شعر اشعار گونار اکلوف

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
بسمه تعالی

در این تاپیک اشعار گونار الکوف قرار میگیره.
اگه قصد ارسال شعر داشتید از تکراری نبودنش اطمینان پیدا کنید.
اسپم ممنوع!
لطفا اگه قصد گذاشتن شعری رو دارید از فونت و سایز خوانا استفاده کنید.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پانایا

    پانایا
    از من دور شو!
    از من که تو را می‌جویم
    می‌دانم
    که تنها
    تو را می‌جویم
    به‌سان نوزادی که هرگز پستان به دهان نگیرد
    یا
    او را از پستان مادر نتوان گرفت
    نه! می‌خواهم میان چشمه‌های خشک‌ناشدنی پستانهایت
    سر نهم
    در شدّت گرسنگی و قحط
    تنهایی تو و بی‌پسر؟
    می‌خواهم من هم تنها بمانم.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    انگار که دریا

    چنان که دریا تعقیب‌ام کرده باشد و
    بازوانش را
    پرتاب کرده‌باشد به سویم
    در اتاقم
    در دل شب
    انگار دریا به دورم پیچیده باشد
    بازوانِ صدای‌اش را،
    چنگ بر من می‌افکند دریا
    در آغـ*ـوش‌ام می‌گیرد،
    دریا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    تاریکی هزار چشم

    در تاریکی
    چشم‌ها بر من می‌خمند
    ظلمت یک هزار چشم
    و هزار فضای حیران
    تاریک‌تر از ابروانم
    یا حلقه‌ی موها بر گیج‌گاه‌ام،
    تار چون سوسوی چراغی نامرئی
    تلالویی بر گونه و پیشانی

    چمیده بر تقدیرت، بی‌هیچ‌جنبشی
    این چهره‌ی یار توست
    ولی چنین ستمکار
    ستمکار-چشمانی چرا؟

    می‌دانم، سرانجام، آینه آنجاست
    و می‌دانم که دیگرگونه‌کسی،
    چشم خواهد دوخت به بیرونِ آینه
    روزی چشمهایت را می‌گردانی به سویش و
    وقتی دوباره سر برگردانی،
    من نیز،
    ناپدید خواهم شد.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ناپیدایی

    در پاییز یا در بهار
    چه فرقی می‌کند؟
    در جوانی یا پیری
    چه اهمیتی دارد؟
    به هر حال ناپدید می‌شوی
    در تصویر کل
    ناپدید شدی، ناپیدا شده‌ای
    حالا یا لحظه‌ای پیش
    یا هزار سال پیش
    ناپیدایی‌ات اما
    به‌جا می‌ماند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    از دستانت

    همچون زنانی که برمی‌گردند
    کوزه‌ به سر، کوزه به دوش
    از غیبت کنار چشمه
    لبریز از هم
    از شوهران و از پسران همسایه‌
    لبریز از خویش
    کوزه‌ات را بردار از سرت یا شانه‌ات
    بر زمین بگذار و
    به کسی فکر کن
    که گلویش از خاک پرشده‌
    سه روز است نه چیزی خورده، نه نوشیده
    به من فکر کن
    و آن‌چه بر من رفته است
    نه فقط به همسایه‌‌ و همسایه‌ی همسایه‌ات
    با دستهایت به من آب بنوشان، دخترم
    چشمانم حتی به نوشیدن باز نمی‌شوند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آگهی مرگ

    آگهی من
    در روز عزای من:
    بگذار به‌خواب رویم
    هر کدام تنها
    کنار هم.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    نوشید*نی نگاهت

    چشمانت شعله‌ورند
    از نوشید*نی سرخ:
    چگونه بنشانم این شعله‌ها را؟
    – تنها با نوشیدن از هر دو چشم
    به بـ..وسـ..ـه
    یکی پس از دیگری-
    آن‌گاه دوباره آن‌ها را پر می‌کنی
    از نوشید*نی زرد
    که بیش از همه دوست می‌دارم.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    غیاب

    نه آفتاب بود، نه ماه
    و نه ستاره
    که به من نور بخشیدند
    تاریکی بود و
    نور عشق در درونِ من
    و پرتوش که تنم را می‌خلید.

    انگار هیچ‌کس نبودم
    و تو، تو، ای فاطمه
    به جان‌ام سایه‌ای بخشیدی
    چراغی نقره‌ای به من دادی
    پس از آن‌‌که رفتی.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بس است!

    تا کی، بیدارم می‌داری ای فرشته
    بدین افکار؟
    چند بار دیگر از خواب خواهی‌ام پراند؟
    چه کسی با آن‌ها به خواب می‌رود؟

    روزگاری خیال می‌کردم همسر توام
    زمانی حتی دخترت
    دختری که خود را چون فـاحـ*ـشـ*ـه‌ای در بازار مکاره فروخت
    تا برای همه‌‌مان نان بیاورد

    یک‌بار
    انگشتانم را بر شانه‌هایت کشیدم و
    و زیر بال‌ها، پرهایی را لمس کردم
    که به زیر انگشتانم ذوب می‌شوند.
    یک‌بار آن‌ها را دور گونه‌‌ات گرداندم
    تا فقط لمس‌‌اش کنم که چون بال‌ پروانه‌‌ای
    پودر می‌شود.

    چطور می‌توانم از تو خلاصی بجویم؟
    بس است. دیگر به هیچ رویایی
    بیدارم مکن.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا