    توصیف احساسات
    توصیف احساسات هم چندان مناسب نبودن. بهتره زمان بیشتری رو به شخصیت‌هاتون و احساسات درونیشون اختصاص بدید. توصیفات احساسات باعث همراهی و همدلی مخاطب با شخصیت‌های شما می‌شن. مثلا به جای اینکه بنویسید "از او ترسیده بودم" می‌تونید از توصیف ملموس‌تر و دقیق‌تری استفاده کنید. مثل:
    "ضربان قلبم دیوانه‌وار سرعت گرفته بود و نفس‌هام به شمارش افتاده بود. سرمای ترس به جون بدنم افتاده بود و اون رو سست می‌کرد."



    باورپذیری
    نکات ریزی بودن که چندان خللی ایجاد نمی‌کردن و به طور کلی داستان باورپذیر بود.



    تکمیلی
    متن آهنگ‌ها رو کامل نوشته بودید که مخاطب رو خسته می‌کنه و باعث می‌شد بخواد ازشون بپره و به داستان برسه. بهتره که در صورت لزوم فقط چند خط کوتاه از اون رو بنویسید.
    یه قسمت ذکر کرده بودید برج ۴ طبقه که همچین چیزی نداریم و ۴ طبقه برای یک برج خیلی کمه.



    قلمتون پایدار
    "عضو آزمایشی شورای نقد"

    247828_827135E3-A352-46E2-8E58-7205EE1057CD.jpeg
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا