نقد رمان معرفی و نقد رمان لوح خاکستری| I.yasi کاربر انجمن نگاه دانلود

I.YãSi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/04
ارسالی ها
177
امتیاز واکنش
2,314
امتیاز
346
سن
25
بسم الله النور
نام رمان: لوح خاکستری
نویسنده: I.yasi کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: اجتماعی، عاشقانه، معمایی
ناظر: *یـگـانـه*

خلاصه: پزشک موفقی در بخش اورژانس بیمارستانی مشغول به کار است و در محل کارش در یک نگاه دلباخته‌ی بیماری می‌شود؛ از سوی دیگر، به یک باره فرد ناشناس و مرموزی وارد زندگی پُر مشغله‌ی دکتر محبی می‌شود که او و زندگی‌اش را با چالش‌های متفاوتی مواجه می‌کند.
لینک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    36598


     

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام نویسنده ی عزیز

    * نام
    اسم انتخابی شما «لوح خاکستری» بود. اسم متشکل از دو کلمه ساده بود که ترکیب آن دو ذهن خواننده رو چندان به خودش مشغول نمی کرد. اگر بخواهیم اصولی تر به آن نگاه کنیم خاکستری، کلمه پر تکراری است که به طور معمول برای رمان‌های تراژدی استفاده می‌شود؛ کلمه لوح، معانی مختلفی دارد که هنوز مشخص نیست که کدامیک مد نظر شماست. یکی از معانی لوح، مربوط به لوحی در آسمان هفتم که احوال و حوادث گذشته و آینده در آن ثبت است، می توان گفت که منظور شما سرنوشت خاکستری یا سرنوشت مبهم و پر اتفاق ویداست. این اسم به ژانر تراژدی و معمایی شما اشاره می‌کند؛ ولی در اسم اثری از عشق شخصیت ها دیده نمی‌شود. نام نگـاه دانلـود باید تصویر کلی از ایده شما بدهد، و ژانر هایش مشخص باشد و در عین حال جذابیت داشته باشد. اسم شما با تامل زیاد، مفهوم غیر مستقیمی را می‌رساند، ولی پیشنهاد میدهم قبل از درخواست جلد رمان روی اسم رمان بیشتر فکر کنید تا اسم بهتری را بتوانید انتخاب کنید.

    *جلد
    رمان فاقد جلد بود. توصیه می کنم از طرح مشاوره استفاده کنید.

    * خلاصه
    خلاصه نگـاه دانلـود، ویژگی هایی دارد، برای مثال خلاصه نگـاه دانلـود باید روان و مختصر باشد، دید کلی از ژانرها بدهد و گره هایی در ذهن خواننده ایجاد کند. خلاصه شما خیلی کوتاه و مختصر نوشته شده بود، علاوه بر آن قلم روان و قابل فهمی داشت، ولی سیر رمان با خلاصه کاملتان لو رفته بود. به غیر از آن جز جمله آخر هیچ گره اساسی در ذهن خواننده ایجاد نمی کند. خلاصه بهتر است که ژانر تراژدی را هم در بر بگیرد.
    پیشنهاد می کنم که خلاصه را کمی ویرایش کنید.

    * مقدمه
    مقدمه یک متن یا یه شعر مرتبط با موضوع است که شما شعری از ژانر عاشقانه رو در نظر گرفته بودید؛ اما انتظار می‌رفت که جملات مقدمه شما از جملات و عبارات که به تامل و فکر بیشتری نیاز دارند استفاده بشه، نه جملات ساده! مقدمه برای فکر بیشتر در رابـ ـطه با ارتباط میان خلاصه، اسم، ژانر، جلد و محتوای رمان است که خواننده رو آماده برای شروع رمان می‌کند.
    در مقدمه، ژانر عاشقانه و تراژدی بیشتر از ژانر معمایی خودشان را نشان دادند.
    با این حال تنها در حد یک پیشنهاد، پیشنهاد می‌کنم که مقدمه را برای بهتر شدن رمانتان ویرایش کنید.


    *(نقد درونی) شروع

    شروع شما از ایده منحصر به فردی بر خورد دار نبود. علاوه بر آن توصیفات کم و بی جا هم بر ضعف رمان در این بخش افزوده بود. در شروع خوب و جذاب، ایده نو تاثیر گذار است، ولی ملاک اصلی نیست. در این رمان شاید اگر فضاسازی قوی و توصیف قویی در شروع وجود داشت، شروع خوبی از آب در می آمد. شروع میتوانست دارای توصیفات مکان و چهره ی بیشتری باشد، مثلا میتوانستید چهره ویدا را وقتی دارد با تلفن صحبت میکند توصیف کنید، حتی شما امکانش را داشتید تا به توصیف لباس های شخصیت بپردازید. پیشنهاد من این هست که شما برای اینکه شروعتان در ذهن خواننده بماند و کنجکاوش کند، میتوانید از جایی شروع کنید که یک مورد خودکشی آوردند و همه در هول و ولا هستند.

    *ژانر
    ژانرهای انتخابی شما، عاشقانه، اجتماعی و معمایی بود.
    به عنوان یک خواننده می‌توانستم ژانر عاشقانه را در رفتارعرفان و ویدا ببینم؛ ولی اگر بخواهیم اصولی به آن نگاه کنیم، ژانر عاشقانه گسترده‌تر از این است که منتهی به یک عشق ساده شود. این ژانر نیاز به توصیفات قوی و زیادی دارد تا مخاطب بتواند به خوبی شخصیت‌ها را درک کند و عشق میان شخصیت‌ها برایش مصنوعی نباشد.
    در رمان شما این ژانر خیلی سریع خودش را نشان داد، به همین دلیل یک سری ایرادها را به وجود آورده بود که در بخش سیر و باور پذیری مفصل پرداخته می‌شود؛ اما به عنوان یک اشاره باید بگویم که علاقه زود در آدم انسان اتفاق نمی‌افتد و نیاز به برخورد و درگیری احساسات بیشتری دارد.
    در ژانر اجتماعی می‌توانستیم بگوییم که نویسنده بخاطر مشکلات ویدا از جمله عکس‌ها و ناپدری‌اش، ژانر اجتماعی را برای رمانش انتخاب کرده است؛ اما نکته این است که اگر این ژانر تنها مربوط به یکی از اتفاقات داخل رمان باشد، احتیاجی نیست که آن را به عنوان ژانر رمان قرار داد. برای مثال شروع نگـاه دانلـود دارای صحنه‌هایی خشن و کشتن یک فرد است، در ادامه رمان شاهد هستیم که سیر رمان هیچ ربطی به شروع آن ندارد؛ بنابراین نویسنده رمان بخاطر اینکه شروع آن با کشته شدن یک فرد همراه است ژانر جنایی را برای رمانش انتخاب کند. انتخاب این ژانر به عهده نویسنده است تا ببیند آیا در ادامه اتفاقاتی وجود دارد که به مشکلات جامعه مربوط شود یا نه.
    در ژانر معمایی هم همان‌طور که در بالا ذکر کردم باید به این نکته دقت کرد. رمانی که ژانر معمایی دارد باید سرشار گره‌هایی باشد که خواننده را بدنبال خودشان می‌کشند تا آن‌ها را باز کند. اگر این ژانر فقط مربوط به شخصی است که عکس‌ها را می‌فرستد، لزومی ندارد که آن را به عنوان ژانر اصلی قرار دهید.
    پیشنهاد می‌کنم که یک مطالعه داشته باشید تا ببینید چه موضوع‌هایی زیر مجموعه‌ی چه ژانرهایی هستند.


    *دیالوگ ها و مونولوگ ها
    نکته مثبت رمان در دیالوگ‌ها، مربوط به استفاده از _ می‌شد؛ شما از _ برای دیالوگ‌های دونفره استفاده کرده بودید و در دیالوگ‌های سه نفر اسم گوینده هر دیالوگ را نوشته بودید تا خواننده گیج نشود. اگر بخواهیم به این موضوع از دید دیگر نگاه کنیم، شما باید انقدر شخصیت پردازی خوبی داشته باشید که بدون گفتن اسم شخصیت ها هم خواننده بتواند دیالوگ‌ها را از هم تشخیص دهد؛ دیالوگ یک شخصیت با سن و رفتارش مطابقت دارد که ما شاهد این نبودیم. در دیالوگ‌های عرفان، پافشاری خاصی وجود داشت که آن را کمی غیر قابل باور می‌کرد که به طور مفصل در شخصیت پردازی به آن پرداخته می‌شود.
    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های نگـاه دانلـود بهتر است در تعادل باشد تا خواننده‌ی آن زده نشود. در رمان شما به نسبت تعادل رعایت شده بود، ولی در برخی از جاهای رمان تعداد دیالوگ‌ها از مونولوگ‌ها بیشتر شده بود که مخاطب رمان را بخاطر نبود توصیفاتی که در مونولوگ هست، خسته و کسل می‌کرد.
    در دیالوگ‌ها ضعف دیده می‌شد. دیالوگ‌های شخصیت‌ها اکثرشان شبیه هم بودند و روی آن ها کار نکردید. برای مثال دیالوگ‌های مادر ویدا را از روی ناراحتی‌ و نگرانی‌اش می‌شناختم، نه از روی کلماتش! دیالوگ نگـاه دانلـود باید سن و رفتار شخصیت‌ها را هم به خوانند بفهماند، برای مثال یک دیالوگ که جملات کوچه و بازاری را در خود جا داده است، نشان می‌دهد که فرد گوینده یک محلی لات است. یا دیالوگی که جملات محبت آمیز و دلسوز یا کلماتی مانند دخترم و... دارد، معمولا نشان دهنده‌ی سن بالای فرد است.

    *علائم نگارشی و غلط املائی
    1) علائم و اصول نگارشی: نکته مثبتی که در رمان شما دیدم، جدا کردن می از فعل هایتان بود؛ به ندرت دیده می‌شود که نویسنده ها این اصل را رعایت کنند و این یک ویژگی عالی برای رمان شما به حساب می‌آید.
    علامت های نگارشی به خواننده کمک می کند که آن متن را بهتر بخواند؛ کم بودن این ایرادات نگارشی، حوصله شما را نشان می‌دهد و همان ایرادات کم هم با یک بازبینی کوچک می‌تواند رفع شود.
    برای مثال:
    ناراضی نیستم؛ اتاق خوابم را می‌پسندم و در آن راحتم؛ اصلی‌ترین و مهم‌ترین بخش قضیه هم همین است، من احساس راحتي مي‌كنم!
    صحیحش:
    ناراضی نیستم، اتاق خوابم را می‌پسندم و در آن راحت هستم؛ اصلی‌ترین و مهم‌ترین بخش قضیه هم همین است! من احساس راحتي مي‌كنم!
    2)غلط املایی و اشکالات تایپی: غلط املایی می تواند خواننده را دل زده کند که خدا رو شکر تا جایی که دیدم تعداد زیادی در رمان اشکالات تایپی وجود نداشت، اشکالات تایپی‌تان انگشت شمار بود که میشود با یک بازبینی رفع شود.


    *زاویه دید
    زاویه دید شما اول شخص بود که از زبان ویدا بیان می‌شد. جا به جای زاویه دید در رمان نداشتید که این یک نکته مثبت به حساب می‌آید. در این زاویه دید نتوانسته بودید به خوبی بهره ببرید، منظورم این هست که در زاویه دید اول شخص ما شاهد مونولوگ هایی هستیم که گفت و گوی شخصی راوی است، اما شما از امکانات این زاویه دید نتوانستید به نحو احسنت استفاده کنید و این مشکل در توصیفات سر باز کرده است. برای اینکه ژانر معمایی بیشتر خودش را نشان دهد می‌توانید از زاویه دید دانای کل استفاده کنید و توصیف حالات آن کسی را که عکس ها را فرستاده است داشته باشید. باید به این هم توجه کرد که در دانای کل شاهد طرفداران کم تری نسبت به زاویه دید اول شخص هستیم؛ ولی این باز هم بستگی به توانایی قلم شما و موضوع رمان دارد.


    *شخصیت پردازی
    عرفان: شخصیت اصلی مرد بود که هیچ مقدمی چینی برای وارد شدن او به داستان وجود نداشت. داستان شما با چند شخصیت شروع شد، همکاران ویدا، ویدا، مادر ویدا، ناپدری ویدا. خواننده می‌پذیرفت که این شخصیت ها در زندگی ویدا وجود دارند. با نجات دادن بیماری که کار روزمره ویدا بود یک استارتی برای ورود عرفان خورده بود؛ ولی بعد از مرخصی او، پرونده‌اش بسته شد و دیگر به آن اشاره نکردید؛ بنابراین می‌شد نتیجه گرفت که یک کاراکتر رهگذر بود. با دیدن عرفان در خانه نا‌پدری ویدا، تمام تصورات خواننده بهم می‌خورد؛ غیر از آن با تماس های مکرر عرفان با ویدا، مدام تاکید می کردید که همچین شخصیت وجود دارد. اما این حضور ناگهانی عرفان در داستان برای مخاطب قابل هضم نیست، بنابراین انتظار می‌رفت تا قبل از آن مقدمه‌ای برای ورود این شخصیت در نظر گرفته می‌شد و خواننده را آماده می‌کردید تا او رو به رو شود.

    علاوه بر آن، دیالوگ‌های کلیشه‌ی عرفان از دور داد می‌زد که این رمان مثل بقیه رمان هاست و نویسنده متهم به کلیشه نویسی می‌شد؛ این را هم بگویم که شاید نویسنده هدف و مقصودی از این‌گونه نوشتن داشته باشد و مخاطب رمان بی‌جهت آن را قضاوت می‌کند. توصیه‌ام برای جلوگیری از این قضاوت نادرست، این هست که برای نوشتن هر دیالوگ کمی فکر کنید و خود را جای شخصیتش بگذارید؛ سعی کنید از استفاده کلمات تکراری پرهیز کنید و اگر استفاده می‌کنید آن ها را جمله‌بندی‌های جذاب و جدید بیاورید.
    ویدا: ویدا دختری معرفی شده که پزشکی خوانده و یک دختر بالغ و عاقل است. احساسات ویدا برای مخاطب قابل لمس نبود؛ برای مثال آن جایی که عکس‌های خودش را دید، احساس ترسش را مخاطب حس نمی‌کرد. اسمش با توجه به اینکه سی سالش است و آن موقع این اسم رواج نداشته، بهتر است از اسم دیگری استفاده کنید. دیالوگ‌هایش نیز شبیه یک دختر سی ساله نیست، دیالوگ‌ها انگار برای یک دختر بی‌اطلاع و جوان است.
    پیشنهاد میدهم که تمام عادات، احساسات، علایق و همه اطلاعات شخصیت هایتان را روی کاغذ بنویسید و به تدریج میان مونولوگ های شخصیت ها اضافه کنید. برای گیج نشدن خواننده ها باید بتوانید به خوبی از همه شان به خواننده اطلاعات بدید مثلا سن، نوع رفتارهایشان و سرگذشتشان و کارشان! در شخصیت های شما یک سری از موارد گفته نشده بود.


    *توصیفات
    توصیف ها نقش مهمی در رمـان دارند چون به مخاطب برای تصور کردن کمک می کنند و بهتر است به حد کافی در جای جای رمان قرار بگیرند
    توصیف چهره: توصیفات چهره در رمان شما وجود داشت حتی اگر کم بود؛ ولی توصیفات در ذهن خواننده رمان ماندگار نمی‌شد، زیرا توصیفات باید به تدریج قرار بگیرند و در پست‌های مختلف تکرار شود تا در ذهن خواننده حک شود. توصیفات شما یکی دو بار تکرار شده بودند که برای خو گرفتن خواننده با آن کم است.
    برای مثال به جملات مقابل دقت کنید: به چشمان آبی‌اش نگاه کردم و گفتم ...، چشمان آبی‌اش را بست و سرش را به پشتی مبل تکیه داد.، اشک در آبی چشمانش جمع شده بود و...، آرام آرام چشمان دریایی‌اش را باز کرد و مات بهم نگاه کرد و...
    جملات بالا فقط چهار مدل توصیف چشم آبی یک شخصیت بود که تکرار آن ماندگاری توصیفات را در ذهن خواننده بیشتر می‌کند.
    توصیف چهره، شامل نوع پوشش از جمله شال و پیراهن و شلوار و کفش و... فرد نیز می‌شود.
    در رمان توصیف چهره‌ی ویدا و عرفان با اینکه به نسبت از بقیه بیشتر بود ولی از حد استاندار کم‌تر به حساب می‌آمد. به چهره شادان، سالار، مادر ویدا، همکاران ویدا، بیماران ویدا و... نیز گذری بزنید و آن‌ها را هم توصیف کنید.
    توصیف مکان: شما به غیر از توصیف چهره ها باید توصیف مکان را هم در نظر بگیرید، در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما خیلی از جاها بود که توصیف نشده بودند؛ توصیه می‌کنم این توصیفات را هم مثل توصیفات چهره به رمانتون اضافه کنید.
    برای مثال: دکوراسیون اتاق ویدا، خانه‌ی عرفان، آشپزخانه و اتاق عرفان، خانه ناپدری ویدا و...
    توصیف احساسات: در توصیف احساسات سعی کرده بودید موفق باشید، ولی کمی جای کار داشتید؛ شخصیت ها بعضی مواقع می‌بایستی از احساسات برخورد دار می بودند که شما از آن گذشته بودید و به دیالوگ های بدون لحن اکتفا کرده بودید. خیلی از جاها دیالوگ هایتان نیاز داشت که قبلش یک لحنی را براش انتخاب کنید.
    علاوه بر آن احساسات ویدا قابل لمس نبود، برای مثال ترسش موقعی که عکس‌ها را دید. یا جایی که می‌دانیم سی سالش اش است و بر خلاف عقل و منطق پا به خانه عرفان می‌گذارد. حس نفرتش به سالار یا حس عشقش به عرفان نیاز به توصیفات بیشتری داشت.
    توصیف حالات: در توصیف حالات کمی بهتر از موارد دیگر کار کرده بودید، ولی جای کار بسیار است. برای مثال آن جایی که عرفان دچار ایست قلبی شده بود، لحظه ای که ویدا شوک وارد می‌کرد به خوبی توصیف شده بود؛ اما اگر کمی بیشتر توصیف می‌کردید، از حس اضطراب ویدا و... آن صحنه تکمیل می‌شد.
    در برخی از مکان‌ها خواننده نیاز داشت تا بداند که ویدا الان کجا ایستاده است، برای مثال زمانی که وارد خانه عرفان شده بود. یا حتی آن عکس ها نیاز به توصیف داشت که ویدا جلوی آینه است؟ آیا سمت راست یا چپش پنجره است که توانسته‌اند از او عکس بگیرند؟
    رمانتان از نظر توصیفات خیلی جای کار داشت و می‌توانستید بهتر از این افراد و امکان و حالات و احساسات را وصف کنید.


    *نثر
    نثر شما ادبی بود و اشکالی در آن دیده نمی شد. نثر ادبی به طور معمول با زاویه دید دانای کل می‌آید و این نثر با زاویه دید اول شخص توانایی نویسنده را می‌رساند. نثر محاوره برای این رمان و این موضوع مناسب تر است و صد البته نثر محاوره در مجازی طرفداران بیشتر دارد، ولی با این حال نثر ادبی زیباتر است، چه بسا که با زاویه دید دانای کل بیاید. دیالوگ ها محاوره ای بودند و مونولوگ ها ادبی و این یک نکته مثبت به حساب می آمد.

    *سیر

    سیر رمان خیلی تند بود، اتفاقات را بدون لحظه‌ای درنگ، پشت سر هم قرار داده بودید. سیر نگـاه دانلـود بهتر است در تعادل باشد، تا اگر تند است خواننده از آن جا نماند و اگر کند است کسل نشود. این مشکل را میتوان با توصیفات بیشتر رفع کرد و می‌توانید با اضافه کردن جزئیات کمی از این تندی کم کنید.

    *ایده
    هنوز خیلی از رمان شما نگذشته و نمی‌توان در باره ایده آن نظر داد؛ ولی می‌توان گفت که شما شخصیت‌ها و ایده رمانتان کلیشه‌ای نشان داده بودید، توصیه می کنم که با توصیفات بهتر این کلیشه را از رمانتان دور کنید. شما میتوانید به اتفاقات شاخ و برگ بیشتری بدید، تا با وجود کلیشه ها، جذابیتش حفظ بشود.

    *باور پذیری
    عشق خیلی زود در شخصیت زن رمان شکل گرفت و این برای خواننده غیر قابل باور بود.



    نکته: ویرایشات شما می بایست رنگی باشد.

    عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود

    IMG_20170911_115856.jpg
     

    I.YãSi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/04
    ارسالی ها
    177
    امتیاز واکنش
    2,314
    امتیاز
    346
    سن
    25
    سلام، ممنونم از وقتی که گذاشتید! خسته نباشید...

    با خوندن این پست کاملا مطمئن شدم که برای درخواست نقد کمی عجله کردم چرا که از دید شمای خواننده همه چیز عجیب بود و حق هم داشتید چون هنوز مونده تا دلیل بسیاری از رفتارها و کارها مشخص بشه به خصوص عرفان (که بیمار هستش و یک جور اختلال شخصیت داره) خود من از قصد این نوع رفتار رو براش در نظر گرفتم. این مورد رو همه حدس زدن.

    بگذریم، شما چند جا اشتباه نوشتید حالا یا فراموش کردید یا توجهی نکردید. مثلا ویدا بیست و پنج سالشه. یا مثلا اصلا عرفان ب خونه ناپدری ویدا نرفته!

    همه‌ی اتفاقات دلیل دارن و من زود درخواست دادم و این مشکل پیش اومد.

    اسم، لوح خاکستری هم حتی خواننده‌ها فهمیدن که برای عرفان در نظر گرفته شده. و منظور از لوح انسانه!

    ضمنا فضای اولیه‌ی داستان کاملا اجتماعیه، چطور معتقدید نیست؟ فضای کاری ویدا، ناپدر داشتنش و مشکلاتش با او، مزاحم داشتنش، اینا همه معضلات جامعه‌ست و بیمارستان هم جزئی از مسائل اجتماعی و جز اجتماعه! (حداقل جامعه شناسی که این رو میگه)

    اون عشقی که زود پیش نمیاد، برای همه نیست! شما نمیتونید این مورد رو مطلقا برای همه به کار ببرید. جمله‌ی عشق در نگاه اول رو نشنیدید؟ پس شما این جمله رو هم نقض کردید.
    و خیلی مسائل دیگه که با عنوان کردنش وقت شما رو خواهم گرفت.
    بازهم ممنونم ازتون ♡
     

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    درسته متوجه هستم
    اگر کمی از بیشتر از رمان میگذشت راحت تر می شد نظر قطعی داد.
    همون طور گفتم ممکنه نویسنده نظرات خودشون رو داشته که شما هم در این مورد استثنا نبودید و برای تک تک اتفاقات دلیل اوردید
    من یه قسمت از رمان رو می خوندم، ویدا از خونه پدریش بیرون میومد. اول عرفان رو دید و بعد سالار رو، اشتباه میکنم؟
    عشق در یک نگاه هم نیاز به تعلل و زمان داره
    زمانی ژانر اجتماعی میشه که شما محورتون اجتماع باشه، یعنی مثلا موضوعتون فقر باشه؛ ولی با توجه به اینکه میگید عرفان اختلال شخصیت داره ایرادی بر وجود این ژانر نیست.
    از طرفی من خودم روانشناسی خوندم، اختلال شخصیت چند حالت متفاوت داره که حالا اینا بماند؛ فردی اختلال شخصیت داره غیر از این رفتارها نشانه های دیگه هم درش ظهور میکنه. برای مثال دو قطبی، توی دوقطبی شاهد تغییرات واضح فرد هستیم، گاهی شاده گاهی غمگین و...
    توی یکی از دیگه اختلالات شخصیت توهم رو داریم که خودش بحثه مفصلی داره.
    با توجه به اینکه شما این بیماری رو برای عرفان در نظر گرفتید، با یه تحقیق کوچولو در مورد رفتار های مختلف هر شاخه از اختلال شخصیت، میتونید توی توصیف حالات اون ضعف کمی که داشتید بر طرف کنید.
     

    I.YãSi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/04
    ارسالی ها
    177
    امتیاز واکنش
    2,314
    امتیاز
    346
    سن
    25
    بله اشتباه متوجه شدید... فدای سرتون!

    چ تفاهمی، بنده هم همینطور! البته نگفته نماند این رمان قبلا از حتی کنکور دادن من نوشته شده و بله صددرصد مشکلاتی خوهد داشت...

    اول همون دوقطبی بود ولی الان اختلال شخصیت مرزی مد نظرمه! و نمیخوام وارد توهم و این مسائل بشم...
    امیدوارم از پسش بربیام.
     

    ***MAHDIS***

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/08
    ارسالی ها
    638
    امتیاز واکنش
    18,579
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    کشمیر
    "به نام همای سعادت"
    #نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    لوح خاکستری
    اسم:
    معنی لوح در لغت نامه دهخدا: هوای میان آسمان و زمین، تخته سنگ یا تخته ای چوبی; اگر خواننده از معانی مختلف آن، آگاهی داشته باشد, ممکن است، دچار تردید شود.
    لوح+خاکستری: ترکیب وصفی است و از نظر ترکیب بودن آن مشکلی ندارد اما با سرچ، متوجه شدم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های مشابهی، هستند که ممکن است، خواننده را در مواجه با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما دچار تردید کند که آیا آن را قبلا خوانده یا نه?
    لوح+خاکستری، حس تراژدی رو به من داد، وقتی از خودم چرایی این حس رو پرسیدم، فقط به این جواب رسیدم، چون به یاد قبر، افتادم، همچنین لوح خاکستری می تواند حس ژانر تخیلی را برساند.
    پس بستگی به هدف شما این اسم معانی زیادی را می رساند، ممکن است لوح خاکستری به دنیا و خاکستری بودن آن نیز ربط داده شود.

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما جلدی نداشت. جلد انتخابی شما در آینده باید با ژانر، اسم، محتوا، هماهنگی داشته باشد.

    ژانر:
    اجتماعی، عاشقانه، معمایی، بود. ژانر عاشقانه که به آن به طوری، ملموس، پرداخته اید. اجتماعی را تا کنون مشاهده نکردم. معمایی نیز، تا حدودی قابل لمس بود، آن هم در ماجرای عرفان، مادرش و برادرش. البته برای ژانر اجتماعی می توان مشکلات ناپدری ویدا را ذکر کرد یا مشکلات روانی عرفان، اما این در صورتی است که این مشکلات سر منشا حادثه اصلی رمانتان باشند به عبارتی این مشکلاتی علتی برای معلول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستند در غیر این صورت از ذکر ژانر اجتماعی بپرهیزید. برای سایر ژانر ها نیز این امر صدق می کند.

    خلاصه:
    خلاصه، عنصر جذب کننده رماناست. برای جذابیت آن می بایست، گره ای در آن خلق کنید. همچنین باید، حواستان بر فاش نکردن موضوع اصلی، باشد. شما چالش های یک مثلث یا همان خانم دکتر، بیمارش و فرد مرموز را گره قرار داده اید اما اینکه عاشق شدن فرد را بیان کرده اید، مناسب نیست زیرا خواننده تا حدودی پی به روند داستان، چه به اشتباه، چه به درستی، می برد. باید خلاصه تان را طوری تصحیح کنید که خواننده پس از مطالعه آن، تشنه پست اول شود. برای مثال: عاشق شدن، کار آسانی است اما عاشق ماندن است که کار عشق را دشوار، می سازد. معشوق باید آن چنان، دل بسته شود که حضور هیچ خسرویی، مانع آن نشود. حال باید دید، پزشک موفق داستان چگونه با مانع سر راهش کنار می آید و...
    *اینکه اسم شخصیت ها را بیان نکردید، خوب بود.
    *خلاصه تان ژانر عاشقانه و تا حدی معمایی را می رساند، اما، ژانر اجتماعی، به چشم نمی خورد.

    مقدمه:
    در مقدمه، می توانید از احادیث، روایات، اشعار و... بهره ببرید. مقدمه از اهمیت بالایی برخوردارست زیرا خواننده را در روند داستان، قرار می دهد.
    (تا لحظه ای که نفس می کشم از او متنفرم، او مثل سیاهی دور چشم می ماند، به هر راهی متوسل می شوم، کم رنگ نمی شود، پاک نمی شود!) تا وقتی به این قسمت نرسیده بودم، تا حدودی ژانر عاشقانه را حس کردم اما بعد آن، خیر!
    *مقدمه شما باید، ژانر را به تماشا بگذارد. ژانر معمایی و عاشقانه، تا حدودی دیده می شد اما ژانر اجتماعی را حس نکردم.

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    حکم حیاتی را در روند داستان، دارد زیرا پست اول را همه مطالعه می کنند و باید آن قدر جذاب باشد که خواننده را به خواندنش، جذب کند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با مرتب کردن خانه شروع شد، این امری کلیشه ای بود.
    پست اول بایست ژانرهای انتخابی شما را به تماشا بگذارد. ژانر عاشقانه و اجتماعی در پست اول ذکر نشده بود ژانر معمایی هم به دلیل هول هولکی مستقل شدنش تا حدی ملموس بود.
    به طور کلی پست اول متشکل از اتفاقات روزمره بود در حالی که باید پست اول خواننده را چنان، دچار تشویش کند که بی تاب سراغ پست دوم رود!
    پس بهتر است پست اول، پر سوال و متفاوت باشد.
    در پست اول شما، مونولوگ غالب بود، ریتمی خنثی داشت. مکان را بیشتر از سایر موارد، توصیف کرده اید.

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    باید به گونه ای باشد که داستان یکنواخت نباشد و شما به دنبال، خارج کردن یکنواختی باشید اما این به منزله این نیست که خواننده را مکرر با حوادث جدید روبرو کنید.
    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، کمی تند است. شما به دلیل عدم نبود کامل توصیفات و ماجراهای فرعی ، نتوانستید، خواننده را به آرامی از حادثه کنونی وارد حادثه بعدی کنید!
    طوری به جزئیات و کلیات پرداخته اید که در هیچ کدام افراط نشده است اما میانه روی نیز همین طور!
    البته نظر من درباره سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، برای مقدار پستی است که قرار دادید پس اینجانب نمی توانم نظری قطعی بر سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ارائه دهم.

    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    برای نوشتن نثر، دو نوع نوشتار داریم:
    1. ادبی
    2. محاوره
    شما از نثر ادبی برای مونولوگ و محاوره برای دیالوگ بهره بـرده اید.
    در نثر از کلمه (in rell) بهره بردید که بهتر است از معادل آن استفاده کنید; هر چقدر هم که یک کلمه مرسوم باشد، باز هم ممکن است باعث سردرگمی خواننده شود.

    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما تا این قسمت از داستان، کلیشه ای نبود ولی ماجرای عرفان و عکس العمل هایی که نسبت به ویدا نشان می دهد و اختلالاتی که حدس می زنم دارد، به نسبت کلیشه ای بود و این هنر قلم شما را می رساند که از کلیشه ای، روند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را دور کنید!
    به هر حال این شما هستید که تصمیم می گیرید، با قلم توانایتان به پیشرفت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کمک کنید.
    *نویسنده عزیز! به یاد داشته باشید هیچ نویسنده موفقی از همان ابتدا، قلمی پخته نداشته است، پس با تلاش خود، قلمتان را پخته کنید!*

    نگارش:
    -در جملات خبری از (!) استفاده کرده اید که صحیح بود اما وجود سه نقطه (...) لزومی ندارد.
    × اما سایه خودم نیست...! *اما سایه خودم نیست!
    بهتر است بعد از ربط دادن کلمات به وسیله کسره یا همان آرایه تتابع اضافات، از ویرگول استفاده کنید:
    به طرف میز غذا خوری چهار نفره مربع شکل، رفتم.
    استفاده از ویرگول: سلام، جانم? اتفاقی افتاده?
    با دستمال، میز را تمیز کردم.

    -برای نشان دادن، کشش در هجا در گفتار از (...) بهره ببرید:
    ×اممم... با من هماهنگی نشده بود.
    *او...م، با من...
    -استفاده از (!) در جملات تعجبی، تاکیدی و عاطفی: اوه! پس شبیه به چه کسی هستم?
    -هنگامی که دو کلمه بر روی هم دو جنبه مختلف از یک موضوع را می رسانند از(-) استفاده نمایید: دختر سیزده-چهارده ساله ای...
    -برای توضیح بیشتر در جمله از کمانک یا پرانتز، استفاده کنید: این صحنه(در آوردن دستکش) روزانه بارها و بارها...
    -شما برای مطالبی که جزء مطلب اصلی نیست، آن را درون[ ] قرار داده اید که درست بود.
    -استفاده بیجا از، سه نقطه(...) : لطف کردی،مرسی واقعا، جبران می کنم ویدا!
    ×چشم خانم... *چشم، خانم!
    -از گذاشتن(ه) خودداری کنید:
    دو ماه آزگاره(آزگار) به من سر نزدی.

    -بهتر است، متاسفانه را در اول جمله قرار دهید: متاسفانه، این وسواس مرتب بودن همه چیز و همه کس را، از او به ارث نبرده ام.

    توصیفات:
    1.مکان:
    در توصیف اتاق ویدا، به توصیف پرداخته اید اما کافی نبود.
    به عبارتی، بیان کرده اید که اتاق چه وسایلی دارد اما واضح نبودند; مثال:
    به چارچوب سفید در تکیه می دهم، نفسی از روی ناچاری می کشم و قدم به اتاق کوچک و نامرتبم می اندازم. با حس شی ای زیر پایم، نگاهم را به طرفش سوق می دهم، آخ، آخ! بی حوصله شانه را روی میز توالت کنار تختم که روبروی ورودی قرار گرفته اند، می گذارم. اتاق بزرگی نیست اما همین رنگارنگ بودن اش، حس زندگی را به من القا می کند. به طرف پنجره سمت راستم می روم و...

    در توصیف خانه عرفان، من از وسایل لوکس پی به ثروتمندی او بردم اما در وهله اول هیچ پیش زمینه ای از خانه اش در ذهنم ندارم.
    مثال: گرامافون طلایی رنگ قدیمی ای هم کنار راهرو قرار داشت. آشپزخانه بزرگش که از همان جا، برایم، چشمک می زد، کنار راهرو بود و...

    2.ظاهر:
    چهره اشخاص را به یکباره بیان نکرده اید و یک امتیاز مثبت!
    در توصیف پوشاک زیاده روی نکرده اید اما اگر توصیفات را بالا برید، مطلوب تر خواهد بود. برای توصیف دکتر: هنوز کنار در ایستاده بودم که کت و شال گردن خاکستری اش را در دست گرفت...
    3. حالات:
    به نسبت به خوبی بیان کرده اید. اینکه گاهی قبل از گفت و گو اشخاص، حالتشان را بیان کرده اید، کمک زیادی برای فهم حالت شخص به خواننده است. مثلا: پوزخندی زدم و اشاره ای به مچ دستش که کبود بود، کردم و دندان هایم را روی هم ساییدم و عصبانی گفتم...
    من در اینجا، به خوبی به عصبانیت ویدا، پی بردم اما کنجکاوم که ویدا کجا قرار دارد و این حرف رو می زند!
    پس سعی کنید قبل از دیالوگ حالات را توصیف نمایید.

    4.احساسات: احساسی که ویدا هنگام اعتراف عرفان داشت را بیشتر توصیف نمایید. مثال: اخم هایم را در هم می کشم، سری از ناتوانی تکان می دهم، مثل ماهی از آب دور افتاده سعی بر صحبتی دارم، دستم را به طرفش بلند می کنم. نمی گذارد و با عجله می گویید: می... می دونم تعجب کردی، ولی باور کن... شتابان وسط حرفش می دوم و نمی گذارم دوباره با آوای نجوا گونه اش، قلبم را دیوانه کند: می فهمی چی میگی? یا شاید هم...
    5.ترس
    برای قابل فهم بودن حس ترس شخوص باید در توصیفات دست و دل بازی کنید!
    برای مثال، ایمیل عکس ها:
    چهارمین، وای، وای، خدای من! با نفسی در سـ*ـینه گرفته، عکس را با دقت بیشتری نگاه می کنم; سری از روی ناباوری تکان می دهم; در... در همین اتاق، پشت به دوربین و نیمه برهنه...
    6.ناراحتی:
    در توصیف ناراحتی از سالار، توانسته اید، حس عصبانیت ویدا را به خوبی منتقل کنید.

    شخصیت پردازی:
    ویدا: 25 ساله، پزشک، شخصیتی سرد و آرام دارد، همچنین نسبت به کار هایی که انجام می دهد، محتاط است. اینکه در بیشتر مواقع آرام است طبیعی نیست که آن طور پرخاش گرانه نسبت به سالار اقدام نماید، توقع می رود با این خصلت نسبت به سالار حساب شده عمل کند.
    با وجود محتاط بودنش در ورود به خانه عرفان، سریع پذیرش درخواست وی، طبیعی نیست آن هم در 25 سالگی!
    عرفان: 25ساله، اقدام به خودکشی کرده، خب این اقدام نشانه افسردگی اوست اما وقتی آن طور بی خیال از خودکشی اش می گوید، خواننده مانند ویدا، دچار حیرت می شود! این نشان می دهد شما از روی هدفی این گونه عرفان را بی خیال نشان داده اید یا دچار اشتباه شدید.
    پس در نتیجه به خصوصیاتش مرموز بودن را نیز اضافه کرد.
    هیچ حرفی از شغل عرفان بیان نکرده اید، کسی که پیشنهاد آشنایی را قبول می کند، نیازی به پیش زمینه ای نسبت به شخص مقابل ندارد? یا از خودش و شرایطش چیزی را بازگو نمی کند?

    زاویه دید:
    اول شخص بود. اول شخص معمولا برای بیان دو شخص که در ابتدا هیچ ربطی بهم ندارند، استفاده می شود. تا کنون که فقط از دید ویدا، است. برای کامل کردن زاویه دیدتان، باید سطح توصیفات را بالا ببرید.
    زاویه دید اول از این لحاظ که دو نفر غیر مرتبط را توصیف می کند مناسب است زیرا خواننده به خوبی در جریان داستان قرار می گیرد، اما نباید به طوری باشد که هنگام بیان توصیف یک شخص، حالات شخص دیگر را بر ملا کنید.
    قابل باور بودن:
    عاشق شدن دو شخصیت اصلی، خیلی زود اتفاق افتاد. چطور ممکن است، آدمی با 25 سال سن که درگیر نوسانات نوجوانی نیست، این چنین بدون آگاهی و براساس ظاهر عاشق شود? آن هم شخصیت محتاط ویدا?
    مگر در زندگی روزمره، یک دختر با خواستگارش به راحتی کنار می آید? مسلما خیر!
    دیالوگ و مونولوگ:
    قبل از دیالوگ از (-) استفاده کرده اید که صحیح بود.

    برای مونولوگ از نثر ادبی و دیالوگ از نثر محاوره، بهره بردید که این دو نثر باهم تداخل نداشتند.

    قبل از دیالوگ، حالت افراد را کم و بیش، توصیف کردید، که باید تصحیح شود.
    دیالوگ و مونولوگ ها بایست در توازن باشد، شما از این نظر، در دیالوگ، افراط کرده اید.


    * سپاس از نقد پذیری تان،
    عضو آزمایشی شورای نقد *

    Screenshot_۲۰۱۹-۰۱-۰۲-۲۲-۵۶-۰۷-1.png
     

    I.YãSi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/04
    ارسالی ها
    177
    امتیاز واکنش
    2,314
    امتیاز
    346
    سن
    25

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد
    به نام خدا
    سلام نويسنده ي عزيز

    نام رمان:
    نام انتخابي براي رمان "لوح خاكستري "بود با خوندن اسم رمان انتظار يك ژانر تراژدي و داشتم.
    لوح معني هاي مختلفي داره. يكي إز معاني اون هوايي بين اسمان و زمين هستش. معني ديگه ي اون قاب مستطيل شكل و ...
    هدفتون أز انتخاب أين نام و تا به اينجا مشخص نكرده بوديد. از اونجايي كه ژانر عاشقانه انتخاب اولتون براي ژانر بود، رنگ خاكستري خيلي مناسب ژانر عاشقانه نبود. به طور كلي اسم خيلي زيبايي هاي رمانتون و به رخ نميكشه.
    همينطور كه اسم هايي مشابه اسم رمانتون وجود داره پيشنهاد من اينه كه اسم رمان و عوض كنيد.

    جلد:
    رمانتون فاقد جلد بود. كه اين دست شما رو براي ويرايش كردن نام هم باز ميذاره.
    جلد بهتره با ژانر و موضوع رمانتون هماهنگ باشه.
    پيشنهاد ميكنم جلدي مناسب با موارد گفته شده لحاظ كنيد.

    مقدمه:
    مقدمه ميتونه متن، دكلمه، شعر و هر چيزي مناسب موضوع و ژانر رمانتون باشه.
    مقدمه ي شما راجب شخصي ناشناس حرف ميزد.
    راجب شخصي كه شخصيت اصلي تون از اون متنفره! اين كه اون شخص كيه گره خوبي براي ژانر معمايي بود.
    اما ژانر اول شما عاشقانه بود...
    من ارتباطي بين مقدمه و ژانر عاشقانه نديدم.
    بهتره مقدمه اي انتخاب كنيد كه همه ي ژانر هاتون و نشون بده.
    مقدمه متنيه كه خواننده رو با حال و هواي رمان اشنا ميكنه.
    در مقدمه ي انتخابي خواننده گيج ميشه. به نظرم بهتره مقدمه ي بهتري انتخاب كنيد.

    خلاصه:
    خلاصه چند خط مختصر و مفيدي هستش كه قبل از شروع و مقدمه نوشته ميشه، گره هاي قابل كشش و جذابي در اون داره كه خواننده رو وادار به خوندن رمان ميكنه.
    در خلاصه شما در باره ي دكتر محبي گفتيد. كه در يك نگاه عاشق بيماري ميشه.
    اين قصه كه دكتر عاشق بيمارش بشه، تا حدودي كليشه اي هستش. پس اين گره خيلي كار ساز نيست. اما گره بعدي كه نوشتيد كسي در زندگي اون پيدا ميشه كه زندگيشو بهم ميريزه، تا حدودي گره خوبي در نظر گرفته ميشه.
    شما در خلاصه ژانر عاشقانه و معمايي و خوب به رخ كشيديد.
    پيشنهاد ميكنم با شاخ و برگ دادن بيشتر به خلاصه گره هاي عميق تري در ذهن خواننده به وجود بياريد.
    ژانر:
    ژانر هاي انتخابي عاشقانه، اجتماعي و معمايي بود.
    ژانر عاشقانه كه از همان ابتدا در رمان ديده ميشد.
    اما اين ژانر خيلي جاي كار داره. ژانر عاشقانه صرفا به عاشق شدن دو نفر كفايت نميكنه. اين ژانر بايد باز بشه. توصيفات بهش اضافه بشه و كاملا عشق و نشون بده. اين ژانر در رمان خيلي سريع ديده شد و انتظار ميرفت كه حداقل در اواسط رمان به اين عشق پي ميبرديم.
    اجتماعي: ژانر اجتماعي درست انتخاب شده و گره هايي مثل خود كشي، بيزار بودن از پدر يا مادر ناتني، گرفتن اون عكس ها و ... ميشه گفت اين ژانر از مشكلات شخصيت اصلي در رمان هستش؛كه درست انتخاب شده.
    معمايي: نويسنده ي عزيز به رماني ژانر معمايي تعلق ميگيره كه سرتاسر از گره هاي پوشيده شده باشه كه ذهن خواننده رو به چالش بكشه. يعني حتي با وجود باز كردن يك معما معماي ديگه اي در رمان به وجود بياد. اگر منظورتون از معما عكس هاي إرسالي براي ويدا هستش پيشنهاد ميكنم اين ژانر و پاك كنيد و در ژانر اجتماعي به اين بخش بپردازيد.

    شروع:
    شروع رمان با بخش اجتماعي ژانر بود.
    شروع رمانتون با مكالمه ي تلفن شروع شد.
    شروع جديد و قابل كششي نداشتيد.
    در شروعتون توصيف حالت و مكان و ظاهر ديده نميشد.
    بهتر بود از جايي ديگه شروع مي كرديد. مثلا در قسمتي از بيمارستان يا مثلا با ديدن ايميل ها گرهي خوب براي خواننده به وجود مياورديد.
    شروع رمان بهتره با هيجان خاصي همراه بشه.
    يا بهتر بگم خيلي بهتر ميشد اگه با ژانر معمايي رمان و شروع ميكرديد.
    شروع بهتره سوال برانگيز باشه.
    زاويه ديد:
    ما چند نوع زاويه ديد داريم.
    اول شخص، سوم شخص يا داناي كل.
    زاويه ديد انتخابي اول شخص و از زبان ويدا بود.
    اين نوع زاويه ديد طرفدار زيادي داره و براي رمان هايي مثل رمان شما كه رمان از ديد يك نفر بررسي ميشه بهترين انتخابه. در حفظ اون هم موفق بوديد.

    ديالوگ و مونولوگ:
    ديالوگ و مونولوگ بهتره در توازن باشن. زيادي مونولوگ و كم بودن مونولوگ و بر عكس باعث خسته شدن خواننده ميشه. كه متاسفانه شما هم اين مشكل و داشتيد.
    در بعضي از پست ها حجم زياد مونولوگ خواننده رو خسته ميكرد و مجبور ميشد چند خطي و جا بذاره. و در بعضي زياد بودن ديالوگ باعث گيجي خواننده ميشد. لطفا بررسي كنيد.
    براي نوشتن ديالوگ از خط تيره استفاده كرده بوديد. كه مناسب بود.
    ديالوگ چند نفره زياد نداشتيد اما در همون تعداد كمي كه بود مشخص بود كي حرف ميزنه. در ديالوگ هاي دو نفره هم اسم اشخاص و نبرده بوديد.
    منتهي در بعضي از قسمت ها قبل از نوشتن ديالوگ حالت شخصيت و ذكر نكرده بوديد. كه بهتره از همون ابتدا بررسي كنيد و هر جا احتياج به نوشتن حالت قبل از ديالوگ داره رو اصلاح كنيد.
    مثلا:
    دستي به موهاي خرمايي اش كشيد و گفت:
    ليوان و روي عسلي گذاشت و به سمتش رفت
    و ...
    مورد ديگه در پست هفت كه دليلش به نظر من حواس پرتي ميتونه باشه براي ديالوگ از خط تيره استفاده نكرده بوديد و نوشته بوديد:
    جمالي:
    و اين موضوع تا پايان پست ادامه داشت. لطفا ويرايش كنيد.

    نثر:
    ما دو نوع نثر داريم. نثر ادبي و محاوره!
    نثر استفاده شده براي رمان ادبي بود. با نثر محاوره در بعضي قسمت ها قاطي شده بود.
    در قسمتي از رمان نوشته بوديد دكمه ي on و زدم. و در قسمت ديگه از in rell استفاده كرده بوديد.
    بهتره از معادل فارسي اين ها استفاده كنيد.
    و در قسمت ديگه نوشته بوديد
    كه صداي گرومپي از واحد رو به رو به گوشم رسيد.
    كلمه ي گرومپ درست نيست و بهتره از صداي بلند و صداي نهيب استفاده كنيد.

    ايده:
    ايده ي انتخابي ايده ي جديدي نبود. اين كه پزشك عاشق بيمارش بشه، اين كه شخصي و توسط ايميل و عكس تهديد بشه ايده ي جديدي نيست.
    البته از نويسنده ي محترم انتظار ميره كه با گره هاي جديد و فكر شده رمانش و از كليشه اي بودن دور كنه.

    غلط هاي املايي و اشكالات نگارشي:
    غلط املايي در رمان ديده نميشد و اين خيلي خوب بود.
    اشكالات نگارشي در رمان خيلي كم به چشم ميخورد.
    اما همين كم و هم بهتره بر طرف كنيد.
    مثلا استفاده از ... به جاي ويرگول و علامت تعجب
    منم اينجا تنهام... خيلي تنها
    صحيحش:
    منم اينجا تنهام! خيلي تنها
    يا
    منم اينجا تنهام، خيلي تنها

    اره تو بازار... اونم من رو ديد و شناخت
    اره تو بازار، اونم من رو ديد و شناخت.
    مورد ديگه اين جمله
    مرتب بودن همه و ... همه كس را از او به ارث نبردم؛ متاسفانه!
    اين جمله هم از نظر دستوري و هم از نظر نثر مورد داره.
    صحيحش:
    را از او متاسفانه به ارث نبرده ام.
    صورتش را خشك كرد و كلينكس را رو زمين انداخت.
    صحيحش:
    صورتش را خشك كرد، و دستمال كاغذي را روي زمين انداخت.

    توصيفات:
    توصيفات بخشي هستش كه در رمان خيلي مهم به شمار مياد و بهتره كاملا رعايت و حفظ بشه.
    توصيف ظاهر:
    توصيف ظاهر شامل تمام موارد ظاهري در فرد ميشه. مثلا نوع لباسش، روم لباسش، نوع مو، رنگ مو، رنگ چشم، بيني، دهن و ... رو شامل ميشه.
    شما در بيان توصيفات هنوز جاي كار داريد.
    نميگم توصيف نكرديد توصيفات وجود داشتن اما تدريجي نبودن.
    مثلا من چهره اي واضحي از ويدا، مادر ويدا، سالار و عرفان ندارم. جز اينكه ميدونم چشماي عرفان ابي هستش.
    به اين مثال ها توجه كنيد:
    دستي درون مو هاي خرمايي اش كرد و گفت:
    عينك مشكي روي پوست سفيدش به خوبي نمايان بود.
    خنديد و دندان هاي رديف و چال و گونه اش را به نمايش گذاشت.

    توصيف مكان:
    در توصيف مكان خيلي بهتر از توصيف ظاهر بوديد.
    اما همينطور كه گفتم بهتره توصيفات تدريجي باشه. مثلا شما اتاق ويدا رو خيلي خوب توصيف كرديد.
    ميتونيد همينطور خونه ي سالار و مكان بيمارستان و خونه ي عرفان و به خوبي توصيف كنيد.
    مثلا:
    روي مبل هاي سلطنتي كرم نشستم. و نگاهي به ساعت ديواري انداختم. ساعت ٨ و نشون ميداد.
    يا
    شالمو از روي رو تختي بنفشش برداشتم و گفتم:
    و ...

    توصيف حالت:
    توصيف حالت در رمان بود اما جاي كار داشت.
    خيلي جاها ميتونست بهتر توصيف بشه.
    مثلا قسمتي كه مريض به بيمارستان مياوردن، يا قسمتي كه ويدا عكسا رو ميديد.

    توصيف احساس:
    توصيف احساس هم مثل توصيف حالت جاي كار داشت. مثلا بهتر ميتونستيد احساس عرفان و به ويدا، حس نفرت ويدا به سالار و همينطور عشقش به مادرش و نشون بديد.

    شخصيت پردازي:
    رمان شما شخصيت هاي متعددي نداشت و طَي يك محور ميچرخيد.
    ويدا، نا پدري و مادرش، همكارانش و عرفان!
    قبل از اينكه بگم در شخصيت پردازي چطور عمل كرديد بهتره بگم شما عرفان و خيلي زود وارد داستان كرديد. و همينطور اهميتي به اون نداديد.
    عرفان ميتونست چند روزي توي بيمارستان بستري باشه، يا با خود كشي بعدي دوباره به بيمارستان اورده بشه و ويدا بيشتر اون و ببينه و خواننده با ويدا و شخصيت ويدا بيشتر انس گرفته باشه كه راحت تر عرفان و قبول كنه.
    ويدا: دختر ٢٥ ساله ي پزشك، از زندگي مادرش با نا پدريش ناراحت بود، خيلي زود وارد ي رابـ ـطه عاطفي شد. أروم و مستقل بود. ديالوگ هاش مناسبش بود.
    عرفان:
    شخصيتي كه با خود كشي وارد داستان شد. خيلي زود خوب شد و مرخص شد، عاشق ويدا شد و ابراز علاقه كرد. ٢٥ سالش بود، حرفي راجب شغلش نزديد، ديالوگ هاش جز كليشه أي بودن به شخصيت دو قطبيش هماهنگ بود.

    باور پذيري:
    رمان موضوع غير قابل باوري نداشت أما
    ي سري موضوعات باعث ميشد مسائل غير طبيعي جلوه كنه.
    مثلا: علاقه ي خيلي زود بين عرفان و ويدا ميشد اين رابـ ـطه كمي كشمكش داشته باشه.
    و مورد دوم: متادون در مقدار بالا فقط باعث مسمويت غذايي ميشه. بهتره متادون و با
    قرص ديگه اي جايگزين كنيد. يا مقدار براش تعيين كنيد.
    مورد سوم: ويدا بايد خيلي استرسي تر با قضيه عكس ها كنار ميومد. دنبال باعث و باني أين كار بيشتر ميگشت.

    رمان زيبايي داشتيد، خسته نباشي عزيز دلم!
    قلمتون پايدار.
    "منتقد انجمن نگاه دانلود"
    43670B43-8DD5-4621-8A20-8D3C0990D920.jpeg
     

    I.YãSi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/04
    ارسالی ها
    177
    امتیاز واکنش
    2,314
    امتیاز
    346
    سن
    25
    سلام خسته نباشید، ممنونم از وقتی که برای مطالعه کردن رمان گذاشتید.
    حتما به مواردی که ذکر کردید رسیدگی خواهد شد.

    فقط بابت قرص متادون باید بگم که از پزشک پرسیدم و گفتن مشکلی نیست.
    و دوم این که فکر کنم بهتر باشه اسم قرص رو بردارم. دوست ندارم به نوجوون‌ها اینجور قرص ها رو یاد بدم با اینکه باعث آگاهی مفید هم میشه اما خب...

    بازم سپاس از شما ♡
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا