نقد رمان معرفی و نقد رمان چشمامو بستم | mahaflaki کاربر انجمن نگاه دانلود

mahaflaki

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/09
ارسالی ها
491
امتیاز واکنش
37,621
امتیاز
911
"به نام اهورای هستی بخش"
نام رمان: چشمامو بستم
نام نویسنده: mahaflaki کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه
نام ناظر :Kiarash70
خلاصه: طلا مثل همه آدم ها می خواست طعم عشق رو بچشه؛ اما تقدیر همیشه باب میل آدم نیست و گاهی تورو مجبور به انجام کارهایی می کنه که دوست نداری! طلا با تقدیرش ناسازگاری می کنه و با انجام یک اشتباه سرنوشت خودش رو برای مدتی تغییر می ده.غافل از اینکه چرخه روزگار،چرخیدن رو خوب بلده و باز سمت خودش بر می گرده.

لینک :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


: ممنون میشم نظراتتون رو درمورد رمانم بدونم تا با کمکتون اشکال ها و ایرادات رمان رو رفع کنم :) مرسی از همراهیتون :)
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........


    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .

    مدیریت بخش نقد



    36598
     

    F.sh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/08
    ارسالی ها
    2,337
    امتیاز واکنش
    19,020
    امتیاز
    783
    سن
    26


    سلام دوست عزیز و سلامت باشید.
    "در بند سرنوشت" نوشته ای ادبی و به دور از کلیشه ست که در عین سادگی های زندگی، پیچیدگی و راز هایی پشتش خوابیده که نویسنده آهسته و پیوسته تک تک اون ها رو فاش کرده و ذهن خواننده رو به سمت ادامه ی داستان و اتفاقِ جدیدی که رخ میده، می کشونه.
    راستش اوایل داستان فکر می کردم این هم مثل داستان های دیگه ست ولی الان میگم هر داستانی برای خودش یه راز و شاید نویسنده یه استعداد نهفته درش پنهان می کنه تا به موقع خواننده رو سوپرایز کنه!
    از اینکه دو فرهنگ رو تو قالب یه قوم و فامیل اومده، مسئله ی جالبه! برخورد ها و طرز فکر هایی که دو فرهنگ متفاوت بهم دارن و گاه در این بین افراد بی طرف درگیر میشن.
    طلایی که با یه ترسِ چند ساله زندگی کرده و امیریلی که حالا یه گلِ رزِ به همراه خودش آورده!
    فکر کنم از اینجای داستان به بعد هیجان انگیز بشه! و اینکه همه ی اتفاقات افتاده مقدمه ای بودن برای ورود دخترکی که تو گذشته ی امیریل بوده و برخورد ها و سرنوشت و آینده ای که براشون رقم می خوره!
    توصیف فضا یکی از نکات مثبت داستان بود که به خوبی و در جای مناسبش بیان شده...
    * راستش من نه منتقدم و نه اصولش رو بلدم! داستان جالبی بود که به دلم نشست و خواستم با نویسنده ی گلش سهیم بشم...
    نویسنده جان قلمت خوش و رنگی رنگی :)
     

    mahaflaki

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/09
    ارسالی ها
    491
    امتیاز واکنش
    37,621
    امتیاز
    911
    سلام عزیزم روزت خوش
    ممنون از نگاه و نظرت
    خوش حالم که اولین رمان من مبتدی رو دوست داشتی :)
    مرسی از انرژی های مثبتت عزیزم :aiwan_lggight_blum:
     
    آخرین ویرایش:

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد
    به نام خدا
    سلام نويسنده ي عزيز
    نقد رمان بر اساس پست هاي ارائه شده صورت مي گيرد.
    نام:
    نام انتخابي براي رمان در "بند سرنوشت "بود.
    بند به معناي زنداني بودن و اسير بودن هستش. با خوندن اين نام پي به در سختي بودن يكي از شخصيت هاي رمان ميبريم كه از سرنوشتش راضي نيست و به عنوان بند و زندان از اون اسم بـرده.
    با خوندن رمان تا به اينجا حدس زندگي دوباره امير يل و طلا رو ميزنيم.
    نام انتخابي ژانر عاشقانه رو نشون نميداد و به خاطر استفاده از كلمه ي بند و معاني اون بيشتر ژانر تراژدي و نشون ميداد .
    و البته رمان هاي زيادي با اين نام انتخاب شدن.
    بهتره نام ديگه اي در نظر بگيريد.
    جلد:
    جلد برگرفته از تم پاييز هستش. پاييز فصل عشقه و هماهنگي اون با ژانر عاشقانه به خوبي ديده ميشه.
    عكس دختر و پسري در عكس ديده ميشه كه باز هم مرتبط با ژانر عاشقانه هستش.
    جمله ي نوشته شده:
    اگر بودنت توي سرنوشتم باشه؛تا ابد در بند اين سرنوشت ميشم
    خوب اين جمله از نظر نگارشي مشكل داره و بهتره اصلاح بشه.
    صحيحش:
    اگر بودنت توي سرنوشتم باشه؛ تا ابد در بند اين سرنوشت ميمانم.
    يا ميمونم،
    در جلد اثري از نام ديده نميشه. كه ايرادي به جلد وارد نيست و مورد از اسمه.
    جلد كاملا مناسبه.

    خلاصه:
    خلاصه متني كوتاه در رابـ ـطه با رمانه. كه توضيحي از رمان ميده اما اون و لو نميده.
    گره هايي در اون ديده ميشه، كه خواننده رو وادار به خوندن رمان ميكنه.
    خلاصه ي انتخابي براي رمان خلاصه ي خوبي بود.
    اين كه تقدير طلا چي بوده، چرا ميخواسته اون و عوض كنه، چرا فقط براي مدتي تقديرش عوض ميشه و ... اين ها گره هاي درون خلاصتون بود.
    خوب اين گره ها تا حدودي قابل قبول بود.
    اما بهتره گرهي كار گشا تر در خلاصه قرار ميداديد.
    مثلا ميتونستيد به امير يل و انتقامش هم اشاره كنيد. تا هم خلاصه بيشتر ژانر عاشقانه رو نشون ميداد و هم خواننده سوال ديگه اي هم در ذهنش به وجود ميومد.

    مقدمه:
    مقدمه ميتونه دكلمه، شعر ، متن و يا هر و چيزي كه در رابـ ـطه با موضوع رمان و ژانر ها باشه.
    مقدمه ي انتخابي كاملا مناسب رمان بود.
    شما در مقدمه خيانت طلا به امير يل و به خوبي نشون داديد. اين كه طلا بعد از خيانت پشيمون ميشه و هم به خوبي نشون داديد.
    مقدمه ژانر عاشقانه رو به خوبي نشون ميداديد.
    مقدمه كمي طولاني بود و اما اين از جذابيت اون كم نميكنه.
    به طور كلي مقدمه ي انتخابي مناسب بود.

    ژانر:
    ژانر انتخابي براي رمان عاشقانه بود.
    ژانر عاشقانه بين طلا و امير يل ديده ميشد. كه اين دو قبلا و عاشق هم بودن يا نه! الان بايد ببينيم كه امير يل طلا و ميبخشه يا نه.
    عشق طلا و باربد كه همون اول به رخ كشيده شد.
    و مورد ديگه ميتونيد ژانر اجتماعي و هم به رمانتون اضافه كنيد.
    موضوع هايي مثل خيانت، به فرزندي گرفتن رز توسط امير يل، خرافات هاي خانوادگي، اصرار خانواده ي امير يل براي نرفتن اون و ... ژانر اجتماعي رو نشون ميداديد. كه در ژانر هاي انتخابي نبود.

    شروع:
    شروع رمان با بازگشت امير يل و اضطراب طلا بود.
    در شروع ژانر عاشقانه بين طلا و باربد ديده ميشد.
    در شروع سوال هايي ديده ميشد، اين كه چرا طلا از اومدن امير يل اينقدر مظطربه، امير يل كجا بوده و چرا باعث جدايي طلا از باربد ميشه.
    در شروعتون توصيف چهره و حالت ديده ميشد.
    اما توصيفي از مكان در اون نبود. براي شروع بهتر ميتونستيد مكان فرودگاه و بيرون اونو توصيف كنيد.
    در كل شروع جديد و قابل كششي داشتيد.

    نثر رمان:
    ما دو نوع نثر داريم.
    نثر ادبي و محاوره.
    نثر محاوره نثر عاميانه و نثري هستش كه روزانه از اون استفاده مي كنيم. فهم اون راحت تره و طرفدار زيادي هم داره.
    نثر ادبي نثر زيباتر و به مراتب سخت تري از نثر محاوره هستش. كه انتخاب شما براي نثر نثر ادبي بود.
    مونولوگ هاي شما تماما ادبي بود و ديالوگ ها هم تماما محاوره. و در حفظ اون هم موفق بوديد.

    ديالوگ و مونولوگ:
    ديالوگ و مونولوگ بهتره در توازن باشند. زياد بودن ديالوگ و كم بودن مونولوگ و بر عكس خواننده رو خسته و كسل ميكنه. كه در رمان شما خوشبختانه اين توازن بر قرار بود.
    اطلاعات بين ديالوگ و مونولوگ در چرخش بود.
    در گفت و گوي هاي چند نفره اسم اشخاص و بـرده بوديد.
    و البته بهتره براي نوشتن ديالوگ از خط تيره استفاده كنيد.
    در اين بخش مشكل خاصي نداشتيد.

    شخصيت پردازي:
    رمان شما شخصيت هاي زيادي داشت كه هر كدام از شخصيت ها ديالوگشون مناسب سن و موقعيتشون بود.
    اما ميتونستيد شخصيت هايي مثل ستاره، خاله ها، دايي، زن دايي و فرزاد و بيشتر توصيف كنيد.

    طلا: دختر خاله ي امير يل، و عشق گذشته ي امير يل كه به اون خيانت ميكنه. راجب سن و موقعيت شغلي اش صحبت كرديد. ٣٠ سالش بود و در موسسه ي كنكور تدريس ميكرد.
    ديالوگ هاش با شخصيتش هم خواني داشت.
    امير يل: پسر خاله ي طلا و همينطور كسي كه عاشق طلا بوده. وقتي از اون خيانت ميبينه ايران و ترك ميكنه و به استراليا مهاجرت ميكنه. در اونجا دختري به اسم رز و به فرزندي ميگيره. و برگشته تا انتقام بگيره از كسي كه بهش خيانت كرده. شخصيت اون و مردي جدي، مغرور و محكم نشون داديد. سن اون و ٣٤ سال گفتيد و ديالوگ هاي انتخابي براي اون مناسبش بود.

    زاويه ديد :
    ما چند نوع زاويه ديد داريم.
    اول شخص، سوم شخص و ...
    زاويه ديد انتخابي سوم شخص بود.
    بهترين انتخاب براي رمان هايي مثل رمان شما كه شخصيت هاي زيادي دارن و نويسنده مجبوره چند شخصيت و توصيف كنه؛ زاويه ديد سوم شخص هستش. و شما در انتخاب و حفظ اين زاويه ديد موفق بوديد.

    غلط هاي املايي و اشكالات نگارشي:
    ديده شدن غلط هاي املايي در رمان باعث سرد شدن خواننده ميشه. كه خوشبختانه در رمان شما زياد نبود و چند مورد موجود و مثال ميزنم.
    جايگذين= جايگزين
    بخواطر= به خاطر
    به حول قوت
    در رابـ ـطه با اين ذكر صحيح اين ذكر، و طرز صحيحش كه در قران اومده
    "بِحَولِ اللَّه وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد" هستش و عاميانه و درست اون اون به حول قوه الهي هستش.
    اشكالات تايپي در رمان ديده ميشد كه با ي بررسي كلي اين مشكلات حل ميشه.
    نگهداشت= نگه داشت
    مقعه= مقنعه
    رفتنن= رفتنت
    بجه هام= بچه هام
    بهتده= بهتره
    اشپزخاته= اشپزخانه
    و مورد ديگه بين كلمات بهتره فاصله بذاريد.
    مثلا:
    با اخم روبه= رو به
    اگه توهم= اگه تو هم
    اورا= او را
    تا باهر= تا با هر
    وربطي= و ربطي
    و ...

    اشكالات نگارشي:
    علائم نگارشي به كلمه ي قبل خود مي چسبند اما از كلمه ي بعد فاصله ميگيرند.
    مثال:
    واسه همين وقتم پر شده ._ پر شده.
    بر مي داشت.فرزاد را _ بر مي داشت. فرزاد را
    چيزي بداند.رز_ چيزي بداند. رز
    -مورد ديگه
    مي استمراري به بغـ*ـل نمي چسبه.
    ميچربيد= مي چربيد.
    ميگفت= مي گفت.
    -مورد سوم عدم استفاده از علائم نگارشي بوده.
    مثلا:
    دختر سعي كرد لبخندي هر چند مصنوعي چاشني صورت آرایش شده اش کند و با همان لبخند نمایشی، خوش آمدی گفت به امیریل تازه از راه رسیده و پوزخند امیریل حاکی از آن بود که ده سال قبل هنوز زنده و پابرجاست، شاید آتشی بود که زیر خاکستر های ده سال اش مدفون شده و با اومدن طوفان برافروخته خواهد شد.
    صحيحش:
    دختر سعي كرد لبخندي هر چند مصنوعي، چاشني صورت ارايش شده اش كند؛ و با همان لبخند نمايشي، خوش امدي گفت به امير يل تازه از راه رسيده. و پوزخند امير يل حاكي از ان بود كه از ده سال قبل، هنوز زنده و پا برجاست. شايد اتشي بود كه زير خاكستر هاي ده ساله اش مدفون شده و با اومدن طوفان، برافروخته خواهد شد.
    -مورد ديگه همخواني نداشتن زمان فعل ها با هم بود. كه براي حل اين مشكل بهتره بعد از نوشتن مونولوگ و يا ديالوگ يك يا دو بار اون و بخونيد.
    مثال ميزنم:
    فرزاد و پدر مادرش به همراه دو خدمتكار كه براي مهماني استخدام شده بودند مشغول سامان دادن خانه اي بودند كه انگار بمب در آن تركيده است.
    و اينكه در اين جمله علائم نگارشي هم رعايت نشده.
    صحيحش:
    فرزاد و پدر و مادرش به همراه دو خدمتكار، كه براي مهماني استخدام شده بودند؛ مشغول سامان دادن خانه اي بودند، كه انگار بمب در آن تركيده بود.
    يا
    انگار عمويش هنوز در اعتقاداتش زياده روي مي كند. و تركش هايش به جان فرزاد خورده كه اين گونه اماده است براي غر زدن.
    صحيحش :
    انگار عمويش هنوز در اعتقاداتش زياده روي مي كند. و تركش هايش به جان فرزادي خورده، كه اين گونه اماده ي غر زدن بود.

    *نويسنده ي محترم وقتي كه جمله تموم ميشه اما جمله ادامه داره و ادامه ي جمله با جمله ي بعد ارتباط داره بهتره به جاي خالي گذاشتن از علامت (؛) استفاده كنيد.
    در حالت كلي براي بر طرف شدن مشكلات نگارشي بهتره سري به تايپك اموزش رمان نويسي انجمن بزنيد و يا با كاربرد علائم نگارشي بيشتر اشنا بشيد.

    ايده:
    ايده ي انتخابي در مورد قصه عشق دختر خاله و پسر خاله هستش؛ كه قرار به ازدواج اون ها گذاشته شده بود. اما دختر قصه ميلي به اين رابـ ـطه نداره و خيانت ميكنه. پسر قصه ايران و ترك ميكنه و براي انتقام بعد از ١٠ سال بر ميگرده.
    خوب انتخاب اين ايده جديد و نو نبود. رمان هاي زيادي با اين مضمون نوشته شدن.
    اما نويسنده ميتونه با قرار دادن ايده ها و گره هاي جديد رمانشو از كليشه اي بودن دور كنه.

    توصيفات:
    ما چند نوع توصيف داريم. توصيف چهره، توصيف مكان، توصيف احساس و توصيف حالت.
    توصيف چهره:
    توصيف چهره يا توصيف ظاهر در رمان ديده ميشد. اما جاي كار داشت. شما به رنگ مو، رنگ چشم، صورت و لباس و ... توصيف كرديد. اما نه براي همه شخصيت ها.
    توصيف ظاهر مخصوصا چهره بهتره تدريجي باشه.
    تدريجي يعني مثلا شما در هر پست به يك قسمت از چهره ي هر كدوم از شخصيت ها اشاره كنيد.
    تا در ذهن خواننده نقش ببنده. همونجور كه گفتم شما در بيان توصيفات موفق بوديد؛ پس فلش بكي بزنيد و همه شخصيت هارو توصيف كنيد در اين قسمت هم موفق ميشيد.
    مثلا شما خانواده ي امير يل و به خوبي توصيف نكرده بوديد.
    چند نمونه مثال ميزنم.
    عينك مشكيشو روي صورت سفيدش گذاشت و گفت:
    دستي درون موهاي خرماييش كرد.
    رنگ لباسشو با چشماي ابيش ست كرده بود
    و ...

    توصيف مكان:
    توصيف مكانتون جاي كار داشت. شما كوچه ي خونه امير يل بعد از رسيدن امير يل خوب توصيف كرديد.
    خونه ي اونا رو هم خوب توصيف نكرديد.
    خبري از توصيف از بقيه جاها نبود. مثلا مي تونستيد خونه ي دايي امير يل و توصيف كنيد. توصيف بيشتري از اتاق امير يل به خواننده ارائه بديد.
    توصيف حالت:
    توصيف حالت خوب بود اما جاي كار داره. درسته كه حالت شخصيتتون قبل از ديالوگ ذكر شده بود.
    اما توصيف حالت يعني بيان كلي حالت نشستن، ايستادن، گريه كردن، خنديدن، عصباني بودن و ...
    كه البته همه ي اين ها يك كلمس كه شما بايد به اين كلمه ها روح بديد.
    مثلا در جايي گفتيد امير يل از حرف فرزاد عصباني شده و در ماشين و محكم بسته.
    خوب خواننده صرفا با محكم بسته شدن در متوجه عصبانيت امير يل نميشه، مثلا بايد بگيد دستش مشت شد، چشماش به قرمزي ميزد، رگ متورم شد و هر چيزي كه بيشتر حالت و نشون بده.
    يا مثلا وقتي داره مي خنده، دندوناش و به نمايش گذاشته يا از شدت خنده اشك از چشماش اومد و يا مثلا طرز ايستادنشو بگيد كه حالا ايستاده و دستشو به ميز تكيه داده يا پاشو روي پاي ديگش انداخته و امثال اين ها.

    توصيف احساس:
    توصيف احساستون هم مثل حالت بود. شما احساس و بيان مي كرديد همونجور كه گفتم بهتره به كلمه ها روح بديد احساس غم و خوش حالي و با كلمه ي هاي مختلف به خواننده نشون بديد.
    مثلا در جايي حس اضطراب طلا رو نشون داديد كه گفتيد قلبش تند ميزنه و در ادامه ميتونيد بگيد دستاش سرد شده و بدنش به لرز افتاده.
    -در حالت كلي در بيان توصيفات ضعيف نبوديد اما توصيفاتتون جاي كار داره و ميتونه خيلي خيلي بهتر بشه.
    *بيان توصيفات در رمان مهم هستند و توصيفات هر چي كامل تر و قابل حس تر باشه باعث انس بيشتر خواننده با رمان ميشه.

    متفرقه و باور پذيري:
    رمان بخش غير قابل باوري نداره و همه چي در چارچوب و طبيعي هستش.
    فقط ٢ مورد هست كه بهتره در باره ي اون توضيح داده بشه.
    يكي اين كه ازدواج امير يل كه گفته بود صوري بوده چي بوده؟
    و ديگه اينكه سرنوشت باربد و طلا چي شده و چي ميشه؟
    كه البته اين دو سوال ميشه در روند رمان هم پاسخ داده بشه.

    قلمتون پايدار
    خسته نباشيد.
    "
    منتقد انجمن نگاه دانلود"
    8B693906-9524-4E1E-AAD2-C842BB091D66.jpeg
     

    mahaflaki

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/09
    ارسالی ها
    491
    امتیاز واکنش
    37,621
    امتیاز
    911
    سلام و درود بر شما
    ممنونم از وقتی که گذاشتید و نقد کاملتون :aiwan_lggight_blum:
    در رابـ ـطه با خلاصه و اینکه گفتید میتونم به انتقام امیریل لز طلا اشاره کنم باید بگم در حقیقت انتقامی در کار نیست و این از افکار طلاست.
    در رابـ ـطه با شخصیت پردازی هم در طول رمان حتما به شخصیت های دیگه پرداخته میشه و من تصور کردم اگه شخصیت ها در طول رمان معرفی بشن توی ذهن خواننده ماندگار تر میشن و در رابـ ـطه با توصیف مکان ها هم در بین پست ها اضافه می کنم :)
    علائم نگارشی رو هم متاسفانه اشکالاتی دارم و ویرایش رو انجام میدم :)
    و در مورد اسم رمان من نکته مثبت دربند سرنوشت بودن رو در نظر گرفتم! تصورم این بود اسیر بودن همیشه هم بد نیست و می تونه حتی باعث آرامش و زندگی خوبی بشه.
    و به نظرتون اگه ژانر اجتماعی رو اضافه کنم مشکلی از نظر جلد پیش نمیاد؟
    و باز هم متشکرم از لطفتون :aiwan_lggight_blum:
     
    آخرین ویرایش:

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد

    سلام عزيزم
    در رابـ ـطه با شخصيت پردازي بله حرفت درسته هر چي توصيفات تدريجي تر باشه بيشتر در ذهن خواننده ميمونه. و اينكه خيلي بهتر ميشه كه شخصيت پردازي و تا به اينجا و در ادامه براي همه شخصيت ها انجام بدي.
    مورد ديگه خواننده با ديدن اسم و كلمه بند انتظار اون صحبت هايي كه كردم و داره. خواننده توي ذهن تو نيست عزيزم.
    و اينكه نه مشكلي پيش نمياد و ميتوني ژانر اجتماعي و هم اضافه كني البته به عنوان ژانر دوم يعني اول عاشقانه و بعد اجتماعي.
    اگه سوال ديگه اي هم داشتي در خدمتم. خسته نباشي
    .
     

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22
    هوالحق
    ###نقد رمان در بند سرنوشت###


    1- نام
    نام رمانت در درجه اول، به من این حس رو داد که این رمان رو خوندم. "سرنوشت" کلمه ای هستش که خیلی برای نام رمان مورد استفاده قرار گرفته. خیلیا از فرمول "سرنوشت+شیر مرغ تا جون آدمیزاد" استفاده می کنن. من به غیر از رمان تو سی و چهار رمان دیگه دیدم که تو اسمشون از کلمه سرنوشت استفاده شده. مثل "و اکنون سرنوشتت را بنواز"، "سرنوشت عشق ما" و "سرنوشت هستی". نام رمان تو بد نیست. اما انقدر این کلمه استفاده شده که خواننده دیگه به ستوه میاد.
    و شاید حتی محتوای رمانت خیلی جذاب باشه، اما به دلیل اسم کلیشه ای، خونده نشه.
    البته ترکیب اسمت جدیده. اما توجه بیشتر روی همون کلمه جلب می شه و بقیه عبارت از یاد می ره.
    در ادامه باید بگم که کلمه "بند" در رمانت، اول اسارت، بعد تنهایی، زنجیر، اجبار، تلخی و افسردگی رو به یادم میاره. این کلمه به من القا می کنه که قراره با یه کار ناتورالیستی و تراژدی مواجه بشم که دارای تلخی های زیادیه. نویسنده عزیزم، مهمه که خیلی روی بار کلمات و اثر اون ها روی ما توجه داشته باشی. این کلمه نمی تونه ژانر انتخابی تو رو برسونه. کلماتی مثل بند، اسارت، تنهایی، مرگ، اجبار، سکوت، شکست و شکسته، بار منفی زیادی دارن و مثل شیشه های شکسته می مونن که نمی تونن لطافت عشق رو انتقال بدن. برای کار رمانتیک ما نیازمند کلمات سبک تری مثل گل و بلبل و پروانه(!)، شمع، لبخند، آرامش و... هستیم. می دونم قصدت از به کار بردن واژه بند چیه. می دونم که توی ذهنت این بند برای شخصیت اصلی شیرین و خواستنیه. اما کسی که رمانت رو نخونده و برای اولین بار با اسمت مواجه می شه، همون پیامی رو دریافت می کنه که گفتم.
    در نهایت، تو می تونستی به جای انتخاب واژه سرنوشت، از یه کلمه عاشقانه استفاده کنی، که هم کلیشه ها رو بشکنی، و هم از بار منفی کلمه قبلی کم کنی. پیشنهاد می کنم نام انتخابیت رو عوض کنی.

    2-جلد
    دوست عزیزم، ترکیب رنگی مورد استفاده ات شاده. این نوع جلد و رنگ های گرم اون، و به خصوص پس زمینه ی پاییزی یه حس شاعرانگی بهم منتقل می کنند. من از روی جلدت می فهمم که قراره با یه عاشقانه گرم مواجه بشم. اما دختر و پسر داستان پشت به همدیگه وایستادن. این به چه علته؟ و سوالی واسم پیش میاد که من رو وادار به خوندن اثرت می کنه.
    توی جمله ی انتخابیت، یه ارتباطی بین اسم رمانت و موضوع ایجاد کردی. جمله ای که انتخاب کردی به خوبی محتوای عاشقانه رو به نمایش می ذاره.
    اما یه نکته: جمله ای که نوشتی دارای چند اشکال نگارشی بود.
    اگه بودنت تو سرنوشتم باشه؛تا ابد در بند این سرنوشت می شم.
    اول این که باید بین علامت نگارشی و کلمه بعدی فاصله باشه.
    دوم این که، استفاده از نقطه ویرگول در این جمله صحیح نیست. باید از ویرگول استفاده می شد.
    سوم، عبارت "در بند سرنوشت می شم" وجود نداره. شاید عبادت "در بند سرنوشت می مانم" سازگاری بیشتری داشته باشه.

    3-خلاصه
    خلاصه ات خبر از اعتقاداتی می ده که ممکنه بعضی ها باهاش موافق باشن و بعضی مخالف. سرنوشت چیزیه که خیلی ها می گن وجود نداره و همه چیز بستگی به خود آدم داره و خیلی ها هم می گن سرنوشت انسان از اول مقرر شده. تو این جا می گی که طلا هرکاری کنه، بازم سرنوشت برنامه هایی برای خودش داره. به همین علت، بعضیا ممکنه از رمانت فاصله بگیرن. اما این فاصله گرفتن به این منظور نیست که کار اشتباهی کردی. بلکه تو از همون اول اعتقادات جاری در رمان رو مشخص کردی و خلاصه ات یه جور اتمام حجته تا اونایی که قراره از باور های داخل رمانت خوششون نمیاد، همون اول کاری اصلا نخونن.
    در ادامه، خلاصه ات چند سوال برام پیش میاره:

    -چه اتفاقی برخلاف خواسته طلا پیش میاد؟
    -این اتفاقی که نویسنده می گـه کار سرنوشته، چه ارتباطی با آرزوی طلا که تجربه عشقه داره؟
    -طلا مجبور به انجام چه کاری می شه؟
    -طلا چطور می خواد با سرنوشت مقابله کنه؟
    -این مقابله که نویسنده می گـه اشتباهه، باعث چه تغییراتی می شه؟
    -سرنوشت چه طوری همه چی رو به حالت اول بر می گردونه؟
    پس می شه گفت با سوالاتی که برام پیش میاد، خلاصه ات جذابیت و کشش لازم رو داره. فقط یه نکته ای هست. کلمه "گردون" بیشتر در متون قدیمی کاربرد داره و تو متن های ساده امروزی، "گردونه" بیشتر به کار می ره.

    4-مقدمه
    مقدمه ات بسیار زیباست. اون می گـه که برای رسیدن به معشوق نیازی به قدرت بازو نیست. بلکه از بین بردن غم ها و غصه های معشوق بالاترین درجه عاشقیه. اون می گـه با کوه کندن شخصی عاشق آدم نمی شه بلکه با از بین بردن غصه ها عاشقی معنا پیدا می کنه. مقدمه ات کاملا متناسب با ژانر انتخابیت بود. محتوا به خوبی توی اون به طور غیرمستقیم بیان شده بود. اما ارتباط چندانی رو با اسم رمانت پیدا نکردم. که احتمالا همونطور که بالا اشاره شد، این عدم تناسبات باید به خاطر اسم انتخابیت باشه. مقدمه با جلد ارتباط کافی پیدا می کرد. اما در مقابل، ردپای سرنوشت، که توی خلاصه خیلی پررنگه توی مقدمه دیده نمی شد. من انتظار داشتم از سرنوشت هم حرفی زده بشه. به نظرم بهتره یا مقدمه و یا خلاصه، یه ویرایش جزئی بشن تا با هم ارتباط قوی تری پیدا کنن.

    5-شروع
    دوست گلم از جای مناسب و جذابی شروع کردی و همون اول کاری چندین سوال ایجاد کردی. مثلا این که امیریل کیه و چه ارتباطی با شخصیت اصلی داشته که می تونسته باعث جداییشون بشه؟ ژانر انتخابیت یعنی عاشقانه بهر قوی و موثری در شروع حضور داشت و توصیفات حالات و احساسات به خوبی دیده می شدن. اما توصیفات چهره و مکان کمبود داشت.

    6-ژانر
    نویستده گل من، تو ژانر عاشقانه رو انتخاب کرده بودی. از اونجایی که هنوز زیادی پیش نرفتی، عاشقانه کمرنگه و ما فقط می تونیم عشق مادر و پسری حمیده و امیریل، عشق امیریل به رز و در اوایل رمان عشق طلا به باربد رو ببینیم. که انگار الان اثری از از عشق سوم هم نیست. مطمئنا در آینده شاهد عاشقانه بیشتری خواهیم بود. فقط امیدوارم به خوبی بهش پردازش بشه.

    7-توصیفات
    چهره و ظاهر= دوست گلم تلاش خودت رو کرده بودی تا توصیفات به اندازه کافی باشه. اما خیلی از شخصیت ها مثل آقا کاوه، آقا محمد، حمیرا، تهمینه و رضا خوب توصیف نشده بودن. بیشتر شخصیتایی که توصیف کردی، در توصیفات اونا فقط به رنگ چشم و مو و پوست قناعت کردی. مثل نگین. و تنها کسی که به طور کامل توصیف شده بود طلا بود. پیشنهاد می کنم کمی به توصیفات اضافه کنی. اما نکته ای که توی رمانت برام خوشایند بود، توصیفات تدریجی و ذره ذره شخصیت ها بود. به طوری که هیچ توصیف کسل کننده ای برای من دیده نشد. تو به خوبی بعضی جاها توصیفات رو تکرار کردی تا ویژگی شخصیت ها از یاد نره.
    مکان= توصیفات مکان اما جای کار داشت. ما تقریبا هیچ تصوری از مکان نداشتیم. مثلا از خونه امیریل فقط کاناپه های زرشکی توصیف شده بودن. اما من دلم می خواست بدونم اون کاناپه چند نفره بود؟ چه شکلی بود؟ کجای خونه قرار داشت؟ تلویزیون آیا رو بروی اون بود؟ با چقدر فاصله؟ اینا رو ضمن مثال عرض می کنم البته.
    حالت= توصیفات حالاتت خوب بود. به خوبی می تونستی احساسات رو با حالات متعددشون انتقال بدی و جایی از این موضوع غافل نشدی. مثلا در پست اول جایی که امیریل دست تو جیب شلوارش می کنه و با کنایه جواب طلا رو می ده، یکی از زیرکانه ترین توصیفات بود.
    احساسات= توصیفات احساسات ام خوب بود. می شد حس نگرانی طلا نسبت به رفتار امیریل، تواضع امیریل به مادرش و نگرانی های فرزاد رو درک کرد. می شه گفت خوب عمل کردی.

    8-ایده
    تا این جا فهمیدیم که در ده سال گذشته طلا فریب خورده و به نامزدش امیریل خــ ـیانـت کرده. و حالا امیریل برگشته. تا این جا می تونم بگم که هیچ ایده جدیدی رو به نمایش نذاشتی. کسی که رمانت رو دانلود می کنه نهایتا بیست صفحه می تونه که ببینه آیا اثر کلیشه ای هست یا نه. به نظرت، کار خودت می تونه توی این بیست صفحه توجه خواننده رو به خودش جلب کنه؟ خــ ـیانـت، رفتن به خارج و ملاقات دوباره بعد از سال ها، تغییرات ظاهری پسر داستان و قصد انتقام خیلی خیلی زیاد دیده شدن. نمی دونم در آینده آیا شاهد ماجرای جدیدی خواهیم بود یا نه. اما تا الان فکر می کنم رمانت پتانسیل از دست دادن خواننده های زیادی رو داشته باشه. بهتره تا می تونی کلیشه ها رو طی ویرایشاتت بشکنی. چون همه خواننده ها تا جایی که ایده نو شروع می شه همراهیت نمی کنن. می تونی خیلی چیزای جدید اضافه کنی. مثلا به فرزندی قبول کردن رز یه ایده نسبتا جدیده.

    9-شخصیت پردازی

    طلا= زن سی ساله ایه که به علت گناهکار بودن، نسبت به امیریل بسیار بدبینه. ناامیده و منفی بافه. مهربانه اما در عوض پوشش مناسبی رو انتخاب نکرده.
    امیریل= مرد مرموزی که همیشه سعی می کنه با جوانمردی و تواضع رفتار کنه. ما از افکار اون خبر چندانی نداریم. نمی دونیم پی انتقامه یا نه.
    -به طور کلی، شخصیت پردازیت زیاد جالب به نظر نمی اومد. من بارها و بارها شخصیت هایی مثل ستاره که یه دوست منطقی برای شخصیت اصلیه، و فرزاد رو دیدم. برام سوال پیش اومده چرا سه تا خواهر یعنی حمیده و حانیه و حمیرا موقعی که فهمیدن امیریل یه بچه داره یه واکنش نشون دادن؟ چرا حمیده اونقدر قابل پیش بینی بود؟ چرا یه رفتاری نشون نداد که با خودمون بگیم :"آاااااا این یه شخصیت جدیده!"؟؟؟ شخصیت های طلا و امیریل خوب بودن اما بقیه نه. پیشنهاد می کنم بیشتر روی شخصیت ها کار کنی و سعی کنی شخصیت ها رو متفاوت تر نشون بدی.

    10- سیر
    سیرت به نظرم متناسب بود و همه اتفاقات روی روال پیش می رفتن. اما بخشی از رمانت سیرش کمی تند بود و به اتفاقات کامل پردازش نمی شد. منظورم جاییه که خانواده امیریل رز رو خیلی سریع قبول کردن. در حالی که من انتظار داشتم حداقل با یه قهر طولانی مدت مواجه بشم. این مواقع می شه پردازش خیلی بهتری داشت. پیشنهاد می کنم ماجرا رو با تامل بسط بدی.

    11-منولوگ و دیالوگ
    منولوگ ها و دیالوگ ها به طور کلی اطلاعات مورد نیاز رو به ما منتقل می کردن. دیالوگ ها و منولوگ ها در تناسب بودن. دیالوگ ها با سن و موقعیت اجتماعی افراد هماهنگی داشتن و متناسب با موقعیت بودن. جملات ماندگاری چه تو منولوگ و چه تو دیالوگ دیده نمی شد. از نکات مثبت دیگه هم این بود که در دیالوگ های سه نفره معلوم بود کی حرف می زنه. در دیالوگ ها از آندرلاین (_) استفاده کردی. این موضوع اشتباهه. لطفا از خط تیره (-) استفاده کن.

    12-نثر
    در منولوگ ها نثر ادبی معیار و در دیالوگ ها از نثر محاوره ای استفاده کردی. نثر انتخابی تو بهترین نثر انتخابی می تونه باشه. قسمت های ادبی می تونن واقعاً به زیبایی اثرت اضافه کنن و باید بگم که انتخاب موفقی داشتی. اما... بعضی جاها نثر ادبی معیار رو با نثر فاخر قاطی کردی عزیزم. نثر ادبی معیار درست مثل نثر محاوره ایه. با این تفاوت که کلمات دیگه شکسته نوشته نمی شن. اما نثر ادبی فاخر نثریه شبیه نوشته های فردوسی که از کلمات قلنبه سلنبه زیاد در اون استفاده شده. مثلاً:
    -برو خونه ات و در رو باز کن. (محاوره ای)
    -
    به خانه ات برو و در را باز کن. (ادبی معیار)
    -به سرایت رو و در را بگشا. (ادبی فاخر)
    یه جا دیدم که برا نثر ادبی معیار کلمه ای متناسب با نثر فاخر آوردی:
    ...گردون مطابق میل....
    (پست11)
    این جا کلمه گردون، متناسب با نثر متنت نیست. نثر معیار سبکه و راحت درک می شه. اون وقت تو اومدی یه کلمه دو تنی رو انداختی روی روال. آیا شاهد سقوط نخواهیم بود؟ پیشنهاد می کنم از کلمه "زمانه" استفاده کنی. گردون در متون قدیمی بیشتر به عنوان استعاره از زمانه و سرنوشت به کار می ره.
    یه نکته دیگه. اوایل رمانت زمان فعل ها رو که ماضی هستن، مضارع آوردی. این باعث ناهمگونی و عدم تناسب توی متن می شه:

    -مشغول سامان دادن خانه ای بودند که انگار بمب در آن ترکیده است.
    مشغول سامان دادن خانه ای بودند که انگار بمب در آن ترکیده
    بود.
    (پست5)
    -
    انگار عمویش هنوز در اعتقاداتش زیاده روی می کند و ترکش هایش به جان فرزاد خورده که این گونه آماده است برای غر زدن.
    انگار عمویش هنوز در اعتقاداتش زیاده روی می
    کرد و ترکش هایش به جان فرزاد خورده بود که برای غر زدن این گونه آماده بود.
    (پست5)

    13-زاویه دید
    زاویه دید تو، زاویه دید سوم شخص هستش. با توجه به این که دو شخصیت اصلی یعنی امیریل و طلا حضور دارن، می شه گفت که انتخاب مناسبی داشتی. چون دیگه لازم به عوض کردن مداوم زاویه دید نیست. به علاوه به علت تعدد شخصیت ها اینطوری بهتر می تونی به احساسات شخصیت های دیگه برسی.

    14-غلط املایی و اصول نگارشی
    غلط های املایی و تایپی داشتی. مثل:
    پست 7= دوری می کنو: دوری می کند
    پست21= در حال حاظر: در حال حاضر
    پست32= هواست به رز باشه: حواست به رز باشه.

    یه جا با آوردن ضمیر متصل مالکیت، بخشی از کلمه رو به خودی خود حذف کردی. این کار اشتباهه:

    پست26= خاله حمیدش: خاله حمیده اش

    در نثر محاوره ای، ما دیگه "است" نمیاریم و به جاش یه کسره به مسند اضافه می کنیم. موقع نوشتن به نثر محاوره ای، این کسره باید با "ه" نوشته بشه:

    پست34= رز زیادی دوست داشتنی: رز زیادی دوست داشتنیه.

    یه جا بین علامت نگارشی و کلمه بعدی فاصله نذاشته بودی که احتمالا اشتباه تایپیه:

    پست6= ...دیدم جلوم با اخم وایستاده.همکلاسی بیچاره ام...: دیدم جلوم با اخم وایستاده. همکلاسی بیچاره ام.

    فعل آخر جمله میاد. یه جاهایی رعایت نکردی. مثل:
    پست5= ...
    این گونه آماده است برای غر زدن.: برای غر زدن اینگونه آماده است.

    15- متفرقه
    در پست هفت حمیده از فرزاد می پرسه تو دانشگاه نداری؟ بعد اون می گـه می خوام برم خونه خاله حمیده پیش طلا!
    الان حمیده مامانشه یا خاله اش؟ یادت نره که برای کسی که اولین بار داره می خونه این سوال پیش میاد. می دونم در اثر حواس پرتی به وجود واومده. بهتره زودتر ویرایش کنی.

    خسته نباشی.
    عضو آزمایشی شورای نقد
    236438_8B693906-9524-4E1E-AAD2-C842BB091D66.jpeg
     

    mahaflaki

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/09
    ارسالی ها
    491
    امتیاز واکنش
    37,621
    امتیاز
    911
    سلام فاطمه جان ممنون از نقدت عزیزم :aiwan_lggight_blum:
    در رابـ ـطه با اشکالات نگارشی چشم حتما اصلاح میشه .
    در مورد رفتار مشابه سه تا خواهر هم باید بگم راستش من چون تفاوت سنی زیادی با شخصیت هام دارم بیشتر سعی می کنم از دیده هام و ادم های دور و اطرافم کمک بگیرم و این رفتار هم الگو برداری از رفتار مامانم و خاله هامه که مثل هم عمل میکنن :aiwan_lightsds_blum:
    در مورد پذیرش سریع رز هم حمیده علاقه خاصی به دختر بچه ها داره ولی قهرش با امیریل ادامه داره ;))
    در مورد خاله حمیدش هم باید بگم بعضی وقت ها تو گفتگو ها "ه" رو حذف می کنیم مثلا ریحانه رو ریحان یا سمانه رو سمان تلفظ میکنیم اینجا منظورم خاله حمیدَش بود نه خاله حمیده اش :)
    مرسی از نقد دقیقت فاطمه جان :aiwan_lggight_blum:



    در مورد اسم نظرتون در مورد
    " چشمامو بستم" چیه؟

    عزيز دلم اسم بايد هماهنگ با ژانر ها باشه.
    البته اين سليقه ي نويسندس اما چون راهنمايي خواستي ميگم خودت نام چشمامو بستم و بخوني قبل اين كه ببيني ژانر ها چيه متوجه ژانر عاشقانه ميشي؟

    ديگه گفتني ها رو گفتيم
    هر جور صلاحه ❤️
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22
    خواهش می کنم عزیز جان...
    می خواستم یه چیزی بگم. منی که نه به عنوان یه منتقد، بلکه به عنوان یه خواننده رمان تو رو می خونم، توی ذهن تو نیستم. تمام برداشت ها و تفکرات من از روی نوشته های توئه. اگه می بینی من اشتباه کردم، احتمالاً تو منظورت رو بیان نکردی و باعث ایجاد این تفکرات شدی. به من هیچ وقت توضیح نده بلکه با ویرایش منظور خودت رو به همه خواننده ها برسون. موقع دانلود تو که نمی تونی به سؤالات تک تک خواننده ها پاسخگو باشی. می تونی؟
    در ضمن، نثر محاوره ای هم یه سری محدودیت های نگارشی داره. درسته که ما می گیم خاله حمیدش. ولی عزیزم این مال گفتاره نه نوشتار. ما می گیم "کتابمو" بده. اما توی رمان می گن حتماً باید بنویسی "کتابم رو" بده. پس باید دقت داشته باشی که عدم محدودیت گفتار باعث نمی شه که موضوعات نگارشی رو توی رمان رعایت نکنی.

    بستن چشم می تونه دلایل متعددی داشته باشه. از درد، از غم، از شرمندگی، از سر لـ*ـذت و یا از آرامش. و یا شاید هم به معنی چشم پوشی کردن از اشتباه شخصی باشه.
    حالا این که چرا چشم ها بسته می شن، برای خواننده سؤال می شه. اما آیا به نظر خودت با محتوا همخونی داره؟ من که تا الان ارتباطی ندیدم. یه رمان دیگه هم با اسم چشمامو بوسید قبلا دیدم. به علاوه جذابیت این اسم زیاد نیست.
    در کل پیشنهاد نمیکنم.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا