نقد رمان معرفی و نقد رمان سیمرغ صدف|Emerald کاربر انجمن نگاه دانلود

Emerald

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/27
ارسالی ها
216
امتیاز واکنش
2,972
امتیاز
416
به نام خدا

نام رمان:سیمرغ صدف
ژانر رمان:عاشقانه_اجتماعی
نویسنده:Emerald
ناظر:^gandom^

خلاصه رمان:
داستان زندگی آدم هاییست زیر سقف جمجمه ام!
داستان دنیای صورتی رنگ و دخترانه ای که به یک باره ویران می شود.
دختری که به یک باره بزرگ می شود؛به یک باره پیر می شود و به یک باره می میرد اما...بار دیگر از خاکستر زاده می شود انگار؛آن هم به دست ویرانگرش!

Please, ورود or عضویت to view URLs content!


یک نویسنده با نقد نوشته هاشه که نویسندست!
منتظر نظرات و نقد های تاثیر گذارتون هستم تا بتونم نقایص و کاستی ها رو برطرف کنم.
و البته که هیچ نوشته ای بدون اشکال نیست چرا که هیچ آدمی کامل نیست.

* در خواست تگ برای رمان سیمرغ صدف

با تشکر ویژه از حمایت و همراهیتون!
 
  • پیشنهادات
  • Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد


    36598
     

    حمیده جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    58
    امتیاز واکنش
    4,317
    امتیاز
    406
    سلام نویسنده عزیز از نظر من رمان خوبی دارید اما اشکالی که داره یکم گنگه من هنوز از رابـ ـطه کارکترها چیز زیادی دستگیرم نشد اینکه سیروس و فرهاد و میثم و تیام و...باهم فامیلن و یا دوستن فقط چیزی که فهمیدم اینه که سیروس پدرخونده صدفه .یه چند قسمت هم غلط املایی بود
     

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416


    سلام.
    ممنون از اینکه همچنان با وجود گنگ بودنی که ازش صحبت می کنید باز هم رمان رو دنبال می کنید.
    و در مورد گنگی داستان باید بگم که:
    حقیقت اینه که قلم من و در واقع ذهن من گنگ بودن رو زیبا می دونه البته نه تا پایان کار.
    این که از همون ابتدا به قول شما تک تک گره ها و شخصیت ها رو معرفی کنم از نظر من از جذابیت کار کم می کنه.
    به علاوه رمان من نگـاه دانلـود 100 یا 200 صفحه ای نیست که با گذاشتن 30 پست همه ی گره ها باز بشه.
    حتی در مورد چهره ی افراد هم همه ی ویژگی ها رو یک جا بیان نمی کنم تا مخاطب مجبور شه که با تخیل خودش مدام چهره ها ،شخصیت ها و مکان ها رو تغییر بده.
    تمام سعی و هدفم در راستای نوشتن رمانیه که ذهن مخاطب رو بهم نریزه ...که کم کم مخاطب رو آماده کنه برای اتفاقات و فجایع...که آرامش و زیبایی توام با غم و هیجان باشه.
    که البته نمی دونم تا چه اندازه موفق بودم!
    درمورد غلط املایی مشغول ویرایش هستم منتها به دلیل اینکه سعی دارم تا اخر شهریور داستان لااقل به ربع کار برسه کمی زمانبر خواهد بود!
     

    حمیده جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    58
    امتیاز واکنش
    4,317
    امتیاز
    406
    من رمان رو دوست دارم درسته اما اون رمز آلود بودن داستان با گنگ بودن یکم متفاوته در هرصورت شما نویسنده هستین و ایده های خودتون رو دارید در کل رمان خوبیه موفق باشید
     

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416

    * عطیه *

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/16
    ارسالی ها
    476
    امتیاز واکنش
    4,568
    امتیاز
    573
    محل سکونت
    بهشت ایـــــران ... مازندران :)
    به نام خالق قلم

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : سیمرغ صدف

    منتقد : * عطیه *

    نقد بیرونی :

    اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : اسم رمانتون ، سیمرغ صدف هست . من با دیدن اسم رمانتون حدس زدم که شخصیت اصلی باید یک آرزویی داشته باشه و یا یک افسانه ای که مثل سیمرغ با ارزش باشه و یا مثل پرنده ی سیمرغ افسانه ای باشه و ناشی از تفکرات خود انسان باشه ، با خوندن رمانتون فهمیدم که حدسم تا حدودی درست بوده ، اسمی که انتخاب کردید ، در اوایل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بی ربط اما در ادامه تا حدودی با محتوا مرتبط شد . اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما متشکل از دو کلمه ی " سیمرغ " و " صدف " هست که هردو واژه ایهام دارند ، واژه ی سیمرغ هم به معنای یک پرنده ی خیالی است و هم میتونه به معنای یک آرزوی دور باشه ، که شما معنای دومش مد نظرتون بود . واژه ی صدف هم ، به معنای صدفی که در دریا وجود دارد و هم اینکه نام یکی از شخصیت ها در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود ، که باز هم شما معنای دوم مد نظرتون بود. اسمی که برای رمانتون انتخاب کردید ، غیرتکراری و جالب هست اما اونطور که باید مناسب محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیست و تا حدودی در اوایل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باعث سردرگمی خواننده میشه ، اسم رمانتون خوبه ولی میتونست بهتر باشه . پیشنهاد میکنم با کمی فکر ، اسمی جذاب تر و بهتر برای رمانتون در نظر بگیرید .

    جلد : جلدی که برای رمانتون انتخاب کردید اونطور که باید خوب نیست و جا برای بهتر شدن داره ، ببینید برای عکس اصلی ، عکس یک دختر که در دستهاش یک پرنده هست که نشون دهنده ی محتوا هست و به اسم رمانتون هم میخوره ، اما عکس گوشه ای که انتخاب کردید حال و هوای قدیمی بودن و تخیلی بودن به رمانتون میده ، از رنگ های سرمه ای و آبی و قرمز تیره استفاده کردید که به ژانر رمانتون میخوره . فونتی که برای جلد رمانتون استفاده شده به حال و هوای اسم و عکس جلد اونطور که انتظار میرفت ، نمیخوره . پیشنهاد میکنم عکس گوشه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو تغییر بدید و فونت جلد رو هم عوض کنید .

    خلاصه : خلاصه ای که برای رمانتون در نظر گرفتید ، کوتاهه و اونطور که باید اطلاعات در اختیار خواننده گذاشته نشده ، خلاصه ی شما گنگ نیست و در ذهن خواننده گره ایجاد نمیکنه ، پیشنهاد میکنم با کمی تغییر خلاصه ای گنگ تر و جذاب تر بنویسید.

    مقدمه : مقدمه ای که انتخاب کردید ، کاملا به ژانر و محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میخوره و اونطور که انتظار میرفت ، خواننده رو برای رو به رویی با حوادث رو به رو میکنه ، اما بهتر بود ، کمی کوتاه تر میشد .

    ژانر : ژانر هایی که انتخاب کردید عاشقانه و اجتماعی ، که اونطور که باید مناسب با محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیست ، برای مثال ، قسمت هایی که صدف در تب و تاب عشق تیام هست ؛ نشون دهنده ی ژانر عاشقانه است . ژانر اجتماع زمانی به کار میره که ایده ی اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برمبنای یکی از معضلات اجتماع باشه ، بهتر بود به جای اجتماعی ژانر تراژدی رو لحاظ میکردید ، پیشنهاد میکنم ژانر اجتماعی رو حذف کنید و ژانر تراژدی رو جایگزینش کنید .

    نقد درونی :

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : شروع خوبی داشتید ، غیر تکراری و گنگ ، در ذهن خواننده گره ایجاد میکنه اما در شروع رمانتون توصیفات نداشتید ، بهتر بود در شروع رمانتون توصیف مکانی که شخصیت های اصلی در اون هستند ، انجام داده میشد . پیشنهاد میکنم اصلاح کنید .
    نثر : نثری که انتخاب کردید ؛ نثر ادبی هست که به رمانتون میخوره ، خیلی خوبه که از این نثر استفاده کردید ، از مزیت های این نثر اینه که نویسنده به راحتی میتونه موقعیتی که شخصیت ها در اون هستند رو توصیف کنه ، در رمانتون جایی نثر ادبی با محاوره ای قاطی نشده و این خیلی خوبه ، امیدوارم تا آخر همینطور پیش برید .
    زاویه دید : شما رمانتون رو از زاویه دید اول شخص مینویسید ، که این خیلی خوبه و این که راوی در رمانتون عوض نمیشه ، هنوز خیلی موفق ترش هم کرده .

    توصیفات : شما در رمانتون اونطور که باید توصیفات رو رعایت نکردید ، ببینید خواننده باید با توصیافت نویسنده شخصیت ها و حالت هاشونو تصور کنه ، پیسنهاد میکنم از این به بعد به طور تدریجی شروع کنید ، به گفتن توصیفات .
    توصیف حالت : شما از پش توصیف حالت خیلی خوب براومدید ، به طوری که خواننده کاملا شخصیت ها و شرایطشون رو درک میکرد . امیدوارم تا آخر همینطور ادامه بدید .

    توصیف مکان : شما خیلی به توصیفات مکان شاخ و برگ ندادید ، به طوری که نمیشد تشخیص داد که ، مثلا الان موقعیت شخصیتها تغییر کرده و خواننده دچار ابهام میشد ، پیشنهاد میکنم از این به بعد به طور تدریجی توصیفات مکان رو هم کامل انجام بدید .
    توصیف ظاهر : در توصیف ظاهر هم خوب عمل کردید ، البته چهره ی شخصیت ها رو توصیف نکردید ولی لباس و تیپ شخصیت هارو کاملا در همه ی زمان ها توصیف کردید ، پیشنهاد میکنم از این به بعد با رعایت همون اصول تدریجی بودن ، چهره ی شخصیت هارو توصیف کنید .
    توصیف احساس : در توصیف احساس شخصیت ها هم کاملا موفق بودید و خواننده کاملا شخصیت ها و احساسشون رو درک میکنه.

    سیر :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما سیر چندان تندی نداره ، زیاد بودن مونولوگ ها و توصیف احساس و حالت شخصیت ها کمی خواننده رو خسته میکنه و باعث میشه از خوندن ادامه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دست بکشه ، اتفاقاتی هم که برای شخصیت ها میافتاد ، خلاقیتی نداشت و به دست نویسنده های دیگه هم نوشته شده . پیشنهاد میکنم اتفاقات جدید و هیجان انگیز خلق کنید و کمی سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو تند تر کنید .

    دیالوگ و مونولوگ : دیالوگ ها مناسب سن و خانواده و موقعیت اجتماعی شخصیت ها بود ، دیالوگ های بین شخصیت ها حل کننده ی گره ی ذهن خواننده بود و حل کننده ی مشکلاتی که برای شخصیت ها اتفاق میاافتاد هم بود . دیالوگ ها در پست های اول خیلی کم بودند و مونولوگ ها زیاد بودند ، اما در ادامه بیشتر شدند ولی ، همچنان مونولوگ ها زیاد بودند ، پیشنهاد میکنم کمی از مونولوگ هارو کاهش بدید تا ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خسته کننده ، نشه .

    اشکالات نگارشی : شما بیشتر علائم هارو رعایت کردید و ممکن هست بعضی از جاها از دستتون در رفته باشه ، در بعضی از جاها از ویرگول استفاده نکردید ولی از علائم نگارشی به جا و به درستی استفاده کردید ، پیشنهاد میکنم با یک دور مرور این چند مورد اشکال جزئی رو هم اصلاح کنید .

    شخصیت پردازی : شما در پردازش شخصیت ها تا حدودی موفق بودید ، اما اطلاعات کافی از سن ، گذشته و خانواده ی شخصیت ها اونطور که باید ، داده نشده ، در بعضی از جاها هم شخصیت ها دچار دوگانگی در رفتار و عمل بودند .

    صدف : شما صدف رو دختری سرزنده، شاد ، عاشق و گاهی لجباز جلوه دادید ، و لی در ادامه صدف تبدیل به دختری ، حساس و افسرده شد و این یعنی که شخصیت صدف دچار دوگانگی شده ، دختری که از بچگی تنها دوستش و عشق الانش تیام بوده ، اطلاعات کافی از گذشته ، خانواده و تحصیلاتش ندادید ، در بعضی از جاها رفتار های صدف مناسب سنش نبود و بهتره که اصلاح بشه .

    تیام : شما سعی داشتید تیام رو پسری خشک و مغرور نشون بدید ، که درجاهایی واقعا نمیشد ، درکش کرد و درجاهایی هم دچار دوگانگی بود ، اطلاعات کافی از خانواده ، گذشته و تحصیلاتش نداید و دیالوگ ها و رفتار هاش مناسب سن و شخصیتش بود .

    میثم : شما میثم رو پسری شوخ ، مهربون و حمایت گر نشون دادید ، متاسفانه اطلاعات کافی از سن ، گذشته و خانواده اش ندادید ، دیالوگ ها و رفتارهاش هم مناسب سن و موقعیت اجتماعی و شخصیتش بود .

    غلط املایی و اشکالات تایپی : شما غلط تایپی خاصی نداشتید ، به جزء دو یا سه مورد ، چانم ( چانه ام ) و عصبیت ( عصبانیت ) ، هایلات ( هایلایت ) ولی غلط های املایی شما چندتایی بودند ، طومانینه ( درستش : طمانینه ) ، تون ( درستش : تن ) ، میثمند ( درستش : میثم اند ) ، راجب ( درستش : راجع به ) . پیشنهاد میکنم با یک دور مرور اصلاحشون کنید .

    ایده :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما راجع به دختری به اسم صدف که از بچگی عاشق بچه ی دوست خانوادگی شون بوده که هنوز مشخص نشده که چرا در خونه ی صدف اینا زندگی میکرده ، پدر صدف تیام رو وقتی 18 سالش بوده میفرسته هلند و الان تیام بعد از 9 سال برگشته ، تیام و صدف باهم عقد میکنند و اما طبق پستهای اول که در زمان آینده هست ، یه سری مشکلاتی بینشون پیش میاد که صدف ترجیح به جدایی میده ، ایده ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما قبلا به دست نویسنده های دیگه به قلم دراومده ، اتفاقات و حوادثی که برای شخصیت ها هم پیش میاد ، جدید نیست و احتیاج به خلاقیت و نوآوری داره ، نکته ی بعدی اینکه بهتر بود، کمی بیشتر از ایده ی اصلی به خواننده میدادید.

    متفرقه و باورپذیری : باور پذیری ایده رمانتون اونطور که باید ، خوب نیست ، راحتی خانواده ی صدف در برابر ارتباط صدف با پسرهای اطرافش کمی غیرقابل باور هست ، یا اینکه صدف از یه خانواده ی متمول اما تمام شوق و هدفش ازدواج و رسیدن به تیام هست ، در اینجا هم زیادی اغراق شده و کمی غیرقابل باور هست . پیشنهاد میکنم که سعی کنید ، حوادثی که برای شخصیت ها اتفاق میافته رو قابل باور تر جلوه بدید . نکته ی دیگه اینکه وقتی از یک موقعیت به موقعیت دیگه ای میرید ، بهتره از *** استفاده کنید .
    پاینده و مانا باشید .
    پایان .

    عضو آزمایشی شورای نقد

    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان سیمرغ صدف

    * نام رمان

    خب در ابتدا که مخاطب نام رمان رو می بینه براش گنگه و تلاش می کنه تا اون رو چند بار با خودش مرور کنه و اطمینان حاصل کنه که ایا داره اون رو درست می خونه بخصوص وقتی نام رمان رو درشت بر روی جلد میبینه و فونت و طرز نوشته شدنش مخاطب رو دچار اشتباه می کنه و نمی دونه اول صدف رو بخونه یا سیمرغ رو . این مورد به گنگ و نامفهوم بودن نام رمان در ذهن مخاطب دامن می زنه( البته بعد از دیدن نام در گوشه جلد شکل درستش رو میفهمه) و همچنان مخاطب درگیر برقرار کردن اولین ارتباط با نام رمان هست.دلیل گنگ بودن نام هم اینه که همیشه مخاطبان با دیدن کلمات نام انتظار برداشت کردن یک معنا و مفهوم رو ازش دارند حالا اگر این کلمات ،کلماتی عمیق و مرتبط باشند چه بهتر اما وقتی با نامی مثل نام رمان شما مواجه میشن گیج میشوند.نام انتخابی شما به خاطر مواردی که گفتم ذهن مخاطب رو دچار یه چالش می کنه در ابتدا.چون بین واژه سیمرغ و صدف ارتباطی نمی بینه اما توی ذهنش تلاش می کنه تا حتی با در نظرفتن ساده ترین و یا حتی اشتباه ترین حدس ممکن یه ارتباطی برقرار کنه حتی ممکنه به این حدس هم فکر کنه که میتونه اسم یک فرد باشه یا هر چیز دیگه ای. بخصوص که بینشون هیچ فاصله یا علامت یا کلمه دیگه ای نیست که نشون بده دو واژه جدا از هم هستند . هر چند مخاطب تمام تجربیاتش در حوزه ادبیات فارسی و اسطوره های اون رو توی ذهنش مرور می کنه ؛ در مورد تک تک واژه های به کار رفته در نام رمان و متوجه میشه که دو کلمه با کسره ای که نشان دهنده مالکیت هست به هم مرتبط هستند و این رو میشه برداشت کرد که یک سیمرغ متعلق به شخصی، صدف نام ، میتونه باشه و حالا کمی معنا پیدا می کنه برای مخاطب و معنای اسطوره ای واژه ها توذهن مخاطب رنگ میگیرند( سیمرغ پرنده ای افسانه ای با ظاهری خاص که توی ادبیاتمون خوندیم پرنده ای حکیم و خردمند و دانا که از راز ها و اسرار نهان اگاهی داره) که البته باز هم چندان معنا نمی گیره حداقل برای مخاطب هم چنان گنگ و نامفهوم .تمام این برداشت ها قبل از مطالعه رمان و با اولین نگاه مخاطب به نام شکل می گیره . و تمام مواردی که ذکر کردم موجب میشه تا مخاطب نفهمه رمان در چه موردیه و یکی دو تا حدس مبهم و حتی به نظر خود مخاطب حدس اشتباه میرسه که هیچ کمکی بهش نمی کنه و در جذب مخاطب چندان موفق عمل نمی کنه و شاید تنها دلیلی که بتونه اون رو متقاعد کنه تا رمان رو بخونه فقط این باشه که بفهمه این اسم نامفهوم در مورد چیه البته اگر نام بتونه چنین کاری رو انجام بده . از نام قصه هم نمیشه به محتوای قصه پی برد و اینکه نام توانایی کافی برای جذب مخاطب رو نداره.توصیه می کنم فکری براش بکنید.

    * جلد

    در جلد شما از تصاویر و نقاشی های مینیاتوری ظریف و زیبا استفاده کردید و یکی از حدسیات مخاطب در مورد نام با دیدن تصویر روی جلد تایید میشه دختری که پرنده ای روی دستشه و با حلقه دور گردن پرنده به گردند بند دختر متصله و تعلق داشتن و مالکیت رو نشون میده. بخصوص که چون واژه سیمرغ در ادبیات کهن و اصیل ما ایرانی ها جایگاه جذاب و محکمی داره به کاربردن تصاویر مینیا توری در کنار سیمرغ جلد رو جالب و مرتبط با اصالت ها نشون میده. البته تلاش و زحمت و سلیقه عالی طراح عزیز جای تقدیر داره اما فونت به کار رفته با وجود زیبایی ظرافت تصویر جلد رو کمی خراب کرده اگر از فونت دیگه ای که از خط ها وحرکات ظریف تری برخوردار بود استفاده می کردید هماهنگی بیشتری برقرار میشد فونتی اصیل تر مثل ایران نستعلیق یا معلی یا هر فونت زیباتر دیگه.
    از اون تصویر کوچک گوشه بالا سمت چپ جلد کاملا میشه به ژانر عاشقانه رمان پی برداما ظاهر جلد به خاطر خاصیت رویاگونه بودن نقاشی های مینیاتوری و واژه سیمرغ و اسطوره بودنش بیشتر این رو به ذهن مخاطب میاره که قصه قراره تخیلی یا امیخته با تخیل هم باشه که البته چنین ژانری توی ژانر ها نیست. البته جلد به خاطر زیبایی ذاتی نقاشی مینیاتوری نظر مخاطب رو میتونه جلب کنه .اما اگر جلد رو با تصاویر واقعگرایانه و حقیقی طراحی می کردید جذابترش میکرد.

    * خلاصه

    خب خلاصه رمان نکاتی رو در اختیار مخاطب میزاره برخی مواردش در اکثر خلاصه های رمان ها وجود داره مثل " داستان دنیای صورتی رنگ و دخترانه ای که به یکباره ویران می شود." اما در ابتداش و بعدش کمی بهتره ولی اون جمله اخر برخاستن از خاکستر جالب بود هر چند خلاصه اتون باید حداقل اشاره ای به یکی از اتفاقات اساسی و مهم قصه می کرد و این نکته رو هم بگم که متنی که برای خلاصه نوشتید مناسبتر بود برای مقدمه بخصوص که اون رو با ادبیات خاص و ظریفی نوشتید.( این نکته رو لازم دیدم اشاره کنم البته قطعا خودتون بهش واقفید اما چون به نظر میرسه متن خلاصه بخصوص اون بخش " از خاکستر برخاستن " با نام مرتبط هست خواستم یاداوری کنم که با وجودی که سیمرغ هم برای تولد مجدد شیوه ای مشابه داره اما اختصاصا برخاستن از خاکستر متعلق به ققنوس هست .)معمولا شکل درست خلاصه شبیه وقتیه که میخواین خلاصه خیلی کوتاهی از یک فیلمی رو که خودتون دیدید برای کسی که اون رو ندیده تعریف کنید و یک اتفاق مهمی رو هم که توی قصه وجود داره و کل قصه رو تحت تاثیر قرار داده رو هم متذکر میشید. توصیه می کنم تغییراتی توی خلاصه اتون بدید چون برداشت مخاطب از قصه طوریه که چندان تفاوتی با سایر داستان ها حس نمی کنه بخصوص که چون گفتید قصه عاشقانه است مخاطب به داستانهایی فکر می کنه که دو نفر با هم دشمن و لج هستند و بعد در پایان قصه به هم علاقه مند میشن. شما باید توی خلاصه مخاطبتون رو قانع کنید که این قصه با بقیه موارد مشابه فرق داره باید تفاوت موجود در قصه رو مخاطبتون حس کنه تا بعد از دیدن خلاصه به ادامه دادن مطالعه تشویق بشه.

    * مقدمه

    مقدمه اتون جالب بود با وجودی که طولانی بود اما مخاطب باهاش ارتباط خوبی برقرار می کنه و به کمکش میتونه محیط احساسی و عاشقانه حاکم بر قصه رو حس و درک کنه و واردش بشه . البته غم و حس فراق و دوری و دلدادگی رو هم کاملا واضح در بر داره.بهتر بود کمی کوتاهتر باشه اما با این وجود نقش مقدمه رو خوب ایفا کرده و تا حدودی هم مخاطب رو از چیزهایی که در قصه قراره باهاش روبرو بشه اگاه کرده.

    * شروع

    پست ابتدایی شروع رمانه. شروع شما گفتگوی درونی و ذهنی شخصیت قصه است در ادامه مخاطب متوجه میشه که شخصیت در یک احتمالا مهمانیه و تعدادی دیالوگ هم رد و بدل میشه که. بیشتر شروعتون رو مونولوگ تشکیل داده بدون اینکه به روایت لطمه ای وارد بشه خیلی خوب داره حس درونی شخصیت و دنیای درونیش رو نشون میده. مخاطب هنوز چیز زیادی از ارتباط این سه نفر ( راوی و مهرداد و میثم) نفهمیده و همین مورد در کنار گفتگوهای درونی شخصیت ، مخاطب رو کنجکاو می کنه که دلش بخواد ادامه بده و بفهمه این ادم ها کی هستند چه ارتباطی با هم دارند و چه اتفاقی برای راوی قصه افتاده که انقدر غمگین و افسرده به نظر میرسه. در مورد توصیفات( مکان، چهره، احساس و حالت) توصیف احساس شخصیت رو بسیار خوب و دقیق و با جزئیات در گفتگوهای درونیش جا دادین. توصیف مکانتون بسیار کمه و فقط به این اشاره شده که میز و صندلی اونجا وجود داره و یه گلیم برای تزئین دیوار استفاده شده البته شاید بشه از کم بودن توصیف مکان تحت این عنوان که دارین گام های اولیه اش رو برمیدارین چشم پوشی کرد اما در مورد توصیف چهره هیچ توصیفی نیست حتی یک مورد کوچک. در مورد معرفی شخصیت ها هم گام های اولیه برداشته شده و مخاطب قطعا در ادامه قصه با این شخصیت ها و سایر شخصیت ها اشنا میشه. با اشاره به اینکه برخی نویسندگان در نوشتن شروع متفاوت برای رمان هایی با ژانر عاشقانه به نظر میرسه با مشکل مواجه هستند اما شما با وجود چند نکته ای که در بالا گفتم تونستید از پسش بر بیاید و از یک شروع تکراری دوری کردید و هم تلاش کردید عناصر شروع خوب رو لحاظ کنید هم عنصر کنجکاوی رو درش گنجاندید.شروع خوب و قابل قبول بود.


    * علائم نگارشی و غلط های املایی

    تا جایی که من متوجه شدم متن با دقت ببسیار زیادی نوشته شده اما با این وجود چند تا مورد رو دیدم که میتونید اصلاحشون کنید."طومانینه " در پست اول صفحه اول و در پست هفت صفحه دو گفتید "میپیچده" که درستش" پیچیده"
    در مورد علائم نگارشی هم از علامت . ، ؟ ! و : و همینطور سه نقطه در جاهای مختلف و مناسب هم استفاده شده بود. البته از ویرگول و نقطه ویرگول هم برخی جاها لازم بود تا استفاه بشه که نشده بود.


    * زاویه دید
    زاویه دید به کار بـرده شده توسط نویسنده زاویه دید اول شخص هست و شما تونسته بودید به خوبی با در نظر گرفتن محدودیت های این زاویه دید از تمام ظرفیت اول شخص استفاده کردید همه چیز از زبان صدف روایت میشه حتی حالت و وضعیت سایر شخصیت ها هم تا اونجایی که محدودیت های اول شخص اجازه داده توصیف شده که البته خوب هم تا الان پیش رفتید و نکته یا موردی ندیدم که نیاز به تذکر داشته باشه.


    * نثر

    نثر رمانتون رو ادبی و دیالوگ ها رو محاوره انتخاب کردید که باید بگم با توجه به شیوه کاربرد نثر ادبی انتخاب خیلی خوبیه و تونستید برای توصیف هر چه بهتر داستان و ... از استعارات و تشبیهات و ادبیات خاصتون استفاده کنید البته کاربرد نثر ادبی سخته و شما با کاربرد اون و براومدن از پسش؛ قدرت قلمتون رو به نمایش گذاشتید.
    در برخی قسمت ها مثل "ان وقت دیگه مجبور نمی شوم مودبانه برخورد کنم." در پست یک صفحه دو کلمات محاوره رو مخلوط بخش ادبی کردید که توصیه می کنم این مورد و موارد مشابه دیگه ای رو که وجود داره رو اصلاح کنید تا نثرتون یکدست تر بشه. در مورد محاورات دیالوگ ها هم خوب بوده اما در چند مورد از کلمات ادبی در بین محاورات استفاده کرده بودید که توصیه می کنم یه مرور داشته باید و اون واژه هایی که در دیالوگ های محاوره، ادبی شده رو اصلاح کنید.

    * شخصیت پردازی

    مهرداد(پسر کفتر خانم)، میثم، تیام، صدف، فرهاد، سوزان، عزیز، طاها، ریما، کاوه، ترانه، سارا، سیروس، فرزانه، هوشنگ خان، شایسته، زیبا، غزال، ارش، فرانک و ...اینها اسامی شخصیت های اصلی و فرعی قصه هستند که در ادامه ممکنه بازم بهشون اضافه بشه.
    اسامی شخصیت ها طبیعی و نرمال و معمولیه که کمک زیادی می کنه به پذیرش اولیه اشون توسط مخاطب چون نام هایی هستند که به گوش مخاطب اشنا هستند.
    از همون شروع ( پست آغازین) تا صفحه دو و حتی بعد صفحه سه شخصیت های نام بـرده شده مبهم و سوال برانگیزند و مخاطب هنوز چیز زیادی در مورد چگونگی و چرایی ارتباط بین اون ادم ها نمی دونه این خودش دلیلی میشه برای کنجکاوی مخاطب . از چهره هاشون چیزی نمیدونه از خانواده اشون از نسبتشون با هم ...از سن و تحصیلاتشون. شغلشون همچنان که قصه جلو میره کم کم مخاطب چیز هایی میفهمه. سوزان مادره صدف هست و خانواده اش وضع مالی به ظاهر خوبی دارند.
    ایا فرهاد واقعا پنجاه سالش بود. در پست شش صفحه اما گفتید چهل سالشه.سوزان و فرهاد و سیروس دقیقا چه نسبتی با همدیگه دارند و افرادی به نظر ثروتمند با اخلاق هایی که مثلا متعلق به اون قشره .بخصوص که نسبت فرهاد با خانواده صدف هنوز مبهم و گنگه.
    صدف چون همه رو به اسم صدا میزنه مخاطب در ابتدا با خودش میگه چرا اینهمه دختر پسر جوون توی قصه است اون هم وقتی نسبتشون براش مشخص نیست بعد هم کم کم میفهمه که در زمانی که خاطرات صدف مرور میشه تیام بیست و شش ساله است احیانا و صدف هفده ساله( چون در خاطراتش گفتید تیام یه پسر ۱۸ ساله است و سارا دوستش ۱۵ یا ۱۶ ساله و گفتید چند سال بزرگتر از صدفه پس اون موقع صدف حداقل نه یا ده سال داشته پس الان باید ۱۷ یا هجده ساله باشه) که در ادامه این موضوع کاملا مشخص میشه . درسته که پسر های قصه فامیل های صدف هستند و البته ازش بزرگتر هستند اما اون هم خیلی بی پروا باهاشون معاشرت داره مثلا چرا صدف هجده ساله باید با برادر بزرگ ترانه که از قضا به نظر استاد دانشگاه هم هست دو نفری برن شمال یا به ناهار دونفری دعوت بشه توسط همون فرد. در ادامه قصه رفتار های صدف مخاطب رو به فکر فرو میبره چون رفتار هایی نرمال و طبیعی نیست و این تصور رو میسازه که صدف افسردگی داره. و اینکه یک دختر ۱۸ ساله از جذابیت های زنانه حرف بزنه هم کمی عجیب و دور از انتظاره چون دنیای دختران نوجوان متفاوت از از دنیای دختران جوان در سن ازدواج( منظورم سن حدودا بیست و یک و دو تا بیست و هفت سال) هست.
    با وجود عزیز که به نظر ادم مذهبی و از اون مادر های قدیمی و با مهر و محبته عجیبه که بچه هاش انقدر بی محبت اند که بچه هاشون درگیر تنهایی و حس هایی هستند که ناشی از نبود دائمی پدر و مادرشون باشه. عزیز مذهبیه اما نوه ها چندان مذهبی نیستند خیلی ازاد لباس می پوشند و چیزی به نام محرم و نامحرمی براشون انگار معنایی نداره بخصوص که دقیق نسبت فامیلیشون مطرح نشده و مخاطب درجه نزدیکی رو نمی دونه و فقط طبق احتمالات یه حدسیاتی زده و میبینه چطور صدف انقدر راحت بدون حجاب جلوی تیام و میثم و طاها ظاهر میشه یا راحت و بی قید دستشون رو میگیره یا لمسشون می کنه عزیز هم در این مورد چیزی نمی گـه .
    تیام رفتارهاش منطقی و قابل درک نیست. بیشتر شبیه بازی دادن هست . یه لحظه رفتارهای خاصی بروز میده و یه لحظه دیگه یه جور دیگه مخاطب کاملا میفهمه این ادم یا داره صدف رو بازی میده یا واقعا علاقه ای هست اما به خاطر مصلحت های خانوادگی و مالی یا سن کمه صدف یا چیزهای دیگه ازش دست میکشه یا بروزش نمی ده اما مخاطب بیشتر به این فکر می کنه که صدف توی خیال پردازی های خودش گیر کرده و در واقعیت خبری از اون عشقی که ادعا می کنه بین اون و تیام بوده نیست فقط افکار متوهمانه صدفه انگار بخصوص رفتار های متناقض تیام چنین فکری رو تو ذهن مخاطب بیشتر برجسته میکنه.این تناقض ها موجب میشه تا مخاطب بگه تیام نرمال نیست رفتارهاش عجیبه البته درحقیقت همینطور هم هست.
    برخی رفتار های برخی شخصیت های جوان و مذکر قصه و اون مثلا ارامش و طمائنینه ای که ازش حرف میزنید و اون درک بالایی که برای اونها نشون دادید چندان قابل باور و واقعی نیست اونها رو زیادی ارمانی به تصویر کشیدید با واقعیت ها و رفتار های انسانی فاصله داره . ادم ها در واقعیت اینطوری نیستند حداقل اینقدر ارمانی نیستند زمینی ترند. مخاطب باور نمی کنه.

    اینها برداشت هایی که مخاطب تا به اینجای قصه از شخصیت ها داره و چون قصه در حال تایپه فرصت هنوز وجود داره تا بیشتر با شخصیت ها و ویژگی هاشون اشنا بشه و شخصیت های دیگه ای هم اضافه و یا کم بشوند و همچنین توصیه می کنم در مورد شخصیت پردازیتون و مواردی که بر باورپذیری قصه تاثیر بد گذاشته کار کرده و اصلاحات لازم رو انجام بدید و در مورد مواردی که هنوز حل نشده چون رمان در حال تایپه فرصت کافی دارید تا بهشون برسید پس نگران نباشید و با حوصله پیش برید.


    * توصیفات( مکان، حالت، چهره ، احساس)

    توصیفی از مکان تا بدینجا( پست شش یا هفت یا هشت قصه) که میشود پست های ۸ و ۹ و ۱۰ تایپیک که کمی در مورد مشبک های پنجره خونه عزیز گفتید توصیف دیگه ای وجود ندارد مخاطب تصویری واضح از مکان فعلی و محیطی که شخصیت ها در ان هستند ندارند نمی دانند در اپارتمان هستند یا خانه ای ویلایی با چه دکوری با چند اتاق و ... البته در ادامه باز هم توصیفاتی دیده میشه اما بهتر بیشتر بشه چون با وجود اون موارد هم باز مخاطبان تصویر واضحی از اطراف ندارند .منظورم توصیف های مستقیم و بی برنامه نیست بلکه توصیفات غیر مستقیمی که در حین روایت قصه گفته بشه در لفافه و با زیرگی گنجانده بشه تا مخاطب بتونه تصویر درستی از موقعیت شخصیت ها داشته باشه .توصیه می کنم توصیفات مکان رو بیشتر کنید.
    در مورد توصیف چهره توصیفاتی رو از برخی ویژگی های چهره ای شخصیت ها گذاشتید که باید بگم در مورد انجام دادن تدریجی و ذره ذره توصیف کردن دارین خوب عمل می کنید و در مورد غیر مستقیم بودن توصیف( گفتن توصیف ها در حین تعریف کردن ماجراهای اصلی قصه) هم دارین خوب عمل می کنید مثل این توصیف در پست ۸ " زمرد های میثم هم غم دارند اما، چرا؟" یا اونجایی که از صورت استخوانی و چانه تیام صحبت می کنید خیلی خوب و جالبه که توصیفات این چنینی دارید ولی توصیف چهره ها رو بیشتر کنید

    در مورد توصیف احساسات صدف خیلی دقیق وخیلی ریز اینکارو کردین که باید بگم در مورد توصیف احساسات صدف خیلی خوب پیش رفتید اونقدر که مخاطب کاملا باهاش همذات پنداری می کنه . در مورد باقی شخصیت ها هم تقریبا توصیف احساس بقیه رو هم انجام دادید ولی لازم روی اونها هم بیشترکار کنید. در مورد حالت چهره و بدن هم توصیفاتتون تا اینجا خوب بوده.


    * دیالوگ ها و مونولوگ ها

    بیشتر روایت قصه رو مونولوگ ها تشکیل دادند و مقدار مکالمات خیلی کمتره و البته این رو هم بگم که مشکلی ایجاد نمی کنه در حالت طبیعی اما فعلا مونولوگ ها انقدر زیاد هستند که مخاطب رو هم خسته می کنه.دارین کاملا حس ها و گفتگو های درونی و چیز هایی رو که مخاطب لازم داره تا بتونه شخصیت رو هر چه بهتر و بیشتر درک کنه بهش میگید اما مخاطب به خاطر همین جحم عظیم مونولوگ ها و ذهنیات صدف این در ذهنش قوت میگیره که انگار کل قصه فقط مکنونات و ذهنیات صدفه بدون اینکه واقعا حقیقت داشته باشن در ادامه البته مخاطب چیز های بیشتری میفهمه و بر میزان دیالوگ ها افزوده شده اما همچنان مونولوگ ها تسلط کامل قصه رو در اختیار دارند.
    در دیالوگ ها هم فعلا چیزهایی از روابط افراد میفهمیم نکات خوبی هم داره گفته میشه و از دیالوگ های روتین و تکراری خبری نیست که این مورد هم خوبه فقط برخی جاها که هر سه شخصیت در دیالوگ حضور دارند و نامشون در حین مکالمه گفته نشده مخاطب کمی در تشخیص اینکه گوینده فلان جمله در دیالوگ ها کیه به مشکل میخوره بهتره که برای دیالوگ های این شکلی که بیشتر از دونفر در دیالوگ حضور دارند نام شخصیت و حالت های صورت و بدن اونها ها رو هم قید کنید و در جاهایی که اینکارو کردید یکم توصیف حالت ها رو بیشتر کنید تا به مخاطب کمک کنید تا بتونند وضعیت شخصیت ها رو در حین مکالمات بفهمند. در دیالوگ های دو نفره هم تا حدودی تفاوت های جملات شخصیت ها از روی نوع کلماتی که انتخاب می کنند مشخص کردید ولی بعضی قسمت ها مخاطب جملات رو که میخونه گیج میشه و نمی دفهمه کدوم جمله متعلق به کی بوده بهتر برای این بخش ها تفاوت های شخصیت ها رو بیشتر کنید.


    * سیر

    قصه در چهار صفحه اول قصه بسیار کند پیش میره بخصوص به بخش عظیمی از داستان از زبان صدف( شخصیت اصلی) روایت میشه انقدر کند که مخاطب بعد از تموم کردن صفحه اول انتظار داره تا در صفحات بعد سرعت پیشرفت بیشتری رو تجربه کنه و وقایع با سرعت بهتری پیش برن اما مخاطب امیدش نا امید میشه بخصوص که قصه و ماجراهاش کند پیش میره و موجب کسل شدن مخاطب میشه چون کارهایی هم که در حال عادی شخصیت ها انجام میدن تکراریه. در برخی جاها یه سری وقایع و گفتگو ها و زد و خورد ها هم گذاشتید اما اونها هم چندان کمکی به تغیر روند قصه نمی کنه و همچنان ارام پیش میریم و خبری از اتفاقات خاص و تاثیر گذار یا وقایعی که روند قصه رو تغییر بدن وجود نداره تا اینکه ناگهان مسئله عقد تیام و صدف پیش میاد مخاطب اصلا با این تغییر ناگهانی شوکه میشه چون بسیار ناگهانی و بدور از انتظاره و مخاطب از خودش میپرسه چرا الان و اینجوری انقدر یهویی و در واقع به خاطر اون چه که در صفحات قبل گذشته مراسم عقد رو کاملا در تضاد با قصه و روایتش میبینه و حداقل انتظار انجامش در این موقعیت نمیرفت و مخاطب انتظار تاخیر بیشتری رو داشت. بعد از عقد ودر صفحه پنج و شش تغییراتی دیده میشه و رفتار های صدف کمی شرایط رو تغییر داده اما همچنان قصه کند و ارام پیش میره. بهتره برای این موارد هم فکری کنید با برنامه ریزی و طرح ریزی کردن وقایع و ماجراهایی که در قصه تغییرات مناسب و درست ایجاد کنه و هم قصه رو از یکنواختی در بیاره و هم بتونه مخاطب رو به خوبی با اوج و فرود در طول قصه روبرو کنه.

    * ژانر

    در رابـ ـطه با ژانر رمان خب باید بگم به خوبی تونستید نشانه های ژانر عاشقانه رو استفاده کنید غم و حسرت ها و افسوس ها و هم فراقی رو که صدف تجربه می کنه با کلمات واضح بیان کردید. البته این نکته رو هم ذکر کنم که اغراق هم باهاش امیخته شده اما خوب از پس بیان ژانر عاشقانه میتونید بربیاید. در رابـ ـطه با ژانر اجتماعی خب باید بگم در قصه فعلا معضل یا مشکلی که جزو مسایل اجتماعی باشه مطرح نشده هنوز.که البته فرصت دارید هنوز تا ژانر اجتماعی رو هم بیشتر و بهتر نشانه هاش رو وارد قصه کنید.


    * ایده

    قصه در مورد دختر هجده ساله ایه که از بچگی به پسری علاقه داره اون پسر که در خارج از کشور زندگی و تحصیل می کرده حالا برگشته و میخواد ازدواج کنه و غم ها و کابوس های بیداری دختر زندگی رو برای دختر به عذاب جهنم تبدیل کرده تا اینکه ازدواج می کنه با همون پسر اما مشکلاتش تموم که نمیشه هیچ بلکه با مسایل جدیدی هم روبرو میشه. خب ایده به نظر کمی عجیب میاد اما خب چندان ایده جدیدی نیست در واقع ایده قبلا توسط نویسنده های دیگه ای هم استفاده شده قصه های عاشقانه با مضمون مشترک علاقه یک دختر نوجوان به یک پسر مغرور بی احساس.در قصه شما بسیاری از رفتار ها کلیشه است جشن های مختلط . خانواده های مرفه دختر پسرهای جوانی که بدون هیچ محدودیت یا مشکلی با هم به مهمانی میرن و خانواده هایی که انگار وجود ندارند بس که حضورشون کم رنگه. شما اگر ایده اصلیتون قبلا استفاده شده نگران نشید میتونید با ایجاد کردن تفاوت و ساختن وقایع جالب و جدید و خارج از کلیشه کل قصه رو متفاوت و خاص کنید اونهم با وقایعی که طبیعی و عادی اما در عین حال غیر تکراری، قابل باور و نزدیک و قابل لمس کردن باشه. نمی دونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه متاسفانه قصه و اتفاقات توش شباهت زیادی به سایر داستان های رویاگونه دخترانه داره دختری رویاپرداز و خیال باف که با رویاهاش بزرگ شده و انتظار شاهزاده سوار بر اسب سفیدش رو می کشه .صدف رو هم طوری به نمایشش گذاشتین انگار قربانی زندگی خودش شده . انقدر بر قربانی بودنش تاکید شده که دل رو میزنه. و مخاطب مدام به این فکر می کنه که ایا یه دختر هیجده ساله واقعا هیچ ارزوی دیگه ای نداره و اصلا چرا یه دختر هجده ساله تنها و تنها ارزوش و فکرش برا اینده اش ازدواج باشه درسته ازدواج موضوع مهمیه اونهم برای افراد مختلف در دنیا اما نه در این حد که یک دختر از ۱۰ سالگی با چنین ارزوها و افکاری بزرگ بشه. سنش کمه احساساتیه و البته با واقعیت ها خیلی فرق داره زیادی اغراق شده باور کردنش و ارتباط برقرار کردن باهاش برای مخاطب واقعا سخته دلیلش هم اینه که کل ارزو ها و امیال و حتی هدف از زندگی صدف فقط و فقط ازدواج با تیام به مخاطب معرفی شده.
    خانواده هاشون هم افراد ثرتمندی هستند که انگار پدر و مادرها چندان نقش تربیتی مثبتی ندارند ، حضور پررنگی ندارند و سرگرم کارهای خودشونند. بچه ها( پسر ها و دخترها) به حال خودشون رها شدند انگار. بی هیچ محدودیتی با آزادی کامل با همدیگه بدون توجه به نسبت ها رفت و امد دارند در حدی که مثلا صدف با برادر ترانه دوستش؛ دوسته و حتی جلوی اون بدون حجاب می گرده و یا باهاش میره مسافرت شمال دو نفری یا قرار نهار میزارند و اگر هم طبق نظر شما خانواده ها در جریانند پس چرا مخاطب اثری از این در جریان بودن نمی بینه . به این نکته توجه کنید رمان شما توسط جوان ها و نوجوان ها مطالعه میشه و قطعا میتونه روی ذهنیت اونها و افکارشون تاثیر بزاره . روی الگوهای رفتاری یا ارمان ها و ارزوهاشون. رفتار های بی قید شخصیت ها توی قصه هم دقیقا روی همون موارد تاثیر داره و بداموزی هایی هم داره. توصیه می کنم تغییراتی بدید در قصه اتون . از اطرافتون ادم های معمولی دور و برتون از ماجراهای واقعی که می شنوید استفاده کنید حتی میتونید از افراد واقعی اطرافتون و ویژگی هاشون برای شخصیت های قصه اتون الگو بگیرید. مگر توی جامعه ما چند درصد مردم تجربه زندگی های این چنینی رو دارند این خودش دلیلی میشه تا در ارتباط برقرار کردن با قصه به مشکل بخورند چون اون رو نزدیک و قابل لمس حس نمی کنند . مثل رویا و خیال و قصه های شاه و پریانه که مخاطب باور قلبی داره که قصه است و باورشون نمی کنه. توصیه می کنم در مورد ایده اتون تغییراتی ایجاد کنید واقعیت های بیشتری رو واردش کنید اون رو باور پذیر تر کنید قطعا با این کار مخاطبان بیشتری رو جذب خواهید کرد.


    * متفرقه و نکات اخلاقی و باورپذیری

    توی پست دو یا سه صفحه دو گفتید " _پوف! یعنی خدایی میثم هرکی جای تو بود تا حالا ترانه رو حامله کرده بود اون وقت تو هنوز به من می گی دعوتش کنم؟" این جمله رو یا عوض کنید یا حذفش کنید در ضمن لطفا متوجه موارد و نکات منشوری باشید تا مشکلی پیش نیاد.
    با توجه به رفتار و کردار و گفتار شخصیت ها و وضعیتی که از زندگی اونها برداشت میشه مشخصه که مرفه و متمول هستند در خانواده های این چنینی دختران در سن کم نوجوانی ( ۱۸ یا ۱۹ سالگی) ازدواج نمی کنند.
    توی قصه از برخوردهای افراد کاملا بی قیدی و ازادی و معتقد نبودن به یه سری مسایل محرم و نامحرمی رو کاملا واضح نشون میده و افراد داخل قصه هم اصلا نگران این چیز ها و بازخوردش و واکنش مردم نیستند بعد خودتون از زبان طاها تو مراسم خواستگاری گفتید :..اگرم نشد دوتا دوست باقی می مونیم ...هرچند مامان اینا اصرار دارن یه محرمیتی باشه که مردم حرف در نیارن!" این تناقض ها رو مخاطب در ارتباط برقرار کردن با قصه دچار مشکل می کنه . اونها کسانی که چنین حرفی در موردشون صدق نمی کنه.
    در پست ۹ صفحه چهار متن و ترجمه شعری انگیلیسی رو گذاشتید که شعر خیلی طولانیه . در موارد این چنینی که مایلید یک شعر در متن بگذارید حداکثر در حد چند بیت باشه نه بیشتر چون مخاطبان فقط چند بیت ابتدایی رو میخونند و از بقیه بیت ها بدون مطالعه می گذرند.
    اینکه هنوز یک روز از ادواجشون نگذشته با هم دچار درگیری لفظی شدند عجیبه.

    دوست عزیز به نوشتن ادامه بده و برات آرزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود

    منتقدین.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416



    اول اینکه بسیار متشکرم از نقد سازندتون.منتها در چند قسمت لازم دونستم توضیح بدم.
    اول راجب اسم رمان:
    مفهوم اصلی سیمرغ صدف هیچ کدوم از حدسیات شما نبوده و نیست.حقیقت اینه که رمان در مراحل ابتداییه خودشه و هنوز اطلاعات کافی در این مورد داده نشده منتها در مقدمه کمی به اون اشاره کردم.اگر دقت کرده باشید در مقدمه دو سیمرغ متفاوت توصیف شدند یکی معنوی و دیگری مادی.مقدمه به خوبی گویای این مسئله هست که شخصیت اصلی گرفتار سیمرغی از جنس مادیات میشه که خب در نظر من اون سیمرغ یک شخصیت و یک انسانه.
    سیمرغ صدف یک ترکیبه و استعاره از شخصیتیه که در خلاصه بهش اشاره کردم و متاسفانه شما نسبت به اون هم بی تفاوت بودید.در خلاصه ذکر شده که شخصی زندگی صدف رو نابود می کنه و بعد همون شخص باعث میشه صدف دوباره از خاکستر زنده بشه.با توجه به این خلاصه هم میشه خود صدف رو به سیمرغ تشبیه کرد که خب پرنده ای افسانه ای هست و از خاکستر زاده میشه و هم اون شخص رو.چرا که پرهای سیمرغ و خود سیمرغ شفا بخش اند.
    علاوه بر این ارتباط بین گردنبند دختر و سیمرغ هم یکی دیگه از نکاتیه که قطعا بهش اشاره میشه.

    در مورد جلد:
    عکسی که در گوشه قرار گرفته یک طراحی مینیاتوری مربوط به شاهنامست نه یک عکس تخیلی!
    دختر و پسری رو در هاله ای از پرنده های افسانه ای نشون میده که خب دقیقا مورد نظر من بوده علاوه بر این سعی کردم با متن ادبی و توصیفات جلوه ای ادبی به رمان بدم تا رنگ و بویی از ادبیات رو به خودش بگیره و این اصلا عجیب نیست که کمی از جلوه های مینیاتوری و قدیمی استفاده بشه چراکه سیمرغ خودش هم افسانه ایه. و در مورد رنگ ها هم همینطور.

    ژانر:
    ژانر اجتماعی با روند رمان همخوانی داره منتها در پست های آینده بهش اشاره میشه ولی در مورد تراژدی،این ژانر مناسب رمان های غم انگیزه در حالی که رمان من کاملا اینطور نیست و یک زندگی با فراز و نشیب خاص خودش رو نشون داده.

    توصیفات:
    بسیار تعجب کردم وقتی که ذکر کردید توصیف چهره صورت نگرفته.توصیف چهره ی اشخاص در پست هایی متفاوت و نه یک جا انجام شده.
    توصیف مکان:
    در مقدمه توصیف مکان انجام نشده به این علت که بیشتر سعی داشتم مخاطب رو درگیر حوادث کنم .منتها در پست های بعدی انجام شده چراکه خب مکان های اصلی خونه یا عمارت خانواده ی صدف و عزیزه که باز هم در جای جای رمان توصیفاتی صورت گرفته به این علت که غلب توصیه میشه توصیفات یک جا صورت نگیره.
    توصیف اشخاص:
    رفتار های دوگانه ی اشخاص کاملا عادیه!
    خب اگر رمان رو مطالعه کرده باشید متوجه غیر عادی بودن شرایط میشید.صدف دختری که هیچ وقت الگوی خاصی جز تیام نداشته و خب اون رو در نوجوانی از دست می ده مسلما باید یک جاهایی رفتار های دوگانه داشته باشه که ناشی از بی قراری ها و افکار ضد و نقیض اونه.که خب در پست های انتهایی کمی بهش اشاره کردم اینکه تلاش می کنه تا مورد توجه تیام باشه و نمیدونه که چطور باید بهش برسه و راه های مختلف رو امتحان می کنه.
    و در مورد تیام...رفتار دوگانه این شخصیت هم میتونه کاملا عادی باشه.مثلا در مورد حرف هاش که تغییر کرد قبل و بعد از عقد...خب میتونه مربوط به حمله ی صرعی و بیماری صدف باشه که باز هم در پست های انتهایی راجبش صحبت کردم.
    ببینید شرایط مدام تغییر می کنند و شخصیت ها به ناچار خودشون رو با اون وقف میدن.مسلما اون ها هم جزو آدم های عادی هستند و اینکه اشتباهاتی داشته باشند یا دچار سردرگمی یا خستگی بشن کاملا طبیعیه.

    باور پذیری:
    ازدواج!خود مفهوم ازدواج چیزی نیست که صدف به دنبالشه...اون به دنبال در کنار تیام بودنه و این در حالی است که فرهاد یا ریما و دیگران مدام به دنبال پیدا کردن همسری برای تیامند.این نکته رو هم در دیالوگ های تیام ذکر کردم.و در مورد راحتی و رفتار های خانواده صدف هم توجیه قانع کننده ای در ادامه وجود خواهد داشت.


    ایده رمان:
    در مورد تکراری بودن ایده رمان ،حتی اگر اینطور هم بوده باشه فکر می کنم نگارش و قلم یک نویسنده خاص خودش باشه و خب همین نکته اون رو از تکراری بودن در بیاره.به علاوه تاکید روی خود صدف(چه خوراکی و چه به عنوان نام) خب یکی از ایده های نو محسوب میشه که خب من تا به حال بهش برخورد نکردم.علاوه بر این حوادثی مثل عقد صدف و تیام یا رخداد های قبلی هیچ کدوم کپی برداری نشده.


    بسیار ممنون و متشکرم از اینکه وقت گذاشتید و نقد دقیقی رو انجام دادید منتها خواهشمندم نظرتون رو با توجه به توضیحاتم ارائه بدید.
     

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416



    حقیقت اینه که نقد شما بسیار دقیق و به جا بود.
    تمام اشکالات و دو گانگی هایی که ذکر کردید حقیقی بودند.منتها ایرادی که هست اینه که رمان چهار پارت داره که خب در دوره های مختلف زندگی صدفه .اینکه یک دختر 19 ساله و پسر 26 ساله رفتاره هایی کاملا مناسب و بدون اشتباه داشته باشند عجیبه.یعنی اینکه واقعا رفتار های صدف عادی نیست و حرف هاش حتی گاهی بیشتر از سنشه طبیعیه!به علاوه شرایط هم طبیعی نیستند مثلا در مورد رفتار تیام.خب حتی اگر پسری کاملا عادی بوده باشه که نیست و بعد از 8 سال به کشورش برگرده و در شرایطی قرار بگیره که به هردلیلی چه خانوادگی چه کاری و مالی و حتی احساسی تحت فشاره خب مسلما نباید رفتار هاش کاملا درست باشه منتها باید در هر شرایطی انتخاب عاقلانه ای داشته باشه که فکر می کنم انجام گرفته.
    ولی همونطور که گفتم در ادامه دوره ی پختگی شخصیت ها رو هم نشون خواهم داد.رمان رمان پر کار و طولانیه منتها علت عجله ای که برای نقد داشتم شاید برای گرفتن انگیزه ی بیشتر برای ادامه دادن رمان بوده باشه.هر پست رمان با اون شدت توصیفات و رفتار هایی که تلاش می کنم مناسب با موقعیت نشون داده بشه فوق العاده وقت گیره.

    * اینکه صدف 19 سال داره که البته از لحاظ شناسنامه ای 18 سالست.در یکی از پست ها و در دیالوگی خطاب به طاها این موضوع رو ذکر کردم.

    *راجب جذابیت زنانه با توجه به دنیای ما واقعا این مورد جای تعجب نداره واقعا!علاوه بر در این پست اشاره ی صدف به رفتار های غیر معقول سارا بوده که خب من توصیف دیگه ای به ذهنم نرسید تا الگوی لحظه ای صدف قرار بگیره!

    باور پذیری:
    دنیای واقعی اطراف ما این چنین زندگی هایی رو داره؛چرا باید انکار بشه؟
    والدینی که با همین شدت یا حتی بیشتر چنین آزادی هایی رو در اختیار فرزندانشون قرار می دن تا خودشون رو از وظایف دیگرشون معاف بسازن.فکر می کنم همه ی ما این چنین زندگی هایی رو دیده باشیم.که البته من اون رو تحسین نمی کنم همونطور که گفتم اشکال اصلی در زمانیه که درخواست نقد دادم.
    در مورد تفاوت رفتار عزیز هم خب باید بگم باز هم به جا و درست بوده و توضیح خواهم داد.
    ببینید اینکه هر دو نوع عقیده و هر دو شیوه ی زندگی نشون داده بشه بسیار بهتر اینه از اینه که یکی رو انکار کنیم.در رمان من این تفاوت ها نشون داده میشه و حتی در آینده بارز تر هم میشه.این مخاطبه که باید انتخاب کنه.

    *در مورد اینکه سیر رمان رو کند می بینید قطعا اشکال از منه و حتما به اون می پردازم.

    *در مورد متن انگلیسی و دیالوگ صدف خطاب به میثم حتما ویرایش صورت می گیره

    *دعوای لفظی بعد از عقد:اول اینکه عقد اون ها با توجه به شرایط اصلا عادی نبود.تیام به هر دلیلی از ابتدا با این قضیه مخالف بود منتها به یک باره و بعد از بستری شدن صدف و جنجالی که پیش امد تغییر رویه داد.صدف که شب عقد تب میکنه و همون شب متوجه بیماریش میشه و به خوبی از تغییر رویه ی یکباره ی تیام آگاهه و حتی به این قضیه شک هم داره. تیام هم که خسته از اوضاعی که روز به روز بیشتر از کنترل خارج میشه کلافه شده.فکر میکنم کاملا طبیعیه که در شرایطی بحرانی باشند.

    *در مورد رابـ ـطه سیروس و صدف هم صحبت شده...در پستی که طاها قراره به خواستگاری صدف بیاد و فرهاد سعی در کنترل اوضاع داره سیروس به عنوان پدر صدف خطاب شده.

    *فونتی که در جلد رمان استفاده شده درشت و حتی کمی زمخته و من به خوبی از این موضوع مطلع بودم منتها وقتی با طراح در میون گذاشتم به نتیجه ای نرسیدیم.با این وجود فکر میکنم علی رغم درشت بودن به خاطر ترکیب رنگی که استفاده شده چندان توی ذوق نزنه!
    *در مورد سیمرغ و ققنوس...بله متوجه شدم که صرفا ققنوس از خاکستر زاده میشه منتها سیمرغ هم با آتش زدن پرهاش خوانده میشه و خاصیت شفا بخشی رو داره به صورتی که حتی یکبار رستم رو از مرگ نجات میده .هرچند که فکر میکنم شما بسیار مطلع تر از من هستید.ولی از خاکستر زاده شدن به معنای شفا بخشی و زنده شدن مرده هم میتونه باشه.سیمرغ و ققنوس هر دو پرنده ی آتش هستند.پس فکر نمیکنم بشه ایرادی در این مورد گرفت.

    فوق العاده نقد سازنده ای بود و حقیقت اینه که لـ*ـذت بردم از برداشت هاتون.به نظر می رسه اشکال از زمانیه که برای نقد انتخاب کردم. با این وجود ممنون از نقدتون.
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا