بلخره، ولتری ها به رهبری آرو (مایکل شین) و جین (داکوتا فنینگ) سر می رسند. به نظر می رسد که شین مطالعات زیادی در مورد بزرگنمایی در بازیگری داشته است و از هر متدی که بگویی در بازی اش استفاده کرده است. نقش آرو در این فیلم خیلی مصنوعی است و نمی تواند ترسناک یا تهدید آمیز باشد و انگار که او از یکی از نمایش های فیلم ترسناک راکی سر درآورده است. فنینگ هم گریم بسیار زیاد و پر زرق و برقی دارد، اما دیالوگ هایش فقط در یک کلمه خلاصه می شود:«درد»! پسر دو ساله من هم دایره لغاتش از این بیشتر است.
همه چیز مثل همیشه است و همه مثل قسمت های قبلی هستند، اما اگر بخواهم منصف باشم، باید بگویم که رابرت پتینسون و تیلور لاتنر در نقش های خود راحت تر بازی می کنند، البته این لزوماً به معنای بهتر شدن آن ها نیست. کریستن استورات به عنوان یک خون آشام، آرام تر به نظر می رسد با این وجود شخصیت او آن قدر دمدمی است.
وقتی نبرد بزرگ و اوج فیلم را از کل داستان دربیاوریم، همه چیز بسیار سرگرم کننده و بامزه است. پر شده است از سورپرایز و صحنه های وحشیانه. خیلی از کاراکترها سرانجامی مهیب و وحشتناک پیدا می کنند. چند صحنه نبرد گرگ و خون آشام هم وجود دارد و داکوتا فنینگ هم چند باری آن تک کلمه خودش را تکرار می کند. صحنه نبرد، خوب و تاثیرگذار طراحی و کارگردانی شده است. برآیند کار کندون، آن قدر شلوغ و دارای تنوع است که بیشتر شبیه سینک ظرفشویی شده است. متاسفانه غیر ممکن است که آن سکانس نبرد را از متن فیلم بیرون کشید و چیزی که در آخر باقی می ماند، آن قدر دلسرد کننده است که کم مانده کل فیلم را هم از بین ببرد.
همه چیز مثل همیشه است و همه مثل قسمت های قبلی هستند، اما اگر بخواهم منصف باشم، باید بگویم که رابرت پتینسون و تیلور لاتنر در نقش های خود راحت تر بازی می کنند، البته این لزوماً به معنای بهتر شدن آن ها نیست. کریستن استورات به عنوان یک خون آشام، آرام تر به نظر می رسد با این وجود شخصیت او آن قدر دمدمی است.
وقتی نبرد بزرگ و اوج فیلم را از کل داستان دربیاوریم، همه چیز بسیار سرگرم کننده و بامزه است. پر شده است از سورپرایز و صحنه های وحشیانه. خیلی از کاراکترها سرانجامی مهیب و وحشتناک پیدا می کنند. چند صحنه نبرد گرگ و خون آشام هم وجود دارد و داکوتا فنینگ هم چند باری آن تک کلمه خودش را تکرار می کند. صحنه نبرد، خوب و تاثیرگذار طراحی و کارگردانی شده است. برآیند کار کندون، آن قدر شلوغ و دارای تنوع است که بیشتر شبیه سینک ظرفشویی شده است. متاسفانه غیر ممکن است که آن سکانس نبرد را از متن فیلم بیرون کشید و چیزی که در آخر باقی می ماند، آن قدر دلسرد کننده است که کم مانده کل فیلم را هم از بین ببرد.