نقد رمان معرفی و نقد رمان شاید سرنوشت | amine کاربر انجمن نگاه دانلود

amine

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/07
ارسالی ها
628
امتیاز واکنش
1,112
امتیاز
391
سن
45
محل سکونت
معلوم نیس
به نام خدا


نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
: شاید سرنوشت
نویسنده : amine کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر : عاشقانه-اجتماعی

Please, ورود or عضویت to view URLs content!


خلاصه:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در مورد دختری به اسم مهیا است که کنکور داده و رشته نقشه کشی تهران قبول شده و بعد از مرگ مادرش زندگی اجباری درکنار پدر واقعیش وکار کردن در شرکتش باعث می شه مسیر زندگیش تغییر کنه و حتی مزه عشق رو بچشه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان شاید سرنوشت

    * نام رمان
    خب نام انتخابی شما یه حس شک و تردید و نامطمئن بودن رو به مخاطب تلقین می کنه اونهم به خاطر کلمات به کار رفته و ترکیبشونه، "شاید" کلمه ایه که کاملا برای بیان شک و تردید استفاده میشه و واژه سرنوشت هم به خاطر ماهیت پر ابهامش و نامعلوم بودن اینده در کنار واژه شاید این ابهام و نامطمئن بودن رو تشدید می کنه و از نام میشه حدس زد که قراره قصه سرشار از ماجراهای شاید دور از انتظار و یا چیزهایی که ممکنه پر ابهام باشه روبرو بشیم اینکه قراره سرنوشت کسی رو بخونیم و بخصوص به خاطر کاربرد واژه سرنوشت این حس رو به مخاطب میده که ممکنه احتمالا ژانر قصه اجتماعی یا عاشقانه باشه ..خب نام ترکیب جالبی داره البته شاید به خاطر واژه سرنوشت مخاطب کاملا حس می کنه نام تکراری هست. خب نام کشش لازم برای جذب مخاطب رو نداره اگر نام پر جذبه تری انتخاب می کردین قطعا مخاطبان بیشتری رو جذب می کردین .

    * جلد
    خب تصویر بزرگ جلد دختری که به حالتی خاص یه خرس عروسکی رو بغـ*ـل کرده حالتی که انگار کمی غمگینه و زانوی غم بغـ*ـل کرده که مخاطب رو با این حدس روبرو می کنه که شخصیت اصلی قصه یه دختره (که احتمالا سن زیادی نداره نوجوان مثلا یا جوان) که به نظر غمگین و مظلومه و اون عکس کوچک گوشه بالا سمت چپ دختری که چتر به دست روبه یه مسیر و پشت به مخاطب داره راهی رو طی می کنه و میتونه بیانگر اینده پیش رو باشه. البته در طراحی جلد ژانر ها چندان مد نظر قرار نگرفته و مخاطب زیاد متوجه نمیشه که چه ژانری داره و مخاطب با مشاهده جلد نمیتونه ژانرها روحدس بزنه .جلد ساده طراحی شده بانگاه به جلد نمیتونه حدسی در رابـ ـطه با قصه به ذهن مخاطب بیاره اما همانطور که گفتم ژانر ها واضح نیست و مخاطب نمیتونه ژانر هارو حدس بزنه.

    * خلاصه
    خلاصه تون با وجودی که یه دید کلی از قصه به مخاطب میده و مختصر و مفید و کوتاهه اما حس لو رفتگی قصه رو به مخاطب میده زیادی همه چیز گفته شده ،کنجکاوی مخاطب رو بر نمی انگیزه تو ذهنش سوالی نمیسازه و بهش انگیزه ای برای آغاز مطالعه نمی ده، گرهی از قصه رو مطرح نکردین تا سوالی تو ذهن مخاطب ساخته بشه و اونو برای پاسخ به سوالش کنجکاو کنه ببینید یه جور حس لو رفتگی قصه رو هم به مخاطب میده و مخاطب رو جذب نمی کنه خلاصه باید مختصر و مفید باشه در عین حال یه دید کلی از قصه به مخاطب میده باید یک یا چند گره یا بخش اصلی رو هم درش بگنجونید تا مخاطب کنجکاو بشه و برای دونستن و فهمیدن پاسخ سوالات ذهنیش مطالعه رمان رو شروع کنه چون خلاصه هم نقش مهم و موثری در جذب مخاطب برای مطالعه رمان داره و یکی از اضلاع مهم چهار ضلعیه موثر در جذب مخاطبه. اگر میخواین مخاطبان بیشتری داشته باشین توصیه می کنم خلاصتون رو اصلاح کنید.
    از ابتدای خلاصه تون " :رمان در مورد دختری" رو هم حذف کنید تا خلاصه تون شباهت بیشتری به خلاصه پیدا کنه.

    * مقدمه
    خب شما برای مقدمه یه متن ادبی نوشتید اما متنتون چندان روان و سلیس نیست و همچنین گنگ و مبهم نوشته شده و جملات رو طوری نوشتید که معنای اون هم گنگه و هم جملات خیلی سخت نوشته شده و نابسامانی در محتوا و معناش حس میشه و مخاطب راحت نمیتونه باهاش ارتباط برقرار کنه بخصوص منظورم این بخش مقدمه است "یکی تو یکی من..با این که ماه هنوز هم شهر را تحمل میکند ...همین سه تا بس است...حتی اگر ماه هم نبود من قانعم ...مگر میان من و ماه فرقی هست؟!!ای کاش بود..ان وقت شاید همه چیز جز تو معنای داشت..اما.. حالا ندارد.." اما با بقیه متن مقدمه کمی وضعیت بهتری داره و مخاطب کمی راحتتر باهاش ارتباط برقرار می کنه.
    مقدمه مکمل خلاصه است و در برقراری رابـ ـطه حسی و عاطفی مخاطب با قصه و اون پیش زمینه حسی لازم نقش داره.برای مقدمه معمولا یک شعر یا متن ادبی مرتبط و حتی بخشی از متن رمان گذاشته میشه تا یه پیش زمینه و پیش اگاهی حسی و جَوی به مخاطب برای همراه شدن اولیه با قصه به مخاطب بده.مقدمه هم به اندازه نام و جلد و خلاصه مهمه توصیه می کنم این مورد رو هم اصلاح کنید.

    * شروع
    پست اول رمان که میشه پست سوم تایپیک شروع رمان هست .شروع نقش مهمی در تصمیم نهایی مخاطب برای ادامه نیتش( یعنی تصمیم نهایی برای شروع مطالعه) داره باید بتونه کنجکاوی مخاطب رو بر انگیزه، سوالاتی رو تو ذهن مخاطب بسازه و مکالمات ، توصیفات و معرفی شخصیت هارو آغاز کنه، متفاوت باشه و نظر مخاطب رو جلب کنه. شما شروعتون رو با بیان افکار شخصیت اصلی و کارهایی که انجام داده و ورودش به خونه آغاز کردید .خب شروع رمان چندان متفاوت نبود ،چندان جالب نوشته نشده معرفی شخصیت ها رو کمی اغاز کردید ،شرح افکار و اتفاقات رو هم دادین اما اینکارو کامل و راضی کننده نکرده بودید خیلی سرسریازش گذشتید و گفتگو ها و توصیفات واقعا کمه بخصوص توصیفات( مکان، احساس، حالت ، چهره) بخصوص توصیف احساس و مکان ( البته توصیفات در شروع رمان باید آغاز بشه یعنی آعاز بشه نه اونقدر کم باشه که به چشم نیاد نه اونقدر زیاد باشه که منفجر کنین پست رو) و توصیفات شما طوریه که تقریبا انگار توصیفی نشده.به اندازه ای کمه که تقریبا انگار توصیف نشده و به عنوان پست اغازین خب انتظار مخاطب رو براورده نمی کنه و اینکه توی پست اول کنجکاوی ایجاد شده به اندازه کافی قوی و مهم و پررنگ نیست که مخاطب رو به ادامه مشتاق کنه. و بیشتر مواردی رو که مخاطب انتظار داره در پست شروع رمان ببینه شما تو پست بعدش یعنی تو پست ۴ بیان کردین .

    * شخصیت پردازی
    اسیه، مهیا، اقای سرمدی( پدر محیا)، اقای تاجیک (پدر واقعی محیا)، سمیرا( مادر محیا)و بهناز و ...فعلا اینها شخصیت های موجود در قصه هستند و چون هنوز صفحات ابتداییه رمان هست ممکنه شخصیت های دیگه ای هم اضافه بشن. در مورد شخصیت ها نکاتی هست که باهاتون در میون میزارم:
    خب نام های انتخابیتون کاملا عادی و معمولی و طبیعیه و مخاطب راحت با نام شخصیت ها ارتباط برقرار می کنه چون نام هاییه که دور و اطراف خودمون وجود داره و چیزای عجیب و غریبی نیستند نام های کاملا قابل لمس .
    خب شما اسیه رو یه نامادری بد جنس که البته بسیار هم خاله زنکه و مکاره و خیلی بد رفتار می کنه و اهل تجملات و ظاهرسازیه معرفی کردین... و تمام این هارو فقط توی یه پست قراردادید خیلی تند و سریع هم ازش گذشتید و همه اینهارو فقط از زبان محیا بیان کردید در حالی که باید در طی پست ها و با توصیف رفتار و کردار اسیه به مخاطب اجازه بدید تا خودش هم به همین نتیجه برسه اما شما همه اونها رو از زبان مهیا به مخاطب دیکته کردین. حرف زدن های اسیه چندان واقعی نیست در مکالمات معمولی ادم اینجوری حرف نمیزنه ( توی پست ۴ از زبان اسیه گفتین" به بهانه دانشگاه بری دنبال خوشـی‌ و نوش خودت و هرو کر راه بندازی و ...")
    محیا به نظر میاد دختر احساسیه و چندان منطق رو زندگیش حاکم نیست چندان درک درستی از زندگی نداره و تو خواب و رویاست. اینکه از روی احساس با توجه به اینکه گفتین کنکور قبول شده انگار تازه دانشجو شده و مخاطب گمان میکنه ۱۸ سالشه اما بعد میگید که ۲۰ سالشه و مشخص نکردین که کنکور داده برای کاردانی یا کارشناسی ... این مورد رو اصلاح کنید چون مخاطب رو گیج میکنه و اخرش هم نمیفهمه ایا برای کارشناسی کنکور داده یا نه و اینکه اگر در کنکور کارشناسی در سن ۲۰ سالگی قبول شده پس تا قبلش چیکار میکرده و چرا در ۱۸ سالگی کنکور نداده ایا ترک تحصیل کرده بوده یا همون موقع کنکور داده و کاردانی قبول شده و حالا قراره کارشناسی بخونه اون دوسال انگار تو زندگی محیا گم شده است ...و چیزهای دیگه اینها جزو مواردیه که مشخص نشده و مخاطب رو واقعا در منگنه ذهنی میزاره.
    توی پست ۸ هم قبل از اینکه مهیا سنش رو بگه چیزهایی گفتید که مخاطب به این فکر می کنه که شما از زبان بهنام گفتید" -بفرماید ابی بزرگه من در خدمت شمام" و منظرتون از " ابی" همون ابجی بود...چون اگر منظورتون ابجی و ابجی بزرگه پس یعنی بهنام از محیا کوچکتره و با توجه به چیزهایی که قبلا از محیا گفتین و مخاطب گمان کرده بود که انگار محیا ۱۸ سالشه و اگر بهنام از محیا کوچکتر باشه پس نباید رانندگی کنه اونهم رانندگی با ماشین گرون چند ده میلیونی و گواهینامه هم نداره . اما بعدش اوردین گفتین محیا ۲۰ سالشه و بهنام ۱۸ سالشه حتی اگر درست باشه هم مخاطب به این فکر می کنه که چه پدر بی فکریه که اولا ماشین داده دست پسر ۱۸ ساله ای که هنوز مهر گواهینامه اش خشک نشده و اینکه ماشین گرونش رو به پسرش داده با وجودی که سنش برای رانندگی با اون ماشین به این گرونی مناسب نیست مخاطب با این دو بند که در مورد سن و تحصیلات محیا و سن بهنام گفتید واقعا به مشکل میخوره لطفا اصلاحش کنید چون به باور پذیری قصه و جذب مخاطب لطمه زده
    همچنین با توجه به اینکه گفتین بهنام ۱۸ سالشه اما خب چیز خیلی عجیبیه که یه پسر ۱۸ ساله کت بپوشه چون معمولا جوان های این سنی طرز لباس پوشیدنشون متفاوته و اهل کت و شلوار نیستن مگر برای شرایط خاص مثل عروسی یا مهمونی خاص و اینکه گفتین ۱۸ سالشه و نقشه کشی خونده قطعا منظورتون رشته نقشه کشی هنرستان فنی حرفه ایه درست متوجه شدم.
    پدر خانواده ( اقای سرمدی) در رفتارهاش تناقض زیاده .... هم به نظر ادم اروم اما قاطعی تصویر شده اما نمیفهمم چرا با وجود چنین اخلاقیاتی نتونسته جلو زنش(اسیه) رو بگیره تا با دخترش اون طوری رفتار نکنه و انگار وضع مالی خوبی نداره و رفتارهاش متناقضه .خب رفتارهاش به چیزی که ازش نشون میدین نمیخوره یه جا با قاطعیت با زن زورگوش رفتار میکنه و یه جای دیگه جلو زنش کوتاه میاد و میخواد ظرفارو بشوره.... قاطعیت یه لحظه ای و ضعف لحظه بعدش که جلو زنش نشون میده و حرفهایی که به دخترش میزنه در مورد حمایت و پشتیبانی؛ نمیخوره اینکه غرور و غیرت مردانه اش رو نادیده بگیره و اجازه بده دختر جوانش اونطوری با طلبکار دهن به دهن بزاره و قبول کنه قرضای باباش رو بده، یا اینکه انقدر راحت قبول کنه دخترش برای ادامه تحصیل به شهری مثل تهران بره و حتی تصمیم نداره تا تهران و در کارهای ثبت نام و غیره دخترش رو همراهی کنه تا وقتی خودش توان داشته باشه شخصیتش نباید بهش اجازه بده که بار زندگیش رو بندازه رو دوش دخترشکه درک درستی از چیزهایی که تو شهر غریب در انتظارشه نداره.خب رفتار های پدر خانواده چندان با منطق رفتار نمی کنه.
    در کل هنوز شخصیت ها ابهامات زیادی دارند و مخاطبان هم سوالات زیادی در مورد شخصیت ها تو ذهنشون ساخته شده که خب چون رمان در حال تایپه فرصت دارین تا بهشون بپردازید. و اینکه رفتارهای شخصیت ها از منطق چندان قوی برخوردار نیست و مخاطب در درک و باورش به مشکل میخوره.مواردی هم که در بالا گفتم تنها چند نمونه از مواردیه که گفتم منطقشون ضعیفه اگر دوباره داستانتون رو مرور کنید قطعا متوجه منظورم در مورد منطق ضعیف میشید.
    سن تعدادی از شخصیت ها مثل بهناز و کتی و اقای تاجیک و غیره مشخص نیست البته منظورم این نیست که سنشون رو مستقیم بزارین کف دست مخاطب نه منظورم اینه که با توصیف یه سری چیزها میتونید با زیرکی سن تقریبی شخصیت هاتون رو برای مخاطب شرح بدید و اجازه بدید تا مخاطب از فکرش برای حدس زدن استفاده کنه.شغل شخصیت ها و اقای تاجیک رو هم مطرح نکردید البته همونطور که گفتم چون رمان در حال تایپه فرصت دارین تا این موارد رو هم در رمانتون بهشون بپردازید.
    در مورد خانواده اقای تاجیک اینکه انقدر زود باهاش صمیمی شدن و خوب و مهربان و صمیمانه با محیا رفتار می کنن خب یکم عجیبه...البته با توجه به اینکه محیا دختر همسر مرحوم اقای تاجیکه و توی خانواده با وضع اقتصادی پایین زندگی کرده و اونها ثرتمند هستند و اینکه انقدر عاقلانه و منطقی با این دختر روبرو بشن و رفتار کنن عجیبه.

    * علائم نگارشی و غلط املایی
    از سه نقطه (...) خیلی استفاده شده کاربرد سه نقطه خب چیز دیگه ای اون جاهایی که کاربردش اشتباهه رو اصلاح کنید اما کاربردش توی مکالمات برای ایجاد فاصله و مکث بین جملات اشکالی نداره اما توی بخش های دیگه نباید استفاده بشه و اشتباهه.
    در جملات مختلف و جاهای مختلف لازمه تا از علامت ها نگارشی مثل ویرگول و نقطه ویرگول (، ؛ ) هم استفاده می کردید تا مخاطب متوجه منظور دقیقتون از جملات بشه چون علائم نگارشی به اینکار کمک می کنه مثلا در یک جمله در پست ۷گفتید "-من خوابگاه راحت ترم بابا: دخترم اقای تاجیک درست میگن تو قبول بخاطر من ایشون ادم بدی نیستن " خب توی این جمله لازم بود تا از ویرگول استفاده بشه که خب نشده بود البته این یک نمونه از موارد بود و موردای دیگه ای هم بود توصیه می کنم یه مرور بکنید متن رو و جاهایی که لازمه از علائم نگارشی مناسب استفاده کنید تا مخاطبان راحت تر متوجه منظورتون بشن
    توی پست چهار (-بگو ببینم میخوای چی بگی صداتو برای من میبری بالا ؟؟!!!-میگما ؟!!) خب نیازی به تکرار علائم نگارشی مثل علامت سوال و علامت تعجب نیست با یک علامت سوال و یک علامت تعجب هم مخاطب به سوالی و یا خبری بودن و تعجب برانگیز بودن جمله پی میبره و نیازی به تکرار کردن علائم نگارشی نیست این رو هم اصلاح کنید.
    خب با وجود تلاش های شما خب اشتباهات زیادی وجود داره ( جا افتادن حروف، جابجا نوشتن حروف، اشتباه املایی)که من فقط تعدادیش رو براتون به عنوان نمونه میارم:
    توی پست چهار گفتید" قربون صورت چرک شدش برم من" که به نظرم منظورتون "چروک" بود یا مثل " - حواست مع الاچیق هست میدونم خوشکله ولی طراحش محشره و به خودش اشاره کرد.." توی پست هشت یا نه که" به" رو به اشتباه " مع" نوشتید. علاوه بر این موارد اشتباهات زیاد دیگه هم وجود داشت که توصیه می کنم اصلاحشون کنید چون بخصوص در مواردی که حروف جا افتاده یا جابجا نوشته شده خوندن و درک منظور شما برای مخاطب ایجاد سختی میکنه.
    در پست ۱۵ و در یکی از پست هایی صفحه اول نوشته بودید"بلله" ...به جای تکرار حروف برای نشون دادن تعجب یا چیزهای دیگه از کلمات برای بیان و توصیف حالت و احساس شخصیت ها استفاده کنید
    در رابـ ـطه با اشتباهات املایی توصیه می کنم به خاطر بالا بودن تعداد اشتباهات حتما مرور دوباره کرده و اشتباهات رو حل کنید

    * توصیفات( مکان، احساس، حالت، چهره)
    در مورد توصیف مکان و محل قرار گیری اشیاء تا اواسط صفحه اول توصیفات خیلی کمه و فقط در حد همون توصیف حیاط خونه مهیا و غیر از اون حتی میشه گفت توصیفی انجام نشده و فقط به گفتن اینکه دانشگاهم یا سر مزارم...بسنده کردین ومخاطب فقط بر حسب تصوری که خودش تو ذهنش از اون مکان ها داره اونها رو تصور میکنه این روال ادامه داشت تا پست ۸ یا ۹ که خونه اقای تاجیک رو توصیف کردین نمای بیرونش و دکور داخل ساختمان. ببینید به عنوان نویسنده تمام قصه و مکان هاش و تصاویرش رو تو ذهنتون دارین با تمام شباهت ها و تفاوت هایی که دارند اما باید بتونید اونهارو برای مخاطبان هم توصیف کنید تا مخاطبان به همون تصویری برسن که شما از قصه تو ذهنتونه تا مخاطب بتونه توی قصه غرق بشه و توی جو قصه فروبره.توصیفات مکان واقعا کم بود و اینکه توصیفاتتون کامل نبود مثلا شما اومده بودین حیاط خونه محیا رو توصیف کردین اما نمای داخلی خونه رو اصلا توصیف نکردین و مخاطب با قصه ارتباط نمیگیره
    در مورد توصیف احساس و حالت هم با وجودی که توصیف کردین اما توصیفاتتون کمه و توصیفاتتون کامل و به اندازه نیست و مقداری هم با واکنش های واقعی که ادم ها در موارد مشابه نشون میدن هماهنگی نداره و به همین خاطر مخاطب در درک احساس شخصیت هاتون با مشکل مواجه میشه و باور پذیری احساس شخصیت هاتون لطمه میخوره .
    در مورد توصیف چهره و ظاهر شخصیت ها فقط ظاهر اقای تاجیک و چهره بهناز و لباس های بهنام و البته لباس کتی خانم رو توصیف کرده بودید اما چهره محیا و اقای سرمدی و اسیه و چهره بقیه رو توصیف نکرده بودید توصیف چهره و ظاهر افراد و شخصیت های قصه میتونه کمک زیادی به مخاطب بکنه تا بتونه بهتر شخصیت ها رو تصور کنه پس توصیه می کنم این مورد رو هم بیشتر کنید... البته این موارد و توصیف ظاهر شخصیت هارو فرصت دارین تا بیشتر بهشون بپردازین. و توصیه می کنم ترجیحا توصیفاتتون تدریجی و در طی چند یا چندین پست باشه چون مخاطبان با دادن ناگهانی ویژگی های چهره در یک پست یا در جلو اینه واقعا ارتباط خوبی برقرار نمی کنند و چندان جذبشون نمی کنه.

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    خب شما برای مکالمات دونفره از علامت- استفاده کردین که خیلی خوبه اما بعضی جاها در مکالمات دو نفره مثل " -اسیه:کجا شال و کلاه کردی باز راه افتادی؟ -اسیه اصلا حوصله تو ندارما گیر نده!!" هم نام شخصیت رو گذاشتین هم علامت - رو، این موارد رو اصلاح کنید.( در مکالمات سه نفره و بیشتر گذاشتن نام مخاطب اشکالی نداره)
    توی مکالمات هم لطفا جمله مکالمات رو با زدن اینتر از سایر موارد( توصیفات و مونولوگ ها و ...) جدا کنید تا پایان حرف شخصیت ها در مکالمه رو از توصیفات مجزا و قابل تشخیص بشه.
    مکالمات و حرف هایی که بین محیا و پدرش و یا پدر و اسیه و بقیه رد و بدل میشه طبیعی و واقعی به نظر نمیاد و در شرایط واقعی معمولا مکالمات اون شکلی نیستند که به باور پذیری قصه لطمه میزنه. که نمونه هاش رو تو بخش باور پذیری ذکر کردم.
    در مکالمات حرف زدن و لحن و کلماتی که محیا و اقای سرمدی و اقای تاجیک و بهنام و محیا کاملا شبیه هم حرف میزنن و مخاطب اینطور حس می کنه که تمام این ادما یه نفرن و فقط اسمشون عوض شده اما لحن و طرز حرف زدنشون متناسب با سن و جنس و سطح فرهنگی و مالیشون نیست و شبیه هم حرف میزنند و مخاطب در حین مکالمات در تصور کردن هرکدوم از اونهایی که صحبت میکنند به عنوان فردی مجزا دچار مشکل میشه توصیه می کنم در مکالمات و نحوه حرف زدن تفاوت های سنی و جنسیتی و فرهنگی و مالیشون رو لحاظ کنید.
    در مونولوگ ها هم به خاطر مواردی که در مورد توصیف احساس شخصیت ها و دلایل رفتارها که گفتم چندان خوب عمل نشده و مخاطب در درک یه سری از رفتارها و افکار و حس های شخصیت ها نمیتونه باورشون کنه و باهاشون همذات پنداری کنه.

    * نثر
    خب شما محاوره رو برای بیان قصه انتخاب کردین محاوره این خوبی رو داره که به دلیل اینکه مثل حرف زدن های معمولی خودمونه حس صمیمیت و خودمانی بودن رو به مخاطبان میده و مخاطبان راحت باهاش ارتباط برقرار می کنند در بیشتر جاها نثر ساده و معمولیه و کلمات سنگین و غیر قابل فهم وجود نداشت اما بعضی جاها بعضی کلماتی که بکار بردین تو محاوره به کار نمیره مثل خوشـی‌ و نوش توی پست سه و یا " یه لحظه از صمیمی حرف زدنش تعجب کردم چطور میتونه یه وهله اول انقد کسی نمیشناسه صمیمی باشه" در پست ۱۵ یا ۱۶ که البته برای بخش باور پذیری هم ذکر کرده بودم ( چون توی محاوره ادم از این کلمات ادبی، رسمی و کتابی استفاده نمی کنه)توصیه می کنم موارد این چنین رو اصلاح کنید تا نثرتون یک دست تر بشه. و اینکه با وجود ساده و قابل فهم بودن اما روان و راحت ننوشتید و یه سختی خاصی در تعدادی از پست ها حس میشه.
    بعضی جاها مثل اینجا" صدای اسیه و زن همسایه میومد بهش توجهی گرفتم خوابیدم خیلی خسته شده بودم از صبح تا حالا ......................." توی پست چهار یا پنج و در " دیگه چیزی نگفتمو منم اومدم بیرون اتوبوس شدمو رفتم بهشت زهرا امروز باید مامانمو میدیدم " در پست شش بعضی از فعل هارو ننوشتید و مخاطب به همین دلیل کمی به مشکل میخوره و راحت نیست اینها هم چند نمونه بود و موارد دیگه ای هم توی رمانتون هست. این مورد و موارد مشابه رو هم متن رمان رو مرور کنید و موارد مشابه رو اصلاح کنید.
    در بیان اتفاقات و مکالمات و گفتگوهای درونی و مکالمات مثل این مورد( پست چهار و در جریان بیان کردن بدهی پدر مهیا و صحبت طلبکار و محیا) خب نظم و ترتیب رعایت نشده جملات نابسامانی دارند و اجزای سازنده جمله نامرتب و نامنظم و دارای به هم ریختگیه و یکدست نیستند و حالتی ایجاد کرده که مخاطب باهاش راحت نیست جملات نامرتب و نا مرتبط و بدون سازماندهی نوشته شده و ارتباط لازم رو برقرار نمی کنه . در بخش های مختلف هم این اتفاق افتاده لطفا اصلاحش کنید تا جملات و متنتون یکدست تر و منظم تر باشه و خوندنشون هم راحت تر باشه.

    * سیر
    خب قصه روال عادی و معمولی داره و اتفاق خاص یا ماجرای خاصی درش وجود نداره...در اتفاقات و مکالمات هم منطقشون ضعیفه و چندان قوی نیست. اما دارین با عجله پیش میرین و انگار میخواین سریع سرو ته قصه رو هم بیارین و همین عجله موجب کاهش سطح کیفیت قصه شده...ماجرا ها عجیب و بدور از واقعیت به نظر میرسن و بیشتر فانتزیگونه است تا برگرفته از حقایق . تا اونجایی که نوشتید هم داستان سیر یکسانی داره و خبری از فراز و فرود یا سعود و سقوط در ماجراها نیست و مخاطب تا اونجایی که پست ها رو نوشتید چندان واکنش و احساس متفاوتی در رابـ ـطه با قصه و ماجراهاش تجربه نمی کنه.

    * ژانر
    خب در مورد ژانرهایی که مطرح کردین اجتماعی و عاشقانه رو مطرح کردین خب در مورد ژانر اجتماعی خب شما مسائلی مثل اختلاف طبقیاتی ، بد رفتاری نامادری و فقر، طلاق، فرزند طلاق رو مطرح کردین که خب میشه گفت جزو مسائل و معضلات اجتماعی هست اما بهشون پرداخته نشده باز نشده و در جریان زندگی محیا انگار هیچ نقش و تاثیری نداشته و انتظار مخاطبان رو تا به اینجا برای دیدن ژانر اجتماعی در قصه اتون براورده نکردین و خب همونطور که گفتم اصلا بهشون نپرداختین فقط تنها موردی که بهش بیشتر پرداخته شده نامادری داشتن هست که اونهم خوب و کامل بهش پرداخته نشده و میتونید هم اصلاحات انجام بدید و هم اینکه چون رمان در حال تایپه در پست های اینده بهش بپردازید اما در مورد ژانر عاشقانه فعلا اثر و نشانه ای از این ژانر دیده نمیشه اما چون رمان هنوز در صفحات ابتداییه و در حال تایپه فرصت دارین تا بهش بپردازید.

    * ایده
    خب داستان طبق گفته شما در مورد مهیاست دختری که با پدر و نامادریش زندگی می کنه کنکور قبول میشه و برای ادامه تحصیل باید بره تهران اما چند روز قبل از رفتنش چیزهای جدیدی در مورد زندگی خودش و پدرش میفهمه که ... خب ایده شما قبلا توسط نویسنده های دیگه ای هم استفاده شده و میشه گفت تکراریه اما خب باید بگم نویسنده ها میتونند از ایده های تکراری هم یه داستان نو و جدید رو با خلاقیت هاشون بسازند ....باید بگم در مورد ایده شما اینکه فقط همین موضوع به تنهایی نمیتونه کامل کننده ایده اتون باشه و حتما باید یه گره یا معمایی هم باشه تا قصه حول اون جلو بره اما چنین گره ای رو مطرح نکردین و خب ایدتون ایده کاملی نیست و البته خلاقیتی در بیان قصه اتون خب ندیدم اما خب همونطور که گفتم جای کار زیاد داره و میتونید جالب تر و جذابترش کنید.

    * باور پذیری
    توی پست چهار از زبان پدر مهیا گفتین" دخترم من بهت اعتماد کامل دارم برو با سختی زندگی روبه رو همیشه که من نیستم پشتت وایستم..اما خودتم خوب میدونی شاید مشکلاتی برات پیش بیاد و سختت باشه درس بخونی اما من بهت اجازه میدم بری دخترم... " خب طرز حرف زدن پدر محیا واقعی و طبیعی به نظر نمی رسه.
    توی پست چهار اومدین گفتین" بازم اسیه و کارای الکی گوشیش وای وای خدا به دور چقد از بابام هر ماه پول میگرفت جمع میکرد تا همین گوشیه رو بخره و کلی بدیجات به خودش وصل کرده بود حالا بماند که چقد دروغ میگفت اینا طلاس..." خب میتونستید تمام این موارد رو تدریجی تو قصه بگنجونید تا طبیعی تر باشه و مخاطب راحت تر باور و قبول کنه اینکه این همه رو یه دفعه تو یه پست اوردین خب زیاد جالب نیست ، کنجکاوی مخاطب در مورد شخصیت ها رو متعادل و طبیعی برانگیزید و پاسخ بدید
    ماجرای برگشتن پدر واقعی محیا و دلایل رفتنش رو پدر محیا خیلی یهو بدون مقدمه چینی به محیا میگه و واقعا غیر منتظره بود برای مخاطب چون به اندازه کافی توصیف حس و حالت اونها رو توصیف نکرده بودید تا مخاطب باور کنه قضیه رو و کمی باور پذیریش لطمه خورده و اینکه واکنش محیا به قضیه هم طبیعی نبود حداقل یه شوک یا تعجب یا چنین چیزهایی باید در محیا دیده میشد که نشد به این دلیل گفتم طبیعی رفتار نکرد.
    توی پست ۸ در زمان خداحافظ محیا از پدرش یه متن ادبی از زبان محیا گفته شده"دخـتــَــر کـه بــاشی/میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه/دخـتــَــر کـه/بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ/آغــوش گــَرم پـــِدرتـه/دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی/کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و/دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی/دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه/هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی/چه بـاشه چـه نبــاشه/قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته" که خب قابل درک و قابل باور نیست چون با توجه به علاقه ای که محیا به پدرش نشون میده تو اون لحظه اونقدر درگیره حس های غم و اندوه و احتمالا گریه و این چیزها میشه که شعر خوندن واقعا غیر منطقیه تو اون لحظه.
    اینکه محیا تو همون برخورد اولیه و ابتداییش با ملیحه بهش میگه که خانم صداش نکنه در حالی که هنوز حتی درست حسابی وارد خونه و جََو اونجا نشده هم غیر طبیعیه و زیادی زوده . و مخاطب باورش نمی کنه.بخصوص که توی اکثر قصه ها دختر فقیر که وارد خونه اشرافی شده به خدمتکارا همین رو میگه و مخاطب به خاطر همین حس تکراری بودن این نحوه برخورد، باورش نمی کنه و باهاش احساس راحتی نمی کنه.
    گرم گرفتن محیا با خدمتکار ها اونهم تو روز و ساعت های اول ورودش به منزل اقای تاجیک و با توجه به اینکه خودتون گفتین محیا تو شهر خودش گوشه گیر و اروم بوده هم غیر منطقیه و باورش سخت.

    * متفرقه
    توی پست اول گفتین" رفتم دانشگاه نتاج نگاه کردم یعنی دهنم وا موند رتبه 500 کنکور یعنی خودمم اشتباه نمیبینم ... " خب برای مشاهده نتایج انتخاب رشته کنکور و دانشگاه معمولا به کافی نت ها و سایت سازمان سنجش مراجعه میشه نه به دانشگاه.
    توی انتهای پست اول گفتید"در راه برگشت خونه پچ پچ زنای همسایه که تو کوچه مینشستن میشنیدم و چیزی نمیگفتم حالا بعد گذشت این همه وقت واسم عادی شده بود اوایل ناراحت میشدم ساعت ها گریه میکردم میگفتم چرا ؟ اما حالا ...." خب برای مخاطبان باز نشده که خانم های همسایه چی میگن ک دختر قصه چرا باید ناراحت بشه و بهش بربخوره چون شما حتی اشاره نکردین که خانم های همسایه در مورد اون حرف میزنن.
    توی پست۴ و توی پست ۱۴ متن اهنگ طولانی گذاشته بودید در این مورد و موارد این چنینی که تمایل دارین متن اهنگ یزارین توصیه می کنم فقط در حد چند بیت باشه( سه تا چهار بیت) چون مخاطبان فقط بیت های ابتدایی رو میخونند و از بقیه بیت ها بدون مطالعه، نخونده ازشون رد میشن.
    در متن رمان بعضی جملا رو با چند ستاره بالاش و چند ستاره پایینش جدا کردید بعضی ها جملات معمولی و بعضی جاها متن ادبی و یا شعره که البته مرتبط با جملات قبل از اون هست خب ایا این بخش ها جزو متن اصلی قصه است پس چرا متمایزش کردین با جداکردنش...اگر هم جزو متن اصلی نیست چرا حالت متن ادبی داره وسط بیان قصه توصیه می کنم برای اونها یه فکری بکنید اگر جزو متن اصلیه اون رو با از بین ستاره ها جدا کرده و با متن ادغام کنید و اون رو نثر و لحنش رو هماهنگ با متن قصه کنیداما اگر جزو متن اصلی قصه نیست در انتهای پست با رنگ مجزا بنویسید تا مشخص باشه که از قصه جداست.

    به نوشتن ادامه بده و برات ارزوی موفقیت دارم.

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     

    amine

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/07
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    1,112
    امتیاز
    391
    سن
    45
    محل سکونت
    معلوم نیس
    ممنون بابت نقد موثر تون حتما به توصیه هاتون عمل میکنم
     

    NAZ-BANOW

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/11
    ارسالی ها
    850
    امتیاز واکنش
    23,352
    امتیاز
    671
    سن
    27
    محل سکونت
    تبریز
    نقد رمان شاید سرنوشت

    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد

    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز


    *نام رمان

    شاید سرنوشت نام انتخابی برای رمان شما دوست عزیز هست.نام انتخابی شما نام متفاوتی نیست.دوست عزیزم انتخاب اسم در درجه اول برای تبلیغ نگـاه دانلـود به حساب میاد،چون نام رمان یکی از عنصر های اصلی در نوشتن رمان به حساب میاد.شاید امروزه خیلی از اسم رمان ها رو با عنوان سرنوشت مشاهده می کن مثل سرنوشت سیاه سرنوشت گم شده سرنوشت تلخ و .... اسمی که شما برای داستان در نظر گرفتید انقدر این روز ها زبان زد هستش هیچ حس خاصی رو به آدم منتقل نمی کنه. چون از این قبیل اسم ها زیاد به چشم می خوره جذب کننده گی رو کم میکنه من کما بیش می تونم اسم رمانتون رو به موضوع رمانتون مرتبط بدم چون در واقع این زندگیه مهیا هستش که با پیدا شدن پدر واقعیش تغییرپیدا می کنه و گویی سرنوشت جدید رو براش رقم می خوره.برا اینکه یک اسم جذاب برای رمان انتخاب باشه باید دقت فروانی برای اون اسم کوتاهی که می خوایم انتخاب کنیم در نظر بگیرم در واقع اسمی که برای رمان انتخاب میشه گویی تمام محتوای رمان رو داخل اون اسم کوچک جمع شده و یک جورایی می خواییم با نشوندادن اسم خبر از محتوای کلی رمان بدیم و شما باید در انتخاب اسم دقت فراوانی می کردید و این اسم تکرای شاید به نظر جذاب نیاد. از این به بعد تو رماناتون به اسم دقت کنید

    *خلاصه رمان

    خلاصه نویسی هم همانند انتخاب اسم یکی از چهار عنصر اصلی به حساب میاد.خلاصه ای که برای رمانتون در نظر گرفتید رو می تونستید بهتر از اینی که هست بنویسد.خلاصه ای که ارائه دادید یک روال کاملا عادی و ساده از نگـاه دانلـود هستش.شما در واقعا کل داستانتون را به صورت طوطی وار برای خواننده ها ارائه دادید.هیچ گزینه مبهمی یا هیچ جای رمز آلودی رو برای حدس زدن ادامه داستان از سوی خواننده ها رو در نظر نگرفتید و این شاید کمی جذاب به نظر نیاد.شما در واقع کل قضیه یا نیم بیشتری از داستان رو برای خواننده ها لو دادید.چون رمان شما در حال تایپ هستش می تونید تغییراتی در ادامه داستانتون ایجاد کنید.


    *مقدمه رمان

    مقدمه ای که برای رمانتون انتخاب کردید زیبا و دلنواز بود. ولی هچ حس خاصی یا کنجکاوی کردن در بارهی ادامه رمان رو در درون من بیدار نکرد.مقدمه شما در واقع در یک نگاه کلی یک متن عاشقانه به نظر میاد.و من تا به این جای رمان هیچ نکته و یا هیچی متنی درباره ژانر عاشقانه در رمان شما به چشم نمی خوره چون رمان شما در حال تایپ هستش می تونیم در ادامه رمان شاهد ین ژانر باشیم.


    *جلد رمان

    جلدی که برای رمانتون انتخاب کردید ساده و بدون هیچ گونه جذابیتی است.شما باید جلد رو بر اساس ژانر های انتخابی رمان طراحی می کردید و در واقع باید اشاره های کوچکی به ژانر های انتخابی یا حتی موضوع کلی رمان می کردید چون جلد رمان ،نام رمان،خلاصه رمان،مقدمه رمان از چهار عنصر اصلی رمان نویسی به حساب میاد.


    *شروع رمان

    دوست خوبم ضمن خسته نباشید خدمت شما نویسنده عزیز،من جرعت شما رو برای نوشتن تحسین می کنم.همه نویسنده ها از اول نثر قوی نداشتن ،کار های اولت بیشتر جنبه دست گرمی داره می تونی بعدا رمانای پخته تری بنویسی.شروع رمان کسل بود و پرش از یک موضوع به موضوع دیگر بود و در واقع بدون هیچ گونه هیجان یا نکته ای جذب کننده بود.شروع رمان قسمت اصلی ارتباط بین خواننده و نویسنده هست و اگر نویسنده شروعی قوی و جذاب نداشته باشه خواننده ی زیادی برای رمانش جذب نمی کنه.چون قسمت اصلی رمان یک قسمت مهم به شمار میاد خواننده بعد از خوندن این قسمت تصمیم می گیره که به خوندن رمان ادامه بده یا نه.شروع رمان شما به دور از منطق بود ومن تا پست ای میانی اسم شخصیت اصلی رمان رو نمی دونستم.یا مثلا شخصیت اسیه که تا به این جای رمانم نفهمیدم که چه نقشی در زندگی مهیا داره مکالمه ها هیچ اطلاعاتی درباره ی نقش شخصیت های داخل رمان رو به من نداد و این شاید تصمیم خواننده رو برای خوندن ادامه رمان سست کنه از این شروع کسل خوشش نیاد دوست عزیزم لطف کنید تغییراتی در شروع رمانتون ایجاد کنید.


    *سیر رمان

    سیر رمان دارای روال تندی بود و شما تمام اتفاقات رو بدون برنامه ریزی قبلی شروع به رخ دادن کردید که این کار کمی غیر قبل قبول و غیر منطقی هست.

    شما بدون معرفی کردن قسمتی از رمان یک ماه از رمان رو بعد از 5 خط پیش بردید.قبول شدن مهیادر کنکور به تهران رفتنش پیدا شدن پدر واقعی اش رو به رویی اش با خانواده ی جدیدش ،تمامی اتفاقات رخ داده شما در این رمان در زمان حال رخ داده وبه این روال ادامه پیدا کرده ولی سیر تندی که رمان شما دنبال می کرد تمام معادلات این رمان رو بهم زده شما باید قبل از اینکه مهیا در کنکور قبول بشه کمی از شرایط خانوادگی اون رو شرح می دادید و حتی پیش زمینه هایی رو در این زمینه ایجاد کنید.پ


    *ایده رمان

    دوست خوبم متاسفانه ایده رمان تکراری بود و من بارها موضوعاتی همانند موضوع رمان شما مشاهده کردم.فکر می کنم اگر سعی می کردید کمی خلاقانه تر موضوعات رمانتون رو انتخاب کنید جذاب تر اینی که هست می شد شما می تونید برای پیدا کردن موضوعات جدید به صفحه حوادث روزنامه ها سر بزنید چون امروزه موضوعات جالب و جدیدی در صفحه حوادث روزنامه ها به چشم می خوره.حتی می تونید از بین خاطره هایی که دوستانتون یا حتی بزرگ تر های خانواده تعریف می کنند یک نکته جدید و یا یک داستان جدید خلق کنید.


    *زاویه دید

    زاویه دید که شما برا رمانتون انتخاب کردید زاویه اول شخص مفرد یعنی همون مهیا هستش.و تمام اتفاق ها و احساسات توصیف شده در رمان مربوط به مهیا هست.شما این روال رو تا به این جایی که در حال نوشتن هستید رعایت کردید.


    *دیالوگ ها و منولوگ ها

    دیالوگ های داخل رمانتون ساده بودند و هیچ احساس یا اطلاعاتی در مورد روحیات و رفتار اشخاص رو به آدم منتقل نمی کرد. مونولوگ ها ودیالوگ های داخل رمانتون خیلی روند ساده ای رو دنبال می کنه شما می تونستید داخل رمانتون از دیالوگ های با معنی و مفهوم دار استفاده کنید تا ماندگاری اثرتون در ذهن خواننده به عنوان یک دیالگوگ ماندگار باقی بمونه اگر بخوایید می تونید یک سری به دیالوگ های ماندگار سایت بزنید و از دیالوگ های پر معنی برای رمانتون استفاده کنید و این کمک زیادی به شما می کنه.مثال:همیشه می گفت این جمله را آویزه ی گوشت کن:آدم شجاع یکبار می میرد ولی ترسون هزاران بار.


    * شخصیت پردازی

    بعضی از رفتار های داخل شخصیت رمان غیر معقول و غیر قابل پذیرش بودند.پدر مهیا چطور می تونه راحت و بدون فکر کردن دخترش رو با یک تصمیم آنی برای ادامه درس به تهران بفرسته این کمی غیر قابل پذیرش هست چون این روزها کمتر خانواده هایی رو می تونیم مشاهده کنیم که به راحتی بچه هاشون رو برای ادامه درس به شهر های دیگه می فرستن.این تصمیم کمی به دور از باور هست.قسمتی که پدر واقعی مهیا در مورد وضعیت همسر قبلیش در بیمارستان صحبت می کنه این حرف رو می گـه :که خون از دهنش اومد انقد وضع اشفته بود که با گریه زدم بیرون"اینجا چگونگی رفتار کردن پدرواقعی مهیا کمی عجیب به نظر می رسه شما اینجا قسمتی رو که می گید با گریه زدم بیرون رو طوری توصیف کردید که من یک لحظه فکر کردم شما خاطراتی رو از ذهن یک خانم دارید توصیف می کنید و این کمی نا معقول به نظر میاد.یا حتی خود مهیا در برابر برخ از اتفاقات خیلی راحت و ساده برخورد می کرد لطفا در این قسمت هاتغییراتی رو ایجاد کنید.


    * توصیفات(حالت، چهره، احساس، مکان)

    درمورد چهره ی اشخاص هم تا به اینجا هیچ توصیفی ارائه داده نشده و در بسیاری از قسمت ها کم کاری کردید.در مورد توصیف مکان ها هم تا به قسمتی خوب بود ولی در بسیاری از جاها هم شروع به توصیف کردید وحین توصیف کردن نصفه مونده و رها شده و خواننده در این قسمت گیج شده.شما در بسیاری از جاها هنگام ورود به قسمتی مثلا حیاط رو توصیف کردید ولی داخل خانه رو نه و این توصیفات ناقص به نظر میاد.

    در مورد سن اشخاص هم همین طور فقط اشاره ای به سن بهنام و مهیا کردید و غیر از اون من سن هیچ کدوم از افراد داخل رمان رو نمی دونم. در مورد شغل شخصیت ها همینطور هیچ توضیحی داده نشده. در مورد حالت ها و حس های اشخاص هم همین طور هیچ توضیحی درمورد غم شادی خوشحالی هیجان و .... داده نشده و از این نظر ناقص هستش دوست خوبم لطفا در این قسمت کمی تغییرات ایجاد کنید.


    *ژانر

    ژانر انتخابی شما برای این رمان ژانر اجتماعی و عاشقانه هست. ولی من هیچ کودوم از ژانر ها رو داخل رمانتون مشاهده نمی کنم. ژانر اجتماعی امروزه از درجه اهمیت بالایی برخورد دار است و بسیاری از نویسنده ها این ژانر رو برای نوشتن انتخاب می کنند و خیلی سرسری از این موضوع رد می شن در واقع توضیح اصلی از ژانر اجتماعی این هست که به موضاعاتی که در جامعه اتفاق می افته پرداخته بشه مثلا یکی از افراد خانواده معتاد هست و شما در حال نشون دادن یک خانواده ای هستین که یکی از افراد داخل اون معتاد هستش و شما به عنوان یکی از اعضای خانواده سعی در ترک اون شخص رو دارید.این مثال کوتاهی اشاره به ژانر اجتماعی بود.ژانر دوم انتخابی شما ژانر عاشقانه بود و من تا به این قسمت هیچی متنی یا اتفاقی رو مربوط به این ژانر رو مشاهده نکردم.


    *نثر

    نثری که برای نوشتن رمانتون انتخاب کردید نثر محاره،عامیانه هست و این نثر تا به این جای رمان قابل مشاهده است و هیچ تغییری در نثر ایجاد نشده چه در دیالوگ و چه در منولوگ.

    *علائم نگارشی

    شما علائم نگارشی رو داخل رمانتون رعایت نکردید،...به جز در دیالوگ استفاده اش ممنوع است.شما در بسایاری از قسمت ها از چند؟؟؟؟یاچند!!!استفاده کردید در حالی که شما می تونستید برای سوالی یا تعجبی نشون دادن جمله اتون از یک؟یا یک!استفاده کنید.غلط های املایی بسیاری داخل رمان مشاهده می شه که به دلیل زیاد بودنشون من از مثال زدن خود داری می کنم.در سرتاسر رمان به هم ریختگی جملات به چشم می خوره.

    مثال: به طرف خونه قدم برداشتم از در که وارد شدم چون سالن مشخص بود کتی خانوم بهنام نشسته بودن عصرونه میخوردن

    شکل صحیح: به طرف خونه قدم برداشتم،از در که وارد شدم به خاطر اینکه سالن مشخص بود به راحتی تونستم کتی و بهنام رو ببینم ....

    و خیلی از جاهای دیگه ی رمان این به هم ریختگی به خاطر سرعت بالای تایپتون به چشم می خوره


    دوست خوبم به نوشتن ادامه بده شما می تونی با کار های بعدی توانایی قلمتون رو به ما نشون بدید

    موفق باشید

    :campeon2:شورای نقد انجمن نگاه دانلود:campeon2:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا