نقد رمان معرفی و نقد رمان رویای پوشالی|سیماچراغچی کاربر انجمن نگاه دانلود

Sima_ch

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/20
ارسالی ها
595
امتیاز واکنش
6,971
امتیاز
713
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

نویسنده:سیماچراغچی
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خلاصه رمان:
افرافرجاد، زنی که با تصمیمات اشتباهش، زندگی خود را نابود کرد.حال 6سال از آن روزها می گذرد و او دیگر افرای قبلی نیست و در گذر خاطراتش به دنبال اشتباه می گردد.

چه چیزی باعث تنهایی اش شده بود؟ او دختری بود که به دلیل گوشزدهای پدرش، در تنهایی خود اشک می ریخت. محدودیتی که به بهانه ی امنیت او، همچون زندانی تنش را احاطه کرده بود.
در واپسین لحظه های او، مردی آمد که تمام باورهایش را ویران کرد و او دل به اولین مرد زندگی اش بست.
عشق، چشمانش را کور کرد و آن عشق، منجر به رویای وصالی دوباره شد؛ رویایی که حلقه ای از جنس تعهد، به دستش کرد و او را سر سفره نشاند.
حال باید تقاص گذشته را پس دهد.

Please, ورود or عضویت to view URLs content!


سلام دوستان گلم یک نکته بگم من انتقادپذیرم اما درصورتی که نقد سازنده باشه و با احترام ادا بشه منتظر انتقادای صحیحتون هستم
 

پیوست ها

  • 6.png
    6.png
    675.9 کیلوبایت · بازدیدها: 70
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    36599
     

    Melika_mghzi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/11
    ارسالی ها
    898
    امتیاز واکنش
    26,280
    امتیاز
    881
    سلام عزیزم
    شایید من یک منتقد نباشم.
    اما میتونم کمک کنم به بهتر شدن رمانت.

    جلد رمانت جالب بود اما زیاد نشون دهنده موضوع رمانت نبود اگه یه دختر و یک پسر بودن وسط غبار یا مه بیشتر شبیه اسم و موضوع رمانت بود.

    اسم رمانت جالب بود رویای پوشالی که نشان دهنده رویای اومدن شایان به عروسی رها با کیانمهر که مطمئنا رویای الکی و پوچی نبود
    خلاصه رمانت وهم بر انگیز بود برای رها چه اتفاقی افتاده رویای پوشالی چیه؟
    این سوالات خواننده رو ترغیب میکرد به خوندن تا از داستان سر در بیاره.

    غلط تایپی در بعضی جاها دیده میشد که با یک بار مرور میتونستی درستشون کنی
    مثال:کشییدم=کشیدم

    نثر رمانت ادبی بود دیالوگ های رمانت محاوره ای
    بعضی از کلمات در مونولوگ ها باعث میشد نثر ادبی در رمان از بین بره
    مثال:پوفی از سر بی حوصلگی= به تنگ اومدم و گفتم:

    سیر رمانت خوب بود اتفاقات رو کامل توصیف میکردی احساسات و عواطف رو کامل میگفتی.
    لحن و تن صدا در بعضی از قسمت های رمانت رعایت نشده بود .

    مثال سر تکان دادم و گفتم:باشه نمیزنی؟خودم میزنم.
    سر تکان دادم و با حرص گفتم باشه نمیزنی؟خودم میزنم

    .توصیفات رمانت خوب بود هم مکان و هم پوشش و بقیه موارد.

    از علائم نگارشی میتونستی بیشتر و بهتر استفاده کنی.
    مثال:ای ادم ها با تمام بی معرفتیشان
    این ادم ها ، با تمام بی معرفتیشان

    در رمانت کشش متن و اسم نداشتی که خیلی خوبه.

    "امیدوارم رنجشی از حرفهام نباشه"

    "موفق باشی"
     

    Sima_ch

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/20
    ارسالی ها
    595
    امتیاز واکنش
    6,971
    امتیاز
    713

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    به نام خدا
    «نقد رمان رویای پوشالی»
    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد؛
    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز:

    نام رمان
    اسم رمان شما «رویای پوشالی» بود. پوشالی در فرهنگ لغت به معنی «سست، ناتوان و بی‌دوام»ه؛ رویا هم که به معنای خواب و خیاله. عبارت رویای پوشالی، می‌تونه به شخصی مربوط بشه که برای خودش خیال‌بافی می‌کنه که حالا می‌تونه درباره شخصی باشه که دوستش داره و در هر صورت این خیال‌ها به واقعیت نمی‌پیوندن. معمولا چنین خیالاتی برای دختر پسرهای نوجوون به وجود میاد و این باعث شد که فکر کنم شخصیت اصلی رمان سنش خیلی کم باشه. ژانر عاشقانه در اسم به چشم می‌خورد، اما اجتماعی دیده نمی‌شد. رمان اسم جالبی داشت، اما رمان‌های زیادی وجود دارند که یک نفر در خیال یک نفر دیگه سیر می‌کنه و واضحه که بهش نمی‌رسه، پس می‌تونه موضوع رمان رو تکراری نشون بده و خواننده جذب نکنه، با این حال اسم رمان جدید بود و مشابه اون در رمان‌های دیگه دیده نشده، با موضوع هم همخوانی داشت، چون رها رویای ازدواج با شایان رو داشت و بعد از این که ترکش کرد، بعد هم با خیال این که بتونه دوباره شایان رو ببینه، تصمیم گرفت با کیانمهر ازدواج کنه و...

    جلد
    جلد رمان شما، تصویر دختری رو به نمایش می‌کشید که حالت صورت و بدنش و همچنین چشماش که به یک نقطه نامعلوم خیره شدن، نشون می‌داد که حالا تو رویا سیر می‌کنه و ناراحتی از توی صورتش مشخص بود. جلد با اسم رمان هم‌خوانی داشت و اون رو به خوبی به تصویر کشیده بود. در جلد باتوجه به تم سرخابی و حالت دختر و همچنین عکس گوشه که یک دختر و پسر دست هم رو گرفته بودند، ژانر عاشقانه به خوبی نمایش داده بود، اما اجتماعی به چشم نمی‌خوره و بهتر بود چنین ژانر مهمی رو هم در اون به نمایش می‌کشیدیدن.

    خلاصه
    خلاصه شما نه خیلی طولانی بود که خواننده خسته بشه و نه کوتاه بود که خواننده اصلا چیزی از رمان نفهمه. توی خلاصه‌تون سعی کرده بودین به وقایع مستقیم اشاره نکنید و معمایی بنویسیدش؛ اما زیاده‌روی کرده بودین و داستان رو شرح نداده بودین و در نتیجه مخاطب با خواندن خلاصه جذب رمان نمی‌شد. توی خلاصه باید به یکی از بخش‌های جذب کننده رمان به طور غیر مستقیم اشاره کرد. مثلا توی رمان شما، رها برای این که بتونه با شایان فرار کنه، تصمیم گرفت با کیانمهر ازدواج کنه. این رو می‌تونید به این شکل بگید: «تمام رویاهایش حلقه را به دستش کردند و او را سر سفره نشاندند؛ دریغ از آن که چیزی جز رویایی پوشالی نبودند...»

    مقدمه
    مقدمه رمان شما متنی کوتاه و کاملا عاشقانه و تراژدی بود که از دوری و رنجی که یک نفر می‌کشید، صحبت می‌کرد. چنین مقدمه‌هایی خیلی زیاد هستند و دیگه خیلی تکراری شده و می‌تونه کاری کنه که رمانتون تکراری به نظر برسه. مقدمه‌تون تونسته بود خواننده رو با فضای رمان آشنا کنه و تمامی وقایع توی رمان رو هم به طور کاملا غیرمستقیم برای خواننده شرح داده بود.

    شروع
    رمان شما از جایی شروع شد که رها توی ساحل بود و داشت گذشته‌ش رو مرور می‌کرد که ناگهان شخص مرموزی از راه رسید و چیزهایی بینشون گفته شد که برای خواننده سوال‌های زیادی ایجاد می‌کردند و باعث می‌شدند کنجکاو بشه و در نتیجه رمان رو ادامه بده. رها از دست اون مرده فرار کرد و توی سوئیتش برگشت. شروعتون جذب کننده بود، البته اگه اون اطلاعاتی رو که بین رها و اون شخص مرموز رد و بدل می‌شد رو با ظرافت بیش‌تری برای خواننده باز می‌کردین، خیلی بهتر می‌شد. توصیف احساسات به خوبی در پست شروعی رمان دیده می‌شد که اگه توصیف چهره رو هم بهش اضافه می‌کردین، زیباتر هم می‌شد. شروع جدید و جالب بود، اما واقعا جا داشت روی چند جمله اول بیش تر کار بشه.

    سیرداستان
    سیر داستان شامل پستی‌ و بلندی‌ و مقداری هم راه هموار میشه. رمان شما پستی و بلندی داشت و خوب کنترل شده بود، البته بعضی جاها جا داشت یک مقدار بیش‌تر کش داده بشن، مثل وقتی که کیانمهر اومد خواستگاری رها و خیلی زود مراسم عقد انجام شد و رفتند سر خونه‌شون. سیر رمان شما خیلی تند بود. مدام از این روز به اون روز می‌پریدین، از این هفته به اون هفته و... سیر اگه آروم‌تر نوشته بشه، خواننده راحت‌تر می‌تونه با رمان ارتباط برقرار کنه و خودش رو با فضای رمان وفق بده؛ اما اگه مدام از این زمان به اون زمان بپرید، تا خواننده به بخواد خودش رو به فضای مهمونی وفق بده، باید سعی کنه به جنگ و دعواهای داخل خونه عادت کنه و... به این دلیل بهتره که سیرتون رو آروم‌تر کنید و کم‌تر از این شاخه به اون شاخه بپرین.

    توصیف
    توصیفات به پنج بخش تقسیم میشه:
    *توصیف احساسات:
    این توصیف در سرتاسر رمان دیده میشه. اوایل رمان این توصیفات به صورت حرفه‌ای نوشته نشده بودن. مثلا وقتی شایان برای مدت کوتاهی رفته بود و علی می‌خواست به رها بگه شایان رفته کانادا و دیگه برنمی‌گرده؛ خیلی زود این حرف زده شد و بعد هم توصیف احساسات کلی‌ای صورت گرفت و... یعنی شما اگه این بخش رو کش می‌دادین و با توصیف حالات، چیزی که شده بود رو آروم‌آروم می‌گفتید و بعد وقتی همه چیز گفته شد، احساسات رو توصیف می‌کردین، خیلی بهتر می‌شد. البته چنین ایرادی اوایل رمان دیده می‌شد و در ادامه خیلی بهتر روش کار شده بود.
    *توصیف حالات:
    توصیف حالات به خوبی در رمان انجام نشده بود، وقت‌هایی که توصیف احساسات داشتین، جا داشت بیش‌تر بشه تا زیبایی رمان هم بیش‌تر بشه. این توصیف کم‌تر از احساسات انجام شده بود و اگه بیش‌ترش می‌کردین و حالات شخصیت‌ها رو موشکافانه‌تر برای خواننده باز می‌کردین خیلی بهتر می‌شد؛ البته بعضی بخش‌ها به خوبی انجام شده بود، اما شامل کل رمان نمیشه و حالات شخصیت‌ها و... در بیش‌تر جاهای رمان گنگ بود و به ارتباط بیش‌تر خواننده با رمان کمک نمی‌کرد.
    *توصیف چهره:
    توصیف چهره در رمانتون نداشتید؛ فقط به رنگ چشم‌های شایان و رها اشاره شده بود و رنگ موها و حالت صورت آرزو رو هم توصیف کرده بودین. خب پدر رها، مادر رها، کیانمهر، خاله‌اش و... شخصیت‌هایی بودند که شما توصیفی از قیافه‌شون نداشتید و مخاطب هیچ تصویری از قیافه‌های اون‌ها تو ذهنش نداره و واقعا جا داشت که اون رو بیش‌تر توصیف کنید.
    *توصیف مکان:
    توصیف مکان در رمان دیده نمی‌شد و مکان‌های زیادی در رمانتون دیده می‌شد که واقعا جا داشت توصیف بشن. محل عقد، آرایشگاه، خونه کیانمهر، خونه پدر و مادر رها، اتاقش، رستوران و... جاهایی بودند که نیاز بود توصیفشون کنید و هیچ تصویری از اون برای مخاطب ساخته نشده.
    —یک نکته مهم در توصیف چهره و مکان اینه که اون‌ها رو تدریجی توصیف کنین. مثلا توی یک خط به محلی که تخت قرار داره اشاره کنین و چند خط بعد به ست اتاق و مدل روتختی و... یا مثلا توی چهره یک خط درباره آبی چشماش صحبت کنید و چند خط بعد درباره موهای بلند قهوه‌ای رنگش.
    *توصیف ظاهر:
    این توصیف در رمان به چشم می خورد، نوع پوشش و لباس ها رو نوشته بودین. ولی بیش تر بشه هم بهتره.

    شخصیت پردازی
    *اسم بعضی از شخصیت‌ها تکراری بود. مثل «رها یا آرشاویر» اسم رها که تقریبا تو نصف رمان‌ها استفاده شده و آرشاویر هم بعد از رمان توسکا بین رمان‌های زیادی باب شد.
    *شغل‌هایی مثل شرکت داشتن که تقریبا در همه رمان‌ها هست، در رمان شما هم بود و بهتره بدونید که شغل‌های جالب‌تری مثل مبلمان فروشی و... هم هست که درآمد بالایی دارند.
    *رها دختر مرفهیه و تو ناز و نعمت بزرگ شده و باتوجه به سطح فرهنگی و اجتماعی که داره، شخصیتش باید جا افتاده‌تر شکل می‌گرفت. رفتارهاش بیش‌تر به دخترهای ۱۴/۱۵ ساله می‌خوره. قدرت تصمیم گیریش رو بالا ببرید و کاری کنید که با مشکلات قوی‌تر روبه‌رو بشه، غرور، استحکام و متانت بیش‌تری هم نیاز داره.
    *مادر رها، شخصیت خوبی داشت و روش به خوبی کار کرده بودین، فقط اگه یک مقدار دیالوگ‌ها و رفتارهاش رو جاافتاده‌تر کنید بهتر میشه.
    *آرشاویر در برخورد اول با شایان، خیلی محکم و قوی به نظر می‌رسید، اما در ادامه و ملاقات با رها شخصیتش رو یک آدم امروزی و بی‌بندوبار شکل داده بودین.
    *شایان یک پسر شوخ امروزی بود، یک مقدار شخصیتش سنگین تر بشه، بهتره. شخصیتش جالب بود. اما هنوز ابهامات زیادی درباره گذشتش وجود داره و بهتره به اون هم رسیدگی کنین.
    * در رمان پدر رها، واقعا به نظر نمی رسید پدرش باشه. به تلخی باهاش برخورد می کرد و در آخر هم مجبورش کرد با کیانمهر ازدواج کنه. در واقع باید دلسوزانه تر عمل می کرد، به این شخصیت متاسفانه به خوبی پرداخته نشده و چند دیالوگ بیش تر توی رمان ازش دیده نمیشه.

    دیالوگ ها و مونولوگ ها
    *مونولوگ:
    مونولوگ‌ها تا حد امکان بدون غلط نوشته شده بودن و مشکلی نداشتند، اما بعضی جاها مثل پست ۴# به دلیل استفاده زیاد از «م» و «ام» یک مقدار خسته کننده شده بوبودجه
    «به سوییت کوچکی که کنار دریا اجاره کرده بودم پناه بردم.بی حوصله چادرم را از سر کندم.معده ی دردناکم اعصاب نداشته ام را تحـریـ*ک کرده بود.کیفم را سروته کردم تا قرص های لعنتی ام را پیدا کنم اما نبود.»
    از کلمات ربطی به خوبی در مونولوگ‌ها استفاده شده بود.
    *دیالوگ‌ها:
    دیالوگ ها تا حدودی اطلاعات رو توی خودشون جای داده بودند. مثلاً: (چطور دلت اومد ده روز رهاتو بی خبر بذاری؟) قبلش فقط گفته بودین شایان رفته و با گفتن این دیالوگ به خواننده اطلاعات بیشتری دادین. البته این دیالوگ‌ها زیاد نبودند و تقریبا فقط همین یکی بود و جا داشت روی این قضیه بیش‌تر کار بشه.
    بعضی از دیالوگ‌ها یا کلمات خیلی تکرار شده بودن. مثلا آرزو مدام از کلمه (جیـ*ـگر) استفاده می‌کرد و شما برای بی‌بندوبار نشون دادنش می‌تونستید از کلمات دیگه‌ای استفاده کنید. مثلا به جای این که بگید (چطوری جیـ*ـگر؟)، بگی (چطور مطوری عشقی؟) و...
    دیالوگ ماندگاری در رمان به چشم نمی‌خورد و اگه چندتایی توی به کار می‌بردیم خیلی زیباتر می‌شد.
    توی دیالوگ‌ها نکته‌ای هست که نویسنده باید رعایت کنه، مثلا دیالوگ‌های یک مرد با یک زن فرق دارن و نویسنده باید این تفاوت رو توی صحبت‌های شخصیت‌ها رعایت کنه. این نکته رو تا حد امکان رعایت کرده بودین. اما باز بعضی جاها رعایت نشده بود. مثلا پست ۸#: (چیه مثل گربه لباتو آویزون کردی؟)
    رها دختر پولدار و مرفهی بوده، اما دیالوگ‌هاش چنین چیزی رو نشون نمیدن و جا داره غرور و متانت بیش‌تری به رفتارهاش اضافه کنین.

    زاویه دید
    زاویه دید رمان شما اول شخص بود؛ بعضی جاها به سوم شخص تغییر می‌کرد که بهتر بود قبل از تغییر *** می‌زدین و بعد هم می‌نوشید (دانای کل) یا (رها). یکی از قانون‌های زاویه دید اول شخص اینه که گوینده عوض نشه و اگر هم میشه، این کار خیلی کم انجام بگیره؛ نهایتا دو یا سه بار. سعی کنید تا اون‌جایی که می‌تونید زاویه دید رو عوض نکنید و روی یک نفر پیش برید؛ به این دلیل که وقتی رمان رو از زبون رها می‌گید، خواننده با طرز تفکر اون آشنا میشه و در کل به اون شخصیت و افکارش و کاراش عادت می‌کنه، اما یهو زاویه دید عوض میشه و خواننده مجبور میشه خودش رو با شخص جدیدی وفق بده و... در کل بهتره عوض نشه. جدای از اون نویسنده قبلاً از شروع رمان باید خوب فکر کنه که چه زاویه دیدی مناسب رمانش هست تا اواسط اون مجبور نشه زاویه رو عوض کنه.

    ژانر انتخابی
    ژانرهای رمان شما «عاشقانه و اجتماعی» بود:
    *عاشقانه: این ژانر به خوبی در رمان نمایش داده شده بود. احساسات رها به شایان و بعد هم تا حدودی به کیانمهر خوب شکل گرفته بود.
    *اجتماعی: مسائلی مثل دوستی بین دختر و پسر و ضربه‌ای که بالاخره یکی از اون‌ها می‌خورن و همچنین دخترهای بی‌بند و بار مثل آرزو و تاثیر دوست بد و... این ژانر رو به خوبی به نمایش ‌می‌کشیدن.
    —پیشنهاد می‌کنم «ژانر تراژدی» رو هم به ژانرهاتون اضافه کنید؛ چراکه در سرتاسر رمان دیده میشه.

    نثر رمان
    مونولوگ‌های رمان ادبی بودند و دیالوگ‌ها عامیانه. این روند به خوبی تا آخر رمان حفظ شده بود، اما دیالوگ‌ها توسط بعضی کلمه‌های ادبی بهم ریخته بودند. مثلا کلمه «حمام» که بیش‌تر توسط مامان‌بزرگ و آدم‌های پیر استفاده میشه. ما می‌گیم «حموم» یا مثلا توی مونولوگ ها گفته شد: «ناخنامو جویدم.» که باز این هم نظم متن رو بهم می زد، بهتره روی متن دقت بیش تری به خرج بدین. نثر رمان شما ادبی بود که به تازگی توسط نویسنده‌های بیش‌تری انتخاب میشه و طرفدارش هم بیش‌تر شده. این نثر توصیفات و تشبیهات زیادی رو در خودش جای داده، اما شما تنها کلمات رو ادبی کرده بودین؛ یعنی این توصیفات و تشبیهات رو به خوبی به کار نبرده بودین.

    ایده
    رمان شما درباره دختری بود که در گذشته عاشق یک پسر شده بود، اما اون پسره ترکش کرد. یک مدت بعد پسری به اسم کیانمهر میاد خواستگاریش و دختره هم قبول می‌کنه، چون فکر می‌کرده پسره که دوستش داشته سر عقد سر می‌رسه و می‌تونن باهم فرار کنن، اما پسره نمیاد و دختره به عقد کیانمهر در میاد. توی زندگیشون مشکلات زیادی بود و دختره نمی‌تونست با کیانمهر کنار بیاد و...
    ایده رمانتون جالب بود، اما زیاد جدید نبود و موضوعاتی مثل این که پسره دختره رو ول کنه و دختره هم با یکی دیگه ازدواج کنه، توسط نویسنده‌های دیگه هم انتخاب شده؛ البته توی رمانتون اتفاقات جدیدی مثل دوست ناباب و... آورده بودیم که تونسته بود از این تکراری بودن جلوگیری کنه.

    باور پذیری
    *کیانمهر پسریه که همه عمرش رو تو آمریکا زندگی می‌کرده، اما باایمان مونده (که از لحاظ باورپذیری ایرادی نداره) اما اون اوایل که رها رو دیده بود، خیلی بهش خیره شده بود و رفتارهاش معمولا به کسی نمی‌خورد که نماز می‌خونه.
    *تصمیم‌های رها جا افتادگی اون رو نشون نمی‌داد. در واقع مثل یک آدم عاقل فکر نمی‌کرد. مثلا این که به آرشاویر نگفت شوهر داره و باهاش تو پارک قرار گذاشت و سوار ماشینش شد.
    *یا مثلا بحث ازدواج اجباری که توی رمان ها خانواده بچه شون رو مجبور ازدواج می کنن. خانواده رها امروزی بودن و معمولا چنین خانواده هایی بچشون رو مجبور به ازدواج نمی کنن.
    بهتر بود توی رمان سعی می کردن قانعش کنن و چندتا دلیل میاوردن و...

    علامت و اشتباهات نگارشی
    *ایرادهایی مثل کشیدن کلمات (سلااااااام) یا علامت‌های نگارشی (اوه!!!!!!) دیده نمی‌شد؛ به غیر از این که توی خلاصه علامت سوال رو تکرار کرده بودین.
    *فعل‌هایی مثل (می‌کنم، می‌خوام، می‌شنویم و...) رو جدا ننوشته بودین و فعل هم سرهم نوشته شده بودند.
    *از بین علامت‌های نگارشی، از ویرگول و نقطه‌ویرگول استفاده نشده بود. برای فاصله کوتاه از نقطه استفاده کرده بودین که بهتر بود از ویرگول استفاده می‌شد.
    *قبل از این‌که بخواین مکان رو عوض کنین، مثلا ادامه داستان رو فردای اون روز بنویسین از *** استفاده کنید که خواننده خودش متوجه بشه که الان صحنه عوض شده.
    *غلط املایی تا حدودی دیده می شد، مثل «مذخرف و...»
    *دیالوگ ها نامنظم نوشته شده بودند. برای دیالوگ های دو نفره می تونستید از - استفاده کنید و در دیالوگ های چند نفره این شیوه (چون در متن رمان نامرتب نوشته بودید، این قضیه رو سعی کنید رعایت کنید.):
    رها با خنده گفت:
    - دروغ میگی!

    نکات اخلاقی
    این خیلی خوبه که کیانمهر نماز می خونه و به مسائل دینی هم تا حدودی پرداخته شده بود و اگه این رو بیش تر می‌کردین، خیلی بهتر می‌شد.
    ***
    دوست عزیز،
    قلم خوبت هنوز جای پیشرفت داره؛
    زیاد بنویس و زیاد هم بخون.
    موفق باشی.

    «عضو آزمایشی شورای نقد»
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Sima_ch

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/20
    ارسالی ها
    595
    امتیاز واکنش
    6,971
    امتیاز
    713
    خیلی ممنون از نقد خوبتون خسته نباشید فقط چندتا چیزو بگم من برای شخصیت لوس رها دلیل دارم میخوام رها کم کم با اشتباهاتی که میکنه پخته بشه شخصیت شایان هنوز تموم نشده و من باهاش کار دارم و آرشاویر هم باید بگم یک شخصیتیه که ذهن خواننده رو منحرف میکنه و اون هم باز در آخر معلوم میشه و برای شرکت داروسازی هم دلیل داشتم چون ازدواجشون به سرعت بود پس حتما کیان یک دلیلی برای شراکت داره.
    ایده ی رمان هم شاید فکر کنین تکراریه اما همه ی رمان همین نیست بلکه من نکته های دیگه ای از بعد اجتماعی بهش اضافه کردم که هنوز به اون قسمت نرسیدیم
     
    آخرین ویرایش:

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    خوب خانومی شما دقت کنید من اول نقدم چی نوشتم؟
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد.

    نصف دلایلتون در آینده میاد:)

    بعد مثلا من که سنم از رها کم تره خیلی از اون جاافتاده تر رفتار می کنم. منظورم این نبود که خیلی پخته شه و..
    ۲۰ سالشه، ولی خب تصمیماتش به دخترهای ۱۳ ساله می خورد. مثالی که زدم رو دقت کنید. مثلا به آرشاویر نگفت شوهر داره.
     

    <ghazaleh>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    67
    امتیاز واکنش
    3,155
    امتیاز
    406
    نقد و بررسي رمان روياي پوشالي​
    سلام، خسته نباشيد.
    نقد بر اساس پست هاي گذاشته شده صورت مي گيرد.
    اسم
    روياي پوشالي ، اين اسم با محتوا رمان سازگاري داشت و دقيقا در وصف رها بود كه انقدر در رويا هاي پوشالي فرو رفته بود كه باعث مي شد اشتباهات زيادي بكنه.
    خوشختانه اسم مشابه اسم رمان شما وجود نداشت و اين هم خودش يك امتياز مثبته.
    روياي پوشالي، خب رويا حتما نبايد مربوط به رسيدن به عشق باشه مي تونه رسيدن به يك پول باشه يا رسيدن به يك مقام كه يك جورايي غير ممكنه و پوشالي به نظر مي ياد؛ اما خواننده با ديدين اسم اول ياد عشق و عاشقي مي افته و با توجه به پسوند پوشالي به فكر مي كنه داستان بر محور اين باشه كه يك دختر بر اثر يك عشق پوشالي يكسري كار هايي مي كنه كه عواقب بدي داره توي زندگيش، اين موضوع باعث مي شه كه فكر كنه قراره رماني با محتوا مشابه ساير رمان ها بخونه( البته بگم كه بيشتر رمان ها بر محور اين هستن كه دختر و پسر به هم مي رسن يا به عبارت ديگه روياشون پوشالي نيست پس نمي شه گفت خيلي ذهنيت بدي رو ايجاد مي كنه اما خيلي هم خوب نيست)
    در انتها مي خوام يك چيز رو اضافه كنم اسمي خوبه كه بتونه خواننده رو سوپرايز كنه يعني اين كه خواننده با ديدن اسم يك ذهنيت توي ذهنش به وجود بياد كه وقتي رمان رو مي خونه خلافش ثابت بشه بعد بگه چه جالب؛ اگر روياي پوشالي شما چيز ديگه اي جز عشق مي بود كه خواننده فكرش رو نمي كرد خيلي مي تونست اين تاثير گذار تر باشه.
    اسم رمانتون ژانر عاشقانه رو تا حدودي نشون مي داد( چون معمولا با خوندن اسم رويا، روياي عاشقي مي ياد تو ذهن.
    در كل اسم رمان شما خوبه، عالي نيست؛ اسم يكي از مهم ترين اجزا رمانه براي همين بهتون مي گم عالي نيست چون هميشه بهش فكر كنيد و سعي كنيد اسمي بهتر پيدا كنيد.

    جلد
    جلدتون يك دختري بود كه ناراحت بود و به يك جايي خيره شده بود و نوشن مي داد غرق در فكره؛ البته اين غرق در فكر بودن به خوبي نمي تونست فكر به رويا هاي پوشالي رو نشون بده.
    محو اصلي رمان شما بر پايه اشتباهات دختري به خاطر رويا پوشالي بود بهتر بود اطراف اون رو مه يه چيزي مشابه اون مي بود و جلوش هم مسيري كه به خاطر اين مه ها نمي تونه اون رو به خوبي ببينه درحقيقت اين مه استعاره از روياي هاي پوشاليه كه مانع ديدن هدف در زندگي و حركت كردن توي راه درست مي شه. به نظر من جلد شما خيلي مي تونست بهتر باشه و به طوري كه خواننده رو جذب كنه و حتي به طور غيرمستقيم ژانر اجتماعي رو نشون بده؛ به نظرم اين سبك جلد باعث مي شه خواننده كمي درمورد جلد و رمان فكر كنه .
    عكس مكملتون، عكس دو تا دست گره خورده تو هم بود كه به خوبي ژانر عاشقانه رو نشون مي ده اما توي بسياري از جلدها اين دست هاي گره خورده در زاويه هاي مختلف هست كه كاش توي رمان شما اين جوري نمي بود.
    البته اين ها به معني بد بودن جلد شما نيست بلكه به معني اينه كه جلد شما مي تونست بهتر باشه.

    خلاصه
    خلاصه رمان شما خلاصه نسبتا خوبي بود؛ سوالاتي رو ايجاد مي كرد مثل اين كه اين روي پوشالي چي بوده ؟ اشتباهاتش چي بودن و... اين سوالات، سوال هاي كلي هستن باز طرفي هم خلاصه هيچ اطلاعاتي در مورد رمان به خواننده نمي داد درسته خلاصه بايد گره ايجاد كنه ولي بايد در يكسري اطلاعات هم به خواننده در مورد رمان بده همينطور كه گفتم خلاصه خيلي كلي بود و شايد تركيب شدنش لو دادن يكسري از قسمت هاي رمان باعث بهتر شدن خلاصه بشه البته به طوري كه اون لو دادن باعث جذابيت بشه.
    دركل خلاصه تون بد نبود اما مي تونست بهتر باشه .

    متفرقه(خلاصه)
    یه زن پر از احساس زنی که زندگیشو با اشتباهاتش دستخوش تغییرات کرد...
    متن شما ادبي بود پس نبايد از واژه يه استفاده مي كرديد.
    انتها اين جمله بايد نقطه باشه
    چند بار استفاده كردن از يك علامن نگارشي(!!!!) اشتباهه.
    مقدمه
    شما در قسمت خلاصه سوالاتی ایجاد کردید اما متاسفانه به قسمتی از اون سوال ها که در ذهن مخاطب ایجاد شده بود؛ مخاطب در ابتدا که واژه رویا پوشالی می بینه می تونه فکر کنه مثلا رویاش اینه پولدار بشه ، رویاش اینه از ایران بره و ...
    ولی شما با مقدمه نشون دادید که این رویا مرتبط با فردی بوده که عاشقشه ولی بهش نرسیده یا یکاتفاق دیگه افتاده که این رویاش نابود شده و نتیجه تلاشش هم برای رسیدن به این رویا ویرانی زندگی اش بوده؛ شما با این مقدمه توی ذهن خواننده نگـاه دانلـود با موضوع تکراری رو به وجود آوردید.
    ببینید مقدمه، مکمل خلاصه است، شما باید توی مقدمه سوال های جدید ایجاد کنید و ذهن مخاطب رو در گیر کنید نه این که یکسری مسائل رو لو بدید.
    بهتون پیشنهاد می کنم که حتما مقدمتون رو عوض کنیدغ مقدمه می تونه یک دلنوشته، یک سخت از یک بزرگ و قسمتی از رمان باشه( که بهتره قسمتی باشه که احساسات خواننده رو درگیر کنه).

    شروع
    یکی از نکات عطف رمانتون پست اول بود، شروع متفاوت بود، هر چند چند خط اول روتين و خسته كننده بود؛ به طور كلي سوالات زيادي در شكل خواننده شكلل مي گرفت این که چرا رها می خواست عکس العمل اون فرد رو برای چادر سر کردنش ببینه؟شوهرش چرا رهاش کرده؟ اون فرد کیه که به شوهرش می گفت دزد ناموس؟در کل سوالات زیادی رو در ذهن خواننده ایجاد می کرد که این سوال سوالات نسبتا خوبی بودن.
    شروع شما شروعی احساسی بود برای همین خیلی باید روی توصیف هاتون دفت می کردید فقط چند تا نکته وجود داشت؛ مثلا در یعضی قسمت ها با شاخ برگ دادن می تونستید احساسات رها رو بیشتر به خواننده منتقل کنید.
    خیلی احساسات رها رو توصیف نکرده بودید، بیشتر توصیفتون در سروع مربوط به حالت افراد بود؛ احساسات جوری نبود که بتونید حس تنهایی یا مثلا پشیمونی رو به خواننده به خوبی منتقل کنید، البته نمي گم بد بود اما می تونست بهتر باشه.
    سیر
    سير رمان شما فرازو فرود داشت، گاهي هم هموار مي شد. سيرتون جوري بود كه مي تونست خواننده رو جذب كنه اما گاهي خيلي پرش داشتيد من فكر مي كنن شما زودتر مي خوايد به قسمت زمان حال برگرديد اما اين تغيير زمان به سرعت باعث مي شه يكم خواننده خسته بشه .
    شما در طول رمان گره هاي جديدي به وجود نياورديد اما تا به اين لحظه همون گره هاي قبلي رو حفظ كرديد شايد بهتر بود كه گره هاي جديد و كوچيكي هم در اين بين به وجود بياريد در طول رمان بهش پاسخ بديد؛ به اين هم توجه داشته باشيد طول كشيدن براي رسيدن به پاسخ يك گره ممكنه خواننده رو دل زده كنه .

    ایده
    ايده در مورد دختري بود كه عاشق مردي به نام شايان بود؛ كه شايان اون رو ول مي كنه و مي ره.
    دختره هم براي برگشت عشقش با يكي ديگه ازدواج مي كنه.
    ايده شما ايده بود كه مشابه اون وجود داره ( دختري كه براي خارج رفتن با يكي ازدواج مي كنه و...) ولي نه به اين شكل در حقيقت شما اومديد با خلاقيت خودتون يكسري تغييرات به وجود اورديد و هر چه اين تمايز هارو افزايش بديد ايده تون از كليشه ها دورتر مي شه.
    دركل مي شه گفت ايده خوبي بود مخصوصا اگه اخرش نتيجه گيري خوبي بشه .

    ژانر
    عاشقانه : وجود داشت مثل محبت رها با مادرش( هرچند ژانر عاشقانه در اصل مربوط به عشق دختر و پسره ولي محبت يك مادر به دختر هم نوعي عشقه)مثل عشق رها باپيمان، اين ها همه نمونه هايي از ژانر عاشقانه هستن كه قطعا در ادامه بيشتر هم خواهند شد.
    اجتماعي : دوست ناباب، دوستي دختر و پسر ( البته دوستي هاي خوب هم وجود داره) نمونه هايي از اين ژانر بودن البته من حدس مي زن در ادامه با زياد شدن نقش ارزو اين ژانر بيشتر حس مي شه و خواننده مي بينه كه يك دوست بد چجوري مي تونه زندگي يكي رو نابود كنه.

    شخصيت پردازي
    شخصيت پردازي خوب مي تونه باعث ارتباط بهتر خواننده با كاركتر ها بشه.
    رها: رها گاهي رفتار هاي غير عقلاني داشت كار ها و رفتار هايي كه واقعا عجيب بودن و نشون نمي دادن كه يك ادمي كه سطح فكري بالايي داره
    مثلا دوستي با ارزو ببنيد ارزو چيز هايي رو بهش ياد مي داد و كار رو انجام مي داد كه معلوم در راستا خراب كردن زندگي رها ا كاش حداقل يكم بهش شك مي كرد
    دوست شدن و اعتماد كردم به همين راحتي يكم عجيبه.
    بهتره يكم معقولانه تر رفتار كنه؛ اصولا وقتي يكي بهت محبت مي كنه تو هم حس خوبي نسبت بهش تو دلت شكل مي گيره و كاري نمي كني ناراحت شه اما رها اصلا به اين موضوع توجهي نداره.
    نكته ديگه اين بود كه اصلا مطابق سنش رفتار نمي كرد، دختري كه تحصيل كرده ست و توي خانواده با سوادي بزرگ شده چنين رفتار هايي نداره.

    كيانمهر: ادم خيلي خوبيه يك شخصيت مثبت توي داستان براي زندگيش ارزش قائله.
    البته نكته منفي هم وجود داشت اونم اين بود كه شغل كيانمهر كليشه اي بود ولي خوشبختانه رفتار هاش جوري بود كه با سنش مطابقت داشتن و كاملا پخته بودن.
    البته در قسمت هايي رها مي گفت كيانمهر مغروره كه اصلا اينجور نبود( برعكس كليشه ها) درسته در قسمت ابتدايي كه سلام نكرد تا حدودي اين رو مي رسوند اما در ادامه رمان اصلا اينجوري نبود يك مشكل ديگه اي هم كه در اين مورد وجود داشت اين بود كه كيانمهر اول سلام نمي كنه بعد گرم مي گيره اين نشون از روابط اجتماعي بالا مي ده و چنين افرادي معمولا وقتي بهشون سلام مي كني سر تكون نمي دن.
    ارشاوير: يك ارشاوير برادر شايان بود كه يك مردي خوب به نظر مي رسيد به نظر نمي رسيد شخصيت داشته باشه كه با دخترا بچرخه يعني اون ديدگاهي كه شما در اول نسبت به اون توي دهن خواننده شكل داديد كاملا با رفتار هاش متفاوته.

    توصیفات
    از اونجايي كه رمان شما سير غمگين داره توصيف به ويژه احساسات و حالات در اون خيلي مهمه؛ شما در برخي قسمت هاي توصيف خوب عمل كرده بوديد و برخي اصلا توجه نكرده بوديد.
    احساسات
    توصيف احساسات در سراتاسر رمان شما به چشم مي خورد؛ توصيفتون جوري بود كه مي تونست روي خواننده تاثير بذاره البته مي تونست بهتر هم باشه مثلا در ابتدا رمان شما مي تونستيد ذره از دردي كه كشيده توصيف كنيد حس تنها بودن، حس بي كسي و... البته نه به طوري كه قضيه رو لو بديد.
    در كل توصيفاتتون در ابتدا رمان كمرنگ بود كه به مرور بهتر شد بهتون پيشنهاد مي كنم كه روي احساسات قسمت هاي ابتدايي رمان كار كنيد.
    حالات
    حالات كه مربوط به قبل ديالوگ ها بود تا حدودي خوب بود ولي مي تونست بهتر باشه.
    يك مشكل ديگه كه در اين زمينه داشتيد اين بود كه شما نتونسته بوديد اطلاعاتي درمورد حالات افراد در مواقع خاص مثل عصبانيت، استرس و ... به خواننده ها بديد. اين موضوع كمك مي كنه كه خواننده بهتر كاركترو بشناسه.

    مکان
    شما اصلا توصيف مكان توي رمانتون نداشتيد شما مي تونستيد مكان هايي مثل خونه كيامهر، خونه پدر و مادر رها و ... رو توصيف كنيد اما بايد توجه داشته باشيد كه بهترين توصيف در اين زمينه توصيف تدريجي يعني به مرور اطلاعات خواننده رو نسبت به اون مكان افزايش بديد.

    اشخاص
    توي اين قسمت هم خيلي موفق نبوديد و برخي از اجزا صورت بعضي كاركتر هاتون رو توصيف كرده بوديد بهتون توصيه مي كنم به همين صورتم پيش بريد و ساير قسمت هاي صورتشونم به صورت تدريجي بيان كنيد.
    در كنار اين ها صورت كاركتر هايي مثل كيامهر. مادر و پدر ها و ... رو توصيف كنيد.
    علاوه بر توصيف چهره، توصيف ظاهر هم خيلي توي رمان شما به چشم نمي خورد و فقط در قسمت هايي كه مثل پوشيدن لباش عروس به چشم مي خورد كه جا داشت بيشتر باشه تا خواننده بفهمه كه هر شخصيت چطور لباش مي پوشه، خوش پوشه، اهل مده يا نه و ...

    زاویه دید
    زاويه ديد شما متغيير بود رها، پيمان، و گاهي هم داناي كل البته بيشتر حول رها مي چرخيد. تعويض بيشتر از حد زاويه ديد به دو دليل مناسب نيست يكي اين كه يكي لو دادن قضيه ها و يكي هم خسته كننده بودن.
    خوشبختانه تغيير زاويه ديد در رمان باعث نشده بود گره هاي اصلي لو برن اما باعث مي شدن كه خواننده خسته بشه.
    يك نكته ديگه هم وقتي شما زاويه ديد عوض مي كنيد بايد به اين صورت بنويسيد كه الان زاويه ديد چيه تا خواننده گيج نشه كه شما رعايت نكرده بوديد.
    در اين قسمت خوبه كه تغييراتي بديد مثلا رها رو با داناي كل استفاده كنيد يا كلا با سوم شخص بنويسيد.

    نثر
    نثر شما ادبي بودي، نثري كه مي تونه به خوبي احساست رو منتقل كنه. شما به خوبي از اين نثر استفاده كرديد و مشكلي در اون وجود نداشت .
    در قسمتي از رمان فعل هايي رو استفاده كرده بود بار ادبي بيشتري داشتن( گشودم) با توجه به اين كه اين كارو كرده بوديد چقدر بهتر بود كه تشبيه و ارايه هاي ادبي رو هم در رمانتون استفاده مي كرديد كه اين نثر بيش از پيش به چشم بياد.

    دیالوگ و مونولوگ
    نوشتن ديالوگ ها و مونولوگ هاي زيبا كه تا مدت ها توي ذهن خواننده بمونه خيلي مهمه چون همين موضوع باعث مي شه جذابيت رمان شما زياد بشه و تا مدت ها بگن خيلي جمله فلان رمان قشنگ بود.
    متاسفانه در رمان شما زياد چنين چيزي به چشم نمي خورد حتي در قسمت هايي ديالوگ هايي ديده مي شده كه ساير رمان ها هم وجود داشت مثل قسمتي كه رها ماكاروني درست كرده بود.
    بعضی از مونولوگ هاتون مشکل داشت.
    .*ارامش کاذبی که فقط با وجود خودش کامل میشد
    فكر مي كنم منظورتون اينه كه دريا ارامش كاذبه ولي اين رو نمي تونستيد با اين جمله به خوبي به خواننده منتقل كنيد.
    *با درد چشم بستم
    با درد چشمانم رو بستم
    *....گردنبند زیبا نگاه كردم.
    من اول با ديدن اين متن فكر كردم منظورش گردنبند شخصي به نام زيباست براي جلو گيري از اين اشتباه بهتره به اين صورت بنويسيد.
    به آن گردنبند زيبا.
    همونطور كه گفتم رفتار هاي و نحوه حرف زدن رها به يك دختر بالغ نمي خورد( هرچند با رفتار عجيب غريبش مي شد حدس زد كه اون شخصي كه ديالوگ رو مي گـه رهاست) بقيه شخصيت هاتون ديالوگ هاشون جوري بود كه مي شد حدس زد كه اون شخص كيه مثلا ارزو نوع حرف زدنش كاملا مشخص بود.
    در مكالماتي كه چند نفر شركت دارن بايد به صورت زير عمل كنيد.
    رها:
    كيانمهر:
    ارزو:
    درصورتي كه شخصي كه داره داره صحبت مي كنه از قبل مشخص شده باشه مي تونيد - بزاريد.
    اشتباهات نگارشی و غلط املایی
    افعال: ببنید دربعضی مواقع به جای ماضی ساده باید ماضی استمراری استفاده می کردید.
    با صدای نحسش چشمانم باز شد.
    صحيح :با صدای نحسش چشمانم را باز كردم
    سر هم و جدا نويسي :
    مي ابتدا افعال بايد به صورت جدا نوشته بشه كه متاسفانه توي رمان شما رعايت نشده بود.
    واژه هايي مثل اينكه(اين كه)، محكمتر( محكم تر) ، همپاي( هم پاي) و... بايد به صورت جدا نوشته بشن.
    تكرار افعال: تكرار يك فعل از نظر نگارشي زيبا نيست در قسمت تكرار افعال فقط اين مورد به چشم خورد اما باز هم شما يك ويرايش داشته باشيد تا در صورت وجود اين مشكل در ساير پارت ها اون رو ويرايش كنيد
    از دست او فرار کرده بودم و به شمال امده بودم.
    صحيح: از دست او فرار كرده و به شمال امده بودم.
    غلط املايي
    خوشبختانه در اين قسمت خوب عمل كرده بوديد و اشكالات زيادي به چشم نمي خورد.
    برین یه جای دیگه حرف بزنین خوب( خوب غلطه، خب صحيحه)
    مضخرف: مزخرف
    علامت هاي نگارشي:ببنيد در برخي قسمت ها نياز نبود كه از نقطه استفاده كنيد وقتي جمله به جمله بعدي مرتبطه بايد از نقطه ويرگول استفاده كنيد.
    مثال:هق هقش نگذاشت حرفش را تمام کند.دستش راجلوی دهانش گذشت و با گریه از کافی شاپ خارج شد.
    صحيح :هق هقش نگذاشت حرفش را تمام کند؛ دستش راجلوی دهانش گذشت و با گریه از کافی شاپ خارج شد.
    براي جابه جايي مكان و زمان هم بايد *** استفاده كنيد.
    .

    باورپذيري
    رها عاشق شايان بود به خاطر اين كه عاشق شايان بود حتي حاضر نبود كه يكم با كيانمهر خوب باشه يكم سعي كنه بشناستش ولي حاضر بود با ارشاوير بره بيرون
    خارج از اين موضوع اون ازدواج كرده بود عذاب وجدان نداشت ؟ حتي اون روز گفت حيف كه به خاطر كيان مجبور شده از دربند برگرده .
    دوست ناباب وجود داره اما در عجبم كه رها كه طرز ادامس خوردن و يكسري اخلاقيات ارزو خوشش نيومد ارزو كه كاملا مشخص بودبي بندو باره چجوري باهاش دوست شد ؟ درسته دوست مي تونه گول بزنه اما ديگه واقعا رها انگار عقلي نداشت .
    يك نكته ديگه، ادم هايي كه سطح اجتماعي بالايي دارن و تحصيل كرده اصولا به زور به دخترشون نمي گن ازدواج كنن حاضرت ورشكست بشن ولي دختر عزيزشونو ندن به هر كسي .

    نكات اخلاقي
    يكي از نكات مثبت شما اين بود كه كيانمهر با اين كه در خارج ايران بزرگ شده بود نماز مي خوند و اين نشون مي داد كه همه كسايي كه خارج ايران بزرگ مي شن ادم هايي نيستن كه نماز نخونن.
    يك نكته ديگه بيرون رفتن رها با ارشاوير بود ببينيد اصلا جنبه خوبي نداره يك دختر كه ازدواج كرده با يك پسر بيرون بره جوري كه پسره ندونه كه دختره ازدواج كرده


    عضو آزمايشي شورا نقد انجمن نگاه دانلود
    IMG_1828.JPG
     

    Sima_ch

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/20
    ارسالی ها
    595
    امتیاز واکنش
    6,971
    امتیاز
    713

    زهرابهاروند

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    592
    امتیاز واکنش
    62,180
    امتیاز
    961
    به توکل نام اعظمت
    بسم اللّه الرحمن الرحیم



    نقد رمان ( رویای پوشالی)
    باسلام و خسته نباشید خدمت نویسنده ی عزیز.

    نام رمان:
    رویای پوشالی، توی ذهن من روایتگر فردی شد که دل به آرزویی محال بسته.
    فردی که دلخوش کرده به رویایی پوچ و دست نیافتنی.
    این رویا می تونست عشق فردی باشه و یا آرزویی مادی، شغلی و...
    با خوندن رمان متوجه شدم که رها، غافل از بازی روزگار دلخوش به برگشتن شایان کرده، این نقطه از داستان در واقع هم رویا و پوشالی بودنش رو توضیح می ده.
    انتخاب اسمتون به جا و مناسب بوده، ژانر عاشقانه به علت حدسیات خواننده درباره ی عشق و عاشقی به خوبی نشون داده شده ولی ژانر اجتماعی کمتر به چشم می خوره.

    جلد رمان:
    تصویر بزرگ، دختری رو نشون می ده که خیره به نقطه ای نگاه می کنه، در واقع می شه گفت توی رویای خودش سیر می کنه. این تصویر می تونه رها رو زمانی که می ره توی فکر و از روزمره جدا می شه، نشون بده.
    عکس گوشه ژانر عاشقانه رو به تصویر کشیده، اما نشون هایی از ژانر اجتماعی به چشم نمی خوره.
    استفاده از طیف رنگی روشن هم ژانر عاشقانه رو نشون می ده.
    در کل، جلد خوب و مناسبه و حتی بهتر هم می تونست باشه.

    ژانر رمان:
    عشقی که رها نسبت به شایان داره و احساسات خاص کیانمهر نسبت به رها؛ ژانر عاشقانه رو به تصویر می کشن.
    پیامدهای دوستی های دور از عرف(دوستی شایان و رها) و همچنین دوستان ناباب و تاثیرات مخربشون روی جوون ها( دوستی آرزو) به خوبی ژانر عاشقانه رو در بر گرفته.

    خلاصه رمان:
    خلاصه کوتاه نوشته شده، با این که چند تا سوال ایجاد می کنه ( چه اشتباهاتی زندگی زندگی زن داستان رو دچار تغییر کرده؟ این رویای پوشالی چی بوده؟) اما می شه گفت این سوالات خیلی کلی هستن. می تونید با تغییر خلاصه، کمی طولانی کردن و اشاره به بعضی قسمت های داستان به کنجکاوی خلاصتون اضافه کنید.
    نکته: نکته ای که در خلاصه مورد توجهه، تغییر نثرش از ادبی به عامیانه توسط کلماتی مثله(یه_زندگیشو) هست که بهتره اصلاح بشن.

    مقدمه:
    مقدمه ی شما کاملا عیان می کرد که رویای پوشالی شخصیت داستان، یک عشق بوده.
    همون طور که غزاله ی عزیز هم اشاره کرد، می تونید با یک مقدمه ی مبهم تر کنجکاوی خواننده رو بیشتر کنید تا ترغیب به خوندن ادامه ی رمان بشه.
    همچنین مقدمه ی شما، با توجه به قلم ادبی خوب که دارید می تونست خیلی خیلی تاثیرگذار تر نوشته بشه.

    شروع رمان:
    شروع متفاوت بود، البته دو سه خط اول باعث می شد خواننده فکر کنه با یه شروع تکراری مواجهه، اگه دو سه خط اول برداشته بشه و شروع از جایی آغاز بشه که رها چادرشو دورش محکم کرد و یکدفعه اون فرد اومد و باهاش حرف زد، خیلی بهتر می شه.
    توصیف احساسات رها توی این قسمت وب بود و جای کار بیشتر هم داشت، با آوردن دیالوگ ای اون فرد غریبه باعث کنجکاوی خواننده شدین. همچنین دلیل این که همسر رها چرا پیشش نیست هم می تونه کنجکاوکننده باشه.
    در کل شروعتون خوب و با تغییر خوب تر هم می شه.

    شخصیت پردازی:
    رها: رها اصلا مناسب سنش رفتار نمی کرد، خب رها دختر بیست ساله ای بود که به سبب دانشگاه رفتن و داشتن خونواده ی فرهیخته ای که پدرش داروساز هم بود، با جامعه در ارتباط بوده؛ به خاطر همین انتظار می رفت رها، جا افتاده تر رفتار کنه. تصمیماتی که رها می گرفت به دور از تامل بود، مثلا تصمیم ازدواجش با کیانمهر و خبر دادن به علی. خب رها نمی دونست که برگشتن شایان از کانادا تا دو هفته امکان پذیر نیست؟
    اون طور که متوجه شدم، شما شخصیت رها رو بچگانه تر از سنش نشون دادید تا با گذر زمان و رهای حال، که زنی تغییر یافته هست، این تغییرات چشم گیر رو نشون بدید، اما باید بگم کمی زیاده روی کردین و رها خیلی بچه نشون داده شده.

    کیانمهر: تصور خواننده رو به هم می ریزه، اصولا توی ازدواج های اینچنینی انتظار می ره هدفی مادی پشتش خوابیده باشه اما وقتی کیانمهر به رها گفت دست من امانتی، کمی ذهنیت خواننده درباره ی هدف کیانمهر از ازدواج با رها به هم می ریزه. اعتقادات شدید مذهبیش اون رو خاص کرده و خوشبختانه مطابق سنش رفتار می کنه.

    شایان: تا اینجای داستان یه بی معرفت نشون داده شده که قطعا هدفش از بازی با رها چیزی شبیه انتقام و یا... بوده! شخصیت مبهمی داره که قطعا در ادامه بیشتر بهش پرداخته می شه.

    آرشاویر: وقتی شایان و آرشاویر دعوا کردن و آرشاویر بخاط بازی شایان با رها بهش سیلی زد، پیش خودم از آرشاویر شخصیت محکم و مورد اعتمادی ساختم که با نزدیک شدنش به رها این شخصیت ذهنی از بین رفت. بهتره بیشتر به آرشاویر پرداخته بشه و کمی از ابهاماتی که درباره ی اون هست، معلوم بشه.

    مادر رها: انتظاری که از مادر رها می رفت، این بود که جلوی این ازدواج اجباری رو بگیره یا حداقل تلاش خودش رو بکنه، چیزی که اتفاق نیفتاد. البته معر و عطوفت مادرانه اش رو به خوبی نشون دادید و اگه مابین اتفاقات سری به رها می زد این مادرانه ها پر رنگ تر هم می شد.

    پدر رها: پدر رها کنی دیکتاتوری برخورد می کرد، گاهی محبتش رو نشون می دادید مثل زمانی که رها و کیانمهر رو دست به دست داد و به کیانمهر گفت مواظب دخترم باش، ولی گاهی ازش یه مجسمه ی سخت گیر می ساختین درست مثل زمانی که رها به پاش افتاد تا جلوی این ازدواج اجباری رو بگیره.

    آرزو: آرزو به عنوان یه دوست ناباب نشون داده شده بود که می تونستید خیلی بیشتر هم روی شخصیتش کار کنید.

    اسم و شغل شخصیت ها: بین اسم ها کیانمهر و شایان و آرزو میشه گفت جدید بودن و باقی اسم ها مثل آرشاویر و رها کمی تکراری بودن.
    شغل داروسازی و شرکت داشتن توی بیشتر رمان ها گفته شده و می تونستید با آوردن شغل های جدید رمانتون رو خاص تر کنید.

    سیر رمان:
    تعداد اتفاقاتی که توی رمان شما رخ می داد، از تعداد روزمرگی های رمان بیشتر بود.
    در واقع اتفاقات پشت سر هم رخ می دادن و همین باعث ایجاد سیری تند شده بود.
    مثلا ازدواج رها خیلی سریع اتفاق افتاد و یا چندماهِ بعد از ازدواجشون.
    به خواننده اجازه بدین اتفاقات رو درک و تحلیل کنه.

    باور پذیری:
    چطور رها به راحتی تن به ازدواج داد تا شایان رو برگردونه؟ مگه نه این که برگشت کسی از کشوری مثل کانادا زمان می بره و ظرف دو هفته امکان پذیز نیست؟

    پدر رها مستبد و سخت گیره ولی دخترش دوسال با پسری دوست بوده! چطور رها این مدت نذاشته خانوادش متوجه بشن؟

    رها عاشقانه شایان رو دوست داشت و با هر چیزی یادش می افتاد، پس چطور تونست با حضور کیانمهر به عنوان همسر کنار بیاد و حتی نسبت بهش احساس مالکیت داشته باشه؟

    کیانمهر دید که زنش همراه مرد دیگه ایه و اونو همسر خودش خطاب نمی کنه، به بیانی دیگه آرشاویر رو آش و لاش کرد و هیچ کاری با رها نداشت! که این از مردی غیرتی مثل کیانمهر بعیده.

    رها دختر ساده ای نشون داده شد، اونقدر ساده که تحت تاثیر آرزو قرار بگیره، ولی رفتار همین دخترساده با پرستاری که ازش خون گرفت و یا منشی شرکت کاملا متکبرانه و اربابی بود!

    دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    مونولوگ های احساسی رها مثل زمانی که یک زن رو توصیف می کرد خیلی خوب نوشته شده بودن.
    بین مونولوگ ها و دیالوگ ها نسبتا تناسب بود.
    دیالوگ ها باید با علامت - نوشته می شدن که گاعی رعایت کرده بودین و در بیشتر جاها رعایت نشده بود.
    دیالوگ های چند نفره باید به صورت:
    ایکس:
    ایگرگ:
    نوشته بشن.
    دیالوگ های دو نفره هم به صورت:
    -
    -
    البنه نکته ی قابل توجه اینجاست که جوری بنویسید که اگه اشاره نشد چه کسی در حال دیالوگ گفتنه خواننده متوجه بشه. در اصل می شه گفت کاری کنید که هر شخصیت لحن مختص به خودش رو داشته باشه، مثله آرزو که با لاتی حرف زدنش تپی چشمه و یا کیانمهر که حالت سنجیده صحبت می کنه.

    نثر:
    نثر شما ادبی بود و خوشبخانه جز چند جای کوچیک( ناخنامو جویدم_نفتِ روی آتیشش شد)این ادبی بودن رو حفظ کرده بودین و با عامیانه مخلوطش نکرده بودین.
    نثر ادبی می تونه تشبیهات ادبی خوبی رو نشون بده، چیزی که ابتدای رمان زیاد دیده نمی شد و از صفحه ی سوم به بعد، پر رنگ می شد.

    زاویه دید:
    یه جا از دانای کل استفاده کرده بودین که بهتر بود قبلش ذکر کنید(دانای کل) تا خواننده گیج نشه. از پس زاویه ی دید اول شخص به خوبی بر اومده بودین و پیشنهادم اینه که تغییرش ندین و همین جوری پیش برید مگه جایی که واقعا به دانای کل نیاز باشه.

    ایده:
    ایده ی ازدواج اجباری و انتظار عشق اول رو کشیدن شتید تکراری باشه اما شما با آوردن نکاتی مثل دوستی ناباب اون رو از کلیشه دور کرده بودین. به عقیده ی من با آوردن اتفاقات و پندهای بیشتر می تونید رمان قوی تری هم بسازید.

    توصیفات:

    توصیف مکان: توصیف مکان اصلا توی رمان دیده نمی شد. با توصیف مکانهایی مثل شرکت، حیاط دانشگاه، خونه و... می تونید تصویر این مکان ها رو در ذهن خواننده ایجاد کنید. البته این توصیفات باید تدریجی صورت بگیرن مثلا:
    (کابینت های ام دی اف قهوه ای، با میز مربعی شکل و چوبی وسط آشپزخانه تناسب جالبی داشتند.)

    توصیف ظاهر:
    توصیف ظاهر گاهی به چشم می خورد، مثل توصیف لباس عروس رها. البته این توصیفات می تونن بیشتر هم بشن و ایضاً این که کاملا تدریجی صورت بگیرن مثلا:
    ( تیشرت طوسی رنگی پوشیده بود و مکمل تیپش شلوار کتان مشکی رنگی بود.)

    توصیف چهره: این توصیف هم کم صورت گرفته بود، مثلا منِ خواننده به جز چند ویژگی کوچیک مثل چشم های رها، قدبلندی کیانمهر و چشمای قهوه ای شایان هیج تصویر دیگه ای از این شخصیت ها تو ذهن ندارم. بهتره روی این قسمت هم تدریجی و یواش یواش کار کنید.

    توصیف احساسات:
    توصیف احساسات رها در ابتدا کمی سرسری و کلی نوشته شده بود( مثل وقتی که فهمید شایان رفته) اما با گذشت پست ها شاهد توصیف احساسات عمیق تری بودیم.

    توصیف حالات:
    توصیف حالات شخصیت ها خیلی مهمه. مثلا( رگ شقیقه اش نبض می زد و..) این توصیفات ابتدای رمان کم و با عبور از مرز صفحه ی سوم بیشتر و بهتر شدن.

    علایم و اشتباهات نگارشی:
    خوشبختانه کشیدگی حروف و تکرار علامت رو نداشتین.
    همون طور که قسمت دیالوگ هم گفتم برای نوشتن دیالوگ ها باید از علامت - استفاده کنید.
    استفاده از ویرگول و ؛ در رمان خیلی مهمه. شما اصلا از ویرگول استفاده نکرده بودین و جمله های کوتاهتون فقط با نقطه به اتمام می رسیدن، مثلا:
    (غلط
    دست و پایم بی حس شد. نگاهی به دو مرد مقابلم انداختم و...

    صحیح
    دست و پایم بی حس شد، نگاهی به دو مرد مقابلم انداختم و...
    افعال باید جدا نوشته بشن مثلا:
    می توانستم
    که این نکته گاهی درست استفاده شده بود و بیشتر جاها خیر.
    خوشبختانه غلط املایی به چشم نمی خورد جز یک مورد که نوشته بودین:
    مذخرف= مزخرف

    نکات اخلاقی:
    نشون دادن عاقبت دوستی های خارک از عرف و همچنین دوستیِ بدون شناخت با افرادی مثل آرزو نکته ی خوبی بود که نشون داده بودین.
    نماز خوندن و دین داری کیانمهر به عنوان کسی که خارج بزرگ شده، بیانگر این نکته بود که توی خارج زندگی کردن و بزرگ شدن مانعی برای نگه داشتن ایمان نیست.


    ان شاءاللّه شاهد پیشرفت قلم خوبتون باشیم(:
    در پناه حق تعالی،
    یا علی مدد.



    "عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود"
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا