نقد رمان معرفی و نقد رمان دیجور | Parla.S کاربر انجمن نگاه دانلود

*PArlA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/30
ارسالی ها
5,097
امتیاز واکنش
51,479
امتیاز
1,281
سن
30
محل سکونت
Sis nation
images

نام رمان: دیجور
نام نویسنده: Parla. S کاربر انجمن نگاه دانلود
نام ناظر: @>YEGANEH<
ژانر: اجتماعی، تراژدی
خلاصه: دختری در گندم زار های وجودی اش، پر زنان می چرخد! بدون نگاه کردن به دسته ی کلاغ هایی که اطراف گندم هایش کمین کرده اند! دختری به نام گندم، تک ستاره ی زرد و گندمی اش، در آسمان بالای گندم زارش چنان نحس می سوزد، که حتی آتش خم می شود مقابلش! کاش کلاغ ها، کمی، فقط کمی، چشمانشان را می بستند تا دخترک، لحظه ای شاد زندگی کند! در گندم زار گندم قصه ی ما، ستاره ها می سوزند! مشکلات، می سوزانندشان!

لینک تاپیک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    21
    به نام خدا


    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........



    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام بلندترین بلند آوازه جان

    نام رمان دیجور، همانند بدنه و محتوای رمان خبر از نگون بختی و تاریکی زندگی شخصیت اصلی می‌داد. دیجور از آن دسته نام‌هایی است که تعداد کثیری از افراد معنای آن را نمی‌دانند و برای همین هم به رمان جذب می‌شوند. خوبی این نوع نام‌ها کوتاه بودن و جذابیت آن‌هاست. کلمه دیجور هم فاقد این عناصر نبود و به زیبایی با فضای سیاه و تراژدی رمان ترکیب شده بود؛ اما دیجور خبر از ژانر اجتماعی نمی‌داد؛ اما از آنجایی که ژانر اصلی رمان تراژدی است، نمی‌توان به آن خورده گرفت. از این رو باید عرض کنم، انتخاب این نام بسیار مناسب زمان و حال و هوای تیره آن بود و به خوبی خود را با ژانر اصلی، تراژدی، ترکیب کرده بود. البته وجود ژانر تراژدی نیز در سراسر رمان، قابل چشم پوشی نبود و از این رو با اینکه ژانر اجتماعی نیز در رمان به خوبی استفاده شده است اما نام خبری از آن نمی‌دهد، خرده نمی‌گیریم.
    جلد رمان نیز حال و هوای تراژدی را به خوبی به خواننده منتقل می‌کرد و پرواز پرندگان و فضای تیره و تار جلد و جمله آخر آن، کمی خبر از ژانر اجتماعی می‌داد؛ اما باز هم ژانر اصلی پررنگ‌تر بود و تراژدی بودن رمان را کاملا به خواننده القا می‌کرد؛ اما مشکل اصلی جلد رمان، ندادن اطلاعات به خوانندگان بود. با اینکه عکس اصلی بسیار خوب انتخاب شده بود اما عکس خبری از وقایع رمان نمی‌داد و آنچنان همانند نام، به خواننده اطلاعات نمی‌داد. جلد می‌توانست با عکس دیگری ترکیب شود و یا نوشته دیگری برای آن انتخاب شود که هم به ژانر اجتماعی بیاید و هم خبر از ماجرای رمان دهد. از این رو پیشنهاد می‌کنم ویرایش کوچکی در جلد بکنند تا دارای این دو عنصر شود.
    خلاصه رمان با اینکه متن زیبایی بود و حال و هوای تراژدی را به خواننده القا می‌کرد؛ اما اطلاعات درستی به خواننده نمی‌داد و همین باعث دو اتفاق می‌شد:
    ۱. خواننده رمان را بخواند تا اطلاعات را دریافت کند.
    ۲. خواننده بخاطر ندانستن موضوع رمان، از روی آن رد شود.
    خلاصه خوب به خلاصه‌ای گفته می‌شود که علاوه بر کوتاه بودن به خواننده نیز اطلاعات دهد. خلاصه رمان دیجور همانند مقدمه بود بیشتر تا خلاصه. خلاصه بسیار زیبا و خوب بود و به محتوا می‌آمد؛ اما مشکلش این بود که خلاصه نبود‌! این متن می‌توانست در مقدمه استفاده شود؛ اما در خلاصه نه! زیرا خلاصه باید:
    1. اطلاعات به خواننده بدهد.
    ۲. کنجکاو کننده باشد.
    ۳. کوتاه باشد.
    اما متنی که شما برای خلاصه استفاده کردید، با اینکه زیبا و جذاب بود؛ اما انتخابش برای خلاصه کار درستی نبود.
    مقدمه رمان اما به زیبایی و ظرافت، همانند دیگر عناصر رمان خبر از تراژدی بودن محتوا می‌داد. کوتاه بود و زیبا و به محتوای رمان و مشکلات گندم کاملا واقف بود و این حس را به خواننده القا می‌کرد که این داستان مشکلات کسی است که پایانش شاید خوش نباشد، که درست بود. در برخی از جملات مقدمه بویی از اجتماعی وجود داشت؛ اما اشکال مقدمه و تمامی عناصر بیرونی رمان وجود نداشتن ژانر اجتماعی در آن بود! اما این موضوع تنها برای عناصر بیرونی نبود و در عناصر درونی رمان نیز خبری از ژانر اجتماعی به جز چند مورد نبود. ژانر اجتماعی در رمان شما خلاصه می‌شد در: نداشتن مادر، مریضی والدین، ازدواج‌های بد. این سه مورد که در رمان شما کوتاه هم از آن‌ها استفاده شده بود، نمی‌تواند نشانگر ژانر اجتماعی باشد مگر اینکه شما نقشه‌ای برای این ژانر داشته باشید تا آن را پررنگ‌تر کنید و اگر نه؛ بهتر است این ژانر را حذف کنید.
    شروع، معمولا اولین چیزی‌ست که خواننده بعد از عوامل بیرونی رمان می‌بیند و شروع همیشه مورد آخر برای تصمیم قطعی گرفتن خواننده برای خواندن رمان است. شروع خوب، همیشه آن شروعی است که خواننده را به صندلی خود بچسباند و بتواند کاری کند که همیشه در ذهن خواننده بماند. شروع رمان دیجور، جذاب بود و ایده جدیدی نیز داشت؛ اما مشکل اصلی شروع، سیر تند آن بود‌. همه چیز خیلی زود اتفاق افتاد. گرفتن خورشت از همسایه، دزدیده شدن سپهر، که اتفاق اصلی شروع بود، بسیار زود اتفاق افتاد به طوری که بنده بلاجبار چندین بار شروع را خواندم تا متوجه آن شوم. شروع با اینکه نشانی از ترس گندم از حسام می‌داد؛ اما فاقد توصیف احساسات و مکان بود و همین باعث شده بود، زمانی که سپهر در حال دزدیده شدن بود، همه چیز گنگ به نظر برسد و اتفاق بیافتد. زمانی که گندم بازگشت تا کودکش را ببیند و متوجه شد که سپهر را می‌دزدند و تا آخر، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و به خواننده اجازه اینکه همه چیز را به خوبی درک کند نداد و این باعث شده بود، این موضوع که شروع و پست‌های بعد آن خواننده را ناگهانی در هیجان و روند رمان می‌انداخت، به چشم نیاید که همه بخاطر توصیفات است.
    توصیفات رمان، یکی از اصلی ترین عناصر آن است و حیف است برای رمانی با ایده جدید همچون دیجور که توصیفاتی کم باشد؛ زیرا ایده رمان، نسبتا جدید بود. غم و رنجش مادری جوان و گذشته‌ی تباه شده‌اش، کمتر در میان رمان‌ها استفاده شد و حیف است زیبایی ایده به دلیل توصیفات کم از بین برود. برای رمانویسی چهار توصیف داریم که درست اجرا شدن آن باعث خسته نشدن خواننده از رمان می‌شود و همچنین به خواننده توان تصور کامل رمان را می‌دهد. در رمان دیجور هر کدام از این توصیفات کم بود که به آن می‌پردازیم.
    توصیفات ظاهر: توصیفات ظواهر برای تشخیص شخصیت‌ها از هم دیگر بسیار مهم است و در رمانی همانند دیجور که شخصیت‌های آن زیاد و هر کدام به نوبه خود مهم هستند، بسیار مهم است که این توصیفات هم درست انجام شوند اما شخصیت‌های همانند: گندم، مهلا، احمد، گیسو، عمه فهیمه و... هیچ اشاره ای به آن‌ها نشد و شخصیت‌های همانند: امیر، حسام، پاشا، تنها به یک جزء از صورتشان اشاره شد که آن هم باید در پست‌ها به صورت مکرر تکرار می‌شد تا در ذهن بماند.
    توصیف حالات: شما در توصیف حالات بسیار خوب عمل کردید به طوری که بنده کاملا می‌توانستم حالات هر یک از شخصیت‌ها را به خوبی تصور کنم. شما در این توصیفات ضعف نداشتید و بیشتر ضعفتان در توصیف احساسات بود.
    توصیف مکان: شما سعی کرده بودید، مکان‌های رمان را به خوبی توصیف کنید و در مورد اتاق امیر، به موفقیت رسیدید اما در مورد باقی مکان‌ها خیر؛ زیرا شما همه‌ی آن‌ها را به صورت مسلسل وار توصیف کردید و زود از آن‌ها گذشتید. ببینید نیازی نیست شما تمامی مکان‌های رمان را جزء به جزء توصیف کنید، برای مثال در دفتر سروان، نیازی نبود گندم همه چیز را توصیف کند، آن هم به صورت مسلسل وار! اما در جایی همانند خانه امیر و دیگران، این موضوع نیاز بود که مثلاً خواننده بداند، اتاق قدیمی گندم کجا قرار دارد؟ طبقه بالاست یا پایین؟ و...
    توصیف احساسات: توصیفات احساسات در رمان بسیار کم بود و با اینکه در رمان صحنه‌های بسیاری وجود داشتند که نیاز به توصیفات احساسات داشتند اما شما خیلی خوب در این بخش عمل نکرده بودید.
    برای مثال زمانی که سپهر دزدیده شد و یا زمانی که حسام گندم را کتک می‌زد، جای بسیاری برای توصیف احساسات داشتید. در میان این توصیفات نیز می‌توانستید توصیفات دیگر را نیز وارد رمان کنید.
    برای مثال:
    می‌برد، جانم را می‌برد. دستان کوچکش را کشید و برد. کودکم که دردش نیامد؟ پاهایم چرا حرکت نمی‌کردند؟ حرکت کن. مگر نمی‌بینی دارند می‌برندش؟ هان؟ حرکت کن دیگر. این اشک‌ها چرا تیره و تار می‌کنند چشمانم را؟ چشمانم به اندازه کافی سیاه هستند مرا ول کنید. کودکم را بگیرید و...
    البته این تنها یک مثال و مسلما نویسنده خوبی همانند شما می‌داند، چگونه این توصیفات را اضافه کند.
    در کل توصیفات رمان کم بود و شما باید برای زیباتر کردن رمان به ان بیافزایید.
    شخصیت پردازی رمان، خوب نبود و در بعضی از موارد باور پذیر نبود. شخصیت گندم کمی از دیگران بهتر بود اما باقی شخصیت ها بسیار گنگ بودند.
    گندم: گندم برای دختری زخم خورده، زیادی شاد بود. شما می‌خواستید گندم را فردی ناراحت از مرگ کودکانش نشان دهید و این کار را با کلمات کردید ولی در رفتار گندم خیلی کم ناراحتی بود. برای یک مادر مطمئنا مهمتر از کودکش وجود ندارد اما گندم با اینکه شما تاکید داشتید که بسیار ناراحت است؛ ناراحت بود اما نه آن چنان زیرا به راحتی با گیسو شوخی میکرد و همچنین تا زمانی که جسد کودکش را پیدا نکرد تنها به رفتن به پلیس قانع شد. همچنین تنها چیزی که من از شخصیت گندم دریافت کردم، این بود که او تغییر کرده است و از دختری شوخ به فردی ناراحت تبدیل شد. شما باید توجه کنید شخصیت پردازی خوب، یعنی خصوصیات مثبت و منفی باهم و البته علایق و سلایق شخصیت ها اهمیت زیادی دارد. لطفا این موارد را نیز در نظر بگیرید.
    در مورد امیر و دیگران بنده هیچ گونه تصوری نداشتم. شما از امیر خصوصیتی نیاوردید و از حسام تنها بی‌رحم بودنش را گفتید. از عمه فهمیه بد دهن بودنش را. شما باید برای هر کدام از این‌ها خصوصیاتی در نظر بگیرید و علایق و سلایق و از نسبت دادن خصوصیت بد به شخصیت‌هایتان نترسید. زیرا انسان با خصوصیات بد و خوبش انسان است.
    شخصیت‌هایی همانند احمد، مهلا و... نقششان در رمان مشخص نبود البته به احتمال زیاد بعدا نقش آن‌ها مشخص می‌شود ولی لطفا موارد بالا را در نظر بگیرید.
    ائلام نگارشی در رمان خوب بود و خیلی خوب رعایت شده بود؛ اما چند مورد کوچک بود که باید برطرف شود. برای مثال:
    - بچه‌م---کمک این اشتباه است
    و درست ان این است:
    - بچه‌م...کمک
    به جز این مورد، اشکال دیگری نبود و باید از این رو به شما تبریک گفت.
    سیر رمان به جز چند پست آخر و پست اول، سیر مطلوبی داشت و برای پست آخر اینطور به نظر می‌آمد که شما عجله برای فلش بک دارید. برای همین دو پست آخر سیر بسیار تندی داشت. از رفتن به تیمارستان گندم تا خودکشی او با آن دختر، بسیار تند بود که اشتباه است زیرا شما برای مواردی که آن چنان مهم نبود، مثلا خوش‌آمد گویی اهالی خانه به گندم، کند بود و صحنه‌های هیجانی، همانند همین دو پست آخر بسیار تند بودند. شما باید عکس این را انجام دهید. برای صحنه‌های هیجانی وقت بیشتری بگذارید و برای صحنه‌های روتین وقت کمتر یعنی سیر تندتر؛ اما نه آنقدر که خواننده هیچ متوجه نشود.
    خسته نباشید.
    این تنها نقد از طرف شورای نقد است.
    توجه کنید ویرایشات شما باید رنگی باشند.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا