نقد رمان معرفی نقد رمان دُژَم | PrAiSe کاربر انجمن نگاه دانلود

در رمان به چه شخصیتی علاقه دارید؟

  • پریزاد

    رای: 3 60.0%
  • ستایش

    رای: 0 0.0%
  • پریا

    رای: 0 0.0%
  • پدرام

    رای: 2 40.0%
  • پرویز

    رای: 0 0.0%
  • رکسانا

    رای: 0 0.0%
  • بی‌بی

    رای: 0 0.0%
  • هومهر

    رای: 0 0.0%
  • دیان

    رای: 0 0.0%
  • کوروش

    رای: 0 0.0%
  • فاطمه

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5

PrAiSe

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/09/23
ارسالی ها
710
امتیاز واکنش
26,237
امتیاز
781
محل سکونت
اهواز
نوشته ام را با نام تو آغاز می‌کنم
"بسم الله الرحمن الرحیم"

نام رمان: دُژَم
ژانر: عاشقانه_ اجتماعی_ تراژدی
سبک: رئالیسم
نویسنده: PrAiSeکاربر انجمن نگاه دانلود
ناظر: @*یـگـانـه*
زاویه دید: اول شخص مفرد
نثر: ادبی

خلاصه: پریزاد پیرزاد، دختری آرام که سکوت اختیار کرده در مقابل رنج‌های چندین و چند ساله‌اش و در خیال خود، آینده‌ را بهتر از حال می‌پندارد.
پریزاد با غرق کردن خودش در دنیای شعر و داستان، از خود واقعی‌اش دور می‌شود، دور می‌شود و چنان روزهایی را سپری خواهد کرد که درد اش استخوان خورد می‌کند.
اما همیشه کسی می‌آید...
کسی می‌آید تا درد ها را ریشه کن کند!

* * دُژَم در ادبیات فارسی به معنای همزمان خشمگین و غمگین، افسرده و پژمان است.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد



    36598
     

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22
    هوالحق

    ###نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دژم###


    1- نام
    دژم، اسم انتخابیت بود. دوست گلم کلمه ای که انتخاب کردی، در لغت نامه معین دارای دو معنی هست:
    1-افسرده و غمگین
    2-خشمگین و آشفته
    که در هر دو مفهوم بار منفی دیده می شه و ذهن به طرف ژانر تراژدی هدایت می شه. نام رمان تو، همزمان می تونه ژانر عاشقانه و اجتماعی رو به ترتیب انتقال بده. این کلمه که به ما شخصی رو معرفی می کنه که ناراحته، می تونه همزمان برای ما این سؤال رو پدید بیاره که چرا شخص ناراحته؟ این ناراحتی در پی یک اتفاق اجتماعیه؟ (مثل از دست دادن عزیزان طی زلزله، اعتیاد یکی از اعضای خانواده و...) و یا در پی یک شکست عشقی؟ اسم رمان تو، در ذهن من سؤالی برای کنجکاو کردنم پدید میاره. با ژانر های انتخابیت همخونی داره و جذابه. نام رمانت تکراری نیست و جدیده و با محتوا هماهنگه. من بعد از خوندن رمان تو متوجه شدم که این رمان در مورد دختریه که مورد تبعیض های جنسیتی قرار گرفته و البته به شخصیتش بهای کافی داده نمی شه و به همین دلیل شخصیت افسرده، اندوهگین و افسرده ای داره.
    درکنار این محاسن این نام یه نکته منفی داره. یه این که این نامِ غیرمعمول فرّار هستش و ممکنه از یاد بره.

    2-جلد
    جلدت تم سیاه و سفید داره. داخل عکس، زنی رو می بینیم که لباس سیاه پوشیده، سرش رو بالا گرفته و یه حالت افسرده ای داره. به علاوه اون عکس محوی که روی جلد کار شده، صحنه یه سقوطه و به طور کلی مجموع این توصیفات، می خواد نشون بده که تو این رمان، شاهد ناامیدی، غم، افسردگی و شکست هستیم. چیزی که تو هر اثر تراژدی لازم هستش.
    جمله «از عذاب با تو بودن، در سکوت خود خرابم.» مفهوم یه اجبار رو به من انتقال می ده. انگار که شخص مجبوره با طرف باشه و عذاب بکشه و باز هم مجبوره که دم نزنه. با خوندن جمله، تو یه لحظه چندین ایده به ذهنم رسید که تو رمان های دیگه مشاهده کردم. یکی این که شخصیت اصلی با اجبار دیگران مجبور شده با اون شخص باشه. دومین ایده این بود که شخص با انتخاب خودش، اما ناراضی در کنار شخصه. مثل رمان های ملودرامی که شخصیت اصلی برای فداکاری در حق دیگران با شخصی که دوستش نداره ازدواج می کنه. ایده سوم، این بود که شخصیت اصلی با عشق وارد می شه، اما کم کم متوجه ایراد های شخص می شه و کم کم این عشق به عذاب می رسه. و ایده هایی از این دست. درسته که جمله انتخابی تو زیبا بود؛ و البته درسته که یه حس تلخ و گزنده ای که نیاز بود رو به ما منتقل می کرد. اما به نظر من جمله دیگه ای اگه به کار بـرده می شد، بهتر بود. شاید جمله ای که از عذاب وجدان بگه. و شاید جمله ای در مورد مرگ... جملات ماندگار در مورد درد زیاده. و زیاد هم می شه خلق کرد. پس پیشنهاد می کنم عوضش کنی. به خصوص که من تا به حال ارتباطی بین جمله انتخابیت و محتوا ندیدم.
    ژانر اجتماعی رو می شد توی جلدت دید. اون عکس سقوط، ذهن من رو به خودکشی راهنمایی می کرد. که الانم یکی از معضلات اجتماعیه. اما عاشقانه دیده نمی شد. همونطور که در گذشته اشاره کردم، جمله انتخابیت با وجود زیبایی تمام عیارش زیاد مناسب نبود. پس بهتره اون جمله رو با یه جمله عاشقانه-تراژدی عوض کنی تا جلد به تکامل برسه.

    3-خلاصه
    خلاصه تو در مورد زنی می گـه که زندگی سختی داشته و داره و فکر می کنه یه آینده بهتر در انتظارشه. درحالی که همه چیز داره بدتر می شه یه نفری سر می رسه و ناجی اون می شه. و البته سرنوشت این نجات هم معلوم نیست.
    خلاصه تو چند تا سؤال برام ایجاد کرد:
    -چه رنجی داره می کشه. منظور از رنج، آیا روانیه یا جسمی؟ تحقیر و تمسخر می شه؟ بی اعتنایی و تنهایی؟ یا آزر و اذیت های جسمی؟
    -چرا سکوت کرده؟ چی باعث شده که حرف خودش رو نزنه و به آینده دل خوش کنه؟ آیا کسی صداش رو نمی شنوه یا فریاد دادخواهی براش تاوان سنگین تری داره؟
    -چه کسایی این منجلاب رو براش درست کردن؟ دوست و آشنا هستن یا غریبه و دشمن؟ چرا دشمنی دارن؟
    -سرانجام اون ناجی و پروژه نجاتش (!) چی می شه؟ به خصوص الان که ژانر تراژدی هست، ابهامات بیشتری برام به وجود اومده.
    به طور کلی، خلاصه تو اطلاعاتی می داد و سؤال هایی برام ایجاد می کرد. خلاصه تو به خوبی گره رو در خودش نگه داشته بود و من رو وادار می کرد تا رمانت رو بخونم. خلاصه تو در چهارچوب ژانر خودش جذاب بود. کوتاه بود و تمام ژانر های انتخابیت رو در بر می گرفت. مشکلاتی که برای پریزاد به وجود اومده بودن می تونستن اجتماعی باشن، عبارت «در خیال خود، آینده را...» به من می گـه که این خوش خیاله تو نباش. آینده تلخه. و تراژدی ر می رسوند. از طرفی هم من با خوندن خلاصه حدس می زدم بین پریزاد و ناجی یه ارتباط عاشقانه بوجود بیاد. با این تصاویر می شه گفت خلاصه ای که نوشتی خیلی خوبه.

    4-مقدمه
    مقدمه ات یه روایت خیلی کوتاه بود. و پیامی که می داد این بود: «من جنبه عاشق شدن ندارم! هر چی باشه آخرش به هیچ و پوچ می رسه.» همین مقدمه کوتاه خلاصه تو رو تکمیل می کنه و می گـه یه شکست عشقی در انتظار منِ خواننده است. مقدمه تو من رو آماده یه شکست و ورود به یه فضای غم انگیز می کنه. مقدمه تو ارتباط کافی رو با اسم و جلد رمانت هم داره.

    5-شروع
    شروعت یه روز شلوغ رو نشون می ده و دغدغه های یه دختر جوون رو. به طور کلی تو خواستی از شروعت این رو بگی: «خواننده گرامی، شخصیت اصلی رمان من، یه آدم معمولیه مثل خیلی از ما.» با این که شروعت ساده بود، با این که گره پرکششی نداشت، جذاب بود. چون یه کلیشه شکنی بزرگ بود. مثل بقیه رمان ها نبود که دختره با صدای موبایل اپل سی میلیونیش بیدار شه و به زمین و زمان فحش بده. اینطور نبود که با وجود موهای جنگلیش وقتی خودشو تو آینه می بینه، الهه زیبایی مشرق زمینو ببینه. همینا باعث جذابیت شروعت شدن. به حدی که حیفم میاد بگم که شروعت گره و سؤال نداشت! اما به هر حال گفتنی ها رو باید گفت، چون ممکنه بعضیا جذب این شروع نشن و این عده رو باید با گره و سؤال نگه داشت. پس پیشنهاد می کنم یه ویرایشی بکنی و چند تا علامت سؤال برای خواننده پدید بیاری. به خصوص که من در پست اولت، اثری از چیزایی که تو خلاصه خوندم، ندیدم. در حالی که انتظار داشتم با یه زن افسرده و شکست خورده مواجه بشم. درسته که در ادامه رمانت همه چیز ارتباط برقرار کرد، اما انتظار داشتم این ارتباط خلاصه و رمان از همون شروع دیده بشه.

    6-ژانر
    اجتماعی= این ژانر در رمانت حضور داشت. حس ناامیدی و بی هدفی که در خیلی از جوونا هست، نبود آزادی برای دخترا و تبعیض جنسیتی، اجبار و... چیز هایی بودن که توی رمانت آورده بودی و به هر کدوم پرداختی. پس می شه گفت انتخاب موفقی داشتی.
    عاشقانه= تا حالا عاشقانه ای به اون شکل حضور نداشته. فقط عشق یک طرفه ای از سوی حسین به هاله و از سارا به پرویز دیدیم. اما با توجه به خلاصه ات بعید نیست که در آینده شاهد این باشیم که این ژانر قوت بگیره.
    تراژدی= رمانت نثر تلخی داشت. از زاویه دید یه ناامید نوشته بودی و تلخی های جامعه رو بیان کرده بودی. به طور کلی کار تو به سبک ناتورالیستی (تلخ و گزنده) بود و جملات امیدبخش خیلی کم توش دیده می شد. پس می شه گفت تا الان در شکل دهی به این ژانر موفق بودی. البته باید توجه داشت که این ژانر به پایان تلخ تأکید داره.

    7-توصیفات
    چهره و ظاهر= من با ورود هر شخصیت جدیدی اسمش رو یادداشت می کردم و میزان توصیفات رو هم می نوشتم. توصیفات ظواهر تو خوب بودن. تو خیلی ها رو توصیف کردی. مثل پریزاد، پدرام، پرویز، سارا، بی بی، دیان، ارسام و ستایش. اما در مقابل برای بعضی ها توصیفات خیلی کمی وجود داشت و یا اصلاً توصیفی نبود. مثل سودابه خانم، مینو و مینا، فرنگیس، آقای داوودی، مامان و بابای پریزاد، هاله، خانجون و آقاجون، محمد امین، خاله مریم، لیان، پریا و هاله. پیشنهاد می کنم که به توصیفات اونا هم اضافه کنی.
    یکی از نکاتی که دوست داشتم، تدریجی بودن توصیفات بود. یعنی توصیفات رو پشت سر هم قطار نمی کردی. اما در مقابل یه نکته منفی هم دیدم. تو چهره فرحناز رو دوبار توصیف کردی:
    بار اول-پوست رنگ پریده، چشمای مشکی، بینی عقابی
    بار دوم-پوست گندمی، موهای قهوه ای، چشمای قهوه ای
    این توصیفات با هم تداخل دارن. پس بهتره فقط یکی رو باقی بذاری.

    مکان= توصیفات مکانت خیلی خوب بود. تو به طور تدریجی مکان ها رو توصیف می کردی. اتاق پریزاد، خیلی قشنگ توصیف شده بود. و یا فضای کافه و یا خونه خاله فاطمه.
    حالت= توصیفات حالتت به نظرم کم بود. تو فقط می گفتی آهی کشیدم و فلان کار رو انجام دادم. البته نمی خوام بگم توصیفات حالت نداشتی. اما به نسبت اون چیزی که باید باشه کمتر بود. خیلی جاها می شد به توصیفات اضافه کنی. مثلاً پست سی و نه، پریزاد از خواب که پرید، رفت سراغ یه تاب. پریزاد رفته جلوتر، یکم تاب رو توصیف کرده و بعد خودش رو ول کرده روی اون تاب. اینجا درسته تاب توصیف شده بود، اما خبری از توصیف حالات پریزاد نبود. این وسط فقط روی این تأکید داشتی حال پریزاد بده. خب چرا این بد بودن حالش رو با ادغام با حالات دیگه نشون نمی دادی؟ مثلاً تو می تونستی بگی:
    به ستون میله ای تاب تکیه دادم. این نفسی که سخت می آمد و می رفت، تمام انرژی ام را از من می گرفت. پاهایم می لرزیدند و دست راستم برای نیفتادن، به میله چنگ زده بود. دستم را روی سـ*ـینه گذاشته بودم و نفس نفس می زدم. به تاب که نگاه می کردم، انگار فاصله کره زمین تا ماه را می دیدم. طی یک حرکت، یک قدم برداشتم و خود را روی آن ول کردم.

    احساسات= توصیفات احساساتت نسبت به حالات کیفیت خیلی بهتری داشت. تو از دریچه دید یک ناامید نوشتی. از کسی که فقط منفی ها رو مبینه و دلشکسته است. تو با همین توصیفات قوی یه تراژدی زیبا رو خلق کردی.

    8-ایده
    ایده تو در مورد یه دختر افسرده است که بی توجهی به اون و اعمال اجبار از سوی اطرافیانش، به علاوه حساس و ضعیف بودن روحیه خودش باعث شده که احساس ناامیدی و پژمردگی کنه. رمان هایی با این موضوع وجود دارن، اما فرقشون با رمان تو اینه که در اون ها، اکثراً این تنهایی یا در صورت یه سوءتفاهم بوجود اومده، و یا فرع هستن و موضوع اصلی یه چیز دیگه است. اما در رمان تو اصل ماجرا همینه. برای همین، در کنار زیبایی سادگی، رمان تو یه جدید بودن و جذابیتی داره که باعث می شه رمانت کلیشه ای به نظر نیاد.

    9-شخصیت پردازی
    پریزاد= ضعیف، نه گفتن بلد نیست، اهل خودخوری، منفی باف، بی اعتماد به نفس، در مقابل اون صفات مهربون و دلسوز
    پرویز= از اون آدمایی که روشن فکریش واسه خودشه و غیرتش مال خانوادش. گیج کننده و بداخلاق
    ستایش= یه دنده، اهل جوانی و شیطنت، شرور
    شخصیت هایی که تو رمانت بودن خیلی زیاد بودن. همین باعث شده بود به اندازه کافی نتونی به اونا برسی و فقط شخصیت پریزاد برای ما پررنگه. من از خصایص اخلاقی فرحناز و خیلی های دیگه چیزی نمی دونم. پس بهتره شخصیت های بی اهمیت رو تا حد زیادی کمرنگ کنی تا به چشم نیان و فقط به شخصیت های اصلی برسی. خوشبختانه شخصیت های رمان تو مطابق با موقعیت سنی و فرهنگی و اجتماعی شون رفتار می کردن و کاملاً ملموس و قابل درک بودن.

    10- سیر
    رمانت سیر متوسطی داشت و فراز و فرود ها در تعادل بودن. به هر اتفاقی به طور کامل پردازش می شد و بعد سراغ بعدی می رفتی و خلاصه سیرت به خوبی تحت کنترلت بود.

    11-منولوگ و دیالوگ
    دیالوگ ها بیشتر روتین و معمولی بودن و اطلاعات بیشتر از طریق منولوگ منتقل می شد. اما خوشبختانه دیالوگ های ماندگار موجود بود. منولوگ ها و دیالوگ ها در تعادل بودن. دیالوگ ها با سن و موقعیت اجتماعی افراد هماهنگی داشتن و متناسب با موقعیت بودن. در دیالوگ های سه نفره معلوم بود کی حرف می زنه. تو قبل از دیالوگ هات از خط تیره استفاده کردی و این خیلی خوبه.

    12-نثر
    در منولوگ ها نثر ادبی معیار و در دیالوگ ها از نثر محاوره ای استفاده کردی. نثر انتخابی تو بهترین نثر انتخابی می تونه باشه. قسمت های ادبی می تونن واقعاً به زیبایی اثرت اضافه کنن و باید بگم که انتخاب موفقی داشتی. اما... بعضی جاها نثر ادبی معیار رو با نثر فاخر قاطی کردی عزیزم. نثر ادبی معیار درست مثل نثر محاوره ایه. با این تفاوت که کلمات دیگه شکسته نوشته نمی شن. اما نثر ادبی فاخر نثریه شبیه نوشته های فردوسی که از کلمات قلنبه سلنبه زیاد در اون استفاده شده. مثلاً:
    -برو خونه ات و در رو باز کن. (محاوره ای)
    -به خانه ات برو و در را باز کن. (ادبی معیار)
    -به سرایت رو و در را بگشا. (ادبی فاخر)
    تو گاهی اینا رو قاطی کردی. مثلاً:
    -خودکار هایم را در جامدادی نهادم.
    این جمله واقعاً عجیب و غریب به نظر میاد. تو می تونستی از کلمه «گذاشتم» استفاده کنی تا نوشته ات یکدست ادبی معیار بشه. به علاوه، تو این نثر رو با محاوره ای هم بعضی جاها قاطی کردی. مثال (پست7):
    -چون در اهواز، آب و هوایش فقط مسبب حالت تهوعت میشه.
    -چون در اهواز، آب و هوایش فقط مسبب حالت تهوعت می شود.
    جاهایی هم بود که بجای فعل ماضی، از فعل مضارع استفاده می کردی. درحالی که زمان ثابت رمان تو، گذشته هستش:
    -...عصبی می شدم و دوست دارم...


    13-زاویه دید
    زاویه دید تو، زاویه دید پریزاد و اول شخص هستش. با توجه به این که این شخصیت، شخصیت اصلی رمانت هستش، بهترین انتخاب رو داشتی. چون که می تونی از ناامیدی های اون، از ترس ها و دلمردگی هاش طوری حرف بزنی که خواننده بتونه همذات پنداری کنه. این زاویه دید بیشترین تأثیر رو بر خواننده می ذاره.

    14-غلط املایی و اصول نگارشی
    از مشکلاتی که به وفور در رمانت دیدم، استفاده از شکل منفصل ضمیر مالکیتی که باید متصل به کار بـرده بشه بود. مثل:
    بدرد ام می خورد
    به دردم می خورد
    موبایل ام
    موبایلم
    موقعیت ام
    موقعیتم
    چشمان سرد اش
    چشمن سردش

    غلط های املایی و تایپی هم داشتی. مثل:
    پست 10=
    خفه خوان: خفه خون، خفقان
    پست21= ضایه: ضایع
    پست22= فوحش: فحش
    پست37= دستان سرد و عرق کرده ام را به شلوار مشکی ام مالوندم.: مالیدم.
    یا...

    فاحعه: فاجعه
    داست: داشت
    دگانگی: دوگانگی

    گاهی پیشوند فعل ماضی و مضارع استمراری رو "می"، به فعل می چسبوندی:

    پست3= یا تا یک فامیل که چند سال است ندیده ات، میبینتت سریع... : می بینتت

    آوردن "واو ربط" بعد از ویرگول درست نیست:

    کلاً من زیاد آه می کشم، و...

    جای فعل آخر جمله است. لطفاً رعایت کن:

    پست11= تلخ کامه ای هستم برای خودم و تازه فهمیده ام.: برای خودم تلخکامه ای هستم و تازه فهمیده ام.
    (اگر چه بعد از هستم نقطه نیومده و با یه "وً" جمله ادامه پیدا کرده. اما همچنان این جمله یه جمله مستقل محسوب می شه.)


    خسته نباشی.

    عضور آزمایشی شورای نقد
    215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    PrAiSe

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/23
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    26,237
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    اهواز
    :aiwan_light_heart:

    سلام فاطمه عزیز
    از تو بخاطر نوشتن چنین نقد پرباری مچکرم و باید بگم که اصلی ترین مشکل من در نوع نثر رو برطرف کردی اما شروع رمان خودش یک نوع از ناامیدی و بی‌اعتماد به نفسی‌های پریزاده، چون زیاد دوست نداره توی جمع باشه
    ازت ممنونم گلم:aiwan_light_heart:
     
    آخرین ویرایش:

    آدینه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/26
    ارسالی ها
    1,025
    امتیاز واکنش
    53,320
    امتیاز
    1,026
    محل سکونت
    اصفهان
    نقد این رمان براساس پست‌های ارائه شده توسط نویسنده می‌باشد.
    *نام‌رمان: نام‌رمانتان دژم به معنای افسرده‌و‌غمگین، خشمگین‌و‌آشفته است. با خواندن نام‌رمانتان این فکر را کردم؛ که چرا کارکتر اصلی خشمگین‌وآشفته است؟ برای چه؟ چه اتفاقاتی رخ داده است؟
    بعد از آن این ایده به ذهنم خطور کرد که کارکتر اصلی دارای مشکلات روحی است. با مطالعه محتوای رمان دریافتم پریزاد دختری است که در خانواده‌ای کاملا متعصب و بعضا گیر‌های الکی بزرگ شده‌است! نام با محتوای رمان‌ هم‌خوانی دارد. نام رمان ژانر‌های اجتماعی و تراژدی، عاشقانه را می‌رساند.
    اجتماعی: مطمئن شخصی که خشمگین و افسرده باشد آثار مخربی بر جامعه باقی می‌گذارد.
    تراژدی: انرژی منفی که نام رمان‌تان ساطع می‌کند؛ باعث می‌شود فکر کنم که این افسرده و خشمگین بودن ارتباطی با مرگ، از دست دادن عزیزی و... باشد.
    عاشقانه: از این نظر که شاید از دست دادن عزیزی و معشوقی باعث این دردورنج باشد!
    ژانر‌ها کاملا با اسم در ارتباط بودند. اسم رمانتان ‌کاملا نو و جدید بود؛ اما نکته قابل ذکر نام رمان‌تان راحت از ذهن پاک می‌شود!
    من شخصا چندین بار به دنبال اسم رمانتان برای مطالعه آن گشته‌ام. نام رمانتان در حین کوتاه بودن جذاب‌ هم هست. در انتخاب نام موفق بودید.

    *جلد: بک‌گراند جلدتان دارنده‌ی رنگ خنثی است. ما در جلد زنی را مشاهده می‌کنیم که ایستاده و لباس سیاه بر تن دارد. دست راستش را بر دست چپ نهاده، سرش را رو به بالا و حالت افسرده به خود گرفته است. به‌گونه‌ای که سیبک گلویش معلوم است. این عکس ژانر اجتماعی را به رخ می‌کشد. عکس محو هم صورت پسر که متمایل به سمت چپ است؛ از پشت سرش که به طرف راست است، به جای موهای پسرک صخره‌ای را می‌بینیم که پسرک در‌ حال سقوط است! صحنه‌های خودکشی و این‌گونه موارد به ژانر‌های تراژدی و اجتماعی دلالت دارد.
    جمله‌ی پایین جلدت (از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم) این جمله بیشتر از آن ‌که ژانر عاشقانه را برساند؛ ژانر تراژدی را به تصویر می‌کشد. چرا که کم‌و‌بیش چنین جملاتی به گوشمان خورده و صحنه‌های دیگر رمان‌ها در ذهنمان تداعی می‌شود. بهتر است جملات عاشقانه که تلخیش معلوم باشد را برای جلدتان در نظر بگیرید؛ تا جلدتان کامل شود.

    *خلاصه: متن خلاصه‌تان (پریزاد پیرزاد، دختری آرام که سکوت اختیار کرده در مقابل رنج‌های چندین و چند ساله‌اش و در خیال خود، آینده‌ را بهتر از حال می‌پندارد. پریزادی که در منجلابی که دیگران برایش درست کردند دارد خفه می‌شود، دست و پا می‌زند و کسی می‌اید تا ناجی‌اش شود! اما دیگران می‌گذارند پریزاد از خفگی نجات یابد؟) با خواندن خلاصه‌تان چندین گره در ذهنم ایجاد شد!
    ①چرا در مقابلشان سکوت اختیار کرده؟
    ② آیا تهدید شده، یا منافعش در خط است؟
    ③چرا فکر می‌کند آینده بهتری برایش رقم می‌خورد؟
    ④چرا خودش را از این منجلاب بیرون نمی‌کشد؟
    ⑤چه کسی قراره نجاتش بده؟
    ⑥آیا آن شخص موفق به نجات پریزاد می‌شود؟
    و...
    گره‌های ایجاد شده شخص را برای گشودن گره و خواندن رمان کنجکاو می‌کند. خلاصه کوتاه و جذابی بود. خلاصه، تمامی ژانر‌ها را در برمی‌گرفت و با سبک رمان هم در ارتباط بود.

    *مقدمه: مقدمه رمانتان یک نصیحت یا می‌توان یک روایت کوتاه نام برد. مقدمه‌تان می‌گوید: در دوران قدیم کارها را بر تکیه با عقل و الان با تکیه بر احساسات، انجام می‌دهند. این برداشت من از مقدمه رمانت بود. مقدمه رمان علاوه بر تکمیل کننده خلاصه، حس و حال و فضای یاس‌وناامیدی رمان را می‌رساند.

    *شروع: شروع رمانتان از روز پنجشنبه شروع شد که مادر با اقوام قرار حلواپزی گذاشته بودند و روزمرگی هر انسان را به نمایش کشیدید! با خواندن شروعتان غافلگیر شدم! زیرا انتظار نداشتم بعد از مدت‌ها یک شروع واقعی ببینم. به راستی که چنین شروع‌هایی فراموش شده است و اکثرا رمان‌هایشان را با محوریت تکراری شروع می‌کنند. شروعت برای من به عنوان یک خواننده شروعی جذاب بود. اما نباید فراموش کرد که چنین شروع‌هایی مورد تایید همگان نیست؛ این موضوع باعث دفع خواننده می‌شود. نبودن گره در پست‌های آغازین یکی از ضعف‌های شروعتان بود و این‌که در چند پست اول نیاز بود گره‌های محکم بزنید. من به شما پیشنهاد می‌کنم رمانتان را ویرایش کنید و چندین گره اساسی در پست‌های ابتدایی قرار بدهید.

    *سیر: سیر رمانت فراز و نشیب‌های خوبی داشت. برای هر حادثه به خوبی به آن پرداخته بودید و اتفاق جدید دیگر را وارد رمانتان کردید. سیر در تعادل بود.

    *نثر: دوست عزیزم از ابتدا بگذار، نثر شکسته وادبی را مقایسه بکنیم.
    ■نثرادبی: نثر ادبی علاوه بر وظیفه پیام رسانی، به جانب هنری وزیبایی شناسی آثار توجه دارد. نوشته های ادبی معمولا از جوهره شعری و تخیلات شاعرانه برخوردارند، فنون بلاغت در آنهامدنظر قرار می گیرد و موزون و روان نوشته می شوند. البته باید توجه داشت که موسیقی نثر مانند موسیقی شعر بحورمشخص و موازین عروضی ندارد و ازهمین رو، نوشتن نثر موسیقایی از سرودن شعر عروضی دشوارتر است و نیاز به طبع موزون تری دارد.
    نویسنده نثر ادبی، برای آنکه به نوشته خود ارزش هنری بخشد، سعی می کند ازهنجارهای زبان عدول کند. یکی ازراههای عدول از هنجار، استفاده ازموجودی تاریخی زبان به جای زبان معیارو موجودی معاصر آن است.
    عدول از هنجارهای زبان شامل مفردات، ترکیبات و ساختار کلی زبان می شود. نویسنده ادبی در همه این زمینه ها معمولا به گذشته نظر دارد ونوعی کهن گرایی(آرکائیسم (Archaism در نوشته های او به چشم می خورد.
    اگر نثرهای مورد اشاره را با یکدیگربسنجیم، نثر روزنامه ای هنجار (norm) زبان را نشان می دهد، نثر شکسته انحراف منفی و فرودین از نرم دارد و نثر ادبی انحراف مثبت و برین.
    چون نویسنده ادبی با احساس وتخیل خوانندگان کار دارد عاطفی و غنایی می اندیشد، احساسی و رمانتیک می پروراند و آراسته و پیراسته بیان می کند. او خود معمولا به درجه ای ازفرهیختگی رسیده است و به زبان فرهیختگان سخن می گوید ; لذا انتظارمی رود از صحت و استواری کلام برخوردار، و از غلطهای رایج گفتاری بدور باشد.
    ■نثر شکسته: این نثر از شکل گفتاری کلام در نوشته ها استفاده می کند وکلمات و تعبیرات عامیانه را به کار می برد.به تبع سبک مزبور، بسیاری از مسائل،مشکلات و آرمانهای مردم کوچه و بازاردر ادبیات منعکس می شود و آداب ورسوم، عقاید و اساطیر و ضرب المثلهاحفظ شده تجدید حیات می یابند.مخاطبان اصلی این نوع سبک همان مردم عوام کوچه و بازارند که نویسنده سعی می کند از این راه به بازتر شدن فضای ذهن و ضمیر ایشان و ارتقای سطح فرهنگشان کمک کند. به کار بردن این نثر مهارت واستادی خاصی می طلبد و اگر نویسنده باخامی و ناشیگری به استفاده از آن دست یازد، در واقع عامی بودن خود را به اثبات رسانده است.
    نثر شکسته غالبا در عرصه داستان نویسی و طنز به کار می رود و موفق ترین نویسندگان آن جلال آل احمد، صادق هدایت و محمد علی جمال زاده بوده اند.
    مونولونگ‌های شما از نثر ادبی و در دیالوگ‌های‌تان از نثر شکسته بهره بردید.
    شما در نثرتان دچار اشتباهاتی بودید. دقت کن!
    در نثرت بعضی‌ جاها را من درک نکردم و نتوانستم با متن خو بگیرم. مثال:

    #پدر و سید داوود، در آن هوایی که گرمایش جان آدمیزاد را به لبش می‌رساند و گویی خورشید خانم می‌خواست با ترحم بی‌جایش مغز ما را سوراخ کند، در مورد مطمئنن کار حرف می‌زدند و توسعه یافتنی که این روزها به فکرشان رسوخ کرده بود. هر لحظه پوست صورتشان گلگون تر از قبل می‌شد و به حرف مادر که می‌گفت:« پریزاد، مادرجون قرصای فشار آقات و سید و بیار.» نزدیک تر.

    این تیکه را به کل نفهمیدم آیا منظورت این بود!

    پدر و سید داوود در آن هوایی که گرمایش جان آدمیزاد را به لبش می‌رساند و گویی خورشید خانم می‌خواست با ترحم بی‌جایش مغز ما را سوراخ کند؛ مطمئنم در مورد کار حرف می‌زدند و توسعه یافتنی که این روزها به فکرشان رسوخ کرده بود. هر لحظه پوست صورتشان گلگون تر از قبل می‌شد و حرف مادر که می‌گفت:« پریزاد، مادرجون قرصای فشار آقات و سید و بیار.» به گوش می‌رسید.

    جاهایی هم وجود داشت که بجای فعل ماضی، از فعل مضارع استفاده کرده بودید. درحالی که زمان ثابت رمان‌تان، گذشته است.

    عصبی می‌شدم و دوس دارم پتو و پرده و کلا همه چیز اتاق را تکه و پاره کنم! ✘

    عصبی می‌شدم و دوس داشتم پتو و پرده و کلا همه چیز اتاق را تکه و پاره کنم!✔

    این‌جا زمان حال است.

    خستم شده. من بریدم. خفه شو! اره✘

    خسته شدم. من بریدم. خفه شو! اره ✔

    *ایده: ایده رمانتان در مورد دختری ضعیف و احساساتی، فاقد اعتماد بنفس است. دختری که کارهایی را به اجبار باید بپذیرد. دختری ناامید که روزنه روشنایی برایش معنا ندارد. چنین موضوعات متعصبی در رمان‌ها دیده می‌شود؛ که فرقشان در فرعی بودن و کمک به روند داستان است. رمان‌تان موضوع اصلیش تبعیض‌های جنسیتی است این نکته باعث می‌شود رمانی نو و جدید ارائه کنید.


    *زاویه‌دید: زاویه دید رمانتان از زبان‌اول‌شخص مفرد (پریزاد) بیان می‌شد. شما به خوبی توانسته بودید؛ احساسات درونی را از زبان پریزاد بیان و خواننده را با خود همراه کنید. کل داستان در محوریت پریزاد می‌چرخد و بیان داستان از شخصیتی که خود را بهتر از هر کس می‌شناسد؛ کار عاقلانه‌ای است. شما نیازی به فرد دوم یا دانای کل ندارید.

    *دیالوگ‌ومونولوگ: در رمانتان بیشترین بار اطلاعاتی را مونولوگ‌ها حمل می‌کردند. دیالوگ‌ها جملات ماندگاری را در خود جای داده بود؛ مانند ضرب‌المثل‌ها که به خوبی با محتوای موجود هم‌خوانی داشت. دیالوگ‌های هر شخص متناسب با خود او بود. شما قبل از هر دیالوگ از علامت اختصاری (_) استفاده کرده بودید. به‌گونه‌ای که در دیالوگ‌های چند نفره، خواننده گیج و سردرگم نمی‌شد.

    *شخصیت‌پردازی: دوست عزیز به دلیل تعداد زیاد کارکتر‌ها به جز دو‌‌الی‌سه شخصیت خوب به آن پرداخته نشده بود.

    پریزاد: دختری آرام و احساساتی، دارای مشکلات روحی و روانی، 22سال سن، ترس از خانواده، بی‌اعتماد به نفس، منفی‌نگر، ضعیف و... پریزاد در خانواده‌ای به دنیا آمده که متعصب بودن جز لاینف جدا نشدنی آن‌ها است. مجبور به اطاعت از خانواده حالا هر چه می‌خواهد باشد. دختری مهربان که سنگ صبور خیلی‌ها است.

    ستایش: در خیالات به سر می‌برد، در حال جوانی کردن، لجباز و سرتق، خبیث و...
    ستایش دوست پریزاد است. او بین خاستگار پولدار و کسی که عاشقش است؛ پول را انتخاب می‌کند. 23 سال سن دارد؛ اهل شیطنت و گردش است.

    پرویز: پروز برادر پریزاد است. وقتی فهمید زن اولش باردار نمی‌شود با دختری به نام رکسانا روی‌هم ریخت! موقعی که زنش متوجه می‌شود خودکشی می‌کند؛ بدان آن‌که بداند باردار شده است. پرویز مرد سنگدل، بداخلاق، به اصطلاح شخصی که جانماز برای دیگران آب می‌کشد. غیرت‌ و تعصب بی‌جا برای هر کسی جز زنش و...

    *توصیفات:
    @مکان: توصیفات مکان‌تان خوب بود. برای مثال خانه‌ی خاله فاطمه که از بازار شام هم بدتراست. اتاق پریزاد، کافه، قسمتی که اتاق‌های خانه پریزاد قرار دارد و... .

    @حالات: در این بخش متوسط کار کردید و نیاز به تلاش بیشتر است. مثال
    بی‌بی خوابش بـرده بود و من هوشیارتر از همیشه، به روبه‌رویم خیره شدم. یک تکه از این شعر بختیاری، بدجوری فکرم را مشغول کرده بود.

    بی‌بی همانگونه نشسته با تکیه دو دست بر عصایش به خواب عمیقی فرورفته بود و صدای خرو پفش که باعث می‌شد؛ پره‌های بینی‌اش تکان بخورد. مرا هوشیارتر از همیشه کرده بود. همان‌طور که به قاب ایکاد روبه رویم خیره شده بودم یک تکه از این شعر بختیاری، فکرم را در گیر کرد و من طبق عادتم دستم را زیر چانه‌ام نهادم...

    @احساسات: در این بخش عالی کار کردید. شما به خوبی احساسات پریزاد را بیان می‌کردید و سعی بر آن داشتید که احساسات هاله و خواهر پریزاد، ستایش را نیز به تصویر بکشانید.


    @ظواهر: در این بخش خوب عمل کردید و نصف کارکتر‌ها توصیف داشتند مانند؛ آرسام، پریزاد، پدرام، ستایش، رکسانا، پرویز و... .
    پدرام: چشمان عسلی و موهای مشکی موج دار دماغ کمی گوشتی...
    پریزاد: بلوز و شلوار بادمجونی، لباس سورمه‌ای و...
    پریا: لاغر تر از پریای چندماه قبل بود...
    اما کارکترهایی مانند؛ هاله، خانجون، مینو، فرنگیس، فرحناز و... بهتر توصیفاتی را برایشان در نظر بگیرید.

    *ژانر: در رمانتان شاهد سه نوع ژانر بودیم.
    @اجتماعی:این نوع ژانر در رمانتان حضور پرنگی داشت. تعصبات بی‌جا، عدم آزادی دخترا و استقلال پسرها، اجبار و زور و...
    نثر ناامید رمانت در برگیرنده‌ نوجوان‌های نا امید مانند پریزاد هست.

    @عاشقانه: ردپای پرنگی در رمانتان نداشت! فقط عشق یک طرفه‌ی سارا به پرویز و حسین به هاله بود. اما با توجه به خلاصه و مقدمه‌ات امیدوارم به زودی شاهد این ژانر باشیم.

    @تراژدی: این‌ ژانر در رمانتان حضور دارد. این ژانر می‌طلبد که همواره نثر وسیر رمان تلخ و غمگین باشد. تا این‌جای رمان این ژانر مشهود است. مرگ‌سارا، نا‌امیدی پریزاد، حاله هاله و پریا و... .

    *ا صول نگارش و غلط‌املایی: متاسفانه در این بخش خوب عمل نکردید.

    سپس برای ناهار خورشت آبگوشت بخورم با پلوی زعفرانی. نه یک قاشق دو قاشق! نه! بلکه سه کفگیر برنج! و، چاق نشوم!✘

    سپس برای ناهار خورشت آبگوشت با پلوی زعفرانی بخورم. نه یک قاشق، دو قاشق، نه! بلکه سه کفگیر برنج و چاق نشوم!✔

    بیشترین تنفری که از این دنیا پیدا کرده‌ام مبنی بر ژن چاقی که در من شکل گرفته، است! حس مزخرفی است که تا آب هم می‌خوری چاق شوی.✘

    بیشترین تنفری که از این دنیا پیدا کرده‌ام مبنی بر ژن چاقی که در من شکل گرفته است! حس مزخرفی است؛ که تا آب هم می‌خوری چاق شوی! ✔

    دوست عزیز هیچ وقت حروف (و) و (،) در کنار هم قرار نمی‌گیرند. بلکه یک کدام از آن‌ها به کار می‌رود دقت کن!
    این دوره‌ی زمانی، و چنین روزهایی، جنبه احساسی!✘
    این دوره‌ی زمانی و چنین روزهایی، جنبه احساسی! ✔

    کلا من زیاد آه می‌کشم، و ✘
    کلا من زیاد آه می‌کشم،✔

    اشتباه گذاشتن (،) به جای (؛) ، لازم است جملات را به موقع به اتمام برسانیم و از طولانی کردن فاقد لزوم جلوگیری شود. استفاده کلمه (و) به جای (.) است.

    حلوایی که هروقت فرنگیس خانم نقشی در درست کردنش داشت، یک وجب روغن بر رویش انباشته شده بود و همه از مزه‌اش م*س*ت می‌شدند و گویی دگران از خاطرشان می‌رفت این حلوا، برای فاتحه فرستادن برای پدر و مادرِ پدرم است نه تنها فقط برای خوردن! ✘

    حلوایی که هروقت فرنگیس خانم نقشی در درست کردنش داشت؛ یک وجب روغن بر رویش انباشته شده بود و همه از مزه‌اش م*س*ت می‌شدند. گویی دگران از خاطرشان می‌رفت این حلوا، برای فاتحه فرستادن برای پدر و مادرِ پدرم است نه تنها فقط برای خوردن! ✔

    بهتر است فعل‌ها آخر جمله بیایند.

    میز تحریری که کمی از میز باغبانی نداشت با آن همه حسن یوسف و کاکتوس!✘
    میز تحریری که کمتر از میز باغبانی، با آن‌ همه حسن‌یوسف و کاکتوس نداشت!✔

    در یک کلبه چوبی زیبا که یک‌عالمه پنجره داشته باشد به همراه یک کتابخانه بزرگ از کتاب‌های قفسه قرمز!✘

    در یک کلبه چوبی زیبا که یک‌عالمه پنجره، به همراه یک کتابخانه بزرگ از کتاب‌های قفسه قرمز داشته باشد! ✔

    دور تا دور کافه پر بود از کاکتوس های خیلی بزرگ.✘

    دور تا دور کافه پر از کاکتوس های خیلی بزرگ بود.✔

    داخلش هم فوق العاده بود و تازه یک پسر جوان هم داشت گیتار می‌زد و می‌خواند. اهنگ ای داد بر من از علیرضا طلیسچی را. ✘

    داخلش هم فوق العاده بود و تازه یک پسر جوان هم داشت گیتار می‌زد؛ اهنگ ای داد بر من از علیرضا طلیسچی را می‌خواند.✔

    دوست عزیز لازم به تکرار کلمات نیست. اگر می‌خواهید برآن کلمه تایید داشته باشید بهتر است از علامت اختصاری (!) استفاده کنید.
    حرف نزن! نزن، نزن، نزن! ✘
    حرف نزن! ✔

    بعد می‌گویند چرا دختر های جوان زرت و زرت می‌گویند طلاق طلاق طلاق؟ ✘

    بعد می‌گویند چرا دختر های جوان زرت و زرت طلاق می‌خواهند!

    نباید بن فعل به فعل بچسبد. دقت کن!
    میشد✘
    می‌شد✔

    بهتر است از تکرار فعل بپرهیزید؛ تا باعث شیوایی و زیبایی متن بشود. توجه کن!
    چقدر بدبخت بود،چقدر حالش بد بود..✘
    چقدر بدبخت، حالش بد بود✔

    شاید به نوعی دلشوره بود و شاید ترس از اتفاقات آینده بود، شاید... شاید نگونبختی جدیدی بود!✘

    شاید به نوعی دلشوره و ترس از اتفاقات آینده، شاید... شاید نگونبختی جدیدی بود!✔

    اشکالات تایپی در رمانتان به چشم می‌خورد!
    پیچی---> پیچید
    ابرویشان---> ابروهایشان
    شیدن---> شنیدن
    دگانگی---> دوگانگی
    داست---> داشت
    فاحعه---> فاجعه

    غلط‌املایی در رمانتان وجود داشت!

    خفه‌خوان--->خفه‌خون
    فوحش---> فحش
    ضایه---> ضایع

    امیدوارم از نقد بنده در جهت پیشرفت قلمتان بهره ببرید.
    عضو شورای نقد
    215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    PrAiSe

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/23
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    26,237
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    اهواز


    سلام آیلا جان، از نقد کامل و خوب و انگیزه دهندت مچکرم
    خسته نباشی گلم:aiwan_light_blush:
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    دژم نام انتخابی شما یک نام کاملا جدید و تقریبا نا اشناست. متاسفانه یا خوشبختانه، سطح سواد خوانندگان روز به روز کمتر می شود و از این رو، ناشناخته بودن این اسم، دو روی سکه دارد. روی اول این است که احتمالا همین جدید بودنش، خواننده ها را جذاب کند و روی دیگر، خیلی ها جذب ان نشوند و کنار گذارنش.
    خودتون ذکر کرده بودید که دژم به معناست و این حسن خوبی هست. جدا از این بحث، اسم انتخابی خیلی خوب با محتوای داستانتون و شخصیت اصلی سازگار بود.
    پس در کل فقط نااشنا بودنش میتونه یکم ضعف محسوب شه و گرنه اسم، کاملا مناسبه.

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    بخوام جلد رو بدون در نظر گرفتن محتوا و اسم و غیره نقد کنم، جلد قشنگی هست. باید به طراحش افرین گفت. اما بعد که بخوایم موارد دیگر رو در نظر بگیریم، مرتبط کردن جلد با بقیه ی چیزا سخت تره. اسم دژم و معنیش که در جلدتون نمایان نیست! ولی میشه با دقت زیاد ژانرهاتون رو کما بیش دید. عاشقانه میتونه توصیف زن و مرد توی جلد و تراژدی، مرد در حال سقوط باشه.
    برای جلدتون از طیف خاکستری استفاده شده بود و حالت غمگین بودن داستان، توش کم و بیش منعکس شد. جمله ی پایین جلد باز دوباره میشه منعکس کننده ی ژانر عاشقانه باشه.
    دختر روی جلد حالت غمگینی داره و این منو یاد پریزاد انداخت. جمله ی پایین جلدتونم که ذکر کردم با ژانر عاشقانه و تراژدی در ارتباطه. حالا هر عاشقانه ای تهش وصال نیست. اشکالی نداره که.

    ژانر های انتخابی
    عاشقانه: این ژانر با وجود چهار صفحه ی نگاه، غالب نبود! فکر میکنم بین مرد نابینایی به اسم اقای قزوینی و پریزاد چیزی پیش بیاد ولی خب فعلا که مشخص نیست! پس بهتره این ژانر به اخر بـرده بشه. در نقد نگاه ما به ترتیب نوشتن شما به ژانر ها اولویت می دیم.
    اجتماعی: ژانر اجتماعی کاملا در سرتاسر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده میشد. مخصوصا مونولوگ های پریزاد این ژانر رو کامل می کردن. از دلسوزیش برای ایران گرفته تا دوستش هاله، ریزش موهاش و....
    تراژدی: این‌ ژانر در رمانتان حضور دارد. این ژانر می‌طلبد که همواره نثر وسیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تلخ و غمگین باشد. تا این‌جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این ژانر مشهود است. مرگ‌سارا، نا‌امیدی پریزاد، حاله هاله و پریا و...

    خلاصه
    خلاصه کوتاه و جامعه است. چند تا گره توی خودش داره، مثل رنج های پریزاد، منجلاب، ناجی، خفگی و... اما خب کافی نیستند. خلاصه باید خیلی جذاب باشه و خواننده رو تشنه ی خوندن کنه! خوشبختانه از محتوای داستان چیزی لو نرفته بود و تکنیک تموم کردن خلاصتون با یه سوال، چیز خوبیه.
    یه نکته ی مهم، بحث علائم نگارشی و مهم تر از اون، رون نوشته شدن متن هست. من یه متن جایگزین رو بهتون پیشنهاد میکنم.
    « پریزاد پیرزاد،‌ دختریست ارام که در مقابل رنج های چندین و چند ساله اش، سکوت اختیار کرده است. در خیال خود، اینده را بهتر از حال می پندارد. پریزاد، در منجلابی که دیگران برایش درست کرده اند، در حال خفه شدن است؛ دست و پا می زند تا اینکه کسی می اید تا ناجی اش شود! اما ایا دیگران می گذراند تا پریزاد از خفگی نجات یابد؟

    مقدمه
    شاهد یک مقدمه ی جالب و نسبتا جدید بودیم. خیلی خوب از زبان بی بی، درد این دنیا رو توصیف کرده بودید. جنبه ی ادمی که مستقیما اشاره به ژانر اجتماعی تان هم دارد. سپس پریزاد از زبان خودش به جنبه ی احساسی اشاره کرده بود که کاملا با خودش همخوانی داشت.
    من هیچ ضعفی درش نمی بینم.

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    شروعتان مهیج نبود. حتی میتوان به ان لقب کسل کننده را هم داد. با این حال این شروع که از زبان پریزاد هم هست، مصداق کامل یک خانواده ی ایرانیست. از مراسم حلوا پزون شروع می شود و با چند پست، می فهمیم که پریزاد قصه، رابـ ـطه ی خوبی با همسن و سالانش ندارد. بعد متوجه ی مشکل پریزاد و ژن چاقی و موهایش می شویم. مشکل اکثر دختر و پسر های این روزها!‌ بعد در این پست به شغل پریزاد اشاره می شود که یکم بعد تر متوجه می شیم، برایش جنبه ی سرگرمی هم دارد. انتخاب این شغل، منتقد، هوشمندانه است. خود من هرگز شاهدش نبودم.
    خلاصه که قلم خوبی دارید و اتفاقات را با چاشنی طنز و کنایه به خوبی کنار هم چیده اید. منتها، شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی یکنواخت و ساده بود و چیزی نداشت که خواننده را متمایل به خواندن ادامه کند.
    پیشنهاد میکنم برای جذابیت بیشتر چند گره ایجاد کنید.

    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نمیدونم چه حکایتی شده که باید کلی التماس بعضی نویسنده ها کنیم تا سرعت سیرشون رو بیارن پایین و در مقابل نویسنده هایی مثل شما، انقدر خونسردانه و اروم اروم پیش میرن که هی میگی کی میرسیم به بحث اصلی!
    هر دوی این سرعت ها برای سیر اتفاقات، حوصله ی خواننده رو سر میبرن. اولی بهش فرصت هیجان زده شدن نمیده و دومی زیادی معطل نگهش میداره!‌
    سیر شما هم نسبتا کند بود. به طوری که حجم زیادی از نوشته ها، گزافه گویی بودند و من مرتبا منتظر بودم بالاخره برسیم به یه جای اصلی تر! یعنی بهتر بهتر می شد اگر یه سری چیزا نبود! اونم وقتی بود و نبودشون در روند رمان تاثیری نداره.
    خیلی بهتر میشه اگر سرعتتون رو زیاد کنید!‌ خیلی از خواننده ها به خاطر همین مدل سیر بی خیال خوندن میشن.

    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    برای نوشتن از نثر ادبی بهره گرفته بودید و دیالوگ ها هم به صورت محاوره ای گفته می شدن. این کار خوبیه و بهترین انتخاب ممکنه. منتها نثرتون یه جاهاییش زیاد روون نبود. مثل خلاصه تون که یه ویرایش شده اش رو براتون فرستادم. مثال میزنم از خود نثر:
    مثلا بر روی کسی باردار نمیشن! اصولا کسی رو باردار میشن.
    و در ۲۶ سالگی بر روی اراسم باردار شد.
    ابتدا حدس زدم که یعنی یه بچه ی دیگه بعد ارسام اما بعدش متوجه شدم خود ارسام رو باردار شده! این جمله اشتباهه.
    یا خیلی جاها مونولوگ ها از حالت ادبی خارج شده و شکسته شده بودند. مثال:
    مالوندم درستش مالاندم هست.
    یه سری مثال های دیگه هم هست که بهتره در بخش علائم و اشتباهات نگارشی و تایپی بررسی کنیم.

    دیالوگ و مونولوگ
    مونولوگ ها از زبون پریزاد بودند و به خوبی اطلاعات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو داخلشون گنجونده بودید. بعدش شاهد یه سری تیکه و کنایه و گاها شعر و متن هم بین مونولوگ هاش بودیم که خیلی خوب با اون اتفاق در حال تعریف مچ بودند. مثلا وقتی درباره ی ایران حرف میزنن توی کافه، پریزاد میگه ایران بیچاره، هر لحظه دارن یه تیکه اش رو می کنن و.. کلی قربون صدقه ی ایران میرن. یا مثلا با اینکه پریزاد با بقیه حرف نمی زد، توی مونولوگ هاش خیلی قشنگ اتفاقات رو تفسیر می کرد.
    دیالوگ هاش به خوبی با خودش مچ بودن و متفاوت از بقیه. در مقابل دیالوگ های دوستش، مثلا ستایش هم فرق داشت با اون.
    این هنر زیادی میخواد که یه نویسنده بتونه دیالوگ هر شخصیت رو از اون یکی متفاوت جلوه بده.
    برای دیالوگ ها از علامت خط تیره استفاده شده بود که کار درستی هست.

    توصیفات
    توصیفات به چهار دسته تقسیم میشن که در این نقد هر چهار مورد بررسی میشن.
    مکان
    توصیفات مکانت خوب بود. اتاق خود پریزاد، کافی شاپی که با ستایش رفتن و.. توصیف شده بود. منتها یه نکته ای هست، بهتره توصیفات مکان یکجا نباشن. مثلا کل اتاقش رو در پست های اول و بعدش در پست های وسط، یک جا توصیف کرده بودید. بهتره که به جای این روش، هر بار که به اتاقش برمیگرده یه تیکه رو بگید این طوری بهتر و بیشتر در ذهن خواننده هم میمونه.
    ظاهر و چهره
    این قبیل توصیفات خیلی خوب توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده می شدن. چهره ی خود پریزاد، اعضای خانواده اش و... ولی بازم مثل مکان بهتره این توصیفات هم به صورت تکه تکه باشن و مهم تر، هر از گاهی تکرار بشن. مثلا اگر ابروی یکی از شخصیت ها شکسته، چند بار گفته بشه که در خاطر بمونه.
    احساسات
    توی بخش احساسات خیلی خوب کار شده بود. دست مریزاد! تمام لحظه های ترس و استرس پریزاد رو قشنگ حس کردم. احساس تاسفش برای بقیه،‌ حال بد پریا، تنفر و انزجارش از پرویز و....
    این بخش در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی مهمه!‌ چرا که خیلی از نویسنده ها به خاطر ضعف در این بخش،‌ حس همزاد پنداری رو از خواننده می گیرن و یه چیز مصنوعی ارائه میدن.
    مال شما بخش احساسات مشکلی نداشت و امیدوارم که به همین شکل ادامه بدید.

    حالات
    توصیفات حالات و احساسات، رابـ ـطه ی تنگاتنگی دارند و خیلی خوب هم رو کامل می کنند. با اینکه ذکر کردم در بخش احساسات حرفی برای گفتن دارید، بخش حالات باید روش کار بشه. مثلا با اینکه من حس پناه گرفتن پریزاد رو از بقیه حس می کردم، اما نمی تونستم تصور کنم چطوری پناه گرفته. اگر مثلا می گفتید پشت در جمع شدم، دست هام رو روی گوش هام می فشردم و فکم ناخوداگاه می لرزید. حس می کردم قلبم هر ان سـ*ـینه ام را می درد و...
    خیلی قابل باور تر می شد.
    یا وقتی پسر خواننده توی کافه کنارشون میشینه، میتونه با توصیف اینکه پریزاد مرتبا اطرافمو می پایید، ناخون هاشو می جوید و نفرین و لعنت به پسره می فرستاد، حس همزاد پنداری بیشتری به خواننده می دید.

    ایده ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ن
    تقریبا میشه گفت دژم حامل یه ایده ی نو هست. با اینکه ژانر اجتماعی داخلش، مثل پایمال شدن ایران،‌ رفتار برادرش با زن ها، اوضاع بد خانوادگیش، دوستش هاله و... بار ها در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های دیگه دیده شده اند، با این حال در دژم شاهد حضور خاص ترشون هستیم. پریزاد قصه خیلی متفاوت از بقیه ی شخصیت هاست و با وجود ضعفش، دوست داشتنیه. حدس میزنم که اون اقای قزوینی پست های اخر، شخصیت قهرمان مرد باشه چرا که با خلاصتون هم میخونه و جلد هم ایضا!
    به هر حال، ایده ی جالب و خوبیه.

    شخصیت پردازی
    پریزاد: دختری حساس، استرسی و مظلوم. کسی که در مقابل ظلمی که بهش میشه سکوت اختیار می کنه و حتی در اغوش به حساب امن خانواده هم حس امنیت نداره! پریزادی که به معنی واقعی کلمه تنهاست و داره توی منجلاب تنهایی غرق میشه. پریزادی هست که زیاد توی رویا میره و به قول یه اهنگی، سکوتش پر از حرفه.
    ستایش: دوست صمیمی پریزاد، نقطه ی مقابل پریزاد هست. شور و شوق زیادی داره، به دوستاش اهمیت میده ولی بیخیال طی میکنه و به اینکه ادم فقط یه بار زندگی میکنه اعتقاد داره.
    برای این دو شخصیت تا به این جا غالب خوبی در نظر گرفته شده. هر دو در چیزی که انتظارش رو داریم رفتار می کنن ولی متاسفانه به بقیه ی شخصیت ها زیاد پرداخت نشده بود و تصور خاصی نسبت بهشون ندارم.

    باور پذیری
    در قسمت باورپذیری مشکلی دیده نشد و از اونجایی که سبک داستان رئال هست، فکر میکنم که خودتون هم واقفید که وقایع باید با واقعیت بخونن.

    زاویه دید
    زاویه دید کل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، اول شخص از زبون پریزاد بود. خوشبختانه، شما از قانون کلی زاویه دید که اکثر نویسنده ها بهش پایبند نیستن، پیروی کردید. یه باوری هست که میگه نویسندگی هیچ قانونی نداره. اما نقطه ی مقابل اون، پیشگامان این عرصه، کاملا ثابت کردن که چرا یه سری قوانین هم باید رعایت بشه. یکیشون زاویه دید هست.
    عوض نشدن زاویه دید، مخصوصا از اول شخص به سوم شخص یا دانای کل، در خو گرفتن خواننده با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی تاثیر داره. عوض شدن مکرر، باعث گیجی خواننده میشه.
    خوشبختانه در دژم، پریزاد به خوبی از پس روایت داستان بر میاد. امیدوارم عوضش نکنید.

    اشتباهات علائم نگارشی، املائی و تایپی
    یه سری کلمات از نظر تایپی مشکل داشتن:
    ـ دگران، پوستی پوسته، دوس، خوشحالد، بیشتر من، خوشگذشت، خیره،‌ صندی، به پایین رسید، آجی، مامایینا، بیرو،
    درستشون به ترتیب:
    دیگران، پوسته پوسته، دوست، خوشحالی، بیشتر از من، خوش گذشت، خیره ی،‌ صندلی، به پایان رسید، ابجی، مامان اینا، بیرون
    هست.

    یه سری کلمات از نظر املائی و ادبی مشکل داشتن:
    اشک بریزه و بریزه، کرباسن، مطمئنن، مات ای، لباس پوشیدن او را نمی بینه؟ حتما ای، اه ام، حظور، موبایل اش، تنیک، مالوندم، تهدید ام
    درستشون:
    اشک بریزد و بریزد، کرباسند، مطمئنا، لباس پوشیدن او را نمی بیند، حتمنی، حضور، تونیک، مالاندم هست.
    درباره ی ضمیر باید بگم که ام، ای، است، ایم،‌ اید، هستند. فعل هستند نه ضمیر! پس کلماتی مثل موبایل اش، مات ای، تهدید ام، غلطند! و درستشون با توجه به اون جمله هایی که در اونها استفاده شده بودند، موبایلش، ماتی، تهدیدم هست.

    موارد نابجای استفاده از را:
    × خیال خوبی؟‌ چرا را رو این طوری استفاده کردی؟
    غلط: که مثلا گودی زیر چشمانم را، یا کم پشتی جلوی موهایم را نادیده بگیرم.
    درست: که مثلا گودی زیر چشمانم یا کم پشتی جلوی موهایم را نادیده بگیرم.
    غلط: کفش های بی پاشنه ی سورمه ای را که پاپیون سفید سرمه ای رویش بود را از کمد در اوردم.
    درست: کفش های بی پاشنه ی سورمه ای رنگ با پاپیون سفید سرمه ای رویش را از کمد در اوردم.
    غلط: سفارش دو هات چاکلت و کیک شکلاتی را داد.
    درست: سفارش دو هات چاکلت و کیک شکلاتی داد.

    نقد این جا به پایان میرسه. امیدوارم با رفع موارد ذکر شده، کار بهتری رو شاهد باشیم.
    نویسنده ی گل و همکار عزیزم، زیاد بخون و بیشتر بنویس. قلمت سبز و پایدار.
    cxhk_215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    PrAiSe

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/23
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    26,237
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    اهواز
    از نقد خوب و انگیزه بخشت مچکرم مهدیه جانم
    اما راستش من با قسمت نقد سیر مخالفم!
    رمان من جوریه که حتی از نظر خودم، سیرش تند شده و چنین حسی به شما دست میده چون یک ماجرا و در چند پست گنجوندم!
    من بعد از سه ماجرا، رفتم سراغ داستان اصلی که این از نظر خودم سیر تندیه.
    با باقی مواردی که زحمت کشیدی و نقد کردی موافقم.
    پایدار بشی عزیزم :aiwan_lggight_blum:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا