نقد رمان معرفی و نقد رمان سرآشپز زندگیه من|کارگروهی انجمن نگاه دانلود

سـحـر

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/01
ارسالی ها
4,471
امتیاز واکنش
43,463
امتیاز
856
سن
25
محل سکونت
شیراز و اصفهان :)
سلام
وقتتون بخیر:aiwan_lggight_blum:
رمان خیلی خوب داره پیش میره
ولی بعضی قسمتاش اگه یکم درمورد جزئیات بنویسین خیلی بهتره..
مثلا یه قسمتش نوشتین یه هفته بعدش... این زمان کمی نیست!!
قسمت تایپ بیشتر دقت کنین غلط املایی داشت مثلا آخرش به جای بهمون نوشتین لهمون:aiwan_light_bdslum:
 
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر اساس نقد تایید شد
    امید است در ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر

    62127
     

    Samira.Aroom

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/06
    ارسالی ها
    1,476
    امتیاز واکنش
    16,498
    امتیاز
    740
    محل سکونت
    طهران
    سلام دوستم خوبی؟
    تا اینجای رمانت رو خوندم. واقعیتش یکم با توپ پر اومدم و نقدام تند و تیزه‌. تو رو خدا ازم ناراحت نشو و دوستانه و خواهرانه در نظر بگیرش. ایشالله که موفق بشی و تو مسیر نوشتن پیشرفت داشته باشی‌.
    خب نقدم:
    اول اینکه اسم کارت برام جلب توجه کرد و خوندمش. من فکر میکردم تو نوشتن خودم تنبلم اما دیدم شماها تنبل ترید.25r30wiفاصله پستهاتون خیلی خیلی زیاده و فقط در اواخر اشاره میشه که رمان در حال نقده. تو یه صفحه سه بار زمان ارسال پست رو تغییر داده بودید. "دو روز در میون " "چند روز دیگه" و آخریش" دوبار تو هفته".
    چون کارتون گروهیه و اینطور نوشتن مشکله، به نظرم بهتره قبل از اینکه ارسال داشته باشید یه دور باهم بررسیش کنید و نواقصش رو رفع کنید. متاسفانه یکی از نویسنده هاتون قلم ضعیفی داره و این تو رمان خودش رو خیلی واضح نشون میده؛ همکاری چند جانبتون میتونه این ضعف رو بپوشونو.
    تو طول رمان پرش خیلی داشتید که آدم رو گیج و خسته میکرد.
    نوشته هاتون بی حوصلس انگار. سروش اومد و یکدفعه ای خیلی سریع از یاسی خوشش اومد. اونجا کلی جای مانور دادن داشت.اما شما سریع رد شدید. بعد وقتی راشا و مهتا اومدن بیرون یاسی هم اومد و سروش کمی ناراحت شد. اینجا هم کلی جای کش دادن و جلوه دادن به قصه رو داشتید که راحت از دستش دادید به بهونه ی اینکه زیاد دل نبسته بود.
    یکدفعه اومدید گفتید یاسی نامزد کرده:NewNegah (14):
    کی آخه؟ چرا نگفتید؟ بعد کاشف به عمل اومد اسمش محسنه اما بعد با سروش رفت قدم بزنه چون گویا دلش کمی نرم شده بودنسبت بهش.Sigh
    خب اینجا انسجامی بین نوشته هاتون وجود نداره.
    ابتدای داستان طوفانی اعلام کردید متفاوته قضیه اما هیچ چیز خاصی تا حالا دیده نشده هیچ، همه چیز تکراریه!!!
    آشپز تو رمانای دیگه هست، مسابقات خارج از کشور و عاشقی توش هست، دزدیه شدن و کلی بلا سرشون اومدن اونجا هست...پس تفاوت کجاست؟اینکه یار انتخابی سروش راشا نبوده تفاوته؟
    نکته بعدی که اذیت میکنه این مخفی کردن نوشته هاست که جدیدا بین نویسنده ها باب شده. ببین واضح میگم من خوندم اما تشکرات رو پاک کردم. هر کاری رو هم که ببینم مخفی کرده اصلا نمیخونم. مال شمارم چون تا وسطش اومدم، تشکر زدم و بعد پاک کردم. این کار خیلی غیر حرفه ایه. وقتی از تشکرهای دلگرم کننده ی مخاطبات تشکر میکنی، اینو بدونی که سه نفر واسه قشنگی کارت تشکر زدن خیلی ارزشمندتره تا اینکه ۳۰۰نفرو چون تشنه نصفه موندن کارت کردی حالا ازشون تشکر بگیری. کسایی بودن که رمانشون خیلی خوب بوده و برگشتم از اول تاآخر پستشون رو لایک کردم‌. پس بدون بی انصاف نیستم.
    آهان تا یادم نرفته سیاوشم بگم.
    سیاوش یه نقشی بود تو رمان که نه دلبسته ی راشا بود و نه راشا ازش خوشش میومد. اما تو یه برهه ای الکی پررنگش کردید.
    و اینکه دوستم زدن رستوران خیلی الکی و آبکی پیش رفت. همشون پول داشتن(اینکه یه دستیار آشپز از کجا تونسته اینقدری پس انداز کنه که بتونه تو یه رستوران سهیم بشه رو ول کنیم) و یکدفعه یه مغازه ۲۰۰ متری از ناکجا آباد از طرف مهتا اومد وسط :/// بعدشم که اصلا مجوزی چیزی نخواست....
    خلاصه اینکه دوستم بااینکه هنوز ضعف زیاد دارید، اما امیدوارم مثل تگی که خوردید در حال پیشرفت باشید و انتهای رمان چیز خاص و حارق العاده ای از آب دراومده باشه و باعث پیشرفت شما و خوشحالی ما بشه‌. امیدوارم از دستم و حرفام ناراحت نشده باشی. فدات بـ*ـوس
     

    خــاتــون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    2,393
    امتیاز واکنش
    96,316
    امتیاز
    1,036
    سلام
    فاصله ی پست ها به دلیل گروهی بودن کار و یکسری مشکلات بعضی اوقات زیاده و بعضی اوقات کم که نمیشه خرده گرفت چون هرکس مشکلی داره و نمیشه تند تند یا خیلی منظم پست گذاشت
    در مورد سروش باید بگم داستان محور و موضوعش جیز دیگه ایه و چون تمرکز روی این قضیه زیاد برای خواننده کسل کنندست روی اون قسمت مانور ندادیم
    و ازش گذشتیم
    اخراج از کار و جور شدن یک مغازه توسط یک مادر و پدر کار سختی نیست میشه گفت غیر باور نیست و اینکه رمان مجازیه هر اتفاقی میتونه در اون بیفته کما اینکه این اتفاق خیلی غیر باور نیست.
    از نظرم جالب نیست ک من بیام مراحل مجوز یا ..... توضیح بدم در داستان
    درسته رمان روند سریعی داره ولی نمیشه رو هر موضوعی استپ کرد و خیلی کشش داد.
    آخر پست گفتم که قسمت نامزدی یاسی ویرایش میشه و محسن حذف میشه از داستان
    در مورد تکراری بودن داستان من و دوستم تا حالا نخوندیم رمانی با موضوع اشپزی ک در اون تورنومنتی برگزار شه ولی ممنون ک اطلاع دادید سعیمون رو میذاریم تا رمانمون رو جدیدتر ادامه بدیم.

    تشکر از نقد خوب شما بانو
    ممنون که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و مارو با نقدتون خوشحال کردید
    حتما نکاتتون در رمان اجرا میشه
    موفق باشید (:
     
    آخرین ویرایش:

    -ÑïX-

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/19
    ارسالی ها
    122
    امتیاز واکنش
    17,967
    امتیاز
    616
    سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده های خوش ذوق انجمن
    چندتامورد میخواستم بگم:
    ۱.توصیفات بصری به شدت کمه.مثلا حتی قیافه راشا و سیاوش و سرآشپز و...گفته نشده.مثلا میتونستی بگی چشم های سبز سیاوش به روبه رو خیره ماند.انگشتش بین موهای سیاهش لغزید و جواب داد:....
    یا پوست خشک شده لب هایش را باسترس کند و موهای فرو بلندش را به یک طرف انداخت.
    ۲.توصیفات مکانم به شدت کمه.
    مثلا میتونستی بگی به محض وارد شدن به حیاط مامان بزرگ نفس عمیقی کشیدم و با لـ*ـذت عطر گل های یاس و رز و خاک تر رو به ریه هام فرستادم.در چوبی رو باز کردم و درحالی که کفش ورنیمو در میاوردم فریاد کشیدم....

    ۳.روند داستان هرچی منطقی تر پیش بره بهتره.یه پدر فکر نکنم اجازه بده دختر جوونش با پسر داییش به خارج بره.درحالی که حتی نامزدم نکردن شناختشون از هم کمه.اونم انقدر ساده و سریع و بی مقدمه.مثلا میتونستی قبلش از مشغولیت ها وقرار های کاری پدر راشا بگی که نتونه خودش با دخترش بره و نگرانیشو از فرستادن تنهای دخترش به ولاد غریب بگی

    با رعایت این نکات رمانتون از عالیم بهتر میشه.
    موفق و مانا باشین : )
     

    خــاتــون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    2,393
    امتیاز واکنش
    96,316
    امتیاز
    1,036
    سلام
    تشکر ار نقد شما
    توصیفات کم کم مابین ولابه لای داستان بیان شده رنگ چشمان راشا و پدرش رنگ موهای راشا قیافه سیاوش در پست های قبلی بیان شده
    خونه ی مادربزرگ در پست های اول و چند پست اخری توصیف شده با این حال حتما.
    خوب با مشغولیت هایی ک از کار پدر راشا و وضعیت خانوادگیشون نشون دادیم و اینکه رماک مجازیه هر چیزی درش اتفاق میفته تمام خانواده ها اینطور نیستن و اینکه زود قضاوت کردید مطمئنا یک پدر همچین تصمیمی رو بدون فکر انجام نمیده.

    ممنون از وقتی که گذاشتید
    و تشکر از نقد شما
    حتما نکات ویرایش و بر روی رمان پیاده میشه
     

    ☠@_@negi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    359
    امتیاز واکنش
    1,085
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تهران
    سلام عزیز...خودم رو در حد منتقد نمیدونم و فقط برای بهتر شدن رمانتون چند نکتی ایی رو ذکر میکنم...اول اینکه...جمله بندی کمی اشکال داره...ویرایش کنید....محیط رو کمی بیشتر توصیف...هم چنین چهره ها...من هیچ تصوری به غیر از چشمای قهوه ایی روشن راشا ازش ندارم...چهره های یاسی...روشی‌...مهتا..و خانوادش..
    تو انتقال حس ها هم کمی ضعیف عمل کردید...مثالی نمیزنم
    و اینکه بعضی جاها واقعا نیاز به توصیف اضافه نبود..و بلعکس بعضی جاها خیلی کم بود..دیالوگ های معمولی و روزمره رو هم کمی کوتاه کنید...اهان ی چیز دیگه...کمی سیر داستان به نظر خودم طولانی شد..البته حوصله سربر نیست و این نکته خیلی مهم و خوبیه
    ...موضوع داستان خیلی جالبه و با کمی دقت و خلاقیت بهترم میشه
    موفق باشید
     

    Reyhoooon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/12
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    91
    امتیاز
    66
    سن
    23
    محل سکونت
    ایرووون تهرووون
    سلام و خسته نباشید به نویسنده های عزیز .
    رمانتون بسیار زیبا و مهیج هست تا این جای داستان که عالی بوده.
    ولی به نظر من اگر راشا عاشق سیاوش نشه ،داستان جالب تر میشه و همچنبن اگر اون توی مسابقه با پسری آشنا بشه و عاشقش بشه قشنگ تر میشه.
    ببخشید که این حرف ها و می زنم و می دونم نباید دخالت بکنم ولی رمان شما داستان متفاوتی داره و روز به روز نظرم رو بیشتر جلب می کنه.ولی حیفه که با عاشق شدن به سیاوش داستان تکراری بشه و رمان آخرش خراب بشه چون خوندم مان هایی رو که اولش بسار عالی بودن و از وسطا خراب شدن.
    در آخر ممنون از شما نویسندگان عزیزو آرزوی پیشرفت بیشتر برای شما عزیزان دارم.
     
    آخرین ویرایش:

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)


    درود عزیزم
    بله به طور کلی داستان طولانییه
    حتما یک بازنگری ایی انجام میدیم
    دوستان کم بودن توصیفات رو گفتن حتما در پست های آینده چند توصیف از چهره راشاو بقیه گفته میشه
    ممنون از همراهی و نقدتون
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)

    درود عزیزم،ممنون
    تقریبا بیشتر از نصف رمان باقی مونده، طبیعتا داستان با سیاوش به اتمام نمیرسه
    ممنون از همراهیتون،پایینده باشید
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا